نوشته ای از یک رفیق: برای خواندن بیشتر اینجا را کلیک
کنیم.
فرض کن من و شما با هم در یک جامعه آرمانی هستیم. 1- اگر
مالکیت را قبول داریم، من میخواهم سیب های درختم را انباشت کنم یا پولهایم را
انباشت کنم یا بیشتر مطالعه کنم و خدمات تخصصی بدهم و درآمد بیشتر داشته باشم و
سرمایه تشکیل دهم. آیا شما با من مبارزه می کنی؟ (این یعنی مانع آزادی من می شوی)
2- اگر مالکیت را قبول نداشته باشیم، من انگیزه ای برای تولید محصول بهتر و بیشتر
ندارم. این جامعه برابر است و نه جامعه آزاد. جامعه آزاد یعنی فرد بتواند از فرصت
های خود بهره ببرد (چه بسا این بهره برداری ها زندگی او را بهتر از همسایه اش کند)
رزا: در جامعه ی آنارشی اگر تو بیشتر کار کردی و باغ سیب ات پر بار تر بود و
نخواستی ببخشی، سیبهایت به تساوی تقسیم نخواهند شد! مصادره هم نخواهد شد! معامله
هم نخواهند شد...
می گذاریم بگَندد! تا عاقبت از آن
دانه ها باغی شود برای همه
روی قبرت هم خواهیم نوشت: مرگ بر اثر کار!
رزا: چند وقت پیش با رفیقی بر سر «رقابت» سازنده بحثی شد که به دلایل متفاوت،
تفکر در این مورد را به این زمان موکول کرد. از نظر من رقابت سازنده وجود ندارد. ما
در مناسبات سرمایه دارانه از اصل خود به دور افتاده ایم. بقای گونه ی انسان در
همکاری است. این یک اصل اخلاقی نمی باشد. و کاملن بیولوژیکی است. که *حتی در
موشها نیز کمک به همنوع بطور غریزی دیده می شود. انسان گرگ انسان است؟ شاید
این در شرایطی خاص است. و این شرایط خاص هم اکنون موجود است. قتل و جنایت و
تجاوز... برای مصرف بیشتر، (هدف) سیستم. مصرف حتی یکدیگر در تجاوز و خرید و فروش
بدن برای لذت (تن فروشی) ،فروش اعضای بدن (کلیه) ...
رقابت یعنی« بودن به معنی داشتن» است. رقابت سالم در مدرسه؟ بجای کار گروهی و
اینکه هر فردی در کاری خوب است و ما همگی با هم می توانیم. رقابت سالم و اینکه:
ببین فلانی چه درس خوان است، بچه ی من را درسخوان نخواهد کرد!
*
Do Rats Feel
Empathy?
In this video excerpt
from NOVA scienceNOW, learn about an investigation into empathy and helping
behavior in rats. Two rats are placed in a pen: one is trapped inside a
see-through tube placed in the center of the cage while the other is free to
roam. The free rat tries to find a way open the tube and release the trapped
rat, even when given the choice to eat five chocolate chips instead.
Correspondent and New York Times technology columnist David Pogue visits
neuroscientist Peggy Mason, who explains the details of the experiment and how
the findings relate to human empathy.
رزا: چند وقت پیش با رفیقی بر سر «رقابت» سازنده بحثی شد که به دلایل متفاوت،
تفکر در این مورد را به این زمان موکول کرد. از نظر من رقابت سازنده وجود ندارد. ما
در مناسبات سرمایه دارانه از اصل خود به دور افتاده ایم. بقای گونه ی انسان در
همکاری است. این یک اصل اخلاقی نمی باشد. و کاملن بیولوژیکی است. که *حتی در
موشها نیز کمک به همنوع بطور غریزی دیده می شود.
رزا: انگیزه ی دانستن باید باشد. «انگیزه»
چیزی است که در کودک ابتدا می کُشند، تا مغز ها را برداشته و بجایش سیبزمینی
بکارند برای فرمان بُردن. در جامعه ی آرمانی انسان بدلیل انگیزه ی نیاز خود و
همنوعش تولید می کند و نه برای" بیشتر داشتن". رقابت در سیستم سرمایه
داری است که انگیزه ی داشتن و توانایی
مصرف بیشتر ، موتور پیشرفتش است!
موتور پیشرفت جامعه ی آرمانی «انسان اجتماعی» است که کُلیه اش را برای خرید
خانه و ماشین و غذا نمی فروشد!
ماشین مشارکتی است و خانه و غذا باید رایگان باشند. اینکه سوسیالیسم سابقن
موجود حکومت "خوکها" بود که جای حکومت انسانها را گرفت، بمانند قلعه
حیوانات جرج اورول، ربطی به آنارشی ندارد.
من شخصن در پی عدالت اجتماعی هستم. تولید، توزیع و مصرف مشارکتی. کسی را نیز
مجبور نمی کنم از ثروت اندوزی "فداکارانه" دست کشیده و تقسیم کند. آنانی که هر شب از مصرف در حال ترکیدن هستند و
فقط برای انباشت/مصرف تلاش می کنند، خود عاقبت طعام کرم و حشرات دیگر خواهند بود! یا در انقلابی سرشان مثل ماری آنتوانت زده خواهد
شد!
تلاش شخصی من بعنوان یک فمینیست و آنارشیست معرفی مُدل های بهتر به جامعه است
که کارمان به گیوتین نکشد! من این مُدل «زندگی بدون استثمار خود و دیگری» را زندگی
می کنم. برای من شخصن، آدمی که بیش از 8 ساعت کار می کند تا ماشینی داشته باشد که
فقط گاهی آخر هفته براند، احمق است و برده ی سیستم. او خود در حماقتش مجازات شده،
چون اگرچه که زنده بوده/است، اما زندگی
نکرده .. آنان که بدلیل ثروث و موقعیت و مالکیت خصوصی و بر مبنای سلطه و استثمار
دیگری زنده اند و "قانونی" مثل انگلی به پستان مادر زمین چنگ میزنند،
عاقبت اتصالشان بُریده می شود. چرا که عدالت خواهی و عدالت اجتماعی غریزه ای است
که اگرچه در این سیستم مثل عشق قلابی شده،
اما من فکر می کنم که هر انسانی می تواند این عشق را در خود بیابد و لازم به
گیوتین نخواهد بود اگر ماری آنتوانت ها می فهمیدند که مردمی که برای نان انقلاب
کرده اند "شیرینی" هم برای خوردن ندارند! و من در جهت این "خرفهم"
شدن تلاش می کنم. در ضمن من بخوبی آنانی
که "سران" را سر میزنند را نیز می فهمم. لنین را که حتی به نوزاد
خانواده ی تزار روس رحم نکرد! ولی تاریخ بشریت با چشمان خود دید که بلشویکها، خود سرطان
وار به جان مردم افتادند! پس راه حل در خودگردانیها است و عقل و خرد جمعی، تا
اجتماعات بتوانند برای مُشکلات، راه حل های انسانی ارائه دهند تا بروی بدن اژدها،
باز سر های دیگری رشد نکند. جامعه ای همیار، همدل و عادل میتواند بوجود بیاید اگر
کودکانمان را در گروه ها و تیم های بدون رقابتی بزرگ کنیم. همکاری بدانند و نه
رقابت. انگیزه هایی را که دارند سرکوب نکنیم و... نسلی جدید بدون نیازهای کاذب و
مصرفی.
این برخوردی ریشه ای و رادیکال است و نه گیوتین! گیوتین در واقع آسان ترین راه
است!
در جامعه ی آنارشی اگر تو بیشتر کار کردی و باغ سیبت پر بار تر بود و نخواستی
ببخشی، مصادره نخواهد شد!
می گذاریم بگَندد! تا عاقبت از آن
دانه ها باغی شود برای همه :)
نوشته ای از یک رفیق:
اینکه بگوییم انسانها گاهی به صورت لوکال با هم جمع می شوند
و هدفی مشترک را پیش می گیرند به معنی انکار رقابت نیست. ما اگر هم به صورت لوکال یک
گروه تشکیل دهیم، تلاش ما برای رشد گروه به رقابت مان با گروه دیگر وابسته است.
اساسا تضاد منافع در دنیای با منابع محدود، اصل است. یک مثال می زنم: فرض کن دو
نفر در یک جامعه هستند. فرد 1 میوه تولید کند و فرد 2 نان تولید کند. اینها
مختارند بخشی از کالایشان را با هم مبادله کنند اما هر فرد دوست دارد بیشتر بگیرد
و کمتر بدهد (این قاعده خِرَد است و فرض می کنیم انسان ها عارف و از خودگذشته و
فداکار نباشند و ما در آرمانشهرمان هیچ کس را مجبور نمی کنیم که فداکار باشد) پس
رقابت در این جامعه وجود دارد. حال اگر فرد 3 وارد و جذب نانوایی شود و فرد 4 وارد
و جذب باغداری شود، گروه 1 و 3 همکارند اما با گروه 2 و 4 رقیب اند.
اگر رقابت را انکار کنیم، کالکتیویست (شبیه کمونیزم) شده ایم
(که البته کروپوتکین هست) و آرمانشهرمان برابری خواهانه است (به جای آزادی
خواهانه) و باید فرد یا افرادی یا مکانیزمی را بگذاریم که برابرسازی کند (دستوری و
جبارانه). مثال: فرض کن من و شما با هم در یک جامعه آرمانی هستیم. 1- اگر مالکیت
را قبول داریم من میخواهم سیب های درختم را انباشت کنم یا پولهایم را انباشت کنم یا
بیشتر مطالعه کنم و خدمات تخصصی بدهم و درآمد بیشتر داشته باشم و سرمایه تشکیل
دهم. آیا شما با من مبارزه می کنی؟ (این یعنی مانع آزادی من می شوی) 2- اگر مالکیت
را قبول نداشته باشیم، من انگیزه ای برای تولید محصول بهتر و بیشتر ندارم. این
جامعه برابر است و نه جامعه آزاد. جامعه آزاد یعنی فرد بتواند از فرصت های خود
بهره ببرد (چه بسا این بهره برداری ها زندگی او را بهتر از همسایه اش کند).
هابز با جمله «انسان، گرگ انسان است»، وجود «امنیت» را لازم
می داند و مجری آن را دولت می داند، روسو با «قرارداد اجتماعی» و توافق و اراده
عمومی و تمایل به همزیستی، دولت را ضروری می داند. نگاه هابز بدبین و نگاه روسو خوشبین است اما هر دو دولت را ضروری
می دانند. پس چه چیزی کور می ماند؟ آزادی و اصالت حق. حال اندیشه آنارکوکمونیزم
دارد اشتباهی شبیه آن دو انجام می دهد. دولت را غیر ضرور می داند اما باز هم حق
آزادی را به رسمیت نمی شناسد و برابری را اصل قرار می دهد و این پارادکس است (در این
میان اندیشه های التقاطی رالز و امثال او نمی توانند جایگاهی داشته باشند). توجه
کنید با آناکوسیندیکالیزم (به جای آنارکوکمونیزم) یک فرد می تواند عضو هیچ یک از سیندیکا
ها نباشد و جبری هم برای عضویت او نیست. کمک دوطرفه[1] می تواند وجود داشته باشد
اما به صورت خودخواسته و نه جبارانه.
این به فرهنگ ما بر می گردد که به فقیر کمک کنیم یا نکنیم
(و آنارکیزم به تفاوت اخلاق و فرهنگ کاری ندارد). صد البته من موافق کمک ثروتمند
به فقیر هستم اما اینکار جبارانه نباید باشد. پس من هم «مفهومی گسترده تر از
خود[2]» را می پذیرم اما نباید دستوری باشد. اگر دستوری (تحکمی و جبارانه) نباشد،
برخی ممکن است به توفان زده ها کمک نکنند و ما هم با آنها کاری نداریم. این لطف یک
انسان را می رساند که کمک کند نه وظیفه (و اگر ما آن را به وظیفه بدل کنیم، لطف
معنا ندارد و آزادی هم معنا ندارد). هدف، آزادی و رقابت و رشد و ترقی است و قید،
کمک به دیگران و تعاون و همکاری است اما قید نبایست بیرونی باشد و اگر باشد آزادی
را انکار کرده. نمی توان به نیک سرشتی انسان دل خوش کرد. بلکه باید او را تربیت
کرد اما همواره افرادی تربیت ناپذیر (و البته شاید به دلیل اشتباه آموزش و پرورش
ما) وجود دارند. اما با انسان بی تربیت چه می کنیم؟ او را شلاق می زنیم؟ خود خواهی
حق است همان گونه که آزادی حق است. خود خواهی ممکن است به خودپرستی بیانجامد اما
باز هم حق است تا زمانی که آزاری به دیگری نرساند و اگر آزار برساند شخص مخاطب (به
طبع) از خود دفاع می کند. پس اگر فردی خودخواه و خودپرست در جامعه آرمانی ما باشد،
ما بجای مجازات او، باید خود و تربیت مان را و بستر اجتماعی مان را مجازات و نقد و
اصلاح کنیم. این بدترین افق از وجود رقابت است در حالیکه رقابت سازنده و سیستماتیک
هم می تواند در جامعه وجود داشته باشد. رقابت خلاقیت آفرین ارتقای فردی و ارتقای
اجتماعی به همراه دارد (بازی برد-برد). یعنی پیشبرد جامعه به کارایی و بهره وری بیشتر.
رقابت عامل پیشرانه اندیشه و رفتار است. مثال: اگر من بخواهم حرف شما را تایید کنم
و شما هم حرف مرا تایید کنید آیا می توانیم هرگز به نقاط کوری که نیاندیشیده ایم،
بیاندیشیم؟
به طور کلی انسان برای بهبود شرایط و پیشرفت نیازمند انگیزه
است (مگر منکر پیشرفت بشویم) و انگیزه عموما از جهان ایده های افلاطون نمی آید
بلکه تجربه هایی که از مشاهده دیگران داریم و تصورات و انتظاراتی که از دنیای مان
داریم ما را به فعلی یا مبارزه ای ترغیب کند. رقابت، انگیزه طبیعی است.
از نگاه بیولوژی (ضمن اشاره به اصل انتخاب طبیعی داروین) به
کتاب ژن خودخواه ریچارد داوکیز اشاره می کنم.
از نگاه فیزیولوژی مغز، بعید میدانم مطالعاتی باشد که نشان
دهد مغز انسان متمایل به رکود است. یا منکر رقابت بشود
......
رزا: برای یافتن جواب چند لینک جالب:
Monkey cooperation and fairness
Monkey Business - Science Nation
Most of us can understand how we feel if someone else gets a
better reward for doing the exact same work we did. Researchers are studying
how these feelings of inequity evolved and if primates have the same sense of
inequity. Researcher Sarah Brosnan has released a study helping prove that
primates share similar feelings of inequity as humans and she will extend the
research, with a five year National Science Foundation grant. In the next round
of research, Brosnan will work with Bart Wilson at Chapman University to do
similar hands-on and computer game-like experiments on both humans and
primates. The idea is to better understand how economic decision making
strategies evolved and which, if any, are uniquely human.
Monkey's reaction to fairness experiment
Equal Pay for Monkeys
Teamwork & Sense of Equality in Monkeys
زبان اصلی انگلیسی با
زیرنویس آلمانی
Frans de Waal:
Moralisches Verhalten bei Tieren
Mitgefühl,
Kooperation, Fairness und Reziprozität – sich um das Wohlergehen anderer zu
sorgen scheint eine sehr menschliche Eigenschaft zu sein. Aber Frans de Waal
zeigt einige überraschende Videos von Verhaltenstests mit Primaten und anderen
Säugetieren, die zeigen, wie viele dieser Eigenschaften wir mit ihnen teilen.
دنیا به انواع ذهن ها نیاز دارد/ تمپل
گرندین
اگر اُتیسم نبود انسانها همچنان کنار
غارهایشان مشغول معاشرت و حرف زدن بودند و هنوز هیچ کارى انجام نشده بود. اگر بشر
روزى کاملا اُتیسم را ریشه کن کند شما در آینده
هیچ کس را برای تعمیر کامپیوتر خود نخواهید داشت.
Chimpanzee VS Human child learning (1_2).flv
Symbolic Species (Humans vs Chimps)
Taken from the PBS
series: The Human Spark (used here under 'fair usage' restrictions and for
educational purposes). This video montage shows some of the ways that humans
are different from chimps. We are not just chimpanzees with language. The human
animal is a self-conscious one operating within a realm of symbols, meanings, and abstract thought. All of these
things are prerequisites to human language, which in turn shapes the human
mind. Humans are indeed animals, but we are simultaneously a symbolic species,
which makes us a kind of animal unlike any other.
Chimp vs human! -
Working Memory test - Extraordinary Animals – Earth
Ayumu the chimpanzee has
made headlines around the world for his ability to beat humans on memory tests,
in both speed and accuracy. Does Ayumu's ability force us to reconsider our
assumptions about human superiority to other primates?
Scientist Speaks Chimp -
Extraordinary Animals – Earth
Professor Tetsuro
Matsuzawa can speak Chimpanzee! At the Primate
Research Institute of Kyoto University he has build a large play pen for the
chimps recreating their tree top lives. Star pupil Aye loves her lessons and
can count to 9.
A Conversation With Koko
The Gorilla: Full Documentary
Ahamo 2015 Winner:
Excellence in Documentary Film: PBS Nature 1999 This program doesn’t just talk
with an ape, it carries on an intimate, decades-long dialogue with her. The
story documents the incredible development of a gorilla named Koko, whose
learning of American Sign Language (and understanding of spoken English) gives
new meaning to the ideas of animal intelligence and inter-species
communication
.
نوشته ای از یک رفیق:
...........
4- حقیقتش متن های سایت دوستمون یه کم بد
ترجمه شده بود اما خوندم. در مورد متن نخست:
قسمت آخر فصل اول A broader sense of self(ر) مفهومی گسترده تر از خود http://naskhad-khass.blogspot.de/2017/03/works-ardent-press2010-no-copyright-279_13.html
اینکه
بگوییم انسانها گاهی به صورت لوکال با هم جمع می شوند و هدفی مشترک را پیش می
گیرند به معنی انکار رقابت نیست. ما اگر هم به صورت لوکال یک گروه تشکیل دهیم،
تلاش ما برای رشد گروه به رقابت مان با گروه دیگر وابسته است. اساسا تضاد منافع در
دنیای با منابع محدود، اصل است. یک مثال می زنم: فرض کن دو نفر در یک جامعه هستند.
فرد 1 میوه تولید کند و فرد 2 نان تولید کند. اینها مختارند بخشی از کالایشان را
با هم مبادله کنند اما هر فرد دوست دارد بیشتر بگیرد و کمتر بدهد (این قاعده خِرَد
است و فرض می کنیم انسان ها عارف و از خودگذشته و فداکار نباشند و ما در آرمانشهرمان هیچ کس را مجبور نمی کنیم که
فداکار باشد) پس رقابت در این جامعه وجود دارد. حال اگر فرد 3 وارد و جذب نانوایی
شود و فرد 4 وارد و جذب باغداری شود، گروه 1 و 3 همکارند اما با گروه 2 و 4 رقیب
اند.
اگر رقابت
را انکار کنیم، کالکتیویست (شبیه کمونیزم) شده ایم (که البته کروپوتکین هست) و
آرمانشهرمان برابری خواهانه است (به جای آزادی خواهانه) و باید فرد یا افرادی یا
مکانیزمی را بگذاریم که برابرسازی کند (دستوری و جبارانه). مثال: فرض کن من و شما
با هم در یک جامعه آرمانی هستیم. 1- اگر مالکیت را قبول داریم من میخواهم سیب های
درختم را انباشت کنم یا پولهایم را انباشت کنم یا بیشتر مطالعه کنم و خدمات تخصصی
بدهم و درآمد بیشتر داشته باشم و سرمایه تشکیل دهم. آیا شما با من مبارزه می کنی؟
(این یعنی مانع آزادی من می شوی) 2- اگر مالکیت را قبول نداشته باشیم، من انگیزه
ای برای تولید محصول بهتر و بیشتر ندارم. این جامعه برابر است و نه جامعه آزاد. جامعه
آزاد یعنی فرد بتواند از فرصت های خود بهره ببرد (چه بسا این بهره برداری ها زندگی
او را بهتر از همسایه اش کند).
این استدلال در این سایت، به مانند استدلال روسو در
الزام وجود حکومت است. روسو در قرارداد اجتماعی (1762)، استدلال می کند که آزادی و
قدرت متناقض نیستند، چرا که قوانین بر اراده عمومی شهروندان بنا شده است. فرد
شهروند در اطاعت از قانون، در اطاعت خود است به عنوان یک عضو از جامعه سیاسی. (البته
امروزه آنارکوسیندیکالیزم این را تایید می کند اما نه با حکومت مرکزی بلکه به
سندیکا های لوکال). اگر هابز با جمله «انسان، گرگ انسان است»، وجود «امنیت» را
لازم می داند و مجری آن را دولت می داند، روسو با «قرارداد اجتماعی» و توافق و
اراده عمومی و تمایل به همزیستی، دولت را ضروری می داند. نگاه هابز بدبین و نگاه روسو خوشبین است اما هر دو دولت را
ضروری می دانند. پس چه چیزی کور می ماند؟ آزادی و اصالت حق. حال اندیشه
آنارکوکمونیزم دارد اشتباهی شبیه آن دو انجام می دهد. دولت را غیر ضرور می داند
اما باز هم حق آزادی را به رسمیت نمی شناسد و برابری را اصل قرار می دهد و این
پارادکس است (در این میان اندیشه های التقاطی رالز و امثال او نمی توانند جایگاهی
داشته باشند). توجه کنید با آناکوسیندیکالیزم (به جای آنارکوکمونیزم) یک فرد می
تواند عضو هیچ یک از سیندیکا ها نباشد و جبری هم برای عضویت او نیست. کمک دوطرفه[1]
می تواند وجود داشته باشد اما به صورت خودخواسته و نه جبارانه.
این به
فرهنگ ما بر می گردد که به فقیر کمک کنیم یا نکنیم (و آنارکیزم به تفاوت اخلاق و
فرهنگ کاری ندارد). صد البته من موافق کمک ثروتمند به فقیر هستم اما اینکار
جبارانه نباید باشد. پس من هم «مفهومی گسترده تر از خود[2]»
را می پذیرم اما نباید دستوری باشد. اگر دستوری (تحکمی و جبارانه) نباشد، برخی
ممکن است به توفان زده ها کمک نکنند و ما هم با آنها کاری نداریم. این لطف یک
انسان را می رساند که کمک کند نه وظیفه (و اگر ما آن را به وظیفه بدل کنیم، لطف
معنا ندارد و آزادی هم معنا ندارد). هدف، آزادی و رقابت و رشد و ترقی است و قید،
کمک به دیگران و تعاون و همکاری است اما قید نبایست بیرونی باشد و اگر باشد آزادی
را انکار کرده. نمی توان به نیک سرشتی انسان دل خوش کرد. بلکه باید او را تربیت
کرد اما همواره افرادی تربیت ناپذیر (و البته شاید به دلیل اشتباه آموزش و پرورش
ما) وجود دارند. اما با انسان بی تربیت چه می کنیم؟ او را شلاق می زنیم؟ خود خواهی
حق است همان گونه که آزادی حق است. خود خواهی ممکن است به خودپرستی بیانجامد اما
باز هم حق است تا زمانی که آزاری به دیگری نرساند و اگر آزار برساند شخص مخاطب (به
طبع) از خود دفاع می کند. پس اگر فردی خودخواه و خودپرست در جامعه آرمانی ما باشد،
ما بجای مجازات او، باید خود و تربیت مان را و بستر اجتماعی مان را مجازات و نقد و
اصلاح کنیم. این بدترین افق از وجود رقابت است در حالیکه رقابت سازنده و سیستماتیک
هم می تواند در جامعه وجود داشته باشد. رقابت خلاقیت آفرین ارتقای فردی و ارتقای
اجتماعی به همراه دارد (بازی برد-برد). یعنی پیشبرد جامعه به کارایی و بهره وری
بیشتر. رقابت عامل پیشرانه اندیشه و رفتار است. مثال: اگر من بخواهم حرف شما را
تایید کنم و شما هم حرف مرا تایید کنید آیا می توانیم هرگز به نقاط کوری که
نیاندیشیده ایم، بیاندیشیم؟
به طور کلی
انسان برای بهبود شرایط و پیشرفت نیازمند انگیزه است (مگر منکر پیشرفت بشویم) و
انگیزه عموما از جهان ایده های افلاطون نمی آید بلکه تجربه هایی که از مشاهده
دیگران داریم و تصورات و انتظاراتی که از دنیای مان داریم ما را به فعلی یا مبارزه
ای ترغیب کند. رقابت، انگیزه طبیعی است.
از نگاه
بیولوژی (ضمن اشاره به اصل انتخاب طبیعی داروین) به کتاب ژن خودخواه ریچارد داوکیز
اشاره می کنم.
از نگاه فیزیولوژی مغز، بعید میدانم مطالعاتی باشد که
نشان دهد مغز انسان متمایل به رکود است. یا منکر رقابت بشود
شعار این سایت «نه سرمایه نه دولت» بسیار شبیه شعار دزدی
«آزادی برابری برادری» علی شریعتی است از این نظر که مبارزه با سرمایه کار نهادی
مرکزی به نام دولت است همانگونه که برای برقراری
برابری، باید آزادی را محدود کرد و حتی کشت.
5- در مورد متن دو:
آیا سلطه گری و اقتدار طبیعی نیست؟ A broader sense of self(ر) مفهومی گسترده تر از خود http://naskhad-khass.blogspot.co.id/search?updated-max=2017-04-16T08:26:00-07:00&max-results=7&start=3&by-date=false *************************** ?Aren't domination and authority natural(د) آیا سلطه گری و اقتدار طبیعی نیست؟
آنارکیزم
هیچ منافاتی با تمایل به تشکیل گروه («ما» ی جمعی[3])
ندارد. آنارکیزم با تحمیل مای من به همه مخالف است. آنارکیزم با قدرت و حکومت
مرکزی مخالف است. مای هر کسی حدود دارد و نمی توان مایی را یافت که کل جامعه را
شامل شود برای همین است که آنارکیزم با مای مطلق (یا همان حکومت که ادعای همپوشانی
بر کل جامعه را دارد) مخالف است. کمونیزم یک مای مطلق است.
بگذار همین اجتماع مبتنی بر شکار[4]
را مثال بزنیم: فرض کن یک نفر وجود دارد که قدرت و چابکی بسیار زیادی در شکار
دارد. او می تواند روزی ده شکار بیاورد. اگر او را مجبور کنید که شکار کند، انگیزه
اش برای شکار از بین می رود اما اگر او را آزاد بگذاری و به او یاد دهی (پیشنهاد و
نه جبر) روزی دو شکار برای خودت بزن و بخور اما چند تا هم برای بی دست و پا ها
بیاور، احتمال اینکه این کار را بکند بسیار زیاد است. این برابری خواهی اختیاری
است و برابریخواهی اختیاری خود در آزادی می گنجد اما آزادیخواهی اجباری بی معنی
است
سرمایه
دار عامل رشد جامعه است آنچه مهم است تربیت سرمایه دار است که بگوییم برو سرمایه (مالی،
فیزیکی یا انسانی) کسب کن اما به فقرا هم بده. چه بسا فرد ثروتمند با آزادی که
دارد و اینکه ترسی از دولت ندارد، کمک بهتر و بیشتر یا حتی وقف کند
و چه بسا
بچه فقیری که کمکی را دیده باشد و تصمیم به کمک کردن بگیرد و چنین بسراید:
«تنها آنکه بزرگترین جا را بخود اختصاص نمی دهد
از شادی لبخند بهره می تواند داشت
آنکه جای کافی برای دیگران دارد
صمیمانه تر می تواند با دیگران بخندد
با دیگران بگرید»
مارگوت بیکل، چیدن سپیده دم 1، برگردان احمد شاملو
«می توانم بگیرم دستی را
چرا که کسی دست مرا گرفته است
به زندگی پیوندم داده است»
مارگوت بیکل، چیدن سپیده دم 2، برگردان احمد شاملو
متن دوم
می خواهد از تمایل به برابری به انکار دولت و سلسله مراتب برسد. این تمایل به «برابری»
نیست، این تمایل به آزادی استفاده از فرصت های برابر است. در واقع آزادی سلبی یا
منفی است که می گوید چرا تو باید این را داشته باشی و من نداشته باشم یا چرا تو
باید به من بگویی چه بکن و چه نکن. این همان آزادی لیبرال جان لاک است. این همان
لیبرتارینیزم است. میتوانید به مفهوم آزادی منفی در فلسفه آیزایا برلین و حتی
آمارتیا سن نیز روجوع کنید. اما برابری خواهی (مساوات طلبی)
(Egalitarianism) می گوید ثروت و درآمد را برابر تقسیم کن و به
همه یک اندازه بده. برابریخواهی، یک مفهوم اقتصادی است. برای همین مفاهیم باز
توزیع درآمد و بازتوزیع ثروت که در اقتصاد است، برابرخواهانه است. اما آزادی خواهی
یک مفهوم فلسفی-اجتماعی است. البته حق می دهم این مفاهیم بسیار نزدیک اند (یک
مفهوم در دو واژه) اما باید حواسمان باشد التقاط نکنیم. اگر توجه کنید در مکتب
فکری برابر خواهی نیاز به یک مکانیزم برابرساز است در حالیکه در مکتب فکری آزادی
خواهی می گویند بستر برای همه فرصت های برابر ایجاد کند و نه اینکه باعث ایجاد
رانت شود. برابرخواهی جنبه دستوری دارد اما آزادی منفی، ضد دستور است و به صورت
زیرساختی عمل می کند. چیزی که می تواند مورد مورد بحث قرار گیرد، به تمرکز سرمایه
و تمرکز سرمایه به تئوری «مالکیت» بر می گردد.
من «استراتژی
های اجتماعی ضد استبدادی» را همان گرایش به آزادی منفی می دانم. من قبول دارم که
این تمایل پسادولت گرایی است نه پیش دولت گرایی. تلاش این جوامع در فرار از حکومت
و سلطه پذیری، تمایل به مساوات طلبی نیست بلکه تمایل به آزادی است.
دیگر
اینکه پس از اینکه با آزادی منفی، جامعه از تمرکز قدرت مرکزی پاکسازی شد، آزادی
مثبت میتواند به تمرکز قدرت لوکال بیانجامد اما چون لوکال است، هیچ ایرادی ندارد؛ تنظیم
گر و محدود کننده قدرت های لوکال، رقابت است. مثلا به قول آرون شوارتز، «دانش قدرت
است» اما اگر لوکال باشد و فضا رقابتی باشد، هر کسی تلاش کند، به قدرت دانش می رسد
اما اگر دانش به انحصار یک قدرت مرکزی در بیاید، فاجعه است.
تمایل به
برابریخواهی در پس پذیرش یا عدم پذیرش حکومت است: 1- اگر حکومت باور باشیم، یک طیف
برابریخواهی اقتصادی مطرح می شود که دولت باید بازتوزیع کند یا نکند 2- اگر حکومت
ناباور باشیم خود بخود کارگزار باز توزیع را انکار کرده ایم پس دیگر طیفی وجود
ندارد؛ سراسر آزادی است.
پس آنارکوکمونیست
درواقع آنارکو نیست : )
نویسنده و
مترجم تلاش دارند از راه کژ فهمی، مساوات طلبی را توجیه کنند اما مساوات طلبی با
آنارکیزم جمع نمی شود
6- گفتی:
هر انسانی در یک یا چند حوزه
خوب است و در بقیه بد! باید استعداد آنها در این حوزه شکوفا شود تا جامعه لذت ببرد
از داشتن موزیسین عالی و نقاش و فیزیک ستارگان یا دانشمند ریاضی...
کاملا قبول دارم
اگر ارزش گذاری متمرکز (حکومت) و نظام قیمت
گذاری حکومت نباشد، مزیت های نسبی، ارزش های نسبی می یابند و نه مطلق. پس مشکل
رقابت و تفاوت استعدادها نیست، مشکل ما تبعیض است، مشکل ما مطلق سازی است. آنچه
انگیزه را می کشد، جبر و یکسان سازی است.
در مورد کودک ت هم اگر جامعه مطلق گرا و
جبارانه نباشد و به تاکید تمایل به زور مشابه کردن و برابر سازی نداشته باشد، کودک
شما که در موسیقی استعداد و زمینه ندارد هرگز در مدرسه موسیقی نمی رود بلکه استعداد
یابی می شود و می رود به مدرسه ریاضیات و در قالب ریاضی با همسن خودش که ساز می
زند رقابت می کند. به خود می گوید باید یک مزیت نسبی کسب کنی اما الزاما آن نیست
که دیگران می گویند. و این مزیت نسبی خود یافته است که یعنی علاقه. زور و تنبیه
مربوط به حکومت و مکانیزم برابرساز اوست که میخواهد همه را شبیه، مطیع و برده کند
و آنها را طوری تربیت کند که خود را برای آنها ضرور جلوه دهد. این ناکارایی دولت
است.
تشویق و هویج : )
تمام بحث من میخواهد به این برسد که رقابت
کنونی، رقابت در چارچوب سیستم حکومتی و جبر است. رقابت در سیستم سالم، سالم است و
پویا و رشد آفرین. پس مشکل رقابت نیست، مشکل حکومت است. رقابت ابزار آن شده!
استدلال تمثیلی: اگر یک نفر چاقور را بردارد و
آدم بکشد، نمی توانیم چاقو را نفی کنیم بلکه باید فعل و انگیزه فرد را مطالعه
کنیم. چاقو در آشپزخانه کارا و مفید است
.
۱۴ نظر:
با سلام
مقاله جالبی بود ، میدانید چرا? میدان آزادی را در مقالهای وجود دارد را بارور میکند انسانیت جنینی و حسی در این مقاله میتواند بچه را مرده بدنیا بیاورد، چرا من این حرفها را می زنم? اغلب ما مقوله ازادی،عدالت،کار گروهی،خرد جمعی ،پول ،مبادله، احترام متقابل رفاقت .اموزش های لازمه را ندیدم ،بیشر کتابی و ظاهری و نقل درویشی از مادران و پدران و در نهایت از ریش سفیدان اموختیم اغلب ما پول و اهمیت ان را در جامعهی سرمایهداری را نمی داریم اگر تعدادی از ما که در اجتماع به زندگی کلیکتیو اعتقادی دارند،، در مقاطعی با مواجعه با بحران دوچار توهم و اشتباه می شویم ،چرا? چون در تجربه عملی واقعی در جامعهی انسانی که همان جامعه ارمانی و اتیوپی را نداریم و بیشتر شعاری است تا یک شرایط تجربه شده،،نقطه اصلی از همینجا شروع می شود ما چرا به همدیگر اعتماد و اطمینان نداریم،از طرف دیگر من دنبال مقصر نیستم باید یک روز انسان ها به این نتیجه برسند که زندگی در ازادی و کلیکتیو خیلی لذت بخش است ،هیچکس به هیچوجه به زندگی و ازادی واقعی تجاوز نمی کند ،
یک مثال و خاتمه
ان انسانی که حاضر به مبادله و روابط اجتماعی و یا رقابت سالم نیست لذت واقعی این پروسه اجتماعي را لمس و حس نکرده و در نهایت همیشه تنها است
مرسی از همه
منظورم از رقابتهای سالم در زندگی جمعی فوقالعاده با جامعه سرمایهداری فرق می کند. بطور مثال در مسابقه فوتبال و والیبال بطور دوستانه نه شرطی کمی سردو بی روح بوده مثلاً اگر در مسابقه و رقابتهای سالم فقط شرط روی نوشابه بود مسابقه هیجانی می شد و کسی هم دلخور نمیشد با امدن پول همه چی خراب شد و میشود،،
مرسی از کامنتها
یکچیزی از حکیم بی خواندم که جالب بود!
The Temporary Autonomous Zone, Ontological Anarchy, Poetic Terrorism
An exquisite seduction carried out not only in the cause of mutual satisfaction but also as a conscious act in a deliberately beautiful life–may be the ultimate PT. The PTerrorist behaves like a confidence-trickster whose aim is not money but CHANGE.
https://hermetic.com/bey/taz1#labelacknolwedgements
حکیم بی
https://de.wikipedia.org/wiki/Peter_Lamborn_Wilson
سلام
؛)
منم چندتا نکته می گم:
ندیدم کسی جامعه آرمانی رو تعریف کنه. مثلا در جامعه آرمانی من کسی کشاورزی نمی کنه و به جای اینکه گیاهان رو مجبور کنند که مطابق خواست انسان ها رشد و تولید مثل کنند، فقط گیاهان موجود رو حفظ می کنند و از بین نمی برند. ذر حامعه آرمانی من آزادی زمین و موجودات زنده حفظ می شه. در جامعه آرمانی من انسان ها مدام در حال کوچ کردن به مناطق بهتر اند در نتیجه مالکیت ، رقابت ، حرص و حسادت عملا امکان وجود نخواهند داشت. می بینید اگر جامعه آرمانی رو درست تصویر کنید اون مشکلات به وجود نمی یاد.
در صورتی که بخواهید جامعه آرمانی بسته و تنگ نظرانه روشنفکران ۲۰۰ سال پیش را در نظر بگیرید یک موضوع مهمی پیش می یاد اونم اینکه نمی شه جامعه آرمانی رو با مشکلات جامعه کنونی اندازه گرفت.
به نظر من همه چیز می تونه در جامعه آرمانی وجود داشته باشه. و این انسانها هستند که باید انتخاب کنند که چه چیزی رو می خواهند و چه چیزی رو نمی خواهند.
در مورد مالکیت هم وجود مالکیت به اتوریته وابسته است (یعنی یک کسی که همه قبولش داشته باشند باید مالکیت افراد رو تایید کنه)در نتیجه جایی که مالکیت باشه اونجا جامعه آنارشیستی نیست. مثلا در اون جامعه اگر کسی بگه من مالک این درخت هستم (جدای از اینکه این حرف سلطه گرایانه است) من به حرف اون اعتنایی نمی کنم (در جامعه آنارشیسیس پلیس وجود نداره) و هر وقت که بخواهم از میوه هایی که درخت تولید کرده می خورم وبدون اینکه از کسی اجازه بگیرم.
در مورد افراد فداکار، توی موجوداتی که جامعه دارند همیشه افراد فداکار وجود دارند(به خاطر یک سری دلایل ریاضی-اقتصادی تکامل به این سمت پیش رفته) پس نمی شه فرض کنیم که نیستند. - توی همین دنیای فعلی افراد فداکار، مهربان خیلی محبوب اند. در نتیجه وقتی به مشکل بخورند افراد خیلی زیادی هستند که به کمکشان می آیند. خطاب به اون دوستمون(البته اگر می بینه) یک موضوع مهمی هست به اسم «معمای زندانی» که کتاب درموردش چاپ شده سعی کن حداقل یک دید کلی در موردش داشته باشی. جدای بحث زیست شناسی/رفتارشناسی از چندین شبیه سازی کامپیوتری و محاسبات ریاضی و مذلهای اقتصادی سربلند بیرون اومده.بهترین استراتژی برای معما زندانی این هست که دونفر در برخورد اول باهم صادقانه و «خوب» برخورد کنند و در برخورهای بعدی همون طوری رفتار کنند که طرف مقابل دفعه قبل رفتارکرده.
مطالب زیادی هست که می خوام بگم ولی دوست ندارم مانع تفکر و خلاقیت کسی بشم :)
وحید
سلام
؛)
منم چندتا نکته می گم:
ندیدم کسی جامعه آرمانی رو تعریف کنه. مثلا در جامعه آرمانی من کسی کشاورزی نمی کنه و به جای اینکه گیاهان رو مجبور کنند که مطابق خواست انسان ها رشد و تولید مثل کنند، فقط گیاهان موجود رو حفظ می کنند و از بین نمی برند. ذر حامعه آرمانی من آزادی زمین و موجودات زنده حفظ می شه. در جامعه آرمانی من انسان ها مدام در حال کوچ کردن به مناطق بهتر اند در نتیجه مالکیت ، رقابت ، حرص و حسادت عملا امکان وجود نخواهند داشت. می بینید اگر جامعه آرمانی رو درست تصویر کنید اون مشکلات به وجود نمی یاد.
در صورتی که بخواهید جامعه آرمانی بسته و تنگ نظرانه روشنفکران ۲۰۰ سال پیش را در نظر بگیرید یک موضوع مهمی پیش می یاد اونم اینکه نمی شه جامعه آرمانی رو با مشکلات جامعه کنونی اندازه گرفت.
به نظر من همه چیز می تونه در جامعه آرمانی وجود داشته باشه. و این انسانها هستند که باید انتخاب کنند که چه چیزی رو می خواهند و چه چیزی رو نمی خواهند.
در مورد مالکیت هم وجود مالکیت به اتوریته وابسته است (یعنی یک کسی که همه قبولش داشته باشند باید مالکیت افراد رو تایید کنه)در نتیجه جایی که مالکیت باشه اونجا جامعه آنارشیستی نیست. مثلا در اون جامعه اگر کسی بگه من مالک این درخت هستم (جدای از اینکه این حرف سلطه گرایانه است) من به حرف اون اعتنایی نمی کنم (در جامعه آنارشیسیس پلیس وجود نداره) و هر وقت که بخواهم از میوه هایی که درخت تولید کرده می خورم وبدون اینکه از کسی اجازه بگیرم.
در مورد افراد فداکار، توی موجوداتی که جامعه دارند همیشه افراد فداکار وجود دارند(به خاطر یک سری دلایل ریاضی-اقتصادی تکامل به این سمت پیش رفته) پس نمی شه فرض کنیم که نیستند. - توی همین دنیای فعلی افراد فداکار، مهربان خیلی محبوب اند. در نتیجه وقتی به مشکل بخورند افراد خیلی زیادی هستند که به کمکشان می آیند. خطاب به اون دوستمون(البته اگر می بینه) یک موضوع مهمی هست به اسم «معمای زندانی» که کتاب درموردش چاپ شده سعی کن حداقل یک دید کلی در موردش داشته باشی. جدای بحث زیست شناسی/رفتارشناسی از چندین شبیه سازی کامپیوتری و محاسبات ریاضی و مذلهای اقتصادی سربلند بیرون اومده.بهترین استراتژی برای معما زندانی این هست که دونفر در برخورد اول باهم صادقانه و «خوب» برخورد کنند و در برخورهای بعدی همون طوری رفتار کنند که طرف مقابل دفعه قبل رفتارکرده.
مطالب زیادی هست که می خوام بگم ولی دوست ندارم مانع تفکر و خلاقیت کسی بشم :)
وحید
مرسی وحید جان
حق درخت نیست مثل گاو شیرده استثمار بشه و همه ی سیب هایش برای موفقیت انسان معامله و مبادله بشه. همان بهتر که جامعه آرمانی همدست در این معامله و مبادله شرکت نکنه و سیبها بگنده و دانه ها به زمین برگرده. هدف درخت در واقع بازتولید خودش است و نه کالا شدن.
البته درخت از خوردن سیبها ضرر نمی بینه و هسته آن توسط انسان/حیوان دفع شده و دوباره به زمین بازمی گرده...
اگر سیب کالا بشود نهایتن برای سود بیشتر تغییر ژنتیکی داده و ما اکنون در فروشگاهها سیبهای ژنتیکی می خوریم. که دانه ندارد و جنبش کشاورزان علیه انحصار مونتسکیو ما را متوجه کرد که مسئله ی مالکیت از زمین، درخت و سیب فراتر خواهد رفت. کُد ژنتیکی آن اینک به انحصار در خواهد آمد...
در اینجا هر سال مدارس با سیبهای افتاده از درخت نوعی مُربا درست می کنند. کودکان سیبها را زیر درخت جمع می کنند و دانه آنها را صدمه نمی زنند. مدرسه باغ خود را البته دارد و انواع وحشی گیاهان کاشته می شه ولی سیبهای بدون دانه و اصلاح ژنتیکی شده هم زیاده.
نوینده ی متن یک آنارشی ایندیویدوالیست است و فکر می کنم افق دید کوتاهی دارد.
ما در کنار دانش به کمی فانتزی نیاز داریم.
اصولن فکر اینکه موجودات روی زمین را استثمار کنیم و کالا کنیم تفکر سیستم کنونی است. و فکر اینکه مالکیت انحصار/اشتراکی نیست. تفکر مالکیت غلط است. حال اگر در جامعه آرمانی کسی خود را صاحب درخت بداند چون شاید از آن مراقبت کرده و آب داده و...
پس خود را مالک کودکانش نیز خواهد دانست؟!
اما در واقع کودکان/درخت/حیوانات مال خودشان هستند و جامعه یعنی همه ی افراد باید جهت در رشد و شکوفایی آنان اقدام کنند...تا خود نیز بقا داشته باشند...
بقول زاپاتیستها
دوریتو میگوید وقتی قلب سیب باز شد، زاپاتیست دانههایش را با دقت تمام برمیدارد، خاکی را میکند، دانهها را میکارد.
دوریتو میگوید زاپاتیست بعد از کاشتن دانهها، خاک را با خون و اشک آبیاری میکند و از دانهها مراقبت تا رشد کنند.
دوریتو میگوید زاپاتیست آنقدر زنده نمیماند تا شکوفه دادن درخت سیب را ببیند، چه رسد به دیدن میوهها.
دوریتو میگوید زاپاتیست درخت سیب میکارد تا بالاخره روزی، روزی که او دیگر زنده نیست، هر کسی بتواند بی ترس و لرز سیب رسیدهای بچیند و با خیال راحت بخورد؛
دوریتو میگوید دغدغۀ زاپاتیست کاشتن دانههای سیب و مراقبت از رشد آنهاست. دوریتو میگوید دغدغۀ دیگران جنگیدن در راه آزادی انتخاب چگونه خوردن سیبهائی است که بعدها خواهند رسید.
دوریتو میگوید آنجا که هر کس سیبی میبیند، زاپاتیست دانهای میبیند و میرود تا زمینی بیابد و آمادهاش کند تا دانه را در آن بکارد و مراقبش باشد و این است فرق زاپاتیستها و سایر انسانها.
با عشق
و همبستگی
منظورم از رقابتهای سالم در زندگی جمعی فوقالعاده با جامعه سرمایهداری فرق می کند. بطور مثال در مسابقه فوتبال و والیبال بطور دوستانه نه شرطی کمی سردو بی روح بوده مثلاً اگر در مسابقه و رقابتهای سالم فقط شرط روی نوشابه بود مسابقه هیجانی می شد و کسی هم دلخور نمیشد با امدن پول همه چی خراب شد و میشود،،
رزا: سال پیش مدارس آلترناتیو را مجبور به مسابقات ورزشی کردند. مدارس دولتی مجانی است و برخی از مدارس آلترناتیو نیز از دولت برای هر شاگرد 50-80% پول می گیرند و به همین دلیل مجبور شدند المپیاد ورزشی بگذارند. بچه ها اما راضی به جنگ نبودند!
تصمیم جمعی گرفته شد که تیم مدرسه رقیب را در تیم خود حل کنند!
نتیجه اینکه همه یکجوری برنده شدند!
هیجان بازی کم نبود! چند گرما زده/غش کرده/زخمی هم داد البته!
که فداکارانه احیا شدند!
حال من این کودک را اخیرن بردم در مناسبات شدیدن سرمایه دارانه!
و مجبور شدم بهش توضیح دهم: کیک روی میز مالکیت دارد و خانم خانه "اسطوره ی محبت" زمان خوردن/نخوردن آنرا تعیین می کند!
اغلب این کودکان با تناقض زیادی در جامعه روبرو می شوند تا حد خودکشی و بیزاری از این مناسبات و اینکه مدرسه تنها محیط کوچکی مثل جزیره ...
دانه هایی جهش یافته که در گلوی اکثریت خفه می شوند بمانند افکار مترقی که توسط اکثریت به بند و زندان...
ما بارها شورشیدیم و زندانیان را آزاد کردیم.
چاره اما آتش افکندن است به زندان و خراب کردن دیوارها...
برای همین نیز به ما خرابکار می گویند!
باری
در تسخیر قنادی ها
محرومین لااقل یک شکمی از غذا در خواهند آورد!
تنها کار ما اینکه، قبل از آن رخداد، تا میشود زنده بمانیم:)
تا ببینیم چگونه هر دستی هر کجا خواست سیبش را بچیند!
با عشق
و با همبستگی
مطالب زیادی هست که می خوام بگم ولی دوست ندارم مانع تفکر و خلاقیت کسی بشم :)
عزیز جان
تفکر فعلن در چارچوب مناسبات سیستم است و خلاقیت زندانی!
کودک نیز تنها با کامپیوترش مشغول!
انگاری میان یک "گله ی گاو" افتاده! قبل از به میانشان رفتن سه لایه کرم پودر تا شناسایی نشه! کار من هم همدستی در "گاو سازی"! دیروز تمرین نگاه به نوک دماغ بود تا طرف فکرکند تماس چشمی موجود است!
دیروز نیز من فقط به کفش های مردم چشم دوختم!
گاهی مهم است به جهان با چشمان مورچه نگاه کرد!
قهوه اینجا دو یورو و 56 سنت است!
وقتی 60 سنت کم داری؟ می شود هامبورگ جی 20 و منطقه «شانسن». فروشگاه غارت و اموالش به اشتراک! تلفنی از رفیقی پرسیدم قضیه چیست؟
گفت مارکسی ها محکوم کردند و آنارشی های سرخ/سیاه توسط سخنگوی ماداماعمر مرکز فلورا (خانه آلترناتیو) نوشتند: ما نبودیم!
اگرچه پیرزن و مرد نیکوکار آب و نان پخش می کردند اما: گاهی لازم است هر چه می خواهیم را برداریم بدون پول...
بهش گفتم: اینبار چند شیشه قهوه بردار برایم چون قلب من با شما تپیده!
افکار عمومی؟
Je suis
فروشگاه زنجیره ای
ماشین
کیوسک
مغازه ی اپل
...
حال همگی قلم زنان به بحث نشسته اند که مردم محله در انتخابات جدید دیگر "چپ" را انتخاب نمی کنند بدلیل صدمه دیدن از "چپ"!
اما راستش چپ واقعی همان جوانانی هستند که بجای شرکت در انتخابات در غارت و باریکاد شرکت کردند!
Je suis
قهوه مجانی!
سلام خسته نباشید
می توان در رابطه با جامعه ارمانی صحبت های زیاد کرد و به معلومات خود و جامع اضافه کرد و در عمل هیچ زیانی هم ندارد، ما اگر با همین ادم های که در جامعه طبقاتی که با هم زندگي داریم،بخواهیم جامعه ارمانی دورست کنیم فاجعه عظیمی بنا خواهیم کرد، راستش حتی برای توضیح ان شرایط خیلی سخت است ،بسیاری از انسانها برای زندگی عادی و شرافتمندانه بدون کلاهبرداری خسته و ناتوان و نا امید هستند،از انجای که ما به معجزه اعتقادی نداریم و تغییر انسانها در یک پروسه دراز مدت در شرایطی که برای حداقل زندگی دغدغه نداشته باشند،،شرایط امروزه کاملاً روشن است اکثریت انسانها برای فردای خود هیچ تضمین شغلی و عادی را ندارند. وضعیت بوجود امده را مردم نمیتوانند تحلیل کنند،،
بنظر من دولتها و سرمایه داری جهانی دوچار بحران عمیقی هستند. ، تاریخ مصرف دولتها تمام شده وقتی صحبت از تاریخ مصرف دولت ها میکنم به معنی ناتوانی مردم هم است،دولتها به توسط مردم دولت تشکلیل میدهند
ما مردمان برای تشخیص این وضیعت و برون رفت از این بحران هیچ راه حل نداریم سرمایهداری جهانی دست بالا را دارد هر چه دل شان بخواهند با مردم بدبخت انجام میدهند. من با شناخت این وضعیت حداقل 500 سال لازم میدانم تا مردم متوجه شرایط زیستی معیشتی محیطی خود شان بشوند اگر تا ان زمان کره زمان نابود نشود،
پیروز باشید
Vahid: ندیدم کسی جامعه آرمانی رو تعریف کنه. مثلا در جامعه آرمانی من کسی کشاورزی نمی کنه و به جای اینکه گیاهان رو مجبور کنند که مطابق خواست انسان ها رشد و تولید مثل کنند، فقط گیاهان موجود رو حفظ می کنند و از بین نمی برند. ذر حامعه آرمانی من آزادی زمین و موجودات زنده حفظ می شه. در جامعه آرمانی من انسان ها مدام در حال کوچ کردن به مناطق بهتر اند در نتیجه مالکیت ، رقابت ، حرص و حسادت عملا امکان وجود نخواهند داشت. می بینید اگر جامعه آرمانی رو درست تصویر کنید اون مشکلات به وجود نمی یاد.
ناشناس : می توان در رابطه با جامعه ارمانی صحبت های زیاد کرد و به معلومات خود و جامع اضافه کرد و در عمل هیچ زیانی هم ندارد، ما اگر با همین ادم های که در جامعه طبقاتی که با هم زندگي داریم،بخواهیم جامعه ارمانی دورست کنیم فاجعه عظیمی بنا خواهیم کرد،...
Rosa: جامعه ی آرمانی با همین مردم طبقاتی هم میشه!
چون آنها نیز از خودشان حالشان به هم می خوره! تلاش زیادی نیز هست که همنشین افراد اقلیت باشند چون لحظاتی مثل برق گرفتگی غریزه دست بالا را می گیره!
این لحظات؟ بحران عظیم مالی، سیل/زلزله و...
در آرژانتین پس از بحران مالی انواع و اقسام کوئوپراتیو ها و کارخانه های اشغال شده توسط کارگران بیکار شده و... روی آوری به مواد غذایی ارگانیک بدلیل سرطان و انواع و اقسام بیماری های دیگر...
به نظرم بشر مجبور خواهد شد و راه بهتری نیست.
بسیاری نیز زندگی از خود بیگانه در سلسله مراتب بالا و تهوع بر انگیز و هم آغوشی مکانیکی...
فاکتورهای زیادی به نفع اندیشه های ما کار میکنه.
باید بروی مناطق بحران زده بیشتر نظر انداخت. و قبل از شوک تراپی سیستم آنگونه که نائومی کلاین می گوید، دید که خود مردم چگونه آلترناتیوهایی را ارائه می دهند. عناصرآینده را در زمان حال و گذشته برجسته کرد...
آیا کسی فکر می کرد داعش در کنار ارتش زنان کوبانی؟ یا جنبش بومیان مکزیک را؟
یا کشاورزان هند و واندا شیوا را و تحلیل پر مغز ان جی او ها و نقششان در پایداری سیستم را توسط آروندهاتی روی؟
شخصن تعداد قابل ملاحظه ای "افراد نخبه" می شناسم که در صفوف ما هستند.
ارتش هکتیویستها و اطلاعات آزاد...
زیاد نباید مایوس بود!
افراد با نوع زندگی متفاوت زیاد هستند که علیه قطع یک درخت حتی جانشان را گذاشتند. مبارزینی که خود را بروی ریل قطار با محموله ی زباله ی اتمی میبندند...
اگر رسانه های دولتی را گوش نداد و تلویزیونها را نابود کرد و به پارازیت رادیو دقیق شد...
خواهیم دید و شنید که ریشه ها هر روز در اعماق زمین همدیگر را یافته و گره هایشان را محکم می کنند ...
زمین خواهد لرزید شکی نیست.
امید که قبل از نابودی کُره ی زمین:)
رزا جان بر منکرش لعنت اگر بشه که خیلی عالیه زحمت ما کم میشه، اگرچه تواناییهای انسان خیلی زیاد است ولی چاره ی جز اميدواری نیست
پیروز باشید
ممنون عزیز
نقش من درج پارازیتهای ناشنیده:)
امیدواری از بی چاره بودن نیست!
هر وقت دست همدیگر را فشردیم. آنکه به خیابان افتاده برخیزانیم!
...
امید را خواهیم یافت..
اما کماکان بقول رفیقی
به امید روزهای بهتر
حرف ورزش شد: تا چند روز دیگر در آلمان دو تیم استقلال و پرسپولیس در ورزشگاه شوکو آرهنا بازی خواهند کرد...
چپ های داخل بسیار افسرده و بی انگیزه و تحت تاثیر لیبرال ها هستند
از شما یاران حاضر در آلمان میخواهم اگر متوجه شدید بازی پخش مستقیم میشود در ایران بلیطی در ورزشگاه در جلوی دوربین تهیه کنید (سانسورش سخت است) و با بنر و شعاری که به خودتان هم صدمه نمیزند چپ های داخل را شارژ کنید.
نوشته های پیشنهادی من در بنر:
ورزشی:
ایران کاپیتالیست است، استقلال پرسپولیس هم مافیایی.
بودجه استقلال پرسپولیس صد میلیارد در سال است حقوق کارگران هشتصد هزارتومن.
مردم نان ندارند سرخابی ها بازیکن میلیاردی میخرند.
استقلال و پرسپولیس مردمی نیستند ضد مردمی هستند.
زنان:
زنان ایران از دیدن فوتبال در ورزشگاه محروم هستند (این جمله هم انگلیسی باشه و هم فارسی)
سیاسی:
ایران ضدآمریکا نیست ژاندارم آمریکا در منطقه است.
شبحی بر فراز ایران در گشت و گذار است … شبح آنارشیزم
شبحی بر فراز تهران در گشت و گذار است … شبح گروه های ضدسرمایداری.
آنارشیست های ایران تنها نیستید.
کمونیست های ایران تنها نیستید.
ضدسرمایدار های ایران تنها نیستید.
ممنون رفیق
ایده ی خوبی است
آوردم روی صفحه و امید که بشود در این وقت کوتاهی که هست، سازماندهی شود.
دست ها را پر توان می فشاریم.
سلام های داغ:)
با عشق
و با همبستگی
ارسال یک نظر