۰۸ خرداد، ۱۳۹۱

آذر درخشان از میان ما رفت.

آذر درخشان یکی از فعالین جنبش زنان و یکی از اعضای حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست) درگذشت
حزب کمونیست ایران  (مارکسیست لنینیست مائوئیست)

26 مه 2012 (6 خرداد 1391)
رزا: اگرچه راه آذر درخشان و من در همان سالهای 2007-2008  از هم جدا شد، اما کاش آذر می بود و در جشن شادی و سرنگونی رژیم اسلامی "شکفتن هزاران هزار گل" را آنجور که خود روزی گفت با چشمان خود میدید....

آذر درخشان همچنین علیه شرکت و همکاری زنان در بنگاههای رسانه ای "امپریالیستی" و مواجب گیری به نام پروژه های زنان، گام به گام در تهیه و تدوین و حمایت از متن های آگاهگرانه علیه این "همکاری" ها فعال بود. همکاری کادر هیئت تحریریه اقلیت که در پروژه مالی و سیاسی دولت هلند همدست بود، اگرچه اکنون عمومیت یافته اما در زمان خود بحث های زیادی را دامن زد.
آذر درخشان اگر چه بنا به خط تشکیلاتی و حزبی اش (روزی باید با اقلیت اعتلاف کنیم، پس همه پل ها را خراب نکنیم)  خود نوشته ای بنام فعال زنان و یا بعنوان فعال حزب م.ل.م. علیه شرکت فعالین چپ و احزاب سیاسی در ساختارهای "امپریالیستی" ندارد، اما هر کجا فردی قلمش در جهت نفی و مخالفت در همدستی با ساختارهای سیستم چرخید، او نیز فعالانه حمایتش کرد. او از معدود زنانی بود که فرق شغل و ماموریت سیاسی را خوب میفهمید. و اینکه "شهرزادنیوز" ها و همین اواخر پروژه "شادی ها" ماموریت سیاسی هستند، شکی نداشت.
او همواره پشتیبان استقلال مادی جنبش، دوری از ساختارهای فرمایشی و قلابی و کلا "ان جی او" گرایی در جنبش زنان بود.  و دوره  طولانی هم  تشکل 8 مارس درگیر بحث "نقش مخرب ان جی او ها در  جنبش - آروند هاتی روی" بود، متاسفانه این بحث ها  کماکان درون گروهی است و جا دارد بدلیل اهمیتش نه تنها در جنبش زنان بلکه در سطح جنبش های کارگری  نیز گسترده تر بررسی شوند.
آذر درخشان اگرچه علنا علیه استفاده از بنگاههای خبر پراکنی "امپریالیستی" نگفت و ننوشت، اما خود هرگز برای رساندن پیامش از بنگاههای بی بی 30،  صدای امریکا و یا سایر رسانه های سیستم، استفاده ابزاری در جهت اهداف سیاسی و سهم گیری در قدرت را نداشت. آخرین تلفن من و سوالی که ازش داشتم را اینطور جواب داد: ببین از کجا پول میگیرند. ردشان را از روی پول در میاری...
امروز در نبود آذر درخشان، گفتگوهای ننگین "سمینار زندانیان سیاسی" همانطور که کرکس وار فیلم زنده یاد مادر ریاحی را برای تبلیغ خود و بدون اجازه مادر قصابی کردند، فیلم مونتاژ شده مادر ریاحی
آنان امروز نیز در نبود آذر،سخنرانی آذر درخشان را در سمینار سال 2007(کلن/ آلمان) همراه با موش نامه جدید شان، در وبسایت گفتگوهای زندان رسانه ای کرده، بلکه چند دلاری بیشتر به جیب زده، و چهره کریه همدستی گفتگوهای زندان و سمینار زندانیان سیاسی شان را در همکاری با اکثریت و توده در سوئد قابل تحمل کنند.
آذر درخشان را هرگز نباید در کنار همکاران اکثریت و حزب توده قرار داد.

این نقد آذر بود وقتی از طرف فداییان اقلیت و بقیه طیف مواجب بگیر سیستم ادعا شد که لنین نیز در مقطعی از ساختارهای سیستم استفاده کرده: سازمان اقلیت و تجارب تاریخی!
"آقای حسن بهزاد برای اینکه نشان دهد رفیقش خانم مینا سعدادی بر طبق  سنت بلشویکهای روسیه عمل کرده است مثال مجلس دومای روسیه  را می زند. باز هم محض اطلاع کسانی که می خواهند با آقای حسن بهزاد بسوی سوسیالیسم بروند یادآوری کنم که لنین و بلشویکهااگر از مجالس بورژوایی استفاده کردند برای این بود که سرمایه داری حاکم خودی راافشا کنند، همانهایی که آن نهاد را در اختیارشان گذاشته بودند،  نه اینکه بخواهند از "دومای هلند"برای افشای رژیم اسلامی استفاده کنند. بگذریم که حتی این کار را هم نمی توانند بکنند چون مجلس دومای هلند حتی اجازه افشای رژیم جمهوری  اسلامی را هم نخواهد داد. (3) اما حتی اگر هم بدهد اين خیلی هنر نیست که زیر بال و پر یک قدر ت ارتجاعی علیه قدرت ارتجاعی دیگر حرف زد".....

نوع زندگی شخصی و سیاسی آذر درخشان بر طبق سنت پیشگام، رهبریت، بردن آگاهی از طرف نخبگان حزبی و سازمانی به جنبش زنان، کارگران و جوانان بود. او به این سنت تا آخرین لحظه عمر وفادار بود و در برابر دیدگاه من که زنان تشکل 8 مارس هرگز از این وابستگی "رهبر-  پیرو" خلاص نخواهند شد، او با خوشبینی اینگونه جواب  من را میداد: بلاخره همه یکروزی نخبه و رهبر میشوند و از بین بردن تضاد کار یدی و فکری در جنبش وقتی که همه نخبه شوند، انجام پذیر است!
آذر به نقش مادران پر تجربه در جنبش زنان و انتقال "آگاهی" اعتقاد داشت و هیچگاه ضرورت پر و بال دادن و حمایت از شورش علیه اتوریته های فکری را ندانست. اعضای تشکل های تحت رهبری اینگونه انقلابیون حرفه ای، هرگز بدون انتقال رهبران جدید از حزب مادر (پدر) نمیتوانند به موجودیت خود در فقدان رهبری سابق ادامه داده و همواره به کمک حزب و تشکیلات مادر (پدر) وابسته میباشند. در مورد تشکیلات 8 مارس نیز بطور مشخص در فقدان آذر درخشان، موجودیتش بدون حمایت و انتقال زنان از حزب م.ل.م. به تشکل زنان، در نقش رهبران جدید امکان پذیر نبوده و وابستگی نظری و سیاسی این تشکل به حزب مائویستی، امکان فعالیت مستقل تشکل را از سازمان زنان گرفته. و اکنون نیز در فقدان آذر درخشان احتمالا مریم جزایری از حزب م.ل.م. مسئولیت هدایت و رهبری نظری را به عهده خواهد داشت. و کلا حتی اشغال پست رهبری تشکل زنان از طرف افراد با سابقه این تشکیلات بدون وابستگی تنگانتگ با حزب م.ل.م. تصور شدنی نیست.
تمامی زنان مستقل از حزب، که بطور موقت و یا طولانی مدت (مانند من عضو 6 ساله زنان 8 مارس) به اینگونه سازمانها می پیوندند،  تنها تا زمانی میتوانند در این تشکل ها فعالیت کنند (تحمل میشوند)، که خارج از اعتلاف های از بالا ی حزب مادر (م.ل.م.) فعال نباشند. به طور مشخص، در مورد من، اعتلاف با اقلیت و حضور ناگهانی آذر درخشان در گفتگو با رادیو دمکراسی شورایی- اقلیت، به معنای توقف (کش ندادن ) مبحث وابستگی شهرزاد نیوز به دولت هلند بود. پیامد این کش دادن موضوع (از طرف من) و همچنین ابراز انتقاد از شرکت سازمان زنان8 مارس در سازماندهی کنفرانس زنان پایه در ونزوئلا (معروف به کنفرانس زنان حامی چاووز)  و انتقاد من از ورود به ساختارها و نهادهای احزاب چپ دولتی آلمان، اگرچه با ادعای "اصلاح سیاست چپ ضد امپریالیستی، در مورد حمایت از احمدی نژاد و بنیادگرایی مذهبی" موجب تصفیه استالینیستی کل نظرات درست و یا غلط من از وبگاه اینترنتی 8 مارس، و حتی حذف کامل کلیپ ها و موسیقی مترقی درج شده را داشت. و گویا من اصلا در این چند سال وجود خارجی نداشته و تنها بعنوان میهمان برای نشریه شان چند مقاله برای درج فرستاده ام.(در حالی که مسئول ساخت و به روز کردن وبسایت زنان 8 مارس و بیشتر ترجمه های آلمانی مقالات و اعلامیه ها و آماده کردن نشریه برای چاپ، سالها به عهده من بود، و عملا در خانه خود و بخشا از منابع مالی من و نیز همکاری رفقای آلمانی ام انجام گرفت).
 مورد اختلاف شدید من با سازمان زنان 8 مارس:

متاسفانه وابستگی به اتوریته فکری تک تک زنان این تشکل در ساختارهای سلسله مراتبی  بقدری سهمناک است که بعد از کنار گذاشتن من،  فرزند خردسالم بیشترین صدمه را از بایکوت "خاله" های سیاسی اش برد و تنها با گذشت زمان و با کمک رفقای آتونوم آلمان این فقدان تا حدودی جبران شد. من شخصا دلیل "خودکشی شدن" بسیاری از فعالین سیاسی ایرانی جدا شده و یا بایکوت شده از طرف تشکل ها و احزاب سیاسی ایرانی را درک میکنم. خوشبختانه خود بدلیل ارتباط با جنبش کشور میزبان و داشتن پایگاه سیاسی و اجتماعی و در پناه حمایت آنها توانستم از این تصفیه سیاسی استالینیستی جان سالم به در برده و جایی دیگر ادامه فعالیت بدهم. و عاقبت نیز نوزادی که 6 سال بروی شانه های زنان 8 مارس بزرگ شد، اکنون بروی پاهای خود قدم میزند و از آنهمه زنانی که "خاله ها" بارها بدلیل کمبود جا در خانه ام حتی در وان حمام خانه باید بخوابند، خاطره ای مبهم دارد.
من البته در فقدان وجود آذر درخشان ، آذر را آنگونه که دوست دارم به یاد می آورم.
 من آذر درخشان را در کنارمان در خیابان به یاد می آورم. وقتی گرسنه میپرسید: رزا هنوز از آن نون و پنیرت مونده؟  صورت هیجان زده اش پس از تظاهرات اول مه در برلین. اشکهای بی اختیارش در گاز و در مبارزات علیه کنفرانس سران 8 کشور. آذر را در جلوی سفارتهای رژیم، خوب به خاطر دارم. آذر را در شب بمباران افغانستان بیاد دارم، در اکسیونهای علیه جنگ. در اعتراض به یورش نظامی به عراق بیاد دارم. آذر را در  مبارزه و حمایت از حق ویژه زنان بعنوان پناهنده بدون اجبار به اعلام و اثبات فعالیت سیاسی در گروه و تشکلی   سیاسی به یاد می آورم. چه، زن بودن در این کشورهای بنیادگرا و اسلام زده، خود به معنی نا امنی زنان است.
آذر درخشان بسیاری از این زنان پناهجو را شخصا و یا تحت پوشش سازمان زنان 8 مارس بدون هیچگونه چشمداشت سیاسی و یا مادی مورد حمایت قرار داد.
من آذر را  در حمایت از زنان کتک خورده و تهدید شده از طرف شوهران سیاسی و حزبیشان به یاد دارم. خشم اش از قتل و سنگسار زنان. و این فرقی نمیکرد صبیه باشد بدست شوهر سوسیالیستش  و یا سکینه محمدی باشد بدست رژیم اسلامی.
 برای آذر حقوق زنان مانند "حق تنفس" بدون اما و اگر بود. هیچگونه توجیح در مورد نسبی بودن و یا بومی کردن جنبش زنان را نمیپذیرفت. افق اش بدست آوردن آزادیهای نسبی مدل اروپایی نبود. آذر "سهمی از کیک" را نمیخواست بلکه قرار گذاشتیم که قنادی را اشغال کنیم.
 او  بروی قولش تا آخرین لحظه از حیات کوتاهش ماند. اگرچه راه اشغال "قنادی" از طرف هر دوی ما بسیار متفاوت بود. و ابزار رسیدن به رهایی برای او، حزبش و تشکل سلسله مراتبی  و راه پیشنهادی من بدون حزب، رهبری و سلسله مراتب.
آذر هم مثل همه ما افت و خیزهایی داشت. و امید که فعالین زنان بتوانند خارج از منافع سازمانی و حزبی خود، نوشته ها و بخصوص مبارزات روزمره آذر را برجسته کنند.
 آذر درخشان اگر چه کمتر از دیگر فعالین زنان در دام سیاست مردان افتاد، اما او هم از چشم چپ کم سو بود.  اما  او هم عاقبت در کنفرانس ونزوئلا، در  دام ساختارهای مردسالارانه چپ به اصطلاح "ضد امپریالیستی"  افتاد. گسست نظری و قطعی من از او در همان توهم آذر به  شرکت در کنفرانس چند روزه ای بود که به قصد ایجاد جبهه حمایتی از چاووز و اینبار از طرف زنان چپ دولتی/ رسمی "ضد امپریالیستی" آلمان برگزار شد و عاقبت نیز آبش  آسیاب حاکم ونزوئلا و همدست احمدی نژاد را چرخاند.
البته توهم آذر ها  به شرکت در ساختارهای سیاسی قدرت و همکاری "انتقادی" با جبهه "ضد امپریالیستی"، محدود به زنان احزاب کمونیست نمیباشد. فعالین زنان در جبهه لیبرالها نیز با گرایش شرکت "انتقادی" در نهادها و ساختارهای به اصلاح دمکراتیک، و با هدف سنگین تر کردن وزنه ی منافع زنان (سهم زنان)  روی دیگر سکه ساخت و پاخت و یا "جدل" برای داشتن سهم بیشتر از قدرت میباشند.
اگرچه آذر درخشان شناخت درستی در رابطه با ارتجاع حاکم در ایران داشت و بدرستی توهمی هم از همدستی تمامی جناحهای مختلف رژیم درسرکوب زنان نداشت، و همواره و در تمام دقایق زندگی خصوصی و سیاسی اش خواهان صف مستقل زنان از قدرت  بود، اما متاسفانه در عمل با شرکت در کنفرانس زنان پایه " ونزوئلا"  حتی به قول خودش "شرکت انتقادی" خود و یاران تشکیلاتی اش، اما نهایتا آنها نتوانستند آن زلزله تفکری در چپ را علیه بنیاد گرایی مذهبی ایجاد کنند. و مانند همیشه تمام این تلاشهای داخل سیستمی، تنها نتیجه اش همان مستحکم تر کردن پایه های قدرت مردان (در اینجا چاوز) بود.  
 ادامه سیاست حمایتی از چاوز را چند سال بعد در کنفرانس زنان چپ و کمونیست در هامبورگ مشاهده کردیم. و متاسفانه از طرف زنان حزبی، همین انحرافات بعنوان نکات برجسته آذر درخشان تجلیل میشوند!
در گزارش اخیر نیز آمد که: توسط زمان مسعودی برای شرکت آذر درخشان در کنفرانس زنان پایه قدردانی شد:" جای پای تو تبديل به عدم اجازۀ حضور بنيادگرايان مذهبی (اسلامی) در اولين کنفرانس جهانی زنان پايه در ونزولا می گردد"

اگرچه زنان حزبی با تمام تلاششان قرار است از آذر درخشان نمادی شبیه خود را، یعنی "زنی سوسیال دمکرات" و سازمان دهنده کنفرانسهای پایه ونزوئلایی و طرفدار تحکیم حاکمان باقیمانده اردوگاه سوسیالیستی (مانند چاوز) را تحویل جنبش زنان نسل بعدی دهند. و یا حمایت آذر درخشان را از شهرزاد مجاب ها زیر ذره بینشان بزرگ نمایی کنند. اما لازم است همینجا اعلام شود که، اگر آذر درخشان علیه فمنیست اسلامی نوشت و همراه او هم شهرزاد مجاب علیه این نوع فمنیسم بود و نوشت. امادر عمل این آذر درخشان نبود  که شنل دکترای افتخاری دانشگاه تورنتو کانادا را بروی دوش شیرین عبادی انداخت. این کار را شهرزاد مجاب انجام داد. اگر آذر درخشان در کنفرانس زنان" پایه" شرکت کرد، اما او حامی چاوز نبود.
اگر برای حقوق زنان به توافق و همکاری با احزاب چپ آلمان برخواست، اما آذر هرگز نه در انتخابات این پارلامنت ها و مجالس اروپایی شرکت کرد، و نه مانند زمان مسعودی عضو احزاب چپ دولتی کشور میزبان شد. اگر در کنار جمیله ندایی و پشت دوربینش بود، اما هرگز مانند جمیله ندایی و شهرزاد مجاب برای رساندن پیامش از بلندگوهای بنگاههای بقول خودش "امپریالیستی" استفاده نکرد. اگر  آذر درخشان در سمینار زندانیان سیاسی در کلن آلمان 2007 شرکت کرد، اما با تغییر ریل این سمینار  در سوئد و همکاری شان با توده و اکثریت، هیچگونه مشروعیتی برایشان قائل نشد.
 آذر درخشان در کارزار زنان درخشید. در جنبش رادیکال کشورهای میزبان شرکت فعال داشت. حمایت از حقوق زنان و رهایی زنان از تمامی بقول خودش بند و زنجیر را هدفش گذاشت. با سوسیال دمکرات ها   برخاست و نشست ولی هرگز نه از نظر مالی و نه از نظر سیاسی در تمام دوران همکاری ما در تشکل 8 مارس هیچگونه وابستگی مالی و یا سیاسی نداشت.آذر فعالیت سیاسی را دکان و نان دانی خود و یا حزبش نکرده و بخشا حتی مخارج سفر و فعالیت هایش در زندگی شراکتی بین رفقا پرداخت میشد. امید فعالین زنان در نبودش، آذر درخشانی را بیاد بسپارند، که اگر چه او تا مدتها نه کارت شناسایی درستی داشت، تا در معرض دیپرت قرار نگیرد، و نه حتی گاهی پولی به اندازه سیر کردن شکمش. اما او بازویش را در بازوان ما حلقه انداخت. در جنبش کف خیابان با ما مورد تعرض و سرکوب قرار گرفت، و او خوب میدانست که چه در زندان دیپرتی ها و چه در فقر و بی پولی و گرسنگی و در بدری و بیماری، درب هر خانه ای را بزند، در آغوش خانواده زنان است. و حتی از خبر احتمالی دیپورتش نیز درهای زندان به لرزه می افتند....
اینک جسم درد کشیده و زخمی آذر بدست رفقا و خواهرانش به خاک سپرده میشود. و امید که در گرد و خاک و هیاهوی بر آمده از دکانداران سیاسی  و مواجب بگیران راست و چپ بوی گوشت نذری شنیده،  وجه رادیکال و اکسیونیستی آذر درخشان بی رنگ نشود.
یادش گرامی.

 فیلم کارزار اینجا

۲۸ نظر:

Reza گفت...

سلام رزا عزیز
من ایشون رو نمیشناختم. اما به هر حال متاسفم. به هر حال مرگ یک انسان مبارز تلخه. اما حزب کونیست(م ل م) را از سالهای اوایل انقلاب خیلی خوب میشناسم. یک جریان به غایت عقب افتاد، در واقع یکی از عقب افتاده ترین جریانان چپ ایرانی. تفاوت این جریان با طیفهای "حککا" را اگر بخواهم در قالب یک مثال توضیح بدم میتونم بگم تفاوت بین یک فئودال که چندسالی است به همت اصلاحات ارضی بورژوا شده با نئولیبراها است. در این مثال البته "سربداران" همان تازه بورژوا شده ها هستند. البته یک واقعیت را منکر نمیشوم که فرد انسانی مثل پیچ و ومهره های یک ساعت نیست و بین "فرد انسانی" و "سیستم در بر گیرنده" تضادی هست، همین تضاد است که اگر به آن توجه شود و پرداخته شود، سبب رهایی فرد از سیستم ها میشود. در واقع این تضاد، تضاد بین "هویت انسانی" و " سیستم های هیراشی" است.
اما در رابطه با این نقل قولی که از آذر درخشان آوردی "بلاخره همه یکروزی نخبه و رهبر میشوند و از بین بردن تضاد کار یدی و فکری در جنبش وقتی که همه نخبه شوند، انجام پذیر است!" در واقع مشکل فردی ایشان نبود. این همان هسته اصلی تفکر مارکسی است که از مارکسیسم علیرغم همه جنبه های مترقی و انسانیش و ضرفیتهای انقلابی که بل القوه دارد در نهایت سیستمی میسازد که در عمل جز تحکیم همان مناسبات موجود کاری نمیکند. در این سیستم با مفهوم "الیت" مرزبندی ماهوی بر اساس "اصالت انسان" صورت نمیگیرد. به همین دلیل است که آن نهادهایی که تاریخا برای تثبیت موقعیت الیت به وجود آمده یعنی حزب؛ ایئولوژی، دولت و مفاهیمی مانند "رسالت ویژه قشر الیت"( یا به قول خودشان روشنفران طبقه) ابزار رهایی انسان شناخته میشود.مفهوم رهایی در خود رهایی نهفته است و قرار نیست با تبدیل " همه" به " الیت" شکل بگیرد، همانطور که قرار نیست رهایی از مقوله ای به نام دولت با تشکیل دولت-سوسیالیستی- شکل بگیرد.متاسفانه رفقای کمونیست ما "ساختار نوین" ساختن را با "شباهت سازی اما با ایدهایی دیگر" اشتباه میکنند و این دقیقا ناشی از ایده آلیسم آنها است، چرا که در این نوع نگاه نه ماهیت عینی پدیدها بلکه تسلط آرمانها بر آنها است که هویتشان را مشخص میکند.شما دولت تشکیل بده منتها آرمانش انسانی باشد، حزب بساز منتها آرمانش انسانی باشد، الیت بساز منتها آرمانش انسانی باشد، ایدئولوژی بساز منتها آرمانش انسانی باشد و...و محصول نهایی شوروی، چین، آلبانی، کره شمالی، یوگوسلاوی،کوبا و... و در بدترین حالتش چاوز.اگر اشتباه نکنم در چین(شاید هم یک کشور دیگه) رستورانی هست که لذیزترین غذاها را برای مشتریان خودش در کاسه توالت هاو لگنهای بچه با رنگها و اشکال متفاوت سرو میکنه،اتفاقا من داشتم به عکسها نیگاه میکردم توالت مدل ایرانی(یا به عبارتی غیر فرنگی) هم بود. شوخی نمیکنم رو نت سرچ کنی پیداش میکنی.

ناشناس گفت...

salam rosa jan kament azer deraxshan ra xandam delam xili bederd amed midoni chera? vegti ademi mesle to refigi ra az dest mide chegone ba ehsas emigh dost derd keshide ra be zeban miavered besyar narahed misheved.va ba vojode besyar extelaf ba azer deraxshan yadesh ra gerami midared va az mohesenad uo YAD MIKONI teshkor lazem ra az to daram .rasti rosa jan man axiren bar dar alman bodam motesefane shenidam ke migofden ke rosa zede zan ast man az uon dostan teaza daram kami deget konend. va ba efrad ingone berxord nekonend.rosa jan man ham ba to dar in derd hemra hestam omid ast axerin geme to bashed. ba sepas feravan az to rosa jan mesoud

reza گفت...

یه سوال دیگه ای هم هست اینکه رفقای مائویست و ضد امپریالیسم ما که با چاوز عکس میاندازند چرا از اینکه همفکرانشون(من مائویساهای انگلیسی و آمریکایی رو میدونم شاید در کشورهایی دیگه هم باشند) در کشور های دیگه با همون توجیه با احمدینژاد که از قضا متحد استراتژیک چاوز هم هست، عکس میاندازند، ناراحتتند.به نظر میرسه مرگ چیزی خوبیست اما برای همسایه.

Reza گفت...

در ضمن من الان کامنت مسعود عزیز رو دیدم. با سلام به شما یه سول هم ازتون داشتم. اونطور که من متوجه شدم شما باید طرفدار کمونیسم شورایی باشید. میخواستم بدونم سایتی دارید که نطراتتون یا ممنایعی در این زمینه منتشر کنید. خوشحتا میشم اگر جنین جایی هست ادرسش رو بدی.

Reza گفت...

ببخشید کامنت بالا اشتباه تایپی داشت تصحیح شده رو اینجا میگذارم.
در ضمن من الان کامنت مسعود عزیز رو دیدم. با سلام به شما یه سوال هم ازشما دارم. آنطور که من متوجه شدم شما باید طرفدار کمونیسم شورایی باشید. میخواستم بدونم سایتی دارید که نظراتتون یا منابع ای در این زمینه منتشر کنید. خوشحال میشم اگر چنین جایی هست ادرسش رو بدی.

ناشناس گفت...

reza jan man ham salam germ be shoma daram bezodi sayt teshkil xahed shod ama megaleha hazere dostan heme dar telashand ke hemeye dostan beteavand megale benviseand xode shoma be xobi midanen ke kesani ke be komonist shoraie ve anashisthaye ingelabi ve hemye anatoma zede hirashi xodret va zede rehberi hestend bayet betevanand benvisand ve dar peratik ejtemaie feal bashenad.hetman dar ayende be tevesote rosa jkan ertebat hasel mishe. piroz bashid mesoud

Rosa گفت...

سلام رضا جان
بله درست است. نخبه اینطوری همان نخبه میماند و...
به هر حال آذر از نسل انقلاب بود. باید بتوانیم خود را توانمند کنیم و توانمندی زنان مانند بقیه جنبش ها مستقل و خارج از سلسله مراتب است.
بعدا شاید بیشتر صحبت کنیم...

Rosa گفت...

مسعود جان
راستش مدت کوتاهی از زندگی ام با مردان گذشته. کسی که ادعا میکند که من ضد زن هستم در اوج غم این چند روزه، تنها باعث لبخندی شد. وقتی انسانها را بشناسیم و این ادعا ها را کنیم، البته به جای لبخند من را خشمگین میکند. به طرف بگویید، رزا را نمیشناسی :-)
در مورد نوشته های بچه های شورایی چند فیلم بحث و گفتگو گذاشتم که متاسفانه به آلمانی بودند. باید دوستمان تقوی را تشویق کرد به ترجمه بیشتر. من هم حتما منابع انگلیسی را باز روی آرَشیو قرار میدهم. من خیلی تعجب کردم که شماها حتی در زمان شاه برای این عقاید به بند کشیده شدید. اصولا خیلی برایم جالب بود که این گرایش فکری بین فارسی زبانان وجود داشته.
خودتان هم اگر منبعی یافتید بفرستید که در اختیار دوستان بگذاریم.
راستش همانطور که آذر گفت: ما با هم زندگی کردیم.
با تمام اختلافات نظری که آنتاگونیستی هم شدند. اما آذر درک روشنی از آنچه علیه اش مبارزه کرد داشت، اگرچه راه رسیدن به رهایی از شر پدرسالاری سرمایه با راه من به کل متفاوت بود.
تا زمان کودتای استالین علیه مائو همکاری ادامه داشت! حال گویا کله استالین از پرچمشان حذف شده و مائو پر رنگ تر!
سالهای سخت و پر تلاطمی بود و کلا اولین تجربه من از اینگونه ساختارها. خوشبختانه آذر درخشان شخصیتا با مواجب بگیران 180 درجه فرق داشت و خوب یادم است که گاهی حتی حاضر نبود برای شرکت در سمیناری پول سفرش را بگیرد و نمیخواست بعدا ادعا شود، پول آمدنش را پرداختند و... همیشه در اوج بی پولی خودمان یکجوری پول جور کردیم..
سازمان هم ابتدا بیش از 7 زن فعال و چند نخودی نبود. اما از بیرون همه فکر میکردند صدها نفریم!
با زیاد شدن اعضا و بعد از کارزار زنان کم کم مشکلات و دخالت های حزبی و اعتلافات از بالا اوج گرفت و... امیدوارم آب رفتن کارزار زنان از 3000 نفر به 70 نفر در سمینار هامبورگ امسال چشم همه شان را باز کند که راه پیموده را دوباره تکرار نکنیم.
آنوقتها که کلیپ زیر این پست را تهیه کردم خیلی داغ بودم! پر از امید برای جنبش زنان و چپ فارسی زبان مان. آنهمه شوق را در سلسله مراتب خفه کردند و همراه با ما آذر هم پژمرد. ...
تنها آذر از میان نرفت بسیاری دیگر نیز با او و بعد از او.
باشد که از جایی دیگر سر بر آوریم به پیمودن راهی جدید...

Rosa گفت...

"بلاخره همه یکروزی نخبه و رهبر میشوند و از بین بردن تضاد کار یدی و فکری در جنبش وقتی که همه نخبه شوند، انجام پذیر است!"
رضا جان
در تی وی کومله که گفتگوی اعضای سابق و غیر حزبی زنان8مارس را در هامبورگ شنیدم، متاسف شدم.
تنها همان افراد حزبی سازمان کماکان استدلال داشتند. وقتی همیشه میکروفونها جلوی دهان کادرها باشد، اعضای دیگر اصولا انگیزه ارتقاع نخواهند داشت...
در مورد م.ل.م. من اصلا هیچگونه آشنایی از نظراتشان نداشتم. سازمان زنان 8 مارس اعتلافی بین زنان گوناگون بود. فعلا اغلب یا حزبی اش مانده اند و یا از افراد همان حزب شعله و یا خانواده توفانی ها و بقیه م.ل.م ها متاسفانه.
اعتلاف هامبورگ نیز بدلیل تقلیل رفتن تشکل ها و فقط در صدد اعتلاف بزرگ بین همه زنان چپ حزبی (احزاب رنجبران ، طوفان، کومه له و کلا خط 3) بود. البته اینگونه شفاف تر است برای همه تا ایجاد تشکلهای دمکراتیک و یا انجمن زنان مستقل اما وابسته حزبی. اقلا وقت انسان تلف نمیشود و سر کاری نیست!
مزیت همکاری با 8مارس برای من در واقع کسب دانشی است که شما دارید و در کامنت بالا بازتابش را میبینیم ...
من اصلا در بدو شروع و پس از بازگشتم از ایتالیا و جنواحدود2001 همکاری را با 8مارس شروع کردم و تازه خطوط و فرقش را کشف کرده و تازه متوجه فرقه هایش شدم.
البته بیشتر مطالعات داخلی تشکیلات زنان بر سر مسائل زنان بود و اما خودم با موشکافی و پشتکار دریافتم: مثلا اگر علیه اعدام اعلامیه کلی بیرون نمی آید، چون در اساسنامه حزب نیست...
اولین کتب من همان کتاب سرخ مائو بود که 5 مارک خریدمش! منتخب آثار مائو لوول!
بعد پرنده نو پرواز بیرون آمد و من هم لاکپشتی و حلزونی، تازه دریافتم قرار نیست مرکزیت عوض شود و یا مسئولیت و کارها بچرخد. قرار نیست زنانی دیگر کار روی وبسایت را بلد شوند و قرار نیست شاعر شانسش را در نوشتن و نویسنده، مقاله نویس و مقاله نویس، پخش اعلامیه کند ....
قرار به ایجاد تخصص بود. و من هم البته همه جا سرک کشیدم... و بعد از پاره کردن قطعنامه کارزار جلوی دوربین رسانه ها! و اعلام اینکه رهایی زنان در رسیدن به سوسیالیسم نیست! و تازه کدام سوسیالیسم! چه نوعش! نشان دادم که زیادی بلد شدم!
فعلا تمام گرایشات قسم خورده به مارکس زیر سقف سالن هامبورگ امسال متحد شدند.
حال من آنقدر میدانم که مارکس وعده آزادی زنان در سرمایه داری را داد و اصولا تئوری رهایی زنان ندارد. پس باید بیشتر بدانم. چرا که این بار قرار نیست زنان حول پرچم م.ل.م. جمع شوند.
اینبار پس از ایجاد کمیت لازم، حل شدن جنبش زنان در جنبش کارگری و سرباز گیری از جنبش زنان مطرح است. اینبار تحول کمی به کیفی قرار است هر آنچه بنام جنبش زنان وجود دارد را نهایتا در جنبش کارگری خود کشی بدهد!
پس دوران خفنی است ...
وقتی به اسم رادیکال فمینیسم و استفاده از تئوری هایش قرار است اما سلسله مراتب بسازند و در 100 درجه جوشش آب اعلام شود اول تضاد اصلی را بپردازیم یعنی کار و سرمایه و دل قوی که کفشهای امپراتور را از پاهای بی قواره شده در می آوریم و همین کافی تان باشد!
میدانیم که زن چینی بدون این کفشها اما امروزه با زنجیر کت و کلفتی بسته شده.
این بار هم دیگر نمیتوان بهانه آورد که بورژوازی در حزب علیه "صدر مائو" کودتا کرد...
این بار باید به قصد "قنادی" برخاست..
قصد جان سیستم را داشت و هر دو سر مار.
پدرسالاری و سرمایه داری را. و این انجام پذیر نیست، اگر جنبش ها شبیه سازی کنند و با کلک و دغل گهی این سر مار گهی آن سر مار را عمده و فرعی.
سازماندهی مستقل هم هیچ نمیرساند مستقل از چی؟
نمیتوان 7 در را بست و مثل نمکی یک در یعنی وابستگی به حزب را باز گذاشت.
سیستم از همان در خود را همیشه باز سازی کرد.
آذر ها درهای وابستگی به نهادهای سیستم و احزاب بورژوازی را بستند. دری که نیمه باز گذاشتند همیشه مشکل بوجود آورده. در بستن درهای دیگر و استقلال ما همیشه همکار و همبسته بودیم. اما "نمکی" اصولا بدلیل وابستگی ایدئولوژی نمیتواند استقلال از حزب را نیز تضمین کند و برای همین است که پایش در کنفرانس های "آنتی امپریالیسم" میلرزد و از چشم چپ کم سو...
باری باید بتوان راههای دیگر را آزمایش و خطا کرد.
تا بزودی باز...

Reza گفت...

این هم یک بازی رایگان و البته کثیف به عاشقان امام نقی. روزگار غریبی است نازنین
http://honarenab.ir/Mahsoolat/Baziha/Shelik_be_Mortad/Shelik_be_Mortad02.aspx

ناشناس گفت...

خانم رزا شما همیشه هوجی گر بوده و خواهید بود حتی از مرگ یکی از فعالین خستگی ناپذیر جنبش زنان ایران استفاده می کنی و جرت و پرت های خودت را می زنی
آذر درخشان هرگز نه خواست و نه رفت به ونزوئلا و شما به آسانی دروغ گفته ایدو علت این که شما از پاذر جدا شدید بی پرنسیب بودن شما و ضدیت شما با زنان است اگر جه ادعای دفاع از زنان را یدک بکشی

Rosa گفت...

http://fa.shahrvand.com/2008-07-14-20-49-09/2008-07-14-20-50-43/1326-2008-10-28-20-23-29

سه روز با زنانی از چهار گوشه جهان/ کنفرانس جهانی زنان پايه در ونزولا

Rosa گفت...

لینک حذف شده از وبسایت 8 مارس

http://168.144.104.240/faliyat/semiyaar-Duseldorf.htm

سه روز با زنانی از چهار گوشه جهان

آذر درخشان

اکتبر ۲۰۰۸

در شهروند:
http://fa.shahrvand.com/2008-07-14-20-49-09/2008-07-14-20-50-43/1326-2008-10-28-20-23-29

Reza گفت...

خانم یا آقای ناشناس
این بحث ضد زن بود رزا از کجا آمده، کی مدعی این مسئله است و دلایش برای این اتهام چیست. شما به جای اینکه به شیوه جمهوری اسلامی هوچیگری کنی، تهمت بزنی و در یک کلام چرند و چرت وپرت گویی کنی بیا بحث کن. اگر هم قصدت عقده درمانی است که هیچ.شما احتمالا از آندسته افرادی هستی که دچار توهم خود مارکسیست بینی هستید، اگر اینطور است باید بگویم شیوه پیشبرد بحث توسط کلاسیکهای مارکسیست پیشکش لااقل یه کمی نشریات روزانه همین کشوری را که در آن زندگی میکنید بخوانید تا شاید تحت تاثیر بورژوازی کمی مدرن و متمدن شوید. متوسل نشدن به شیوه های کیهان شریعتمداری حداقل چیزی است که بعد از 30 سال زندگی در دنیای مدرن از شماها باید انتظار داشت، درسته خانم؟( یا شاید آقا!).
دوست من(این نوع خطاب برای تلطیف فضای اینجاست شما هو برت نداره) بدون رودربایستی بگم. این نوع رفتار شما حال ادم رو به هم میزنه. شما اگر قصد عقده درمانی دارید بروید در همان رومهای پلتاکی تان در باب " اتحاد سوسیالیسی" تان به "گفتان سیاسی اجتماعی"تان بپردازید شاید "افق چپ انقلابی"تان به سرانجامی رسد. اگر هم قصد روشنگری دارید مثل "بچه آدم" بیا بحثت رو کن. و من الله توفیق! D:

Rosa گفت...

رضا جان
کاش من هم میتوانستم دروغگو باشم مانند این جماعت.
من هرگز از آذر جدا نشدم. راهمان جدا شد ولی هرگز همدیگر را به رسم فارسی زبانان به گور نکردیم. خوشبختانه روحیه شوخی داشت و آخرین بار همین 8 مارس امسال بهش گفتم جایش سالها خالی خواهد بود.
اگر قرار بود بین خودم و او یکی را برای به چشم دیدن سرنگونی رژیم انتخاب کنم حتما او را انتخاب میکردم. و خودش هم خوب میدانست که برای بودنش اگر راهی بود میرفتم.
و او نیز.
اما کامنت گذار ناشناس حق دارد. من لای پای کسی که انسانی را کالای پر رونق کردن دکانش کند هرگز نگاه نکردم.
حق من و یا دیگری نیست تنها یک زاویه از زندگی مان برجسته شود. زندگی نقطه نیست بیشتر یک پروسه شدن است.
برخی از آن فیلم میگیرند و برخی از لحظاتی که به نفعشان است عکس.
من عکسهای مشترک زیادی با آذر دارم و دیگران نیز از من. در فقدان او و یا دیگرانی که نیستند همیشه بهتر است فیلم را کامل نمایش داد و فیلم های زیادی را هم. تازه با اینهمه شاید نسل بعدی بتواند خود را نزدیک به زمان و جوی را که ما درش به قصد تغییر برخاستیم درک کند.
آذر را قبل از مومیایی کردن بهتر دیدم آنجور که زندگی کرد باز شناخت. امروز به دوستی گفتم دلم میترکد آگهی های تسلیت بخوانم و ابراز دوستی گروهی که وقتی برای دستگاه چاپ بهشان رو انداختیم ندادند. و همین آشغال از دهان شاعر مینویسد. دوستت دارم!
وقتی آذر گفت بجای پمپرز بچه پول جوهر چاپ دهیم چون چاپخانه نشریه را بصورت یک شماره چاپ شده قبول میکند و هنوز سیستم دیجیتال ندارد. بهش گفتم باشه، اما رید تو باید پاکش کنی!
راستش نشریه ای که اینجوری تهیه شده را بگیریم و به بقیه امتداد دهیم. حال هر کسی میتواند عکس لحظه ای با آذر ها بگیرد، اما من هم اجازه دارم بنویسم وقتی مینویسند:تو را به جای تمام کسانی که نشناخته ام دوست می دارم. تو را به جای تمام روزگارانی که نزیسته ام دوست می دارم. تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم .
رزا: من و بچه ام و بچه بچه ام هم ریدیم به این دوست داشتن ها!
حال قصه های لاو استوری این جماعت و بد و بیراه هایشان را خواندن کیف دارد. وقتی آذر با لبخندی این دنیا را ترک کرد میدانست که چه تخمی کاشته و رفته!
خواهرانش برای درج افکار دیگر حتی تقاضای کمک هم نمیکنند!
حال اینقدر بنویسند افترا بزنند تا بترکند!
آذر خواندن برخی از این متن های رومانتیک تسلیت را هم از دست داد. یادت باشد اگر من هم روزی نبودم این متن ها را در یک فقره ای -میل به فورمات پی دی اف برایم بفرستی. برای خنده هم که شده جدا دلم میخواهد رفتن بازگشتی میداشت تا بتوانم چند لحظه ای اما برای کلیک روی وب ایرانی بازگردم.که خودش عالمی دارد!

Rosa گفت...

شما اگر قصد عقده درمانی دارید بروید در همان رومهای پلتاکی تان در باب " اتحاد سوسیالیسی" تان به "گفتان سیاسی اجتماعی"تان بپردازید شاید "افق چپ انقلابی"تان به سرانجامی رسد. اگر هم قصد روشنگری دارید مثل "بچه آدم" بیا بحثت رو کن. و من الله توفیق! D:
رضا جان،
اینجاش را ترکوندی!
حدس من هم همین بود....

ناشناس گفت...

salam reza jan salam rosa jan un gedim gedim ha ma ye chizi dashtim her chand kami gedimi ve gire elmi shode baz ham migam migofdim shert e sedaget engelabi rast goyi ve bedon e dagel kari ast,, ama goya in jemaet edamye gire dialog ast,, dozdi ke ba cherag ayed gozideter bered kala. piruoz bashid mesoud

ناشناس گفت...

این رزا عجب بیماری وحشتناکی داره عجب توهمی، راه آذر راه رزا!!! مگه میشه کسی با امثال آذر دوست بوده باشه بعد اینقدر بیسواد باشه حتی از تاریخ کلی احزاب هم خبر نداری آخه تورو چه به این گنده گوزی ها، دخترک جوگیر دبیرستانی تمام مطالبت که کپی پیست هست دو خط هم که مینویسی عقده های درونیت را مینویسی! راه من از راه آذر جدا شد :))
اخه تو خر کی باشی
بعد از مدت ها کلی خندیدم یکی اینو از برق بکشه عجب مسخره بازی ای شده ها من یکی از نزدیکان آذر هستم داشتم نام این رفیق را سرچ میکردم دیدم همه خودشونو به ایشون چسبوندن حتی توده ای ها که رسیدم به اینجا یک آنارشیست احمق هم خودش رو به یک آنتی آنارشیست چسبونده اونم به کسی که بخاطر مرام مارکسیستی اش به شدت از آنارشیزم متنفر است باید برم ببینم بسیجی مسیجی ها آویزون رفیق نشدن!!؟

ناشناس گفت...

چرا شما هر چی مینویسید در مورد کمونیزم هست نقد کمونیزم فحاشی به کمونیزم حتی در مدح کسی هم میخواهید بنویسید آن شخص یک کمونیست است مرثیه سرایی تان هم بخاطر مرگ یک کمونیست است کلا این آنارشیست ها مخفی هستند؟خرزوخانید؟ چقدر دلم براتون میسوزه چقدر عقده دارید آلترناتیو خودتون چیه کیه اصلا خودتون چی داری بگید!؟ رضا با حماقت تمام حرف امپریالیست هارو تکرار میکنه میگه کمونیست ها آدم میخورند بچه میخورند خب شما چیکار میکنید؟ جز خوردن کوس رزا و کوس لیسی رزا چی برای گفتن دارید؟ یه کم از خودتون و سابقه مبارزاتی خودتون بگید شرط میبندم در جواب میگید کمونیست ها همه مبارزین آنارشیستی رو کشتند اصلا یه پا جوکید

Rosa گفت...

بروید اریش فروم بخوانید تا مثل استالین آدمخوار نشوید!
عقده های جنسی میتوانند پایه جنایتکاری شوند
Psychoanalyse des Faschismus (Erich Fromm) 1/3
http://youtu.be/2R7RjYQn_To

Rosa گفت...

نوشته:من یکی از نزدیکان آذر هستم داشتم نام این رفیق را سرچ میکردم ...
رزا: معلوم شد خیلی به آذر نزدیکی که تو گوگل دنبالش میگردی!
D:

Rosa گفت...

نوشتید:خوردن کوس رزا...
جدا امروز از نبود آذر غمگین شدم. در نبودش مجبوریم دست تنها به جنگ آشغالهای مردسالار حزبش رفت. آذر باعث شد کتاب کیت میلت "سکس و قدرت" رو دوباره دستم بگیرم. الان خواستم ببینم اسمشو به فارسی چی بنویسم، دیدم ویکی فارسی نوشته: گفتگو با کیت میلت در تهران در فیلم مستند ۸ مارس ۵۷ (از دقیقه 06:55)
این فیلمو آذر به من داد. دیجیتالش کردم گذاشتم رو گوگل. اینجا:
Iran 8.March1979
http://video.google.com/videoplay?docid=8842589185458786745
وقتی رنگ زنانه وبسایت 8 مارس به بنفش تبدیل شد باید میفهمیدم چه اتفاقی داره میفته.
حمله آبی پوشها! مگر نه اینکه بنفش ادغام آبی و رزا است؟
آنها زنان را نکشتند. انداختند زیر دست و پای مردانشان. اولین اقدام هم عوض کردن رنگ وبسایت بود!
مردان کمونیست فقط میکنند. مادرانشان نیز مادران کمونیستند. آنها فقط کردن را به کودکانشان آموختند.
"مادر جان هرگز نگذار بشوی!" رفیق بودن در کردن معنا گذاری شد.
حال بعد از کردن یک گروه کوچک زنان قرار است کل جنبش زنان را در زیر پرچم زنان چپ و کمونیست بکنند.
کس لیسها البته بعد از کسب قدرت سیاسی احزاب احتمال زیاد به دارالمجانین برای شوک تراپی به متد رهبر کبیر استالین تحویل داده میشوند.
زمان کوتاهی برای عشق ورزیدن باقیست.
بگذارید کسهایمان را بلیسیم.
تا زمان باقیست... یک هفته کمتر تا به گور کردن فمنیسم بیشتر نمانده...
شما قصدتان کشتن عشق است.
آلترناتیو ما بدور انداختن چکمه های فرسوده جنگ خلقی شما و خودسازماندهی انقلابات اجتماعی مان است.
آلترناتیو ما چیدن آلات اقتدارگر شما و برقراری صلح است.
آزادی ما زنان در گرو نلیسیدن شماست. راه انحرافی زنان کمونیستتان کاملا منحرف است!
کمونیسم ما آموزش مجانی این امر در جهت رسیدن به برابری جنسی لیسیدن و لیساندن هم استراتژی و هم تاکتیک میباشد.
از ما عبور نخواهید کرد. ما پسرانمان را به سلاح لیسیدن مجهز کرده و عشق را پاسداریم.
مراقب قیچی های در کمین باشید، آنها را در خود تشکیلات سرختان جا سازی کردیم برای روز مبادا!

ناشناس گفت...

salam salam rasti che chizi etefag oftade bed shelvarha dareand san mibinand in jemaet vagti kam miavreand dast be shelvar mishavnad va ezemete shon ra hevale midand un gedim gedim ha bin heyvanhaye char paha dialogi bergerar mishe koreye xar az madersh miporse mader jan chera in ademha pes mandehaye hivonhaye dige ra be ma midand ma dige xaste shodim mader be kore xer mige mader in ye felsefei dare on heyvonha ra mibini beraye koshtare ama jaye xoshali ast onha mirevand ma mimanim,rosa jan narahed nesho in jemaet az digeran noshxar mikoneand baver kon nobete onha ham mirese... piroz bashid omid varam pishtere pishter be pish bashi mesoud

Rosa گفت...

سلام مسعود جان
الان آمدم خانه و دلم برای حاضر جوابی رفیقمان تنگ شد. البته جوابم به پای او نرسید و میدانم دلخور خواهد شد.
همیشه میگفت رزا از کلمه "برخی" استفاده کن برخی از ...
جواب من البته جایگزینی "اغلب" بود.
راستش یکی از ما کم نشد. زبان مان کوتاهتر شد با نبودنش...
یادش گرامی

Reza گفت...

سلام رزا و مسعود عزیز.
من تازه الان چرندیات این موجود حقیر رو دیدم. تا حلا فکر میکردم این "موجود" تجسم حماقت است. اما امروز لمپنیزم تهوآور ایشان نشان داد کار این "موجود" از حماقت گذشته. این درجه از لمپنیزم احتمالا بازتاب "انقلاب فرهنگی" رفیق صدر مائو است.چه دست آورد غرور انگیزی! این فرهنگ مفت چنگ این "قهرمانان جنگهای دهقانی" با "فرهنگ فئودالیشان".مسعود جان اینها بند تنبانشان را به هنگام مواجهه با ما است که سخاوتمندانه باز میکنند. والا خودشان، به اعتراف خودشان، همرزم تشکیلاتیشان را میکشند و جنازه اش را مفقود میکنند،فقط و فقط به جرم عاشقی.

reza گفت...

اما چند کله هم خطاب به "موجود"
میگویند روزی افلاطون در سفر از کنار رودخانه ای رد میشد. پیر مرد چوپانی را دید که دولا شده و دارد67ioinاز رودخانه آب میخورد. افلاطون به چوپان میگه: پدر جان اینطوری آب نخور، عقلت کم میشود. چوپان سر بلند میکند و از افلاطون میپرسد: عقل چی هست؟ افلاطون قدری مکث میکنه و به چوپان میگه: هیچی پدرجان، هیچی. آبت را بخور.

Reza گفت...

رزا جان
در اولین کامنتم در رابطه با جریان نوشته بودم:یک جریان به غایت عقب افتاد، در واقع یکی از عقب افتاده ترین جریانان چپ ایرانی. تفاوت این جریان با طیفهای "حککا" را اگر بخواهم در قالب یک مثال توضیح بدم میتونم بگم تفاوت بین یک فئودال که چندسالی است به همت اصلاحات ارضی بورژوا شده با نئولیبراها است. در این مثال البته "سربداران" همان تازه بورژوا شده ها هستند.
فکر کنم لمپنیزم این "موجود" به صراحت این ادعا را ثابت کرده باشد.
این "موجود" مصداق بارز "عدو شود سبب خیر" هست.

Reza گفت...

رزا جان من قبلا هم گفته بودم وقتی به این جماعت میرسم نمیتونیم جدی از کنارشوم رد بشم. البته سعی میکنم اینجا زیاد قضیه رو به طنز نگیرم چون این "موجودات" درکشون از طنز بیشتر از "روحوضی" نیست، اما چون ایشون از دنیای تکنولوژی مدرن به نظر میرسه با قضیه "کپی-پست" آشنا است. فحشنامه اش را اینجا کپی-پست میکنم. البته با چند درافزوده از من در داخل پرانتز.
این رزا عجب بیماری وحشتناکی داره عجب توهمی،(شما روانشناسیتون رو از کدوم دانشگاه چین گرفتید؟) راه آذر راه رزا!!! مگه میشه کسی با امثال آذر دوست بوده باشه بعد اینقدر بیسواد باشه(توصیه میشود یک بار دیگر کامنتهای خود را بخوانید تا به مثبت بودن جواب برسید) حتی از تاریخ کلی احزاب هم خبر نداری( برای اینکه در فرهنگ ما برعکس فرهنگ بورژوایی شما، آگاهی حفظ کردنت مشتی تاریخ احزاب و شخصیتها نیست، آن هم در شکل "کلی") آخه تورو چه به این گنده گوزی ها،( موجود عزیز در این رابطه حق کاملا با شماست،حق انحصاری شما بر گنده گوزی را به رسمیت میشناسم) دخترک جوگیر دبیرستانی تمام مطالبت که کپی پیست هست( ببخشید بابا بزرگ از اینکه ایشون سنت مقدستان که همانا دست به سینه نشستن جوان در برابر بزرگان است را رعایت نکردند، به خصوص که "ضعیفه" هم هستند و پدر سالاری را زیر پا گذاشتند. نظرتون در مورد سنگ سار کردن ایشان چیه؟ شاید هم ترجیح میدهید به شیوه جمهوری خلق چین این دختران را تنبیه کنید) دو خط هم که مینویسی عقده های درونیت را مینویسی! راه من از راه آذر جدا شد :))
اخه تو خر کی باشی
بعد از مدت ها کلی خندیدم(پدر بیماری دپرشن بسوزه. اقای روانشناس یک فکر جدی هم به حال مشکل خودتون بکنید) یکی اینو از برق بکشه(چرا؟! همه که قرار نیست مثل شما پیه سوز باشند.) عجب مسخره بازی ای شده ها( دمت گرم رفیق! انتقاد از خود همیشه یک وجه برجسته م ل م است) من یکی از نزدیکان آذر هستم( غم آخرت باشه رفیق! هرچی خاک اون مرحومه شعور شما باشه.) داشتم نام این رفیق را سرچ میکردم دیدم همه خودشونو به ایشون چسبوندن ( بله حق با شماست رفیق، میدنی رفیق بد دوره و زمانه ای شده هر آشغالی خودش رو از آشنایان آذر جا میزنه!!!) حتی توده ای ها(سخت نگیر رفیق! شاید یک بار دیگه انشعاب دادند و مثل "سازمان انقلابی" مائوئیست شدند؛ به شما که بد نمیگذره) که رسیدم به اینجا یک آنارشیست احمق هم خودش رو به یک آنتی آنارشیست چسبونده اونم به کسی که بخاطر مرام مارکسیستی اش به شدت از آنارشیزم متنفراست ( بله رفیق حق با شماست،آنهایی که مارکسیسم را در حد یک "مرام" تقلیل داده اند چقدر نفرت تولید میکنند) باید برم ببینم بسیجی مسیجی ها آویزون رفیق نشدن!!؟(رفیق قربون دستت، تو که داری زحمت میکشی سر راهت ببین لمپن هایی که وقتی به مخالفین خودشون میرسند به طرح مسائلی در رابطه به پایین تنه میپردازند چطور،آیا آنها هم خودشون رو به "رفیق" چسبوندن؟ خدا رو چه دیدی شاید از "نزدیکان آذر" هم کسی بود)