رزا: «اگر رای دادن چیزی را عوض می کرد، ممنوع
اعلام می شد!» در واقع رای دادن پذیرفتن سیستم کنونی و حتی مشروعیت بخشیدن به آن
است. آلترناتیو آن فعلن «دمکراسی مستقیم» و نابودی سیستم نمایندگی است. البته
مارکسیستها همواره در انتخاباتی که نمایندگانشان حضور داشتند، شرکت کردند. فرق ما
با آنها؟ ما همواره جزعی از رای ندادندگانیم، آنها (مارکسیستها) اما هنوز هم به
"انتخابات" چشم دوخته و از "انتصابات" کنونی شاکی اند. آنها
برای به بازی گرفتن، تاکتیک هم میزنند...
تحریم کرده، بایکوت میکنند! تیتر میزنند: چرا باید
این "انتخابات" را تحریم کرد؟ چرا باید در این "انتخابات"
شرکت کرد؟
اکنون نیز طیف رای ندادندگان در ایران متنوع است.
چون غیر از کاندیداهای طرفدار دیکتاتور همه را سلب صلاحیت کرده اند. داشتم مقاله ی زیر از تقی روزبه را می خواندم. گفتم: تنها
آنارشیسم است که صفحه ی "شطرنج" انتخابات را آتش می زند.
رادیکال ترینشان برای جلوگیری از خطر فاشیسم در
اروپا، هنوز نیز کماکان بپای صندوقهای رای می کشاند. طنز تاریخ که هیتلر ازصندوق
رای بیرون آمد و رئیس مجلس آنزمان، کلارا زتکین بود
که ریاست مجلس را به گورینگ واگذاشت!
آخرین نوار صحبت کلارا در مجلس و در حضور فاشیسم در
زیر بزبان آلمانی
هم فاشیسم و هم رژیم اسلامی با رای اکثریت به قدرت
رسیدند. آنها در انتخابات و رقابت، شایستگی شان را به سیستم برای مدیریت نظام
اثبات میکنند. اثبات میکنند که قلاده را محکم تر از همیشه بر دهان شورش و انقلاب
بسته اند/ می بندند.
اینک در ایران اسلامی بیش از 40% از واجد شرایط در انتخابات، رای نداده اند. یک سوم این رای نداده ها،
دیگر احتمالن مشروعیتی برای نظام قائل نیستند. آنان در جستجوی آلترناتیوی دیگر،
آینده را ساخته و بذر تغییر می کارند...
انتخاب- کلیپ کافران بی نام
برای خواندن مرتبط ها روی اینجا کلیک کنیم.
برای خواندن در منبع روی تیترها کلیک کنیم.
درگیری بین حامیان باند خامنهای و رفسنجانی در ستاد
انتخاباتی. اسفند ۱۳۹۴
مرتبط:
برای خواندن در منبع روی تیترها کلیک کنیم.
بر اساس این اعداد و ارقام در قم، 60 درصد مردم در انتخابات شرکت کرده اند. مشارکت مردم قم
در دوره قبلی انتخابات مجلس، 67.5 درصد بوده است.
تهران ۸ میلیون و ۴۷۵ هزار و ۷۷ نفر
واعظ طبسی، نماینده رهبر جمهوری اسلامی در مشهد، بعد
از ظهر ۷ اسفند، دچار حمله تنفسی میشود. او را به اورژانس
بیمارستان «امام رضا» در مشهد انتقال میدهند. پیش از این حمله تنفسی، او در حرم رضوی
رأی خود را به صندوق انداخته بود.
نتایج نهایی انتخابات «خبرگان» در تهران/ مصباح یزدی حذف شد
خودسوزی یک جوان دست فروش
در فهرست کامل اصلاح طلبان برای مجلس خبرگان در کنار
نام قصابانی چون ری شهری ؛ نام دری نجف آبادی ؛ وزیر قتل های زنجیره ای هم هست . بر
اساس اسنادی که در دادگاه منتشر شد؛ گروه سعید امامی از
او در باره اجرای «طرح حذف روشنفکران منتقد و اعضای کانون نویسندگان و..» می پرسد.
طرح به دوران وزارت فلاحیان و ریاست جمهوری رفسنجانی (سر لیست همین فهرست ) تهیه شده
بود. دری نجف ابادی ؛ در سمت وزیر اطلاعات؛
دستور اجرای طرح را صادر می کند و آن ۴
تن و کسانی دیگر چون
پیروز فقهای دوانی و…را می کشند
در تهران اصلاحطلبان هشت زن و اصولگرایان پنج زن در
فهرستهای خود برای مجلس دهم دارند.
در این دوره از انتخابات مجلس در ایران در شهرتهران، از ۱۱۴۶ داوطلب حدود ۱۶۱ نفر زن بودند. از
این ۱۶۱ نفر در لیست
انتخاباتی اصلاحطلبان هشت زن و در لیست انتخاباتی اصولگرایان شش زن حضور داشتند.
حداد عادل تا اینجا نفر هفتم شده است او تنها کسی است
که توانسته در لابلای لیست پیروز سی نفره اصلاح طلبان خود را جا کند. جایی که
فهمش با منطق ریاضی کمی دشوار است برای فهم آن دو حالت را می توان تصور کرد:
حالت سوم:
یکماه قبل از انتخابات به دوستی می گفتم از تهران لیست
کامل 30 نفره اصلاحات برنده خواهد شد و مجلس ششم در تهران تکرار می شود.آن دوست عزیز
گفت البته 29 نفر !
چون آقای حداد عادل در هر صورت جاشون محفوظه
!
غلامرضا حداد عادل، پدر عروس خامنهای و سرلیست
ائتلاف بزرگ اصولگرایان، رده هفتم را اشغال کرده است. مرتضی آقا تهرانی، چهره
شاخص اصولگرایان در رده ۳۲ جدول قرار دارد.
کیانوشراد شنبه هشتم اسفند به خبرگزاری کار ایران،
ایلنا، گفت در حالی که در دورههای قبل در اولین ساعتهای صبح روز بعد از انتخابات،
نتایج این دو شهر اعلام میشد اما در این دوره «تأخیر بیش از حد سوال برانگیز شده است».
آخرین نوار صحبت کلارا در مجلس و در حضور فاشیسم در
زیر بزبان آلمانی
Clara Zetkin; August 30, 1932
- Die Alterspr
قائم مقام و سخنگوی وزارت کشور از افزایش شمارش آرابه ٣٣میلیون نفر تا ساعت ۹ صبح شنبه خبر داد. به گزارش
خبرنگار ایرنا، حسینعلی امیری صبح شنبه در گفت و گو با خبرنگاران افزود: حدود ۵۵میلیون واجد شرایط در انتخابات داشتیم که تاکنون
حدود ٣٣ میلیون رای شمارش شده است.
تقی روزبه
بازی با مهره های اساسا سیاه!
چنین وضعیتی به آن می ماند که در یک بازی شطرنج،
که در آن 99 درصدمهره ها سیاهند و یک
درصدسفید، آنهم راست ترین و نزدیک عناصرموسوم به اصلاح طلبی و میانه رو ... که
جناح حاکم به آن ها اعتماد ورزیده است، و
یکی دوسال پیش حتی خوداصلاح طلبان هم اعتنائی به آن ها نمی کردند. چگونه کسی حاضر می
شود در بازی شطرنجی که تقریبا همه مهره هایش سیاه است و نتیجه بازی و کیش مات شدن
در آن از پیش روشن است، شرکت کند؟. البته
برای پاسخ به چنین پرسشی نمی توان و نباید دنبال منطقی عقلانی بود. چنین
منطقی یافت نخواهد شد و هرچه هم یافت شود، جز سفسطه و سرهم بندی لاطائلات ( چون
سخنان تاج زاده و امثال گنجی ها) نخواهد
بود. واقعیت آن است که نیروی محرکه و
انگیزه اصلی که جناح مقابل را به
این حد از ورطه افلاس و خفت می کشاند، از آن جا برمی خیزد که آن ها خود را بخشی
جدانشدنی از پیکره نظام و سهیم در بودونبودآن تعریف می کنند و برهمین پایه به منطق
گزین بین بدو بدتردرمیان مهره های دست چین شده حاکمیت و قاعده بازی یک جانبه و
دیکته شده می دهند. اما آن ها برای توجیه منطقی که به چیزی بیش از حماقت بی پایان
نیازدارد، باید برای فریب و جلب مشارکت در نمایش انتخاباتی باید به آن ها
بقبولانند که درست است که تقریبا همه مهره ها سیاهند، اما برخی کمترسیاهند و برخی
بیشتر!. و چنین است که مثلا جنایتکاران بنامی چون دری
نجف آبادی و امثال وی که مسئولیت قتل های زنجیره ای را مستقیما برعهده داشته اند،
در این چشم بندی به مهره های سفید تبدیل می شوند که قراراست حریف را کیش مات کنند! اما عاقبت دو سرباخت با مهره های بک رنگ نباید برکسی
پوشیده باشد!
خواندنی/ دیدنی های دیگر:
(گوز
کغ (کافران بی نام
نقدی بر فیلم جدید «اتاق»
Room | Official Trailer HD | A24
Room Movie CLIP - Alice (2015) - Brie Larson, Jacob Tremblay
Movie HD
ROOM - Clip #1 - Birthday Cake
۷۲ نظر:
کمونیست های انتر ناسیونالیست ، مثل صدای انتر ناسیونالیستی، جریان کمونیست بین الملل ، گرایش انترناسیونالیستی، هیچوقت در بازی انتخاباتی شرکت نکرده اند و نمی کنند، آنها به دموکراسی بورژوازی باور ندارند
چه خوب
آیا آنها دمکراسی مستقیم (کمون پاریس،اسپانیا، جیاپاس، روژاوا...) را آلترنانیو "دمکراسی" بورژوازی میدانند؟ یا قدرت گرفتن حزب کمونیست؟
آلترناتیوشان چیست؟
شوراها/«پانه کوک» نظرات کُنشگران...
salam rosa anhaye mixahan ba entexabat joloye fashism ra begieren der eshteba hastan asasiterin vogohe fashism jonbeshe todei ast
http://world.internationalism.org/
http://internationalist.ueuo.com/
http://www.leftcom.org/en
نگاه کنی بدنیست
:)
mer30
رزا: با خواندن مطالبی از وبسایتهای در کامنت بالا تبلیغ شده ی "ناشناس"، کم کم دارم می فهمم که فتوای قاتل بودن و خونین و ناپاک شدن دستهایم توسط ناشناس (در کامنتهای گذشته)، از کدام قران و کتاب دعا بیرون آمده و استناد شده! جای خوشحالی است که زنان روژاوا از این کتاب دعا های لنینی ندارند، اگرنه تا بحال یا سرشان توسط داعش به باد رفته، یا به بردگی و کنیزی...
شعارهای زیر فی ابداهه:) با الهام از نوشته های (برداشته شده از) صدای انتر ناسیونالیستی، جریان کمونیست بین الملل ، گرایش انترناسیونالیستی)
تنها جنگی که ارزش مبارزه را دارد جنگ جنسیتی ست!
پس روفقا:
جنگ را به جنگ جنسیتی بدل کنید! آمین!
رزا:
از نوشته ی پایین حض وافر بردم (الکی)! (دست مترجمش درد نکند:) به شما نمی خندم، بخود خندیدن را سالهاست که یاد گرفتم، آنزمان ها که برای بیدار کردن غول "طبقه" و نجاتمان از شر سرمایه داری ساعت 5 صبح جلوی کارخانه ها این مراکز "حاجت" رهایی دادن، برای بپا خواستن طبقه کار می کردیم!
تا حد فوق بینهایت با تجاوز جنسی/طبقاتی و راسیسم/طبقاتی و انواع و اقسام ستم های جنسیتی/طبقاتی روبرو شدیم تا بیاموزیم که تنها نجات دهنده ی مان، خودمان هستیم!
نه دستان پینه بسته، نه حزب لنینی، نه جبهه ی تروتسکی و نه مردان قوی/انقلابی...
دوباره و مکرر میخوانیم!
زنده باد قطعنامه ی «چپ زیمروالد » ی که میگوید:
برای همه کسانی که امروز به زعم خود، انقلابی اند، کسانیکه فقط ضد انقلاب در روسیه را می ببینند و همه تقصیرها را روی گردن نازک لنین و کُلفت حزب بلشویک میاندازند، زمان آن فرارسیده که به اهمیت شروع چپ خیالی زیمروالد و به دفاع برخاستن از انترناسیونالیسم پرولتری؛
مبارزه انقلابی برای سوسیالیسم که متاسفانه و با شرمندگی و به ناچار، به معنای مقابله و سرنگونی دولت سرمایه داری ست، اذعان کنند.
(آقایون رفقا نترسید!مناسبات نابرابر سرمایه داری را، البته که به نفع حزب، بدون تغییر نگه خواهیم داشت. پس فقط و تنها دولت سرمایه نابود و دولت سوسیالیستی جایگزینش خواهد شد.)
بر پدرتان لعنت! لنین هیچوقت برای آتش بس در جنگ طبقاتی استدلال نیاورند ( نه به دژ صلح، نه به کرنش در مقابل مقررات اضطراری دولت و تن دادن به « صلح مدنی»): پس به پیش! به پیش روفقا!
«جنگ را به جنگ داخلی بدل کنید». نگذارید روفقای زن/همسران/دختران/کنیزان/زوجه/ضعیفه/خانم بچه ها...
جنگ را به پای اجاقها برگردانند!!!
تنها جنگی که ارزش مبارزه را دارد جنگ طبقاتی و نه جنسیتی ست.
قطعنامه چپ زیمروالد
جنگ سوریه/عراق/ کردستان، ویرانگر خاورمیانه در سال گذشته، یک جنگ امپریالیستی ست که برای بهره کشی سیاسی و اقتصادی از جهان، بازارهای صادراتی، منابع مواد خام، حوزه های سرمایه گذاری و غیره، به راه انداخته شده است. این جنگ محصول توسعه سرمایه داری ست که کل جهان را در یک اقتصاد جهانی جمع کرده و همزمان فرصت کنار هم قرار گرفتن دول سرمایه داری با منافع متضاد را نیز فراهم کرده است.
این پیش نویس قطعنامه توسط دو نماینده کمیته مرکزی حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه (زینوویف و لنین)، یک نماینده از اپوزیسیون سوسیال دمکراسی لهستان (رادک)، یک نماینده از استان لتونی، یک نماینده از چپ سوسیال دموکرات سوئد (هوگلوند) و نروژ (نرمن)، نماینده سوئیس (پلاتن)، و یک نماینده از آلمان، امضا شد. در مورد ارسال پیش نویس به کمیسیون، ۱۲ نماینده ( به غیر از هشت نفر ذکر شده در بالا دو نفر انقلابی سوسیالیست، تروتسکی، و رولاند-هولست) رأی موافق و ۱۹رای مخالف دادند.
کامنت اول & ادامه:
کمونیست های انتر ناسیونالیست ، مثل صدای انتر ناسیونالیستی، جریان کمونیست بین الملل ، گرایش انترناسیونالیستی، هیچوقت در بازی انتخاباتی شرکت نکرده اند و نمی کنند، آنها به دموکراسی بورژوازی باور ندارند .
اگرچه که
ما بشدت رقابت داریم اما در حزب خودمان و نه در انتخابات بورژوازی!
ما اگر هم روزی روزگاری توی سر مردم خوردیم و قرعه ی قدرت بلاخره بنام ما افتاد، پس خیال همگی تان جمع باشه که دمکراسی کارگری همان دیکتاتوری پرولتاریا است و ما خود مدیران را برایتان انتخاب می کنیم تا شما مبادا به زحمت انگشت زدن بیفتید!
پس انتخاب نکنید چراکه بزودی خود، قدرت سیاسی را تسخیر میکنیم!
امضا:"کمونیست های انتر ناسیونالیست ،صدای انتر ناسیونالیستی، جریان کمونیست بین الملل ، گرایش انترناسیونالیستی"
رزا آنقدر درهم برهم نوشته ای که من اصلا متوجه نشدم چه می خواهی بگی ؟ کاشکی فارسی می نوشتی!
زیمروالد: لنین رهبری مبارزۀ چپ انقلابی برای بین الملل جدید را بدست میگیرد
LENIN THE TRAIN I
https://youtu.be/qBndgWOdYqQ
هی آنارشیست... و چنین گفت لنین!
http://archiverosa.blogspot.com/2015/09/blog-post_26.html
انقلاب خریده شده- فیلم مستند به زبان آلمانی
http://youtu.be/__EYMylGY20
Doku - Die gekaufte Revolution - Russland 1917
rosa hameye chiz telefon ve hemeye emkanat az dast dadam xod dani
لنین که پیغمبر نبود، اگر اشتباهی که کرده و قطعا هم کرده باید نقد شود برخلاف آنارشیسم که به فرد تکه می کند ما هیچ کس را مقدس نمیدانیم. دوما آنارشیسم یک جریان انقلابی است اما تو آنارشیست نیستی ادعای آنها را در می آوری ، نوشته های تو آمرانه است همچون استالین برهمه کس انگ می زنی که رقیبت را از میدان بدر کنی ، کجای این رفتار آزادمنشانه و آنارشیسیتیک می باشد.
man ye adame biteraf be nashenas pishnahadi daram avalan anashism be fard tekiye nemikonad 2- chera entegad ba meseleye morede behs gati mikoni darxateme yek dialok baz ve sadegane be hamye ma komak mikone piroz bashid
قسمت اول جمله که پیشنهاد کردی را فهمیدم اما قسمت دوم را هرچه زور زدم نتوانستم بخوانم لطفا اگر میشه به خط فارسی بنویس یا اینکه انگلیسی بنویس از روی دیکشنری برای خودم ترجمه خواهم کرد، فینگلیشی نمی توانم بخوانم.
در جواب به ناشناس هوادار "انترناسیونالیست"
آنارشیسم با هر گونه کیش شخصیت و فرد پرستی بیگانه است.
وقتی اما کسی اینجاسیاستهای فریب ملت را توسط پیامبران سوسیالیستی "لنین" و بقیه افشا میکند، از طرف شما انگ استالینیست بودن می خورد!
من اصلن رقابتی با مارکسیسم/لنینیسم/تروتسکیسم/مائویسم/استالینیسم/انورخوجه ایسم... ندارم.
اینها تئوری های رهایی بخش نمی باشند. به قدرت گرفتن احزابشان یعنی دیکتاتوری. رقابتی با آنها وجود ندارد.
سه لینک بالا از طرف من در کامنتدونی بقدر کافی واضح می کند که لنین را شارلاتانی بیش نمی دانم. تروتسکی را ژنرال قصاب و استالین را ادامه ی دیکتاتوری سرخ. این تنها نظر من هم نیست. میتوانید به چامسکی و بقیه ی نظرات آنارشیستها رجوع کنید. اولین قربانیان دیکتاتوری سرخ آنارشیستها بودند. اوج سرکوب را در کرنشتاد میتوان بررسی کرد.
در ضمن نوشتید: دوما آنارشیسم یک جریان انقلابی است اما تو آنارشیست نیستی...
رزا: اصلن شما کی هستید که به دیگران نمره بدهید برای آنارشیست بودن یا نبودن؟ رفتار شما بشدت استالینیستی است. کمی نوشته هایتان را بازبینی کنید یک هیتلر بی قدرت را خواهید یافت.
من همانطور که گفتم "جرمم" گذاشتن چند لینک انتقادی در مورد لنین رهبر کبیر شارلاتان بود!
که بدلیل "کفر گویی" از طرف شما مارک استالینیست هم خوردم! و مُهر غیر آزادمنش!
عجب!
man ye adame biteraf be nashenas pishnahadi daram avalan anashism be fard tekiye nemikonad 2- chera entegad ba meseleye morede behs gati mikoni darxateme yek dialok baz ve sadegane be hamye ma komak mikone piroz bashid
ترجمه ی کامنت رفیق شورایی:
من یک آدم بیطرف به ناشناس پیشنهاد دارم. اولن آنارشیسم به فرد تکیه نمی کند. دومن چرا اینقدر با مسئله ی مورد بحث قاطی می کنی؟ درخواستم یک دیالوگ باز و صادقانه است که به همه ی ماکمک میکند. پیروز باشید.
رزا: رفیق جان شما نیز. در ضمن امید که هر چه زودتر مشکل تان بر طرف شود چون متن دوم شما در حال آماده شدن برای انتشار است. پایدار باشید.
Salam aziz sefaye vojod mamnon. Rosa jan
در مورد بحث آزاد و منصفانه حاضرم، گفتگو کنم . مثلا واژه "انقلاب " از منظر آنارشیسم و انقلاب از منظر مارکسی؟ البته لازم است معیاری هم گذاشت.
in jalebe:)
انقلاب ایران از منظر کمون پاریس گفت و گو با محمدرفیع محمودیان
http://radiobarabari.com/files/2016/02/21/engelabiran_m.mahmodiyan160220.mp3
in niess
پخش ٢٢ قسمت پیاپی دادگاه نمایشی اتحادیه کمونیستها از تلویزیون جمهوری اسلامی
https://www.youtube.com/playlist?list=PLwky27yjDcpWhjq5-XgzDX0FUw5XgUJ1w
:(
آیا واقعی که در سال 1357 در ایران اتفاق افتاد، با قیاس با " انقلاب " کمون پاریس،یک انقلاب بود؟
انقلاب 57- و آنارشیسم!؟
http://archiverosa.blogspot.com/2013/02/57.html
رزا: 34 سال پس از انقلاب بهمن57 ، خواندن اعلامیه دﻓﺘﺮ اﺳﺮار ﻋﻤﻮﻣﯽ (برگردان به فارسی توسط غار نشین مالیخولیایی (از موقعیت گرایان)) که آنوقتا به درستی و با تیزبینی نظرش را در یک صفحه فورموله کرد، خالی از لطف نیست.
1979روزﻧﮥ اﻣﯿﺪ در اﯾﺮان
http://www.archiverosa.blogspot.de/2010/02/1979.html
ﻗﯿﺎم اﯾﺮان ﺑﺎﺷﮑﻮﻫﺘﺮﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪهاﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﭘﺲ از اﻧﻘﻼب 1956 ﻣﺠﺎرﺳـﺘﺎن رخ داده اﺳﺖ. اﯾﻦ واﻗﻌﻪ ﻃﺒﻘﺎت ﺣﺎﮐﻤﮥ ﻋﺎﻟﻢ را ﺳﺨﺖ ﺗﮑـﺎن داده و ﺳـﺎﺧﺖ و ﭘﺎﺧﺘﻬـﺎی آﻧﺎن را اﻓﺸﺎ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ. رژﯾﻤﻬﺎی ارﺗﺠﺎﻋﯽ ﮐﺸﻮران ﻋﺮب ﺑﻪ اﻧﺪازۀ دوﻟـﺖ اسراﺋﯿﻞ ﻧﮕﺮاﻧﻨﺪ. دﯾﻮاﻧﺴﺎﻻران ﭼﯿﻦ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷـﺪهاﻧـﺪ: آﻧـﺎن در ﭘﯿـﺮوی از ﺳﯿﺎﺳـﺘﯽ ﻓﺮﺻـﺖﻃﻠﺒﺎﻧﻪ از ﺷﺎه ﺣﻤﺎﯾﺖ میکردﻧﺪ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﺶ را ﻣﺤﮑﻮم ﻣﯽﻧﻤﻮدﻧﺪ (اﯾـﻦ روﯾـﻪ دﻧﺒﺎﻟـﻪﮔﯿﺮی ﺧﻂﻣﺸﯽ ﻣﺎﺋﻮ Mao و ﭼﻮو Chou ﺑﻮد ﮐﻪ از ﺷﺎه ﺑﻤﺜﺎﺑﮥ ﯾـﮏ مبارز «ﺿـﺪّاﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺴﺘﯽ» ﺗﻤﺠﯿﺪ ﻧﻤﻮدﻧﺪ). و دﯾﻮاﻧﺴﺎﻻران روﺳﯽ نه تنها ﺧﻮاﺳﺘﺎر «اﯾﺠـﺎد دردﺳـﺮ» ﺑﺮای دوﻟﺖ اﯾﺮان ﻧﺒﻮدﻧﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳـﻌﯽ در ﺗﺜﺒﯿـﺖ رژﯾـﻢ ﺷـﺎه و دﯾﮕـﺮ ﮐﺸـﻮران ﻫﻤﺠﻮار داﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﮑﻨـﺪ آﺷـﻮﺑﻬﺎی ﻣﻨﻄﻘـﻪای داﻣﻨﮕﯿـﺮ ﺷـﻬﺮوﻧﺪان ﺧـﻮدی ﺷـﻮد. در ﮔﺬﺷﺘﻪ رژﯾﻢ روﺳﯿﻪ ﺑﻪ ﺷﺎه اﺳﻠﺤﻪ ﻓﺮوﺧﺘﻪ و رادﯾﮑﺎﻟﻬﺎی ﻓﺮاری اﯾﺮاﻧﯽ را ﺑﻪ ﺳـﺎواک ﺗﺤﻮﯾﻞ داده اﺳﺖ. زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ اﺣﺘﻤـﺎل ﺳـﻘﻮط ﺷـﺎه ﻓﺰوﻧـﯽ ﯾﺎﻓـﺖ، روﺳـﻬﺎﺑﺘـﺪرﯾﺞ و ﻣﺤﺘﺎﻃﺎﻧﻪ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺧﻮﯾﺶ را ﺗﻐﯿﯿـﺮ دادﻧـﺪ. ﻏﻮﻏـﺎﮔﺮاﯾﯽ متظاهرانۀ ﻣـﺎﺑﯿﻦ روﺳـﯿﻪ وآﻣﺮﯾﮑﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﻤﻨﻈﻮر ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮان اﻧﺠﺎم میشد. ﺳﻔﯿﺮ آﻣﺮﯾﮑﺎ، وﯾﻠﯿﺎم ﺳﺎﻟﯿﻮان (William Sullivan) ﺻﺎدﻗﺎﻧﻪ ﻣﻌﺘﺮف ﺷﺪ: «ﻣﺎ ﻻﺋﻮس را اداره ﻣﯽﮐﺮدﯾﻢ اﻣّـﺎ در اﯾﺮان، ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪاً ﺑﺮاﯾﻤﺎن اﻫﻤﯿﺖ دارد، ﻧﻪ ﻣﺎ و ﻧـﻪ هیچ ﻗـﺪرت دﯾﮕـﺮی ﮐـﺎر زﯾـﺎدی ازﻣﺎن ﺑﺮ ﻧﻤﯽآﯾﺪ».(ﻧﻘﻞ از New York Times, 13 November 1978 )
ﺗﺮس دول ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ از ﭘﯿﺪاﯾﺶ «ﻫﺮج و ﻣﺮج» و «ﺧﻼء ﻗﺪرت» در اﯾﺮان در واﻗﻊ واﻫﻤــﻪ از ﻟﺒﺮﯾــﺰ ﺷــﺪن ﺷــﻮرش ﺗــﻮدهای و کنار ﮔﺬاﺷــﺘﻦ ﻣﯿــﺎﻧﺠﯿﮕﺮان ﻣــﺬﻫﺒﯽ و دﯾﻮاﻧﺴﺎﻻر اﺳﺖ. ﻣﺎﻫﯿﺖ اﺻﻠﯽ ﺟﻨﺒﺶ اﯾﺮان ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻧﯿﺴﺖ اﻣﺎ، اﻋﻄﺎء ﻣﺼﻮﻧﯿﺖ ﻧﺴـﺒﯽ برای اﺑﺮاز اﻓﮑﺎر ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻪ اﺳﻼم اﯾﻦ اﺟﺎزه را داد ﮐﻪ ﺳﺨﻨﮕﻮی ﺟﻨـﺒﺶ ﺷـﻮد. ﻫﻤـﺎن زﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻼً ﭼﺎدر را ﺑﻤﻨﻈﻮر ﻣﺒﺎرزۀ ﻧﻤﺎدﯾﻨﯽ ﺑﺎ ﺷﺎه ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﺮدﻧـﺪ اﻣـﺮوزه ﺑـﺮای ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪﺧﻤﯿﻨﯽ آن را از ﺳﺮ ﺑﺮ ﻣﯽدارﻧﺪ. ﻣﺄﻣﻮران ﺧﻤﯿﻨﯽ ﺑﻪ وی اﻃـﻼع دادهاﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﺎرﮔﺮان ﻧﻔﺖ «اﺣﺘﺮاﻣﯽ ﺑﺮای ﻣﺬﻫﺐ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ». ﺗﮑـﺎﭘﻮی دروﻧـﯽ ﺟﻨـﺒﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﺑﺴﯿﺎری از ﻃﺮﻓﺪاران ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺧﻤﯿﻨﯽ از ﻣﺤﺪودﯾﺘﻬﺎی تعیین ﺷـﺪه ﭘـﺎ ﻓﺮاﺗـﺮ ﺑﮕﺬارﻧﺪ. ﺑﺮ ﻋﮑﺲ آﻧﭽﻪﺗﺼﻮر ﻣﯽﺷﻮد ﺗﺨﺮﯾﺐ و وﯾﺮانﺳﺎزی ﺑﺎﻧﮑﻬـﺎ، ﻣﻐـﺎرهﻫـﺎ و ﺳﯿﻨﻤﺎﻫﺎ ﻋﮑﺲاﻟﻌﻤﻞﺿﺪّ«ﻏﺮﺑﯽ» ﯾﺎ ﺿﺪّ«ﻣﺪرن» ﻧﯿﺴـﺖ، ﺑﻠﮑـﻪ ﻫﻤـﺎن ﻣﺒـﺎرزۀ ﺿـﺪّﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در آﺷﻮﺑﻬﺎی ﻣﺪرن ﻏﺮﺑﯽ، از واﺗﺲ(Watts) ﮔﺮﻓﺘﻪﺗـﺎ ﮔﺪﻧﺴـﮏ (Gdansk)، به چشم ﻣﯿﺨﻮرد.
ﻫﻢ در زﻣﺎن ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﻫﻢ در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ، ﺑﻮرژوازی، ﻣﻼﻫﺎ و ارﺗﺶ ﺗﻨﺎﻗﻀـﺎت ﻓﺎﺣﺸﯽ داﺷﺘﻪاﻧﺪ. ﻣﻌﺬﻟﮏ هیچ یک از اﯾﻦ دﺳﺘﻪﻫﺎ ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺪون دو دﺳﺘﮥ دﯾﮕﺮ دوام ﺑﯿــﺎورد. ﻋﻠﯿــﺮﻏﻢ ﺑﯿﺎﻧــﺎت ﻧﺎﺳﺎزﺷــﮕﺮاﻧﻪاش، ﺧﻤﯿﻨــﯽ در ﭘﺸــﺖ ﭘــﺮده مشغول ﻣﺬاﮐﺮات ﺳﺮّی ﺑﻮد و ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺟﺒﻬﮥ ﻣﻠّﯽ ﺗﻼش ﻣﯽﮐﺮد اﻧﺴﺠﺎم ارﺗﺶ را ﺣﻔﻆ ﻧﻤﺎﯾـﺪ و ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺪاراﻧﺶ ﺗﻮﺻﯿﻪﻣﯽﮐﺮد از ﺗﺤﺮﯾﮏ ارﺗﺶ ﺧﻮدداری ورزﻧﺪ. ﺳﺮاﻧﺠﺎم، ﻋﻨﺎﺻـﺮ رادﯾﮑﺎل ﻧﺒﺮد ﻧﻬﺎﯾﯽ را داﻣﻦ زدﻧﺪ و ﺧﻤﯿﻨﯽ را ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ اﻗﺪام ﻧﻤﻮدﻧـﺪ. ارتش ﮐـﻪ در ﺷﺮف از ﻫﻢ ﭘﺎﺷﯿﺪﮔﯽ ﺑﻮد ﺗﺴﻠﯿﻢ دوﻟﺖ وی ﺷﺪ زﯾﺮا اﯾﻦ راه را ﺗﻨﻬﺎ ﭼﺎره ﺑـﺮای ﻣﻬـﺎر ﻃﻐﯿﺎن ﻣﺮدﻣﯽ ﻣﯽداﻧﺴﺖ.
در اﯾﺮان، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺮﺗﻐﺎل ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺳـﻘﻮط رژﯾـﻢ ﻓﺎﺷﯿﺴـﺘﯽ، ﻋـﺪم اﻣﮑـﺎن دﺧﺎﻟـﺖ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢﻧﯿﺮوﻫﺎی ﺧﺎرﺟﯽ و ﻧﺎﺗﻮاﻧﯽ ﻃﺒﻘﮥ ﺣﺎﮐﻤﮥ داﺧﻠـﯽ ﻣﻤﮑـﻦ اﺳـﺖ ﺑﺎﻋـﺚ اﯾﺠـﺎد ﻓﻀﺎی ﺑﺎزی ﺑـﺮای آزﻣﺎﯾﺸـﺎت اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ ﺷـﻮد. اﻋﺘﺼـﺎﺑﯿﻮﻧﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎ ﺷـﺮط و ﺷـﺮوطِ خودشان ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎر ﺑﺮﮔﺸﺘﻪاﻧﺪ، ﯾﺎ ﻣﺮدﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ را ﺗﺼﺮف ﻧﻤﻮدهاﻧﺪ و ﺑـﻪ ﻣﯿـﻞ ﺧﻮد اداره ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﺑﺎزﻧﻤﺎﯾﯽ از ﻗﺪرتِ دوﮔﺎﻧﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﻮز ﺗﺴﻠﯿﻢ دوﻟـﺖ ﻧﺸـﺪهاﻧﺪ. ﻋﻠﯿﺮﻏﻢ درﺧﻮاﺳﺘﻬﺎی ﻣﺘﻌﺪد ﺧﻤﯿﻨـﯽ، ﺻـﺪﻫﺎ ﻫـﺰار اﺳـﻠﺤﮥ ﻣﺘﻌﻠـﻖ ﺑـﻪ گروههای ﭼﺮﯾﮑﯽ ﯾﺎ ﺗﻮزﯾﻊ ﺷﺪه ﻣﺎﺑﯿﻦﻣﺮدم ﺗﺎ اﻣﺮوز ﺗﺤﻮﯾﻞ دوﻟﺖ داده ﻧﺸﺪهاﻧﺪ. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ، ﺟﻨﺒﺸﻬﺎی ﻣﺴﺘﻘﻞ ﮐُﺮد، ﺑﻠﻮچ و آذری ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻓﺮﺻﺖ را ﻏﻨﯿﻤﺖ ﺷـﻤﺮده و ﻃﻐﯿـﺎن را ﺑﻪ ﻣﺮزﻫﺎی ﺑﺤﺮاﻧـﯽ ﮐﺸـﻮرﻫﺎی ﻣﺠـﺎور ﺑﮑﺸـﺎﻧﻨﺪ و «هموطنان» خویشتن را ﺑـﻪ ﺷﻮرش ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﻨﻨﺪ.
رؤﺳﺎ و ﻣﻔﺴﺮان ﺳﯿﺎﺳـﯽ ﺗﻈـﺎﻫﺮ ﻣـﯽﮐﻨﻨـﺪ ﮐـﻪ دﺳـﺖ ﮐﻤﻮﻧﯿﺴـﺘﻬﺎ ﯾـﺎ دﮔـﺮ ﺟﺮﯾﺎﻧﺎت ﭼﭙﯽ را در ﻫﺮ ﻓﻌﺎﻟﯿّﺖ رادﯾﮑﺎﻟﯽ میبینند. ﺣﻘﯿﻘﺖ اﻣﺮ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺰب «ﮐﻤﻮﻧﯿﺴﺖ» اﯾﺮان (ﻫﻤﺎن ﺣﺰب ﺗﻮده) ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﻮاﺿﻊ اﺻـﻼحﻃﻠﺒﺎﻧـﻪاش و ﺗﺒﻌﯿﺖ کورکورانه از ﺳﯿﺎﺳﺘﻬﺎی ﺧﺎرﺟﯽ روﺳﯿﻪ، اﻋﺘﺒـﺎر ﺧـﻮدش را ﮐـﺎﻣﻼ ً از دﺳـﺖ داده و ﻋﻠﯿﺮﻏﻢ آﻧﮑﻪﺗﻮﺳﻂ رژﯾﻢ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﺑﮑﻠﯽ ﻧﺎﺑﻮد ﮔﺸﺘﻪ ﺑـﻮد، از «اﻧﻘـﻼب ازﺑﺎﻻی» ﺷﺎه ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽﻧﻤﻮد و ﻗﯿﺎﻣﻬﺎی ﻣﺮدﻣﯽ ﺳﺎﻟﻬﺎی 1963 و 1978 را ﻣﺤﮑـﻮم ﮐـﺮد. اخیراً ﺣﺰب ﺗﻮده ﺧﻮاﺳﺘﺎر ﺗﺸﮑﯿﻞ دوﻟﺖ اﺋﺘﻼﻓـﯽ ﺷـﺪه ﺗـﺎ در اﺳـﺮع وﻗـﺖ «اﻗﺘﺼـﺎد ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺑﺎﺛﺒﺎت» ﺷﻮد و «ﺑﺤﺮان ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن ﺑﺮﺳﺪ».
و اﻣّـﺎ ﮔﺮوﻫﻬــﺎی داﻧﺸــﺠﻮﯾﯽ و ﭼﺮﯾﮑـﯽ اﮔــﺮ ﭼــﻪ ﻣﻤﮑـﻦ اﺳــﺖ از رژﯾﻤﻬــﺎی «ﮐﻤﻮﻧﯿﺴﺘﯽ» دﻟﺴﺮد ﺷﺪه ﺑﺎﺷـﻨﺪ، ﻣﻌـﺬﻟﮏ ﻫﻨـﻮز ﻫﻤـﺎن ﺳﻠﺴـﻠﻪﻣﺮاﺗـﺐ ﺳـﺎزﻣﺎﻧﯽ و ﺳﯿﺎﺳﺘﻬﺎی دﺳﯿﺴﻪﮐﺎراﻧﮥ ﺑﻮروﮐﺮاﺗﻬﺎی رژﯾﻤﻬﺎی ﺳـﺮﻣﺎﯾﻪداری دوﻟﺘـﯽ را اﻋﻤـﺎل میﮐﻨﻨﺪ. اﻧﮕﺎری از ﻓﺮاﯾﻨﺪ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻟﮥ ﺿﺪّ اﻧﻘﻼبِ ﻟﻨﯿﻨـﯽ-اﺳـﺘﺎﻟﯿﻨﯽ ﻫـﯿﭻ درس ﻋﺒﺮﺗـﯽ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ. ﺑﺎ اﺳﺘﻌﻤﺎل ﻋﺒﺎرات ﺧﺸﮏ و دﮔﻤـﯽ ﻣﺎﻧﻨـﺪ «ﮐـﺎرﮔﺮان زﺣﻤـﺘﮑﺶ وﻃـﻦﭘﺮﺳﺖ» (ﻋﺒﺎرﺗﯽ ﮐﻪﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ ﮐﺎرﮔﺮان را ﺗﻤﺠﯿﺪ ﻣﯽﮐﻨﺪ)، و اﺻﻄﻼﺣﺎت واﭘﺴﮕﺮایی ﻣﺜﻞ «رﻫﺒﺮﯾـﺖ ﺻـﺎﻟﺢ»، «ﻣﻼﻫـﺎی ﭘﯿﺸـﺮو»، «ارﺗـﺶ ﻣﺮدﻣـﯽ»، «دوﻟـﺖ ﮐـﺎرﮔﺮی» و ﻣﻘﻮﻻت ﻣﺘﻨﺎﻗﺾ ﻣﺸﺎﺑﻬﯽ، آﻟﻮدﮔﯽ اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮑﯽ را ﺗﺸﺪﯾﺪ ﻣﯽﮐﻨﻨـﺪ و ﺳـﻄﺢ آﮔـﺎﻫﯽ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ را ﺗﻘﻠﯿﻞ ﻣﯽدﻫﻨﺪ. در اﯾﻦﺑﺤﺒﻮﺣﻪ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑـﺮای ﮐﺴـﺐ ﻗـﺪرت واﻗﻌـﯽ ﺷﻮراﯾﯽ ﻣﺸﻐﻮل اﻗﺪام ﺑﺎﺷﺪ؟
ﯾﮏ ﺣﮑﻮﻣﺖ «ﻣﺮدﻣﯽ» ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧـﺪ از اﻧﻘـﻼب دﻓـﺎع ﮐﻨـﺪ زﯾـﺮا ﻻزم اﺳـﺖ درﻣﻘﺎﺑﻞ اﻧﻘﻼب ازﺧﻮدش دﻓﺎع ﻧﻤﺎﯾﺪ. اﻣّﺎ اﮔﺮ ﺗﻮدهﻫﺎ را ﺧﻠﻊ ﺳﻼح و دﻟﺴﺮد ﮐﻨـﺪ، ﮐـﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪﺗﺎ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﻬﺎﺟﻤﺎت ارﺗﺠﺎع از ﺣﮑﻮﻣﺖ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ؟ زﻣﺎﻧﯿﮑـﻪ ﻣﺼﺪّق از ارﺗﺶ ﺑﺮﻋﻠﯿﻪ اﻋﺘﺼﺎﺑﯿﻮن و ﺗﻈﺎﻫﺮﮐﻨﻨـﺪﮔﺎن اﺳـﺘﻔﺎده ﮐـﺮد، ﺧـﻮدش زﻣﯿﻨـﮥ ﮐﻮدﺗﺎی ﺳﺎزﻣﺎن ﺳﯿﺎ را ﻣﻬﯿﺎ ﻧﻤﻮد. ﺑﻦ ﺑﻼ(Ben Bella) ﺻﺤﻨﻪ را ﺑﺮای آﻣﺪن ﺑﻮﻣﺪﯾﻦ (Boumédienne) آﻣﺎده ﺳﺎﺧﺖ و اﯾﻦ آﺧﺮی ﺟﺮﯾﺎﻧﺎت ﺧﻮدﻣﺨﺘـﺎر در الجزایر را ﻧﺎﺑﻮد ﮐﺮد؛ و ﺑﺎﻻﺧﺮه، ﺑﺎﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﮐﺎرﮔﺮان و دﻫﻘﺎﻧﺎن ﻣﺴﻠﺤﯽ ﮐـﻪ ﮐﺎرﺧﺎﻧـﻪﻫـﺎ و زﻣﯿﻨﻬﺎ را ﺗﺼﺮف ﮐﺮده بودند، آلنده (Allende) -ﺑﻪ ﮐﻤـﮏ ﮐﺎﺳـﺘﺮو- زﻣﯿﻨـﻪ را ﺑﺮای روی ﮐﺎر آﻣﺪن ﭘﯿﻨﻮﺷﻪ (Pinochet) ﻫﻤﻮار ﺳﺎﺧﺖ.
ﻣﺴﺌﻠﮥ اﺳﺎﺳﯽ در ﻣﻮرد اﯾﺮان اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺗﺮﮐﯿﺒـﯽ از ﻧﯿﺮوﻫـﺎ دوﻟـﺖ را ﺑﺪﺳﺖﺧﻮاﻫﻨﺪ آورد، ﺑﻠﮑﻪ ﺳﺆال ﻣﻬﻢ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ آﯾﺎ ﮐﺎرﮔﺮان ﻣﯽﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺧﻮﯾﺸـﺘﻦ را ﻣﺴﺘﻘﻼﻧﻪﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ دوﻟﺖ ﺑﺴﯿﺞ ﮐﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ؟ اﮔﺮ ﮐﺎرﮔﺮان از ﻃﺮف ﺧﻮدﺷـﺎن ﺳـﺨﻦ ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ، ﺑﻮروﮐﺮاﺗﻬﺎ ﺑﺠﺎی ﮐﺎرﮔﺮان ﺳﺨﻦ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ. اﮔﺮ ﺗﺠـﺎرب و ﺑﺮداﺷـﺘﻬﺎی ﺧﻮد را ﺑﻪ ﮔﻮش ﺑﻘﯿّﻪ ﻧﺮﺳﺎﻧﻨﺪ (ﻣﺜﻼ ً از ﻃﺮﯾﻖ ﺿﺒﻂ ﻣﺎﺷﯿﻨﻬﺎی ﭼﺎﭘﺨﺎﻧﻪ و اﯾﺴﺘﮕﺎﻫﻬﺎی رادﯾﻮﯾﯽ)، رﺳﺎﻧﻪﻫﺎی ﺟﻤﻌﯽﻣﻮﻓّﻖ ﺧﻮاﻫﻨـﺪ ﺷـﺪ ﮔﻔﺘﺎرﺷـﺎن را ﺗﺤﺮﯾـﻒ ﯾـﺎ ﺳﺎﻧﺴـﻮر ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﺗﻨﻬﺎ راه دﻓﺎع از اﻧﻘﻼب، ﺑﺴﻂ و ﮔﺴﺘﺮش آن اﺳﺖ. ﺣﺘـﯽ اﮔـﺮ ﭼﻨـﯿﻦ ﺟﻨـﺒﺶ ﮔﺴﺘﺮدهای در ﻧﻬﺎﯾﺖ اﻣﺮ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﺨـﻮرد، برگرداندن ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﺑـﻪ ﻣﺮﺣﻠـﮥ ﻣـﺎﻗﺒـﻞ اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻤﺎم دﺳﺖﯾﺎﻓﺘﻬـﺎی اﻧﻘـﻼب ﺑـﯽاﻧـﺪازه ﻣﺸـﮑﻠﺘﺮ ﺧﻮاﻫـﺪ ﺑـﻮد.
ﮐﺎرﮔﺮاﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ اﮐﻨﻮن در ﺟﻮاﻣﻊ رﻓﻮرﻣﯿﺴﺘﯽ و ﺑﻮروﮐﺮات زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﺗﻮﺳﻂ ﯾﮏ ﺟﻨﺒﺶ رﻓﻮرﻣﯿﺴﺘﯽ و ﺑﻮروﮐﺮات ﺑﻪ وﺟﺪ ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ آﻣﺪ. ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺟﻨﺒﺶ رﯾﺸـﻪای و رادﯾﮑﺎل ﮐﻪ اﺳﺎس دﺳﺘﮕﺎه ﺟﻬﺎﻧﯽ را زﯾﺮ ﺳـﺆال ﺑﺒـﺮد، آﻧـﺎن را ﻣﺘﻘﺎﻋـﺪ خواهد ﮐﺮد ﮐﻪ از ﻣﺪاﺧﻠﮥ دول ﺧﺎرﺟﯽ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮی ﮐﻨﻨﺪ. ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻨﺒﺸﯽ ﻣﻤﮑﻦ اﺳـﺖ آﻧـﺎن را ﺗﺮﻏﯿﺐ ﺑﻪ اﯾﺠﺎد ﺣﺮﮐﺖ ﻣﺸﺎﺑﻬﯽﻧﻤﺎﯾﺪ. «اﻧﻘﻼﺑﻬﺎی آﯾﻨﺪه ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺗﻬﺎﺟﻢ ﺑﻪ ﮐـﻞّ رژﯾـﻢ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺣﺎﻣﯽ و ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ در دﻧﯿﺎ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻨﺪ» (ﻣﻮﻗﻌﯿﺖآﻓﺮﯾﻨـﺎن بینالملل Situationist International).
در ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﺮدم ﻣﻮﻓﻖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎرﯾﺦ ﺧﻮد را رﻗـﻢ ﺑﺰﻧﻨـﺪ، آﻧـﺎن بتدریج ﻧﻘﻄﮥ اوج ﺳﺮﮐﻮب ﺷﺪۀ ﺗﻼﺷﻬﺎی ﭘﯿﺸﯿﻦ را ﮐﺸﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻃﻐﯿﺎﻧﯽ را ﮐﻪ اﻣـﺮوز در اﯾﺮان ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ روزﻧﮥ اﻣﯿﺪی اﺳﺖ ﮐـﻪ ﺳـﺮدرﮔﻤﯽ و ﮐـﻨﺶ اﻧﻔﻌـﺎﻟﯽِ راﯾـﺞ را ﮐﻨﺎر ﻣﯽﮔﺬارد و ﻣﻌﻀﻼت را ﺑﺸﮑﻞ ﻣﻠﻤﻮﺳـﯽ ﻣﻄـﺮح ﻣـﯽ ﺳـﺎزد. اﯾـﻦ ﻃﻐﯿـﺎن ﻣﻈﻬـﺮ ﺣﻘﯿﻘﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﺳﺖ.
دﻓﺘﺮ اﺳﺮار ﻋﻤﻮﻣﯽ
12 ﻣﺎرس 1979
(ﺑﺮﮔﺮدان: ﻏﺎرﻧﺸﯿﻨﺎن ﻣﺎﻟﯿﺨﻮﻟﯿﺎﯾﯽ، 22 آﮔﻮﺳﺖ 2003)
"انقلاب " از منظر آنارشیسم
Anarchist revolutions
https://en.wikipedia.org/wiki/Category:Anarchist_revolutions
anarchist revolution
Revolution everywhere!
:)
رزا این شکل بحث کردن نیست! در کامنت بالا دو نقل قول آورده ای یکی نوشته ":34 سال پس از انقلاب بهمن57 ،" و دیگری نوشته : " ﻗﯿﺎم اﯾﺮان ﺑﺎﺷﮑﻮﻫﺘﺮﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪهاﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﭘﺲ .." یکی حوادث سال 57 را قیام می داند و دیگری انقلاب .و ظاهرا شما هر دو گفته را قبول داری . با باد حرکت می کنی . هر کس واژه انقلاب را بصورتی به کار می برد. سلطنت طلبان از واژه انقلاب و شاه و مردم حرف می زنند. جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی . یکی از انقلاب صنعتی ، آیا تفاوتی را بین واژه " انقلاب " نمی بینی ؟ آیا همه آنها منظورشان از انقلاب همان است که شما نظورتان است یا فرق دارد .
انقلاب قیام و شورش عمومی، خیزش...
چه فرقی دارد؟
شما شاید آنموقع نبودید و من هم بچه بودم.
اعلامیه ی موقعیت گران که مارکسیست هم بودند از قیام می گوید. این اعلامیه در همان سالهای ابتدایی نوشته شده و بعدها به نشریه ی آنارشیستی برای درج سپرده شد و به زبان انگلیسی هم در خارج پخش شد.
اینکه در نهایت "زیربنا" که بقول مارکسیستها "اقتصاد" سرمایه داری است عوض نشد و روبنای سیاسی اسلامی شد. پس قیام بود و نه انقلاب.
از نظر من روبنا و زیر بنا و میانه بنا فرقی ندارد.
در مورد زنان این انقلاب از عقب بود که ما را به دوره ی قوانین صدر اسلام و برده داری انداخت و تمام حقوق انسانی از زنان سلب شد. همه ی زنان در موقعیت برده قرار گرفتند. حق طلاق/حضانت فرزند/شهادت... برای همه ی زنان یکی شد و یعنی برده ی مردان. ارث و املاک و مالکیت شان نیز دستخوش تغییر شد.
در دیدگاه مارکسی اما زنان در نظر گرفته نمی شوند. ما زنان آنرا قیام نمی دانیم. انقلاب اسلامی زنان را به پایین ترین بخش هرم قدرت و در کنار حیوانات قرار داد. برای مصرف مردان.
حال شما بنشینید و سر واژه و معانی بحث مکتبی کنید. انقلاب بهمن در دل سرمایه داری مردان، برده داری زنان را اجرا میکند. بمانند عربستان و بمانند داعش در سوریه و عراق. و متاسفانه بخش بسیار بزرگی از زنان کمونیست و چپ و مردانشان اینهمه را ندیدند و فقط چون ایران از حوزه ی انحصارات و سیستم جهانی سرمایه با انقلاب اسلامی به بیرون پرت شد، آنرا مثبت ارزیابی کردند.
از نظر من انقلاب اصلی ابتدا در فرد بصورت روزمره است. و در مقاطعی که عده ی زیادی را در بر بگیرد بمانند مناطق زنان در روژاوا، بومیان مکزیک جیاپاس و کلکتیوها و کمون ها، انقلابی مداوم. من تنها به فاکتور دگرگونی زیربنا توجه نمی کنم. روبنای سیاسی/فرهنگی بسیار تعیین کننده است.
من از انقلاب روژاوا می گویم چون "روبنا" عناصر آینده ای را در دل خود می پروراند که دیر یا زود اگر موفق شود «هر کس به اندازه ی نیازش» که کمونیسم است، اجرا خواهد شد. انقلاب بهمن از این نظر انقلاب بود ولی از سرمایه داری به برده داری. برای مردان البته زیربنای اقتصادی همان سرمایه داری ماند و البته با حقوقی بیشتر برای مردان.
انقلاب همواره یک جهت ندارد. انقلاب هم در برخورد با جنسیتها متفاوت است. انقلاب اسلامی دگرگونی زیربنایی و روبنایی عظیمی را در زندگی زنان ایجاد کرده و ما زنان را در دل سرمایه داری به برده داری فرستاد.
شخصن نه علاقه ای به بحث های مارکسی دارم و نه اصولن اینهمه را قبول دارم. برای فهم مطلب تلاش کردم که نظر خود را با زبان مارکسی برای درک مطلب مطرح کنم.
در زبان مارکسی زنان مفقودند.
اگرچه یکی از زنان شورایی کمابیش این فقدان را در کتاب جدید ساحره و کانیبال جبران کرده.
سیلویا البته حزب کمونیستی نیست و کمونیست شورایی میباشد.
برای درک نظر من میتوان به او نیز رجوع کرد:
معرفی ترجمه ی کتاب فیمنیستی آدمخوار و ساحره: بدن و انباشت اولیه از سیلویا فدریچی
http://archiverosa.blogspot.co.id/2014/09/blog-post_28.html
مصاحبه با سیلویا فدریچی نویسنده "کالیبان و ساحره ها"
http://www.peykarandeesh.org/articles/791-federici.html
چرا به فکر نوشتن کتابی در باره ساحره ها و موضوع شکار ساحره ها افتادید؟
http://www.peykarandeesh.org/articles/791-federici.html
نگارش این کتاب در جریان تحقیقاتی که از اوایل 1970 آغاز کرده بودم و به مباحث درون جنبش زنان مربوط می شد ریشه گرفت. نقطه آغاز بحث این بود که منشاء تبعيض نسبت به زنان چیست و اینکه چرا زنان در جامعه سرمايه دارى جایگاه های مختلفی در مقایسه با مردان دارند. در درجه اول می خواستم بفهمم که چرا زنان هنوز مورد تبعیض اند. نظریه ای هم در مورد آن برای خودم داشتم، به خصوص هدفم این بود که نشان دهم این تبعیض بر سنت استوار نیست، و در واقع زاده جامعه سرمايه دارى است. به عبارت دیگر پدرسالاری صرفا میراث گذشته نیست، بلکه در سرمايه دارى دوباره بنیاد یافته است. من تلاش می کنم این نظر را بسط دهم که سرمايه دارى سازمان کار مشخصی دارد که دو جنبه را در بر می گیرد: تولید کالا و همینطور تولید نیروی کار برای بازار. این زنان هستند که تحقق تولید نیروی کار را به عهده دارند و تبعیض علیه آنها از اینجا ناشی می شود که این واقعیت از دیده ها پنهان مانده است. بنابراین، حتی قدرت اجتماعىِ محدودی هم که برای یک مرد کارگر به رسمیت شناخته شده و حقوق و دستمزدی بابت آن دریافت می کند، نسبت به زنان نفی شده و زنان از آن محرومند.
اگر ما سرمايه دارى را از زاویه کار مورد تجزیه و تحلیل قراردهیم و کار غیر مزدی را هم در آن بگنجانیم، تازه متوجه می شویم که رابطه مزدوری بسیار پیچیده تر از آن درک از سرمایه داری است که به کار مزدورى صرف بسنده می کند. به علاوه، رابطه مزدوری مکانیسم های طرد و کنار زدن را نیز شامل می شود و همانطور که مارکس می گوید، کار غیر مزدوری در مکانیسم های استثمار ادغام شده است.
در سخن از نقش زنان می توان گفت که کار آنها مهم ترین بخش فرایند تولید است زیرا آنها آفریننده انسان هایی هستند که کار خواهند کرد. اگر تولید کننده ای وجود نداشته باشد محال است بتوان خودروهای سواری تولید کرد. براین پایه است که می گویم: زنجیرهء مونتاژ صنایع از آشپزخانه شروع می شود، از دستشویی، از جسم و تن ما. سرمايه دارى این را به خوبی درک کرده است زیرا بیش از هر سیستم استثماری دیگر به کار اهمیت داده است. واضح است در این سیستم زنان مهمترین عامل مولد محسوب می شوند اما برای آنکه هزینه تولید تا حد ممکن کاهش یابد این کار نامرئی شده است. خواستم با مطالعه تاریخ تلاش کنم این فرایند را بفهمم. از قرن 19 شروع کردم و باز بیشتر به گذشته برگشتم و در آنجا بود که با پدیده شکار ساحره ها برخورد کردم.
انقلاب بهمن برای زنان انقلابی بود که آنان را به مناسبات برده داری برگرداند.
برای مردان قیام بود و چون زیربنای اقتصادی باقی ماند و روبنای سیاسی عوض شد (شاه به خمینی).
از نظر من سیر تاریخ دترمنیستی نیست. ما در دل سرمایه داری مناسبات فئودالی و برده داری نیز داریم. در کلکتیوها و نواحی نیز مناسبات کمونی و کمونیستی.
من انقلاب را بمانند جهشی بیولوژیکی ارزیابی میکنم. 99% این جهش ها منفی و مُردنی هستند. 1% مثبت. محیط دگرگون شده ی طبیعی میتواند به 1% امکان بقا بدهد. مثل گذر از دوره ی یخبندان که جهش های ژنتیکی توانایی بقا یافتند چون محیط زیستی تغییر یافت.
در علوم اجتماعی مارکسی ها انقلاب را جهشی میدانند که زیربنای اقتصادی را تغییر دهد. و یک طرفه و خطی از برده داری به فئودالی و سرمایه داری به سوسیالیستی...
این علوم اجتماعی مناسبات همزمانی را در نظر نمی گیرد. مادر و خواهر و همسران یک مرد ایرانی امروزه در مناسبات برده داری زندگی می گذرانند. مرد اما در مناسبات سرمایه داری...
نوشتید: رزا این شکل بحث کردن نیست! در کامنت بالا دو نقل قول آورده ای یکی نوشته ":34 سال پس از انقلاب بهمن57 ،" و دیگری نوشته : " ﻗﯿﺎم اﯾﺮان ﺑﺎﺷﮑﻮﻫﺘﺮﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪهاﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﭘﺲ .." یکی حوادث سال 57 را قیام می داند و دیگری انقلاب .و ظاهرا شما هر دو گفته را قبول داری . با باد حرکت می کنی . هر کس واژه انقلاب را بصورتی به کار می برد. سلطنت طلبان از واژه انقلاب و شاه و مردم حرف می زنند. جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی . یکی از انقلاب صنعتی ، آیا تفاوتی را بین واژه " انقلاب " نمی بینی ؟ آیا همه آنها منظورشان از انقلاب همان است که شما نظورتان است یا فرق دارد .
رزا: زبان نیز مقوله ای جنسیتی میباشد. انقلاب اسلامی مشخصن زنان ایران را به مناسبات برده داری پرتاب کرد. هم در روبنا (قوانین شریعت/فرهنگ/...) و هم در زیربنا (ارث و مالکیت)
مردان کماکان در مناسبات سرمایه داری قرار دارند و در روبنا برده دار (دارای کنیز).
انقلاب اسلامی قیام علیه برچیدن کار مزدی نبود. مردم خواهان سهم بیشتری از تولید و کالا بودند. مردان از نظر فرهنگی خواهان بازپس گرفتن قدرتشان در خانه و اجتماع بروی زنان و فرزندانشان بودند و این را در اجرای اسلام می دیدند. سرمایه داران نیز این رشوه را به مردان توسط بازرگان/بنی صدر و چهره های کرواتی اسلامی در همان زمان به مردان دادند. برتری بر زنان منافع تمام مردان را در تقسیم قدرت جدید بر آورده کرد. برای زنان انقلابی ارتجایی بود. برای مردان معامله ای پر سود. زنان در واقع با شرکت در انقلابی مردانه گور خود را کندند.
کمون پاریس اما انقلابی برای برچیدن کل سیستم سرمایه داری و برقراری نظام اشتراکی بود. زنان کمونارد توانستند در شرکت در این انقلاب قدمی به جلو در جهت منافع خود بردارند...
من با باد حرکت نمی کنم.
منافع من با شما فرق دارد چون جنسیتم فرق دارد و ما زبان مُشترکی نیز نداریم. چون زبان همانطور که گفتم جنسیتی است. من زبان مارکسی شما را میدانم. وقتش است که شما نیز برای ورور به بحث کمی تلاش کنید دنیا را با عینکی زنانه ببینید. در این رابطه روبنای سیاسی/فرهنگی اسلامی/حقوقی اسلامی بشدت بروی زیربنا اثر میگذارد. برای زنان انقلاب بهمن یک انقلاب ارتجاعی بود و بر زیربنای اقتصادی زندگی زنان اثر شدیدی گذاشت و آنان را به ماشین جوجه کشی و رحم تولید نیروی کارتقلیل داد. روبنای اسلامی در واقع بشدت با زیربنای سرمایه داری همخوانی یافت. این سیر قیام های ضد غربی و داعشی از نوع انقلاب اسلامی در تمام خاورمیانه گسترش یافته و بدون شک بجز «روژاوا» تمام خیزشها و قیام های "ضد امپریالیستی" را در منطقه از نظر منافع زنان ارتجاعی می کند.
باید پرسید انقلاب/قیام/شورش علیه چه میباشد؟
سهم بیشتری از قدرت/مصرف؟
یا ایجاد مناسباتی نوین؟
فرقی ندارد انقلاب در محیط کوچک خانواده/روستا/شهر/کشور/جهان/گالکسی
انقلاب بر علیه مناسبات قدرت.
انقلاب سفید/اسلامی/سوسیالیستی... اینها همه تقسیم جدید مناسبات قدرت بوده نه انقلاب.
انقلابی آنارشی در واقع برچیدن مناسبات قدرت را در نظر دارد و لغو سروری.
پس شورش کودک و مبارزات رورمره ی زنان خود انقلابی مداوم و روزمره است علیه مناسبات قدرت و در نهایت میتواند ابعاد بزرگتری بخود بگیرد و اشکال دیگر ستم بمانند ستم طبقاتی/نژادی و غیره را در اتحاد قربانیان با هم در بر بگیرد و علیه تمام اشکال سلسله مراتبی موضع داشته باشد بمانند کمون پاریس که نهایتن آلترناتیو سیستم دمکراسی مستقیم را از دل خود آفرید. و تنها تقسیم قدرت و جابجایی مدیران نبود بلکه لغو آن. این عمل در انقلاب اکتبر انجام نشد. مدیران عوض شدند در روسیه و حزب کمونیست بعنوان نخبگان قدرت گرفتند. پس انقلاب اکتبر انقلاب نبود و تجدید آرایش مناسبات قدرت بود، اما کمون پاریس انقلابی علیه کُل مناسبات قدرت بود. انقلاب مداوم زنان در روژاوا مناسبات قدرت مرد علیه زن را نشانه گرفته و در جهت تقسیم مجدد ثروت و مالکیت به نفع اکثریت تولید کنندگان است. لغو مناسبات قدرت در مالکیت و ارث و ابزار تولید.. در امتداد آن انقلابی مداوم است که در زمان امتداد داشته و تاریخی ندارد مثل بهمن ماه (شاه رفت!) نیست.
برای گور سپاری سیستم هر روز یک انقلاب لازم است چون سیستم در یک فرد تبلور نیافته است. سیستم در خود ما زنده است، وقتی که ما قدرتمان را بر دیگری تحمیل می کنیم. انقلاب اسلامی ایران خیزش مردان بی قدرت شده بود که با گرفتن سهمی از اعمال قدرت بروی زنان به خانه ها و کارخانه ها و پلانتاژها بازگشتند... بازگشت قدرت به مردان در سطحی وسیع و باز تثبیت قدرت سرمایه در کُل. انقلابی مردانه!
"منافع من با شما فرق دارد چون جنسیتم فرق دارد و ما زبان مُشترکی نیز نداریم". با این باوری که شما دارید، درست است من زن نیستم و از این رو زبان آنارشیست را نمی فهم!..من نمی دانستم تفکر آنارشیستی متعلق به زنان است ! من نمی توانم بفهم که کمون پاریس انقلاب بود( چون زنانه بود) اما حوادث اکتبر 1917 انقلاب نبود.( چون مردانه بود).من نمی توانم بفهم که آیا در جامعه بقول شما رژوا فقط زنان زندگی می کنند و مردی وجود ندارد.؟ از نظر من شما با جمهوری اسلامی در بعضی نقطه نظرها شریک هستید( آنها اتوبوس ها را مردانه و زنانه کردند) شاید شما هم بتوانید جامعه را از شر مردان جدا کنید؟ اما آن زمان دیگر عشقی وجود ندارد، نسلی رویانده نخواهد شد و جامعه فرو خواهد پاشید و شما به هدف خود نائل خواهید آمد . پس همینطور که کمونیست کارگری می گوید و از این نقطه نظر با شما شریک است، زنده باد انقلاب زنانه ...آنارشیسم زنانه در رویاهایتان موفق باشید به امید روزی که مرد در روی زمین نباشد و شما جامعه طبقه ای زنانه تشکیل دهید.خوب بخوابید!
نوشتید: من نمی توانم بفهم که کمون پاریس انقلاب بود( چون زنانه بود) اما حوادث اکتبر 1917 انقلاب نبود.( چون مردانه بود).
رزا: شورش کودک و مبارزات رورمره ی زنان خود انقلابی مداوم و روزمره است علیه مناسبات قدرت و در نهایت میتواند ابعاد بزرگتری بخود بگیرد و اشکال دیگر ستم بمانند ستم طبقاتی/نژادی و غیره را در اتحاد قربانیان با هم در بر بگیرد و علیه تمام اشکال سلسله مراتبی موضع داشته باشد بمانند کمون پاریس که نهایتن آلترناتیو سیستم دمکراسی مستقیم را از دل خود آفرید. و تنها تقسیم قدرت و جابجایی مدیران نبود بلکه لغو آن. این عمل در انقلاب اکتبر انجام نشد. مدیران عوض شدند در روسیه و حزب کمونیست بعنوان نخبگان قدرت گرفتند. پس انقلاب اکتبر انقلاب نبود و تجدید آرایش مناسبات قدرت بود، اما کمون پاریس انقلابی علیه کُل مناسبات قدرت بود.
نوشتید: من زن نیستم و از این رو زبان آنارشیست را نمی فهم!..من نمی دانستم تفکر آنارشیستی متعلق به زنان است !
رزا: آنارشی بدون فمینیسم تنها یک "کیر" است!
نوشتید: شاید شما هم بتوانید جامعه را از شر مردان جدا کنید؟ اما آن زمان دیگر عشقی وجود ندارد، نسلی رویانده نخواهد شد و جامعه فرو خواهد پاشید...
رزا: نسل کنونی اغلب از تجاوز پدران به مادران، تولید نیروی کار (کارگر)بوجود آمده است و نه از روی عشق. ما در واقع محصول تجاوز هستیم و نتیجه ی آن.
ما اما توانایی تولید کودک عشق را داریم. وقتی توانایی سرپیچی از تولید برای سرمایه داری را داشته باشیم. کودک عشق، سرپیچی از مناسبات سیستم را در خود دارد چرا که به فرمان مذهب/سنت/عرف/پول/ازدواج زورکی/ معامله... تولید نشده بلکه نطفه اش در عشق و شورشگری علیه مناسبات کنونی بسته شده...
نوشتید: به امید روزی که مرد در روی زمین نباشد.
رزا: موافقم! وقتی مردان دیگر مرد نباشند، زنان نیز وجود نخواهند داشت. جامعه نیز دو قطبی نخواهد بود. در هر فرد انسانی هم خصایص زن و هم مرد وجود دارد. در زنان مرد بالیده و در مردان، زن سرکوب شده شکوفا خواهد شد. از نیمه ی زنانه تان نترسید، داشتنش اختگی نیست!
انقلاب تغییر مناسبات قدرت نیست. انقلاب برچیدن و لغو آن است.
سرمایه داری مردسالار تنها به اقتصادش محدود نشده و فاکتورهای زیادی دارد و به مار چند سر می ماند و اقتصاد تنها یک سر آن است. سرهای دیگر تقسیم کار جنسیتی است. مناسبات قدرت دارد... در خود بنگر و هر زمان در خانه مستراح را شستی، کودکت را در آغوش گرفتی و افسوس خوردی که پستان شیر نداری، یک انسان هستی به آنارشیسم نزدیک:)
مرد در من زندگی کرد، زن درونت را سرکوب نکن!
عشق را خواهی یافت!
دیریست که جامعه بدون عشق و در تجاوز فرو ریخته، نه بدست زنان شورشگر.
انقلاب ما تمام بنیان زور را برخواهد چید، چرا که ما حتی زنجیری نیز برای از دست دادن نداریم.
از "خطابه" های 8 مارس:)
آمین!
من با اینکه طرفدار لنین هستم ولی یکی از جملات ناشناس آنقدر مسخره بود که نتوانستم کامنت نگذارم
"برخلاف آنارشیسم که به فرد تکیه می کند ما هیچ کس را مقدس نمیدانیم"
اتفاقا قدیسه گرایی یکی از مشکلات ما مارکسیست هاست و باز هم اتفاقا برای نابودی این رفتارمون نیاز به امثال آنارشیستهایی همچون رزا داریم که مغزمان را از این کثافت پاک کند و دوم اینکه فرمودند "تو آنارشیست نیستی"
خیلی حرف جالبی بود طرف فکر کرده اینجا حزب مارکسیستی هست که با این جملات بتواند زیرآب رفیق حزبی اش را بزند و اخراجش کند.
آنارشیست ها نیاز به برچسب و مدال و پست و مقام و نمره و امتیاز ندارند و اگر نخاله ای در جمعشان باشد براحتی با همبستگی و درک و تنویر افکار اکثریت و یا جمع اقلیت آن نخاله طرد میشود و از جمع خارج میشود اما تو هرگز نمیتوانی رزا را از آنارشیسم جدا کنی زیرا قانون اول آنارشی را رعایت کرده و بدون سانسور نظراتت را در صفحه اش منتشر میکند.
به نظرم برای احترام به خوانندگان بهتر است از این روش های قدیمی و سنتی ترور شخصیتی که هنوز هم در چپ وجود دارد بپرهیزی.
چپ احتیاج به رفاقت دارد و نه رقابت
رزا پیشاپیش روزت هم مبارک زنده باد راه زنان هشت ماری
Viva Communism
salam xaste nebashid Man xodam mostegim sal 57 eshterak dashtam onhaye migofdan aga elame jehad nedade man to midan foziye bodam hij kes be in herfha gosh nemikard shayet baver nekonid merdom tesmim gerefde bod ke hemejanebe kar rejim ra temam konenand ke az bala sazesh shod herkat merdom nakam mand hal mogayese komone paris ba sal 57 eshteba ast chera? herkas engelab kabir fanse ra xande bashed ke 20 chelde be man hegh mide komne paris der bestere ve edame hododan 100 sal mobareze tevanest komone paris ra bevojod avered der 3 mah xodgerdani yek nefar alkoli ve mohtad to xiaban dide neshod mogayese 57 ba komon paris dorost nist ye shabahati bode mesalan shoraha der karxane ha neghshe asaci dashtane yadesh bexir xane kareger to xiaban aboriyhan aksaran darmiane ma nistan ya edam shodan ya mordan tedadi ham zende hastan ke lmesele man lebe goran piroz bashidid
چپ احتیاج به رفاقت دارد و نه رقابت
خیلی کامنت باحالی بود و بسیار پر انرژی:)
الان برگشتم اعلامیه ی چهارم را برای روز 8 مارس ترجمه کنم، کلی انرژی گرفتم. زنده باد 8 مارس(+.*)
صدای آذر هنوز توی گوشمه: تا زمانی که شب 7 مارس غذای آقایون را باید برای 8 مارس گذاشت تو یخچال، رهایی در دور دست هاست!
یادش گرامی....
--------------
رفیق شورایی جان
کامنتتون را حتمن فارسی میکنم. بلاخره این طبقه ی کارگر کی قراره یک کامپیوتر یا ای فون با فونت فارسی بگیره؟
حالا هی از زنها کار بکشید!!!
امید که اقلن راهپیمایی خوبی داشته باشید. هفته ی پیش 150 زن کنفرانس "خودگردان" پناهجویان در هامبورگ را اشغال کردند چون خودگردان نبوده و تازه اتاقهای نزدیک آشپزخانه را در اختیارشان گذاشته بودند!
بهتر است اقلن حوالی روز جهانی "رعایت حال" بکنید:)
شمشیرها اغلب از رو بسته و پوتین ها واکس زده انتظار می کشند!
ببخشید هشت مارس* نه ماری
لول
salam nashenas xolase ye roz to kamande ma miyofdi lol shoxi bod
rosa jan bebaxshid Ma hezar bar az sefr shoro kardim baz az sefr shoro mikonim rosa jan man ta be hal kesi ra estesmar nekardam ma refigim jobran mikonam
قبل از هر چیز روز جهانی زن را بر تک رفیق دوست داشتنی و مهربان و رزمنده عزیز مان روزای آنارکوفمینیست (که به درستی در بالا نوشت "انارشیسم بدون فمینیسم 'کیر' است") و تمامی زنان جهان بدون استثنی تبریک میگم. دوم اینکه از تمامی نوشته های رفیق روزا (بجز یک جمله که در پائین می آید) حمایت کرده و آنها را تایید میکنم.....نه اینکه رفیق به "حمایت و تائید" من نیازی داشته باشد...خیر....!!!
رفیق روزا نوشت :"از نظر من روبنا و زیر بنا و میانه بنا فرقی ندارد."
نه رفیق جان فرق دارند."زیر بنا" از دید مارکسی(نه مارکس چرا که او رابطه دیالکتیکی بین چیزی که به "زیر بنا" و "روبنا" معروف شده میبینه و بصورت مکانیکی ایندو رو جدا نمیکنه)یعنی اقتصاد میباشد: روابط کار و سرمایه(فتیشیسم و از خود بیگانگی و....استثمار ...و ستم مضاعف به زن و کودک و....).و "رو بنا" : فرهنگ و سیاست و مذهب تلقی میشود.چیزی بنام "میانه بنا" که بشوخی و طنز گفته ای نیز وجود ندارد....هاهاها...دوما: واژه انقلاب و قیام و تفاوتشان نیز بهمین دو مقوله بر میگردد.همانطور که رفیق روزا بدرستی گفت: انقلاب میبایست هم زیر بنا و هم رو بنا رو عوض کنه (و قاعده تا مثل کمون پاریس لغو قدرت مدح نظرشه....و در روژوا دارن اینکار رو میکنن....امیدواریم تکمیلش کنن و وسط کار اخته نشه)...حال اونکه در قیام فقط رو بنا عوض میشه...شاه میره و ملا میاد....خر همونه پالونش عوض شده....با این تفاوت عظیم که این قیام صدمات فجیعی علیه منافع ابتدائی زنان نیز در بر داشته است......که رفیق روزا به آنها اشاره کرده....کوتاه سخن:در قیام با شکوه-ولی شکست خورده بهمن 57-, که از دستشون در رفت و قرار نبود رخ بده, چند صباحی با بودن اسلحه دست توده های تهدیدی بود برای ثبات رژیم نوپا ولی تا مغز استخوان وابسته به امپریالیسم خمینی ....واسه همین از طرف باند خمینی ,بعنوان اولین رسالت, خلع صلاح میبایست میشد که توسط بنی صدر بسرانجام رسید....و بعد واسه جلوگیری از "کودتائی" در آینده نا معلوم پاسداران و بسیج رو هم ساختند....و حالا دو تا ارتش داریم....باری قیام شکست خورد چرا که به ابتدائی ترین اهدافش که آزادیهای سیاسی بود هم نرسید....و بلافاصله سرکوب شد....کردستان و ترکمن صحرا و کارگران و زنان بخاک و خون کشیده شدند....آری لنینیسم=استالینیسم=مائویسم=کاستریسم....فقط رو بنا رو رنگ و لعاب میزنند....زیر بنا همون استثمار سرمایه داری اینبار دولتی هست و رو بنا فاشیسم چپ با تک حزب غالبه.... که شکستش رو نه فقط در روسیه با بخون کشیدن کرنشدات و قتل عام آنارشیستهای اوکراین دیدیم...که در چین نیز با نابودی آنارشیستهای نو پا و دیگر مخالفین....در کوبا با کشتن سین فوگو شروع و تثبیت فیدل در قدرت....ادامه داشت....آنارشیسم و آنارشیستها حامی صد در صد آزادی بیان در هر شرایط و مکان بوده و هستند(کمون پاریس و انقلاب اسپانیا بهترین ملاک هستند)....حتی اگر زیر بمباران مخالفین باشند...حتی روزا لوکزامبورک مارکسیست در این زمینه آنارشیست خوبی بود...یکبار گفت : من جانم را فدا میکنم که مخالفین حرفشون رو بزنند.....پس جناب "ناشناس" ناشی....بیخود انگ نزن و مثل پدران استالینستت مواظب حرف زدنت باش.....زنده باد آنارشی
خلع سلاح
سلام پیمان جان
منظور همان روبنا، زیربنای مکانیکی بود.
اگر توجه کنید به کار مزدوری زنان برای سرمایه ی مردسالار توجهی نشده و این تئوری اغلب به زیربنای بیش از نیمی از بشریت توجهی ندارد. حال گیریم زیربنای "اقتصاد اشتراکی" اجرا شود. وقتی زنان کماکان مجبور به شستن مستراح خانه هستند و تقسیم کار جنسیتی تغییری نکرده، این به چه دردی میخورد؟
زن هم در کالخوز کار کند، هم بچه به پستانش آویزان!
باری
روز خوبی را برای همهگی آرزو دارم. با زیربنایی مناسب شما و روبنایی مناسب ما:)
روزی دست هم را در خیابان خواهیم گرفت و زیر گاز اشک آور قهقهه خواهیم زد به این تئوری ها. مارکس انقلاب را از پنجره دید، لوئیزه میشل در حال آتش زدن بود!
پس زنده باد زندگی و آلترناتیوهای نو...
آقا پیمان، چگونه شما حق دارید منو وارث یا بقول شما از نواده های استالین ( استالنیست) به شمار بیاوری ، منکه گفتم هیچ جیزی را مقدس نمی دانم . مارکس برای من یک روش مبارزاتی است نه اینکه با کتابش آیات جاودانی ارائه داده باشد. همانگونه هم که خودش گفته من مارکسیست نیستم.زیر بنا و رو بنا را هم مارکس بصورت جزمی هیچ وقت مطرح نکرده است، تکه مارکس برآگاهی طبقاتی است.
اما خانم رزا متناقض حرف می زند، انقلاب از نظر ایشان در همه جا و همه وقت در حال جریان است " شورش کودک و مبارزات رورمره ی زنان خود انقلابی مداوم و روز...." در همان پاراگرف دوباره همین حرف را نقض می کند. ".... بمانند کمون پاریس که نهایتن آلترناتیو سیستم دمکراسی مستقیم را از دل خود آفرید. و تنها تقسیم قدرت و جابجایی مدیران نبود بلکه لغو آن. این عمل در انقلاب اکتبر انجام نشد..." همین طور که ملاحظه می فرمایی در یک پاراگراف " انقلاب" را دو جور تعریف می کند. این گفتار متناقض را چگونه ارزیابی می کنید! آیا اصلا جایش هست که بحث ادامه داشته باشد . در گفتاری که هیچ گونه صداقتی در آن نیست .
استالین ادامه دهنده راه لنین نبود ، انقلاب روسیه شکست خورد همانگونه که رزالوگزامبورگ در مورد انقلاب اکتبر ارزیابی کرد ، شکست انقلاب اکتبر بخاطر ضعف سوسیال دموکراسی در غرب بخصوص در آلمان خواهد بود. در ثانی لنین هم اشتباه داشت ، همانکونه که گفتم ضعف بلشویک و لنین را به تنهایی به گردن آنها انداختن جفا به طبقه کارگر است.
بعد از شکست انقلاب در روسیه تمام احزابی که خود را کارگریث خطاب می کردند و بعد از آن بوجود آمدند در خدمت سرمایه بوده اند، استالنیسم، مائویسم و غیره...
انقلاب یک پروسه است و نه یک لحظه ی تاریخی!
از دل این پروسه در کمون پاریس ایده ی دمکراسی مستقیم بیرون آمد، از دل اکتبر، حکومت حزب طبقه ی "کاگر" بواقع نخبگان .
از دل انقلاب ایران یا قیام یا هر کوفتی بود، سلطه ی بیشتر مرد بر زن.
انقلاب را اگر پروسه فرض کنید و نه مارکسی! زیربنا/روبنا..
آنوقت میفهمید که سرکشی و قیام کودک علیه مناسبات سلطه گرایانه برای خود کودک انقلاب است. چون در لحظه ای که کودک قوانین بزرگترها را نمیپذیرد در پروسه ی انقلاب مداوم قرار می گیرد یا له میشود. انقلاب واقع میشود. کودک اراده نمی کند بلکه دیگر نمیتواند تحت سلطه زندگی کند، پس شورش میکند و در پروسه ی انقلابی قرار میگیرد. در این پروسه است که آلترناتیوهای رهایی بخش شل گرفته و بوجود می آید. یا این ایده ها جای قدرت را عوض میکنند شاه/شیخ یا کُلن تئوری ضد سلطه در تمام فضاهای فردی/اجتماعی را خواهانیم. در این رابطه تئوری رهایی بیرون میزند.
انقلاب روزمره نقطه اوج دارند. اغلب ما تاریخ انقلابها را میدانیم و از پروسه ی آن بی خبریم. در خود نظر کنید و ببینید چگونه است که به این مقطع رسیده اید؟ به مقطع ایجاد سوال؟ و در پی پاسخ به سوالهای بوجود آمده؟
چرا بمانند دیگران در پی انگشت زدن به ماست موجود نیستید و کی خواهان دگرگونی مناسبات اجتماعی شده اید؟ آیا حکومت نخبگان و اصلاح وضع موجود راضی تان خواهد کرد با مدیریتی بهتر و یا کُل بنا را نابود و مناسبات را در کُل دگرگون می خواهید؟ اینگونه راهتان را شفافتر برای خود خواهید یافت و یا خواهید ساخت!
کلمات را ما انتخاب میکنیم. نور هم نور است. با خاصیتی الکترومغناطیسی کوانتومی !
من به نظریه ی شما (مارکسی)در مورد تفاوت انقلاب/قیام آگاهم و اعلام کردم که در این نظریه اصلن زنان مفقودند. و به کار زنان نمی آید...
نوشتید: همانکونه که گفتم ضعف بلشویک و لنین را به تنهایی به گردن آنها انداختن جفا به طبقه کارگر است.
رزا: ضعف لنین و بلشویک را به قول شما (از قول رزا لکزامبورگ) نباید به گردنشان آویخت بلکه به گردن سوسیال دمکراسی آلمان!
اگر اینکار را بکنیم (یعنی این ضعف را بگردن لنین و بلشویکها بیندازیم) این کار ما «جفا به طبقه ی کارگر» است!
رزا: پس اتهام من مشخص است!
به نظر من لنین و بلشویکها اصلن ربطی به طبقه ی کارگر ندارند.
از طرف دیگر گویا شما انبوهی از انتقادات رزا را به لنین و بلشویکها را نخوانده اید.
این مقاله به فارسی مفید است و از طرف خود مارکسی ها است!
نقد رزا لوکزامبورگ بر بلشویسم:
اندیشه هایی پیرامون دمکراسی
حسن مرتضوی
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17094
lenistha hij moghe sadegh nebodan
نقد رزا لوکزامبورگ بر بلشویسم:
اندیشه هایی پیرامون دمکراسی
حسن مرتضوی
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17094
لوکزامبورگ تشخیص میداد که حذف دمکراسی و آزادیهای مرتبط با آن به سرکوب حیات سیاسی در کل کشور میانجامد. میگفت: «حکومت وحشت اخلاق عمومی را فاسد میکند.... لنین و تروتسکی شوراها را به عنوان تنها نمایندهی تودههای کارگر جایگزین نهادهای نمایندگی کردند که توسط انتخابات عمومی و مردمی ایجاد شده بود. اما با سرکوب حیات سیاسی در سراسر کشور، زندگی در شوراها هر چه بیشتر فلج میشد. بدون انتخابات عمومی، بدون آزادی نامحدود مطبوعات و اجتماعات، بدون مبارزهی آزاد افکار، زندگی در هر نهاد اجتماعی از بین خواهد رفت و به ظاهری صرف از آن تبدیل خواهد شد و تنها دیوانسالاری به عنوان عنصری فعال در آن باقی خواهد ماند. زندگی عمومی رفته رفته به خواب میرود، چند دوجین از رهبران حزبی با انرژی پایانناپذیر و تجربهای تمامنشدنی به ادارهی امور خواهند پرداخت و رهبری خواهند کرد. در واقعیت فقط تنی چند از مغزهای برجسته در میان آنها کار رهبری را انجام خواهند داد و گهگاه نخبگانی از طبقهی کارگر به گردهماییها دعوت میشوند تا برای سخنرانیهای رهبران کف بزنند و به اتفاق قطعنامههای پیشنهادشده را تصویب کنند ــ این در اصل امورات یک فرقه است، یقیناً یک دیکتاتوری است ولی نه دیکتاتوری پرولتاریا، دیکتاتوری مشتی سیاستمدار، یعنی دیکتاتوری به مفهوم بورژوایی، به مفهوم حکومت ژاکوبنها ... بله، از این هم میتوان فراتر رفت: چنین شرایطی ناگزیر باید موجب شود که زندگی عمومی به توحش کشیده شود: اقدام به ترور، تیرباران گروگانها و غیره» (گزیدههایی از رزا لوکزامبورگ، ترجمه حسن مرتضوی، انتشارات نیکا، تهران، 1386، صص. 412-413).
نقد رزا لوکزامبورگ بر بلشویسم:
اندیشه هایی پیرامون دمکراسی
حسن مرتضوی
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17094
به راحتی در این اشارات میتوان ادامهی دیدگاه رزا لوکزامبورگ را در نقد حزب پیشاهنگ لنین دید که سالها پیش از آن عنوان کرده بود.
به نظر لوکزامبورگ خطای بنیادی لنین و تروتسکی این بود که درست مانند بینالملل دوم دیکتاتوری پرولتاریا را در مقابل دمکراسی قرار میدادند. از نظر رزا لوکزامبورگ دیکتاتوری پرولتاریای جدید باید به گونهای رادیکال اشکال دمکراتیک خودگردانی پرولتری را باب کند نه آنکه خود دمکراسی را حذف کند. از نظر تروتسکی مارکسیستها ستایشگر بت دمکراسی صوری نبودند و بر همین مبنا خود دمکراسی را نفی میکرد. اما به گفتهی لوکزامبورگ مارکسیستها همیشهی هستهی اجتماعی دمکراسی را از شکل سیاسی دمکراسی بورژوایی جدا میکردند. همیشه هستهی سخت نابرابری اجتماعی و نبود آزادی را که زیر پوستهی شیرین برابری و آزادی صوری پنهان شده برملا میکردهاند نه آنکه خود دمکراسی را حذف کنند. وجه تمایز دیکتاتوری پرولتاریا «در شیوهای است که دمکراسی را به کار میگیرد نه در حذف آن.» این در حالی است که بلشویکها با برجستهکردن بورژوایی بودن دمکراسی، اصل دمکراسی و نهادهای دمکراتیک را زیر سوال بردند. از اینجا تا پذیرش تمامی رویههای بوروکراتیک و استبدادی به نام سوسیالیسم و آزادی فاصلهی کمی وجود دارد.
وکزامبورگ انحطاط انقلاب روسیه را بیش از آنکه نتیجهی عقبماندگی اقتصادی آن بداند ناشی از شکست سیاسی سوسیالدمکراسی غربی برای برآورده کردن تکالیف انقلابی بینالمللی میدانست. اما این پاسخ بخشی از ماجراست. در واقع پرسش بزرگی که انقلاب اکتبر طرح کرد اما به آن پاسخی نداد، نحوهی ضمانت از آزادیهای دمکراتیک است. زمانی که شوراها از نقش رهبریکنندهی خود به نقشی حاشیهای کشیده میشوند و عملاً نقش مستقل اتحادیههای کارگری به تابعی از حزب میانجامد، حیات عمومی خوار و ذلیل میشود. راه مقابله با چنین وضعیتی چیست؟ کدام مرجع و نهاد در این ناتوانی عمومی جامعه میتواند از حقوق فردی شهروندانی دفاع کند که برای هزار و یک مسئله اقتدار حزب، شوراها، اتحادیهها، گارد سرخ و ارتش سرخ را به چالش میکشند و این شهامت را داشته باشند که با سری افراشته بدون ترس از مصیبتهای بعدی انتقاد کند. آنچه که سالها بعد از انقلاب اکتبر رخ داد و رزا لوکزامبورگ زنده نماند تا ببیند این بود که بدترین پیشبینیهای وی به تحقق انجامید...
نوشتید: همانکونه که گفتم ضعف بلشویک و لنین را به تنهایی به گردن آنها انداختن جفا به طبقه کارگر است.
رزا: ضعف لنین و بلشویک را به قول شما (از قول رزا لکزامبورگ) نباید به گردنشان آویخت بلکه به گردن سوسیال دمکراسی آلمان!
اگر اینکار را بکنیم (یعنی این ضعف را بگردن لنین و بلشویکها بیندازیم) این کار ما «جفا به طبقه ی کارگر» است!
نظر من در مورد لنین و بلشویکها:
http://www.radiopayam.ca/radio/RadioPayam_Parvaz26AUG12.mp3
فیلم قطار لنین به زبان انگلیسی
LENIN THE TRAIN I
https://youtu.be/qBndgWOdYqQ
هی آنارشیست... و چنین گفت لنین!
http://archiverosa.blogspot.com/2015/09/blog-post_26.html
انقلاب خریده شده- فیلم مستند به زبان آلمانی
http://youtu.be/__EYMylGY20
Doku - Die gekaufte Revolution - Russland 1917
"ضعف بلشویک و لنین را به تنهایی به گردن آنها انداختن"
"استالینیسم"
"انترناسیونالیسم"
...
هاها همه اسامی رمز تروتسکیستی رو تند تند میگه ولی اصل مطلب رو نمیگه ناقلا
رزا جون دست از سر کچل لنین بردار، رفیقمون تروتسکیسته خب مقداری هم میریدی به تروتسکی تا دل ما استالینیست ها هم یه کم خنک شه.
درسته همشون یه گوهن برات ولی چرا بعضی اوقات در ریدن تبعیض قائل میشی؟
این الان تو دلش احساس زرنگی میکنه که لیدرش هنوز فحش نخورده D:
اگربا فحش دادن مسئله درست می شود، معطل نکن فحش بده،
مسئله اساسی این است که انقلاب اکتبر شکست خورد و مقصر اصلی نه یک فرد خاص بلکه این بود در آلمان انقلاب نتوانست شکل بگیرد. از این رو انقلاب در روسیه منزوی ماند و در روسیه سرمایه داری احیا شد.هیجوقت تروتسکی باور نداشته است که روسیه رژیم سرمایه داری بوده باشد.شاید تا حدودی جواب بالا را داده باشم
اما در مورد صیغه فحش دادن، کسیکه نمی تواند حرف منطقی بزند، فحش می دهد، اما آیا با این فحش دادن آگاهی ها ارتقاء می یابد فکر نکنم، شما که وقت می گذاری و می خواهی تغییری ایجاد کنی باید روی آگاهی کار کنی
لول
اره خوب تروتسکیسته
وبسایتهایشان (انتر ناسیونال) را هفته پیش به دقت خواندم:)
http://world.internationalism.org/
http://internationalist.ueuo.com/
http://www.leftcom.org/en
برای برخورد رادیکال (از ریشه) بهتره از لنین شروع کرد:)
تا بعد به مائو رسید(+.*)
هوم
اگرچه مائو بقدر تروتسکی (جلاد کرونشتاد) آنارشیست نکشت.
همیشه قبل از 8 مارس یاد 7 مارس می افتم.
7 مارس در سال 1921 : شورش دریانوردان کرنشتات
http://archiverosa.blogspot.co.id/2015/09/blog-post_24.html
* تروتسکی کمیسر عالی جنگ، فرمانی را برای تسلیم نیروی دریایی کرونشتات صادر کرد که اگر تسلیم نشوید” مثل بچه مرغابی در یک استخر” شما را به گلوله می بندیم (ص 355.)
* ژنرال توخاچفسکی(که یکی از آزموده ترین ژنرال های معروف تزار بود و بعد از انقلاب حاضر شد بعنوان کارشناس نظامی کشتار در ارتش دولت بلشویک باقی بماند. البته ده ها ژنرال تزاری در ارتش سرخ انجام وظیفه می کردند که همه آنها در دوره قدرت استالینی اعدام شدند)
+ پایان اقامت اما گلدمن در دیکتاری سرخ: در سپتامر 1921 دو نویسنده و شاعر محبوب و شناخته شده آنارشیست روسیه، فانیا بارون و لِو چِرنی بدون محاکمه و تعیین جرمی تیرباران شدند که اِما گلدمن از شوک وارده تصمیم گرفت در روز برپایی گنگره سوم کمینترن برای اعتراض با زنجیر خود را بر نیمکت آهنی تالار گنگره ببندد. اما افراد ناراضی درون بلشویکها گفتند، چکا در کشتن او درنگ نخواهد کرد. رفقای آنارشیست از گلدمن خواستند، او به هر ترتیبی شده باید از روسیه خارج شود تا به مردم جهان بگوید که دیکتاتوری پرولتاریا، خود پرلتاریا را زنده به گور کرده است . و چنین هم شد(ص 27، اسناد روسیه).
به یاد فانی :(
امروز من به لنین تیراندازی کردم . این کار را به اراده خودم کردم . به شما نخواهم گفت که تپانچه ام را از چه کسی گرفتم . هیچ جزئیاتی را برایتان نخواهم گفت…از مدتها پیش قصد کشتن لنین را داشتم …من او را خائن به انقلاب می دانم… مرا قبلا به جرم شرکت در ترور یکی از مقامات حکومت تزاری در کی یف ، به آکوتوی تبعید کردند. مدت یازده سال در اردوگاه اجباری کار کردم… پس از انقلاب از زندان آزاد شدم …طرفدار مجلس موسسان بودم و هستم .
جالب اینکه رزا لوگزامبورگ هم طرفدار مجلس موسسان بود:)
احتمالن ما نیز پس از قیام بجان هم خواهیم افتاد!
البته اینبار هواسمان بیشتر جمع است که از پشت خنجر نخوریم:)
*حواسمان جمع است
نظر من پس کجا رفت رفیق روزا!!؟؟...تو آشغالدونی!!؟؟....کلی در جواب دوست ناشناس نوشته بودم امروز عصر!!!!
سلام پیمان جان
من الان بخش هرزنامه را چک کردم. کامنت شما مفقوده:(
اگر اتوماتیک رفته بود آنجا تا چند روز میشد یافت.
متاسفانه کاری نمیشه کرد.
من سیستم کلیک علایم مسخره را هم حذف کردم. "اثبات روبات نبودن" اما اجرا نمیکنه و باز از ملت چند کلیک روی عکسهای مزخرف ماشین، علائم راهنمایی و... می خواد.
چند وقت پیش هم باز در فروم بلاگ اسپات دنبال راه علاج بودم. گویا کسی نمیدانه چرا علیرغم تنظیمات ادمین، باز کلیک روی عکس را میخواد. احتمالن اشتباه عکسها را کلیک کردید و سیستم کامنت را کُلن حذف کرده. اگرنه من در هرزنانه احتمالن می یافتم و نجات می دادم.
متاسفانه باید دوباره نویسی کنید:(
ببخشید
salam xaste nebashid Man xodam mostegim sal 57 eshterak dashtam onhaye migofdan aga elame jehad nedade man to midan foziye bodam hij kes be in herfha gosh nemikard shayet baver nekonid merdom tesmim gerefde bod ke hemejanebe kar rejim ra temam konenand ke az bala sazesh shod herkat merdom nakam mand hal mogayese komone paris ba sal 57 eshteba ast chera? herkas engelab kabir fanse ra xande bashed ke 20 chelde be man hegh mide komne paris der bestere ve edame hododan 100 sal mobareze tevanest komone paris ra bevojod avered der 3 mah xodgerdani yek nefar alkoli ve mohtad to xiaban dide neshod mogayese 57 ba komon paris dorost nist ye shabahati bode mesalan shoraha der karxane ha neghshe asaci dashtane yadesh bexir xane kareger to xiaban aboriyhan aksaran darmiane ma nistan ya edam shodan ya mordan tedadi ham zende hastan ke lmesele man lebe goran piroz bashidid
سلام خسته نباشید. من خودم در سال 57 اشتراک داشتم. آنها می گفتند که آقا اعلامیه ی جهاد نداده. من توی میدان فوزیه بودم و هیچکس به این حرفها (خمینی اعلام جهاد و انقلاب نداده) گوش نمی کرد.شاید باور نکنی اما مردم تصمیم گرفته بودند که کار رژیم را همه جانبه تمام کنند. که از بالا سازش شد و حرکت مردم ناکام ماند. حال مقایسه ی کمون پاریس با سال 57 اشتباه است، چرا؟ هر کس انقلاب کبیر فرانسه را خوانده باشد که 20 جلد است، به من حق میدهد که کمون پاریس در بستر و ادامه ی حدود 100 سال مبارزه توانست که کمون پاریس را بوجود آورد. در این سه ماه حتی یکنفر الکُلی یا معتاد در خیابان دیده نشد. مقایسه ی 57 با کمون پاریس درست نیست. یک شباهتهایی البته بوده مثل ایجاد شوراها در کارخانه ها. که در برخی جاها نقش اساسی داشتهاست . یادش به خیر خانه ی کارگر در خیابان ابوریحان که اکثرن آنها (فعالین کارگری)در میان ما دیگر نیستند یک عده شان اعدام شدند، یا مُردند. تعدادی هم زنده هستند مثل امثال من که لب گورند. پیروز باشید.
-------------------
رفیق شورایی جان
عمر من مال شما. زنده باشید. شوراهای روستایی در ترکمن صحرا و کُردستان هم بود. متاسفانه شرکت زنها اگر نبود ناچیز بود. انقلاب ایران بشدت مردانه بود اگرچه زنان در قیام فعال بودند اما در ساختارهای انقلابی بمانند شوراها کنار گذاشته شدند. ولی در گروهها بودند. کمون بریگادهای زنان داشت که در صف اول هم بودند. مسلح. یا زنان آتش زن که معروف بودند در کمون و فعالین برجسته ی زن.
مهم نیست روزا حان....راجع به نظرم ک حذف شده....باری منم موافقم با رفیق مسعود/شورایی مون....کمون پاریس بخاطر تاریخچه انقلاب بورژوائی 1789 -کبیر- خیلی پیشرفته تر بود....حتی اسپانیای قبل از سرکوب فرانکو و چیاپاس کنونی(که مقاله ای در دست ترجمه دارم ...)...از قیام بهمن ما پیشرغته تر بوده اند....ما در صد و اندی سال گذشته-پس از انقلاب مشروطه - با نداشتن هیچگونه تجربه پیگیر و چند ساله دموکراتیک (حزب توده رو بشاشیم بهش...از بالا و کنترلی بود و مصدق و جبهه ملی -بورژوازی ملی ضعیف و پارانویک- هم هیچ غلطی نکردند و جنبش کارگری رو سرکوب هم کرد تازه )....در نتیچه نمیتونیم انتظاری بیشتر از اونی که شد داشته باشیم....زمینه های مادیش نبوده....حالا هم که در 10-15 سال اخیر تازه یکسری گروها در جامعه مدنی شروع به عرض اندام دارن میکنند....ما خیلی کار داریم....ولی اگه یک قیام دیگه (مثل 88 که بعد جنبش سبز روش سوار شد) رخ بده من معتقدم میشه یک رشد جهشی داشت و حتی نطفه های گروهای آنارشیستی را نیز میتوان ایجاد کرد....بامید چنین روزهائی....قربونتون
هدف ما از مقایسه انقلاب کمون پاریس با قیام 57 نشان دادن اینکه عنصر ذهنی در انقلاب کمون پاریس وجود داشت و شکست کمون پاریس بخاطر این بود که انقلاب در خود پاریس منزوی شد و گسترش نیافت و بعد توسط عامل خارجی سرکوب شد. در قیام 57 ، عنصر ذهنی وجود نداشت ، منظورم این است که جریانهایی مثل حزب توده و احزاب چپ، خواستار تغییر ریشه ای نبودند، فقط می خواستند که شاه حکومت نکند بلکه سلطنت کند،حزب توده علنی این خواست را اعلام می کرد، گروه های چپ ( استالنیست ها، مائویست ها، تروتسکیست ها) بصورت تلویحی این موضع را می گرفتند.بخاطر این موضوع بود که رادیکالیسم توده زیر نفوذ این ذهنیت از هم پاشید.
نوشتید: رادیکالیسم توده زیر نفوذ این ذهنیت از هم پاشید.
رزا: راستش این جمله چکیده ی تمام تجربه ی من از سالهای پس از فرار شاه است. ما را بعنوان اعلامیه پخش کن توی خیابانها می زدند. توی اکسیون پلی تکنیک با سنگ زدند چشم دانشجو را کور کردند. کلاسهای مختلط آموزشی را در دانشگاه ممنوع کرده و ما با مدیر مدرسه ی دخترانه درگیر برای حجاب...
ما دوران بلوغ و در بطن خیابان این سرکوبها را می دیدیم. اما تحلیل اغلب گروهها از "عناصر خود سر" بود که نفوذی ضد انقلابند و نه حکومت ضد انقلاب!
در دلمان از محجبه ها و خشکه مذهبی ها متنفر. ما سرکوب را روی استخوانهایمان حس می کردیم و سران گروهها مشغول بحث و چانه زدن برای سهمشان در قدرت!
اغلب انجمنها و تشکلات دانش آموزی و دانشجویی در انقلاب فرهنگی نابود شدند بدست مذهبی ها. ما به کارخانه ها رفتیم. من دگمه قابلمه میزدم. برای دستگیری یک "چریک" به اسم جهان و اعدامش در اکسیون چند صد هزار نفره ی چریکها در پشت بام کارگاه مراسم بود. یکی گفت بدلیل مسلح بودن گرفتندش! من پرسیدم خوب چرا به پاسدارها شلیک نکرد اگر چریک بود؟ یکی از دانشجو/کارگرها گفت: عناصر ضد انقلاب بودند و رفیق دستور شلیک نداشت! بعد یکی یکی از افراد "سرشناس" مثل سعید سلطانپور و دیگران بودند که اعدام شدند... رهبران تنها این سرکوبهای رژیم را تا جایی که میشد ماله میکشیدند که "عناصر ضد انقلاب و خود سر" هستند و نه کُلیت رژیم.
به نظرم رژیم کار خود را پیش میبرد که سرکوب شوراها و تمام ساختارهای مردمی بود. این گروهها بودند که تا مقطع 30 خرداد 60 داشتند بروی کثافتکاری حکومت ماله می کشیدند. از این مقطع صف ها شفاف تر شد. ولی راستش دیر شده بود. گروهها زمان 2-3 سال را از دست داده بودند. اول به سراغ کاندیدهای مجلس رفتند از پیکار و چریکها و مجاهدین... و بقیه.
اغلب اینها را در بهت و ناباوری در بغل زن و بچه شان شبانه بردند.
افراد اغلب علنی بوده و در خانه ی شخصی شان دستگیر شدند و به دامن زنان چریک هم بچه ای آویزان بود!
عده ی زیادی را کُشتند، ما فرار کردیم و بقیه مجبور شدند بمانند و گُه خودشان را بخورند. اگر ما هم بودیم شاید همین می کردیم و هر سال به قاتلانمان رای هم می دادیم.
گروهها از شاه متنفر بودند و به درستی تا تهش رفتند. رفیق شورایی درست نوشته. در تسخیر کلانتری نارمک خودم رفتم برای بچه های جوان در سنگر(پس از تسخیر کلانتری در 57) سیگار! ببرم! بحث بود که امام دستور جهاد هنوز نداده! اما جوانها سنگر را هفته ها بعدش هم خالی نکردند. شورای محلات درست شد. ما نوجوانان برای سواد آموزی به خاک سفید رفتیم...
یادم است تحلیل بزرگترهای فامیل را که "بابا جان اگر این مُلاها بیایند، جیبشان ته ندارد!" یا "برو جلوی رادیو، تلویزیون تا لچک سرتان نکرده اند!"
مُصدقی ها و باقی ماندگان سالخورده از مشروطه درست می گفتند. آنها ارتجاع را خوب می شناختند. دستور تشکیلاتی اما برای همه بود: بروید جهاد سازندگی و مسجد که استفاده از سلاح بیاموزید. نوجوانان را خود گروهها روانه ی مسجد کردند!
بسیج را ضد انقلاب نمی دانستند! ارتش را ضد انقلاب/بد و سپاه پاسداران خوب! تازه ما هواداران توده و اکثریت هم نبودیم! همان جلسلات اول بدلیل حجاب و فناتیک مذهبی شان از جهاد و مسجد در رفتیم...
ابتدای جنگ برای کردستان دارو و پول جمع کردیم و وقتی کمر سنندج را شکاندند هم دوزاری گروهها نیفتاد. با بنی صدر جلاد کردستان مناظره گذاشتند! حالا این مردک نظامی در خارج پُز اپوزیسیون می گیرد. بدنه ی دانش آموزی خیلی زود از سازمانها بُریدند. دانشجویان به خارج بر سر کلاسهایشان برگشتند که "از کباب انقلاب خبری نیست و خر داغ می کنند". به نظرم تنها آنانی که مشروطه را تجربه کردند و بخشی از جبهه ملی و مُصدقی ها و زنان ناسیونالیست زودتر از همه دوزاریشان افتاد که این ارتجاع است. خودسوزی زنان و تظاهرات میلیونی نتیجه نداشت. زنان اولین قربانی ارتجاع شدند. البته بدون مبارزه، خیابانها را ترک نکردند. در مقابل مادرانمان که تا همین الان زیر بار کُد لباس و رفتار اسلامی نرفتند شرمگینیم...
چرا که در تظاهرات میدان فوزیه قبل از سرنگونی شاه روسری های چرک زنان کثافت حزب الله را سر کردیم! روسری را که به خانه بردم، یادم است که با نفرت به آشغالدونی افتاد... باید سه دهه می گذشت تا ما بفهمییم حکومت یک مُشت آشغال مسلمان یعنی چه و فاطمه فاطمه است یعنی تمکین به یک مُشت فناتیک پدوفیل مسلمان که قرار است کودک 9 ساله را زیر لنگ و پاچه ی پیامبرشان له کنند. و اینهمه را قانونی هم بکنند. وقتش است در مراسمی بروی تمام اساسنامه های گروهی، کتابهایشان و اعلامیه های انقلابی شان استفراغ کنیم . و بمانند آنتی فاشیستها قسم یاد کنیم: نه! دیگر هرگز !
فاشیسم جنایت است. و فاشیسم اسلامی جنایت در حق زنان. تمام زنان...
مجبوریم اکنون از صفر شروع کنیم اگر نگویم از منفی...
و ما مدیون کودکان کشورمان نیز هستیم که در حجاب بدنیا می آیند. آنان که حتی نمی دانند که مادرانشان روزی اینهمه «برده» نبودند.
آنان که می گویند تعداد حزب اللهی ها زیاد بود و کاری از ما "گروهها" ساخته نبود بار دیگر به عکسهای میتینگ چریکها نگاههی بیندازند. همان میتینگی که رفیق «جهان» شان کت بسته دستگیر شد. فیلم راهپیمایی زنان علیه حجاب را باز ببینند. ما کم نبودیم. ما نادان بودیم. اسلحه ها را باید به ارتجاع برگردانده و قلبش را نشانه می گرفتیم. ما حتی یک زن انقلابی هم نداشتیم به مدرسه ی رفاه برود و به مارهای روی شانه ی ضحاک شلیک کند به مانند فانی کاپلان...
مرثیه ای برای انقلابی که که به گُه نشست!
Merci rosa jan
Mars 1979. مبارزه زنان ايران ، سال صفر
https://youtu.be/8Fp-5LnsaAA
گردهمایی چریکهای فدایی خلق - اسفند ۱۳۵۷
https://youtu.be/lWCg0JuXu0U
:(
https://youtu.be/SDBLf_LcOpg
مثل اینکه منظور من را نفهمیدی بجزء ضد انقلاب حکومتی ، تمام گروههای چپ - از توده ای گرفته و چریک فدایی - ( طرفداران استالین، مائو ، تروتسکس )همه جزء همین ضد انقلاب بودند، تمام آنها به نحوی از جمهوری اسلامی دفاع می کردند، مجاهدین خلق هم جزء آنهاست فراموش نشود. تمام تقلاهای شما برای تسخیر این سنگر و آن سنگر به نفع ضد انقلاب تمام شد. چرا که عنصر ذهنی در خدمت این ضد انقلاب بود.
چناب ناشناس : چرا چرت و پرت میگی ....و چرندیات تحویل مردم میدی !!؟؟مینویسی : "جریانهایی مثل حزب توده و احزاب چپ، خواستار تغییر ریشه ای نبودند، فقط می خواستند که شاه حکومت نکند بلکه سلطنت کند،حزب توده علنی این خواست را اعلام می کرد، گروه های چپ ( استالنیست ها، مائویست ها، تروتسکیست ها) بصورت تلویحی این موضع را می گرفتند.بخاطر این موضوع بود که رادیکالیسم توده زیر نفوذ این ذهنیت از هم پاشید."!!
اولا که حزب توده که دیگه جریانی نبود جز چندین نفر مزدور سابقه دار 80-70 ساله!!!از سال 1332-بعد از کودتای آمریکائی انگلیسی که فرار را به قرار ترجیح دادن در کمپ ضد انقلاب بودند تا به امروز...هیچگاه جز چپ بحساب نمی آمدند.(2) چه گروههای چپی؟! تمامی چند نفری که تو دهها گروه جمع شده بودند(اکثر خط سه ای پیرو مشی پیکار با اسامی مختلف)تماما مثل قارچ روئیدن....نیروئی نبودند که بخوان "زیر نفوذ ذهنیت توده" از هم بپاشند.این توهمات چیه زده به سرت!!!(3) فقط و فقط سازمان غصب شده چریکها بود که مثلا ...توجه کن مثلا چپ میزدند.ولی همینهاشم از همون روز اول بخش اعظمش به پیروی از مشی خیانت آمیز توده (اکثریتی) در کنار رژیم ضد مردمی و بسر کار آورده شده توسط آمریکائی ها بودند.پس فقط میمنه دو جریان کوچک چپ انقلابی
(1) جریان موسوم به گروه اشرف دهقانی(که تنها پرچمداران حقیقی -با تناقظاتی که بعدا به انشعاب درونیشان انجامید- پیرو مشی بنیانگذار سازمان چریکها یعنی احمد زاده -پویان)و (2) گروه وحدت کمونیستی. این دو جریان تنها و تنها جریانات چپ بودند(هر چند کوچک)که رژیم را از روز اول ضد مردمی/انقلابی ارزیابی کردند و سفارت گیری را نیز کار خود رژیم (و بعدها درو شد که کار زاهدی و اشزف و کیسینجر بوده)و جنگ ایران و عراق را جنگی امپریالیستی که میبایست بر علیه رژیم استفاده میشد تا سرنگونی اش رو فراهم میکرد(ولی از اونجائی مه اکثر "چپها" یا اول درش شرکت کردند و یا بعدها که دو زاریشون افتاد-و دیر شده بود- آنرا جنگی ضد انقلابی خواندن.
برای من (1)حزب توده "کاریکاتور ی از حزب کمونیست " بود(مسعود احمدزاده)...و از بدو تاسیسش جریانی رفرمیستی و بعد از 1332 ضد انقلابی بود.(تکرار بالا....ترسیدم نظرم حذف شه....دو باره دارم مینویسم)....جریاناتی چون "پیکار" و "توفان"...چندین گروه چند نفره دیگر در این راستا... و حزب کمونیست کارگری-در پیوند با کوموله-که الان در سوئد شقه شقه شده اند.... و همگی خرده بورژواهائی بودند که در ادامه مشی حزب کمونیست شوروی خواهان رفرم -اصلاح بودند و نه انقلاب....ترتسکیستها فقط و فقط بعد از قیام سر در آوردن(15-10 نفر)از آمریکا و اروپا به ایران رفتند و بعد هم زود فرار کردند...و در ایران هیچگاه تاثیر گدار نبودند
البته مشی چریکی نیز در نهایت (حتی رادیکتالترینش: مشی احمد زاده)همون رفرمیسم سرمایه داری دولتی رو ترویج مینمود و نه انقلاب سوسیالیستی را.....اینکه در قیام ایران شرایط ذهنی انقلاب سوسیالیستی نبود درسته....ولی شرایط انقلاب دموکراتیک بود....ولی چون اکثرا مذهبی می اندیشیدند و گول ملاها رو خوردند...."ضد امپریالیست" خوندنشون در اول....بعد که قتل عام شدند دیگه دیر شده بود... حتی در این گونه بینش از انقلاب هم زیرش زائیدند و گند زدند....
اینقدر در نوشتن تاریخ بطور کل از یکطرف و تاریخ جنبش چپ بطور اخص در ایران (و جهان در حقیقت) تحریف شده که متاسفانه خیلی ها بغلط "جریاناتی " چون حزب توده(مزدوران استالین و حزب شوروی سابق) رو به غلط چپ میخونند.خیر.چپ جریانی هست که (1) برنامه انقلابی ارائه بده(نه اینکه مثلا رفرم ارضی امپرسالیستی, کندی-روستو-,رو "انقلابی" بخونه و از شاه در سال 42 تجلیل کنه:حزب کریه توده!!) (2)کادرهایش و هوادارانش در بطن جامعه بلولند و پیوند حقیقی با مبارزات توده ها داشته باشند....و ما در ایران عملا در 100 سال گذشته همچین جریانی را نداشته ایم....پس چپ حقیقی وجود خارجی-مادی نداشته در ایران....جز چند صباحی(1354-1349)چریکهای فدائی توانستند بعنوان کاتالیزور ترس از دولت شاه را بکاهند( تز رفیق امیر پرویز پویان)و تاثیر حرکت تاریخی شان را در بحبوحه قیام نشان دادند(با وجود اینکه عمدتا نابود شده بودند و اکثریت کادرهاشون توده ای می اندیشیدند...سردمدارانی خائنینی چون فرخ نگهدار ها و علی کشتکر ها..) که توده ها به قیام سیاهکل پاسخ نهائی را دادند ...وقتی شعار میدادند : رهبران ما را مسلح کنید....!!! اگر مثلا گروه اشرف دهقانی و محمد حرمتی پور در صدر سازمان میبودند من مطمئنم قیام به زودی فروکش نمیکرد و عملا جنگی طولانی تر به انتظارمان نشسته بودو....همونطور که در کردستان و ترکمن صحرا زمینه مادی این جنگ بود و دیده شد....بزبانی دیگر تهران میتونست به جنگ داخلی کشیده بشه....ولی چون در گوادولوپ نقشه ها کشیده شده بود....و قرار نبود قیام رخ بده....و وقتی رخ داد رهبریتی نبود که ازش استفاده بهینه کنه....زود خاموش شد و اسلحه ها جمع شد....و ضد انقلاب خمینی خودش رو زود با ساختن بسیج و پاسداران در موازات ارتش به سرکوب کامل همت گماشت....
باری....در حال حاضر (بعنوان آنارشیست) دیگه برام مهم نیست چه جریاناتی "چپی"در ایران هستند یا نیستند...با طبقه کارگر "ارتباط" دارند یا ندارند....میدونید واسه چی جناب ناشناس ؟!واسه اینکه معتقدم که طبقات و اقشار گوناگون خودشون میبایست خودشون رو سازماندهی کنند و این این تفکر ارتجاعی لنینی که "از بیرون آگاهی بدرون جنبش کارگری " میره رو تاریخ دست رد بهش زده و میزنه....!!! فقط و فقط برام مهمه که جریاناتی حتی 3-2 نفره بطور پیگیر بتونن در سطوح مختلف و در زمینه های گوناگون تبلیغ و ترویج مشی غیر متمرکز انقلابی آنارشیستی(تنها نظریه انقلابی در جهان)رو پیاده کنن....سازماندهی موضعی ولی پیگیر و پیوسته....تا بالاخره بتونیم با فشار جامعه مدنی در آینده زمینه حقیقی جریانات آنارشیستی ای مثل ترکیه و یونان نیز در ایران درست بشه....در اون شرایط هست که طبقات و اقشار انقلابی در کنار این سلولهای انقلابی میتونند مناطقی آزاد شده درست کنند....حتی برای چند روز....تا همبستگی و عشق و کمک متقابل را تجربه کنند....اونوقته که مردم میفهمند که قدرت در دست خودشونه و نه در ساختار حزب و دستک دمبک....که انقلاب پدیده ای روزمره است و یکروز و یکشبه صورت نمیگیره ...و قیامهای متنوع میتونه چندین و چند بار در مناطق مختلف رخ بده....ولی انقلاب به این سادگی ها صورت پذیر نیست....زمینه های ذهنی و عینی متعددی میخواد....که هست....فقط میبایست چرقه اش زده بشه....و این پروسه طولانی شروع بشه....بامید چنین روزهائی
زمینه های ذهنی و عینی
اینکه زمینه ی استارت یک انقلاب با حالتر وجود داشت را گویا بحثی نیست؟!
من در بالا انقلاب 57 را از دریچه ی یک نوجوان توضیح دادم.
در همان ذهنیت ما همه ی سازمانهای سیاسی را خوب و در جهت دمکراتیزه کردن میدیدیم. افق ما بمانند زنی بود که می خواست کمتر کتک بخورد. «مثل خاله سوسکه» دنبال یک دمب موش بود چرا که به هر حال سرنوشتش این بود که سوسک ماده زاده شده!
افق دید ماها در پایین ترین بخش هرم (مثل رهبریت تشکیلاتها) بیش از این نبود. ما اگر نماینده ی چریکها را در تلویزیون در مناظره با رژیم (بهشتی/بنی صدر...) می دیدیم، سخت تعجب می کردیم. هواداران رژیم هر روز ما را کتک میزدند. بعد بالایی ها (پیکار/چریک/...) را در حال ساخت و پاخت و اعلام نماینده و کاندید برای مجلس اسلامی!
بعد که وارد خارج از کشور شدم راستش زیاد دلم برای اعدامشان نسوخت. خود کزده را تدبیر نیست!
تنها همدلی من با افراد هوادار بود که گروهی نابود شدند. ابعاد کشتار را تازه در خارج فهمیدم. برعکس رفیق پیمان، من و گروه نوجوانان ما، در ایران بود که از انشعاب اشرف و مسلحانه ی حرمتی پور در خارج مطلع شدم. به ما گفتند که اشرف در کردستان است و حرمتی پور را اول بار از همین رفیق پیمان شنیدم. آنهم پس از 3 دهه!
انشعاب اکثریت/اقلیت چریکا اما مشخص شد چون مسئول پیشگام عوض شد. بعد سر دستگاهها و امکانات دعوا شد! مسئولهای جدید بی رحم تر از قدیم. در بحبوحه ی کشتار و دستگیری ها چون نیرو نداشتند، ما بچه ها را برای پخش می فرستادند. مثل اینکه خودشان در بازی شطرنج بودند و ما را به جنگ تن به تن در خیابان...
اگرچه که ما در گروهها با هم قهر بودیم، توی خیابان اما پٌشت هم.
خانه تیمی هم میزدند، مردم محله نمی پرسیدند از کدام گروهند و تا آنجا یی که می توانستند حمایت می کردند. چون هر خانواده یکی دوتا جوان "چپ" یا مجاهد داشتند. مجاهدین تازه بعد از 30 خرداد در دل مخالفین حکومت جا باز کردند، قبلش زیاد در اپوزیسیون غیر مسلمان جایی نداشتند. نکبتی ها ی مدرسه بوده و بدون اعتراض روسری هم داشتند و اصولن فرقشان با حکومتی ها بطور ظاهری بدلیل پوشش حجاب معلوم نبود و ما از هر دو حزب اله/مجاهد می ترسیدیم...
نوشتید: مثل اینکه منظور من را نفهمیدی بجزء ضد انقلاب حکومتی ، تمام گروههای چپ - از توده ای گرفته و چریک فدایی - ( طرفداران استالین، مائو ، تروتسکس )همه جزء همین ضد انقلاب بودند، تمام آنها به نحوی از جمهوری اسلامی دفاع می کردند، مجاهدین خلق هم جزء آنهاست فراموش نشود. تمام تقلاهای شما برای تسخیر این سنگر و آن سنگر به نفع ضد انقلاب تمام شد. چرا که عنصر ذهنی در خدمت این ضد انقلاب بود.
رزا: من البته که اینها را اکنون ضد انقلاب میدانم. تقلاها در حقیقت مثل جنگ عشیره ها بود!
اگر از رهبران عشیره ی من ساختاری درست میشد، فشار بروی من کمتر بود! ولی نظام همان باقی می ماند و سلسله مراتب هم همان باقی می ماند و افرادش تغییر می کرد.
به نظرم حتی اگر این فرقه های "چپ" هم خود را منحل کنند در خارج فرقی نمی کند. برخی مثل عنتری که لوتی اش گم شده یتیم خواهند شد.
عده ای اما مجبور میشوند مثل من به دنبال راه حل بگردند و سعی کنند خارج از سیستم فکر کنند. خوشبختانه ما یک آزمایشگاه بزرگ انسانی در اختیار داریم. میتوان از خودگردانی در محیط های کوچک شروع کرد. و ما همچنان کُلی تجارب شکست هم داریم و حدودن می دانیم که چه نمی خواهیم؟!
بخصوص آنهایی که تجربه ی فرقه های چپ را پُشت سر گذاشته اند.
عنصر ذهنی اگر منظور کمون پاریسی باشد، تکامل یافته.
عنصر عینی هم واقعن موجود است. چیزی که حرکت را سلب کرده به نظرم همان اضطراب است که اوضا برتر نشود. در ابعاد جهانی بهار عرب و تلاشی سوریه. در مورد ایران البته من دیگر در بطن خیابان نیستم اما به نظرم بیشتر تلاش عمومی همان دمکراتیزه کردن شرایط و شُل کردن زنجیرها مانده و تئوری رهایی هنوز فرسنگها دور است.
هنوز بحث تقسیم و مدیریت بهتر است. بحث خروج از ماتریکس نیست. مبارزه برای بقا و امتیاز گرفتن است. همان نمایش خاله سوسکه در جنبش زنان و جنبش کارگری "حداقل دستمزد" ...
تک و توک برخی در حال طرح و نقشه ی خود کفایی فردی و خودگردانی محلی. اگرچه بسیاری در حال بازخوانی تجربه های جهانی و یافتن آلترناتیو هستند اما زمان بر علیه ما کار می کند.
مُشکل اصلی مقدس گرایی و جوری تعلیم و تربیت مذهبی است که رژیم بیش از سه دهه مثل سم به حلقوم جوانان ریخته. استقلال فکری عملن سخت است وقتی که رابطه های انسانی بر پایه ی مرید/مرادی است. خودی/ناخودی و قبیله ای.
به بحث های روز جهانی زن نگاههی بیندازیم کماکان ماموتهای جنبش زنان در پُشت میکروفونهای مزدور. مارگارت تاچر را میتوان شناسایی کرد، این ضد انقلابها را سخت است چون از سوسیالیسم شروع میکنند تا بعد به ممنوعیت سقط جنین برسند و 8مارس را هم از قبل یک مُهر داس و چکش زده اند تو گویی زنان جزغاله شده ی ریسنده/بافنده ی امریکا هر کدامشان جد اندر جد یک سوسیال دمکرات بوده اند و حتی "شهید" تشکیلاتی!
سیستم نه تنها اول ماه مه را از آن خود کرده، 8 مارس ها را هم به گُه کشیده! تاریخ را بطوری جعل می کنند که متخصصان فتوشاپی هم انگشت به دهان می مانند.
باری
ضد انقلاب بودن گروهها مُحرز است. محرز تر اینکه به نظرم شرایط ذهنی هنوز و کماکان آماده نیست، وقتی سیستم تمام متدها و تاکتیک ما را کُپی کرده به خورد ملت میدهد. اشغال میادین اینک توسط فاشیستها! هفته ی آینده در شهر هانور/آلمان فاشیستها قرار است میدانی را که توسط پناهجویان اشغال شده و "غیر قانونی" اشغال شده بازپس گیرند! نویسنده ی آزادی بیان در صدد بازپسگیری آزادی بیان یک کوکلوس کلان امریکایی بمانند ترامپ است!
در جایی که جنازه ها زیر پای ساحل نشینان قابل شمارش نیست، فراریان جنگ و دیکتاتوری، "چپ" برای گرفتن میکروفون از یک فاشیست بمانند ترامپ دل سوخته است.
حال شما بیایید این "چپ" را افشا کنید. در روز روشن مثل من لینچ می شوید که این آنارشیست "به حساب من که زندانی رژیم بوده و شکنجه هم شده ام" آمده و پناهجوی سیاسی شده!
حال بیا و ثابت کن که پناهجو که نیستی هیچ! اینها هم اصلن تواب بوده اند! بیا از معاملات میلیونی بر سر پناهجو/زن/همجنسگرا بنویس و میکروفونهای مزدور کارگری و راه کارگری، مسئولین ایرانی خانه های زنان/ سخنگوهای قلابی همجنسگرایان/زنان که پُشت میکروفون از آزادی زن می گویند و هر شب در حال شمارش اسکناس!
بیچاره اسانلو ها که پُشت دوربین از مزدوری شان فیلم می گیرند. ضد انقلاب و خائنین واقعی اما همیشه با اونیفورم انقلابی رژه میروند...
عنصر ذهنی آماده نیست و آماده هم نخواهد شد تا وقتی که هر سازمان با نشان دادن جنازه های خاوران و نمایشگاه استخوانهای پودر شده، مردم را به پای منبر خود آورده، گفتگوهای زندان با نماینده ی موسوی در سوئد تدارک می بیند، روز جهانی زن را معرکه ی سوسیالیستی میگیرد و از آزادی بیان، آزادی بیان فاشیست و کوکلوس کلان را میفهمد و یکسری دمکرات هم برایش کف میزنند!
آمادگی شرایط ذهنی همان آتش زدن این ذهنیت است!
پیمان جان
یه وقتی است که توده داره با اپوزیسیون تانگو میرقصه، چند نفر یک گوشه رنگ لزگی گرفتند!
گاهی رقص ما آنقدر پرشور و جذابه! که مردم میپیوندند و هر کس بجای لزگی ما، شروع می کنه به حرکتهایی موزون خودش!
هزاران گروههای کوچک ریتمشان را با هم چند نفره تنظیم می کنند، اگرچه موزیک برای همه یکی است اما رقص ها گوناگونه!
کسی هم دیگری را هول نمیده و فکر نمی کنه جایش را دیگران تنگ کرده...
این اول دو سالی بود پس از "قیام57".
بعد از فرار انوریته (شاه) و خلا قدرت.
این دوران کوتاهه مثل خودمختاری مناطق کُرد نشین سوریه. اگر بشود در این دوره ی کوتاه پس از قیام مثل ایران یا اعلام خودگردانی (سوریه)همبستگی را در مردم بالا برده و ساختارهای توده ای و خودگردان/شوراها و خود مدیریتی کارخانه و مراکز توزیع را داشت، همینها نهادهای مدنی هستند که بعدن جلوی سرکوب ملت را خواهند گرفت. نهادهای مدنی کنونی در رژیم اسلامی اما اغلب دست ساز و سوپاپ اطمینان خود رژیم هستند. تصور ایجاد یا وجود آنها وقتی "برادر بزرگ" حاکم است، برای من مُشکل است. حتی یک "دیوار مهربانی" فورن دولتی میشه!
سیستم اغلب حرکتهای محیط زیستی ها را از آن خود کرده.
به نظرم نباید زیاد روی حرکت های مدنی حساب باز کرد.
من تمام سیاست "جلسات معارفه" را نیز که خیلی هم مُد شده دنبال کردم. بشدت ارتجاعی است و عنصر انقلابی نداره.
مبارزات دستمزدی کارگران هم بشدت ارتجاعی است و بجایش باید از عمل خرابکاری در تولید استفاده کرد. کُلن در دوران دیکتاتوری اهرم مبارزات مدنی در دست دولت است. میگویند در زمان هیتلر هر کجا درخت می کاشت آنتی فاشیستها اره می کردند یا اینکه درخته مفقود میشد. مردم می فهمیدند هنوز کسانی مخالف وجود دارند و خود همین، برای خیلی ها بذر مقاومت در دلشان بود و برای برخی از فاشیستها بذر ترس از انتقام...
(شخصن البته مخالف اره کردن درختم.)
ما باید بجای هول دادن ملت در خیابان و صف کردن شان پُشت وزارتخانه ی "محیط" زیست، به خرابکاری دامن بزنیم. و همچنین افشای روابط و مناسبات. این خانم شینا که صدای رئیسش را ضبط کرد و بیرون آمد به اجبار، بیشتر از ده راهپیمایی به جنبش زنان خدمت کرد. راهپیمایی اسید پاشی پشت سر یک مُشت نوه و نبیره ی امام جاهل و توده ای/اکثریتی و مواجب بگیر چه ارزشی داره؟ حتی زنانی که آموزش دفاع از خود و گروههای حمایت محلی راه انداختند کارشان مثبت تر بود. البته من که باشم جلوی اعتراض را به هر رقمش بگیرم. می نویسم که خود چه می کردم و موافق بحثم که چه کار نتیجه ی بهتری دارد...
نوشتید: سازماندهی موضعی ولی پیگیر و پیوسته....تا بالاخره بتونیم با فشار جامعه مدنی در آینده زمینه حقیقی جریانات آنارشیستی ای مثل ترکیه و یونان نیز در ایران درست بشه...
رزا: فشار جامعه ی مدنی از توش همان انتخاب بد و بدتر است. که شاید روابط را "دمکراتیک" بکنه مثل بجای سنگسار اعدام. باید فکرهای دیگر داشت. مثل خلاقیت آنتی فاشیستها در دوران هیتلر.
باید تک تک چهره های رژیم را بی "آبرو" کرد و ردشان را حداقل در خارج گرفت که چگونه برای یک شیشه مشروب گردن میزنند، درحالیکه بچه های خودشان در خارج با پولهای باد آورده به عیش و نوشند. باید خارج از کشور را حداقل از این فاشوها پاک کرد. اما "اپوزیسیون" چه می کند؟ در حال ماله کشی از سروش و اکبر گنجی و تقاضای آزادی بابک زنجانی و خروج از حصر و رای جمع کردن برای رژیم.
اگر دستمان به رژیم نمیرسد در ایران، در خارج که میرسد؟ باید این موش های توی سوراخ رفته را (با معذرت از موشهای نازنین)هر کجا یافتیم با عکس و تفصیلات افشا کنیم. یک شبکه ی اطلاعاتی مردمی. بجای فرهنگ مدارا که هر روز مثل استفراغ به خوردمان می دهند...
عملن هر کس را که "آن کار دیگر می کند" را افشا کرد.
خارج از کشور در واقع پُشت جبهه ی اغلب جنبشهای مدنی است. خارج کشور ایرانیان اکنون اما عملن شده است، امتداد دیکتاتوری. بیشتر روابط داخل ایران عملن در ارتباط با خارج است که زیر ضرب میرود. چون خارج بجای انجام وضایفش در خارج، در حال یافتن عضو در کارخانه و خیابان است برای اثبات تاثیر گذاری اش در ایران و نهایتن گرفتن پول بیشتر و امکانات بیشتر برای گروهش از سوبسید های اروپا/کانادا...
البته من حدس میزنم که منظور شما از «فشار مدنی» چیست ولی جنبش مدنی مستقل از جناح های رژیم مفقود است.
چند وقت پیش مورد جالبی دیدم. سگ و گربه های ایرانی را برای نجاتشان توسط یک نهاد حامی حیوانات به کانادا می فرستند!
سیستم برای هر گونه اکسیون پول می پردازد تا ما هر چه بیشتر استفراغمان را خود بخوریم مبادا که یکروز روی سیستم بالا بیاوریم...
پایدار باشید
نوشتید: تمام تقلاهای شما برای تسخیر این سنگر و آن سنگر به نفع ضد انقلاب تمام شد. چرا که عنصر ذهنی در خدمت این ضد انقلاب بود.
رزا: از آنجایی که مثل کامپیوتر پر از اطلاعات زاده نشده ام/ایم، تنها ضد انقلاب از این تقلاهای ما سود نبرد. اغلب ما از شکستهایمان می آموزیم. و شرکت در پروسه ی مبارزه نوعی خود شناسی هم هست که انسان ارتقا یافته و افق اش بالاتر میرود. و نهایتن اگر شانس ادامه ی مبارزه را داشته باشد، برای مطالبات خودش پا به میدان می گذارد. در مورد کمون پاریس نیز. "برادری و برابری" نمی تواند شعار زنان پس از تجربه ی اردوگاه سوسیالیستی باشد. حل تضاد کار و سرمایه در دستور روز بود و مارکس رهایی زنان را توسط خود سیستم سرمایه داری امکانپذیر میدانست....
از نظر من
سیستم تضادهای زیادی را موجب میشود. باید بتوان در میدان مبارزه جایی برای مبارزه ی دیگران هم باشد. و به تقلیل گرایی نیفتاد و نگفت اگر تضاد کار و سرمایه حل شد، بقیه ی تضادها هم نهایتن حل میشود چون نمی شود...
از طرفی برابری تنها مطالبه "اصلی" نیست. آزادی از تمام مناسبات سلسله مراتبی مد نظر است. از نظر اقتصادی شما میتوانید با دیگری برابر باشید اما بدلیل "ناجور " بودن زیر دست.
ناجور بودن جنسیتی/نژادی/ و غیره
تضاد زمین و انسان و حیوان
یدی/فکری
عنصر ذهنی انقلابی امروزه رهایی از سیستم سلسله مراتب است.
و نه فقط برابری اقتصادی "کار کنندگان"
هر کس به اندازه ی نیازش
حتی کسانی که "کار" نمی کنند. اجتماعی که کودکانش را بمانند گلهایی مراقب است و هیچ علفی در باقچه اش هرز نیست...
با سلام مجدد...اولا گفته باشم -همانطور که توجه کرده ای روزا جان- طرف اکثر بحثهای بالای من جناب ناشناس بود .چرا که که مقولات تئوریک را از یکطرف با مواضع ارتجاعی بعضی جریانات و رفرمیستی اکثریت قریب باتفاق دیگر جریانات (از قبل قیام و دوران گذار,-57-58,و تا به کرسی نشستن کامل رژیم بعد از سازماندهی بسیج و پاسداران..) قاطی پاتی کرده بود.مثلا اینکه حزب توده بعنوان جریانی خائن و نوکر منش از همان اولین روز تاسیسش(بعنوان سرسپرده مسکو و تفکر استالینیستی تا به امروز)محرز بوده و هیچگاه جریان چپی بحساب نمیامده...و بعد از قیام کون لیسی هم واسشون نون و آب نشد....و حتی کیانوری رو هم اعدام کردند....جریانات چپ دیگر ارتجاعی نبودند بلکه رفرمیست و عقبگرا(در زمینه مسائل زنان عمدتا)بودند....و در خواب و خیال تز ارتجاعی "ضد امپریالیستی" بودن خمینی- بقول تو- اکثریت هوادارانشون رو به سلاخ خونه فرستادند.دوما -همانطور که میدونی-من بر خلاف تو و جوانان ایران دوره بعد از قیام(بخاطر اختلاف سنی مون)در دوران رژیم شاه -قبل از خروج از ایران- دو سال پیرو مشی چریکهای فدائی بودم(تز رفقا احمدزاده و پویان: توجه گروه جزنی هیچوقت در تشکیل چریکها نقش نداشت و فقط ظریفی از گروه جزنی به گروه سیاهکل پیوست ...چرا که اکثریتشون رو قبل از حماسه سیاهکل گرفته بودند...بعدها جزنی از زندان نظرات انحرافی و توده ای ش را به سازمان وارد کرد....توسط نفوذی هائی چون نگهدارها...)...باری
تا 16 سال بعد هم (یعنی تا سال 1988)پیرو بینش مارکسیت لنینیست بودم...فاز دو ساله گذار به آنارشیسم رابین 1990-1988 طی کردم....
سوما اینکه با استقرار ارتجاع اسلام ناب محمدی به رهبری خمینی و پس از شکست قیامهای 58 و 68 و 78 و 88(خالا با هر رنگ و لعاب و تئوری کاری نداریم)طبیعتا تمامی حرکتهای "مدنی" در ایران بزیر چتر رژیم رفته و خواهد رفت....مثل تو خود غربش هم....بخاطر همینه که بعنوان آنارشیست ما مقوله ای را بنام جامعه مدنی قبول نداریم....بخشی از سیستم حاکم بورژوائی بوده و هست و خواهد بود...منظور من اون بخش طبقه متوسطی هست که با خیال خام استحاله رژیم در اینجریانات فعالیت میکنه....ولی حداقل زمینه فعالیتشان یک درسهائی واسشون داره و مثبته ولی طبعا انقلابی نبوده و نیست....بخش آنارشیستی هم در موازات آنها میبایست در همه جا رژیم را به چالش بکشد....اینکه چگونه و کجا منی که در خارج هستم نمیتونم با شعار و ....به کرسی بنشونم....
واسه همینه که همیشه گفتیم و میگیم : سرمایه داری از تمامی فعالیتهای رادیکال فعالین آنارشیستی ضد سیستمی استفاده کرده و با نفوذ درون ما(آخرینش همین جنبش اشغال بود که از نیویورک و اسپانیا....شروع شد)اونا رو سعی میکنه تهی کنه ....و کرده و بعضا بخشا از سیستم ....بزبانی دیگر ما رو مات کرده و میکنه....بیهوده نیست که همش بایست رو نوک پامون در تلاش آلترناتیوهای جدید باشیم...و بقول زاپاتیستها میبایست در پی "یافتن مسیرهای جدید در حین قدم زدن" بود....منم با تمامی حرفهای بالات در مورد رادیکالیزه کردن جنبش در درون طبعا موافقم....اینکه در خارج وظیفه ما چیز دیگریست و بدرستی برشمردی نیز درش حرفی نیست....ولی در درون وظایف کاملا متفاوته و مقوله سرنگونی رژیم مدح نظره و نه لیلی به لالاش گذاشتن.....باز بگم...مثلا حتی ساختن محلی در جنوب تهران واسه سگهای بی سرپرست و مواظبت کردنشون توسط علاقمه مندان به حیوانات....و یا اجازه دادن به زنان در خوانندگی ....هم واسه ما عملی انقلابی بشمار نمیاد....و فقط واسه اونائی که میخوان سازش کنن(استحاله میبینن این روند رو) با حاکمیت وقت ماله کشی حساب میاد و خواهد اومد...
حتی ساختن محلی در جنوب تهران واسه سگهای بی سرپرست و مواظبت کردنشون توسط علاقمه مندان به حیوانات....و یا اجازه دادن به زنان در خوانندگی ....هم واسه ما عملی انقلابی بشمار نمیاد....و فقط واسه اونائی که میخوان سازش کنن(استحاله میبینن این روند رو) با حاکمیت وقت ماله کشی حساب میاد و خواهد اومد...
پیمان جان
مشکل اینه که زنی را که غیر دولتی اقدام به حمایت گربه های نازنین کرد را در خانه اش با گربه ها زنده زنده می سوزانند و بهد ان جی او میزنند و سگ و گربه ها را به کانادا مثل عروس پُستی می فروشند.
مُشکل اینه که دیوار مهربانی را به محض ظهورش یکهویی از طرف شهرداری مثل قارچ گسترده می کنند. اینطوری مردم کنار می کشند.
مثال زیاد است. فقط بگم که نمایش بزرگی است. همه ی نیازها عاقبت پاسخ داده می شود. "هر کس به اندازه ی نیازش"!
کمی دقت کنیم خواهیم دید که نه تنها نیازها کاذب هستند و از آن ما نبوده بلکه سیستم از اینهمه نیز سود سرشاری هم نصیبش می شه!
امروز به گدایی برخوردم. مثل همیشه کف جیبم را گشتم پولی نبود. یک سیب و چند آبنبات یافتم توی کوله پُشتی ام. داشتم در می آوردم دیدم نوشته "کار" گدایی می کنه!
بهش گفتم خیلی پرته! بحث طولانی شد. ببین داشتن کار برایش واجب تر بود!
به نظرم دزدان اینروزها دوزاریشان صاف تر است! هفته ی سختی بود و کمرم از شدت کار راست نمی شد. عوضش مدرسه پر از گل شده به استقبال بهار.
جایی خواندم:
نمایش جایی است که در آن کارِ اجباری به ایثارِ رضایتمندانه تبدیل میشود. در جهانی که در آن کارْ شانتاژی برای زندهمانی است ، هیچچیز از فورمولِ « به هرکس به اندازهی کارش » مشکوکتر نیست؛ بگذریم از فورمول « به هرکس به اندازهی نیازهایش» در جهانی که نیازها در آن توسطِ قدرت تعیین میشوند....
ببین پیمان جان
باید میلیونها بار هوشیارانه تر از سیستم بود. قدیم ها رفیقی داشتم که میگفت سرمایه دار ژاپنی از نوار بهداشتی خونی هم پول می سازد. بازارش هم پر رونق.
روزی شاید مجبوریم یبوست بگیریم از ترس فروش گُه مان به خودمان. همه چیز به کالا تبدیل شده مردم کار خواهند کرد تا بتوانند نیاز کاذبشان را به بو کشیدن ارضا کنند. دلیل نفرتم از گلهای رز سفارشی و اینترنتی:)
امید بزودی چهره به چهره صحبتی داشته باشیم انسانهای کمی وجود دارند که میتوانند فاجعه ای که بر سرمان مثل آوار افتاده را بفهمند....
ارسال یک نظر