tag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post4213542602282000777..comments2024-03-14T00:10:36.052+01:00Comments on آرشیو رزا: زنان کمونیست علیه استقلال فمینیستی (در مورد گزارش لیلا قرائی از کوبانی)RosaArchivhttp://www.blogger.com/profile/02932756887891742685noreply@blogger.comBlogger53125tag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-31546230325487217642016-06-27T16:01:44.309+02:002016-06-27T16:01:44.309+02:00sorry
:(
kisses
sorry<br />:(<br />kisses<br />Rosanoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-26493899050997745832016-06-27T15:33:54.880+02:002016-06-27T15:33:54.880+02:00خسته شدم نوشتم وناپدید شد چاره ای ندارمخسته شدم نوشتم وناپدید شد چاره ای ندارمAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-12848025444583815252016-06-27T15:29:11.766+02:002016-06-27T15:29:11.766+02:00روزا کاری کنروزا کاری کنAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-53288823392801120702016-06-27T11:04:07.414+02:002016-06-27T11:04:07.414+02:00روزا جان این با پنجم است که منیویسم و هوا میره ملا...روزا جان این با پنجم است که منیویسم و هوا میره ملالی نیست،ر نشناس واقعا غوغا کرد دمش گرم،در باره خودگذشتگی وبیتفاتی نوشتم و هوا رفت گفتم خود گذشتگی نوعی اعتراض به وضیعت موجود است،خود گذشتکی علیه بی تغاوتی است،نوشتم مرده وزنده مصداقی یک شاهی نمی ارزد، ادم فروشی در قاموس مصداقی ها مرضی نیست،همه اینها را جمع کنید در دنیای گولوبال به ارزنی نمی ارزد چرا که تاریخ مصرفشون تمام شده،پیروز باشیدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-82646644548965508682016-06-27T10:47:27.815+02:002016-06-27T10:47:27.815+02:00روزا یک کاری کن همه کامنت من رفت هواروزا یک کاری کن همه کامنت من رفت هواAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-55247048456514314512016-06-27T10:33:10.600+02:002016-06-27T10:33:10.600+02:00سلام رفیق جان
این پُست بدلیل کامنتهای تو رفته رو ه...سلام رفیق جان<br />این پُست بدلیل کامنتهای تو رفته رو هوا.<br />اگر اجازه بدی امروز ببرم در صفحه ی اصلی. <br />به نظر خود من اغلب ما با شورشگری علیه اقتدار شورشیدیم. نسل قبل از ما متوجه اقتدار خود نبود و در سلسله مراتب تشکیلاتی مقتدر/بی اقتدار شد.<br />اغلب زنانی که اول صف بودند با سر افرازی و تن به اقتدار خانواده ندادند، زیر بار اقتدار تشکیلاتی رفتند برای "مبارزه با دیکتاتور/ سرمایه داری/سکسیسم/راسیسم...<br />در سیستم های تفکری برده شدند با توجیه انقلابی که خواهد شد...<br />انقلاب از هم اکنون!<br />حتی و بخصوص علیه اقتدار خود.<br />ما انسانها تنها و تنها می توانیم به نیابت محیط زیست و حیوانات اقدام کنیم.<br />در مورد جوامع ما تنها صدای خود و مطالبات رهایی بخش خود خواهیم بود.<br />صدای بی صدایان هستیم و تنها در دو حوزه ی بالا.<br />چون حتی نوجوانان نیز می توانند و باید خود بلند شده علیه کار.<br />ما تنها نقش حمایت کننده خواهیم داشت.<br />من بسیار خوشحالم که تو و چند رفیق دیگر با مغزی توانا/متفکر را در کنارم دارم.<br />خود تفکر چگونگی تغییر و دگرگونی برای رهایی، از جنس رهایی است.<br />دستت را به گرمی می فشارم.<br />با عشق<br />و با همبستگی<br />Rosanoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-54298380209852656732016-06-27T06:10:13.607+02:002016-06-27T06:10:13.607+02:00اصلاحات در جملات بالا:
هدف نمیتواند وسیله را توجیه...اصلاحات در جملات بالا:<br />هدف نمیتواند وسیله را توجیه کند. انقلاب به هر طریقی، حرفی بی معناست، طریق انقلاب باید با هدف انقلاب در تناقض نباشد. Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-12173374580511340732016-06-27T04:21:30.004+02:002016-06-27T04:21:30.004+02:00ر ناشناس من خیلی خوشالم که پیدا شدی من از اموختم،ا...ر ناشناس من خیلی خوشالم که پیدا شدی من از اموختم،اما خودگذشتگی نوعی اعتراض به وضیعت موجود است،در واقع نوعی دفاع از مردم بی دفا و در اخر دفا از ازادی است، بطور مثال وقتی میگوئی من به ر اشرف احترام میگذارم در واقع از انسانیت دفا میکنی،وقتی به مصداقی اشاره میکنی و به دورستی اشاره به شالاتان بازی و الترناتیو اینده او اشاره داری من متوجه میشم.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-45152138741391567492016-06-26T22:03:11.284+02:002016-06-26T22:03:11.284+02:00متئسفآنه کامنتم رفت اشعالدونی اوکی ملالی نیست،روزا...متئسفآنه کامنتم رفت اشعالدونی اوکی ملالی نیست،روزا جان اصلا منظورم مقایسه مصداقی و ر اشرف نیست ،مصداقی دیوانه وار به ازادی انسانها هجوم میبرد و از نظر او جاده یکترفه است، واو خود را مثخصص همه چی است،و خود را تو همه مسائل صائب نظر می داند،واز بالا به انسان هانگاه و برخورد میکند.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-27745814308092640222016-06-26T19:52:08.755+02:002016-06-26T19:52:08.755+02:00سلام خسته نباشی،بزودی من بطور همه جانبه باید بتوان...سلام خسته نباشی،بزودی من بطور همه جانبه باید بتوانیم مسائل را بررسی کنیم دوست ناشناس خسته نباشید،روزا جان در رابطه با مصداقی هم بیشتر صحبت خواهیم کرد چون دارم کار میکنمAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-17040000399297569342016-06-26T18:07:18.399+02:002016-06-26T18:07:18.399+02:00چندین نمونه دیگر، برای اینکه مخالف آزار به حیوانات...چندین نمونه دیگر، برای اینکه مخالف آزار به حیوانات باشیم، نمیتوانیم گوشتخوار باشیم، باید یکروزی آنرا ترک کنیم. نمیتوان با دیکتاتوری علیه بخشی از طبقه کارگر، دیکتاتوری علیه طبقه کارگر را از بین برد. نمیتوان با روابط سلسله مراتبی، سلسله مراتب را از بین برد. نمیتواند وسیله را توجیه کند. انقلاب به هر طریقی، حرفی معناست. با خشونت نمیتوان خشونت را از بین برد...Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-30538341682546907652016-06-26T16:37:09.316+02:002016-06-26T16:37:09.316+02:00رزا، فکرش را بکنیم، می بینیم که بسیاری از توضحیات ...رزا، فکرش را بکنیم، می بینیم که بسیاری از توضحیات ستم بر زنان در این صفحه، در مورد مردان هم صادق است، اما در متن های دیگر. <br /><br />اما یک فکر دیگر هم به ذهنم آمده، چون علیه زنها اقتدار مردی وجود دارد، مردها نمیتوانند اقتدار را در جامعه از بین ببرند مگر اینکه اقتدار خودشان را از بین ببرند. برای همین، آزادی مردها، به آزادی زنها وابسته شده است. پس بنظر می آید که مرد ها برای آزادی از اقتدار محتاج رهائی زنان از مرد سالاری هستند، نه بر عکس. این محدودیت نظریه آزادی بمثابه آزادی طبقاتی را نشان میدهد. بنظر می آید که درک آزادی بمثابه آزادی از اقتدار کلیت دارد نه رهائی در اشکال خاص اسارت. در واقع، ظاهرا، آنارشیستها همیشه درست میگفتند. نکته مهم دیگر بعد فردی آزادی در روابط خرد است است که بعد طبقاتی آزادی در آن نامفهوم می شود، اما آزادی به مثابه آزادی از اقتدار، کاملا در این متن هم پر معنا باقی می ماند و قابل تعمیم به بعد کلانش است. بیشتر، اینها همه توضیح دهنده ضرورت تعاون و شورا و اشکال مشارکتی مدیریت زندگی اجتماعی اند از جمله در مسائل مربوط به استثمار در محیط های شغلی. اینها "یادداشتهای" پراکنده ذهنی من بودند. Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-24128818022610678592016-06-26T11:37:09.054+02:002016-06-26T11:37:09.054+02:00رزا، ممنون!رزا، ممنون!Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-59527395255848033282016-06-26T09:43:12.570+02:002016-06-26T09:43:12.570+02:00نوشتی: سئوال، دختری که فکر میکند با این کار وضعیت ...نوشتی: سئوال، دختری که فکر میکند با این کار وضعیت بهتری پیدا کرده است چه ضرری میکند؟ برای تمام عمر فکر میکند شوگر ددی ها و پول آنها لازمه زندگی اش بوده اند. بدین طریق، او، کاملا اعتماد به نفس و در نتیجه آزادی خودش را از دست میدهد و به درک ضرورت استقلال فکری و رهائی از اقتدارگرائی در جامعه ارتقا پیدا نمیکند. شبیه ضرر کمک مالی و یا استفاده از کمک مالی برای کسب اقتدار.<br /><br />رزا: با بخش آخر کامنتت بسیار موافقم. در قسمت بالا برای کامل کردن آن.<br />دختری که اینکار را می کند عفونی هم میشود و نهایتن اپیدمی عفونت است.<br />احساسات و عواطف اکنون برای فروش/خرید بعنوان کالا عرضه می شوند. بعدش راستش نمیفهمی واقعی هستند یا نمایشی...<br />در خود فرد که ابتدا به ساکن از روی دوستی و خیر کمک میکند این احساس نیز پیش می آید که واقعن دوستی است یا نیاز.<br />یکنوع از خود بیگانگی.<br />در مورد تن فروشی این عواقب را ندارد. تن فروشان برخن دوست پسر/دختر دارند و تا حدی رابطه ی تن فروشی را بطور "کار" و شغل جدا کرده اند.<br />در رابطه شوگر ددی/بیبی عواطف خرید و فروش میشوند.<br />دوستی دارم در هتل کار می کند. هرگز ندیدم با من بخندد. ازش روزی پرسیدم. می گه که هر روز مجبوره با مشتری بخنده و جزیی از کارش است. دوست ندارد خصوصی هم مجبور باشه...<br />اگر شوگر بیبی حرفه ای یاد بگیره چگونه شوگرددی را تسلای عاطفی بده راستش برای خودش هم کار میشه.<br />آیا آنها که تلفن سکس می کنند در خصوصی و موقع سکس حرف هم می زنند؟<br />آنها که تن فروشی میکنند بعنوان حرفه بدن خودشان را چگونه می بینند؟ اغلب شان که پول دارند مدام در مغازه های ماساژ اند چون احساسشان را به بدنشان از دست می دهند. نمی توانند بدن را حس کنند. <br />کسی که مدام در حال نقش بازی کردن است و دلداری شوگرددی با او چه می شود؟ شوگرددی نیازش را از مصرف شوگربیبی بر آورده می کند. نیاز عاطفی اش را.<br />عاطفه ای که ارائه شده حرفه ای تر میشود. مثل عمل سکس.<br />تمرین میشود و نمایشی می شود مثل لبخند مصنوعی فروشنده. امکان بروز طبیعی احساسات بلوک می شود.<br />ما در گروههای زنان در پایان اغلب گروهی داد می زنیم و جیغ می کشیم می خندیم و گریه می کنیم. حضور مردان مانع است.<br />نشان ضعف و احساساتی بودن است...<br /><br />من واقعن نمی دانم چه بر سر شوگربیبی خواهد آمد.<br />خود من وقتی خانه ام پر شد از هدیه/کالا چشمم باز شد که چیزی درست نیست. چون من کلن بسیار برای آوردن کالایی به خانه فکر می کنم. مدتها میز کارم یک کارتن بود.<br />یادم است وقتی ممنوع کردم فورن دسته گلهای نکره برای کودک بود!<br />گذاشتیم دم در.<br />بعد ش فکر کردم بدون دریافت کالا ادامه بدهم اما خریدار اصرارش به کمک (پرداخت) بود!<br />بعدش رابطه را کلن قطع کردم. احساس بدی است چون تا مدتها به افرادی که نیاز به تسلا داشتند بی احساس و خودم هم سنگ شده بودم.<br />از طرفی رفتار مادرانمان را به یاد بیاوریم. مادر من خیلی طول کشید بفهمد بدون کادو دادن هم من بسیار دوستش دارم. آنها همیشه ابراز عاطفه را خصوصی فروخته اند و البته نه به کودکانشان. وقتی بزرگتر شویم اما این عاطفه دارای قیمت می شود. <br /> باری<br />ما در ابتدای فروش عاطفه و بازاریابی آن هستیم.<br />عوارض عاطفی آن برای فروشنده و جامعه ی انسانی هنوز معلوم نیست. برای شوگرددی ها البته برطرف کردن نیاز و خلا عاطفی است چون سرویس جنسی شان را از زنان عقدی می گیرند و توجیه شان هم اغلب این است که زنشان درکشان نمی کند! زنهای اینها هم برخی حتی بدلیل ثبات زندگی شان در کادو دادن به شوگربیبی کم نمی آورند. مثل زنانی که برای شوهرانشان صیغه می گیرند.<br />با فاصله که بنگریم تهوع بر انگیز است. <br />من راستش از آدمهای عادی می ترسم. نگاهشان خالی است و چشمانشان مثل سیاه چاله. هر اشعه ای را در خود می کشد و دنیا را پر از سیاهی کرده اند.<br />گاهی ساعتها زیر دوش خود را می شورم. مثل صحنه ی تن فروش در فیلم زنان بدون مردان شهرنوش. فکر می کنم بوی زامبی ها را گرفته ام.<br />دیروز وقتی آشنایی گفت کودکش را برای همیشه در کلینیک/مدرسه می فرستد و بلاخره بهش جا دادند. ساعتها بالا آوردم. <br />زندگی بدون داشتن کلکتیوی که راه حل بدهد سخت است. <br />مشکل اصلی اما اعتماد گسترده ای است که اغلب زنان به سیستم دارند. اغلب اگر حرف ما از دهان مردان بیرون بیاید تاثیر پذیر تر است برای زنان. برای همین هم زنان اغلب برای اجرای ایده هایشان ابتدا به ساکن زیر لنگ مردانشان در خانه/گروه/حزب... میروند. <br />Rosanoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-7558453682716319472016-06-26T08:21:10.426+02:002016-06-26T08:21:10.426+02:00
سیستم روی ما زوم کرده!
یک کامنت طولانی را سیستم ...<br />سیستم روی ما زوم کرده!<br /><br />یک کامنت طولانی را سیستم خوشبختانه! پاک کرد.<br />مرسی!<br />الان با تور آمدم ببینم شاید رفته در هرز نامه اما نبود. از رفیق شورایی با حروف لاتین دو کامنت در هرزنامه را نجات دادم.<br /><br /> از کامنتم به رفیق آنارشی تنها این یادم مانده که پس از اجرای تئاتر ماتریکس بعنوان آخرین اکسیون کلاس 12 در مدرسه:<br />کودک: من قرص آبی را انتخاب می کردم!<br />من: هنوز وقت انتخاب نداری عزیزم!<br />https://youtu.be/A9vGMMPM5Lg<br /><br />نوشتی:در انتها، تحقق خودگردانی ها یک چالش است و همه چیز به آن بستگی دارد. <br />رزا: دقیقن.<br />باید همه گیر شود. چون بعد از فروش کلیه/ سکس/ بچه تو دلی... عواطف و کالایی کردن آن...<br />باید منتظر عرضه ی عشق یا کالایی شبیه آن بود.<br />همبستگی اینک می تواند تنها دارایی انسان را نجات دهد!<br /><br />فکرش را بکن یکروز همه ی دنیا دست از فروش/خرید بردارند...<br />:)Rosanoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-38198554890268461642016-06-26T05:52:11.015+02:002016-06-26T05:52:11.015+02:00سلام رفیق جان
دیشب افطار بودم به دعوت خانه ی پناهج...سلام رفیق جان<br />دیشب افطار بودم به دعوت خانه ی پناهجویان. کسی روزه نبود و البته میزبانان فربه مان می کنند قبل از فرستادن به زیر تیغ قصاب!<br />برای تلافیِ جبونیشان<br />به خارجیها حمله میکنند<br />اما همه با هم نفله خواهند شد<br />در اتاقِ گازِ بانکداران<br /><br />پول گورش را گم میکند<br />اما با اینهمه اگر فکر کنید<br />که زندگی میگذرد<br />آنچه عایدتان میشود<br />نفله شدن است<br />در اتاقِ گازِ بانکداران<br /><br />با اینهمه، خورشید زندگی<br />همچنان ما را روشن میکند<br />حالا وقت نفله شدن نیست<br />در اتاقِ گاز بانکداران<br /><br />زندگیِ واقعی<br />رایگانی است<br />دیگر نمیخواهم هزینهی فربه کردن کسانی را بپردازم<br />که فکر و ذکرشان فرستادن ماست<br />به اتاق گازِ بانکداران<br />http://www.behrouzsafdari.com/?p=835<br />البته دیشب بجای برای تلافیِ جبونیشان<br />به خارجیها حمله میکنند<br />باید گفت: غذا می خورانند تا بعد سلاخی کنند...<br /><br />دبور و جامعه ی نمایش و مارکس و از خود بیگانگی و...<br />اغلب متن های ترجمه شده را اینجا می یابی<br /><br />http://www.behrouzsafdari.com/?cat=42<br /><br /> جامعه نمایش / نویسنده: گی دبور <br /><br />http://rosaanarchi.blogspot.com/2012/07/guy-ernest-debord.html<br /><br />Rosanoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-54694780391911090432016-06-26T05:51:25.668+02:002016-06-26T05:51:25.668+02:00در انتها، تحقق خودگردانی ها یک چالش است و همه چیز ...در انتها، تحقق خودگردانی ها یک چالش است و همه چیز به آن بستگی دارد. Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-81623425686868578412016-06-26T01:21:17.935+02:002016-06-26T01:21:17.935+02:00Salam bezodi xedmat nissan zulu ali bod mibosam...Salam bezodi xedmat nissan zulu ali bod mibosamAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-43401324977696456412016-06-26T00:12:08.598+02:002016-06-26T00:12:08.598+02:00رزا، منظورت از سیتوانیسم چیه؟رزا، منظورت از سیتوانیسم چیه؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-50610783660359088722016-06-25T21:34:07.818+02:002016-06-25T21:34:07.818+02:00سلام رزا،
سخنرانی سارا کیانی نژاد را گوش کردم. شا...سلام رزا،<br /><br />سخنرانی سارا کیانی نژاد را گوش کردم. شاید در مقاله اش خدمات عاطفی را بیشتر باز کرده، ولی در سخنرانی اش به اندازه ای که تو در اینجا موضوع را باز کردی، قضیه روشن نیست. او، لااقل در سخنرانی، موضوع را در یک متن (همبافت) دیگه ای بیان میکند، تو به آن عمومیت بیشتری دادی و فقط در متن (همبافت) "شوگر ددی" یا "شوگر بیبی" نیست. خیلی باعث تاسف هست که برای مساوات تک خطی، سخنرانان را در یک محدوده زمانی میخکوب میکنند، کاشکی سخنرانی اش طولانی تر بود. بعلاوه تق و توق های پشت صحنه برای سخنران خیلی مزاحم بنظر می آمد. خوب بود اگر برای مهلت سخنرانی به حجم استدلال و میزان فاکت سخنران توجه میکردند. <br /><br />بنظرم می آید که پدیده "شوگر ددی" و شوگر بیبی" شبیه یک نوع صیغه است که با توجیهات و قوانین دیگری (مدرن) عادی جلوه داده می شود. اینطور بنظر می آید صاحبان اقتدار در جامعه وضعیتی را بوجود می آورند که در آن طیف وسیعی از زنان جوان را بدون حمایت زیستی بگذارند تا طعمه خوبی برای عیش و نوش مردان باشند - شبیه سلب مالکیت از انسانها برای بوجود آوردن وضعیتی که آن انسانها نیروی کار خود را برای مزد فروخته و کارگر شوند. کلی تر: گرفتن امکانات زیستی از عده ای بمنظور محتاج کردنشان و سپس استفاده از این احتیاج برای سوء استفاده کردن از آنها. <br /><br />سئوال، دختری که فکر میکند با این کار وضعیت بهتری پیدا کرده است چه ضرری میکند؟ برای تمام عمر فکر میکند شوگر ددی ها و پول آنها لازمه زندگی اش بوده اند. بدین طریق، او، کاملا اعتماد به نفس و در نتیجه آزادی خودش را از دست میدهد و به درک ضرورت استقلال فکری و رهائی از اقتدارگرائی در جامعه ارتقا پیدا نمیکند. شبیه ضرر کمک مالی و یا استفاده از کمک مالی برای کسب اقتدار. <br /><br />سخنران راه حلی ارائه نمیدهد، شاید در مقاله اش موجود است. اما تو راه حل ارائه داده ای. تو میگوئی زنان باید استقلال فمنیستی داشته باشند و حوزه تشکلاتشان به وسعتی برسد که شوگر بیبی امکان پیدایش نداشته باشد - یا نمیگوئی بگذار رژیمها اول سرنگون شوند. در اینجا داریم انقلاب برای زندگی، نه زندگی برای انقلاب. یا بقولی، "در سفرمان جاده را می سازیم، We build the road as we travel" ، حال بگذار دولت گرا ها صد سال دنبال درست کردن قانون علیه شوگر ددی ها باشند. قوانین آنها، "فرماسیونهای" اقتدارگرانه دیگری را بوجود می آورد تا آن قوانین را خنثی کرده و کار سوء استفاده مکارانه از محرومین زن، ادامه یابد، "فرماسیون" جدید تری که که به مراتب هوشیارانه تر است، همانطور که پیدایش رابطه شوگر ددی ها با شوگر بیبی ها از صیغه هوشیارانه تر است. مرتجعین خیلی باهوش و سخت کارند. فکر کنم، اگر قضیه را درست فهمیده باشم. <br /><br />عشق و همبستگی!Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-18703767150628220052016-06-25T15:14:32.786+02:002016-06-25T15:14:32.786+02:00رزا،
قول میدم.
من به تضادهای درونی اقتدارگرایان ...رزا،<br /><br />قول میدم.<br /><br />من به تضادهای درونی اقتدارگرایان اهمیت زیادی نمیدهم، حال هر که و هر چه باشند. وقتی مرتجعین به جان هم می افتند، فقط از انسانیت قربانی مرتجع دفاع می کنم و آنرا نمونه تخریب بشریت میدانم و مقاومت آنها را نمونه انقلاب نمیدانم - مثل موسوی و رهنمود و کروبی. در مورد امثال مصداقی، فرضیه ام این است که او هم بخشی از آلترناتیو سازی برای روز مباداست، از اینها زیادند. خمینی حتما نباید میدانست که نقش اش برای حاکمین عالم چه میباشد، اقتدارگرا بودنش کافی بود. بر خلاف مارکسیستها فکر نمیکنم که تحولاتی که میتوان آنها را بصورت تحولاتی در مناسبات تولیدی نام گذاشت، در واقع انقلاب بوده اند، آنها در واقع ضد انقلاب بوده اند. ما همیشه با تکامل ارتجاع روبرو بودیم و نه تکامل انقلاب. انقلاب فقط یکبار می شود و آن از بین رفتن اقتدار در روابط انسانیست. البته این انقلاب تمام شاخصهای عینی دیگر را ،مثل از بین رفتن استثمار نیروی کار، ضرورتا در خود خواهد داشت. تضادهای میان مرتجعین، مثل انتقادات مصداقی، یکی از هزاران دوایر باطلند. سرگردان بودن انسانها اصلا چیز عجیب و غریبی نیست، چون ما همه بخشی از طبیعتیم. ولی برای احساست نسبت به اشرف دهقان احترام قائلم. از انسانیت اشرف دهقان دفاع میکنم. هرگز از ترور مرتجعین مخصوصا عناصر زیر دست آنها دفاع نمیکنم. با مقاومت مسلحانه میلیونها محکوم و استثمار شده علیه مرتجعین مخالفتی ندارم و اگر این عمل را معقول و شفاف ببینم حتما در آن شرکت میکنم. Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-32992033480151636932016-06-25T09:41:28.395+02:002016-06-25T09:41:28.395+02:00شورایی جان
جواب مصداقی را در پست قبلی گذاشتم.
نظرت...شورایی جان<br />جواب مصداقی را در پست قبلی گذاشتم.<br />نظرت را بعد وقت کردی بگو:)Rosanoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-69807145425091921732016-06-25T09:39:18.271+02:002016-06-25T09:39:18.271+02:00ایزوله شدن/بودن
من خود را از پالتاک ایزوله کردم. ا...ایزوله شدن/بودن<br />من خود را از پالتاک ایزوله کردم. اطلاعات زیادی پخش می کند و مثل فیسبوک عمل می کند. اتاقهای چت ماندگار را تحلیل کنیم، پروژه ای مشکوک است. افراد ثابتش با تکرار نظرات تکراری نفسم را می گیرند. <br />برای بررسی سنتی بودن چپ ایران مکان خوبی است. یک دوره ای که فعالین کارگری و زن از ایران آنلاین می شدند مکان خوبی بود. آنوقتها با تشکل زنان مائویست کار می کردم و تازه استفاده از امکانات دیجیتال در دستور روز بود. آنوقتها زنان حتی فرستادن ضمیمه با ایمیل را هم نمی دانستند. الان در عرض چند سال همه استفاده از وسایل را برای هر انگیزه یاد گرفته اند و بقولی جهشی در اغلب فضاهای مجازی وارد شده اند. گاهی که وقت اجازه می دهد شرکت می کنم.<br />خوشبختانه اعتراضات در واقعی بسیار بیشتر شده و مجازی وقت کمتری به خود داده. <br />ایزوله کردن پروسه ای اجباری نیست همیشه.<br />گاهی وقتها لازم است ایستاد. پشت سر را نگاهی انداخت و راه رفته را تنظیم کرد.<br />رویزیونیست شد!<br />مکانیسم ایزوله کردن در مجازی البته بشدت اعمال می شود و با اسم خودم که وارد می شوم نه اجازه ی ورود دارم و گاهی هم بقدری سیستم کامپیوتر بوق کشیده و اخطار میدهد که بجز فرار راهی ندارد.<br />البته حیف چون ارتباط با استرالیا و کانادا برایم عزیز بود و از دست دادم.<br /><br />فرقی که هست اینکه اغلب آنارشیستهای فارسی زبان از طیف مارکسیستها به هم ملحق شده اند. من فارسی سیاسی را در مجازی آموختم و توانستم جهانبینی مارکسی بخش بزرگی از چپ ایران را بطور فشرده و شفاهی بیاموزم.<br />بعد از زندگی در خانه های اشتراکی اول آتونوم و بعد آنارشی زدم.<br />البته تجربه ی کار با زنان مائویست هر قدر احترامی را هم که بدلیل تئوری های از خود بیگانگی مارکسی داشتم، از من گرفت. هنوز سیتوانیسم های مارکسی را اما دوست دارم.<br />اما مارکس بمانند بختکی روی سر زنان باقی مانده. البته انگلس از آن بد تر و منشا خانواده اش خط قرمزی سرخ است و عبور از آن مجازاتش جهنم!<br /><br />آنوقتها برایم عجیب بود که بر سر قبر آنارشیستهای برخاک افتاده ی اعدامی، سرود انترناسیونال بخوانند و ماه مه جشن بگیرند!<br />زیر پوستر 5 تن و زیر نگاه نافض استالین از آزادی زن گپ بزنند و خواهان حق بر بدنشان باشند! زوجگیری شان بر طبق جزوه ی کمونیستهای فیلیپین و قهرمانشان کولنتای و کروپسکایا!<br /><br />من نفهمیدم هنوز که چگونه با این تناقضات زندگی می کنند. آخرین اکسیون شرکت گروهی زنان در جشن حنابندان بود.<br />بعد از آن بایکوت دو طرفه بود و فرار.<br />اگر به نظرت برخی نظرات از طرف من جالب و نو است، شاید چون من بیشتر از همان دوران دانشگاه با سیستم جهان بینی دیگری رشد کردم. بیشتر از علم به اجتماع رسیدم. اینکه ساختار مغز چگونه است. تصمیم گیری ها و...<br />چگونه می توان بخشن از زیر تسلط مناسبات جا افتاده در سیستم در رفت. فضاهایی خارج از رقابت (البته نسبی) باز کرد. و نهایتن انسانها در اینگونه فضاها چگونه رفتار می کنند.<br />چگونه اثر ارزش گذاری های سیستم را کمرنگ کرد. <br />بیشتر عملی و غریزی فکر کرد.<br />تئوری های ضد اقتدار آنارشی راستش بکار می آید برای رهایی من با مُهر زن. اگر مارکس هم چیزی داشت مسلمن استفاده می کردم.<br />بیشتر به نظرم وابستگی زنان فرای مناسبات اقتصادی است. <br />دیروز در راه داشتم به سخنرانی مهرداد درویش پور در مورد خشونت در جمع افغانستانی های سوئد گوش می دادم. از زنش خواسته بود "رقیبش" نوزادشان را به جلسه بیاورد. و گفت ممکن است کوتاه بدلیل پسرش آنتراک بدهد!<br />بدون وقفه 2 ساعت بحث و سخنرانی کرد!<br />صدای گریه ی نوزاد اما باعث آنتراک نشد!<br />مردان هرگز نخواهند توانست زنجیر پای زن را بفهمند...<br />به خود که فکر می کنم و بالای تریبون و پشت میکروفون همه ی آنچه را می خواستم بگویم از یاد بردم. آنهم بدلیل گریه ی نوزاد. <br />این می شود که مردان اغلب صدای ما می شوند.<br />ما نیز به همین دلیل اغلب صندلی را برای آنان خالی می گذاریم. تریبونهای اندکی را هم که زنان پشت آن میروند، به نخبگان حزبی واگذار کرده ایم.<br />مسلمن روزی پس از گاییدن اینها، مناسبات جنسیتی مناسبی برقرار خواهد شد.<br />برای همین است که فعلن ورود ممنوع به جلسات زنان وجود دارد.<br />بدبخت تشکیلاتی که برای روز جهانی زنان به یک مرد پول می دهد برای سخنرانی!<br />یکی بچه اش را سرویس میدهد، دیگری کتابهایش را معرفی می کند...<br />زنان پُشت سر این اندیشمندان تنها سایه اند. تازه زنان هر روز هم احتمالن ادعا دارند که چه خوشبختیم با اینهمه حامی!<br />منفورترین مردان فمنیستها هستند!<br />قول بده هرگز برای زنان و سیاهان و بومیان... برای آنچه نیستی سخنرانی نگذاری:)<br />با عشق<br />و با همبستگی<br /><br /><br /><br />Rosanoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-23720481997959391682016-06-24T17:16:36.397+02:002016-06-24T17:16:36.397+02:00چند چیز دیگه هم بگویم تا فعلا خداحافظی کنم.
میتوا...چند چیز دیگه هم بگویم تا فعلا خداحافظی کنم.<br /><br />میتوان بین اقتدار و آموزش تفاوت قائل شد. میتوان گفت انگیزه (لغت خودت)اقتدار، آزادی دادن نیست، انگیزه آموزش، آزادی دادن است. این در رابطه کودکان بعضی از حیوانات با بزرگ سالانشان خیلی آشکار است، اما در انسان سیاسی شده است و براحتی تفهیم نمی شود و مادر و پدر و معلم و "رهبر" میتوانند اقتداگرا و جنایتکار از آب در بیایند. وقتی اقتدار خودش را جای آموزش جا میزند، بتدریج (در تجربه)، ماهیت خصومت آمیزش، با نقض آزادی یادگیرنده، رو می شود. بدینجهت، ما انسانها مجبوریم در هر قدم از یادگیری بروی آزادی خود پافشاری کنیم، اگه بکنیم، من و تو میگوئیم باید بکنیم. <br /><br />در رابطه با ذاتی بودن اقتدار، با تو موافقم. در حیوانات نزدیک به انسان علائم "اقتدار" وجود دارد ولی حقیقتا اقتدار نیستند. ولی به درکم از رفاه طلب بودن ذاتی انسان و حیوانات کاملا اطمینان دارم و آنرا خوب میدانم. من حتی به فداکاری مشکوکم و آنرا غیر طبیعی میدانم، مریضی میدانم، مریضی در جامعه اقتداگرا عادی شده، عادی شدن یک رفتار، بیماری نبودن نیست. همینطور قهرمانی و قهرمانپروی را بیماری میدانم. با دیدت رد مورد طبیعی بودن کاملا موافقم. کسانیکه شاه را سرنگون کردند (نمی گویم انقلاب) افراد برجسته ای نبودند، میلیونها فرد بودند، همانهائی بودند که بعد از اینکه اسلامیون برای خودشان دفتر و محافظ و دولت درست کردند، رفتند سر کار و به استثمار شدنشان ادامه دادند؛ آنچه باقی ماند امتیازات و مفت خوری قهرمانان بود. دید من هم این است که "اقتدار" ذاتی نیست، مفهومی ست. من میگویم یک اختراع است. اقتدار محصول نظر و پشتکار بروی آن است. اسارت محصول کار خستگی ناپذیر اقتداگرایان است. آنها هزاران سال پیش فهمیدند که میتوانند انسانهای دیگر را وسیله کنند. وسیله کردن دیگران کار ساده ای نیست، کار و زحمت و پشتکار میخواهد. چندین هزار سال بروی این کار شده و بصورت فرهنگ و آداب و حقوق درآمده که بخشی از آنرا میگوئیم سیاست و دولت. البته همیشه هم علیه این فرهنگ و آداب و حقوق سازی مقاومت شده.<br /><br />حال پشتکار و جدیت و زحمات تو هم علیه این سنت قابل ستایش است. نه رهبر من هستی و نه قهرمانی. خیلی سالم و طبیعی هستی و برایم مفهوم می سازی. منهم سعی میکنم مثل تو باشم. میگویند چرا رزا از کلمات رکیک استفاده میکند. نمیدانم چرا، من دل و جرات تو را ندارم. اما می فهمم که انحصار و حق ویژه مردان در استفاده از کلمات رکیک را باید شکست. مثل مبارزه مسلحانه است، ارتجاعیون (در بالا ذکر کردم منظورم از این لغت چیست) فکر میکنند که انحصار خشونت با آنهاست، ولی با مقاومت مسلحانه انقلابیون روبرو میشوند. در اینجا، زبان بد هم تعرض است، خشونت است و پاسخ دارد. یادم نرفته که بعضی از همکلاسی های مدرسه بعد از خوابیدن با زنها میگفتند: گائیدمش. این با جنایت فرقی ندارد، این تبدیل عشق به هولوکاست است. اینها به مادر و خواهر و همسر و دختر خودشان هم اهانت میکنند. اینها همانهائی هستند که آیت الله ها و رهبران "انقلاب" به کمک آنها حکومت میکنند، حتی به دختر رفسنجانی هم رحم نکردند. خوب می شود دید که حاکمین همان اوباشانند. <br /><br />گفتی ایزوله بودن، فکر میکنم علت ایزوله بودن انقلابیون دو چیز است: 1- افراط در انقلابیگری، بدرستی نوشتی: "پس زنده باد زندگی!" 2 - مارکسیسم. صد سال پیش آنارشیستها خوب فهمیدند و جلوی تروریستهای خودشان را گرفتند و خیلی هایشان انقلاب را توده ای و کارگری کردند. در ارتباط با هر دو، در مورد دومی، لااقل تاریخ آی دبلیو دبلیو اینطور نشان میدهد. انقلاب اکتبر موجب تخریب آی دبلیو دبلیو شد چون بخشی از آن به امید خدمات دولتی سوسیالیستی انشعاب کرد، کجراه رفتن ضروری حزب بلشویک، این منشعبین را هم ایزوله کرد، اما این انشعاب تخریب خودش را کرده بود. اصلاح کلان تخریبهای اجتماعی طول می کشد، مثل پایان عمر حکومت اسلامی. منظورم از مارکسیسم، مارکس نیست، ضدیت ام با مارکسیستها هم بخاطر دفاع از مارکس نیست، مارکس سهم زیادی در آگاهی امروزی ما داشته است و محترم است، مثل همه شناخته شده ها و گمنامهائی که انقلاب کردند. اما مارکسیسم در حال مرگ است. اگر انقلاب انقلابیگری درک نشود و بروی این کار بشود که همه در آن به سهم خود شرکت کنند، بصورتی که رئیسی وجود نداشته باشد، وضع عوض می شود. تا آن موقع خیلی مانده اما از حالا شروع میشود. در جاهای دیگر با انتقادی که به اینترنتی شدن روابط انقلابی داری کاملا موافقم. من از پالتاک فراری ام. گفتنی زیاد است. میتونی ادامه بدی ولی من خسته شدم، کارهای دیگه دارم و کاشکی توان تو را داشتم. <br /><br />بلاگهای تو را دنبال میکنم. همراهت می مانم، ما آنارشیستها همه در یک قایقم. همه ما اشتباه میکنیم اما خودمان را تصییح میکنیم و علیه رویزیونیسم نیستیم. عشق و همبستگی!<br />Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-2136822855487605089.post-48552308430681914642016-06-24T17:10:59.843+02:002016-06-24T17:10:59.843+02:00Be sahm khodam az peygham va hemayatet motshakeram...Be sahm khodam az peygham va hemayatet motshakeram. Neveshti “bi pardeh”, mamnon, che khobe ke digaran ham mesl man zede siasat hastand. Barayeh bi pardeh bodam ham bayad zahmat keshid, na? zaban ra ham az ma gereftan. zendegi ham shirine va ham sakht.<br /><br /> چون تازه به نوشتن در سایت رزا وارد شدم، متوجه نبودم که باید خطابم به "حمید قربانی" باشد نه ه.ش. حسابی قاطی کردم، با احساس بچه ها که می گوئیم غریبی! دو تا از کامنتها به ه.ش، در واقع خطاب به حمید قربانی است. <br /><br />رزا، ممنونم از توضیحات بیشترت، خیلی آموزنده است، مخصوصا اون قسمت خدمات عاطفی را که بهش فکر نکردم.<br />Anonymousnoreply@blogger.com