۱۴ خرداد، ۱۳۹۴

فراخوان به اهدای کُلیه برای محمود صالحی!



رزا: دیشب را با نگرانی از وضعیت محمود صالحی گذراندم. هر پولی را هم برایش بفرستیم، بعنوان کمک از خارج برای براندازی "نرم، یا زمخت" ضمیمه ی پرونده اش میکنند!
اما فرستادن کُلیه نباید "جرم" باشه!
من همینجا کُلیه ام را بهش هدیه میکنم!
گروه خونی ب مثبت
زنده بمان پدر جان!
شاید روزی با هم در میدان آزادی کُردی هم برقصیم!
پرچمت را وقتی زمین بگذار، تا هزاران دست برای بلند کردنش دراز شود!
هنوز زود است رفتن...
طاقت بیار
رفیق

محمود صالحی، فعال کارگری که بعد از حدود یکماه حبس در زندان و نگهداری در بیمارستان، پیش از پایان مهلت قرار بازداشت، به علت وخامت حال جسمانی آزاد شده در مصاحبه با روز می‌گوید سلامتی او در زندان به خطر افتاده و کلیه‌هایش را از دست داده است.
این فعال حقوق کارگران و عضو کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری روز شنبه، ۹ خرداد ماه، بعد از ۳۲ روز بازداشت با قید ضمانت آزاد شد. آقای صالحی در آستانه اول ماه مه، ‌روز جهانی کارگر، از سوی ماموران وزارت اطلاعات در استان کردستان بازداشت شده بود.
مقامات دادگستری در شهرستان سقز به نجیبه صالح‌زاده همسر این فعال کارگری گفته بودند که حکم بازداشت او مستقیما از تهران صادر شده است. آقای صالحی خود نیز می‌گوید که به استناد اظهارات مقامات قضایی، تصمیم بازداشت او مربوط به نهادهای استان نبوده است.

غلام عسگری
هنرانسان سازی حاکمان داعشی با پیروی ازروش خمینی جلاد
این انسان بزرگواروکرد وارسته نامش محمود صالحی است که حدودهشت سال جوانی خودرا دردانشگاههای دوران طلایی خمینی جلاد سپری کرد واکنون بجرم دفاع ازمنافع کارگران وزحمتکشان واقشارفرودست که به یمن حکومت الله برروی زمین که هرروزبرتعدادشان افزوده میشود قبل ازفرارسیدن روزجهانی کارگردستگیروبه سلولهای مخوف اغا امام خامنه ای برده میشود وبا چنین شرایطی که درعکس مشاهده میکنید رهایش میکنند یعنی کلیه ها را ازدست داده وجانش درمحرزخطرمرگ قرارگرفته است همان روشی که امام ماه نشین روی قبرستان بهشت زهرا فریاد زد شما نمی خواهید اقای خود باشید اکنون ما دریافتیم که منظورش با مردگان بود نه زندگان چراکه همچون اجداد تازی اش انقدرکشت که خون ازجوی ها روان شد ووقتی مرد طبق وصیتنامه واثاربجا مانده اش پیروانش بسی وحشی تربجان ومال وشرف ملت ایران هجوم اوردند که اغا محمد خان قاجاروسلطان سلیم عثمانی ومحمود افغان وچنگیزخان مغول نامشان فراموش شد ودرقبرارام گرفتند زیرا دیگرکسی به انها لعنت نمی فرستدد هموطنان گرامی محمود صالحی را من به درستی می شناسم او یکی ازشریفترین فعالین کارگری ایران است همچون سایرهمکاران دربند تقاضا دارم به هرشکل ممکن به یاری او بشتابید دست یکایک شما را به گرمی می فشارم.به امید فردای ازادی متحد وپیروزباشید.

در زیر متن دریافتی از رفیق غایب کُبرا «ملک»
رزا: اگرچه قدیمی، اما هنوز خواندنش اورگاسم آور است!
تروریست‌ها از ترورِ حاکم بر جهان زاده می‌شوند۱
نوشته‌ای از رائول ونه‌گم در باره‌ی کشتارِ اخیر در پاریس
چیزهایی هست که به آن‌ها نمی‌خندند.
به اندازه‌ی کافی نمی‌خندند!
(اسکوتنر)
حماقت یک بمبِ خوشه‌ای است. این بمب تنها شعور را ،که هدفِ ارجحِ آن است، مورد اصابت قرار نمی‌دهد، بلکه با سوراخ کردن شعورهایی که از همه‌جایشان می‌شاشند، اشاعه می‌یابد.‌  این گونه شعورها ـ که اساساً اداره‌کنندگانِ جهانِ دولت و سیاست‌اند ـ دفع ادرارِ بی‌اختیارشان را با اعمالِ شکرگزارانه‌ای برگزار کردند که منفعتی دوسویه برایشان داشت. بلندپایگان توانستند، در مصونیتِ کامل، شاکرِ ملکوت ـ حتا ملکوتِ الله ـ شوند که آن‌ها را از شرِ یک مشت آدمِ حرمت‌شکن خلاص کرده است. هم‌زمان توانستند این نعمت را نیز به خود ارزانی دارند که با تشریفاتِ ملی، فرانسوی، روحانی ـ لائیک و جمهوری‌خواهانه، وارثانِ دُمیه Daumier و اشتاینلن Steinlen را2 به عنوان شهیدانِ اندیشه‌ی آزاد تقدیس کنند، یعنی همان کسانی را که از یک حقِ به‌رسمیت‌شناخته‌شده‌ی همگانی استفاده می‌کردند، حقِ ریدن3 به تمامی پرچم‌ها، مذهب‌ها، حقه‌بازهای سیاسی و اداری، بی‌عرضه‌های به قدرت رسیده ( از جمله همان‌هایی که در تظاهراتِ اُوبوگونه4 بازوهایشان را به یکدیگر حلقه کردند). تازه اگر نشریه‌ی شارلی را با نشریاتی چون اَسی‌یت اُبور، پِر پنار،  فوی دُ زو داکسا مقایسه کنیم5، کاریکاتوریست‌های شارلی اعتدالِ بسیار از خود نشان می‌دادند. بدون شک به اندازه‌ی کافی نخندیده‌ایم به این نیایشِ اُمت‌وارانه در بزرگ‌داشتِ فضایلِ تمدنی نمونه که همچنان به تخریبِ ارزش‌های انسانی به سودِ ارزشِ کالایی ادامه می‌دهد ( تنها چیزی که در راه‌پیماییِ این مانکن‌ها کم بود‌ حضور لِمانز برادرز بود، که حتماً موجب خوشنودیِ برنارد ماری6 می‌شد).
اما با سپری شدن امواجِ این شوک، که قدرت‌مداران به خوبی به سودِ خویش مصادره‌اش کردند، در میانِ ویرانه‌ها چه باقی مانده است؟
همانِ اغتشاشِ روانی و اجتماعی که این‌همه به نفعِ شرکت‌های چندملیتی و مافیاهای بانکی است.
تشدیدِ تنها کارکردی که هنوز دولت برعهده دارد؛ یعنی سرکوب ( سرکوبِ چه کسی؟ سرکوبِ چه چیزی؟ توقف نکنید، متفرق شوید، اینجا هیچ‌چیزِ دیدنی نیست!).
کلیانتلیسم و حامی‌پروریِ چپ و راست‌.
ریاکاریِ بشردوستانه و قربانیانی در جست‌وجویِ مجرم و مقصر.
استراتژیِ بُزِ عزازیل ( این نه سیستم بلکه همسایه‌ی من است که مرا له و لورده می‌کند).
و سرانجام، ایده‌ئولوژی، این فاضلاب عمومی و بند نافِ سراسریِ روشن‌فکران [انتلکتوئل‌ها]. ایده‌ئولوژی که جای تکثیرِ ایده‌هایی جداشده از زندگی است، ایده‌هایی که زندگی را از گوهرش تهی می‌سازند و چیزی جز اطوار و شکلک‌های زندگی نیستند.
از قرنِ نوزدهم تا همین چندی پیش به خاطرِ ایده‌ئولوژی‌ها مبارزه‌، شکنجه و کشتار می‌کردند، همان‌طور که در قرنِ شانزدهم به خاطرِ یک تار مویِ کونِ انجیل آدم‌سوزی راه می‌انداختند. دیروز گفتارِ نیکِ کمونیستی گولاک‌ها را استتار می‌کرد، موعظه‌های ناسیونالیستی میلیون‌ها نفر را به مهلکه می‌انداخت، سخن‌پردازیِ سوسیالیستی همبستگیِ فاسدان را لاپوشانی می‌کرد، در همه‌جا تحتِ لوحِ ارزش‌های انجیلی اصلِ « یکدیگر را بکشید» اجرا می‌شد ( البته رواندایایی‌ها و یوگسلاوها بدون نیاز به مذهب از این اصل پیروی کردند).
ایده‌ها گذرا هستند و آشغال‌گوشت‌ها ماندگار. این همان چیزی است که لوتره‌آمون آن را لکه خونِ روشنفکرانه می‌نامید.
در غلیانِ عواطفِ برانگیخته‌شده براثرِ قتل‌های شارلی ابدو، من فریادِ زندگی را نشنیدم. درحالی که این  نه جمهوری، نه فرانسه و نه آزادیِ اندیشه، بلکه حقِ ما برای زیستن بنابه میل‌مان بود که مورد تهاجم قرار گرفت ( منظورم زندگانی است نه این زنده‌مانی که در آن هرکس کاری را که به او می‌گویند انجام می‌دهد).
نمی‌گویم که طنینِ چنین فریادی در میان نبود. میلیون‌ها نفر در درونِ خویش احساس کردند که آن‌چه موردِ تعرض قرار گرفته همان انسانیت‌شان بوده است. منتها من فکر می‌کنم چنین شعوری هنوز کارِ زایمان‌اش را انجام نداده است. درحالی که تاریک‌اندیشیِ عاطفی همه‌جا کاربردهایش را یافته است.
باید به پایه و اساس برگشت، به آن‌چه زندگی‌اش می‌کنیم و می‌خواهیم زندگی‌اش کنیم. این کارِ چندان آسانی نیست. بادکنک‌های سیاسی ترکیده‌اند و ما همچنان در میان تکه‌پاره‌هایشان دست و پا می‌زنیم.
از این ایده‌ئولوژی‌ها که تا دیروز چنین نیرومند بودند چه باقی مانده است؟
کلیانتلیسم و نوچه‌پروری دل و روده‌ی آن‌ها را بیرون کشیده است. اعلامیه‌های طبقِ برنامه جزِ در گوزِ رسانه‌ای پژواکِ دیگری ندارند. در عوض حرف‌هایی که رابله به آن‌ها اشاره کرده ما را احاطه کرده اند:  حرف‌هایی که دیوانه‌وار در هوا می‌چرخند زیرا گلویی که آن‌ها را ادا کرده، و این حرف‌ها می‌خواهند به آن بازگردند، بریده شده است.
زندگی را به قتل می‌رسانند و کلمات به دورِ خود می‌چرخند.
آزادی اندیشه بدون آزادیِ زیستن چیست؟ یک « وراجی» که مورد استفاده‌ی هر مزخرفی است. قدرت و حکومت مردم را به پشیزی نمی‌گیرد، بلکه مردم را با کلماتی که نقشِ نیم‌چکمه‌ها را دارند پایمال می‌کند. دیگر حتا چکمه‌های ارتشی ضروری نیستند. تحتِ عظمتِ دروغی که اقتصاد در تمامِ طولِ روز پخش می‌کند هستند کسانی که پشت خم می‌کنند، کسانی که ترس از فردا مجاب‌شان می‌سازد تا تلخیِ اکنون را فروبلعند، کسانی که زیرِ پاشنه‌ی آهنینِ سود فقیرتر، خشمگین‌تر و نومیدتر می‌شوند. همه‌چیز زیرِ دروغِ کلمات رقم می‌خورد.
امروزه زندگی داوِ یک نبردِ واقعی است. نبردی که میدانِ آن دنیای درونِ هرکسی است. دهانِ تلخ و گسِ نومیدی و یأس، این الکلِ تقلبی، باعث تزلزل و نوسان، و تغییر یک رفتار به رفتاری مخالفِ آن است. ای‌کاش مرزِ میان مقاومت و انفعال مرزِ روشنی بود. اما چنین نیست. با این‌حال داوها روشن و واضح‌اند.
تمکین و ناتوانیِ غضب‌وارانه‌ی وابسته به آن با سهولتی رقت‌انگیز ترسوهای معمولی، طرفدرانِ انتحار، قاتلان و تروریست‌ها را می‌سازد ( گذاشتنِ نامِ تروریست برای متمایز کردنِ این افراد است از پلیس‌های خاطی و مجرم، شبه‌نظامیانِ شرکت‌های چندملیتی، کارچاق‌کن‌های معاملاتِ ملکی که خانواده‌ها را از خانه‌ها بیرون می‌رانند، رباخواران و بورس‌بازانی که بر شمار بیکاران می‌افزایند، داغان‌کنندگانِ محیطِ زیست، مسومیت‌سازانِ صنایعِ کشت و تغذیه، حقوق‌دان‌های بازارِ فراسوی اقیانوسِ اطلس که قوانین‌شان بر قوانینِ ملت‌ها چیره است).
گزینه‌ی دیگر زندگی‌خواهی به رغم و علیهِ همه‌ی این اوضاع است، گزینه‌ای که شورانگیزتر و دشوارتر است: ما تنهاییم و همه‌چیز باید آفریده شود. یا این گزینه انتخاب می‌شود یا فرورفتن در ورطه‌ی خشونت با برگرداندنِ آن علیه خویش و همنوعانِ خود.
راست نیست که کلمات آدم‌کش اند. کلمات فقط همچون نشانه‌ی برائت از جرم در خدمتِ آدم‌کش‌ها هستند. آن‌گاه که انرژی، شادی از زیستن را تغذیه نکند صرفِ کینه‌ورزی، دل‌چرکینی، تسویه حساب و انتقام‌گیری می‌شود. مذهب، با ترس‌اش از امیالِ انسانی، از طبیعت، از زن، از زندگیِ آزاد، منبعِ بزرگی از حرمان‌هاست. تصادفی نیست اگر ناامیدشدگان کلماتی را از مذهب بیرون می‌کشند که به آن‌ها اجازه می‌دهد تا ذائقه‌ی مرگ‌پسندشان را ارضا کنند، کلماتی که قداست‌شان چیزی را ابداع می‌کند که هم اهانتِ به آن محسوب می‌شود و هم به آن نیاز دارد: یعنی کفر و توهین به مقدسات را.
کفرگویی فقط از نظرِ مؤمن وجود دارد. کافی است کلمات همچون صدف‌هایی تهی لغزانده و با چیزی پُر شوند: حمله به سیاستِ حکومتِ اسرائیل، یهودستیزی است؛ نوشتنِ « نه ارباب نه الله»، اسلام‌هراسی است؛ افشاکردنِ کشیش‌های بچه‌باز، جریحه‌دار کردنِ ایمانِ فردِ مسیحی است. یادم نیست این عبارت را چه کسی گفته است: یک جمله از یک نویسنده را به من بدهید، کاری می‌کنم که دارش بزنند.
بیماریِ بومیِ خشونت در همه‌جا هست، چیزی که آن را تولید می‌کند و دامن می‌زند نظامی اقتصادی است که منابعِ سیاره را ویران می‌کند، زندگی روزمره را فقیر می‌سازد، و حتا زنده‌مانی و بقای مردمان را تهدید می‌کند. شرکت‌های چندملیتی نفع‌شان در این است که زمینه‌ی مساعد را برای ستیزه‌های محلی و جنگِ همه با  همه فراهم سازند. چه شرایطی بهتر از هرج و مرج می‌تواند برای تاراجِ سیاره بدون هراس از مجازات، مسموم‌ساختنِ سراسری منطقه‌ها با گازِ شیست یا بهره‌برداری از رگه‌های رسوبیِ طلا مناسب باشد؟ استراتژی کم‌هزینه‌ای است تبدیلِ افراد به سربازانِ درگیر در جنگ‌های پوچ و مهمل، افرادی که چه‌بسا با اندکی تأمل تبدیل به افشاگرانِ زدوبندهای استثمارگران شوند و علیه آنان متحد گردند.
حالا باز بروید در بساطِ آمرانِ قتل بازی کنید و به بعضی از آدم‌کشان اهمیتی بیش از دیگر آدم‌کشان بدهید. آن کله‌پوکِ خطرناکِ نروژی را که به نامِ پاکیِ قومی دست به کشتار صد نفر زد، در چه مقوله‌ای جا می‌دهید؟ یا آن دانش‌آموزی که یک روز صبح همکلاسی‌هایش را با خون‌سردی به قتل رساند؟
حماقت، چه شاخه‌های مذهبی و ایده‌ئولوژیک مشوق‌اش باشند چه نباشند، خاستگاهِ یگانه‌ای دارد: ملال، حرمان، خرفتی، ناامیدی، حسِ افتادن به دامی که خلاص شدن از آن تنها می‌تواند جهشی بلند به سوی نیستی و نابودی باشد.
مسئله درست درهم‌شکستنِ همین دام از طریق درهم‌شکستنِ اقتصادِ کالایی است. اقتصادی که در مسیرِ گذرِ خود هیچ شانس و مهلتی به زندگی نمی‌دهد.
باید در آن‌سویِ شیبِ ناامیدی فرازِ خنده‌ای بزرگ برخیزد، خنده‌ای جهان‌شمول که به تجارت، که از انسان یک شیء می‌سازد، هیچ شانس و مهلتی ندهد. خنده‌ی شاد زیستنِ بازیافته‌.
1 - من این متن را نخست بدون تیتر و عنوان از رائول ونه‌گم دریافت کردم، و در ضمن ترجمه به فارسی این تیتر را برایش انتخاب کردم که اتفاقاً خود رائول هم آن را پسندید. بعد دیدم که با تیتر دیگری نیز منتشر شده است: « تاریک‌اندیشی همواره تنها چراغِ قدرت برای روشنایی بوده است.» برای دیدن متن فرانسوی: http://lavoiedujaguar.net/L-obscurantisme-a-toujours-ete-le
2 -  دو تن از کاریکاتوریست‌های قرن نوزدهم در فرانسه که نابکاری‌ها و شیادی‌های زمانه‌ی خود را با چیره‌دستی ترسیم می‌کردند.
3 - سال‌ها پیش در متنِ دیگری این پانویس را در موردِ این کلمه آورده بودم: [ conchier از كلماتي‌ است‌ كه‌ قبيح‌ محسوب‌ شده‌ و از واژه‌نامه‌هاي‌ رسميِ فرانسوي‌ حذف‌ شده‌ است‌. اين‌ موضوع‌ و ترديدم‌ را در موردِ معادلِ صريحِ آن‌ به‌ فارسي‌ با وَنِهِ گِم‌ درميان‌ گذاشتم‌. او هم‌چنين‌ توضيح‌ داد: « conchier يعني‌ " به گُه گرفتن يا ريدن‌ به‌ چيزي‌". اين‌ لغت‌ از رابله‌ است‌ اما آراگون‌ هم‌ آن‌ را چنين‌ به‌ كار برده‌ است‌: "ريدم‌ به‌ سرتاپاي‌ ارتش‌ فرانسه‌"». ]
4 - صفتِ حاکی از خصوصیاتِ  شاه اوبو، پرسوناژ نمایش‌نامه‌ی معروف آلفرد ژاری.
5 - اسامی نشریات فکاهیِ آنارشیستی در فرانسه در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم.
6 - Bernard Maris ، اقتصاددان منتقدی که با شارلی ابدو همکاری می‌کرد و جزو کشته‌شدگان ترورِ اخیر بود.

برای خواندن در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
برای خواندن در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.


محمود صالحي کيست؟
اين سوالي است که بارها و بارها ازخود من و شايد از شما خوانندگان عزيز نشريه ايسکرا هم شده است.
جواب من به اين سوال اين است محمود صالحي يکي از رهبران محبوب و با نفوذ کارگران ايران است. محمود صالحي از سن ۶/۷ سالگي و شايد کمتر وارد بازار کار شده است. يکي از بنيانگذاران اصلي سنديکاي کارگران خباز سقز، در دو دوره متفاوت بوده و آخرين وضعيتي که در آن بسر مي برد با اينکه مدت زندانيش  به اتمام رسيده است در زندان سنندج زنداني است. نان آور يک خانواده ۵ نفره است دو فرزند با نامهاي سامرند و سيامند. همرزم و همسرش نجيبه صالح زاده و پدر سالخورده اش محمد صالحي است.
محمود صالحي تا به امروز نزديک به هفت سال از عمر خود را در زندانهاي جمهوري اسلامي گذرانده است. تحصيلات دانشگاهي ندارد. محمود با اراده و پشت کار خود به محوبيتي که در ميان کارگران و آزاديخواهان در سراسر جهان دارد رسيده است. با اين وصف محمود قادر است در حضور هزاران انسان ساعتها حرف بزند و وضعيت طبقه کارگر ايران را تشريح و به خوبي چهره کريه سرمايه را توضيح دهد. محمود نقاد هميشگي مناسبات سرمايه داري از نظر طبقه کارگر بوده و تنها هدفش تامين وضعيت بهتر و مناسب براي طبقه کارگر در منازعات دو طبقه موجود در جامعه است. ايشان بخوبي ميتواند ماهيت استثمار کنندگان را توضيح و معرفي کند. محمود صالحي رهبري است که ماهيت طبقاتي دو طبقه موجود در جامعه را به خوبي شناخته است.همين شناخت از طبقات موجود از محمود رهبري جسور، مقاوم و محبوب ساخته است که تا به حال جنبش کارگري ايران از داشتن چنين رهبري تقريبا محروم بوده است. محمود صالحي رهبر عملي کارگران ايران است.
دستگيري و زنداني کردن چندين باره محمود صالحي نه اتفاقي است و نه بدون برنامه از قبل طرح ريزي شده است. رژيم جمهوري اسلامي محمود را خوب شناخته است؛ ميداند محمود رهبري است که ميتواند کارگران را متحد و منسجم کند، ميدانند که محمود ميتواند ماهيت طبقاتي نظام سرمايه را براي کارگران توضيح دهد  و آنها را براي دفاع از منافع طبقاتي خود متحد و منسجم سازد و اين براي رژيم خطرساز است. اين احساس خطر باعث دستگيري و  زنداني کردن چندين باره محمود شده است. مسئولان قضائي و امنيتي رژيم هر بار به بهانه اي محمود را دستگير زنداني و مورد محاکمه قرار داده اند. به اتهام هواداري از کومه له، ارتباط  با محمد محمدي، ارتباط با کمونيسم کارگري، اقدام عليه امنيت ملي و امنيت کشور، اخلال در نظم جامعه و ... اما هر بار از اتهامات وارده تبرئه شده است. هميشه جرم مشخص ايشان دفاع از منافع طبقه کارگر و تلاش براي برگزاري اول ماه مه و ۸ مارس بوده است. جرم هميشگي محمود دفاع از منافع کارگران، دفاع از حقوق کودکان، زنان و تلاش براي منسجم کردن کارگران و ميسر ساختن زندگي شاد و شايسته انسان امروز براي اکثريت مطلق جامعه بوده است!

اگر به سالهاي بعد از انقلاب نگاهي بيندازيم و مروري بر برگزاري مراسم روز جهاني کارگر در ايران داشته باشيم. در خواهيم يافت که اين مراسم يا بر گذار نمي شد و يا بيرون شهر  و در محافل دوستانه بر گذار مي گرديد. شهر سقز هم يکي از شهرهاي ايران است که چنين وضعيتي داشت. در شهر سقز از سال ۶۰ به بعد برگذاري مراسم اول ماه مه در کوه ها و يا تفريحگاه هاي دور و بر شهر و با حضور دوستان و آشنايان نزديک بهم برگزار مي شد. سال ٧۵ براي اولين بار مراسم علني با حضور حدود۴۰۰ نفر از کارگران در سالن يکي ازمدارس شهر برگذار شد. سازمانده و سخنران اصلي اين مراسم محمود صالحي بود. محمود در سخنانش به نکاتي اشاره کرد که براي کارگران شرکت کنند در مراسم تازه‌گي داشت. اکثر شرکت کنندگان مراسم کارگران جواني بودند که کمتر زمان انقلاب را بياد داشتند. اين مراسم در روحيه کارگران تاثيرگزاربود  و باعث شد در سالهاي بعد مراسم بزرگتر و پر محتواتري در سقز برگذار شود.
اواخر بهمن ۷۸ محمود صالحي همراه با ۵ نفر ديگر از دوستانش به اتهام ارتباط با کومه له بازداشت و در سلولهاي اداره اطلاعات زنداني شدند که بعد از ٧۵ روز با و وثيقه بسيار سنگين از زندان آزاد شدند. در جريان محاکمات بعدي محمود به هشت ماه زندان محکوم شد که بدون اعتراض به زندان رفت. زنداني شدن محمود همان موقع با کمپين وسيعي در داخل و خارج کشور روبرو شد. بعد از آزادي محمود سال ۷۹ مراسم اول ماه مه سقز در سالن کاوه برگزار شد. بيش از پنج هزار نفر از کارگران و مردم آزاديخواه در اين مراسم شرکت کردند. دها نفر از ماموران اطلاعاتي و امنيتي در محل مراسم حضور يافتند. قبل از شروع مراسم عملا داشتند کارگران را تهديد مي کردند ميخواستند به هر شکلي شده مراسم را به هم بزنند. وقتي موفق به اين کار نشدند براي ايجاد تشنج و درگيري محمود صالحي را بازداشت و با خود بردند. جمعي ميخواستند با ماموران و مسئولان درگير شوند. زماني که من، محمد محمدي، به دستگير کنندگان اعتراض کردم محمود در حضور ماموران که در داخل ماشين دور او را گرفته بودند از من خواست که مراسم را ادامه دهيم و گفت بهترين کار در اين موقعيت اين است که هر چه بهتر مراسم را برگذار کنيد؛ من بلاخره آزاد خواهم شد. بر اثر فشار و اعتراضات کارگران قبل از اتمام مراسم محمود را به محل مراسم برگرداندند. مسئولان اطلاعات فکر مي کردند که کارگران را ترسانده اند و ديگر کسي جرات نخواهد کرد ابراز وجود کند. محمود صالحي وارد سالن شد بعد از گفتن چند جمله کوتاه صدها نفر از کارگران به طرف محمود رفته و او را در حضور فرماندار، رئيس و دها نفر از ماموران اطلاعات به دوش گرفته و در سالن چرخاندند. با ديدن اين صحنه مسئولان رژيم حاضر در جلسه بيش از پيش به وجود پايگاه اجتماعي محمود در جامعه و به خصوص در ميان کارگران واقف شدند. همين امر باعث شد که کينه اي بيشتري از محمود پيدا کنند.

سال ٨٣ بار ديگر بخاطر برگزاري مراسم اول ماه مه همراه با ۵۳ نفر ديگر از کارگران دستگير شد که به غير از هفت نفر بقيه همان روز و روز بعدش آزاد شدند. بعد از چند سال محاکمات فرمايشي محمود را به زندان فرستادند و حالا  که حکم محکوميتش به پايان رسيده است بازهم او را به جرم ارسال پيام حمايت از دانشجويان وديگر حاميانش در سراسر جهان، تلاش براي متحد کردن زندانياني که در زندان کار ميکنند براي دريافت حقوق بيشتر، اعتراض به کيفيت غذاي زندان در زندان و غيره نگه داشته اند.

حالا اين رهبر کارگري در زندان است. کارگران ايران چه آنهايي که در کميته دفاع از محمود صالحي متشکل شده اند و چه آنهايي که در اقصا نقاط ايران براي آزاديش تلاش ميکنند از ما ميخواهند جدي تر باشيم. محمود صالحي شايسته بهترين و جدي ترين حمايتها است. ما فعالين کارگري ما آزاديخواهان به محمود صالحي و به ديگر کارگراني که اول ماه مه را به خيابانها کشاندند مديونيم. حمايت و دفاع جدي ما باعث تقويت و گسترش مبارزات روزمره کارگران در ايران خواهد شد.

زنده باد رهبر زنداني محمود صالحي
محمد محمدی

هیچ نظری موجود نیست: