۰۶ شهریور، ۱۳۹۴

حمله ی فاشیستی به اتاق خواب کودکان در خوابگاه پناهجویان با کوکتل مولوتوف/ آلمان


دیشب ساعت 2 صبح آتشنشانی شهر زالسهایمن درف در ایالت نیدرزاکسن/آلمان غربی نزدیک شهر هانور، آتش اتاق سه کودک (4 و 8 و 11 ساله) را که با مادر 34 ساله ی پناهجوی کشور زیمبابوه زندگی میکردند را خاموش کرد.

دیشب قرار بود این کودکان  در آتش کوکتل مولوتوف راسیستها بسوزند. خوشبختانه همسایه ها ماشین این فاشیستها را در حین فرار شناسایی کرده اند. در این خانه ی پناهجویی 40 نفر دیگر نیز زندگی می کنند. خانواده ی زیمبابوه ای در طبقه ی همکف بودند و اگرچه پنجره ی اتاق کودکان بسته بود، مهاجمین آنرا با پرتاب بمب آتشزا شکانده و گریخته اند. خوشبختانه بطور معجزآسا کسی صدمه ی جانی ندید. کودکان با مادرشان  در اتاق دیگری خوابیده بودند. اگرچه این خانواده 4 نفره همگی در شوک میباشند و اکنون به خانه ی دیگری منتقل شده اند، اما ترس از کوکلوس کلانهای فاشیست، ساکنان این خوابگاه پناهجویی را در خود فرو برده است. همین الان قرار است راهپیمایی در اعتراض به این عمل جلوی این خوابگاه انجام شود، تاکنون 2000 نفر در خیابانند. عکس زیر اتاق کودکان است که در آتش نفرت نژادپرستان سوخته است.


در این شرایط بحرانی و انتشار اخبار هر روزه ی سوزاندن خانه ی پناهجویان و حمله به خارجیان، تنها همیاری محلی و همکاری همسایگان هٌشیار میتواند تا حدی جلوی این حملات را بگیرد. متاسفانه آنتی فاشیستها از نظر تعداد آنقدر نیستند که  بتوانند از همه ی خانواده های خارجی دفاع کنند. خانواده ها به خود واگذاشته شده اند.


پس تلاش کنیم که شبکه ی همیاری را میان خارجی ها و پناهجویان که نوک تیز حمله ی فاشیستها هستند قوی تر کنیم. از اختلافات قومی/ ملی/ راسیستی در میان خود "خارجیان" بپرهیزیم. برای فاشیستها فرقی نمیکند که ما کُجایی هستیم. هم اینکه ما آلمانی نیستیم، هدف حملات آنان قرار داریم. حتی اگر پاسپورتهایتان را به سینه سنجاق کنید، شما خارجی هستید. برای فاشیستها آلمانی بودن بر مبنای خون است! نه محل تولد و نه مدارک شهروندی...

پس وقت آن است که برای حمایت از خود، خود متحد شویم!

ایرانی/عرب سیاه/سفید افغانی/فارس چپ/راست!

"آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت"

In dem betroffenen Haus leben laut Polizeiangaben 40 Menschen, darunter Asylbewerber aus Afrika und Syrien, aber auch Deutsche. "Diese Gewalt löst Traumata bei den Betroffenen aus, die noch lange anhalten werden", sagte Tjark Bartels, 2013 Landrat im Landkreis Hameln-Pyrmont: "Das war versuchter Mord."
Die Bewohner der Wohnung, eine Mutter und ihre drei Kinder (4, 8 und 11 Jahre), die aus Simbabwe stammen, hielten sich zum Zeitpunkt des Anschlags in einem Nebenzimmer auf. Sie wurden vom Rettungsdienst versorgt, blieben aber körperlich unverletzt. Sie werden psychologisch betreut und kommen in eine Ersatzunterkunft.
  .............

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

فاشیست های مونگول ریدم به کله ی هیتلر عقب موندتون هیتلر فقط یک کوتوله قیافه تخمی بیسواد مادرجنده بیش نبود، یه مشت لات و لوت حرومزاده با مدل موی دورقابچینی طرفدارش هستند، نئونازیست های لاشی کسکش بنگی بیسواد از کل سیاست فقط دلیل همون صلیب تخمی شکسته شون رو بلدن آخه فاشیست های بیشرف کثافت شمارو چه به سیاست که توش دخالت میکنید خارکسده ها واسه ما سایت نازی سنتر زدن یه مشت تریاکی پا منقلی شدن مدیر انجمنش فکر کردن چون حمایت نظام رو دارن خیلی گندن، ارتش نازی با اون همه تکنیک و تاکتیک و توپ و تانک و هواپیما بدست یک مشت کشاورز و دهقان در مرزهای شوروی شکست خورد و بگا رفت و رهبر کسخل عقب موندتون هم خودکشی کرد شما کس مشنگهای تریاکی به دوتا سایت دلبستید؟
LOOOOOL

RosaArchiv گفت...

با تشکر از کامنت گذاری
متاسفانه بدلیل فحاشی ، کامنت شما در هرزنامه ی اتوماتیک رفته بود که در وقت آپدیت بلاگ متوجه شده و از هرزنامه بیرون آوردم.
پیشنهاد میکنم در آینده برای جلوگیری از حذف اتوماتیک در صورت نیاز شدید به فحاشی استفاده کنید:
رهبر کیری فاشیست
پدر جنده
کیرکش
داش کیری بجای خارکسته!
کیر مشنگ....
:)

ناشناس گفت...

باتشکر از درج کامنت
شرمنده شما هم شدیم متاسفانه رقیب و دشمن نازی ها شما بچه های باسواد و باشعور و آرمانگرا هستید و کمتر کسی پیدا میشه که ننه ی جنده ی اینهارو از کون بگاد و احساس میکنم این وظیفه تاریخی برعهده بنده است.
پدر جز ناموس نیست و فاشیست ها هم ناموس پرست هستند پس باید رید تو کس مادر فاشیست های حرامزاده ی ولدزناء و قیافه تخمی و درضمن این کس مشنگها عاشق کیر هستند و از هرگونه فحش کیری استقبال میکنند و لذت میبیرند و جق رو استاد میکنند تمام ضدیت اینها با سیاه پوستها بخاطر مسئله ی کیر بود چون شما روشنفکران فحش جنسی به این عقده ای ها نمیدید این خارکسده ها برمیدارن کوکتل مولوتوف درست میکنند و به جان بچه های مردم میفتند چون در گذشته مادر این نازیها شدیدن زیرخواب سیاه پوستها بودند و بسیار لذت میبردند از کیرهای سترگ و بزرگ برده های سیاه پوست که هیکلی و خوشتیپ بودند پس فحش های کیردار اونهارو ارضا میکنه پس امروزه باید مادر نازی ها فاشیست ها نژادپرستان مخصوصا از نوع آریایی را از چوچول دار زد تا دیگر هوس کیر نکنند.

RosaArchiv گفت...

متاسفانه کامنت شما را باید الان از هرزنامه ی اتوماتیک در می آوردم. و در انتشار اینگونه وقفه ای پیش آمد.
بله ریدن به کیر فاشیستها و نازی های آلمان، همچنین شاشیدن به بیضه ی افراد سکسیست عملی صحیح میباشد. دار زدن از کیر را توصیه نمیکنم. چون اصولن اعدام قتل است به دست دولت و حکومت...
عمل انقلابی اما البته اجتناب از جنسیتی دیدن قضیه است.
فاشیسم، سکسیسم، گونه گرایی هموفوبیا.... اینهمه ستم هایی است که خود لایه های انسانها و قشرها و جنسیتها و نژادهای مردمی بدلیل باورهای مذهبی/جنسیتی و عرف و فرهنگ بر هم روا داشته اند.
فاشیسم از همه ی این لایه ها و بیشتر فاشیسم از نفرت تغذیه کرده.
نفرت از آلت جنسی ماده و نفرت از انسان دارای جنسیت دیگر نهایتن به فاشیسم منتهی میشود.
تنها عشق، همدلی و همبستگی با انسانهای تحت ستم، مترقی و انقلابی است.
نفرت همواره باعث نابودی اجتماعات شده. نفرت جنسی از زنان به مثله کردن فرهنگی/ عرفی/ مذهبی انجامیده. اینگونه است که احساسات ضد فاشیستی شما بسیار کیری/سطحی و در نهایت نیز باعث خود زنی شما خواهد شد.
چرا؟
چون شما هم بمانند بقیه از سوراخهای ما زنان به جهان پرتاب شده اید!
پس یادتان نرود که از کُجا آمده اید.
در نهایت نیز رشد ریشه های نفرت جنسی، هیتلر را به فاشیسم و نفرت نژادی کشاند.

نفرت نژادی/ جنسی/ گونه سالاری ... لایه های سلسله مراتبی را ساخته اند که انسان را "گرگ" انسان کرده است.
برای زنان فرقی نمیکند توسط یک فاشیست مورد حمله قرار بگیرند یا یک سکسیست. بخصوص سکسیستی که با تایپ چوچوله ی زنان دهها بار نزال دارد.
پس بروید قبل از دفاع از زنان، پناهجویان و بقیه ابتدا خودتان را نجات دهید. مطمئنن برای جامعه ای که در آن هستید هم مفید تر است.
:)

ناشناس گفت...


اخی دلم سوخت برات منظورت از عشق و همدلی همون کاسه گدایی است دیگر نه؟
عاشق جان این چیه که تو پستت نوشتی تعداد آنتی فاشیستها زیاد نیست!!!؟؟؟
کمک کنید ما بدبختیم تعدادمون کمه
عاشقیم

متاسفانه شما مثلا روشنفکران گوزو و باسواد، گوه رو از گوشکوب تشخیص نمیدهید و بیشتر در حال لاسیدن با فاشیست ها هستید کسی که باید خودش را نجات بدهد شما سوسول های زندان ندیده ی نازک نارنجی هستید که فعلا در حال بافتن خزعبلات هستید.

اون عکسی که از کوکتل مولوتوف گذاشتی باعث خودارضایی احساسی و حظ کردن فاشیست ها میشود و فکر میکنند عجب باند مخوفی هستند که با این هیبت روی جلد سایت ضدفاشیست ها هم خودنمایی میکنند حداقل عکس بیربط که میگذاری عکسی از فلاکت فاشیستها بذار نه قدرت تخمی تخیلی شان و اینقدر سطحی و تخمی تخیلی تبلیغ فاشیستهای منگل عقب مونده رو نکن چنان فاشیست فاشیست میکنید که آدم فکر میکند چه خبر است، تو که خوب بلدی تا خبری از کشورهای مارکسیستی بدستت برسد رهبرهاشون رو کاریکاتور و ضمیمه پستت کنی

درضمن من مثل تو سکسیست نیستم اگر فقط یک روز درگیری فیزیکی و نه اینترنتی و خیالی با فاشیستها داشتی متوجه میشدی که فاشیستها از چه نوع برخوردهایی ناامید میشوند و میترسند امثال شما جوجه فوکولی ها جز تبلیغ برای این مادرجنده ها هیچ غلط دیگری نمیکنند

نئونازی های ایرانی هم اگر این کامنتهارو میخونند بدونند که دعوای ما بخاطر این هست که مثلشون خایمال و چاپلوس و حقیر نیستیم که با هرکسی متحد بشیم.
نئونازیهای ایرانی با یک منگول کوتوله ی قیافه تخمی مثل احمدی نژاد متحد شدند و از خایه های رهبری بالا رفتند و در سایتشون کس تنگ خانوم فاطمه زهرا رو تبلیغ کردند تا فیلتر نشن!
پس کیر تو کس خانوم فاطمه زهراتون و کیر تو کس مادر هیتلر فقط بخاطر اینکه کس سفید نازی ها رو باید گایید تا بقول این رفیقمون نفرت و جنایت کمتر بشه و این کس ننه ها دست از ترقه بازیشون بردارند و برن بچسبن به کفتر بازی یا نهایتن تیله بازی.


Rosa گفت...

با تشکر از کامنتتان
متاسفانه در هرزنامه ی اتوماتیک رفت و الان در حین آپدیت کامنتتان را بیرون آوردم.
اینکه مثلن زندان رفتن ارزش است جدن خفنه!
شما از کجا مطمئن هستید من زندان نرفته ام؟
ما اینطرف آب البته آنتی فاشیست سکسیست زیاد داریم.
اسمشان را گذاشتیم
قیچی شده!
کُس های ما
حتی مال مادر هیتلر هم ربطی به فاشیست ندارند...
اما تحلیلهای کیری شما نهایتش همان سیستم استالینیستها میباشند.
عاقبتش هم زاییدن اجباری برای ارتش سرخ خواهد بود...
فاشیسم و استالینیسم دو روی یک سکه.

ناشناس گفت...


هیتلر همرده با استالین نیست در مورد مقالات استالین آدم باید وقت بذاره چون محتوا و مسائل و نگاه طبقاتی داره
اما کتابهای هیتلر رو انگار یک دانشجوی سال اولی تازه به دوران رسیده روان پریش نوشته که خیلی غرق نیچه بوده. درنهایت آدم بالا میاره رو کتاب هیتلر.
در مورد عملکردشون هم جنایات استالین همه سیاسی و نظامی بود ولی جنایات هیتلر نژادی و جنسی و سادیستی بود واقعا این دو باهم متفاوت هستند استالین رو باید در دادگاه سیاسی محاکمه کرد ولی هیتلر رو باید به تیمارستان برد.

Rosa گفت...

مرسی از کامنت
جالبه اگرچه کلماتی در کامنت نبودند که کامنت را به هرزنامه ی اتوماتیک ببرند، اما سانسور هوشمندانه از طرف "برادر بزرگ" اعمال میشود!!!

در مورد جنایت علیه بشریت تئوری های زیادی وجود دارد.
یکی از آنها نفرت داشتن است. به حدی که دیگری را شئی میداند. اما از آنجایی که با دو سیاستمدار مواجع هستیم. بنابر این با سیاست نابودی سیستماتیک مواجع هستیم.
شاید بهتر است که بپرسیم چرا و چگونه اینها هر دو در بالای هرم تصمیم گیری قرار گرفتند و چرا و چگونه مردم تئوری های مُضر اینها را در عمل اجرا کردند. بخصوص که هر دو دارای هواداران زیادی یا در حقیقت اکثریت جامعه از اینان آنروزها حمایت میکردند.
چون دیوانه/سادیست... کم نداریم. برخی تابحال حتی نتوانستند به یک موجود زنده هم آسیب برسانند و بسیاری علیه نفرت و خشونت خود علیه "دیگری" تراپی میشوند.
به نظرم هر دو پس از پایان جنگ جهانی اول در بستر مناسبی از نفرت اجتماعی قرار گرفتند و ابنگونه به قدرت رسیده و تئوری های مُخرب خود را اعمال کردند.
اینک اروپا مقصد بسیاری از پناهجویان است.
تقریبن اغلب رفقای آنتی فاشیست در محل و شهرهای ورودی آلمان و اتریش قرار گرفته و به آنان خوش آمد گفته و حضور دارند تا از دست اندازی و حمله ی فاشیستی به پناهجویان جلوگیری کنند. آنها اجازه نمیدهند سیمای مخوف پر نفرت فاشیست در حتی رسانه ها دست بالا را بگیرند. فشار از پایین و فشار به سیاستمداران برای انتخابات جدید، سیاستمداران را مجبور کرده جلوی دوربین حرفهای قشنگی در حمایت از پناهجو بزنند.
باری اگر دیوانه و یا سادیسمی هم در کشور میزبان کم نباشد، اما جرات ابراز وجود فعلن ندارند.
به نظرم ما بی قدزت نیستیم بعنوان اجتماع.
باید بتوانیم جلوی راسیستها قدرت نمایی کنیم تا هر سادیستی نتواند اعمال قدرت کند و یا جنایتش را توجیح کند.
حتی در جنگ نیز نباید از چارچوبهای اخلاقی و انسانی خارج شد.
جنگ زنان پیشمرگ کوبانی/روژاوا و قدرت نمایی داعش و سر بریدن و تجاوز و...
بطور کُلی نباید اجازه داد نفرت گسترده شود.
در ایران اندیشه های نژادپرستانه علیه افغانی ها زیاد است. که حتی باعث قتل جوانی اخیرن شده.
فرقی نمیکند کجا باشیم.
آنتی فاشیسم «عمل» است.
سدی در برابر فاشیسم. در همه جای جهان.
آرزوی موفقیت برای شما نیز. چرا که
این مبارزه ای است که پیروزی اش ، پیروزی برای کُل انسانها است.

ناشناس گفت...

هه هه من هم آرزوی موفقیت برای شما نیــز میکنم زیرا بهرحال نابودی فاشیسم پیروزی برای کل انســانهاست!

جاش بود حسابی برینم به این جمله زیرکانه و سیاست مدارانت ولی واقعیت اینست که همانطور که باید با فاشیست ها مثل خودشون حرف زد با امثال شما هم باید مثل خودتون حرف زد.

Rosa گفت...

:)
زیاد سخت نگیرید!
زنان که به خیابان بیایند، با قیچی هایشان خواهند آمد.
بین راسیسم و سکسیسم یک نخ فاصله است!
فعلن داشتم این مقاله را میخواندم.
اطلاعاتش خوب است!

ریشه-های-نژادپرستی

https://leftfeed.com/1394/05/21/%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DB%8C

برای بسیاری از مردمی که جلب سیاست رادیکال می شوند- چه سیاه پوست باشند و چه سفیدپوست- نفرت از نژادپرستی و خواست خلاصی از شرّ آن، یک عامل محرک اصلی به شمار می رود. این در نقطۀ مقابل فرض های معمول دربارۀ منشأ نژادپرستی است.

نخستین فرض این است که نژادپرستی خود جزئی از طبیعت بشر است؛ یعنی همواره وجود داشته و خواهد داشت. دومین فرض، برداشت لیبرالی از نژادپرستی است، به این معنا که چنین پدیده ای ناشی از عقاید نادرست مردم است و اگر ما بتوانیم این عقاید خود را تغییر بدهیم، از شرّ آن هم خلاصی خواهیم یافت.

هر دو فرضیه نادرست هستند. نژادپرستی نه صرفاً یک ایدئولوژی، بلکه یک امر نهادینه است. ریشه های آن در عقاید نادرست یا طبیعت بشر نیست. در عوض نژادپرستی با سرمایه داری و تجارت برده آغاز شد. همان طور که رابرت جیمز، نویسندۀ مارکسیست، در کتابش مطرح کرد: «تقسیم بندی مردم بر حسب نژاد، مفهومی است که با تجارت برده آغاز می شود. تجارت برده به قدری بهت آور بود و چنان در تقابل با تمام برداشت های فلاسفه و مذهب از جامعه قرار داشت … که تنها توجیه پیشِ روی بشریت برای آن این بود که مردم را بر حسب نژاد تقسیم کند و مسأله را این گونه فیصله دهد که آفریقایی ها، یک نژاد پست هستند».

تاریخ این دیدگاه را اثبات می کند. تا پیش از سپیده دمان سرمایه داری، نژادپرستی به عنوان یک شکل سیستماتیک از ستم وجود نداشت. به عنوان مثال جوامع یونانی و رومی باستان هیچ تصوری از نژاد یا ستم نژادی نداشتند.

هیچ کدم از این ها جوامعی آزاد نبودند، بلکه همگی بر گردۀ بردگان بنا شدند، و یک ایدئولوژی هم برای توجیه برده داری خلق کردند. مثلاً ارسطو، فیلسوف یونانی، در کتاب «سیاست» خود گفت: «برخی انسان ها ذاتاً آزاد هستند و برخی دیگر برده، و برای این دومی، بردگی هم مصلحت است و هم به حق».

با این حال از آن جا که برده داری در یونان و روم باستان پایۀ نژادی نداشت، این جوامع فاقد یک ایدئولوژی برای پستی نژادی یا ستم نژادی بودند. در واقع جوامع مصر، یونان، روم و جوامع دوران مسیحت اولیه، تصویر خوبی از سیاه پوستان و جوامع آفریقایی داشتند.

سپتیموس سِوروس، امپراتور روم، آفریقایی و تقریباً به طور قطع سیاه پوست بود؛ فرانک اسنودن، استاد دانشگاه هُوارد در کتاب خود با عنوان «پیش از تبعیض علیه رنگین پوستان» می نویسد: «جوامع باستان، نهاد برده را به عنوان یک جزء مسلم زندگی پذیرفته بودند؛ آن ها قضاوت هایی نژادمحورانه نسبت به سایر جوامع داشتند، و همین طور معیارهایی توأم با خودشیفتگی برای زیبایی جسمانی». او ادامه می دهد: «با این وجود چیزی قابل مقایسه با پیش­داوری های تبعیض آمیز بدخیم امروزی نسبت به رنگین پوستان، در جهان باستان وجود نداشت. دیدگاه اکثر دانش پژوهانی که شواهد را بررسی کرده اند، چنین است».

نژادپرستی با تجارت مدرن برده آغاز شد. همان طور که برده داران یونان و روم باستان ایئولوژی ای را خلق کردند تا نظام بی رحمانۀ برده داری آنان را «طبیعی» جلوه دهد، طبقۀ برده دار مدرن هم درست همین کار را کرد.

اما یک تفاوت مهم وجود داشت. به زعم آن ها، برده داری به دلیل نژاد، امری «طبیعی» بود. آفریقایی ها، انسان نبودند، و بنابراین به دنیا آمده بودند تا برده باشند. آن گونه که اریک ویلیامز در کتاب خود با عنوان «سرمایه داری و برده داری» می نویسد: «برده داری از درون نژادپرستی متولد نشد، بلکه نژادپرستی نتیجۀ برده داری بود».

تاریخ این را نیز اثبات می کند. اگر نژادپرستی تا پیش از تجارت برده وجود می داشت، در آن صورت آفریقایی ها می بایست نخستین گروه از مردمی باشند که به بردگی گرفته می شوند. اما در سال های اولیۀ امریکای مستعمره، برده داری بر اساس نژاد نبود. در آغاز، استعمارگران تلاش کردند که امریکایی های بومی را به بردگی بگیرند. آن ها هزاران کارگر خدمتگزار اجیرشدۀ سفیدپوست را وارد کردند. با خدمۀ سفیدپوست هم­چون بردگان رفتار می شد. یعنی خرید و فروش می شدند، در بازی قمار به عنوان پول وسط گذاشته می شدند، مورد تجاوز قرار می گرفتند و به قتل می رسیدند، بدون آن که همۀ این ها مجازات قانونی دربر داشته باشد....

Rosa گفت...

این نظام خدتم­کاری اجرتی (۱) نه فقط در سال های نخست امریکای مستعمراتی یک ساختار چندنژادی داشت، بلکه وضع سیاه پوستان و سفیدپوستان به طور حیرت انگیزی از این نظر یکسان بود. به عنوان مثال در ویرجینیای قرن هفدهم، سیاه پوستان می توانستند در دادگاه اقامۀ دعوی کنند، علیه سفیدپوستان در دادگاه شهادت دهند، سلاح حمل کنند و مالک دارایی- از جمله خدمتکار و برده- باشند. به بیان دیگر، سیاهپوستان قرن هفدهم در ویرجینیا، نسبت به سیاهان ایالات جنوبی امریکای قرن بیستم در دورۀ قوانین «جیم کرو» از حقوق بیش­تری برخوردار بودند.
.

Rosa گفت...



شواهد ثبت شده از ویرجینیای قرن هفدهم آشکار می کند یک بردۀ آفریقایی به اسم فرانسیس پِین با به دست آوردن پول کافی برای خرید سه خدمتکار سفیدپوست و جایگزینی آن ها با خودش، آزادی اش را خرید. چنین رویدادهایی اثبات می کند که نژادپرستی نهادینه در سال های نخست برده داری وجود نداشت، بلکه بعداً خلق شد.

در طول زمان، طبقۀ برده دار به تدریج به این نتیجه رسید که نژادپرستی به نفع وی است و باید عمیقاً در تمامی نهادهای جامعه وارد شود.

چندین دلیل در پشت این نتیجه گیری بود. اول این که نظام خدمتکاری اجرتی دیگر برای رفع نیاز به کارگر کفایت نمی کرد، چرا که صنعت در بریتانیا تکامل یافته بود و نیازهای جدیدی را برای اقتصاد مستعمرات مطرح می کرد. تا اوایل قرن هفدهم، بردگان آفریقایی بیش از پنج تا هفت سال زندگی می کردند (مدت زمان استاندارد برای خدمت­کاری اجرتی). اما در قواعد سرد و و بی­روح واقعیت اقتصادی، برده داری به مراتب سودآورتر از خدمتکاری اجرتی می شد. در نهایت آفریقایی ها، که فرزندانشان نیز می توانستند به بردگی گرفته شوند، با سهولت بیش­تری نسبت به خدمتکاران یا امریکایی های بومی مورد تبعیض و تفکیک قرار می گرفتند.

همان طور که ویلیامز این فرایند را خلاصه کرد «منشأ بردگی سیاهان در این جا است. دلیل آن اقتصادی بود نه نژادی؛ ارتباطی به رنگ پوست کارگران نداشت، بلکه مرتبط به ارزانی کار بود… این یک تئوری نبود، یک نتیجۀ عملی بود که از تجربۀ فردی صاحب کشتزار استنتاج شده بود. در صورت لزوم او برای یافتن کارگر به کرۀ ماه هم می رفت. منتها آفریقا نزدیک تر از ماه بود».

اما مهم ترین دلیل این که طبقۀ مالکان کشتزار یک نظام بردگی متکی به نژاد ایجاد کرد، نه اقتصادی، بلکه سیاسی بود؛ یعنی همان استراتژی قدیمی تفرقه انداختن و حکومت کردن.

«برده دار سالاری» یک اقلیت کوچک و فوق العاده متمول بود، در احاطۀ هزاران نفری که به بردگی و استثمار و اسارت کشیده بود. بزرگ ترین ترس آن ها این بود که بردگان و خدمتکاران در برابر این دستگاه متحد شوند و این البته هراسی به حق بود.

به عنوان مثال «شورش بِیکن» در سال ۱۶۷۶، به عنوان اعتراضی در برابر سیاست ویرجینیا علیه امریکایی های بومی آغاز شد، اما به یک شورش مسلحانۀ چندنژادی در برابر نخبگان حاکم مبدل شد. ارتشی متشکل از چند صد کشاورز، خدمتکار و برده با خواست آزادی و حذف مالیات ها، سکونتگاه «جیمزتاون» را نابود و شهردار ویرجینایا را وادار به فرار کردند. یک هزار سرباز از انگلستان برای سرکوب این اعتراض اعزام شدند. ارتش شورشی هشت ماه دوام آورد تا نهایتاً شکست خورد.

شورش بیکن یک نقطۀ عطف بود. برای صاحبان کشتزار روشن کرد که به منظور بقای این طبقه، باید مردمِ تحت حاکمیت خود را از یک دیگر و بر اساس نژاد تفکیک کنند. فردریک داگلاس، بردۀ سابق و فعال الغای برده داری، این موضوع را به این شکل مطرح کرد: «مالکان برده… با تشویق کینه و خضومت کارگران سفیدپوست فقیر در برابر سیاهان، موفق شدند سفیدپوست را همان قدر برده کنند که سیاه پوست را… هر دو غارت می شوند، و آن هم به دست یک غارتگر واحد».

در طی زمان، نهاد نژادپرستی ریشه گرفت و تثبیت شد. هم به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به برده داری، و هم به عنوان ابزاری برای آن که فقرا را در برابر هم قرار دهد. در همان حال که جنگ داخلی، نظام برده داری صاحبان کشتزار را درهم شکست، اما به نهاد نژادپرستی پایان نداد. دلیل آن این است که نژاد پرستی کارکردهای بیش­تری برای سرمایه داری داشت.

درست همانند جوامع برده داری عهد باستان و ایالات متحده در بدایت امر، امروز نیز در نظام سرمایه داری یک اقلیت ثروتمند کوچک، اکثریت عظیمی را تحت ستم و استثمار خود دارد. نژادپرستی، شکاف اصلی میان کارگران امروز است و مفرّ خوبی است برای پنهان کردن مشکلات خود سیستم. اما مردم عادی- فارغ از نژاد خود- از نژادپرستی منفعتی ندارند.

به هیچ رو تصادفی نیست که آن دوره های تاریخی که کارگران در کلیت خود دستاوردهای عظیمی داشته اند- مثل دهۀ ۱۹۳۰ و دهۀ ۱۹۶۰- مصادف بوده است با نبردهای بزرگ علیه نژادپرستی.

سرمایه داری، نژادپرستی را خلق کرد و بدون آن نمی تواند عمل کند. راه پایان دادن به نژادپرستی یک­بار و برای همیشه، پیروزی در ساختن یک جامعۀ سوسیالیستی است؛ جامعه ای که در آن اولویت اصلی، الغای تمامی بقایای استثمار و نژادپرستی است.

.
(۱) نظام خدمتکاری اجرتی (Indentured Servitude)، نوعی نظام کار در قرن هجدهم و در مستعمرات بریتانیا در امریکای شمالی بود که به موجب آن فقرا و جوانان در ازای اجازۀ ورود به «قارۀ جدید»، طی قراردادی به کار برای کارفرما به مدتی مشخص اجیر می شدند-م.