۱۰ اسفند، ۱۳۹۱

درگذشت نویسنده کتاب «برآشوبید» + دانلود کتاب به زبان فارسی

درگذشت نویسنده کتاب «برآشوبید» استفان هسل، نویسنده و متفکر فرانسوی شب گذشته در ۹۵ سالگلی چشم از جان فرو بست.
 استفان هسل از جمله برجسته ترین متفکران سیاسی اروپایی بود. او در ۲۰ اکتبر ۱۹۱۷ در برلین متولد شد، در جوانی تابعیت فرانسه را پذیرفت و در جنبش مقاومت علیه نازی ها مبارزه کرداو در پایان جنگ جهانی دوم به عنوان دیپلمات مشغول به کار شد. استفان هسل از جمله نویسندگان پیش نویس اعلامیه جهانی حقوق بشر بود. وی سال ها برای دفاع از حقوق مهاجران و پناهجویان فعالیت کرد.

کتاب «برآشوبید» او در نوامبر سال ۲۰۱۰ به چاپ رسید، به ده ها زبان ترجمه و با استقبال زیادی روبرو شد. این کتاب یکی از متون تاثیرگذار در جنبش های مدنی سال های اخیر از جمله «خشمگینان» اسپانیا و «تسخیر وال استریت» درآمریکا بود.
معرفی کتاب  برگردان دو کتاب از استفان هسل و ژان زیگلر
 دو کتاب توسط انجمن زنان ايراني در فرانسه به فارسي ترجمه شده است. یکی از این کتاب ها اثر استفان هسل تحت عنوان برآشوبید است که با موفقیت و استقبال جهانی روبرو شد. می توانید این کتاب را روی لینک زیر مطالعه نمایید
 و برای آشنایی بیشتر با نویسنده این کتاب می توانید به مقاله سایت دوستان لوموند دیپلماتیک مراجعه فرمایید

 دانلود " بر آشوبید" کتاب اشتفن هسل به زبان فارسی لینک زیر برای دانلود بروی کامپیوتر(نسخه تصحیح شده4MB)

نه، اين تهديد كاملاً ناپديد نشده. همچنين، هميشه فرا بخوانيم « به يك
شورش واقعي مسالمت آميز، عليه امكانات ارتباط عمومي كه تنها افقي كه
به جوانان ما عرضه ميكنند: مصرف زياد، دوري از ضعيفترين ها و فرهنگ،
فراموشي عمومي و رقابت بي حد مرز همه عليه همه، ميباشد. »

به همه آنهايي كه قرن بيست و يكم را رقم خواهند زد با عواطفمان ميگوييم:
«خلق كردن، مقاومت كردن است.
مقاومت كردن، خلق كردن است. »

 دانلود " بر آشوبید" کتاب اشتفن هسل به زبان فارسی لینک زیر برای چاپ (برعکس اسکن شده!)

 7MB
« برآشوبید! »
کتاب ۳۰ صفحه‌ای استفن هسل، نویسنده و روشنفکر ۹۳ ساله، در فرانسه جنجال برانگیخت. این روشنفکر فرانسوی که از نویسندگان بیانیه حقوق بشر است خطاب به فرانسویان می‌گوید: به وضع موجود اعتراض کنید!
به گزارش بخش فرهنگی رادیو زمانه استفن هسل روشنفکر و نویسنده ۹۳ ساله فرانسوی و از اعضای مقاومت ملی در جنگ جهانی دوم در اکتبر سال گذشته زیر عنوان «Indignez-Vous» کتابی منتشر کرد در فقط  ۳۰ صفحه که اکنون به یکی از مهم‌ترین موضوعات فرهنگی روز فرانسه بدل شده است. عنوان این کتاب که به‌دشواری می‌توان آن را به فارسی ترجمه کرد، بسیار تحریک‌آمیز است و معنای تحت‌الفظی آن این است که قیامت به پا کن.
این کتاب کم‌حجم که توسط یک ناشر کوچک و نه چندان مهم منتشر شده، و می‌توان آن را نوعی مانیفست اعتراضات مدنی به‌شمار آورد، تاکنون بیش از  ۸۰۰ هزار نسخه به فروش رسیده است. این کتاب در همه دکه‌های مطبوعاتی پاریس عرضه می‌شد و اکنون نایاب است.
استفن هسل با بهره‌گیری از تجربیات خود در مقاومت ملی فرانسه و مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش اشغالگر نازی و همچنین تجربه اقامت در اردوگاه‌های کار اجباری و به‌عنوان یکی از نویسندگان بیانیه حقوق بشر خطاب به نسل جوان بر ضرورت اعتراض‌های مدنی برای حفظ دستاوردها و آزادی‌های مدنی پس از جنگ جهانی دوم در فرانسه تأکید می‌کند.
او از اشغال فلسطین، از تنهایی مهاجران و همچنین از تضاد روزافزون میان فقیر و غنی انتقاد می‌کند و نسبت به از بین رفتن دولت رفاه در فرانسه و غارت منابع طبیعی اظهار نگرانی می‌کند. استفن هسل با برشمردن مشکلات اجتماعی و اقتصادی و با تأکید بر بی‌عدالتی‌ها از هموطنان‌اش می‌خواهد که برخیزند و به وضع موجود اعتراض کنند.
استفن هسل در سال ۱۹۱۷در برلین متولد شد و همراه با پدرش، فرانس هسل که از نویسندگان آلمان بود و مادرش، هلن گروند که در آن زمان روزنامه‌نگار بود به پاریس مهاجرت کرد. او با پیکاسو، ماکس ارنست و والتر بنیامین دوستی و آشنایی داشت. 
استفن هسل در سال ۱۹۴۱ به مقاومت ملی فرانسه پیوست، در سال ۱۹۴۴ توسط گشتاپو بازداشت و شکنجه شد و به اردوگاه کار اجباری برگن بلزن فرستاده شد. او در سال ۱۹۴۵ اندکی پیش از پایان جنگ موفق شد از این اردوگاه فرار کند. پس از پایان جنگ به‌عنوان دیپلمات به سازمان ملل رفت و بیانیه حقوق بشر را همراه با تنی چند از دیگر همکاران‌اش در طی دو سال بیانیه حقوق بشر را به شکل ۳۰ مقاله نوشت.
استفل هسل به‌عنوان یکی از نویسندگان بیانیه حقوق بشر اعتقاد دارد که انسان اجازه ندارد نسبت به بی‌عدالتی‌ها و سیاه‌کاری‌ها بی‌تفاوت بماند. او در طی جنگ الجزایر و هنگام تشکیل اتحادیه اروپا عقاید خود را آشکارا و بی‌پرده‌پوشی بیان کرد
--------------------------------------------------------
 
  اخبار: مصر فروش گاز اشک آور به حاکمان مصر (اخوان الا مسلمین
Egypt's Interior Ministry ordered 140,000 teargas canisters from the United States in January, which the US State Department only allowed to be exported without the company's 
name or any indication they were made in the U.S., the Egypt Independent reports Friday.
-----------------------------------------------
 فیلمهای تظاهرات جوانان مونترال کانادا- برای مشاهده بروی تیتر آن کلیک کنیم.


Filmed as Montreal student protest is aggressively dispersed and chased through the streets of downtown Montreal.

۰۹ اسفند، ۱۳۹۱

محکومیت دکتر سید جاوید آل داود رئیس هیات مدیره انجمن حمایت از حیوانات

محکومیت رئیس هیات مدیره انجمن حمایت از حیوانات
عکس دکتر سید جاوید آل داود
 دکتر سید جاوید آل داود رئیس هیات مدیره انجمن حمایت از حیوانات به جرم مطرح نمودن عدم نجاست سگ و مصاحبه با رسانه های داخلی و خارجی در مورد حقوق حیوانات به انفصال از خدمت به مدت سه ماه محکوم شد.
در این حکم که توسط هیات انتظامی هیات علمی دانشگاه تهران صادر شده است دکتر سید جاوید آل داود به جرم توهین به مقدسات اسلامی و مصاحبه با رسانه‌های داخلی و خارجی به 6 ماه انفصال از خدمت محکوم شده بود که در جلسه هیات تجدید نظر به 3 ماه تقلیل یافته است
لازم به ذکر است که مستندات این هیات در مورد توهین به مقدسات اسلامی ارائه پایان نامه ای با عنوان بررسی نجاست سگ از دیدگاه علمی و دینی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر کرد در سالهای قبل است و مصاحبه های انجام شده توسط ایشان با رسانه های داخلی و خارجی در ارتباط با حقوق حیوانات و مسایل زیست محیطی انجام گرفته است.

اخیرا در همین ارتباط وزارت کشور صلاحیت ایشان را برای عضویت در هیات مدیره جامعه دامپزشکی حیوانات کوچک مردود اعلام نمود.

 مطالب مرتبط:
       بروزرسانی : يکشنبه 12 ارديبهشت 1389
بروزرسانی : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1389
برای خواندن مطالب مرتبط در منبع روی تیتر آن و یا اینجا را کلیک کنیم.

۰۸ اسفند، ۱۳۹۱

نقد فیلم سنگ صبور- عفت کلام و زمان گریزی عتیق رحیمی، فلمساز افغان تبار مقیم فرانسه


 را فلم مینویسند film افغانها 
فلم سنگ صبور که بر اساس رمان به همین نام توسط خود نویسنده آن، عتیق رحیمی، ساخته شده و عتیق رحیمی بخاطر نوشتن این رمان جایزه ادبی گنکور را کسب کرد، از طرف دولت افغانستان به جشنواره اسکار امسال معرفی شد.
پیش از این که به این فلم بپردازم شما را فرا میخوانم به خواندن گفتههایی از عتیق رحیمی در لابلای مصاحبههای گوناگوناش.
گفت و گو با رادیو سویدن:
"من به مسایل بسیار سیاسی نمیپردازم. تحلیلی سیاسی ندارم در کار های خود."
گفت و گو با بخش فارسی رادیوی فرانسه:
"من همیشه از زمان میگریزم. زمان همیشه معلق است در داستانهایم، آن چیزی که برایم مهم است موقیعت است."
در مورد این که چرا رمان سنگ صبور را به زبان فرانسوی نوشته ایشان چنین اظهار نمودند:
"داستان سنگ صبور بخصوص بود چون که مسایلی بسیار بخصوصی را مطرح میسازم زبان مادریام اجازه نمیداد. اجازه میداد اما فکر میکنم محدودیتهایی ایجاد میکند در ذهن از لحاظ روانی که آدم نمیتواند بهش بپردازد. وقتی که آدم مسایل جنسی را مطرح میسازد، مسایل بسیار درونی را مطرح میکند، وقتی که آدم به زبان مادری خود مینویسد به نظر آدم بسیار عجیب میاید. بیبینید فرهنگ ما در ذهن ما یک چیزی گذاشته بنام عفت کلام. وقتی به زبان فرانسوی مینویسم همین خود سانسوری را ندارم. چرا. نمیفهمم. بسیار باید روانی باشد."
در مورد نگرانیهای فرانسویها نسبت به امنیت سربازانشان در افغانستان:
"در جنگ حلوا بخش نمیشود. این که سربازها کشته میشوند تقریبا حرفهشان است. این را بعضی فرانسویها درک میکنند و باور دارند و میفهمند اما بعضی فرانسویها گاهی خودشان این طور تحلیل میکنند که حضورشان در افغانستان گویا یک تهاجم تلقی میشود. در حالیکه نه. برای همه روشن است که این جنگ بین جامعه بین الملی و گروه تروریستی میباشد.
در گذشته که فرانسویها از مجاهدین پشتیبانی میکردند جنگ برای مقاومت در برابر قشون اتحاد شوروی بود و فراموش نکنیم که آن زمان جنگ جنگ سرد بود اما امروز ماهیت این جنگ تغییر خورده. جنگ در برابر قوای خارجی نیست که آمده باشد افغانستان را تسخیر کند. جنگ غربیها و فرانسویها جنگی است در برابر گروهیی بنام طالبان و القاعده. اینها هنوز هم فکر میکنم همکاری و پشتیبانی میکنند از همان مجاهدین که همیشه با اینها همکاری کرد اند، از گروههای شمال زیادتر دفاع میکنند."
گفت وگو به زبان انگلیسی با با جی کی فاولر از نشریهی
:The Mantle
"من فقط چند گپی را میخواهم در مورد جنگ در افغانستان بگویم. ما درباره این خشونت و جنگ داخلی افغانستان در سال 92 پس از استیلای روسی صحبت میکردیم. و در آن زمان من تماشا میکردم که چگونه همه داد میزدند " چرا امریکا کاری برای افغانستان نمیکند؟ چرا آنها سربازانشان را به افغانستان نمیفرستند؟" همه این حرفها را میزدند. از مردم عادی تا روشنفکران. آنها میگفتند:" شما این کارها را برای مردم یوگوسلاوی میکنید. چرا برای افغانستان نه؟" و همین که امریکاییها به افغانستان آمدند، همه گفتند، " چرا آنها در افغانستان حضور دارند!؟" (خنده به آواز بلند). هیچگاه اینها خوشنود نیستند. هیچ گاه. این جنگ برای افغانها نیست. این جنگی است میان انسانیت و بعضی جنبشهایی بنیادگرا."
نخیر آقای رحیمی مردم افغانستان با خوشباوریشان به ملل متحد در روزهای نخست جنگ باور داشتند و گله از ملل متحد داشتند و اگر هم از امریکا درخواست کمک داشتند بجا بود زیرا این امریکا بود که مجاهدین را آموزش و پرورش داد و حتی اذهان کودکان مهاجر افغان را با کتب درسی آلوده با تبلیغات بنیادگرایانه و جهادی زهرآگین ساخت1. شما خنده به آواز بلند را سر بدهید، اما هیچ افغان این را نخواسته بود که امریکا بیاید و بنام جنگ با طالبان و القاعده با پیشرفتهترین ابزار جنگی 12 سال روستاهای او را بامب باران کند و مردماش را معیوب سازد یا بکشد و هم ویرانگران پایتختاش را در آغوش خود احاطه کند.
این که چرا آقای رحیمی سیاف، خلیلی، محقق، عبدالله، قانونی، دوستم، فهیم، ربانی و دیگر بازماندههای احمد شاه مسعود را بنیادگرا نمی داند که با ناتو و غرب "انسانیت" آقای رحیمی هم جبهه و هم سنگر هستند باید برای هر دلسوز مردم افغانستان پرسش برانگیز باشد. و این هم سوال برانگیزتر که چرا مصاحبهگر از مسیو رحیمی نمیپرسد تفاوت میان قوانین طالبان با قوانین دولت ربانی و احمد شاه مسعود در چی و در کجا بود؟ آیا این واقیعت نیست که دولت ربانی، مسعود و گلبدین دقیقا همان قوانین شرعی و اسلامی طالبان قرون وسطایی را وضع کرده بودند ولی صرف بخاطر جنگ و ویرانگریهایی که در کابل راه انداختند و سبب کشتار دهها هزار انسان شدند و صدها هزار کابلی را بیپا و بیدست و بیخانمان ساختند، فرصت نیافتند آن قوانین ضد انسانی ناب محمدی را بطور کامل به اجرا درآرند؟ پس چرا امروز آنها از منظر برنده گنکور بنیادگرا نیستند و مورد حمایت فرانسه و ناتو قرار دارند و به قول ایشان امروز در جهبه انسانیت در مقابل طالبان و القاعده میجنگند؟! القاعدهی که سیاف خود یکی از میزبانان درجه اول آن در افغانستان بوده است و حتی بنیادگرایی سیاف الهام بخش بنیادگرایان فلیپین شده است و آنها به ستایش از او گروهیشان را ابو سیاف نامیدهاند.2
اما فلم سنگ صبور:
فلم و رمان آن داستان زن جوانی است که در خانهی که در جهبه جنگ واقع شده همزمان که به دو دختر خردسالاش میرسد، شوهر بیهوشاش را پرستاری میکند. شوهر زن جنگجویی بوده که بر اثر اصابت گلوله در گردناش فلج و بیهوش در بستر افتاده. در لابلای پرستاری زن رازهای ناگفتهی خویش را به شوهر بیهوشاش فاش میکند.
آغاز فلم با آغاز رمان یک تفاوت بزرگی دارد و آن این که رمان با جملهی (جایی در افغانستان یا هر جایی دیگر) شروع شده و فلم با حرکت کمره (دوربین) روی پردهی پشت پنجره که روی آن پرده پرندگان مهاجر نقش شده شروع میشود و همزمان با این حرکت کمره، صداهایی از رادیو افغانستان پخش میشوند. این صداها مستنداند اما از زمانهای مختلف انتخاب شدهاند و از پی هم با مکثهای کوتاهی میایند. با این صداها هر بار دولت جدیدی موجودیت و حاکمیتاش بر جغرافیایی افغانستان را اعلام میکند. نخستین صدا از فروپاشی رژیم شاهی و آغاز دولت جمهوری خبر میدهد. روی کار آمدن دولتهای بعدی این گونه مرور میشود و آخرین صدا، حاکمیت و دولت طالبان را اعلام میکند و آن صحنه و صدا با آواز مهیب وتکان دهنده انفجاری پایان میابد.
روشن است که اینجا موقعیت فلم به بیننده معرفی میشود و همچنان با این شگرد فلم ساز "زمان گریز" زمان وقوع حوادث بعدی فلم را اعلام میکند.
بینندهی که از جزییات تاریخ چند دههی اخیر افغانستان بیخبراست و نسل جدید افغانستان هم از جمله همان بیخبران است (زیرا آنها عمدا از آن تاریخ بیخبر نگه داشته میشوند و حتی دولت مردان امروز افغانستان مانع درج و ثبت جنگهایی آن دههها در کتب درسی شدند) به سادگی میپذیرد که همهی حوادث و جنایاتی که در صحنههای بعدی فلم به تصویر کشیده شدهاند مربوط به دوره سیاه طالبان است.
در حالیکه همهی جنایات نشان داده شده در فلم و جنایات بس بسیار شرم آورتر و ننگینتر از آن مربوط به دوره سیاه گروههای مجاهدین در سال های 92 تا 96 بوده که اکثریت آنها هنوز با کمک و پشتیبانی غرب در دولت امروزی افغانستان و یا به عنوان اپوزیسیون از قدرت و ثروت برخوردار هستند و سر بازماندگان قربانیانشان حکم روایی میکنند. شاید راز زمان گریزی عتیق رحیمی که در گفت و گوها از آن بسیار با ژستهای هنرمندانه یاد میکنند در همین نکته نهفته باشد نه در سیاسی تحلیل نکردن ایشان. زمانی که ایشان از آن به دلخواه مجاهدین، که امروز با خاک پاشیدن به چشمان نسل جدید خویش را دمکرات قلمداد میکنند، گریز زدهاند زمانی است که در آن فجیعترین جنایات بر مردم کابل توسط مجاهدین روا داشته شده.
چون دول امریکا و ناتو از نخستین روز تجاوز شان بر افغانستان، با مجاهدین یا همان گروه های سمت شمال همکاری را آغاز کردند، برای این که توسط ملتهای خود مورد پرسش قرار نگیرند که چرا با گروههای جنایتکار مجاهدین همکاری میکنند، همواره در پنهان کردن جرایم آنها سعی ورزیدهاند و تنها خواستهاند که طالبان را بنیادگرا نشان دهند. در حالیکه بنیادگرایانی چون سیاف و ربانی را در آغوش گرفتهاند. حتی احمد شاه مسعود را که در دوره اقتدارش سینمای مکروریان کابل را به مسجد مبدل ساخت و یکی از بنیادگرایان و بازی گران اصلی کشتارهای سالهای 92 الی 96 مردم کابل بود، توسط همکار عتیق رحیمی، یعنی صدیق برمک (سازنده مشترک فلم اسامه- سازنده پشت پرده آن فلم محسن مخملباف تواب ساز3 جمهوری اسلامی ایران بود) دوستدار سینما به جهان معرفی کردند و وی را قهرمان خواندند!!!
نکتهی دیگری که هم در رمان و هم در فلم برایم قابل توجه بود بازی نمودن عتیق رحیمی با یکی از نامها یا صفات الله میباشد. آن نام یا صفت (القهار) است. القهار که هم معنی چیره دست و غالب شونده را میدهد اما همچنان به معنی خشم کننده، انتقام جو و کینه ورز است.
این اسم الله با نظر داشت متن خشمگین قرآن4 بدرستی میان تودههای مردم افغانسان همان انتقام جو و خشم کننده و کینه ورز ترجمه و پنداشته شده. اما بیاید بیبینیم عتیق رحیمی چرا به این اسم پرداخته:
زن (گلشیفته فراهانی نقش او را بازی میکند) بر اساس توصیه ملا برای بهبود بخشیدن به وضع شوهر زخمی و بیهوشاش مشغول ذکر نامهای الله میباشد. هر روز باید یکی از اسمهای الله را بارها تکرار کند.
کودکان از زن میپرسند:" مادر با کی حرف میزدی؟" و زن جواب میدهد:" با پدرتان." آنها چون صدای مادرشان را هنگام القهار القهار گفتن شنیده اند از او میپرسند:" چرا پدرمان را القهار میخوانی، آیا او قهر (خشمگین) است؟"
به باور من این جا عتیق رحیمی که همچنان با رمانهای قبلیاش نشان داده که گرایش به صوفیگری دارد، میخواهد چهره نرمتر و ابرومندانهی به اسلام دست و پا کند و بگوید که این برداشت کودکانهی مردم است که (القهار) را کینه ورز و خشمگین ترجمه کردهاند. خود رحیمی( القهار) را با تاکید برای خوانندگان غربیاش فقط چیره دست ترجمه کرده. از این کار او چندین گروه خوشنود میشوند. مثلا بنیادگرایان حاکم بر افغانستان( که عتیق رحیمی در مصاحبه اش با نشریه ((د منتال)) آنها را در "جهبهی انسانیت" در کنار ناتو در برابر طالبان و القاعده قرار داده). همچنان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی از این که اسلام به شکلی از اشکال، حالا چرا نه با صوفیگری، در غرب رخنه کند خرسند خواهند شد. و هم با نرم جلوه دادن اسلام گرفتن سوبسیدیها(یارانهها) برای بنای مراکز و مساجد اسلامی در شهرهای اروپایی آسانتر میشود و هم دول غربی که بدشان نمیآید که مردمشان حالا که توانستهاند از بند کلیسا خویش را رها سازند، در بند صوفیگری بیافتند تا به خواب خوش فرو روند و از جنایات آنها در کشورهایی چون افغانستان و عراق بازخواست نکنند. رونق روز افزون بوداییگری و صوفیگری در غرب نمیتواند که خود بخودی باشد و نه هم میتواند بیدلیل باشد.
در رمان و فلم رحیمی بلند گوی مسجد را به سینما و رمان راه داده و از آن طریق با سرهم بندی کردن افسانهی محمد و خدیجه و نخستین دیدارهای محمد با جبرییل این پندار ارتجاعی را تبلیغ میکند که موی پوشانیدن زنان در اسلام از روی احترام گذاری به زنان است.
عجیب نیست که امروزه در کشور هلند مغازههای بزرگ زنجیرهیی روسری مخصوص دختران مسلمان را عرضه می دارند.
مضحکتر از همه اما شاید این باشد که چنان که در بالا خواندید او در پاسخ به این سوال که چرا رمان سنگ صبور را به زبان فرانسوی نوشت عفت کلام در زبان مادری را بهانه آورده بود و زبان مادری و فارسی را ناتوان از بیان مسایل جنسی خواند. من گیچ شدم که اگر این وظیفهی شاعران و نویسندگان (بخصوص نویسندگان مقیم پاریس) نیست که اگر هم به فرض ناتواناییهای در زبان موجود است، به رفع آن بپردازند، این کار را پس کی باید به دوش بگیرد و اصلا پس نویسنده و هنرمند چکاره است؟
بیاید تکههایی از داستان قبلی او را که بزبان فارسی و بقلم خویش نوشتهاند بنام (هزار خانه خواب و اختناق، چاپ انتشارات خاوران - فرانسه) دوباره بخوانیم تا بیبینیم که او تا چی حد پای بند عفت کلام بوده و تا چی حد براستی از زمان گریخته:
صفحه 20:
- "قوماندان ننه ات را خواهد گایید.
منصبدار غضب آلود به من نگاه کرده و باز هم فریاد زده است:
- قوماندان خواهرت را خواهد گایید.
صفحه 45: نه، من می دانم کی هستم. من نامم فرهاد است. فرزند میرداد. متولد سال 1337...پدر کلانم مرید دا ملا سید مصطفی بود.
مدت دو سال است که پدرم زن دوم، جوانتر از مادرم، گرفته و بعد از هفت ثور(اردیبهشت) فرار کرده و رفته است پاکستان.
امشب 24 میزان (مهر) 1358 است. چندی پیش حفیظ الله امین- شاگرد وفادار ترهکی – استاد گرانقدرش را به قتل رسانده و خودش قدرت را گرفته است..."
همچنان در همان کتاب صفحات: 17, 26, 71 و 89
می بینیم که عتیق جان نه تنها از ذکر دقیق زمان فرار نکردهاند بلکه از استفاده زبان اوباش هم خود داری نکردهاند و عفت کلام را که از آن یاد میکنند در آن رمان کاملا از یاد برده بودند. خوب شاید در آن ایام مسیو رحیمی با هرزههای پاریس و کابل زیاد نشست و برخاست داشتهاند و یا هم داستان زیبای سنگ صبور صادق چوبک تحت تاثیر قرار شان داده بوده. به هر حال، حالا که دیدیم عتیق جان که از استفاده واژه گاییدن آن هم به گویش تجاوزکارانه باکی نداشتهاند، جالب است هم بدانیم ایشان هنگام نوشتن رمان سنگ صبور مانند پسرکهای باتربیت و حرفشنو از نوشتن چی مسایلی به زبان مادری سرباز زدهاند و "عفت کلام" در زبان مادری گنگشان ساخته. بلی ایشان بسیار به روانی میتوانند جملات تجاوزآمیز را به فارسی بنویسند اما از نوشتن سخنان بسیار انسانی و لطیف یک زن به زبان فارسی عاجز شدهاند.
برای نمونه پارهی آنچه را او جرات نکرده به فارسی بنویسد من اینجا از متن انگلیسی (چاپ لندن – انتشارات چتو و وندوز2010 ) به فارسی بگردانیدهام و اینجا میاورم تا خود قضاوت کنید:
صفحه 126:
(همین که زنی را تصاحب کردید، هیولا میگردید." پاها اش را از هم میگشاید. "اگر گاهی تو دوباره زنده شوی، باری باز بتوانی رو پاهایت بایستی، آیا هنوز هم همان هیولای میباشی که بودی؟" مکثی، در حالیکه حرکت افکاراش را پی میگیرد. "گمان نکنم. من خودم را متقاعد ساختیم که تو توسط همهی آنچه من به تو میگویم دگرگون خواهی شد. مرا شنیده میروی، به من گوش داده میروی، سنجیده میروی..." خویش را نزدیکتر به او میکشد. "هان، تو دگرگون میشوی، تو مرا دوست میداشته باشی. با من چنانی معاشقه میکنی که من میخواهم معاشقه شود. زیرا تو حالا پی به خیلی چیزهای نو بردی. در بارهی من، درباره خویش. اسرارم را میدانی. از حالا تو حامل آن اسراری." گلویش را میبوسد. "اسرارم را محترم میشماری. و من جسمات را محترم میشمارم. " دستاش را در میان پاهای او میلغزاند و نرهاش را میمالاند. "هیچوقت این طور لمساش نکردهام...بودنهات را!" میخندد. "هنوز هم میتوانی...؟" دستاش را در تنبان مرد داخل میکند. دست دیگرش در بین رانهای خودش میافتد. ریش، با گذر ملایم لبان زن از لای آنها، به نرمی بر دهان نیمه باز کشانده میشود. با تنفس همهنگام همدم هم میشوند. "رویا این حال را میپرورانیدم...از همیشه. در حال پرماسیدن خودم، کیر شخت را در دستانم تصور میکردم." اندک اندک تنگتر میشود درنگ اندر میان دمهای زن، نوایشان میشتابد، تندتر از دمهای مرد. دست میان رانها آهسته آهسته نوازش میکند، سپس بسرعت، بشدت... تنفساش دمادم ناهنجارتر و نا هنجارتر میشود. جیغی ، نالههایی. دیگرباره باز، خاموشی.)
اما باز نفهمیدم که این عفت کلام آقای عفیف چی شد و کجا رفت که ایشان یکباره فلم سنگ صبور را بر اساس همان رمان به زبان مادری خویش ساختند و برای این که از شهرت گلشیفتهی فراهانی استفاده کرده باشد با او همکار شد به این بهانه که گویا هنرپیشه افغان سراغ نداشته. شاید هم مسیو رحیمی بینندگان و خوانندگان را احمق پنداشتهاند و فکر کردهاند که مردم گلشیفته را نویسنده و سازنده آن دیلوگها میشمارند که هنگام ساخت فلم از دوباره "عفت کلام" را فراموش کردهاند. گلشیفتهی که با آن همه وسواس و دقت که به زیبا نشان دادن وی شده هیچ هم به زنی رنج و ستم دیده که باید رول بازی میکرد شباهت ندارد و در سراسر فلم شاداب و سرحال بنظر میاید و از بس خویش را کلافه کرده که به لهجه افغانی دیلوگهایش را اجرا کند هم بازی از دستاش رفته و هم دیالوگها را ناشیانه و نامفهوم اجرا کرده. این که از بازی و افغانی گپ زدن وی در رسانههای چون بی بی سی تمجید به عمل آمده، رازیست از گونه رازهای که سبب شهکار جلوه دادن فلمهای مانند فلم (جدایی نادر از سیمین) میشوند.
اگر رحیمی کتاباش را به زبان فارسی مینوشت، دسترسی مخفیانهی دختران و زنان افغان به آن کتاب, شانس و امکان بیشتری میداشت و شاید هم سبب بحث و گفت و گو و اندیشههای میان دختران افغان در مکاتب و خانهها میشد، اما با نظر داشت محدودیتهای شدید حاکم در جامعه افغانستان دسترسی دختران افغان به این فلم بعید و ناممکن به نظر میرسد و به همین خاطر هم بیجاست که نویسنده و فلمساز آن بنام خدمت به زنان جلوه فروشی کند.
شاید عتیق رحیمی برای آن تحریف و دستبرد تاریخی آغاز فلم، پس از آنکه کلاهگگاش را جابجا کرد، ساختار سینمایی را بهانه بیاورد. اما من فکر میکنم که نویسندگان و فلمسازان مانند او، خالد حسینی، صدیق برمک، محسن مخملباف تواب ساز سبز پاریسی و بهمن قبادی و...، به تنهایی خالق اثار که تحت نامهایشان بیرون میایند نیستند و نکات اساسی در اثارشان دیکته و گنجانیده میشوند. دلیلی که برای این باورم دارم اینست که اینها با شهرتهای میان تهی پوقانه (بادکنک) مانند سر زبانها میافتند و هم با تمام شدن تاریخ مصرفشان نامهای شان زود از یادها میروند و هم این که هیچ خالق واقعی یک اثر حاضر نمیشود که با هر پراخت، آغاز یا وسط یا آخر اثراش را دگرگون کند، همان طور که هیچ مادری حاضر نمیشود که فرزنداش را برای حضور در محافل مختلف مطابق سلیقهی هر محفل زیر تیغ جراحی پلاستیک ببرد.
برپا

1 و2: کتاب
I is for infidel: From holy war to holy terror: 18 years inside Afghanistan, Cathy Gannon
A woman among warlords, Malalai Joya
و همچنان سخنرانیهای ملالی جویا و کیتی گننون موجود روی انترنت
3: کتاب راه کن از قندهار میگذرد نوشته بصیر نصیبی و همچنان دیگر مقالات وی در نشریه و سایت سینمای آزاد
4: برای نمونه می‌توان آیه‌های 13 تا 18 سوره 40 قرآن را در نظر گرفت

رزا: با تشکر از نویسنده عزیز برپا برای فرستادن مطلب. امید از این نقدها بیشتر نوشته شده و در اختیار وبلاگهای آزاد قرار گیرد.
مطالب مرتبط:
سنگ صبور- فیلم کامل

سوزان فیروز رپر زن در کابل از رنج و سختی اش در ایران میخواند
Afghan New Song 2012 by Soosan Firooz ( Rap
Afghanistan's first tajik female rapper, shaker undeterred by threats to enrich father

۰۶ اسفند، ۱۳۹۱

انقلاب 57- و آنارشیسم!؟


 عکس از آنارشیستهای مصری(لا)
رزا: 34 سال پس از انقلاب بهمن57 ، خواندن اعلامیهدﻓﺘﺮ اﺳﺮار ﻋﻤﻮﻣﯽ (برگردان به فارسی توسط غار نشین مالیخولیایی (از موقعیت گرایان)) که آنوقتا به درستی و با تیزبینی نظرش را در یک صفحه فورموله کرد، خالی از لطف نیست. غارنشین را میتوان اینجا پیداش کرد!

رزا: پریسا نصر آبادی، کادر جوان تلویزیون کومله با ساختن دو کلیپ از انقلاب و چرایی آن، بازبرخوردی به انقلاب 57 دارد. متاسفانه نسل جدید نیز با همان لی آوت، جای پای سازمانهای چپ سابق را یافته و برای زمین نخوردن احتمالی، روی همان راه که بیراهه ای بیش نیست، تاتی تاتی، گام میزنند!
راه اما هنوز در انتظار یافتن است! وقتش است که دوباره برخاست به جستجو.
 مارکسیسم تنها سرابی بیش نبود. پیش بسوی آنارشی!

"انقلاب فکری همواره مقدم بر انقلاب مسلحانه است." ~ وندل فیلیپس
تضاد فکری باکونین و مارکس/ نویسنده بریگاد خشمگین

 ویدئو های پریسا نصر آبادی در سرور یوتیوب.
 کادر: آناتومی یک انقلاب (بخش اول)
کادر: آناتومی یک انقلاب (بخش پایانی)

مستند های دیگرفیلم های کوتاه من از انقلاب 57 و سرکوب آن در زیر
revolution 1979 iran
Iran Jan. 1979 political prisoner
اشغال سفارت امریکا توسط چریکها 25 بهمن 1357

برای خواندن و یا دیدن با ماوس روی تیتر مطالب کلیک کنیم.
 اعلامیه دﻓﺘﺮ اﺳﺮار ﻋﻤﻮﻣﯽ (برگردان به فارسی توسط غارنشین مالیخولیایی)

ﻗﯿﺎم اﯾﺮان ﺑﺎﺷﮑﻮﻫﺘﺮﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪه‌اﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﭘﺲ از اﻧﻘﻼب 1956 ﻣﺠﺎرﺳـﺘﺎن رخ داده اﺳﺖ. اﯾﻦ واﻗﻌﻪ ﻃﺒﻘﺎت ﺣﺎﮐﻤﮥ ﻋﺎﻟﻢ را ﺳﺨﺖ ﺗﮑـﺎن داده و ﺳـﺎﺧﺖ و ﭘﺎﺧﺘﻬـﺎی آﻧﺎن را اﻓﺸﺎ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ. رژﯾﻤﻬﺎی ارﺗﺠﺎﻋﯽ ﮐﺸﻮران ﻋﺮب ﺑﻪ اﻧﺪازۀ دوﻟـﺖ اسراﺋﯿﻞ ﻧﮕﺮاﻧﻨﺪ. دﯾﻮاﻧﺴﺎﻻران ﭼﯿﻦ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷـﺪه‌اﻧـﺪ: آﻧـﺎن در ﭘﯿـﺮوی از ﺳﯿﺎﺳـﺘﯽ ﻓﺮﺻـﺖﻃﻠﺒﺎﻧﻪ از ﺷﺎه ﺣﻤﺎﯾﺖ می‌کردﻧﺪ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﺶ را ﻣﺤﮑﻮم ﻣﯽﻧﻤﻮدﻧﺪ (اﯾـﻦ روﯾـﻪ دﻧﺒﺎﻟـﻪﮔﯿﺮی ﺧﻂﻣﺸﯽ ﻣﺎﺋﻮ Mao و ﭼﻮو Chou ﺑﻮد ﮐﻪ از ﺷﺎه ﺑﻤﺜﺎﺑﮥ ﯾـﮏ مبارز «ﺿـﺪّاﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺴﺘﯽ» ﺗﻤﺠﯿﺪ ﻧﻤﻮدﻧﺪ). و دﯾﻮاﻧﺴﺎﻻران روﺳﯽ نه تنها ﺧﻮاﺳﺘﺎر «اﯾﺠـﺎد دردﺳـﺮ» ﺑﺮای دوﻟﺖ اﯾﺮان ﻧﺒﻮدﻧﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳـﻌﯽ در ﺗﺜﺒﯿـﺖ رژﯾـﻢ ﺷـﺎه و دﯾﮕـﺮ ﮐﺸـﻮران ﻫﻤﺠﻮار داﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﮑﻨـﺪ آﺷـﻮﺑﻬﺎی ﻣﻨﻄﻘـﻪ‌ای داﻣﻨﮕﯿـﺮ ﺷـﻬﺮوﻧﺪان ﺧـﻮدی ﺷـﻮد. در ﮔﺬﺷﺘﻪ رژﯾﻢ روﺳﯿﻪ ﺑﻪ ﺷﺎه اﺳﻠﺤﻪ ﻓﺮوﺧﺘﻪ و رادﯾﮑﺎﻟﻬﺎی ﻓﺮاری اﯾﺮاﻧﯽ را ﺑﻪ ﺳـﺎواک ﺗﺤﻮﯾﻞ داده اﺳﺖ. زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ اﺣﺘﻤـﺎل ﺳـﻘﻮط ﺷـﺎه ﻓﺰوﻧـﯽ ﯾﺎﻓـﺖ، روﺳـﻬﺎﺑﺘـﺪرﯾﺞ و ﻣﺤﺘﺎﻃﺎﻧﻪ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺧﻮﯾﺶ را ﺗﻐﯿﯿـﺮ دادﻧـﺪ. ﻏﻮﻏـﺎﮔﺮاﯾﯽ متظاهرانۀ ﻣـﺎﺑﯿﻦ روﺳـﯿﻪ وآﻣﺮﯾﮑﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﻤﻨﻈﻮر ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮان اﻧﺠﺎم می‌شد. ﺳﻔﯿﺮ آﻣﺮﯾﮑﺎ، وﯾﻠﯿﺎم ﺳﺎﻟﯿﻮان (William Sullivan) ﺻﺎدﻗﺎﻧﻪ ﻣﻌﺘﺮف ﺷﺪ: «ﻣﺎ ﻻﺋﻮس را اداره ﻣﯽ‌ﮐﺮدﯾﻢ اﻣّـﺎ در اﯾﺮان، ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪاً ﺑﺮاﯾﻤﺎن اﻫﻤﯿﺖ دارد، ﻧﻪ ﻣﺎ و ﻧـﻪ هیچ ﻗـﺪرت دﯾﮕـﺮی ﮐـﺎر زﯾـﺎدی ازﻣﺎن ﺑﺮ ﻧﻤﯽ‌آﯾﺪ».(ﻧﻘﻞ از New York Times, 13 November 1978 )

ﺗﺮس دول ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ از ﭘﯿﺪاﯾﺶ «ﻫﺮج و ﻣﺮج» و «ﺧﻼء ﻗﺪرت» در اﯾﺮان در واﻗﻊ واﻫﻤــﻪ از ﻟﺒﺮﯾــﺰ ﺷــﺪن ﺷــﻮرش ﺗــﻮده‌ای و کنار ﮔﺬاﺷــﺘﻦ ﻣﯿــﺎﻧﺠﯿﮕﺮان ﻣــﺬﻫﺒﯽ و دﯾﻮاﻧﺴﺎﻻر اﺳﺖ. ﻣﺎﻫﯿﺖ اﺻﻠﯽ ﺟﻨﺒﺶ اﯾﺮان ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻧﯿﺴﺖ اﻣﺎ، اﻋﻄﺎء ﻣﺼﻮﻧﯿﺖ ﻧﺴـﺒﯽ برای اﺑﺮاز اﻓﮑﺎر ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻪ اﺳﻼم اﯾﻦ اﺟﺎزه را داد ﮐﻪ ﺳﺨﻨﮕﻮی ﺟﻨـﺒﺶ ﺷـﻮد. ﻫﻤـﺎن زﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻼً ﭼﺎدر را ﺑﻤﻨﻈﻮر ﻣﺒﺎرزۀ ﻧﻤﺎدﯾﻨﯽ ﺑﺎ ﺷﺎه ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﺮدﻧـﺪ اﻣـﺮوزه ﺑـﺮای ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪﺧﻤﯿﻨﯽ آن را از ﺳﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ‌دارﻧﺪ. ﻣﺄﻣﻮران ﺧﻤﯿﻨﯽ ﺑﻪ وی اﻃـﻼع داده‌اﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﺎرﮔﺮان ﻧﻔﺖ «اﺣﺘﺮاﻣﯽ ﺑﺮای ﻣﺬﻫﺐ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ». ﺗﮑـﺎﭘﻮی دروﻧـﯽ ﺟﻨـﺒﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﺑﺴﯿﺎری از ﻃﺮﻓﺪاران ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺧﻤﯿﻨﯽ از ﻣﺤﺪودﯾﺘﻬﺎی تعیین ﺷـﺪه ﭘـﺎ ﻓﺮاﺗـﺮ ﺑﮕﺬارﻧﺪ. ﺑﺮ ﻋﮑﺲ آﻧﭽﻪﺗﺼﻮر ﻣﯽ‌ﺷﻮد ﺗﺨﺮﯾﺐ و وﯾﺮان‌ﺳﺎزی ﺑﺎﻧﮑﻬـﺎ، ﻣﻐـﺎره‌ﻫـﺎ و ﺳﯿﻨﻤﺎﻫﺎ ﻋﮑﺲ‌اﻟﻌﻤﻞﺿﺪّ«ﻏﺮﺑﯽ» ﯾﺎ ﺿﺪّ«ﻣﺪرن» ﻧﯿﺴـﺖ، ﺑﻠﮑـﻪ ﻫﻤـﺎن ﻣﺒـﺎرزۀ ﺿـﺪّﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در آﺷﻮﺑﻬﺎی ﻣﺪرن ﻏﺮﺑﯽ، از واﺗﺲ(Watts) ﮔﺮﻓﺘﻪﺗـﺎ ﮔﺪﻧﺴـﮏ (Gdansk)، به چشم ﻣﯿﺨﻮرد.

ﻫﻢ در زﻣﺎن ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﻫﻢ در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ، ﺑﻮرژوازی، ﻣﻼﻫﺎ و ارﺗﺶ ﺗﻨﺎﻗﻀـﺎت ﻓﺎﺣﺸﯽ داﺷﺘﻪ‌اﻧﺪ. ﻣﻌﺬﻟﮏ هیچ یک از اﯾﻦ دﺳﺘﻪ‌ﻫﺎ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺪون دو دﺳﺘﮥ دﯾﮕﺮ دوام ﺑﯿــﺎورد. ﻋﻠﯿــﺮﻏﻢ ﺑﯿﺎﻧــﺎت ﻧﺎﺳﺎزﺷــﮕﺮاﻧﻪ‌اش، ﺧﻤﯿﻨــﯽ در ﭘﺸــﺖ ﭘــﺮده مشغول ﻣﺬاﮐﺮات ﺳﺮّی ﺑﻮد و ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺟﺒﻬﮥ ﻣﻠّﯽ ﺗﻼش ﻣﯽ‌ﮐﺮد اﻧﺴﺠﺎم ارﺗﺶ را ﺣﻔﻆ ﻧﻤﺎﯾـﺪ و ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺪاراﻧﺶ ﺗﻮﺻﯿﻪﻣﯽ‌ﮐﺮد از ﺗﺤﺮﯾﮏ ارﺗﺶ ﺧﻮدداری ورزﻧﺪ. ﺳﺮاﻧﺠﺎم، ﻋﻨﺎﺻـﺮ رادﯾﮑﺎل ﻧﺒﺮد ﻧﻬﺎﯾﯽ را داﻣﻦ زدﻧﺪ و ﺧﻤﯿﻨﯽ را ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ اﻗﺪام ﻧﻤﻮدﻧـﺪ. ارتش ﮐـﻪ در ﺷﺮف از ﻫﻢ ﭘﺎﺷﯿﺪﮔﯽ ﺑﻮد ﺗﺴﻠﯿﻢ دوﻟﺖ وی ﺷﺪ زﯾﺮا اﯾﻦ راه را ﺗﻨﻬﺎ ﭼﺎره ﺑـﺮای ﻣﻬـﺎر ﻃﻐﯿﺎن ﻣﺮدﻣﯽ ﻣﯽ‌داﻧﺴﺖ.
در اﯾﺮان، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺮﺗﻐﺎل ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺳـﻘﻮط رژﯾـﻢ ﻓﺎﺷﯿﺴـﺘﯽ، ﻋـﺪم اﻣﮑـﺎن دﺧﺎﻟـﺖ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢﻧﯿﺮوﻫﺎی ﺧﺎرﺟﯽ و ﻧﺎﺗﻮاﻧﯽ ﻃﺒﻘﮥ ﺣﺎﮐﻤﮥ داﺧﻠـﯽ ﻣﻤﮑـﻦ اﺳـﺖ ﺑﺎﻋـﺚ اﯾﺠـﺎد ﻓﻀﺎی ﺑﺎزی ﺑـﺮای آزﻣﺎﯾﺸـﺎت اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ ﺷـﻮد. اﻋﺘﺼـﺎﺑﯿﻮﻧﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎ ﺷـﺮط و ﺷـﺮوطِ خودشان ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎر ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ‌اﻧﺪ، ﯾﺎ ﻣﺮدﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ را ﺗﺼﺮف ﻧﻤﻮده‌اﻧﺪ و ﺑـﻪ ﻣﯿـﻞ ﺧﻮد اداره ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ، ﺑﺎزﻧﻤﺎﯾﯽ از ﻗﺪرتِ دوﮔﺎﻧﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﻮز ﺗﺴﻠﯿﻢ دوﻟـﺖ ﻧﺸـﺪه‌اﻧﺪ. ﻋﻠﯿﺮﻏﻢ درﺧﻮاﺳﺘﻬﺎی ﻣﺘﻌﺪد ﺧﻤﯿﻨـﯽ، ﺻـﺪﻫﺎ ﻫـﺰار اﺳـﻠﺤﮥ ﻣﺘﻌﻠـﻖ ﺑـﻪ گروههای ﭼﺮﯾﮑﯽ ﯾﺎ ﺗﻮزﯾﻊ ﺷﺪه ﻣﺎﺑﯿﻦﻣﺮدم ﺗﺎ اﻣﺮوز ﺗﺤﻮﯾﻞ دوﻟﺖ داده ﻧﺸﺪه‌اﻧﺪ. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ، ﺟﻨﺒﺸﻬﺎی ﻣﺴﺘﻘﻞ ﮐُﺮد، ﺑﻠﻮچ و آذری ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻓﺮﺻﺖ را ﻏﻨﯿﻤﺖ ﺷـﻤﺮده و ﻃﻐﯿـﺎن را ﺑﻪ ﻣﺮزﻫﺎی ﺑﺤﺮاﻧـﯽ ﮐﺸـﻮرﻫﺎی ﻣﺠـﺎور ﺑﮑﺸـﺎﻧﻨﺪ و «هموطنان» خویشتن را ﺑـﻪ ﺷﻮرش ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﻨﻨﺪ.
رؤﺳﺎ و ﻣﻔﺴﺮان ﺳﯿﺎﺳـﯽ ﺗﻈـﺎﻫﺮ ﻣـﯽ‌ﮐﻨﻨـﺪ ﮐـﻪ دﺳـﺖ ﮐﻤﻮﻧﯿﺴـﺘﻬﺎ ﯾـﺎ دﮔـﺮ ﺟﺮﯾﺎﻧﺎت ﭼﭙﯽ را در ﻫﺮ ﻓﻌﺎﻟﯿّﺖ رادﯾﮑﺎﻟﯽ می‌بینند. ﺣﻘﯿﻘﺖ اﻣﺮ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺰب «ﮐﻤﻮﻧﯿﺴﺖ» اﯾﺮان (ﻫﻤﺎن ﺣﺰب ﺗﻮده) ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﻮاﺿﻊ اﺻـﻼح‌ﻃﻠﺒﺎﻧـﻪ‌اش و ﺗﺒﻌﯿﺖ کورکورانه از ﺳﯿﺎﺳﺘﻬﺎی ﺧﺎرﺟﯽ روﺳﯿﻪ، اﻋﺘﺒـﺎر ﺧـﻮدش را ﮐـﺎﻣﻼ ً از دﺳـﺖ داده و ﻋﻠﯿﺮﻏﻢ آﻧﮑﻪﺗﻮﺳﻂ رژﯾﻢ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﺑﮑﻠﯽ ﻧﺎﺑﻮد ﮔﺸﺘﻪ ﺑـﻮد، از «اﻧﻘـﻼب ازﺑﺎﻻی» ﺷﺎه ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽﻧﻤﻮد و ﻗﯿﺎﻣﻬﺎی ﻣﺮدﻣﯽ ﺳﺎﻟﻬﺎی 1963 و 1978 را ﻣﺤﮑـﻮم ﮐـﺮد. اخیراً ﺣﺰب ﺗﻮده ﺧﻮاﺳﺘﺎر ﺗﺸﮑﯿﻞ دوﻟﺖ اﺋﺘﻼﻓـﯽ ﺷـﺪه ﺗـﺎ در اﺳـﺮع وﻗـﺖ «اﻗﺘﺼـﺎد ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺑﺎﺛﺒﺎت» ﺷﻮد و «ﺑﺤﺮان ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﺑﺮﺳﺪ».
و اﻣّـﺎ ﮔﺮوﻫﻬــﺎی داﻧﺸــﺠﻮﯾﯽ و ﭼﺮﯾﮑـﯽ اﮔــﺮ ﭼــﻪ ﻣﻤﮑـﻦ اﺳــﺖ از رژﯾﻤﻬــﺎی «ﮐﻤﻮﻧﯿﺴﺘﯽ» دﻟﺴﺮد ﺷﺪه ﺑﺎﺷـﻨﺪ، ﻣﻌـﺬﻟﮏ ﻫﻨـﻮز ﻫﻤـﺎن ﺳﻠﺴـﻠﻪﻣﺮاﺗـﺐ ﺳـﺎزﻣﺎﻧﯽ و ﺳﯿﺎﺳﺘﻬﺎی دﺳﯿﺴﻪ‌ﮐﺎراﻧﮥ ﺑﻮروﮐﺮاﺗﻬﺎی رژﯾﻤﻬﺎی ﺳـﺮﻣﺎﯾﻪ‌داری دوﻟﺘـﯽ را اﻋﻤـﺎل میﮐﻨﻨﺪ. اﻧﮕﺎری از ﻓﺮاﯾﻨﺪ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻟﮥ ﺿﺪّ اﻧﻘﻼبِ ﻟﻨﯿﻨـﯽ-اﺳـﺘﺎﻟﯿﻨﯽ ﻫـﯿﭻ درس ﻋﺒﺮﺗـﯽ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ‌اﻧﺪ. ﺑﺎ اﺳﺘﻌﻤﺎل ﻋﺒﺎرات ﺧﺸﮏ و دﮔﻤـﯽ ﻣﺎﻧﻨـﺪ «ﮐـﺎرﮔﺮان زﺣﻤـﺘﮑﺶ وﻃـﻦﭘﺮﺳﺖ» (ﻋﺒﺎرﺗﯽ ﮐﻪﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ ﮐﺎرﮔﺮان را ﺗﻤﺠﯿﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ)، و اﺻﻄﻼﺣﺎت واﭘﺴﮕﺮایی ﻣﺜﻞ «رﻫﺒﺮﯾـﺖ ﺻـﺎﻟﺢ»، «ﻣﻼﻫـﺎی ﭘﯿﺸـﺮو»، «ارﺗـﺶ ﻣﺮدﻣـﯽ»، «دوﻟـﺖ ﮐـﺎرﮔﺮی» و ﻣﻘﻮﻻت ﻣﺘﻨﺎﻗﺾ ﻣﺸﺎﺑﻬﯽ، آﻟﻮدﮔﯽ اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮑﯽ را ﺗﺸﺪﯾﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨـﺪ و ﺳـﻄﺢ آﮔـﺎﻫﯽ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ را ﺗﻘﻠﯿﻞ ﻣﯽ‌دﻫﻨﺪ. در اﯾﻦﺑﺤﺒﻮﺣﻪ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑـﺮای ﮐﺴـﺐ ﻗـﺪرت واﻗﻌـﯽ ﺷﻮراﯾﯽ ﻣﺸﻐﻮل اﻗﺪام ﺑﺎﺷﺪ؟
ﯾﮏ ﺣﮑﻮﻣﺖ «ﻣﺮدﻣﯽ» ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧـﺪ از اﻧﻘـﻼب دﻓـﺎع ﮐﻨـﺪ زﯾـﺮا ﻻزم اﺳـﺖ درﻣﻘﺎﺑﻞ اﻧﻘﻼب ازﺧﻮدش دﻓﺎع ﻧﻤﺎﯾﺪ. اﻣّﺎ اﮔﺮ ﺗﻮده‌ﻫﺎ را ﺧﻠﻊ ﺳﻼح و دﻟﺴﺮد ﮐﻨـﺪ، ﮐـﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪﺗﺎ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﻬﺎﺟﻤﺎت ارﺗﺠﺎع از ﺣﮑﻮﻣﺖ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ؟ زﻣﺎﻧﯿﮑـﻪ ﻣﺼﺪّق از ارﺗﺶ ﺑﺮﻋﻠﯿﻪ اﻋﺘﺼﺎﺑﯿﻮن و ﺗﻈﺎﻫﺮﮐﻨﻨـﺪﮔﺎن اﺳـﺘﻔﺎده ﮐـﺮد، ﺧـﻮدش زﻣﯿﻨـﮥ ﮐﻮدﺗﺎی ﺳﺎزﻣﺎن ﺳﯿﺎ را ﻣﻬﯿﺎ ﻧﻤﻮد.
 ﺑﻦ ﺑﻼ(Ben Bella) ﺻﺤﻨﻪ را ﺑﺮای آﻣﺪن ﺑﻮﻣﺪﯾﻦ (Boumédienne) آﻣﺎده ﺳﺎﺧﺖ و اﯾﻦ آﺧﺮی ﺟﺮﯾﺎﻧﺎت ﺧﻮدﻣﺨﺘـﺎر در الجزایر را ﻧﺎﺑﻮد ﮐﺮد؛ و ﺑﺎﻻﺧﺮه، ﺑﺎﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﮐﺎرﮔﺮان و دﻫﻘﺎﻧﺎن ﻣﺴﻠﺤﯽ ﮐـﻪ ﮐﺎرﺧﺎﻧـﻪ‌ﻫـﺎ و زﻣﯿﻨﻬﺎ را ﺗﺼﺮف ﮐﺮده بودند، آلنده (Allende) -ﺑﻪ ﮐﻤـﮏ ﮐﺎﺳـﺘﺮو- زﻣﯿﻨـﻪ را ﺑﺮای روی ﮐﺎر آﻣﺪن ﭘﯿﻨﻮﺷﻪ (Pinochet) ﻫﻤﻮار ﺳﺎﺧﺖ.

ﻣﺴﺌﻠﮥ اﺳﺎﺳﯽ در ﻣﻮرد اﯾﺮان اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺗﺮﮐﯿﺒـﯽ از ﻧﯿﺮوﻫـﺎ دوﻟـﺖ را ﺑﺪﺳﺖﺧﻮاﻫﻨﺪ آورد، ﺑﻠﮑﻪ ﺳﺆال ﻣﻬﻢ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ آﯾﺎ ﮐﺎرﮔﺮان ﻣﯽ‌ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺧﻮﯾﺸـﺘﻦ را ﻣﺴﺘﻘﻼﻧﻪﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ دوﻟﺖ ﺑﺴﯿﺞ ﮐﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ؟ اﮔﺮ ﮐﺎرﮔﺮان از ﻃﺮف ﺧﻮدﺷـﺎن ﺳـﺨﻦ ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ، ﺑﻮروﮐﺮاﺗﻬﺎ ﺑﺠﺎی ﮐﺎرﮔﺮان ﺳﺨﻦ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ. اﮔﺮ ﺗﺠـﺎرب و ﺑﺮداﺷـﺘﻬﺎی ﺧﻮد را ﺑﻪ ﮔﻮش ﺑﻘﯿّﻪ ﻧﺮﺳﺎﻧﻨﺪ (ﻣﺜﻼ ً از ﻃﺮﯾﻖ ﺿﺒﻂ ﻣﺎﺷﯿﻨﻬﺎی ﭼﺎﭘﺨﺎﻧﻪ و اﯾﺴﺘﮕﺎﻫﻬﺎی رادﯾﻮﯾﯽ)، رﺳﺎﻧﻪﻫﺎی ﺟﻤﻌﯽﻣﻮﻓّﻖ ﺧﻮاﻫﻨـﺪ ﺷـﺪ ﮔﻔﺘﺎرﺷـﺎن را ﺗﺤﺮﯾـﻒ ﯾـﺎ ﺳﺎﻧﺴـﻮر ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﺗﻨﻬﺎ راه دﻓﺎع از اﻧﻘﻼب، ﺑﺴﻂ و ﮔﺴﺘﺮش آن اﺳﺖ. ﺣﺘـﯽ اﮔـﺮ ﭼﻨـﯿﻦ ﺟﻨـﺒﺶ ﮔﺴﺘﺮده‌ای در ﻧﻬﺎﯾﺖ اﻣﺮ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﺨـﻮرد، برگرداندن ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﺑـﻪ ﻣﺮﺣﻠـﮥ ﻣـﺎﻗﺒـﻞ اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻤﺎم دﺳﺖ‌ﯾﺎﻓﺘﻬـﺎی اﻧﻘـﻼب ﺑـﯽ‌اﻧـﺪازه ﻣﺸـﮑﻠﺘﺮ ﺧﻮاﻫـﺪ ﺑـﻮد.

ﮐﺎرﮔﺮاﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ اﮐﻨﻮن در ﺟﻮاﻣﻊ رﻓﻮرﻣﯿﺴﺘﯽ و ﺑﻮروﮐﺮات زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ، ﺗﻮﺳﻂ ﯾﮏ ﺟﻨﺒﺶ رﻓﻮرﻣﯿﺴﺘﯽ و ﺑﻮروﮐﺮات ﺑﻪ وﺟﺪ ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ آﻣﺪ. ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺟﻨﺒﺶ رﯾﺸـﻪای و رادﯾﮑﺎل ﮐﻪ اﺳﺎس دﺳﺘﮕﺎه ﺟﻬﺎﻧﯽ را زﯾﺮ ﺳـﺆال ﺑﺒـﺮد، آﻧـﺎن را ﻣﺘﻘﺎﻋـﺪ خواهد ﮐﺮد ﮐﻪ از ﻣﺪاﺧﻠﮥ دول ﺧﺎرﺟﯽ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮی ﮐﻨﻨﺪ. ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻨﺒﺸﯽ ﻣﻤﮑﻦ اﺳـﺖ آﻧـﺎن را ﺗﺮﻏﯿﺐ ﺑﻪ اﯾﺠﺎد ﺣﺮﮐﺖ ﻣﺸﺎﺑﻬﯽﻧﻤﺎﯾﺪ. «اﻧﻘﻼﺑﻬﺎی آﯾﻨﺪه ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺗﻬﺎﺟﻢ ﺑﻪ ﮐـﻞّ رژﯾـﻢ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺣﺎﻣﯽ و ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ در دﻧﯿﺎ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻨﺪ»
(ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ‌آﻓﺮﯾﻨـﺎن بین‌الملل Situationist International).
در ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﺮدم ﻣﻮﻓﻖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎرﯾﺦ ﺧﻮد را رﻗـﻢ ﺑﺰﻧﻨـﺪ، آﻧـﺎن بتدریج ﻧﻘﻄﮥ اوج ﺳﺮﮐﻮب ﺷﺪۀ ﺗﻼﺷﻬﺎی ﭘﯿﺸﯿﻦ را ﮐﺸﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻃﻐﯿﺎﻧﯽ را ﮐﻪ اﻣـﺮوز در اﯾﺮان ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﻢ روزﻧﮥ اﻣﯿﺪی اﺳﺖ ﮐـﻪ ﺳـﺮدرﮔﻤﯽ و ﮐـﻨﺶ اﻧﻔﻌـﺎﻟﯽِ راﯾـﺞ را ﮐﻨﺎر ﻣﯽ‌ﮔﺬارد و ﻣﻌﻀﻼت را ﺑﺸﮑﻞ ﻣﻠﻤﻮﺳـﯽ ﻣﻄـﺮح ﻣـﯽ ﺳـﺎزد. اﯾـﻦ ﻃﻐﯿـﺎن ﻣﻈﻬـﺮ ﺣﻘﯿﻘﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﺳﺖ.

دﻓﺘﺮ اﺳﺮار ﻋﻤﻮﻣﯽ
12 ﻣﺎرس 1979
(ﺑﺮﮔﺮدان: ﻏﺎرﻧﺸﯿﻨﺎن ﻣﺎﻟﯿﺨﻮﻟﯿﺎﯾﯽ، 22 آﮔﻮﺳﺖ 2003)

برای خواندن ادامه و مطالب مرتبط اینجا را کلیک کنیم.

۰۳ اسفند، ۱۳۹۱

فرهنک ما ، فرهنگ آنها/ در مورد نقل قولهای کمونیستهای کارگری!!!



Reza: من در کامنت قبلی سوالاتی کردم که طبیعی بود هر انسان شریفی تلاش میکند با متانت و برباری جهت رفع ابهام پاسخ دهد اما در مقابل؛ آنچه ما با آن مواجهه شدیم به اندازه ارزنی شرافت در آن نهفته نبود بلکه همان شیوه تهو آور "کمونیست ایرانی" بود. اینها همانهایی هستند که سایتها کثیفی مثل  " جدل آنلاین" را میسازند و در آن آنقدر علیه یکدیگر پرونده سازی میکنند که دیگر خودشان هم بعد از مدتی دچار سر گیجه و تهوع میشوند و از " لجن آنلاین" ی که ساخته اند ابراز نفرت میکنند. این نوشته برای وارثان سایت "لجن آنلاین" یا به قول خودشان "جدل آنلاین نیست. اینها مشتی کوچک از خروارها سندی است که خباثت و رذالت جریانات موسوم به کمونیست کارگری را میرساند و به هدف اثبات کردن ادعاهای من  در مورد سوالاتی بود که پیشتر در قسمت کامنتها طرح شد بود. این نوشته برای رفقا عزیزی است که هنوز شرافت انسانی را مقدم بر هر چیزی میدانند. پرانتز هایی هم در اصل متن وجود دارد لازم به توضیح است پرانتط های همرنگ نوشته در اصل متن است اما چرانتزهای قرمز توضیح ضروری تشخیص داده شده از طرف من است.
این نوشته نه ادعای من است که تهمت و افترا بخوانندش نه تفسیر و تاویلی در آن شده. این نوشته نقل قولهای کمونیستهای کارگری!!! است علیه هم و شما ادبیات تهو آور این جماعت را در باره دوستان تا دیروزشان میبینید. در این نقل قول های کوتاه شما از زبان خودشان میبینید که این جماعت علیه یکدیگر اقدام به کار پلیسی میکنند، پرونده سازی میکنند و پرونده های یکدیگر را افشا میکنند. من آدرس هر نوشته را هم زیر نوشته آورده ام. تنها در افزوده من به نقل قولهای آورده شده در صورت لزوم تنها توضیح کوتاهی در باره نویسنده است و احتمالا توضیح اینکه در چه رابطه ای اصل مقاله نوشته شده است. لازم به ذکر است که توضیحات یا درافزوده های من به رنگ قرمز است تا خواننده متوجه شود. در این نوشته من تنها ادبیات متعفن کمونیسم کارگری را که علیه خودیها و رفقای تا دیروزشان به کار برده اند را نقل کرده ام. از حجم وسیعی از ادبیات متعفن این جماعت در باره احزاب و سازمانهای دیگر چپ صرف نظر کرده ام. به طور مثال اظهار نظرهای متعفن و مردسالارانه منصور حکمت در باره سارا محمود کادر سازمان گارگران انقلاابی(راه کارگر) که به شیوه مرد سالارانه و لمپنیستی سارا محمود را به خاطر نقد محترمانه اش به "زن نقش اول فیلمهای وسترن هالیوودی" تشبیه میکند، که نقدش "چک زدن به صورت هنرپیشه نقش اول فیلم(یعنی خود حکمت) در گوشه طویله" است و هدفش (سارا محمود) را از این کار " جلب توجه هنر پیشه مرد برای اینکه در آن گوشه طویله بغلش کند و سفت ببوسدش تا در میان بازوهای مردانه او شل شود" مینامد. طبعا اگر بنیانگذار کمونیسم کارگری چنین لمپن مرد سالاری است شما خود هواریون را تصور کنید. 
محمود احمدی( کادر اسبق حکک، کادر سابق آتحاد کمونیسم کارگری و کادر فعلی حزب حکمتیست-هیئت دائم در جواب به محمد اسنگران کادر فعلی حکک)

تشابه اقدام محمد آسنگران٬ داب تهران و نوید بشارت

"رهبری حزب جدید التاسیس اکس مسلم به هر وسیله ای متوسل میشود تا منتقد کمونیست خود را منکوب کند. ظاهرا هیچ حد و مرز و اصولی نیست که مانع شان شود. هیچ خط قرمزی ندارند. کاملا ترمز بریده اند. در این میدان اما آقای محمد آسنگران پرچمدار است. ایشان پرچمدار سنت "لجن آنلاین" است. دسته گل اخیر ایشان در حد خود گوی سبقت از سایت داب تهران و اقدامات شبه پلیسی نوید بشارت ربوده است. چگونه؟" منبع شماره 1  http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=6463
"آقای محمد آسنگران قبلا وعده داده بودند که آی پی تعدادی کمونیست را که در جدال با ناسیونالیسم قوم پرست و باند زحمتکشان بودند٬ لو بدهند. این تهدید پلیسی ایشان و همکاری عملی شان در حمایت از باند زحمتکشان در زمان خودش نقد شد. این دفعه کار از تهدید گذشته است٬ به وعده و تهدید خود عمل کردند و اسناد یک حزب سیاسی را رسما لو دادند. رسما به اسناد منتشر نشده حزب حکمتیست اشاره کرده اند. این اسناد را چاپ کرده اند و به آن استناد کرده اند. و بر مبنای آن دست به "افشاگری" زده اند. کاری که مدتی است سایت داب تهران به آن مشغول است." همان منبع شماره1
"ما اقدام محمد آسنگران بدتر از اقدام سایت داب تهران است. واقعیت این است که سایت داب تهران اگر رسما کار وزارت اطلاعات و پلیس نباشد٬ اقدامش تماما و در بست در خدمت پلیس سیاسی ایران است. هر از گاهی چند نامه درونی حزب حکمتیست را منتشر میکنند و بر مبنای آن به "افشاگری" می پردازند. محمد آسنگران هم همین کار را میکند. و راستش بدتر." از منبع شماره ی1
" اقدام ایشان صد مرتبه از اقدام نوید بشارت که با هویت کاذب و مخفی و به "عنوان کادر" حکک دست به "افشاگری" علیه رهبری وقت این حزب میزد٬ بدتر است. نوید بشارت هرگز جرئت نکرد که نام و نشان خود را علنی کند. هرگز جرئت نکرد اسناد درونی حکک را منتشر کند." همان منبع شماره ی1
 توضیح: (نوید بشارت با اسم اصلی اسماعیل مولودی عضو کمیته مرکزی حکک که اسناد حکک را در زمان اختلافات درونی افشا میکرد جالب است که محمود احمدی مدعی است که نوید بشارت هرگز اسم اصلیش مشخص نشد در حالی که به ادعای دفتر سیاسی حکک نویشد بشارت همان اسماعیل مولودی بود. آقای احمدی ترجیح میدهد این ادعا را نپذیرد چون اولا همسر اسماعل مولودی و خود ایشان با جناحی بود که اقای احمدی بود)
"واقعا دنیای وارونه ای است. آقای محمد آسنگران سند درونی احزاب را منتشر میکند و در عین حال از منصور حکمت در حفظ حرمت انسانها و فضای سالم سیاسی نقل قول می آورد. آیا دو رویی و ریاکاری را حد و مرزی نیست؟ " منبع شماره 1
"ما با کسانی که ما را تهدید پلیسی می کنند بحٽ سیاسی نمی کنیم. ما با داب تهران بحٽ سیاسی نمی کنیم. اقدامات شبه پلیسی شان را افشا میکنیم. " منبع شماره ی1
محمد آسنگران ( کادر مرکزی حکک)
"اگر تاریخ و مقطع تولد این محفل و فراکسیونش (منظور فراکسونی است در حکک که بعدها حزب اتحاد را بوجود آورد. رضا) را نگاه کنید به آغاز فعالیت شبهه پلیسی نوید بشارت علیه حزب کمونیست کارگری میرسید. نوید بشارت اسم مستعار یک فرد در داخل حزب ما بود که با این اسم جعلی، اقداماتی شبه پلیسی انجام داد. از اولین اقدام این فرد به امضا"یک دوست دار حزب از آلمان" تقریبا یک سال طول کشید تا اقدام بعدی و آخری را آغاز کند. اما به دنبال اقدامات بار دوم طولی نکشید که برخلاف تمایل آذرماجدی و علی جوادی ما این فرد را شناخته و آنرا به اعضا حزب و بلاخره جامعه معرفی کردیم. ماجدی و جوادی مدافعین سر سخت او شدند. اسناد کتبی و شفاهی دفاع آنها از فردی که زیر حجاب قایم شده بود و کار شبهه پلیسی انجام میداد، موجود است. اسماعیل مولودی در یک اقدام شبه پلیسی اسناد و مباحث داخلی حزب را با تفسیر خود و با اسم مستعار نوید بشارت علیه حزب کمونیست کارگری و به نفع فراکسیون مشترک و اعلام نشده ماجدی و جوادی علنی میکرد." منبع شماه2  http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=6452
"علی جوادی دردفاع از او چنین میگوید:"اسماعیل مولودی با ۳٠ سال سابقه مبارزه لایق عضویت در دفتر سیاسی است. شما(حزب) چگونه او را متهم میکنید. او یکی از کادرهای توانا و لایق حزب است و…." ماجدی از این هم تندتر و "تئوریک تر" از این اقدام دفاع کرد و با اتکا بر "حق متهمین قبل از اثبات جرم" (اصل بر برائت است) تلاش کرد او را تبرئه کند. سیاوش دانشور ابتدا با استدلال اینکه حزب باید کمک کند این فرد هر کس هست، تغییر کند و از این کارهای حقیر دست بردارد و اصلاح شود و… سعی کرد موضوع را ماست مالی کند. تصور کنید اگر سیاست این محفل پیش میرفت، ما به سرنوشت کنونی "حزب حکمتیست" مبتلا میشدیم. هر روز باید انتظار علنی شدن نامه های داخلی و اسرار تشکیلات را میکشیدیم و امنیت داخل حزب را فدای مصلحت جویی این محفل میکردیم." منبع شماره2
بحران نوید بشارت و راه خروج از آن؟
علی جوادی
"یک اشتباه بخشی از رهبری حزب دراین دوره چگونگی برخورد به "مساله نوید بشارت" بوده است. رهبری حزب به جای یک برخورد "سیاسی" کمونیستی بمنظور خنٽی کردن شایعه پراکنی و اتهام زنی توسط نوید بشارت، به جای پایان دادن به فضای شایعه و نا امنی در حزب، به جای استفاده از این بحران برای تقویت حزب، عملا خود حزب را در یک نیمچه "بحران" داخلی فرو برده است. فضای شایعه پراکنی و اتهام زنی درحزب بالا گرفته است. سنت حزب مبنی بر مصون بودن افراد از اتهام عملا زیر پا گذاشت شده است. حرمت رفیقی، خواسته و یا ناخواسته، اما عملا خدشه دار شده است. رفیق عضو کمیته مرکزی حزب بدون اینکه شواهد غیر قابل انکار در دست باشد، متهم شده است و تمام تشکیلات در ماجرای این "اتهام" اٽبات نشده قرار گرفته است." منبع شماره 3  http://www.wpiran.org/farsi1/Mabaheze_daroni/6.html
نوضیح: مهرنوش موسوی از فعالین قدیمی از زمان سهند است که سالها عضو حکک بود سپس از این حزب جدا شد و علیه آن فحاشیهای بسیاری انجام داد. وی به حکمتیستها پیوست اما بعد از مدتی با حکمتیستها دچار اختلاف شد، وی از حزب حکمتیسها اخراج میشود و در همین زمان مورد حمایت مجدد حکک قرار میگیرد. مهرنوش موسوی که از کادرهای مرکزی حکمتیستها بود مقدار زیادی از اسناد درونی حکمتیست ها را  با خود به حکک میبرد و شروع به افشاگری میکند. از جمله افشاگریهای وی این بود که جناح آذر ماجدی و  علی جوادی که در آنزمان در حکک بودند و با رهبری  دچار اختلاف شده بودند، مخفیانه با حکمتیستها و شخص کورش مدرسی ارتباط برقرار کرده بودن تا بعد از جدایی به آنها بپوندد. مهرنوش موسوی برای مدتها در حکک علیه حکمتیستها افشاگری کرد اما با تمام شدن تاریخ مصرفش امروز در حاشیه به سر میبرد و حتی نتوانست به کنگره حکک راه یابد. جناح ماجدی - جوادی هم که بعد از جدایی از حکک حزب اتحاد را تشکیل دادند  از طرف حکمتیستها بعد از  بهره برداری لازم علیه رقیب(حکک) طرد شدند. مشکل اصلی حکمتیستها که بارها به ان اشناره کرده بودند قضیه طرح شکایت آذر ماجدی از کورش مدرسی بود ( یا به عبارتی پاسبون کشی ماجدی علیه مدرسی). حکمتیستها اعلام کرده بودن که حزب اتحاد باید خودش را منحل کند تا حکمتیستها هرکه را خودشان خواستند از میان آنها عضو گیری کنند.
اطلاعیه حکک علیه حکمتیستها: 
درمورد اخراج مهرنوش موسوی از حزب "حکمتیست"

با پایان کنگره غیر علنی حزب حکمتیست، قبل از اینکه حتی اطلاعیه پایانی کنگره، مصوبات و حتی اسامی اعضای ارگانهای رهبری این حزب اعلام شود، طی اطلاعیه ای اخراج مهرنوش موسوی عضو کمیته مرکزی این حزب اعلام شده است. ظاهرا تنها نکته ای که رهبران حزب حکمتیست تا این لحظه بر آن توافق کرده اند همین اخراج بوده است! حزب کمونیست کارگری این دست بردن به حربه تشکیلاتی درمقابل بحث سیاسی مخالف را محکوم میکند و آنرا نمونه مسلم عدول از پرنسیپ های تشکیلاتی کمونیسم کارگری و رفتار سیاسی انسانی میداند. بکارگیری اهرم تشکیلاتی در بحث سیاسی و مبارزه نظری، بکار گرفتن حربه اخراج علیه کسی که با جدیت کوشیده است از گردش به راست حزب متبوعش جلوگیری کند، بکارگیری حربه اخراج در برابر کسی که نتوانسته اند جواب بحث سیاسی اش را بدهند، اقدامی از سر استیصال است که فقط میتوان با راست روی های دیگر حزب حکمتیست توضیح داد. ما قبلا طی اطلاعیه ای در مورد این راست روی و سقوط به دامن سیاست های نظم نوینی ­ قومی هشدار داده بودیم و اکنون این تنها تصمیم اعلام شده بعد از کنگره حزب "حکمتیست" نشان میدهد که این نگرانی و هشدار کاملا بجا بوده است.

"حزب کمونیست کارگری بار دیگر همه کمونیست ها و از جمله کادرهای متعهد به کمونیسم در حزب "حکمتیست" را فرا میخواند تا علیه این راست روی ها محکم بایستند و به اخراج مهرنوش موسوی که به جرم انتقاد از این سیاست ها صورت میگیرد، اعتراض کنند.

حزب کمونیست کارگری ایران
١٤ اکتبر ٢٠٠٧، ٢٢ مهرماه ١٣٨٦

اطلاعیه حکمتیستها علیه حکک و مهرنوش موسوی:
  
انحطاط باید ایزوله شود!

حزب کمونیست کارگری ایران سد دیگری را در انحطاط سیاسی و اخلاقی شکست. این حزب برای اثبات لجن پراکنی حمید تقوائی لیدر شان در جلسه پالتاک خود در مورد حزب ما، ستاره ای جدید را وارد معرکه کرد: افشای اسناد درونی حزب حکمتیست از زبان مهرنوش موسوی  "عضو سابق" و لابد "پشیمان" حزب حکمتیست! ما قصد پاسخ گوئی به فحاشی و بهتان زدن های این حزب و ستاره تازه آن را نداریم. وارد شدن به این سطح از بحث را دون شان خود میدانیم. اما نباید اجازه داد که حزب کمونیست کارگری این سقوط خود را به فضای سیاسی ایران تسری بدهد و استاندارد های رفتار سیاسی را تا حد استاندارد سقوط کرده خود پائین بکشد.
تا آنجا که به مهرنوش موسوی مربوط است، ما از ابتدا تردیدی در نزدیکی فکری و سیاسی مهرنوش موسوی با حزب کمونیست کارگری نداشتیم. تردیدی که داشتیم این بود که آیا این سنت سیاسی میتواند در يک حزب سیاسی باز فعالیت کند، به خود و به اعضای این حزب احترام بگذارد و مقررات و موازینی که خود داوطلبانه پذیرفته است را رعایت کند ويا مطابق سنت جاری چپ پوپولیست رعایت موازین و مقررات را به منافع سیاسی و فردی خود منوط میکند؟ جواب این تردید را با تشکر از مهرنوش موسوی، گرفتیم. از این پس محتاط تر خواهیم بود.
مهرنوش موسوی يک سال قبل، هنگام کاندید کردن خود برای عضویت در کمیته مرکزی حزب در کنگره اول به کل این اسنادی که امروز به اصطلاح افشا میکند دسترسی داشت. آنچه ایشان در آن زمان در کنگره اول در جهت معکوس امروز خود گفتند علنی است و برای همگان قابل دسترس. ایشان وقتی در کنفرانس خارج کشور خود را کاندید عضویت در کمیته خارج کشور کردند نیز به همه این اسناد دسترسی داشت. اما باز خود را کاندید کرد. در این مجامع مهرنوش موسوی به نمایندگان کنگره و کنفرانس گفت که میتوانند به او اعتماد کنند. به تعهدات خود و به موازین و مقررات حزب پایبند خواهد بود و مانند همه ما بحث های خود را از طریق مجاری حزبی به پیش خواهد برد. نمایندگان کنگره اول حزب و شرکت کنندگان در کنفرانس تشکیلات خارج کشور حزب علیرغم رفتار غیر مسئولانه ایشان قبل از کنگره اول باوجود آگاهی از نزدیکی ایشان با سیستم فکری حزب کمونیست کارگری، تصمیم گرفتند يک بار دیگر به ایشان اعتماد کنند و مهرنوش موسوی را به عضویت در کمیته مرکزی و در کمیته خارج کشور انتخاب کردند. اما مهرنوش موسوی به تعهد خود پایبند نماند. او برای هیچیک از کسانی که در کنگره اول به ایشان رای داده بودند، برای هیچیک از  کسانیکه در کنفرانس خارج کشور به ایشان رای داده بودند و برای هیچیک از اعضای هم کمیته ای خود در کمیته مرکزی و در کمیته خارج کشور که به ایشان اعتماد کرده بودند حداقلی از احترام قائل نشد و نقطه نظرات خود را در هیچیک از مراجع حزبی که امکان دسترسی به آنها را داشت مطرح نکرد و در کنگره دوم حزب هم که همین يک ماه پیش به آن دعوت شده بودند شرکت نکرد. او حتی برای خود و رفقای تا کنونی اش آنقدر احترام قائل نشد که از حزبی که اینقدر با آن اختلاف دارد کناره گیری کند. برعکس ایشان به کمپین کثیف حزب کمونیست کارگری علیه حزب حکمتیست پیوست. ما برای دفاع از سلامت سیاسی حزب مجبور به اخراج ایشان شدیم. 
مهرنوش موسوی با انتشار اسناد داخلی حزب ما که بنا به موقعیت تشکیلاتی خود به آنها دسترسی داشته است، اعلام میکند که اگر فردا عضو هر حزب و هر جمعیت و گروهی شود شایسته اعتماد نیست. با بروز اختلاف با آن حزب، جمعیت يا گروه، اسناد و اطلاعاتی که در اختیار او قرار گرفته است را منتشر خواهد کرد. اعلام میکند که به هیچ قول و تعهد خود پایبند نیست و فاقد حداقلی از فرهنگ سیاسی است. چنین کسی شایسته هیچ اعتماد سیاسی و شخصی نیست. این توصیه نامه ای است که ایشان با خود از این حزب میبرند.
اما سقوط مهرنوش موسوی بخشی از سقوط حزب کمونیست کارگری است. با این سیستم قرار است فردا برای نشان دادن حقانیت سیاسی خود چه اطلاعاتی را رو کنند؟ آیا تصور اینکه وارد شدن به هرگونه مناسبات سیاسی با این حزب، چه فردی و چه سازمانی، مستلزم قبول چه مخاطراتی است، دشوار است؟
روشن است که اگر کسی در اعضا حزب کمونیست کارگری همین روش مهرنوش موسوی را در پیش گیرد و اسناد داخلی آن حزب را منتشر کند، این حزب با او همان رفتار و برخورد را میکند که با همه کرده است: با برچسب جنگ سردی و ضد کمونیست و مشکوک و غیره به استقبال او میرود و دچار تناقضی هم نیست. عدم تناقض ناشی از آن است که این سنت سیاسی برای خود حقوق ویژه قائل است. از نظر این سنت هر کس که با آنها است حق دارد به نام انقلاب و منفعت پرولتاریا هر نوع حق کشی، دروغ گوئی و حرمت شکنی را انجام دهد و هر کس که با آنها نیست کافر و "مهدورالدم" است و میشود با او هر رفتاری را کرد.
این سیستم شناخته شده نسبیت سیاسی است. مطابق این رویکرد حقوق فرد بستگی به درجه دوری و نزدیکی سیاسی آن فرد با حزب کمونیست کارگری دارد. ما هنگام جدائی از حزب کمونیست کارگری و اتفاقا در رابطه با برخورد ناعادلانه رهبری این حزب با مهرنوش موسوی، انگشت روی نسبیت سیاسی اینها گذاشتیم.  و گفتیم که نسبیت سیاسی درست مانند نسبیت فرهنگی يک رویکرد ارتجاعی است. توضیح دادیم که این "حق بجانبی انقلابی" که در آن فرد يا حزب به نام منافع انقلاب يا طبقه کارگر به خود اجازه هر نوع حق کشی "انقلابی" را میدهد تاریخا جزئی از سیستم فکری پوپولیستی بوده است و مبنای ارزشی پدیده هائی عمومی تر بورژوا فاشیستی مانند پول پوت و استالین و هیتلر و جرج بوش و تونی بلر است. این تذکر ما در آن زمان طبیعتا برچسب "جنگ سردی" و "ضد کمونیستی" گرفت.
اما این سقوط ، سقوط فردی يا خصلتی و اخلاقی نیست. اینها در شرایط دیگری رفتار دیگری داشته اند. سقوط سیاسی و اخلاقی اینها انعکاس بن بست سنت سیاسی ای است که به آن تعلق دارند. وعده های پوپولیستی سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب سوسیالیسم با نیروی همین جنبش با همین پرچم موجود توخالی از کار در آمد. سنت اینها در مقابل جمهوری اسلامی شکست خورد. این جنبش دارد از درون فرو میریزد و همراه با آن سقوط در همه ابعاد سیاسی و اخلاقی آزاد اعلام میشود.
برای کسانی که با مکانیسم فکری پوپولیسم و حزب کمونیست کارگری آشنا هستند روشن است که چنین رفتاری همیشه علامت بحران داخلی این جریانات و تلاش برای منحرف کردن توجه تشکیلات شان به دشمنان موهومی در بیرون است. ياد آوری میکنیم که سال گذشته هنگامی که حزب کمونیست کارگری فراخوان ترک صفوف ما - آن زمان به اتهام طرفداری از حزب الله- را صادر کرد، گفتیم که مسئله حزب کمونیست کارگری ما نیستیم. خودشان هستند. گفتیم این حزب بحران دارد و فحاشی به ما مراسم "برائت از مشرکین" برای به خط کردن مخالفین درونی است. و همینطور بود. حزب کمونیست کارگری آبستن يک انشعاب جدید بود. امروز هم مهرنوش موسوی و "افشاگری های" دست اول دارد دشمن موهومی را مقابل تشکیلات شان میگذارد تا به آنها به قبولاند که در سنت شکست خورده خود تردید نکنند و قرار است نشان دهد که رهبری حزب کمونیست کارگری چه اعجوبه با درایتی است!
حزب کمونیست کارگری و مهرنوش موسوی حق دارند از نظر سیاسی و اخلاق سیاسی تا هر جا که میخواهند سقوط کنند. اما سوال این است که آیا این گونه احزاب و این گونه شخصیت ها در صف کسانی که میخواهد مانع تسری این سقوط سیاسی به کل جامعه شود جائی دارند؟ آیا نباید آگاهانه تصمیم گرفت که نه تنها در مقابل این نوع کارها بلکه در مقابل این احزاب و این شخصیت ها ایستاد؟ محکوم کردن کافی نیست! این جریانات و این افراد باید ایزوله شوند. بیمار و بیماری باید قرنطینه شوند.
حزب کمونیست کارگری - حکمتیست
۳۰ اکتبر ۲۰۰۷

سعید مدانلو( کادر اسبق حکک، کادر سابق اتحاد کمونیسم کارگری، کادر فعای حکمتیست)

این چه بساطی است که راه انداخته اید؟

"خوب انصاف هم خوب چیزی است∙ » ملاحظه میکنید چه راحت ما را گذاشتند کنار ایرج آذرینٍ! به همین راحتی هم پای ما را کرده بودند توی کفش " مک کارتی معروف "∙ تازه طلب انصاف هم میکنند! لازم است به عرضشان برسانم که اتفاقاً آنها چون  تماماً به تصرف قدرت سیاسی چشم داشتند و هنوز هم به همان نظر باقی هستند٬ حرفشان این بود٬ حزبی دست به کمرایستاده٬ انگار که بیل خورده به کمرش و شما هم که خود دست به کمرید٬ اشتهایتان برای تصرف قدرت سیاسی کجا بود؟!  لابد شوخی میکنید! حرف فراکسیون این بود که شما منتظر مانده اید که سرنگونی و انقلاب یکی منتج دیگری و یکی پس از دیگری بیایند در خانه هایتان را بزنند و شما را به نوبت بگذارند روی کولشان! هنوزهم به همان روال باقی هستید∙انصاف دارید؟! بروید نقد اخیرسیاوش دانشور" چپ رادیکال و مسئله سرنگونی و انقلاب کارگری" در نقد  دیدگاههای حمید تقوایی " چپ٬ انقلاب و ویژگیهای جنبش سرنگونی ایران " را بخوانید٬ آنوقت منصفانه قضاوت کنید∙ البته خوب میدانیم  انصاف معنی دیگری هم دارد که به درد مصطفی نمیخورد∙ انصاف مصطفی نیازمند تعدادی تعبیرات گل و منگولی داخل پرانتزاست∙ همین که فهمیدند آنها مثل آقای آذرین حرف میزنند٬ گفتند این دیگر قابل تحمل نیست٬ شما دسته جمعی بیرون! اینهمه تف و لعنت که توی پلونوم ٢٦  برای حرفهای ایرج آذرینی تان نثارتان کردیم افاقه نکرد! آمدید اینجا هم مثل او حرف میزنید!"
"
مهرنوش موسوی  هم همین شیوه را دنبال میکند∙ به همین نوشته و یکی دوتا از نوشته های اخیرش نگاه کنید∙ اینطوری ما را " نقد " میکنند! ببینید چقدر دستشان " پر" است در مقابل ما! محمد آسنگران دارد مثلاً کورش مدرسی را  نقد میکند∙ وسط کار می بینید علی جوادی هم با

" زبان غامض و پیچده اش " بی خود و بی جهت میرود زیر مشت و لگد∙ ایشان با همه نبوغش رمز این " زبان پیچیده و غامض " را کشف  و برای دیگران روشن میکند که علی جوادی نیز همان حرف کورش مدرسی را میزند!  نوشته اخیرش " شبح نوید بشارت! "  را من پرینت کرده ام٬ کلاً دوسوم یک صفحه است∙ بیست و یک بار " نوید بشارت " در آن تکرار شده است∙ آسنگران در این نوشته هیچ چیزی بجز "نوید بشارت" در دست ندارد تا بخواهد با آن طرف مقابل را " نقد " کند∙ از اول تا آخر نوشته چیزی به جزتکرار این اسم نیست∙ همه وسیله " نقدش "  همین است∙ مستاصل است∙ از منطق و استدلال کاملاً تهی است∙  " جدل آن لاین " معروف هم عمده فرآورده های سیاسیش از کیسه " نوید  بشارت " بود∙ قبلاً هم عرض کردم٬ این اسم برایشان به مثابه " مائده آسمانی" است∙ به عبارتی دیگر٬ این آخرین سنگر " نقدهای سیاسیشان" بما ست∙ عمل اسماعیل مولودی یک معرکه گیری بود در مقابل معرکه گیری پلونوم ٢٦∙ مولودی مدتها قبل از پلونوم ٢٦نیز بنام " سعید دوستدار حزب " روی اختلافات دیگری به همین شیوه عمل کرده بود∙ همان موقع میتوانستند پیگیری کنند∙ بابت این عمل ناشایست به شخص خاطی برخورد نمایند٬ شر اینگونه اعمال را بکنند و از تکرارش جلوگیری کنند∙ وقتی همه چیز ته کشید∙ خدا برکت بدهد " نوید بشارت " را ! مثل اینکه من هم زیادی دارم این اسم را تکرار میکنم∙ بی خیال! تمامش کنیم!"   (همان منبع شماره 6)

بی حرمتی کافیست !
در حاشیه "الطاف" کادرهای حزب کمونیست کارگری
سیروان قادری( کادر سابق حرب اتحاد... و کادر فعلی حزب حکمتیست)
چندی است که برخی از کادرهای حزب کمونیست کارگری (از این پس ح ک ک)، کمپینی مسموم و کاملا غیر سیاسی را در قالب آزادی نقد و بخشا به بهانه پاسخ به نوشته من در خصوص مهرنوش موسوی (عضو سابق رهبری حکمتیست) و علنی کردن اسناد داخلی حزب حکمتیست توسط ایشان، بر علیه من به راه انداخته اند. لازم به ذکر است که روی سخن این نوشته با این کادرها نیست و اصلا قصد دامن زدن به تشنجی که در درون جنبش کمونیسم کارگری توسط رهبری و کادرهای این حزب(ح ک ک) هدایت میشود، را ندارم. هیچ دیوانی عادل تر از جامعه و افکار عمومی نیست.
ظرف چند روز گذشته، از طریق ایمیل و تلفن همراه، مورد الطاف چند نفر از کادرهای ح ک ک، قرار گرفته ام که حتی علنی کردن این نامه ها، شرم آور است چه رسد به نگاشتن آنها. من برای حفظ حرمت شخصی این انسانها از علنی کردن نام آنها خود داری میکنم. مگر اینکه این دوستان علاقمند به آن باشند. اما ناچارم بخشهایی از این نامه ها را در اینجا ذکر کنم.
پس از انتشار مقاله من در نقد علنی کردن اسناد داخلی حزب حکمتیست توسط مهرنوش موسوی، رفیقی از ح ک ک به موبایلم تکست (پیغام متنی) فرستاد و متن آن به قرار زیر بود : "سیروان ... خائن ، بهتر است شما بقالی خودتان را از فرو رفتن به باطلاق نجات دهید" دوست دیگری از همین حزب اینگونه مینویسد: "خود شما سیروان قادری (و گاها سیروان بشارت) یک پدیده نو ظهور علی جوادی و کمیک هستید لطفا سرتان را از زیر برف بیرون بیاورید به اطرافتان نگاه کنید. عزیزم باور کن با عجز و ناله های سود جویانه ره به جایی نخواهید برد. مشک نشانه خروار است هیچ کس شما را جدی نگرفت ... شاید در درون رهبری دفتر تحکیم وحدت چند جایی خالی باشد سری به آنجا هم بزنید بالاخره ارتباط حزبی است آن هم در چهارچوب فضای سالم سیاسی که برای خود محفوظ داشته اید". دوست دیگری کامنتی بدین منوال میگذارد: "بابا این استاد شما (احتمالا منظور، علی جوادی یا سیاوش دانشور است) چقدر پرکاره! ای ول بابا. به جای همه مینویسه دمش گرم. کمی آمفتامین بهش بدید درست میشه". منبع شماره 7  http://www.wupiran.net/maqalat/sirvan_2.html
"
به هیچ عنوانی قصد همراه شدن با این موج دگم، به مقصد حاشیه را ندارم و بحثی هم با این دوستان و الطافشان جایز نمیبینم. مدتها پیش به ح ک ک هشدار دادیم که راه "جدل آنلاین" به ناکجا آباد ختم میشود. فحش پراکنی با نقد سیاسی متفاوت است. حرمت انسان را مبنا قرار دهید. فضای سیاسی بین احزاب کمونیست کارگری را مسموم نکنید و ...  اما در مقابل، رهبری این حزب به ما گفتند که "کادرها، مشغول دفاع از حزبشان هستند"، ما را متهم به نقض آزادی بیان کردند و ... و اکنون انعکاس دانشگاه ح ک ک (جدل آنلاین) را در واکنشهای کادرهایش به مسایل مختلف را
همگان می بینیم، سوالی که اما از این دوستان باید پرسید این است که "اساس سوسیالیسم شما چیست؟" جایگاه انسان و حرمت انسانی در کدام طبقه ساختمان اجتماعی طراحی شده تان قرار میگیرد؟" همان منبع شماره 7
نوضیح: در اینجا سیروان اعتراف میکنه که نه تنها همه شاخه های کمونیسم کارگری که همه شاخه های مدعی کمونیسم از یک فرهنگ مشترک پیروی میکنند و این همان فرهنگ جمهموری اسلامی است.
"رهبری ح ک ک  و بخش وسیعی از کادرهای آن، پس از بروز اختلافات سیاسی ما با آنان و در نهایت جدائیمان از این حزب و تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری، علاوه بر القاب "جمهوری اسلامی صفت" " انحلال طلب" و غیره، به ما کادرهای جدا شده از این حزب لقب "فریب خوردگان" نیز اعطا کردند، سیاست آشنای "هر کس با من نیست، بر من است".  در طول زندگی سیاسی ام، 4 بار به چنین مقامی نایل گشته ام ، 11 سال پیش ، زمانی که نوجوانی 14ساله بودم، عضو نیروهای مسلح حزب کمونیست ایران (ح ک ا) شدم، از جانب رژیم اسلامی، با نام فریب خورده آشنا شدم، پس از آن و در جریان انشعاب سازمان زحمتکشان از "ح ک ا "، این لقب یک بار دیگر توسط رهبری "ح ک ا" تکرار شد و چند سال بعد و پس از جدائیم از سازمان زحمتکشان و پیوستنم به ح ک ک، از جانب عمر ایلخانی زاده (از رهبری سابق سازمان زحمتکشان)، ملقب به فریب خورده شدم. هیچگاه به هیچ کدام از این بی حرمتی ها به هویت انسانیم پاسخ ندادم. و این بار هم که از جانب حزبی که اساس سوسیالیسم اش را انسان میداند (ح ک ک) ملقب به فریب خورده شده ام، تصمیم به پاسخ و دفاع از خود را ندارم." همان منبع شماره 7
 جوابی به سخنان کورش مدرسی در قبال اپوزیسیون به خاطر اینترپل
مهرنوش موسوی
ماجراجوئیهای نظامی و سیاسی چند سال اخیر ایشان و گروهش را میشناسند با وجود اختلاف عمیق با این حرکات، بر علیه اینترپل و نظام موضع گیری میکنند. اعتراض میکنند. حال کسی که خودش زیر این فشار قرار گرفته به جای اینکه با احترام و با یک برخورد اجتماعی این مواجهه سیاسی را تقویت کند، تنها حرفی که دارد بزند محکوم کردن اپوزیسیون به جای نظام است! دقت کنید ایشان از زبان نظام جمهوری اسلامی سازمانهای اپوزیسیون ایران را سکتاریست قلمداد و بدون ذره ای وجدان درد اعلام میکند که ارزیابی و محاسبه آنها درست هم هست. آدم از خودش میپرسد این وسط چه کسی محکوم و چه کسی مورد تشویق است؟ چرا کورش مدرسی را در هر موقعیتی که قرار بدهید و قرار باشد انتخاب کند یک انتخاب ارتجاعی، یک انتخاب مفتضحانه، یک انتخاب سیاسی ضد انقلابی میکند؟ چرا؟ چرا ایشان یک چند سالی هست مدام به عناوین مختلف اپوزیسیون و مردم را میکوبد اما به هر ارتجاع کپک زده ای چشمک میزند؟ آیا اتفاقی است؟ اتفاقی است که در لنبان جنگ میشود، ایشان یاد این میفتد توی سر اپوزیسیون چپ زده و اعلام کند کار و فعالیت سیاسی اینی است که حسن نصرالله میکند! مهد کودک میسازد! در عراق بمب گذاری میشود، اسلامیها یک فاکتور ایجاد عدم امنیت و ثبات در جامعه عراقند، ایشان یادش می افتد چپ و جبهه آزادیخواهی را در عراق بکوبد و اعلام کند که " خب کارگر عراقی حق دارد به صف مقتدی صدریها برود". اینبار نیز نیروهای اپوزیسیون در بیرون دائره حزب حکمتیست دارند نظام و اینترپل را محکوم میکنند، این آقایی که خودش اسمش در لیست آنهاست، کنار ارزیابی کیهان از نیروهای اپوزیسیون ایستاده و ما را محکوم میکند! اگر این جزو عجایب هشت گانه کره زمین نباشد، من نمیدانم دیگر چه اسمی باید روی آن گذاشت!"منبع شماره 8  http://www.tipf.info/enterpol,v,opozosiyon.htm                                                                                                                                                                                                  به نظر من این سخنان(منظور سخنان مدرسی است. رضا) خیلی ساده بوی گند ارتجاع میدهد! به نظرمن اپوزیسیون ایران یک کاری کرد که حتی رجوی جرئت نکرد در هیچ یک از مومنتومهای تعرض حکومت ایران به مجاهدین، سر دشنه را طرف اپوزیسیون برگرداند. امروز باید کورش مدرسی و تیم وی را نیز سر جای واقعی خود نشاند. دست بر قضا من معتقد نیستم جلو نظام باید در مقابل این ترهات آبروداری کرد. باید به ایشان قشنگ روشن و واضح گفت دیگر روزنه جدیدتری پیدا نکردید برای دفاع از نظام در مقابل اپوزیسیون؟ نکند خوشحالید که این لیست منتشر شده تا با استناد به آن حق به نظام بدهید و اپوزیسیون را بکوبید؟ جریان چیست؟"  همان منبع شماره 8