۲۰ شهریور، ۱۳۹۱

دانشمند حیوان! / عسگر


رزا: متن زیر از یکی از خوانندگان و رفقای منتقد بلاگ دریافت شد. با تشکر از عسگر عزیز. امیدوارم دوستان عزیز با فرستادن مطالبشان به ایمیل ،کم کم بلاگ را به وبلاگ گروهی تبدیل کنند. 

عسگر: این نوشته متاثر از دو خبر مستند است که این هفته شنیده ام و می تواند برای دانشجویان و دانش آموخته گان ایرانی عامل  تامل وتفکر باشد.
دانشمند حیوان! 
درسرزمین مادران وپدرانمان ایران مدتهای طولانی و مدیدی ست که استعدادهای درخشان با پرسش های اساسی وحیاتی؟ از قبل پول نفت و دولت های کودتا، عده ای  عده ای نه چندان اندک از هم میهنان را با پرشهایی کاملا ملایم ومهندسی شده از موانع بسیار و عدیده گذرانده  و بسلامت برسر کارها ی کلیدی می گمارند. البته این حضرات بدون کنکور عمومی و اغلب با بورسیه های دولتی  کارشناس وکارشناس ارشد و متخصص و دانشمند یا سردار و امیر و گاهی حتی کارگردان و منتقد ......می شوند. این قرارداد اجتماعی صلح آمیز تجزیه گرایانه و سری را امروزدوشنبه سوم شهریور 2012 من 54ساله  از دهان رییس سازمان آزمون و سنجش کشوری رحیمی نامی !شنیدم . طبق گفتۀ او: سهمیۀ امسال این افراد برگزیده برای آغاز دورۀ آموزش عالی دوبرابرشده و به شش هزار نفر افزایش یافته است. بگمان من همچنانکه درخطوط بالا هم بدان اشاره کرده ام این شرایط تبعیض آمیز و گویا مدرن از آغازحکومت کودتایی پهلوی ها برسیستم آموزش عالی درایران حاکم شده و ایدۀ آغازین آنهم احتمالا ایدۀ ایجاد و تشکیل دولت جمهوری یکزبانه بوده  همانند ترکیه و اینگونه پروژه ها در هر دو  سیستم شیخ و شاهی ما ادامه داشته است اما با اندکی تفاوتها و آن حذف کراواتی ها و شعبان بی مخهای بدون مدرک بوده و اضافه کردن آخوندها به بدنۀ  سیستم سلطانی و کودتایی و تربیت و مجهزکردن تیرخلاص زنها وچاقوکشان و لاتها با مدارک دانشگاهی. در دورۀ آنها احتمالا ایمان به پدر قدرقدرت وایران ابرقدرت  ازسوالات وشاخصهای اصلی گزینش این خیل اندک بوده برای طی مدارج و ارتقا سلسلۀ مقامی و در دورۀ اینها شاید ایمان به  اصحاب چادر! و امام زمان و بیت رهبری. از این هر دو نوع قسم وفاداری بوی بمب اتمی و بوی متعفن مذهب بمشام میرسد. روزی فردی انگلیسی بزبان سلیس آلمانی بمن گفت جمهوری فرانسه هدیۀ دولت انگلیس بود به مردم فرانسه ، واقعیتی دراین گفته نهفته است. اصل مطلب;  این افراد نخبۀ دوره دیدۀ اندک در ایران و سایر نقاط جهان  پس از استفاده ازاین مواهب استعدادی و گاه خدادادی، گاهی از مرکز حکومت حماقت و جنایت شاهنشاهی و سلطانی  به جهان دمکراتیک و مدرن سرمایه داری مشبک و مسلط بریتانیایی پرتاب می شوند برخی از این نخبه گان و از ما بهتران در اروپا و در آمریکا و کانادا و استرالیا  بدلایل تخصصی براحتی جذب این جوامع می شوند با فرودی نرم و ملایم, و برخی از اینها دچار بحرانها! احتمالا در هوسهای بیشمار خویش عمیقا غرق، باحالتر می شوند و مردمی تر و بهره مندتر از مواهب و مشکلات هر دوجهان دنیوی و اخروی، و گاهی اما، برخی از اینها علارغم کنترل عوامل تاثیرگذار کناری ازمدار مسلط خارج می شوند! مثلا اخیرا یکی از این آقایان دانشمند طبق قوانین جاری و ساری سوئد هوس دختری تر وتازه می کند وعروس پستی نیز چندی بعد با سلام و صلوات  به سوئد تشریف فرما می شود! پس از اندکی دینداری و ایمان متعالی داشتن و آشنایی با خلق وخوی هم، رابطه ایندو دچار کدورت شده و ترک عمیقی برمی دارد  و  زن جوان و زیبای او, مال او!, خانۀ او!، شرف او! بناگهان بی وفا می شود و جناب دانشمند و نخبه هم بدون معطلی با چاقوی جراحی از قبل آماده و دم دست خود، لب پایینی این زن جوان وجسور بدبخت! را می برد و بدون اندکی تامل آنرا میخورد.   

بهمین راحتی این خبر را من روز شنبه اول شهریور از رادیوی همبستگی در قسمت گفتگوها شنیدم. طبیعی است که در چنین شرایطی  کهن گرایان درجستجوی ریشه ها و هویت ها دروغ  ببافند و طرفداران مدرنیته هم از الزامات گریز ناپذیر رشد سرمایه داری و از بیگانگی  و اخلاق و پدرسالاری سنتی مثنوی هفتادمنی بنویسند. ولی آیا این همه فاجعه از این سیستم بیمار هست یا نیست ؟ بس نیست  این همه وقایع بیشمار که رخ می دهد همه روز، تا به کی باید  برشمریم این جنایت ها را؟ در تاریخ این دیارگل ها و باورها و فجایع . من خندان وگریان، گاه متاثر و حیران همانند همه می دوم از این دره به آن کوه و رو بسوی کوه دیگری در پی آشنایی و روشنایی و متحیر از لحظه ها و خبرها در این تارهای بهم تنیده وفضای معلق مجازی و اغلب دروغ بافش و با سیستمی که بحرانهای اساسی و دوره ای اش با زایمانهایی خونین ونسل کشی اش. بیاد می آورم با چه مشقاتی بعنوان فرزند یک کارگر در نظام آموزشی خدایگان آریامهری تا دورۀ راهنمایی بدون تکلیف و مشق و دیکته و حساب براحتی بالا  آمدم تا به دورۀ دبیرستان که دست اندازهای زیادی بهمراه داشت و اینهمه  البته در زبانی که بیگانه بود برایم، بطوریکه من هنوز هم از تبعات آن دوران بشدت رنج می برم،  تا انقلابی شد و من فهمیدم آنچه  در پیرامون ما گذشته و می گذرد نامی دارد  فاشیسم ; واینهمه اصلا کابوس نیست ; واقعیتی است ; ولی ; در هر کجا به یک شکلی است ; و  اکنون  اینجا نشسته در غربت، می دانم چه چیز بین یک انسان عامی و یک نخبۀ اجتماعی مشابه است.  و آن چیزی نیست مگر طمع و ترس و میل بزندگی و پرهیز از قهرمان بودن ، و اکنون بخشی از این مایی که جان سالم بدربرده و ازقتلگاه فراری شده  درصدد آشتی است و می گوید انقلاب زهر است و آنجا  این مای با ذهن نخبه متاثر از دو دولت ارتشی و استبدادی، اکنون محافظه کارانه می خواهد دیگر فقط کوسه نباشد و وانمود می کند که خرگوش است و همه خرگوش اند و مطیع و دمکرات، ولی خود دمی دارد این موجود که بسیار قشنگ  و دراز است و مخملی با زبانی که ته لهجۀ خارجکی هم دارد و اینورهم مای طرفدار انقلابات اجتماعی ست و خیل کارگران و کارمندان و هنرمندان  و زحمتکشان. من نخبه نیستم و هیچ تخصصی هم ندارم ولی رسوبات و علایم هر دو سیستم را با خود حمل می کنم و ضمنا مبتلا به انواع بیماری ها و معترضم  معترض به این پوزیسیونی که در اپوزیسیون ما لانه کرده است ، امیدوارم باشند کسانی که با دلایلی مستدل تر منتقد این پندار در من حقیر باشند .
عسگر  

استاد ایرانی دانشگاه سوئد لب‌های همسرش را برید

۱۷ نظر:

ناشناس گفت...

سلام رزا جان
من کمتر از می دونم که بتوانم از عملکرد های سیتم حاکم بر ایران سردربیارم یعنی اصلا برام معلوم نیست هدف و برون ده این سیتم چیه (به غیر از حرف های مبهمی که بدرد مجلاتی مثل «جوانان کمونیست» می خوره) ولی چیزی که برام روشن هست اینه که لازمه ی وجود هر نوع سیتمی جایگزین کردن انسانیت انسان با «انسانیت»تعریف شده است
به قول معروف ملا شدن چه اسان ، ادم شدن چه سخته (همه ی بچه ها ادمهای بزرگی اند)
---
پ.ن : دربازه ی تاریخ ها مطمئنی چون امروز بیست شهریور هست

Rosa گفت...

سلام وحید جان
داشتم میخواندم:برقراری سه نوع تابوی اجتماعی ، پیش بایست بوجودآمدن جوامع انسانی است: تابوی زنا بامحارم ، تابوی قتل ، وتابوی آدمخواری . خانم اولین رید، انسان شناس آمریکائی دلایل اهمیت این سه تابو را در کتابش «تکامل زن » آورده است...
پ.ن.
مطلب را به ایمیل بلاگ فرستادند. البته من لینک خبر را گذاشتم. خودم یکماه پیش خواندم. و گویا این استاد دانشگاه آدمخور را به تیمارستان بردند. اینکه زنده زنده آدمخوری را نشنیده بودم!
اما خبر تایید شده متاسفانه!

Rosa گفت...

یکشنبه 17 ژوئن 2012 - 28 خرداد 1391
استاد ایرانی دانشگاه سوئد لب‌های همسرش را برید...
رادیو همبستگی مرکزش در سوئد است و بعد از تایید اعلام کرده. البته خبر قدیمی بود و تایید نشده بود...

Rosa گفت...

مرد ایرانی در سال 1370 به همراه همسر و سه فرزندش از ایران به سوئد مهاجرت کرده و بعد از مدتی در دانشگاه و موسسه تحقیقاتی «کارولینسکا» به عنوان دانشیار و محقق مشغول به کار شده و در حرفه خود به شهرت زیادی دست یافته و درآمد سالانه بالایی را برای خودش به دست آورده است. این مرد ظاهرا زندگی آرام و معمولی داشت تا اینکه چندی قبل به علت بروز پاره‌ای اختلافات خانوادگی از همسرش جدا شد و فرزندان وی نیز نزد مادرشان رفتند. مرد ایرانی دو هفته بعد از طلاق، ازدواج دوم خود را به ثبت رساند. او این بار نیز با زنی ایرانی که 20 سال از خودش کوچک‌تر بود ازدواج کرد. زندگی مشترک این دو خیلی زود به آشوب و دعوا کشیده شد تا اینکه در روز حادثه آن اتفاق رخ داد. متهم 52 ساله وقتی تحت بازجویی قرار گرفت به جرمش اقرار کرد و گفت: «همسرم به من خیانت می‌کرد و به همین دلیل این کار را انجام دادم. بعد از ازدواج با او فهمیدم وی با مردی دیگر نیز رابطه دارد. بارها بر سر این موضوع با هم دعوا کردیم اما مشکل ما غیرقابل حل بود برای همین تصمیم گرفتم او را مجازات کنم و انتقام خودم را بگیرم. روز حادثه بعد از جر و بحث بر سر موضوع خیانت با چاقو به وی حمله کردم و لب‌هایش را بریدم و خوردم. این کار را طوری انجام دادم که او دیگر نتواند با بخیه و کارهایی مثل آن خودش را درمان کند.»متهم در اعترافاتش گفت: «من از این کار پشیمان نیستم چون فکر می‌کنم زنم باید به دلیل خیانتی که کرده بود مجازات می‌شد.»

ناشناس گفت...

سلام رزای عزیز
منظورم از تاریخ این قسمت از متن بود «امروزدوشنبه سوم شهریور 2012 » یعنی سوم شهریور ۲۰۱۲ دوشنبه نبود ... بهر خال مهم نیست مهم اینکه کاری کنیم که دیگه کسی در هیچ روزی از هفته لبش رو از دست تده یا به خاطر ترس از دست دادن لبش استثمار نشه
موفق باشی رزا جان

Rosa گفت...

وحید جان
به امید روزی که لبها فقط برای بوسه باشد:-)

ناشناس گفت...

به امیید
کاشکی هرکسی که از خشم و خشونت ، قیام و انقلاب ، نابودی سرمایه داری و مرگ و «تصفیه» شیخ و سرمایه دار ننگ و حقارت و... حرف می زد و توجیه می کرد ، مقاله ی «علمی» می نوشت یکمی هم مثل تو و بعضی از آنارشیست های دیگه از عشق و آزادی حرف می زد ... ما به اندازه ی کافی گوشمون از نفرت و کینه و آرزو و خواست مرگ! دشمنان پرشده ما عشق و دوستی و احترام و صبوری می خواهیم انگار نه انگار که همون «سوسیالیسم» شون باید ضامن انسان و زیبای های انسانی باشه ... بدون عشق ، انقلاب مضرترین حرکتی است که می شه انجام داد
امیدوارم تاموقعی که کسی عاشق نشده ، انقلابی هم نشه !
---
ببخشید ایندفعه خیلی بی ربط بود ولی خسته شدم که همه ی سیاسیون و سیاست چپ شده مرگ باد و نابودباد... اصلا به کل قضیه مشکوکم شاید بخواهند عشق به انسان حیوان و محیط زیست رو با عشق با مرگ (امیدوارم بدانند که سوسیالیسم معشوق نیست!)جایگزین کنند؟!!

RosaArchiv گفت...

بدون عشق ، انقلاب مضرترین حرکتی است که می شه انجام داد ...
بدون عشق وحید جان تقریبا همه چیز مضر است.
عشق و همبستگی اسلحه اصلی علیه سیستم است. سیستم همیشه خودش را با ایزوله کردن انسانها، از خود بیگانگی، شیئ کردن و کالا کردن همه چیز، حتی عواطف انسانی باز سازی کرده. انسان را مسلط به محیط زیست، حیوانات و خود را در بالای هرم استثمار قرار داد.
به نظرم کسی که استثمار زمین و جهان حیوانات را نفهمد، نمیتواند واقعا علیه استثمار انسان اقدام کند.
اغلب انسانها که علیه استثمار خود اقدام کردند، متاسفانه ربطش را با استثمار حیوانات نفهمیدند. اینها که پیچیدگی هرم استثمار را نمیدانند، تقریبا در برخی از زمینه ها همدست سیستم می باشند! اگرچه بر خودشان ستم میشود، اما بخشا خود هم امتیاز ستمگری دارند. مثلا مرد کارگر استثمار شده در سیستم در خانه امتیاز ستم بر زن و فرزندانش را داره. زن بر کودکانش. و علیه زمین و حیوانات...
خوشبختانه مطالب زیادی در مورد ربط گوشتخواری با زن ستیزی و کالا کردن زنان نوشته شده. ولی کماکان هر قشر و گروهی بطور ایزوله علیه ستم بر خودش بلند شده و دیگران را نمیبینه.
نفرت را اگر تبدیل به عشق و همبستگی کنیم و در جهت مثبت بگردانیم بسیار موفق تریم در ساختن جهانی با مناسبات انسانی تر.
هنوز عشق وجود داره، علیرغم کالایی شدن اغلب روابط. و تا زمانی که هست میشود با در آمیختن عشق و همبستگی، قدم های موثری برداریم.
روح جوان همیشه معترض نفرت بوده و امیدوارم بتوانی عواطفت را طولانی حفظ کنی. نگهداری از عشق به حیات، خود مبارزه اصلی هست. بقیه جنگ برای داشتن قدرت بیشتر در سلسله مراتب بود و در جهت بازسازی سیستم استفاده شده.
پس با عشق و همبستگی...

ناشناس گفت...

selam rosa ve vehid gerami benezer men dost dashtean ,eshgh ,hesadet,xoshonet,mvehshet heme der ensn h mojode eger ma netvnestim be komek eshgh , merefed ensani, bereavim be xodi e xod bar ver nemishe hemeye in ha dar ye emal ijtemaiee gosterde moyesere...hala mand xoshonet ,hesadet ba ijde mevared bala ve mobareze vageie kargeran ve hemye zemet keshan mitevan be an nezdik shod... eger be pa neshevim berberiyet mireved hemeye dest averd ha ra nabod koned. sepas az heme mesoud ,

Rosa گفت...

مسعود جان سلام
پست جدید را برای شما گذاشتم!
پایدار باشید

ناشناس گفت...

سلام به همه
آره رزا جان منم آرزو دارم که بتوانم عواطفم رو حفظ کنم

-----

مسعود جان متاسفانه نتونستم این قسمت از پیامت رو بفهمم ! « merefed ensani, bereavim be xodi e xod bar ver nemishe hemeye in ha dar ye emal ijtemaiee gosterde moyesere...hala mand xoshonet»

ناشناس گفت...

gorbned shoma lotf darid omidvaram kargerhye irani hem az rofegaye espaniyaiee yad begireand yek bar mordean behter az 1000 bar mordean behtere............ gorbaned, to hem paydar bashid moxles shoma ha mesoud

RosaArchiv گفت...

معرفت انسانی به خودی خود بارور نمیشه.
همه اینها در عمل انسانی گسترده میسر است..
وحید جان من اینجوری ترجمه کردم!
جوانتر که بودم بدلیل سرودهای زیبای آذری خواستم ترکی یاد بگیرم ولی نشد:-(
هر وقت مترجم خواستی خبرم کن.
با ع & ه

ناشناس گفت...

salam vehid jan ba pozesh ... man byet mineveshtam neravim be eshteba neveshtam beravim xolase mezmon ra tozihe xahem dad beraye residan be hedaf ve barveri eshgh ,,merefed bayet insan ha dar yek aml ejtemayi gosterde hembestigi lazeme.... vehid jan omidvaram dar ayende betevanam ba farsi alfabet benivism dar xateme baz hem pozesh mixm mesoud

ناشناس گفت...

merci rosa jan vagean memnon azet goya hemzeman jevab e vehid jan midadim pes del be del rah dare xili jaleb behter az man terjome kerdid sepas mesoud

ناشناس گفت...

خواهش میکنم مسعود جان الان تونستم کامل بخونمش

ممنون رزا جان برای ترجمه ، کلی روش فکر کردم که چی می تونه باشه ! :D

با عشق و خواست آزادی

ناشناس گفت...

vehid jan men eftexar mikonam nesle jedid dar rabete ba mesael mohem jamee ensani bitefavot nist in beraye men ve rosa jan baese fexr ve eftexare piroz bshid mesoud