۲۶ خرداد، ۱۳۹۵

زنان کمونیست علیه استقلال فمینیستی (در مورد گزارش لیلا قرائی از کوبانی)


رزا: لیلا قرایی حقوق بگیر دولت سوئد است! توضیح ایشان اینجا در مورد پولهای "شبکه ی زنان". لیلا قرایی، مدیر و از بنیان گذاران این شبکه است که مسئولیت تولید و اجرای برنامه های رادیوی صدای زنان متعلق به این شبکه را نیز به عهده دارد.
البته ایشان در مصاحبه با تلویزیون حزب کمونیست ایران خود را اکتیویست می نامد!
لیلا قرائی سابقن از فعالین سازمان فداییان بود و پس از فرار از ایران، توانست "رادیو زنان" را به همراه خانم هایده درآگاهی در سوئد راه اندازی کند. پس از دعوای شدید بر سر تقسیم پولها بین خواهران قرائی (لیلا و اعظم) و خانم درآگاهی اینجا ، خواهران قرائی "رادیو زنان" را به "شبکه زنان" وسعت دادند.  قرائی ها  توانستند پولهای میلیونی دولتی سوئد را نصیب خود کنند.
عکس خواهران مواجب بگیرسازمان فداییان- اقلیتی 
شهرزاد نیوز- مینا سعدادی (مژده فرحی سابق فداییان اقلیت/ گروه عباس توکل)
لیلا قرائی (هسته اقلیت)- شبکه زنان- رادیو صدای زنان سوئد
سهیلا امین ترابی (شادی امین سابق فداییان اقلیت) هیئت مدیره سازمانهای شش رنگ٬ عدالت برای ایران٬ عدالت برای همه و عدالت در عمل

لیلا قرائی (هسته اقلیت- از سازمان فداییان) از جهت سابقه و حجم دسترسی به پولهای دولتی سیستم، قبل از مینا سعدادی (همان مژده فرحی فداییان اقلیت) و سهیلا امین ترابی (شادی امین سابق فداییان اقلیت) هیئت مدیره سازمانهای شش رنگ٬ عدالت برای ایران٬ عدالت برای همه و عدالت در عمل قرار دارد و توانسته است تا افغانستان نیز به بهانه ی "حمایت از زنان" اختاپوس آلودگی سیاسی/مالی را گسترش دهد.
لیلا قرائی نهایتن توانسته است توسط این پولها و به اسم "زنان"،  شبکه ای مافیایی «مواجب بگیر دولتی» از افراد فامیلی/  حزبی-گروهی ایجاد کند.
او هر گونه استقلال تشکیلاتی (سازمانی/ سازماندهی) و مستقل زنان را رد کرده و به آن مُهر "جدا سازی جنسیتی" میزند. پُشت میکروفن "رادیو زنان قرائی ها"،  اغلب مردان حزبی ورشکسته به تقصیر "کمونیست"،  برای زنان ذکر مصیبت می خوانند. زنان فمینیست اندکی توانسته اند از این کانال "زنان" استفاده کنند.
مبادله ی برنامه و "تراشیدن سر همدیگر" بین تلویزیون حزب کمونیست ایران با "رادیو شبکه ی زنان" را در لینک زیر مشاهده کنید.
گفت و گوی روناک آشناگر با لیلا قرائی در رابطه با: پیرامون مبارزات مردم کوبانی
 ان 2015 لیلا قرائی خود را به بهانه ی پرداخت پول و کمک مالی به شهر کوبانی می رساند. خوشبختانه تشکیلات خودگردان و ارتش مستقل زنان کوبانی از نظر سابقه ی تشکیلاتی، بخوبی با این زنان توریست (خود اکتیویست خوانده) که در کشورهای اروپایی بر سر سفره ی سیستم های استعماری نشسته اند، آشنا می باشند. با لیلا قرائی با احترام و خوشامد رفتار می شود.
مصاحبه ی بالا کُلن اشک تمساح ریختن زنان کمونیست (و ورشکستگان به تقصیرحزبی/سازمانی) می باشد. آنان مشخصن  بشدت ضد فمنیست- ضد آنارشیست هستند. 
زنانی که از مبارزات جاری زنان در سطح جهان، برای خود بساطی بر سر «سفره ی استعمار» جور کرده اند و بی افتخار، روزانه تن فربه شان را پشت دوربین های وابسته به نمایش گذاشته اند.
زنان روژاوا با سازماندهی «صرفن زنانه» بمانند اغلب سازمانها و گروههای آتونوم، آنارشیست و فمینیست در پی خودگردانی و خودسازماندهی، به توان خود زنان متکی بوده و با تکیه بر تئوری های بوکچین/ اوجلان اینجا  تا کنون در مقابله با داعش و حکومت اسلامی موفق بوده اند. آنان در سازماندهی «جدای از مردان» ولی در همکاری و رزم مشترک در میدان جنگ به مصاف داعش رفته اند.
امید که خواهرانمان در کوبانی/ روژاوا بتوانند با فراتر رفتن از آنان (بوکچین/اوجلان)، راه رهایی زنان را از چنگال سرمایه داری- مردسالار کنونی هموارتر کرده و بمانند امروز و همیشه مشعلی روشن برای کُل زنان منطقه، در این تاریکی و جهل حاکم کنونی، همواره خورشید درخشان نه تنها خاورمیانه، بلکه جهان باشند.
متاسفانه اغلب زنان احزاب کمونیستی هرگز در زندگیشان حتی نیم قدمی نیز از خدمت به «مردان و حزب و دولت» فراتر نگذاشته اند. آنان همواره و کماکان «زنان ممتازحزبی»، «کلاغ های خبرچین سیستم» و «حافظ منافع مردان»، «ضد فمینیسم»،  اسیر دائمی در قفس طلائی سیستم موجود خواهند ماند.
زنان روژاوا اما در سازماندهی مستقل و زنانه شان، پریده اند و اوج می گیرند.
چرا که پرواز تنها با بالهای خود امکان پذیر است...

سخنرانی سمیه و حمایت از سازماندهی «صرفن زنانه» روژاوا و کوبانی+ گفتگوی لیلا قرائی در تلویزیون حزب کمونیست ایران، خاک پاشیدن به چهره ی کوبانی به بهانه ی "جدا سازی جنسیتی"!

حقیقت مبارزان کوبانی: ضرورت سازماندهی مستقل زنان (ازخلال تجربه ی زنان کوبانی)


سمیه رستمپور دانشجوی دکترای جامعه شناسی در دانشگاه  پاریس5 – فرانسه16 آگوست2015
سمیه رستمپور دانشجوی دکترای جامعه شناسی نتایج تحقیقاتش را در سخنرانی در بنیاد پژوهشهای زنان در تابستان 2015 در اختیار جمع می گذارد.

فیلم سخنرانی سمیه در لینک زیر:
https://youtu.be/qq6x_KdCFXg

 سمیه در سفری 6 روزه در دوره ی محاصره ی شهر کوبانی بهمراه گروهی از فمنیستهای چپ فرانسوی در شهرهای مرزی با کوبانی (دیاربکر و سروچ و...) به سر برده است.
تیتر سخنرانی او  ضرورت سازماندهی مستقل زنان (از خلال تجربه ی زنان کوبانی) است. 
 او از سازماندهی "صرفن زنانه" در روژاوا می گوید. از سال 1999 ارتش زنان (همزمان با خودگردانی مبارزاتی- سیاسی) با تلاش زنانی مانند سکینه جانسوز سازماندهی میشود. شهر کوبانی در روژاوا از همان آغاز سازماندهی ارتش زنان، محل کمپ تعلیمات نظامی/سیاسی زنان حزب پ.ک.ک. بوده است. شهر کوبانی اما در سال 2013 مورد هجوم داعش (حکومت اسلامی) قرار گرفت و بدلیل حمایت بین المللی و مقاومت جانانه ی ارتش زنان و نیروهای محلی، اکنون از دست داعش پس گرفته شده است.

 

۵۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام روزا جان اگر اینها کمونیست هستند. من هرگز کمونیست نبوده و نیستم. دورود به کمونیستهای راستین

Rosa گفت...

سلام عزیز
متاسفانه به اسم زنان این بودجه ها را دریافت می کنند تا جنبش مترقی زنان را بی اعتبار کنند. این خانم قرائی و خواهرش بسیار از مرحله پرت هستند. اغلب گروههای فمینیستی زنان در اروپا بدون مردان جلسه گذاشته و سازمانهای مستقل زنان دارند و حتی بخشی از زنان کمونیست نیز مستقل از مردان گروههای خاص زنان دارند. کتابفروشی های زنان نیز مردان را یا راه نمی دهند و یا فقط یک روز خاص در هفته مختلط است.
رفتار سازمانهای زنان را با داعش اسلامی یعنی "جدا سازی جنسیتی" مقایسه کردن نشان از پشت کوه آمدن این زنان است. جنبش مترقی زنان شعارش سازماندهی مستقل و عمل مشترک می باشد.
در روژاوا نیز کمپ نظامی زنان استقلال خود را دارد ولی در فیلمهای رسانه ای شده مشخص است که در میدان جنگ مخطلط هستند و بخصوص کنار هر تک تیر انداز رفیقی از جنس دیگر با دوربین نشسته است.
حتی زنان پناهجویی که چند وقت پیش میهمان شهر ما بودند دنبال مترجم زن برای چند روز جلساتشان بودند تا حتی مجبور نباشند مردان را ورود بدهند و بیشتر از امکانات و توان خواهرانشان استفاده کنند.
حساب کردن روی توان، امکانات و خدمات زنان برای جلسات و نشستهای زنان در بسیاری از تشکلات زنان بیش از یک قرن در اروپا اجرا می شود و ربطی به جدا سازی اسلامی ندارد.
این زنان حزبی کمونیست اصلن خارج از روابط حزبی شان، در جامعه ی اروپایی و جنبش زنان این کشورها حضور ندارند.
اینان فقط در حال چریدن از سفره ی دولت و استفاده از امکانات حزبی می باشند تا مثل عروسک کوکی پشت تریبونهای وابسته شان بنشینندو خاک به چهره ی هر گونه خودگردانی بپاشند.
عمل فمینیستی سازماندهی مستقل و زنانه ی مبارزه را، جدا سازی جنسیتی می نامند.
ایشان بعد از 20 سال که ناندانی اش را به اسم زنان باز کرده، حتی یک نوشته یا مصاحبه ی به دردبخور هم ندارد.
گزارش سفرش به کوبانی شده: تخم مرغ مجانی، بدنبال دستکش، سینه خیز رفتن و پاره پوره شدن لباس، مهربانی یا بدجنسی مصاحبه شونده، اشک تمساح برای ساختن شهر و تعارفات "بیشتر بمانید" زود نروید، نهار تشریف داشته باشید! از چگونگی مالیات گیری از مغازه ی موبایل فروشی تا شمردن تعداد اسلحه هایی که دیده... و به به که دوران کومله چه خوب بود! و اولین زنان پیشمرگه لای پای رهبر تشکیلات، بعنوان "بانوی اول" گروه که رتبه هم می گرفته و طبق منتخب آثار چه گوارا، بله وجود زنان برای هر گروه چریکی لازم است. یک وعده غذای گرم و جوراب های شسته....
کسی نیست بپرسه رفته بودی میهمانی؟ کسی نیست بپرسه پیشمرگه سابق، پشت میکروفون سیستم چه می کنی؟
دو ساعت ایجاد برنامه "افق برابری" که طرف رفته کوبانی! کمی طولانی تر میشد، درد دلش برای بدی و خشکی آب و هوا هم باز می شد که با این "اکتیویست" بازی چند تا چروک دیگر هم دور چشمش افتاده، ولی خوشحاله که چربی دور شکم آب شده:)
البته چون خفت داشت، تنها مطالب با اهمیت ایشان را مونتاژ کردم و بدبخت زنان جوان حزبی که افق برابری شان این زنان "پیشمرگه" باشند...

Rosa گفت...

hamid ghorbani: متأسفانه این جنبش در کلیت خویش در کردستان غربی، هم اکنون تحت سلطه ی دولت امپریالیستی آمریکا قرار گرفته است. این جنبش که امروزه خویش را در مجلس - جبهه دموکراتیک سوریه یا دموکراسی برای سوریه و خود مدیریتی دموکراتیک بیان می کند، حامی خود را دولت امپریالیستی آمریکا می داند- شما را رجوع می دهم به مصاحبه مسئول حزب دموکراتیک کردستان غربی در اروپا با صدای آمریکا و البته، دیگر همکاری نظامی شان با سربازان آمریکائی را خودشان تأئید می کنند.


rosa: ممنون از اطلاعاتتان
اما بحث ویدئو هست: آیا "جدا سازی جنسیتی" هست و یا "سازماندهی مستقل زنان"
در روژاوا.
با دوستی
رزا

hamid ghorbani: ما در یک جامعه ی طبقاتی زندگی می کنیم که گر چه بنیاد اش برای اولین مرحله با برده سازی زن و فرزندان نهاده شد، ولی اکنون می بینیم که زنان طبقه ی حاکمه ی مانند مردان طبقه ی حاکمه، از هیچ جنایتی در حق زنان و مردان کارگر و زحمتکش روی گردان نیستند. حتی امروزه در ارتش ها و مخصوصا نیروی پلیسی و امنیتی رُل به عهده گرفته و همچنان مردان بیرحمی بخرج می دهند. بدین علت است که به نظر من، هر چند زنان خواست های جداگانه از مردان نیز دارند، اما کل زنان بمثابۀ یک جنس در مبارزه رهائی بخش شرکت نداشته و نمی کنند. بدین علت است که به نظر من ، ما زنان و مردان کارگر بیش و پیش از همه چیز به سازماندهی و سازمانیابی طبقاتی نیازمند هستیم. سازمانمادهی بنایش بر رفع هر گونه تبعیض جنسیت، ملی، نژادی و زدودن مذاهب و به رسمیت شناسی انسان کارگر و زحمتکش، به عنوان انسان کارگر و زحمتکش نیازمند هستیم. و گر نه، با تقسیم به جنسیت های متفاوت می توانیم در برابر سیستم موجود که بر مالکیت خصوصی، خانواده، مذهب ، دولت سرکوبگر، مدیا متکی است که نابرابری ها را روزبروز گشترش و توسعه می دهد، مقاومت بکنیم حال چه رسد به اینکه نابود یا لغوش کنیم که برای رهائی مان و رهائی کل جامعه و به زبان دیگر حتی کره ارض از نابودی لازم و ضروری است. خود روژآوا یک نمونه تیپیک از سازماندهی هائی است نه بر اساس طبقات و مبارزه طبقات بلکه بر اساس یک مبارزه ملی و همه با همی بنیاد گذاری شده است و امروزه می بینیم که خیلی راحت با نیروهای مزدور و حتی خود امپریالیستی - ناتو یعنی آمریکا باب همکاری باز کرده است. دولتی که داعش را موجودیت داد، دولتی القاعده را موج.دیت داد، دولتی که جنگی را بر منطقه تحمیل کرده است که تا آفریقای مرکزی و شمالی و از این طرف یمن، پاگستان، افغانستان و اوکراین را در بر گرفته است. موفق باشید، عزیز.

Rosa گفت...


حمید عزیز بحث من این است: تشکیل ارتش زنان را نمی توان "جدا سازی جنسیتی" نامید.
این خانم قرایی اگرچه که اکنون مواجب بگیر دولت سوئد است.
آنروزها هم که انقلابی بود، کک شان از به زیر حجاب کشیدن زنان نگزید. چرا؟ چون مبارزه علیه امپریالیسی دوش به دوش مردان علیه سلطنت داشت. در تلویزیون حزب کمونیست هم می گوید "طبقه، مبارزه ی طبقاتی، مالیات گیری از مغازه ی موبایل فروشی"...


من "طبقه" را در جهان کنونی مرز کشی درستی علیه سیستم نمی دانم.
شماهم که این اعتقاد را دارید، نیز سالها است که در پی تعریف "مارکسی" آن هستید و دائم هم دارید اضافه می کنید حقوق بگیران در کارهای خدماتی را به پرولتاریا (معلمان، پرستاران...)...
من فمینیست هستم و ابتدای پدرسالاری را بر طبق کتاب انگلس با شروع "جامعه ی طبقاتی" نمی دانم. اولین تقسیم کار و بهره کشی از زنان خیلی پیش تر بوده.
میزگرد رادیو پیام- ستمکشی زن، سقط جنین، کمونیسم.

رجوع می دهم به ویدئوی زیر:
https://youtu.be/OJDRA4vRWUE

من البته هم سنخی ایدئولوژیکی شما را به نظریات این زنان "کمونیست" درک می کنم. مسلمن زنان کمونیست دارای امتیازات ویژه ای نزد این طیف شما هستند.

من معتقد به جبهه ای از انسانها علیه سیستم هستم. همه ی آنها که به دلیل نابودی کُره ی زمین، سکسیسم، راسیسم و... با ما در خیابانند و کارگران و زحمتکشان، روستایی ها هم و...
در ضمن "جبهه زنان" منظور گردهم آمدن آلت جنسی زنانه نیست. همانطور که کارگر هم لخوالسا و حزب کارگر نیست.

Rosa گفت...


نوشته اید: هر چند زنان خواست های جداگانه از مردان نیز دارند، اما کل زنان بمثابۀ یک جنس در مبارزه رهائی بخش شرکت نداشته و نمی کنند. بدین علت است که به نظر من ، ما زنان و مردان کارگر بیش و پیش از همه چیز به سازماندهی و سازمانیابی طبقاتی نیازمند هستیم.

رزا: شما در سازماندهی حزبی/اتحادیه ای/ گروهی زنان کارگر و زحمتکش موفق نبوده اید چون بدلیل اهمیت ندادن به "خواسته های جداگانه از مردان" زنان اصلن اعتمادی به ساختارهای کنونی ندارند. قبل از دریافت حقوق برابر ، زنان شأن انسانی ندارند. جنبش زنان اما خواهان این شأن است. محیطی را «صرفن زنانه» بوجود می آورد تا زنان در خود سازماندهی و خودگردانی توانایی های خود را بدون سکسیسم حاکم بیابند و ارتقا دهند.
در ارتش زنانه بدون متلک های جنسی دفاع شخصی را بیاموزند. امکان ورود دختران به سازمانها و گروهها ی تک جنسی را فراهم می کنند.
این گروهها ی زنان بعدها میتوانند با صف مستقل در مبارزات جاری بطور مشترک با مردم شرکت کنند.
موضوع اصلی خودگردانی زنان است.
شما به فیلم های گُردانهای زنان کُرد نگاهی بیندازید و به زنان فربه حزب کمونیست ایران.
اغلب این زنان کمونیست در حال سرویس دهی به مردان کمونیست می باشند. برای همان جهاد نکاح (ایدئولوژیک/ خدماتی) همانطور که چگوارا آنوقتها فراخوان داده بود . اینان در حزب اغلب همان همسران مردان کمونیست هستند.
خیانت آنان (زنان کمونیست) به جنبش زنان و مطالباتش از جنس همان خیانت مارگارت تاچر است و البته در صفی دیگر.
مخالفت نادیا کروپسکایا با سقط جنین در دوران استالین از همان جنس زنان سیاستمدار سیستم سرمایه داری است. یکی می زاید برای ارتش سرخ، دیگری برای متفقین و اکنون ماشین جوجه کشی حکومتهای اسلامی...
بحث این پُست خارج از سیاست روژاوا در منطقه، لزوم ایجاد صف مستقل زنان است، چرا که در اقلیم کردستان (بارزانی-طالبانی) احکام شریعت اسلامی اجرا میشود و در ایران و عراق نیز و بزودی ترکیه...
زنان در مورد مطالباتشان بخصوص «حق زن بر بدنش» بسیار زیاد از "کمونیستها" یا وعده ی سر خرمن شنیده اند و یا روزانه با بی تفاوتی کمونیستها در ارتباط با خشونت خانگی/ناموس بازی و بیگاری گرفتن از زنان حزبی برای ترویج نظری و ایدئولوژیکی مردان مواجع هستند.
زنان خودگردان و یا ارتش زنان، دشمن گروه های طبقاتی یا احزاب کارگری نمی باشند. مبارزه برای آزادی زنان در تقابل با آزادی کارگران نیست.
اما مُسلمن زنان جنبش زنان هر رهبر کارگری ماچو و هر کارگر مردسالار و هر اتحادیه ی ناموسگرا و هر زن نوکر صفت سیستمی را طرد کرده و خط و مرز عملی/نظری با آنها دارند.
سازمانهای تک جنسی و خود گردان زنان مثل احزاب کمونیستی لانه ی پدر/مردسالاری نیستند. از همان ابتدا بر نیروی خود تکیه دارند و کسی بدلیل خوش رقصی و سرویس جنسی به رهبر و یا کادرهای بالاتر ، امتیاز،رتبه/درجه نمی گیرد.
پایگاه طبقاتی "کارگر زاده" نیز امتیاز ندارد بلکه مُهم مبارزه ای پیگیر علیه ستم و استثمار ، این تعیین کننده است.
وقتی که مردان قرن ها خود را در حزب/اتحادیه/گروه ... سازمان داده اند، زنان نیز باید بتوانند ساختارهای مبارزاتی خود را ایجاد کنند.
بدون مُهر "جدا سازی جنسیتی" خوردن، چرا که این سازماندهی «صرفن زنانه» دقیقن به دلیل سکسیسم حاکم بر ساختارهای کنونی احزاب/سازمانها می باشد.
و تعجب آور نیز نیست که کنیزکان سیستم مردسالار ، بزرگترین مخالفان این خودگردانی ها می باشند. زنان ان جی او و مواجب بگیران سیستم به هیچ وجه نمی توانند جلوی موج جدید حمایت بین المللی انقلابیون را از خودگردانی ها را بگیرند.

قصه ی روژاوا تازه شروع شده است.
اسلحه های اهدا شده که اکنون قلب داعش را نشانه گرفته نه بدلیل اسلام است بلکه پدرسالاری و به همین خاطر این مبارزه بسیار امید بخش است.
چون یکی از ستونهای اصلی سیستم نه تنها استثمار، بلکه ستم و سیستم سلسله مراتبی ستم است که استثمار را امکان پذیر میکند.
قبول هیرارشی و نابرابری است که یکی را کارفرما دیگری را کارگر، مرد/زن، کودک/والدین، رهبر/کادر/هوادار، سیاه/سفید، انسان/حیوان...

Rosa گفت...


شما خواهان نابودی کارمزدی...
ما خواهان نابودی سیستم هیرارشیکال...
من شما را در برابر خود می بینم وقتی این فیلم و این سمپاشی ها از "جدا سازی جنسیتی" در کوبانی توسط زنان "احزاب برادر کمونیست" یکسال پیش تا به امروز مطرح می شود. بدون هیچگونه عکس لاعملی.

تا من مسئله را عمومی می کنم، قلم شما در انتقاد این پُست می چرخد!
آیا مسئولیت شما بعنوان "پرولتاریا" دفاع از این زنان ممتاز سیستم است؟
استفاده از میکروفونهای وابسته به سیستم است؟
وحدت شما با سوسیال دمکراسی کشورهای اروپایی «عملی» است و انتقادتان بطور «نظری».
مگر میتوان از میکروفون های خریداری شده افکار انقلابی ترویج کرد؟
شاید بگویید بله!
چرا که لنین نیز با پول حکومت آلمان "انقلاب اکتبر" را سازماندهی کرده به "پیروزی" هم رساند! در دوما ی تزار هم سخن گفت!

باری
من آنارشیست هستم و مدعی که «هدف وسیله را توجیه نمی کند». من بشدت علیه ساختارهای تحمیق سیستم موضع دارم.
شاید ارتش زنان و خودگردانی های خاورمیانه بمانند انقلاب اسپانیا نابود شود. اما ایده ی روی پای خود بودن در حافظه ی جمعی ثبت شده است.
من انتظاری از شما ندارم.امتیاز دادن شما به خانم های حزبی/گروهی طیف فکری تان عادی است.
اما انتظار نداشته باشید که من فریادم از دروغ به این بزرگی که «خودگردانی های زنان از نوع "جداسازی جنسیتی" رژیم اسلامی» است، بلند نشود. بخصوص که اینهمه از طرف زنان "کمونیست" که بجز دست و پا زدن و استمنا با افکار مردسالارانه مردان حزبی شان، کار دیگری بلد نیستند.
شغل شریفشان جمع کردن پول برای احزاب و تریبونهای "کمونیستی" است. مورد اکتوئل تر هم تلویزیون شورایی اقلیت و شهرزاد نیوز میباشد.
شغل "شریف" شان خودفروشی برای تعمین مالی شوهر/حزب/گروه/سازمان....
همزمان امتیاز گرفتن از شوهر/حزب/گروه...
من اما
ترجیحن از زنان تن فروش خیابانی دفاع می کنم.
....
جاکشی برای سیستم با هر هدف والایی بمانند ترویج افکار "کمونیستی"، اما جاکشی است و فرقی نمی کند. اگر خانم قرائی میکروفون افکار شما نبود، شاید می توانستید به ایشان انتقاد کنید که این «جدا سازی جنسیتی» نیست، بلکه خودگردانی صرفن زنانه!
در زمانی که برای کارگر حق سازماندهی جداگانه را قبول دارید!
البته من چیزی بیش از دعوت زنان به ساختارهای مردانه ی احزاب و گروهها نشنیده ام. بدون تضمین امنیت آنان

ناشناس گفت...

سلام به حمید و روزا گرامی همگی خسته نباشید. دوستان من به شما قول شرف میدهم دوران حزبی لنینی تمام شد.طبقه کارگر دیگر گول نمی خورد اگر طبقه کارگر توانست شوراههای کمونیستی خودش را با متهدین خود انارشستهای انقلابی بوجود بیاورد که شکی نیست بوجود خواهد اورد. اگر نتوانست واقعیت نمیتواند.تجربه تاریخی قرن کذشته ثابت کرد هیج کس به نیابت طبفه کارگر نمیتواند انقلاب و حکومت ویا حاکمیت داشته باشد. خود من که به کمونیستهای شورای تعلق دارم شدیدا با حزب سازی به هرشکل مخالف هستم حمید وشورکا بعد از صد سال نبش قبر میکنه و میخواد لنین را دوباره به صبقه کارگر تحمیل کند. پیروز باشید

Rosa گفت...

رفیق جان
خون ما در کرنشتاد به هم آمیخت.
باشد که خودگردانی ها از جیاپاس تا روژاوا گامی باشد، در جهت رهایی.
تنوانستیم هم باکی نیست.
پرچم کمون پاریس هنوز و همچنان در اهتزاز است.
به پاریس بنگریم...

ناشناس گفت...

روزا کاملا دورسته کمون پاریس در قلب ما جاری است و تا بشریت زنده است همجنان کمون پاریس زنده خواهد ماند. بشریت فقط متواند برای رهای از وضعت موجود دوباره ان حرکت عطیم را احیا کند.

Rosa گفت...


Hamid Ghorbani
من اصولا حرفم این نیست، اما، حرف من چیز دیگر ی است، من در باره یک مبارزه ی طبقاتی صحبت می کنم و شما در باره یک مبارزه زنان- یک مبارزه ی جنسیتی عزیزم. حرف ما از ریشه با هم متفاوت هست حالا، اینکه کدام ما درست مسئله را درک کرده ایم، ایم یک مسئله دیگری است. ما از دو جای متفاوت حرکت می کنیم. شما از زنان صحبت می کنید، من از زنان کارگر و زحمتکش، اینکه در یک مرحله از مبارزه ارتش زنان کارگر و زحمتکش تشکیل می شود و فرماندهان خود را دارد و غیره هم، مسئله ی دیگری است. ما فرق بنیادی داریم، این است، قضیه، با باورمن. خسته نباشید و پیروز باشید.

Rosa گفت...

خواندن این کتاب را توصیه می کنم:)

پر کبوتر (خاطراتی از زندان اوین) - ثریا زنگباری

http://asre-nou.net/php/werbung/Pare-Kabutar.pdf

ناشناس گفت...

حمید جان هیج کس ندونه من میدونم که تو جی میگی مبارزه طبقاتی حداقل سنی از منوتو گذشته صداقت هم خوب جیزی است. اگر من وتو بعد از 65 سال معنی و مفهوم مبارزه طبقاتی را متوجه نشدیم جگونه مارکس را متوجه خواهیم شد. مارکس میگوید مباززه طبقاتی وانقلاب کارگری مربوط به طبقه کارگر است. لطفا نگذار بیشتر به ریشه برم برای خورد ارزش بگذاریم.

Rosa گفت...

به حمید قربانی: مبارزه طبقاتی چیه؟ بر سر نرخ دستمزد چانه زدن؟

زنان حتی تن را می فروشند. این زنان چه کسانی هستند؟ زنان بورژوا که برای یک دستگاه موبایل تن فروشی می کنند؟ آنچه رژیم سعی دارد به جامعه بقبولاند!

چه کسانی الان زنان را کرده اند ماشین جوجه کشی نظام اسلامی؟ بزایند تا فرزندانشان بشوند سنگر گوشتی و یا کودکان کار...

چه کسانی دارند کار خانگی می کنند تا شما بتوانید هر روز صبح بر سر کار بروید و حتی برای دستمزد بیشتر با سیستم چانه بزنید. از آن دستمزد شما چقدر آنان سهم دارند؟

زنان حتی زنجیر پایشان را هم ندارند بر طبق «پرولتاریا بجز زنجیر پایش چیزی برای از دست دادن ندارد»

زنان پرولتاریای، پرولتاریا هستند. کنیزان بردگان کار هستند زنان.
شما برده گی مزدی می کنید؟
آنان بدون مزد ، برده هستند. حتی قبل از اینکه پا بدنیا گذاشته باشند ، زنان برده ی رختخواب شماها هستند تا شما بتوانید بیشتر و بهتر برای سرمایه کار کنید!
مرغکانی که برای صبحانه ی تان هر روز تخمی می گذارند تا قوت بگیرید!

بله
شما شاید روزی انقلاب هم بکنید و سرمایه دار را به زیر بکشید و وسایل تولید را هم اشتراکی کنید و حتی شاید بخشی از ما زنان را به کارخانه هایتان برای کارگری بفرستید و شاید هم برخی از حقوق زنان را اجرایی کنید. اما ستم جنسیتی در فرم های دیگرش بروز خواهد کرد آنچه که استالین کرد. طلاق سخت، ازدواج آسان. سقط جنین ممنوع، مدال مادری...خانه های سکس برای کادرها و رهبری حزب ...

مبارزه ی زنان البته که طبقاتی است.
انقلاب زنان حتی باعث وحشت پرولتاریای "انقلابی" نیز خواهد شد. چرا که بساط خانواده ی مقدس مارکسی را بر می چیند.
خانواده ، اولین مکان استثمار و ستم انسان بر انسان. خانواده حتی قبل از کارخانه مرکز ستمگری بوده و هست.
قبل از هر قدم در جهت رهایی از سیستم ، مبارزه ی طبقاتی زنان فرار از خانه های استثمار و ستمگری است.
ایجاد ساختارهای خودگردان است. ایجاد خانه های امن برای خواهرانشان است و ایجاد «امکان برای مبارزه ی زنان» دیگر است. «ایجاد امکان برا مبارزه» اهمیتش حتی از مبارزه نیز بیشتر می باشد.
خودگردانی های روژاوا و ارتش زنان فقط قلب سیستم سرمایه داری را نمی لرزاند. سیستم پدرسالاری را بیشتر رمانده است.
سیستم سلسله مراتبی خانواده/حزب/سازمان را از وحشت میخکوب کرده.

سوسیالیست های مجوز دار اینک
زنان حزبی را به خط کرده اند که اینها در روژاوا "جدا سازی جنسیتی" به راه انداخته اند!

مینویسید: من در باره یک مبارزه ی طبقاتی صحبت می کنم و شما در باره یک مبارزه زنان- یک مبارزه ی جنسیتی عزیزم.

رزا: مبارزه ی جنسیتی که من از آن صحبت می کنم خانواده و سیستم سلسله مراتب را نشانه گرفته است و شما را بقدری وحشتزده کرده است که مینویسید:

من از زنان کارگر و زحمتکش، اینکه در یک مرحله از مبارزه ارتش زنان کارگر و زحمتکش تشکیل می شود و فرماندهان خود را دارد و غیره هم، مسئله ی دیگری است.

رزا: شما مجبورید باز هم وعده ی سر خرمن به زنان بدهید و از فرماندهان زن در آینده سخن بگویید!!!
من رزا، به شما می گویم که این «ارتش زنان زحمتکش» درست شده است و فرماندهان زن آن نیز.

مینویسید: ما فرق بنیادی داریم، این است، قضیه، با باورمن. خسته نباشید و پیروز باشید.

رزا: بله فرق بنیادین این است که من طرفدار سفت و سخت خودگردانی های کنونی و ارتش کنونی زنان هستم. قلبم با قلبشان می تپد و شما از زنان حزبی تان و بردگان ایدئولوژی تفکر تان حمایت می کنید که پُشت میکروفون های وابسته در حال خاک پاشیدن به جنبش مستقل زنان در روژاوا می باشند.

مگر زنان خودگردان و ارتش زنان در روژاوا زنان طبقات سرمایه دار هستند؟
به خودتان در آینه نگاهی بیندازید. چهره تان در کجا با ایدئولوگهای سرمایه داری تشابه دارد؟

فرقی بین صودتهای کارگران اعتصابی و اعتصاب شکن در فرانسه نیز نیست.
جایگاه قرار گرفتنشان کارخانه/خیابان است که فرق دارد.
و شما نیز اکنون در کارخانه قرار دارید...

ناشناس گفت...

اره روزا جان حمید خان فقط طبق گفتهاش فقط دز حرف صحبت از مبارزه طبقاتی میکند.. همانطور که قبلا اشاره کردم مدل حمید مدل لنینی است حدودا 100 سال از ان تاریخ میگذرد .مارکستها ولنستها هم جندین برابر شده اند تداروکات و اجرا وعتاصر حزبی هم فراهم است اینجا من بشکل صادقانه سوالی برای همه مارکسیستها دارم جرا انقلاب نمی کنید. طبق نظر لنین اگر پالایها نتوانند و زیردستان هم نخواهند روشنفکران میتواند به کمک زحمتکشان و کارکران انقلاب کنند. ایا شماها مدم وخودتان را سرکار نگذاشتید? جرا لجبازی میکنید. باور کنید شما ها حتا وظایف دمکراتیک خود که محیط زیست و بصتلا حقوق بشر است بخوبی انجام نمیدهید. مبارزه طبقاتی پشکش. زنده وجاوید بمانید.

Rosa گفت...


Hamid Ghorbani
مبارزه ی طبقاتی و دامه آن در اُس و اساس خود یک مبارزه ی سیاسی و برای به زیر کشاندن حاکمیت یک طبقه و جانشین کردن حاکمیت یک طبقه دیگر است که این مهم به باورمن فقط با یک انقلاب قهری پرولتری که در هم شکستن دولت کنونی و استقرار دولت پرولتری- دیکتاتوری پرولتاریاست قابل تحقق و دست یتفتنی است. این را کارل مارکس در سال - 1852 در نامه اش به دوست اش واید مایر آلمانی این طور بیان می کند: «او در نامه ای به ژوزف وایدمایر به سال ۱۸۵۲ می نویسد: تا آنجا که به من مربوط میشود، هیچ امتیازی به واسطه ی کشف وجود طبقه ها در جامعه ی مدرن، یا کشفِ پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱) هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحله ی تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایه ی گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعه ی بدون طبقه خواهد بود».
ودر این مورد لنین می گوید:ما کاملا بر روی اساس تئوری مارکسیستی ایستادگی می کنیم: تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا......
و حالا چند سال از شما دوست گرامی برای تفسیر و ضرورت شکلگیری دیکتاتوری پرولتاریا
البته، مبارزه روی دستمزد، قوانین- قانون کار، ساعت کار و... اگر بین کل طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار و دولتش در یم جامعه در بگیرد که در کشوری مثل ایران اغلب این چنین است که خیلی زود به مبارزه حاد سیاسی و نظامی از جانب سرمایه داران تبدیل می شود، جزوی از همان مبارزه ی طبقاتی است. رزای عزیز. من مبارزه ی طبقاتی این چنین نگاه می کنم. حال اینکه دیگران چطور می بینند و شما چه درکی از آن دارید؟ آن دیگر به خودشان و خود شما مربوط می شود، گرامی!

ناشناس گفت...

ه.ش عزیز و محترم

100 سال پیش فکر میکردند که با درست کردن دولت مارکسیستی به رهبری نخبه های مارکسیست که شبیه خود مارکس بودند میتوانند در مبارزه طبقاتی پیروز بشوند، ولی آنارکو کمونیستها، 30 سال قبل، گفته بودند که مارکس های آینده جز دیکتاتوری بر طبقه کارگر و درست کردن سرمایه داری دولتی هیچ چیز دیگری نمیتوانند بوجود بیاورند. از لحاظ تاریخی حرف آنها درست درآمد و حرف مارکس و مارکسیستها غلط. تاریخ مارکسیست تبدیل شد به جنایت علیه هم (استالینیسم) و علیه دگر اندیشان و فرقه گرائی و تشکلاتی که بیشتر بر اساس روابط قومی است تا روابط طبقاتی. از خواب خرگوشی بیرون بیا، مارکسیسم مرد.

ناشناس گفت...

ه.ش محترم

مبارزه طبقاتی برای کمونیسم اصلا مبارزه سیاسی نیست، بلکه مبارزه اجتماعی است. مبارزه سیاسی مبارزه برای درست کردن دولت و حاکمیت طبقاتی است، مبارزه اجتماعی کمونیستی مبارزه برای از بین بردن دولت و نقش سیاست در زندگی است.

مثل آب به هر درزی روانم

Rosa گفت...

تاریخ تظاهرات و تجمع : 23 ژوئن ( جون ) از ساعت 10.30 صبح تا 4 بعد از ظهر

مکان : شهر دنهاخ ( لاهه )

محل تجمع : جلوی پارلمان هلند
در اعتراض به سفر وزیر امورخارجه رژیم جمهوری اسلامی به هلند

رزا: دیکتاتوری پرولتاریا پیشکش. این طیف پورمحمدی هم بیاد از جایش تکان نخواهد خورد...
جای کنفدراسیونی ها خالی...

-------------------
شورایی جان ممنون از کامنت.
به راستی پرولتاریای زحمتکش را طرح میکنند اما در اصل دیکتاتوری حزبی و حکومت بلشویکی در نظر است. در های کاخ چایچسکو هم به روی عموم باز شده، نمیروند ببینند. دولت کارگری توهم است. باید راه نابودی هر ساختار هیرارشیکال را رفت. و حول آن سازماندهی افقی/محلی و شبکه ای گلوبال.
با عشق
و با همبستگی

ناشناس گفت...

اگر منظورت دو تا کامنت بالا هست، ممنون رزا، مارکسیست شورائی نیستم، مثل خودت آنارشیستم، از مارکسیسم عبور کردم، بقول خودشان نفی دیالکتیکی کردم، دگر شدنی که شامل هم هست، پوسته اقتدارگرائی اشان را انداختم دور، که میشود 80 درصد آن. خوش بحال شماها که میتوانید اقلا یک تظاهرات علیه رژیم بگذارید، من دسترسی به رژیم ندارم و فقط علیه اربابان سرمایه داری جهانی اشان در تظاهرات شرکت میکنم. برای ما ایرانی ها دوران فراگیری از زنان آغاز شده، مردان اقتدارگر باید بروند. واقعا هم در این چند دهه گذشته فقط از زنان فیلسوف و انقلابی چیزهای غیر تکراری و درست و حسابی یاد گرفتم. چه مادرانی، چه خواهرانی، چه همسرانی و چه دوستانی! عشق و همبستگی.

Rosa گفت...

رفیق جان
خوشحالم از تجدید دیدار. با شورایی ها البته با برخی شان در اتحاد هستیم. البته نسل دیجیتال نیستند و وبسایتشان سالها است که خاک می خوره. از متن کامنت تو بدون غلطهای تایپی و غیر التقاطی "مارکسی" کمی شک بردم.که اشتباه گرفتم:)
تو می گویی ای کاش رودر رو بودی و من می گویم که ای کاش پاریس بودم...
در هوای کمون تنفس می کردم که این روزها آنارشیستها درست در جایگاهشان قرار گرفته اند. هر روز فیلم مبارزات خیابانی شان را میبینم و دلم برای کنارشان بودن آب می شود.
نوشتی: مردان اقتدارگر بروند:)
بیش از دو دهه زیر یک سقف با موجوداتی ماده به سر بردن و بدون اقتدار و در تلاش یافتن پداگوژی آلترناتیو، آزمایش و خطا می کنم. از لغت پداگوژی حالم می گیرد. باید «مدل همزیستی» یافت.
از اینکه نسل جدیدمان «زنان» در دامانشان پسرانی بمانند تو پروراندند افتخار زیاد دارم. دخترک خودم من را فمینیست "تندرو" می داند و دلش برای جنس دیگر میزند:) شماها می توانید بهتر از ما مناسبات انسانی را میان خود رعایت کنید.
حیف که از کُره ی زمین چیز زیادی نمانده و شما نیز مشکلات خودتان را دارید...
عزیز جان
هر کجا باشیم فرقی ندارد و اقتدارهای موجود نفسمان را می گیرد. مبارزه با اقتدارهای بیرونی راحت تر است و چون فاصله میانمان زیادتر است. می توان در فاصله سنگی انداخت و به هدف زد.
در حوزه ی خصوصی بر زندگی ات چنگ می اندازند. محکومت می کنند و ایزوله.
ما، از نسل من، از بیرون شروع کردیم و به حوزه ی خصوصی رسیدیم تا شبیه آنها نباشیم. نسل شماها اول خانه ها را گردگیری کردند.

خیلی طول کشید تا با دیدن موش کوچکی بروی تکه ای چوب در تقلای نجات از سیل و باران چشمانم پر اشک شود. خواستن حق زندگی برای همه ی موجودات و عشق گسترده را از دخترکم آموختم. غریزه ای سرکوب شده.
تماشای رفتار این نسل در مبارزات خیابانی چشمانم را باز کرد که تنها در دفاع از خود و حفظ زندگی "خشونت" معتبر است.
متاسفانه کماکان برای حفظ زندگی مجبور به خشونت هستیم. دیروز حتی مجبور به توجیه شدم که چرا از گلدانهای بزرگ خیابانها بعنوان باریکاد استفاده شده!
«باید این درختچه ها در "قفس گلدان" را جایی در پارک و جنگل کاشت!»
نسل شما وجدان ما است. و ما بدون این وجدان بیدار، اقتدارگرایانی فرومایه.
افسوس نخور کنار ما نیستی. بودن در خیابان تنها مزیتش دریافت گستردگی تفکرمان است.
در ایران خود را اسب تک شاخی میدیدم جدا و آخرین موجود از "نوع" خود.
چرا که همه چیز و بخصوص «عشق را نهان باید کرد».
ولی راستش بسیاریم.
هر دستی که علیه اقتدار بلند می شود، یکی از ما است...
از بودن در کنارت خوشحالم.
قلبم برایتان می زند. اکنون ما در کلاس درس شما می نشینیم برای یادگیری ساختن دنیایی بدون اقتدار.

انقلابی نزدیک است که در عمق دگرگون می کند. اگر طاقت بیاوریم و بقدر کافی زنده بمانیم تا در فضایش قرار بگیریم، اطمینان می کنیم.
جنگ اصلی اما همان زنده ماندن است. زنده ماندن بقدر کافی برای تغییر.
پس زنده باد زندگی!

با عشق
و با همبستگی

ناشناس گفت...

وب سایت ات فقط به حجم معینی از کامنت اجازه فرستادن میدهد برای همین در چند قسمت می فرستم.

قسمت اول

ممنونم که با من حرف میزنی، حالا بگذار سرت را درد بیاورم.

از نسل جوان نیستم، با پیری ذهن می جنگم و هنوز جوانم و بسیاری از جوانها را پیر میدانم. خودت هم از مقولات مارکسیستها استفاده میکنی و دلیلش این است که ما سیستم مفهومی انسان شناسی خودمان را که درست تر از دیترمینیسم (غیر انسانی) مارکسیستی هست، پرورش نداده ایم. بعضی از مارکسیستها سعی کرده اند درک از انسان را غیر دیترمیسنیتی کنند (انسانی کنند) اما بدون دور انداختن اصل آن نمیتوانند. اقتدارگرائی مارکسیستها در واقع از دیترمینیسم موجود در اندیشه آنها نسبت به انسان سرچشمه میگیرد، آنها راه خلاصی ندارند. این دیترمینیسم موجب پیدایش "فاشیسم" در آنها و در ضدیت با آن "لیبرالیسم" در آنها می شود و هرگز نمیتوانند دنیائی جدا از ایندو داشته باشند. آنها در این دور باطل گیر کرده اند، دور باطل آنها کاملا همتراز دور باطل حاکمین است، آنها هم فاشیست دارند هم علیه آن لیبرال، اما هرگز نمیتوانند از این دور باطل بیرون بیاند. مارکسیستها به علت اشتراکشان با آنها در اقتداگرائی، در این دور باطل بسر می برند و هیچ مسئله اجتماعی ای را حل نمیکنند.

مارکسیستها فکر میکنند که اگر جهان را فقط بیرونی توضیح بدهند، علمی فکر میکنند، اما اصلا چنین نیست. امکان اینکه ما زندگی انسان را بدون بسیاری از مقولات مارکسیستی بدرستی و علمی بفهمیم وجود دارد. برای اینکار نباید فقط بیرونی فکری کنیم و موضوع را بدون "گرایش" در نظر بگیریم. چنین مقولاتی در طول تاریخ مبارزات آنارشیستی و یا غیر آنارشیستی و علیه زور بوجود آمده اند ولی در یک سیستم انسانشناسی معینی پرورش نیافته اند و یا فرموله نشده اند. اخیرا با دوستی صحبت میکردم و مجبور بودم در طول صحبت از مقولات مارکسیستی استفاده کنم و دائم مجبور بودم که بگویم "با این مقوله مارکسیستی بگویم ... ولی فعلا!" که او متوجه شود و مقولات خودم را استفاده نمی کردم. فعلا اینجوریه تا اینکه همه چیز جور بشه و یا ضد اقتدارگرایان بتوانند جنبشی موثر و پیروزمند بوجود بیاورند. جنبشها نه تنها مقوله آفرینند بلکه سیستم ساز مفاهیم هم هستند.

بعد از دو کامنت بالا در مورد استقلال فمنیستی این بلاگ فکر کردم و نوشته های صالحی نیا را هم خواندم، انتقادات دیگران را هم خواهم خواند. فعلا بطور کلی و با مقدمه ای کوتاه، نظر من در مورد استقلال فمنیسی زنان به این صورت است:

ارتجاع اساسا شکل گیری یک دیدگاه در انسان برای نوع زندگی کردن از طریق تسلط بر سرنوشت انسانهای دیگر است و یا حتی یک انسان است – ارتجاع همان اقتدار است، یعنی تسلط بر زندگی دیگری. مرتجعین آدمند و انگیزه (کلمه خوبی علیه صالحی نیا استفاده کردی، خیلی آموزنده بود) دارند. ارتجاع از فرمانسیونهای اقتصادی اجتماعی نیست، بلکه برعکس فرماسیونهای اقتصادی اجتماعی محصول شکل گیری و عمومی شدن (طبقاتی شدن) انگیزه اقتدار در انسان است. اگر فرصتی پیش بیاید خواهم گفت که چرا در این قضیه ما در دور باطل مرغ و تخم مرغ نیستیم.

مرد سالاری یکی از مهمترین و موثر ترین روشهای اقتدار است، یعنی زندگی کردن از طریق در دست داشتن سرنوشت انسانی دیگر که زنانند. برخلاف مثلا نژادپرستی، که یک نژاد حتی میتواند نسل نژاد دیگر را از بین ببرد، در مردسالاری، زن از بین نمی رود، بلکه به وسیله تبدیل می شود. بدین طریق سیستم اجتماعی ای شکل میگیرد که در آن زن وسیله است. وسیله بودن زن همان نداشتن اختیار توسط اوست. یک دسته قابلمه برای این است که دست ما نسوزد و یا راحت تر قابلمه را بلند کنیم. دسته قابله اختیار ندارد، اختیارش در دست ماست و این دسته وسیله است. وسیله شدن محدود به زن نمی شود. بخشی عظیمی از مردان هم وسیله هستند، از جمله آنهائی که میگوئیم نیروی کارشان استثمار می شوند، مثل خودم من و شاید تو، حال چه این استثمار برده داری باشد که امروز هم وجود دارد و چه امروزه معمول تر که بصورت کار مزدی است. ما در جامعه فلک زده انسان که بسیار پست تر از گله های حیوانات است ، میتوانیم ببینیم که زنان هم محکوم اقتدار مردانند، هم محکوم اقتدار سرمایه داران، هم محکوم اقتدار نژادهای برتر و هم محکوم اقتدار تبهکاران و جانیان.

ناشناس گفت...

قسمت دوم:

مقدمه بسیار خام و کوتاهی بود. با در نظر گرفتن اینکه ما در دنیائی زندگی میکنیم که از طریق اقتداگرائی شکل گرفته و زنها مثل بخش بزرگی از مردها وسیله هستند، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که مبارزه علیه این اقتدار و یا ارتجاع، فقط مردانه باشد و یا ضد ناسیونالیستی نباشد و یا ضد نژاد پرستی نباشد و یا ضد تبهکاری و اوباش گری نباشد و یا ضد جنگ نباشد و یا ضد اشاعه خرافات و شبه علم و مذهب نباشد و بلاخره ضد مردسالاری نباشد. همین است که هست، اقتدارگرائی شکل گرفته و علیه آن در تمام اشکالش مقاومت می شود. حال می بینیم که زنان بعلت تجربه اشان از جامعه و مردان، علیه مردان قیام کرده اند. این محدودیت مردها در مبارزه با اقتدار است که زنان را مجبورکرده است که قیام را متوجه مرد ها هم بکنند وگرنه چنین چیزی ضرورت نداشت. بدینجهت، تشکلات مستقل زنان یا استقلال فمنیستی تا وقتی که محتوائی ضد اقتداگرایانه داشته باشد و از آن اقتداگرایای زن بیرون نزند، برای من قابل ستایش است و آنرا خدمت بزرگی به خود و بشریت می بینم.

در ارتباط با مصاحبه خانم قرائی، بنظرم آمد که در تناقض افتاده بود. آخر مصاحبه مجبور شد به کانونهای قدرت زنان در آن جا اشاره کند، همین اشاره کافی است. بحث این نیست و نبود که زنان در آنجا قدرت سیاسی دارند، بحث این است که آیا در آنجا بطور مستقل برای خودشان تصمیم گیری می کنند و یا نه؟ اگر دو تا زن در آنجا مستقل از مرد ها برای امورات اجتماعی اشان تصمیم گیری کنند، کافی ست و مدل است. مدل زنان میتواند مدل مردان باشد. خانم قرائی بعلت تفکر اقتدارگرایانه اصلا متوجه قضیه نیست. بر خلاف نظر سخنران اول هم اصلا مهم نیست که مسلحانه به این وضعیت رسیده اند و یا خیر. ولی سخنرانی اول (سمیه) متوجه اهمیت اینکه چهار تا زن دور هم جمع شوند و برای وضعیت اجتماعی خود تصمیم بگیرند هست و سعی دارد نشان دهد که چنین چیزی ممکن است و اگر لازم بود دست به اسلحه هم باید برد. مطمئنن مسلح بودن درجه تجاوز جنسی زنان را به آنها کم میکند. این حداقل قضیه هست.

در باره جداسازی جنسیتی، استقلال فمنیستی جدا سازی جنسیتی نیست. دلیل این روشن است. هر زنی که در یک تشکل مستقل زنان است میتواند در یک تشکل مردانه هم شرکت کند. مثلا فرض کنید که یک کارگر مرد کارخانه در یک اتحادیه انقلابی است. او میتواند در یک تیم فوتبال هم عضویت داشته باشد و یا عضوی از یک شورای تمیزکاری یک محل باشد. برای همین خانم قرائی غلط میگوید. زنان انتخاب دارند، هم میتوانند فقط در تشکلی زنانه باشند (مثل مردی که فقط در اتحادیه انقلابی هست) و یا همزمان در تشکلی دیگر. شاید منظورش چیز دیگر است اما زبان خیلی دیپلماتیک (حیله گری بورژائی)دارد و شاید درست نمیداند که چه میگوید. شاید هم من غلط میگویم. وقتی سر کلاسم، انتظار دارم معلمم چیزی بگوید که من می فهمم. یعنی انقدر خرم؟!!

آیا تشکل زنانه ضد اقتداگرائی مردان (ضد مردسالاری) با مبارزه با روابط استثمارگرانه (مارکسیستها میگویند روابط طبقاتی)، در تناقض است؟

خیر. چون روابط استثمارگرانه نیازمند فرهنگ اقتداگرائی در جامعه است و از این طریق شکل گرفته. در حقیقت، مبارزه علیه اقتدار مردها در خدمت از بین بردن روابط استثمارگرانه است. روابط استثمارگرانه بدون اقتدار ممکن نیست و مبارزه زنان با اقتدار مردان به مقوله فرهنگی اقتدار در ذهن آحاد جامعه ضربه می زند و این ضربه بطور اتوماتیک رابطه استثماری (بقول مارکسیستها طبقاتی) ،رابطه نژادی و قومی، رابطه ملی و سایر روابط مریض اجتماعی ، از جمله روابط سلسله مراتبی را از بین می برد. اصل مطلب هیچ وقت استثمار نیروی کار نبوده. اصل مطلب همیشه گرایش انسان به اقتدار بوده است. همانطور که میتوان با دایبر توالت کردن بچه ها را کنترل کرد و آداب اجتماعی مناسبی برای همزیستی بوجود آورد، میتوان اقتداگرائی (مثل جیش بچه ها) را هم محدود کرد و با این کار مظاهر استثمارگرانه و نژاد پرستانه و غیره آن نیز از بین می رود.

ناشناس گفت...

قسمت سوم

حقیقت این است که همه دوست دارند نوکر و کلفت و جنس ارضاء جنسی داشته باشند، کار نکنند و دیگران برای آنها کار کنند و خودشان به سفر بروند و بهترین غدا ها را بخورند و ایت الله و مالک سرمایه و رئیس کمپانی و رئیس مجلس و رئیس حزب و رئیس جمهور بشوند چون این مزایا را خواهند داشت. این مزایا و لذت ها اقتدارگرائی را جذاب میکند و اقتدارگرائی نظریه ها را برای سرکوب کردن و مغلوب کردن و تسلط بر انسانهای دیگران شکل میدهد و اشکال اجتماعی گوناگونی بوجود می آید که محتوای آنها یکی است. مبارزه محکومین برای آزادی از تسلط، اقتداگرایان را وا داشته تا "ایدئولوژی" ها و یا بعبارت دیگر تاکتیکهای روحی-روانی-عینی گوناگونی را برای حفظ تسلط خود شکل دهند. به این میگوئیم تکامل اقتدار در جامعه، مارکسیتها میگویند تکامل مبارزه طبقاتی، تکامل مبارزه طبقاتی مقوله ای محدود است، تکامل اقتدارگرائی مقوله ای کامل است چون رفتار و گرایشتهای ارتجاعی مارکسیستها را هم توضیح میدهد. اولین کسی که مقوله "اقتدار" را در ذهن من ایجاد کرد تو بودی. این مقوله نقطه های را بهم وصل کرد، حل معمائی شد که مارکس به آن اشاره کرد اما حل نکرد و یا فکر میکرد که حل کرده. بعدها در مورد این مقوله را بیشتر کار و فکر کردم و دیدیم بنظر اصل قضیه هست.

نه رزا، اشتباه نکردی که هیچ، خیلی هم درست میگفتی.

در مورد دخترت جز عام گوئی که اغلب بی فایده هست چیزی ندارم بگویم: دخترت از طریق کتاب شنا شناگر نمی شود، باید مرد ها را تجربه کند، علم بدون تجربه امکان ندارد. قلبش برای مردان می تپد ولی وقتی وارد کار و زندگی شد و اونجاش عفونت کرد و در مهمونی ها خودش را ظرف شور مردان دید، ضربان قلبش عادی می شود و می فهمد که مردسالاری یعنی چه.

اگر از مرحله پرتم روشنم کن، خوشحال میشوم. سرم خیلی شلوغه و تمرکز روی یک مطلب برایم وقت زیادی میگیره. عشق و همبستگی!

Rosa گفت...

سلام و مرسس
کامنتت مثل یک غذای خوشمزه ی وگن بود برای مغز من و بعدن بهش می پردازم. فعلن تند تند خواندم.
من بیش از 13 سال رفتار کودک انسان را (کودک خودم را)تحت نظر گرفتم. همیشه می خواستم بدانم چرا برخی "خوب" و برخی "بد" می شوند. فعلن بشدت فکر می کنم ما خوب زاده می شویم و پر از انگیزه و شور با امید به در آغوش کشیده شدن به جهان وارد می شویم. بعدش اما کاملن همرنگ سیستم و بعدش شورش و هزاران نوع و گوناگون.
تحقیقات رفتارشناسی هم این "بد شدن" را «آغاز انتخاب بد» بعنوان مدل زندگی را ، شروعش را از 6 ماهگی کودک می داند.
احتمالن ژن "همکاری و کمک" در ما ابتدا به ساکن فعال است قبل از اکتیو شدن "رقابت".
مدل های مدارس آلترناتیو سعی در تقویت این همکاری دارند. مدارس بدون نمره و غیر رقابتی و...
کودکان این مدارس به اقتدارشان به محیط و طبیعت واقف هستند. با حیوانات در مدرسه به سر می برند و کارشان اغلب اوغات مادری کردن است. پسران مدارس مثل دخترانش. متاسفانه با بلوغ و فهم روابط و مناسبان خارج از مدرسه و خانه، بهشت شان فرو ریخته و اغلب دیپرسیون درصد بالای خودکشی و...
باری
نوشته ای: حقیقت این است که همه دوست دارند نوکر و کلفت و جنس ارضاء جنسی داشته باشند، کار نکنند و دیگران برای آنها کار کنند و خودشان به سفر بروند و بهترین غدا ها را بخورند و ایت الله و مالک سرمایه و رئیس کمپانی و رئیس مجلس و رئیس حزب و رئیس جمهور بشوند چون این مزایا را خواهند داشت. این مزایا و لذت ها اقتدارگرائی را جذاب میکند و اقتدارگرائی نظریه ها را برای سرکوب کردن و مغلوب کردن و تسلط بر انسانهای دیگران شکل میدهد و اشکال اجتماعی گوناگونی بوجود می آید که محتوای آنها یکی است.

در خواندن سرسری کامنت ات این "همه" بسیار در چشمم خورد. به نظرم اقتدار گرایی اصولن "طبیعی" نیست بلکه گسترده است و جایزه گیرنده از جامعه. بخصوص اینکه اغلب ما تلاش داریم آن را توجیه کنیم. بدلیل مدرک بالا، حفاظت از کودک، داشتن ثروت و موفق بودن، پس اقتدار "مشروع"، رتبه و مقام تشکیلاتی و...

آیا خود تو می توانی با لذت اقتدار گرا باشی؟
من در این موقعیت قرار گرفتم و اگرچه در خانواده ای بشدت معمولی رشد کردم و با هیرارشی اما نتوانستم. و از پرفسور تابقیه اطرافیانم را اکنون از افرادی خارج از سیستم انتخاب کردم.
به نظرم این "همه" در واقع بخش ناچیزی خود خواسته اقتدار اعمال می کنند.
دیروز خبری بود با عکس که پدری بدلایل ناموسی به سر دخترش شلیک کرده و کُشته.
این اعمال اصلن در طبیعت که بدلیل گرسنگی می کُشد طبیعی نیست. و یا قتل ها و جنایات دیگر...

در مورد کودکم که دخترکی هست هنوز، قلبم مسلمن خواهد شکست که قلبش شکسته خواهد شد. البته بدلیل فردگرایی که در حتی کودکان خارج از مدارس آتونوم می بینم، کمتر احتمال کُلفتی و سرویس یکطرفه جنسی وجود دارد.
اغلب ترس من از تنها ماندنش است.مسلمن تجربه های بد را خواهد کرد و امیدوارم مثل نسل شورشگر ما ایزوله نشود.
بدلیل همان شورشگری تا آخرین دم/بازدم :)
با عشق
و با همبستگی

Rosa گفت...

آیا تشکل زنانه ضد اقتداگرائی مردان (ضد مردسالاری) با مبارزه با روابط استثمارگرانه (مارکسیستها میگویند روابط طبقاتی)، در تناقض است؟

خیر. چون روابط استثمارگرانه نیازمند فرهنگ اقتداگرائی در جامعه است و از این طریق شکل گرفته. در حقیقت، مبارزه علیه اقتدار مردها در خدمت از بین بردن روابط استثمارگرانه است. روابط استثمارگرانه بدون اقتدار ممکن نیست و مبارزه زنان با اقتدار مردان به مقوله فرهنگی اقتدار در ذهن آحاد جامعه ضربه می زند و این ضربه بطور اتوماتیک رابطه استثماری (بقول مارکسیستها طبقاتی) ،رابطه نژادی و قومی، رابطه ملی و سایر روابط مریض اجتماعی ، از جمله روابط سلسله مراتبی را از بین می برد. اصل مطلب هیچ وقت استثمار نیروی کار نبوده. اصل مطلب همیشه گرایش انسان به اقتدار بوده است.


رزا: توضیح بسیار شفاف

Rosa گفت...

نوشتی: در باره جداسازی جنسیتی، استقلال فمنیستی جدا سازی جنسیتی نیست. دلیل این روشن است. هر زنی که در یک تشکل مستقل زنان است میتواند در یک تشکل مردانه هم شرکت کند. مثلا فرض کنید که یک کارگر مرد کارخانه در یک اتحادیه انقلابی است. او میتواند در یک تیم فوتبال هم عضویت داشته باشد و یا عضوی از یک شورای تمیزکاری یک محل باشد. برای همین خانم قرائی غلط میگوید. زنان انتخاب دارند، هم میتوانند فقط در تشکلی زنانه باشند (مثل مردی که فقط در اتحادیه انقلابی هست) و یا همزمان در تشکلی دیگر. شاید منظورش چیز دیگر است اما زبان خیلی دیپلماتیک (حیله گری بورژائی)دارد و شاید درست نمیداند که چه میگوید....

رزا: اغلب زنان حزبی ، حتی آب خوردن زن را جدای از مردان نخواهند پذیرفت. جایی که کتاب ویرجینیا«اتاقی از آن خود» در کانتون ها خوانده میشود و عکس لیلیث به دیوار آویخته، زنان حزبی فقط از «برابر حقوقی» بجای فمینیست گپ میزنند.
من این سخنرانی را خیلی دوست دارم:
سمینار ونکوور: سخنرانی سارا کیانی نژاد

https://youtu.be/SFe5cogOEP0

"شوگر ددی" رابطه با مردی که برای رابطه ی عاطفی "چت" پرداخت می کند.

زنان تمامی ابعاد ستمگری را بروی خود تحقیق می کنند. یکی از آنها "عزیز شکری" یا عسل است!
عجیب اینکه چند سال پیش خودم در دامش افتادم. بدلیل احساسات کمک به بیمار دیپرسیون که پزشکی جراح بود. بعد از چند ماه به خودم گفتم: این استثمار عاطفی است و خوشبختانه قبل از عفونت در رفتم!
زنان استثمار میشوند، مصرف میشوند و کالای لذت هستند و...
نوع اقتدار بر زنان با نوع اقتدار بر "سیاهان" فرق دارد. نسل کشی کمتر پیش می آید...!
چند وقت پیش رسانه های حاکم بر اقلیم کردستان اعلام کردند که گویا 18 زن را داعش در قفسی به آتش کشید. با تحقیق بیشتر معلوم شد دروغ است. «توییت چشمان موصل» اعلام کرد و توییت داده بود که دروغ است.
بعد از چند روز خودم را "روانشناسی" کردم که چرا دنبال صحت و یا غلط بودن قضیه را گرفتم. مثل اینکه بانکداری تمام پول خود را به آتش بیندازد، منطقی نبودش. زنان در ایدئولوژی داعش، ملک و دارایی و احشام هستند. احتمالش کم بود و به همین دلیل خبر غیر واقعی به نظرم آمد.

اگر اقتدار وجود دارد، پس باید انواع گوناگونش را شناخت.
تا ازش در رفت. اگر نتوان از بین اش برد.
سرمایه داری قبل از هر چیز «مناسبات سرمایه دارانه» است که همه چیز را «کالایی» کرده است.
من از این گفتگو لذت می برم، برایم "کار" نیست. من را ارتقاع میدهد. لذتبخش است.

حال افرادی در قدرت به روی گفتگو هم قیمت گذاشته و آن را کالایی خدماتی کرده اند.
بازسازی عاطفی مردان در خانواده کاری بی مزد و مواجب از طرف زنان است و اغلب بدون تشکر.
در سیستم کنونی مردانی که این نوع خدمات را در خانه نمی گیرند در صدد خرید آن بر می آیند. اینگونه یک خلا بوجود آمده، از بازار شناسایی شده و از گپ دوستانه میان زن و مرد پول می سازد. استثمار زنان فقط جنسی نیست. اکنون استثمار عاطفی نیز انجام شده و حتی قیمت دارد.از این نوع خدمات مردان در قدرت استفاده می کنند. مثل انواع صیغه و...
بقول دوستی نوار بهداشتی دختران مدارس نیز در ژاپن «کالا» شده.
ما با کالا شدن حتی عواطف مان روبرو هستیم.
اینهمه آخر خط است. ایجاد نیازهای کاذب و پرورز، یافتن کالایی و فروش آن و سودجویی...
من شخصن مطمعنن تا آخرین دم و بازدم علیه این سیستم فعالیت می کنم. بخصوص که خود در اقتدارهای وحشتناک گیر کردم. و حتی خود گاهی ناخواسته اقتدار می کنم.
من فعلن تنها در جایگاه "مادر" می توانم اقتدارگر باشم.
نابودی این جایگاه آخرین مرحله است.
امیدوارم که بتوانم....
البته استفاده از زبان اقتدارگرایانه بخشن ضرورت است و مجبورم، چون من و بسیاری از زنان زبان زنانه نداریم. یا باید از زبان ستمکشان یا ستمدیدگان.
زبان ستمدیدگان فعلن «دعا» است. پس زبان من نیست. بخشن نیز استفاده از زبان ستمگران برای زنان ممنوع است و باید نیز در این حوزه این "تا بو" را شکست.
تا زمانی که بتوانیم با زبان خودمان گفتگو کنیم و دیگری نیز آن را بفهمد.

مثل مبارزه ی زنان که مبارزه ی "طبقاتی" مُهر نمی خورد و از طرف بخشی زیاد مبارزه "علیه جنسیت مردان" است.
البته مبارزه ی "سیاهان" علیه نژادپرستی اغلب مُهر نمیخورد و جدایی طلبی هم نیست در افکار مسلط.
اما مبارزه علیه سکسیسم اغلب مُهر جدایی طلبی خورده و می خورد...
شاید چون "سیاهان" با "سفید" هابه رختخواب نمی روند!

ناشناس گفت...

merci az kament ha az nashenas ta rosa xili ali bod chegeder jalbe biperde sohbat kardan

ناشناس گفت...

xili xoshal shodam omidvaram nashenas e ashena gibet nezane ke ma bishter estefade konim

ناشناس گفت...

Be sahm khodam az peygham va hemayatet motshakeram. Neveshti “bi pardeh”, mamnon, che khobe ke digaran ham mesl man zede siasat hastand. Barayeh bi pardeh bodam ham bayad zahmat keshid, na? zaban ra ham az ma gereftan. zendegi ham shirine va ham sakht.

چون تازه به نوشتن در سایت رزا وارد شدم، متوجه نبودم که باید خطابم به "حمید قربانی" باشد نه ه.ش. حسابی قاطی کردم، با احساس بچه ها که می گوئیم غریبی! دو تا از کامنتها به ه.ش، در واقع خطاب به حمید قربانی است.

رزا، ممنونم از توضیحات بیشترت، خیلی آموزنده است، مخصوصا اون قسمت خدمات عاطفی را که بهش فکر نکردم.

ناشناس گفت...

چند چیز دیگه هم بگویم تا فعلا خداحافظی کنم.

میتوان بین اقتدار و آموزش تفاوت قائل شد. میتوان گفت انگیزه (لغت خودت)اقتدار، آزادی دادن نیست، انگیزه آموزش، آزادی دادن است. این در رابطه کودکان بعضی از حیوانات با بزرگ سالانشان خیلی آشکار است، اما در انسان سیاسی شده است و براحتی تفهیم نمی شود و مادر و پدر و معلم و "رهبر" میتوانند اقتداگرا و جنایتکار از آب در بیایند. وقتی اقتدار خودش را جای آموزش جا میزند، بتدریج (در تجربه)، ماهیت خصومت آمیزش، با نقض آزادی یادگیرنده، رو می شود. بدینجهت، ما انسانها مجبوریم در هر قدم از یادگیری بروی آزادی خود پافشاری کنیم، اگه بکنیم، من و تو میگوئیم باید بکنیم.

در رابطه با ذاتی بودن اقتدار، با تو موافقم. در حیوانات نزدیک به انسان علائم "اقتدار" وجود دارد ولی حقیقتا اقتدار نیستند. ولی به درکم از رفاه طلب بودن ذاتی انسان و حیوانات کاملا اطمینان دارم و آنرا خوب میدانم. من حتی به فداکاری مشکوکم و آنرا غیر طبیعی میدانم، مریضی میدانم، مریضی در جامعه اقتداگرا عادی شده، عادی شدن یک رفتار، بیماری نبودن نیست. همینطور قهرمانی و قهرمانپروی را بیماری میدانم. با دیدت رد مورد طبیعی بودن کاملا موافقم. کسانیکه شاه را سرنگون کردند (نمی گویم انقلاب) افراد برجسته ای نبودند، میلیونها فرد بودند، همانهائی بودند که بعد از اینکه اسلامیون برای خودشان دفتر و محافظ و دولت درست کردند، رفتند سر کار و به استثمار شدنشان ادامه دادند؛ آنچه باقی ماند امتیازات و مفت خوری قهرمانان بود. دید من هم این است که "اقتدار" ذاتی نیست، مفهومی ست. من میگویم یک اختراع است. اقتدار محصول نظر و پشتکار بروی آن است. اسارت محصول کار خستگی ناپذیر اقتداگرایان است. آنها هزاران سال پیش فهمیدند که میتوانند انسانهای دیگر را وسیله کنند. وسیله کردن دیگران کار ساده ای نیست، کار و زحمت و پشتکار میخواهد. چندین هزار سال بروی این کار شده و بصورت فرهنگ و آداب و حقوق درآمده که بخشی از آنرا میگوئیم سیاست و دولت. البته همیشه هم علیه این فرهنگ و آداب و حقوق سازی مقاومت شده.

حال پشتکار و جدیت و زحمات تو هم علیه این سنت قابل ستایش است. نه رهبر من هستی و نه قهرمانی. خیلی سالم و طبیعی هستی و برایم مفهوم می سازی. منهم سعی میکنم مثل تو باشم. میگویند چرا رزا از کلمات رکیک استفاده میکند. نمیدانم چرا، من دل و جرات تو را ندارم. اما می فهمم که انحصار و حق ویژه مردان در استفاده از کلمات رکیک را باید شکست. مثل مبارزه مسلحانه است، ارتجاعیون (در بالا ذکر کردم منظورم از این لغت چیست) فکر میکنند که انحصار خشونت با آنهاست، ولی با مقاومت مسلحانه انقلابیون روبرو میشوند. در اینجا، زبان بد هم تعرض است، خشونت است و پاسخ دارد. یادم نرفته که بعضی از همکلاسی های مدرسه بعد از خوابیدن با زنها میگفتند: گائیدمش. این با جنایت فرقی ندارد، این تبدیل عشق به هولوکاست است. اینها به مادر و خواهر و همسر و دختر خودشان هم اهانت میکنند. اینها همانهائی هستند که آیت الله ها و رهبران "انقلاب" به کمک آنها حکومت میکنند، حتی به دختر رفسنجانی هم رحم نکردند. خوب می شود دید که حاکمین همان اوباشانند.

گفتی ایزوله بودن، فکر میکنم علت ایزوله بودن انقلابیون دو چیز است: 1- افراط در انقلابیگری، بدرستی نوشتی: "پس زنده باد زندگی!" 2 - مارکسیسم. صد سال پیش آنارشیستها خوب فهمیدند و جلوی تروریستهای خودشان را گرفتند و خیلی هایشان انقلاب را توده ای و کارگری کردند. در ارتباط با هر دو، در مورد دومی، لااقل تاریخ آی دبلیو دبلیو اینطور نشان میدهد. انقلاب اکتبر موجب تخریب آی دبلیو دبلیو شد چون بخشی از آن به امید خدمات دولتی سوسیالیستی انشعاب کرد، کجراه رفتن ضروری حزب بلشویک، این منشعبین را هم ایزوله کرد، اما این انشعاب تخریب خودش را کرده بود. اصلاح کلان تخریبهای اجتماعی طول می کشد، مثل پایان عمر حکومت اسلامی. منظورم از مارکسیسم، مارکس نیست، ضدیت ام با مارکسیستها هم بخاطر دفاع از مارکس نیست، مارکس سهم زیادی در آگاهی امروزی ما داشته است و محترم است، مثل همه شناخته شده ها و گمنامهائی که انقلاب کردند. اما مارکسیسم در حال مرگ است. اگر انقلاب انقلابیگری درک نشود و بروی این کار بشود که همه در آن به سهم خود شرکت کنند، بصورتی که رئیسی وجود نداشته باشد، وضع عوض می شود. تا آن موقع خیلی مانده اما از حالا شروع میشود. در جاهای دیگر با انتقادی که به اینترنتی شدن روابط انقلابی داری کاملا موافقم. من از پالتاک فراری ام. گفتنی زیاد است. میتونی ادامه بدی ولی من خسته شدم، کارهای دیگه دارم و کاشکی توان تو را داشتم.

بلاگهای تو را دنبال میکنم. همراهت می مانم، ما آنارشیستها همه در یک قایقم. همه ما اشتباه میکنیم اما خودمان را تصییح میکنیم و علیه رویزیونیسم نیستیم. عشق و همبستگی!

Rosa گفت...

ایزوله شدن/بودن
من خود را از پالتاک ایزوله کردم. اطلاعات زیادی پخش می کند و مثل فیسبوک عمل می کند. اتاقهای چت ماندگار را تحلیل کنیم، پروژه ای مشکوک است. افراد ثابتش با تکرار نظرات تکراری نفسم را می گیرند.
برای بررسی سنتی بودن چپ ایران مکان خوبی است. یک دوره ای که فعالین کارگری و زن از ایران آنلاین می شدند مکان خوبی بود. آنوقتها با تشکل زنان مائویست کار می کردم و تازه استفاده از امکانات دیجیتال در دستور روز بود. آنوقتها زنان حتی فرستادن ضمیمه با ایمیل را هم نمی دانستند. الان در عرض چند سال همه استفاده از وسایل را برای هر انگیزه یاد گرفته اند و بقولی جهشی در اغلب فضاهای مجازی وارد شده اند. گاهی که وقت اجازه می دهد شرکت می کنم.
خوشبختانه اعتراضات در واقعی بسیار بیشتر شده و مجازی وقت کمتری به خود داده.
ایزوله کردن پروسه ای اجباری نیست همیشه.
گاهی وقتها لازم است ایستاد. پشت سر را نگاهی انداخت و راه رفته را تنظیم کرد.
رویزیونیست شد!
مکانیسم ایزوله کردن در مجازی البته بشدت اعمال می شود و با اسم خودم که وارد می شوم نه اجازه ی ورود دارم و گاهی هم بقدری سیستم کامپیوتر بوق کشیده و اخطار میدهد که بجز فرار راهی ندارد.
البته حیف چون ارتباط با استرالیا و کانادا برایم عزیز بود و از دست دادم.

فرقی که هست اینکه اغلب آنارشیستهای فارسی زبان از طیف مارکسیستها به هم ملحق شده اند. من فارسی سیاسی را در مجازی آموختم و توانستم جهانبینی مارکسی بخش بزرگی از چپ ایران را بطور فشرده و شفاهی بیاموزم.
بعد از زندگی در خانه های اشتراکی اول آتونوم و بعد آنارشی زدم.
البته تجربه ی کار با زنان مائویست هر قدر احترامی را هم که بدلیل تئوری های از خود بیگانگی مارکسی داشتم، از من گرفت. هنوز سیتوانیسم های مارکسی را اما دوست دارم.
اما مارکس بمانند بختکی روی سر زنان باقی مانده. البته انگلس از آن بد تر و منشا خانواده اش خط قرمزی سرخ است و عبور از آن مجازاتش جهنم!

آنوقتها برایم عجیب بود که بر سر قبر آنارشیستهای برخاک افتاده ی اعدامی، سرود انترناسیونال بخوانند و ماه مه جشن بگیرند!
زیر پوستر 5 تن و زیر نگاه نافض استالین از آزادی زن گپ بزنند و خواهان حق بر بدنشان باشند! زوجگیری شان بر طبق جزوه ی کمونیستهای فیلیپین و قهرمانشان کولنتای و کروپسکایا!

من نفهمیدم هنوز که چگونه با این تناقضات زندگی می کنند. آخرین اکسیون شرکت گروهی زنان در جشن حنابندان بود.
بعد از آن بایکوت دو طرفه بود و فرار.
اگر به نظرت برخی نظرات از طرف من جالب و نو است، شاید چون من بیشتر از همان دوران دانشگاه با سیستم جهان بینی دیگری رشد کردم. بیشتر از علم به اجتماع رسیدم. اینکه ساختار مغز چگونه است. تصمیم گیری ها و...
چگونه می توان بخشن از زیر تسلط مناسبات جا افتاده در سیستم در رفت. فضاهایی خارج از رقابت (البته نسبی) باز کرد. و نهایتن انسانها در اینگونه فضاها چگونه رفتار می کنند.
چگونه اثر ارزش گذاری های سیستم را کمرنگ کرد.
بیشتر عملی و غریزی فکر کرد.
تئوری های ضد اقتدار آنارشی راستش بکار می آید برای رهایی من با مُهر زن. اگر مارکس هم چیزی داشت مسلمن استفاده می کردم.
بیشتر به نظرم وابستگی زنان فرای مناسبات اقتصادی است.
دیروز در راه داشتم به سخنرانی مهرداد درویش پور در مورد خشونت در جمع افغانستانی های سوئد گوش می دادم. از زنش خواسته بود "رقیبش" نوزادشان را به جلسه بیاورد. و گفت ممکن است کوتاه بدلیل پسرش آنتراک بدهد!
بدون وقفه 2 ساعت بحث و سخنرانی کرد!
صدای گریه ی نوزاد اما باعث آنتراک نشد!
مردان هرگز نخواهند توانست زنجیر پای زن را بفهمند...
به خود که فکر می کنم و بالای تریبون و پشت میکروفون همه ی آنچه را می خواستم بگویم از یاد بردم. آنهم بدلیل گریه ی نوزاد.
این می شود که مردان اغلب صدای ما می شوند.
ما نیز به همین دلیل اغلب صندلی را برای آنان خالی می گذاریم. تریبونهای اندکی را هم که زنان پشت آن میروند، به نخبگان حزبی واگذار کرده ایم.
مسلمن روزی پس از گاییدن اینها، مناسبات جنسیتی مناسبی برقرار خواهد شد.
برای همین است که فعلن ورود ممنوع به جلسات زنان وجود دارد.
بدبخت تشکیلاتی که برای روز جهانی زنان به یک مرد پول می دهد برای سخنرانی!
یکی بچه اش را سرویس میدهد، دیگری کتابهایش را معرفی می کند...
زنان پُشت سر این اندیشمندان تنها سایه اند. تازه زنان هر روز هم احتمالن ادعا دارند که چه خوشبختیم با اینهمه حامی!
منفورترین مردان فمنیستها هستند!
قول بده هرگز برای زنان و سیاهان و بومیان... برای آنچه نیستی سخنرانی نگذاری:)
با عشق
و با همبستگی



Rosa گفت...

شورایی جان
جواب مصداقی را در پست قبلی گذاشتم.
نظرت را بعد وقت کردی بگو:)

ناشناس گفت...

رزا،

قول میدم.

من به تضادهای درونی اقتدارگرایان اهمیت زیادی نمیدهم، حال هر که و هر چه باشند. وقتی مرتجعین به جان هم می افتند، فقط از انسانیت قربانی مرتجع دفاع می کنم و آنرا نمونه تخریب بشریت میدانم و مقاومت آنها را نمونه انقلاب نمیدانم - مثل موسوی و رهنمود و کروبی. در مورد امثال مصداقی، فرضیه ام این است که او هم بخشی از آلترناتیو سازی برای روز مباداست، از اینها زیادند. خمینی حتما نباید میدانست که نقش اش برای حاکمین عالم چه میباشد، اقتدارگرا بودنش کافی بود. بر خلاف مارکسیستها فکر نمیکنم که تحولاتی که میتوان آنها را بصورت تحولاتی در مناسبات تولیدی نام گذاشت، در واقع انقلاب بوده اند، آنها در واقع ضد انقلاب بوده اند. ما همیشه با تکامل ارتجاع روبرو بودیم و نه تکامل انقلاب. انقلاب فقط یکبار می شود و آن از بین رفتن اقتدار در روابط انسانیست. البته این انقلاب تمام شاخصهای عینی دیگر را ،مثل از بین رفتن استثمار نیروی کار، ضرورتا در خود خواهد داشت. تضادهای میان مرتجعین، مثل انتقادات مصداقی، یکی از هزاران دوایر باطلند. سرگردان بودن انسانها اصلا چیز عجیب و غریبی نیست، چون ما همه بخشی از طبیعتیم. ولی برای احساست نسبت به اشرف دهقان احترام قائلم. از انسانیت اشرف دهقان دفاع میکنم. هرگز از ترور مرتجعین مخصوصا عناصر زیر دست آنها دفاع نمیکنم. با مقاومت مسلحانه میلیونها محکوم و استثمار شده علیه مرتجعین مخالفتی ندارم و اگر این عمل را معقول و شفاف ببینم حتما در آن شرکت میکنم.

ناشناس گفت...

سلام رزا،

سخنرانی سارا کیانی نژاد را گوش کردم. شاید در مقاله اش خدمات عاطفی را بیشتر باز کرده، ولی در سخنرانی اش به اندازه ای که تو در اینجا موضوع را باز کردی، قضیه روشن نیست. او، لااقل در سخنرانی، موضوع را در یک متن (همبافت) دیگه ای بیان میکند، تو به آن عمومیت بیشتری دادی و فقط در متن (همبافت) "شوگر ددی" یا "شوگر بیبی" نیست. خیلی باعث تاسف هست که برای مساوات تک خطی، سخنرانان را در یک محدوده زمانی میخکوب میکنند، کاشکی سخنرانی اش طولانی تر بود. بعلاوه تق و توق های پشت صحنه برای سخنران خیلی مزاحم بنظر می آمد. خوب بود اگر برای مهلت سخنرانی به حجم استدلال و میزان فاکت سخنران توجه میکردند.

بنظرم می آید که پدیده "شوگر ددی" و شوگر بیبی" شبیه یک نوع صیغه است که با توجیهات و قوانین دیگری (مدرن) عادی جلوه داده می شود. اینطور بنظر می آید صاحبان اقتدار در جامعه وضعیتی را بوجود می آورند که در آن طیف وسیعی از زنان جوان را بدون حمایت زیستی بگذارند تا طعمه خوبی برای عیش و نوش مردان باشند - شبیه سلب مالکیت از انسانها برای بوجود آوردن وضعیتی که آن انسانها نیروی کار خود را برای مزد فروخته و کارگر شوند. کلی تر: گرفتن امکانات زیستی از عده ای بمنظور محتاج کردنشان و سپس استفاده از این احتیاج برای سوء استفاده کردن از آنها.

سئوال، دختری که فکر میکند با این کار وضعیت بهتری پیدا کرده است چه ضرری میکند؟ برای تمام عمر فکر میکند شوگر ددی ها و پول آنها لازمه زندگی اش بوده اند. بدین طریق، او، کاملا اعتماد به نفس و در نتیجه آزادی خودش را از دست میدهد و به درک ضرورت استقلال فکری و رهائی از اقتدارگرائی در جامعه ارتقا پیدا نمیکند. شبیه ضرر کمک مالی و یا استفاده از کمک مالی برای کسب اقتدار.

سخنران راه حلی ارائه نمیدهد، شاید در مقاله اش موجود است. اما تو راه حل ارائه داده ای. تو میگوئی زنان باید استقلال فمنیستی داشته باشند و حوزه تشکلاتشان به وسعتی برسد که شوگر بیبی امکان پیدایش نداشته باشد - یا نمیگوئی بگذار رژیمها اول سرنگون شوند. در اینجا داریم انقلاب برای زندگی، نه زندگی برای انقلاب. یا بقولی، "در سفرمان جاده را می سازیم، We build the road as we travel" ، حال بگذار دولت گرا ها صد سال دنبال درست کردن قانون علیه شوگر ددی ها باشند. قوانین آنها، "فرماسیونهای" اقتدارگرانه دیگری را بوجود می آورد تا آن قوانین را خنثی کرده و کار سوء استفاده مکارانه از محرومین زن، ادامه یابد، "فرماسیون" جدید تری که که به مراتب هوشیارانه تر است، همانطور که پیدایش رابطه شوگر ددی ها با شوگر بیبی ها از صیغه هوشیارانه تر است. مرتجعین خیلی باهوش و سخت کارند. فکر کنم، اگر قضیه را درست فهمیده باشم.

عشق و همبستگی!

ناشناس گفت...

رزا، منظورت از سیتوانیسم چیه؟

ناشناس گفت...

Salam bezodi xedmat nissan zulu ali bod mibosam

ناشناس گفت...

در انتها، تحقق خودگردانی ها یک چالش است و همه چیز به آن بستگی دارد.

Rosa گفت...

سلام رفیق جان
دیشب افطار بودم به دعوت خانه ی پناهجویان. کسی روزه نبود و البته میزبانان فربه مان می کنند قبل از فرستادن به زیر تیغ قصاب!
برای تلافیِ جبونی‌شان
به خارجی‌ها حمله می‌کنند
اما همه با هم نفله خواهند شد
در اتاقِ گازِ بانک‌داران

پول گورش را گم می‌کند
اما با این‌همه اگر فکر کنید
که زندگی می‌گذرد
آن‌چه عایدتان می‌شود
نفله شدن است
در اتاقِ گازِ بانک‌داران

با این‌همه، خورشید زندگی
همچنان ما را روشن می‌کند
حالا وقت نفله شدن نیست
در اتاقِ گاز بانک‌داران

زندگیِ واقعی
رایگانی است
دیگر نمی‌خواهم هزینه‌ی فربه کردن کسانی را بپردازم
که فکر و ذکرشان فرستادن ماست
به اتاق گازِ بانک‌داران
http://www.behrouzsafdari.com/?p=835
البته دیشب بجای برای تلافیِ جبونی‌شان
به خارجی‌ها حمله می‌کنند
باید گفت: غذا می خورانند تا بعد سلاخی کنند...

دبور و جامعه ی نمایش و مارکس و از خود بیگانگی و...
اغلب متن های ترجمه شده را اینجا می یابی

http://www.behrouzsafdari.com/?cat=42

جامعه نمایش / نویسنده: گی دبور

http://rosaanarchi.blogspot.com/2012/07/guy-ernest-debord.html

Rosa گفت...


سیستم روی ما زوم کرده!

یک کامنت طولانی را سیستم خوشبختانه! پاک کرد.
مرسی!
الان با تور آمدم ببینم شاید رفته در هرز نامه اما نبود. از رفیق شورایی با حروف لاتین دو کامنت در هرزنامه را نجات دادم.

از کامنتم به رفیق آنارشی تنها این یادم مانده که پس از اجرای تئاتر ماتریکس بعنوان آخرین اکسیون کلاس 12 در مدرسه:
کودک: من قرص آبی را انتخاب می کردم!
من: هنوز وقت انتخاب نداری عزیزم!
https://youtu.be/A9vGMMPM5Lg

نوشتی:در انتها، تحقق خودگردانی ها یک چالش است و همه چیز به آن بستگی دارد.
رزا: دقیقن.
باید همه گیر شود. چون بعد از فروش کلیه/ سکس/ بچه تو دلی... عواطف و کالایی کردن آن...
باید منتظر عرضه ی عشق یا کالایی شبیه آن بود.
همبستگی اینک می تواند تنها دارایی انسان را نجات دهد!

فکرش را بکن یکروز همه ی دنیا دست از فروش/خرید بردارند...
:)

Rosa گفت...

نوشتی: سئوال، دختری که فکر میکند با این کار وضعیت بهتری پیدا کرده است چه ضرری میکند؟ برای تمام عمر فکر میکند شوگر ددی ها و پول آنها لازمه زندگی اش بوده اند. بدین طریق، او، کاملا اعتماد به نفس و در نتیجه آزادی خودش را از دست میدهد و به درک ضرورت استقلال فکری و رهائی از اقتدارگرائی در جامعه ارتقا پیدا نمیکند. شبیه ضرر کمک مالی و یا استفاده از کمک مالی برای کسب اقتدار.

رزا: با بخش آخر کامنتت بسیار موافقم. در قسمت بالا برای کامل کردن آن.
دختری که اینکار را می کند عفونی هم میشود و نهایتن اپیدمی عفونت است.
احساسات و عواطف اکنون برای فروش/خرید بعنوان کالا عرضه می شوند. بعدش راستش نمیفهمی واقعی هستند یا نمایشی...
در خود فرد که ابتدا به ساکن از روی دوستی و خیر کمک میکند این احساس نیز پیش می آید که واقعن دوستی است یا نیاز.
یکنوع از خود بیگانگی.
در مورد تن فروشی این عواقب را ندارد. تن فروشان برخن دوست پسر/دختر دارند و تا حدی رابطه ی تن فروشی را بطور "کار" و شغل جدا کرده اند.
در رابطه شوگر ددی/بیبی عواطف خرید و فروش میشوند.
دوستی دارم در هتل کار می کند. هرگز ندیدم با من بخندد. ازش روزی پرسیدم. می گه که هر روز مجبوره با مشتری بخنده و جزیی از کارش است. دوست ندارد خصوصی هم مجبور باشه...
اگر شوگر بیبی حرفه ای یاد بگیره چگونه شوگرددی را تسلای عاطفی بده راستش برای خودش هم کار میشه.
آیا آنها که تلفن سکس می کنند در خصوصی و موقع سکس حرف هم می زنند؟
آنها که تن فروشی میکنند بعنوان حرفه بدن خودشان را چگونه می بینند؟ اغلب شان که پول دارند مدام در مغازه های ماساژ اند چون احساسشان را به بدنشان از دست می دهند. نمی توانند بدن را حس کنند.
کسی که مدام در حال نقش بازی کردن است و دلداری شوگرددی با او چه می شود؟ شوگرددی نیازش را از مصرف شوگربیبی بر آورده می کند. نیاز عاطفی اش را.
عاطفه ای که ارائه شده حرفه ای تر میشود. مثل عمل سکس.
تمرین میشود و نمایشی می شود مثل لبخند مصنوعی فروشنده. امکان بروز طبیعی احساسات بلوک می شود.
ما در گروههای زنان در پایان اغلب گروهی داد می زنیم و جیغ می کشیم می خندیم و گریه می کنیم. حضور مردان مانع است.
نشان ضعف و احساساتی بودن است...

من واقعن نمی دانم چه بر سر شوگربیبی خواهد آمد.
خود من وقتی خانه ام پر شد از هدیه/کالا چشمم باز شد که چیزی درست نیست. چون من کلن بسیار برای آوردن کالایی به خانه فکر می کنم. مدتها میز کارم یک کارتن بود.
یادم است وقتی ممنوع کردم فورن دسته گلهای نکره برای کودک بود!
گذاشتیم دم در.
بعد ش فکر کردم بدون دریافت کالا ادامه بدهم اما خریدار اصرارش به کمک (پرداخت) بود!
بعدش رابطه را کلن قطع کردم. احساس بدی است چون تا مدتها به افرادی که نیاز به تسلا داشتند بی احساس و خودم هم سنگ شده بودم.
از طرفی رفتار مادرانمان را به یاد بیاوریم. مادر من خیلی طول کشید بفهمد بدون کادو دادن هم من بسیار دوستش دارم. آنها همیشه ابراز عاطفه را خصوصی فروخته اند و البته نه به کودکانشان. وقتی بزرگتر شویم اما این عاطفه دارای قیمت می شود.
باری
ما در ابتدای فروش عاطفه و بازاریابی آن هستیم.
عوارض عاطفی آن برای فروشنده و جامعه ی انسانی هنوز معلوم نیست. برای شوگرددی ها البته برطرف کردن نیاز و خلا عاطفی است چون سرویس جنسی شان را از زنان عقدی می گیرند و توجیه شان هم اغلب این است که زنشان درکشان نمی کند! زنهای اینها هم برخی حتی بدلیل ثبات زندگی شان در کادو دادن به شوگربیبی کم نمی آورند. مثل زنانی که برای شوهرانشان صیغه می گیرند.
با فاصله که بنگریم تهوع بر انگیز است.
من راستش از آدمهای عادی می ترسم. نگاهشان خالی است و چشمانشان مثل سیاه چاله. هر اشعه ای را در خود می کشد و دنیا را پر از سیاهی کرده اند.
گاهی ساعتها زیر دوش خود را می شورم. مثل صحنه ی تن فروش در فیلم زنان بدون مردان شهرنوش. فکر می کنم بوی زامبی ها را گرفته ام.
دیروز وقتی آشنایی گفت کودکش را برای همیشه در کلینیک/مدرسه می فرستد و بلاخره بهش جا دادند. ساعتها بالا آوردم.
زندگی بدون داشتن کلکتیوی که راه حل بدهد سخت است.
مشکل اصلی اما اعتماد گسترده ای است که اغلب زنان به سیستم دارند. اغلب اگر حرف ما از دهان مردان بیرون بیاید تاثیر پذیر تر است برای زنان. برای همین هم زنان اغلب برای اجرای ایده هایشان ابتدا به ساکن زیر لنگ مردانشان در خانه/گروه/حزب... میروند.

ناشناس گفت...

رزا، ممنون!

ناشناس گفت...

رزا، فکرش را بکنیم، می بینیم که بسیاری از توضحیات ستم بر زنان در این صفحه، در مورد مردان هم صادق است، اما در متن های دیگر.

اما یک فکر دیگر هم به ذهنم آمده، چون علیه زنها اقتدار مردی وجود دارد، مردها نمیتوانند اقتدار را در جامعه از بین ببرند مگر اینکه اقتدار خودشان را از بین ببرند. برای همین، آزادی مردها، به آزادی زنها وابسته شده است. پس بنظر می آید که مرد ها برای آزادی از اقتدار محتاج رهائی زنان از مرد سالاری هستند، نه بر عکس. این محدودیت نظریه آزادی بمثابه آزادی طبقاتی را نشان میدهد. بنظر می آید که درک آزادی بمثابه آزادی از اقتدار کلیت دارد نه رهائی در اشکال خاص اسارت. در واقع، ظاهرا، آنارشیستها همیشه درست میگفتند. نکته مهم دیگر بعد فردی آزادی در روابط خرد است است که بعد طبقاتی آزادی در آن نامفهوم می شود، اما آزادی به مثابه آزادی از اقتدار، کاملا در این متن هم پر معنا باقی می ماند و قابل تعمیم به بعد کلانش است. بیشتر، اینها همه توضیح دهنده ضرورت تعاون و شورا و اشکال مشارکتی مدیریت زندگی اجتماعی اند از جمله در مسائل مربوط به استثمار در محیط های شغلی. اینها "یادداشتهای" پراکنده ذهنی من بودند.

ناشناس گفت...

چندین نمونه دیگر، برای اینکه مخالف آزار به حیوانات باشیم، نمیتوانیم گوشتخوار باشیم، باید یکروزی آنرا ترک کنیم. نمیتوان با دیکتاتوری علیه بخشی از طبقه کارگر، دیکتاتوری علیه طبقه کارگر را از بین برد. نمیتوان با روابط سلسله مراتبی، سلسله مراتب را از بین برد. نمیتواند وسیله را توجیه کند. انقلاب به هر طریقی، حرفی معناست. با خشونت نمیتوان خشونت را از بین برد...

ناشناس گفت...

سلام خسته نباشی،بزودی من بطور همه جانبه باید بتوانیم مسائل را بررسی کنیم دوست ناشناس خسته نباشید،روزا جان در رابطه با مصداقی هم بیشتر صحبت خواهیم کرد چون دارم کار میکنم

ناشناس گفت...

متئسفآنه کامنتم رفت اشعالدونی اوکی ملالی نیست،روزا جان اصلا منظورم مقایسه مصداقی و ر اشرف نیست ،مصداقی دیوانه وار به ازادی انسانها هجوم میبرد و از نظر او جاده یکترفه است، واو خود را مثخصص همه چی است،و خود را تو همه مسائل صائب نظر می داند،واز بالا به انسان هانگاه و برخورد میکند.

ناشناس گفت...

ر ناشناس من خیلی خوشالم که پیدا شدی من از اموختم،اما خودگذشتگی نوعی اعتراض به وضیعت موجود است،در واقع نوعی دفاع از مردم بی دفا و در اخر دفا از ازادی است، بطور مثال وقتی میگوئی من به ر اشرف احترام میگذارم در واقع از انسانیت دفا میکنی،وقتی به مصداقی اشاره میکنی و به دورستی اشاره به شالاتان بازی و الترناتیو اینده او اشاره داری من متوجه میشم.

ناشناس گفت...

اصلاحات در جملات بالا:
هدف نمیتواند وسیله را توجیه کند. انقلاب به هر طریقی، حرفی بی معناست، طریق انقلاب باید با هدف انقلاب در تناقض نباشد.

Rosa گفت...

سلام رفیق جان
این پُست بدلیل کامنتهای تو رفته رو هوا.
اگر اجازه بدی امروز ببرم در صفحه ی اصلی.
به نظر خود من اغلب ما با شورشگری علیه اقتدار شورشیدیم. نسل قبل از ما متوجه اقتدار خود نبود و در سلسله مراتب تشکیلاتی مقتدر/بی اقتدار شد.
اغلب زنانی که اول صف بودند با سر افرازی و تن به اقتدار خانواده ندادند، زیر بار اقتدار تشکیلاتی رفتند برای "مبارزه با دیکتاتور/ سرمایه داری/سکسیسم/راسیسم...
در سیستم های تفکری برده شدند با توجیه انقلابی که خواهد شد...
انقلاب از هم اکنون!
حتی و بخصوص علیه اقتدار خود.
ما انسانها تنها و تنها می توانیم به نیابت محیط زیست و حیوانات اقدام کنیم.
در مورد جوامع ما تنها صدای خود و مطالبات رهایی بخش خود خواهیم بود.
صدای بی صدایان هستیم و تنها در دو حوزه ی بالا.
چون حتی نوجوانان نیز می توانند و باید خود بلند شده علیه کار.
ما تنها نقش حمایت کننده خواهیم داشت.
من بسیار خوشحالم که تو و چند رفیق دیگر با مغزی توانا/متفکر را در کنارم دارم.
خود تفکر چگونگی تغییر و دگرگونی برای رهایی، از جنس رهایی است.
دستت را به گرمی می فشارم.
با عشق
و با همبستگی

ناشناس گفت...

روزا یک کاری کن همه کامنت من رفت هوا

ناشناس گفت...

روزا جان این با پنجم است که منیویسم و هوا میره ملالی نیست،ر نشناس واقعا غوغا کرد دمش گرم،در باره خودگذشتگی وبیتفاتی نوشتم و هوا رفت گفتم خود گذشتگی نوعی اعتراض به وضیعت موجود است،خود گذشتکی علیه بی تغاوتی است،نوشتم مرده وزنده مصداقی یک شاهی نمی ارزد، ادم فروشی در قاموس مصداقی ها مرضی نیست،همه اینها را جمع کنید در دنیای گولوبال به ارزنی نمی ارزد چرا که تاریخ مصرفشون تمام شده،پیروز باشید

ناشناس گفت...

روزا کاری کن

ناشناس گفت...

خسته شدم نوشتم وناپدید شد چاره ای ندارم

Rosa گفت...

sorry
:(
kisses