۱۴ فروردین، ۱۳۹۱

چریک فدایی در سال جدید؟!


 عکس چریک فدایی در سال جدید؟!
رزا:بعد از پابلیش شدن فیلم بچه های مائویست کلیپ جالبی در دعوت به پالتاک سوم قیام آمل
  داشتم فکر میکردم دیگه تو جنبش زنان نمیشه با پستانهای افتاده از شیر دادن بچه رفت تو خط مبارزه. اونهم مبارزه چریکی و با یک گلوله مغز مردسالاری را متلاشی کرد. با انتقاد نشریه آلترناتیو به چربی دور شکم مریم نمازی، نمیشه با آب نکردن اینهمه چرب و چیلی،  کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری شد. و اگه بدست سیستم مثله، تیکه پاره، اعدام و شکنجه نشی و یکهو ناقافل عزراعیل سراغت بیاد، حتی ارزش تقویم شدن هم نداری!
بعد از رسانه ای شدن تقویم برهنه خانم های کمونیست کارگری و در رقابتش تقویم جسدهای برهنه نشریه آلترناتیو، آقای شفیق هر دو را هدف خمپاره قرار داد که در زیر میخوانیم. البته متاسفانه آلترناتیو جواب گلوله را با گلوله نداد و شفیق را مورد دارالمجانین معرفی کرد! بخشا فکر میکنم آلترناتیو بجای گیر دادن به چرب و چیلی زنان حزب رقیب و نقد های افشاگرانه بد نیست چند تیر درست حسابی در کنه!
وقتی اینهمه ادعای سر موضعی داره و مینویسه!
رفقا ایستاده مردند. ما نیز چون دیوار کمونارها در پرلاشز استوار بایستیم، پرچم را محکم به دست بگیریم و بر سنگ‌فرش مقاومت پای بکوبیم.
شاید هم آلترناتیو منتظر بچه های داخل ایرانه که با دیدن اینهمه عکس جسد تو تقویم شون غیرتی شده و بعد از تسخیر پادگانی در ابرقو خشابهای اضافی را برای رفقا در خارج  سفارشی بفرستند؟
راستی که بد زمانه ای ست. همه چی مان قلابی شده و جدا سخته اصل را از بنجل چینی تشخیص داد. وقتش رسیده دست و آستین بالا و خودمون از تولید به مصرف بزنیم!
در همین رابطه: برای خواندن کل مقالات روی تیتر آن کلیک کنیم!
 ...تقویم آلترناتیو برهنگی خود اعتراضی است پست مدرن به تقویم برهنگی. اعتراض فرزندانی شورشی در برابر پدران و مادرانی است که روح زمان 1980 را به کناری نهاده اند. تقویم آلترناتیو، آلترناتیو نیست، اعترافی است به فقدان آلترناتیو. فرزندان شورشی، این بزرگ شدگان در مکتب چپ پست مدرن، اکنون به پدران و مادران خود اعتراض می‌کنند که چرا تپانچه را کنار نهاده و کاندوم را جایگزین آن کرده اند. آن‌ها مدعی اند که تپانچه باید برداشت. آن‌ها خود را انقلابی می دانند. اما رویکرد آنان نیز همان رویکرد پدران و مادران در غلطیده به ورطه ابتذالشان است. آنان نیز تابوشکنی را پیشه خود کرده اند. این تابوشکنی اما «انقلابی» است، چرا که شوک وارد می کند. اینجا این پیکرهای برهنه متلاشی شده انقلابیون است که در معرض نمایش قرار می گیرد. این حرمت مرگ است که در هم شکسته می‌شود و در هم شکستن حرمت مرگ روی دیگر در هم شکستن حرمت زندگی است. تقویم آلترناتیو با تحریک متمرکز عواطف در جستجوی انگیزش است. پیکرهای بی‌جان کموناردها و انقلابیون ابزار این انگیزشند. به تصاویر خیره شوید، آنچنان خیره شوید تا در شما نیروی اعتراض بیدار شود. یک ماه تمام تصویر پیکر مثله شده ال کماندانته چه گوارا را بر دیوار منزل خود به تماشا بنشینید ویک ماه دیگر را بر این خیره شوید که چگونه مزدوران در آنگولا کلیتوریس زنی انقلابی را مثله می کنند. آنگاه در شما نیروی اعتراض ایجاد خواهد شد. این سرنوشت نسلی است که زندگی واقعی خود او جائی برای اعتراض به او عرضه نمی کند. نسلی که برای مبارزه نیاز به استیمولیشن، وجد آوری، دارد. نسلی که آرمانهای خود را از جانب پدران و مادرانش خیانت شده می بیند. به سمبلهای مقاومت و انقلاب آویزان می‌شود تا از آنان الهام بگیرد. اما با در هم شکستن تابوی مرگ، در همان راهی گام بر می‌دارد که گونتر فون هاگنز با «دنیاهای تن» اش گام برداشت. در پایان این مسیر، این انگیزه انقلابی نیست که ایجاد می شود. این حرمت انقلابیون، حرمت انقلاب، حرمت زندگی است که زیر پا له می شود. طراحان تقویم آلترناتیو قرار نیست تپانچه بردارند. آن‌ها برای برنداشتن تپانچه ایران را ترک کرده اند. طراحان تقویم آلترناتیو، برگی از آن را کنار یخچال خود بر می‌گردانند و قرار یعدی خود را در کافه استارباک محله خود می‌گذارند تا باز هم از خیانت پدران و مادران برهنه اشان حرف بزنند و انقلاب را لق لقه کنند.
جنگ تقویمها جنگی است خارج از تاریخ واقعی. جنگی است بر سر تفسیر انحطاط. به این جنگ و به این تقویمها و به این آلترناتیوها فقط باید پشت کرد. حرمت زندگی بیش از آن است که تفسیر آن را به چپ پست مدرن منحط واگذار نمود.
ویژگی‌های خاص تصویر نمازی در تمایز با بسیاری از تصاویر دیگر همین تقویم را این سه ویژگی شکل می‌دهند:
1- آرایش غلیظ چهره (به نحوی که در عکس سیاه و سفید هم کاملا مشهود است) و آراستن موها به سبکی مجلسی
2- حالت دست ها و قرار گرفتن آن ها بر روی شکم با انگشتان در هم فرورفته
3- استفاده از شنل بلندی که بر روی دوش او انداخته شده است و پشت و کناره‌های بدن او را می‌پوشاند.
آیا معانی خاصی را می‌توان از این ویژگی‌ها برداشت کرد؟
 در آرایش مو و صورت چیز مبهمی وجود ندارد. اما نحوۀ قرار گرفتن دست‌ها قابل توجه است؛ دست ها آلت زنانۀ خانم نمازی را نپوشانده‌اند، چه اگر قرار بود چنین کاری صورت گیرد، اصولا شرکت در پروژۀ برهنگی که در واقع به معنای برهنه‌ساختن اعضای جنسی زنان (آلت و پستان‌ها) است، بی‌معنا می‌شد. اما دست‌ها به گونه‌ای روی شکم قرار گرفته‌اند که گویا قصد دارند چیزی را پنهان کنند و از جلو آمدن چیزی جلوگیری کنند. آیا می‌توان چنین برداشتی از این فیگور داشت؟ و اگر بله، آن چیز که باید پنهان بماند و در مقابل دیدگان عیان نشود، شکم چاق، دارای چین و چروک و اندکی برآمدۀ خانم نمازی نیست؟ مشابه همین سوال را می‌توان در مورد موضوعیت و فلسفۀ وجودی شِنِل در این عکس مطرح کرد. آیا استفاده از شنل به منظور پوشاندن پهلوهای چاق، فروافتاده، لایه لایه و بیرون زدۀ او نیست؟ اگر پاسخ این سوالات مثبت باشد آن‌گاه دست‌ها و شنل نمازی روی هم نقش یک ”گِن“ یعنی یک پوشش و حجاب خاص و ”مدرن“ زنانه به منظور پوشاندن برآمدگی‌های شکم و پهلوها را ایفا می‌کنند. و در چنین حالتی، آیا نمی‌توان گفت که مریم نمازی که با هدف رها ساختن بدن خویش از سانسور و حجاب، خود را به این شکل خاص عریان ساخته است، در دام یک نوع سانسور، حجاب و پوشش پیچیده‌تر و این بار در قالب ”مدرن“ گرفتار آمده است؟

(بررسی علائم روان‌پریشی(1) در برخی از تبعیدیان سیاسی؛ با تاکید بر نمونۀ موردی بهمن شفیق)/ بهزاد جعفرپور/ آلترناتیو
در حال تهیه مطالب شمارۀ 12 آلترناتیو و بررسی بازخوردهای ”تقویم برهنگی آلترناتیو“ بودیم که خبر رسید که بهمن شفیق مطلبی در مورد این تقویم به نگارش درآورده است. از قبل او را می‌شناختیم. می‌دانستیم که از گردنه‌گیران اینترنتی قهار است که کمتر کسی را در صفوف چپ می‌توان یافت که از زخم ”تیزی“ یعنی همان کی‌بُرد و ماوس او در امان مانده باشد. خبر داشتیم که روان ناآرام و بیمار او (که از تاثیرات تبعیدی سی ساله در برخی تبعیدیان است و ما از جنبۀ انسانی در این زمینه او را درک می‌کنیم) چون بختکی در فضای مجازی در گشت و گذار است و همیشه آنلاین، تا کجا بحثی دربگیرد و موضوعی یا بحثی در سطح سایت‌های چپ مطرح شود و اندکی بیش از حد معمول مورد توجه قرار گیرد که او خود را به تمامی بر آن و در آن بیافکند. آن‌گاه به سبک فیلم‌های وسترن با شلیک چند کلیک و فشار چند شاستی (کلیک کلیک، بَنگ بَنگ!) و تایپ چند پاراگراف، دو طرف را بر سر جای خود بنشاند و با فوتی به لولۀ اسلحه‌اش و با احساسی مملو از رضایت و ارضاء در وسط معرکه بایستد. دیده بودیم که او در این طرّاری‌ها و شهرآشوبی‌ها، به صغیر و کبیر، در داخل و خارج رحم نمی‌کند و حتی گروه‌های کارگری در داخل مانند کمیتۀ هماهنگی و گُرد استواری مانند محمود صالحی را -که انگ ”مجازی“‌ بودن و ”پست‌مدرن“ بود با یک تُن سریش هم به آن‌ها نمی‌چسبد- مورد ”عنایت“ قرار داده است.
 اما آلترناتیو بیدی نبوده و نیست که از این نسیم‌ها بترسد، که اگر بود، کارش به همان شماره‌های 1 و 2 هم نمی‌رسید. ما بار خود را برای مسافت‌ها و سفرهای طولانی‌تر از این حرف‌ها بسته‌ایم. بیم از کسانی که نه در روز خودش کَسی بودند و نه امروز خَسی هستند، در دل ما راه‌یافتنی نیست. افاضات اینان نتیجه‌ای جز تاسف برای افراد سابقا مبارزی که اکنون کارشان به جایی رسیده است که نسل چپ پس از خود را زیر رگبار فحش بگیرند، و اطمینان از صحت مواضع‌مان، برای ما ندارد.

در این میان نشریه آلترناتیو اقدام به انتشار تقویم برهنگی آلترناتیو کرده است که لینک آن را در انتهای نوشته می بینید. این تقویم مقدمه ای دارد و به ازای هر ماه عکسی. حتی برای معرفی این تقویم مایل نیستم عکسی از این تقویم در این نوشته بیاورم دلیلش را پایین تر توضیح می دهم. در این تقویم عکس اعدام شدگان چپ و کمونیست در کشورهای مختلف چاپ شده است اعدام شدگانی که یا هنگام اعدام برهنه شده اند و یا بعد از اعدام. و بالای هر صفحه نوشته شده است "به یاد آر".قبل از اینکه وارد مقدمه این تقویم بشوم به عنوان یک چپ و کمونیست حق اعتراض به این تقویم را برای خودم محفوظ می دانم. کمونیست ها قرار است دنیا را تغییر بدهند قرار است دست به قدرت ببرند و کار کمون پاریس و انقلاب اکتبر را تکمیل کنند قرار است به نابرابری پایان دهند و رهبر جامعه باشند قرار است در مقابل سرمایه داری نیروی قدرتمندی باشند تا مبارزات جامعه علیه جامعه طبقاتی را به سرانجام برسانند. اماتصویری که این تقویم از کمونیست ها می دهد دقیقا برعکس است. کمونیست ها کسانی هستند که همیشه تاریخ و فرقی نمی کند کجا؛ قربانی شده اند و به فجیعترین شکلی نابود شده اند. چپ ها همیشه تاریخ زیر چرخ سرمایه و فاشیزم نابود شده اند. در این تقویم حتی پیروزی های درخشان چپ و طبقه کارگر در کمون پاریس و انقلاب اکتبر با تصاویر اعدام شدگان و نابودشدگان معرفی شده است و بالای این تصاویر نوشته شده "به یاد آر" که بیشتر به تهدید انقلابیون آینده شباهت دارد!! آیا این به رسمیت نشناختن پیروزی های طبقه کارگر و کمونیسم نیست؟ آیا هر کمونیستی که این اهداف و آرمان ها را دارد نباید از نشریه آلترناتیو بپرسد این چه تصویریست که از ما به جامعه می دهی؟!
....
برای خواندن کل مقالات روی تیتر آن کلیک کنیم!

۱۲ نظر:

Reza گفت...

سلام.

راستش من هیچ علاقه ای به این جنگ تقویمها ندارم که بخوام دعئاهاشون رو دنبال کنم.یه ضرب المثل مشهوری هست که میگه: در جهنم مارهایی هست که آدم از دستشون به افعی پناه میبره. حالا حکایت بهمن شفیق است. من این آدم رو از نزدیک میشناسم؛ اگر نظر من رو بخوای یک کلام ترجیح میدم در رکاب نیم پهلوی باشم، البته اگر بین دست بوسی و چکمه بوسی فقط حق انتخاب یکی رو داشته باشم.حکایت همون ضرب المثل فوق الذکر است.

Reza گفت...

راستی این نوشته پایین را کدام خدیو خواه نوشته بود؟من 16 دربرگیرند واژه نامه پارسی به پارسی را نگرش کردم تا توانستم دریابم که "فرتور" را مراد چه باشد. چون این بزرگ فرزانه را چنان یافتیم که دل در گرو پیراستن زبان پارسی از تازی باشد، ایشان را پیشنهاد دهیم که آن 95% واژه دگر را نیز به پارسی هم ارز نمایند. ما در همان بند یکم این واژگان به نمونه آوریم:نحس،یقینا،ملت، جهل، حکم،آعدام،امضا، تسلسل، صورت،تردید.

Reza گفت...

این عالی بود:بعد از پابلیش شدن فیلم بچه های مائویست کلیپ جالبی در دعوت به پالتاک سوم قیام آمل
داشتم فکر میکردم دیگه تو جنبش زنان نمیشه با پستانهای افتاده از شیر دادن بچه رفت تو خط مبارزه. اونهم مبارزه چریکی و با یک گلوله مغز مردسالاری را متلاشی کرد. با انتقاد نشریه آلترناتیو به چربی دور شکم مریم نمازی، نمیشه با آب نکردن اینهمه چرب و چیلی، کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری شد. و اگه بدست سیستم مثله، تیکه پاره، اعدام و شکنجه نشی و یکهو ناقافل عزراعیل سراغت بیاد، حتی ارزش تقویم شدن هم نداری!

Rosa گفت...

آره رضا جان
راستش اگه ناغافل سقط بشیم از زندگی و جنازه برهنه ای به رساناهای چپ تحویل ندیم، اصلا به حساب نخواهیم اومد. اگر سالروز مرگ شاملو و فروغ درج شده شاید چون فروغ در تصادف مرد و شاملو هم پایش زیر جراحی رفت. حالا من امیدوارم برای درج در این تقویم اولترا چپ آلترناتیو هم که شده تیر غیب به سادگی عاق و داغم نکنه تا شاید اقلا تاریخ مرگم را درج کنند، اگه عکس جنازم با حال نبود!
بهمن شفیق و بک گراندش را نمیدانم اما اینکه رفقای جوان از زمین گذاشتن تپانچه و استفاده از کاندوم نسل سابق دلخورند (نوشته شفیق)، درش حقیقتی است. البته آلترناتیو از اینکه ایشان با زیبا و ... نسبتی داره هم نگذشت و حسابی نویسنده را له کرد و نه نوشته شفیق را و این نشان میده که این شیوه برخورد با نوشته گویا جا افتاده. و چه حیف که جوانان چپ ما سنت اشتباه را به ارث بردند و بجای برخورد با نوشته زندگینامه شفیق را به تفصیل افشاگری کردند.
کلا ویژه نامه خفنی آلترناتیو ایندفعه بیرون داد که به گروه خونی اش نمیخورد!
من راستش از نسل شفیق زیاد انتظاری ندارم و خیلی ازشان کم میدانم.
ویدئوی مائویستها را با دوستی دیدیم به آخرهای هالیوودی اش که رسید گفت: این کار ها فقط از مغز معلول بیرون میاد! سمبل های رهایی با تیپ های مجری کلا نمیخونه! تیپ های هالیوودی سمبل مرگ جایشان را با آزادیخواه عوض کردند. همین سیاست سیستم را در تقویم جسد برهنه و ایجاد رعب و وحشت میشه یافت. راستش نمیدانم از حماقت است یا اینها هم در بازتولید ارزشهای سیستم مواجب میگیرند. آینده معلوم خواهد کرد...

Rosa گفت...

نگاه کردن بدین فرتور دل هر انسانی را به درد می آورد.

فرتور محل اخذ رأی را در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ نشان می دهد.

راستش من از 2 عکسی که فضول محله در فیسبوکش گذاشته بود و جملات بالا را زیرش نوشته بود، حدس زدم لغت عکس را گویا به 2500 سال برده و آپدیت کردند به فرتور لول!
همین الانش هم کسی حرف کسی را نمیفهمه...
روز 12 فروردین همیشه برای نسل ما از 13 نحس تر بود و متن فضول محله بدینگونه با حفظ فاصله نظری و... به آرشیو راه یافت!

Reza گفت...

سلام رزا عزیز
مسئله زیبا تا آنجا که من میدونم هیچ ربطی به بهمن نداره و اگر الترناتیو به این مسئله اشاره کرده فقط میتونه ناشی از بی پرنسیبی انها باشه که البته این بی پرنسیبی در نزد چپ چیز جدیدی نیست. اما در رابطه با اینکه من گفته بودم من بهمن رو از نزدیک میشناسم، منظورم زندگی حصوصی او نبود؛آشنایی من از ایشان در رابطه با مسائل سیاسی است. به خصوص در زمان " شبکه فعالین سوسیالیسم". رفتارهایی که من از بهمن دیدم البته چیز جدیدی نبود اما به جرات میتونم بگم انقدر منزجر کننده بود که بعد از آن زمان تا امروز من هیچ مقاله ای که اسم بهمن پایش باشد نمیخونم. من به این فلسفه ساده لوحانه که میکهف نبینم که میگه، ببینیم چی میکه رو قبول ندارم. به اعتقاد من ماهیت واقعی آدمها آنچه میکنند است نه آنچه میگویند.

reza گفت...

من به این فلسفه ساده لوحانه که میگه: نبینم کی میگه، ببینیم چی میگه رو قبول ندارم. به اعتقاد من ماهیت واقعی آدمها آنچه میکنند است نه آنچه میگویند

Rosa گفت...

سلام رضا جان
بله بسیار درست گفتی که آنچه میکنند مهم است. برای من حتی مهم تر از همه آنچه میگویند است. متاسفانه امکان این کم است که ببینیم اینهمه تئوری های ادعا شده را در زندگی خودش نویسنده اجرا میکند یا نه.
البته میشه از تجربه دوستانی که منفی است استفاده کرد. مثلا در مورد شفیق.
یکی از زنان فعال روزی جوکی برایم گفت که آخوندی در منبر گفت که هر جا بچه شاشید، نماز نداره. آمد خانه و دید همسرش قالی ها را تیکه تیکه چیده. همسرش گفت پای منبر شنیده و قیچی کرده.
آخونده گفت من اینها رو برای مردم گفتم نه تو.
متاسفانه زنی که این جوک را گفت به بدترین وجهی به ایده های خودش خیانت کرد و اولین و آخرین تجربه من با تشکل های سیاسی ایرانی بود. و کلا اعتماد به کار سیاسی با ایرانیان را از من گرفت.
به همین دلیل شناخت من از نویسندگان فارسی بر مبنای همان نوشته ها و دنبال کردن زیکزاکهایشان است.
در مورد سن گرایی و برهنگی خوب و برهنگی بد اخیرا متن دیگری علیه نوشته و جوابگویی آلترناتیو به شفیق از عباس منصوران خواندم. لینکش اینجاست در زیر.
وقت کردی نگاهی بینداز. بحث برهنگی به نظرم اصلا جزعی نمیاد. فکر کنم کماکان بخش بزرگی از چپ ایران بر علیه زنان، همجنس گرایان و دگر اندیشان است. قتل پنجه شاهی را مقررات پوشاک و جدایی زن و مرد در خانه تیمی کلید زد. توجیه بیماری بودن هم جنس گرایی همان شوکهای برقی دوران استالین و تصفیه های داخلی را دوباره تجدید حیات می کنه و...آلترناتیو از نظر من چپ شیعه است و از آنور پشت بام افتاده. چپ سرمایه داری همیشه از چپ فئودال عقب تر است و نوع مبارزه زنان و مطالباتشان بااین دو سیستم فرق دارد.
همین اختلاف را در خط 3 و 2 میتوان دید. چپ چریک فدائی بسیار عشیرتی و عقب تر از چپ خط 3 است. فرقی البته ندارد چریک اکثریتی یا اقلیت... از نظر فرهنگی در مورد زنان عقبتر فکر میکنند. تشابه عجیبی با خانواده مجاهدین داره خانواده فدایی.

لینک منصوران

http://www.azadi-b.com/J/2012/04/post_450.html

Rosa گفت...

چپ سرمایه داری همیشه از چپ فئودال عقب تر است و نوع مبارزه زنان و مطالباتشان بااین دو سیستم فرق دارد.

اشتباه لپی شد!
جلوتر است...

Rosa گفت...

چیزی که بسیار وحشتناک بود در جواب آلترناتیو به شفیق را در کامنتی که همان محتوای جواب را داشت کوتاه شده اش:آقایان شفیق و فرد دوران شما به سر رسیده است. شما همواره بخشی از مشکلات کلان و سد راه اعتلای جنبش چپ بوده اید. پس بروید کنار تا نسیم تازه ای بر جنبش چپ وزیده شود. هنوز باور نمی کنید که دوران شما پایان یافته است. در میدان مبارزه طبقاتی نسل جوان مدتهاست از روی نعش شما با بلدوزر کمونیسم انقلابی گذشته است...
رزا: دیدن سن گرایی ، راسیسم سکسیسم... در چپ همیشه وحشتناک است. اما چیزی که بد ترش میکند دقیقا سن اینها است. دلیلش میتواند فاکتهای فیلم روبان سفید و ظهور فاشیسم باشد که تربیت آتوریته از آنان قاتلان آینده را ساخته؟
http://rosaanarchi.blogspot.de/2011/07/4-white-ribbon.html


The White Ribbon

Reza گفت...

حالا خودمونیم. این عکس چریک فدایی که انداختی فکر نمیکنی یه کم اغراق باشه. فکر کنم یکی از اینها رو میگذاشتی بیشتر به چریک فدایی بخوره. به پوشش هم توجه کن دقیقا بر اساس دستورهای صادر شده در خونه تیمی است.
http://bloger-news.blogspot.ca/2010/12/blog-post_17.html

RosaArchiv گفت...

lol