رزا: با تشکر از همه ی دوستان برای به اشتراک گذاشتن کتاب، فیلم و نظراتشان/ اینجا.
همینطور شادیِ خوب شدن حال و احوالِ مهستی عزیزم. همینجا این کلیپ زیر تقدیم به او و همه ی دوستان
ورژن آنارشیستی کلیپ در لینک زیر
"Danser Encore". 1er mai 2021. Orchestre. Théâtre Occupé. Orléans. Sous Titré
کتاب
مزارع كارخانهها و كارگاهها يا تركيب صنعت با زراعت و كار فكري با كار يدي
نوشته پیترکروپتکین
پی دی اف در مدیافایر
اینجا
فرمات djvu
اینجا
کتاب «مزارع، کارخانهها و کارگاهها (یا ترکیب صنعت با زراعت و کار فکری با کار یدی)» نوشته پیترکروپتکین به ترجمه هومن کاسبی در 343 صفحه
با تشکر از رفیق "همه چیز برای همه کس"
کتاب شورشی سودایی
در مورد زندگی میخائیل باکونین
نویسنده: ادوارد هالت کار اینجا
فیلم
فلم زیر (رهایی) از فلم های استثنایی هندی است که در سالهای ۸۰ متاثر از حرکت های فیمینستی ساخته شده و جز فلم های است که بنام تولیدات سینمای موج موازی هند شناخته میشوند.
https://youtu.be/0L4TlNO_BVw
موضوع فلم:
مردان روستا برای کار به شهر های بزرگ دوردست رفته اند.
در طول زمان دوری از زنان و فرزندان خویش این مردان از طریق زنان تن فروش و در مواردی با گرفتن دوست دختر نیاز جنسی شان را رفع میکنند. همسران آنها نیز راهی برای جلب ارضای جنسی خود پیدا کرده اند.
روزی ، یکی از زنان ، شاکو ( با نقش آفرینی هیما مالانی) اعلام میکند که او باردار است و این فرزند از همسرش ، عمارجی (با نقش آفرینی وینودکِهنه) نیست.
سرتاسر روستا خشم حاکم میشود و همه خواستار اخراج شاکو اند و مسئله برای تصمیم گیری در مورد سرنوشت او به پنچایات (اداره روستا که متشکل از موسفیدان روستا است) سپرده میشود.
در دادگاه روستایی زنان که تا کنون سکوت اختیار کرده بوده زبان میگشایند اما آیا صدای آنها شنیده خواهد شد؟
در کنار هیمامالانی و وینودکِهنه، نصرالدین شاه یکی از بهترين هنرپیشه های سینمای هند نیز در این فلم نقش بازی کرده.
فهیم
برای خواندن بیشتر روی اینجا کلیک کنیم.
Fields, Factories, and Workshops is an 1899 book by anarchist Peter Kropotkin
پی دی اف در مدیافایر
اینجا
فرمات djvu
اینجا
کارخانه و کارگاه را در دروازهی مزارع و بوستانهای خود مستقر سازید… البته نه آن تأسیسات بزرگ… بلکه انواع بیشمار از کارگاهها و کارخانههایی که برای ارضای سلایق بینهایت متنوع… لازم هستند. نه آن کارخانههایی که کودکان تمام ظاهر کودکی را… از دست میدهند، بلکه آن کارخانههای دلباز و بهداشتی… که حیات انسانی بیشتر از ماشینآلات و تولید سود اضافی اهمیت دارد… کارخانهها و کارگاههایی که مردان، زنان و کودکان در نتیجهی گرسنگی به آنجا رانده نمیشوند، بلکه با میل به یافتن فعالیتی درخور سلایق خود جذب خواهند شد… («م.ک.ک»، ص. ۴۱۷).
بحث اصلی کتاب «مزارع، کارخانهها و کارگاهها (ترکیب صنعت با زراعت و کار فکری با کار یدی)» حول دفاع از خودکفایی و یکپارچگی میگردد و دو باور اساسی سرمایهداری را زیر سوال میبرد: رقابت مالتوسی و تقسیم کار.
کروپتکین در ادامه پژوهش خود در کتاب یاری متقابل، در مزارع، کارخانهها و کارگاهها با تحلیل گرایشهای اقتصادی رو به رشد درون نظام موجود، روندی را در جهت متضاد نشان میدهد که عبارت است از رشد کشاورزی خرد و باغبانی در فرانسه، سوئیس و همچنین تمرکززدایی از تولید صنعتی با توسعه سرمایهداری در آلمان، ژاپن، ایالات متحده و کشورهای پیرامونی مانند چین و روسیه. او تقریبا تنها کسی بود که در میان انقلابیون سوسیالیست به ارتباط نزدیک میان سازماندهی کشاورزی و صنعت توجه میکرد.
کروپتکین در کتاب «مزارع، کارخانهها و کارگاهها» از گسترش تعاون و تولید خرد در سطح جامعه برای مقابله با نظام سرمایهداری دفاع میکند. تمرکززدایی کشاورزی و صنعت و فعالیت کارگران و زارعان در پیوند با هم که به رابطهای نزدیکتر میان شهر و روستا منجر میشود، گرایشی است که کروپتکین در آن زمان تشخیص میدهد و آن را بدیلی برای مشکلات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیط ناشی از نظام سرمایهداری و تقسیم کار ملازم با آن میداند.
در مورد زندگی میخائیل باکونین
نویسنده: ادوارد هالت کار اینجا
کتاب پیشرو، ۶ بخش یا کتاب را شامل میشود که بهترتیب عبارتاند از: «کتاب اول: رمانتیک جوان»، «کتاب دوم: ماجراجویی انقلابی»، «کتاب سوم: زنده به گور»، «کتاب چهارم: جانیافته»، «کتاب پنجم: باکونین و مارکس» و «کتاب ششم: سالهای واپسین». اینبخشها در مجموع، ۳۴ فصل را در بر میگیرند.
فصول یک تا ۷ کتاب در بخش اول آمدهاند که بهترتیب عبارتاند از: تولد یک شورشی، عشق و متافیزیک، اوج شیدایی، واقعیت پاییزی، برادر و خواهران، هگل و بلینسکی، فرار.
مابین دو جهان، وداع با فلسفه، میانپرده سویسی، زندگی در پاریس، درآمدی بر انقلاب، ۱۸۴۸، مرام یک انقلابی، شکستخورده هم عناوین فصول ۸ تا ۱۵ هستند که در کتاب دوم آمدهاند. در کتاب یا بخش سوم هم ۳ بخش ساکسونی اتریشی، روسیه، ماجرای سیبری آمدهاند. در بخش چهارم کتاب پیشرو، فصول نوزدهم تا بیست و چهارم کتاب به اینترتیباند: اولین گامها در لندن، سوداهای سیاسی، لهستان، اپیزود سوئدی، فلورانس، ناپل.
اتحادیه صلح و آزادی، شکلگیری «ائتلاف»، کنگره بال، ماجرای نچایف، شکست مفتضاحانه در لیون، نیروهای ائتلاف، مارکس در برابر باکونین هم عناوین فصول ۲۵ تا ۳۱ کتاب هستند که در بخش پنجم آن آمدهاند. ششمین بخش از اینکتاب هم فصل ۳۲ تا ۳۲ را با این عناوین شامل میشود: طرحهای آخر، باروناتا، مرگ یک خردهمالک.
ادوارد هالت کار یا ئی. اچ. کار (۲۸ ژوئن ۱۸۹۲–۳ نوامبر ۱۹۸۲) مورخ، دیپلمات، روزنامه نگار و نظریه پرداز روابط بین الملل انگلیسی، و یکی از مخالفان تجربه گرایی در تاریخ نگاری بود.کار بیشتر بخاطر نوشتن یک مجموعهٔ چهارده جلدی دربارهٔ تاریخ شوروی از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۹، نوشته های وی در زمینهٔ روابط بین الملل از جمله بحران بیست ساله، و کتاب تاریخ چیست؟ شناخته می شود.
۱۵۹ نظر:
شادیِ خوب شدن حال و احوالِ مهستی عزیزم.
https://youtu.be/gJI6UgeEy78
Une ride dans la glace
Je me fais vieux
Dans le lit j'ai de la place pour deux
Avant que la vie ne passe
Je veux garder l'envie
Une ride à la surface
Sommes nous heureux
La lumière s'éteint peu à peu
Avant d'être dans le noir
Je veux garder l'espoir
Et danser encore
Avancer toutes voiles dehors
La la la la
Et danser encore
Envoyer valser la mort
La la la la
Dans le décors
Dernier avis de tempête
Dernier refrain
Vivre sans penser au lendemain
Danse et que tourne la terre
Déchanter l'air de rien
Une dernière cigarette, un verre de vin
Ramasser les miettes du festin
Faire avant que tout s'arrête
La fête jusqu'à la fin
Et danser encore
Avancer toutes voiles dehors
La la la la
Et danser encore
Envoyer valser la mort
La la la la
Dans le décors
HK - Danser encore (Officiel)
https://youtu.be/SyBEMRyt6Qg
Nous on veut continuer à danser encore
Voir nos pensées enlacer nos corps
Passer nos vies sur une grille d'accords
* * * * * * *
Refrain x2
Nous sommes des oiseaux de passage
Jamais dociles ni vraiment sages
Nous ne faisons pas allégeance
À l’aube en toutes circonstances
Nous venons briser le silence
Et quand le soir à la télé
Monsieur le bon roi a parlé
Venu annoncer la sentence
Nous faisons preuve d’irrévérence
Mais toujours avec élégance
Refrain x2
Auto-métro-boulot-conso
Auto attestation qu’on signe
Absurdité sur ordonnance
Et malheur à celui qui pense
Et malheur à celui qui danse
Chaque mesure autoritaire
Chaque relent sécuritaire
Voit s’envoler notre confiance
Ils font preuve de tant d’insistance
Pour confiner notre conscience
Refrain x2
Ne soyons pas impressionnables
Par tous ces gens déraisonnables
Vendeurs de peur en abondance
Angoissants, jusqu’à l’indécence
Sachons les tenir à distance
Pour notre santé mentale
Sociale et environnementale
Nos sourires, notre intelligence
Ne soyons pas sans résistance
Les instruments de leur démence
Refrain x2
جنگ اسرائیل – فلسطین: علیه همه مرزها برای صلح بین خلقها !/ دبیرخانه روابط بینالمللی فدراسیون آنارشیست فرانسوی زبان
در اطلاعیه اردیبهشت ۲۸, ۱۴۰۰
جنگ اسرائیل – فلسطین: علیه همه مرزها برای صلح بین خلقها !
دهها سال جنگ، دهها سال اخراج، دهها سال استعمار…و همین مدت لگدمالی حقوق بینالملل.
دهها سال طرحهای صلح نافرجام…یا در نطفه خفه شدهی برنامههای آن.
دهها سال زخمی و کشته.
دهها سال دروغ و دهها گروه متعصب مذهبی فلسطینی و اسرائیلی برای نفرتپراکنی.
سالهاست مردم، نه فقط اسرائیلی و فلسطینی، به متغیری برای تنظیم منافع سیاستمداران تبدیل شدهاند.
اکنون یک هفته است که آتش زیر خاکستر دوباره شعلهور شده است.
آتشی که دارای ترکیبات همیشگیست: اخراج، مقاومت و تظاهرات و سپس سرکوب به شدت خشونتآمیز و کاملاً غیرمشروع و سرانجام موشکپرانی در برابر حملات هوایی.
و دوباره نتایج همیشگی !
مرگ، زخمی و تخریب.
نتانیاهو و متحدان راست افراطی او (چه آنانی که تلاش میکنند در کنارش حکومت کنند و چه «جوانان تپهها» و دیگر گروهای کوچک نژادپرست و خشن) به دلایل سیاست داخلی که اولی را در معرض تعقیب قضائی در صورت از دست دادن قدرت میدهد، برای شعلهور کردن آتش خشونت و به میدان کشیدن حماس منافعی دارند.
شاید در نگاهی گذرا تصور کنیم که همه چیز نتانیاهو و متحدانش را از حماس دور میکنند اما در عمل یکی آب به آسیاب دیگری میریزد.
نتانیاهو و متحدانش مانند حماس عاشق جنگ هستند. آنها تفرقه میافکنند و خواهان پایان دائمی جنگ نیستند، جنگی که مدتهاست ادامه دارد. سیاستهای هویتطلبانه و ناسیونالیستی هر دو سوی جنگ هیچ نتیجهای به جز مرگ انسانهای بیگناه ندارد و مردم نوار غزه را در حبس دائمی (یا تقریبی) قرار داده است.
قدرت دوم فلسطین که محمود عباس نمایندگی میکند بیرمق است و دیگر امیدی در میان جوانان فلسطین برنمیانگیزد.
ما در کنار زنان و مردانی هستیم که در فلسطین و اسرائیل برای صلح تلاش میکنند. ما در کنار آنانی هستیم که برای احترام به حقوق فلسطینیان زن و مرد مقاومت و مبارزه میکنند و علیه سیاستهای نژادپرستانه و استعمارگرانهی دولت اسرائیل هستند.
یک صلح پایدار بدون برچیدن همه ارتشها و مرزها ناممکن است !
بیش از همیشه، مرگ بر جنگ، مرگ بر استعمار، مرگ بر ناسیونالیسم !
زندهباد همبستگی، صلح و آزادی.
۱۶ مه ۲۰۲۱
دبیرخانه روابط بینالمللی فدراسیون آنارشیست فرانسوی زبان (federation-anarchiste.org)
عضو بینالملل فدراسیونهای آنارشیست (i-f-a.org)
چند سئوال از آقای کاسبی،
در مقدمه این کتاب کروپتکین، شما نوشته اید که کوبائی ها در زمینه آموزشی و پزشکی از طریق شوراهای محلی دستاوردهائی داشته اند.
خوب است بدانیم چطور، خوب است بدانیم تجدید ساختار در کوبا به چه معناست و چه چیزی ساختار قبلی بوده و حال ساختار جدید داریم. خوب است بدانیم که تجدید ساختار به قدرت گیری چه کسانی منجر شده است. جائی دیگر بیشتر توضیح داده اید؟ لطفا ذکر کنید کجا.
سئوالات بیشتری هم هست.
در همین مقدمه، بحث لنین در کتابش در مورد امپریالیسم را شاید بتوان ناسیونالیستی تفسیر نکرد اما نظریه مرکز و پیرامون را میتوان.
در حقیقت رابطه چاوز با جمهوری اسلامی و حمایت مارکسیستهای ضد امپریالیست که در چهارچوب خود مارکسیسم مبارزه طبقاتی را در حاشیه میگذارند، ناسیونالیستی بورژوائی است نه آنارشیستی شورائی.
آیا امیداین است که جمهوری اسلامی سر عقل بیاید و در مقابل تحریم ها تغییر ساختار بدهد تا شوراهای محلی شکل بگیرد و تحریم خنثی شود و دستاوردهای شایان حاصل شود؟
حال سئوال از ما آنارشیستها.
آیا ما باید علیه امپریالیسم با ناسیونالیستها همکاری کنیم؟
ممکن است بد بین باشم. آیا مارکسیستهای ضد امپریالیست فراموش کار مبارزه طبقاتی مکتب خودشان به ایده های آنارشیستی روی آورده اند چون حسابی ملیتشان زیر فشار رقیب قرار دارد؟
در ذهنیت من، سلطه گری تئوری است. همکاری ما با سلطه کران ما را به مهره های شطرنج بازی آنها تبدیل میکند و تقاضای آنها با حساب است. مگر اینکه بخش عظیمی از یک جامعه معین فرهنگ آنارشیستی را پیشه کرده است و تشکلات محکم و مسلح خود را سازمان داده است. اما حتی با فراهم بودن تمام این شرط، تجربه اسپانیا و شکست آنارکوسندیکالیستها در آنجا را باید در نظر گرفت. استالینیستهای ضد امپریالیسم هیتلری جنبش آنارکوسندیکالیستی اسپانیا را هم به فساد کشاندند و هم نابود کردند. این را هم با خزیدن به اتحاد با جمهوری خواهان دموکرات انجام دادند.
خانم رزا،
من در "آنارشیسم" نوشتم که حتی نظریه درست اقتصادی مارکس هم توسط خود مارکسیسم زیر ضرب است. توضیحاتی خواهم نوشت. اما در ارتباط با نظریه امپریالیسم مارکسی ما چندین نظریه متناقض داریم. یکی از همین نظریه ها باعث شده است که اسم سازمان چریگهای فدائی خلق نباشد سازمان چریکهای فدائی طبقه کارگر.
بنظر من مبارزه ضد امپریالیستی ما آنارشیستها نمیتواند هیچ تغییری در ابعاد دیگر ضدیتهای ما داشته باشد. یعنی آنارکوفمنیسم ضد سرمایه داری و ضد امپریالیسم و غیره می شود. ضدیت با سرمایه داری ضد مردسالاری و ضد امپریالیسم میشود و غیره. فکر کنم موافقید، مثلا، اگر بما بگویند که داریم با امپریالیستها مبارزه میکنیم، آزادی زن فعلا عمده (بحث مائو) نیست، ما باید بگوئیم خدا حافظ، ما نیستیم، بروید بمیرید به ما چه، ما گفتیم چرا، این زندگی ماست، محاسبات سیاسی که نیست.
نکته دیگر اینکه جدائی نظریه اقتصاد سرمایه داری در یک کشور و تجزیه تحلیل امپریالیستی آن (انحصارات و شرکتهای چند ملیتی و رابطه آنها با دولتها و پارلمانها و احزاب) از توهم مارکس به مترقی بودن بورژوازی می آید. اینطور تصور میکردند که تا زمانیکه اقتصاد انحصاری نبوده موجب رشد اقتصادی میشده (مترقی است) و حالا با انحصاری شدن مانع می شود و حالا ارتجاعی است. در این نوع ارزیابی، استثمار نیروی کار نادیده گرفته میشود و نحوه برخورد تکنوکراتیک میشود و این کاملا به گفت و شنودهای ما در کامنت دونی دیگر ربط دارد که گفتیم مارکسیستها دولتگرا و در انتها بورژوا می شوند. ما، در ارتباط با مقاله شما، دیدیم که باکونین این مسئله در ابعاد دیگر و در محدوده زمان خودش بدرستی طرح کرده بود.
در ارتباط با آن اطلاعیه، منبع:
http://www.azadi-b.com/?p=8177
و در ارتباط با گفت و شنودهای ما،
در پائین اطلاعیه آمده:
"یک صلح پایدار بدون برچیدن همه ارتشها و مرزها ناممکن است !"
کاملا درست، اضافه کنم، برای برچیدن آن، احتیاج به ذهنیت ضد اقتدار (سلطه جوئی) داریم، که هست آناشیسم. این ذهنیت دو چیز را تضمین میکند، وحدت، چون رقابتی در کار نیست، ثبات بعد از پیروزی و عدم بازگشت، چون امکان تمرکز از بین می رود.
دیدگاه های دیگر، مثل لیبرالیسم و فاشیسم و مذهب و مارکسیسم و غیره نه متحد کننده هستند و نه پیروزی آن بازگشت ناپذیر، در واقع پیروزی آنها موقتی است.
در ارتباط با نظریه آنارشیستی در نفی نظریه سلطه گرائی، نظریه آنارشیستی همادگرایانه (holistic)است. دارای اجزائی جدا ناپذیرند: ضد مردسالاری و سکسیسم، ضد سرمایه داری، ضد نژادپرستی، ضد ناسیونالیسم و غیره. پیروزی در هر بخش، از طریق شکست در بخش دیگر، به شکست آن و شکست در مجموعه آن تبدیل می شود.
بنظر می اید که نه اقتصاد بلکه انسان شناسی در خدمت نظریه آنارشیستی است چون
- جنبه های زندگی انسان همه به هم ربط دارند و یک کل ارگانیک را تشکیل میدهند، از جمله در ارتباط تنگاتنک زندگی و هستی انسان و جانوران دیگر.
- انسان شناسی مجموعه همه علوم طبیعی و انسانی است حتی زیست شناسی و بیوشیمی و غیره
- ذهنیت و عمل آنارشیستی همه جانبه است و در هر زمینه در سلطه، یک نفی آنارشیستی وجود دارد و همه به هم قابل ربط هستند.
اصل جنگ نظری باید به حوزه جنگ در انسان شناسی کشیده شود و در محدوده اقتصاد و سیاست نماند وگرنه وجه همادگرایانه اش را در عمل آنارشیستی از دست میدهد.
یک فاکت تاریخی در ارتباط با دستاوردهای آزادی احزاب و فعالیتهای سوسیال دموکراتیک. تا پیدایش هیتلر، بنظر همه چیز برای لیبرالها و سوسیال دموکراتها خوب بود. آزادی دارند، نشریه دارند، قوانین از کارگران دفاع میکند، کارگران تشکل دارند، انتخاب حزبی دارند و غیره. یک دفعه هیتلر آمد و بیشتر از صد میلیون کشته شدند و چند صد دیگر زخمی و خانه و خراب و زندگی در کابوس. رفرم بازگشت پذیر است.
بله مقدمه ی کتاب حسابی افتضاح است:)
از آنجایی که خانواده ی چگوارا، فیدل و چاوز و بقیه بر سر قبر خمینی نماز خواندند برای نفت و حمایت مالی، احتمالن مترجم بدلیل چاپ کتاب حسابی مزخرف نوشته:)
یا شاید چون خود را پسا آنارشی می داند! عقاید خودش است!
باری
مقدمه کتاب یک مُشت مزخرفات است که هیچ آنارشی آن را تایید نمی کند
آینده نشان خواهد داد که آیا این مقدمه عقاید واقعی یا ساختگی مترجم است...
اعلامیه هم بله درسته.
فکر کنم نادر تیف ترجمه کرده؟!
در مورد کامنتهای دیگر باید بدقت بخوانم و حتمن اگر نظر دیگری باشد بزودی می نویسم.
من با توجه به اعلامیه های یکطرفه ی حمایتی "آنتی امپریالیستها"، بیشتر موافق این اعلامیه هستم.
البته اینها هم بچه های سندیکالیست هستند ولی واقع بینانه تر نوشته شده.
در ایندی مدیا هم چیزی خواندم بهتر بود ولی بدلیل تظاهراتها و وقتِ کم ترجمه نکردم.
متاسفانه در چند شهر آلمان با شروع بمباران ها یکعده "چپ" حامی حماس ریختند حمله به کنیسه ها!
یهودی ستیزیِ چپها دستکمی با فاشیستهای اینجا ندارد!
به نظر من فلسطین کشوری اشغالی است و بر سر اختلافات، جنگ مذهبی اسلام/یهود راه انداختن، تاکتیک رژیم اسلامی و فاشیستهای اسرائیل است.
اغلب مردم خواسته هایشان به مذهب گره نخورده. لااقل فناتیک مذهبی در جوانان اسرائیل/فلسطین کمتر است.
تلاش می کنم یک مطلب جمع و جور در این مورد درست کنم.
به هر حال مشکل بیش از 50 ساله است و دو/سه دهه دیگر میرود مشکل یک قرن بشود.
شرمندگی به جامعه ی جهانی که مشکل را حل نکردند و سالهاست که جوانان جانشان گرفته می شود و اینهمه کودک از بین می روند. و متاسفانه حماس/رژیم اسلامی هم دستکمی از حکومت اسرائیل ندارد و برعکس...
فکر کنم شبهه ها توسط کامنتهای ما برطرف شد و تعادل این بلاگ فعلا برقراره. مرسی خانم رزا.
ناشناس گرانی، با سلام درود
نظریه اجتماعی مثل مانیفست است، تنها فرقی که دارد، اولی نطریه اجتماعی، دومی مانیفست فرقی نمیکند، حزب باشد ، یا نظریه اجتماعی، این اشتباه را من در هشدار ب کمونیستهای شورایی و انارشیستهای انقلابی را در چند سال پيش کردم، بهتر که خود انارشیستهای انقلابی برای خودشان راه و چاه پیدا کنند، پس از افتادن ب چاه شاید راه اصلی خودش را پیدا کنند،
نظريه اجتماعی برای انارشیستهای حالت سلطه و حالت هرمی دارد، پس فرق ما با بروکراتیک ها در چی است،؟؟
پیروز باشید
ناشناس گرامی،
منظور شما این است که نباید نظریه اجتماعی داشت؟
من فکر کنم ما چون ته چاه هستیم برای بیرون از آن دنبال راه چاره میگردیم و میخواهیم از آن بیائیم بیرون برای همین نظریه میسازیم. ما بیرون نیستیم که بیافتیم آن ته. ما آن ته هسیم. نظریه ساختن ما اشتباه نیست. مثلا وقتی شما قرار دکتر دارید و می بینید که ترافیک وحشتناک است دنبال راه چاره میگردید و ممکن است از کوچه پس کوچه ها یک راهی پیدا کنید. وقتی در ذهنتان آن راه ها را تصور میکنید و نتیجه شان را مثبت می بینید، نظریه ساخته اید و آنار دنبال کرده اید. من فکر کنم شما خودتان هر روز نظریه می سازید. ما هم ته چاه هستیم و برای خروج از آن نظریه می سازیم.
ممنون از کامنت
بله ،خوشبختانه،
ابتدا مارکس، هم دنبال نطریه اجتماعی بود، بعد که شرایط، را آماده دید با انگلس شامورتی بازی در آوردن، و به طبقه کارگر مانیفست بوجود اوردن،
هر چند ما عملا از مارکس و لنین دور هستیم، نمی توانیم، از این متد استفاده، کنین، ما نه خود نخبه هستیم و نه دنبال نخبه سازی ، فرق اساسی باید طوری باشد، که ما بتوانیم بشکل گروهی و خرد جمعی شرایط انسانی برای حیات ازاد بوجود بیاوریم،
البته انقدر این حرکت سخت است، که با یک روز و هزار روز چند سال نمی توانیم یک حرکت اساسی و جواب ده باشیم!!
نظریه اجتماعی شامل تصورات کلی از واقعیت اجتماعی است. و خودش را با این سوال درگیر می کند یا به این مسئله می پردازد که واقعیت اجتماعی (از جمله تاریخی) از چه عناصری تشکیل شده است و این عناصر چگونه می توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
یامش:توهم مارکس به مترقی بودن بورژوازی
رزا: مارکسیسم در جهان کنونی اصلن انقلابی نیست:)
حتی زنانِ مارکسی هم انتقادات ما را کپی کرده اند. و البته این جای خوشوقتی است.
سیلویا فدریچی:
برآمدن اکوفمینیسم که کمارزش بودن زنان و بازتولید از نگاه مارکس را با این نگرش او پیوند زد که رسالت تاریخی بشر سلطه بر طبیعت است، جایگاه ما را مستحکمتر ساخت. بهویژه آثار ماریا میس و آریل ساله اهمیت داشتهاند؛ چرا که نشان دادهاند محو کردن فعالیتهای بازتولیدی بهدست مارکس یک عنصر تصادفی نیست که موکول به تکالیفی باشد که او بر دوش سرمایه میافکند، بلکه یک عنصر سیستمیک (در کار) اوست. آریل ساله تاکید میکند که هر چیزی در کار مارکس بر این بناست که آنچه بهدست بشر و تکنولوژی آفریده شده ارزش والاتری دارد؛ تاریخ با نخستین عمل تولیدی آغاز میشود؛ نوع بشر از طریق کار است که به درک از خود نائل میشود؛ یک معیار برای درک وجودی توسط بشر، توانایی او در به سلطه در آوردن طبیعت و سازگار کردن آن با نیازهای بشریست؛ و تمامی فعالیتهای تحولآفرینِ مثبت، تجسمی نرینه دارند: کار بهعنوان پدر توصیف میگردد، طبیعت به مثابه مادر، و زمین مادینه نگریسته میشود. در برابر موسیو سرمایه، مارکس آنرا مادام زمین مینامد.
اکوفمینیستها نشان دادهاند که پیوند وثیقی وجود دارد میان مردود شمردن کار خانگی، کمارزش کردن طبیعت و ارائه تصویری ایدهآل از آنچه بهدست تکنولوژی و صنعت بشری تولید شده است.
از آنجاییکه صنعتیسازی در حال بلعیدن زمین است و دانشمندانِ در خدمت رشد سرمایهدارانه مشغول سرهمبندیِ تولید حیات جایی بیرون از پیکر زنان هستند، ایدهی بسط صنعتیشدن به تمامی فعالیتهای بازتولیدی ما، کابوسیست وحشتناکتر از کابوسی که با صنعتی کردن کشاورزی داریم از سر میگذرانیم.
https://meidaan.com/archive/68281
رزا: البته فدریچی از مارکسی های ارتدکس نیست و به حزب زدن و اینها هم باور ندارد. او و ماریامیز با تئوری انباشت مداوم سرمایه توسط رزا لوکزامبورگ داخل مارکسیسم تکانی انداختند که متاسفانه اما کماکان در حاشیه قرار دارد.
بخصوص مارکسیسم ایرانی، کماکان سوژه اش اشرافیت کارگری است که به نام نامی پرولتاریا، جهانی نوین بسازد:)
فدریچی:...دانشمندانِ در خدمت رشد سرمایهدارانه مشغول سرهمبندیِ تولید حیات جایی بیرون از پیکر زنان هستند،
رزا: زنانِ 8 مارسیِ باب آواکیان، کُلن کردن و تولید انسان خارج از رحم زنان را قدمی در راه رهایی زنان از زحمتِ زایمان می دانند!
و پایانِ تبعیض جنسیتی!
بی خود نیست که بجز مائویسم، هیچ ایسم ای در آمریکا آزاد نیست:)
سیستم دارد بطرفِ فوقِ استثمار زمین میرود. نابودی کاملِ انواع! نهایتِ تولید! و رحم زنان قابلیتِ تولید انبوهِ نوزاد را ندارد و باید با رحم های آزمایشگاهی معاوضه شده، تولید کارگر کند!
مائویستهابرای سیستم هورا می کشند! که بعله! رهایی زنان از جبرِ زایمان:)کُلن، هورا نوزادِ آزمایشگاهی! رهایی زنان از زایمان:)
نظریه اجتماعی بتوسط افرادی که تحصیلات دانشگاهی دارند، بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، که بیشتر ذهنی، و ایدئولوژیک، و ابزاری است، فرق کسانی که در محیط اجتماعی درگیر واقعی زندگی اجتماعی و یا عمل اجتماعی، مبارزات واقعی است،
با نظریه اجتماعی که در بالا اشاره کردم فرق اساسی دارد
تمامی نظریه اجتماعی برای روشن شدن در ابعاد مختلف از بل لقوه ب بالفعل باید در پراتیک اجتماعی، بتوسط مردوم امتحانات نهایی خودشو انجام بدهد ،
من نمیدانم این چه نطریه اجتماعی است،، قبل از امتحان، اسم شو نطریه اجتماعی گداشته شده، و بعدش هم از مردوم استفاده میشود
یاد یک واقعه تاریخی ، سال ۱۹۱۷ انقلاب بلشویکها میافتم که اسم آن حرکت را سوسیالیسم میگذارند بعد از مدتی رویزیونیسم خطاب میکنند
دیگر توضیع نمیدهند این چه نطریه اجتماعی بود که بعد از سرنگون کردن بورزوازی، دوباره سرمایهداری حاکم میشود،
خانم رزا، مرسی ، عالی.
حرفهای آنارشیستها را اقتباس میکنند اما نه همه را.
آنها مثل منوی رستوران بر طبق وضعیت خاصی انتخاب میکنند.
مثلا آقای پایدار تمام حرفهای آنارشیستها را تکرار میکند بعد یک توسری هم تو سر ما میزند و میگوید هر چه گفته مارکسی است و آنارشیسم گمراهه است.
من وضعیت نظری او را مطالعه کردم متوجه شدم که در یک گرفتاری بزرگ نظری گیر است. از یک طرف میگوید کارگران تشکلات شورائی درست کنند و محل های کار را تسخیر کنند اما از طرف دیگر میگوید سندیکا درست نکنند. با حرف او کارگران یکدفعه فردا که از خواب بیدار شدند باید بریزند شورا درست کنند که هیچ همه اینها باید سراسری هم باشد. پروسه یادگیری برای او جهشی است به قسمت تدریجی اش کاری ندارد.
بیشتر از صد سال است آنارکوسندیکالیستها میگویند تشکل شورائی درست کنیم تا بتدریج امتیاز بگیریم و بتدریج ذهنیت ضد سرمایه داری بوجود بیاوریم تا شرایط لازم برای الغا روابط سرمایه داری ممکن شود.
ترفند آقای پایدار این است که بین سندیکالیسم انقلابی و سندیکالیسم بورژوازی تفاوت قائل نشود و همه را با یک چوب بزند.
اینکار تف سر بالای اوست. ما که کور نیستیم این تفاوتها را در وضعیت کارگری می فهمیم و از او فاصله میگیریم. او باید تشکل کارگری ثابت و دراز مدت را بپذیرد.
ترتسکیستها هم به او میگویند آنارشیست. ولی دعوای آنها بر سر این است که کدام مارکسی هستند. اما ایده حزب و شرکت در پارلمان مارکسی است، از این لحاظ ترتسکیستها مارکسی ترند.
آقای پایدار از آنارشیستها کرفته، تو سر آنارشیستها میزند، مارکس را هم تحریف میکند. خودش و هوادارانش باید از این باتلاق بیرون بیایند و آنارشیسم را بپذیرند.
حزبی های ترتسکیست هم مجبورند آنارشیسم را بپذیرند چون شورا با حزب مثل آب و آتش است. همین باعث شده که بسیاری از تروتسکیستها پارلمانتاریست شوند و در آنها انشعابات صورت کرفته. ریشه مارکسیست هومانیستها از انشعاب از ترتسکی است.
دوست عزیز
ببینید، خود من از تشکیلات کارگری در ایران، میایم،، از همه نوع دیدم ، و شنیدم، همه اون کسانی که تو نام بردی ، و خیلی ها از قلم افتادند، همه این ادم ها یک گرایش روشنفکری هستن، اونهایی هم که در طول جنبش جهانی از انقلاب کبیر فرانسه بگیر تا کمون تریس، از کمون پاریس بگیر تا انقلابات اروپا و تا انقلاب اکتبر که ما اشاره کردیم یک تفاوتهای اساسی بین انها وجود دارد،
جنبش کارگران جهان در عرصه مبارزاتی از خودشان یک نشانی گذاشتن، از انقلاب اکتبر ب این طرف تمامی تحلیل های جنبش کارگری آلوده انقلاب اکتبر بتوسط یاران لنین چه در اروپا و امریکا و در آخر ایران بوده و خواهد بود،
یک سری ار کارگران در ایران که در عمل راه خودشان را از احزاب و لنیسم و مارکسیسم دور کردن انها هم متاسفانه با نداشتن تجربه عملی دچار نخبه گرایی شدن، بنا ب دلایلی از بردن اسم دوری میکنم،
همانطور که در بالا اشاره کردم باید تلاش کرد، که از نخبه گرایی و سلسله مراتب و تشکیلات هرمی دوری کتیم، و بدون استقبال از هر نظریه اجتماعی مترقی و غیره پرهیز و راهی برون رفت از این وضیعت پیدا کرد
پیروز بلید
"نظریه اجتماعی بتوسط افرادی که تحصیلات دانشگاهی دارند، بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، که بیشتر ذهنی، و ایدئولوژیک، و ابزاری است، فرق کسانی که در محیط اجتماعی درگیر واقعی زندگی اجتماعی و یا عمل اجتماعی، مبارزات واقعی است،"
موافقم. فقط با یک فرق. من مبارزه واقعی را بدون نظریه در ذهن مبارزه کنندگان نمی بینم. همیشه باید طرح و نقشه داشت اما همیشه باید به آن خوش بین نبود و توهم نداشت. باید به آن بصورت فرضیه نگاه کرد. برای همین است که ما برده های سیستم اقتدار نیازمند روابط شورائی در میان خود هستیم تا در تخیل سیر نکنیم، نقد بشنویم و امکان تجدید نظر و تطبیق ایده هایمان را داشته باشیم. متاسفانه آنقدر حاکمیت اقتدار ما را تحت فشار گذاشته و اعتماد بنفس ما را از بین برده که وقتی یک انتقاد می شنویم از کوره در می رویم و عصبانی می شویم. راه درست این است که محیطی نسازیم که انتقاد به تحقیر تبدیل شود.
بهرحال اکر منظورتان این است که همه باید فکر کنند و همه با هم عمل کنند، و کسی مهره نظریه کسی دیگر نباشد، با شما موافقم.
برای کسانی مثل آقای پایدار، پذیرفتن آنارشیسم یعنی اینکه نگوید هر چه میگوید مارکسی است و شروع کند به نقد مارکس و ببیند که افکارش با او در تضاد است و توضیح بدهد که چرا. بعد باید به ماتریالیسم فلسفی و تاریخی مارکسی انتقاد کند و هی برای ما بدون درک اینکه بداند مادی یعنی چه حرف نزند. یامش
ناصر پایدار
http://www.simayesocialism.com/?cat=18
راستش من از این فرد خیلی بدم میاد:)
مثل جن و بسم اله است با فمینیسم! یکی دوتا از اینها آمده بودند روز 8 مارس علیه فمینیستها!
می گفتند این یعنی ماگرت تاچر و کالیندو رایس:) حیف سوسیالیسم که چقدر لاشخور پیدا کرده!
البته جزو مارکسی ها هستند و علیه کار مزدی! خوب کار خانگی بی جیره مواجب چی؟!
ما علیه کار بدون مزد برویم اعتراض، میشویم کالیندورایس و تاچر!
این پایدار گویا سابقه ی مجاهدین داره؟! حالا یک پله با مارکسی شدن ترقی کرده:)
https://www.youtube.com/watch?v=Jri_IHvtdcA
از دقیقه ی 7 معرفی اش می کنه و از مجاهدین بوده بعد مجاهد م.ل. شده:)
در ضمن هر کس لنین را نقد کنه، از طرف بقیه با نامیدن اش به آنارشیست بهش فحش می دهند:)
طرف هم خود دو تا فحش دیگر رویش گذاشته و به آنارشیسم فحاشی می کند!!!
تا بگوید مارکسیست ناب است:)
خوب این پایدار اغلبِ نقدش به لنین را از آنارشی دزدیده، حالا شدیدتر به آنارشی فحاشی می کنه که بگه مارکسی است!
فیلم از گروه فرشید فریدونی است. همان که می گفت که مارکس و جنی و کلفت در مثلث عشقی بودند: که من جوابش را اینجا دادم:
آقایانِ مارکسیست! پیامبرِ شما به کُلفتِ خانه، تجاوز کرده!
https://archiverosa.blogspot.com/2020/08/blog-post.html
درود مجدد !!
من با پاسیو بودم مخالفم، البته همه ما با نداشتن تجربه و عمل اجتماعی و اسیر یک سری فرهنگ های ب غایت عقب افتاده درگیر یک سری از مسائل پابند درگیر هستیم، و با داشتن این موانع نمیتوانیم عزیزترین رفقا را در شرایط خاص ببینم، و همین باعث ضعیف بودن ما در دراز مدت میشود،
رفیق من با اسم و یا بدون اسم چی باشد چی نباشد مشکلی ندارم،
در گذشته ما میگفتم که باید مرام نامه و یا اساس نه مبارزاتی، و یا در صورت ممکن هم تبلیغاتی هم داشته باشیم الان من متوجه میشوم همه این گرایش ها بورژوائی و سلسه مراتب است،
خوب اگر تو یک حرکت جمعی و انقلابیو اساسی میخواهی داشته باشی اصلا احتیاجی ب ان مشکلات که من مطرح کردم، موانعی ایجاد نمیکند، من گفتم با این ما در ایران روشنفکری در درون ما نبود، ولی در چارت سازمانی ما طوری تنطیم شده بود ، که در جلب و جذب دچار مشکل سازماندهی میشدیم که در تحليل مشخص و صادقانه اگر چه نمیخواستیم حالت اقتدار و سلسله مراتب، با توجه ب جو پلیسی ولی در عمل دچار اون نقص اساسی شدیم، این طور که من متوجه شدم شما هم ادم با تجربه و بدون اتوریته و صادق هستی،
خسته نباشی
یک کامنت نوشتم گم شد. فکر کنم تقصیر خودم بود.
ممنون از هر دوی شما.
لینکهای را میخوانم و احتمالا در موردشان نظر خواهم گذاشت.
برای اینکه کارهای دوستان دیگر لنگ نشود باید بروم.
ماچ به همتون
رزا جان ببخشید این اقای پایدار، نوشته خودش را از رو هم نمیتواند بخواند، چگونه گروه نبرد برای رهائی طبقه کارگر بوجود اورد،
من با یکی از دوستانی که جزء نبردی ها بود هزار برابر بیشتر از این اقا باسواد تر و با خواهرش زندگی میکرد هر دو کارگر و پیشرو بودند، این ها کجا و این اقا کجا،
این خارج از کشور ب ما خیلی درس داد رزا جان حتما میدانی مگه اون اکثریتی را رهبر جنبش کارگران ایران را در لندن معرفی نکرده بودند،!!!
خانم رزا،
درباره این مقاله آقای پایدار که لینک داده بودید: "هشتم مارس، کدام جنبش، با کدام مطالبات وعلیه کدام نظام؟"
مقاله را خواندم و نظر من این است:
**
یک مسئله ساده که آزادی زن است را گل آلود کرده اند تا ماهی بگیرند. اینهم تقصیر مارکسیستهاست.
بحث آقای پایدار این است که می آیند جنبش آزادی زن را به جنبشی برای رقابتهای درونی طبقه سرمایه دار تبدیل میکنند و یا رهبری آنها دنبال مقام ومنزلت هستند و کارگران زن را از مبارزه ضد سرمایه داری دور میکنند. این بحث درست است. کارگران مردی هم هستند که با جنبش کارگری چنین میکنند تا مقام و منزلت بگیرند. آقای پایدار آنها را هم جای دیگر نقد میکند. اینهم درست.
ولی، ولی بحث این است که کار زنان برای از بین بردن نظام مردسالاری جامعه چه ایرادی دارد؟ مردسالاری که سرمایه داری نیست. مردسالاری قبل از سرمایه داری وجود داشته. آقای پایدار این را احتمالا قبول میکند. در پاسخ میگوید که منظور رهائی از سیستم استثمار در جامعه است. سیستم استثمار را برداریم، مردسالاری الغا می شود. امروز سیستم استثمار سرمایه داری است، پس اول سرمایه داری را برداریم.
نه نشد. چرا؟ اصلا من میگویم که وقتی سیستم مردسالاری را برداریم، سرمایه داری الغا میشود. چطوره؟ در باره منشا (تعیین کنندگی تاریخی) میتوان حتی بحث کرد که مردسالاری تعیین کننده نظام سرمایه داری است، حتی استعمار و حتی نژادپرستی در برده داری مدرن قرن 17، 18 ، 19هم. اصل قضیه این است که همان ذهنیتی که مردسالاری را بوجود آورد، سرمایه داری را هم بوجود آورد. نژادپرستی (بردگی سیاه پوستان) و استعمار (امپریالیسم) هم همانطور. نمیتوان سیاه پوستان را آورد به بردگی مگر در اهالی خود نژادپرستی شکل نداد. نه نژادپرستی تعیین کننده است و نه برده داری اش. هر دو اختراعی در فرهنگ اقتدارگرائی است. تمایل پیروز شده در تاریخ ابداعات انسان.
پس ذهنیت تسلط بر انسانهای دیگر بود که منشا استثمار و مردسالاری و غیره است. مارکسیست میگوید این که مادیت نیست، ذهن که مادیت ندارد. این ماتریالیستی نیست. جواب من این است که اولا ذهن نوعی از وجود طبیعی است و مکانیسم خاص قابل روئیت و آزمایش و سنجش خودش را دارد. مادی و روحی که دوالیستی هست نداریم که یکی بر دیگری تفوق داشته باشد. فقط داریم طبیعت. دوم اینکه ذهنیت ما انسانها سازنده همه چیزهای انسانی است از جمله مردسالاری و سرمایه داری. ذهنیت سلطه گری را بردارید، سرمایه داری و مردسالاری و استعمار و نژادپرستی و جنایت و همه را برخواهید داشت. اینهم چیزی است که آنارشیستها همیشه میگویند.
آنارکوفمنیسم یعنی برداشتن اقتدار در وجه مردسالاری. آنارکوسندیکالیسم یعنی برداشتن اقتدار در وجه سرمایه داری. انترناسیونالیسم آنارشیستی یعنی برداشتن اقتدار در وجه امپریالیسم. مثل اطلاعیه بالا.
مسئله ساده است. اینکه اقتصاد تعیین کننده است یعنی مناسبات تولیدی، درست نیست و پیچیده کردن قضیه است. هستی وجه اقتصادی بودن ما، به هستی وجه بودن ایدئولوژیک و حقوقی و دولتی ما وابستگی تام دارد. زیر بنا و روبنا نداریم. فرهنگ اقتدارگرایانه ، ابداع فرهنگ در چهارچوب سروری و فرماندهی، تمام وجوه هستی ما را شکل داده، از جمله مردسالاری و سرمایه داری و غیره و تاریخ آنها. جنگ علیه این فرهنگ باید بیش برود. اگر میخواهید جنبش زنان دنبال بورژواهای زن نرود، فرهنگ اقتدار را نشانه بگیرید. این یعنی آنارشیست بشوید. راه دیگری وجود ندارد.
**
ممنون از لینک و باز کردن بعد فمنیستی موضوع
یامش
مارکسیسم و آزادی زن
وقتی یک زن بورژوا می شود، اگر مارکسیست از آن زن دفاع کند، باید نظریه ظلم داشته باشد. اما نظریه ظلم مارکسیست بر اساس اقتصاد است. پس مارکسیست فاقد نظریه مجبور است نظریه ظلم را خارج از ماتریالیسم تاریخی شکل بدهد. ما آنارشیستها احتیاج به نظریه جدائی ای برای دفاع از مردسالاری علیه زن بورژوا نداریم. در نظریه ما از زن بودن زن سرمایه دار دفاع میکند چون مردسالاری را بخشی از اقتدار میدانیم و برای آن از پیش نظریه داریم. برای همین است که میگویند مارکسیستها فاقد نظریه اخلاق هستند. پس، ماتریالیسم تاریخی مارکس فرضیه ای است که به تئوری (نظریه) نمی رسد. اما نظریه ضد اقتدار ما، چرا. ما میتوانیم تعیین کنندگی خلاقیت انسان و فرهنگ اقتدار را بصورت عینی نشان دهیم اما مارکسیستها نمیتوانند تعیین کننده بودن مناسبات تولیدی را نشان دهند. یامش
بحث انگیزه چطور؟
میگویند انگیزه افراد و اتحاد افراد در ساختن مناسبات میان خود و از این طریق به بردگی گرفتن دیگران، اقتصادی است. این انگیزه اقتصادی نیروی محرکه بوجود آوردن سایر مناسبات است. این درست است اما در اینجا تعریف اقتصاد گنگ است.
1 - تحقق این انگیزه بدون بوجود آوردن مناسبات غیر "اقتصادی" تحقق بخشنده اعمال "اقتصادی" ممکن نیست. پس پیدایش اقتصاد به این پیدایش مناسبات غیر اقتصادی هم وابسته است.
2 - اگر بپرسیم منظور از اقتصاد چیست میگویند منظور از اقتصاد فعالیتهائی است بصورت استفاده از منابع موجود طبیعی برای تولید و توضیح و مصرف که برای بقا و رفاه ما ضروری می باشد. بعبارت دیگر یعنی بوجود آوردن چیزی که موجود نیست برای مصرف نه مثل حیوانات استفاده ساده و معمولا بدون دخالت ذهن در مصرف.
اما چرا ایدئولوژی و قوانین و دولت تولید نیستند؟ بنظر من اینها هم تولید هستند.
ایدئولوژی را ذهن ما می سازد چون وجود نداشته. قوانین و دولت را هم ذهن ما ساخته چون وجود نداشته. ایدئولوژی هم عینی است چون توسط فعالیت فیزیکی ابداع کننده آن به ذهن دیگران وارد می شود. مثلا معلمها از طریق اصوات، ایدهایشان را در ذهن شاگردان وارد میکنند و مغز شاگردها این علائم را بعنوان بخشی از وجود خود می پذیرد. قوانین و دولت هم عینی هستند. هم ایدئولوژی قابل مصرف است و هم قوانین و دولت. اینها مثل مثلا جاده هستند. باید ترمیم و بازتولید شوند. پس اینها هم فعالیتهای تولیدی هستند. با این حساب، مناسبات تولیدی را نمیتوان مناسبات اقتصاد حساب کرد، وجود ایدئولوژیک و حقوقی و دولت را فعالیتهائی غیر اقتصادی. این هم کاملا در تطابق است با این ایده که هر دو از یکجا می آیند و فقط در یک مجموعه معین قابلیت هستی دارند که هست ذهنیت خلاق انسان. پس یکی، یعنی مناسبات اقتصادی، تعیین کننده دیگری نمیتواند باشد چون دومی هم در دسته بندی اقتصاد قابل گنجاندن است.
برای تولید ایدئولوژی و حقوق و دولت به تولید بقیه جنبه های زندگی احتیاج است، مثل نان و خانه و غیره و برعکس. در اینجا هم می بینیم که نه زیر بنا داریم و نه روبنا، هیچکدام تعیین کننده دیگری نیست.
ممکن است بگویند که در میان چیزهائی که ما تولید میکنیم، تولید موادی که بقای ما را ممکن میکند نقش کلیدی و تعیین کننده دارد و آنها تعیین کننده هستند. اینهم کار نمی کند. چون برای تولید مثلا غذا در فرهنگ انسان، نیازمند ابداع روابط اجتماعی و ابداع شیوه های توزیع و سنت و در جامعه طبقاتی نیازمند دولت و قانون است.
کلا ماتریالیسم تاریخی مارکس که انسان شناسی اوست درست نیست.
مارکسیسم پاسخگوی نه آزادی کارگران از استثمار سرمایه داری است و نه سایر جنبه های وجود اقتدار. مارکس در درک اقتصادی سرمایه داری و بسیاری دیگر از جنبه های حاکمیت کمک کرده اما ایده های اشتباه هم داشته که اگر کوکورانه (مارکسیسم) از آن تبعیت کنیم، سرمان به زنگ میخورد.
یامش
روزی روزگاری یک پرفسور داشتم که همان جلسه اول گفت: مغز ما با برق کار می کند و ایده تولید می کند!
دهان بیشتر بچه ها باز ماند چون ما دنبال مولکولهایی بودیم که مثل مخزن، اطلاعات را ذخیره کنند. بعد ها معلوم شد سلولها مدارهایی میانِ خود دارند که با تکرار تجربه، مستحکم می شوند و سالها سفت و سخت می شوند که مثل مدار الکترونیکی (حافظه)و البته بقیه ی ارتباطات دیگر (که به ندرت تکرار شده اند) بتدریج حذف می شوند.
بیش از یک یا دو سومِ مدارهای ارتباطیِ مغز در همان دوران کودکی قطع یا ضعیف می شوند!
یعنی سلولهای مغز کودک با هم اگر 30 مدار ارتباطی دارند در اثر تجربه، 20 مدار قطع و 10 مدار مستحکم می شوند. و معز ارتباطش را با سلولهای ماهیچه ای هم مستقیم و ارتباطات جانبی را کم/حذف می کند!
یعنی مغز مثل یک کامپیوتری با بینهایت اتصال شروع می کند. در طول زندگی، ارتباطاتی که استفاده نمی شوند، بندریج ضعیف و قطع می شوند!
البته در دوران های هورمونی، بلوغ/حاملگی، سلولهای مغز تجدید ارتباط گیری می کنند. پس مغز توانایی خلاقیت می یابد.
انسانی را در نظر بگیریم که برای رسیدن به نقطه ی آ به ب، همیشه از یک مسیر میرود! مسیر آموخته! در بلوغ و حاملگی و غیره، تلاش می کند که اگرچه با صرف هزینه ی انرژی بالاتری، از راهها و مسیر های دیگری از آ به ب برسد!
برای این کار سلولهای مغزی ارتباطات جانبی و دیگری میان خود می زنند که زیر میکروسکوپ مثل سیم کشی های جدید قابل دیدن می باشند!
سیم کشی های اصلی می توانند ضعیف تر شوند اینگونه.
یا وقتی بینایی قطع شود، اتصالات مغزی روی اتصالات دیگری که کار می کنند زوم می شوند و مغز منابعش را روی حس های دیگر هزینه می کند.
پس فقدانِ حس بینایی را کم می کند.
زندگی با بینهایت ارتباط شروع می کند و در طول زندگی این ارتباطات سلولهای مغزی که استفاده نشده اند، یا بندرت استفاده شده اند، از میان رفته و برعکس، مدارهایی که مداوم استفاده شده اند، تحکیم می شوند.
استفاده شدن یا نشدن، اغلب از انگیزه ها الهام می گیرند! معشوق به زبان چینی صحبت می کند. انگیزه جنسی (حتی در سننین بالا) باعث می شوند که ارتباطات یادگیری زبان در مغز فعال شوند.
طرف راننده تاکسی است. تمام بخش های مسیر/مکان یابی مغز اش پیچیده تر اند از بخش های مغزیِ یک مسافر تاکسی.
کودک ابتدا رفتارها را کُپی می کند، بعد بر طبق انگیزه های خود (تاثیر گرفته از محیط)، مدارها را بازسازی یا می سوزاند!
انگیزه ها بسیار گوناگونند. و می توانند به سرعت تغییر کنند و جای مدارها هم به سرعت تغییر می کند تا در میانسالی اما این سرعت کم شده. اولویتِ انگیزه ها مشخص تر و مسیر ها نیز معین تر می شوند!
در اینگونه موارد مغز ترجیح می دهد بر روی مدارهای مستحکم بماند و برای ایجاد مدارهای جدید کمتر هزینه می کند!
تولیدات مغز خلاقیت کمتری دارند. دگم بودن بروی عقاید و کمتر هزینه کردنِ انرژی بروی عقاید جدید و راههای جدید! سوالها کم و پاسخ دگم تر!
اکنون اینکه روابط تولیدی (اقتصاد) چه ربطی دارند با زندگیِ ما؟
انسان سازنده ی وضعیت/موقعیت خود نیست، بلکه ساخته ی آن است. این را باکونین می گوید!
باکونین می گوید نباید در سیاست (پارلمان) شرکت کرد. او ضد سیاست است!
باکونین می نویسد در حالیکه کمونیست ها (مارکسی ها) "می پندارند که می توانند از طریق توسعه و سازماندهی قدرت سیاسی طبقات کارگر... و به مساعدت رادیکالیسم بورژوا به هدف خود نائل شوند،" آنارشیست ها "باور دارند که آنان تنها از طریق توسعه و سازماندهی قدرت غیر سیاسی و یا ضد سیاسی طبقات کارگر قادر به کسب موفقیت هستند." کمونیست ها "نیروهای کارگری را برای تصرف قدرت سیاسی دولت سازماندهی می کنند،" در حالیکه آنارشیست ها "برای نابودی آن سازماندهی می کنند." باکونین این را در قالب خلق ارگان های نوین قدرت طبقه ی کارگر در مخالفت با دولت تجسم کرد. ارگان هایی که "از پایین به بالا، از طریق مشارکت آزاد فدراسیون های کارگری، نخست انجمن ها، و سپس کمون ها، منطقه ها، کشورها، و در آخر، به اوج رسیدن در یک فدراسیون جهانی و بین المللی بزرگ" سازماندهی می شوند.
به عبارت دیگر، سیستمی از شوراهای کارگری.
انسان سازنده ی وضعیت/موقعیت خود نیست، بلکه ساخته ی آن است.
باکونین این را دلیل می آورد که چرا نباید وارد روابط پارلمانی شد! سیاستمدار شد!
چون بودن در آن محیط، ما را تغییر می دهد! باکونین حتی مبحثِ نمایندگانِ موقت را مطرح می کند.
رزا: مغز آدمی نیز در محیط اقتدار انگیزه های دیگری می یابد و مسیرهای مخصوصی را مستحکم کرده، روی آنها دگم می شود!
مارکس روی کار مزدی ارزشگذاری دارد! روی کار خانگی نه!
سوژه ی تئوری هایش کارگران اند.
که به نظر مارکس، حامل تغییرند!
حال من روی کارِ بی مزد (تولید کنندگان انسان(فعلن زنان) و کار خانگی) ارزشگذاری کرده و فکر می کنم که بدونِ سوژه کردنِ زنان، هیچگونه تغییر ی ضد سیستم اقتدار، قابل تصور نیست.
به طور کلی سیستم ارزشگزاری ها را باید با فکر و تبلیغات ضربه بزنیم!
قدرت، داشتن پول/ و ثروت و داشتن دانش است. و باقی معیارها!
اگر سیستم ارزشگذاری مان را تغییر دهیم، دانش و ثروت را همگانی کنیم. در میان خودمان، انگیزه های جدید داشته باشیم و غیره، تولیدِ اندیشه های ضد اقتدارگرایی داشته باشیم و آنرا وارد سیستم موجود کنیم و مثل ویروس همه گیراش کنیم، نیازی به کسب قدرت سیاسی از بالا را نخواهیم داشت که با یک فرمانِ حزبی/دولتی، ابزار تولید را اشتراکی کند!
اینکه امروزه چند صد نفر بیل گیتس، قلاده میلیاردها نفر در جهان را در دست دارند نه بدلیل ارتش و سرکوب است و نه بدلیلِ ترس.
مدارهای مغزی ما روابط سیستم کنونی را طبیعی، معقول و جاودانه، مستحکم کرده اند!
برای بسیاری از زنان جایگاه مردان در سلسله مراتب و هرم قدرت طبیعی است!
همانطور که مدیران برای کارگران!
زنی فضانورد که به ماه پا بگذارد این اقتدار را به چالش می کشد، حتی اگر فمینیست نباشد! ذهنیتِ پدرسالار/مردسالار را می شکند!
"سیاهی" که رئیس جمهور و... ذهنیتِ نژادپرستانه را!
باید بتوانیم با "شوک" های مستمر، مدارهای مستحکم مغز را مخدوش کنیم.
یعنی:
کودکان را در محیط های اشتراکی و ضد خانواده بزرگ کنیم. کُلِ ارزشگزاری ضد سیستمی را واگیر دار کنیم!
امروز کسی جرات ندارد در خیابان پوست حیوان بپوشد! مینک پوشیدن نماد جنایت است نه قدرت!
باید از چیزهای کوچک به بزرگ شروع کنیم تا در جبهه ی "روبنا" نیز سیستم را به مصاف بکشیم.
تمام فاکتورهای اقتصاد/فرهنگ/ادیان و بقیه باید تحت تاثیر ما قرار بگیرند.
تا در مغز های ما تغییرات اساسی پدیدار نشوند، سیم پیچ ها و مدارهای توجیح و قبولِ سیستم موجود، اجازه ی تغییر نمی دهند.
دوران بلوغ/حاملگی و غیره. دورانِ فورانِ هورمون ها، مثل انقلابات، تسهیل کننده ی سست شدنِ ارتباطات مستحکم (سست شدنِ باورها) و ایجادِ رابطه های جدید و جانبی سلولهای مغزی، و تغییر شرایط موجود هستند.
تولید ایده های جدید در جهتِ تغییر و سرنگونیِ سیستم موجود که بر پایه ی اقتدار کاذب است.
مغزِ ما باید تغییر کند! ارزشگذاری مای باید تغییر کنند!
اینگونه شرایط اقتصادی/ محیطی مان نیز تغییر می کند!
شرایط اقتصادی اشتراکی شوند اما سیستم ارزشگزاری سلسله مراتبی/ اقتداری تغییری نکند، باز به سیستم به مالکیت خصوصی (یا انواع جدیدترش!)بازگشت می کند.
برای تغییر مغز آلوده به اقتدار، باید محیط های کمتر اقتداری/ضد اقتدار/ فاقد اقترار بوجود آورد.
فضاهای آزاد/محیط های خارج از سلطه!
هیچ اقتداری مشروع نیست!
بحث آقای پایدار این است که می آیند جنبش آزادی زن را به جنبشی برای رقابتهای درونی طبقه سرمایه دار تبدیل میکنند و یا رهبری آنها دنبال مقام ومنزلت هستند و کارگران زن را از مبارزه ضد سرمایه داری دور میکنند. این بحث درست است. کارگران مردی هم هستند که با جنبش کارگری چنین میکنند تا مقام و منزلت بگیرند. آقای پایدار آنها را هم جای دیگر نقد میکند. اینهم درست.
رزا: مشکل اصلی در مورد "پایدار" ها این است که کارگرِ زن را قبول دارد چون او کارِ مولد می کند! کارگر زنِ تولیدی ها را مارکسی ها قرار است با چسبِ دوقلو به جنبش کارگران (که سوژه ی تغییر اند) به زعم آنان، بچسبانند:)
ولی جواب نمی دهد!
چون زنِ کارگر کارِ غیر مولد کرده (کار خانگی بی مواجب! تولید نیروی کار، بچه زاییدن، پرستاری از سالخوردگان، بازسازی روحی/جنسی شوهران و مردانشان)و هم کار مولد در کارخانه!
زن کارگر مردانِ خانه را مثل کارفرما دانسته و با آنها همبسته نمی شود!
بیشتر با مسیح علینژاد همبسته می شود:)
زنان با زنان مشترکات بیشتری دارند!
100 سال کارگری و بسش از هزاران سال بیگاری جنسیتی!
چرا کارگر سفید با سیاه همبسته نیست؟
کارگر تُرک با آلمانی؟
جنبش کارگری مارکسی فکر می کند که می تواند همه را در حزب بچپاند!
اما نمی شود!
"پایدار"ها فکر می کنند با پرچم و مانیفست و ایدئولوژی می شود همه را بهم چسباند؟!
آماری هم نگاه کنید نتوانسته اند! چندین زن سرانِ احزاب هستند؟
ستم جنسیتی در احزاب و سندیکاها باز تولید می شوند. حتی شدیدتر هم هستند!
زنان در بازار کار رقیب کارگران با دستمزد کمتر هستند!
آنان هیچ وقت رفیق هم نیستند:)
رابطه ی ارباب رعیتی با مردان دارند...
تنها جنبش ضد سرمایه داری است که توانسته بدلیل دشمن مشترک و ضد سیستم سلسله مراتبی و اقتدار، چتری برای تمام جنبش های ال جی بی تی/زنان/گونه سالاری و غیره باشد.
جنبش علیه "سالاری" که خواست برابری و آزادی واقعی دارد.
هر گروهی مبارزاتِ خودش را علیه سیستم تبعیض (جنسیتی/طبقاتی/سِن گرایی/گونه ای و غیره) بطور مستقل سازماندهی می کند و در هماهنگی علیه سالار ها مبارزه می کند.
آقایون مارکسی/لنینیستی/تروتسکیستی ... آب در هاون می کوبند:)
چون ضد اقتدار نیستند.
طرفدار برابری و آزادی هم نیستند!
طبق تئوری های فرسوده شان کار مولد/غیر مولد می کنند!
زنان و بقیه ی گروههای آزادیخواه چهره ی واقعی و عملی آنان را به خوبی می شناسند!
شورا می گویند، حزب ترجمه می کنند!
فمینیسم نیروی محرک رهایی زنان بوده است
اسناد زیادی وجود دارد که به خوبی نشان می دهد که مبارزه برای رهایی زن به طور مستمر از حمایت سازمان های مبارزات طبقاتی برخوردار نبوده و از نظر تاریخی، زنان در این سازمان ها همواره با سکسیزم روبرو بوده اند. دست آوردهای غیر قابل انکار در راه آزادی زن به لطف زنان و مردانی میسر شده که چه در درون سازمان های مبارزه ی طبقاتی و چه در بیرون آن، سکسیزم را به چالش کشیده و برای بهبود شرایط زنان مبارزه کرده اند. این جنبش فمینیستی بوده است که در تمام اشکال خود (طبقه ی متوسط، طبقه ی کارگر، سوسیالیست، آنارشیست و...) پیشرو در راه رهایی زن بوده است و نه جنبش های متمرکز بر مبارزه ی طبقاتی. تأکید من بر این نکته به این دلیل است که امروزه با اینکه جنبش آنارشیستی به طور همه جانبه از پایان ستم علیه زن حمایت و پشتیبانی می کند، تردیدها و بدگمانی هایی در مورد فمینیسم موجودند، که آنارشیست ها و سوسیالیست ها هر از گاهی از فمینیسم فاصله می گیرند، چرا که گاهاً فمینیسم فاقد تجزیه و تحلیل های طبقاتی است. با اینحال، ما باید سپاسگزار همین فمینیسم باشیم که دست آوردهای واقعی برای زنان را میسر کرده است.
خط مشی متعارف در میان اکثر آنارشیست ها در قبال مقوله ی فمینیسم پذیرش این واقعیت است که سکسیزم وجود دارد، با پایان کاپیتالیسم به طور خودبخودی محو نخواهد شد و مستلزم مبارزه ی فعال علیه آن در همین لحظه است....
زنان همیشه نسب به مردان هم طبقه ای خود از امتیاز کمتری برخوردار بوده و هستند.
به طور کل، صرفنظر از طبقه ی فرد ستمدیده، مبارزه علیه ستم و بی عدالتی از ارزش بالایی برخوردار است.
این جنبش فمینیستی بوده است که در تمام اشکال خود (طبقه ی متوسط، طبقه ی کارگر، سوسیالیست، آنارشیست و...) پیشرو در راه رهایی زن بوده است و نه جنبش های متمرکز بر مبارزه ی طبقاتی.
این جنبش فمینیستی بوده است که در تمام اشکال خود (طبقه ی متوسط، طبقه ی کارگر، سوسیالیست، آنارشیست و...) پیشرو در راه رهایی زن بوده است و نه جنبش های متمرکز بر مبارزه ی طبقاتی.
این جنبش فمینیستی بوده است که در تمام اشکال خود (طبقه ی متوسط، طبقه ی کارگر، سوسیالیست، آنارشیست و...) پیشرو در راه رهایی زن بوده است و نه جنبش های متمرکز بر مبارزه ی طبقاتی.
رزا: البته هر گاه جنبش طبقاتی بتواند زنانی را که "میزگردان" نیستند در خود بپذیرند، یخِ زنان/مردان آب می شود:)
مثلن به جای معرفی/مجری، آقای پایدار از خرِ اقتدار پایین آمده و زنی را برای ارائه بحث اش "معرفی/میزگردانی" کنند:)
آیا شما تهوع نمی گیرید از فُرم و شکلِ این میزگردها؟
همیشه یک زنِ خدمتکار حزبی، یک ایدئولوگ را معرفی کند؟
اینکه هیچ زن ایدئولوگ وجود ندارد و همگی خدمتکار حزبی هستند می توانست 100 سال پیش، جواب خوبی باشد اما نه الان:)
وقتی یک زن بورژوا می شود، اگر مارکسیست از آن زن دفاع کند، باید نظریه ظلم داشته باشد. اما نظریه ظلم مارکسیست بر اساس اقتصاد است.
رزا: مارکسیسم بر مبنایِ استثمار طبقاتی و دزدیده شدنِ نیروی کار (مولد) است!
ستم و تبعیض اما فرا طبقاتی است.
بررسی ستم جنسیتی و طبقاتی و تحلیلِ اقتصاد سیاسی در خانواده به خوبی نشان میدهد که مردانِ خانواده در حکم ارباب عمل می کنند. اگر ظرف بشویند هم، منتی است بر زنان:) در ته فکرِ خود لابد فمنیزه شده اند!
روشنفکران هم به کارخانه رفته تا لابد پرولتریزه شوند:)
چریک را میبرند دروازه غار، خلقی شود!
خوب یک مرد/روشنفکر/چریک اما می داند که هر لحظه که اراده کند، می تواند به مناسبات سابق اش برگردد؟
اما آلت جنسی/رنگ پوست/گونه/تمایلات جنسی/ سن و سال را، نمی توان تغییر داد؟
مثل سریش بهتان چسبیده و ته ذهن افراد اقتدار/ یا بی حقوقی ای را تولید می کند؟
برای همین هم گروههای مختلف خود را فرا طبقاتی سازماندهی می کنند و علیه استثمار، اغلب هماهنگی می کنند. هماهنگی.
چون با مارکسی ها همبستگی وجود ندارد.
سنگی که آنها پرت می کنند برای اقتدارِ خودشان است و گرفتن جایگاه سالاری.
مالِ ما کله/فرقِ سالاری را نشانه می رود:)
میگویند انگیزه افراد و اتحاد افراد در ساختن مناسبات میان خود و از این طریق به بردگی گرفتن دیگران، اقتصادی است. این انگیزه اقتصادی نیروی محرکه بوجود آوردن سایر مناسبات است.
رزا: بچه که بودم همیشه از پزشکان (چهره مخوف ) می ترسیدم. روزی از مادرم پرسیدم. می گفت خیلی از آنها برای جایگزینی جاذبه (جنسی) پزشک می شوند!
بدون شک جواب تبعیض آمیزی بود:)
اما از آنجا که انسان موجودی بیولوژیکی است، انگیزه ی اولیه انباشت ثروت،انگیزه ی جنسی باید بوده باشد؟
که اگر مردی پهلوان نبود، با داشتن ثروت، برای جفت گیری شانسی پیدا کند؟
ریشه ی انگیزه های اقتصادی به نظرم ابتدا بیولوژیکی (برای جفت گیری) بوده؟
که بعد مستقل از بیولوژی شده؟!
این خارج از کشور ب ما خیلی درس داد رزا جان حتما میدانی مگه اون اکثریتی را رهبر جنبش کارگران ایران را در لندن معرفی نکرده بودند،!!!
رزا: رفیق جان
خیلی ها را از قبر می کشن بیرون تاکتیکی که در خدمتِ حذف دیگران است بخصوص التقاطی ها را:)
یا همان خسروشاهی را که جوری رنگ اش کردند که اشرف دهقان هم گفت قناری خلق بود! و در قبرستان حتی راهپیمایی برایش سازمان دادند:)
یک اکثریتی انسان فروش یکهو با تبانی راست و چپ شد رهبر جنبش کارگری!
کامنتها را خواندم، مرسی
"طبقه" در مارکسیسم یک بعد خرافی و اسرارآمیز دارد که به ماتریالیسم تاریخی شان مربوط است.
به این هم روزی خواهم پرداخت.
یامش
جرایم سنگین به خانم نرگس محمدی، شامل 80 ضربه شلاق.
عجب بی شرفهائی هستند.
بامش
نرگس محمدی،
https://youtu.be/UfvKv4ZJumM
به رنگها و به چهره ی این زن که نگاه می کنیم پر از زندگی است.
چه زخم هایی به پیکر زنان زدند و می زنند.
چه شکوهمندانه مقاومت می کنند...
وقتی برسد که جنایتکاران به سوراخ موش بخزند...
:)
خانم رزا،
دو درخواست:
1 - اگر دوستان و آشنایانی دارید که آنارشیست هستند
و میتوانند با من برای تهیه مقالات علمی کلی همکاری کنند،
بگو به این کامنت دونی بیایند و با من صحبت کنند.
من پروزه را به برای آنها توضیح میدهم و برای اینکار کار برنامه
ریزی خواهیم کرد.
2 - اگر امکان داره که یک لینکی درست کنی که ما در آنجا اصل کار
را انجام دهیم، بجای ای میل، این هم خیلی خوب است. من نمیدانم
اینکار چقدر سخت است. اگر خیلی سخت است و وقت میگرد نه.
یامش
سطح مقالات وسط دبیرستان است.
فکر نکنند میخواهیم رساله دوره عالی بنویسیم.
یامش
یک کار دیگه که من میتونم بکنم این است که همه کتابها و جزوات و مقالات فارسی آنارشیستی را در یکجا بگذارم و از طریق یک صفحه اینترنتی همه را بطور منظم و دسته بندی شده قابل دانلود و یا مطالعه کنم. یامش
خانم رزا،
من مقاله شما تحت عنوان "تضاد فکری باکونین و مارکس" را به "بیشتر" مبحث دگمی بنام مارکسیسم
اضافه کردم. لینکها الان کار نمیکند تا من مقاله را از فورمت موجود بردارم و در فومت متناسب با "آنارشیسم" قرار بدهم. یک چیزی که در این مقاله وجود دارد و من خیلی دوست دارم در حقیقت روح غیر عبارت پردازانه و کاملا مربوط به اصل موضوع است. مقاله بسیار آموزنده ایست. متشکر از مقاله. در آن هیچ تغییری نمی دهم و تحت نام خودتان هم میگذارم. در آینده اگر خواستید آنرا تغییر بدهید، فقط تغییرات را برای من بفرستید، بقیه اش با من. ممنون
یامش
وال استریت ژورنال: سه محقق آزمایشگاه ووهان چین نوامبر ۲۰۱۹ به بیماری مشابه کرونا مبتلا شده بودند
به نوشته وال استریت ژورنال، سه پژوهشگر آزمایشگاه ویروسشناسی ووهان چین در نوامبر ۲۰۱۹ ماهها پیش از اعلام شیوع کرونا از سوی دولت این کشور، با علایمی شبیه ابتلا به این ویروس، به بیمارستان مراجعه کرده بودند که گمانهزنی درباره نشت ویروس عامل کووید۱۹ از این آزمایشگاه را قوت میبخشد.
در گزارش وال استریت ژورنال، تعداد مبتلایان، جزئیات زمان بیمار شدن آنان و مراجعه این افراد به این بیمارستان را در نیز در بر میگیرد.
این گزارش در آستانه برگزاری جلسه سازمان بهداشت جهانی، برای تصمیمگیری درباره انجام مرحله بعدی تحقیق درباره منشا ویروس عامل کووید-۱۹، منتشر شد.
https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=228651
یک کار دیگه که من میتونم بکنم این است که همه کتابها و جزوات و مقالات فارسی آنارشیستی را در یکجا بگذارم و از طریق یک صفحه اینترنتی همه را بطور منظم و دسته بندی شده قابل دانلود و یا مطالعه کنم. یامش
یامش عزیز
نه کتابها و نه مقالات، هیچکدام خصوصی نیست و هر چه را خواستید بردارید و در جای دیگر برای خواندن یا دانلود قرار دهید ممنون شما هم هستم.
اسم منبع رانیز نیاز نمی باشد و خودتان مختارید.
این نوشته برای بقیه دوستان نیز هست.
خانم رزا،
من مقاله شما تحت عنوان "تضاد فکری باکونین و مارکس" را به "بیشتر" مبحث دگمی بنام مارکسیسم
اضافه کردم.
رزا: مقالات آنارشی خشمگین/عاشق ترجمه ی رفیق دیگر است و کار من نیست. در مورد آنارشی خشمگین/عاشق هم باید گفت که این رفیق مبارز، ترجمه ها را به جنبش هدیه کرده و کپی رایت ندارند.
در هر سه بلاگ رزا آنارشی، آرشیو رزا و آنارشی خشمگین مجاز هستید که هر چه را خواستید با ذکر منبع و یا بدون ذکر، برداشته و انتشار دهید.
ما از شما ممنون هم خواهیم بود.
این مشمول رفقای دیگر هم می شود که ما را در انتشار مطالب و کتابها یاری می دهند.
با تشکر
ریزی خواهیم کرد.
2 - اگر امکان داره که یک لینکی درست کنی که ما در آنجا اصل کار
را انجام دهیم، بجای ای میل، این هم خیلی خوب است. من نمیدانم
اینکار چقدر سخت است. اگر خیلی سخت است و وقت میگرد نه.
یامش
رزا: کامنت دونی باز است و من شخصن بروی آن کنترل نگذاشته ام و ادمین هم ندارد.
گاهی پیام ها نمی آید و گاهی هم اتوماتیک سیستم می برد در هرز نویسی. اغلب می توانم از هرزدونی بیرون بیاورم اگر دوستان خبر بدهند و ذخیره شده باشه آنجا.
هنوز هم نفهمیدم بر چه موازینی هرزدونی اتوماتیک کار می کند. اگرچه من کلیک دادم هرزدونی حذف نکند اما برخن اتوماتیک انجام می دهد و من اما اگر اینجا اعلام شود می توانم اگر در هرزدونی ذخیره باشد پیام را نجات بدهم.
به هر حال درب کامنت دونی برای همگی باز است. و هر کسی خواست بیاید خوش آمده.
در مورد لینک راستش نمی دانم منظورتان چیست؟
من الان پروژه ی فاشیسم را در دست دارم و از ابتدای کرونا مسئول خرید در همیاری متقابل و بقیه فعالیتها هستم.
اگر وبسایت دیگری باید باز کنم و مطالبی را منتقل کنم باشد.
لینک بنویسید ثبت نام می کنم و می شود پاسورد را به بقیه نیز بدهیم که مطالب بگذارند؟
اما به تجربه، اغلب افراد در مجازی در فیسبوک ها فعالند و اخبار جلیقه زرد/سرخ/سیاه توییت میزنند!
استقبال چندانی از کتاب/مقاله و بازنشر آنان ندیدم:)
بلاگ نویسی هم فرم قدیمی ارتباط بوده و بسیاری کوچ کرده اند به فیسبوک و توییتر.
من ماندم چون این شبکه ها را قبول ندارم و ورود نکردم.
ولی داشتن وبسایت برای کتاب و مقاله فکر خوبی است و فکر می کنم درست بشه، نرمک نرمک می آیند و همکاری خواهند کرد.
استارتش را اگر ایده ای دارید همینجا یا در ایمیل بنویسید من خودم همکاری می کنم.
بچه های ایران هم امکاناتشان کم است و اولویتهایشان جای دیگر، ولی مسلمن می توانند از وبسایت استفاده کنند و امکان خوبی ایجاد می شود.
تنها باید یک جای امن باشد. آمارگیرها را برداریم تا همه بتوانند بدون تعقیب برادر بزرگ:) مطالب را استفاده کنند.
https://archiverosa.blogspot.com/2017/12/blog-post.html
برای دانلود کتابها لینک بالا
کتابهای جدید را هم همیشه همانجا می گذارم.
هر چه به درد کارتان می خورد می توانید مستقیم از لینکها دانلود کنید.
اغلب از مدیا فایر است. اگر نتوانستید بنویسید با ایمیل برایتان می فرستم.
پس اگر درست متوجه شده باشم، مقاله "تضاد فکری بین باکونین و مارکس" از شما نیست. برای این میگویم که من اسم شما را گذاشته ام. اگر نیست، بر میدارم.
در نقد ماتریالیسم تاریخی مارکس، کتاب ایدئولوژی آلملنی او و انگلس هم هست .
کلیات این کتابب در همان مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی مارکس موجود ات.
نکته مهم ان است که ادئولوژی آلمانی از زاویه نقد فلسفه گرائی آلمانی ها ی زمانش نوشته شده.
این کتاب کاملا علیه فلسفی کردن مارکسیسم هم هست چون مارکس و انگلس خودشان در اینجا میگویند انسان را باید علمی مطالعه کرد و در حقیقت بحث شان در چهارچوب انسان شناسی می باشد. ولی روش کارشان فلسفی است و متکی به اطلاعات نیست و بیشتر تفسیر است.
همان ایراد ها ئی که ذکر کردم در ایدئووژی آلمانی هم هست و من بتدریج به آنها خواهم پرداخت.
یامش
خوبه، من بتدریج تمام منابع را بر میدارم و در "آنارشیسم " گذاشته و برایشان لینک بوجود می آورم.
در مورد اجازه، متوجه هستم اما کار از محکم کاری عیب نمی کنه. ما ها همدیگر را از جلونمی شناسیم. برای همین محتاطم و نمیخواهم مزاحم و پر رو باشم.
مرسی، غارت خواهم کرد :)
در مورد بقیه مطالب، قدم به قدم خواهم رفت.
مطالب و وسایل دیگر هم هست، به شما اطلاع خواهم داد. البته بتدریج.
همه را یکدفعه گفتم ببینم با نفس کارها مخالف هستید یا نه که می بینم نه. بهرحال در طول کارهایم اگر با خود کار و یا هر چیز دیگرش مخالفتی داشتید بگوئید ممنون می شوم.
یک روانشناسی آمد تو رادیو گفت دوست آن است که انتقاد میکند نه سکوت.
البته لحن انتقاد هم مهم است.
درک من از جلیقه زردها این است که رفرمیست هستند و بیشتر دلواپس شرایط خود در تعرضات نولیبرالیستی و ورود مهاجران . اگر چیزی آنارشیستی در آنها هست و من نمیدانم، خوب است بدانم.
ما امروز رفرمیسم راست هم داریم. چیز بیشتری نمی گویم چون در مورد آنها چیز زیادی نمیدانم. احتمالا کسانیکه فرانسه هستند بهتر میدانند. اقلا باید یک سری خواسته های بیان شده داشته باشند. چیزهائی خواندم اما همه آنها از سایتهای خیری حاکمین بود.
خواستم، یک اشاره ب ایدلوژی آلمانی داشته باشم،
افرین دقیقا نگاه مارکس در شرایط ازاد برابر در زندگی اجتماعی، باز هم دولت را رها نمیکند نمیدانم چراء، انجا که انسانها برا اساس احتیاج و ضرورت بحث میکند، تقسیم کار اخیاری و ضرورت جامعه را طوری بحث میکند که از نظر من تخیلی است،
در آنجا میگه عده ی صبح میریند نجاری ، بعد ظهر میریند ماهی گیری شب هم پاهایشان را در خانه دراز میکنند، از دولت و عر کس دیگر انتقاد میکنند،.
من واقعا نمیدونم چی میگه و این شرایط و تفاهم و یا زمینه های آن در جامعه بورزوازی نباشد چگونه بعد از سرنگونی بورزوازی این شرایط مهیا و میسر میشود،
اشاره درستی است، دقیقا تخیلی است. کاملا موافقم. چه خوب که درک مشابهی داریم.
برای منهم غیر قابل تصور است. اما چاله ای است که خود او و انگلس برای خودشان کنده اند.
مارکس مجبور است کمونیسم را در شرایطی ببیند که تقسیم کار وجود ندارد چون بنای توضیح پیدایش روابط طبقاتی را بر اساس تقسیم کار قرار داده است. او نقش ارادی ، نقشه وار و طراحی شده و عمدی انسانها را در بوجود آوردن بردگان نادیده میگیرند و میخواهند این انتخاب و حرکت را نه از طریق ذهنیت انسان بلکه از طریق در خود بودن توضیح بدهد. این اشتباه بزرگ آنها بود. اشتباه آنها این نیست که مناسبات تولیدی به ایدئولوژی و دولت ربط دارد.، حتما ربط دارد. اشتباه آنها این بود که مناسبات تولیدی را تعیین کننده می دیدند. "تعیین" کنندگی، به عقل جور در نمی آید چون مناسبات تولیدی بدون ایدئولوژی و دولت ممکن نیست. دو چیز که دو طرف یک سکه هستند وضعیت تعیین کنندگی ندارند.
یادم نمی آید که گفته باشند از دولت انتقاد میکنند. دوباره می روم ببینم. اما اگر گفته باشند، افتضاح است و تناقضی که ذکر کردید کاملا درست است.
نکته دیگر این است که میگویند نطفه های یک مناسبات باید در دل مناسبات قدیم فراهم شده باشد و به درجه معینی رسیده باشد تا مناسبات جدید ممکن شود.
خب، اینجا مناسبات کمونیستی با اینهمه رشد تکنولوژی و رشد راندمان، بوجود نیامده.اصلا مناسبات کمونیستی بچشم نمی خورد. پس حزب درست کردن هم باشد وقتی که به چشم بخورد دیگه!!! حال ما آنارشیستها میگوئیم تشکل شورائی درست کنیم نه حزبی، ولی آنها میگویند نه. بابا حالا ما داریم آن جامعه کمونیستی را در دل جامعه قدیم بوجود می آوریم، چرا تو دهن ما می زنند؟ چون میخواهند جامعه کمونیستی را در دل جامعه سرمایه داری از طریق قدرت دولتی خودشان درست کنند. اما اینهم درست در نمی آید چون قرار نبوده که عمدی باشد، قرار بوده مستقل از اراده انسانها باشد.
حالا می بینیم که بنای ماتریالیسم تاریخی آنها بسیار متزلزل است. میگوئیم عیبی ندارد نظریه غلط است. انتقاد کنیم درست می شود. میگویند نه شماها دیالکتیکی فکر نمی کنید، فلسفه ماتریالیستی ندارید. اما، نه، فقط این که نیست. نتیجه اش جلادی، آدم کشی، ترور و جنگ قدرت است، فقط فرضیه غلطشان نیست.
مقاله "تضاد فکری باکونین و مارکس" رفت آن لاین
اسم رزا روشن برداشته شد.
اسمها را از روی نقل قولها برداشتم.
هیچ گفته ای بصورت نقل قول نخواهد بود.
یامش
پس اگر درست متوجه شده باشم، مقاله "تضاد فکری بین باکونین و مارکس" از شما نیست. برای این میگویم که من اسم شما را گذاشته ام. اگر نیست، بر میدارم.
رزا: درسته. ترجمه رفیق آنارشی خشمگین است. به هر حال چه محتوا را بصورت نثر خود یا کلمه به کلمه درج کنید فرقی ندارد.
چند وقت پیش دوستی ایمیل داد که منبع زبان اصلی کجاست:)
خوب ما وبسایتهایی داریم به اسم نه خدا، نه سرور!
که نویسنده هایش مشخص نیست. چون آنارشی بودن در اینطرف آب مثل ضد خدا بودن در آنطرف آب است!
مارکسی بودن اغلب در سیستم کنونی یعنی در همه سوراخها استخدام رسمی و هر تریبون نمایشی دولتی هم برایشان آزاد است تا نقش اپوزیسیون را بازی کنند در نمایشهای دولتی...
برای همین هم مارکسی ها انگار کتاب دعا دارند و یک واو بیفته انگار گناه شده:)
به هر حال ترجمه است و منبع هم همان وبسایتهای "نه خدا، نه سرور!"
ماهی گیری شب هم پاهایشان را در خانه دراز میکنند، از دولت و عر کس دیگر انتقاد میکنند،.
رزا: گفته منتقد ادبی!
صبح بروم شکار،بعد از ظهر ماهی گیری، عصر دامداری، بعد از شام نقد و بررسی، بدون اینکههیچگاه شکارچی، ماهیگیر، دامدار یا منتقد ادبی باشم...
8 تا بچه را هم کُلفت شان هلنا بزرگ کند:)
رزا: 8 تا بچه را هم کُلفت شان هلنا بزرگ کند:)
:)
از زمان مارکس تا به امروز تقسیم کار" 1000" برابر شده است. بخش بزرگی از طبقه کارگر متخصصی شده است. البته با تجربه و مشاهده من، هر چه با تجربه تر متکبر تر و گوش بسته تر، اینکار یک شغل بردگی که گرفته اند، تازه آدم شده اند. کارگر مثل آن فیلم چارلی چاپلین نیست. مگر بگویند منظورشان از کارگر فقط کارگران بی تخصص کارخانه است. با صدای بلند میگویند: پرولتاریا! پرولتاریای کبیر! که مقدس است و قرار است تاریخ عوض کند. منهم که تمام عمرم برده مزدی بودم، باید ببینم پرولتاریا چگونه منرا آزاد میکند. اگر این باشد، آن کارگران در اقلیت مطلق بسر می برند و اگر حاکم شوند بر کارگران متخصص دیکتاتوری میکنند نه فقط بر بورژواها.
این هم جالب است: دیکتاتوری بر بورژوا یعنی اجازه بدهیم بورژوا ها کارگران را استثمار کنند اما تا حدی که ما استثمار شده ها بگوئیم. شبیه اینکه بگوئیم بزن بزن تو سر من، فعلا خوب است، تا بگویم کی نزنی. با این اندیشه ها روزی بر میلیون ها حکومت میکردند و هنوز اصرار دارند که تکرارش کنند.
*
لینکی که برای منابع داده اید در خودش خوب است، من دلیلی نمی بینم منابع آنرا بردارم و یک صفحه دیگر برایش درست کنم. فقط جائی یک لینک برای این صفحه شما خواهم گذاشت. برای سایر سایتها و بلاگها هم خواهم گذاشت.
رزا: من همانوقتها فکر کردم عجب اتوپی خشن ای داره!
شکار،ماهیگیری و دامداری!
آرزوهای یک بورژوا/بروکرات:)
لینکی که برای منابع داده اید در خودش خوب است، من دلیلی نمی بینم منابع آنرا بردارم و یک صفحه دیگر برایش درست کنم. فقط جائی یک لینک برای این صفحه شما خواهم گذاشت. برای سایر سایتها و بلاگها هم خواهم گذاشت.
رزا: مرسی از لینک
تصمیم گرفتم که لینک سیه مشت و عصر آنارشیسم را نگذارم چون بنظرم دیدگاه ضد امپریالیستی ندارند و دیالوگ هم ندارند که بدانم دارند و یا نه. البته با تعریف "من" از امپریالیسم.
تعریف من از امپریالیسم تعرض و تجاوز کردن به اهالی یک سرزمین دیگر و یا دخالت کردن و کودتا در امور آنهاست. از حمله قبال قبل از پیدایش دولت گرفته تا به دولتهای قدیم و جدید. در "بیشتر" اینرا توضیح خواهم داد.
الان به این هم کار ندارم که موضع ضد امپریالیستی نگرفتن ممکن است موجب شود که رژیم زودتر سرنگون شود چون ضلع غرب امپریالیسم ممکن است (البته اگر برعکس نباشد)پشت و پناه خوبی باشند. این سیاسی کاری است و زهر خوردن برای آنارشیستهاست چون بعد از سرنگونی اول دخل آنارشیستها را خواهند آورد. برای همین من معتقدم که باید برخورد سیاسی نکرد و فقط "بد" را که اشکال اقتدار است را نفی کرد که شامل امپریالیسم هم می شود.
یک چیز جالب دیگر، که احتمالا خود شما میدانید. میتوان گفت که امپریالیسم (با تعریف "من")
قبل از پیدایش دولت و در جنگ قبایل موجب پیدایش مردسالاری (سلطه مردان بر زنان) شده است.
در این مقاله:
https://www.culture-of-peace.info/books/history/prehistory-culture.html
Here it is described by Divale and Harris (1976) in their American Anthropologist paper, Population, Warfare, and the Male Supremacist Complex:
"Male dominance is also implicit in the widespread asymmetry of the sexual division of labor. Women in band and village societies are usually burdened with drudge work, such as seed grinding and pounding, fetching water and firewood, and carrying infants and household possessions. Hunting with weapons is a virtually universal male specialty.
Male supremacy is even more directly displayed in the asymmetry of political institutions. Headmanship occurs widely in band and village societies; headwomanship, in a strictly analogous sense, is no more common than polyandry, if it exists at all. Control over redistributive systems in pre-state societies is seldom if ever vested in women . . "
"Central to the sexual distribution of power is the fact that almost everywhere men monopolize the weapons of war as well as weapons of the hunt . . In many band and village cultures women are not even permitted to handle the weapons which males employ in combat . . the combat effectiveness of males is enhanced through their participation in competitive sports such as wrestling, racing, dueling, and many forms of individual and mock combat. Women seldom participate in such sports and to the best of our knowledge, almost never compete with men.
The material, domestic, political and military subordination of women is matched in the ritual and ideological spheres by pervasive beliefs and practices that emphasize the inferiority of females . . "
بهرحال،
یک بخش جدید اضافه کردم بنام ماخذ. در آن لینک گذاشتم و فعلا سه تا لینک هست که دو تای آن از لینک به سایت شماست، یکی عمومی و دیگر منابع.
این مقاله کوتاه را نوشتم و در قسمت "دگمی بنام آنارشیسم" میگذارم. خیلی وقت بود که میخواستم به مقاله انگلس فکر کنم و تکلیفم را باهاش روشن کنم. هر نقد و ایده ای که دارید بنویسید. این نوشته نهائی نیست، اگر لازم بود عوضش میکنم.
سعی من این است که مقاله ها کوتاه باشند و رسا باشند نه وقت گیر. اگر مقالات آقای پایدار را بخوانید باید ده ها جمله بخوانید تا برسید به اصل قضیه در حالیکه اصل قضیه او در دو سه پاراگراف قابل توضیح است.
*
نقد انگلس درباره اتوریته
مقاله انگلس به زبان فارسی از نازنین و یامین:
https://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1872/otorite.pdf
در این مقاله انگلس ضدیت با اتوریته انسان بر انسان را نقد میکند. انگلس این دو استدلال ارائه میدهد:
1 – سیستم تولید و روابط اجتماعی پیچیده شده است و هماهنگی آنها بدون اتوریته ممکن نیست. الغاء اتوریته در سیستم تولیدی جامعه امروز ارتجاعی است.
2 – پرولتاریا و یا هر انقلابی از جمله کمون پاریس، نیازمند اتوریته مسلحانه مردم است تا با ایجاد وحشت بتواند اراده خودش را بر ارتجاع اعمال کند. جلوگیری از چنین چیزی کمک به ارتجاع میکند.
به عبارت دیگر، انگلس وجود اعمال اراده کسی بر کسی دیگر را ضروری میداند، حال چه در روند تولید و چه در شکلگیری قدرت سیاسی. انگلس در این مقاله شرایطی را ارائه نمیدهد که اتوریته ضرورت نداشته باشد.
نقد دیدگاه انگلس
اگر روند فعالیت تولیدی تحت مالکیت و مدیریت عده ای خاص نباشد و کلکتیوهای کارکنان آن روند را تعیین و مدیریت کنند، کسی برای آنها وظیفه تعیین نکرده است. پس اتوریته ای در کار نیست. از اینرو، وجود اتوریته بهیچ عنوان به نوع خاص تکاملی روند تولید یا بعبارتی به پیچیدگی روند تولید بستگی ندارد، بلکه بستگی به این دارد که مناسبات اجتماعی بر اساس سلطه طراحی شده است و یا بر اساس همیاری. مدیریت کلکتیو تولید و خدمات در جوامع کنونی کاملا امکان پذیر است و شرط آن این است که طراحی روندهای تولید و خدمات کلکتیو باشد.
در ارتباط با اتوریته توده های مسلح برای درهم شکستن مقاومت صاحبان اتوریته و جلوگیری از بازگشت آنها، اعمال اراده توده ها نه برای حاکم شدن بر مرتجعین بلکه برای از بین بردن اتوریته آنهاست. تصور موضوع توسط انگلس اشتباه است چون او فکر میکند که نگه داشتن سلطه طلبان ضروری است و باید فقط محدود شوند. هدف انقلاب علیه سلطه گری که هست انقلاب آنارشیستی، از بین بردن تمام نهادهای اجتماعی سلطه گران است نه هژمونی بر آنها. بعد از درهم شکسته شدن نهادهای سلطه گران، افراد سلطه گر سابق وارد روابطی می شوند که در آن اتوریته ضروری نیست. وقتی ضروری نبودن اتوریته را کسی اتوریته دریافت کند، خودش به خودش ظلم کرده نه کسی دیگر به او.
بحث فوق ما را به نظریه دیکتاتوری پرولتاریا مارکس نیز جلب میکند.
نکته ظریف قضیه در اینجا این است که وضعیت بعد از درهم شکستن نهادهای صاحبان اقتدار را نباید در نظر داشت، بلکه باید روند شکل گیری آنرا تصور نمود. چون در روند مارکسیستی، در هم شکستن به هر قیمتی که فقط رهبران مارکسیست را حاکم کند کافی است، مارکس و مارکسیستها مجبورند دولتی سرکوب گر بسازند تا بر توده های ناآگاه اتوریته داشته باشد. علت این اقدام این است که توده های ناآگاه حامل آگاهی کاذب صاحبان اقتدار هستند و نیروی احیای حاکمیت اربابان شان را فراهم میکنند. اما روند آنارشیستی در هم شکستن نهادهای صاحبان اقتدار از طریق شکلگیری فرهنگی ضد اتوریته شکل میگیرد نه شکلگیری سیاسی. از اینرو، بعد از الغاء نهادهای اقتدار جائی برای بازگشت آنها وجود نخواهد داشت. دیکتاتوری پرولتاریای مارکس دیکتاتوری (اتوریته) بر کارگران است چون یا بخشی از سرمایه داران را نگه میدارد یا خودش نقش مالک بزرگ را ایفا میکند و یا هر دو. این متد، در عین حال، بعلت جدائی بین صاحبان قدرت و توده های ناآگاه، فضای رشد فساد خواهد بود. وقتی یک گروه شغل سیاسی داشته باشند، در جهتی حرکت نمیکنند که شغل خود را الغاء کنند بلکه آنرا نگه میدارد.
خانم رزا، در مورد پروژه فاشیسم شما، اگر کمک خواستید حاضرم. اگر هر کسی دیگر هم پروژه ای داشت، توضیح بدهد، من حاضرم. من معمولا به مطالعه انسان شناسی و تصحیح (انشائی، دیکته ای، محتوا)و تکمیل "آنارشیسم" می پردازم. یامش
البته انگلس و هوادارانش میتوانند آن بحث را عمیق تر کنند، اما من هم میتوانم. پاسخ من در حد مقاله انگلس است.
خانم رزا، در مورد پروژه فاشیسم شما، اگر کمک خواستید حاضرم. اگر هر کسی دیگر هم پروژه ای داشت، توضیح بدهد، من حاضرم. من معمولا به مطالعه انسان شناسی و تصحیح (انشائی، دیکته ای، محتوا)و تکمیل "آنارشیسم" می پردازم. یامش
Frankfurt Auschwitz trials
https://en.wikipedia.org/wiki/Frankfurt_Auschwitz_trials
رزا: مرسی، من الان دارم نوارهای دادگاه را هر روز سه ساعت را گوش می کنم. و بعد بحث در گروه و بعد نتیجه را چند صفحه متن نوشته خواهد شد که برای ترجمه به فارسی (البته اگر بدردبخور باشد) احتیاج به کمک دارم. چون من فارسی کتابی خوبی ندارم:)
حتمن ممنون میشم3>
نگاهی به لینک کردم. جالبه.
احتمالا به این پروژه که در ارتباط با آشویتز است روی آورده ای چون احساس میکنی امکان تکرارش در اروپا وجود دارد. مطالعه نازیسم و فاشیسم خودش بخشی مهم از انسان شناسی سلطه است. اریک فوروم در این باره یکی دو تا کتاب از زاویه سایکوآنالیز (فکر کنم ترجمه اش باشه روان شناختی تحلیلی) داره. ولی نوشته های پریمو لوی (ایتالیائی) برایم خیلی مفید بود. او خودش در سال آخر در آشویتز بود. او هم وضعیت را از زاویه رواشناسی نازیسم و فاشیست توضیح میداد. او تحت تاثیر همکاری افراد یهودی با نازی ها نوشته که خیلی شبیه گزارشات شفاهی و کتبی همکاری سرکوب شده های تسلیم شده (تواب)در زندان اوین است. منهم مثل لوی تواب ها را سرزنش نمی کنم بلکه همه را از حاکمین می بینم.
فارسی من بد تر از شما. برای من درست کردن ایرادات انشائی و دیکته ای "آنارشیسم" یک چالش است. ولی میدانم در انتها مشکل نخواهد بود. الان کلی ایراد دارد که باید درست کنم.
ولی میتوانی ترجمه کنی و بعنوان نسخه آزمایشی آن لاین کنی در جائی، من کپی میکنم و در زیرش نظرات انشائی و دیکته ای ام را می نویسم. خواستی قبل از آن لاین کردن به من بئه من در "آنارشیسم" میگذارم و پیشنهادات تصحیحی میدهم. البته میتونم در تصحیحات از یک عده هم کمک بگیرم. باسواد دور و ورم زیاده. بهرحال، عاصی شدی، من را فراموش نکن.
یهودی تبار نیستم. دوست و فامیل یهودی خوب دارم.
اگر سیاه پوست و سرخ پوست و افغان و یهودی و اروپائی چشم آبی و چینی و هندی بودم درک اول شخص از تبعیض داشتم و بهتر می نوشتم. :)
موفق باشی، وقتت را نمی گیرم. خودم هم باید روی ایرادات سایت کار کنم.
https://en.wikipedia.org/wiki/Primo_Levi
مرسی از اطلاعات.
مسئله برخورد دادگاه نورنبرگ است و دادگاه فرانکفورت به قضیه!
دادگاه نورنبرگ به قانون جدید رجوع داد. جنایت علیه بشریت! چون همگی ادعا می کردند که از دستور مافوق شان هیتلر تبعیت می کردند و چون نازی ها قوانین را عوض کرده بودند، در واقع جنایتکاران درست می گفتند و طبق قوانین نازی ها، قانون شکنی نداشته و با احترام به قانون عمل کرده بودند!
حال دادگاه فرانکفورت با قانون شکنی نازی ها برخورد کرد!
یعنی مبنا را همان قوانین نازی گذاشت!
و کسانی را مجازات کرد که فرای قانون مجازات "خود سر" داشتند!
چون که قانون جدید در نورنبرگ را نمی توانستند!
این کار نسبتن خوب از آب در آمد! چون پروژه ی آشویتز مخفیانه بود. و فقط تیربارانها در آشویتز قانونی بودند و نه با گاز و یا آمپول مرگ یا قطع جیره غذایی و غیره...
چون دادگاه فرانکفورت نمی توانست بر روی قانونی افراد را محکوم کند که نبود!
یعنی قانون جنایت علیه بشریت! در دادگاه نورنبرگ.
مثال: در فردای سرنگونی رژیم اسلامی اگر باز مسلمانان دادگاه بگذارند !
قصاص کور کردنِ چشم! آنها "پزشکان" می توانند بگویند که قانون اسلامی را اجرا کرده اند!
و تنها اگر بجای یک چشم، دو چشم به اختیار/تصادف قصاص شوند، آنوقت "پزشک" را مقصر بدانند!
یعنی در چارچوبِ همان قوانین در رژیم گذشته، فقط آنهایی را مجرم بدانند که زیاده روی کرده اند!
دادگاه فرانکفورت نازی هایی را که در تیربارانهایی که دستور دادگاهی داشتند و در تیرباران شرکت کرده بودند، مجازات نکرد بلکه فقط آنهایی که در کُشتن با گاز یا آمپول و غیره را مجازات کرد چون قانونِ کشتار جمعی (با گاز و غیره) از نظر حقوقی وجود نداشت!
چون نازی ها پروژه ی کُشتار سیستماتیک را مخفی نگهداشته بودند!
و همه جا عکسهای زندانیان خوشبخت را پخش می کردند:)
خیلی از رفقای سابق من هم به این خزئبلات بدلیل نفرتِ کور علیه امریکا باور داشته و دارند که از دروغ هولوکاوست اسم می برند (عینهو احمقی نژاد)!
برای من بیش از همه رفقار و دلایلِ دادگاه مهم هستند.
مثلن خاوران و پروژه ی کشتار زندانیان سیاسی حتی با قوانین قرون وسطی ای رژیم هم نمی خواند.
پروژه ای که حتی صدای منتظری، کاشف ولایت فقیه را هم در آورد چون بسیاری از کشته شدگان، قبلن حکم زندان گرفته بودند و غیره!
یعنی اگر توده/اکثریت بخواهد دادگاهی بگذارد می شود دادگاه فرانکفورت!
رزا: در زیر ملاحظه می کنیم که نفرت ضد یهودی حتی در آنارشی ها هم ریشه قدیمی دارد و مُنکر هولوکاوست هستند! من همانوقتها موضع گیری کردم و قطع رابطه!
به هر حال من اتفاقات جهان را نیز توطئه یهودیان نمی دانم. قبولِ کُشتار میلیونی یهودیان/معلولین/کولی ها در گیومه! کثافتکاری پزشکان در آشویتز غیر قابل انکار است!
چرا؟
آلمانی ها بوروکراتیک هستند/بودند و همه چیز را ثبت کرده اند. ثبت بیمارگونه!
امروز صبح گزارش از سلولهای ایستاده بود! کسی بیش از یک ماه دوام نمی آورد و فاشیستها با شماره زندانی ، ورود به سلول و مدرک مرگ زندانی خودشان را یکی یکی لو می دادند!
جالب اینکه دادگاه با استناد به همین مدارک توانست برخی از دستاندرکاران را به حبس ابد و حبسهای کمتر محکوم کند.
حال یک قرن پس از آن برخی زیر پوشش آنارشی قرار است حقایق اثبات شده را ماله کشی کنند!
آنارشی آنتی فاشیست مجبور است کماکان پژوهش کند تا توی دهانِ یاوه گویان بزند!!!
رزا: در اعتراض به رسانه ای کردن دروغ های فاشیستی در بلاگ "آنارشیستی"!
https://archiverosa.blogspot.com/2017/08/blog-post_21.html
پیمان پایدار از استخر و شنای یهودیان در آشویتس می نویسد! یاد لاجوردی جنایتکار اسلامی باید افتاد که از شنا و آبتنی لذت بخش زندانیان در استخر اوین می گوید! پیمان پایدار لینک کلیپ "دروغ هولوکاوست" گذاشته و از «کن اوکیف» "حقیقت" را درباره آدولف هیتلر آشکار می سازد! «هایل هیتلرگفتن» زیر پرچم سیاه اما همان حناق است که گلویش را می گیرد! همانطور که کنفرانس "دروغ هولوکاوست" در ایران (تحت حکومت احمقی نژاد) گلوی رژیم اسلامی را در ابعاد بین المللی گرفت.
به راستی «کم اوکیف»چه می گوید که پیمان پایدار زیر کلیپ اش (کلیپ یک فاشیست) اینجا امضا میگذارد؟
پیمان پایدار: خودتان را از یک عمر شستشوی مغزی در مورد "شش میلیون" یهودیان " گاز گرفته" در "اتاق های گاز به عنوان اتاق دوش" خلاص کنید
http://naskhad.blogspot.com/2017/08/holocaust-deprogramming-course-free.html
پیمان پایدار: کلاس هولوکاست زدائی
http://naskhad.blogspot.com/2017/08/holocaust-deprogramming-course.html
پیمان پایدار: بعد شش ساعت ویدئوی مستند زیر را در مورد آدولف هیتلر: بزرگترین داستانی که تا بحال گفته نشده را
با دقت مشاهده کنید
http://naskhad.blogspot.com/2017/08/ken-okeefe-unveils-truth-about-adolf.html
پاسخ پیمان پایدار (بلاگ آنارشی نسخد) در برابر پُست اخیر من
https://archiverosa.blogspot.com/2017/08/blog-post_22.html
فسمت اول
********
ممنون خانم رزا، پیش کشیدن این قضیه توسط شما باعث شد که من فکر کنم و نظرم را در این مورد کمی فرموله تر کنم.
در ارتباط با آخرین لینک:
https://archiverosa.blogspot.com/2017/08/blog-post_22.html
اگر درست درک کرده باشم، اختلاف شما با آقای پیمان پایدار را میتوان در پاسخ به 3 سئوال زیر متوجه شد.
1 - هولوکاست حقیقت داشته یا خیر؟
2 - آیا بقول آقای پیمان پایدار تمام سرمایه داری و توطئه هایش و تمام جنگهای اصلی اش از سرمایه داری صهیونیستی بوده است یا خیر؟
3 - آیا بقول او فقط 2 درصد یهودیان شریف هستند و بقیه خیر؟
نظر من این است:
گفته های آقای پیمان پایدار به عقل من جور در نمی آید. در مورد این میتوانم بیشتر بنویسم و حتی تحقیق کنم. ولی بنظرم تحقیق برای من لازم نیست و انسجام نظری کافی است.
- بنظر من تائید وجود هولوکاست را باید قبول کرد. این میتواند اصلا به فاکت مربوط نباید. در اینجا ما فقط به انسجام نظری کار داریم نه علمی بودن. اگر فرض کنیم که همه این فیلمها و کتابها و مقالات دروغ و تخیلی هستند، در این دنیای تخیل، وقتی کتاب و سخنرانی و دستورهای هیتلر را می خوانیم (داریم میگوئیم جعلی هستند ) میگویم پتانسیل جنایکاری دارد. این شخصیت فرضی میتواند هولوکاست بوجود بیاورد. مارکسیستها را کشته، لیبرالها را زندانی کرده، دانشمندان یهودی فرار کرده اند، غیره. در چهارچوب این داستان، رای ما این است که نازی های داستان به احتمال قوی جنایتکار بوده اند و هولوکاست جنایت بوده است. در این دنیای فرضی نمیتوان احتمال هولوکاست را رد کرد.
- جواب میدهند، از این واقعه برای تسخیر دنیا توسط ایدئولوژی صهیونیسم استفاده میکنند. این درست در نمی آید. من انقلاب مخملی غربی را رد میکنم. وقتی محتوای ایدئولوژیک این انقلاب مخملی را مطالعه میکنیم می بینیم هیچ ربطی به صهیونیسم ندارد بلکه ایدئولوژی غیر یهودی های غرب است. صهیونیسم الان فقط در توسعه مناطق یهودی نشین کاربرد دارد، تازه بصورت محدود. در آخرین جنگ علیه لبنان شکست خوردند. مردم یهودی اسرائیل امنیت میخواهند نه توسعه. تسخیر جهان در آن دیده نمی شود. صهیونیسم در عمل ایدئولوژی موفقی نبوده. پس در این داستان فرضی هم نمیتوان گفت انکار هولوکاست کمک است.
- این درست نیست که فقط سرمایه داری صهیونیستی جنگ طلب و جنایتکار است. اگر هم باشد، فاکت بدرد بخوری نیست چون مسئله ما این نیست که ایدئولوژی اقتدار به چه شکلی فرموله می شود، مهم این است که نفی اقتدار باید خصلت کلی داشته باشد و فریب اشکال مشخص آن را نخوریم. اگر در شکل مشخص آن غرق شویم، وارد تله جنگ قدرت مابین سرمایه داراها می شویم و این دقیقا همان بازی ایست که آنها میخواهند با ما بکنند - ما اقتدار طرف دیگر را فراموش میکنیم.
- اگر فرض کنیم که تمام سرمایه داری در جهان صهیونیستی است، کار ما با وضعیت های دیگر فرق نمیکند. خرافه صهیونیسم را باید در ذهن قربانیانش برداریم و نشان دهیم که برای مردسالاری و سرمایه داری و ناسیونالیسم و امروزه، نژاد پرستی اش آلترناتیو خوب و انسانی آنارشیستی وجود دارد. این ربطی به هولوکاست و هیتلر ندارد چون آن "داستان" اخلاق درستی را جا می اندازد، ضدیت با نژادپرستی.
قسمت دوم
********
- شاید بگوئید که پشت صحنه هستند. مهم نیست پشت صحنه ایدئولوژی چه می باشد. جلوی صحنه اینهاست: مارکسیسم سرمایه داری دولتی، دولت اسلامی، دولت دموکراتیک و غیره. در همین جبهه های مبارزه با خرافات و تظاهر به علم کلی کار داریم حالا برویم دنبال پست صحنه اش؟ این به عقل جور در نمی آید. اگر کسی فکر میکند که به عقل جور در می آید، همینجا لطفا توضیح بدهد. اگر همه مثلا فهمیدند که پشت صحنه چیست، باز در اصل کار تغییری حاصل نمیکند چون مرکز اقتدار جهانی در اسرائیل نیست و نابودی اسرائیل چیزی را تغییر نمیدهد.
- معلوم نیست 2 درصد از کجا آمده. فرض کنیم آمار این را نشان دهد. آمار هوش در آمریکا نشان میداد که سیاه پوستان ضعف فکری دارند. بعد یکی از محققان نشان داد این تست کلا متعصبانه صورت میگیرد یعنی سئوال و جوابها بر اساس فرهنگ نژاد پرستانه محققین است. اگر استعداد ها را با سئوالات دیگری بسنجیم، نتایج دیگری میگیریم. تازه، شرایط اجتماعی و تغذیه و غیره را هم باید وارد پروژه کنیم.
- حال، فرض کنیم از همه یهودیان بپرسند که باید خانه های فلسطینی ها را گرفت و خراب کرد و همه شان را به کشورهای عربی انداخت و 98 درصد گفتند آری. این اثر تبلیغات سو نبوده؟ آیا اثر دروغ پردازی و تحریک نبوده؟ آیا خود تروریسم سکولار و غیر سکولار فلسطینی ها ی اقتدارگرا موثر نبوده؟ اگر جواب آری باشد، آن 2 درصد غلط است و اختیاری گفته شده نه علمی. تازه این دو درصد به نوعی مسئله ژنتیک را جلو میکشد. چگونه میخواهیم بگوئیم که مثلا چامسکی ژنی داشته که مخالف اسرائیل باشد ولی بقیه یهودی ها خیر. اگر بگوئیم ژنتیک نبوده بلکه علت دو درصد فرهنگ یهودی هاست، اینجا این بحث پیش می آید که نقد ما به فرهنگ صاحبان اقتدار بشکل صهیونیسم است، نه یهودی هائی که تحت این فرهنگ قربانی هستند. فرهنگ اقتدار همیشه یک ضد دارد که کنهش آنارشیسم است. ما بجای اتحاد با و تشویق توده های یهودی درون فرهنگ صهیونیستی، در تله اقتدارگراها گرفتار شده ایم. در آن 98 درصد فرضی یهودی، 90 درصد قربانی هستند و تمایلات آنارشیستی شان باید بیدار شود.
خلاصه اینکه،
اینها راههای استدلالی من هستند و برای خود من قانع کننده. اگر کسی مخالف این توجیحات من برای خودم است، میتواند استدلال بیاورد و ذهنیت منرا تغییر دهد. اگر استدلال خیلی قوی ی داشته باشد، من مجبور می شوم بجای استدلال و منطق صوری، به فاکت و علم بروم. تا اینجا با حکایت رایج مشکلی ندارم و با مشاهداتم در تضاد نیست. یا خلاصه تر، اگر هولوکاست ناریها دروغ است، دروغ خوبی برای باور کردن است و نفی آن در بعد انسجام نظری خیلی وحشتناک است.
اینرا هم بگم، اگر بخواهیم از وجه انسجام نظری فراتر رویم، چون نظر همیشه فرضیه است، و به فاکت وارد شویم، که اثبات علمی می شود، باید کار سخت و طولانی انجام دهیم. با در نظر گرفتن اینکه خیلی از یهودیان نجات یافته و نازیها مرده اند، اینکار امروز سخت تر است. فکر کنم همان کوشش در انسجام نظری کافی است.
مطلب دیگر نحوه برخورد خود هواداران ناری ها در دنیای امروز است. این نوفاشیستها نشان نداده اند که جنایتکار نیستند. نمیتوانیم بگوئیم که آن اعمال را انجام نمیدهند.
هرجای قضیه را که نگاه میکنم می بینم دنبال نفی هولوکاست رفتن شامورتی بازی است! من نمی فهمم که آقای پیمان پایدار چطور چنین تصمیمی گرفت. فکر کنم خودش را خوب پاکسازی نکرده است. ما باید خودمان را هر چند وقت یکبار پاکسازی کنیم، مثل حمام رفتن وگرنه گند میگیریم و مریض می شویم.
اگر جای او بودم می آمدم اینجا بحث را ادامه میدادم تا به خودم لطفی کنم.
در همان لینک، آقای پیمان پایدار نوشته است:
"میتونم همین جوری برای خوانندگان گرامی بلاگ آرشیو رفیق عزیز و دوست داشتنی مان روزا بنویسم و بنویسم.....اینکه گوش شنوا باشد بحثی دگر است....من بعنوان یک ماتریالیست و پیرو بینش دیالکتیکی( و نه عقل سلیمی که خیلی ها حتی از آن نیز بی بهره اند) عمیقا معتقدم حرف زدن مالیات نداشته و ندارد....همه در حرف(بقول مارکس) میتوانند خود را انقلابی بخوانند ....این عمل است که ثابت میکند یک من ماست چقدر کره میدهد.....اینرا من در 45سال مبارزه ای بی امان نشان داده و تا دم مرگ نیز خواهم داد....بسوزد چشم "حسودان" کوته فکر و بیشرمان فرصت طلب بی عمل..."
نکاتی در مورد این کامنت:
- ماتریالیسم و دیالکتیک آقای پایدار از مارکسیستهاست نه مارکس.
- آیا ماتریالیسم تاریخی مارکس هم در ذهن اوست؟ به احتمال زیاد آری.
- مارکس کجا در مورد ماتریالیسم بحث فلسفی کرده است؟ هیچ کجا. مارکس اصلا در مورد فلسفه بطور کلی هیچ کتابی ندارد.
- مارکس کجا در مورد دیالکتیک یک کتاب و مفاله نوشته است؟ هیچ کجا؟ هگل 800 صفحه در مورد منطق نوشته است، که در فلسفه در حقیقت هست متافیزیک و یا اصطلاح مدرن آن هست آنتالوژی. مارکس اصلا چنین اثری ندارد. مارکس یا انگلس بحثی ندارند که بگوید چطوری وارانه اش کرده اند، از سر به پا، بر طبق گفته خودشان.
- منبع درک آقای پیمان پایدار از ماتریالیسم و دیالکتیک از کجاست؟ از چه کسی؟ مارکس که نیست - گفتم چون کتابی ندارد. انگلس؟ لنین؟ مائو؟ استالین؟ پلخانف؟
- انقلابی در "حرف" هیچ ایرادی ندارد. هر کس در حد خودش میتواند اقتدار را نقد کند و زندگی خودش را به ذات انسانی خودش نزدیک کند. اینهمه کنسرت و سخنرانی و حرفهای زیاد مثلا آقای عرفانی در بلاگهای آقای پیمان پایدار لول میزند، چی شد یکدفعه حرف شد حقه بازی و عمل نکردن.
- آنان که در کار "عمل" هستند، اگر اقتدار را در جامعه بشریت از بین ببرند، مدال نخواهند گرفت. چون در آنارشیسم قهرمان پروری به عقل جور در نمی اید و سرنگون کنندگان میشوند مثل بقیه و امتیازات ویژه نمی گیرند. اگر دنبال امتیازات ویژه هستند، بهتر است جان خودشان را بخاطر نیاندازند، از آن خبرها نیست.
- حرف اگر با مطالعه و فکر کردن و کوشش در گفت و شنود باشد، خودش عمل است. درک رایج مارکسیستی از عمل کلا غلط است. معلمها دارند دائم حرف میزنند، آنها عمل نمیکنند؟ یا روضه های آخوندها عمل نیست؟ یا تبلیغات سیاسی و تجاری سرمایه دارها؟ اینها همه عمل است. حرف زدن عمل زد، نوشتن عمل است.
- چرا باید حسادت کرد مگر برای آنارشیست بودن باید رقابت کرد؟ آنارشیست نشده ایم که معشوقه پیدا کنیم و یا رهبری بگیریم که حسود باشیم و یا نباشیم. اگر آناشیستی به آنارشیست دیگر حسودی کند، هنوز درست معنی ضد اقتدار بودن را نفهمیده و بهتر است بیشتر فکر کند.
- اولین باری است که پز انقلابی می خوانم. من فلان و بهمان. دیده ام بعضی رزومه میدهند. انگار کار انقلابی استخدام شدن است. حتما حزبی باید فکر کرد تا قضایا را اینطور دید. در حزب است که شخص باید مجوز عضویت بگیرد و در حزب است که برای رفتن به بالا معیار و محک درست میکنند و پائینی ها به بالا رفته ها حسادت میکنند. از سلسله مراتب جامعه اقتدار بیائیم بیرون وارد سلسله مراتب و شهرت طلبی و غیره شویم، این فلاکت است.
- بحث ماتریالیسم در مقابل ایده الیسم پایه درستی ندارد. بحثهای فلسفی هیچ چیزی را تعیین نمیکند. فقط منطق و استدلال و متد رایج علمی هستند که برای نظم فکر کردن و حرکت ذهن به جانب وجود روابط عینی کمک میکنند. فلسفه ورزی کمک میکند اما نه خیلی چون علیه هر نظری یک نظر دیگر می آید و بعد دوباره یک نظر دیگر صد ها جلد کتاب در بحثهای فلسفی موجود است. دو هزار سال است مسائل فلسفی حل نشده اند. شاید بتوان گفت توسط هگل حل شده است اما از هگل دهها تفسیر وجود دارد. همانطور که گفتم ماتریالیسم دیالکتیک هم که اصلا از مارکس نیست و اصلا معلوم نیست که واقعا چه کسی کتابی در مورد آن نوشته که ما به آن مراجعه کنیم و بگوئیم مرجع متد ماست و همه نقدها به آن وارفته اند. اصلا چنین نیست.
- بد نیست آقای پیمان پایدار این مسائل را توضیح بدهند. من فعلا اینجا هستم.
در بالا گفتم که فرض کنیم هولوکاست دروغ است. بعد گفتم که در این داستان دروغ، میگوئیم هیتلر هم یک شخصیت افسانه ای است. این شخصیت افسانه ای در سال
"مثلا" 1919 اینها را گفته:
race-tuberculosis of the peoples
سل نژادی مردم
ultimate goal must definitely be the removal of the Jews altogether
هدف نهائی باید حتما برداشتن همه مردم یهودی باشد
در جائی دیگر،
در ارتباط با "مسئله یهود" از مارکس، اشاره آقای پیمان پایدار، مارکس گفته سرمایه داری را از بین ببرید، یهودیت (شناخته شده بعنوان سمبل سرمایه داری ) از بین می رود. هیتلر می گوید:
The bourgeoisie rules by intrigue, but it can have no foothold in my movement because we accept no Jews or Jewish accomplices into our Party
سرمایه داری با توطئه حکومت میکند، در جنبش من {سرمایه داری} جائی ندارد چون یهودی ها و شریک جرمهایشان را در حزبمان قبول نمیکنیم.
* منظور این است که یهودی را از بین ببریم سرمایه داری از بین می رود.
برای مطالعه بیشتر حرفهای چرند هیتلر به این مقاله ویکی مراجعه کنید:
https://en.wikiquote.org/wiki/Adolf_Hitler
پس
در این افسانه ما یک هیتلر داریم که میگوید یهودی ها سل هستند و باید هدف آلمانی ها برداشتن یهودی از جامعه آلمان باشد. جامعه آلمان را میخواست خالصا آلمانی کند، به همان مقاله ویکی مراجعه کنید.
حال
قضاوت ما در مورد این داستان چیست؟
از یک طرف حرفهای هیتلر و در طرف دیگر هولوکاست در آن. قضاوت اخلاقی ما این است که در این روایت هیتلر یک اقتدارگرای جنایکار است و قربانیان هولوکاست، مظلوم.
چطور در این داستان بگوئیم حرفهای هیتلر عامل آن هولوکاست نیست؟ نمیتوانیم. اگر در داستان هیتلر چنین نگفته بود، داستان انسجام منطقی نداشت. ولی گفته، پس انسجام منطقی وجود دارد.
حال که انسجام منطقی برقرار است، لااقل تا اینجا نمیتوان گفت داستان بد و توطئه است.
انتظار ما از آقای پیمان پایدار این است که این انسجام بین حرفهای هیتلر و پیدایش هولوکاست را تائید کند. اینکار، همانطور که در بالا استدلال کردم، نه تنها ضرری ندارد بلکه برای آنارشیسم مفید است.
بنظر من حرفهای هیتلر و نقل قولها در آن مقاله دروغ نیستند. هیتلر انها را گفته. چون گفته، آن حرفها هولوکاست آفرین است و ازاینرو، هر تحقیق علمی و جامعی، با درصد بالائی به تائید هولوکاست می رسد.
برای من خود داستان کافی است.
من قتل عام فلسطینی ها را توسط ارتش اسرائیل نده ام. فقط عکسها و گزارشهایش را دیده ام. اما با سیاستهای اسرائیل جور در می آید. برای همین برای من فعلا از لحاط انسجام منطقی کافی است. اگر بخواهم بیتشر بدانم و مسئله واقعا گره بخورد، دنبال تحقیق دلیل علمی اش خواهم رفت. فعلا رفتار دولت اسرائیل، مثل حرفهای هیتلر، کافی است که یک قضاوتی کنیم که احتمال درستی اش فراوان است.
البته حرف مارکس در کامنت بالا با حرف هیتلر فرق میکند. مارکس میگوید یهودیت برداشته می شود نه یهودی ها. هیتلر میگوید یهودی را برداریم. این دو تا دو چیز مختلف هستند. آیا هیتلر جائی گفته که به یهودی ها آزار نرسانید و فقط سرمایه های آنها را بگیرید؟ تازه. مارکس نگفته فقط مال یهودی ها را بگیرید نظر مارکس روشن است، مال همه را بگیریم، لاقل در انتها.
گفته ای دیگر از هیتلر:
"اگر فقط یك كشور ، به هر دلیلی ، یك خانواده یهودی را در آن تحمل كند ، این خانواده به مركز رشد مجدد فتنه تبدیل خواهد شد. اگر یک پسر کوچک یهودی بدون هیچ آموزش یهودی ، بدون کنیسه و هیچ مدرسه عبری زنده بماند ، این [یهودیت] در روح او است. حتی اگر هرگز کنیسه یا مکتب یهودی یا عهد عتیق وجود نداشته باشد ، روحیه یهودی همچنان وجود خواهد داشت و تأثیر خود را اعمال می کند. این از ابتدا وجود داشته است و هیچ یهودی ، حتی یک نفر ، آن را شخصیتی نمی کند. "
نتوانستم پیدا کنم کجا اینرا گفته. اما باز برگردیم به داستان. در داستان کسی که چنین چیزی بگوید دنبال درست کردن هولوکاست است.
آقای پیمان پایدار مخالف هیتلر است، بسیار خوب، سئوال این است که به چه دلیلی مخالف اوست؟ خامنه ای هم مخالف امپریالیسم کشورهای غربی است، سئوال این است ک به چه دلیلی؟ اگر آقای پایدار به دلیل گفته بالا از هیتلر مخالف هیتلر است، باید رای ش در امکان واقعیت داشتن هولوکاست بیشتر از 50 درصد باشد.
تکرار کنم، اینها همه قبل از تحقیق علمی است، فعلا در حد فرضیه سازی. گفته ها ی هیتلر در ما این ایده را بوجود نمی آورد که فرضیه را بر اساس کمک او به یهودان شکل دهیم، بلکه برعکس. اگر گفته بود یهودیان انسان هستند، آزار نرسانید، ما فرضیه را بر اساس رد هولوکاست فرموله میکردیم.
فکر کنم به اندازه کافی توضیح داده ام.
خیلی ممنون
فعلن روزنامه ای کامنت شما را خواندم و منطقی است. باز امشب دقیق تر مرور می کنم.
بچه های آنارشی ایران از نحله های چریکی به ما پیوسته اند و من از جنبش اروپایی آنتی فاشیسم!
هولوکاوست در اروپا اتفاق افتاد و کماکان نژاد پرستی اینجا ریشه ی هزار ساله دارد!
چریکها هنوز به فلسطین وفادارند (آنجا تعلیم دیده اند)و با بحثی که با پیکار (حق شناس) داشتم، حماس را قبول داشت.
من چون خودم هم تحت تبعیض هستم اصولن نمی توانم بر این تبعیض چشم ببندم.
فاشیسم بدترین نوع حکومتی است. با نوعی فاشو اسلامی ها هم در گیر هستیم در خاورمیانه؟
باید دشمن را خوب شناخت و نحوه ی تفکرش را.
در اسرائیل همه پُشت نتانیاهو نیستند. جنبش کارگری دارد و علیه دیپورت سیاهان و جنبش علیه دیوار و جدا سازی قومی/مذهبی.
اینهمه را باید تقویت کرد.
من در زندگی انسانها را بر طبق یهود/غیر یهود تخمین نزده و ارزش گذاری نمی کنم.
در تمام دسته بندی ها فاشیسم وجود دارد.
باید از درصد گذاشتن پرهیز کرد که 2 درصد یهودی ها خوبند!
و غیره:)
بنظر من اینها درست است و بعنوان رویکرد آنارشیستی در منطقه پیشنهاد می کنم:
1 - نفی هولوکاست کاری مضر و زائد است.
2 - صهیونیسم ناسیونالیستی و غیر قبول می باشد، اما خصلت ویژه ای نسبت با سایر ایدئولوژی های اقتدار در منظقه ندارد.
3 - چون یهودیان به منطقه فلسطین مهاجرت کرده اند، کوشش در بیرون کردن آنها جنایت است.
4 - مبارزه فعلی فلسطینی ها علیه توسعه و اشغال محل زندگی آنها کار درستی است و ارتقا این جنبشها به جنبشهای آنارشیستی لازم است.
5 - وحدت آنارشیستی مردم منطقه، مثل فلسطینی ها، یهودی ها، سوریه ای ها، فارسها، کوردها، ترکها و غیره علیه همه انواع اقتدار در منطقه رویکردی درست است. هدف جنبش انارشیستی از بین بردن مرزها و نهادهای اقتدار در منطقه و جهان و تغییر سازماندهی روابط اجتماعی از نوع سلسله مراتبی و مرکزی به کلکتیو و شورائی بدون مرکزیت است.
تا تصور نکنیم، نمیتوانیم به واقعیت تبدیل کنیم
ممنونم از زحماتتون که در رابطه با روشن شدن، چندین مسائل و مشکلاتی که میتوانیم از آن استفاده کنیم،
بنطر من تمام سعی و کوشش خودمان را باید روی مسئله چگونگی گرایش و متدی که انسانها علیه اقتدار و سلسله مراتب تجمع مثبت بوجود میاورد، را ب نوعی اگر اسمش را تبلیغ بگذاریم، را آماده کنیم البته من همانطور که قبلا گفتم، این حرکت ما نباید از زوایه از پیش ب نظریه اجتماعی وابسته باشد،
ممنون از کامنت، علاوه بر کامنتهای بالا، باید بگویم که بنظر من بدون نظریه اجتماعی نمیتوان موفق بود. دردناک تر، تمام بردگی ما به این علت است که سلطه خودش یک نظریه اجتماعی است. اگر باورتان نمی شود، میتوانید به مذاهب فکر کنید و یا فلسفه سیاسی و یا علوم سیاسی مطالعه فرمائید. اربابان ما همه ادیب اند.
در تعریف ادیب می خوانیم:
ابن بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارت در طبع وی مؤکد شده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175)
شاید بد برداشت شود. منظورم این است که فلسفه سیاسی و علوم سیاسی را برای سلطه بهتر داشتن اختراع کرده اند. منظورم این نیست که شما نمیدانید و بروید آنها بخوانید. ابدا. آنها مزخرفات هستند. باید خواندشان اما باید نقدشان کرد.
اگر بپذیریم، که نظریه اجتماعی، بدون جلب و جذب نمیتواند، گسترش پیدا کند،
جلب و جذب همواره از زوایه بیرون از پدیده مورد نطر است،
اگر متدی وجود دارد که نوغ تزريق، و نوع تبلیغ دور از این باشد من تا به حال لمس نکردم،
ما نمیتوانیم، از خود چیزی اختراع و یا متدی را در نطر بگیرم و بگویم که نطریه اجتماعی ما با تمام نطریه تا کنونی فرق میکند، ما چون مثلا انارشیستهای انقلابی و یا کمونیستهای شورایی هستیم، از سرشت و یه و و دور از سلطه هستیم
دوم هیچ نطریه اجتماعی ب طور عملی نخواهد گفت که سلطه هم جزء نطریه اجتماعی است
ما در عمل اجتماعی و ب گذشته و آینده روشن میگویم چه بخواهیم و چه نخواهیم خصلت و خاصیت نطریه اجتماعی، در دراز مدت شرایطی را بوجود میآورد، که در بالا اشاره کردم ،در جلب و جذب افراد برای گسترش ، نخبه گرایی و سلطه را تشدید میکنیم
چون ما با تجربه آموختیم ، که سازماندهی و سازمان بندی تا کنونی موفق نبودند، علت واقعی عدم شکست، ایدولوژی و نظریه اجتماعی که بتوسط تعدای از ادم ها در ذهن افراد شکل گرفته را نمیتوان آن را عملی کرد.
پیروز باشید!!
بعلاوه دوست عزیر، من میتوانم خطوط کلی تئوری (فرضیه نیست - نظریه اجتماعی است) سلطه را برای شما توضیح دهم. این خطوط کلی خواهد بود. اجرای آن بردگی تاریخی ماست (در تمام جوانب ش)که ما همیشه آنرا احساس کرده ایم. اگر علاقه مند هستید برایتان بصورت نه خیلی فرموله می نویسم. خودتان هم میتواند به راحتی به این فکر کرده و انها را استنتاج کنید و اینجا بنویسد. من مطممئن هستم. وقتی علوم سیاسی و یا فلسفه سیاسی را مطالعه کنیم، می بینیم که اینها در آنها پیش فرض است. به احتمال بسیار قوی، شما اینها را میدانید اما بفکر فرموله کردنش نبوده اید چون وقتی بنویسم میگوئید صدر درصد درست است. صد درصد درست است چون تحقق عینی پیاده کرده و ما آنرا حس میکنیم. مثلا کسی که در یک کلکتیو زندگی میکند، نظریه کلکتیو را احساس میکند و دگیر باورش نمی شود که کلکتیو فقط یک فرضیه است. شما هم هر روز دارید سلطه را احساس میکنید چون سلطه نتیجه عمل است و چون انسانها کارشان همیشه با فکر است، از ذهنیت سلطه گرانه می ایند و امروزه بصورت نظریه درآمده مثل دولت دموکراتیک، سرمایه داری، نولیبرالیسم، ولایت فقیه، سوسیال دموکراسی و غیره.
کامنت شما را خواندم، بدون اینکه بخوانم کامنت بالا را می نوشتم. شما به کامنت من پاسخ بدهید. من بعدا بازخواهم گشت و ادامه خواهیم داد. مرسی تا اینجا.
فکر کنم کامنت آخرم ("بعلاوه دوست عزیز ...") کافی است.
آنارکوفمنیسم در هندوستان
https://feminisminindia.com/2020/02/03/anarcha-feminism-beginning-end-forms-oppression/
در صفحه اول سایت، پائین:
تاریخ به ما می گوید که آنارشیست بودن فرد را به طور خودکار فارغ از تعصب جنسی نمی کند. به همین ترتیب ، فمینیست بودن لزوماً باعث مخالفت با سایر اشکال سلطه و خشونت نمی شود. به همین دلیل است که آنارکو فمینیسم مهم می شود. آنارشیست ها همچنین باید علیه تبعیض جنسی ، مردسالاری ، سیستم کاست ، نژادپرستی ، همراه با اقتدار ، سلسله مراتب و انواع ظلم مخالفت کنند
سلام و درود مجد،!
من گفتم در گفتار تو صداقت موج میزند، اما صداقت تا یک انديشهی که بتواند انسانها جمعی و ب حیات ازاد راهنمایی و یا نهاد موجود را در بطن جامعه گسترش بدهیم،
اشکال اساسی در نوشتار تو ندیدن معضل کنونی است، همه سازمانها و گروه های بروکراتیک انقلاب واقعی را ان هم در تئوری در فردای انقلاب که بتوسط چی کسانی اتفاق میافتد، را سازماندهی میکنند،
اتفاقا دیروز ۱۵۰ سالگی کمون پاریس را دوستاران کمون جشن گرفتن، چراء دیگر کمون پاریس اتفاق نمیافتد، حتما علت را میدانی، شاید هم در ۱۵۰ سال آینده هم اتفاق نمیافتد، علت کاملا از نطر من مشخص است، یک علت را تو دز نوشته های خودت گفتی، انقدر دنیا برای قدرتهای بزرگ شور بی معنی شده که خودشان هم حالشان ب هم میخورد، که بهار عربی اتفاق افتد، قبل از آن هم شوروی سابق بود که سرمایه دولتی انقدر انسانها در مسکو و جمهوری ها ماشین ساخته بود که خودشان از بین بردند، چون دیگر هندوانه لق بازار نداشت،.
الان هم با ایران مشغول هستن برای هموار کردن تک صدایی رئیسی را ریس جمهور و تا مجتبی را برای رهبری آماده کنند، این قضیه تا آنجا ادامه خواهد شد تا مثل شوروی ار درون بوسیده شود
این نظر من است، حالا شما از زندگی کلیکتیو جمعی میکند،
مگر چند نفر در دنیا ب این ضرورت اجتماعی رسیدند،
که شما از تئوری را اگر اشتباه نکنم نطریه اجتماعی نام میبرید
بعد بیشتر صحبت خواهیم کرد،
حتما، شما هم معضل کنونی را توضیح بدهید. اگر نظری داشتم حتما می نویسم. فکر کنم متوجه شده باشید. من معضل کنونی را این میدانم: چگونه میشود قربانیان اقتدار در ایران و جهان را آنارشیست کرد. با در نظر گرفتن اینکه آنارشیسم فقط یک نظریه نیست بلکه نوعی از زندگی کردن هم هست. ممنون
ببخشید
در بالا که من بین اندیشه و صداقت انقلابی گفتم،
فرق دارد افتاده که با پوزش تصیح یا یادآوری میکنم!!
گفت و شنود من با شما باعث شد که من این را به "آنارشیسم" اضافه کنم:
آنارشیسم و زندگی کردن
عینیت بخشیدن به ذهنیت آنارشیستی و آن را حاکم بر اندیشه و روابط خود و دیگران کردن کوششی سیاسی نیست، بلکه کوششی است برای مدیریت زندگی فردی و اجتماعی. از اینرو کوشش آنارشیستی در هر روابطی کاربرد دارد، در روابط عاشقانه، روابط با فرزندان، اولیا، دوستان، همکاران و غیره. مثلا، زندگی با معشوق را میتوان به زندگی ی تبدیل کرد که در آن سلطه و تعرض وجود نداشته باشد و تصمیم گیری ها بر اساس اجماع باشد. در همین راستا، برخورد با کودکان میتواند بر اساس دیالوگ طولانی و تجربه نتایج کوشش ذهنی آنها برای حل مسائل شان و مدیریت آن باشد. اگر انقلاب آنارشیستی در کل جامعه انسان روزی تحقق یابد، تنها به این دلیل است که روابط آنارشیستی میان انسانها به روابطی مطلوب تبدیل گردیده. مطمئنا نفوذ فرهنگ سلطه در اطرافیان اینکار را دشوار میکند، اما اگر دشوار نبود، سلطه وجود نداشت. هیچ دستاورد علمی به آسانی حاصل نشده است، انقلاب آنارشیستی انقلابی است که برای آن باید در فضاهای خصوصی و عمومی دائم زحمت کشید. باید فرضیه داد، عمل کرد، نتیجه گیری کرد، نظر و عمل را تغییر داد، ترمیم کرد، تکمیل کرد، وسعت داد.
https://www.inventati.org/anarshism/
باید ببینیم صداقت یعنی چه. میتوانم بگویم صداقت یعنی عمل کردن به آنچه که میگوئیم. از طریق گفت و شنودهای اینترنتی نمیتوان در مورد کسی قضاوت کرد. گفت و شنودهای اینترتی محدود به انسجام نظری است نه حقیقت علمی. درک صداقت یک روند طولانی است. حتی ممکن است صادق به ناصادق تبدیل شود. قضاوت علمی در روند زندگی و مشاهده و همکاری ها یواش یواش ممکن می شود.
رابطه مهم تر از قضاوت است.
در مورد اندیشه، تمام زندگی انسان از همان 5 و یا 6 میلیون سال پیش از اندیشه بصورت فرضیه شروع شد. چرا؟ شاید چون همین الان فرضیه سازی در تمام ما همین الان هر روز صورت میگیرد. پس احتمالا آن موقع هم همینطور بود. سنگهای ابزار شده چند میلیون سال پیش احتمالن ابتدا از فرضیه شروع شده بود. فرضیه در عمل به تئوری و یا رد فرضیه و سپس اگر تائیده عینی گرفت، عملی بود، قابل مشاهده بود، قابل آزمایش بود و همه تائید کردنش، به بخشی از فرهنگ تبدیل می شود. مثلا همه از جمله بچه ها یاد میگیرند که سنگ تیز کنند و حتی با آن بازی کنند. مثلا بچه دار نشدن از طریق فامیلهای نزدیک خطر بیماری برای کودک دارد، برای همین بصورت یک فرضیه احتمالا مطرح شد، بعد بتدریج به تئوری و بعد به فرهنگ. فرهنگ آنارشیستی هم، بنظر من اینطور ی است. با پر از فرضیه آغاز میشود و بعضی از آنها به فرهنگ و بعد تدریجا به فرهنگ کل جامعه تبدیل میشود و به جائی میرسد که مخالفانش به "بد" جامعه تبدیل میشوند.
در آثار آنارشیستهای قدیمی میخوانیم که میگویند آنارشیستها به انقلاب سیاسی اهمیت نمیدهند آنها دنبال انقلاب اجتماعی هستند. فکر کنم منظورشان این است. چون این به عقل من جور می آید من هم ذهنک را در این چهارجوب فرموله کردم و بصورت نظریه (در واقع فرضیه) می نویسم. فرضیه من در فضای خصوصی ام برایم اثبات شده، ولی این کافی نیست. ابعاد فرضیه آنارشیسم بسیار وسیع است و در زندگی هر فرد نمیتواند زندانی باشد.
من در زندگی اجتماعی مارکسیست بودم، در زندگی آنارشیست بدون اینکه بدانم. شاید بخاطر فمنیست بودن مادر و پدر بزرگها. بعد دیدم که مارکسیستها عجب شستشوی مغزی از من کرده اند، برای همین شدم آنارشیست. عواملی که باعث شد وارد فرهنگ آنارشیستی بشوم، عمدتا رفتار مارکسیستها با هم و رفتارشان در جلسلات و رقابتها بود. این هم بود: رفتار آنها با شکست احزاب در گذشته. دیدم که در ذهن آنها رهبری کردن مرکز ثقل انقلاب کردنشان است. همان سیاستهای گذشته بدون درک و بررسی و جمع بندی و ریشه یابی شکستها. دیدم که ناتوانی آنها از خود مارکسیسم و مارکس است. بعد دیدم که نه جنبشی بیش از صد سال وجود داشته که این وضع را پیش بینی کرده و اخطار داده. بعد بتدریج تمام توهماتم فر ریخت و دیدم بدون اینکه بدانم آنارشیستم و چه بد که من را محروم کردن. بعدها دیدم که همه آنارشیستند. حتی یک دوست گفت که فعال سیاسی نیست اما در واقع فکر میکند که آنارشیست است.
فرضیه، یک ایده که در ذهن پرورانده شده اما آزمایش نشده که عینیت دارد.
نظریه یا تئوری، یک ایده که در ذهن پرورانده شده اما آزمایش شده که عینیت دارد.
این ایده که میتوان کلکتیو ساخت، ابتدا فرضیه بوده، الان تئوری است چون الان کلکتیوهای بیشماری ودر کشورهای جهان وجود دارد.
این ایده که میتوان در تمام دنیا کلکتیو درست کرد، یک فرضیه است. چون امکان تحقق آن وجود داشته، به احتمال زیاد امکان آن وجود خواهد داشت.
آدمها دائم در حال فرضیه سازی هستند حتی برای گروه و کار گروهی. وقتی تئوری می شوند، با روش ذکر شده، ممکن است دیگران علاقه مند شوند و آنها هم همان کار را بکنند، اگر موفق شدند، بتدریج ممکن است گسترش پیدا کند و همه یا اکثرا دنبال کنند که میش ود بخشی از فرهنگ که انجام میدهند بدون اینکه در موردش دیگر فکر کنند. اما ابتدا، فرضیه بوده.
در مورد اینهائی که نوشتم چه فکر میکنید. به عقل جور در می آید؟ من دارم سعی میکنم بفهمم منظر شما چیست. مناظره نمی کنم.
ممنونم،
خواهش، همانطور که اشاره کردم متاسفانه مردم جهان پاسیو شدند، از یک طرف بانگ جهانی و گات فادرها برای جهانی که نگارگر تصمیم میگیرد که چگونه مردم را خاموش و بی زبان کنند، برده نوینی را بوجود آوردند که راهی برای برون رفت میسر نیست، یکی از نمونههای مشخص آن این بیماری کرونا، که هزار بار از یک انقلاب شکست خورده ناکام بدتر است،،ان مثال شنیدی که یک آقایی میخواست وارد یک دهی بشه، سراغ کدخدا را میگرفت، یکی نزدیک میشه میگه اول بیا ببین که تو ب ده راه میدهند، بعد سراغ کدخدا را بگیر
دنیای امروز این گونه است دنیای دست قدرتهای بزرگ و مردم برده انها هستن ب هت نوشتن چراء تا ۱۵۰ سال دیگه حداقل
رنگ کمون پاریس را دیگر نخواهیم خورد
من با تو جنگ ندارم من میگم دادش فرضیه، تئوری، ب زم تو نظریه اجتماعی یک طرف اتوپی های ما هم یک طرف، اگر من تا ب حال خائن و ادم فروش نشدم دیگر فکر نکنم بعد از ۷۰ سال علیه منافع مردم حرکت کنم،
واقیعت این است، ما حرکتهای خودمان را انجام میدهیم ، ما زندگی خودمان را میکنیم، خوب تعریفی تو از شورا و آنارشیسم انجام دادیم ، آنارشیسم یعنی زندگی جمعی انسانی است، و همه ما باید در آن راستا حرکت کنیم ، یعنی با عمل اجتماعی خودمان در جامه اثر بگداریم، تا مردم ب ما اعتماد کنند اعتماد سازی و حرکت انسانی و کمک ب همديگر، حرکت و نمونه مشخص خودم را ب شما میگم در حال حاضر من در واتساب حدوا ۱۰۰ نفری که قبلا آلوده ب نارکوتیک بودند و الان ترک کردن من با انها همکاری میکنم اکثرا اونها من را پذیرفتن و همکاری لازم را در زمینه های مختلف را با هم داریم و با هم بحث و جدل میکنیم، ما برای حرکت از نقطه A به نقطه B صحبت میکنیم، تا حدودی موفق بودیم،
ممنون از کامنت،
شما نوشتید:
"... تا مردم بما اعتماد کنند اعتماد سازی و حرکت انسانی و کمک بهمديگر ..."
من کمک به همدیگر را دوست دارم اما دلم نمیخواهد مردم به من اعتماد کنند. برعکس دوست دارم مردم یک کم به من شک کنند. اینطوری بهتر فکر میکنند و خودشان برای خودشان فکر میکنند. من نمی خواهم برای کسی فکر کنم چون نمیتوانم، مغز و زندگی آنها متعلق به خودشان است. اگر دیگران برا ی خودشان با اصول منطق و استدلال و علم فکر کنند، برای من کافیه.
شما نوشتید که با حدود 100 نفر معتاد در گفت و شنود هستید. آفرین به شما. ولی من که اینجا معتاد نیستم، بگم که سیگار نمی کشم، مشروب نمی خورم، شکر سفید خیلی کم میخورم و چربی بد خیلی کم در غذایم میگذارم و ورزش میکنم و نسبت به سنم و ژنتیکم سالم هستم. البته میدانم که پیری بیشتر می شود، مریضی می آورد، آخرش هم باید جایم را به کودکان بدهم، که خیلی خوب است، وگرنه دنیا پر میشه از آدم و با وضع فعلی، زیست کره زمین به نابودی کشیده میشه.
حال من مسئله روحی و جسمی ظاهرا ندارم و اگر داشته باشم، فکر کنم دکتر روانشناس و بدن پیدا میکنم. مشکل من فعلا اینهاست:
مردسالاری
بردگی مزدی
نژادپرستی
امپریالیسم
و چندتای دیگر
حال شما برای این مشکلات من چه نظری دارید؟
گفتید که به معتادها کمک میکند که از الف به ب بروند. حال الف آدمهائی مثل من را چه می بینید و ب من را برایم چگونه توضیح میدهید؟
منتظر هستم که توضیح بدهید که برای شخص من، الف چیست و ب کدام است.
مرسی
سلام مجدد،
منظورم از اعتماد، التماس نیست، اگر شما یک نفر پیدا کردی که یک رابطه متقابل داشته و درد دل کنید این اعتماد است،
تو آنارشیسم بم من تعریف کردی که زندگی اجتماعی است، این حرکت یک اعتماد متقابل است،
نقطه الف نقطه مشترک همه اونهایی است که ب طرف انسان شدن و شدن انسانی در حرکتیم، این نقطه الف به نظریه اجتماعی تکیه ندارد، ما برای مشکلات و مفهوم واقعی حیات ازاد که در نقطه ب است همه در حرکتن، ما از پیس چیزی نساختم که با یک حرکت ارم ب هم بریزد نقطه ب را در یک حرکت جمعی و ب کمک همدیگر در نهایت پیدا خواهیم کرد!!
ما هنوز ب یک نقطه مشترک که این معتادین دترند، ب عقب بر گردند پیدا نکردیم،
ما اگر قبلا خادم برگرلتها و اسیر ماکسیزم بودیم ب این نتجه عملی نرسیدیم و دیگر ب ان نوع نگاه عقب گرد نداریم،
ولی در معتادین آلترناتیو واقعی وجود ندارد
انها در قدمهای خود سعی میکنند در جلسات شرکت کنند و با هم همکاری کنند،
در این جلسات خانم ها هم موجودند که قبلا شیشه و انواع نارکوتیک استفاده میکردند الان ب زندگی واقعی برگشتن، ولی اگر جلسه ها ترک کنند امکان برگشت دوباره موجود است،
داداش چون سر کار بودم و عین همراه نداشتم احتمال خیلی زیاد غلط نوشتم که بعدا در خانه جبران میکنم،
از قبل پوزش میخواهم
عینک چشم
مرسی ،
من دیگر نکفتم که به نظریه احتیاج است. من گفته شما را صحیح فرض کردم و خواستم بدانم که برای درد من که
مردسالاری
سرمایه داری
و غیره،
چه پیشنهادی دارید. اگر من درد مردسالاری را و درد سرمایه داری را تعریف کنم، چه اشتباهی کرده ام؟
تا آنجا که میدانم، اول مریضی را از لحاظ علمی تشخیص میدهند بعد دوا درست میکنند.
شما این دردهای من را تعریف کنید بعد دوا بدهید.
اگر میگوئید دوا ندشته باشیم، و میگوئید تشخیص هم نباید بدهیم، قبول کنید که یک عده هم میگویند باید درد را احساس کرد، حساس بود، تشخیصش داد، از لحاظ نظری مکانیسم ش را فهمید و برایش راه درمان پیدا کرد. اگر اینطور فکر نمی کنید، احتمالا از زندگی راضی هستید، من مشکلی با این ندارم. بعضی ها راضی اند و بعضی ها خیر.
ممنون
Themen:
Antifa
Feminismus
Freiräume
Regionen:
Berlin & Überall
Event:
Outing
Patrick Schulze Vergewaltiger
In Berlin und Leipzig ist Pat, der zeitweise ein sehr bekannter politischer Gefangener der BRD war, ein sehr prominenter Teil der Szene und auch über diese Städte, ob in Strukturen oder Autonomen gegenüber ein bekanntes Gesicht.
Patrick vergewaltigte in der Vergangenheit eine Genossin. Er hielt sich hierbei von Anfang an nicht an vereinbarten Konsens von "ja heißt ja" und versuchte im Nachhinein diese Vergewaltigung runter zu spielen.
Für uns ist klar, dass wir für diesen Menschen keinen Platz haben!
Nicht in der Linken und nicht in Berlin Rummelsburg, wo er zur Zeit wohnt!
Schockiert sind wir auch über den Umgang der Genoss_Innen von Revolution Berlin, die seine Partnerin und Mitbewohnerin, die unter dem Namen "Clay" auftritt weiter als zentrales Gesicht ihrer Organisation auftreten lässt. Clay steht im privaten weiter zu ihm.
Privates und politisches sind nicht von einander getrennt! Wir fordern Konsequenzen und keine geheuchelten Bekenntnisse zu Antisexismus.
Die radikale Linke ist kein Platz für Vergewaltiger!
Die radikale Linke ist kein Platz für Menschen, die Täter schützen!
Wir fordern alle Menschen dazu auf konsequent gegen solche Dinge zu stehen und keinen Platz für so etwas zu lassen.
Haltet eure Stadt, eure Strukturen, eure Projekte, eure Freundeskreise sauber!
Das Outing des Täters veröffentlichen wir im Einverständnis und in voller Solidarität mit der Betroffenen.
Solidarische Grüße
https://de.indymedia.org/node/149585
Hallo Alle!
Leider sehen wir uns dazu gezwungen unseren ehemaligen Freund und Genossen Patrick Schulze hier als Vergewaltiger zu outen,
aus unbekannten Gründen würde der letzte Post leider gelöscht. Wir werden allerdings auch mit Löschungen dieses Posts nicht aufgeben und weiter über diesen Täter informieren!
In Berlin und Leipzig ist Pat, der zeitweise ein sehr bekannter politischer Gefangener der BRD war, ein sehr prominenter Teil der Szene und auch über diese Städte, ob in Strukturen oder Autonomen gegenüber ein bekanntes Gesicht.
Patrick vergewaltigte in der Vergangenheit eine Genossin. Er hielt sich hierbei von Anfang an nicht an vereinbarten Konsens von "ja heißt ja" und versuchte im Nachhinein diese Vergewaltigung runter zu spielen.
Jegliche Versuche in bisherigen Stellungnahmen durch Linke "Hobbypsychologen" auf die Gefühle und Gedanken des Täters einzugehen lehnen wir in aller Überzeugung ab!
Für uns ist klar, dass wir für diesen Menschen keinen Platz haben!
Nicht in der Linken und nicht in Berlin Rummelsburg, wo er zur Zeit wohnt!
Schockiert sind wir auch über den Umgang der Genoss_Innen von Revolution Berlin, die seine Partnerin und Mitbewohnerin, die unter dem Namen "Clay" auftritt weiter als zentrales Gesicht ihrer Organisation auftreten lässt. Clay steht im privaten weiter zu ihm.
Privates und politisches sind nicht von einander getrennt! Wir fordern Konsequenzen und keine geheuchelten Bekenntnisse zu Antisexismus.
Die radikale Linke ist kein Platz für Vergewaltiger!
Die radikale Linke ist kein Platz für Menschen, die Täter schützen!
Wir fordern alle Menschen dazu auf konsequent gegen solche Dinge zu stehen und keinen Platz für so etwas zu lassen.
Haltet eure Stadt, eure Strukturen, eure Projekte, eure Freundeskreise sauber!
Das Outing des Täters veröffentlichen wir im Einverständnis und in voller Solidarität mit der Betroffenen.
Solidarische Grüße
خانم رزا، آلمانی بلد نیستم. دادمش به مترجم گوگل ، آنرا برایم به فارسی ترجمه کرد. این دو اطلاعیه طرد یک آنارشیست است که به کسی که با او زندگی میکرده تجاوز کرده. درسته؟ اینطوری فهمیدم.
روایت یک کلاهبرداری عاطفی
https://macholand.net/mazyar-khosravi/
این دو اطلاعیه طرد یک آنارشیست است که به کسی که با او زندگی میکرده تجاوز کرده. درسته؟ اینطوری فهمیدم.
رزا: مرسی توجه کردید.
اطلاعیه را برای دوستی گذاشتم که گاهی مطالب را می خواند.
یک پسر جوان آنتی فا است که تجاوز کرده و به رغم آن برخی گروهها کماکان بدلایل "مواضع درست سیاسی اش" با او ارتباط دارند. بگ گراند پرچم پشت سر او گویای نه گروه آنارشی، بلکه گروه کوچک م.ل. باید باشد. البته فرقی نمی کند اما در بیشتر گروههای آنارشی بایکوت فوری افراد خشونت گرا علیه فرودستان و اقلیتها، بیش از یک دهه عملی شده.
مقاله ای هم چند وقت پیش خواندم و بالا لینک کردم که برایم جالب بود که جنبش زنان ایرانی هنوز مجبورند استدلال کنند که چرا باید اسم تجاوزگر را افشا کنند!
البته جنبش می تو-ایران قدم های موثری به جلو برداشته. که اما متاسفانه در چپ ایرانی "قوم" گرا هنوز همبستگی ندیده!
مثلن بیش از دو دهه پیش در مورد علی چگنی افشاگر شد و ابتدا چاه کارگر زیر بار نرفت . او متهم بود که زن خود را کُشته و در کمپ رادیو راه کارگر کردستان، مدتی تحت حمایت و بعد به عنوان پناهجوی سیاسی با تاییدیه این گروه به خارج صادر شده...
یک نوع باند بازی و حمایت از جنایتکارانِ خودی در گروههای سیاسی کماکان وجود دارد که خیلی مهیب است.
هم زنان داخل و هم خارج مجبورند این همدستی ها را افشا کنند.
قبل از اینهمه، موج عظیم حمایتِ یواشکی/یا علنی از این افراد وحشتناک است؟!
لازمه ی جلوگیری از این دست اندازی ها، همبستگی فرا "فرقه ای" است و شکاندنِ چتر حمایتی گروهی از این افرادد.
این اطلاعیه هم نه فقط افشای فرد بلکه افشای باند بازی و بایکوت نکردنِ این فرد است از طرف سایر گروههای آنتی فا:(
در مورد آشویتز خیلی تمرکز کردم. جایی در دادگاه شنیدم یک شاهد می گفت وقتی اسامی نازی ها در رادیو بی بی سی آنوقت پخش شد، آنها کمی در اردوگاه دست به عصا بودند و کمی از کُشتارِ بدون حکم جلوگیری شد و فقط افرادی را که از برلین حکم شان آمده بود علنی به گاز یا تیرباران کردند!
در فکر یک گروه کاری افتادم که بر افراد داخل زندان زوم کند؟!
افرادی که از موقعیت خود در زندانها سواستفاده می کنند؟
نظرتان چیست؟
شکایت یک زندانی سیاسی از تعرض جنسی به او در فشافویه
https://youtu.be/BTG8MMjJe1M
پیمان صمدی- ماساژور- تجاوزگر به زندانیان فشافویه
روایت دردناکی است، وکیل بند در زندان فشافویه اتاق مجزایی در اختیارش قرار می گیرد و زد و بندهای عجیبی با مسئولان زندان دارد. یک جور نظارت غیر مستقیم و فشار بر روی زندانیان توسط یک زندانی که مسئولیت بند (وکیل بند) را زیر نظر زندانبان به عهده می گیرد
https://twitter.com/Pourinouri91/status/1395368219884589056
https://youtu.be/BTG8MMjJe1M
یکی از بازداشتشدگان اعتراضات #آبان_٩٨ در فایلی صوتی که در اختیار ایران اینترنشنال قرار گرفته میگوید، از سوی پیمان صمدی، وکیل بند تیپ ۲ سالن ۹ زندان فشافویه مورد تعرض جنسی قرار گرفته است.
اسامی زندانیان سیاسی زندان تهران بزرگ؛ از آبانیهای ۹۸ تا فعالان مجازی
طبق اطلاعاتی که در اختیار «ایرانوایر» قرار گرفته است، در دو سالن ۹ و ۱۰ تیپ۲ زندان «تهران بزرگ» (فشافویه) دستکم ۴۲ زندانی سیاسی نگهداری میشوند که نامهای آنها را به شرح زیر منتشر میکنیم.
۲۱ نفر از این زندانیان از بازداشت شدههای آبان ۱۳۹۸ هستند و ۲۱ نفر دیگر به دیگر اتهامات سیاسی محکوم به حبس شدهاند. احکام قضایی این زندانیان از چند ماه حبس تا اعدام تعیین شده است. بیشتر زندانیان سیاسی که در لیست معترضان آبان ۱۳۹۸ قرار ندارند، شهروندانی هستند که به دلیل فعالیتهای خود در فضای مجازی، به حبس محکوم شدهاند. در میان آنها، معلم، فعال کارگری و متهمان به ارتباط با «سازمان مجاهدین خلق» نیز وجود دارد.
در میان معترضان آبان ۱۳۹۸ که در زندان فشافویه به سر میبرند، همچنان سه معترض محکوم به اعدام هستند. اگرچه پیگیریهای حقوقی، اجرای این حکمها را به تعلیق درآورده اما هنوز لغو نشدهاند.
همچنان سه معترض محکوم به اعدام هستند. اگرچه پیگیریهای حقوقی، اجرای این حکمها را به تعلیق درآورده اما هنوز لغو نشدهاند.
سه معترض محکوم به اعدام
سه معترض محکوم به اعدام
سه معترض محکوم به اعدام
https://iranwire.com/fa/features/48340
• زندان مرکزی تهران بزرگ(فشافویه)
- محمدی، رئیس تیپ ۲ زندان تهران بزرگ
- میرزا آقایی، رئیس سالن های ۹ و ۱۰ تیپ ۲ زندان تهران بزرگ
زندانیان سالن های ۹ و ۱۰، عمدتا زندانیان سیاسی و امنیتی هستند.
- زندانی آخوند پیمان صمدی، بخش فرهنگ ی تیپ ۲
- پیمان صمدی از زندانیان بند است که ظاهراً بعنوان زندانی در زندان بسر می برد اما ولی تماماً با استفاده از مخبرهایی که تشکیل داده به مقامات زندان از جمله میرزا آقایی اطلاعات رسانی می کند. وی وکیل بند سالن ۹، تیپ ۲ است.
برخی خبرها حاکیست که پدر پیمان صمدی در کارکنان بیت خامنه ای است. وی ظاهراً به دلیل فساد مالی و رانت خودروهای خارجی به زندان محکوم شده است
- پیمان صمدی از زندانیان بند است که ظاهراً بعنوان زندانی در زندان بسر می برد اما ولی تماماً با استفاده از مخبرهایی که تشکیل داده به مقامات زندان از جمله میرزا آقایی اطلاعات رسانی می کند. وی وکیل بند سالن ۹، تیپ ۲ است.
برخی خبرها حاکیست که پدر پیمان صمدی در کارکنان بیت خامنه ای است. وی ظاهراً به دلیل فساد مالی و رانت خودروهای خارجی به زندان محکوم شده است.
پدر پیمان صمدی در کارکنان بیت خامنه ای
حمیدرضا فتحی، رئیس کل زندان تهران بزرگ
حمیدرضا فتحی، رئیس زندان تهران بزرگ نقش به سزایی در اعمال فشار هرچه بیشتر بر زندانیان سیاسی داشته است. با روی کار آمدن حمیدرضا فتحی، قطع شدن آب و سیستم گرمایشی و همچنین بیکیفیتتر شدن وضعیت بهداشت و تغذیه زندانیان، بیش از پیش افزایش یافت. تا اسفند ماه ۹۹، فتحی زندانیان با عدم تامین آب گرم در زندان، زندانیان را مجبور می کرد تا در فصل زمستان با آب سرد استحمام کنند
https://rasuyab.blogspot.com/2021/04/blog-post_12.html
با این که در ماههای گذشته زندانیان سیاسی زندان فشافویه به نام رعایت «اصل تفکیک جرایم» به سالنهای ٩ و ١٠ تیپ٢ این زندان منتقل شدهاند اما زندانی همبند سیامک مقیمی میگوید در این سالنها محکومان جرایم مالی و دیگر جرایم غیرسیاسی هم زندانی هستند که اتفاقاً شماری از آنها بارها زندانیان سیاسی را مورد آزار قرار دادهاند؛ از جمله این زندانیان، فردی به نام«پیمان»، از محکومان «موسسه مالی و اعتباری انصار» است که پدرش از اعضای سپاه پاسداران و مجمع تشخیص مصلحت نظام است. او زندانیان سیاسی جوان را در این سالنها مورد آزار جنسی قرار میدهد: «وکیل بند سالن١٠ تیپ۲ زندان فشافویه، فردی با نام کوچک پیمان است. آن طور که خودش گفته، از متهمان موسسه مالی و اعتباری انصار است که همین فرد بارها زندانیان را مورد آزار جنسی قرار داده است. پدر پیمان از اعضای سپاه پاسداران و از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام است و با این که مسوولان زندان از آزار جنسی زندانیان توسط او خبر دارند اما هیچ اقدامی نمیکنند.»
https://iranwire.com/fa/features/46661
این زندانی میگوید: «یکی از همبندیهای ما که مورد آزار این فرد قرار گرفته، برای شکایت از او به مسوولان زندان مراجعه کرده بود اما به او گفته بودند برای ثبت شکایت آزار جنسی خود حتما باید شاهد داشته باشید. حالا در نظر بگیرید که ما به همراه سیامک مقیمی با این شرایط روحی در سالن ٩ همین تیپ، دقیقاً سالن مجاور محل نگهداری پیمان هستیم. سیامک با این شرایط خاص روانی و سابقه بارها خودکشی و خودزنی، در صورت تهدید از سوی پیمان، واکنش خطرناکی از خود نشان خواهد داد.»
در سالنهای ٩ و ١٠ فشافویه که زندانیان سیاسی نگهداری میشوند، تعداد زیادی از جوانان حدود ٢٠ ساله، از جمله سیامک مقیمی در خطر آزار جنسی از سوی پیمان قرار دارند.
به گفته همبندی سیامک مقیمی، تعداد زیادی از مسوولان کشوری، از جمله نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دادسرای اوین، «علی باقری کنی» معاون حقوق بشر قوه قضاییه و بسیاری دیگر از مسوولان قضایی به طور مستقیم در جریان وضعیت وخیم سیامک مقیمی هستند ولی تا امروز هیچ کاری برای آزادی او از زندان انجام نشده است.
رزا: منظورم افشای این افراد است یعنی در اصطلاح آشویتز "کاپو" ها...
در مورد سئوالی که کرده بودید، بنظر من کار درستیه، دلیلی ندارد که شغلهای بد آدمها را به آنها گوشزد نکرد. اسم افشا کردن گوشزد است. من هنوز مطمئن نیستم که کارهای بد مطلق نیستند. آدمها میتوانند استعفا بدهند.
اینها را هم میشود درموردشان گفت و شنود داشت:
تجربه تقی شهرام و سرنوشت او
دادگاههای نورومبرگ و غیره بهرحال دادگاههای درستی نبودند چون دادگاههای خود اقتدارگراها علیه بازنده بودند و محدودیت داشتند و الزاما نتیجه ای که ما میخواستیم را بدست نمی دادند
افشا کردن کار یک شخص نباشد، بلکه کار گروهی باشد
گروههای آنارشیستی غیر علنی باشند ولی باز
گروههای آنارشیستی اسم نداشته باشند
گروهای آنارشیستی متمرکز نباشند
رادیکالیسم قهرمان درست میکند و قهرمان یا مصون می ماند و یا نمونه بد برای ذهنیت آنارشیستی
بسیاری از بدی ها اگر مطلق نباشند، به مطلق خیلی نزدیک هستند
بحث اخلاقی درست است، اما باید بحثی باز باشد.
الزاما نباید از بحثهای باز نتیجه فوری گرفت، میشود خاتمه داد تا بعد.
رزا: در فکر یک گروه کاری افتادم که بر افراد داخل زندان زوم کند؟!
افرادی که از موقعیت خود در زندانها سواستفاده می کنند؟
نظرتان چیست؟
رزا: منظورم یک چیزی مثل چشمان موصول بود. در زمان حکومت داعش. که میشه در ایران هم بوجود آورد؟ و افشای پادو های سیستم. چون اگر اوضاع عوض بشه، افرادی مثل آیشمن و غیره محاکمه خواهند شد اما افرادی که در زندانها تجاوز کرده اند و یا آدم کُشته اند در زیر چتر حمایتی رژیم، می توانند فرار کرده و پناهجو شوند؟ به تجربه ی کار پناهجویی به چند نفر برخوردم که با توجه به مدرک زندانشان، خود را سیاسی نشان دادند؟ یا افرادی از سوریه با موج پناهجویان، قاطی آنها خود را اینطرف آب رساندند و...
چشمان زندان اسن خوبی برای مونیتور کردن افراد جنایتکار داخل زندانها است؟
می توان گروههای کاری (کارگروه) دیجیتالی درست کرد و هر کدام یک زندان را دیجیتالی مونیتور کرد؟
من بخشن روی برخی ها کار کردم مثل بخش بهداشتی و افرادی که در زندان زنان قرچک، باعث آزار زنان زندانی بودند.
منظورم جمع آوری و فشرده کردنِ اطلاعات بصورت گروهی است!
شاید بگوییم که هرنا هست و یا تلویزیونها و رسانه های خارج.
اما اینها با اسم زندانی و عکس او و انتشار رنجنامه شروع می کنند. هر کجا اسمی باشد از جنایتکاران حذف می کنند مثل ماجرای دکتر روانخانه امین آباد که باعث مرگ یکی از زندانیانِ از دراویش شد که من بیش از یک هفته دنبالش بودم و با عکس و آدرس مطب های خصوصی او یک پُست هم گذاشتم.
اینها رد پای دیجیتالی دارند و گاهی می شود با اسم و عکس اینها را ردیابی کرد؟
به نظرم این کار را می شود کرد؟
معرفی "کاپو " های زندان!
دادیارها، بازجوها و بخش درمانگاهی. پزشکانِ همکارشان و روانشناسان و مددکاران.
آبدارچی اوین و کسانی که باعث آزار زندانیان شده اند و امروز و فردا خود را اینطرف آب خواهند رساند.
هرنا یا رسانه ها اینها را بولد نمی کنند و به نظرم یک خلا بزرگ در اینجا وجود دارد.
البته خیلی هم انرژی لازم است که به فایلهای صوتی یا نامه های زندانیان گوش کرد.
در مورد درویشی که نمی توانست تکلم کند و آخر سر هم فوت کرد، در فایل صوتی اسم روان نشناسش را در امین آباد گفت اما در وبسایت ایران وایر، وقتی فایل نوشتاری را می خواندی اسم روان نشناس حذف شده بود!
البته در
گزارش اخیر خوشبختانه اسم پیمان صمدی را حذف نکردند ولی به نظرم اسم مستعار است!
پیمان صمدی
فردی به نام«پیمان»، از محکومان «موسسه مالی و اعتباری انصار» است که پدرش از اعضای سپاه پاسداران و مجمع تشخیص مصلحت نظام است. او زندانیان سیاسی جوان را در این سالنها مورد آزار جنسی قرار میدهد
پیمان صمدی از زندانیان بند است که ظاهراً بعنوان زندانی در زندان بسر می برد اما ولی تماماً با استفاده از مخبرهایی که تشکیل داده به مقامات زندان از جمله میرزا آقایی اطلاعات رسانی می کند. وی وکیل بند سالن ۹، تیپ ۲ است.
برخی خبرها حاکیست که پدر پیمان صمدی در کارکنان بیت خامنه ای است. وی ظاهراً به دلیل فساد مالی و رانت خودروهای خارجی به زندان محکوم شده است.
پدر پیمان صمدی در کارکنان بیت خامنه ای.
یکی از بازداشتشدگان اعتراضات #آبان_٩٨ در فایلی صوتی که در اختیار ایران اینترنشنال قرار گرفته میگوید، از سوی پیمان صمدی، وکیل بند تیپ ۲ سالن ۹ زندان فشافویه مورد تعرض جنسی قرار گرفته است.
...
البته من کمابیش همینجا اطلاعات افراد را گاه و بیگاه انتشار می دهم و گاهی آنقدر بوده که بشه در موردش پُست گذاشت!
اما هر کدام از ما که اخبار را می خوانیم و یا گوش می دهیم خوب است این لینکها را جمع کرده و با عکس و مشخصات علنی کنیم.
دادگاه نورنبرگ یا فرانکفورت اغلب از داده هایِ حکومت نازی ها استفاده کردند چون کشوری با تربیت بروکراتیک است و حتی چند کیلو طلا از آب کردنِ دندان مصنوعی و طلا، سالیانه از کُشتن یهودیان و بقیه را بازیابی کردند برای اس اس را هم ثبت کرده بودند!
ولی ما این شانس را نخواهیم داشت!
هنوز هم معلوم نیست سال 60 چند نفر را کُشتند یا حتی آبان ماه بر سر گرانی بنزین!
و اینها چه کسانی بودند؟
ما گروه کاری چه کسانی بودند را نداریم.
در حالی که مادرانی که مستقییم با افراد زندان در ارتباط هستند و گاهی مصاحبه می کنند پر از اطلاعات هستند؟
اطلاعات جنایتکاران را باید جمع کنیم و انتشار دهیم.
نه فقط افراد سرشناس را بلکه همه را...
اینها به ذهنم میرسه،
مهم ترین مسئله این است که اطلاعات موثق باید باشند.
اینکاری که شما در نظر دارید، کاری بسیار مشکل و وقت گیر است.
باید توجه داشته باشید که مرتجعین درون اپوزیسیون هم میتوانند برای مقاصد خود اطلاعات غلط پخش کنند.
برای همین من به این نوع اعمال رژیم همیشه کلی برخورد کرده ام تا مشخص. خودم با تجربه شخصی و بطور مشخص میدانم که رژیم کسانی را اعدام کرده که نه اسلحه داشتند و نه میخواستند قیام مسلحانه بکنند و فقط عقیده مخالف رژیم داشتند و فقط خواستار آزادی کلی اجتماعی بودند. من آنها را می شناختم، با آنها صحبت کرده بودم، آدمهای عادی مثل من و شما بودند با عقیده خاص خود.
برای همین دنبال اثبات اینکه رژیم جنایتکار است و اینکه چه کسانی اینکار را انجام میدانند نرفتم و بیشتر خبرها را میگویم احتمالا درست است. در مورد آن آشناهایم، صد در صد درست است.
ولی شما میخواهید روی صد در صد درست بودن، نه تجربه مشخص خودتان، بلکه گزارش دیگران، سرمایه زمانی بگذارید. اینکار سخته و کار می بره و مسئولیت پذیری زیادی می خواهد.
ممکنه یک داده اشتباه نتیجه فاجعه آمیز داشته باشه.
شاید بهتر این باشد که فقط بدون ذکر جرم، سعی کرد عکس و اسم کارکنان زندانها را پیدا کرد و انتشار داد.
البته عکسهائی دیده ام که چهره سرکوب گران را در حال تعرضشان نشان میدهند. آن عکسها هم میتوانند بروند آن سایت.
چون نمیشه قبل از دادگاه کسی را مجرم شناخت، رو کردن تعلق سازمانی مجرم شناختن نیست، فقط موجب می شود که آن اشخاص آزادی کمتری برای اعمال زشت به خودشان بدهند. تا این حد، بنظرم عملی و مفید است.
اگر بحث انتقام جوئی پیش بیاد:
مخالفت کلی و مطلق هم با انتقام ندارم. ولی با انتقام جو همکاری نمی کنم و سعی میکنم منصرفش کنم.
اگر کسی انتقام بخواهد بگیرد، سرزنشش نمی کنم، بعضی ها تحمل کمتری دارند.
نمیدانم که خودم انتقام جوئی خواهم کرد یا نه، بستگی به وضعیت روحی و شرایطم داره. به احتمال خیلی زیاد نه، ولی در همه محدودیت وجود داره.
خوب میدانم که الان دنبال انتقام گرفتن از رژیم برای اعدام آن دوستان و آشنایان خودم نیستم.
شاید هم اگر میتوانستم انتقام بگیرم دنبال زدن ریشه حاکمیتشان نبودم.
چون نمیشه قبل از دادگاه کسی را مجرم شناخت، رو کردن تعلق سازمانی مجرم شناختن نیست، فقط موجب می شود که آن اشخاص آزادی کمتری برای اعمال زشت به خودشان بدهند.
رزا: دقیقن هدف هم همین است.
افشای ساختار زندان+ افرادی که دستاندرارند+ زندانیانی که بدلیل رانت در حال آزار و تجاوز و غیره هستند!
من روی زندانیانِ با رانت و افراد مستخدمین زندان زوم می کنم.
همچنین سپاهیان و نیروهای امنیتی که در برخی از کلیپ ها دیده میشوند در حال سرکوب.
باید اینها را هم مونیتور کرد.
به هر حال بیشتر باید فرا گروهی این مونیتورینگ را ادامه داد.
اگر شما و بقیه دوستان نیز از کلیپ ها و یا اطلاعات افراد سرکوبگر در اخبار و یا فایلهایی که میرسد برایم بفرستید خیلی خوب است چون اینها اغلب برای پناهجویی امکانات دارند و در خارج هم به شکارِ فعالین می پردازند مثل عارفانی ها و بقیه که بیش از دو دهه جا سازی شده بودند...
من ارتباط مستقیم و خاصی با جنبش مردم در ایران دیگر ندارم، منبع خبری من وبلاگها، سایتها و خبرگزاری هاست. اگر شرایطم تغییر کرد، با در نظر گرفتن آسیبهای ممکنه، حتما اینکار را میکنم.
میتوانم بازهم چیرهائی بگویم،
همانطور که میدانید، مردم عادی و مخالف رژیم در ایران از این لحاظ خیلی مبتکر هستند و اسمها، عکسها و گزارشات جنایتها و آدم کشی ها را در اینترنت میگذارند. آن کارها خیلی ارزش علمی دارند تا خبرهای بی بی سی و غیره. حتی بی بی سی ها از آنها استفاده میکنند. من همه سایتها را نگاه میکنم، عکس و گزارش و اسم زیاد است. به احتمال زیاد خودتان هم میدانید. جمع کردن لینک همه آنها در یک صفحه اینترنتی و سپردن قضاوت به خوانندگان هم میتونه منظور شما را برآورده کند. ویکی پدیای فارسی، یک صفحه کامل دارد از تاریج و موارد نقض حقوق بشر در دوران جمهوری اسلامی. برای هر زندان هم یک لینک گذاشته. هر کس میتواند ویکی پدیا را تکمیل کند، البته این ایراد کارش هم هست.
سازمانهای امنیتی مرتجعین دشمن رژیم هم فعال هستند، مثال لو دادن عارفانی ها به دستگاههای امنیتی توسط موساد، اگر درست گفته باشم، فکر کنم این را در بی بی سی خواندم. اما آنها گزینشی عمل میکنند. ولی بهرحال سایتهای آنها و یا دوستداران ایرانی شان هم ممکنه اطلاعات لازمه را گذاشته باشند.
احتمالا علاقه و استعداد روزنامه نگاری تحقیقی دارید. با تجربه من، درست یا غلط، ایدهال، اتکا به خود توده هاست. گزارشهای شفاهی، ارتباط با خانواده های قربانی ها و غیره. اینها هست که وقت میگیرد و امکانات میخواهد و آنها هم توسط رژیم رصد می شوند. حال، اگر علنی نه غیر علنی، فعالیت کرده باشید، متوجه می شوید که نمیتوانید به راحتی وارد چنین ارتباطی شوید و چنین روابطی را بطور مستقیم برقرار کنید. از شما می ترسند. یا نمیخواهند خط نظری شما وسعت پیدا کند، خودشان نظر خودشان را دارند. پس، اگر چنین کاری را شروع کردید، باید غیر علنی باشید، نه از ترس رژیم فقط، بلکه از ترس کسانیکه شما را رقیب و یا خطرناک میدانند و یا از ترس محدودیتهای دیگران.
اگر برای شما سرنگونی فوری رژیم مهم است و آنرا مشروط ش نمیکنید، فکر کنم برای این موضوع امکانات بسیار زیادی دارید. حتی خود من بی نهایت امکانات دارم. اما این موضع برای من مشروط است.
نه بی نهایت، "بی نهایت"!
اگر برای شما سرنگونی فوری رژیم مهم است و آنرا مشروط ش نمیکنید?
اعتصاب غذای خشکِ حسین هاشمی در پی انتقال به بند زندانیان خطرناک
حسین هاشمی از زندانیان اعتراضات آبان ۹۸ به بند زندانیان خطرناک منتقل شده است.
سایت امتداد خبر داده است که حسین هاشمی در پی انتشار گزارشی از وضعیت تهران بزرگ، به تیپ ۴ زندان که محل نگهداری زندانیان پرخطر است منتقل شده است.
همزمان احمدرضا حائری، فعال سیاسی و همبندی پیشین بازداشتشدگان آبان در زندان تهران بزرگ، از اعتصاب غذای خشک حسین هاشمی خبر داده و در توییتر خود نوشت: «آقای هاشمی از دیشب (سهشنبه شب) در اعتصاب خشک به سر میبرد، ساعتی پیش فتحی رئیس زندان نزد او رفته گفته: اینجا صدایت را میبُریم تا ببینم دیگه چطور میخوای وضع زندان را گزارش کنی؟ حسین با صدایی ضعیف از همه ما کمک خواست.»
سرنگونی رژیم به راههای زیادی ممکن است. الان اتحادهائی درست شده است که برای سرنگونی رژیم کار میکنند و عملا در شرق کردستان عراق هستند. رضا پهلوی هم دعوت کرده که اختلافات را کنار بگذاریم و همه علیه جمهوری اسلامی باشیم و بگوئیم نه. تشکلات بلشویکی میخواهند رژیم را سرنگون کنند و برنامه بسیار روشنی دارند. مجاهدین خلق هم خواستار سرنگونی رژیم هستند. تبلیغات سایت عصر آنارشیسم هم با همین هدف است. بعضی از دولتهای خارجی هم بدشان نمی آید و کلا این میتواند در شرایطی در برنامه استراتژیک آنها بگنجد. اینها عمدتا فقط دنبال سرنگونی رژیم هستند و کمتر مسئله آنها وضعیتی است که بعد از آن پیش می آید. من این سرنگونی طلبی را میگوئم نا مشروط. سرنگونی در دید من مشروط است. من فقط سرنگونی را از زاویه دهنیت آنارشیستی می پذیرم. ولی کلا چون رژیم جنایتکار است، شورش مردم برای سرنگونی رژیم را اصلا نفی نمیکنم، و اگر پیش بیاید، از آن دفاع هم خواهم کرد، اما محدود، محدود تا شکلگیری دولت جدید. دولت جدید هم معلوم نیست چه ثباتی در جامعه بوجود بیاورد و مسئله ممکن است به جنگ داخلی بکشد. اما انتظارم از کسانیکه دست به قلم میزنند این است که سرنگونی را مشروط کنند و در مورد آن نظمی که بعد از آن می آید دیالوگ داشته باشند. بعضی ها میگویند دیالوگ باشد بعد از رژیم. من با این مخالفم. بعد از رژیم، اگر منطق و دید درستی وجود نداشته باشد، قدرت می افتد دست آدم کشها. از "انقلاب" فرانسه گرفته تا انقلاب روسیه تا سرنگونی حزب کمونیست تا سرنگونی شاه تا بهار عربی بنظر من بیان این قضیه هستند که نظم بعد از سرنگونی به اندازه خود سرنگونی مهم است.
یک مطلب دیگر در ارتباط با گروه کار مورد نظر شما، چون گفته اید فعالیت فراگروهی را هم در نظر دارید، یا به آن فکر میکند، میتوانید با عصر آنارشیسم کار کنید. اگر دقت کنید، در منوی وب سایت آنها، صفحه جنایات رژیم وجود ندارد. میتوانید به آنها بگوئید که این عنوان را به منو اضافه کنند و پروژه آنرا بدهند به شما. برای این باید با آنها دیالوگ داشته باشید. ممکن است بگوئید آنها فلان و بهمان هستند، که درست، ولی گروهای دیگر، بهتر نیستند. من اگر با آنها میتوانستم دیالوگ سالم داشته باشم از آنها میخواستم که نظرات منرا منعکس کنند، اما آنها جاده یکطرفه هستند و ذهنشان حول سرنگونی و شورش و قیام مسلحانه قرار دارد و به من بازخورد نمیدهند.
عصر آنارشیسم باگ دارند.
و اغلب فدائیانند:)
در مورد سرنگونی/انقلاب/جنگ داخلی و غیره ما تعیین کننده نیستیم.
اما می توانیم برای حمایت از مردم در هر کدام از مراحل، با ایجاد کلکتیو محلات کمک کنیم. مثل آنارشسیستهای سوریه...
من با بسیج مسلحانه ی مردم مخالف نیستم. دفاع مسلحانه از محلات و غیره. چیزی مثل روژاوا علیه داعش. هر آنارشیستی باید از خود دفاع کند!
با مُشت/چاقو/اسلحه و غیره را حاکمیت تعیین می کند. عمل/عکس العمل!
اما با جنگ مسلحانه چریکی از بالای سر مردم مخالفم.
آنچه زمان شاه داشتیم:)
البته کاملن برایم قابل فهم است اگر جوانان برخن شکنجه گران را شکار کنند...
در این مقطع هر کسی باید به هر نوع که بلد است مسلح شود.
در هر مرحله فروپاشی/انقلاب/جنگ داخلی هیچ آنارشی نباید بگذارد ذبح شود/ذبح کنندش!
با توجه به اینکه رژیم اسلامی مثل بلوک شرق سقوط نخواهد کرد و اسلامیستها خواهند جنگید چون منافع زیادی هم دارند:)
به نظرم خود مردم "طبقه متوسط" هم اغلب برای دفاع شخصی مجهز هستند.
باید کاملن هُشیار بود و هر جا شلوغ شد در کنار مردم نه پیشگام نه پسگام بلکه هم قدم با مردم رفت.
از به هدر رفتن/به خطر افتادن/به شکست کشیده شدنِ شورش -ها جلوگیری کرد.
ضد اقتدار گرایی جلوگیری از اقتدار هم هست بخصوص اگر این اقتدار قرار است روی پشتبام ها تک تیرانداز کار بگذارد!
قسمت اول:
تمام آن چیزهائی که گفتید درست است، ولی مسئله من این است که بفرض سرنگونی رژیم چه وضعی وجود خواهد داشت. در شرایط فعلی، امکان انقلاب آنارشیستی وجود ندارد چون اپوزیسیون اقتدارگرا دست بالا دارد. آنها حسابگر هستند، ما نمیتوانیم نباشیم. به وظعیت فعلی باید واقع بینانه برخورد کرد.
من دلیلی نمی بینم که وارد جنگی بشوم که برنده آنها اربابان من خواهند بود. به این فکر کنید:
نتیجه کار آن کسانی که در سرکوبهای قبل از سرنگونی شاه کشته شدند و یا علیل شدند، رژیم اسلامی بود که بسیار پلید تر از شاه هست. "انقلاب" فوریه و "اکتبر" روسیه، "انقلاب" چین و غیره هم حاکمیت اقتدارگرایان بود.
مسئله ای که باید حل شود این است که چطور میتوان بگونه ای تاثیر گذاشت که نتیجه کار بنفع اقتدارگرایان نباشد و موجب ارتقای ذهنیت آنارشیستی شود. اگر بگوئیم مهم نیست، مهم سرنگونی است، همان نتایج را خواهیم گرفت.
مطالبی که شما میگوئید تنها در شرایطی کمک است که ذهنیت آنارشیستی بوجود آمده باشد. این مطالبی را که گفتم، مشروط کردن سرنگونی، برای اپوزیسیون موجود نه تنها اهمیت ندارد، بلکه از آن متنفر هستند که توضیح میدهم:
- دولتهای خارجی منتظر سرنگونی، اگر سیاستشان سرنگونی بشود، خیلی خوشحال خواهند بود که قبل از پول خرج کردن و قبل از آگاه شدن مردم به جنگ قدرتها، شرایط به شورشهائی کشیده شود که رژیم می افتد و مردم نوکران آنها را بقدرت می رسانند. نمونه کشورهای بلوک شرق. یا حتی بدشان نمی آید که با خون مردم، در ایران رفرم بشود و دوستان خودشان قدرت بگیرند.
- مارکسیستها هم حتی به سرنگونی بدون آلترناتیو مشخص راضی هستند چون برای آنها روند تکامل مبارزه طبقاتی است. میگویند از مقدرات تاریخی بوده و تحول تاریخی بدون هزینه های انسانی امکان ندارد. البته حرفی نیست، بشرطی که هزینه دادن اول از رهبران شروع شود. رهبران هم هزینه بدهند، تشکل مارکسیستی ی باقی نمی ماند. هدف آنها مثل قبلی، استفاده از نارضایتی ها و گرفتن رهبری و بوجود آوردن دوت حزب مارکسیست هستند. هنوز هم کوتاه نمی آیند که بگویند اقلا، بین احزاب مارکسیست، یک دموکراسی باشد، بگوئیم دموکراسی مارکسیستی. جالب است که چنین ترمینولوژی ی ندارند.
ادامه دارد ...
- زیر چتری های رضا شاه هم از شورشها و سرنگونی ناشی از شورشها راضی هستند چون میدانند که ضدیت با اقتدار و غیره فعلا در ذهن مردم نیست و آنها شانس زیادی برای درست کردن احزاب و دولتهای خود و سرمایه گذاری، کار تولید کردن، نفت فروختن و خروار خروار کالا وارد کردن، دیسکو ساختن، از کنسرت پول درآوردن، سینما درست کردن و غیره خواهند داد. میگویند ما به جامعه جهانی می پیوندیم، با فرهنگ فعلی اپوزیسیون، مردم راضی هم خواهند بود.
- ناسیونالیستهای ضد امپریالیست، مارکسیستهای دموکرات، لیبرالهای چپ تر، اینها هم از شورش توده ها برای سرنگونی راضی اند چون آنها هم در فردای دموکراسی جای دارند و سرمایه گذاری میکنند. شاید یاد گرفته باشند که در این دموکراسی بهتر است حریف غرب و شرق نشوند تا نخست وزیرشان از طریق کودتا سرنگون نشود.
- تکلیف آنارشیستها چه می شود؟ خیلی روشن است. تمام جریانهای سیاسی بالا، دشمن درجه یک آنارشیستها هستند. چرا؟ میخواهند دولت بسازند، اقتدار داشته باشند و ما مزاحم هستیم. همین نازنین و یامین هزار صفحه در یک نشریه کاغذ سیاه کرده اند که بگویند چقدر آنارشیستها احمق هستند و مرتجع. مارکس آنها هم به باکونین در یکی از نوشته هایش گفته الاغ! همه آنها با هم متحد می شوند تا اثری از ما باقی نماند. حال اگر ما حساب و کتاب خودمان را نداشته باشیم، و به شورشهای مردم با نظر انتقادی نگاه نکنیم، در واقع قبر خودمان را کنده ایم و این اصلا به جلاد بودن رژیم ربطی ندارد چون سرکوب کنندگان نهائی آنارشیستها در روسیه ، تزار نبود، ترتسکی بود.
بنظر من این وضع فعلی است. با در نظر گرفتن وضع فعلی، بنظر من، تاکتیک ما باید فعلا برخورد انتقادی به اقتدار باشد، هم به رژیم، که کمتر احتیاج است چون همه میدانند، اما بیشتر به اپوزیسیون و امپریالیستهای جنگ طلب. با اینکار دو مسئله را حل میکنیم. ارتقای ذهنیت آنارشیستی، جلوگیری از خونریزی برای هیچ.
کمک به مبارزات مردم چطور؟ اگر کمک ما در سطح آنچه که اپوزیسیون اقتدار گرا هست باشد، چون اقتدارگراها دست بالا دارند، به اقتدارگراها کمک میکنیم. اگر بخواهیم در سطه ذهنیت آنارشیستی باشد، همانطور که ذکر کردم، باید این مسئله که چه نظمی بعد از این سرنگونی ها بیاید به دیالوگ اصلی تبدیل کنیم. میگویند اینکار باعث میشود که رژیم دوام پیدا کند. ولی استدلال درستی نیست، چون ما آنارشیستها قدرتی نداریم. اگر قدرت داشتیم، این تاکتیک به نفع رژیم بود. اما روند موجود بسیار تیره و تاریک است. من حاضر نیستم 500،000 نفر سوریه ای و جوانهای فریب خورده بمیرند که شاید، آنهم شاید اسد سرنگون شود، و شاید باز هم شاید یک نظم آنارشیستی ایجاد شود. حتی یک نظم بورژوا لیبرالی هم بوجود نیامد. در مورد روژوا در سوریه، وضعیت آنها در شرایط خاصی بوجود آمد. دولت سوریه به آنها خودمختاری موقت یا مشروط داد. جنگ "داخلی"، بخشا خارجی، شروع شده بود. درست یادم نمی اید چون دولت اسد گفت ما نمیتوانیم آنجا سرباز بفرستیم. این فرصت مناسبی بود و آنها اعلام خودمختاری کردند. حتی بعد از کم شدن خطرها و تهدیدهای ترکیه، گفتند که نطر ما در مورد سوریه این است که دولت فدرال و جامعه دموکراتیک باشد و نمیگفتند جدائی طلب هستند. اما حالا به وضع ایران نگاه کنیم. بلوجستان می افتد دست القاعده. کردستان دست بورژواهای کرد که حامی خارجی دارند، کم قدرتهایشان نه. اگر آذربایجانی ها هم جدا شوند، به احتمال زیاد تحت حکومت دولت آذربایجان فعلی خواهند بود. وضعیتی وجود ندارد که کلکتیوهای آنارشیستی بوجود بیاید. ما با آن شرایط فاصله زیادی داریم.
اینها پاسخ به سئوال بود.
منشا دیالوگ پروژه شماست. گفتید عصر آنارشیستها باگ دارند، فدائی اند. ولی استدلال من این بود که غیر آنارشیستها که بدترند. اقلا این "مارکسیستها" "آنارشیست" اند، دموکراتها که اصلا نه امپریالیسم می بینند و نه سرمایه داری و همشون یک ارباب دارند و معلوم نیست آن ارباب پشت صحنه چکاره هست. گرچه ما نمیدانیم که عصر آنارشیستی ها هم چکاره هستند چون دیالوگ نداریم.
بنظر من می اید که بعد از توضیحات بیشتر، حالا پروژه شما دوتا محتوا پیاده کرده، یکی جلوگیری از درجه خشونت کارکنان، دیگری تعقیب بعد از سرنگونی. در مورد دومی، من ذهنم به اینجا نمیرسد و چون سرنگونی را دور می بینم و تاثیر خودمان را کم، ئقتمان تلف می شود و تازه باید برویم سر سرکوبگران رژیم جدید! در مورد اولی، اگر در آن اعلام جرم نباشد، نباید مشکل باشد، باید دقت کرد و بعد ابزار ارائه هم مهم است.
باید گزینه ها را سبک و سنگین کرد.
قسمت دوم قسمت پایانی بود و ننوشتم قسمت دوم.
خانم رزا، اگر ته دلتان سرنگونی طلب غیر مشروط هستید، آنکاری را بکنید که به فکرش هستید. فقط قدم و قدم و با حساب شده و مستقل و همانطور که نمیگذارید مذکرها از شما سوء استفاده کنند، نگذارید که سیاسیون گرگ صفت هم شما را ابزار کنند. خوب و آرام و با حساب و هم نظری های جدی درست کارتان را پیش ببرید، اما پلهای پشت سر را خراب نکنید. من هم اگر عقیده ام عوض شد، اطلاع خواهم داد. اگر بحث سرنگونی مشروط من غلط هست، میتوانیم دیالوگ را ادامه بدهیم.
فکر کنم اطلاعاتی که از ایران میرسه میرود به ویکی:
متهمان نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران - ویکی پدیای فارسی
لیست بزرگی است، شامل عاملین، موسسات و محلها هم می شود.
نمونه ای کوچک از لیست آنها:
نام برخی از مسئولان (تحریم شده یا نشدهٔ) نقض کنندهٔ حقوق بشر در جمهوری اسلامی[۵۴][۵۵] عبارت است از:
سید روحالله خمینی؛ حوزوی (مرجع تقلید)، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران؛[۵۶][۵۷][۵۸]
سید علی خامنهای؛ حوزوی (مرجع تقلید)، رئیسجمهور در دهه ۶۰ و نیز دومین رهبر و ولی فقیه نظام جمهوری اسلامی ایران؛[۵۹][۶۰][۶۱][۶۲][۶۳][۶۴][۶۵][۶۶][۶۷][۶۸][۶۹][۷۰][۷۱][۷۲][۷۳][۷۴][۷۵][۷۶]
یوسف صانعی؛ حوزوی (مرجع تقلید)، عضو پیشین شورای نگهبان نیز و دادستان کل پیشین کشور؛[۷۷]سید عبدالکریم موسوی اردبیلی؛ حوزوی (مرجع تقلید)، رئیس پیشین دیوان عالی کشور و دادستان کل پیشین کشور؛[۷۷]
سید محمود هاشمی شاهرودی؛ حوزوی (مرجع تقلید)، رئیس اسبق قوهٔ قضائیهٔ جمهوری اسلامی ایران و رئیس پیشین مجمع تشخیص مصلحت نظام؛[۷۸][۷۹][۸۰]
سید ابراهیم رئیسی؛ حوزوی، دادستان کل پیشین کشور، داستان کل سابق دادگاه ویژه روحانیت، از اعضای هیئت مرگ[۸۱][۸۲][۸۳][۸۴][۸۵][۸۶][۸۷][۸۸][۸۹][۹۰][۹۱][۹۲][۹۳][۹۴] در اعدام دستهجمعی زندانیان عقیدتی-سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷، رئیس آستان قدس رضوی، رئیس قوه قضاییه؛[۹۵][۹۶][۹۷][۹۸][۹۹][۱۰۰]
سید مجتبی خامنهای؛ حوزوی، فرزند علی خامنهای؛[۱۰۱]
تقی گیوهچی (محمدتقی مصباح یزدی)؛ حوزوی، عضو پیشین مجلس خبرگان رهبری و نیز عضو پیشین شورای عالی انقلاب فرهنگی؛[۷۷]
حسن روحانی؛ حوزوی، رئیسجمهور حکومت جمهوری اسلامی ایران؛[۷۶][۱۰۲][۱۰۳]
علی قدوسی (داماد سید محمدحسین طباطبایی)؛ حوزوی، دادستان کل پیشین انقلاب اسلامی، مدیر پیشین مدرسه حقانی، عضو شورای عالی قضایی؛[۷۷]
این 10 تا بود، تا 176 می رود.
*
*
بعد در پائین داریم:
فهرست نام برخی از بازجویان و شکنجهگران جمهوری اسلامی
نوشتار(های) وابسته: دستگیری، زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی ایران و شکنجه دولتی در ایران معاصر
«شلاق میزدند که نماز بخوانیم».
عفت ماهباز، زندانی سیاسی در دهه ۱۳۶۰[۲۵۵]
«
»
اسدالله لاجوردی، عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی و نیز دادستان اسبق انقلاب تهران و رئیس زندان اوین و رئیس سازمان زندانهای ایران در دهه ۶۰؛[۲۵۶][۲۵۷][۲۵۸][۲۵۹]
حسن رحیمپور ازغدی؛ حوزوی، بازجو در دهه ۶۰، از استادان دانشگاه سپاه پاسداران (دانشگاه امام حسین) و نیز عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی؛[۷۷]
جواد عباسی کنگوری (نامهای مستعار: جواد آزاده و جواد آملی)؛ بازجوی پیشین ساواک[۲۶۰] و بعدها بازجوی وزارت اطلاعات و سپس یک نهاد امنیتی موازی؛[۲۶۱][۲۶۲][۲۶۳][۲۶۴]
داوود رحمانی، نخستین رئیس زندان قزلحصار تهران؛[۲۶۵]
محمد کچوئی، اولین رئیس زندان اوین در دورهٔ جمهوری اسلامی؛
حسین شریعتمداری، نماینده ولی فقیه در مؤسسه کیهان. وی به عنوان معاون اجتماعی وزارت اطلاعات، بازجوی برخی از زندانیان عقیدتی و سیاسی بود.[۲۶۶][۲۶۷]
محمدرضا نقدی، فرمانده پیشین بسیج.[۱۲۱][۱۲۲][۲۶۸] پرونده شکنجه شهرداران تهران (غلامحسین کرباسچی و مدیرانش) یکی از معدود مواردی بود که در ...
....
نتیجه کار آن کسانی که در سرکوبهای قبل از سرنگونی شاه کشته شدند و یا علیل شدند، رژیم اسلامی بود که بسیار پلید تر از شاه هست.
رزا: من اگر می مُردم یا معلول، طلبکارِ رژیم نمی شدم. چون خود خواهانِ انقلاب اجتماعی بودم. متاسفانه در دوران دهه 60 از نظر مالی مستقل و توانستم خودمختاری داشته باشم. در طی انقلاب بچه محسوب شده و تنها در چند راهپیمایی بودم.
پدرم هم همین محاسبات شما را آنوقتها داشت و در طی پروسه سرنگونی شاه موافق بختیار بود:)
اما آنقدر دمکرات بود که بگوید: خانم در را قفل کنی از پنجره بیرون می زنند!
او نمی دانست که در خیابان ها چه می گذرد و طوفانی بزرگ، "مرد طوفان" را با خود برد!
دلیل شرکتِ من در انقلاب آگاهی از انقلابات پیشین (کتاب/خاطرات شفاهی) بود.
نسلِ من و و بعد از من، خواست و باید شانس اش را امتحان می کرد!
همانطور که نسل پدران! اینکار را انجام داد.
لازم است بگویم که احتمالن خودِ شما نیز به خوبی می دانید که انقلاب دینامیزم خود را دارد و مثل تبدیل آب به بخار در 100 درجه (در شرایط اعلام شده)، در دورانِ بختیار دیگر فیتیله را هم پایین می کشیدیم نیز، دیر شده بود و آب به جوش بود!
خانم رزا، اگر ته دلتان سرنگونی طلب غیر مشروط هستید، آنکاری را بکنید که به فکرش هستید.
رزا: من 100% سرنگونی طلب هستم و بدون شرط!
علیه وضع موجود!
در تمام لحظات امکانپذیر علیه داعش/طالبان/رژیم اسلامی/بوکو حرام و بقیه چه دانشجو چه بچه روی کولم، همواره خواهان توجه جهانی، که نمی توان دست و پا قطع کرد/چشم در آورد و اینطرف آب گفت: نسبیت فرهنگی! جهانیان می بایند سیاستمداران/سران رژیم را به اینطرف آب ممنوع کنند.
تمام فراریان را بپذیرند و همبستگی جهانی با مردم ایران داشته و بجای حکومت، با مقاومت مردم/ زنان باشند چرا که حقوق بشر، نسبیت فرهنگی ندارد.
مسئله ای که باید حل شود این است که چطور میتوان بگونه ای تاثیر گذاشت که نتیجه کار بنفع اقتدارگرایان نباشد و موجب ارتقای ذهنیت آنارشیستی شود. اگر بگوئیم مهم نیست، مهم سرنگونی است، همان نتایج را خواهیم گرفت.
مطالبی که شما میگوئید تنها در شرایطی کمک است که ذهنیت آنارشیستی بوجود آمده باشد.
رزا: اگر شورش/قیام/انقلابی در حال وقوع باشد، کسی نتیجه ی کار را نمی داند. می توان حدس زد!
آنارشیستهایی که من می شناسم همیشه در این مراحل با جفت پا در آن پریدند! اما گلدمن حتی در پیری بود که به به همبستگی اسپانیا رفت. از مردان آنارشی هم هر کجا بوی شورش می آمد حظور داشتند؟
انقلاب/شورش/قیام اقیانوسی که هر آنارشی را فرا می خواند که به آب بزند:)
مطالبی که من می گویم در همه شرایط است. کمک و همیاری متقابل بخصوص در شرایط بحرانی است که باعث نجات گونه ی ما شده؟
به ذهنیت آنارشی محدود نیست؟
در شرایط بحرانی کلکتیوهای محلی/شوراها می باید! نه تنها برای تقسیم زمین! خودگردانی کارخانه! کلکتیوهای محلی نه فقط برای گونه ی ما؟ من یادم است که یکی از بچه ها همان اوایل می گفت باید برای باغ وحش ها هم غذا برد!
ما بچه ها بودیم در صف نفت و نان؟ ایده داشتیم و تفکر می کردیم:)
نباید منتظر "ذهنیت آنارشی" بود!
باید با آن همراه شد؟
به محض داشتن نیرو باید بسوی زندانها رفته و گروگانها را آزاد کرد؟
حال اگر ما حساب و کتاب خودمان را نداشته باشیم، و به شورشهای مردم با نظر انتقادی نگاه نکنیم، در واقع قبر خودمان را کنده ایم و این اصلا به جلاد بودن رژیم ربطی ندارد چون سرکوب کنندگان نهائی آنارشیستها در روسیه ، تزار نبود، ترتسکی بود.
رزا: چه نظر انتقادی به شورشهای مردم؟
مردم علیه اقتدارِ می شورشند:)
آنارشی هم عاشق این شورش اند:)
ما باید "مشروط" علیه سرنگونی تزار باشیم چون ممکن است نهایتن گیرِ ژنرال تروتسکی بیفتیم؟!
منطقی تر این است که مثل ماخنو سازِ خودمان را کوک کنیم!
همزمان با تلاش برای سرنگونی تزاز، با حمایت از شوراها و ایجاد ساختارهای غیر هیرارشیکال در پروسه ی سرنگونیِ تزار، قبرِ حاکمیتِ دولتِ مارکسی/شاهی/"لیبرالی"/سرمایه داری و بقیه را بِکنیم!
شانسِ ما در مشارکت است در سرنگونی و درپروسه ی آن، ایجادِ ساختارهای خودمان، تا تضمینی باشد این ساختارها، برای حاکمیتِ جمعیِ مردم؟
تزار حاکم باشد که تحملِ شورا ندارد؟
و اصولن تمام این مسائل به سرنگونیِ اقتدارِ حاکم وابسته است؟
بنظر من این وضع فعلی است. با در نظر گرفتن وضع فعلی، بنظر من، تاکتیک ما باید فعلا برخورد انتقادی به اقتدار باشد، هم به رژیم، که کمتر احتیاج است چون همه میدانند، اما بیشتر به اپوزیسیون و امپریالیستهای جنگ طلب. با اینکار دو مسئله را حل میکنیم. ارتقای ذهنیت آنارشیستی، جلوگیری از خونریزی برای هیچ.
رزا: بنظر من نگاهِ انتقادی به اپوزیسیون و همزمان تلاش برای سرنگونی!
با جلوگیری از جنگ خیلی موافقم. اگر جنگ ایران/عراق نبود، رژیم نمی توانست خود را اینگونه تثبیت کند. بخش بزرگی از چپ ایران را هم (نگهداری ها) را هم به جبهه کشاند.حتی مجاهدین هم نیرو فرستادند و یادم است که برخی کت بسته دستگیر شدند. مائوییستها هم ناسیونالیسم شان گُل کرده بود آنروزها، در درکه و کوهستانها وقتی همه دستگیر/سرکوب شده بودند با گروههای 60 نفری شعار می دادند "آبادان-آبادن! شهر خونین...) قبل از خرداد 60 بود! بعدش زدند به آمُل چریکی:)
جلوگیری از خونریزی؟
گروه گروه به جبهه جنگ رفتند را چگونه بشه جلوگیری کرد؟ وقتی با یک کلید بهشت روی مین می رفتند؟
من در فرودگاه نوجوان و جوانانی دیدم که روی پتو نشسته بودند با رهبری هادی غفاری، بروند علیه اسرائیل هم بجنگند!
رفته بودیم مسافر از خارج را بیاوریم. به من و مادرم بدلیل حجاب گیر داده بودند. پدرم با تلخی گفت: بهتر است بروند از این مملکت، قبل از کُشتنِ همه ی ما!
سالهای بعدی در خارج بدنبال بایکوت تسلیحاتی هر دو طرف بودیم تا جنگ تمام شود. هم رد ایران و هم در خارج بسیاری فهمیدند که دلالانِ اسلحه تنها برنده ی جنگ ایران/عراق هستند/بودند.
تا بلخره جام زهر را سرکشید و عزرائیل به کمک رسید:)
من حاضر نیستم 500،000 نفر سوریه ای و جوانهای فریب خورده بمیرند که شاید، آنهم شاید اسد سرنگون شود، و شاید باز هم شاید یک نظم آنارشیستی ایجاد شود.
رزا: انقلاب سوریه علیه اسد شروع شده بود. اسد بسیاری از شرایط بانک جهانی را پذیرفت و مردم به خاک سیاه نشستند و مردم شورشیدند. بعد بشدت سرکوب شدند.
من خیلی از اول در جریانشان بودم و دنبال می کردم. پناهجویان سوری از همان ابتدا از ایرانی متنفر بودند. آنها از بمبهای بُشکه ای و دخالت حکومت ایران می گفتند. بعد ها بتدریج خود ایران هم اعتراف کرد که قبل از هجومِ داعش، در سوریه در حمایت از اسد، نقش داشته.
با پودر شدنِ ژنرال سلیمانی اغلب سوری ها آسوده شدند!
همان ابتدای شورشها، آنارشی یا مارکسی های سوری از خارج هم که بودند، خودشان را رساندند. تلاش داشتند وضع غذایی/بهداشتی محلاتِ شورشی را کمک کنند.
وقتی داعش آمد بسیاری جوانان را جذب کرد. دقیقن مثل عراق/موصول شد.
داعش مثل کفتار بر باقیمانده ی مقاومت علیه اسد چنگ انداخت.
مردم میانِ حکومت اسلامی -داعشی /اسد-ایران و بمبهای بُشکه ای گیر کردند. کوچ کردند و بیش از یک میلیون به اینجا آمدند و هنوز هم در میان پناهجویان داعشی/شکنجه گرانِ اسد بُشکه ای لو میروند...
در مورد روژاوا هم خوشبختانه مردم مسلح شدند و جلوی داعش را گرفتند و حتی برای فتح موصول/رقه... هم با اعتلاف، داعش را بیرون انداختند. فعلن بخشی کله پوکهای داعشی را ترکیه در آب نمک نگهداشته تا هر چند وقت به جانِ کُردها بیندازد!
این داستانِ سوریه/داعش!
رژیم ایران دارد از سوریه شدن می ترساند! در حالی که خود نقش مهمی در "سوریه" ای شدنِ سوریه داشته.
راه حل هم همان روژاوا است. مسلح کردنِ مردم. کلکتیوهای محلات کمک جهانی و همبستگی...
همانطور که افسرانِ سنی مذهبِ بیکار شده ی بعثی داعش را در موصول، ابتدا با آغوشِ باز علیه حکومتِ مرکزی (شیعی/ایرانی) پذیرفتند و بعد فهمیدند عجب غلطی کردند، همانطور هم برخی جوانانِ سوری در ائتلاف علیه اسد، همان گُه را خوردند و پشیمان! عده ی زیادی پناهجوی اینجوری اینجا داریم!
آیا برای ایرانیانِ سرنگونی طلب هم فقط دو راهیِ داعش/حکومت مرکزی وجود دارد؟
خطر حمله ی طالبان ممکن است باشد اما داعش افول کرده فعلن!
خانم رزا، ممکن است شما درست میگوئید. ممکن است چیزهائی میدانید که من نمیدانم، یعنی وجود ایرانی های آنارشیست آماده درست کردن کلکتیوهای مسلح، و توانا برای بقا و نگه داشتن مناطق تحت کنترل خود. چون من نمیدانم، نمی توانم نظری غیر از آنچه که گفتم بدهم. قضاوت من بر اساس اطلاعاتم از وضعیت روحی معترضین است که معمولا می شود از طریق شعارهای سال 98 حدس زد و خبرهای دیگر در نقاط حساس ایران گرفت.
در مورد روژاوا هم، کوبانی نمیتواند معیار باشد چون با جنگ با سوریه استقلال نگرفتند، در حال شکست خوردن بودند و ارتش آمریکا اگر عایش را بمباران نمیکرد، نمیتوانستند شهر را نگه دارند و عایش نصف شهر را گرفته بود. قبل از حمله ترکیه هم اگر روسیه و ارتش اسد نبود، ترکیه آنجا را هم گرفته بود. اینها درک من از موقعیت آنجا از طریق خبرهاست، از جمله خبرهای خود دولت روژاوا. این مقاله ویکی هم چکیده خبرهائی است که من میگرفتم:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C
مطمئنن اگر درک شما از شرایط درست باشد، جای امیدواری ست.
ممنون
اما حالا به وضع ایران نگاه کنیم. بلوجستان می افتد دست القاعده. کردستان دست بورژواهای کرد که حامی خارجی دارند، کم قدرتهایشان نه. اگر آذربایجانی ها هم جدا شوند، به احتمال زیاد تحت حکومت دولت آذربایجان فعلی خواهند بود. وضعیتی وجود ندارد که کلکتیوهای آنارشیستی بوجود بیاید. ما با آن شرایط فاصله زیادی داریم.
رزا: متوجه هستم که "تمامیتِ ارضی" ایران در خطر است!
حکومتِ مرکزی سیستان/بلوچستان را کنیز دارد و بقیه صیغه یا عقدی!
به محضِ نشانه ای از کم شدنِ اقتدار، همه خواهانِ طلاق:)
در مورد سیستان/بلوچستان بعید نیست. کُردها بیشر جذب روژاوایی ها خواهند شد؟ اقلیم بشدت پُرو ایران است؟!
آذری ها هم اغلب برای تفریح آطرف آب میروند و وضعیتِ آذربایجانِ "آزاد شده" از شوروی را میبینند و طبیعی است که دوهوایی شوند!
خوب که چه؟
بشین و زندگی کن و مُدارا؟
اقلا بالای سر بچه ها پدر است! اقتداری که خانواده را محکم بر سر جایش نشانده:)
ولی به نظرم این کشورِ گسترده با اقوام و زبان و ادیانِ گوناگون با زور و اقتدارِ مرکزی بر سر پا مانده. اگر اقتدار مرکزی سرنگون نشده و نهایت فدراتیو/ حداقل دمکراتیک اداره نشود، چیزی بجز یک عده معتاد در سیستان/بلوچستان نخواهد ماند. آذربایجان حتمن جدا خواهد شد. کُردها نه همین الان سالها است که به کردستان می اندیشند. عربهای ایرانی هم که علیه عربهای صدامی جنگیدند، فهمیدند اصلن شهروند که نیستند بلکه گاوِ شیرده حکومتِ مرکزی و تهران اند...
برای خاطر "حفظِ تمامیتِ ارضی" هم باشد، باید طرفدار حداقل "دمکراتیزه" شدنِ رابطه مان با خلق های ایران بود. و این تغییرِ رابطه تنها با سرنگونیِ حکومت اسلامی مُیسر است چون اگر همینطور پیش برود با اولین هجوم القاعده به بلوچستان، مردمِ منطقه مثل موصول و جریانِ حمله ی داعش، با آغوشِ باز، علیه حکومتِ مرکزی، القاعده را استقبال خواهند کرد.
بحث سرنگونی مشروط
رزا: من مبحث شما را نمی فهمم! مشروط به چه؟
من سرنگونی هر اقتداری را حمایت می کنم!
هرگز هم به هیچ زنی نگفتم: بنشین و زندگی و مُدارا کن تا من برایت خانه ی امنِ زنان بسازم!
جنبشِ زنان در پروسه ی حرکت، خانه های امن زنان را در کنارِ مبارزه علیه مردسالاری بوجود آورد! مردان دمکراتیزه نشدند، برایمان خانه امن بسازند!
ما در پروسه ی سرنگونی امکانِ برپا ساختنِ کلکتیوها/شوراها را داریم؟
همین ساختارها نیز می توانند با اقتدارِ آینده روبرو شوند و حاکمیتِ بعدی را کم/بی اقتدار کنند؟
ما می توانیم در خارج کلکتیوهای خود را برای حفظِ خود داشته باشیم و مزارع از تولید به مصرفِ محدود؟ مزارع ارگانیک!
اینها هم از دهه 70 در مبارزه ایجاد شدند و خانه های خودگردان و غیره!
چگونه در حکومت اسلامی که سفره ی مُشترک غذا در زندان را تاب ندارد و کمونیستی می داند، می توان شورا زد؟
حفظِ نظم موجود زیر سایه ی حکومت اسلامی هیچ توجیهی ندارد!
علیه نظم موجود پرسپکتیو رهایی را در بطنِ خود دارد؟
می توان هم سناریو های مخوفی را تصور کرد مثل سوریه ای شدن اما در کنار سوریه، قلبِ روژاوا می تپد؟
ما با این تعدادِ کم شاید اما بتوانیم جیاپاس/روژاوا/ اسپانیا و سناریوهایِ امیدبخش را متحقق کنیم؟
کمونِ پاریس هم 72 روز بود!
من 3 سال آزاد زیستم. ممکن بود هزینه ام برایِ این سه سال خیلی بیشتر می بود!
تلاش برای پرواز همواره با ما خواهد بود اگرچه بسیار هم سقوط کردیم.
در قفس بودن البته کاسبکارمان کرده؟!
باید اگر در باز شد بیرون جهید!
هر چه بالا تر بهتر!
اطلاعاتم از وضعیت روحی معترضین است که معمولا می شود از طریق شعارهای سال 98 حدس زد و خبرهای دیگر در نقاط حساس ایران گرفت.
رزا: مثلن چه شعارهایی؟
زنان هم علیه تزار شعار دادند برای نان! نان!
شعارهای سال 98 بنزین بود!
خوب که چه؟
شما در دیپرسیون باشید، مردم هم باید اختمالن باشند؟
وضعیت روحی معترضان 98 این است که از تعرض جنسی در زندان معترض هستند!
این وضعیت روحی اعتراض است و نه مدارا/شرم/حیا/خجالت...
در حال شکست خوردن بودند و ارتش آمریکا اگر عایش را بمباران نمیکرد، نمیتوانستند شهر را نگه دارند و عایش نصف شهر را گرفته بود. قبل از حمله ترکیه هم اگر روسیه و ارتش اسد نبود، ترکیه آنجا را هم گرفته بود.
رزا: خوب بمباران همیشه بود؟ چرا عایش/داعش همان ابتدا شکست نخورد؟ "مادر بمب " ها را روی سر طالبان انداختند در افغانستان! آنها هنوز هستند:)
فعلن که روژاوا وجود دارد. از بین هم برود بذری که در منطقه کاشت در ذهنِ آیندگان خواهد ماند؟
زنانی که داعش را بیرون کردند:)
خانم رزا ممنون. به کامنتهایتان فکر خواهم کرد. مرسی.
خانم رزا، سئوالات و مسائلی زیادی در کامنتهای خود مطرح کردهاید. من برای تمام آنها پاسخهای خاص خودم را دارم، اما دو مطلب را مهمتر از بقیه میدانم که به آن می پردازم.
به دیپرس (افسردگی) داشتن من اشاره کردید، من چنین احساسی نمیکنم. سرحال و امیدوار به زندگی هستم.
حال به قسمت اجتماعی نه خصوصی بپردازم، اصل اختلاف من و شما فکر کنم بر سر نوع سرنگونی است. من فکر میکنم که مشروط کردن سرنگونی رژیم کار درستی است و آنرا بدینصورت مشروط میکنم: آنارشیستها برای سرنگونی رژیم نباید با دولتهای دیگر همکاری کنند، نباید با سازمانهای جاسوسی آنها همکاری کنند، نباید با سرمایه دارها همکاری کنند، نباید با مردسالاران همکاری کنند، نباید به ابزار آنها تبدیل شوند. این ایده چه ایرادی دارد؟ من ایرادی نمی بینم.
این ایده چه ایرادی دارد؟ من ایرادی نمی بینم.
رزا: خیلی ایراد دارد!
آنارشی ها همواره با دولتها ساخت و پاخت دارند! دستشان دردست سازمانهای جاسوسی و در جیبِ سرمایه دارها است!!!
آنارشافمینیستها نیز از رهبرانِ ماچو رهنمود مبارزاتی می گیرند:)
به نظرم مواضع تاکنونیِ اعلام شده ی شما در حفظ نظم موجود است؟!
مبادا خونریزی شده، اقوام از حکومت مرکزی جدا شده و ایران سوریه ای!
در تعجبم اینجا چکار می کنید با اسامی مختلف مثل توده ایها تاکتیک میزنید؟
دقیقن چه می خواهید؟
تحملِ اقتدار تزار را، از ترسِ تروتسکی؟
تحمل جاعش ایران را، از ترسِ سوریه ای شدن؟
...
اینجا ما سرنگونی طلب هستیم!!!
به انقلاب اجتماعی می اندیشیم!
و مشعل راهمان اسپانیا/جیاپاس و روژاوا است:)
خب، من با این نظر شما موافق نیستم:
آنارشی ها همواره با دولتها ساخت و پاخت دارند! دستشان دردست سازمانهای جاسوسی و در جیبِ سرمایه دارها است!!!
شما میتوانید این راه را بروید. من نمی روم.
چون اصل بحث از پروژه شما شروع شد و پیشنهاد گروه کاری دادید، منهم خواستم ببینم که در این فعالیتهای فراگروهی به اقتدارگراها باید اتکا کرد و از آنها کمک گرفت یا نه. حال که معتقدید میتوانید، من نمی توانم با شما در این مورد همکاری کنم.
در مورد نظر من نوشته اید:
"به نظرم مواضع تاکنونیِ اعلام شده ی شما در حفظ نظم موجود است؟!
مبادا خونریزی شده، اقوام از حکومت مرکزی جدا شده و ایران سوریه ای!"
من فقط به سرنگونی آنارشیستی رژیم ایران و رژیمای دیگر اعتقاد دارم، معتقدم که نباید برای قدرت گیری اقتداری دیگر هزینه داد، باید برای جنبش توده ای آنارشیستی کار کرد. تمام کامنتهای من با این طرز فکر نوشته شده است. اگر این درک شود، کامنتهای من تفسیرهای شما را نخواهد داشت.
سلام و درود مجدد!!
چند روزی بود مشغول کار بودم ، و از بحث دور شده بودم،
خوشبختانه، رزا مثل همیشه کم نیاورد،
بنطر من از طرفی،نمیتوان آنارشیست بود و از طرف دیگر طرفدار تمامیتخواه ایران پر گهر این تضاد قابل حل نیست،
می ترسم، فردا چیزهای دیگری از سخنان ناشناس، تازه اشنا بیرون بيايد،
ارابهای جنگی، کوروش کبیر، و هنر فقط در دستان ایرانی،،
و یا سرنگونی مشروط، حرف ها و حدیث های ندیده و نشنیده، و یا تکراری،
در آینده سعی خواهم کرد، بحث را بیشتر دنبال کنیم
خانم رزا، حتما نباید به یک نتیجه برسیم. آشنا شدن با دیدگاه ها به ما کمک میکند، بمن که خیلی کمک میکند. من بسهم خودم دیگر چیزی برای گفتن ندارم. خوب و شاد و سرحال و تندرست باشید.
به ناشناس محترم. بحثها هست و شما میتوانید با حوصله بیشتر مطالعه فرمائید تا پیش قضاوتی نکنید. زحمت دارد ولی بی رنج گنج میسر نمی شود.
همگی خوب و سلامت باشید.
رزا: در تعجبم اینجا چکار می کنید با اسامی مختلف مثل توده ایها تاکتیک میزنید؟
دقیقن چه می خواهید؟
تحملِ اقتدار تزار را، از ترسِ تروتسکی؟
تحمل جاعش ایران را، از ترسِ سوریه ای شدن؟
رزا: در بحت یا دیالوگ مُهم است صداقت و انسجام فکری؟
شما با اسامی مختلف در این بلاگ کامنت گذاشته و گاهی در ایمیل زن و بعد مرد شده، گاهی آنارشی، گاهی ضدِ آن! گاهی از داخل، گاهی از خارج... و تاکنون هر کاری که بوده برای جلب نظر انجام داده اید؟!
من از شما می پرسم که دقیقن اینجا چه می خواهید؟
از نظر خودم اینکار اخلاقی نیست. چون من هرگز هیچکجا کامنت یا پیامی نمی گذارم که به آن نوشته اعتقادی نداشته باشم، یا خودم را با جنسیتی دیگر از آنچه هستم معرفی نکرده و به سطر سطر نوشته هایم باور دارم و مسئولیتِ آن را نیز به عهده گرفته ام.
من چه خوب یا بد، دارای یک شخصیت هستم. اما قبول می کنم که افرادی دارای چندین شخصیت را که به چند پارگی مغز گرفتارند...
اما مورد شما به نظرم پاتولوژیک نبوده بلکه سیاسی می باشد.
در این صورت نمی توان به شما اعتمادی داشت.
بسیاری رفقا تاکتیکهای جناح های راست را تجربه کرده اند! در زندانها و در میان مردم.
که به اصطلاح حرف بکشند و یا الکی ایجاد بحث کنند مثلن در تاکسی تا استدلالهای دیگران را به چالش کشیده و گزارشهای میدانی به تشکیلات ارائه دهند. حتی چگونگی اینکار در سازمانها و گروهها تعلیم داده می شوند یکی راست، دیگری چپ خود را به نمایش بگذارند و در معابر جلوی دانشگاه و بر سر بساط کتاب در بعد از انقلاب آنوقتها!
من همان زمانها از اینکار امتنا می کردم و کماکان اعتقاد دارم که اینکار دورویی است در مقابل دیگری.
مبنای هر دیالوگ بر اساس اعتماد است. و من هم علاقه ای ندارم با افراد چند چهره به بحث بنشینم.
رفقایی که برای این تریبون می نویسند یا کتاب، لینک، معرفی فیلم و غیره دارند می دانند افکار من چگونه است و هر روز رنگ به رنگ نمی شوم و اینهمه مبنای اعتمادی است که در این چند دهه با مخاطبین بلاگ بوجود آمده و دوست یا دشمن حدودن می دانند که با چه فردی مواجه اند؟!
این به آنارشی ربط ندارد بلکه یکی از اصول اخلاقی است که اگر فرد از چند شخصیتیِ پاتولوژیک رنج نمی برد، از او انتظار میرود که با عقاید واقعی و با شخصیت واقعیِ خود وارد رابطه بشود؟!
در مورد شما اما اینطور نبوده و با چند شخصیتی/چندجنسیتیِ نمایشی طرف هستیم که با پروفایل های گوناگون، گاهی چپ و گاهی راست!
از شما می خواهم به این نمایش پایان دهید.
سرِ کار گذاشتنِ دیگران شاید شما را ارضا کند و به لذت برسید اما برای من و رفقایی که می خوانند، اتلاف وقت و انرژی است.
به نظر خودم شما فردی تنها هستید و اعمالتان نه از کین! بلکه تنها برای جلب نظر می باشد.
ببینید علایق تان چیست و گروه مناسبِ خود را در ورزش، موسیقی، ادبیات یا سیاست پیدا کرده و با صداقت و با شخصیت اصلی خود در رابطه با جمع ها وارد شوید. محتمل دوستانِ خوبی یافته و باقی عمر را در غربت به شادی خواهید گذراند.
سرِ کار گذاشتنِ افراد با نمایشی غیر واقعی از خود، گذرا خواهد بود و هیچوقت باعث رابطه ای طولانی و انسانی نخواهد بود و دیر یا زود افشا شده و طرد می شوید.
طرد شدن نه بدلیل اختلاف عقیده بلکه بدلیلِ بازیگریِ شما در نقشهای گوناگون محتمل است.
اینجا نیز به اسم "آنارشیستی مثل شما" شروع کردید!
قبلن "رهگذر" پیشتر اسمی دیگر و هر کدام با عقایدی متفاوت!
من راستش دیگر تمایلی به ادامه ی بحث با شما را ندارم.
از رفقا نیز می خواهم بدلایل امنیتی بسیار مراقب باشند.
امروز هم لینک به سایتِ شما را حذف می کنم.
نه بدلیلِ اختلاف فکری بلکه مسئولیتِ احتمال ضربه خوردنِ فردی بدلیلِ مراجعه به لینکِ سایتِ شمااز نظر اخلاقی درست نیست.
امیدوارم در آینده از استفاده از متد کنونی صرفنظر کرده و "خود" باشید بجای بازیگرِ نمایش!
این کارِ شما کلاهبرداری اخلاقی است و نه تنها با آنارشی بلکه با هیچ ایده ای جور نیست.
خوش باشید.
رزا جان ما اینجا کار شاقی انجام نمیدیم، ما نه ب دنبال چنچ دولتها هستیم، و نه دنبال قدرت ما در حد توان روشنگری خودمان و دوستان صمیمی، که توان خرد جمعی هستیم، کم نبودند انسان هایی که ب دنبال منافع شخصی بودند و خودشان و یا تیز بینی رفیق با ارزش خودمان رسوا و عصا خود را بر داشت و رفت دنبال،،،، خوشگذارنی،خودشان، یکی با هزار ترفند از رفقا پول قرض گرفتن و ناصادقانه بالا کشیدن، یکی دنبال کیش شخصیت آن یکی هم برخورد های فرصت طلبی خود روزگار میگذارند، ولی همانطور که رزا جان مطرح کرد هیچ لزومی ندارد، که هر دقیقه لباسی عوض کنی و نان را ب نرخ ثابت بخوری،گویا اینجا دارن انقلاب میکنند و انها عقب ماندن
من از اول نوشتم، صداقت، اعتماد، گویا هر دو برای اشنای هزار چهره بد مفهوم و ناروا بود،
ما همواره مطرح و بازداشت گفتیم و باز هم تکرار میکنیم،
صداقت و اعتماد مفهوم ساده و رسا دارد، شرط صداقت برخورد جدی با مسائل است، این آسان ترین توضیح یک رابطه سالم است،
مرسی رفیق جان:)
رود هم در رفتن و حرکت، شفاف می شود!
باید از این مَجازی و آدم های تقلبی گذر کرد!
با تلاشِ مداوم برای تغییرِ خود، و پس تغییر شرایطِ موجود...
ما نمیدانیم چه شده که یکی بنام توده ی خاطرات ما را در ارشیو خودش میگذارد، بعد توضیع میدهد که ما هیچ منافع مشترک با آنارشیسم نداریم، و در ادامه میگوید، که ما حتا یک کلمه ان را هم قبول نداریم، خود من تا ب حال ماندم که جه انگیزه ی وجود دارد ، تا این آدمها اینگونه برخورد، میکند این جماعت نمیدانیم دنبال چی هستن نمونه مشخص این اقا، خودش سرکاری گداشت، و کلی از این شاخه و ب ان شاخه تا بتواند ب خیال خود ما را تخلیه اطلاعاتی کند، و دیگر نمیدانند، این حنا رنگی ندارد، با قبول مثال رود و شفاف شدن من اضافه میکنم دریا با صلابت خاصی خص و خاشاک را در موج عظیم خود از خود جدا و آرام میگیرد، هرچند خس و خاشاک هم مثالی خوبی نیست، خس و خاشاک هم در اروپا ارزش مصرفی دارد،
:)))))))
People Without Faces (documentary about Zapatistas, Russia-Mexico, 2016)
https://youtu.be/NqlZOa7DMiU
خرداد ۱۴۰۰ – هستهی سرخ علیمُسيو
نفی «انتخابات»
نفی «انتخابات» گامی کوچک ولی ضروری برای تقویت میدانهای واقعیِ مبارزه
https://www.tribunezamaneh.com/archives/267854
با سلام درود رزا جان،خوبی عزیز، دلمان برات تنگ شده بود!!
خوب مقاله بالا را خواندم آن هم دو بار، بد نبود، ولی برای ما که واقعآ دستی حدوا در آتش داریم ننیتواند کافی باشد،
از طرفی هم برای مردم اکتیو ایران هم زیاد نمیتواند، راهگشا باشد
چرا که آنها ب خوبی میدانند، را دراز مدت مبارزه با رژیم ایدولوژیک و سرکوب گر در دل جامعه بدون تشکیلات کاملا مخفی نمیتوان حداقل مبارزه را ب جلو برد، ان تعد کم هن میدانند ، مبارزه مدنی و آشکار و علنی همش کشک است، ما دیدیم که با آنها چگونه برخورد کردند،چون رژیم ب خوبی میداند، مبارزات فردی و قهرمان شدند و تجمع امضاء برای استفاء رهبری چه در انتطار آنها بوده واست، و از طرفی هم برای مردم ستم دیده چه پیامدهای دارد،
خوب نوسنده اقا مسیو، و شرکا، گویا بدون جمع بندی واقعی و بدون برخود منطقی و طبقاتی با مقوله خود انتخاب و انتخابات که خود معنای پاسیو بودن توده مردم جهان هستی در کل دنيا ب واقع بدون پرداختن ب ان زیر آبی میزند آگاهانه و ناآگاه از نطر تاریخی و طبقاتی بطور جدی گذر میکند، تمامی بدبختی و نگران بودن مردم از این تونل مخوف گیر کرده و راهی دیگ میسر نیست،
رزا جان !!
اصلا برای رژیم ایران ب غیر از خودی ها که دقیقا من نمیدونم چند درصد هستن که همیشه در سرکوب و رای گیری زور گیری دست بالا را دارند، در کمک بر رژیم آماده در همه عرصهها حاضر هستن،
اگر کمی دقت کنیم همه شعبده بازی های رژیم در ۴۲ سال چه اونهایی که در زور گیری اشتراک داشتن و چه نداشتن، در زندگی اجتماعی و روزمره امروز اتفاقاتی عجيب و آشکار رقم خورده، سال ۱۴۰۰ تعداد زیادی مردم ایران فقیر شدند، و خود رزیم ایران ب خوبی میدانند، که اگر رژیم یکدست و چه در حوزه رهبری سرکوبگر متحد یکپارچه نشود حاکمیت خود را از دست خواهد داد، انتخابات هم ب ظاهر کشک است، انتخابات فرصتی خوبی برای رزیم که بتواند سازماندهی خودشون در همه ارگانهای سرکوبگر بدون عدم وقت ب جلو ببرد، ریسی و شرکا همش بازی مسخره ی بیش نیست رژیم تما سعی خودشون خواهند کرد تا مشتبی پسر خامنهای را آماده رهبری و سرکوبی شدیدی در همه جامعه میسر کند برای رزیم هیت حاکمه ب رهبری مشتبی مهم نیست که هزاران هزار کشته شوند، در میان غرب و همه کشورهای عربی موافق این سرکوب عظیم هستن، برای عربها مهم بودن از زوایه اسلام که سرپا بماند، برای غرب هم عدم پا گرفتن جنبشهای انقلابی است، اصلا برای غرب مهم نیست که ایران سلاح هستی داشته باشند،
چرا که اتفاقا داشتن اتم برای غرب خیلی مهم است، بخصوص علیه ترکیه و عربها ،
مانده مردم مادامی که یکپارچه و سازماندهی منطقی و مهمی که علیه رزیم نداشته باشند، رژیم حتا ۲۰ یا ۲۵ درصد هم در شعبده بازی اشتراک داشته باشند کافی است،
در ۴ سال بعدی هم امکان دارد اصلا شامورتی بازی انتخابات را خواهند برداشت،
در حال حاضر طبقه متوسط مخالف رژیم هستن ولی برای سرنگونی رزیم حاضر نیست، بها پرداخت کنند،
جوانها هم تعدادشون کم است و عاصی از رزیم و بدون پشتوانه زحمتکشان و کارگران همیشه سرکوب شدند،
کارگران و زحمتکشان هم هنوز نای حرکت همه جانبه ندارند
مردم ایران تا یک لقمهای نان برای خوردن دارند، یک قدم جلو نخواهند، بر داشت،
پیروز باشید
3>
ارسال یک نظر