۱۰ اردیبهشت، ۱۳۹۷

در یک روزِ پر از نور از ماهِ مه

به دستهای مُشت شده: روزمان مبارک!
به رفقا در خانه های اشغالی: روزمان مبارک!
به گام های استوار: روزمان مبارک!
به مقاومت روژاوا: روزمان مبارک!
به زنانی که «نه» می گویند: روزمان مبارک!
به تمام قلبهایی که برای صلح می زنند: روزمان مبارک!
به تمام رفقای زندانی: روزمان مبارک!

باشد که بار دیگر سیاست مردان، ستمگران، و نیروهای سرکوبگر...
باشد که تمامی آنانی که بیشتر می خورند، تا بیشتر برینند!
تمامی آنانی که سهمشان از لذت را می خرند!
تمامی آنانی که جسد مُرده ی هم سیاره ای شان را نشخوار می کنند!
تمام آنانی که از زندگی، فقط مصرف کردن را آموخته اند!
باشد که
تمامی آنان
از ترس ما بلرزند!
روزی که بمانند کِرم های خاک
منتظر دفن تان هستیم!
برای هضم جهان مُرده ی شما،
معده ی ما بزرگ است!
در آتشی بزرگ از اسکناسهایتان
خواهید سوخت!
بدون هیچ ترحمی
بدون هیچ شیونی
بدون هیچ عاطفه
بدون هیچ عشق...
در یک روزِ پر از نور
 از ماهِ مه
که زمین نفس می کشد  از سرِ عشق
در خاکستر شما...

۲۷ نظر:

ناشناس گفت...

هر آنارشیستی باید اصول اقتصاد سرمایه داری را از طریق درک کتاب سرمایه مارکس بفهمد (جلد اول کافی است) وگرنه نمیتواند آگاهی روشنی از وضعیت بردگی خود داشته باشد. اما دیدگاه مارکس به تاریخ کاملا درست نیست. دیدگاه سیاسی مارکس هم کاملا درست نیست. مارکس معتقد بود که کارگران باید حزب درست کنند و قدرست سیاسی بگیرند و دیکتاتوری دولتی بوجود آورند. این دیدگاه کاملا اشتباه بود و موجب تفرقه در درون طبقه کارگر شده است. آنارشیستهائی مثل باکونین و کروپتوکین و یا رادولف راکر درک سیاسی بهتری از وضعیت کارگران یعنی بردگان مزدی داشتند. جلد اول کتاب سرمایه کتاب تقریبا مشکلی است. جزوه های کوچکی که خلاصه کننده کتاب اوست برای شروع مناسب تر است.

ناشناس گفت...

من موافقم
بهتر بود که ب ان مسئله و پدیده های دیگه که برای خاک پاشیده ب چشم طبقه کارگر اشاره می شد، مثلا ب ظاهر لغو کار مزدی شاید خوب باشد ولی هیچ معنا و چایگاهی مشخی در مبارزه طبقاتی بطور مستقیم با سرمایه ندارد، کمی روشنتر و واضعتر میگم این شعار بتوسط چه کسانی مطالبه میشه اگر طبقه کار تصمیم نهائی خودشو برای نابودی همه جانبه علیه سرمایه داری گرفته پس دیگه این شعار چیه مارکس تو ایدلوژی المانی صحبت از براندازی سرمایه داری میکنه و علیه تقسیم کار سرمایه داری صحبت میکنه و میگه کار باید اختیاری باشه یعنی بر حسب ضرورت جامعه بی طبقه مردم و یا عده ی صبح ب نجاری مریند بعد ازظهر ب ماهیگری می رند شب می شیندنذ از هر که دوست داشتند انتقاد میکنند البته اینجا از انتقاد ب دولت هم تو ایدلوژی المانی لشاره میکند، پس نتجه در جامعه بی طبه دولت وجود ندارد، حقیقتش من ب این عا لغو کار مزدی مثل مثال بالا که اشاره کردم کاملا مشکوکم پس اگر کسانی که این شعار مشکوک را مطرح کردند دلایل واهی و یا منطقی ان را مطرح کنند که این طبقه بدبخت کارگر برای هزارمین بار زخمی نشوند،

ناشناس گفت...

حتما منظورم متوجه شدی
این یک تناقض اشکار است،
همانطور که بالا اشاره کردم،،ایدلوژی المانی مارکس
لغو کار مزدی هم از اون تناقض های اشکار تو روند مبارزه طبقاتی است
رهگذر من فکر میکنم و برات دوستانه میگم تو ادم با هوشی هستی چیزهای تو نوشته هات است که نشون میده که کمی مطالعه داری اما تو پراتیک اجتماعی کارگران و حتا نزدیکی با انها تو درجه صفر هستی ،پیشنهاد عملی من ب تو این است برای یکبار هم شده تو هسته واقعی این شعار من در اوردی مکث کن ، این صحبتها پرت و پلا نیست تجربه هزران سال مبارزات واقعی طبقه کارگر است، این تناقض قایل حل نیست، فراموش نکن

ناشناس گفت...

چرا باید با کسی دیالوگ داشته باشم که مسئله اش من هستم نه عقیده ام، احمق نیستم.

ناشناس گفت...

رزا، سایت آزادی بیان که پیشنهاد داده بودی اجازه نظر دهی نمیدهد، برای همین ارزش آن شبیه سوپر مارکتهاست. سرمایه دارهای گوناگون کالاهایشان را در سوپر مارکتها بدون اینکه در معرض انتقاد قرار بگیرند می فروشد. تمام سایتهائی که بنوعی امکان نظر دهی آزاد و بی قید شرط نمیدهند، از آزادی می ترسند و برای همین هرگز در خدمت آزادی از بردگی مزدی نیستند.

ناشناس گفت...

ما به باران مقاله احتیاج نداریم، ما به گفت و شنود (دیالوگ) سالم مبتنی بر استدلال و علم محتاجیم. شورا یعنی گفت و شنود. کمونیسم آنارشیستی به گفت و شنود احتیاج دارد نه به بارانی از مقاله برای رقابت شخصیتها تا از آن کیش شخصیت بیرون بیاید. ببین، مارکسیستها در تمام زمینه ها افول کرده اند ولی کماکان انقلابی بنظر می آیند. هرگز نمی شود مسائلی را پنهان کرد بدون اینکه حقایقی را بیان نمود.

ناشناس گفت...

رهگذر چرا دوریالی کچ است
تو اگر ب کامنت من توجه کنی اصلا منظورم اصلی من تو نبودی چرا بی خود برای خود پپسی باز میکنی ،یک بار دیگه کامنت منو بخون و از جواب فرار نکن تو از یک طرف میگ شورا یعنی گفت و شنود معنی اصلی شورا یعنی زندگی و عمل اجتماعی انسانهای که ب خرد جمعی و ب حیات ازاد انسانی اعتقاد دارند ،لطفا ب سئولات جواب بده و خواهش فرار ب جلو نکن تهمت فحش رو بی خیال من شاید نتونستم در کامنت بالا نظرمون برسون من بخشی از صحبت شمارو گفتم موافقم انجای که مشکل داشتم گفتم توضیع بده چرا بهت برخورد دادا،

ناشناس گفت...

نوشتی:

"... من فکر میکنم و برات دوستانه میگم تو ادم با هوشی هستی چیزهای تو نوشته هات است که نشون میده که کمی مطالعه داری اما تو پراتیک اجتماعی کارگران و حتا نزدیکی با انها تو درجه صفر هستی ،پیشنهاد عملی من ب تو این است برای یکبار هم شده تو هسته واقعی این شعار من در اوردی مکث کن"

به من کاری نداشته باش چون اگر کار داشته باشی قاعده بی منطق بودن را دنبال کرده ای. من با کسانیکه به من کار دارند بحث ندارم. اگر خواستی برایت توضیح خواهم داد که چرا در استدلال و علم و دانش گفت و شنودها را نباید شخصی کرد.

هر وقت دست از برخورد شخصی برداشتی با تو دیالوگ خواهم داشت. اگر منظورت حمله به من است، ادامه بده و مشکلی ندارم، چون هیچ تاثیری بر من نخواهی گذاشت.

Rosa گفت...

بردگی مزدی
بردگان مزدی
لغو کارمزدی

بردگی جنسی
بردگان جنسی
لغو کار جنسی

...

وقتشه اسپارتاکیست بود
:)

Rosa گفت...

بیش از ۲۰۰ نفر از پناهجویان هایم الواگن با مقاومت دسته جمعی علیه پلیس ها مانع دیپورت یک پناهجوشدند۰
درود بر شما


https://www.welt.de/politik/deutschland/article175996590/Verhinderte-Abschiebung-200-Migranten-stellen-Ultimatum-Polizei-zieht-wieder-ab.html

200 Migranten stellen Ultimatum – Polizei zieht wieder ab

ناشناس گفت...

واژه برده مزدی واژه ای است که بیشتر آنارشیستهای کمونیست از آن استفاده میکنند:

https://en.wikipedia.org/wiki/Wage_slavery

مارکس هم از این واژه استفاده کرده است. آزادی کارگر در جامعه سرمایه داری، آزادی دروغین است و فقط شکل بهبود یافته همان بردگی در گذشته است.

ناشناس گفت...

واژه کارگر مثل خود مزد نمیتواند بیانگر بیگاری کارگر باشد. بدون مقوله بیگاری و استثمار، کارگر و سرمایه دار فقط شهروندان برابر در مقابل قانون هستند. این بیگاری دادن (بردگی) و بیگاری کشیدن، یعنی ارباب بودن (سرمایه دار)، پوچ و توخالی بودن برابری طلبی فلسفه دموکراسی و لیبرال سرمایه داری را عیان میکند.

Rosa گفت...

راستش این واژه بجای افشاگری، در این زمانه بار حقارت دارد!
داشتم گزارش زنی را می خواندم که دستفروش مترو بود و شهرداری بساطش را نابود کرد. اون هم اولین ماشین سوار شد و ساک زدن! در 7 دقیقه به اندازه ی چند روز دستمزد گرفت!
اما گلدمن هم به خاطر الکساندر برکمن می خواست برود تن فروشی (برکمن زندان بود و می خواستند فراری اش بدهند)ولی صاحب جنده خانه، گذاشتش برای خیاطی و بعدها در زندان پرستاری یاد گرفت و بعدها زنان را کمک کرد که سقط جنین کنند...
در این زمانه ی ما بهتر است درس بریدن آلت به زنان یاد داد!
تا هیچ مردی جرات تقاضای ساک زدن نکند!
وضع کارگرها لااقل در اروپا/امریکا همان ساک زدن شده و تا خرخره در ماشین/خانه/مسافرت و تعطیلات و...در قسط و ادای زندگی بورژوازی را در آوردن و با ارزش ها و نُرم های آنان زندگی کردن شده و ترویج بردگی مُزدی!
بجای آتش زدن پول، برده اش شده اند. خود بیگاری تا حد انهدام. بهانه؟ (زن و بچه)!
کارگر برای برده جنسی خانگی اش و کودکانی که ایجاد کرده از حتی ساک زدن هم فراتر رفته و تا کمر برای ارباب خم!
دستی که پول می دهد را گاز نمی گیرد!
تازه همین برای بسیاری دلیل و توجیه پاسیفیسم اجتماعی و منتظر مُنجی.
اجبار به بردگی وجود دارد اما دلیل نمی شود بار ماشین/خانه/ عکره/نکره را بکشند؟
بعد هم انتظار داشته باشند که ما برای دست پینه بسته شان زار بزنیم.

من خود را مبارز اجتماعی می دانم.
بسیار گرسنگی کشیدم و می کشم.
دست زنی را می بوسم که حین ساک، آلت طرف را بپیچانه یا گاز بگیره:)
کارگری که نترسه و خرابکاری کنه یا مدیری که پته پوته اربابان را لو بده...

دوران اما گلدمن ها/مارکس ها و غیره گذشت...
وقتی اما گلدمن می گوید نان را بگیرید و قنادی را اشغال کنید. این بیشتر به زمانه ی ما می خورد تا برده ی مزدی/جنسی/خانگی...

بردگان، نوکری سرمایه داری را کرده و بچه کارگرشان را مثل مانکن می فرستند بیرون...
این خون تازه به رگهای فرتوت سیستم است.
باید شان و غرور را جایگزین بردگی کرد.

من نیز امروز با معده ی خالی میروم سر کار تا بتوانم با دو اویرو به تو بگویم:
ساک زدن را بپایان برسان!
بردگی با آنارشی جور نیست!
آنارشی یعنی سوزاندن پول وقتی که هیچ چیز نداری بخوری.
آنارشی یعنی بریدن آلت خریدار سکس.
آنارشی یعنی اربابان را از ماشین هایشان بیرون کشیدن و تقسیم مجدد ثروت.
سوزاندن صندوق های صدقه/مساجد و کلیسا/اوقاف و امام رضا و تمام مظاهر بردگی مثل بانک ها...
من حتی برای کرم ها نیز چیزی بجا نخواهم گذاشت. هیچ چربی ذخیره ندارم!
یک مشت استخوانم و آزاد.
و اصلن ترحمی نیز به بردگان مزدی/جنسی ندارم.

رفقای من نانشان را تقسیم کرده و نمی گذارند همسایه شان دیپرت شود. خانه اشغال می کنند و در کنارش زندگی می کنند تا حدی که می توانند بردگی مُزدی نمی کنند.

ما اکنون با خیل عظیمی در جهان مواجه هستیم که خود خواسته بردگی می کنند. بیکار شدگان را انگل/اوباش/ لومپن پرولتاریا می خوانند. فحششان دزد و ارازل و اوباش است!
اما اغلب جنبش های اجتماعی را ما ارازل بیکار داریم می چرخانیم!

بردگان مُزدی به درستی از ما واهمه دارند!
اول ماه مه از ماشین هایشان پیاده شده و با لباس مارکسی و پرچم سرخ بدوش رژه می روند. سرود انترنسیونال می خوانند و از دستمزد کم عر عر می کنند!
خواهان محل کار و استثمار بیشتر برای فرزندانشان از سیستم گدایی می کنند! مطالباتی دارند و هر سال لیست می کنند و دنبال روشنفکرانند تا لیست مطالبات را برایشان چانه زنی کنند.
حال برو بگو: مرگ بر شما و سیستم که شما جزئی از آن هستید. بجای نان، اسلحه تولید می کنید و شیمیایی و تازه چانه زنی که امپریالیسم محبوبتان آدم نکشته و شیمیایی از امریکا بوده و از ترامپ!
و پوتین/اسد عاقلتر هستند تا ماکرون/ترامپ...
من ریدم به همه ی اینها.
و به همه ی آشغالهایی که به اسم کارگر در حال اشاعه دروغ اند و چانه زنی در بالا.
در ناف برلین از پوتین حمایت می کنند!
معلوم نیست چرا به آغوش روسیه پناه نمی برند؟
اگر حتی در امریکا/فرانسه/آلمان می توان هنوز مبارزه کرد بدون اسلحه کشیدن، این را ما مدیون جوانان و جنبش پیشرفته ی مدنی هستیم. جنبشی که می گوید هر کسی باید حداقلی داشته باشد تا ماشین کنار خیابان را ندزدند. اگر نه، سنگ روی سنگ بنا نمی شود. در مسکو این تفکر نیست و هر صبح مردمان یخزده به قبرستانها تحویل داده می شوند و اینکه: تن به کار نمی دادند/ارازل و اوباش/دزد/ دائم الخمر...

Rosa گفت...


این "چپ" ها برای ندا و مرگش در خیابان نعره می کشیدند ولی شیشه ی ماشین را بروی کودک کار میبستند!
آنها کثیفند! بیماری دارند! جذامی هستند!

اینها خود را برده ی مزدی هم می دانند!
مبارز را کارگر صنعنی! و پرولتاریا می دانند!
آنکس که کار می کند، حق زندگی دارد!

از نظر من بردگان مزدی تنها توجیح است برای بی عملی علیه سیستم.
من آن تفنگ پُشت ویترین نیستم.
من اپیدمی جذام هستم که با مرگ بیمار پایان نمی پذیرد!
در این شرایط
مرگ بر بردگان مزدی که کماکان بردگی می کنند!
و زنده باد خرابکاری!

جنبش آنارشی ساک میزند، اما برای لذت!
کار می کند، اما برای شادی!
می دزدد، چون مالکان خود دزدند.
نه خود برده است و نه برده خانگی دارد. و اگر کودکانی دارد نیز، سگهای خانگی اش نیستند!
و نمی گوید: من جان کنده ام و بردگی برای آتیه ی تو!
ما کماکان در برابر انسانهایی که به این جهان آورده ایم مسئولیم و تا به ابد نیز مسئولیم.
اما باید بجای بردگی و ساک زدن برای سیستم و تهیه ی مایحتاج به آنها راه زنده بودن بدون بردگی را آموخت.
و این در عمل اجتماعی است یعنی مبارزه/خرابکاری/دزدی...
همبستگی با مبارزان/فوق لذت و شادی/فوق زندگی/ و تقسیم همه چیز و تقسیم نان بخصوص وقتی خود گرسنه ای.
احساس مسئولیت حتی در برابر خر خاکی ها. و نکُشتن حتی موزی ترین حشرات.
و نشان دادن اهمیت کفتارها در چرخه ی زندگی!
و یاد آوری اینکه زندگی کوتاه است و عاقبت همگی، نصیب کِرم ها خواهیم شد! پس زندگی کن!

و اینکه برخی قبرها عزیزند چون انسانهایش زندگی کرده اند. و برخی قبر ندارند که چون سیستم از جنازه شان هم می ترسد و برخی قبرها همیشه زیبا و پر بازدید، چون آدمی را خوابانده اند که تنها از زندگی «بردگی» را آموخته. و خانواده هر سال به عیادت "گاوی" می روند که خوب دوشیده اند!
باری
برده ی مزدی نباش!
کیر سیستم را نمی توانی ببٌری؟
گاز بزن!
تا همیشه در ترس باشد، حتی در اوج لذت:)
اما یادت باشد: "گُرگِ" همنوعت نباشی!
من هم سالها ساک زدم و تحقیری نیست.
یکروز کارگری به من گفت: سرعت کار را پایین بیاور چون دستگاه را پس از تو برای ما تند تر و سریع تر خواهند کرد!
و من آموختم که در زندگی با قدم های آهسته تر گام بردارم. و گامهایم را در حد کودکان کوچک کنم. تا مورچه ها را ببینم. و اکنون نیز حتی روی دوچرخه میبینم که زیر چرخم کسی را له نکنم. چون حتی موزی ترین حشرات هم حق حیات دارند. ما تنها آلت هایشان را خواهیم بُرید و حق مالکیت شان را.
آنان بدون تولید مثل نیز زنده خواهند ماند. با تمام آزادی بیان و ارزش گذاری هایشان. البته دیگر ارباب کسی از ما نخواهند بود اگرچه که می توانند روابط سادو/مازوی خود را در جایی از زمین اجرا کنند اما نه در جوامع ما و نه در همسایگی ما!
در جزایر بردگان مزدی و پادشاهی های عقیدتی مونارشی/عرفانی/دراویشی!
بقولی «خلایق هر چه لایق!»
مهم این است که ما را نمی توانند با اسکناسهایشان بَرده کنند. ما جذاممان را منتقل می کنیم:) و آنها شیشه های ماشین شان همیشه بسته است! و سکه هایشان بی ارزش...

پس
برده نباش
تا
ارباب هم نباشد!

ناشناس گفت...

مرسی رزا
تشکر برای حسهایکه از درونت بر میخزد و اتش را شعله ور میکند

ناشناس گفت...

رهگذر
من احساسی که دارم مثل دوتا انسانی که برای رهائی خودشون و جامعه انسانی تلاش میکنند، تو و من در زندگی شخصی اگر نتونیم ب وابستگی که ما از ارمانهای انسانی مانع میشوند خلاص کنیم، بقول رزا بهتر که اون کارو کنیم، و از سیاست و مبارزه خدا حافظی کنیم، هر چند شخصیت و پرنسیب های انسانی تو مبارزه شرط است.، تو و من نمی تونیم ب خانممان و یا به بچه هایمان زور و تحقیر کنیم و بیایم دوتایی با هم صحبت ا ارزش نیروی کار و یا لغو کار مزدی کنیم، این دور از مسائل اسانی است ،این کارهها ب چپ های ایرونی منصوب است نه ب انارشیستهای انقلابی و کمونیستهای شورائی؟ خود تو خواستی که من برم روی یکسری از مسائلی که از نظر تو ضروری نیست و ب نظر من اگر بخوام من با کسی همراه و همگام و یا همبستگی داشته باشم باید بدونیم که کی و چی هستیم.
خوب بریم سر اصل مطلب
ببنید من سئوالم از شما عزیزان این بود .، که تو شعار لغو کار مزدی میدی منظورت چی است ، البته من قیلا چندین بار توضیع دادم شاید مشکل از اوجائی است که نوع دیالوک و مشورت حالت مجازی دارد، ما وقتی در ایران ما کارگران جلسه و یا کنگره داشتیم اینگونه نبود که الان بود که تو یا من سر فهم مفاهیم و وژاهها بحث و نظر دهیم ، بحث ها و تبادول کنیم درک ما با تو که زندگی کارگری نداشتی خیلی فرق میکنه و در روند بحث و مطالبتمان ب جاده خاکی میزنیم .، شاید هم اجتناب ناپذیر است،
خلاصه بحث من و ضرورت واژه لغو کار مزدی از طرف طبقه کار نبوده و نیست چرا برات توضیع میدم ،،اگر کارگر در حین مبارزه طبقاتی ب ضرورت این شعار رسیده باشد که برای نابودش حتما عمل میکند و احتیاج ب خارج از طبقه برای عملی کردن ان ندارد ،کارگر همواره در حین مبارزه طبقاتی ب تمامی مسائلی که در روبرو و یا پشت رو هستش درک و لمس میکنه و اگر توان برخورد با ان را ندارد از کم زور بودن و یا نداشتن توان است نه نداشتن اگاهی ، برای روشن بحث میتونم یک مثالی برات بزنم ، زندانی در مقابل زندان چکار میکند؟؟؟ وقتی توان شورش و فرار ندارد باید چکار کند؟ یک نو سازش و در چارچوب قانون زندان با زندانبان برخورد می کند، تو و من می توانیم ب زندانیان راه فرار و شورش یاد بدهیم، ؟ مثلما نه چون زندانیان در زندگی روزمره خود اشنا و تاکتیک و استراتژی مبارزه را از ما که بیرون هستیم بهتر می داند چون برخورد مستقیم با ای پدیده را دارد، مبارزه کارگران و زحمتکشان هم همینطور است،
اگر مارکس و لنین و مائو و استالین و هوشی مین ، فیدل نبودند وضیعت طبقه کارگر بهتر از حالا بود، بیایم اکنون در رابطه با ایران صحبت کنیم ،در حال حاضر احزاب و سازمانهای خارجی که قبلا ایران بودند و ب خارج کوچ کردند،، و در داخل نیرو ندارند و توان دخالت در ایران ندارند رشد طبقه کارگر و زحمتکشان علیه جمهوری اسلامی ب مراتب بیشتر شده، این از نشانی حکایت میکند ،،، مثلما از زوایه نگاه خواستهای واقعی مردوم ایران با خارج نیشینها که از معضلات واقعی زحمتکشان فاصله دارند، اگر یادت باشد من قبلا اشاره کرده بودم که ما اجازه و دخالت در روند مبارزه در داخل رو نداریم و حتا اگر در داخل هم باشیم چون در درون مبارزه طبقاتی نیستم نمی توانیم نسخه بپیچیم، تجربه تاریخی احزاب و سازمانهی جهانی و رهبران ان هم در عرض ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال گویا و روشنی این معضل هستیم

ناشناس گفت...

گفتی واژه بردگی مزدی بی معنی است به شما نشان دادم که در واقع واژه ای است که آنارشیستهای معروف بکار می برند، عصبانی نشوید. بجای چریک بازی بروید کمی مطالعه کنید.

ناشناس گفت...

خوب لطفا ربطشو با مبارزات طبقه کارگر از نظر تاریخی ،اجتماعی، سیاسی و استفاده ان را علیه سرمایه داری جهانی بگوید ما هم متوجه شویم ، یادمه وقتی توده ی اکثریتی نمی توانستند تو بحثهای که در جامعه معمول بود مردوم قانع کنند همان اتهامی که رهگذر بجای بحث منطقی ب ماها می زنه (چریک بازی، برو مطالعه کن )
برای چندومین بار میگم ،صادقانه میگم برام فرق نمی کنه انارشبستها میگن یا کمونیسم شورائ میگه ، مارکس میگه ،پدر مارکس میکه رهگذر میگه ، گفتم و تا جوابم نگیرم ، اصرار دارم که این واژه لغو کار مزدی در مبارزات طبقه کاگر چه تاثیری گذاشه و یا قرار بگذارد، همانطور که تو از من سوال کردی چرا لغو کار مزدی ربطی به طبقه کارگر ندارد، منم سعی کردم که با توجه تجربه شخصی و جنبش جهانی کارگر توضیع بدم

ناشناس گفت...

اول قبول کن که در استدلال و علم بحث شخصی وجود ندارد تا بعد. بدون منطق از بین بردن ارتجاع امکان ندارد چون ذات ارتجاع همان بی منطق بودن است. اولین ضرورت کمونیسم آنارشیستی اعتقاد به منطق و علم است نه عبارت پردازی های انقلابی که کار همیشه هواداران سابق چریکها بود و گند همه اشان درآمد. حالا هی بگو، هر چه دلت می خواهد بگو.

ناشناس گفت...

آنارشیسمی که به اصول استدلال و علم پایبند نیست به فرصت طلبی در می غلطد ، به زور اتکا خواهد کرد و رهبری و کیش شخصیت درست میکند و به ارتجاع تبدیل می شود.

ناشناس گفت...

اوکی تمام حرفهای که میگی قبول،
من که طرفدار ان چیزی که میگی نیستم و ار ان تاریخ خیلی گذشته ما تو علم منطق و علم که تو میگی که اگر قبول کنیم ، نسبی است، خوب من سر تعظیم فرو می اورم، توخودت خوب می دانی که طرفدار عبارت پردازی نیستم و تو خیلی از مسائل با هم بحث کردیم که بطور مختصر ااره میکنم که تو یکی ب نعل و ب تخته نزنی و ب سئوال هایم جواب بدهی و از اتهام زنی دست برداری
۱= تو بودی که در رابطه با کیش شخصیت مارکس صحبت کردی و گفتی که مارکس زیادی از خودش کیش شخصیت و یا مانع ان نشد صحبتهای و نقل قولها نقل ب معنی است ۱۰۰٪کپی نکردم
من در جواب نوشتم نه عزیز مشکل اساسی در جای دیگر بود و ان اینکه مارکس و شرکا نیابت از طرف طبقه کارکر مانیفست نوشت و خاک ب چش طبقه کارگر ریخت
خوب وجدانن کدام دورسته و اساسی است هر چند اشاره تو در رابطه کیش شخصیت منطقی است ولی اساس بحث ما نبود
من دفاع از خود ندارم و عبارت پردازی را کاملا فرصت طلبانه و ارتجائی میدانم، حالا کدام نوع برخورد طبقاتی و چریکی است،

ناشناس گفت...

حال که قبول کردی برخورد شخصی منطقی و علمی نیست، حال بنویس موضوعی که میخواهی با من در میان بگذاری چیست؟ لطفا آن را در یک خط بنویس. فقط بنویس موضوع چیست؟ یک مطلب نه چند مطلب. اگر چند مطلب داری، من فقط یکی یکی به آنها میتوانم بپردازم. مهمترین آنرا انتخاب کن و بنویس.

ناشناس گفت...

لطفا توضیع بدهید ضرورت لغو کار مزدی چگونه و بتوسط چه کسانی مطرح شد
۲=لغو کار مزدی در چه مقطعی از مبارزه طبقاتی باید عملی شود
فعلا این جواب بده که یکی یکی بریم جلو
تشکر که کمی اروم شدی

ناشناس گفت...

“تشکر که کمی اروم شدی”

این برخورد شخصی است. گفتم باید بحث را شخصی نکنی.

ناشناس گفت...

بابا من
هیچ منظوری ندارم وقتی میگم اروم جدی می خواهم بحث ادامه داده باشیم، حالا خود دانب لطفا جدی باش بهانه نیاور ما برای یادگیری حاضر ب همه همکاری های لازمه را داریم حساسیت تو در هر زمینه ی باشد من ملزم ب رعایت هستم
درود بر شما

ناشناس گفت...

تو همه محاورهای معمولی و بخصوص تو مجازی اینو برخوردها اجتناب ناپذیر هستند، اگر ما میتونستم برخوردهای مجازی را تبدیل ب رابطه منطقی رودرو بکنیم ب خیلی از اهداف خواهیم رسید ما و خیلی از دوستان این مسئله را حدوا حل کردیم که با زلزله شش ریشتری فرو نمیریزد،

ناشناس گفت...

سلام رزا جان
کارگرهای من مشناسم و باهشون زیر یک سقف زندگی کردیم هیچگاه خودشون از مردوم جدا نمی داند اتفافا رفیق کارگری از خاطراتش صحبت می کرد میگفت یک روز بر حسب اتفاق بکجا مهمون بودم اونجا خورشت مرغ داشتند و شب همانجا خوابیدم و فرداش وقتی ب کارخانه رفتم خانم یکی از بچه ها انجا مهمون بودم برای من همان غذای شب که مرغ بود برام گذاشته بودند وقتی کارگرهای دیگه این صحنه را دیدند همه داشتند پچ پچ می کردند و می گفتند که طرف مشکوک میزنه چرا؟ چون غذای من با همکارانم خیلی فرق میکرد، ببیند کارگران تو همه مسائل دقت میکنند، و حواسشون ب همه اطراف هست چون اکثر کارگران برای غذای خود یا نان خالی و یا کمی پنیر و سبزی همراه خود میاورند اونهائی که پنچره هاشان پائین نمیاورند بدان کونشون گهی است و خودشون الکی جا میزنند و تو از ما دقیقر میبینی،
دمتون اتیش