۰۳ خرداد، ۱۳۹۲

اعتراض لخت زنان فیمن علیه فاشیسم در کلیسای نتردام/ پاریس


اکسیون فیمن در حمایت از ازدواج همجنسگرایان، علیه کلیسا و فاشیسم
عکس از اکسیون اخیر فیمن در کلیسای نتردام پاریس
Au lendemain du suicide de l’écrivain d’extrême droite, Dominique Venner dans la cathédrale de Notre-Dame de Paris, le groupe des Femen ont simulé un suicide dans ce lieu de culte très touristique de la capitale.
Découvrez le en image.


Ein 78-Jähriger hat in der Pariser Kathedrale Notre-Dame Suizid begangen. Laut Polizei handelt es sich bei dem Toten um einen rechtsnationalen Essayisten. Die Kirche wurde evakuiert.


رزا: روز 21 ماه مه دومینیک ورنر نویسنده و فعال دست راستی فرانسوی در جلو چشم هزاران نفر در کلیسای نتردام پاریس با گلوله ای مغز دست راستی اش را منفجر کرد!
زنان گروه فیمن نیز دیروز صحنه مرگ دومینیک را اما اینبار در حمایت از همجنسگرایان با اعتراضی لخت در کلیسای نتردام پاریس باز سازی کردند. فاشیسم را نیز به جهنم سپاردند...

همزمان یکی از اعضای گروه پوسی رایوت روسیه (گروه موزیک) در اعتصاب غذا به سر میبرد. این گروه موزیک زنان به دلیل اجرای ترانه ای علیه پوتین (در کلیسای ارتدکس حامی رهبریت پوتین) به چند سال زندان با کار اجباری محکوم شد.

 در حالی که زنان فمینیست علیه ارتجاع کلیسا و هم ارتجاع مذهبی (اسلامی، یهودی و...)  به نفع مطالبات زنان (و همجنسگرایان، ترانس ها و...) لخت میشوند، زنان حزب کمونیست کارگری، در پشت دوربین های حزبی تنها علیه اسلام موضع دارند. رهبر مرحومشان (منصور حکمت) سقط جنین را مانند پاپ قتل میداند و  زنان سقط کرده را قاتل!
 
میزگرد رادیو پیام- ستمکشی زن، سقط جنین، کمونیسم.

مردان حزبی و "کمونیست" شان علیه صدای بلند اذان مساجد در سوئد، در همسویی با نئونازیست ها و اسلاموفوبها، جلوی مسجد سوئدی لشکر کشی کرده و شبکه اکس مسلم (مسلمان سابق) را در راستای سیاست های دست راستی های اروپا سازماندهی میکنند.

بدن زنهای فمینیست از آن خودشان است و علیه مردسالاری لخت میشوند.
 زنان حزب کمونیست کارگری اما در جهت سیاست حزب (مردان) و همسو با جو راسیستی/ کلیسایی اروپا، سینه بندشان فقط جلوی مساجد لق است!

آنها فاشیست نیستند بلکه احمقهای مفید بازیچه دست نژادپرستان...

مارکوس در سان فرانسیسکو همجنسگراست، در آفریقای جنوبی سیاه پوست است، در اروپا آسیایی است، در San Ysidro بومی چیکانو است، در اسپانیا آنارشیست است، در اسراییل فلسطینی است، در خیابان های سان کریستوبال بومی مایان است، در نزا (زاغه نشین بزرگ مکزیکو) عضو دسته ی خرابکاران است، در دانشگاه ملی (مرکز موسیقی فولکولوریک) نوازنده ی موسیقی راک است، در آلمان یهودی است، در وزارت دفاع مسئول رسیدگی به شکایات است، در دوران پس از جنگ سرد کمونیست است، یک هنرمند بدون گالری و مقام است ...
در بوسنی مخالف جنگ است، مارکوس یک زن خانه دار تنها است در شب شنبه در هر محله ای در هر شهر مکزیک، در فدراسیون اتحادیه های طرفدار دولت مکزیک (که هیچگاه اجازه اعتصاب نمی دهند) اعتصابی است، خبرنگاری است که وظیفه اش نوشتن خبرهای بی اهمیت در صفحات آخر روزنامه است، یک زن تنهاست در ساعت ده شب در مترو، یک دهقان بی زمین است، یک کارگر بیکار است ... یک دانشجوی ناراضی است، یک ناراضی در بحبوحه اقتصاد بازار آزاد است، نویسنده ای است بدون کتاب و خواننده، والبته عضو زاپاتیستها در کوهستان های جنوب شرقی مکزیک است. پس مارکوس یک انسان است، هر انسانی در این جهان. مارکوس مثل همه استثمارشدگان، به حاشیه رانده شدگان و اقلیت های سرکوب شده است که مقاومت می کند و می گوید: "بس است!"

مطالب مرتبط در زیر
شورااسماعیلیان، نویسنده و روزنامه نگار (سوئد) ترجمه: فواد

گفتگو با يكى از نويسندگان اين گزارش شورا اسماعيليان  2005

برای خواندن در منبع روی تیترها کلیک کنیم. و یا در همین بلاگ روی اینجا



شورا اسماعیلیان، نویسنده و روزنامه نگار (سوئد) ترجمه: فواد

  دفعه بعد که تو یک حزب کمونیست کارگری را می بینی که علیه اقامه اذان حرف میزند، مثل سخنگوی "گروه برای جامعه مشترک"، یادت باشد که: آنها از جانب من حرف نمی زنند. آنها از جانب همه ایرانیان سوئد حرف نمی زنند ...
شورا اسماعیلیان نویسنده و روزنامه نگار (ساکن سوئد) می نویسد که گروه تبعیدی ایرانی با تجربه سرکوب آیت الله خمینی علیه اقامه اذان در مسجد فیتیا (در حومه شهر استکهلم) اعتراض میکند. من خودم در ایران بزرگ شده و فشار و سرکوب دیکتاتوری جمهوری اسلامی را با تمام وجود حس کرده ام. من از آن متنفرم. اما درعین حال برای من کاملا روشن است که باید از حق مسلمانان برای ابراز آزادانه مذهب خویش در سوئد دفاع کرد. این گروه تبعیدی ایرانی احمقهای مفیدی هستند که به راست گرایان افراطی مهمات می رسانند.

در پشت شعار "اذان نه، آزادی مذهب آری"، "گروه برای جامعه مشترک" تلاش می کند نفرت خود از مسلمانان را پنهان کند. آنان طی هفته های متوالی در جلوی مسجد فیتیا و کمون بوت شیورکا جمع شده اند تا به اقامه اذان یک بار در هفته از مناره این مسجد اعتراض کنند.
این مسجد اجازه دارد از مناره خود در ظهر هر روز جمعه اذانی به اندازه پایین 60 دسی بل پخش کند. طبق استاندارد اداره محیط کار سوئد صدای مجاز که در یک اداره باید به گوش می رسد 40 دسی بل، در یک گفتگو 60 دسی بل و در یک کنسرت راک 110 دسی بل است. اندازه صدا از اتوبان کنار مسجد بسیار بیشتر از صدای اذان است، همچنین صدای دستگاه صوتی خود اعتراض کنندگان.
این گروه ثابت قدم از معترضان که سالها علیه دادن اجازه اقامه اذان از این مسجد مبارزه کرده اند، چه کسانی هستند؟ اکثریت مطلق آنها ایرانیان متعلق به حزب کمونیست کارگری ایران، یک گروه کوچک، جار و جنجالی و فرقه هار که ریشه در سنت استالینیستی دارد. آدم های اندک و ثابت که پشت سازماندهی اعتراض علیه اذان هستند همان آدمها پشت گروه های اکس مسلم، انجمن کودکان مقدمند و فدراسیون پناهندگان ایرانی نیزهستند.
به نظر می رسد با طرح هر مسئله جدید همین آدمهای اندک متعلق به حزب کمونیست کارگری ایران یک گروه درست می کنند. آخرین این گروهها "گروه برای جامعه مشترک" است. برای هر نام جدید نیز به عنوان کسانی که تجربه ایران را نمایندگی می کنند، یک میکروفون در رسانه های سوئد پیدا می کنند.
رسانه های نژادپرستانه و نازیستی با بسیاری از این تظاهرکنندگان مصاحبه کرده اند. از جمله کریم شاهمرادی چهره اصلی این گروه یک مصاحبه تلفنی با سایت نژاد پرستانه افراطی فریا تیدر در 8 مه 2013 انجام داد. یکی دیگر از ایرانیان تبعیدی شرکت کننده در این تظاهرات در مصاحبه با حزب سوئدی ها (حزبی نژادپرست) در سایت رئالیستن می گوید: "ما سوال نمی کنیم تو چه کسی هستی و یا به چه چیزی اعتقاد داری. اگر تو فقط برای حمایت در کنار ما می ایستی. این مسئله خود تو است". اینکه کریم شاهمرادی بعدا در یک مصاحبه تلاش کرده است لکه های سیاه را پاک کند و بگوید :"ما از گروههای سیاسی و رسانه هایی که از برتری یک گروه از مردم بر گروه دیگر دفاع می کنند فاصله می گیریم". حرفی تو خالی.
سازمان خواهر اکس مسلم، که کریم شاهمرادی در آن نیز فعال است، تحریک علیه مسلمانان از جمله از طریق برگزاری جلسه با شرکت لارس ویکس (یکی از نژادپرستان سوئدی که طرح هایی از محمد پیغمبر مسلمانان به صورت سگ طراحی کرده بود)، دادن لینک به سایت بسته شده نژادپرستانه پولیتیسک اینکورکت و انتشار نوشته هایی در مورد اینکه چطور مسلمانان در حال بدست گرفتن اروپا هستند به پیش برده است.
در رسانه های اجتماعی نسبت به این گروه تبعیدی ایرانی احساس همدردی نشان داده شده است: گفته می شود که آنها درانقلاب ایران در سال 1979 بوده اند، سرکوب آیت الله خمینی را دیده و تجربه کرده اند و به سوئد پناهنده شده اند. ما باید به تجارب آنان سمپاتی نشان داده و عکس العمل های احساساتی آنان را درک کنیم. ما باید درک کنیم که آنها با پخش اذان یک بار در هفته مورد اذیت قرار میگیرند. اما واقعیت چیست؟: آیا نمایندگان این فرقه ایرانیان را نمایندگی می کنند؟ آیا ما باید "تجارب" آنان را درک کرده، و براین اساس، به آنان کارت عبور آزاد آن چیزی که به طور عینی به عنوان نژادپرستی طبقه بندی می شود را بدهیم؟ البته پاسخ این پرسش کاملا ساده است.
من خودم متولد ایران بوده و در آنجا بزرگ شده ام، مجبور به حمل حجاب بوده ام، از طرف مدیر مدرسه بخاطر خواندن سرودهای چپ انقلابی آگاهگرانه برای همکلاسی هایم مجازات شده ام. من شاهد دیکتاتوری جمهوری اسلامی بوده و آن را با تمام وجودم درک می کنم. من از آن متنفرم. من چیزی بجز یک ایران سکولار و دموکراتیک آرزو ندارم. اما به همان اندازه برایم واضح است که از حقوق مسلمانان در سوئد برای بیان آزادانه مذهب خود دفاع کنم.
حزب کمونیست کارگری قطعا قصد مستقیم نژادپرستانه ندارد. اما موضع پاتولوژیک آنان در مبارزه با اسلام و مسلمانان به هر قیمت ممکن، در هر زمینه، حتی اگر به قیمت قرار گرفتن در صف خرید آبرو برای نازیستها باشد، آغاز پایانی است که خود آنان صدمه خواهند دید. (قربانی آن خواهند بود)
این ایرانیان به عنوان کسانی عمل می کنند که به آنها به اصطلاح میگویند: احمق های مفید. آنها به افراطی ترین نژادپرستان مهمات می دهند. یا آنها فکر میکنند که نژادپرستان پشت فریا تیدر و رئالیستن، که الان برای آنان در مبارزه علیه اذن هورا میکشند، ما ایرانیها را دوست دارند؟ به عنوان مخالف واقعی نژادپرستی باید محیط واقعی که آدم در آن زندگی می کند را تحلیل کرد. نه آن دنیایی که آدم 34 سال پیش پشت سر گذاشته است. تظاهرات سیاسی (اعتراضات علیه اذان) باید در متن مشخص درک شود (اسلام هراسی و نژادپرستی ساختاری).
سوء استفاده خمینی از اسلام – کی میتواند این را باور کند؟ - با امیال مسلمانان در سوئد برای عملی کردن اعتقاداتشان بازشناسی نمی شود، همانند مسیحیان مصر که باید حق داشته باشند که کلیساهای خود را مستقل از دیوانگی ها و حماقت های جرج بوش و یا یک مسیحی راست که در بخش های دیگر دنیا خسارتی ببار آورده است.
دفعه بعد که تو یک حزب کمونیست کارگری را می بینی که علیه اقامه اذان حرف میزند، مثل سخنگوی "گروه برای جامعه مشترک"، یادت باشد که: آنها از جانب من حرف نمی زنند. آنها از جانب همه ایرانیان سوئد حرف نمی زنند. آنها مثل سرکوب شده ها حرف می زنند اما آنها فرش قرمز را جلوی پای نیروهای سیاه می اندازند.

(1) debatt.svt.se


گفتگو با يكى از نويسندگان اين گزارش شورا اسماعيليان  2005


عنوان : حقوق پناهندگی را بشناسیم
دوستان لطفا تامل فرمائید ! چند نکته عرض می کنم و در صورت تمایل حاضرم بحث را با سئولات شما ادامه دهم. حتی از دوستان همشهری در استکهلم دعوت می کنم که در محلی بنشینیم و موضوع را فرا گروهی بررسی کنیم.
موضوع مسجد Fittja در جنوب استکهلم و خواندن اذان در جمعه ها بازتاب رسانه ای داشت. Fittja محلی مهاجر نشین است که جزو شهرداری ناحیه Botkyrka می باشد.

موضوع مسلمانان و مسجد در سوئد همیشه جنجال آفرین بوده است. از ساختن مسجد شروع میشود و هیچوقت تمامی ندارد. در درون احزاب وپارلمان نیز همیشه در این باره صحبت میشود. ولی هنوز تبدیل به قانونی نشده که به طرز لباس پوشیدن یا یا کار وزندگی خارجیان مربوط شود. حزب بیگانه ستیز سوئد با ۵،۷ درصدر آراء مردم سوئد در صدر این قبیل اعتراضات می باشد.
قبل از هر چیز توجه دوستان را به این نکته جلب می کنم؛ تصمیمی که در ناحیه ای از شهر استکهلم گرفته شده است ، در مسجد محلی در آن ناحیه، مردم مسلمان ملیت های مختلف می توانند در روز جمعه اذان از بلندگو پخش کنند. نه محصول سخاوتمندی و نه بی خبری مقامات محلی ، استان یا شهر استکهلم می باشد.
آنها واقعا میخواهند پناهندگان مقیم ناحیه خود را که از محرومترین مناطق پناهنده نشین استکهلم می باشد و دارای درصد بالای بیکاری می باشد را بنحوی راضی نمایند.این به معنی تغییری در قوانین و سیاست های سوئد نمی باشد که مسئول آن دولتمردان کشور وپارلمان آن می باشد. این موضوع فقط نتیجه ء توافق مسئولان محلی ناحیه ای از شهر استکهلم یا مهاجران مقیم آن ناحیه می باشد.
تبعات آن می تواند باعث ابراز علاقمندی دیگر مسلمانان گردد که در محلات دیگر نواحی استکهلم یا شهرهای دیگر به مقامات محلی مراجعه و تقاضای مجوز برای پخش اذان از مسجد را نمایند.

تلویزیون سراسری و دولتی سوئد نیز گرارش هائی از این مسجد پخش نمود و با مسئولان آن مصاحبه نمود. پس در باره این اتفاق ساده رسانه ها خبر را به گوش مسلمانان سراسر سوئد رساندند.

اعتراضات
ـ قطعا از همان ابتدا که پناهندگان مسلمان، تقاضای بخش اذان از مسجد خود را نموده اند. مقامات محلی در همان Fittja و بعد در شهرداری ناحیه Botkyrka با مخالفت عده ای از سوئدیها روبرو شده اند ولی بالاخره توانسته اند به یک تصمیم گیری بنفع متقاضیان مسلمان پاسخ دهند.
ـ تلویزیون دولتی سوئد از این مسجد چندین بار گزارش پخش نمود که پناهندگان از داشتن مسجد بسیار خوشحال بودند. اسمی از ایران و ایرانی هم نبود !

ـ تلویزیوین ورادیو دولتی سوئد مثل همیشه در این زمینه ء تخصصی مذهبی با پروفسور ایرانی فضل هاشمی استاد دانشگاه تئولوژی دانشگاه امئو Umeå مصاحبه نمود و در باره نماز و اذان و روزه وفرائض دینی بحث وگفتگو نمود.

ـ تظاهراتی در مقابل مسجد که در این مقاله آمده است صورت گرفته که گویای دوستان ایرانی در صف اول بوده اند .
ـ تلویزیون سوئد بعداز مشاهده ء اعتراضات و تظاهرات طبق معمول در برنامه بجث Debatt با دعوت از عده ای سعی کرد تا اذهان را روشن نماید. البته در این جلسات نظرات متفاوت همیشه حضور دارد چپ وراست ـ سیاسی یا فعال اجتماعی . این ها همیشه در سوئد اتفاق می افتد.

نتیجه :
ـ کسانی که فعال سیاسی , حقوق بشری و یا فقط پناهنده می باشند نباید با شنیدن خبر پخش اذان از مسجد Fittja بر آشفته شوند .بجای تحقیق ومطالعه که چگونه مقامات محلی و ناحیه Botkyrka با چنین کاری توافق کردند؟ نباید بروند در مقابل مسجد علیه مهاجران و پناهندگان تظاهرات کنند. این نوعی خارجی ستیزی نیست ؟ فرق نمی کند که از افغانستان آمده باشیم یا ایران.
مضافا ؛ به پرچم های سوئد ، نروژ، فنلاند و دانمارک توجه کنید که فقط صلیبی برپهنه ء زرد، قرمر یا سفید کشیده شده است و در هر دهی کلیسا سر به فلک کشیده شده است. حزب چپ سوئد ۵ـ۶ در صدر از آرا را بدست میاورد. در سوئد نه سکولاریسم غالب است نه لائیسیته ! و هنوز بحث جدی وجود دارد که چرا باید دانش آموزان در پایان سال تحصیلی به کلیسا بروند ؟ ولی طرفداران سنت وکلیسا از خاندان جلیل دربار تا کابینه ورجال سیاسی همه وهمه از این سنت های حراست می کنند و مطمئن باشید که رفتار تظاهراتی در مقابل مسجد را با بر چب دین ستیزی در سازمان امنیت سوئد بنام تظاهر کنندگان ثبت می کنند نه مبارزین علیه حکومت خمینی !

برخورد خانم شورای اسماعیلیان در بحث تلویزیون سوئد نیز غم انگیز است، در آنجا نویسنده و ژورنالیست نبود بلکه بعنوان یک «فعال سیاسی» ایرانی با دیگر «فعالان سیاسی» ایرانی به تصفیه حساب سیاسی پرداخت که برای بسیاری سئوال انگیزبود.ربطی به برنامه ء بحث تلویزیون نداشت.
بجای برخورد حقوق بشری و ژورنالیستی با موضوع حقوق پناهندگی مردمی که قانونا و با اقامت و حتی تابعیت سوئدی در این کشور زندگی می کنند. وارد دعوای خمینی والقاعده شدند .
در آن بحث باید در باره ی مقض حقوق پناهندگی صحبت می شد. و دولت وسیاستمداران نیز در مقابل بیگانه ستیزان نرمش نشان میدهند.

برعکس برخورد شورای اسماعیلیان با گروههای دیگر سیاسی ایرانی در بحث تلویزیون که موضوعش ربطی به مسائل ایران نداشت بی مورد و ذهن بیندگان را به دعوای ایشان ودیگر ایرانیان منحرف نمود.

اگر نگارنده نیز مواضع شورای اسماعیلیان را در این جا باز کنم. بسیار نابجا ست و حتما اعتراض خواهند کرد.
۵۴۲۹۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۲       

گزارش هفته نامه سوئدى « كارگر » ويژه نامه 25 صفحه ای مخصوص کارگران ايران.آندراس مالم و شورا اسماعيليان گفته اند آن ها از تصاوير کليشه ای- با داستان های خيالی که از ايران و ايرانیان داده می شود بی زارند و می خواستند يک تصوير واقعی از ايران بدست دهند. در اين ويژه نامه از تاريخ مدرن ايران و ديکتاتوری ديرپا و شروع ناگهانی جنبش دمکراتيک سخن گفته شده است.
در پايان دهه 70 کارگران اداره کارخانه ها را بدست گرفتند و خوداداری شکوفا شد تا آيت الله هاآمدند وقدرت و پول را با هم ربودند.




Author: Andreas Malm & Shora Esmailian

Iran on the Brink, part one

Iran on the Brink, part two


شورا اسماعیلیان و آندرئاس مالم*

جنگ در ایران چند وقت است آغاز شده. قربانیان اولیه‌ی آن، مدفونان گورستان‌های ماتم‌زده‌ی شهدا در جای‌جای این کشور نیستند، بلکه محبوسانی‌اند در پشت دیوارهای بتونی، سیم‌های خاردار و دروازه‌های فولادی زندان اوین. تازه‌ترین گروه از کارگران اعتصاب‌کننده هم به حبس آورده شدند؛ کارگرانی که صد نفر صد نفر، به جرم خدمت به دشمن خارجی دستگیر می‌شوند.

با مشاهده‌ی این صحنه‌ها، صحنه‌های آشنای پیشین خواهی‌نخواهی دوباره به ذهن خطور می‌کنند. کوشش حاکمان ایران برای انگ زدن به معترضان و مخالفان، تحت عنوان همدستی خائنانه با دشمنان خارجی، از ویژگی‌های بارز سراسر تاریخ جمهوری اسلامی ایران، از زمان تأسیس در سال ۱۹۷۹ تاکنون است.

نزاع به بن‌بست‌خورده با صدام حسین، بر سر آبراه مورد مناقشه‌ی اروندرود در سال‌های اول بعد از انقلاب، بحران طولانی گروگان‌گیری با آمریکا (۸۰ـ ۱۹۷۹)، جنگ حماسی با عراق (۸۸ ـ۱۹۸۰)، سرکوب اعتراضات دانشجویان و اندیشمندان و هواداران حقوق بشر، جنجال نوروز امسال در مورد دستگیری پانزده نظامی بریتانیا؛ همه‌ی این بحران‌ها و تحولات در یک چیز مشترکند و آن اتهام زدن از سوی حکومت دین‌سالار به منتقدان داخلی‌اش، مبنی بر تبانی با خارجیان است.

در کل جریان، پایدارترین و خطرناک‌ترینِ این نیروهای مخالف (گرچه اغلب اوقات از سوی گروه‌های مقیم خارج و ظاهراً متعهد به پیشرفت دموکراتیک کشور کاملاً نادیده گرفته شده‌اند) طبقه‌ی سازمان‌یافته کارگران ایران بوده‌است.

یک جنبش کارگری تازه

کارگران ایران در انقلاب ۱۹۷۹ نقشی اساسی داشتند. پس از این‌که اعتصاب عمومی ایشان توانست در سرنگونی رژیم شاه نقشی کلیدی بازی کند، کارگران با شور و شعف کارخانه‌ها، معادن، پالایشگاه‌های نفت و همچنین کارگاه‌ها در بیشتر بخش‌های دیگر اقتصاد را تصرف کردند و با این کار کنترل مستقیم خود را جایگزین مدیریت پیشین کردند. شوراها، که بر اساس جلسات عمومی همه‌ی کارگران و کارمندان تشکیل شده بودند، اختیار اقتصاد ایران را در دست گرفتند. آن‌ها توانستند تولید را با همه‌ی آشوب‌های انقلاب ادامه دهند، در ساختار کاری اصلاحات اساسی ایجاد کنند و (در طی سال ۱۹۷۹) تبدیل به نقطه کانونی تجدید ساختار دموکراتیک جامعه‌ی ایران از قشر پایین به سوی بالا بشوند.

جنبش شوراها در ایران، که می‌توان آن را فراگیرترین تجربه‌ی کنترل کارگری در یک کشور در حال توسعه تا این تاریخ نامید، تهدید بزرگی نیز برای قدرت آیت‌الله خمینی و نوع جامعه‌ای که وی و دیگر اسلام‌گرایان سعی در برقراری آن داشتند پدید آورد.

بنابراین روحانیان دست‌اندرکار حکومت تازه‌بنیاد اسلامگرا در اولین فرصت به‌دست آمده، به مقابله با شوراهای کارگری پراختند. اما این شوراها که اعضایشان قول و قرار انقلاب برای توان‌بخشی و بهبود وضعیت را بسیار جدی گرفته‌بودند، از خود سرسختی نشان داده و به این آسانی مهارپذیر نبودند. سلاح کارساز رژیم برای درهم‌کوفتن شوراها و به‌دست‌آوردن دوباره‌ی کنترل بر اقتصاد کشور همانا جنگ با عراق بود: زمانی که نظامیان عراقی در سپتامبر ۱۹۸۰ از مرز گذشتند، این امکان پدید آمد تا به تمامی نارضایتی‌های داخلی فوراً برچسب خیانت به میهن زده شود.

در پی آغاز جنگ، سپاه پاسداران به کارخانه‌ها ریخته هزاران کارگر تسلیم‌نشده را دستگیر کرد و به ‌زور سرنیزه «مدیریت اسلامی» را برقرار نمود. این آغازی بود بر پایان کار تشکیلات طبقه‌ی کارگر در ایران. با تشدید جنگ، نسلی از فعالان کارگری در زندان اوین اعدام شده و گمنامانه مدفون شدند.

یک نسل گذشت تا دوباره جنبشی کارگری در ایران ظهور کند. جنبشی که در سال ۲۰۰۴ پدیدار شد البته تفاوت بسیاری با جنبش کارگری سال ۱۹۷۹ دارد. جنبش تازه در پدیده‌ی عمومی‌تر اعتراض شرکت نمی‌کند. دستگاه حکومتی دین‌سالار در ایران نه تنها در حال فروپاشی نیست بلکه شاید از همیشه هم قوی‌تر است؛ تب‌وتاب انقلابی در عموم جامعه دیده نمی‌شود و انگیزش‌های بی‌پروا، چه سوسیالیستی چه اسلامگرایانه و غیره، از دانشگاه‌ها به بیرون سرازیر نیست.
این بار، ناآرامی کارگری فریادی از روی درماندگی‌ست. تنگناها و گرفتاری‌های اقتصادی تحت حکومت روحانیان میلیونر و روزبه‌روز مرفه‌تر، دیگر از حد خود گذشته و گذران زندگی را ناممکن ساخته. اگر زنجیرهای ترس و تشویش شکسته شده، نه به‌خاطر دلایل ایدئولوژیکی بلکه به این خاطر است که کارگران به این نتیجه رسیده‌اند که اتحادیه‌های کارگری و اعتصابات تنها ابزار دستیابی به وضعیت بهتر است.

مشت آهنین

قابل توجه‌ترین نبردی که این جنبش جدید تا به امروز داشته در ژانویه‌ی ۲۰۰۶ جرقه زد؛ یعنی زمانی که ۱۷ هزار راننده‌ی اتوبوس شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران دست به اعتصاب زدند. خواسته‌های ایشان چندان زیاد نبود: چانه زدن دسته‌جمعی برای حقوق‌ها، مقداری افزایش دستمزد، دو جفت کفش برای رانندگی، به‌رسمیت‌شناختن سندیکای شرکت واحد و (مهم‌تر از همه) آزادی رهبر ایشان، منصور اُسانلو، از زندان اوین.


در سحرگاه روزی که قرار بود اعتصاب آغاز شود، پاسداران به محله‌های کارگرنشین تهران ریخته بالغ بر ۱۲۰۰ راننده‌ی اتوبوس و اعضای خانواده‌شان را دستگیر کرده به زندان اوین انداختند. پس از آن، یک عملیات گسترده‌ی نظامی به اجرا در آمد تا صف کارگران اعتصابی را شکسته جریان ترافیک را باز نگه دارند. رسانه‌های حکومتی کارگران را محکوم کردند و آنان را خائنانی نامیدند که مجری طرح تازه اعلان‌شده‌ی آمریکا در جهت حمایت از اتحادیه‌های کارگری شده‌اند؛ طرحی به منظور دامن زدن به تغییر رژیم در ایران.


گرچه اکثریت زندانیان کم‌کم از اوین درآمدند ولی منصور اسانلو همچنان متهم به «داشتن روابط با یک قدرت خارجی و دریافت حمایت مالی از آن قدرت» باقی ماند.

آموزگاران مدارس (که ۸۰ درصدشان زن هستند) نیز نقش عمده‌ای در اعتراضات کارگری دوره‌ی پس از سال ۲۰۰۴ داشته‌اند. آن‌ها نیز به همان تنگناها و سختی‌های دیگر گروه‌های کارگری دچارند: حقوق ایشان به سطوحی به مراتب پایین‌تر از میانگین حقوق بخش دولتی تنزل کرده و کار حق‌الزحمه‌ای و قراردادهای موقت، رواج فراوانی یافته است. در نتیجه، ۷۰ درصد از معلمان اکنون در شرایطی زیر خط فقر زندگی می‌کنند. بسیاری از ایشان مجبور شده‌اند برای تأمین ابتدایی‌ترین خرج‌ها، به شغل دوم یا حتی شغل سوم روی بیاورند.
در ماه مارس ۲۰۰۴، در حدود ۳۰۰ هزار تن از ایشان (یک‌سوم از کل معلمان) در یک اعتصاب سراسری شرکت کردند. این اولین اعتراض کارگری بزرگ در تاریخ جمهوری اسلامی بود که زنان در آن اکثریت داشتند. اعتصاب با شکست مواجه شد و رهبران آن دستگیر شدند. اما معلمان به سازماندهی خود ادامه دادند. هم‌اکنون یک شورای مستقل به نام شورای هماهنگی، کار سازماندهی ۳۰ تشکل صنفی را در سراسر ایران به عهده دارد.


در فوریه‌ی ۲۰۰۷ باز نوبت معلمان شد تا مشت آهنین جمهوری اسلامی را تجربه کنند. یک اعتصاب اولیه در ۱۹ فوریه، و به‌دنبال آن چهار مورد توقف کار در سراسر کشور به اجرا درآمد که هدف از آن درخواست حقوق برابر با دیگر کارمندان بخش دولتی بود. پلیس و نیروهای نظامی چندین تظاهرات را با اکراه تحمل کردند تا این‌که در ۱۳ مارس، رهبران تشکل صنفی به وزارت آموزش و پرورش احضار شدند. ایشان فکر می‌کردند که تنها با یک دور بازجویی روبه‌رو خواهند شد؛ ولی در وزارت‌خانه، مقامات امنیتی و اطلاعاتی به ایشان هشدار دادند که در جو کنونی تحریم‌ها، محاصره‌ی نظامی و تهدید حمله‌ی بیگانگان، هرگونه اقدام بعدی به عنوان «تهدید امنیتی» به حساب خواهد آمد.

زمانی که روز بعد ۱۰ هزار معلم مجدداً در جلو مجلس در تهران گرد هم آمدند، پلیس ضدشورش و نیروهای نظامی ایشان را محاصره کرده با باتون به آن‌ها حمله کردند. در این جریانات دست کم هزار نفر دستگیر شدند.

این روش انتخابی رژیم اسلامی به‌طور کل و محمود احمدی‌نژاد به‌طور خاص است: از رویارویی با غرب برای در‌هم‌کوفتن هر گونه کانون متفاوت قدرت استفاده کن. جنبش جدید کارگری تبدیل به یکی از جدی‌ترین‌ها در میان این دست کانون‌های قدرت شده‌است.

این جنبش با جنبش اصلاح‌طلب دهه‌ی ۱۹۹۰ تفاوت دارد؛ زیرا این جریانی نیست که در چارچوب دستگاه دولتی عمل کند و بدین خاطر جریانی نیست که آن را بشود براحتی کنترل کرد. این جنبش با جنبش دانشجویی نیز تفاوت دارد زیرا پتانسیل این را دارد که به عامه‌ی طبقه‌ی کارگری ایران سرایت کند. جنبش کارگری مرکزیت خاصی ندارد، در سراسر کشور پراکنده است و در اَشکال و فرم‌های گوناگون حضور دارد. جنبش کارگری به‌ویژه برای احمدی‌نژاد خطرناک است؛ چرا که هر تشکل صنفی مستقل و هر اعتصابی که برگزار می‌شود برای چندمین بار ناتوانی او در عمل به وعده‌ی «عدالت اجتماعی» را خاطرنشان می‌سازد. همان وعده‌ای که باعث برنده شدن او در انتخابات ژوئن ۲۰۰۵ شد.

مخمصه‌ی تهران

ایران در دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد دستخوش یک روند عمیق نظامی‌گری شده. سپاه پاسداران، یعنی همان سازمانی که احمدی‌نژاد رویّه‌ی شغلی‌اش را در آن آغاز کرد، به کنترل مستقیم‌تری بر دولت و اقتصاد دست یافته (از جمله، برای مثال، شرکت واحدی که کارفرمای رانندگان اتوبوس اعتصاب‌کننده است).

در دانشگاه‌ها، فعالان دانشجویی و استادان آزاداندیش از سوی پاسداران اخراج می‌شوند. در شهرستان‌ها سپاه پاسداران رزمایش‌های بزرگی در مناطق اقلیت‌های کردنشین، عرب‌نشین و بلوچ‌نشین اجرا می‌کند. همه‌ی این لشکرکشی‌ها در محیط برآشفته و ارعاب‌انگیز یک درگیری قریب‌‌الوقوع با دشمنان غربی ایران صورت می‌گیرد.

سیاست تقابل‌جویانه‌ی خود غرب هم یکی از ابزارهای حیاتی قورخانه‌ی رژیم تهران را تشکیل می‌دهد. فقط به این خاطر که ادعاهای روحانیان ایران در مورد تهدید و محاصره‌ی کشور را می‌شود طوری موجه جلوه داد. این امکان برای ایشان پدید آمده تا خود را به عنوان محافظان خیراندیش مملکت معرفی کنند.

و دقیقاً همین منطق و استدلال است که جنبش کارگری و دیگر نیروهای مردم‌سالارانه‌ی ایران را فلج کرده. چرا که هر مأمور تازه‌ای که به خاک ایران ورود غیر مجاز می‌کند، هر ضربه‌ی جدیدی که به شکل محدودیت به کشور زده می‌شود و هر تهدید نیمه‌پوشیده، یک حمله‌ی ضربتی هوایی آمریکا یا اسرائیل باعث می‌شود تا یک عضو دیگر تشکل‌های صنفی بازداشت، یک اعتصاب دیگر سرکوب و یک تظاهرکننده‌ی دیگر مورد ضرب‌وشتم قرار بگیرد.

احساس خطر ملی، که عمدتاً ساخته و پرداخته‌ی غرب است، بهترین بهانه را برای آزار و دستگیری به دست جمهوری اسلامی می‌دهد. منافع نخبگان قدرت‌طلب، چه در غرب و چه در تهران، مشابه هم‌اند و این منافع در تقابل با تغییرات صلح‌آمیز و دموکراتیک در ایران قرار دارند. قربانیان این قضیه خود مردم ایران هستند که نیاز به فرصتی دارند تا بتوانند آزادانه نفس بکشند و برای کشور خود طرحی نو دراندازند.



*شورا اسماعیلیان روزنامه‌نگار و فعال ایرانی ساکن سوئد است که برای هفته‌نامه‌ی سوئدی آربـِتارن (کارگر) کار می‌کند.
آندرئاس مالْم یکی از گزارشگران هفته‌نامه‌ی سوئدی آربتارن است.

کتاب مشترک اسماعیلیان و مالم: «ایران در لبه پرتگاه: کارگران خیزنده و تهدید جنگ»؛ انتشارات پلوتو؛

۲ نظر:

ناشناس گفت...

مادر جنده اعتصاب معلمین مربوط به دوره خاتمی است .
چند تا عکس از کس خودت هم می زاشتی بد نبود اینجوری آزادی بیشتری داشتی
به هر حال عکس کس بیشتر بزار چه از خودت چه از فک و فامیلت

RosaArchiv گفت...

عکس کیر خمینی را دارم، از فک و فامیل های رژیم هم زیاده لطفن دقیق بگید کدامشون برایتان بهتره!
البته کیر خمینی در کفن بود که افتاد تو عکس و بعنوان کیر سال معروف شد...