۱۲ آذر، ۱۳۹۳

فیلم مارش اعتراضی آنارشیستها در یونان در حمایت از نیکوس رومانوس



فیلم زیر از یونان- مارش آنارشیستها دوم دسامبر2014
 http://youtu.be/ngpuGxY9jMc
Athens: Aerial view of the massive solidarity protest to anarchist Nikos Romanos (2/12)

خبر از رسانه های دولتی:
نیکوس رومانوس تروریست 22 ساله برای رفتن به دانشگاه اعتصاب غذا کرد!
رزا: نیکوس رومانوس چه کسی است که با اعتصاب غذای او (که از تاریخ 10 نوامبر اعلام شده و بیش از 20 روز است که ادامه دارد) ده هزارنفر در آتن و دهها هزار در کشورهای دیگر در حمایتش به حکومت یونان و دستگاه قضایی آتن اعتراض کردند؟
جریان گروه جوان رومانوس در6دسامبر 2008 شکل گرفت. پلیس،  جوان 15 ساله ی آنتی فاشیست را به قتل میرساند و در پی آن جنبش عظیمی در یونان علیه نیروهای امنیتی و پلیس شکل میگیرد. این جوان آلکساندروس گریگوروپولوس نام داشت و یکی از رفقای رومانوس بود و بعبارتی پسر جوان ( آلکساندروس)  در آغوش رومانوس فوت کرد. رومانوس هم در این تاریخ 15 ساله بود و زنده ماند. در تاریخ  اول فوریه 2013 چهار جوان در شهر کوزانی (شمال یونان) بدلیل دزدی از بانک دستگیر و محاکمه میشوند. بعنوان تروریست! چون آنها اعلام کردند که پول را برای مقاصد سیاسی شان و نه دزدی میخواستند. همگی این جوانان دوستان مقتول آلکساندروس 15 ساله بودند که سال 2008 با گلوله ی پلیس جانسپرد. 
عکس رومانوس پس از بیست روز اعتصاب غذا
رومانوس  اکنون 22ساله، به 16 سال زندان محکوم شد. او برای داشتن مرخصی از زندان بدلیل تحصیل، در کنکور امسال شرکت کرده و پس از آوردن رتبه ی قبولی، درخواست مرخصی برای تحصیل از زندان را داشت. قضات به درخواست جوان 22 ساله جواب رد دادند. او اجازه ی شرکت در کنکور سراسری را یافت اما: " اجازه ی تحصیل را ندارد، چون او یک تروریست است!"
عکس رومانوس در حین دستگیری سال 2013
رومانوس و رفقایش همگی گروهی آنارشیستی ایجاد کرده به نام «سلول آتش». در یونان پس از شورشهای اعتراضی مردم در بحران اقتصادی این سالها، تا کنون هر گروه با تاکتیک خاص خود تئوری های آنارشیستی را در عمل پیاده میکردند.
بیشترین تولیدی ها (کارخانه)، بیمارستان و دانشگاههای اشغالی که عام المنفعه کار میکنند، از همان سالهای شورشی 2008 شروع بکار کردند.
حمایت از رامونوس و رفقایش، همان حمایت و همبستگی با شورش جوانان است علیه فقر، بی عدالتی، نابرابری و سلطه، در بحرانی ترین کشور اروپایی (یونان). اینک تمامی 4 جوان در اعتصاب غذا به سر میبرند، تا شاید رامونوس بتواند چند سالی از دیوارهای زندان فاصله بگیرد...
باری
دیروز راهپیمایی عظیمی در یونان و دیگر شهرهای اروپایی برای حمایت از حق تحصیل رومانوس جوان انجام شد. گروه 2 هزار نفری آنارشیستی روبروی زندان توانستند با رومانوس جوان از پنجره ی بیمارستان ملاقات کنند. بیش از 10 هزار آنارشیست نیز قدرت خود را برای حمایت از رفیق آنارشیستشان در خیابان به نمایش گذاشتند. با درگیری با پلیس بسیاری ماشینهای آنان در آتش کوکتل مولوتوف سوختند.
در بسیاری از شهرهای اروپایی نیز سفارت یونان مورد حمله قرار گرفت و راهپیمایی هایی در جهت حمایت از حق مرخصی از زندان و تحصیل انجام شد.
بسیاری از این حمایتها از نهادهای مدنی و مردمی بود، چرا که اگر رومانوس یک دزد معمولی بود، طبق قانون یونان حق تحصیل میداشت و نمیبایستی 16 سال در زندان بماند...
نیکوس رومانوس اما یک آنارشیست است. او در سال 2008 فهمید که جان جوانش در برابر سیستم پشیزی برای سرمایه داری منحوس نمی ارزد و او هر لحظه میتواند با گلوله ای در مغزش بمانند رفیقش توسط حامیان سرمایه بمیرد.
رامونوس باید آزاد شود، به اعتصاب غذا خاتمه دهد و بتواند مانند همه ی جوانان آنگونه که حیثیت انسانی اش است، آنگونه که میخواهد زندگی کند. در واقع هر 4 جوان از رفقای آلکساندروس گریگوروپولوس 15 ساله، سیر زندگی شان با قتل آلکساندروس توسط پلیس در همان دسامبر سال 2008عوض شد. آنها باید همگی آزاد شوند.
تمامی طیف های آنارشیستی، برای آزادی آنان به خیابان آمده اند.
 باشد تا درهای زندان را به روی تمامی زندانیان سیستم فقر، سرکوب و بی عدالتی باز کنیم.
 امسال نیز تمام انسانهای آتونوم، آلترناتیو و آنارشیست، سال نو میلادی برای اعتراض به سیستم و همبستگی با همه ی زندانیان، جلوی درب زندان ها به پیشباز سال جدید خواهند رفت.
Neither fascism nor democracy, down with statism, long live anarchy!

در زیر فیلم تظاهرات آنارشیستها
Athens: Aerial view of the massive solidarity protest to anarchist Nikos Romanos (2/12)
Μοτοπορεία και Συγκέντρωση Αλληλεγγύης στον απεργό πείνας Νίκο Ρωμανό (Συνομιλία με αλληλέγγυους)
Solidarity protest to anarchist Nikos Romanos on hunger strike [Gennimatas Hospital, 25/11/2014]
[Zografou, Athens] Protest against greek "Guantanamo" prisons for political prisoners (11/7/2014)
[Friday 11 July 2014] Approximately 400 Anarchists / Anti-authoritarians marched in Zografou and ilisia neighborhoods of Athens, Greece against the creation of "C Type" prisons for political prisoners.
Greece: Antifa patrol by Anti-Αuthoritarian Social CenterDistomo” (Agios Panteleimonas, Athens)
http://youtu.be/xTICRE0EMs8

شهر آتن، پایتخت یونان در ششمین سالمرگ یک جوان ۱۵ ساله که به دست پلیس کشته شد، صحنه شورش و زد و خورد میان دانشجویان و ماموران دولتی بود. معترضان با سنگ و کوکتل مولوتف به خیابان ‌‌آمدند و پلیس با گاز اشک‌آور.‌ به گزارش دویچه وله؛ شامگاه شنبه (۶ دسامبر/۱۵ آذر) بیش از ده هزار دانشجو و دانش‌آموز در آتن و شهرهای دیگر یونان به تظاهرات ضد دولتی پرداختند. بیشتر معترضان از گروه‌های چپ‌گرا بودند.
تظاهرکنندگان علیه سیاست‌های ضداجتماعی و فشارهای اقتصادی شعار می‌دادند. تلویزیون یونان اعلام کرد که شورش در مرکز شهر آتن، شامگاه شنبه شب آغاز شد.
خبرگزاری رویترز می‌نویسد که در آغاز درگیری، حدود ۲۰۰ تظاهرکننده نقاب‌دار به سوی پلیس، سنگ و مواد محترقه پرتاب کردند. ویترین اکثر مغازه‌های مرکز شهر در این شورش شکست و سطل‌های بزرگ زباله به آتش کشیده شدند. شاهدان ماجرا گفته‌اند که هوا به دلیل تراکم گاز اشک‌آور غیر قابل تنفس بود. در تجمع فشرده تظاهرکنندگان در برابر پارلمان یونان، شیشه‌های مغازه‌ها و ایستگاه‌های اتوبوس حوالی میدان "سیناگما" شکسته شدند. ساختمان مجلس از سوی تظاهرکنندگان دو طرف میدان، سنگ‌باران شد و پلیس هم از گاز اشک‌اور استفاده کرد.
در شهرهای بندری تسالونیکی و پاتراس نیز درگیری‌های خشونت‌باری میان پلیس و دانشجویان پیش آمد. پلیس پس از به کار بردن گاز اشک‌آور و نارنجک‌های بی‌حس کننده، شمار زیادی را دستگیر کرد. پلیس پیش از شروع آشوب، به ساختمان یک دبیرستان حمله کرده بود که از چند روز قبل به اشغال دانشجویان و دانش‌آموزان در آمده است.
الکسی گریگوروپولوس، دانش‌آموز ۱۵ ساله آتنی، در ششم دسامبر سال ۲۰۰۸ و در تظاهرات گروه‌های مخالف دولت، با اصابت گلوله پلیس جان خود را از دست داد. دستگاه قضایی یونان‌، در اکتبر سال ۲۰۱۰ ضارب او را به حبس ابد محکوم کرد. همه ساله در مراسم سالمرگ گریگوروپولوس بین جوانان و پلیس درگیری روی می‌دهد.
این تظاهرات در عین حال‌ به نشانه همبستگی با دوست زندانی دانش‌آموز کشته‌شده برگزار می‌شود. نیکوس رومانوس‌ در سال ۲۰۱۳ به اتهام سرقت از بانک به ۱۶ سال زندان محکوم شده است. او ۲۱ سال دارد و به دلیل آن که مقامات زندان اجازه مرخصی برای ادامه تحصیل به او نمی‌دهند، از آخر ماه نوامبر اعتصاب غذا کرده است.

برای خواندن مطالب بیشتر در همین مورد و به زبانهای دیگر در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.

Giechische Gefängnisse: Anarchistischer Genosse Nikos Romanos erklärt Hungerstreik ab 10. November 2014

16.11.14
Ersticken für einen Atemzug Freiheit.
Im vorigen Frühling beteiligte ich mich vom Gefängnis aus an Aufnahmeprüfungen verschiedener Universitäten und wurde an einer Fakultät in Athen angenommen. Ihren Gesetzen entsprechend habe ich seit September 2014 das Recht auf Bildungsurlaub, um ab dem Beginn des Semesters regelmäßig an Lehrveranstaltungen teilnehmen zu können.
Wie erwartet trafen meine Anfragen hierfür auf taube Ohren, was mich dazu bringt, meiner Forderung nach Hafturlaub Nachdruck zu verleihen, indem ich meinen Körper als Barrikade benutze.
An dieser Stelle scheint es mir notwendig, meine fundamentalen Beweggründe zu erläutern, um den Kontext meiner Entscheidung zu zeigen.
Gesetze werden, außer Instrumente zur Kontrolle und Repression zu sein, auch dafür angewendet, Gleichgewichte – auch Sozialverträge genannt – aufrechtzuerhalten, sozio-politische Wechselbeziehungen wiederzugeben und teilweise dafür, bestimmte Positionen für die Führung des sozialen Krieges zu bilden.
Deswegen möchte ich meine Entscheidung so deutlich wie möglich machen: Ich verteidige nicht ihre Legitimität; im Gegenteil, ich verwende das politische Mittel der Erpressung, um Atemzüge der Freiheit aus den vernichtenden Bedingungen der Einkerkerung zu gewinnen.
An dieser Stelle kommt die Frage auf, was unsere Forderungen in Gefangenschaft betrifft. Es sollte als selbstverständlich gelten, dass es unter solchen Bedingungen immer Widersprüche gegeben hat und geben wird. Beispielsweise als wir uns, obwohl wir fanatische Feinde aller Gesetze sind, an dem massiven Hungerstreik der Gefangenen gegen das neue Gesetz für Hochsicherheitsgefängnisse beteiligt haben. Viele Genossen haben in ähnlicher Weise über ihre Haftbedingungen verhandelt (gegen „rechtswidrige“ Untersuchungshaft, gegen Leibesvisitation, für den Verbleib in einem bestimmten Gefängnis) und ihren Körper als Barrikade benutzt, und es ist eine gute Sache, die sie gemacht haben.
Dann kommen wir zu der Schlussfolgerung, dass wir unter solchen Umständen oft gezwungen sind, in einen strategischen Krieg der Positionen zu treten, was in unserer Situation ein notwendiges Übel ist.
Schon im Titel dieses Textes habe ich den politischen Charakter meiner Entscheidung angegeben, was die Möglichkeit einer neuen Kampffront eröffnet, jetzt, da wir alle uns an einem sehr kritischen Punkt befinden.
„Poesie ist die Kunst, die bleibt. Sie ist weiterhin unbezwungen, wenn schon alle Diskurse der Ordnung des Substanzlosen unterworfen sind; wenn jedes Wort sorgfältig desinfiziert und dekoriert ist, einer Marquise am Hof gleich, die mit dem Prinzen im Bett landet, so unheimlich ihr das auch scheinen mag, die sich anständig gibt und behauptet, Tugenden zu besitzen, die sie schon längst verloren hat im Sumpf von Kompromiss und Prostitution. Poesie ist inkompatibel oder sie ist keine.“ (Jean-Marc Rouillan)
Genossinnen und Genossen, wir sind jetzt schon seit geraumer Zeit eingemauert. Von den Polizeiblockaden und Antiterror-Pogromen bis zu den Vorständen der Wirtschaftswissenschaft, die jene auslöschen, welche nicht in ihre Statistiken passen; von den griechischen Industriellen, die sich gegen den Angriff multinationaler Giganten durch die Unterstützung des Spätsozialismus der Syriza-Partei wehren, bis zum Ausnahmezustand, in dem Politiker das Kostüm der Ultra-Patrioten anprobieren, allzeit im Dienst für das Wohl des Landes; von den Bullen und der Armee, deren Waffen und Ausrüstung auf dem neuesten Stand sind, um Rebellionen zu unterdrücken, bis zu den Maximumsicherheitsgefängnissen.
Lasst uns die Dinge beim richtigen Namen nennen: was der Staat sich zunutze macht, ist nichts anderes als die Passivität, die sich als Normalzustand etabliert hat.
Bald wird es zu spät sein, und die Macht wird ihren Zauberstab halten und nur mit jenen ein Nachsehen haben, die unterwürfig vor ihrer Allmacht knien.
Das System sieht eine Zukunft vor, in der Revolutionäre in „Intensivbehandlungen“ von „Korrektionsanstalten“ lebendig begraben und früher oder später körperlich, seelisch und moralisch zerstört sind.
Ein innovatives Museum menschlichen Horrors, in dem lebende Ausstellungsstücke gezeigt werden mit Schildern um den Hals: „Ein zu vermeidendes Beispiel“, und in dem alle sadistischen Absichten der Macht an menschlichen Versuchskaninchen getestet werden.
Jede und jeder kann eine Antwort auf Dilemmas vorschlagen und eigene Entscheidungen treffen. Entweder Zuschauer in abgeschiedenen Sesseln, die ein kastriertes Leben führen, oder Akteure der Ereignisse, die den Lauf der Geschichte bestimmen.
In jener Nacht hielten wir den Blick auf den Horizont gerichtet und sahen viele Sternschnuppen, die ihre eigenen chaotischen Bahnen zogen. Und wir zählten sie wieder und wieder, wir wünschten uns etwas, wir rechneten uns die Chancen aus. Wir wussten, dass unser Wunsch nach einem freien Leben über all das hinwegsteigen musste, was uns unterdrückt, uns ermordet, uns zerstört, so tauchten wir ins Leere genau so wie die Sternschnuppen, die wir beobachtet hatten.
Seitdem sind unzählige Sterne gefallen; vielleicht ist es an der Zeit, dass unser Stern fällt, doch wer weiß? Wenn wir vorgefertigte Antworten parat hätten, wären wir nicht zu dem geworden, was wir sind, sondern zu selbstsüchtigen Bastarden, die anderen Menschen beibringen, wie sie zu Nagetieren werden, die sich gegenseitig auffressen, so wie es heute normal ist.
Wenigstens sind wir immer noch unversöhnlich und haben einen starken Willen wie die Leute unseres Schlags. Und jene von uns, die ihre Augen im Schmerz geschlossen haben und weit gereist sind, halten auch weiterhin ihren Blick fest auf den Nachthimmel gerichtet, den wir beobachteten. Und sie sehen uns zu, wie wir fallen, schöne und leuchtende Sterne. Jetzt sind wir an der Reihe. Jetzt, ohne zu zögern, fallen wir.
Ich trete am Montag, den 10. November 2014 in Hungerstreik. Keinen Schritt zurück, mit Anarchie für immer in meinem Herzen.
Verantwortlich für jeden Tag des Hungerstreiks und was immer von diesem Punkt an geschieht, ist die Gefängnisleitung, vor allem der Staatsanwalt Nikolaos Poimenidis, der Direktor Charalambia Koutsomichali und Assistent der Sozialarbeit.
SOLIDARITÄT HEISST ANGRIFF
PS. An alle Sessel„kämpfer“, professionelle Humanisten, „sensitive“ Intellektuelle und spirituelle Persönlichkeiten, im voraus: Und Tschüss!
Nikos Romanos
Dikastiki Filaki Koridallou, ? Pteryga
(Haftanstalt Koridallou, ?-Flügel)
18110 Koridallos, Athen, Griechenland

Ausschreitungen im Zentrum Athens

Rund 200 Vermummte haben heute Abend mehrere Autos im Zentrum Athens in Brand gesetzt. Die Polizei setzte Tränengas ein, um sie auseinander zu treiben. Zu den Ausschreitungen kam es nach einer Demonstration von rund 5.000 linken Aktivisten, sagten Augenzeugen.
Sie protestierten gegen die Weigerung der Justiz, einem inhaftierten Aktivisten Hafturlaub zu gewähren, damit er sein Studium fortsetzen kann. Der 20-jährige Nikos Romanos war nach einem Banküberfall 2013 zu 16 Jahren Gefängnis verurteilt worden. Er befindet sich seit Anfang November in einem Hungerstreik.

In a constantly deteriorating state is the health of Nikos Romanos, who, according to the doctor Lina Vergopoulou is facing immediate danger for dangerous and lethal arrhythmias, renal and cerebral insufficiency. Nikos Romanos is in the third week of hunger strike, protesting for not being granted permission to attend courses in the university school he pasted.

Nikos Romanos, became known throughout Greece in 2008, when just at the age of 15 years saw his best friend, Alexandros Grigoropoulos, die in his arms from the bullet of the special guard Epaminondas Grigoropoulos.

A few years later he made front pages again when he was arrested, along with other young children, for a double robbery in Velvento Kozani. The photos with swollen – blackened eyes from his clash with the police, came up even today in any news that refer to him.
He was convicted for Velvedo, but not – as originally accused for robbery under the action of the Organization “Conspiracy of Cells of Fire”, but under the provisions of the ordinary criminal code. i.e. not as a “terrorist”, but as a common criminal accused of committing a robbery.
He denies being a member of the CCF and has stated that “I was carving and continue to carve a path into the territories where the anarchist struggle raises its stature and spreads its insurgent dynamic”.
Today, Nikos Romanos is on the spotlight once again, this time as a hunger striker, who although at a critical condition, refused the compulsory feeding ordered by the prosecutor of the prison.
He appears determined to go up to the extremes and confirm his aversion to a law that does not grant him study leaves,  although the same law gave him the right to give examinations for higher education.
Together until the end, together until victory

Romanos (pictured above while saluting a solidarity motorcycle rally from the hospital) has refused food for the past 23 days, while he is serving a 15-year-and-11-month sentence over an armed bank robbery in Velvento, Kozani, in northern Greece, in early 2013, along with Michailidis, Andreas Bourzoukos and Dimitris Politis, who are also serving sentences of 11 to 16 years. The four have been cleared of the charges regarding their participation in radical anarchist organization Conspiracy of Fire Nuclei.
Für den seit dem 10.November im Hungerstreik befindlichen anarchistischen Gefangenen Nikos Romanos wurden kürzlich verschiedene Solidaritätsbekundungen durchgeführt. Am 23.November wurde im Zentrum Athens ein ATM angezündet und am 27.11. im Vorort Pefki eine Filiale der Post angesprengt.
In den folgenden Tagen ereignete sich eine Serie von Brandstiftungen gegen ATMs und Fahrzeuge, u.a. von Sicherheitsdiensten, im gesamten Stadtgebiet. In Ioannina wurden am 26.11. mehrere ATMs sabotiert. Am 29.November wurde in Volos eine Polizeiwache mit Steinen angegriffen.
Vermummte Gruppen errichteten in den ersten Stunden des 30.November im Exarchia brennede Barrikaden und demolierten Luxusautos. Die Polizei wagte sich nicht ins Viertel und wurde deshalb an der Grenze zu Kolonaki mit Molotovs und Steinen aufgesucht. Ungefähr 200 Menschen beteiligten sich ohne Verhaftungen, berichtet z.B. http://325.nostate.net/
Nikos Romanos ist ein Freund von Alexandros Grigoropulos, der am 6.Dezember 2008 von der Polizei ermordet wurde. Nikos sitzt wegen einem Bankraub bei Kozanzi und führt den Hungerstreik für Haftverbesserungen. Sein Zustand ist ernst und er wurde ins Haftkrankenhaus verlegt.
Some of the slogans that were shouted:


The passion for freedom is stronger than all prison cells


The State and the Capital are the only terrorists, solidarity with urban guerrilla fighters


Hunger strike for freedom, explosives and fire to all prison cells
Nikos, hold strong, till freedom


Solidarity is the peoples’ weapon, war on the bosses’ war


Neither penal nor political prisoners, explosives and fire to every prison


Nikos Romanos is our brother, an insurgent in prison, our comrade in the street


If the request of our comrade is not met, Nikopoulos you just might see your house burnt [Eftichis Nikopoulos is the judicial officer who recently denied the request of Nikos for educational furloughs from prison]


The insurrectionists have right on their side, not the snitches or the kneelers


You from behind bars and we from the streets, together we will abolish the State and the laws


SS, SS, cops, judges


Violent and insurrectionary struggles until we tear down every single prison


The smell of gasoline starts to permeate the air, no one can touch Nikos Romanos


Free-free-freedom for those who are in prison cells
Neither fascism nor democracy, down with statism, long live anarchy!
2 December 2014 ~ Aerial view of the massive solidarity protest to anarchist Nikos Romanos that is on hunger strike since 10 November, where. 8.000 -10.000 people marched in the streets of Athens, Greece.
Μοτοπορεία και Συγκέντρωση Αλληλεγγύης στον απεργό πείνας Νίκο Ρωμανό (Συνομιλία με αλληλέγγυους)
Solidarity protest to anarchist Nikos Romanos on hunger strike [Gennimatas Hospital, 25/11/2014]
[Zografou, Athens] Protest against greek "Guantanamo" prisons for political prisoners (11/7/2014)

[Friday 11 July 2014] Approximately 400 Anarchists / Anti-authoritarians marched in Zografou and ilisia neighborhoods of Athens, Greece against the creation of "C Type" prisons for political prisoners.
Greece: Antifa patrol by Anti-Αuthoritarian Social Center “Distomo” (Agios Panteleimonas, Athens)

An anarchist antifascist social center has opened inside an area of Athens, that until recently predominantly supported the neonazi Golden Dawn party in Greece.
The antifa social center in Agios Panteleimonas is called “Distomo” after the massacre of 10 June 1944 in the greek village where the Waffen-SS, for over two hours, went door to door and massacred Greek civilians, as part of a ‘retaliation measure’ for a partisan attack upon the unit. A total of 214 men, women and children were massacred in Distomo.
3 other anarchists are also on hunger strike in solidarity to Nikos Romanos.
Nikos Romanos is demanding to be able to make use of educational leaves to attend university classes, while by studying in prison he has succeeded in the admission exams. Any other prison inmate is entitled to university prison leaves that Romanos is denied, because of his anarchist political beliefs. The greek State also punishes him because of his defiant stance in denying to attend an award ceremony where the greek Minister of Justice handed awards to prison inmates that succeeded in the university ebtrance exams.
Nikos is currently in Athens general hospital Gennimatas, under a strong custody of the police. Physician Pantelia (Lina) Vergopoulou, who visited him on 28/11, reports that the comrade remains in a critical condition with life-threatening complications.
Anarchist prisoner Yannis Michailidis is also on hunger strike since November 17, 2014, as a form of solidarity with the struggle of Nikos Romanos. Few days ago, Yannis Michailidis also needed to be hospitalized, after he was diagnosed with bradycardia. Yannis is currently in Piraeus general hospital Tzaneio, under a strong custody of the police.
Politis and Mpourzoukos are also on hunger strike since December 1.

Nikos Romanos war ein Freund und Augenzeuge des Bullenmordes an Alexandros Grigoropoulos, der im Jahr 2008 landesweite Riots in #Griechenland auslöste. Mehrere Jahre später wurde Nikos auf der Flucht von einem politisch-motiviertem Bankraub mit 4 weiteren GenossInnen gefasst, körperlich misshandelt und ins Gefängnis gesteckt. Sie erhielten besonders schwere Strafen, da sie die politische Dimension der Tat nicht leugneten. 
Vor 20 Tagen begann Nikos nun einen Hungerstreik, dem sich nun auch seine GenossInnen angeschlossen haben. Erreichen wollen sie eine Verbesserung der Haftbedingungen, u.a. auch die Möglichkeit Bildungsveranstaltungen zu besuchen. Einer der UnterstützerInnen von Nikos erklärt dazu:
„In diesem Augenblick verwendet mein Genosse und Bruder Nikos Romanos seinen Körper als Barrikade, um Wege aus den erstickenden Haftbedingungen zu fordern, so habe ich einen Weg gesucht, meine Solidarität mit ihm praktisch zum Ausdruck zu bringen. Angesichts der Bedingungen, in denen ich mich selbst zur Zeit befinde, habe ich mich entschlossen, mich an einem rotierenden Hungerstreik zu beteiligen, den wir, die zusammen nach dem Raub in Velventos verhafteten Genossen, jetzt begonnen haben. Am 17. November beginne ich einen Hungerstreik, der solange fortgeführt werden wird, bis die Forderung von Nikos Romanos erfüllt ist.
Unsere Entscheidung soll zur weiteren Motivierung von Genossinnen und Genossen außerhalb der Gefängnismauern beitragen und vielfältige Solidaritätsaktionen ausweiten und intensivieren. Somit soll eine weitere Front im Kampf gegen den Staat und als Konsequenz ein weiterer Rahmen der Aufklärung unter neuen Genossinnen und Genossen eröffnet werden.“
Am Montagabend, dem 1. Dezember gegen 18 Uhr, führte eine Gruppe von GenossInnen eine Intervention vor dem Haus des Vizepräsidenten und Außenministers der griechischen Regierung Evangelos Venizelos durch, das sich in den südlichen Ausläufern des Lykavitos-Hügels im Zentrum Athens befindet. Venizelos ist zudem der Vorsitzende der mitregierenden Partei PASOK.
Ein Transparent wurde ausgebreitet, worauf zu lesen ist: “Freiheit für den anarchistischen Hungerstreikenden N. Romanos”. Außerdem wurden Flugblätter verbreitet und Parolen in Solidarität mit Nikos – der den 24. Tag seines Hungerstreiks heute (03.12.2014) erreichte – gerufen. Ein paar Minuten später verließ die Gruppe das Gebiet wieder ohne Probleme.
Stärke für die Genossen im Hungerstreik Nikos Romanos (seit 10.11.), Yannis Michailidis (17.11.), Andreas-Dimitris Brourzoukos und Dimitris Politis (1.12.)!
Wichtige Anmerkungen:
– Das Polytechnio in Exarchia ist seit dem 01. Dezember in Solidarität mit den Hungerstreikenden von GenossInnen besetzt worden.
– Es sind Aktionen und eine Demonstration im selben Fall für Dienstag, den 02. Dezember 18 Uhr in Monastiraki (im Stadtzentrum) angekündigt.

۳۱ نظر:

ناشناس گفت...

ba drood dord be romanos piroz bashid

آنتی کاپیتالیست های سازمان نیافته گفت...

یه جا خوندم ایراد گرفته بودی که امثال حمید اشرف بانک دزدی میکردند ولی آنارشیستها از کمک های داوطلبانه مردمی بهره میبرند و دزدی نمیکنند!
بعد اینجا با افتخار از دزدی انارشیستها از بانک صحبت میکنی؟

فازت چیه؟

Rosa گفت...

آنارشیستها از کمک های داوطلبانه مردمی بهره میبرند و دزدی نمیکنند!
رزا: دقیقن!
این بچه ها سیاست تشکیلاتی و سیستماتیک دزدی برای هدف آزاد سازی خلق توسط جنگ مسلحانه را نداشتند.
بانک زدن یا آزاد سازی خلق توسط یک گروه چریکی را میگویم.
اعتصاب غذای رومانوس و 3 دوستش نیز برای داشتن اجازه ی تحصیل رومانوس در دانشگاه است!
خوب اینهمه ربطی به حمید اشرف ندارد...
:)

Rosa گفت...

be nashenass
mamnoun ay hambastegi ba Romanos

ناشناس گفت...

اینا شدن بچه ها اونا شدن سیستماتیک!

اگر این بچه هااز کمک های داوطلبانه بهرمند بودند که مریض نبودن بانک بزنند.

"این بچه ها سیاست تشکیلاتی و سیستماتیک دزدی برای هدف آزاد سازی خلق توسط جنگ مسلحانه را نداشتند."

سیستماتیک دزدی دیگه چیه. اگر منظورت نقشه ی دزدیه مگه میشه آدم بره دزدی نقشه نداشته باشه؟ اگر منظورت اینه که چریکها کلا سیستمشون دزدی بود که اینطور نیست اینها هم مقاصدشون سیاسی بود.
سیستم و تشکیلات داشتن هم برای هر مبارزه ای لازمه چیزی که آنارشیزم میتونه مخالفش باشه مرام حزبی برای بدست اوردن قدرته و نه داشتن تشکیلات و نقشه برای مبارزه.

در مورد مطلق خوندن مبارزه مسلحانه و قبول نداشتن راه و روش های دیگه مبارزه هم خودمم یه ایرادهایی بهش وارد میدونم.

حالا یه جوابی بده که من بفهمم چرا بانک زدن آنارشیستها مشکلی نداره ولی بانک زدن کمونیستها مشکل داره؟

Rosa گفت...

لول
حالا یه جوابی بده که من بفهمم چرا بانک زدن آنارشیستها مشکلی نداره ولی بانک زدن کمونیستها مشکل داره؟

رزا: مسئله ساده است.
یکی سیاستش دزدی است، دیکری مجبوری انجامش میده...
یکی تئوری آن را داره و بعنوان منبع در آمد اصلی تشکیلات میدانه، دیگری نه...
مثل این میماند که من خرج زندگی ام و تشکیلاتم را کُلن از بانک زدن تامین کنم و تنها برای عضوگیری بروم کارخانه و...
من البته مشکلی با خود دزدی ندارم. خودم هم پول خرید یک کتاب را ندارم، و دنبال بلند کردنش هستم:)

Rosa گفت...


از شاعر آنارشیست
عشقی;)

از اداره رانده مرد بخت برگردیده ای سقف خانه از فشار برف و گل خوابیده ئی

زن درآن از هول جان خود جنین زائیده ئی نعش ده ساله پسر دردست سرما دیده ئی

از پدر دور وزنان ناخوردهام بشنیده ئی رفت دزدی خانه یک مملکت دزذیده ئی

شد ز راه بام بالا با تن لرزیده ئی اوفتاد از بام و شد نعش زهم پاشیده ئی !

کیست جز تو قاتل این لا علاج ؟

احتیاج ای احتیاج !

بی بضاعت دختری علامه عهد جدید داشت بر وصل جوان سرو بالائی امید

لیک چون بیجاره زر درکیسه اش بد ناپیدی عاقبت هیزم فروش پیر سر تا پا پلید

کز ذغال کنده دایم دم زدی وزچوب بید از میان دکه کیسه کیسه زر کشید

مادرش را دید و دختر را به زور زر خرید احتیاح آمیخت یا موی سیه ریش سپید

از توشد این نامناسب ازدواج !

احتیاج ای احتیاج !

مردکی پیر و پلید و احمق ومعلول و لنگ هیچ نافهمیده و ناموخته غیر از جفنگ

روی تختی با زنی زیبای در قصری قشنگ آرمیده چون که دارد سکه سنگ زرد رنگ

من جوان شاعر معروف از جین تافرنگ دائما" باید میان کوچه های پست تنگ !

صبح بر دارم قدم تا شام بردارم شلنگ چون ندارم سنگ سکه نیست باد این سکه سنگ !

مرده باد آنکس که داد آن را رواج !

احتیاج ای احتیاج

Rosa گفت...

سیستم و تشکیلات داشتن هم برای هر مبارزه ای لازمه چیزی که آنارشیزم میتونه مخالفش باشه مرام حزبی برای بدست اوردن قدرته و نه داشتن تشکیلات و نقشه برای مبارزه.
مرام حزبی برای بدست اوردن قدرته و نه داشتن تشکیلات و نقشه برای مبارزه.
مرام حزبی برای بدست اوردن قدرته
مرام حزبی برای بدست اوردن قدرته
مرام حزبی برای بدست اوردن قدرته
Through the best of times,
Through the worst of times,
Through Nixon and through Bush,
Do you remember '36?
We went our seperate ways.
You fought for Stalin.
I fought for freedom.
You believe in authority.
I believe in myself.
I'm a molotov cocktail.
You're Dom Perignon.
Baby, what's that confused look in your eyes?
What I'm trying to say is that
I burn down buildings
While you sit on a shelf inside of them.
You call the cops
On the looters and piethrowers.
They call it class war,
I call it co-conspirators.
.........
'Cause baby, I'm an anarchist,
You're a spineless liberal.
We marched together for the eight-hour day
And held hands in the streets of Seattle,
But when it came time to throw bricks
Through that Starbucks window,
You left me all alone.

http://youtu.be/sBjtmFCXCtk

:)

ناشناس گفت...

اتفاقا مخالف دزدی بودند ولی مجبور بودند دزدی کنن، توی کمونیزم هیچکس دزدی نمیکنه چون همه همه چیز رو دارند. مسائلی چون دزدی بخاطر مشکلات اقتصادیه ...

چریک ها هم تا زمانی که به بن بست نمیخوردند دست به دزدی نمیزدند...
اینطور نبود که از این راه پول در بیارن و خرج مسائل شخصی کنند...
خرج دم و دستگاهشون برای مبارزه میشد دیگه ...
حالا اگه اینا پول داشتند باز دزدی میکردند؟
خیر ... چون مجبورند دزدی میکنند.
حالا اینکه با تشکیلات مخالفی بحثش جداست
تو تشکیلات رو مردمی نمیدونی ولی چریکها مردمی میدونستند...
تو تشکیلات رو برای از ما بهترون میدونی ولی چریک ها لازمه ی مبارزه...
کمک های مردمی به چریک ها هم کم نبود پیوستن مردم به این تشکیلات هم کم نبود...
در ضمن کمک ها هیچوقت یکطرفه نیست.





البته کلا دزدی از سرمایداراها و خرج کردن برای مقاصد غیر سیاسی مثل سیر کردن شکم گرسنه خودمون هم نمیتونه از نظر من بد باشه.
چندین خاطره وجود داره که چریکها از شکمشون میزدن ولی در راه مبارزه خرج میکردند ...
پس این نمیتونه مسئله ای شخصی و منفعت طلبانه ای باشه.



____________________________
صمد بهرنگی آموزش راستگویی، نظافت، با قاشق و چنگال غذا خوردن، با ادب بودن، کمک به بینوایان، احترام به بزرگترها را ارزش اخلاقی نمی داند و دروغگویی، دزدی، گول زدن دیگران و فحش دادن را با استناد به دیدگاه طبقاتی توجیه پذیر می داند. در کتاب الدوز و کلاغها می خوانیم: "الدوز گفت: ننه کلاغه، تو صابون خیلی دوست داری؟ننه کلاغه گفت: می میرم برای صابون! اولدوز گفت: زن بابام بدش می آید. اگر نه، یکی برات می آوردم می خوردی.ننه کلاغه گفت: پنهانی بیار. زن بابات بو نمی برد. اولدوز گفت: تو نمی روی به اش بگویی؟ ننه کلاغه گفت: من؟ من چغلی کسی را نمی کنم. اولدوز گفت: آخر زن بابام می گوید: "تو هر کاری بکنی، کلاغه می آید خبرم می کند". ننه کلاغه از ته دل خندید و گفت: دروغ می گوید جانم. قسم به این سر سیاهم، من چغلی کسی را نمی کنم. آب خوردن را بهانه می کنم، می آیم لب حوض، بعدش صابون و ماهی می دزدم و درمی روم. اولدوز گفت: ننه کلاغه، دزدی چرا ؟ گناه دارد. ننه کلاغه گفت: "بچه نشو جانم. گناه چیست؟ این، گناه است که دزدی نکنم، خودم و بچه هام از گرسنگی بمیرند. این، گناه است جانم. این، گناه است که نتوانم شکمم را سیر کنم. این، گناه است که صابون بریزد زیر پا و من گرسنه بمانم. من دیگر آنقدر عمر کرده ام که این چیزها را بدانم. این را هم تو بدان که با این نصیحتهای خشک و خالی نمی شود جلو دزدی را گرفت. تا وقتی که هر کس برای خودش کار می کند دزدی هم خواهد بود." به زعم صمد تنها در جامعه بی طبقه است که اصول اخلاقی معنا دارد.
______________

Rosa گفت...

نوشتی: اتفاقا مخالف دزدی بودند ولی مجبور بودند دزدی کنن، توی کمونیزم هیچکس دزدی نمیکنه چون همه همه چیز رو دارند. مسائلی چون دزدی بخاطر مشکلات اقتصادیه ...

رزا: راستش دزدی را در متن آن باید دید.
اگر در مدرسه ی اشتراکی دزدی بشه پس در کمونیزم هم دزدی میشه!
اگرچه همه چی اشتراکی است، اما بعضی از چیزها نیست. مثل سنجاق سر مادر بزرگ!
ابتدا اینکه دزدی بد است. این را بچه ها باید بدانند. و اینکه در سیستم کنونی، دزدی میشود، چون برخی گرسنه اند. اما برخی نیستند و زیاده خواهی دارند. یعنی همه چیز را از کودکی برای خود میخواهند.
در کودکستان و ابتدایی باید توضیح داد که سنجاغ سر را بگذاری همه لمس کرده ازش حض ببرند. اگرچه مال تو است. هر انسانی وسایل شخصی دارد که فقط مال او است. مگر اینکه مثل کمون اشتراکی زندانیان شاه، حتی لباس زیر ها را هم اشتراکی اعلام کنی!
من فکر میکنم اینطوری فردیت انسان زیر سوال میرود. و بدلیل ایدئولوژی اغلب مجبور به اشتراک میشوند.
مثال بهتر اشتراکی کردن زمین است. بسیاری نمیخواهند. خوب مجبوریم با عده ای که حاضر به اشتراکی کار کردن هستند ابتدا تقسیم کنیم، تا شاید در پروسه ای مردم روستایی ببینند که برداشت بیشتر است و خانواده های کمون خوشبختترند و برای تولید زمان کمتری صرف کرده و کودکان سیر تر هستند و با تبلیغ عملی، آنها را نیز که حاضر به اشتراک نیستند جذب کنیم.
دزدی به هر حال بد است. سیستم نابرابر انسان را مجبور به دزدی میکند. توجیه دزدی فقرا، دلیل توجیه خود دزدی بعنوان یک عمل خوب نیست.
خوب احتمالن تو هم نمیخواهی کودکت در آینده دروغ گو و یا دزدی کند؟
اما کودکان باید بفهمند، چرا دزدی وجود دارد و اگر دزدی دیدند نخواهند مجازات باشد...و همرنگ جماعت خواهان بریدن دست و پای سارق نشوند...
چرا که علیرغم اینکه ما آن را (دزدی) را درست نمیدانیم، اما ضرورت آن را بدلیل گرسنگی ملت، به کودک یاد آور میشویم.
فکر نمیکنم صمد هم خواهان انتقال ارزش گذاری مثبت روی دزدی و دروغ برای کودکان باشد. صمد تنها دلیل دزدی را برای کودکان در سیستم نابرابر توضیح میدهد و نه خوبی دزدی و...
در جیاپاس مکزیک که روابط آنارشی حاکم است نیز با آنکه بسیار فقیر هستند، بانک زدن یا دزدی از سیستم و یا از خود کمونهای روستایی (حلزون ها) تبلیغ نمی شود.
قبل از جی 8 کانادا نیز بانکها در آتش سوختند و آنارشیستها پول را آتش زدند و میزنند.
ما خواهان جهانی بدون پول هستیم. خواهان رابطه ی مبادله و اشتراک هستیم.
ما سرمایه داران و مالکان را به دزدی متهم میکنیم.
"مالکیت دزدی است"
حال چگونه در عمل، برای حزب و تشکیلات و ... باید فراخوان دزدی داد؟
اصولن ما خواهان اشتراک هستیم و نه مصادره ی اموال برای ایدئولوژی، حزب، تشکیلات و...
این 4 جوان هم از بانک دزدی کردند. اگر آنارشیست نبودند حکومت یونان آنها را بنام تروریست، 16 سال به زندان محکوم نمیکرد.
در واقع
آنارشیستها بانکها را میسوزانند و نه دستبرد...
مسلمن من وقتی تشنه یا گرسنه باشم، میدزدم. مگر اینکه بهم کمکهای مردمی شود!
اما این از من دزد نمیسازد.
دزد آن است که نیازی نداشته و بدلیل حرص، زیادخواهی، انحصار طلبی و... ثروت جامعه و دسترنج دیگران را (ارزش اضافه و... ) در نزد خود و قبیله اش حفظ میکند برای قدرت و...

Rosa گفت...

نوشتی: صمد بهرنگی آموزش راستگویی، نظافت، با قاشق و چنگال غذا خوردن، با ادب بودن، کمک به بینوایان، احترام به بزرگترها را ارزش اخلاقی نمی داند و دروغگویی، دزدی، گول زدن دیگران و فحش دادن را با استناد به دیدگاه طبقاتی توجیه پذیر می داند.

رزا: من جامعه ی اشتراکی میخواهم که همه ی ارزشهای "اخلاقی" بالا ارزشمند باشند. و نیازی به توجیه نیز نداشته باشند و چون در جامعه ی اشتراکی نیازی به زیر پا گذاشتنش نباشد و چون تقسیم ثروت است و نابرابری دیگر نیست...
در سیستم کنونی دروغگو برنده است. برخن دروغگویی بدلیل سلطه (کارفرما، والدین، معلم و... ) اجبار است. تنها طبقات بالا نظافت دارند. ابزار قاشق و چنگال و بقیه در دسترس همه نیست (من در روستاهای شمال با دست پلو میخوردم)...
کمک به بینوایان بعنوان "حماقت" ارزشگذاری میشود. اگر کودکم تمام 2 یورویی که دارد به گدا ببخشد، نه که تحسین نمیشود در این سیستم، بلکه مُهر احمق میخورد.
ادب داشتن به زیر دست و اینکه حیثیت انسانی در مورد آشغال جمع کن ها زیر پا گذاشته شود بدلیل فقر شان متداول است.
بزرگتر ها و اغلب مُسن تر ها را از نظر سیاسی له کرده اند. بحث سیاستمداران: چرا باید نسل جوان برای بازنشستگی مُسنترها، مالیات دهد؟
....
من در پی ایجاد جهانی هستم که خارج از نژاد، سن، جنسیت، گونه و....
انسان بدلیل حیثیت انسانی اش مورد احترام باشد و زندگی اش برای جامعه با ارزش...
دروغ نشنود، گول نخورد، و با صداقت برخورد شود...
بهتر است بمانند آنارشیستها از عشق و همدلی و همبستگی و محبت و احترام به انسان، حیوان زمین و موجوداتش شروع کنیم تا نفرت...
کودکان و نسل جدید مسلمن راهشان را خواهند ساخت.
نمیتوان با گروگان گیری افراد خانواده ی فئودال و سرمایه دار، ...و روشهای مزدوران سیستم یعنی با سرکوب، زور و اجبار و... مردم را جذب جامعه ی اشتراکی کرد.
ملت باید ببینند که ما انسان تریم. عشق و دوستی، همدلی و صداقت و همیاری را در روابط ما ببینند.
و در آزادی و انتخاب به ما بپیوندند.
هر گونه "آزاد سازی" اجبار است. هر گونه قدرت گیری بعنوان گروهی نخبه و پیشاهنگ و حزب و... همان بیراهه ی سوسیالیسم از بالا میباشد.
متاسفانه چریکها از عشق تهی و از نفرت پر بودند...
مسلمن ما نیز از دشمن مردم و خود نفرت داریم و اگر مجبور شویم مانند انقلاب اسپانیا، جیاپاس و اکنون کوبانی برای دفاع از زندگی خود اسلحه بدست خواهیم شد ولی ما برای آزاد سازی مردم بعنوان "پیشگام" اقدام نخواهیم کرد.
ما بهمراه مردم هستیم تا بردگان مُدرن از خواب مصرف (به قیمت نابودی زمین ) بیدار شوند.
در جهان کنونی تنها حیوانات هستند که به قیم نیاز دارند و تنها عملیات جبهه ی رهایی بخش حیوانات و زمین قابل توجیه هستند از نظر من...

Rosa گفت...

نوشتی: به زعم صمد تنها در جامعه بی طبقه است که اصول اخلاقی معنا دارد.
رزا: در همین سیستم اتفاقن همه ی اینها معنا دارد...
دقیقن بدلیل اینکه انسان خوب و صادق بودن در این سیستم، احمق بودن مُهر میخورد و اینگونه انسانها اصولن در سلسله مراتب پایین تر نگهداشته میشوند و زرنگی و کلاهبرداران بالاترند... جامعه باید تغییر کند.
انقلابی در مناسبات کنونی، انقلابی در رفتار انسانها هست.
اینکه این هیرارشی قدرت، دگرگون شود.
احترام و دوستی بر پایه ی نژاد ثروت، جنسیت و رتبه در سلسله مراتب نباشد...

Rosa گفت...

نوشتی: به زعم صمد تنها در جامعه بی طبقه است که اصول اخلاقی معنا دارد.

رزا: در همین سیستم اتفاقن همه ی اینها معنا دارد...
منظورم بین آنارشی و مردمی که خواهان دگرگونی سیستم هستند معنا دارد...
صمد هم در واقع فکر نمیکنم اگر کودکی میداشت در همین سیستم راه دزدی و دروغ و از دیوار خانه ی مردم بالا رفتن را بهش می آموخت...
:)

Rosa گفت...

راستی
ببین چرا در هر گروهی که کوکتل مولوتوف میپراند حداقل یک یا دو نفر با کپسول خاموش کننده ی آتش وجود دارد!
اگرچه این رفقا احتمال فرارشان سخت تر است و بمراتب بیشتر احتمال دستگیری دارند.

آنارشیسم نتیجه نخواهد داد، مگر اینکه مردم مزیت اتحاد را فهمیده باشند و بدانند چگونه
طرحی از زندگی اجتماعی را سازماندهی کنند که در آن دیگر نشانی از زور و خشونت نباشد.
مالاتستا

ناشناس گفت...


"من البته مشکلی با خود دزدی ندارم. خودم هم پول خرید یک کتاب را ندارم، و دنبال بلند کردنش هستم"

"صمد هم در واقع فکر نمیکنم اگر کودکی میداشت در همین سیستم راه دزدی و دروغ و از دیوار خانه ی مردم بالا رفتن را بهش می آموخت..."

این ترویج کتاب دزدی تو دقیقا مثل آموزش بالا رفتن از دیوار سرمایدارهای صمد بهرنگیه...

بهرحال من که فرقی نمیبینم بین دزدی اون آنارشیست ها با چریک ها و دزدی تو با دزدی صمد، فقط فکر میکنم تو یه کله و مستقیم میخوای آرزوها و ایده الهات رو همینجا برپا کنی ولی امثال صمد میدونن این مسیر بسیار طولانیه ...

از اونجایی که برپایی تمام خصلت های خوب انسانی را که میلیونها سال زیر یوغ قدرتها، نابود و فاسد و کذایی و مصنوعی شده رو میخوای تو همین زمینی که در اختیار قدرتهاست بدست بیاری، مسلما باید هم مخالف اون نقشه کشی های تشکیلاتی باشی چون هم مسیر سخت تری داره هم طولانی تره و هم از ابزار همین قدرتها استفاده میشه ....

"اگر مجبور شویم مانند انقلاب اسپانیا، جیاپاس و اکنون کوبانی برای دفاع از زندگی خود اسلحه بدست خواهیم شد"

"اگر در مدرسه ی اشتراکی دزدی بشه پس در کمونیزم هم دزدی میشه"

پس بدون سلاح پیروزی آنارشیستی شما بدست نمیاد همونطور که بدون دزدی پیروزی گروه های دیگر ...


اگر چریک و کمونیست هدفش آزادی خلق و کارگر است بخاطر برپا کردن انسانیت است اینکه چریک و کمونیست دست گذاشته روی کارگر برای این است که کارگران مثل طبقات بالایی در جنایات و سرکوب و کثافت کاریها دست نداشتند و سهمی درش ندارند و این فقط کارگران بودند که تولید و آبادسازی زمین رو به عهده داشتن...

چریک ها و کمونیست ها از مریخ نیامدند از همین کارگرانی هستند که به سلاح آگاهی دست پیدا کردند اینکه پیشاهنگ و نماینده هستند باید با انتخاب کارگران باشد وگرنه چه فایده دارد؟ مثل خود شما که وبلاگی تهیه کردید و مخاطبی دارید مسئول تهیه وبلاگ شمایی و امثال مایی که میخوانیم هم این وبلاگ را برای خواندن انتخاب کردیم، شما هیچگاه پسورد وبلاگت رو به من نمیدی چون بهرحال مسئولیت تهیه رو بعهده گرفتی، همونطور که یک تشکیلات نمیتونه تسلیحات و نظمی رو که تهیه کرده به سرمایدارها بده چون بهرحال مسئولیتی رو برعهده گرفته...


"کمک به بینوایان بعنوان "حماقت" ارزشگذاری میشود"

منظور صمد برپایی کنسرت های گدایی و انجمن های خیریه در جایی مثل آفریقا است که بچه هایشان روی گنج نشسته اند گنجشان غارت ولی دو یورو دو یورو به اینها کمک میشود منظور صمد خوزستان است که نفت و گاز دارد ولی مردمش در سرما یخ میزنند و گدایی مسئولان را میکنند
منظور صمد پس گرفتن حق است ...


___________________________
هیچ بچه عزیز دردانه و خودپسندی حق ندارد قصه من و اولدوز را بخواند بخصوص بچه‌های ثروتمندی که وقتی توی ماشین سواری‌شان می‌نشینند، پز می‌دهند و خودشان را یک سر و گردن از بچه‌های ولگرد و فقیر کنار خیابان‌ها بالاتر می‌بینند و به بچه‌های کارگر هم محل نمی‌گذارند.
___________________________

Rosa گفت...

الان از استثمار مضاعف! برگشتم و حتمن با دقت کامنتت را میخوانم و اگر جواب احتمالی داشتم مینویسم.
اما راستش از اینکه نوشتی بچه های ثروتمندان نباید الدوز را بخوانند، خنده ام گرفت...
امیر پرویز پویان یک بچه فوق پولدار بود، جزنی هم وقت تیربارانش در تپه های اوین از من و ما بیشتر پول داشت.
در مورد پاسورد بلاگ هم ایمیل بده تا برات بفرستم.
تقسیم کارها همیشه خوب است. بلاگ فقط یک تریبونه و روزی 300 تا 400 نفری کلیک میکنند و اطلاع رسانی است فقط، نه کمیته ی مرکزی تشکیلات! یا چاپخانه ی حزبی یا سلاح و...
هیچوقت فکر کرده ای که کتاب، پوشاک و غذا و اتوبوس و قطار و... همگی باید مجانی باشه؟
من به کودکم همیشه گفته ام که اینهمه پول زور است که ما را مجبور کنند وقت باارزش زندگی مان را برای اینهمه در اختیارشان بگذاریم.
اغلب کتابها مجانی است، بجز کتابهای علمی.
برای انحصار دانش در دست اقلیتی...
بجای توجیه دزدی بهتر است اغلب سیاست چرایی پرداخت پول در برابر کالا و خدمات را به کودکان توضیح داد تا آنان روزی حق خود بدانند که "مجانی" از سرویس اتوبوس و قطار استفاده کنند مثل اعتراضات جوانان و مردم برزیل...
یا اینکه «دانش در اختیار همه»
مجانی بودن اینترنت و آنلاین کردن کتابها، مقالات و....
یعنی تبلیغ ایده ی اشتراک و نه دزدی.
چون تو هم نخواهی خواست که کودکت (کودک احتمالی ات) با کیف مدرسه ی همشاگردی اش بخانه بیاید؟!
در ضمن هیچ چریکی از هیچ کارگری اجازه نخواست که "آزادش" کند.
بر طبق نظریات مارکس اما مسئولیت آزاد سازی بشریت! روی شانه ی طبقه کارگر گذاشته شد. بعدش لنین همین وظیفه را روی دوش حزب و چریکها بعدها وظیفه ی "آزاد سازی" را به خود محول کردند.
آنارشی یعنی هر گروهی خود رها گردان است و هر فرد خود را آزاد کند.
این مسئولیت آزاد سازی به "نمایندگی" انجام نمیشود...

Rosa گفت...

نوشتم: "من البته مشکلی با خود دزدی ندارم. خودم هم پول خرید یک کتاب را ندارم، و دنبال بلند کردنش هستم"

نوشتم: "صمد هم در واقع فکر نمیکنم اگر کودکی میداشت در همین سیستم راه دزدی و دروغ و از دیوار خانه ی مردم بالا رفتن را بهش می آموخت..."

نوشتی: این ترویج کتاب دزدی تو دقیقا مثل آموزش بالا رفتن از دیوار سرمایدارهای صمد بهرنگیه...

نوشتی: بهرحال من که فرقی نمیبینم بین دزدی اون آنارشیست ها با چریک ها و دزدی تو با دزدی صمد، فقط فکر میکنم تو یه کله و مستقیم میخوای آرزوها و ایده الهات رو همینجا برپا کنی ولی امثال صمد میدونن این مسیر بسیار طولانیه ...

رزا: موضوع اینه که من از بیچارگی میدزدم و صمد در حال تربیت دزد است!
یعنی کودکانی (چریکها) که از زن بابا (سرمایه داری) برای خانواده کلاغه (خلق) میدزدد.
دقت کن که در اینجا کلاغه دارد به الدوز خط میدهد، صابون بدزد و به زن بابا دروغ بگو. الدوز هم احتمالن بچه فئودال است مثل پویان و در کوه صابون غرق!
الدوز قراره رابین هووود بشه!

Rosa گفت...

رزا: خوب من بعنوان یک آنارشیست! میگویم کلاغه خودش باید راههای تقسیم ثروت را پیدا کنه.
در قصه ی صمد که نوشتی، کلاغه با یک توطئه قرار است از تولید انبوه خانواده توسط فرزند خانواده بعنوان واسطه استفاده کنه. البته تضاد کودک با نامادری (زن بابا) در اینجا مورد استفاده قرار گرفته...
کلن باید بدانیم که کلاغه (خلق، مردم و توده ها) این ماموریت دزدی صابون (دزدی از سرمایه دار) را به الدوز نداده اند. بلکه نویسنده (صمد) در خیال خود این ماموریت را به الدوز ها (کودکان و نوجوانان و جوانان ) میدهد...
برای همین هم هست که در خیزش سیاهکل دهقانها و روستاییان الدوز (چریکها) را تحویل پلیس و ژاندارم شاه میدهند.
باری
آنارشی فقط برای دفاع از خود اسلحه بدست میگیرد. بساط روابط پولی را سمبولیک با آتش زدن پول و بانکها نشان میدهد چون پول کاغد است و ارزش ندارد(بانک ساختمان است خراب میشود و بطوری که صدمه ای به جان کسی نخورد)
من نیز کتاب میدزدم و چون دانش باید در دسترس همه باشد. دانش نباید انحصاری باشد. پول نداشته باشم و ببینم کس دیگری ندارد و جلوی چشم کودک دارد یک مرغ یخزده بلند میکند، برایش از نابودی تولید انبوه میگویم که بدریا ریخته میشود برای ثبات قیمت. و اینکه شکم گرسنه اجباری ندارد. و برای اینکه کودک طبق ارزشهای آموخته از جامعه دزد مُرغ را به صندوقدار لو ندهد.
برای اینکه کودک خارج از تماشای دزدی به نیاز و احتیاج مردم بپردازد و مانند بقیه ی تماشاگران خواهان مجازات دزد نباشد.
و شاید روزی این مناسبات را در تقسیم ثروت ناعادلانه بداند و خواهان عوض شدن آن شود.
و نگوید: دزدی گناه کبیره است و مجازات دارد و...

Rosa گفت...

نوشتی: منظور صمد پس گرفتن حق است ...
رزا: گرفتن حق را خود افریقا و خوزستان باید بگیرد.
این یک کار جمعی است و نمیتوان اسلحه گرفت و بعنوان اقلیتی چریک ملت را به حقشان رساند.
آنارشی در صدد همکاری با اجتماعاتی است که برای برابری برپا خواسته اند و تشویق خودسازماندهی برای گرفتن حق... حال این حق ابتدا سهمی از تولیدات است و شاید روزی دگرگونی رادیکال و ریشه ای کل مناسبات اجتماعی باشد.
در مورد طبقه ی کارگر
این طبقه چه کسانی است؟
آنارشی تمام ستمدیدگان را فرا میخواند. تمام آنهایی را که این سیستم را نمیخواهند.
زنان، همجنسگرایان پناهجویان بی حق ها و مورد تبعیض قرار گرفته ها و...
آنها در زیر نام کارگر و زیر چتر آنها بعنوان تولید کننده نمی گنجند.
بی نام ها نامی ندارند.
شاید ستمدیدگان فعلن نام خوبی باشد برای ما.
چون کارگر میتواند مرد باشد و سفید باشد و دگرجنسگرا باشد و گوشتخوار باشد و ....
و خود در سیستم سلسله مراتبی در بالای کارگر مهاجر، زنان، سیاهان، همجنسگرایان، گیاهخواران و... قرار بگیرد.
پس آنارشی خواهان تسلط کارگران و مدیریت جامعه توسط آنان نمیباشد.
و هر گروهی از این ستمدیدگان باید برای رفع ستم و داشتن حق برابر خودسازماندهی کند و قدرت را پخش کند و در مدیریت جامعه اشتراک کند تا قدرت پخش شود و در واقع دست گروه خاصی نیاشد یعنی قدرت لغو شود.
تضاد شهر و روستا، زن و مرد، کودک و بزرگسال، دگرجنسگرا/همجنسگرا و زمین/ انسان و بهره کشی از گروههای پایین هرم سلسله مراتب باید لغو شود.
این کار را نه طبقه ی کارگر میتواند و نه چریک و نه گروهی متشکل در سلسله مراتب حزبی و نه رابین هوود!
ایجاد ساختارهایی کپی نشده از سیستم اما میتواند.
امروز باید شب در کتابخانه باشم تا کودک آنگونه که میخواهد بدون حضور من و آتوریته ی والدین کُل فضای خانه را در اختیار داشته باشد.
انقلاب در یک لحظه بمانند آتشفشان نیست.
انقلاب ابتدا از مغز ها شروع میشود.
اولین و بزرگترینش شاید زیر سوال بردن اقتدار خود است و حل تضاد کودک/بزرگسال و والدین.
هر وقت از اقتدار خود صرفنظر کنی آنوقت امید جامعه ای بدون سلطه بیشتر خواهد شد.
در مورد این بلاگ هم هدف اشتراک است و من نیز اگر بخواهی تو را در این پروژه از تولید به مصرف مشترک میکنم. هر زمان خواستی ایمیل کن تا مطالبت را بدون فیلتر من یا دیگری پابلیش کنی.
برای من شخصن افتخار است که از این تریبون حرفهایت را با مردم در میان بگذاری.
چرا؟
چون تو بمانند بسیاری از ما جوینده هستی و نه تبلیغاتچی!
دستانت را در همکاری و تعاون میفشاریم...
Rosaroshan2012@gmail.com

ناشناس گفت...

"راستش از اینکه نوشتی بچه های ثروتمندان نباید الدوز را بخوانند، خنده ام گرفت..."

من ننوشتم صمد در مقدمه الدوز و کلاغ ها اینو گفته!
بذر کینه میپاشه اما این کینه ی عمیق نیست یک نوع تلنگره در ذهن کودک فقیر برای افتخار کردن به خودش و منزوی نشدن، کودک فقیری که جز شرم و پنهان کردن فقرش چیزی برای از دست دادن نداره، صمد کار میکنه رو ذهن بچه ها که قدرتمند باشند برای فهم و چرایی فقر ...
برای ادامه زندگی ...
اطمینان دارم اون آنارشیستهای دزد هم دوستان و آموزگارانی چون صمد داشتند و اگر نداشتند بهرحال در جمعی بودن که بطور غیرمستقیم این ایده هارو دریافتند (ایده = امید به ادامه زندگی و پشت کردن به یاس و ناامیدی)


"موضوع اینه که من از بیچارگی میدزدم و صمد در حال تربیت دزد است!"


من با داستانهای صمد دزد نشدم فهمیدم دنیا اون چیزی نیست که پدر و مادر و تلویزیون میگن باید مثل ماهی سیاه ماجراجو و گستاخ باشی تا دنیارو درک کنی...

"یعنی کودکانی (چریکها) که از زن بابا (سرمایه داری) برای خانواده کلاغه (خلق) میدزدد."

نه کلاغ و عروسکهای تو داستانهاش همگی در حال همزادپنداری و رفاقت با بچه ها هستند این فراواقع‌گرایی مخصوص ادبیات کودکانه، کلاغ و الدوز دیالوگ های برابر دارند و همدردند، تشبیهت درست نیست چون هردو خلقند ...

"هیچوقت فکر کرده ای که کتاب، پوشاک و غذا و اتوبوس و قطار و... همگی باید مجانی باشه؟"

با صمد بهرنگی بچه متوجه میشه که نه تنها پولی نباید بده و از این که پول میده عصبانی میشه چون پول زوره و وقتی حرفهای کلاغه رو میشنوه در مورد دنیایی که هیچکس کار نمیکنه و همه شاد و خوشحالند به این فکر هم فرو میره که چرا راننده اتوبوس و اشپز غذا عصبانی هستند و چرا کارهای سختی دارند!؟
و این تلنگرها و جرقه ها پوسته ی ارتجاعی رو که همون اخلاقیات دروغینی که توسط معلمها و پدر و مادر و .. بوجود اومده رو میشکنه و کودک دوباره تبدیل به کودک با مغز خالی ولی در عطش دریافت پاسخ های عمیق میشه ...


"دقت کن که در اینجا کلاغه دارد به الدوز خط میدهد، صابون بدزد و به زن بابا دروغ بگو. الدوز هم احتمالن بچه فئودال است مثل پویان و در کوه صابون غرق!
الدوز قراره رابین هووود بشه!"


لنین هم وضعش خوب بود چگوارا هم میتونست میلیونر بشه انگلس هم پولدار بود و هزاران مثال دیگر
ولی اینها دوست محرومان بودند...

صمد ارزشی قائل نمیشه برای پولدارهایی که "به بچه های کارگر محل نمیگذارند"

شما بعنوان انتی فاشیست میتونی برای فاشیست ها وقت بگذاری؟
با وجود میلیونها محروم الویت شما فاشیست هاست یا محرومین؟
البته اگر انسانی بری جلو رندم انتخاب میکنی ...
بهرنگی کودکان محروم رو انتخاب کرد ولی کتابهاش قفل و زنجیر نداشت که به دست پولدارها نرسه با اون جمله میخواد نظر بچه پولدارهارو هم جذب کنه در راه همبستگی با فقرا ...
راه آموزش به پولدارها همینه، نشان دادن ارزش واقعی بچه های کارگر و محروم

نمیدونم کجا داشتم میخوندم که ماشین یه بنده خدای سرمایداری رو ترکوندید!
وقتی چیزی از شما گرفته میشه باید چیزی رو از طرف مقابل بگیرید این حق گرفتن رو اسمش رو گذاشتن دزدی اسمش رو گذاشتن ترور اما بهرحال یک عمل قهرآمیزه که نباید وجود داشته باشه اما اجباره ...

"چون تو هم نخواهی خواست که کودکت (کودک احتمالی ات) با کیف مدرسه ی همشاگردی اش بخانه بیاید؟!"

اگر داشتم دلیل دزدی و چگونه بوجود اومدن دزدی و بد بودن دزدی رو بهش میگفتم ولی این رو هم بهش میگفتم اگر من مردم و روزی جایی گرسنه بودی یا اطرافیان محرومت داشتند از گشنگی میمردند حتما مثل رابین هود و ژانوالژان D: از مال سرمایداران بزن و بین خودت و دوستانت تقسیم کن ...
البته بهش یاداور میشدم کیف مدرسه ای همشاگردیش رو نزنه چون بعضی پدر مادرها سختگیرند و تا دم مرگ بچه های بی عرضه شون رو میزنند و اینکه اون بچه زحمتکشه زیرا برای تحصیل علم به مدرسه اومده و روزی به تو و دیگران کمک خواهد کرد ...


البته این مطالب رو یکدفعه و یکشبه و کلی نمیگم بهش بعد از سالها اموزش در مورد اینکه سرمایه چیه سرمایدار چیه این وصیت رو بهش خواهم کرد :D


"در مورد پاسورد بلاگ هم ایمیل بده تا برات بفرستم."

وبلاگ که پسورد نداره اگر ایمیل بدم باید پسورد جی میلتو بدی؛ باشه؟

ناشناس گفت...

کامنت آخرتو الان دیدم مثل اینکه همزمان در حال کامنتیدنیم..

"چون تو بمانند بسیاری از ما جوینده هستی و نه تبلیغاتچی"

پس اگر تبلیغاتچی باشم پسوردتو نمیدی درسته؟
چرا؟
تو کی هستی که تشخیص میدی من تبلیغاتچی هستم یا نه؟
چرا اصلا تو باید تعیین کنی؟

تو فقط میخوای من عضو ساده ای از وبلاگ باشم یعنی فقط نویسنده باشم و با این عضو ساده بودن من نمیتونم وبلاگتو حذف و غیرفعال کنم دقیقا مثل تشکیلات چریکها، عضوها کارهای اصلی مثل منحل کردن تشکیلات یا دسترسی به تمام اطلاعات رمزی رو نمیتونن انجام بدن و داشته باشند ...
بهرحال تو دنیایی زندگی میکنیم که باهوشترین ها جز سازمانهای اطلاعاتی سرمایداران هستند و جاسوسی یک ابزار برای سرکوبه ...

ناشناس گفت...

"گرفتن حق را خود افریقا و خوزستان باید بگیرد.
این یک کار جمعی است و نمیتوان اسلحه گرفت و بعنوان اقلیتی چریک ملت را به حقشان رساند."

این جمله ام در مورد این بود که صمد قصدش دزدی سیستماتیک نبود بلکه هدف والاتری داشت ...

بهرحال
شاید اقلیتی چریک از اون منطقه به این نتیجه رسیدن که مسلحانه هم میشه حق رو گرفت.
من درمورد چریک های کمونیست حرف میزنم اصلا مگه میشه کسی گمونیست باشه و توده ای عمل نکنه بدون دخالت توده ها عمل کنه؟ اینکه مغایره با کمونیزمش....
به نظر من چریک های سیاهکل همون توده های کمونیست بودند که عضوها از اطراف همان منطقه بطور داوطلب به سیستم وارد میشدند...
حالا یک سری داستان سرایی ها هست در مورد اینکه اینها تحصیل کرده بودند نمیدونم روشنفکر بودند فلان و بسیار ..
ما که رفتیم لاهیجان و سیاهکل مردم یه چیز دیگه میگفتند از شور و شوق اون زمان و پیوستن به مبارزه میگفتند از مادرهای پیری میگفتند که برای چریک ها با جان و دل غذا درست میکردند از جوگیری جوانها و احساسات بلندپروازانه میگفتند ... در کل اگر چریکها قرار باشه همراه توده ها نباشند بدرد نمیخوره و چیزی رو عوض نمیکنه و اتفاقا امنیت نسبی رو هم بخطر میندازه ...

ناشناس گفت...

راستی فکر کنم یکی از کامنتامو ترور انقلابی کردی D:

نمیدونم چرا :-؟ خدا بخیر بگذرونه

البته راضی ایم به رضای خدا همین تعدادی هم که منتشر کردی رو خدارو شاکریم!

Rosa گفت...

الان آمدم و 2 باره باید برم.
آدرس یک ایمیل تقریبن مُرده همان پاسورد بلاگ هست.
ایمیل بزن به ایمیلی که نوشتم و پاسورد را میفرستم.
در مورد سیاهکل هم البته زیاد چاخان نکن!
به روستاییان گفته بودند خرابکار و راهزن آمده...
البته من آنموقع نبودم و خیلی بعدها از عموهایم بعد از انقلاب شنیدم که افسوس میخوردند (شمالی هستند) و آنوقتها هم بچه بودند و نمیدانستند خرابکار نبودند و چریک بودند!
در مورد کامنت راستش وقت آپدیت کردن خودت هم میتونی سری به هرزنامه بزنی که برخی مواقع کامنتهای ملت را اتوماتیک میبره آنجا و دیده نمیشه. با یک تیک میتوانی بگی هرزنامه نیست و با همان تاریخ میبره به قسمت نظرها و از هرزنامه در میاد.
در ضمن ببین چرا در تنظیمات هر بار کُد لاتین میخواد. من تنظیم کردم روی خیر!
ولی باز کُد میخواد. رفقای خارجی ام میگویند که کامنتها را خود برادر بزرگ داره چک میکنه.
پس حتمن رفتی داخل با فیلتر شکن برو.
اگر با آکانت امریکا بروی شاید بازی در بیاره. بعدن برات مینویسم.
با آی دی اروپا تا حالا مشکل ورود نداشتم!
فعلن تا بزودی.
ممنون از گرفتن مسئولیت آپدیت.
رزا

ناشناس گفت...

خودم کامنتی که حذف شد رو کپی داشتم:

(((کامنت آخرتو الان دیدم مثل اینکه همزمان در حال کامنتیدنیم..

"چون تو بمانند بسیاری از ما جوینده هستی و نه تبلیغاتچی"

پس اگر تبلیغاتچی باشم پسوردتو نمیدی درسته؟
چرا؟
تو کی هستی که تشخیص میدی من تبلیغاتچی هستم یا نه؟
چرا اصلا تو باید تعیین کنی؟

تو فقط میخوای من عضو ساده ای از وبلاگ باشم یعنی فقط نویسنده باشم و با این عضو ساده بودن من نمیتونم وبلاگتو حذف و غیرفعال کنم دقیقا مثل تشکیلات چریکها، عضوها کارهای اصلی مثل منحل کردن تشکیلات یا دسترسی به تمام اطلاعات رمزی رو نمیتونن انجام بدن و داشته باشند ...
بهرحال تو دنیایی زندگی میکنیم که باهوشترین ها جز سازمانهای اطلاعاتی سرمایداران هستند و جاسوسی یک ابزار برای سرکوبه ...)))

ناشناس گفت...

"در مورد سیاهکل هم البته زیاد چاخان نکن!"

خالی رو کسانی میبندن که در پی شهرت و یا آبروداری و یا کسب قدرت هستند خوشبختانه من هیچ سهمی از اینها ندارم و نمیخوام که داشته باشم، تا اونجایی که شنیدم و متوجه شدم شور و شوق زیاد در لاهیجان وجود داشت و همچنان بعضی لاهیجانیها با افتخار از اون واقعه صحبت میکنند بهرحال ما که نبودیم ولی اگر بودیم حس خوبی میداشتیم ...



Rosa گفت...

نوشتی: تو فقط میخوای من عضو ساده ای از وبلاگ باشم یعنی فقط نویسنده باشم و با این عضو ساده بودن من نمیتونم وبلاگتو حذف و غیرفعال کنم دقیقا مثل تشکیلات چریکها، عضوها کارهای اصلی مثل منحل کردن تشکیلات یا دسترسی به تمام اطلاعات رمزی رو نمیتونن انجام بدن و داشته باشند ...
رزا: لول
این چرت و پرتها چیه؟
یاد جوک گاوها و ایسم ها افتادم!
آنارشیستها گاوها را رها میکنند و بدلیل مخالفت با استثمار، شیرشان را نمیدوشند!
خوب در مورذ آنارشا فیمنیستها اینه که گاوها قراره شیر را بدوشند!
من میگم اختیار کامل، تو میگی عضو ساده!
من اصلن نمیدانم چگونه عضو ساده یا کادر یا رهبر یا خدا!
کُلی نوشتم علیه سلسله مراتب و ...
حالا میگی مثل چریکها!
ببین
یا هستی با ماها یا نیستی!
من آنارشیستم. یعنی ما کادر، عضو ساده، هوادار... اینها نداریم!

فوقش بلاگ را حذف کنی...
اگر برایت چیزی را تغییر میدهد بکن...
شاید هم نکنی و اینطوری خوانندگان با یک فرد جدید و ایده های جدید و سوالهای جدید آشنا میشوند.
به هر حال به ریسک آن می ارزد.
پس ایمیل کن برات بفرستم.
در ضمن اگر خواستی کس دیگری را بیاری حتمن قبلش بگو.
منظورم دادن پاسورد و ایمیل است.

من الان تعیین میکنم که تو باشی. چند وقت دیگر هم تو تعیین میکنی که دیگری باشد.
خوب در خانه های کلکتیو هم همینطور است. اینکه کسی فرد جدید را می آورد و...
این رتبه و مقامی به من نمیدهد.
تبلیغاتچی هم فحشه. که من در واقع بتو ندادم و تازه گفتم که نیستی.
میسیونر و تبلیغاتچی منظورمه...
خوب حالا دست و آستینها را بالا بزن برای کار!
در هر دو صورتش
آپدیت یا حذف
فاکتور لذت را فراموش نکن. کار بدون لذت یعنی استثمار.
خوش آمدی
رزا

ناشناس گفت...

"این چرت و پرتها چیه؟"

منظورم این بود که این یک روند طبیعیه ربطی به آنارشی و چریک هم نداره باید مراقب زحمات بود ...

ولی خیلی قضیه جالب شد یک بسیجی هم میتونه بیاد با گفتن کمی "چرت و پرت" پسورد وبلاگی رو که سالها با دوستانت توش نوشتید رو بگیره و وبلاگ رو ساقط کنه...
یعنی تمام کامنتهایی که امثال وحید و مسعود و غیره با جان و دل نوشتن امکان داره با "چرت و پرت" و دروغ یک بسیجی حذف بشه تا با این حماقت ثابت شه آنارشی مثلا تشکیلات نداره و با همت خرد جمعی برپا میشه!
باشه ..
البته هنوز این حماقت ثابت نشده من ایمیل دادم بهت ببینم چی میشه!

ناشناس گفت...

این ربطی به آنارشی نداره و اثباتش!
آخرین باری که یکی را از سرما به خانه آوردم دوستم گفت: تجاوز!
خوب بدون اعتماد نمیشه...
ما در برابر سیستم مجبوریم به عشق و اعتماد ریسک کنیم...
مسعود و وحید و... و همه هر کدام بسیار مستقل هستند و اگر تاکنون تریبون خود را ندارند، خواهند داشت.
آنارشی تشکیلات داره...
اما نه هیرارشیکال.

ناشناس گفت...

حماقت که چه عرض کنم
دیوانه ای تو
ندیده نشناخته پسورد رو داد به ما
مرسی از پسورد
ریسکت انقلابی اتوماتیک عضوگیری و یارگیری میکنی D:
خیلی باحالی دمت گرم
نه بخاطر پسورد بلکه واقعا جزئی از پایینی ها هستی
یادت باشه تغییرش بدی کار گوگل که حساب کتاب نداره یه وقت بخاطر تغییر ای پی اگر لاک شد یا مشکلی پیش اومد نگی تقصیر این چریک ها بود D:

RosaArchiv گفت...

خوب خوش آمدی رفیق
به جمع ما دیوونه ها
:)
باشه الان پاسورد را عوض میکنم
هر وقت وقت هم کاری داشتی بگو
تا مطالبت را خود گردان، خودت پابلیش کنی
از آشنایی باهات خوشحالم
عشق
همبستگی
و اعتماد متقابل
ما؟
پیروزیم:)