۱۶ فروردین، ۱۳۹۴

سال بُز و شاخ به شاخ شدن با امیر -رئیس رادیو پیام کانادا


رزا: ایمیل امیر از رادیوپیام را به درخواست خود ایشان در بلاگ میگذارم. از آنجا که من را به لودگی و دروغ نیز متهم کرده اند، جواب ایشان را خط به خط میدهم! در ضمن دوستان دیگری نیز که "انتقاد" دارند و تمایل به رسانه ای شدن، لطفن در قسمت کامنتها بگذارید که ببرم روی صفحه ی اصلی. با تشکر
پریود بحث سیاسی در سنگسار فرخنده دختر کابل
 
رزا: شاید این پُست به نظر بیهوده باشد. اما یک لحظه فکر کنیم که زنان تریبون خود را نداشته باشند و برای انتشار نظرشان نیازمند اینگونه مردان شوند. مردانی که در ساختارها نم کشیده و به امتیاز خود به عنوان مردان واقف هستند. بلندگوها، انتشاراتی ها و همه ی ساختارها را تسخیر کرده اند. آیا باید برای تسخیر بلندگوها اقدام کنیم؟ نه هرگز. باید بلندگوهای خودمان را بسازیم. افکارمان را از تریبون خود انتشار دهیم. اینگونه ساختارهای آنان بیهوده خواهند بود. ما، هر کداممان هم توانایی ساختن کلیپ داریم و هم استفاده از رسانه های غیر رسمی. همین توانایی است که ساختارهای رسمی را بیهوده میکند، پس پیش بسوی استقلال از ساختارها و توانمند کردن خواهرانمان.

امیر رئیس رادیو پیام کانادا
سلام رزا،  می‌خواستم از پست شدن لینک میزِ گرد اخیر که به سایت‌های دیگر فرستاده بودم مطلع شوم که بطور اتفاقی‌  نوشته تو در وبلاگت را دیدم. ملاحظاتی را نسبت به این نوشته داشتم که در زیر مطرح می‌کنم. درست است که این بلاگ توست و هرچه دوست داری قطعا میتوانی‌ در آن بنویسی‌ ولی‌ حداقل اين نوشته بايد بر اساس واقعيت باشد نه زائيده ذهنت. من نمیدانم که مخاطبین این بلاگ چه کسانی هستند ولی‌ تو نمیتوانی به صرف صاحب بلاگ بودن به شعور آنها توهین کنی‌. اما ملاحظات من به این فکاهی:
-گفته‌ای که: "من هم بمانند لوگزامبورگ بدون اینکه بدانم چه کسانی در گفتگوی آنلاین شرکت دارند و آیا برنامه زنده پخش میشود یا نه؟ عاقبت بعد از پاسخ نگرفتن، بی‌خیال شده، متنی را برای باریکاد‌های خیابانی خودجوش آماده کردم! در ساعت شروع برنامه، چون خبری نشد" این اصلا صحت ندارد ، و خودت هم اینرا خوب میدانی‌. من با همه شرکت کنندگان از جمله خودِ تو، ساعت و روز برنامه را هماهنگ کردم، و با تو البته دوبار بیشتر تماس گرفتم تا مطمئن شوم که زمان برنامه را درست متوجه شده ايی.
رزا: بله به من چند بار ایمیل زدید.
: 2015-03-24
ﻳﻛﻰ ﺍﺯ ﻣﻬﻣﺎﻧﺎﻥ ﻣﺷﻛﻝ ﺩﺍﺭﺩ. ﺁﻳﺎ ﺍﻣﻛﺎﻥ ﺍﻧﺟﺎﻡ ﻣﺻﺎﺣﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻳﻛﺷﻧﺑﻪ ﻫﻣﺎﻥ ﺳﺎﻋﺕ ﺑﺭﺍﺕ ﻣﻘﺩﻭﺭ ﻫﺳﺗﺵ؟ ﺍﻣﻳﺭ
radiopayam
ﻣﻥ ﻗﺭﺍﺭ ﻣﺻﺎﺣﺑﻪ ﺑﺭﺍﻯ ﺭﻭﺯ ﺷﻧﺑﻪ ﺳﺎﻋﺕ ٤ ﺑﻌﺩﺍﺯﻅﻬﺭ ﺑﻪ ﻭﻗﺕ ﻟﻧﺩﻥ=٢١ ﻅﻬﺭ ﺗﻭﺭﻭﻧﺗﻭ ﻫﺳﺕ ﺭﺍ ﮔﺫﺍﺷﺗﻡ.ﺍﻣﻳﺭ

رزا: شما با زرنگی نوشته اید: با تو البته دوبار بیشتر تماس گرفتم تا مطمئن شوم که زمان برنامه را درست متوجه شده ايی.
رزا: شما امیر خان جان چندین بار ایمیل دادید، اما نه به خاطر من! من درست متوجه شدم! شما متوجه نشدید که من شما را ایمیل و پی ام باران کردم که بدانم آیا برنامه زنده پخش میشود یا نه. و همچنین میهمانان برنامه چه کسانی هستند که تا آخرین لحظه جواب ندادید!!!
امیر: ما پيش مصاحبه، دستگرمى و غيره نداريم. زمان را بتوافق ميرسيم و بعد در آن زمان تعيين شده كارمان را انجام ميدهيم. در اينمورد خاص هم، همه ما سر موعد آمديم،
رزا: شما تنها سر موعد نیامده و من نیز. در قسمت پی ام های اسکایپ اینجا متوجه میشوید که من حتی دو ساعت قبلتر آنلاین شدم بلکه هم صدا را چک کنم و هم شاید برای سوالهای بالا که یک هفته بی جوابشان گذاشتید جواب بگیرم.

امیر: کجای این موضوع اشکال داشت که ناچار شدی لوگزامبورگ بیچاره را از زیر خروارها خاک بیرون بکشی؟ واقعا که!

رزا: لوگزامبورگ "بیچاره" نیست. من اگر از خاک بیرونش کشیدم، این سوسیال دمکراسی بود که بقتل رسانده و در خاکش کرد، پس واقعن که! به شماها!

امیر: به اعتقاد من داشتن تفکرات و اندیشه‌های مخالف و متنوع نشان از بلوغ یک جامعه می‌باشد. طنز هم شكل زيبا و متفاوتى از بيان هستش ولى من هيچ انسجامى در اين نوشته فكاهى تو نميبينم

رزا: آورین آورین! چه کسی از شما نمره خواست؟

امیر: -گفته‌ای که: "میان مُستراح و تمرکز روی اسکایپ که بروم یا بمانم! اسکایپ یکهویی شروع به فعال شدن کرد و "رفیق امیر" سراپا سفید ظاهر شده و اعلام برنامه ی غیر زنده کرد.". بنظر من این نکته مهمی‌ است. سئوالی که پیش رویت قرار میدهم اين است كه: چطور فردی از افغانستان با آن امکان کم و محدود توانست در این برنامه شرکت کند ولی‌ تو نتوانستی؟

رزا: افغانستان برای چت امکاناتش محدود نیست. نشانه اش پر شدن یوتیوب از فیلمهای سنگسار فرخنده! لطفن بس کنید که بمانند کمونیست کارگری، افغانستان را در طالبان "پشت کوهی" خلاصه کنید!
امیر: تو اگر حتی به نظرات خودت و وقت دیگران احترام میگذاشتی ، میتوانستی از "میان مُستراح و تمرکز روی اسکایپ" کنده و حداقل از امکانات کتابخانه عمومی و یا كافى شاپ استفاده كنى تا بتوانی‌ در این بحث و گفتگو شرکت و از مواضعت دفاع کنی‌.
رزا: من آنقدر اهمیت گذاشتم که حتی دو ساعت پیشتر نیز آنلاین شوم و از یکهفته قبل تر نیز مرتب از شما بپرسم آیا برنامه لایف است یا نه و حتی برای مورد قطع شدن، شماره ی تلفنم را برایتان ایمیلی بفرستم که اگر تنها من را دعوت کرده اید، دست خالی نباشید.
اما جواب ندادن شما به ایمیل ها و پی ام ها جدن نشان داد که فرقی با کائوتسکی مُرتد ندارید!
امیر: ولی‌ مسئله تو چیز دیگری است. بنا به اين نوشته، رزا  یک فرد بیگناه و مظلوم که همه عالم در ناکامی و عدم موفقیتش سهیم هستند. این همان بیماری کودکانه اى است که اگر نتوانی بر آن فائق آیی، بعید می‌‌دانم که کسی‌ جدیت بگیرد.
رزا: من تلاشی ندارم کسی من را جدی بگیرد و اذعان دارم که دلقک هستم. ولی دلقک سیستم نه! در خنداندن مردم هرگز ناکام نبودم. اینکه من موفق نیستم و عدم موفقیت! خوب توجه کنید که موفقیت در چه؟ دختری را در کابل لت و پار کردند و من قرار بود گزارش بدهم. راستش خودتان هم خوب میدانید که قراری بر رقابتهای حزبی نبود، اگرچه آب گل آلود شد و برخی در حال ماهی گرفتن و کله پاچه پُختن!
امیر: -گفته‌ای که: "سیلی غفار اینهمه را نشنیده و از اتاق چت و بحث دور و در غیبت.". تو از کجا میدانی‌؟ بقول خودت، آنموقع تو در"میان مُستراح و تمرکز روی اسکایپ" قرار داشتى.  اتفاقا سیلی در تمام برنامه حاضر بود. بعد از قطع برق ما توانستیم تلفنی ارتباط را داشته باشیم. سیلی از افغانستان توانست در تمام یک ساعت و خرده‌ای اين گفتگو شرکت کند ولی‌ تو احتمالا هنوز تحت تاثیر بز و کله پاچه بودی. امیدوارم که از گذر این برخوردهای کودکانه بتوانی‌ گذر کنی‌.
رزا: برخورد های کودکانه احتمالن فحش باید باشد؟ آیا به این فکر کرده اید که دیگر به سال بُز و آبگوشت بزباش نخندید؟ و یا بعنوان سالمند، کودک بودن را بعنوان فحش استفاده نکنید؟ سعیتان را بکنید. شما هم گونه پرست، هم ایجیست و هم سکسیست همزمان هستید. برایتان جدن متاسفم...
امیر: -گفته‌ای که: صحبت کله پاچه و بز ترا به "استفراغ اجباری انداخت" انداخته. من از این بابت پوزش می‌خواهم. ولی‌ فکر کنم مشکل تو فراتر از آن مسئله هستش. رزا، ما چندین سال است که رادیو را اداره می‌کنیم و بنا به تم برنامه از بز گرفته تا سیاست روز صحبت می‌کنیم. مردم نرمال و معمولی حق دارند که خوشحال هم باشند و بخندند. براى همين، بمناسبت هايى برنامه هاى شاد هم توليد ميكنيم و اين هيچ اشكالى ندارد. مخاطبين ما انسانهاى نرمال هستند. البته، به حيطه هاى مختلف هم سر ميزنيم و با سياستمداران،  هنرمندان، فعالان سياسى و اجتماعى به پاى گفتگو مينشينيم. 
رزا: یعنی ما غیر نرمال و غیر طبیعی هستیم؟ اتفاقن کسی که در سال بُز بیاد کله پاچه و آبگوشت بُزباش می افتد نرمال نیست. چرا یاد  بُزبُز قندی نمی افتید آقا گرگه؟ دلقکی شما برای سیستم است و بازتولید فرهنگی آن. متاسفانه خود نیز به آن واقفید و هیچ اشکالی نیز در آن نمیبینید...
امیر: رزا جان آوردن كلمه پريود در اين نوشته تو، نتنها تو را راديكال نميكند، نتنها فعال زن معرفيت نميكند، كه نشانى از سردرگمى و پراكندهگى فكريت هستش.
رزا: بله سیستم هر روز بیشماران روانشناس بیرون میدهد تا هر زنی انتقادی داشت،  نشانی از سردرگمی و پراکندگی فکری بیابند. اینقدر از کلمه ی پریود دلخورید که توستسترونتان بیرون هم زده! بهتر است فوری لباس عوض کنید!
امیر: متأسفم كه اين شوق، انرژى، و امكانات اينچنين به هرز ميرود. پيشنهاد ميكنم نوشته ات را در چند نسخه چاپ و بده چند نفر كه ترا نميشناسند و فارسى هم بلد باشند اين متن را بخوانند و نظرشان را مطرح كنند. قطعاً متعجب خواهى شد كه چقدر با من همنظر خواهند بود. 
رزا: یعنی شما خیلی فارسی بلدید؟ 
شما خود، ایمیلتان را بفرستید برای غلط گیری. 
اما اسم بدهید تا مردم نیز بدانند سالها پای رادیو، میخ چه موجودی بوده اند. 

امیر: رزا، فرق اساسى تو با لوگزامبورگ در نحو كارتان هستش. لوگزامبورگ، فردى جدى و با پشتكار در كار سياسى بود. لوگزامبورگ عليرغم تو نتنها در"میان مُستراح و تمرکز روی اسکایپ" گير نكرده بود، كه با كار جدى و شبانه روزى براى زنان، كارگران و جامعه اى كه بدان اعتقاد داشت، فعاليت نمود.
رزا: بله رزا با رزا فرق دارد. رزا شاشش را در حزب کرد و من بدون حزبم! رزا ها بعد از یک قرن جهشی کیفی کرده تا برای مطالبات واقعی خود به خیابان بزنند. اگرچه رزا نیز همانوقتها به حرف رفقای حزبی اش اهمیت نداده و زندگی فیمینیستی خود را با معشوقش داشت. رزا را لنین کردن، تاسف دارد، اگرچه هر دو عاشق گربه خانگی بودند اما رزا از همان ابتدا از چارچوب "خانواده ی مُقدس" مارکسی بیرون آمد و دریافت که سرمایه داری هرگز زنان را آزاد نخواهد کرد!
امیر: من بار ديگر اين سئوال را پيشرويت قرار ميدهم كه چطور فردى از افغانستان اشغال شدهُ جنگزده توانست در اين ميزگرد شركت كنند ولى فرد ديگرى در جامعه اى با تمامى امكانات به علت اشكال فنى نتوانست. اين آن جدى بودن در كار است.
رزا: راستش همین فردا میروم اولین مغازه، یک کامپیوتر با کلاس بلند میکنم! اما اگر باز هم مُشکل اتصال پیش آمد، لطفن زنگ بزنید! آخر چگونه ممکن است که شما یکهفته ایمیلتان را باز نکنید؟ و حتی اسکایپ را؟ چگونه ممکن است وقتی خانم سیلی غفار(از افغانستان) میگوید: "خوب بهش تیلیفون بزنید"؟! میگویید: "نه نمیشود!"
لابد اشغال افغانستان توسط امریکا، باعث ارزانی خطوط تلفن شده!  البته قابل قبول است!
دمکراسی ارزان!
پس اما شما اینبار اعتماد کنید و شماره ی تلفنتان را بدهید. ما در اروپا بمانند کانادا چُسخور نبوده و استفاده از تلفن را نیز هنوز از یاد نبرده ایم! البته شما نیز احتمالن میدانید تلفن چیست. راستی وقتی "برق اسکایپ افغانستان" در اواخر گفتگو قطع شد، خانم ماجدی به سیلی غفاز زنگ زدند و صدایشان را شبیه شما کردند؟!!! ای ول...
امیر: اين اعتقاد داشتن به باورهاست. تو هم قطعاً ميتوانى لوگزامبورگ باشى و با طنز هم سخترين موضوعات جامعه را با مخاطبينت در ميان بگذارى (كه كارى مشكل و بسيار قابل ارزش هستش). ولى اينگونه برخوردهاى تو بيشتر لوده گرى هستش تا برخورد سياسى. تكرار اين موضوع را لازم ميدانم كه اگر ميخواهى جديت بگيرند بايد نوع برخوردت سياسى باشد و اين البته هيچ سنخيتى با بيان طنز ندارد.
رزا: لودگی از خودتان است! تنها کاری که با جدیت پٌشت میکروفون رادیو "پیام" یاد گرفته اید. لودگی کله پاچه ای  و تبلیغ آبگوشت بُزباش!    
امیر: من آذر و آناهيتا را در اين ايميل آورده ام چون این حق آنهاست که اگر لازم دیدند پاسخ دهند.
رزا: بفرمایید حکمت و مائو را هم مطلع کنید! یکی در کنار کله ی مارکس آرمیده، دیگری در حال عکس گرفتن با استالین است. فکر پولش را نکنید. وایبر مجانی است، حتی به آن دنیا!!!
امیر:لینک مطلب روزا: 
برايت آرزوى موفقيت دارم. امير
رزا: با بوسه. (لباس سفید بهتان نمی آید، فکر کردم از قبر با کفن زدید بیرون) اگرچه ایمیلتان هم اغلب بوی کافور میداد!
اما هر وقت خواستید بهم ایمیل کنید تا من هم یکهفته بعدش شاید جواب دهم. فعلن باز میان مُستراح و کامپیوتر هستم.
زیاد حرص نخورید، میدانم جای ختنه هنوز درد میکند!
لعنت به این آیین کُهن. روزی شما نیز آزاد خواهید شد. اگر بخواهید!

نوشته ی دوم امیر از رادیو پیام کانادا:
روزا جان، من با شما هيچ قرارى براى روز شنبه نداشتم. ايميلت را ديدم كه گفته بودى شنبه در اسكايب باشيم ولى من تأييد نكردم كه متهم به عدم اجراى آن شوم. همانطور كه در متن قبلى هم گفتم، ما پيش مصاحبه يا دستگرمى نداريم. شما به ايميلهايمان نگاه كن، قرار روز يكشنبه بود، آنلاين بودن قبل و بعد از آن شما بهيچ عنوان بمعناى ادامه قرار تعيين شده ما نميباشد. درصورت عدم تغيير اين نوشته و يا نوشته قبلى، پست آن بلامانع هستش. 
با سپاس. امير
رزا: برای خواندن بخشی از ایمیلها و پی ام های اسکایپ (اگر حوصله دارید هنوز) روی اینجا کلیک کنید.
رزا: اینکه در ایمیل دوم باز نوشته که گویا من گفته ام "برای دستگرمی" شنبه در اسکایپ باشیم، دروغ است. طبق ایمیل خود ایشان قرار بود شنبه و بدلیل مناسب نبودن به یکشنبه تغییر دادند. متن ایمیلشان در همان چند خط اول این پٌست.
اصلن چون نوشته بود یکی از شرکت کنندگان شنبه نمیتواند و یکشنبه میتواند، من هم سمج، پاپیچش شدم، چه کسانی قرار است شرکت کنند، که خبری نشد تا لحظه ی ضبط برنامه......

 
: 2015-03-24
ﻳﻛﻰ ﺍﺯ ﻣﻬﻣﺎﻧﺎﻥ ﻣﺷﻛﻝ ﺩﺍﺭﺩ. ﺁﻳﺎ ﺍﻣﻛﺎﻥ ﺍﻧﺟﺎﻡ ﻣﺻﺎﺣﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻳﻛﺷﻧﺑﻪ ﻫﻣﺎﻥ ﺳﺎﻋﺕ ﺑﺭﺍﺕ ﻣﻘﺩﻭﺭ ﻫﺳﺗﺵ؟ ﺍﻣﻳﺭ
radiopayam
ﻣﻥ ﻗﺭﺍﺭ ﻣﺻﺎﺣﺑﻪ ﺑﺭﺍﻯ ﺭﻭﺯ ﺷﻧﺑﻪ ﺳﺎﻋﺕ ٤ ﺑﻌﺩﺍﺯﻅﻬﺭ ﺑﻪ ﻭﻗﺕ ﻟﻧﺩﻥ=٢١ ﻅﻬﺭ ﺗﻭﺭﻭﻧﺗﻭ ﻫﺳﺕ ﺭﺍ ﮔﺫﺍﺷﺗﻡ.ﺍﻣﻳﺭ





salam
[3/29/2015 1:20:02 PM]R: aya barname live hast?

abgooshte Boz Bash (devil)
[3/29/2015 3:43:29 PM]R: chekar konam? in ahang haye band tonbanie chie! (nerd)
[3/29/2015 3:55:54 PM] Radio Payam  Canada: man hastam
[3/29/2015 3:56:11 PM] R: bemanam ya beram?
[3/29/2015 3:56:31 PM] Radio Payam  Canada: manzoret ro nemifahmam
[3/29/2015 3:56:45 PM] R: FARKHONDEH
[3/29/2015 3:56:46 PM] Radio Payam  Canada: ma ta chand daghigheh digeh shoroa mikonim
[3/29/2015 3:57:19 PM] R: are shorro xoubi bood
[3/29/2015 3:57:32 PM] R: Kale Pache BOZ!
[3/29/2015 3:57:49 PM] R: (cool)
[3/29/2015 3:58:18 PM] R: in Nahid kie hast?
[3/29/2015 3:58:32 PM] R: az 8 March hast?
[3/29/2015 3:58:41 PM] Radio Payam  Canada: na
 
ahan
[3/29/2015 3:58:50 PM]R: goftam
[3/29/2015 3:59:17 PM]R: begoo sale Boz, kale pache niestesh lol
[3/29/2015 3:59:58 PM]R: lotfan agar interview shod in ahang ha ra nazaried
[3/29/2015 4:00:27 PM] R: (rofl)
[3/29/2015 4:15:13 PM] Radio Payam  Canada: chera vasl nemishi
[3/29/2015 4:15:32 PM] R: ghat shodam
[3/29/2015 4:15:44 PM] R: gooya click nakardam
 [3/29/2015 4:15:46 PM] R: 2 bare


۸ نظر:

ناشناس گفت...

salam rosa jan haman tor ke midani barxord kotakane yani az mozeye bala barxord kardan va fam gerefdan az lenin beraye xelesala kardan terafe moxalef va dar majmo digaran ra ajmaz kardan ve in no barxord KARDAN DAGIGAN GIRESADEGANE AST. PIROZ BASHID.

Rosa گفت...

سلام عزیز
من کودک میمانم. راستش داشتم کلیپ بنی صدر را میدیدم در مورد جنگ سنندج. دروغ میگوید. ما در هر مقامی هم که باشیم میتوانیم اگر بخواهیم. میگوید که کُردها باید خوشحال باشند که ناپالم بهشان زده نشد، آنطور که گویا خمینی به ارتش دستور میداد.
من و بچه های مدرسه آنروزها پلاکارد بدست علیه جنگ در خیابان مجیدیه بودیم. انگار فرشته ای از آن بالا مراقبمان بود و خوشبختانه هیچکدام صدمه ای جدی ندیدیم.
سالها بعد که بنی صدر را در دانشگاهمان دعوت کردند، گفت که نوکر بی اختیار بوده. مثل همین کلیپ. امکاناتش را نداشته و توجیح و توجیح. من همه ی آنهایی را که در ساختار قدرت بودند همواره مُجرم میشناسم. حتی آن نظامیانی که طرح ترور هیتلر را داشتند، قهرمان نبوده اند. آنها که مدتی در قدرت بوده و تاریخ مصرفشان تمام میشود هم البته گاهی مقاومت میکنند، تا سلب قدرت نشوند. مثل بنی صدر ها...
امروز جنازه ها را در شوهای تلویزیونی برای کودکان امروز ردیف کرده تا شوی تلویزیونی پر تماشاگری نشان دهند "نمایش صلح".
چهره های زامبی شده را آنقدر پودر و ادکُلن میزنند تا مردم را مشمئز نکرده و نترسانند. و بساط آشتی و دست دوستی ها زیاد است در نمایش.
"قهرمان" کنفرانس برلن را به دستبوس آخوند اشکوری میبرند. پول زیبا میکند! داشتم فکر میکردم که این شادی امین هر چه بیشتر میچرد، جوانتر هم میشود!
برای کودک مُبلهای جدید خریدم، همه روانه ی زیرزمین شد!
روی صندلی پاره نشسته و با حیواناتش دلخوش...
باید بتوان کودک ماند، تا فاسد سیستم نشد. زندگی را دوست داشت و از سیاستمداران نفرت.
برای آنها مُهم نیست زندگی. زندگی و امید و اعتماد مردم را کیلویی میفروشند. ماسک هر کدام را برداری زیرش یک زامبی وحشتناک است.
اتهام و افترا کار هر روزشان است. فکر میکنند که ما هم از جنس آنهاییم.
کودک میمانیم. و از خود دفاع میکنیم. مقاومت و کودکانه مقاومت کردن تنها راهش است.
این سامبی های نفرت انگیز واقعن ترسناکند....

رو در رو: جنگ 24‌روزه سنندج: ابوالحسن بنی‌صدر و عبدالرضا کریمی

https://youtu.be/APzh0uVX9Ys


رو در رو - قسمت دوم: رودرویی شادی امین و حسن یوسفی اشکوری درباره کنفرانس برلین

https://youtu.be/YfWVuyoORHs

naskhad.blogspot.com گفت...

دمت گرم رفیق عزیز.دهن این امیروک بی پرنسیب, شونیست, پر حرف و لجن پراکن رو خوب زدی!! کاشکی منم میتونستم به شیوه تو طنز گونه بنویسم.نداشتن این قابلیت رو به "گور"(بعداز سوزاندنم به خاکستر پخش شده در اقیانوسها) میبرم.با بوسه های فراوان.

naskhad.blogspot.com گفت...

دمت گرم رفیق عزیز.دهن این امیروک بی پرنسیب, شونیست, پر حرف و لجن پراکن رو خوب زدی!! کاشکی منم میتونستم به شیوه تو طنز گونه بنویسم.نداشتن این قابلیت رو به "گور"(بعداز سوزاندنم به خاکستر پخش شده در اقیانوسها) میبرم.با بوسه های فراوان.

Rosa گفت...

سلام پیمان جان
چند بار ازش سوال کردم مطمئن هستید برای رسانه ای کردن ایمیلتان. بهش دوستانه وقت دادم، متن بهتری بنویسد!
یک فایل تصویری هم از کُل ایمیلها فرستادم که بازبینی کند. گفتم شاید نخوانده که روز مصاحبه را خودش عوض کرده و نه من.
اما گویا خروس یکپا دارد!
راستش اغلب وقتی که بشدت مورد بی عدالتی قرار میگیرم. این تنها راهی است که رها میشوم.
تصمیم سفت و سخت گرفتم هرگز دیگر به هیچ فوکُل پرولتری در ساختارها کمک نکنم. گزارش قتل فرخنده و فریاد در گلو وسوسه کرد.
باری
همان سال 2012 که اغلب فایلهای صوتی ام در وبسایتشان غیب شد، باید میدانستم. این چند سال که وقت روی کارهای بهتر گذاشتم بیشتر مخاطب یافتم. فایل کلیپ فرخنده جان را بیش از 20 هزار دیده اند. و فکر میکنم، آنچه در توانم بوده را انجام دادم. اگرچه هرگز نگاهش را بمانند ندا فراموش نخواهم کرد.

خوشحال شدم پیامتان را دیدم. امید من را هم در لیست جهانگردی امسالتان بگذارید و با دستی پر ترجمه بیایید. کتابتان را برای رفیقی در بند فرستادم.
آزاد سازی :)
امیدوارم ترجمه به زبان من هر چه زودتر بیرون بیاید.
پایدار باشید

انتیپومو گفت...

آخ جان دیدی گفتم وقتی اسم و خط کامل میاد مجبورن جواب بدن حالا چون شغلشون اینه و عاشق نیستند دلسوزانه هم برخورد نمیکنند میزنندت تا سر حد حذف شدن و منزوی شدن
عاشق این دعواهای سطحی، غیرعلمی غیردیالکتیکی، غیرمنطقی و غیرخشک هستم البته دیالکتیکیست های گرامی ذوق زده نشن دارم مسخره شان میکنم
چون دعوا و بحث باید اینطوری باشه یعنی یکی از طرفین حتما باید از بچه پرروها و محرومان باشه و همه گند و کثافتها رو بکشه بیرون

من این امیر رو نمیشناسم اما ادبیاتش خیلی شبیه ادبیات مارکسیست هاست (خودمم جزئی ازشون هستم البته اگه خدا قبول کنه!)


"بطور اتفاقی‌ نوشته تو در وبلاگت را دیدم"
آخی بطور اتفاقی دیده مثلا میخواد بگه برام مهم نیست همینجوری چشمم خورده!
"کسی جدیت نمیگیرد"
"بیماری کودکانه"
"برخورد های کودکانه"
"بده چند نفر كه ترا نميشناسند"
خوراکشون شهرت و شناخته شدنه
"فردى جدى و با پشتكار در كار "
بیماری ربتیسم به سبک استالین جدی پشتکار، کار، موفقیت ... هاه هاه
" اين آن جدى بودن در كار است"
"هيچ انسجامى در اين نوشته نیست"
"لوده گری"
و ... و...

اینها چپ های محترم نامحترم هستند، ضدلمپن های لمپن، طرفدار رفع محرومیت کودکان در ظاهر ولی کودک ستیزان در ادبیات و در عمل، طرفداران پرولتاریایی که فقط از کارگر آچار بدست خوشتیپ و خوش بر و بازو و خوش کراوات حمایت میکند البته آن هم در ظاهر، چپی که از دهانش فرمانده و رهبر گفتن و جدیدا دکتر گفتن نمیفتد، چپی که غلظت رفیــــق گفتنش فقط محدود به رفقای حزبی سازمانی خودش است فکر کنم فریبرز سنجری بود در سخنرانی ها فرق میگذاشت حتی بین کشته شدگان چون اسمشان فدایی بود ولی دیگری نه ...

بیخیال "پشتکارم" نیست بیشتر بگم وگرنه خیلی زیاده!

این یک!
دو اینکه در مورد فیلترینگ کامنتت رو خوندم مثل اینکه خبر نداری از فیلترینگ جدید، سیستم جدید فیلترینگ
برای بلوک کردن ارتباطات رمزنگاری شده است یه چیز تو مایه های فایروال چین، یعنی از چندین لایه تشکیل شده تی سی پی و یو دی پی با قانونهای مخصوصی بسته میشن ولی http نه، تو لایه های بعدی ارتباط ایپی های داخل و خارج محدودتر میشن با مقداری رد و بدل کردن دیتا ... خلاصه وضعیت طوریه که مردم بصورت ناخوداگاه و خودجوش Failover میکنند و خبر ندارند مشکل از سرعت پایین نت نیست بلکه از سیستم فیلترینگ جدیده برای همین صداش در نیومده
فعلا پکت ها بعضی اوقات دراپ میشه پینگم رد میشه و بهترین کار استفاده از تونل icmp برای انتقال پکت ها به لایه های بالاتره
امیدوارم این روند موقتی باشه وگرنه اگر بخوان فایروال چین رو کپی کنند ارتباط به خارج همچنان باقی خواهد مونداما بدون رمزگزاری و این یعنی ردیابی افراد

و سه اینکه دیدم اسم وایبر رو اوردی خواستم بگم وایبر اوضاش خرابه
http://meidaan.com/archive/1229
البته خودم هم تست کردم مقدار دیتایی که میفرسته یخورده بیشتر از دیگر مسنجرهاست اما اونقدر این وایبر سبک و سریعه که همه گیر شده

Rosa گفت...

سلام انتیپومو
اینجاشو جدن خوب آمدی :)

"فردى جدى و با پشتكار در كار "
بیماری ربتیسم به سبک استالین جدی پشتکار، کار، موفقیت ... هاه هاه

طرفمان از اتحاد مبارزان است

http://www.mobarez-k.com/arshiv/category/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85/

مورد اختلاف:)
مبارزه زنان کارگر علیه ستم جنسی و طبقاتی که در محیطهای کار و معاش به صرف زن بودن و کارگر بودن بر آنان وارد می شود تماما در گرو مبارزه متحد زنان و مردان کارگر به مثابه طبقه پرولتاریا می باشد.

رزا: برای اینها فیمینیسم در واقع فحش محسوب میشود!
پس درجه ی نفرت آنان از فیمینیسم حداقل 20 درجه بیشتر از سطح نفرت عمومی است.

چون میدانم متن بهتری میتوانست بنویسد، حتی اصرار هم داشتم وقت بگذارد، متن انتقادی بهتری بنویسد . من هم دوست دارم با مارکسیستهای با کلاستری "جدل" کنم!!!

اما خوب، قسمت است که همیشه استالینیستهای "سابقن موجود" به تورم خورده!
بیماری کودکانه هم احتمالن از همان کتاب "بیماری کودکانه ی چپ روی" می آید.
اینها با موج اول به خارج آمدند و همگی بسیار "موفق" اغلب راس ساختارهای تعبیه شده برای "انتگراسیون" خارجی ها. فقط مبارزه شان با کشور مبدا است، کمتر در خیابان. اصولن در کشور میزبان مُشکلی ندارند، خوب خورده، چریده در سیستم. لی آوت بیرونی تیپ سوسیال دمکرات کشور میزبان.
آنها همه ی چهره های کارگری را در ایران بخوبی میشناسند. کسی بدون اجازه آب بخورد فوری مقاله است که وبسایتها را پر میکند!
در نظر آنها، ما فضای اینجا را شلوغ کرده و اذهان را از رژیم منحرف! انگار سرمایه داری تنها در ایران موجود است! اینها انقلابیون حرفی و اپوزیسیون در خمره نگهداشته شده ی حکومتهای اینطرف آب برای آنطرف آب هستند. بیش از 3 دهه دستاموز شده و قانونی...
البته بویشان در مقابل شرکت کنندگان برنامه های صدای امریکا کمتر و قابل تحملتر است. آنها خوب میدانند که کلمه ی "آنارشی" تعداد کلیکها را روی برنامه هایشان بالا برده و در نهایت بودجه ی سال آینده ی تریبونشان را زیاد میکند. گاهی از خیابانی ها را میکروفون میدهند البته با حفظ فاصله.
احتمالن حزب کمونیست کارگری موافق حضور من نبوده و برای همین هم اشکال فنی برای همه ی ما خوب شد. من هم راستش به محض دیدن ماجدی در 3 دقیقه اول اسکایپ میخواستم گزارشی را که آماده کرده بودم کنار گذاشته و در مورد "سیاه-سفیدشان" افشاگری کنم. از آنجا که فایل فاکتهای اشغال افغانستان را پیدا نمیکردم، کلافه و گیج در اسکایپ!
دروغ چرا، آهنگهای آبگوشتی و بزباش و... هم حسابی رفت تو اعصابم...
این هم جریان پشت پرده ی خود من:) البته قند در دلم آب میشه که پته پوته شان را در یکی از کانالهای غیر رسمی خودشان به آب بدهم چون بتازگی سیلی غفار (مائویستهای چینی مُدل راوا) اعلامیه ی مُشترک با مینا احدی داده!

Rosa گفت...


البته حزب غفار سال 2004 درست شد و طیف وسیعتری از طرفداران خط 3 را زیر نام حزب همبستگی ملی افغانستان جمع کرد و از نظر من مترقی ترین جریان کنونی است. اعتلافی از حامیان چین کنونی و چین مائویی و خلاصه همه ی ضد "پرچم و خلق" ی ها. اینکه سیلی غفار چرا با م.ل.م.ایران اعلامیه مُشترک نداد بیشتر به خاطر اختلاف شعله جاودان با اینها است!
سازمان زنان 8 مارس (ایرانی افغانستانی)در همکاری با شعله است و همانوقتها هم زیاد با راوا (سازمان انقلابی زنان افغانستان) همکاری نبود. اما اعلامیه زنان 8 مارس با زنان حزب همبستگی برای اتحاد زنان مفیدتر میبود تا با حزبیونی بمانند مینا احدی که حتی حق سقط جنین را (مثل حکمت) قبول ندارد... اما راوا بعد از مائو را هم سوسیالیستی میداند و 8مارس و شعله ختم سوسیالیست را با مرگ مائو اعلام کرده! و اعتلافی صورت نمیگیرد:(
متاسفانه اعتلافها نه بر مبنای مطالبات مُشترک (اینجا مطالبات زنان) بلکه بر مبنای ایدئولوژیک است.
باری الفاتحه برای رفیق غفار از جنبش زنان!!!
البته من هم او و هم ملالی جویا را ازشان دوست دارم و هم بقیه شان را.

در مورد قطع وصلی اینترنت حتمن یک پُست درست میکنم. چند سوال در ایمیل بود، که الان شفاف سازی شد!
وایبر افتضاح است. مادرم چند وقتی به اصرار مجبورم کرد که الان نیازی نیست بهش (نه مادر، نه وایبر:)
اینطرف آب یک تلفن عمومی سکه ای نخواهی یافت. برادر بزرگتر اینجا هیولایی است غیر قابل تصور!
قبل از اسنودن فکر میکردم که بدلیل حجم اطلاعات نمیتوانند. الان به نقطه ی صفر رسیده و حتی منفی میزنم!
خوشحالم اگر خدا بخواهد یک مارکسی با کلاس شوی. اغلب مارکسی های باکلاس آنارشی میزنند. جان ناچیزم را مدیون یک مارکسی شورایی هستم. آنوقتها که با چکمه میخوابیدم.
الان هم قلبم با خیابان است، مادرم فک و فامیل را پر کرده که میزشان یک جعبه و صندلی هم ندارند. غذا را از زباله در می آورند... خوبی اش البته کلی بسته ی لواشک و آجیل و باقلوا بود شب عیدی!
با دوستی