۰۲ مرداد، ۱۳۹۵

تسلیت به مادران قاتل/مقتول واقعه ی مرگبار مرکز خرید مونیخ/ آلمان

رزا: پسرک جوان سالهاست که در جهان مجازی قهرمانش قاتل نوجوان سال 2009 است، که 15 نفر از همشاگردی هایش را کُشته.
سالها در بازی کامپیوتری، به مغز همشاگردی شلیک می کند. دیروز او خود دست به اقدام میزند و به فروشگاه زنجیره ای مکدونالد میرود. با فیسبوک همه ی دشمنان/دوستانش را به آنجا دعوت کرده.
با لباسی سراپا مشکی و کوله پشتی قرمز، داوود/ دیوید جلوی در، با تپانچه ای پر از گلوله های مرگبار به سر جوانان/نوجوانان شلیک می کند.
در پارکینگ فروشگاه متواری شده و با مرد تُرکی که با لهجه به او فحش می دهد: تُرک گوه، من آلمانی هستم...
بعدن یک کیلومتر آنطرف تر آخرین گلوله را برای خود صرف می کند تا باز در بازی های مجازی، قهرمان نسلهای پس از خود شود.
آنها که در آپارتمانهای تنگ زندگی می کنند. بدلیل تبار خارجی در فقرند.
نسلی که خود را آلمانی می داند اما به هویت ایرانی/آلمانی، کُرد/آلمانی، تُرک/آلمانی...
با قرص ریتالین مدرسه را دوام آورده.
نسلی بدون عشق. نسلی بدون همشاگردی. نسلی بدون حتی یک دوست... نسلی تنها...
وقتی عشق نباشد، جایش را نفرت پر می کند.

من برای مادرش و مادران همشاگردیهایش دلم می گیرد.
ما اشتباه کرده ایم.
نخواستیم/نگذاشتیم که به هم جوش بخوریم/ بهم جوش بخورند.
کودکانمان را نفله کرده ایم و خود مجازات شده ایم.
باشد که این خون روی سنکفرش چشمانمان را باز کند برای همبستگی
برای ایجاد تغییر
برای عشق
تا جوانی نخواهد مغز جوان دیگری را نشانه برود.


عامل تیراندازی در مونیخ یک جوان ۱۸ ساله بوده است

در جریان تیراندازی در مرکز خرید المپیای مونیخ دست‌کم ۱۰ تن کشته و ۱۶ نفر دیگر زخمی شده‌اند. فرد مهاجم یک جوان ۱۸ ساله آلمانی- ایرانی بوده که کشته شده است. انگیزه مهاجم از دست‌زدن به این کشتار هنوز روشن نیست.
شمار قربانیان تیراندازی در مرکز خرید اولمپیک، واقع در شمال غربی شهر مونیخ آلمان به ۹ نفر رسید. فرد مهاجم نیز کشته شده است. به گفته رئیس پلیس مونیخ در این تیراندازی ۱۶ نفر زخمی شده‌اند که حال سه نفر از آنها وخیم است.
پلیس مونیخ حوالی ساعت دو بامداد شنبه اعلام کرد که مهاجم یک جوان ۱۸ ساله ایرانی-آلمانی بوده و از سال‌ها پیش در مونیخ زندگی می‌کرده است. به گفته پلیس جوان مهاجم سابقه جنایی نداشته و برای پلیس کاملا ناشناخته بوده است.
در گزارش‌های نخستین تعداد مهاجمان سه نفر اعلام شده بود. اما رئیس پلیس مونیخ گفت به نظر می‌رسد که مهاجم به تنهایی دست به حمله زده است. نام و هویت کامل مهاجم نیز هنوز فاش نشده است.
هنوز روشن نیست که فرد مهاجم خودکشی کرده یا بر اثر شلیک پلیس کشته شده است. پیشتر گفته شده بود که او خودکشی کرده است.اما پلیس اکنون می‌گوید تحقیقات در این باره هنوز ادامه دارد. هم‌چنین گفته می‌شود که جسد مهاجم در یک کیلومتری محل حادثه پیدا شده است.
مقام‌های پلیس مونیخ در نخستین ساعات پس از تیراندازی در مرکز خرید اولمپیک از احتمال "انگیزه تروریستی" در پس این کشتار سخن گفته بودند، اما بامداد شنبه اعلام شد که انگیزه مهاجم هنوز ناروشن است و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.
مقام‌های پلیس بایرن هم‌چنین گفته‌اند که تاکنون شواهدی پیدا نشده که نشان دهد حادثه مرکز خرید اولمپیک مونیخ انگیزه‌ی اسلام‌گرایانه داشته است.

München-Amokläufer hieß Ali David Sonboly

۲۶ تیر، ۱۳۹۵

نفد فمینیستی حضرت عباس، کیا رستمی!

 حالم خوب نیست...
رزا: "دوستی" بعد از خواندن راسیسم موجود در «طعم گیلاس » عباس آقا، باز لینک صوتی این مردسالاران "راه کارگر"ی اینجا را فرستاد.
در جامعه ای که فقط زنده ایم و مردسالاری تمام تریبونها را قبضه کرده، تازه ادعا هم می شود که هیچ نقدی فمینیستی از فیلمهای کیارستمی موجود نیست! 
رفتم دنبال مطلب مهستی شاهرخی، دیدم  حذف شده. احتمالن با کُل بلاگ سابق او حذف شده بود!
نقد فمینیستی چشمان زنان را که در زمان خودش بسیار خوانده شد در اینجا قرار میدهم. همراه با برخی از نوشته هایش در همین رابطه. حالش را ببریم!

«کپی جعلی» یا «رونوشت بدون اصل»


زن اسم ندارد، یکی است مثل همه زنها، در اندیشه کیارستمی، زنها همه شبیه هم اند، (زن یعنی روژلب قرمز و سینه بند و دکلته همراه با احساسات رقیق یعنی اشک فراوان). زنها فرد یا شخصیت نیستند، هر زن کپی آن دیگریست! زن، ژولیت به دلیلی نامفهوم، سبکسر است و مبتذل، در جایی بحث "چرا من برات ماتیک قرمز زدم ندیدی؟ یا من برات گوشواره انداختم بگوشم، چرا هیچی نگفتی؟" را پیش می کشد و ایراد قدیمی و بهانه جویی احمقانه به مدل سنتی "چرا در گنچه وازه؟ چرا دُم سگ درازه؟.... مگه تو نگفتی که منو کنار دریا می بری؟ اینجا و اونجا می بری؟" از زبان خانم ژولیت نق نقو آغاز می شود. صحنه هایی از رفتار و گفتار ژولیت به هر زبانی که باشد، توهین به زن و توهین به رابطه زن و مرد است. فیلم سطحی شروع شده است و در سطح می‌ماند و با پایانی سطحی به سر می رسد. ژولیت بینوش یا نیمه ی زنانه و فرانسوی عباس کیارستمی در نگاه مردسالارش نسبت به زن، تا آن حد مرتجع می شود که هنگام دریافت جایزه خود در فستیوال کن از عباس تشکر می کند که او را با زنانگی اش (روژ لب قرمز – سینه بند و دکلته و اشک فراوان و زبونی) آشنا کرده است و به لطف حضرت عباس مفهوم جدیدی از زنانگی را دریافته است. راستی چرا ابتذال ژولیت در مصاحبه هایش ادامه پیدا می کند؟ 

توجه داشته باشید که ژولیت بینوش میراث دار زنان آزاده‌ای چون سیمون دوبوار و مارگارت دوراس و یا فرانسواز ساگان نیست، ژولیت از تبار زنان عروسکی و باربی هاست. زنانگی برای ژولیت و زن درون فیلم یعنی ماتیک قرمز و سینه بند و پیراهن دکلته و گوشواره و ناز و قمیش و اشک و آبغوره! زنانگی ژولیت نه از جنس آزادگی و شعور، بلکه از جنس زنانگی تجارتی و مبتذل آگهی های تجارتی و سریالهای تلویزیونی است.

ادامه اینجا

۲۰ تیر، ۱۳۹۵

عباس كيارستمى با طعم نژادپرستى

ما سالهاست كه سنگ بر صورت شما مى كوبيم تا بيدار شويد اما متاسفانه مرده ايد. صحبت اينجاست كه دغدغه ى كيا رستمى بين مرگ و زندگى رنگ تعصب و ديگرى ستيزى به خود گرفته است. 
 
ياس فلسفى ايرانى در طعم گيلاس عباس كيا رستمى بيداد مى كند. اما اين، همه ى موضوع نيست. من تقريباً همه ى نقدهايى را كه منتقدان خارجى و داخلى در خصوص طعم گيلاس نوشته اند خوانده ام. موضوع به غايت وحشتناكى را متوجه شدم. هر دو طرف سعى در پنهان كردن چيزى دارند. البته خارجى ها از آنجا كه درك درستى از جامعه ى ايرانى ندارند طبيعى است كه از پنهان ماندن اين موضوع خبرى ندارند. در فيلم از يك طلبه ( دانشجو ) و يك سرباز و يك كارگر ياد مى كنند و اصرارهاى خود كيا رستمى را نيز پشت گوش مى اندازند. بگذاريد موضوع را وا بشكافيم. در حاشيه ى تهران و در محيطى پر از گرد و غبار و خاك، بديعى دارد با ماشينش دنبال كسى مى گردد كه چالش بكند. چنين به نظر مى رسد كه جامعه ى ايرانى دارد خودكشى مى كند و وقت چال كردنش فرا رسيده است. انتخاب كسانى كه احتمالاً چالش خواهند كرد خيلى مهم است. سواى آن لر كه از زباله ها بيرون مى آيد و تاكيد دارد كارى جز زباله بلد نيستم هويت سه نفرى كه ايرانيت بديعى را چال خواهند كرد قابل تامل است. يك سرباز محتاج، كه كرد است. يك طلبه ى افغانى و يك كارگر ترك.
كيارستمى وقتى با آنها روبرو مى شود از هويت و كجايى بودنشان سئوال مى كند. اين موضوع خواسته و ناخواسته از ديد منتقدان مخفى مانده است. سئوال اين است كه چرا در برابر فيلمى چنين توهين كننده و زشت هيچ يك از سينماگران اعتراض نكردند؟ البته شعور سينماگر ايرانى فراتر از فهم عباس كيا رستمى نيست. اگر به جاى آن لر از بين زباله ها يك اصفهانى و شيرازى بيرون مى آمد آيا فيلم لطمه مى خورد؟ بله البته كه لطمه مى خورد چون فيلم دارد با ظرافت تمام و با دورويى خاص از فهم نداشته ى فارسى حمايت مى كند. گفتگوى او با طلبه ى جوان افغانى را به ياد بياوريد:
" من به دستهاى شما احتياج دارم. نه به زبان شما احتياج دارم و نه به فكر شما. "
فيلم به شدت ضد ديگرى است. مركز و متن، تهران است و ديگرى ها در حواشى و كناره ها مشغول جان كندن اند. يك تيپ بى خاصيت نافهم كه ما او را پيوسته در بلندى ها و سوار ماشين مى بينيم دارد ديگرى ها را در بين زباله ها و گرد و خاك و بدبختى به تصوير مى كشد. او سوار بر ديگرى هاست. او دارد با تحقير لر و كرد و افغانى و ترك به ريش مخاطب مى خندد. همه ى آن تصاوير دراز و مضحك، و شاعرانگى باسمه اى انسانهايى كه گرفتار درد و رنجند دارند  بيسوادى فكرى كيارستمى را افشا مى كنند. مرد ترك كه به خاطر فرزند بيمارش و به خاطر پول حاضر به چال كردن بديعى شده دارد از ماه و خورشيد و ستاره و لذت بردن از طبيعت مى گويد.
شخصيت جوان و زيباروى كرد سرباز از اين رو انتخاب شده كه مخاطب براى لحظاتى با ذهن همجنس بازِ كيا رستمى ور برود. او به كرد محتاج مى گويد نپرس كه چه كارى بايد بكنم بپرس كه چقدر مى دهى. نوع نگاههاى پسر كرد و رضايتش و اصرار نكردنش بر چگونگى كار، سعى دارد به مخاطب بفهماند كه كرد جوان راضى به تن فروشى است.
كارگر ترك كه راضى به چال كردن جسد ايرانيت از جنس كيا رستمى است  دارد فلسفه سرايى مى كند و البته با زبان يك ترك، كيا رستمى به هويت تركى اهانت مى كند. اروپاى ترك ستيز هم از اين اهانت نژاد پرستانه به دليل ذهنيت تاريخى اش مزورانه مى گذرد؛
" حالا نمى دونم درد شما چيه؟
ترك كه نيستى؟ اگه يه جوك تركى بگم ناراحت نمى شى؟
يه تركه رفت دوختور. گفت: آغاى دوختور انگشتمو هر جا مىذارم درد مى كنه. سرم ميذارم درد ميكنه پايم ميذارم درد ميكنه شيكمم ميذارم درد ميكنه دستم ميذارم درد ميكنه. دوختور اينو معاينه كرد گفت آغا انگشتت شكسته وجود شما سالمه. آغاى محترم شما فكرت مريضه خودت سالمى. پاشو عوض كن فكرت رو. "
كيا رستمى فكر مريض خويش را در اهانتى چنين آشكار به تركها رو مى كند. بگذاريد از خود فيلم كمك بگيرم؛
" اين هم گناه بزرگيه كه خوشبخت نباشى. وقتى خوشبخت نيستى باعث اذيت و آزار ديگران ميشى."
هم كيا رستمى و هم ايرانيت او خوشبخت نيستند. نسل فكرى كيا رستمى و ايرانيت مبهمشان در مسير خودكشى قرار گرفته اند. اينهمه آزار و اذيت ديگرى ها در منطقه و جهان و در داخل ايران نشان از بدبختى عظيم فكرى است.
در فيلم ، بديعى بعد از كلى گشتن، باقرى ترك را پيدا مى كند تا مهمترين دغدغه ى ذهنى اش را با مخاطب در ميان بگذارد؛
" - آقاى باقرى فردا كه مياى يه دو تا سنك كوچولو بردا بزن رو صورتم. شايد بيدار شدم.
- يه دو تا سهله سه تا مى زنم
- شونه مم يه تكونى بده شايد زنده باشم!..."

ما سالهاست كه سنگ بر صورت شما مى كوبيم تا بيدار شويد اما متاسفانه مرده ايد. صحبت اينجاست كه دغدغه ى كيا رستمى بين مرگ و زندگى رنگ تعصب و ديگرى ستيزى به خود گرفته است. پايان فيلم كيا رستمى همه چيز را افشا مى كند. بعد از آن شب دراز و سياهِ موش مردگىِ بديعى، صبح رؤياى وى فرا مى رسد. بديعى از قبر برخاسته است. ديگر آن حاشيه ى پر گرد و غبار و فقر و فلاكت ديده نمى شود. انگار مردگى بديعى وقتى شكل مى گيرد كه ديگرانى از جنس لرها و ترك ها و كردها و افغانى ها حضورش را اشغال كرده اند. اما حالا همه جا سبز است و گل گلى و بهارگونه. در كادر نه لرى ديده مى شود و نه كرد و ترك و افغانى...
همه جا فقط سرباز ديده مى شود. شيرين ترين لحظات زندگى بديعى هم بنا به گفته ى خودش خدمت سربازى اش بوده است. كيا رستمى به نظامى گرى و تثبيت تسلط اعتقاد دارد. و اين را به وضوح در آخر فيلمش نشان مى دهد. همين صحنه نيز از ديد منتقدان در رفته است و به آن نپرداخته اند. ايرانيت و انسانيت و مفهومِ زيستى كيا رستمى محيطى است در احاطه ى فكر كارگردانى كه دوست دارد در كادر فكرى خويش فقط نظامى ببيند. نظامى هايى از جنس كيا رستمى ها.
طعم گيلاس اهانتى آشكار به ملل ديگر است.

طعم گیلاس- فیلم عباس کیارستمی

 https://youtu.be/tNGDqvRvolI

Taste of Cherry [1997] [ Abbas Kiarostami]

۱۳ تیر، ۱۳۹۵

ویدئو سخنان جعفر عظیم زاده پس از 63 روز اعتصاب غذا

جعفر عظیم زاده از جنبش عظیم زحمتکشان سخن می گوید

ویدئو سخنان جعفر عظیم زاده پس از 63 روز اعتصاب غذا
زندانی سیاسی آزاد شده، جعفر عظیم زاده، در سخنانی که پس از آزادی موقت خود در پی 63 روز اعتصاب غذا بیان کرد، ابراز امیدواری کرد که جنبش عظیمی از کارگران، معلمان، پرستاران و دیگر زحمتکشان ایرانی به وجود آید.


استان وایر: جعفر عظیم زاده  شامگاه پنج شنبه پس از 63 روز اعتصاب غذا با "قول اعاده دادرسی و رسیدگی عادلانه به پرونده اش و مرخصی قابل تمدید" آزاد شد.
این کارگر زندانی از دهم اردیبهشت ماه در زندان اوین تهران دست به اعتصاب غذا زده بود و خواهان رفع  اتهامات امنیتی از خود و دیگر فعالان صنفی بود.
جعفر عظیم زاده در طی دوره اعتصاب غذا  چند بار به بیمارستات منتقل و بلافاصله به زندان بازگردانده شد اما از نزدیک دو هفته پیش با طولانی شدن دوره اعتصاب غذا به بیمارستان سینمی تهران منتقل و بستری شده بود. او در روزهای اخیر بارها از هوش رفته و وضعیت و نگران کننده ای داشت.
مقام های قضایی تا روز شصت و سوم اعتصاب غذا از آزادی جعفر عظیم زاده خودداری کردند اما با تداوم و تاکید این کارگر زندانی نسبت به تحقق خواسته هایش در نهایت شامگاه پنج شنبه دهم تیر ماه با "قول اعاده دادرسی و رسیدگی عادلانه به پرونده اش و مرخصی قابل تمدید" جعفر عظیم زاده به اعتصاب غذای خود پایان داده و آزاد شد.