رزا: همانطور که قولش را دادم. بحث در مورد لنین را
از فایل صوتی رفقای آلمانی به فارسی تبدیل کرده و برای رفقای فارسی زبان منتشرمی
کنم. این بحث میان رفقای آنارشیست و یا نزدیک به گرایشات آنارشیستی در گرفت و جمعن
دو ساعت گفتگو است. فایل اول به بیوگرافی لنین می پردازد و فایل دوم به نظرات
لنین. فایل سوم نیم ساعته است و خلاصه ای از مقاله ی آنارشیست خشمگین از بلاگ
خرابکاری!
رفیق آنارشیست خشمگین، فاکتهایی از موری بوکچین و
دیگران در مورد کتاب «دولت و انقلاب» لنین ارائه داده که در فایل صوتی البته خلاصه
ای از آن را بازخوانی کردم. برای علاقه مندانی که قصد بیشتر دانستن داشته و یا
نیاز به منبع فاکتها، می توانند به مقاله ی «هی آنارشیست... و چنین گفت لنین!» در اینجا مراجعه کنند. فایل اصلی گفتگو (به زبان آلمانی)
نیز موجود است و امکان فرستادن آن از طریق ایمیل هست.
فایل اول بیوگرافی لنین- حدودن 1 ساعت- از آلمانی
به فارسی
فایل دوم- نظرات لنین و همچنین نقد کتاب «دولت و
انقلابِ» لنین از منظر آنارشیسم- حدودن 1 ساعت- از آلمانی به فارسی
فایل سوم- نقد کتاب «دولت و انقلابِ» لنین- نیم
ساعت- بازخوانی از وبلاگ خرابکاری- آنارشیسم خشمگین. با تشکر از آنارشی خشمگین و
زنده باد خرابکاری!
پ.ن.: این ترجمه به جانهای شیفته ی بریگادهای بین
المللی اهدا می شود که جانانه علیه فاشیسم و استالینیسم مبارزیدند!
یادشان گرامی ، راهشان پر رهرو.
بخشی کوتاه از فیلم «زمین و آزادی» با صدا گذاری و
زیرنویس فارسی
پ.ن.: این ترجمه به جانهای شیفته ی بریگادهای بین
المللی اهدا می شود که جانانه علیه فاشیسم و استالینیسم مبارزیدند!
یادشان گرامی ، راهشان پر رهرو
فایلهای موجود در مورد انقلاب اکتبر از منظر
آنارشیسم اینجا
۲۲ نظر:
زنده باد خرابکاری!
هرچند زنده باد خرابکاری کمی شوخی است،، ولی رگه های از واقعت دارد مثلا خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ،خرابکاری و سر خم نیاوردن در مقابل کسانی که نان را ب نرخ روز میخوردند.
خوب بریم سر اصل مطلب!!!!!
از اونجائی که دانش و علم دانستن و یاد گیری مرزی ندارد، ما اگر چیزی برای یادگیری برای مردوم ارائه می دهیم،، کاملا ازاد است که همه از ان استفاده کنند و ما هیچ انتظاری و یا هیچ اعتراضی از استفاده و یا سو استفاده نداریم،
دولت و انقلاب
یکی از پیچده ترین و یا مرموز ترین مقوله ایدولوژی است که کلی از انقلابیون و انسانهای کم تجربه را سر کار گذاشته، ببینیم واقعا انقلاب و دولت چه هست که این مقوله تاثیری انچنانی روی انسانها گذاشته،
انقلاب انقلاب است، دولت هم دولت است
انقاب تنها است،، دولت معجونی از تاس کباب است
باید برای تحلیل مشخص از این پدده بالا نباید طوری برخورد کرد که انقلاب و دولت یکی است ،انقلاب اباد میکند،، دولت نابود میکند انقلاب بعداز دولت اتفاق می افتد ، هر کس میگوید انقلاب یک پروسه است و رویداد نیست، مسولیتش هزار برابر بیشت از کسانی است که فقط یک رویداد ارزیابی میکنند، بنظر من انقلاب نه رویداد است و نه یک پروسه
انقلاب در درون سرمایه بتوسط خود درگیر شدگان علنی و مخفی در بطن و درون سرمایه ب شکل یک پروسه پیچیده و جنینی در یک عمل اجتماعی مشخص حرکت میکند، و ما هیچ زمانی برای این پروسه نا مشخص که حرکت پیچیده تاریخی اجتماعی دارد نا میعن عمل میکند ، در کامنت قبلی بطور پیچیده و مرکب اشاره کردم ولی چون بحث مشخص ما امروز روی دولت و انقلاب است باید تحلیل ما با بورکراتیکها و احزاب خرده بورژوازی و احزاب ب اصطلاع چپ های درمانده است، فرق میکند
تمام کسانی که انقلاب را در فرادی انقلاب میبیند، و التر ناتیو های گوناگون را ارائه می دهند تو یک چیز مشترک هستند، یعنی اینکه چه کسانی واژه پروسه و رویداد را به انقلاب حواله می دهند، از جواب اصلی که من توضیع خواهم داد تفره و یا فرار میکنند.
ببیند دوستان حواله انقلاب به فردای انقلاب یعنی چه؟؟؟انقلاب اگر اتفاق می افتد چه باری رامبا خود دارد که ما می خواهیم انرا یک پروسه ببینم و یا یک رویداد..
مگه ما از انقلاب شناختی نداریم و یا اگر داریم ، انقلاب چه زمانی اتفاق می افتد، ار نظر من زمانی این شرایط بوجود می اید که طبقه کارکر و همه دست اندکاران ب ضرورت براندازی سرمایه داری و دولت مطبوع ان رسیده باشند، اگر بورژوزی و دولت سرمایه دری قصد عقب نشینی داشته باشند .دیگر ان انقلاب نیست اسمشو گفتیم عقب نشینی، تا اینجا اگر سئوالی نیست می رویم از زوایه دیگر روی انقلاب همه جانبه برای براندزی بورژوازی صحبت و یا تحلیل کنیم.
انقلاب چگونه اتفاق می افتد،
انقلاب همانطور در بالا اشاره کردم در دل و قلب سرمایه حرکت میکند و قلب بورژوازی را از کار میاندازد، چگونگی نفوذ شریانهای قلبی سرمایه بتوسط کسانی انجام میشود که این فرزند حرامزاده در پنج قرن از تمامی خون کثیف خود جان گرفته و این قربانی تاریخی خود گشته تصمیم نهائی خود را برای نابودی این جورثمونه هزار چهره را برای محو و نابودی از جامعه را گرفته، البته این پروسه پیچیده و تاریخی با سازماندهی همه جانبه در ایجاد شوراهای مخفی در کف کارخانه و جامعه با کمک همه کسانی که در جامعه له و لورده شدند انجام خواهند داد
پس اگر تصمیم نهائی برای نابودی بورژوازی و دولت در مقطع حاکمیت سرمایه داری گرفته شده ، شوراهای واقعی پیروز شده که پروسه طولانی در سرنگونی بورژوازی ودولت داشته برای خودگردانی جامعه حیات ازاد انسانی با تجربه کافی اوضاوع را سازماندهی میکند، دیگر احتیاجی ب انقلاب و دولت ندارد
پروز باشید
نتجه منطقی و علمی تحلیل نهائی تا کنونی ب صطلاع انقلاب و دولت بعد از فردای انقلاب همش فرلر از حقیت بوده ، شکست کمون پاریس و انقلاب و یا کودتا بولشویک ها در روسیه با هم متفاوت بوده کمون پاریس تصمیم نهائی از طرف همه برندازان گرفته شده بود و در ادامه دچار توهم شد و نتواست در خودگردانی با تناقض مواجه شد،، اشکالی که من در نوشتهایم مورد انتقاد قرار میدهم عبارت از ناتوانی براندازن در وظایف انقلابی خود در بطن جامعه سرمایه داری بوده،،، تمامی ب اسطلاع انقلابات که بنا بر خلائهای موجود در ناتوانی بورژوازی در مقطع خاصی در بحرانهای بوجود امده را نمی توان انقلاب اجتماعی نامید، انقلاب فوریه ۱۹۱۷ خلا موجود در ناتوانی بوژوازی دولت موقت وضیعتی را بوود اورد که بولشویکها سئواستفاده کردند و لنین بعدا از این حرکت استفادهو تمامی شوراها را سرکوب و دیکتاتوری حزبی را جایگزین شوراها کرد
آنارشیستهای زیادی بدرستی به بلشویسم انتقاد کرده اند اما نمیدانم چرا باید ما از آنارشیست دست راستی چون بوکچین بخوانیم و بشنویم. نمی فهمم چرا او راجر مک براید را برای ریاست جمهوری آمریکا پیشنهاد داد. آخر و عاقبت آنارشیستهائی که از طبقه کارگر می برند شرکت در انتخابات استثمارگران کارگران است. رهگذر
اینها خلاصه نقدم بصورت یادداشت به مقاله نازنین و یامین تحت عنوان نقدی به بنیانهای نظری-سیاسی آنارکو-کلکتویسم است. کل نقد حدود شش صفحه هست که فعلا باشد برای بعد. احتمالا همین خلاصه کمک میکند که مقاله آنها بهتر خوانده شود.
مقاله آنها را میتوان در چهار مبحث خلاصه کرد، مقدمه علیه باکونین، نقد دیدگاه اقتصادی باکونین، نقد دیدگاه باکونین در باره دولت و نقد دیدگاه باکونین درباره آتوریته. برای همین عناوین زیر چهار قسمت است:
1 - نه تنها باکونیستها عامل تفرقه در درون "طبقه" کارگر نیستند بلکه برعکس مارکسیستها و ایده ضرورت حزب کارگرشان عامل این تفرقه می باشد.
2 - باکونین ادعای اقتصاد دان بودن نکرده است و مارکس را اقتصاد دان مناسب "طبقه" کارگر میدانست. اما اقتصاد دان بودن مارکس دلیل بر این نیست که او در زمینه فلسفه و منطق و تاریخ نظر مبسوط و علمی ارائه داده است. او نه هیچ کتابی در مورد اصول فلسفی دیدگاهش نوشته است و نه کتابی مفصل و کامل و علمی در باره فلسفه تاریخش دارد.
3 - مارکسیستها به اشتباه نقش دولت را در بوجود آوردن بردگی نمی بینند چون دولت را اساساً نیروی مولد بردگی نمیدانند. آنها نمیدانند که بردگی بدون سرکوب فیزیکی امکانپذیر نبوده و نخواهد بود - بنظر من زنها با خشونت به بردگی کشیده شدند، مثل قومهای برده شده. دولت که همان نیروی نظامی است شاید با رفع تناقضات "طبقاتی" از بین رود اما چون دولت بوجود آوردنده بردگی ست، ابتدا باید خنثی شود تا "تناقضات طبقاتی" از بین برود. دولت مورد نظر مارکس دولتی تک حزبی و مارکسیستی است - حتی در برخورد به کمون نمیتوان گفت او تغییری جدی در افکارش حاص شد. تجربه شوروی و سایر کشورهای مارکسیستی نشان میدهد که دیدگاه مارکس در باره ضرورت حزب محدود و اشتباه بوده است.
4 - روابط استدلالی و علمی در میان انسانها جائی برای آتوریته باقی نمی گذارد. آتوریته فقط وقتی وجود دارد که آگاهی وجود ندارد. حکومت مارکسیستی حکومتی مبتنی بر آگاهی نیست بلکه بر اساس اعتماد کارگران به نخبه های مارکسیست است. این رابطه نه علمی است و نه منطقی و نه رابطهای واقعاً آزاد.
مقاله آندو را میتوانید در وب سایت راه کارگر (نه سازمان کارگران انقلابی) پیدا کنید. خوب است که کمونیستهای آنارشیست آن مقاله را بخوانند و نظر بدهند. یا یک بلاگ جدید در مورد آن مقاله باز شود.
Salam
خوب داشتم کامنت بالا می خواندم پیش خودم گفتم وقتی طبقه کارگر وقتی حرکت نمیکند ،ویا اگر حرکت میکند،بیشتر حالت مبارزه صنفی و بعضا اقتصادی است و قتی ما نظرمان بیشتر مبارزه طبقاتی است قضیه کمی مرکب و غلیظ می شود یعنی شکلی از مبارزه طبقاتی مورد نظرم از زوایه براندازی بورژوازی و در اخر خودگردانی جامعه توسط کارگران اگاه و بیشرو و مبارز و متخصصین و و تمامی زحمتکشان که توسط بورژوازی له و لورده شدند در جامعه عرض و اندام میکنند،
خوب تا اینجا دعوا بزن و دررفتن نیست بلکه مناقشه روی مفاهیمی است که تا بحال ناروشن باقی مانده مارکسیست ها لنینست ها و باکونیست ها ...... همه و همه بعد از طبقه کارگر بوجود امده ند همه اینها و انها بتوسط دست رنج این طبقه قد علم کردند و تقربیا زندگی و عمل اجتماعی این جماعت اگر بگم در ناز نعمت نبوده اشتباه کردم بهر رو زندگی انها خیلی بهترطبقه کارگر بوده در خاتمه ب نان شب محتاج نداشتند،
خوب طبقه کارگر همواره تلاش کرده که زندگی انسانی داشته باشد اما با فشار هر روز بوژوارزی کمر خود را راست نکرده و هر روز هم بیشتر فقیرتر و درب و داغم تر شده، در این میان افرادی با اسم روشنفکر مارکسیست لنینیست با ابزار سازمانی حزبی ب دفاع از طبقه کارگر پا ب میان گذاشته و ادعای رفع ظلم و بیداری طبقه کارگر پا ب عرصه مبارزه علیه بورژوازی با مانیفست طبقه کارگر و در نهایت ازادی بشریت اعلام وجود کرده، تا اینجا ما یک مکث میکنیم ببینم این امر چگونه و باچه هدفی و با چه انگیزه طبقاتی عملی خواهد شد
خوب در ادامه این بحث اگر نخواهیم دچار تناقض گویی نشویم ب سئوالها باید تک تک جواب بدهیم ،
گفتیم که بعد از حاکمیت بوروژازی و بدنبال ان دولت که تمام وقت در اختیار سرمایه جهانی قرار گرفته و در هیچ تواید اجتماعی نقشی ایفا نمیکند چگونه می تواند طرفدار عدالت اجتماعی و ب زبان دیگر رفدار مردم باشد خودش حقوق بگیر سرمایه داری است پس نتجه باید پاسداری طبقه ی باشد که ازش پول می گیرد خوب جریانی میانی ما روبرو هستیم که بورژوازی و دولت دست نشانده ان همواره برای جذب و جلب تمامی کسانی که بتوسط موسئسه ها اعم از دانشگاه و مدارس بورژوازی فارغ و ازاد می شوند نمی تواند به انها کار ایجاد کند بنابراین بخش زیادی از انها مخالف دولت و سرمایه می شوند، و برای رسیدن ب خواسته هاشون بدنبال ایجاد تشکل های هستند که علیه کسانی که در بیکار سازی و یا عدم جذب انها بوده مبارزه کنند
کتاب «دلایل شکل گیری کمیسیون مبارزه با بوروکراسی و دفاع از دموکراسی کارگری»
http://www.nashr.de/2/razi/pdf/Book.pdf
اختلافات ما با شورای رهبری این گرایش به تدریج در موارد متفاوت اتفاق افتاد، تا جایی که یاشار آذری مجبور شد از حضور در جلسات «گرایش» خودداری نموده، اما به حضور در جلسات «احیای مارکسیستی» ادامه دهد. سارا قاضی هم از سال 2012 به بعد بر سر نوع کارها و دخالت های علیرضا بیانی مرتب با مازیار بحث و اختلاف نظر داشت، تا جایی که به درگیری آخر در «گرایش» و سپس درگیری در «احیای مارکسیستی» کشید. سعید صادقی هم علاوه بر انتقاداتی که به روابط محفلی حاکم بر «گرایش» از جانب مازیار رازی پبش از این درگیری ها داشت، در پی نظارت بر درگیری هایی که در «گرایش» و در «احیا» رخ داد، خود نیز با گروه مازیار رازی اختلاف پیدا کرد که منجر به بیرون آمدن او از هر دو گروه گردید.
اختلافات ما سه رفیق با مازیار رازی و گرایش او دقیقاً به دلیل پایبندی ما به اصولی که بر مبنای آن ها به «گرایش» پیوسته بودیم و می دیدیم که بر حسب شرایط، این اصول رفته رفته کنار گذاشته می شد، ایجاد گردید. نمونه هایی از این چرخش در این جا شاید کمک به روشن شدن موضوع نماید
بخشی از کارنامه ی سیاهِ مازیار رازی
http://www.nashr.de/2/razi/razi2.htm
در این میان افرادی با اسم روشنفکر مارکسیست لنینیست با ابزار سازمانی حزبی ب دفاع از طبقه کارگر پا ب میان گذاشته و ادعای رفع ظلم و بیداری طبقه کارگر پا ب عرصه مبارزه علیه بورژوازی با مانیفست طبقه کارگر و در نهایت ازادی بشریت اعلام وجود کرده، تا اینجا ما یک مکث میکنیم ببینم این امر چگونه و باچه هدفی و با چه انگیزه طبقاتی عملی خواهد شد
رزا: رفیق فایلهای صوتی و کتاب سارا بخوبی نشان می دهد روابط و مناسبات را!
خوب در حال حاضر ما در جامعه با سه جریان مواجه شدیم بورژوازی و دولت، طبقه کارگر ،، روشنفکران و بورکراتهای اعم از مهندسین،، دکتر ،،،تکنسین ،،،، وهزران رشته های بوجود که در دانشگاه فارغ شدند و ب دنبال کارو زندگی هستند، همانطور که در بالا اشاره کردم بورژوازی توان جلب و جذب همه انها رو ندارد علت کاملا مشخص است بورژوازی از انجای که حرام زاده و برای ادامه زندگی بر حسب احتیاج و اختیار برنامه درست و حسابی ندارد تولید بر اساس احتیاج نیست تولید بر اساس سود و ثروت اندوزی بی حساب است دانشگاه ها بر اساس برنامه احتیاج و عملی اجتماعی تنظیم نمی شود دولت و سرمایه هر سال با تولید انبوهی از دانشگاهی فارغ اتحصیل مواجه می شود که هیچ برنامه ی برای جذب انها ندارد، علت مهم را در بالا توضیع دادم .،
البته باید به یک مسله مهم و اساسی در این اینجا اشاره میکنم تمامی این جماعت از دست رنج و مالیاتهای که طبقه کارگر و زحمتکشان ب دولت داند استفاده و درس خوانند،
خوب جواب خیلی ساده است دولت بدون برنامه منطقی و علمی با هزاران انسانهای روبرو شده که برای اشتغال کار به بیش از ۵۰٪ فارق تحصیل انها نمی تواند ایجاد کند در واقع بخشی زیادی از این جماعت مخالف دولت می شوند، بخش رادیکال از انها برای مبارزه با طبقه کارگر همگام میشوند.
حتی در برخورد به کمون نمیتوان گفت او (مارکس) تغییری جدی در افکارش حاص شد.
رزا: موافقم ره گذر...
می دانی که کارگران در دوران خورد کردن ماشین ها اول چه را خورد کردند؟
ساعت کارخانه را!
اینجا پس از 25 سال بردگی یک ساعت بهت هدیه می دهند!
یعنی از این پس زمان بهت برمی گردد.
هنوز هم ما برای پس گرفتن زمان زندگی می جنگیم و سوسیال دمکراسی برای توسعه ی نیروهای مولده!
نسل اول طبقه خوب جنگید علیه دیسیپلین کار و ماشین چرخه ی تولید (نوار تولید، مثل نوار جلوی صندوقداران فروشگاهه) . نسل دوم برای کم کردن ساعت کار و نسل بعدی برای پرداخت دستمزد بیشتر و اضافه کاری و دستمزد....
الان طبقه برای داشتن محل کار می جنگه! و برای استالین هورا می کشه که بیکاری ریشه کن شده بود!
من اما هنوز در خرابکاری چرخ تولید مانده ام و هر روز صبح صف کارگران تربیت شده در مسیر راه خشمم را علیه شعار سوسیال دمکراسی- کار -مسکن -آزادی بر می انگیزد!
باید زمان زندگی را پس گرفت...
پس
بر آشوبیم!
و زمان زندگی را پس بگیریم!
دیروز تمام مسیر را بدون بلیط رفتم!
مرگ بر اتوبوس پولی:)
رفت و آمد مجانی...
کارنامه علیرضا بيانی
[اکثریتی سابق و استالینیست تروتسکیست نما]
http://www.nashr.de/2/bayani/m.htm
!!!!
تناقض واقعی از اینجا شروع می شود کسی و کسانی و اقشاری که بتوسط دولت ب ان ظلم میشود یعنی ب عنوان شهروند ب ان کار و امکانات جور نمی کند باید علیه ان مبارزه کند، خوب طرف دیگه ان طبقه کارگر بتوسط بورژوازی له و لورده شده هم باید تولید کند هم باید مالیات چند طرفه ب دولت بدهد دیگر جای سالمی ب طبقه کارگر باقی نمیماند اینجا یک مسئله مهم وجود دارد که باید روی ان مکث کنیم و تناقض و تضاد واقعی از این نقطه اغاز میشود ،،،،اکثر مانیفست های حزبی وسازمانی بتوسط این اقشار عاصی بدون تشکل طبقاتی اجرا عملی پیدا میکند ،، اگر بخواهیم عمیقتر به شرایط بوجود امده نگاه کنیم این تضاد تنده در این طبقات را باید مشخص کرد که طبقه کارگر در صورت اگاه شدن ب منافع طبقاتی خود و با سازمانبدهی تشکیلاتی خود در بطن جامعه سرمایه داری و ب زبان دیگر با مبارزه طبقاتی اگر در عدم توان رسیدن ب هدف خود با تناقض واقعی با جریانی که خودشو علیه مبارزه سرمایه داری معرفی میکند دچار تضاد واقعی قرار میدهد همانطور که در بالا اشاره کردم از زوایه طبقاتی این دو گروه با هم تفاوت های بسیاری با هم دارند، کدام طبقه و با کدام حصلت طبقاتی تا اخر و یا میان راه چگونه مبارزه خواهند کرد، اگر بعدا بورژوازی و دولت در میان را شرایطی برای جذب انهای که جز طبقه کارگر نبودند ولی به شکل صوری و اتفاقی ادعادی همراه طبقه کارگر میکند بلافاصله راه خود را از طبقه جدا و ضربه نهایی را ب طبقه کارگر خواهد زد، تجربه تاریخی و اجتماعی گذشته این امر را ثابت کرده است ریشه این معضل اجتماعی جلب و جذب روشنفکران و بورکراتها را بالا توضیع دادم که بورژوازی بای کنترل جامعه هیچ برنامه منطقی وعلمی ندارد در عمل تناقض های جدی روبرو میشود حالا اینجا مشکلاتی خود طبقه کارگر دارد که من تو نوشته و خاطراتم گفته ام همگی پیروز سر بلند باشید
اساس فلسفی دوشمنی وجودی دشمنی با طبقه کارگر در تاریخ معاصر در عرض صد سال اخیر نبوده این تضاد زمانی شروع شد، که طبقه کارگر بعنوان یک طبقه خودشو ب جامع معرفی کرد در عرض پنج قرن گذشته همواره این تناقض و تضاد ب شکلهای مختلف در دل سرمایه با افت و خیز سخت جانی کرده ولی از انجائی که در هر مقطع مبازره طبقه کارگر م متحدین خود ضربه خورده و عقب نشینی کرد،،طبقه کارگر هر قدم به عقب نشست سرمایه با تمام وجودمب جلو امد، جالب است در این میان یک نقطه مهمی را با عزیزان خوددر میان بگذارم که خود طبقه بطور کلی از ان بی خبر است، همانطور که در بالا اشاره کردم سرمایه داری بنا ب تضاد طبقاتی خود در تولید و اداره جامعه نهایت بی بندو باری را دارد در پروسه تولید اجتماعی و اموزش اجنتماعی نهایت استیسال و در ماندگی را در جامعه انتقال می دهد، جالب که بندانید اتهامی که دولت و سرمایه داری به همه انارشبستها و کمونیستهای شورای نسبت می دهد قابل تعمق است، میدانید چه اتهامی است؟؟ لطفا توجه کنید اتهام انها ب ما بی نطمی بی بندو باری و هرج و مرج طلب می باشد، خوشبختانه بعد از فروپاشی شوروی و ب خاک نشستن دولتها و نداشتن یک استراتژی انسانی برای دراز مدت کشتی انها ب ساحل نمیرسد دولتها حتا برای جلب مردوم برای حاکمیت بیش از چهل درصد رای برای ادامه حاکمیت خود نمی تواند از مردوم گدائی کند ،با توجه قانونهای گذائی خود دولتها این حاکمیت غیر قانونی است،چرا؟ برای اینکه حداقل برای ظاهر هم شده حداقل باید نصف ب اضافه یک حاکمیت برای قانونی شدن خود باید رای بیاورد
اخرین صحبت!!!!
دولت، سرمایه داری، کمپین مبارزه با بورکراسی، کمونیسم، انارشیسم، رویزونیسم، رادیکایسم کاگری ،سندیکالیسم، انارکوسندیکالیسم، لغو کار مزدی، لنیسیم، مارکس مائو انگلس، تروتسکی، پلاخانف، کاتسکی مرتد،، استالین، کمونیسم شورائی، دموکراسی، اقلیت، اگثریت، سلسله مراتب ، سوسیالیسم، خورده بورژوای، هنر کارگری ،احزاب، سازمانها، اقتصاد، فلسفه، ارزش، ارزش اضافی ،، و هزاران چیزهای دیگر که در حوصله این کامنت نیست،
اخرین اخرین اخرین صحبت صحبت صحبت با شما عزیزان اگر اسم کارگر نبود اگر اسم طبقه کارگر نبود ایا ایسم های بالا و اسم های بالا وجود داشت؟؟؟؟؟؟؟؟ خوش باشید و زندگی کنید ولی دروغ نگیم
به رزا، یه جائی کامنت نوشتم و حرف جان لنون را زدم که گفت تصور کن. خوبه که تصور میکنی: رفت و آمد مجانی.
مارکسیستها میگویند تصور نکن، سیستم تکاملی اقتصادی اجتماعی جامعه خودش برایت تصور میکنه تو فقط باید دنباله روی آن باشی، میگویند تو فقط میتوانی تابع قوانین مستقل از اراده اجتماعی باشی. مارکسیسم واقعا فاجعه بزرگی برای کارگران بود. مارکس ضررش بیشتر از فایده اش تمام شد چون علیه پیغمبر کردن خود کاری نکرد.
اشنباه بزرگ مارکسیستها نادیده گرفتن نقش ذهنیت و خلاقیت در زندگی اجتماعی است. نمیدانند که ذهنیت و انتخاب قانون ارزش و روابط اجتماعی و تجریدات حاصل از آن را باطل میکنند. انسان شناسی نمیتوان فقط عینیتگرایانه باشد چون جامعه با ذهن هم کار میکند.
به ناشناس، نمیتوانم در مورد کامنتهایت کامنتی بدهم چون نمی فهمم میخواهی چه بگوئی. منرا ببخش. رهگذر
به رزا، میگوئی زمانی برای ما نمیگذارند که بگویم مطلقا درست میگوئی. بعد میگوئی بجای اتوبوس، پیاده رفتی. میگویند، پس تناقض میگوئی چون با اتوبوس اگر بروی کلی زمان پس انداز میکنی. ظاهرا اینطوره ، اما من به مدت شش سال پیاده رفتن را به اتوبوس سوار شدن ترجیح دادم و هرگز نه تنها احساس نمی کردم که وقتم را تلف میکنم بلکه چون با خودم و طبیعت بودم زمانم کاملا به من تعلق داشت - آزادی در محیط جهنمی بردگی. اگر در خانه می ماندم و یا به محل می رسیدم ، وقتم با بیهوده گوئی های دیگران تلف می شد.
ای کاش انطور که تو میگفتی می بود،،،مارکس علیه پیغمبر بودن خود کاری نکرد،،،
اشکال کار جای دیگر است ، برای همین است متوجه نمی شوی من چی میگم چون زندگی و عمل اجتماعی من با تو فرق می کرد، تو با تئوری بازی میکتی که ب طبقه کارگر تعلق نذارد، تو وقتی میگی لغو کار مزدی این ادبیات اصلا ب طبقه کارگر ربطی ندارد ،زمان و مکان و شرایط این شعار در ابتدا معلوم نیست، این شعار بتوسط چی کسی باید عملی شود خوب برویم سر اصل مطلب،
اگر مارکس علیه کیش شخصیت مبازه میکرد ایا ان موقع می توانست ب طبقه کارگر خدمت کند؟؟؟؟
ب نظر من اشکال اساسی در جای دیگر باید جستجود کرد ،زمانی که خود ب تنهائی در غیاب طبقه مانیفست برای انها مهیا کرد براش خط و نشان کشید غیابی ب حسابرسی طبقه بورژوازی رسید ، من تو نوشته هایم اشاره کردم که مانیفست مارکس و انگلس همواره در ابهام باقی ماند و این حرکت بعدش بتوسط چپ ها و مارکسیست ها و لنیست ها انچنان بر پیشانی و فرغ طبقه کارگر فرود امد که همگان می دانید ،
امید است که همگان ب مسله کمی عمیق تر نگاه کنید
چرا لغو کار مزدی به طبقه کارگر ربطی ندارد؟
رزا، میگوئی زمانی برای ما نمیگذارند که بگویم مطلقا درست میگوئی. بعد میگوئی بجای اتوبوس، پیاده رفتی. میگویند، پس تناقض میگوئی چون با اتوبوس اگر بروی کلی زمان پس انداز میکنی. ظاهرا اینطوره ، اما من به مدت شش سال پیاده رفتن را به اتوبوس سوار شدن ترجیح دادم و هرگز نه تنها احساس نمی کردم که وقتم را تلف میکنم بلکه چون با خودم و طبیعت بودم زمانم کاملا به من تعلق داشت - آزادی در محیط جهنمی بردگی. اگر در خانه می ماندم و یا به محل می رسیدم ، وقتم با بیهوده گوئی های دیگران تلف می شد.
بعد میگوئی بجای اتوبوس، پیاده رفتی.
پس تناقض میگوئی
رزا: دیروز تمام مسیر را بدون بلیط رفتم!
مرگ بر اتوبوس پولی:)
رزا: ای ول
اینقدر در مضیقه ی وقت که کامنت من را هم اشتباه خواندید!
من موافق رفت و آمد مجانی هستم!
راستش دلم گرفت نوشتی نه خانه و نه کار حال نمی کنی:(
من برای رسیدن به خانه تفکر نمی کنم چون محل کار عملن کنترل و بردگی!
پس خانه ات را بهتره عوض کنی!
حتی یک غار هم ترجیح دارد:)
قصه ی زمان را دیروز تمام کردم. و حاضرم حتی چند بار دیگر مرور کنم.
تا بزودی
باور کن ما کارگران مبارز و پیشاهنگ ب هماندازه ب بورژوازی کولی دادیم همکاران ما اگر تصمیم نهائی خودشون را برای براندازی بگریند ان موقع فرصت برای بورژوازی باقی نمیماند، ان موقع برای لغو کار مزدی باقی نمی ماند،
لغو کار مزدی از گور روشنفکران بورکرات در امده کارگر یا ب بورژوازی کولی میده یا انقلاب میکنه و میزنه دهنه بورژوازی دولت گچی میکنه این لغو کاری مزدی چگوته و بتوسط چه کسانی علم شد ما خط وسط نداریم یا باید اینوری شد و یا انوری دوباره سئوال میکنم این شعار مال مرحله بندی و مرحله ی کردند انقلاب و چوب لای کارگران است اگر دوباره کارگران پیشاهنگ لغو کار مزدی را تئویزه و تحلیل علمی کنند باز هم از خودمان استفاده و فردا علیه تئوریک ما نگون بخت ها استفاده خواهند کرد بهتر است سکوت کنیم.
به ناشناس: حالا می فهمم چی میگی، پرت و پلا
به رزا: از ده سالگی تا شانزده سالگی.
ارسال یک نظر