۳۰ آبان، ۱۳۹۶

توضیح ال مسائل! پاره کردن باکرگی یک جنبش است :)



کار یک تولیدِ بی معنی است. دیوید گرابر دیروز این را به خوبی گفت، اما مارکس صدوپنجاه سال پیش این حرف را زده بود. با این وجود مسئله از این نیز فراتر می‌رود: کار نابودیِ اشکال انسانی و غیرانسانی حیات است.
ما از طریق ضدیت با کار، جلوی سرمایه می­‌ایستیم، با خلق جهانی که شامل جهان‌های دیگر است، جهان‌هایی که ما را بسوی خودسامانی[۶] سوق می­دهند. همه‌ی این ریسیدن‌ها تناقض‌آمیز هستند، همه با مسئله‌ی غامض مواجهه با جهان تحت سیطره‌ی پول و ارزش روبرو هستند. به همین دلیل است که این­ها را نمی­‌توان به مثابه یک خودآیینی فهمید، در بهترین حالت خودآیین‌سازی[۷] هستند، تَرَک­‌ها و شکاف­­‌هایی‌اند در تاروپود سلطه.


رزا: چند وقت پیش یک مزدور سیستم ازم پرسید: تو که بی کار هستی پس چرا هیچوقت وقت نداری!
اینکه مزدوران سیستم حتی همدردی و عطوفت و وقت و... را مجبور شوند بخرند، "حاصل کار ما" است. حتی یک ثانیه تان را نیز برای آنان تلف نکنید!
پاسخ دیگر به سوال همبستگی جنبش زنان رادیکال، با کنیزان مردان! ؟ ترجیحن همبستگی ما با "فاحشگان" است. چرا که فاحشه آنقدر احمق نیست که مجانی بدهد! کنیز/نوکر... اما به وظایف (دینی، عرفی، ایدئولوژی...) تمکین می کند!
همبستگی ما با شورشگران است! بیشتر مواقع نوکر، کلفت، کنیز و خانه زاد و... عملن خشن تر برای گرفتن حق ارباب، رفتار می کنند. . مانند نفرت شوهردارها از زنان فمینیست.  شعبان بی مخ ها و زهرا خانم ها، خواهران زینب و بسیجیان ... پس دشمنت را شناختی، همزمان  تمکین کنندگانش را نیز بشناس. آنان بمانند ارباب هایشان، برای نفرت از ما منافع دارند و سودشان در حمایت از شوهران/ اربابان و سروران است و نان خورده ی سفره ی ارباب ، ترجیحن جمع می کنند تا حمایت از ما.
 البته که از دستاورد مبارزات ما، برای چانه زدن بر سر سهم بیشتر خود از سفره ی ارباب، استفاده می کنند. مثل گرفتن سینه ریز از شوهر برای اجازه ی همسر دوم/سوم چند همسری. یا دستمزد بیشتر برای کار (اتحادیه/سندیکا).
سوال دیگر در مورد اندیشه اتوپیایی ضد سرمایه داری و عاقبت "کار" . در زیر ترجمه های خوبی در فارسی یافتم که در اینجا قرار دادم.
همچنین چرا "نه" به پولی کردن خدمات جنسی/کاری/عاطفیِ.. زنان در خانه؟ من می گویم تا فسخ کامل خانواده. اکنون اما و کماکان، اجتماعی کردن کار خانگی تا حد ممکن چاره ی آزاد سازی زنان، از کار خانگی است.  کارهایی که اجتماعی نمی شوند (رو خوابیدن/زیر خوابیدن در حین سکس) نوبتی/گردشی شوند!
برخی به اسم فمینیست، اما خواهان نفقه/پول شیر دادن/ پول در برابر سکس و .... هستند. اینهمه برده داری/کنیز داری است! فمینیسم جنبش رهایی زنان است و نه اتحادیه/سندیکا ی زنان!  سکس/شیر دادن نوزاد ... در مناسبات سیستم کالایی شده اند! قیمت یافته و انسانها مصرف میشوند. قدم اول نابودی سیستم، نابودی ارزش گذاری سیستمی است. نابودی بکارت و فروش بکارت است. رهایی از آن؟ انگشت کردن، پاره کردن و جنبش "نا باکره"گان است. شناسایی پزشکان پیوند کلیه و موسسات معاملات اعضای بدن/ دوختن باکرگی/  ... است. شناسایی خریداران سکس و علنی کردن این افراد است. مبارزه با این ارزش گذاری ها به فضای خصوصی نیز باید گسترش یابد. هیچ حوزه ای که در آن خشونت و سلطه اعمال می شوند، خصوصی نیست بلکه عمومی.  و حق هیچ کودکی تجاوز نیست. چه "کودک کار" باشد چه خانواده. زنان باید بتوانند بریگادهای دفاعی علیه خشونت، علیه خود و کودکانشان را تشکیل دهند. بمانند زنان کوبانی مسلح علیه داعش.  فراخوان جنگ مسلحانه علیه مرد/پدر سالاری نیست! اما دفاع مسلحانه! حتی اگر این سلاح یک سوهان ناخن باشد یا چنگی بر صورت مردسالار... تمکین بس است! فعال شویم!
 ازهمه مهم تر سر نگونی سلطه است و رهایی از آن ، بقیه چیزها؟ کشک است!

AIME Global's Launch Film: 'Cogs'
Lyrics:
I only knew you for a while ticking clock to (KILL DAY) every second mean (SAD) every minute (MEANS A DAY) I hope you´re walking in the sun Hope you kind to be someone. Here, I am Here, I am along my way I always dreamed that one day I would find you on my way maybe one day maybe today
برای خواندن کُل متن در منبع روی تیتر آنها کلیک کنیم.
 سوال دیگر در مورد اندیشه اتوپیایی ضد سرمایه داری و عاقبت "کار" . در زیر ترجمه های خوبی در فارسی یافتم که در اینجا قرار دادم.



...
فمینیست‌ها مدت‌ها پیش نشان داده‌اند که آنانی که در لایه‌های پایین‌تر هر ساختار اجتماعی نابرابری قرار دارند، بیشتر از آن‌چه بالادستی‌ها به فکرشان باشند، به بالادستی‌هایشان فکر می‌کنند و در نتیجه بیشتر «به فکر آن‌ها» هستند. در هرکجای جهان، دانش زنان از مردان بیش از دانش مردان از زنان است؛ زنان بیشتر به مردان فکر می‌کنند تا مردان به زنان. سیاهان هم بیشتر از سفیدها می‌دانند تا سفیدها از سیاهان. هم‌چنین است دانش کارکنان از کارفرمایان و فقیران از ثروتمندان.

انسان‌ها موجودات همدلی هستند و به همین دلیل، شناخت دیگری، مهر او را به دلشان می‌اندازد. در مقابل، ثروتمندان و توانگران می‌توانند فراموشکار و بی‌مهر باقی بمانند، چون از پس چنین رفتاری بر می‌آیند. در سال‌های اخیر مطالعات روان‌شناختی متعددی به تایید این نظر پرداخته‌اند. آن‌هایی که در خانواده‌های طبقات کارگر به دنیا آمده‌اند، نسبت به فرزندان ثروتمندان یا حرفه‌ای‌ها، همواره نمرات بسیار بالاتری را در آزمون‌های درک احساسات دیگران کسب کرده‌اند. از یک نظر این نتایج اصلا مایه‌ی تعجب نیستند. هرچه باشد، بخشی از «توانگری» همین چیزهاست: ناگزیر نبودن از توجه توجه به افکار و عواطف کسانی که در اطراف ما هستند. توانگر دیگرانی را برای این جور کارها استخدام می‌کند!

اما چه کسانی را استخدام می‌کنند؟ عموما بچه‌هایی از طبقه‌ی کارگر را. فکر می‌کنم در اینجاست که ما با شکلی از وسواس (یا شاید بتوانم بگویم رومانتیزه کردن) کار کارخانه، به عنوان انگاره‌ای از «کار واقعی» روبروییم که چشم‌مان را می‌بنند و باعث می‌شود فراموش کنیم بیشتر کار انسانی از چه مقولاتی ساخته شده است.



۴- فعالیت تولیدی اتونوم را نباید با «کارِ خانه»[۱۸] اشتباه گرفت. همان‌طور که ایوان ایلیچ نشان داده است، مفهوم «کارِ خانه» تنها با توسعه‌ی نوعی تقسیم کار جنسی که مختص صنعت‌گرایی[۱۹] بود ظاهر شد.(۵) تمدن صنعت‌گرا زنان را به فعالیت‌های خانگی‌ای مقید ساخته است که مستقیماً مولد نیستند، تا به این ترتیب مردان امکان یابند تمامی ساعات کار خود را در کارخانه‌ها و معادن سپری کنند. در نتیجه، کار زنان در خانه اتونومی و خودسامانی‌اش را از دست داده است. کار زنان به پیش‌شرط و زائده‌ی[۲۰] کار مزدی مردانه مبدل گردیده است. تنها مورد اخیر است که پراهمیت و ضرورتاً مولد تلقی می‌گردد.
این تصور که کارگران مزدبگیر باید از وظایف خانگی، که پست و مایه‌ی کسر شأن قلمداد می‌شوند رها گردند، در شرایطی که از قرارِ معلوم کار مزدی «شرافتمندانه»[۲۱] است: این تصور مختص ایدئولوژیِ سرمایه‌دارانه است. صرف نظر از هدف، معنا، یا طبیعت کار ، تنها چیز با اهمیت این است که پولی به دست آید. به این ترتیب فعالیت‌های زنان خانه‌دار مایه‌ی کسر شأن و پست تلقی می‌شوند، در حالی که همین کارها اگر در ازای دستمزد انجام گیرند – در شیرخوارگاه، در یک هواپیما یا در یک کلوپ شبانه – کاملاً موقر و قابل پذیرش دانسته می‌شوند.

همین که زمان صرف شده برای کار کم می‌شود، و فراغت بیش‌تری فراهم می‌آید، کار غیراتونوم اهمیت ثانویه پیدا می‌کند و فعالیت اتونوم غالب می‌گردد. انقلابی در الگوهای رفتار و بازتعریفی از ارزش‌ها [رخ می‌دهد] که گرایش دارند به کارهای خانگی یا خانواده‌محور منزلت تازه‌ای اعطا کنند و به فسخ تقسیم کارِ جنسی منتج شوند. این فرآیند پیشاپیش در جوامع پروتستان آغاز شده است. آزادی زنان را به جای «دستمزد در ازای کارِ خانه»(۶)، باید در اتحاد و همکاری میان همگنانی[۲۲] جست که درون خانواده یا خانواده‌ی گسترده، همه‌ی کارها را داخل و خارج از خانه به اشتراک می‌گذارند و، هرکجا ضرورت داشته باشد، وظایف گوناگون را نوبتی بر عهده می‌گیرند.

۵- فسخ کار برای کسانی که با شغل‌شان هم‌هویت هستند[۲۳]، از طریق آن خود را تعریف می‌نمایند و امیدوارند خود را در کارشان محقق سازند یا واقعاً چنین می‌کنند نه قابل پذیرش است و نه مطلوب. بنابراین طیفی از کارگران ماهر که به شغل‌شان و قدرت واقعی یا احتمالی‌ای که این شغل به آن‌ها اعطا می‌کند مفتخر هستند «سوژه‌ی اجتماعیِ» فسخِ کار نخواهد بود. هدف راهبردی اصلی این طیف اجتماعی، که همواره درون جنبش کارِ سازمان‌دهی شده هژمونیک بوده است، تخصیصِ[۲۴] کار، وسایل آن، و قدرت [کنترل] تولید باقی خواهد ماند. کارگران ماهر همواره اتوماسیون را، تا آن‌جایی که قدرت طبقاتی کارگران را تحلیل می‌برد و امکان هم‌هویتی با کار (یا حتی اساساً امکان بازشناسیِ کار) را از فرد می‌گیرد، به مثابه حمله‌ای مستقیم به طبقه‌ی خود در خواهند یافت. بنابراین دل‌مشغولی اصلی آنان مقاومت در برابر اتوماسیون خواهد بود نه برگرداندن سلاح‌های آن به سوی خودِ مهاجمان. محافظت از مشاغل و مهارت‌ها، به جای تلاش برای کنترل شیوه‌ی فسخ شدن کار و بهره‌بردن از آن، دغدغه‌ی اصلی اتحادیه‌گراییِ[۲۵] سنتی باقی خواهد ماند.

به همین خاطر [اتحادیه‌گرایی یا طیفِ کارگران ماهر] راهی جز باقی ماندن در حالت تدافعی[۲۶] ندارد.

از سوی دیگر فسخ کار برای همه‌ی کسانی که، فارغ از این‌که چه چیزی آموخته باشند، درمی‌یابند که کار «آن‌ها» هرگز نخواهد توانست منشأ ارضای شخصی[۲۷] یا مرکز ثقل زندگی‌شان باشد، هدفی محوری است – حداقل تا جایی که کار با ساعات ثابت، وظائف از پیش تعیین شده، قابلیت‌های محدود، قاعده‌مندی [نامتغیر] و تداوم در طی ماه‌ها و سالیان متمادی، و با عدم امکان کلیِ فعالیت هم‌زمان در چند میدان، مترادف باشد. به بیان روسِله[۲۸]، کسانی که «به کار حساسیت[۲۹] دارند» را دیگر نمی‌توان حاشیه‌ای دانست.(۷) آن‌ها بخش‌هایی از خرده‌فرهنگی که در لبه‌های جامعه قرار دارد نیستند، بلکه نماینده‌ی واقعی یا بالقوه‌ی اکثریت «شاغلان فعالی» هستند که کار «خود» را ضرورتی ملال‌آور تلقی می‌کنند که غیرممکن است بتوان کامل با آن درگیر شد.

این درگیر نشدن تا حد زیادی از یک سو محصول تغییرات واگرا در سطح فرهنگی است و از سوی دیگر نتیجه‌ی نوع مهارت‌هایی که اکثر این مشاغل اقتضا می‌کنند. مشاغل گرایش داشته‌اند که «فکری»[۳۰] بشوند – یعنی به جای عملیات یدی، مستلزم عملیات ذهنی باشند – بدون این‌که به هیچ روی ظرفیت‌های فکری را تحریک کنند یا ارضا نمایند. این‌که برای کارگران هم‌هویتی با شغل «آن‌ها» و احساس تعلق به طبقه‌ی کارگر ناممکن شده ناشی از همین واقعیت است.

من از عبارت «ناطبقه‌ی ناکارگران»[۳۱] برای نام‌گذاری قشری بهره جسته‌ام که کار خود را به مثابه اجباری که از بیرون تحمیل می‌شود تجربه می‌کند، اجباری که به موجب آن «زندگی خود را هدر می‌دهید تا لوازم معاش خود را تأمین کنید»[۳۲]. هدف این عبارت فسخ کار و کارگر است، نه تخصیص مناسب[۳۳] این مفاهیم. به این ترتیب دنیای آینده از پیش نمایش داده می‌شود. غیر از این ناطبقه، فسخ کار نمی‌تواند هیچ سوژه‌ی اجتماعی دیگری داشته باشد. من از این واقعیت نتیجه نمی‌گیرم که این گروه هم‌اکنون قادر است کنترل فرآیند فسخ کار را به دست بگیرد و جامعه‌ای مبتنی بر آزادسازی کار تولید کند. تمام چیزی که می‌خواهم با قطعیت بیان کنم این است که چنین جامعه‌ای نمی‌تواند بدون این ناطبقه، یا در مقابله با آن، تولید شود، بلکه تنها می‌تواند توسط این گروه و با حمایت آن شکل بگیرد. این اعتراض که یک «ناطبقه» چگونه می‌تواند «قدرت را قبضه کند» مسئله‌ای جانبی است. ناتوانی آشکار آن از قبضه کردن قدرت نه اثبات می‌کند که طبقه‌ی کارگر توانایی انجام این کار را دارد (چنین جیزی اگر واقعیت داشت به آسانی قابل مشاهده بود)، و نه نشان می‌دهد که قدرت به جای اوراق شدن[۳۴]، تحت کنترل درآمدن یا حتی به کلی فسخ شدن، باید قبضه شود.

۶- تعریف «ناطبقه‌ی ناکارگران» به عنوان سوژه‌ی اجتماعی بالقوه‌ی فسخ کارمحصول گزینشی اخلاقی یا ایدئولوژیک نیست. انتخابْ میان فسخ کار و استقرار مجدد اشتغالات تمام‌وکمال[۳۵]، که در آن‌ها هر فردی می‌تواند به شکوفایی برسد، نیست. انتخاب‌ها از این قرارند: یا فسخ اجتماعاً کنترل شده و رهایی‌بخش کار یا فسخ منکوب‌کننده و ضداجتماعی آن.

معکوس ساختن گرایش عمومی (که در آن واحد اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیک است) و بازتثبیت پیشه‌های کهن برای نفع همگان، به صورتی که گروه‌های اتونومِ کارگرانْ تولید و محصولاتِ آن را کنترل کنند و هم‌زمان در کار خود به شکوفاییِ شخصی برسند، ناممکن می‌باشد. به شکلی اجتناب‌ناپذیر، به موازات این‌که فرآیند تولید اجتماعی‌سازی[۳۶] می‌شود، ویژگی شخصی کار تحلیل می‌رود. فرآیند اجتماعی‌سازی شامل تقسیم‌کار و نوعی استانداردسازی و فرمال‌سازی ابزارها، فرآیندها، وظایف و دانش است. حتی اگر قرار بود در تطابق با گرایشات اخیر، واحدهای تولیدی نسبتاً کوچک و تمرکززدایی شده جایگزین دایناسورهای صنعتی گذشته بشوند، و حتی اگر کار تکراری و بی‌نیاز از اندیشه منسوخ گردد، یا (در صورتی که چنین چیزی ممکن نباشد) [به شکلی متوازن] در میان کل جمعیت توزیع بشود، باز هم کار اجتماعاً لازم هرگز با فعالیت‌های صنعتگران یا هنرمندان قابل مقایسه نخواهد بود. این نوع کار هرگز به فعالیتی قائم‌به‌خود، که در آن هر فرد یا گروه آزادانه کیفیت و اهداف کار را معین می‌سازد و رد شخصی و غیرقابل تقلید خودش را بر آن به جای می‌گذارد، بدل نخواهد شد. اجتماعی‌سازی تولید به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر به معنای آن است که ریزپردازنده‌ها یا بلبرینگ‌ها، ورقه‌های فلزی یا انواع سوخت، به محض تولید با یکدیگر معاوضه‌پذیر هستند، و به این ترتیب کار و ماشین‌آلات‌اش نیز همه‌جا ویژگی‌های قابل تعویضِ یکسانی دارند.

این قابل تعویض بودن[۳۷] یک شرط لازم بنیادین برای کاستن از طول زمان کار و توزیع کار اجتماعاً لازم در میان کلِ جمعیت است. ایده‌ی قدیمیِ کاستن ساعات کار به میزان ۲۰ درصد از طریق استخدام نسبت متناظری از کارگران اضافی – که به اندازه‌ی خود جنبش طبقه‌ی کارگر قدمت دارد – به صورت ضمنی فرض می‌گیرد که کارگران و کار کم‌وبیش با یکدیگر معاوضه‌پذیر هستند. اگر هزار نفر در یک هفته‌ی کاریِ ۳۲ ساعته بتوانند کار چهل‌ساعته‌ی ۸۰۰ نفر را انجام دهند، در این صورت نوع کار نباید به مهارت‌های شخصی غیرقابل‌جایگزینی بسته باشد.

به این ترتیب غیرشخصی‌سازی[۳۸]، استانداردسازی و تقسیم‌کار پیش‌نیاز کاستنِ هم‌زمان از ساعات کار و درجه‌ی اشتیاق به آن هستند. کار هر فرد را می‌توان کاهش داد چون بقیه نیز قابلیت انجام آن را دارند، و باید کاهش داد چون هر فردی می‌تواند به چیزهای دیگری بپردازد که به لحاظ شخصی بیش‌تر مایه‌ی شکوفایی و رضایت هستند.

به بیان دیگر، سرشت غیراتونوم کار، که نتیجه‌ی اجتماعی‌سازی و افزایش بهره‌وری آن است، هم‌چنین همان چیزی است که آزادسازی زمان و بسط فعالیت اتونوم را ممکن و مطلوب می‌سازد. فریب خطرناکی است که باور کنیم «کنترل [در اختیار] کارگران» می‌تواند کار همگان را به چیزی لذت‌بخش، از لحاظ فکری برانگیزاننده و به لحاظ شخصی راضی‌کننده بدل نماید.

نویسنده: جان هالووی / مترجمان: جلال‌‌الدین رحیمی و مبین رحیمی

۲۷ نظر:

ناشناس گفت...

baraye dark vaghei mozo bala ebteda bayet nega ve dark falsfete insani zeroret dared

ناشناس گفت...

با سلام
داستان واقعی زندگی روزی روزگاری اگر اتفاق بیافتد ان موقع دیگر همه چیز رو قلتک براه میشود
موضع اصلی و اسایی در ابتدا درک مسله اهمیت دارد چرا هیچ ژورنالستی و یا هیچ روزنامه ی و یا هیچ حزبی اینگونه سخن نمیگوید
درود بر شما

Rosa گفت...

چرا هیچ ژورنالستی و یا هیچ روزنامه ی و یا هیچ حزبی اینگونه سخن نمیگوید

رزا: شاید چون تخصص آنان تحلیل و تفسیر است و موضع میانه داشتن؟!
کار فعالین و ما اما، تغییر جهان است!
مسلمن قبل از تغییر جهان مجبوریم از خود شروع کنیم. شاید برخی فکر کنند این ایده ها جدید است اما راستش من 11 ساله بودم که دختری از خانواده، خود باکره گی اش را برداشت بدلیل ممنوعیت از ورزشی که دوست می داشت.
در ضمن تنها انسانهای شورشگر همدل و همبسته و آماده ی ایجاد تغییر هستند. نان خورده جمع کنان سفره ی سیستم هرگز متحد ما نبوده اند. آنها از روی دوش ما بالا رفته و تنها سودای قدرت و تسخیر قدرت سیاسی را در فکر دارند تا تغاری بشکند، ماستی بریزد! به لینک زیر توجه کنیم چگونه مائویست و تروتسکیست همدیگر را متهم می کنند. و از روی اجساد ملوانان دلیر کرنشتات رژه میروند.


انقلاب اکتبر ومسئله زنان

https://youtu.be/l28xLDGLJSQ

ناشناس گفت...

بنظر من امکان نداره که بشر بدون کار بقا پیدا کند. انقلاب علیه کار نیست، انقلاب علیه استثمار نیروی کار هست. پاسخ اینه که منظور کار بیگانه هست. خوب اگر منظور این است بگین کار بیگانه، چرا مردم رو گیج میکنین. رهگذر

Rosa گفت...

بنظر من امکان نداره که بشر بدون کار بقا پیدا کند.

رزا: بنظر من امکان نداره که بشر با کار بقا پیدا کند.
کار در زمان کنونی برای تولید نجومی و تولید برای سیستمی که همه چیز را کالا کرده است. کار برای بقا نیست بلکه برای سود و داشتن کالا و مصرف هر چه بیشتر.
اما انسان که از شکم ما تغذیه کرد و پا بدنیا گذاشت برای زندگی بود، اکنون اما به عنوان تولید کننده و مهره ای از سیستم، ارزش گذاری می شود. نقش پدر/مادر، تحویل برده ی کارکُن به سیستم است. و انسان به تدریج خود در این مناسبات و روابط ادغام شده و کار کردن را بر طبق ارزش گذاری سیستم مثبت می داند و مشکل اصلی را استثمار نیروی کار و نهایتن افق دیدش "کار بدون استثمار"!
برای برخی کار با دستمزد بیشتر. برای برخی کار متنوع تر و نه یکنواخت (کوچاندن زنان از کار خانگی به کار در کارخانه)...

مشکل اصلی اما کار است. خودِ خودِ کار!

چرا تمام اندیشمندان سیستم شعار مبارزه با بیکاری می دهند؟
بیکاری بزرگترین مشکل تلقی شده و ایجاد محل کار و کارخانه در محل زندگی/شهر/کشور مهمترین شعار سیاستمداران برای انتخاب شدن است (مثل ترامپ و بقیه )!
اینروزها عوض کردن کهنه ی شاشی بچه هم کار است و نه زندگی!
بیرون رفتن و مصاحبت.
نوشتن و خوردن و شاشیدن و انزال. انواع اقسام سکس، کار محسوب می شود.
و
روی هر فعالیت زندگی قیمتی درج شده است.
تا زندگی از محتوا خالی شود.
کلمه ی کار نیز مثبت و در سیستم ارزش گذاری شده.
شما می توانید کار خیریه کنید اگر از کار اجباری خلاص باشید! یک گوشه ی کار را در سیستم باید گرفت!
اما زندگی کردن سخت است. ما برای زندگی بدون کار مبارزه می کنیم. زندگانی که برای سیستم یا کار نمی کنند و یا تلاش می کنند تا ساعت/دقیقه/ثانیه عمر موجود را بدون خدمت به سیستم از کار بدزدند. فعالیتی برای شادی و لذت و بر آورده کردن نیاز خود «کار» نیست. اسم آن زندگی است.
زندگی نقطه ی متقابل کار است و ما باید بتوانیم به زندگی بازگردیم!
به عشق و آنارشی:)

Rosa گفت...

فریب خطرناکی است که باور کنیم «کنترل [در اختیار] کارگران» می‌تواند کار همگان را به چیزی لذت‌بخش، از لحاظ فکری برانگیزاننده و به لحاظ شخصی راضی‌کننده بدل نماید.

ناشناس گفت...

رزا جان خسته نباشی
فرق نمیکند وقتی صحبت از کنترل میکتیم دست هر دولتی باشد وضع را خراب میکند چه دولت کترگری باشد چه هر ارگانی ابتدا باید معلوم بشه کنترل برای چه؟؟؟
اگر انسانه ها به درجه ی شعور برای رهائی از همه سیستم های غیر انسانی رها‌ کرده لزومی ندارد خود را برای دوباره اسیر کند،، جامعه در مرحله ی از اگاهی قرار دارد که برای توان بیشتری از احتمال زخم های گذشته در خرد جمعی تلاش میکند و احتیاجی به اقا بالاسر ندارد
پیروز باشید

ناشناس گفت...

با پوزش
منظورم دولت کارگری بود

ناشناس گفت...

موضع مشخص و شفاف عشف و انارشی،،،

خود حرکت عظیمی لازم است شما در نظر داشته باشید و بهتر از من هم میدانید چندین قرن متمادی با ایدولوژی ی مختلف تمامی باور های انسانی را را لگد ما کرده و میکنند برای باسازی این وضیعت میدانید چندین سال لازم است تا التیام بشود این حرکت عظیم بتوسط چه کسانی امکان پذیر است چه نوع سازماندهی عظیمی لازم است فقط با شعار نمی شود حل کرد؟؟
کوچلترین اشتباه ما را به عقب می برد شما توجه کتید صد سال از انقلاب اکتبر گذشت این همه جنایت به انسایت شد هنوز هم شعار میدهند که انقلاب اکتبر الگوی برای رهائی بسریت میتواند باشد ما بخوبی میدانیم که همه این حرفها علیه بشریت و انسانها است،،
ما برای افشای این حرکت شوم چقدر موق بودیم؟؟؟
شما وقتی پای صحبتهای انسانهای شوروی سابق گوش میکنی مردوم گریه میکنند و میگویند ما حداقل دویست سال به عقب رفتیم،ما با فاجعه عظیمی روبرو هستیم در کل بشریت در وضیعت خیلی بدی قرار گرفته و رهای از اوضاع کار سخت وطاقت فرصا است ولی چاره ی جز حرکت نداریم

Rosa گفت...

انقلاب اکتبر خلع ید از طبقه ی کارگر و شوراهای مردمی بود و قدرت گیری فرقه ی بلشویک....
کرونشتاد انقلابی علیه ضد انقلاب لنین/تروتسکی
اگر نیک بنگریم:
استالین قبر انقلابی را کند که تروتسکی تیربارانش کرد.
این میان لکه ای ننگ بر چهره ی حزب ماند بنام کرونشتاد.
همه ی قدرت بدست توده ها و هیچ قدرتی، برای حزب.
کماکان از آزادی و آزادی زنان گپ می زنند. یادمان نرفته ماشین های جوجه کشی حزب را و شوک الکتریکی به همجنسگرایان را. و سیبری و اردوگاههای کار اجباری را....
خمینی هم از آزادی و آزادی احزاب سخنچرانی زیاد کرد مثل لنین و فرقه اش. هر حکومتی را با توجه به اعمالش باید سنجید و نه با حرفهایش.
خوشبختانه دژ اردوگاه سوسیالیسم فرو ریخت تا خودسازماندهی و جنبش های آتونوم بازخیزند.

حرکت خیلی وقت است که شروع شده.
سازماندهی گسترده نیاز است در چارچوب خودسازماندهی...
اینیار باید انقلابیون حرفه ای، حزب و سازمانهای خود کمونیست خوانده و رهبران را در همان ابتدا ایزوله کرد. آنان لانه های عفونی بازتولید سیستم سرمایه داری هستند.
از یاد نخواهیم برد!

ناشناس گفت...

فعالیتی برای شادی و لذت و بر آورده کردن نیاز خود «کار» نیست. اسم آن زندگی است.

فرق بین وقتی که چاه می کنیم و استراحت میکنیم و میخوابیم چیست؟ فرقشان اینه که وقتی چاه میکنیم زندگی امان در کاره، وقتی که استراحت میکنیم، زندگی امان در استراحته و وقتی که میخوابیم، زندگی امان در خوابه. زندگی حرف عام تر است، کار خاص تر است. ایندو را نمیشه با هم قاطی کرد.

بنظر من امکان نداره که بشر بدون کار بقا پیدا کند. انقلاب علیه کار نیست، انقلاب علیه استثمار نیروی کار هست. پاسخ اینه که منظور کار بیگانه هست. خوب اگر منظور این است بگین کار بیگانه، چرا مردم رو گیج میکنین. بگین کار + بیگانه.

رهگذر

ناشناس گفت...

ناشناس گرامی
دوا سر کار استراحت و یا چاه کندن نیست اکر تو دوست داری برای طبقه کارکر چاه بنی ان صحبت دیکر است ،،ولی بحت سر کار بیگانه نیست زمانی که طبقه کارگر خود از هویت انسانی فاصله میگیره و هر روز تولید میکه و هر روز فقیرتر میشه اینجا بدون هیچ پرسشی کار ضد ارزش میشود طبعتا برای زندگی بر اساس زندگی انسانی روزمره در تعاونهای اجتماعی برای ضروتهای اجتماع در عمل اجتماعی باید اشتراگ کرد

Rosa گفت...

جنبش کارگری اگر قرار است جنبشی برای خود و جهت رهائی و نابودی سرمايه باشد، بايد از مطالبه سنتا راديکال، نسبتا ديرپا، و در عين حال محدود لغو کار مزدی فراتر رفته و الغای کل کار سرمايه دارانه را هدف داشته باشد. سرمايه يک کل بشدت بهم پيوسته است که نمی توان به يک جزء آن حمله ور شد و به اجزاء ديگرش بی اعتنا ماند يا الغای آن اجزاء ديگر را به زمانی نامعلوم حواله داد. «الغای» يک بخش از کار سرمايه دارانه (در اينجا «کار مزدی») و تداوم بخش های ديگر و روابطی که آنها را بازتوليد می کنند، (اگر بشود نظر به طنزِ تراژيکِ تاريخ در مورد «الغای مالکيت خصوصی»، چنين چيزی را تصور کرد) فقط می تواند بمعنای الغای صوری آن و لذا تداوم روابط سرمايه ای باشد. «الغای کار مزدی» تنها می تواند با الغای کار سرمايه دارانه تحقق يابد.

http://archiverosa.blogspot.com/2013/05/blog-post_8.html


Rosa گفت...

هر فعاليت انسانی ‹کار› نيست، زيرا کار يک شکل خاص و تاريخی فعاليت انسانی است. اين امر بويژه از اين نظر اهميت دارد که برای بورژواها کار قابل نقد نيست، چون که آنان هر فعاليت انسانی را بطور ساده به‌عنوان ‹کار› تعريف می‌کنند. در ملغمه‌ی فعاليت‌های انسانی، که در آن نوازندگی با لباس شستن و کار پشت خط توليد با سکس قاطی می‌شود، نمی‌توان بسادگی به نقد کار پرداخت. به همان اندازه، تفاوت‌گذاشتن ميان شکل‌های سازمان کار، مثلا تفاوت ميان کار مزدی در کارخانه و کار غير مزدی در خانواده از اهميت زيادی برخوردار است.

Rosa گفت...

مانيفست عليه کار … PDF 528 Kb

http://www.krisis.org/wp-content/data/in-persian-manifesto-against-labour.pdf

برای نقدی تفصيلی‌تر از ديدگاه کريزيس در زبان آلمانی می‌توان به دو مقاله‌ی زير از گروه وايلدکت wildcat (که از آن‌ها در اين نوشته بهره برده شده است) مراجعه کرد.
Kritik am Manifest gegen die Arbeit November 1999
Zu Kurz gedacht – Krisis zwischen Arbeit und Staat Mai 2000

کريزيس تنها کاری را که ارزش توليد می‌کند، کار به حساب می‌آورد؛ کاری که در برابر پول انجام می‌گيرد. حتا مجردترين و يکنواخت‌ترين کارها که به نحوی در ازای دريافت پول انجام نمی‌گيرند، برای کريزيس کار تلقی نمی‌شوند. کريزيس نمی‌تواند يا نمی‌خواهد اين ساده‌ترين واقعيت را ببيند، که همه‌ی اين فعاليت‌ها، صَرف نيروی جسمی و روحی انسانی هستند که از سر اجبار برای بازتوليد خود انجام می‌گيرند و نه از سر نياز آزادانه به آفريدن و لذت بردن.
اشکال کريزيس در اين است که تئوری را نه از کاوش واقعيات و از تجارب تاريخی انسان‌های مشخص، بلکه از تاملات فلسفی در مورد ايده‌ها و دگرگونی آن‌ها استنتاج می‌کند.
و سرانجام از آن‌جا که کريزيس کار را نه به‌عنوان کار، بلکه به‌عنوان کار مزدی به نقد می‌کشد، چشم‌اندازش رهائی از “قلمرو ضرورت” نيست، قلمروی که کار در آن همواره برقرار می‌ماند. چشم‌انداز کريزيس کار بدون مزد است، با اين اميد که اين کار ارزش توليد نکند.

Rosa گفت...

رهگذر:
فرق بین وقتی که چاه می کنیم و استراحت میکنیم و میخوابیم چیست؟ فرقشان اینه که وقتی چاه میکنیم زندگی امان در کاره، وقتی که استراحت میکنیم، زندگی امان در استراحته و وقتی که میخوابیم، زندگی امان در خوابه. زندگی حرف عام تر است، کار خاص تر است. ایندو را نمیشه با هم قاطی کرد.

بنظر من امکان نداره که بشر بدون کار بقا پیدا کند. انقلاب علیه کار نیست، انقلاب علیه استثمار نیروی کار هست. پاسخ اینه که منظور کار بیگانه هست. خوب اگر منظور این است بگین کار بیگانه، چرا مردم رو گیج میکنین. بگین کار + بیگانه.
بنظر من امکان نداره که بشر بدون کار بقا پیدا کند.
بنظر من امکان نداره که بشر بدون کار بقا پیدا کند.
بنظر من امکان نداره که بشر بدون کار بقا پیدا کند.

رزا: امکان دارد!
همین 10 سال پیش آیا شما فکر می کردید با تلگرام چت کنید؟ بزودی خواهید توانست مادرتان را ببوسید! کیلومترها آنطرف اقیانوس!

مشکل «کار از خود بیگانه» نیست. مشکل اصلی «کار» است. چاه کندن است! بجای مثلن گوش دادن به موزیک. البته موزیک گوش دادنی که پرداخت نشده و کار محصوب نشود!
ما قرار نیست کسی را گیج کنیم. صفات بد "کار مزدی" و "کار از خود بیگانه" و "بی گاری خانگی" ... می خواهد بگویدخودِ «کار» خوب است اما استثمارش بد!
کُلن کار واژه ای منفی است. در سرود کارگری: آنکس که کار می کند، حق زندگی دارد! آن کس که خورد حاصلش، باید نابود گردد...
به نظر من همه حق زندگی دارند.

باری، جامعه بسوی بیکاری میرود!
بیکاری میلیونی و میلیاردی!

این واقعیت است که هر فعالیت بدنی کار نیست! استراحت، خوردن، پوشیدن ... کار نیست. اما چاه کندن «کار» است و کاری خطرناک که به کارگران افغانی سپرده میشود که جانشان بی بها است!
توجه:
هر فعاليت انسانی ‹کار› نيست، زيرا کار يک شکل خاص و تاريخی فعاليت انسانی است. اين امر بويژه از اين نظر اهميت دارد که برای بورژواها کار قابل نقد نيست، چون که آنان هر فعاليت انسانی را بطور ساده به‌عنوان ‹کار› تعريف می‌کنند. در ملغمه‌ی فعاليت‌های انسانی، که در آن نوازندگی با لباس شستن و کار پشت خط توليد با سکس قاطی می‌شود، نمی‌توان بسادگی به نقد کار پرداخت. به همان اندازه، تفاوت‌گذاشتن ميان شکل‌های سازمان کار، مثلا تفاوت ميان کار مزدی در کارخانه و کار غير مزدی در خانواده از اهميت زيادی برخوردار است.

کارگران شیکاگو چه می خواستند؟ کم شدن ساعت کار به حداقل 8 ساعت در روز.
اکنون اتحادیه ها چه می خواهند؟ محل کار بیشتر و علیه بیکار سازی!
در حالی که اکنون انسان با ثروت و اضافه تولیدی که دارد بدون کار هم می تواند زنده باشد. اتوپی من: زندگی بجای کار.

Rosa گفت...

فکر کنیم که انسانهادیگر کار نکنند!
ابتدا تمام انبارهای غله و غذا را خواهند خورد و بعدش به فکر کاشتن می افتند! فعالیتهای بعدی مثل کاشتن ، خوردن و خوابیدن برای بقا است. نه برای سود.
کل سیستم نابود خواهد شد! چه بهتر.
شاید این تنها راه حل رادیکال باشد...
کار نکنیم. در کار خرابکاری کنیم. از زمان کار بدزدیم...

کار یک تولیدِ بی معنی است. با این وجود مسئله از این نیز فراتر می‌رود: کار نابودیِ اشکال انسانی و غیرانسانی حیات است.
و
نفس وجود سرمایه یعنی تعدی. سرمایه هجمه‌ای است که هر روز و هر دقیقه به ما می­‌گوید: «شما باید فعالیت ­‌تان را به نحوی مشخص شکل دهید. تنها فعالیتی که در این جامعه معتبر است، فعالیتی است که به سرمایه سود برساند. به بیانی دیگر، کار[۲]».
و ما؟
بجای چاه کندن! ابتدا تمام ثروت انباشته سیستم را خواهیم خورد.
مسئله ساده است. مثل جنگی که در آن هیچ سربازی شرکت نکند/شلیک نکند. امتنا از هر گونه حرکت. هر گونه فعالیتی که در جهت بقای سیتم باشد. اهمیت این موضوع اینکه کار نکردن برای سیستم. یک حرکت جهانی است.
و ایجاد جهان هایی آتونوم.جهانی که برای دستمزد چانه نمی زند تا بیشتر مصرف کند!
جهانی که لحظه لحظه وقت خود را آزاد می کند تا زندگی کند. زندگی در مقابل کار قرار دارد. زندگی حرکت رهگذر پروانه است. هیچ پروانه ای چاه نمی کند. با فعالیتش (انتقال گرده های گُل) به تصادف موجب بقای گیاهان است.
کاری که ما انسانها کرده ایم؟ نابودی زندگی خود و باقی حیات روی کره ی زمین.
کار شاید در آینده در برخی از مکانهای سیستم به روباتها واگزار شود. اینگونه حتی درخواست محل کار، اتوماتیک بی معنی خواهد شد و طبیعت تصاعدی با سرعت بیشتری نابود.
ما هر روز عمق چاهی را که در آن قرار گرفته ایم عمیق تر می کنیم و متاسفانه حتی متوجه نیستیم که این زندگی ما است که در چرخ سیستم فنا می شود...

Rosa گفت...

مانيفست عليه کار

http://www.krisis.org/wp-content/data/in-persian-manifesto-against-labour.pdf

ناشناس گفت...

رزا جان
من هیچ مانیفستی را نمی پذیرم
چه خوب و چه بد
چه دمکراتیک و چه غیر دمکراتیک
انسان با شعور در حرکت جمعی و در عمل ااجتماعی جمعی مشکلات را حل و فصل میکنند
هیچ مانیفستی بتوسط عده ی قبل از عمل اجتماعی غیر قابل قبول است
پیروز باشید

ناشناس گفت...

بحث این بود که جای کلمه کار نمیتوان کلمه زندگی را بکار برد. کار صفت دارد کار بیگانه کار استثماری و غیره. کار یک معنی داره و بهتره مغشوشش نکرد. بازی با کلمات امکان آگاهی را میگیره. موسیقی خودش محصول کاره. اینهمه نوشتن کمکی نمیکنه که جای کلمه کار کلمه زندگی بزاریم. نه منطقی است و نه واقعی. رهگذر

Rosa گفت...

بحث این بود که جای کلمه کار نمیتوان کلمه زندگی را بکار برد.

توجه:
هر فعاليت انسانی ‹کار› نيست، زيرا کار يک شکل خاص و تاريخی فعاليت انسانی است. اين امر بويژه از اين نظر اهميت دارد که برای بورژواها کار قابل نقد نيست، چون که آنان هر فعاليت انسانی را بطور ساده به‌عنوان ‹کار› تعريف می‌کنند.

رزا: کار به هر حال دربرابر زندگی است. نوازندگی و پختن و ریستن همه هم می تواند کار یا زندگی تلقی شود. اگر فعالیت انسانیاست پس زندگی است و اگر برای پول پس کار است!
بزرگ کردن کودک کار نیست و ما نمیتوانیم و نباید همه ی فعالیتهای انسانی را کالایی کنیم.
سرمایه داری تلاشش کالایی کردن تمام روابط و مناسبات میان انساها است بطوری که سکس هم کالایی برای فروش.
تاکنون عشق در امان مانده!
چاه کندن البته کار است!

Rosa گفت...

منظور فقط خواندن مانیفست علیه کار بود و با فقط خواندن آن شما هیچگونه تعهدی ندارید.
مانیفست کمونیست مارکس نیست که!!!
ای ول:)

ناشناس گفت...

تشکر توضیع ما رو قانع کرد
عبرتی بشه که رهبر ،،،،، رهبران،،، که انسانها بی کس نیستند و نخواهند ماند که عده ی با ژن اعلا برای ماها مکتبی باشند .،،،مانیفست بنویسند تازه هم با فوکور انچنانی با متانت فخر بفروشند،، خلاصه کلام یکروزی مردوم اگاه خواهند شد
پیروز باشید

ناشناس گفت...


انسانها وقتی کالا میشوند میمیرند و تعقیرشان سخت و به اسانی نیست برگشتشان امکان پذیر نیست شاید نسلی توان برای تغیر این وضیعت را داشته باشند،،،شرط برگشت پذیرش این اوضاع نا بسامان است از روی ناچاری و ناتوانی این وضیعت عوض نمی شه

ناشناس گفت...

کار به هر حال دربرابر زندگی است. نوازندگی و پختن و ریستن همه هم می تواند کار یا زندگی تلقی شود. اگر فعالیت انسانیاست پس زندگی است و اگر برای پول پس کار است

آن موقع که فعالیت انسانی برای تولید چیزهای مورد مصرف هست، کار است. حتی اگر این فعالیت داوطلبانه باشد، باز هم کار است، وقتیکه داوطلبانه نباشد، کار اجباری است. نمیتوان کلمه زندگی را در اینجا بکار برد بدون اینکه موجب سردگمی نشد. نوازندگی و پختن و ریستن میتواند کار استثماری باشد و یا نباشد. برای همین داریم کار نوازندگی استثماری، کار پختن استثماری و داریم کار ریستن استثماری. اگر خودم داوطلبانه برای خودم و دوستانم بپزم، کارم استثماری نیست، اما کماکان کار است. تعریف زندگی را هم نمیتوان عوض کرد. زندگی میتواند سخت و استثماری باشد میتواند نباشد. وقتی زندگی سخت و استثماری ست، احتمالا کار هم استثماری ست، داریم زندگی سخت، زندگی راحت، کار استثماری و کار غیر استثماری. میشه گفت زندگی سخت، زندگی نیست؟ نه. مثلا داریم، بیمار زنده است، زندگی اش را نجات بده، زندگی بدی دارد، زندگی خوبی دارم، خوب زندگی میکنه. در این مثالها زندگی وجود دارد، اما زندگی بطرق گوناگون احساس می شود بطوریکه در یکی زندگی بد احساس میشود و در دیگری خوب. کلا بحث این است که نمیتوان کلمه کار را با زندگی تعویض کرد و بهتر است برای کار و زندگی صفت تعیین نمود تا گیج نشویم. رهگذر

Rosa گفت...

میشه گفت زندگی سخت، زندگی نیست؟ نه. مثلا داریم، بیمار زنده است، زندگی اش را نجات بده، زندگی بدی دارد، زندگی خوبی دارم، خوب زندگی میکنه. در این مثالها زندگی وجود دارد، اما زندگی بطرق گوناگون احساس می شود بطوریکه در یکی زندگی بد احساس میشود و در دیگری خوب.

رزا: زندگی سخت همان زنده بودن است. در برابر زنده بودن و کار کردن همان زندگی است.
انگار مشکل به کلمه ی زندگی هم رسید!

آن موقع که فعالیت انسانی برای تولید چیزهای مورد مصرف هست، کار است.
رزا: فعالیتهای انسانی کار نیست. کار شغل است مگر اینکه تعریف کار را عوض کنیم.
labor
job

ناشناس گفت...

تعریف کار عوض نشده، کار یعنی تولید چیزهائی برای مصرف. بعد خواهیم داشت، کار بیگانه مارکسی، و یا کار غیر بیگانه مارکسی و غیره. کار نوعی از فعالیت است ، خوابیدن فعالیت نیست. غذا خوردن کار نیست، مصرف است. داریم کار و داریم مصرف، خیلی قابل فهم و غیر شاعرانه. در دنیای غیر استثمارگرانه و غیر بیگانه مارکسی هم خواهیم داشت کار و خواهیم داشت مصرف. با مصرف انرژی باز میگردد و بدن مصرفش کرده تمام می شود و با کار چیزهائی تولید میکنیم که قابل مصرف هستند و الی آخر.

وقتی کار کنیم چیزی تولید میکنیم، این یک نوع فعالیت است، وقتی مصرف میکنیم، این یک نوع فعالیت است. وقتی ورزش میکنیم، این یک نوع فعالیت است. زندگی مجموعه ای از همه فعالیتهاست. وقتی خوابیم، زنده ایم.

کار شغل است اما کاری معین. مثلا خیاطی، باغبانی و غیره. باغبانی میتواند برای پول باشد و تحت ساطه سرمایه مارکسی، در این وصع کار مزدی و بیگاری است.

من جائی نگفتم فعالیتهای انسانی کار است. بحث بر سر جایگاه لغات و مفاهیم بود. کار نوعی از فعالیت انسان است. تو میگوئی کار فعالیت نیست،شغل است. برای اینکه کار شغل باشد باید فعالیت باشد، صرف انرژی. برای اینکه صرف انرژی کار باشد، باید صرف انرژی برای تولید چیزی باشد که مصرف است.