۲۴ بهمن، ۱۳۹۴

در سالروز مرگ یداالله خسروشاهی بار دیگر خیانتهایش را به جنبش کارگری یاد آور میشویم/ مسعود


گرگهای گرسنه
عکس یدالله خسروشاهی
صبح اوین زودتر از همیشه از خواب برخواسته بود!

در پاییز 1361 یک روز بعد از ظهر آفتابی، مردی نسبتأ قد بلند وارد اتاق شد. بند 2 اوین اطاق 4 بالا*.

زندانی، ید الله خسروشاهی (اکثریتی) به علت کمک به جبهه های جنگ دستگیر و راهی اوین شده بود.

قهرمان سازی یکی از خصلتهای جامعه ی بورژوازی

اخیرأ حزب کمونیست ایران (حکمتیست) خاطرات ید الله خسروشاهی را درج کرده بود. خسروشاهی ادعا کرده بود که شکنجه شده است. و از سقف ساختمان اتاق شکنجه آویزانش کرده اند و الی آخر.
برای خواندن ادامه ی مطلب روی اینجا کلیک کنیم.



یدالله را خوب میشناسم.(1) خیلی خوب به یاد دارم که وقتی ید الله وارد اتاق* شد، کاملأ بشاش و سرحال بود. حدودأ 24 ساعت بعد از  دستگیری اش وارد اتاق ما شده بود. هم بندی های اتاق ما اکثرأ دو نظامی بودند. (زندانی در هر دو نظام)

عکس محسن درزی
ید الله خسرو شاهی در بدو ورود به اتاق فورأ همپالگی هایش را یافت، آنها «محسن درزی**» و «محمد حسین کهنموی »  بودند.

دو نفری که حتی اشتراک در تیر خلاص زدن به زندانیان را داشتند. خود من به یدالله گفتم : آیا شما این دو نفر را می شناسید؟ گفت: بله من با آنها زمان شاه در زندان بودم. من به او اطلاع دادم: آنها در تیر خلاص زندانیان اشتراک (2) داشتند.

یدالله اصلأ با شنیدن حرف من ناراحت نشد. فقط گفت: خط اکثریت این نیست که در تیرخلاص اشتراک داشته باشیم و گفت: آنها نظر شخصی خودشان است و من قبول ندارم. ولی بزودی عملکرد ید الله خلاف آن را ثابت کرد.

ید الله هر هفته بطور منظم با دو فرد** نامبرده جلسات مشترک داشته و بنوعی مستقیم یا غیر مستقیم گزارش اتاق را به بیرون می دادند (اتاق 7 پایین 4 نفری هم شدند و به این مثلث یک توده ای هم اضافه شده بود. از یاد نمیبرم برخورد پلیسی یدالله را که مسئول اتاق نیز بود(3) با بیان اینکه «برخی سرود نمی خوانند» و یا آوردن اعلامیه ای توسط این سه نفر برای زیر ضرب گرفتن اتاق (اتاقی که به قول زندانبان گزارش کمی از آن بیرون می آید) که نهایتأ من و رفیق همبند دیگری، این اعلامیه را بلعیدیم. انگیزه ی آوردن اعلامیه به اتاق برای ما مشکوک است، اگرچه خودشان گفتند که از حسینیه آورده ایم. اعلامیه ی اکثریت بود در زمستان 61 با تیتر(گویا) "لو رفتن و دستگیری بخش چاپخانه ی اکثریت" بود. اگر اعلامیه توسط حراست اوین یافت میشد، مطمئنأ با اعدام و شرایط سختی روبرو میشدیم چرا که حتی در همان لحظه توابی در اتاق فریاد کرد "اعلامیه" اعلامیه"...

این گروه سه نفره رهبر ارکستر «خمینی ای امام», کفتارهایی بودند برای شناسایی جنازه های خانه های تیمی.

*  در بند 2 اوین اطاق 4 بالا، افرادی که زمان شاه هم زندانی بودند و یا دستگیری های 59 -58 را در این اتاق به بند کشیده بودند.
محسن درزی**» و «محمد حسین کهنموی **
http://www.iranglobal.info/node/46344
 
1) یداله خسروشاهی در پالایشگاه نفت تهران کار می کردند. یداله با انجمن اسلامی پالایشگاه تهران بطور مستقل کمک مالی و جنسی برای جبهه های جنگ تهیه و موقع فرستادنش دستگیر و به اوین منتقل شده بود.
2) این جا چند سوال اساسی در پیش رو داریم. با من (مسعود) حدودا چندین صد نفر کمتر و یا بیشتر در زندان در بدترین شرایط زندگی کردیم. بخشی اعدام، بخشی آزاد شدند. تعدادی هم در خارج از کشور هستند . بطور مشخص دوست عزیزم فرهاد بکاهی  که در ایران تریبونال «نادر (فرهاد) بکائی» اشتراک داشت، صدای نازش را شنیدم . روزا جان اتفاقا نادر هم بعد از تیر خلاص زدن درزی و کهنونی با لباس خونی اینهمه  را دید. نه فشاری بود ونه چیز دیگه. درواقع اینکار آنان رو کم کنی از ماها هم بود.همانطور که گفتم وقتی که محسن درزی و کعنومی با لباس خونین وارد اطاق شدند، فرهاد بکاهی هم آنها را دید. یادش گرامی فیروز الوندی مسئول اطاق بود که سال 1362 خودکشی کرد. فیروز از راه کارگر بود.
مسعود: یادش گرامی فیروز الوندی (زندانی- دستگری سال 1359) هم اطاقی من (مسعود) بند 2 اطاق 4 بالا، مسئول اطاق (از طرف بچه ها انتخاب شده) بود، وقتی درزی و کهنوی از تیر حلاص زدن با لباس خونی بر گشتن، او آنها را دید، فوق العلاده ناراحت شد و تف کرد. ما نیزهمگی سکوت کردیم وچند روزی این 2 نفر از طرف همگی بچه ها بایکوت بودند تا اینکه یدالله آمد واین 2 نفر دوباره جان گرفتند. همانطور که گفتم کوشش آنها درهم کوبیدن مقاومت اطاق بود. یادش گرامی وقتی موسی (جسد موسی خیابانی) و یاران او را به اوین آوردن، در زندان مسئولین زندان شیرینی پخش میکردند. وقتی نوبت شیرینی به اطاق ما رسید، به غیر از 3 نفر مثلث شوم (درزی ، کهنوی و خسروشاهی) هیچکس نخورد. این قضیه را فعلان داشته باشید تا یک خاطره تلخ و شیرین برایتان بازگو کنم. بعد از قضیه موسی خیابانی که خفاشان (مثلث شوم) برای شناسایی جسدها رفتند، موسوی تبریزی دادستان وقت، برای بازدید از زندان آمده بود. (موسوی تبریزی اکنون "اصلاح طلب" شده) وقتی نوبت بازدید ازاطاق ما شد،  به غیر از سه نفر (مثلث شوم) هیچکس به دادستان سلام نکرد. وقتی بازدید از زندان توسط دادستان تمام شد؛ حراست زندان همه ی زندانیان اطاق را بیرون بردند و به طرف رو به دیوار ایستادیم . حدودأ 15-20  دقیقه همگی از بابت سلام ندادن به دادستان کتک خوردیم. (فراموش کردم آیا چشم بند داشتیم یا نه) موضع مهم این بود که 3 نفر یاد شده (مثلث شوم) که شیرینی کُشته شدن موسی خیابانی را خورده بودند، کتک هم خوردند! چوب دو سر طلا شده بودند! عاقبت خیانتکاران هیچ وقت فراموش نخواهند شد. 
3) یدالله خسروشاهی از طرف حسین زاده و پشته بند و مسئولین به عنوان مسئول اتاق انتخاب شده بود

«صل اله محمد، یار امام خوشامد»

زمانی که هادی خامنه ای و هیئت به اصطلاح بررسی شکنجه وارد اتاق ما شدند (اتاق 7 پایین بند 2) ید الله با صدای بلند اعلام کرد "صل اله محمد یار امام خوشامد".

دوستان شاید باور نکنید ولی حقیقت دارد. هادی خامنه ای از حرکت ید الله خجالت کشید و گفت: ید الله شما دیگر چرا؟!

حال خود قضاوت کنید. آقایون عباس فرد و امیر پیام، لطفأ توجه کنید. کسی که اینگونه برخورد می کند، اسمش را باید چه گذاشت؟
آغای عباس فرد شما می گویید: در یک کلام جنبش چپ به‌ یداله چیزی نداده بود که یداله در ازای آن فعالیت حزبی، کمونیستی و پرولتاریاییِ سیستماتیک را به‌طبقه‌ی کارگر عرضه کند.
تناقض گویی و پریشان حالی عباس آغا، انسان را حیران می کنه، زمانی که مقالات عباس فرد و امیر پیام را خواندم به فکر رفتم که چگونه فردی که در هیچ عمل اجتماعی انسانی اشتراک نداشته و فقط به خودش و به منافع خود برای آزاد شدن از زندان، هر کاری را موجه می دانسته، آیا می توان او را کمونیست و آزادیخواه دانست؟
سوالات زیادی وجود دارد که به خوانندگان عزیز وا میگذاریم شان. قضاوت نهایی را آنان خواهند کرد.
برای یکبار هم که شده باید واقعیت را قبول کرد. بطور مثال عنوانی مانند "دشمن"، "نفوذی"، و صفاتی از این قبیل را استفاده نکرد.

ید الله را چه کسی بزرگ کرد و یا چه کسانی او را رهبر جهانی و پیشاهنگ طبقه ی کارگر ساختند؟

برای پاسخ به وضعیت بوجود آمده ی بالا باید فقط صداقت داشت و نباید فقط بدنبال مقصر گشت، چرا که در زندان واقعأ بچه ها از او متنفر بودند.

ما میتوانیم علت های فلان و بهمان را بررسی کنیم، اما در واقع آن اندیشه هایی که سر و تهش معلوم نیست کلی انرژی مان را مصرف کرد. آیا واقعأ درست است که ما خودمان را مشغول مسائل شخصی و دوستی نا «امید» ها کنیم.

با توجه به شناختی که من از ید الله دارم در یک کلام مختصر و مفید، او همه ی دست اندرکاران مجله ی «امید» و «کارگران تبعیدی» را هم سرکار گذاشته و کلی سواری هم از آنها گرفت، به همه ی آنهایی که بر سر قبر ید الله این پا و آن پا می کنند، باید گفت که نه تنها معجزه ای اتفاق نخواهد افتاد بلکه اینهمه مصرف انرژی و اتلاف وقت است.

بواقع خیلی وقت پیش ها ید الله راه خود را انتخاب کرده بود.

فراموش نکنیم که ید الله قبل از به زندان افتادنش اکثریتی بود، او داخل زندان هم اکثریتی بود. او فقط در خارج از کشور توانست بخش زیادی که فیگور کارگری گرفته بودند را جلب و جذب کند. اگر حرف من را قبول ندارید به نکات مهمی که در زیر اشاره میکنم توجه کنید.

آنهایی که از ایران ید الله را به خارج صادرکردند چه کسانی بودند؟

این اکثریت بود که یدالله را از زاهدان به کراچی اسکورت کرده و هتل به هتل جابجایش میکردند. ید الله حتی منتظر اعزامUN نیز نشد. با توجه به پولی که برایش خرج کردند او بطور قاچاق و بی دردسر پناهنده شد.


ید الله زمانی که در قید حیات بود، دعوت به دوئل شد

وقتی که من به اروپا آمدم با دوستان قدیمی خود تماس گرفتم. در لندن بودم که دوستی از من پرسید که آیا ید الله را می شناسی؟

گفتم که «البته». او یکی از افرادی است که با هم در اوین بودیم و در مجموع شخصیت جالبی ندارد. ایشان گفتند: جدی میگویی؟ بهش گفتم: اکثریتی بود. و در ادامه تمام داستان زندان را برایش توضیح دادم.

دوستم گفت فعلأ صبر کن و کاری انجام نده. من همواره قصد داشتم که وضعیت ید الله را در زندان برای جنبش توضیح دهم . دوستم قراری گذاشت با ید الله و من. پس از احوالپرسی  به ید الله گفتم، بهتراست که تو یک اطلاعیه بدهی، از خود انتقاد کرده و از مردم عذرخواهی کنی. او ابتدا قبول نکرد و با توضیحات من و عدم پذیرش ایشان، من نظرم را به او گفتم.

او که من را خیلی خوب می شناخت، از من وقت خواست و گفت که در اولین فرصت من این اطلاعیه را خواهم داد. شخصیت ید الله خسروشاهی خیلی پیچیده و مرموز بود. هر وقت من گاه و بیگاه به لندن میرفتم بطورمستقیم وغیرمستقیم به ید الله پیام می فرستادم که ، پس چه شد؟  اطلاعیه ی انتقاد و عذرخواهی از جنبش را کی میدهی؟

عکس مرتضی افشاری

حتی یکبارمرتضی افشاری قرار بود که ید الله را به اتاق پالتاکی (چت/گفتگوی اینترنتی) بیاورد که یدالله نیامد، چرا که  افشاری بسیار متعجب شده بود و برایش موضع گیری های زندان یدالله ناباورانه بوده و تلاش در روبروکردن ما را داشت.

بدین ترتیب ده سالی گذشت. پس از مدتی عاقبت من و چند تن از زندانیان سیاسی سابق، اطلاعیه ای با مضمون «دزدی که با چراغ آید، گزیده تر برد کالا» بیرون دادیم.
وقتی که اطلاعیه ها بصورت وسیعی پخش شدند، ید الله و شرکا عاقبت از خود عکس العملی نشان دادند که واقعن فاجعه آمیز و کاملن پلیسی بود.


ید الله خسروشاهی در خارج از کشور

ید الله خیلی خوب استتار کرده و توانست در خارج از کشور خود را یکی از فعالین مهم جنبش کارگری جا بزند. در این زمان اکثرأ و یا بهتر است که بگوییم تقریبأ تمام گروههای چپ با ید الله همکاری دور یا نزدیک داشتند و در کنار این همکاری توانسته بود «کارگر تبعیدی» را به توسط دوستان دور و نزدیک  بوجود بیاورد.

یکی از واقعیتهای بنیادی که زمینه همکاری ید الله و چپ های ایرانی شده بود، برنامه مشترک و نگاه به طبقه کارگر بود. از آنجایی که ید الله بطور مستقیم و غیر مستقیم با تعدادی از کارگران و فعالین کارگری ارتباطات تلفنی و غیره داشت، توانست نقش و علاقه و یا با مهارت خاص خود، چپ ها را آچمز کند. او پس از مدتی جاپای خود را محکم کرد و با تشکل «کارگر تبعیدی» در خارج از کشور وقتی خَرَش از پل گذشت به آرامی یک بیلاخ جانانه حواله ی چپ ها کرد.

خاکسپاری ید الله خسروشاهی
حدودأ 100 الی 150 نفر در خاکسپاری ید الله شرکت داشتند که نیمی از هلند و آلمان و بیشتر از لندن بودند. آنهایی که در آرزوی سخنرانی می سوختند اما موفق نشدند و تریبونی نگرفتند چرا که رفیق و همرزم ید الله ، جناب آقای حشمت الله رئیسی * هم پرونده ای زمان شاه ید الله ، قصه ی طولانی در شرح مقاومتهایش داشتند.

مرتبط:
من در کنار ٨٤ زندانی دیگر و در یک سلول ٥ در ٦ متر زندانی بودم. چند تن از نادمین نیز در میان ما بودند که جاسوسی ما را میکردند. یک تلویزیون مدار بسته بود که نطق ملاها را نشان میداد و نگاه کردن به این نطقها اجباری بود. هر روز صبح ما را برای چند دقیقه به حیاط زندان میبردند که سرود خمینی ای امام را بخوانیم.
به مدت ٤ سال و ٣ ماه مرا مرتباً در آن زندان شکنجه کردند تا به عضویت خود در گروههای سیاسی اعتراف کنم. بالأخره زمانی که دریافتند من هیچ وابستگی سازمانی ندارم در تاریخ ٢١/١١/١٣٦٤ مرا با ضمانت بمبلغ ٥٠٠ هزار تومان آزاد کردند.

من یا محسن درزی «تواب»، کدام یک بایستی پوزش بخواهیم؟
ایرج مصداقی

شماره 86    15 بهمن ماه 1388
یدالله خسرو شاهی درگذشت!
روز پنج شنبه 4 فوریه یدالله خسرو شاهی یکی از فعالین کارگری ، بدنبال سکته مغزی در یکی از بیمارستانهای شهر لندن درگذشت. یدالله خسرو شاهی یکی از کارگران پيشرو در پالایشگاه نفت آبادان در زمان رژيم شاه بود که به دلیل فعالیتهای صنفی و سیاسی اش توسط دژخیمان رژیم شاه دستگير و به زندان افتاد.  با آزادی زندانیان سیاسی در اثر انقلاب توده ها در سال 57 ، یدالله نیز از زندان آزاد شد. در همان سال وی به حمایت از "سازمان چریکهای فدائی خلق" پرداخت و در جریان انشعاب در این سازمان به بخش "اکثریت" که از رژیم جمهوری اسلامی طرفداری می کرد، پیوست. با یورش رژيم ضد کارگری جمهوری اسلامی در سال 60 به تشکل های کارگری و  سرکوب وحشیانه تمامی تشکلهای صنفی غیر دولتی، یدلله خسرو شاهی نیز  در سال 1361 دوباره دستگیر و این بار چند سال در زندانهای جمهوری اسلامی به سر برد. بدنبال آزادی از زندان و خروج از کشور یدالله ديگر با اکثريت همکاری نکرده و  به ياری تعدادی از همفکرانش "انجمن کارگران تبعيدی" را شکل داد. هر چند انجمن مزبور نتوانست ادامه کاری داشته باشد ولی يدالله فعاليتهای خود را تا زمان مرگ به عنوان یک فعال کارگری بر مبنای نظرات و دیدگاه های خويش در تبعید ادامه داد. درگذشت یدالله خسرو شاهی را به خانواده و بستگان وی تسلیت گفته و امیدواريم که آرزوی هميشگی او در سالهای تبعيد، يعنی سرنگونی رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی هر چه زودتر به واقعيت بپيوندد.
8 فوریه 2010


نادر (فرهاد) بکائی پانزدهمین شاهد ایران تریبونال بود.
نادر: من پنج سال به زندان محکوم شدم اما هشت سال زندان کشیدم. به غیر از کمیته محلی که مرا دستگیر کرده بود به کمیته مرکزی بهارستان بردند و سپس به زندان اوین منتقل شدیم. مرا 23 آذر 60، به زندان اوین بردند. از آذر 60 تا فروردین 65 من در دو واحد 1 و 3 قزل حصار بودم. فروردین 60، به زندان گوهردشت منتقل شدم و در بند هشت بودم. بعد از کشتار 67، در دی ماه 67 آزاد شدم.
نادر: من به ٨ سال زندان محکوم شدم و پس از ٨ سال با پایان محکومیت ام آزاد شدم . به غیر از کمیته محلی که مرا دستگیر کرده بود به کمیته مرکزی بهارستان بردند و سپس به زندان اوین منتقل شدم.من ١٠ اسفند ٥٩ برای اولین بار به اوین منتقل شدم. مرا اول شهریور ٦٠ از اوین برای بازجوئی به کمیته مشترک بردند و در روز ٢٣ آذر ٦٠ از کمیته به اوین دوباره برگشتم و پس از یک هفته در تاریخ ٣٠ آذر ٦٠ به قزل حصار منتقل شدم. . از آذر ۶۰تا فروردین ۶۵من در دو واحد ۱و ۳قزل حصار بودم. فروردین ۶۵، به زندان گوهردشت منتقل شدم و در بند هشت بودم. بعد از کشتار ۶۷، در دی ماه ۶۷آزاد شدم.
ما از بند خود، تریلی بزرگ حمل گوشت دیدیم. ما خبری شنیدیم که تعداد زیادی از مجاهدین را بردند در زندان اوین اعدام کردند. ما هیچ وقت فکر نمی کردیم دار بزنند. به زندانیان نگفتند می خواهیم شما را اعدام کنیم. شاید اگر می گفتند تعدادی از آن ها عقب نشینی می کردند و اعدام نمی شدند. مثلا عباس رئیسی از سازمان پیکار می دانست اعدام خواهد شد ایستاد و اعدام هم شد. اما خیلی ها نمی دانستند.
ششم شهریور ۶۷ده صبح آمدند سراغ بند ما. مرا بردند اتاق داود لشکری. او، اسم و اتهام مرا پرسید: گفتم راه کارگر. گقت مصاحبه می کنی، گفتم نه. گفت مسلمانی؟ پاسخ من این بود من باید در این مورد تحقیق بکنم. در زندان هم امکانش نیست. گفت رک جواب دهید: مسلمانی یا نه؟ گفت حرف نزن خدا را قبول داری یا نه. باز من همان جواب را دادم. گفت این آسمان ها و کهکشان ها تحقیق می خواهد؟ آن پیززن هفتاده ساله می گوید خدا و خدا تحقیق می خواهد. به پاسدار گفت ببر بیرون تا تحقیق کند. نهم شهریور ساعت نه صبح آمدند و ما را بردند به دادگاه. ما حدود ۴۵نفر بودیم که در راهرو دادگاه جمع کردند. اما چند نفر را برده بودند ما از وضع آن ها خبر نداشتیم. اما در دستشویی های یادداشت های پیدا کردیم که روی آن ها نوشته بودند: بچه ها را اعدام می کنند.
ناصریان آمد و یکی یکی ما را از بند بیرون آورد و تک تک می پرسید مسلمانی: جواب می دادیم آره. من نفر دهم بودم همین جواب ها را دادم. اما با مشت و لگد ما را به انفرادی برگرداندند. این دفعه داود لشکری آمد. گویا نیری می گوید این ها مسلمان نیستند و دروغ می گویند. داود لشکری آمد و سئوال کرد کسی هست مسلمان نباشد؟ کسی دستش را بالا نیاورد. کمی فحش داد و رفت. ما دوباره به پیش هیئت مرگ نرفتیم و خیلی ها نرفتند و زنده ماندند.

 فیروز الوندی
زندانی سیاسی فیروز الوندی که بهایی زاده بود و حکم زندانش تمام شده و ملی کشی می‌کرد در اعتراض به بیداد حاکم بر جامعه و زندان، در قزل حصار، اوائل فصل بهار (اواخر فروردین سال ۶۴) خود را نشسته دار زد.
یکی از دوستانم به نام فیروز الوندی به شکل بسیار دردناکی خودکشی کرد. در یک توالت از سیفونی که فقط کمتر از یک متر بلندی داشت، به شکل نشسته، یعنی پایش را به گردنش بسته بود و روی یک پایش نشسته بود. خودش را خفه کرد. من با این صحنه روبه‌رو شدم اما در واقع آن چه را که من از این واقعه بیان می‌‌کنم، داستان نیست. فیروز قبلا روی این خودکشی کاملا فکر کرده بود. حتی برای آن اسم گذاشته بود و نقاشی لاله‌های سرنگون را کشید. او می‌خواست به تمام آنچه که در این شکل دردناک خودکشی پیاده کرده، فکر کرده باشد. یعنی می‌خواست این سختی را بگوید، این رنجی را که کشیده بود بیان کند. خودش به من می‌گفت لاله‌های سرنگون گیاهی خود رو است. وقتی می‌خواست این نقاشی را بکشد چند روز قبلش به من نشان داد و بعد در فرهنگ لغت برای من آورد. به او گفتم فیروز این چه چیزی است؟ گفت نقاشی لاله‌های سرنگون. گفتم لاله‌های سرنگون چیست؟ گفت اینها یک گل خود رو است که آخر فروردین و اوایل اردیبهشت می‌میرد و اتفاقا روز خود کشی‌اش را در همین روز قرار دارد. یعنی هدف داشت و برای آن اسم گذاشته بود.


تکذیب یک ادعا درباره زنده یاد یدالله خسروشاهی 
مسئولین محترم سایت هفته،
عباس فرد، از مؤسسین و عضو مستعفی تدارک کمونیستی در مطلبی به نام «انتقادی از خویشتن» اظهاراتی خلاف واقع درباره کنفرانس مؤسس تدارک کمونیستی به عمل آورده است که در سایت شما نیز درج شده اند. خواهشمندیم بنا بر عرف رایج در مطبوعات، تکذیبیه حاضر را در همان قطع و در همان مکان درج نمائید.
با احترام
تدارک کمونیستی – جنبش برای سازمانیابی حزب پرولتاریا
آقای عباس  فرد، از مؤسسین «تدارک کمونیستی – جنبش برای سازمانیابی حزب پرولتاریا»، مطلبی به رشته تحریر درآورده است به نام «انتقادی به خویشتن». ایشان در مطلب فوق با رویکردی انتقادی به ارزیابی گزارش افتتاحیه خویش در کنفرانس مؤسس تدارک کمونیستی پرداخته است. در این ارزیابی انتقادی ایشان به رد اظهاراتی که در سخنرانی مزبور درباره زنده یاد یدالله خسروشاهی بیان داشته بود، پرداخته و با نگاهی متفاوت ارزیابی امروز خویش از تحولات درون جمع «امید» را در میان گذاشته است.

نوشته: عباس فرد
اگر یداله نتوانست خودرا روی مفهوم سازمان‌یابی حزبی‌، ‌پرولتاریایی و کمونیستی توده‌های کارگر و کمونیست متمرکز کند و پایه‌ریزی حزب کمونیست و پرولتاریایی را بیاغازد، علتْ بیش از این‌که به‌نگاه پراگماتیسی، تردیدهای سندیکایی، شیوه‌ی کدخدامنشانه، پاره‌ای از باورهای خرافی و مانند آن ارتباط داشته باشد، به‌افراد و جریان‌هایی برمی‌گردد که علی‌رغم تاوان‌های گاهاً سنگین طی 100 سال گذشته، نتوانستند و چه‌بسا نخواستند به‌کارگران و طبقه‌ی کارگر به‌عنوان انسان‌ها و نیرویی نگاه کنند که نه تنها می‌توانند، بلکه ضروری است‌که تا حد ‌رهبری جنبش انقلابی طبقه‌ی کارگر رشد کرده و ارتقا یابند. در یک کلام جنبش چپ به‌یداله چیزی نداده بود که یداله در ازای آن فعالیت حزبی، کمونیستی و پرولتاریاییِ سیستماتیک را به‌طبقه‌ی کارگر عرضه کند. اگر تصور کنیم که یداله می‌بایست این ضرورت معوقه‌ی صدساله را (مثلاً با ایجاد کنفدراسیون کارگری خارج از کشور[!؟]، جبران می‌کرد، نشان داده‌ایم که حمل‌کنندگان ضرورت معوقه‌ی صدساله به‌صد و دهمین سال آن هستیم.

 کلیپ مراسم خاکسپاری یداله خسروشاهی

منظر جاوید  :حشمت رئیسی که عضو سابق کمیته مرکزی حزب توده  که شدیدا ضد سلطنت طلب بود و امروز علیرغم  اعتقاد به بنیادهای   فکری حزب توده  ، اخیرا  طرفدار سلطنت پهلوی  شده است  . او  بعنوان مسئول اتاق پال تاکی انجمن سخن است بشدت  بد سخن  بوده  و به مخالفین خود اشکارا توهین می کند. او در این ویدئو کلیب اکثریت اپوزیسیون چپ و جمهوری خواه را خائن اعلام کرده است . اتهامی  این چنین در تاریخ جنبش سیاسی ایران بی سابقه است.

۳۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام روزا گرامی خسته نباشی.آیا این امکان وجود دارد که برای یک بار هم شده چپ ها صادقانه از خود انتقاد کنند؟؟؟

Rosa گفت...

https://vimeo.com/41372251

مسعود جان محسن درزی میگه در کلیپ بالا که به زور برده بودنش جنازه کشی!
آقای دکتر محمد ملکی اما به درزی گفته تو که ادعا کردی به زور رفتی جنازه کشی دروغه. من خودم شاهد بسیاری زیر 20 ساله ها بودم که خیلی هم کتک خوردند ولی قبول نکردند اینکار را.

Rosa گفت...

اگر کامنت را خواندید لطفن بنویسید که آیا محسن درزی را به زور بردند یا خودش رفت. و چرا این دو نفر را بردند. چون محسن درزی میگوید تصادفی میبردند و قرعه به نامش افتاد...

ناشناس گفت...

سالام صحبح شما به شادی و خوشی باشد.روزا جان اولا من ازتو رفیق تشکر میکنم.حتما میدونی بسیاری سایتهای متنوعی ایرانی وجود دارڻد که ادعائ بصطلاع دمکراسی و آزادی میکنند، ولی در عمل از آن خبری نیست، بطور مثال همه چپ از یدواله حمایت کرده اند.آیا حاضر هستتند از خود انتقاد و نوشته خیانت یدواله را چاپ کنند قطعا نه چرا مگه ادعا طرفداری از طبقه کارگر را ندارند. این تصادفی نیست که شاید توجیع کنند، آره ما که تو زندان با یدوالاها نبودیم که حرف مسعود را قبول کنیم. این جا چند سوال اساسی در پیش رو داریم با من حدودا چندین صد نفر کمتر و بشتر در زندان در بدترین شرایط زندگی کردیم بخشی اعدام بخشی آزاد تعدادی هم در خارج از کشور هستند بطور مشخص دوست عزیزم فرهاد بکاهی ....در ایران تربیانال اشتراگ داشت صدای نازش شنیدم روزا جان اتفاقا نادر هم بعد از تیر خلاص زدن درزی و کهنونی با لباس خونی دید نه فشاری بود ونه چیزه دیگه درواقع رو کم کنی از ماها هم بود روزا من هم مصاحبه دکتر ملکی را شنیدم اصلا خط بچه هااین نبود که این حرکت کثیف را انجام بده اند روزا اگر چب ها راست میگند و حاضر هستن برای بخشی از اشتبائ خود وجبران مافات گذشته خود و عذرخواهی از طبقه کارگر و مردم دسته جمعی حرکتی انجام بدهند.پیروز باشید مسعود

RosaArchiv گفت...

مسعود جان آیا فرهاد بکاهی هم محسن درزی را شهادت می دهد که با یداله میپریده و درزی با ایده ی خود در مراسم اعدام شرکت می کرده؟ منظو از : روزا جان اتفاقا نادر هم بعد از تیر خلاص زدن درزی و کهنونی با لباس خونی دید نه فشاری بود ونه چیزه دیگه درواقع رو کم کنی از ماها هم بود .
منظور از نادر ، فرهاد بکاهی است؟
مننون. من اطلاعات کامنت را بدلیل اهمیتشان،روی صفحه آوردم.

ناشناس گفت...

با پوزش دورسته فرهاد بکاهی اسث بله همانتور که گفثم وقتی که درزی و کعنومی با لباس خونی وارد اطاق شد دید.یادش گرامی فیروز الوندی مسئول اطاق بود که سال شسدودو خودکوشی کردذ 62 فیروز راه کارگر بود .

RosaArchiv گفت...

مرسی
الان کامنت جدیدتان را هم در صفحه ی اول گذاشتم

ناشناس گفت...

سلام یادش گرامی فیروز الوندی زندانی دستگری سال 59 هم اطاقی بنده بند 2 اطاق 4 بالا مسئول اطاق از طرف بچه ها انتخاب شده بود، وقتی درزی و کهنوی از تیر حلاص زدن با لباس خونی بر گشتن دید، فوقعلاده ناراحت شد و تف کرد. همگی سکوت کردیم چند روزی همگی 2 نفر از طرف بچه ها بایکوت بودند تا اینکه یدواله آمد و 2 نفر دوباره جان گرفتن همانطور که گفتم کوشش آنها درهم کوبیدن مقاومت اطاق بود . یادش گرامی وقتی موسی و یاران او را به اوین آوردن تو زندان مسئولین زندان شیربنی پخش میکردان وقتی نوبت اطاق ما رسید به غیر از 3 نفر مثالث شوم هیچکس نخورد، این قضیع را فعلان داشته باشید تا یک خاطره تلخ و شیرین برایتان بازگو کنم بعد از قضیع موسی که خفاشان برای شناسایی رفتن موسوی تبریزی دادستان وقت برای بازدید زندان آمده بود که الان اصالاح طلب شده وقتی نوبت اطاق ما شد بغیر از سه نفر هیجکس سلام نکرد .وقتی بازدید تمام شد؛ حراست زندان همه اطاق را بیرون بردن و به طرف رو به دیوار ایستادیم حدودا 15.20 دقیقه کتک خوردیم فراموش کردم چشم بند داشتیم یا نه موضع مهم این بود که 3 نفر یاد شده که شیرنی موسی را خورده بودند کتک هم خوردند چوپ دو سر طلا شده بودند. عاقبت خیانت کاران هیچ موقعی فراموش نخواهد شد.پیروض باشید مسعود

RosaArchiv گفت...

مرسی در متن صفحه ی اصلی درج شد. در مورد محمد حسین کهنوی نیز اگر اطلاعاتی دارید بنویسید. اهل کجا بود و قیافه اش چی بود تا بتوان پیدایش کرد.
پایدار باشید

ناشناس گفت...

مرسی کعنومنی اهل آذربایجان بود تا آنجا که یادمه معلم بود در شهر ری ویا اطراف ورامین درس میداد، قد متوسط زندانی دو نظامه همسنه درزی کمی بور بود.شما هم پایدار باشید

Rosa گفت...

مرسی
اگر این یکی را هم اردوگاه سوسیال دمکراسی اینطرف آب "قهرمان" مقاومت زندان! جا زد و یا مثل محسن درزی اشعار سوزناک در مورد حمل جنازه اجباری برای ملت نوشت و سرود انترناسیونال سبز خواند پوستین به تن، پشت میکروفون، حواسمان باشه، به این نفرات "یار امام" تیر خلاص زن صادراتی فداییان اکثریتی.
در تعجبم که اشرف دهقان چطور گول خورد...
پایدار باشید

ناشناس گفت...

روزا جان سلام شاید باور نکنی من دو بار بامسئولین چفخا تماس گرفتم و در رابطه با یدولا صحبت کردم و تمام مسائل را توضیع دادام ابتدا قرار گذاشتیم که خاطرات زندانم را و بخوصص در رابطه با یدولا را بدون سانسور بنویسم. و آنها قبول کردند، جواب نهائ را اباید منتظر میماندم، بعد از دو سال اطلاعیه دوزدی که با چراغ آید گزیده تر برد کالا ؛ روزا انگیزه تماس با سچخفا بخاطر هواداری سابقم به سازمان بود،بعد از اطلاعیه که بالا اشاره کردم از سوئ یدولا و شرکا جوابیئه ای که واقعا فاجعه آمیز بود، در اطلاعیه حتا حریم خانواده را رعایت نکردند، در واقع برخورد کاملا پلیسی بود من دو اطلاعیه را بتوسط هواداران چفخا محل زندگی ام به آنها دادم، و به چفخا نامه بتوسط الکترونیک با مضمون به حرمت هواداری سابقم از من حمایت کنید.جوابی دریافت نکردم 6 سال زندگی درزندان به هواداری از چفخا آیا ارزش یک اطلاعیه دفاع از کسیکه از جانش گذشت میکند و برای آزادی انسانها مایه میگذارددارد.؟هموطن باور کنید نمی خواهم توهین کنم ما اگر برای سیستم بورژوائ کا ر میکردم حتما از من دفا میکردند،حال روزا بنظر من انجا ر اشرف دهقانی تقصیر کار نیست سازمانیئ که بر اساس سلسله مراتب و هیراشی قدرت مبارزه میکند انتظاری نیست اما چرا آن اطلاعیه رسوا را دادن من هم تعجب نکردم در خاتمه متذکر میشوم کسی که حداقل به آرمانهای گذشته چریکها معتعقد باشد باید؛آن کار وحشتناک را انجام نمیداد پیروز باشید

ناشناس گفت...

کامنت بالا من نوشتم مسعود با پوزش

ناشناس گفت...

روزا جان سلام شاید باور نکنی من دو بار بامسئولین چفخا تماس گرفتم و در رابطه با یدولا صحبت کردم و تمام مسائل را توضیع دادام ابتدا قرار گذاشتیم که خاطرات زندانم را و بخوصص در رابطه با یدولا را بدون سانسور بنویسم. و آنها قبول کردند، جواب نهائ را اباید منتظر میماندم، بعد از دو سال اطلاعیه دوزدی که با چراغ آید گزیده تر برد کالا ؛ روزا انگیزه تماس با سچخفا بخاطر هواداری سابقم به سازمان بود،بعد از اطلاعیه که بالا اشاره کردم از سوئ یدولا و شرکا جوابیئه ای که واقعا فاجعه آمیز بود، در اطلاعیه حتا حریم خانواده را رعایت نکردند، در واقع برخورد کاملا پلیسی بود من دو اطلاعیه را بتوسط هواداران چفخا محل زندگی ام به آنها دادم، و به چفخا نامه بتوسط الکترونیک با مضمون به حرمت هواداری سابقم از من حمایت کنید.جوابی دریافت نکردم 6 سال زندگی درزندان به هواداری از چفخا آیا ارزش یک اطلاعیه دفاع از کسیکه از جانش گذشت میکند و برای آزادی انسانها مایه میگذارددارد.؟هموطن باور کنید نمی خواهم توهین کنم ما اگر برای سیستم بورژوائ کا ر میکردم حتما از من دفا میکردند،حال روزا بنظر من انجا ر اشرف دهقانی تقصیر کار نیست سازمانیئ که بر اساس سلسله مراتب و هیراشی قدرت مبارزه میکند انتظاری نیست اما چرا آن اطلاعیه رسوا را دادن من هم تعجب نکردم در خاتمه متذکر میشوم کسی که حداقل به آرمانهای گذشته چریکها معتعقد باشد باید؛آن کار وحشتناک را انجام نمیداد پیروز باشید

ناشناس گفت...

merci rosa ve masoud estefade kardim.. jasem

RosaArchiv گفت...

مرسی
تازه آن شدم. حتمن اطلاعات را روی صفحه اصلی بزودی قرار میدم

ناشناس گفت...

خسته نباشی اوکی اگر آخریین کامنت را خواندی دورست کن چون من با موبایل مینویسم غلط و گرامر داشته باشد اگرسئوالی هم داشته باش در خدمت هستیم.مسعود

ناشناس گفت...

ey kash an roz aftabe evin toloh nemikard.

ناشناس گفت...

سلام رزا حاج یدالله خسرو شاهی با هر پسوند و پیشوندی اگر خطاب کنیم خیانت این موجود اکنون نا موجود را تنها محدود کردن به دوران زندان جمهور اسلامی پنهان کردن چهر ه ی بیگانه با طبقه ی کارگر است که در اعتصابات کارگران نفت به خصوص پالایشگاه آبادان در دوران قیام برای من نوعی کمینه کردن روایت زندگی وبه اصطلاح مبارزات فردی است که نه نماینده ی کارگران بل نماینده ی سرمایه تجاری(بازار)از آن دوران بود.روابط گسترده ی او با حاج عراقی و عسگر اولادی ورفت و آمد ش از تهران به آبادان مصادره ی مبارزه واعتصاب جانانه ی کارگران به نفع حاکمیت کنونی بود .ایشان یکی دوباربه نمایندگی از این جریان بخش ناچیزی از هزینه زندگی کارگران فعال در اعتصاب را به عهده گرفته بود گرچه بسیاری از رفقای ما از پذیرش آن به شدت امتناع می کردند.(دریکی ز مصاحبه های خود با با کانال ماهواره ای حزب کمونیست ایران البته اگر کاتال را به درستی نوشته باشم چرا که چند سالی است از آن مصاحبه گذشته است)این موضوع را با افتخار مطرح کرد واز حاج عراقی با لفظ انسان شریف یاد کرد.خاطرات من از واماندگی ایشان فراوان اما به دلایلی نمی توانم فعلا بنویسم تافرصتی مناسب.

ناشناس گفت...

سپاس ناشناس امیدوارم که در زندگی و عمل اجتماعی خود موفق باشی چرا که در این دنیای بی درو پیکر بخشی از واقعیتهای پنهان و آشکار را مطرح کردید از نظر من خیلی مهم است .
گذشت ار منافع فردی و گروهی کاری بس دشوار می باشد.امیدوارم در خاتمه به طور واقعی همه حقیقت را بازگو کنیدچون نسل جدید احتیاج به دانستن حقایق تاریخی اجتماعی دارد.
پیروز باشید

Rosa گفت...

ممنون ناشناس عزیز
کامنت شما آنقدر داغ بود که بردم صفحه ی اول. اگر بحثی در گرفت همینجا و یا در پست زیر دنبال خواهد شد.
شخصن نمی دانم چرا احزاب و گروههای خارج از کشور یداله را فیل کردند. حتی گروه اشرف دهقانی هم اعلامیه براش داد. قحط الرجال!
من هم امیدوارم در مورد افراد صادراتی رژیم بحث کلی در بگیرد. از این افراد زیاد هستند بخصوص در جنبش زنان و نوحه خوانهای قدیم و رپ خوان های جدید!
معرفی بلاگ جدید آنارشیستی + دو کامنت

http://www.archiverosa.blogspot.co.id/2016/03/blog-post_31.html

ناشناس گفت...

dorste rosa jan merci

ناشناس گفت...

rosa jan ba in ke extelaf vojod dared shoma hemishe refighe xobe man hasti va xahi mand hij moge tora faramosh naxaham kard, hala ager ehsas mikoni ma az gatar piyade shodim bashe vali man in ehsaso nadaram ,,,,,, piroz bashid

Rosa گفت...

سلام رفیق جان
منظورم به شما اصلن نبود. شما نوبتی راننده هم بوده اید:)
خوشحالم سال جدید در کنار هم هستیم.
پایدار باشید

ناشناس گفت...

merci ba pozesh hachenin piroz bashid

ناشناس گفت...

سلام من در یک روز از این سختی ها کدر خواهیم

ناشناس گفت...

من هستم و خواهم ماند اما عمر خیلی کوتاه است

ناشناس گفت...

سلام مجدد به ناشناس 4 فروردین‌ماه سال 1359 ساعت 16:35 خواهشمندم .. در صورتیکه مشکلی در زندگی اجتماعی سیاسی شما اتفاقی نیفتاده میخوام که به افشاگری ادامه دهید شما جزء محدود کسانی هستید که می‌توانید تاثیری بر بازماندگان که تشنه اگاهی هستند بگذارید

ناشناس گفت...

1395 sorry

Rosa گفت...

i agree

ناشناس گفت...

سلام رزا حاج یدالله خسرو شاهی با هر پسوند و پیشوندی اگر خطاب کنیم خیانت این موجود اکنون نا موجود را تنها محدود کردن به دوران زندان جمهور اسلامی پنهان کردن چهر ه ی بیگانه با طبقه ی کارگر است که در اعتصابات کارگران نفت به خصوص پالایشگاه آبادان در دوران قیام برای من نوعی کمینه کردن روایت زندگی وبه اصطلاح مبارزات فردی است که نه نماینده ی کارگران بل نماینده ی سرمایه تجاری(بازار)از آن دوران بود.روابط گسترده ی او با حاج عراقی و عسگر اولادی ورفت و آمد ش از تهران به آبادان مصادره ی مبارزه واعتصاب جانانه ی کارگران به نفع حاکمیت کنونی بود .ایشان یکی دوباربه نمایندگی از این جریان بخش ناچیزی از هزینه زندگی کارگران فعال در اعتصاب را به عهده گرفته بود گرچه بسیاری از رفقای ما از پذیرش آن به شدت امتناع می کردند.(دریکی ز مصاحبه های خود با با کانال ماهواره ای حزب کمونیست ایران البته اگر کاتال را به درستی نوشته باشم چرا که چند سالی است از آن مصاحبه گذشته است)این موضوع را با افتخار مطرح کرد واز حاج عراقی با لفظ انسان شریف یاد کرد.خاطرات من از واماندگی ایشان فراوان اما به دلایلی نمی توانم فعلا بنویسم تافرصتی مناسب.
۴ فروردین ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۱۶:۳۵

ناشناس گفت...

merci ve dorod besharafed nashenas gerami rosa plz call me