۱۵ دی، ۱۳۹۳

فیلم مستند چگونه انقلاب شد؟ فیلم انقلاب 57 ـ پنج قسمت

فیلم انقلاب 57 ـ پنج قسمت اهمیت فراوانی دارد که تاریخ خودمان را بدانیم. چگونه انقلاب شد؟ چه بودیم و به کجا رسیدیم؟ این فیلم به بسیاری از واقعیت های قبل سال 57، شخصیت شاه، خمینی… و اپوزسیون مخالف شاه اشاره دارد.

قسمت اول: http://www.manoto1.com/videos/51036/vid5642
 قسمت: دوم: http://www.manoto1.com/videos/51037/vid5647
قسمت سوم:  http://www.manoto1.com/videos/51038/vid5650
 قسمت چهارم: http://www.manoto1.com/videos/51039/vid5655
 قسمت پنجم: http://www.manoto1.com/videos/51040v1/vid5660


رزا: دو سه روز تعطیلات فقط فیلم دیدم. چون انقلاب بهمن نزدیک است لینکهای فیلم طولانی و 5 قسمتی تلویزیون «من و تو» را در زیر میگذارم. البته از قسمت 3 جالب میشه. مطمئنن تحریف زیاد داره و بشدت طرفدار سلطنت و  علیه چپها و مجاهدین هست. برخن هم درسته و آنها "چپ ایرانی"  اشتباهی تاریخی در حمایت از رژیم اسلامی و خمینی داشتند و همچنین حزب توده که حسابی خودش را گُه مالی کرد. و خوب رژیم هم بدجوری همگی شان را لت و پار کرد ... اما جالبه که کماکان بخشهایی از آنها هنوز هم اگر خری عر عرش شبیه "مرگ بر آمریکا" باشد، هنوز که هنوزه دنبالش راه میافتند و تپاله اش مقدس میشود!
فیلم "انقلاب" شبکه ی "من و تو" بر ضد هر گونه انقلاب است و طرفدار سلطنت ولی البته کمابیش خودش را پشت سر بختیار قایم میکند.
راستش شخصن فکر نمیکنم اصولن بختیار که اینهمه دیر هم آمد، شانسی میداشت. اگرچه که به حق بود و شاید اگر نیروهای چپ و ملی ها (جبهه ملی) حمایتش میکردند، وضعیت ملت به اینهمه پیسی منجر نمیشد، بخصوص سوختن زندگی نسل ما و نسلهای پس از انقلاب.
در مورد تاکید اینکه "شاه گفته بود خونریزی نشود" و ارتشبدها هم خون نریختند، شاهد زنده خودم که فقط یک قلم در حین  تسخیر کلانتری نارمک به مردم با گلوله هایی شلیک کردند که از دو دیوار رد شده بود و در دیوار سوم گیر کرده بود!
سوراخهای دیوار قد یک توپ تنیس بودند و "کارشناسان" اعلام کردند، احتمالن گلوله هایشان تمام و اینها ضد هوایی بوده!
در مورد حجاب هم البته فیلم بسیار صداقت داشت. زنهای سن دارتر فامیل، همیشه یک روسری ته کیفشان بود که اگر خواهران زهرا در تظاهرات گیر دادند، فوری محجبه بشوند. تازه خمینی هنوز نیامده بود و من هم از یک خانواده ی ملی و چپ هستم که اغلبمان از زیر آب رفتن سر قطب زاده شاد شدند چون علیه حجاب اسلامی تا رادیوتلویزیون هم به اعتراض رفتند....فیلم اعترافات کیانوری هم متعجبمان نکرد، فرار قصاب کُردستان با کُلاهگیس خنداندمان و خوشبختانه 30 خرداد را هم دیر رسیدیم!
سازنده ی فیلم بسیار سعی کرده از شاه ایران چهره ی خوبی بسازه، اما راستش اگرچه انقلاب به سرانجام خوبی منجر نشد و تقریبن هر کسی از ما مردم یکجوری از انقلاب صدمه دیده، اما راستش هر کدام از ما نوجوانان و جوانان آندوره که پیروزی بر ارتش را به چشم خود دیده، در هوای انقلابی نفس کشیده و قدرت بی کران مردم را حس کرده، هیچکدام دیگر انسان معمولی نیستیم. حتی آنانی که پس از اینهمه مبارزه، زندان، شکنجه، تبعید و غربت سر در لجن کرده و برای بازگشت سلطنت از انقلابی گری توبه هم کرده اند، میدانند که مونارشی چقدر خسته کننده است!
اصلن حالم به هم میخورد، اینها را با اینهمه مدال و سرشانه و شق و رق دیدن.
فیلم یک صحنه ی به دار کشیدن (احتمالن ساواکی) به دست مردم داره که کله ی اعدامی در خیابان خونالود است و معلوم نیست که چرا کارگردان این قصابها را  در فیلم "چریک" میخواند. در مورد آتش زدن می خانه ها، دقیقن خودم هم دیدم و البته در خیابان مجیدیه بود و ما فرداش که تو خیابان اجازه ی گشتن زدن داشتیم، همدردی مردم را هم شنیدیم با موسیو که دکانش را آتش زده بودند... ساندویج های خوبی داشت گویا!
دیدن فیلمها را توصیه میکنم. با تمام تحریفی که داره و جانبگیری که میکنه. نسل ما و بعد از ما هر دو ورژن (ورژن رژیم و سلطنت) را خواهد دید و راه آینده را خواهد یافت.  من از انقلاب تنها احساسی را که ضبط کرده ام  پر از همبستگی، همکاری، همدردی و امنیت و شفقت بود. ما دختربچه ها تنها رفتارها را میدیدیم وقتی درب خانه ها را میزدند و پنبه جمع میکردند. در صف های نفت با هم مهربان بودیم. در سرمای زیاد زیر کُرسی ها فقط خنده بود. مردم جان داشتند، اگرچه نان نداشتند! و ما خواب پسرانی را داشتیم که تا صبح در سنگرها میخوابیدند و زیبا بودند. میدرخشیدند. آنقدر جوان که با هر پُک سیگار به سرفه می افتادند. در خیابانهای ما ترس نبود و آنروزها اغلب چهره ها، پر از امید بود. زندگی بشدت در جریان بود و در نهایت فقر کسی به قرص برنج فکر نمیکرد...
فقط ای کاش که ما مانند بختیار فرصت خواندن انجیل ابلیس را داشتیم و یا آنان که خوانده بودند، با او بیعت نمیکردند.
هر چند که بقول پدرم، نهضت آزادی/ فروهرها/ جبهه ی ملی بسیار زود بهای این معامله با شیطان را خواهند پرداخت و پرداختند.
متاسفانه ما زنان گوسفند قربانی و پیشکش بیعت چپ و ملیون در اعتلاف "ضد امپریالیستی" با خمینی شدیم. اگرچه هنوز هم در تقلای فرار از عید قربانشان، کماکان تقلا میکنیم. یادمان باشد که در انقلاب بعدی، سنگرها را به آن جوانان پر شور وا نگذاریم. و سرنوشتمان را به دست پدرها و پدربزرگها وا ننهیم....
از کوبانی بیاموزیم و نگذاریم برایمان تصمیم بگیرند، تا بعد زنده زنده کفن مان کنند. قصه ی انقلاب ما هنوز ادامه دارد!
وقت پیروزی؟
ما سر هایشان را نمیتراشیم! نمازخانه هایشان را نمیسوزانیم، دست و پایشان را قطع نکرده و حجاب از سرشان برنمیگیریم! موشها وقتی گرسنه شوند، همدیگر را خواهند خورد.
ما رویمان را بر می گردانیم!
تا طلوع خورشید را نظاره کنیم...

قطع انگشتان یک سارق در ملاء عام در یزد
تاريخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۶ ب.ظ کد خبر: 117639
23.08.2014
عکس سرهنگ احمد غلامزاده فرمانده انتظامی شهرستان ابرکوه یزد
به گزارش بویرنیوز،  سرهنگ احمد غلامزاده فرمانده انتظامی شهرستان ابرکوه یزد در گفت‌وگو با «باشگاه خبرنگاران» در تشریح جزئیات پرونده این محکوم گفت: در راستای اجرای دستور مقامات قضایی دادسرای عمومی شهرستان ابرکوه و تایید شعبه هفتم دادگاه تجدید نظر استان در خصوص ۳۲ فقره سرقت و کلاهبرداری و تحصیل مال از طریق نامشروع، متهم به نام «م.ن» به قطع چهار انگشت دست راست در انظار عمومی و تحمل یک سال حبس تعزیری و جزای نقدی و همچنین استرداد اموال تحصیل‌شده محکوم شد.
وی ادامه داد: چهار روز قبل با صدور حکم قضایی، مراسم قطع چهار انگشت دست راست متهم با دستگاه گیوتین، پس از خوانده شدن حکم مقابل بازداشتگاه شهرستان در ملاء عام به اجرا درآمد که مورد استقبال شهروندان قرار گرفت و موجبات رضایتمندی هر چه بیشتر مردم از عملکرد فرماندهی انتظامی و دستگاه قضایی در جهت ارتقای امنیت و آسایش را فراهم آورد.
غلامزاده خاطرنشان کرد: پلیس و دستگاه قضایی با عزم و اراده­‌ای جدی و راسخ مصمم هستند تا با شدت هر چه بیشتر با مخلان نظم و امنیت عمومی برخورد کرده و احساس آسایش و آرامش را در سطح شهرستان حاکم کنند.

بفرمایید میزان دزدی این سارق چقدر بوده که چهار انگشت دست راستش یعنی دست راستش را قطع کرده اند ایا به اندازه دزدی میلیاردی این سالها میباشد . ایا به اندازه یک هزارم دزدی بابک زنجانی میباشد . ایا این بیچاره اگر هم نادم شده باشد با دست قطع شده میتواند کار کند و درامد ابرومندانه داشته باشد؟؟؟؟؟

«رضا صفري» از ديروز چهارشنبه, 18 ارديبهشت 1393 درحاليكه لبهاي خود را دوخته، دست به اعتصاب غذا زده و مامورین زندان به عوض رسیدگی به پرونده اش او را  به سلول انفرادي  منتقل نمودند.
او در اعتراض به اينكه بعد از قطع انگشتان دست و پايش بدون هيچ دليلي به مدت ١٢ سال است كه براي ٣٢ ميليون ردمال در زندان به سر ميبرد و بدليل انتقالش از زندان اراك به ندامتگاه مركزي كرج هيچ امكاني براي ارتباط با خانواده، شاكيان و عملا پرداخت رد مال را نداشته است، و با این شرایط او مجبور است که  تا آخر عمر محكوم به حبس  باشد!

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...


سلام

http://youtu.be/yZgaumQpqFQ

Rosa گفت...

مرسی
خوشبختانه ماسکش را برداشت که بشه ماچش کرد:)

http://youtu.be/0t71yB_jmF4

Rosa گفت...

The stars form the gate again
Soon we shall arrive in the new world...
Soon merciless war and destruction
Shall fall upon the unknowing...
Weapon in hand and death in our eyes
We march to attack...
Soon the folk of here shall feel
Our wrath and steel...
We conquer now this world...


http://youtu.be/szrCg4hbqMs

ناشناس گفت...

عجب! نميدونستم ميشناسيش.تو فاز موزيكايي كه ميزاشتي تو سايت نبود.اينجا تو ايران خيلي كم ميشه پيدا كرد كسي كه موزيك خوب گوش بده و در عين حال به طور جدي سياسي راديكال باشه.از موزيك "فن" بودن رو فقط بلدن و از سياست "تا بوده همين بوده" رو. :)

Rosa گفت...

راستش
خوب اینجا همه رقم آدم هست.
این بلک راک البته به وضعیتی که ماها توش هستیم بیشتر میخوره!
من هم تعجب کردم از لینک.
پس بهتره که تو بیایی تا در مرکز لایف تو خیابون بشنوی!
در مورد بلاگ راستش آرشیو هست و روحیه ی دیگری توش دارم.
اگرچه اگر هم من را روزی ببینی فرقی با مردم ماتریکس ندارم.
یک آدم معمولی که درونن داره فریاد میزنه!
شعری که گذاشتم ویدئوی زیبایی داره

http://youtu.be/B9cDIA5rD-g

:)

Rosa گفت...

متال ایران البته بلک ایران نداره...
ElectroqutE

http://youtu.be/X1A9MK10zkc

ناشناس گفت...

پس از گذراندن 7 خان من هم به زودی از "شهر ارواح تماشاگر" فرار خاهم کرد و شاید روزی شما و دوستانتان را هم ملاقات کردم که این باعث خوشحالیم خاهد شد و بگویم من همون ناشناس بودم.
خوشالم که میبینم انسان هایی مثل شما وجود دارند مخصوصا که همزبان هم هستید.
چیزی که برام خیلی عجیب بود اون شعری بود که گذاشتی.اون شعرو من حدود 8 سال پیش تو صفحه یاهو 360 گذاشته بودم و خیلی باهاش حال میکردم چه خودش چه موزیکش.
مرسی از لینک. این ویدیو رو ندیده بودم. زیباست :)

Rosa گفت...

خوشحال میشم ببینمت
از شهر ارواح رد شدی با ایمیل تماس بگیر ببینمت :)
آره شعرش بسیار زیبا هست...
بسیار نیرو میدهد...

ناشناس گفت...

رزا جان چیزی بگو که با هم بخندیم

Rosa گفت...

http://1.bp.blogspot.com/-YJrk21CMORQ/VKbLN287J8I/AAAAAAAAKDI/5bIe0-1UI4Y/s1600/ros.jpg

ما تنها با زیر سوال بردن آتوریته و سلطه میتوانیم زنده بمانیم. راه های خلاق تر باید کشف کرد. تا بشود جمع بدون سلطه ای را ایجاد کرد.
وقتی کسانی را یافتی که به مانند خودت جهان را ببینند، آنگاه میتوان از ته دل خندید. و هم از برخی حماقتها خندید هم به خود و هم به دیگران.

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=85408

:)

ناشناس گفت...

شما هم طبع طنز دارید، خوب این خیلی خوب است اگر کسی شما را نشناسه. از آتوریته هم بهتره شما هیچی نگی. کسی که همه ی اطرافیانش را می خواهد تحت آتوریته ی خودش داشته باشد. آیا خوب است همینقدر که شما دائم در اینترنت دنبال ردپای این و آن می گردید، یکی هم دنبال رد پای شما باشد و شما را افشا کند. حتما می گویی خوب چه اشکالی داره، بذار بکنند. نه خانم رزا کسانی که شما را از نزدیک شناخته،می دانند که شما چه نوع انسانی هستی. خودت را در پشت یک فمینیست پنهان کردن دیگه فایده ای نداره. خیلی ها دیگر به شما باور ندارند. دهانت را که باز می کنه فقط دروغ ازش بیرون می آید و آنهایی هم که شما را نمی خواهند بشناسند، چرا که هنوز تحت تاثیر دروغ هایتان هستن،مشکل خودشان است، آنها کورکورانه شما را حمایت می کنند. بگذار که کثافت هایی که شما پشت سر دوستان خودتان گفته اید، گفته شود، آنوقت می خواهم بدانم کی از شما حمایت می کند. شما صداقت ندارید و از نظر روابط انسانی خیلی عقب افتاده هستی. البته از نظر معلوماتی که دارید و اینکه کنحکاو هستی، کسی نمی تواند در این مورد به شماچیزی بگوید. ولی در پشت همه ی این ها هیچ واقعیتی وجود ندارد. تمامن فیلم است و صحنه ای که شما بر روی آن هستید و نقش اول را بازی می کنید.

Rosa گفت...

نوشتید: نه خانم رزا کسانی که شما را از نزدیک شناخته،می دانند که شما چه نوع انسانی هستی. خودت را در پشت یک فمینیست پنهان کردن دیگه فایده ای نداره.

رزا: خوب گویا شما من را از نزدیک میشناسید. اگر اینطور هست و من فیمینیست نیستم، شما من را افشا کنید.

نوشتید: بگذار که کثافت هایی که شما پشت سر دوستان خودتان گفته اید، گفته شود، آنوقت می خواهم بدانم کی از شما حمایت می کند.

رزا: من نیاز به پشت سر کسی حرف زدن ندارم و اگر انتقادی دارم همینجا رسانه ای اش میکنم. اما گویا شما مخفی کار هستید و مثلن چیزهایی میدانید...
خوب که چی؟
من دوستی ندارم که پشتش بخواهم حرف بزنم. آنهایی که من میشناسم در تلفن یا چت باهاشون بحث میکنم. آنهایی هم که از نزدیک نمیشناسم را در همین بلاگ به مطالبشان برخورد کرده ام.
من حامی و هوادار ندارم که مثلن با "افشاگری" شما در بروند. کودکستان که نیستیم قهر کنند... شما اما گویا مغزتان اندازه ی گنجشکه!
با عذرخواهی از گنجشک البته.
چون گنجشک هم اینهمه حسادت و بُخل ندارد...

نوشتید: صحنه ای که شما بر روی آن هستید و نقش اول را بازی می کنید.

رزا: ای ول
بفرمایید شما نقش اول را بازی کنید. شما در سیستم رقابتی گیر کردید. خوب خودتان را ارتقا بدهید، بروید نقش اول بازی کنید. من در این مسابقه ی کی بهتره شرکت نمیکنم....

ناشناس گفت...

نه من نه رل شما را در هیچ صحنه ای نمی خواهم. این یک بیماری است که شما بهش مبتلا هستید. اسم این بیماری کنترل است. من اصلا کنجکاو نیستم که شما دوستی دارید یا ندارید. کار شما فقط توهین است و هیچ چیز دیگری نمی دانی. می گویی مغز من گنجشکه؟! اما مغز شما بیمار است. نمی دانم در کجا و در چه رابطه ای می توانم به شما حسادت بورزم؟!!!!! تنهاتصوری که ندارم این است که جانشین شما شوم. شما در رل هایتان آنقدر عمیق فرو رفته اید که خودتان هم به چیزهایی که می گویید کم کم باور پیدا کرده اید. سیستم رقابتی در مغز شما جای گرفته است و فکر می کنی که همه باید از این نقطه به دنیا نگاه کنند. به عنوان یک زن آزاده و آگاه پابه جلو می گذاری ولی متاسفانه شخصیتت چیز دیگری است. نیازی نیست من شما را افشا کنم، شما کم کم خودت دست خودت را رو می کنی. من نباید بغل دست شما بشینم تا به شما نزدیک باشم. حتی در دنیای مجازی هم می شود دیگران را شناخت، فقط می بایست کمی دقیق تر و با صبر وحوصله بود.

Rosa گفت...

نوشتید: اسم این بیماری کنترل است.

رزا: اوه یک بیماری جدید بعد از ابولا کشف شد!

من فکر میکنم گرفتار حسادت زیاد هستید. از روابط سیستم رقابتی که بیرون باشید راحت تر خواهید بود. مثلن آمده اید اینجا من را افشا کنید، اخطار دهید و غیره
خوب ملت به اخطار شما چرا باید نیازی داشته باشند؟
مثلن من با نوشته هایم گولشان خواهم زد؟
اصلن مردم چه نیازی به شما دارند و اخطار و هشدار؟
شما فکر میکنید که دیگران پُختگی شما را ندارند و از نظر توانایی و شناخت انسانها پایین تر از شما هستند و ممکن است گول من را بخورند و...
یا دارید از حسادت میترکید، یا خود را قیم دیگران میدانید و یا همان که گفتم، گُنجشک:)

نوشتید: حتی در دنیای مجازی هم می شود دیگران را شناخت، فقط می بایست کمی دقیق تر و با صبر وحوصله بود.

رزا: زرشک!



Rosa گفت...

لينك بسيار جالب , علل و انگيزه هاي ­حسادت و امكان درمان آن , از اما گلدمن فمينيست آنارشيست ، سال 2003 در وبسایت 8مارس قرار دادم و هنوز نتوانستند قصابی اش کنند!
شاید به دردتان بخورد...

آنكه دلمشغول زیستن باشد ، قادر به گریز از رنج معنوي و شكنجه هاي روحي نیست . اندوه و
پریشاني ناشي از اندیشیدن به گذر عمر ، همراهان دائمي زندگي ما میباشند ! این اندوه و پریشاني
را انسان هاي بدسرشت به ما تحمیل نمي كنند بلكه از بطن روح ما فرا روئیده ، تارو پود وجود ما
را تشكیل میدهد !
درك این نكته بسیار ضروري است زیرا انسانهائي كه قادر به رها ساختن خویش از اینگونه
تصورات نبوده ، بدبختي خویش را حاصل بدسرشتي دیگران مي پندارند. به سبب این خشم و نفرت
كوته نظرانه ، از رشد فكري باز مي مانند ! همواره دیگران را مسئول ، مجرم و گناهكار مي
شناسند ! حال آنكه خود گناهكارند! اینان به قله هاي زیباي حقیقت انساني دست نمي یابند زیر ا
انسان هاي حقیقي ، خوب و بد ، اخلاقي و غیر احلاقي را اصطلاحاتي محدود كننده میدانند كه در
گیرودار كنش متقابل احساسات بروز مي كند!

علل و انگیزه های حسادت و امكان درمان آن - اما گلدمن

http://www.8mars.com/8MARS_MAGHALAT/goldman6aus2003.pdf

ناشناس گفت...

نه به آن زرشک گفتنت و نه از اماگلدمن نقل قول کردنت. شما اینجا دکان زدی. من اصلا فکر نمی کنم که کسی گول شما را می خورد یا نمی خورد و نمی خواهم کسی از من هم بدون و چرا چیزی را بپذیرد بلکه معتقدم که هر کسی خودش می تواند از برخوردهای شما برداشتی داشته باشد. من شما را نه گناهکار و نه مجرم می شناسم، شما بیمار هستید و اصلا به چیزی که نوشتی ربطی ندارد. شما به این و آن می گویید که در پی سلطه گری هستند و من به شما می گویم شما هم در کنار آنها قرار دارید و این در شما آنچنان رشد کرده که به یک نوع بیماری مبدل شده است. سعی نکن خودت را چیز دیگر جلوه بدهی. همانطور که گفتم نمی دانم در چه موردی می بایستی به شما حسادت بورزم. اما خوب شما هم آزادی می توانی به من هم حسادت را ببندی. در ضمن من از نوشته های شما همیشه این برداشت را داشتم که برای حیوانات احترام قائل هستی ولی اینجااز کلمه ی گنجشک استفاده می کنی که به من توهین کرده باشی.

Rosa گفت...

رزا: خوب مثل اینکه از چماق تهدید به افشاگری و رو کردن "بگذار که کثافت هایی که شما پشت سر دوستان خودتان گفته اید، گفته شود، آنوقت می خواهم بدانم کی از شما حمایت می کند."
و چرند و پرندهای کامنت اولتان که خود روش قمه بستن و عربده کشیدن بود، به موضع پزشک دلسوز روان شناس تغییر موضع دادید...
من ضد سلطه هستم ولی دلیلی هم ندارم که هر عوضی ای بتواند با تهدید و ارعاب و چماق افشاگری به هر دلیلی (روانی، جنسی و...) بخواهد سلطه گری کند.
شما احتمالن از همان آدمهایی هستید که هر وقت کمی احساس خوار و خفیفی در برابر کسی داشته اید، سعی در بدنام کردنش دارید.
من مسئول این خود کم بینی شما نیستم.
تلاش کنید احساس حسادتتان را به زیر بکشید.
بجای روانی و بیمار خواندن من، نگاهی به خودتان بیندازید.
پر از عقده می آیید اینجا کامنت میگذارید تا به دیگران هشدار دهید در مورد من.
همه اش هم زرشک است.
من چه کرده ام؟
جای شما را تنگ کرده ام؟
برایتان متاسفم.

ناشناس گفت...

تا زمانی که شما فکر می کنید یا حداقل اینجور وانمود می کنید که من به شما حسادت می ورزم( خودتان هم می دانید که چرت است) دنبال یک دلیل و برهان هم می گردید( رزا: جای شما راتنگ کردم؟) نه شما جای من را تنگ کرده اید و نه من جای شما را. فقط نسبت به ادعاهایی که دارید، متعجبم و اینکه یک نفر چقدر می تواند رل بازی کند. در ضمن همانطوری که خودتان در بالا گفتید، شما دوستی ندارید و رابطه هایتان هم فقط در دنیای مجازیست. خوب می خواهم بدانم که شما چقدر واقعی هستید. کسی که فقط در دنیای مجازی زندگی می کند و دوستی ندارد که آن هم قابل فهم می باشد، چه چیزی برای حسادت دارد؟ البته در همان دنیای مجازی هم دوستی ندارید، دست شما پیش اکثر کسانی که هم عقیده تان هستند، باز شده و به همین دلیل رابطه ای هم در دنیای مجازی ندارید. مگر اینکه مثل همیشه با اسم مستعار به اتاق های پالتاکی بروید وگرنه اگر کسی شما را بشناسد جز بد وبیراه چیزی نصیبتان نمی شود و آن هایی هم که بد و بیراه بهتان نمی گویند، بودن شما را جدی نمی گیرند. در واقع تا آنجایی که من اطلاع دارم، کسی علاقه ای ارتباط گیری با شما را ندارد.با تمام این هاباز هم تهمت حسادت را به من می زنید. همان سلطه گری شما باعث دوری هااز شما شده. این را هم خودتان بهتر از هر کسی می دانید. خنده دار است که چیزهایی که در مورد خودتان صدق می کند و بهش آشنایی دارید به من می چسبانید ( احساس خوار و خفیفی که من دارم باعث شده که شما را بخواهم بدنام کنم!!!!) زکی
من فقط چیزی که در مورد شما گفتم این بود: شما تا جایی در پی سلطه گرایی و اتوریته هستید که به یک نوع بیماری مبدل شده است. از این زرشک ها هم تا دلتان می خواهد ببندید، بهتر از هر کسی می دانید که کجا قرار گرفته اید و بهتر از هر کسی هم می دانید که دیگر با کلمات بازی کردن نتیجه ای ندارد. رزا در دنیای مجازی جایی ندارد، رزا به گفته ی خودش در دنیای واقعی هم جایی ندارد. نه تنها شما بلکه هم مرام های دیگرتان هم که دچار همین بیماری هستند، خیلی وقت است که منزوی شده اند.

Rosa گفت...

نوشتید: رزا در دنیای مجازی جایی ندارد، رزا به گفته ی خودش در دنیای واقعی هم جایی ندارد. نه تنها شما بلکه هم مرام های دیگرتان هم که دچار همین بیماری هستند، خیلی وقت است که منزوی شده اند.

رزا: خوب اگر اینطور است و من منزوی هستم این به شما چه ربطی دارد؟
شما با کامنت اولتان آمدید برای هُشدار به خوانندگان این ستون که مبادا گول من را بخورند. قرار بود مثلن من را افشا کنید!
حال دوباره مینویسید که من هیچ دوستی در واقعی و مجازی ندارم و رفقایم هم منزوی هستند!
خوب اینکه من نتها و منزوی و رفقایم هم نتها و منزوی. پس شما احتمالن دارید به مُرده چوب میزنید!
ببینید: گورتان را زود گُم کنید.
چون من شخصن آدمهایی با اینهمه نفرت و بُخل و حسادت را خوب میشناسم. و حتی حیف وقت که برایتان تلف کنم.
بروید ببینید که خود شما چرا اینهمه به وجود مُرده ی من و رفقایم اهمیت و بها میدهید؟
شاید که چون ما نه منزوی و نه تنها هستیم. بلکه اتفاقن نظراتمان مطرح است و رفقایمان نیز با عشق و همبسته...

اتفاقن این شما هستید که مُشکل دارید و هم خودتان هستید که ناتوانی تان را در دیگران میبینید. سعی در بدنام کردن و بقول خودتان افشا داشتید!
بروید گروه هم نظرتان را بیابید و زندگی کنید.
انگشت کردن در دماغ دیگران کار نیست. مشغولیتی کاذب:)
با کُلی اُهل و تولوپ آمدید که من را افشا کنید، حال در حال روانشناسی انزوا و ...
امثال شما آنقدر زیادند و سیستم موجود نیز فقط امثال شما را مثل سوسک بیرون میدهد. کسانی که در چرک و نفرت و رقابت و بُخل دست و پا میزنند و از همان هم هر روز تغذیه میشوند.
شما جدن تهوع بر انگیزید.
رفقای من و خود من انزوا را ترجیح میدهیم و حتی به آن مُفتخریم.