۲۳ دی، ۱۳۸۹

آگهی تسلیت مردانه

مهرداد یلفانی ( ۲۴ ساله) خود را در اولین صبح سال نو روی ریل قطار انداخته. مادرش نیلوفر، خواهرش یلدا است.
مقاله مهستی شاهرخی/ خودکشی نسل جوان و استبداد حاکم
مرگ مهرداد گویا ریش سفیدان و گیس سفیدان پاریس و حومه را بیدار نکرد. عزایش تریبونی شد تا بالای منبر بروند و خود را به صورت طایفه ای صاحب عزا اعلام کنند. مرگ مهرداد انگار مجالی شد برای احزاب تا به سربازگیری و مرده دزدی بپردازند. مرگ مهرداد بهانه ای می شود تا رفقا به محسن تسلیت بگویند. خودکشی مهرداد، یک پیانیست جوان بر شعور و دانایی قوم در تبعید چیزی نیفزود. و چه حیف!
...
امیدوارم مراسم یادبود مهرداد یلفانی (پانزده ژانویه در آژکا) را مثل مراسم یادبود مریم یوسفی با امتیاز دادن به رفقا و با سخنرانی های پوک ضایع نکنید. میکروفن را به دست جوانان بسپارید. بگذارید جوانی برای شادی روح ناآرام مهرداد پیانو بزند. میکروفن و فرصت را به دست دوستان جوانش بدهید تا به حرف بیایند و بگویند چرا این جوان در هفته اول سال خود را کشت. آخر چه شد؟

سرتیتر آگهی تسلیت اپوزیسیون مردانه را در زیر با هم بخوانیم..

اطلاعیه‌ی کانون نویسندگان ایران - تسلیت به محسن یلفانی
انتحار فرزند رفیق عزیزمان محسن یلفانی ( مهرداد، ۲۴ ساله) در هفته پیش ...
ستمگران از ما عبور نخواهند کرد، رنج محسن یلفانی "در یک خانواده ایرانی"، همنشین بهار
ما همگامان محسن یلفانی در وادی تئاتر ، یاد عزیز مهرداد را گرامی می داریم ...
محسن عزیز, خانواده محترم یلفانی , سوگ جانگداز و ناباورانه مهرداد عزیز, که شور و مهر زندگی بود , ما را هم عزادار کرد....
انجمن اجتماعی- فرهنگی ايرانيان ساکن فرانسه با نهايت تأثر و تأسف درگذشت نابهنگام هنرمند ناکام مهرداد يلفانی فرزند دوست و نويسندۀ گرانقدر محس يلفانی را به اطلاع ياران و اعضای انجمن می رساند.
دوست، همراه، همکار و همدل گرامی و فرزانه ی ما، محسن یلفانی، در سوگ سنگین فرزند خود، مهرداد، نشسته است.
محسن یلفانی، نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس، عضو و یار دیرین کانون نویسندگان ایران، در واقعه‌یی دردناک فرزند عزیز خود را از دست داد.
همدردی ی اسماعیل خوئی با محسن یلفانی /دوست هنرمند و نویسنده ارجمند محسن جان یلفای/درود بر شما/من نیز همچون تو داغی بر دل دارم و میدانم تسلایی در کار نیست..
محسن یلفانی، نویسنده و نمایشنامه نویس گرانقدر، این روزها سوگوار مرگ ناگهانی فرزند خویش است.

رزا: به نظرم خود کشی اگرچه راه خوبی برای آزاد شدن ازسلطه است، اما بهترین راه نیست. امروز که سندانیم ولی فردا پتک. اگر دستمان را به هم دهیم. اگر ...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

روزا

لطفا به من شهلا جان نگو و بیهوده مرا وارد کلوبی که نمی دانم چیست نکن که چندشم میشود. من خیلی متاسفم که تو دارای ظرفیتهائی هستی که حال میخواهد هرچی باشند که بحثها را اینچنین به افتضاح می کشانی. من در اینکه تو یک زن باشی و ظرافت زنانه داشته باشی تردید دارم بیش از هرچیز تو شاید یک ارتشی و یا مامور باشی که راهش را گم کرده و ناتوان از جدلهای محتوائی است. جای شکرش باقی است که تو با کامنت نویسان در یک اتاق نیستی وگرنه همه را حتما کتک می زدی.

ناشناس گفت...

خانوم خانه دار:
چون روشنگری این مطلب رو دیگه نشون نمی ده، خواستم آخرین حرفم رو بزنم

مثل اینکه این خانم یا آقای امان حق داشت که گفت بازهم بنویس. این روزا خانم انگار تابحال توی جمع نبوده. من که از آشنائی با وی اصلا شاد که نشدم هیچ، دچار حیرت هم شده ام که بازهم چه موجوداتی دم از مبارزه در راه "دیگرون" می زنن. موجوداتی که شهوت ارضا نشده شون رو "سر" مایه ی فریادهای دروغشان می زارن. اولا روزا خانم گه خودتی ارازل و اوباش هم خودتی کون گشاد هم خودتی. اینکه حکومتگران انسانها را اینجوری صدا می زنن دلیل نمی شه که شما هم این اجازه رو به خودتون بدین. من بجای شما بودم فقط میگفتم انسانها.
یعنی میگی این همه برای سعادت خودشون به چی وصل بشن. به وب سایت شما. مگه شما آخوند هستین که پارچه ی حضرت عباس تقسیم میکنین؟ این مزخرفات چیه مینویسین؟ تازه، روسپی ها خودشون وب سایت دارن به شما هم احتیاج ندارن. ولی حالا خودمونیم، شما انتظار دارین که این انسانها از طریق وب سایت با شما تماس بگیرن:
مدفوع ها، تفاله ها، پس مانده ها، گه ها، دررفته گي ها، هذيان ها، زندانيان، روسبي ها، ولگردها، مخدري ها، اراذل و اوباش، دگرباشان جنسي، آنارشيست ها، کودکان کار و خيابان، ، کون گشادها، محرومان از تحصيل، الکلي ها، اخراجي ها، بيمارانِ رواني، حاشيه نشين ها...
مگه شما مغز خر خورده اید که فکر میکنید اینها اینترنت دارن؟ من فکر میکردم شما معرفت ندارید. ولی اشتباه میکردم. شما خرفت تشریف دارید. کون گشاد ها اگه "کون گشاد" نبودن که دیگه احتیاجی به وب سایت شما نداشتن. خودتون کون گشاد بازی رو کنار بزارین و یک دفتر بزنین و از این انسانها دعوت کنین که ببینم بعد براشون چیکار میکنین.
اگر شرف انسانی دارید یک دفتر بزنید و روی حرف خودتون وایسین و یک تابلو بزنید و همین رو بنویسین. وه که چه روزگاری شده! من که بجای خانم یا آقای امان باشم، فقط دوباره میننویسم ادامه بده خانم روزا، باز هم بنویس!