۲۳ خرداد، ۱۳۹۱

جنده پرولتاریا یا زن خانه دار انقلاب؟ نه! مرسی!

Housewife for the revolution or prostitute for the proletariats!

رزا: مردی که با پرچم سرخ زنش را خفه میکنه لایق همبستگی نیست. آنکه به زنی یا کودکی یا حیوانی ستم میکنه؟ لایق همبستگی نیست. آنکه زمین را استثمار میکنه؟ لایق همبستگی نیست. ما نمیتوانیم از ستمگری که اینک مورد ستم قرار گرفته حمایت کنیم. همبستگی با آنان که نه فقط در تئوری بلکه در عمل مخالف هر گونه ستم و استثمار هستند. آنکه امروز لبانش را دوخته تا نمایش ستم بر خود را اجرا کند، دیروز دهان زنان را بست و فردا که رفع ستم شد، دهانمان را با مشت خواهد کوباند!
ما فرزندان اما گلدمن هستیم! آن زنی که به گوش یوهان ماوست نواخت!
ما انقلاب خودمان را سازمان میدهیم، انقلاب عشق و آزادی. بدون ستمگر؟ بدون ستمگر!
هيچ آنارشیسمی بدون فمینیسم وجود نخواهد داشت.
 
به سوی تئوري عمومي آناركوفمينيسم/ هاوارد جی اولریش/ ترجمه: مریم شیخ
آنارشیست ها ملت- دولت را رد می کنند و در جهت سلب مشروعیت و انحلال آن فعالیت می کنند. این مدیران دولتی هستند که ادعای حق تعیین صلاحیت قانونی را دارند ، که این صلاحیت شامل صلاحیت پذیری آرایش های قدرت و حق انحصاری تجهیز پلیس و نیروی نظامی می شود. فمینیست های رادیکال برای پایان دادن به پدرشاهی فعالیت می کنند ، یعنی ، سلطه مرد بر زن ، از طریق جبر و زور و پذیرش نهادینه شده ی اقتدار مردانه. برای فمینیست های آنارشیست دولت و پدرشاهی دو ناهنجاری یا انحراف وابسته به هم هستند. بنابراین نابودی دولت مساوی نابودی عامل بزرگ تری است که همان پدرشاهی نهادینه شده است. براندازی پدرشاهی مساوی براندازی دولت موجود است. فمینیست های آنارشیست از بسیاری از فمینیست های رادیکال پا را فراتر می گذارند ، آنها نسبت به این مسأله هوشیارند که دولت طبق تعریف همواره نامشروع است. به همین دلیل فمینیست ها نه باید درون محدوده ی گزینشی دولت فعالیت کنند و نه باید در راستای جایگزین کردن دولت های موجود مردانه با دولت های زنانه تلاش کنند. همانطور که گفتم ، برخی فمینیست های رادیکال استدلال می کنند جامعه ای که توسط زنان اداره می شود خصایص ستمگرانه ی جامعه ی پدرشاهی را نخواهد داشت. در مقابل ، فمینیست های آنارشیست پاسخ می دهند که همین ساختار یک دولت ، خودش ، به وجود آورنده ی نابرابری ها است . آنارشیسم تنها شیوه ی سازماندهی اجتماعی است که از تکرار نابرابری های اجتماعی محتمل جلوگیری می کند .
فمینیست های آنارشیست از چیزهایی که سایر جنبش های رادیکال معمولا از تجربه های تلخ می آموزند ، کاملا آگاه هستند . ایجاد شکل های جدید سازماندهی که برای خلاصی از سلسله مراتب ، اقتدار، و ایجاد قدرتی که مستلزم ساختارهای اجتماعی جدید است، شکل گرفته اند . به علاوه این ساختارها باید با دقت ساخته شوند و به طور مداوم پرورش یابند، به طوری که سازمان ها به نرمی و از روی کفایت عمل کنند و طبقه ی نخبه ی جدید یا غیر رسمی ای پدید نیاید. اگر یک قاعده ی اساسی برای عمل وجود داشته باشد ، این است که ما نیاز داریم زندگی کردن بر اساس آزادی را ترویج دهیم به طوری که بتوانیم آن را به طور پیوسته در زندگی روزمره ی خود تجربه کنیم .
رهایی زنان از هرگونه قید و بند جامعه پدرسالار - مردسالار به نظرات و تئوری های جدیدتری نیاز داشت که فمینیست های داخل جنبش آنارشیستی، به آن پرداختند. به عقیده آنان مبارزه برای تغییر اساسی در شرایط زندگی زنان، تنها به دست خود زنان امکان پذیر است. زنانی که علیه دیدگاه های سنتی و رابطه سلطه گرایانه مبارزه می کنند. به همین دلیل هم، آنان مبارزه خود را علیه ساختارهای پدرسالارانه موجود، سازمان داده و در حرکت خود اشکال نوینی از ساختارهای غیر سلسله مراتبی و غیر سلطه گرایانه بوجود آوردند. آنها بر این باور بودند که چون ستم بر زنان بخشی از کل سیستم ستم گر و سلسله مراتبی و علیه همه انسانها می باشد، به همین دلیل نمی بایستی ستم بر زنان را جدا از این سیستم مورد بررسی قرار داد. در واقع پایه های تئوریک آنارکو فمینیست، در تئوری آنارشیستی قرار دارد. این تئوری به سلطه طلبی و ستم بر زن در کل سیستم سلطه طلب و سلسله مراتبی می پردازد و از آنجایی که تئوری کنونی آنارکوفمینیستی پایه های خود را همزمان در تئوری های فمینیستی دارد، توانسته افق خود را فراتر از دیدگاه های اما گلدمن و ماژور لیبرز بگستراند.
محتوای تئوری‌های آنارشیستی آزادی زنان و هم مردان را ادعا می‌کند. ولی تجزیه و تحلیل تئوری کلاسیک آنارشیستی نشان می‌دهد که این به معنای در نظر گرفتن اتوماتیک یک دید و زاویه مخصوص زنانه نمیباشد. برعکس تئوری‌های آنارشیستی قرن نوزدهم این توهم را دامن زدند که آزادی و رهایی زنان در پی (در چارچوب) آزادی خلق صورت می گیرد. نه برای باکونین و نه کروپتکین میسر بود که این ادعا را فرموله کرده و بطور مشخص طرح کنند، اگرچه پایه‌های تئوریک رهایی  زنان در تئوریهای آنان موجودند.
آنها با تجزیه و تحلیل خانواده ی کوچک سلطه گر پدرسالار بعنوان هسته ی اصلی سرکوب زنان در تطابق کامل با تئوری‌های فمینیستی قرار گرفتند، اما آنها نیزنتوانستند خارج از سیستمی که درش قرار گرفتند، رهایی زنان را در تمام سطوح تصور کنند. به همین دلیل نیز  طرح های مشخص تئوریک آنان، کماکان در بند مناسبت سنتی جنسیتی بودند. مخصوصا تئوری‌های کروپتکین در زمان خودش جوانه های بسیار مترقی داشت، اگرچه در نزد او نیز وابستگی زنان به تولید مثل و مسئولیت آنان در این رابطه  وظیفه طبیعی زنان قلمداد میشد.
در تئوری‌های باکونین اما ساختارهای تفکری پدرسالارانه به این شکل (مانند آنچه در بالا در مورد کروپتکین به آن اشاره شد) ثابت شدنی نیست. در جهان بینی باکونین زنان و مردان برابرند. اگرچه باکونین لزوم مبارزه برای حقوق زنان را در واقعیات اجتماعی ندیده گرفته( و حتی مخالف مطرح شدن مسأله زنان در عمل سیاسی می‌باشد) و اصولا در تئوری انقلابی باکونین پرداختن به مسأله زنان بطور مشخص و مخصوص جایی نداشت. بررسی های بالا این نظررا که در آنارشیسم  سلطه جنسیتی  نادیده گرفته شده است، را تائید میکند....
 در‌واقع این مبارزه زنان آنارشیست بود (در تئوری و عمل) که دید و زاویه زنانه را در آنارشیسم توسعه داد.
این همه از خدمات زنانی مانند لوییزه میشل، اما گلدمن و یا زنان ماژور لیبرز بوده است. ( اگرچه آنان در میان آزادیخواهان زمان خود در جایگاه فمینیستی شان تنها بودند) اما آنان با زندگی خصوصی و همچنین تجزیه و تحلیل تئوری شان، آنارشیسم سابق را با محدودیتش و وجود ساختارهای پدرسالار خود روبرو کرده و اینچنین پایه‌های تکامل آنارشیسم را (آنارشا فمنیسم) را بوجود آوردند.
نظرات زیست محیطی، نظراتی که اکو فمینیستهای اجتماعی بر روی آن تأکید می کنند، بررسی و تجزیه تحلیل «ربط» تمامی ساختارهای سرکوب گرانه با هم، سنگ بنای دیگری را گذاشته است.
اکوفمنیسم در این جهانبینی ضروری است. چراکه رفتار مسئولانه با مواد خام طبیعی در‌واقع پایه ایست برای بقای بشریت برروی زمین.
مانيفست آنارکو فمينيسم (فدراسیون فمینیستهای آنارشیست، ترجمۀ امين قضايی)
(توضیح: خاستگاه مانفيست آنارکو فمينيسم در نروژ است . مانيفست آنارکو فمينيسم خلاصه ای از برنامۀ سياسی فمينيسم است که در سومين کنگره فدراسيون نروژ 1 تا 7 جون 1982 مورد توافق اجماع قرار گرفت.)
اکثر زنان سراسر جهان هيچ‌گونه حق تصميم‌گيری درباره مسائل مهم زندگی خود ندارند. زنان از دو قسم ستم رنج می‌برند: ۱- ستم اجتماعی عمومی که بر کل مردم روا داشته می شود.
۲- ستم جنس گرايی ثانوی - ستم و تبعيض به خاطر جنس‌شان.
پنج شکل عمده از ستم وجود دارد:
۱- ستم ايدئولوژيکی - تلقين عقايد توسط سنن فرهنگی، مذهب، تبليغات و پروپاگاندا. دخالت در عقايد و بازی با احساسات و حساسيت‌های زنان. رفتارهای شايع مستبد و پدرسالارانه و طرز فکر سرمايه دارانه در تمامی مناطق جهان.
۲- ستم دولتی، اشکال سلسله مراتب سازمانی که فرامين و احکام از بالا به پايين در روابط بين افراد و نيز در آنچه به اصطلاح حوزه خصوصی ناميده می شود.
۳- استثمار و سرکوب اقتصادی، به عنوان يک مصرف کننده و يک کارگر در خانه و مشاغل کم‌حقوق زنان.‫
۴- خشونت مورد حمايت جامعه و حوزه خصوصی - خشونت غير‌مستقيم از طريق اجباری که در اثر نبود جايگزين‌ها يا ‫آلترناتيوها موجب می شود و يا خشونت مستقيم فيزيکی.
۵- فقدان سازماندهی و ستم حاصل از نابسامانی که موجب از بين رفتن مسئوليت و ايجاد ضعف و انفعال می شود.
اين عوامل همراه با يکديگر عمل می‌کنند و در چرخه‌ای بدسگال يکديگر را تقويت می‌نمايند. هيچ اکسيری برای شکستن اين حلقه وجود ندارد اما شکست ناپذير نيست.
آنارکو فمینیسم درباره آگاهی است.آگاهی ای که قيموميت‌ها را از بين می‌برد. از اين روی اصول جامعه آزاد به تمامی بر ما ‫آشکار می‌گردد.
آنارکو فمینیسم به معنی استقلال و آزادی زنان در جايگاهی برابر با مردان است. سامانه و زندگی اجتماعی که هيچ‌کس در آن ‫برتر و فراتر از ديگری نيست. هر کسی اعم از زن و مرد در آن مشارکت دارد. اين امر تمامی سطوح زندگی اجتماعی ‫همچنين حوزه خصوصی را نيز در بر می گيرد.
آنارکو فمینیسم بدين معنی است که زنان خود تصميم گيرنده‌اند و مسئوليت مسائل خود را خود بر عهده می‌گيرند، در مسائل ‫خصوصی به طور شخصی و در مسائلی که با زنان ديگر مرتبط است با همکاری ديگر زنان. در باب موضوعاتی که به هر دو ‫جنس مربوط است اساسا و ذاتا زنان و مردان بايد در جايگاهی برابر تصميم گيرنده باشند. زنان در مورد بدنهای خود شخصا بايد تصميم گيرنده باشند و درباره موضاعاتی مانند بارداری و زايمان در ميان خود زنان ‫تصميم گيری شود.
به طور فردی و جمعی باید مقابل هر گونه سلطه مردانه، گرايش‌های کنترل و مالکيت بر زنان، قوانين زن ستيز و به نفع ‫استقلال و خودمختاری اقتصادی و اجتماعی زنان مبارزه نمود.
مراکز مربوط به مواقع بحرانی، مراکز مراقبت‌های روزمره، گروه‌های مباحثه و مطالعه، فعاليت‌های فرهنگی زنان و ‫غيره بايد تاسيس شده و خود زنان هدايت آن را برعهده گيرند.
خانواده هسته‌ای پدرسالار سنتی می بايست جای خود را به اجتماعات آزاد ميان زنان و مردان با حقوق برابر برای تصميم‌گيری در هر دو بخش و با احترام به خودمختاری و تماميت هر فرد بدهد.
ساختار زندگی و کار می‌بايست از پایه تغيير کند، با کار پاره وقت بيشتر و تعاون سازمان‌يافته‌تر در خانه و جامعه، تفاوت بين ‫کار مردان و زنان می بايست از بين برود. مردان نيز درست به اندازه زنان بايد مسئوليت پرستاری و مراقبت از کودکان را ‫برعهده بگيرند.
قدرت زنانه و يا نخست وزيرهای زن نه اکثريت زنان را به نهايت مقام خود می رساند و نه ستم را بر می اندازد. فمينيست های ‫بورژوا جنگ برای آزادی زنان را به انحراف کشانده‌اند. برای اغلب زنان هيچ فمينيسمی بدون آنارشيسم وجود ندارد. به بيان ‫ديگر آنارکو فمینیسم به دنبال قدرت زنان يا نخست وزيرهای مونث نيست بلکه به دنبال سامانه‌ای بدون قدرت و بدون نخست‌وزير است.
ستم مضاعف زنان، مبارزه و سازماندهی مضاعفی را می طلبد: از يکسوی در فدراسيون های فمينيستی و از سوی ديگر در ‫سازماندهی آنارشيستها.آنارکو فمینیسم نقطه اتصال اين دو سازماندهی دوگانه است.
یک آنارشيسم جدی می‌بايد فمينيست نيز باشد در غير اين صورت مسئله او يک شبهه آنارشيسم پدرشاهانه است ونه آنارشيسم ‫واقعی. وظيفه آنارکو فمینیسم تامين وجهه‌ای فمینیستی در آنارشیسم است. هيچ آنارشیسمی بدون فمینیسم وجود نخواهد داشت.
نکته اساسی در آنارکو فمينيسم اين است که تغييرات می بايست امروز آغاز شوند ونه فردا يا بعد از انقلاب . انقلاب هميشگی خواهد بود. ما بايد کار خود را امروز با مشاهدۀ ستم موجود در زندگی روزمره و شکستن اين الگو اينجا و اکنون آغاز کنيم.ما بايد مستقل عمل کنيم بی آنکه حق تصميم گيری خود را به رهبران حواله کنيم تا در مورد آنچه را که ما می خواهيم و بايد انجام دهيم تصميم گيری کنند : ما همه بايد خودمان شخصاً در مورد موضوعات شخصی تصميم گيری کنيم و در مورد موضوعات مربوط به زنان با تمامی زنان و در مورد مسائل عمومی با مردان نيز.

فمینیسم رادیکال از این گمان پشتیبانی می‌کند که:پدرسالاری یک مشکل بنیادی در جامعه‌ی ما است. آنارشیسم فمینیست، یا آنارکوفمینیسم(اصطلاحی که درموج دوم فمینیسم ایجاد شد) می‌پندارد که پدرسالاری اولین مظهر سلسله مراتب در تاریخ انسان است؛ پس اولین شکل ظلم در تسلط مرد بر زن اتفاق افتاد. آنارکوفمینیسم بیشتر با نویسندگان و تئوریسین‌های ابتدای قرن بیستم مانند اماگلدمن و ولترین دو کلیر همراه است. با این وجود حتی فمینیستِ ابتدای موج اول مری ولستون کرافت هم دیدگاه‌های بدوی آنارشیستی داشته است. در جنگ داخلی اسپانیایک گروه آنارکوفمینیست به نام زنان آزاد با هدف دفاع از پندارهای آنارشیستی و فمینیستی سازمان داده شد.
وندی مک الروی یک انارشیست فردگرای فمینیست است. نمونه‌ی یک آنارکو فمینیست اماگلدمن است.


published by Dark Star, Rebel Press
 


۲ نظر:

اخبار آنارشیستی گفت...

رزا جان سلام

واقعاکه دستت درد نکند و من هم با تو موافق هستم. این خانمها فکر میکنند که فاحشه فقط در فاحشه خانه کار میکند، نگو که این خانم ها چه در حزب و سازمانشان و چه در خانه جنده های رفقایشان و شوهرانشان هستند. زنهایی که فقط یاد گرفته اند از دستورهای این رفقا سرپیچی نکرده و آنرا موبه مو انجام دهند. آخ که حالم از هرچی زن اینجوری بهم میخوره. عزیز من خوب است که تو نکاتی را به زبان می آوری که هر کسی جرأتش را ندارد.

با درودهای آنارشیستی و موفقیت
روی ماهت را می بوسمت دوست عزیز

سارا

Rosa گفت...

سلام عزیزم
راستش این را آنارشا فم ها نوشتند، گویا از همان دهه 60 همین بساط بوده!
من البته به فارسی برگرداندم چون گویا با فاصله نیم قرن نوبت ما است که برای صف مستقل بجنگیم!
اینکه ما از نظر مکانی یکجا قرار داریم اما زمانی نیم قرن عقب هستیم افتضاحه!
با سلامهای گرم وگان. دارم کم کم شیر و تخم مرغ را حذف میکنم. البته به سختی شوکولات نیست!
Druecke mir die Daumen!
kisses