۰۶ مهر، ۱۳۹۳

معرفی ترجمه ی کتاب فیمنیستی آدمخوار و ساحره: بدن و انباشت اولیه از سیلویا فدریچی

معرفی ترجمه ی کتاب فیمنیستی آدمخوار و ساحره: بدن و انباشت اولیه از سیلویا فدریچی به زبان آلمانی

رزا: اینکه جادوگران، ساحره ها، قابله هایی که روشهای سقط جنین را می شناختند و در وقت بیماری با درمان بدن زنان و کودکانشان آشنا بودند، در همان ابتدای خواندن ادبیات فیمینیستی روشن بود. هم اینکه جشن سالیانه ی  ساحره ها در اروپا و به بزرگداشت یاد 200هزار خواهران ساحره مان که در آتش کلیساها سوختند...
در نظام پدرسالار/مردسالار کماکان جادوگر فحش است و منفی.
همانگونه که زنان سلیطه کماکان (و حتی متاسفانه در گفتگوی بین زنان) فحش محسوب میشود.
باری
کتاب سیلویا فدریچی که از جنبش اوپرایست ها (کمونیستهای ضد حزب و به اصطلاح کمونیست شورایی، مخالف غایتگرایی متریالیسم تاریخی، موافق جنبشهای اجتماعی با تاکتیک خرابکاری، تمرد از کار و اغتشاش در تولید...) اخیرن ترجمه به آلمانی شده و اگر به زبان فرانسه بیرون نیامده، بزودی در دسترس خواهد بود.
کتاب نکته ی تمرکزش ما زنان هستیم. با بدن های مورد تاخت و تاز قرار گرفته زیر آسفالت جاده ی سیستم سرمایه داری. کتاب به آلمانی 25 اویرو است و اگر مانند من نتوانستید بدزدید، بهتر است که هر چه زودتر اسمتان را وارد لیست "منتظران" خواندن آن کنید. کتاب ادامه ی تحقیقات زنان فیمنیست ضد سرمایه داری مانند ماریا میز و زنان گروه اتک است و امید که بزودی به فارسی نیز ترجمه شود. در وبگردی به زبان فارسی از افراد سازمان پیکار و مائویستها با کلی تحریف و چاخان و قربان صدقه ی آنجای مارکس/ انگلس و انتقاد به نویسنده ی ایتالیایی کتاب چند خطی هم از کتاب ترجمه شده است که لینک آن را در زیر قرار میدهم. و برای خواندن متنهایی که از محتوای کتاب نوشته در همین بلاگ نیز میتوانید با کلیک روی اینجا از مواضع چپ ایران در مورد کتاب مطلع شوید.
البته مصاحبه ی ترجمه شده ی آقای حبیب صاعی در زیر کمترین تحریفها را داشته که در همین صفحه میگذارم و با تشکر از مترجم.
«آدمخوار و ساحره: بدن و انباشت اوليه»  اثر  سیلویا فدریچی
ماکس هنینگر مترجم کتاب به آلمانی 
سیلویا فدریچی در نوشتارش  با دیدگاه انقلابی فمینیستی بی نظیری به تاریخ مبارات اجتماعی مینگرد. او معتقد است که توسعه سرمایه داری برای انباشت اولیه سرمایه، نه تنها با قتل عام  اهالی مستعمرات وبه بردگی کشاندن آنها برای کشف سود وصنعت بوده، نه تنها با استثمار نیروی کار و سرکوب مبارزات و شورش های دهقانی  و طرد آنها از زمینشان انجام پذیرفته، علاوه بر این، این روند بموازات آن با سرکوب و قتل عام ساحره ها اتفاق افتاده است.
در قرن 16 و 17 رشد سرمایه داری فشار بزرگی برای افزایش نیروی کار به‌وجود آورده بود. اینجاست که به قول سیلویا فدریچی، نگارنده کتاب «ساحره و آدم‌خوار» :
«رَحِم» نقش تعیین کننده ای برای توسعه ی سرمایه داری پیدا می کند.




Silvia Federici, Caliban and the Witch : Women, the Body and Primitive Accumulation
Edition : Autonomedia ; N.Y / USA ; first edition : 2004 ; Third printing 2009
دانلود مستقیم کتاب به زبان انگلیسی در لینک زیر (25 ام بی)
Caliban and the Witch.pdf
25.06 MB

Silvia Federici: "Caliban und die Hexe. Frauen, der Körper und die ursprüngliche Akkumulation". Aus dem Engl. v. Max Henninger. Mandelbaum Verlag, Wien 2012, 340 S., 24,90 Euro
Caliban und die Hexe

von Silvia Federici
Max Henninger,
Übersetzer des Buchs:
Silvia Federici blickt aus einer feministischen Sicht auf die sozialrevolutionären Kämpfe
der häretischen und bäuerlichen Bewegungen im Europa der Wende vom sogenannten
Mittelalter zur sogenannten Neuzeit, auf die der versklavten Menschen in den
antikolonialen Kämpfen in den Amerikas.
Sie zeigt uns wie die Verbindung von Hexenverfolgung und 'ursprünglicher
Akkumulation' den globalen Kapitalismus hervorgebracht hat und ermöglicht uns damit
einen neuen Blick auf die Sozialgeschichte und auf die aktuellen Kämpfe weltweit

چند مصاحبه ی جدید با فدریچی به آلمانی در زیر


فیلم مصاحبه با سیلویا فدریچی به انگلیسی و با زیر نویس آلمانی

German subtitle


برای اطلاع کافی میتوانید به مصاحبه ای با سیلویا فدریچی نوسینده کتاب که حبیب ساعی آنرا تنظیم و ترجمه کرده، مراجعه کنید.
ما نمی توانیم انباشت سرمایه دارانه را مترادف آزاد شدن کارگران، مرد یا زن تلقی کنیم، آنطور که (از جمله) بسیاری از مارکسیست ها می کنند یا به ظهور سرمایه داری به مثابه لحظه ای از پیشرفت تاریخی بنگریم. برعکس، سرمایه داری اشکال به مراتب خشن تر و موذیانه تر برده داری را به وجود آورد، چرا که در بدن و جسم پرولتاریا تمایزات و تفاوت های عمیقی کاشت که در خدمت تشدید استثمار و در عین حال پنهان کردن آن است. این امر به مقیاس وسیعی حضور دارد زیرا بر اساس این تمایزات تحمیلی است – بخصوص آنچه به زنان و مردان مربوط می شود – که انباشت سرمایه دارانه همچنان در هر گوشه ای از کره زمین زندگی را به ویرانی می کشد».

برای خواندن کل مطلب روی تیتر آن کلیک کنیم.
خواندن بیشتر در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.

 


...........
در درجه اول انگیزه من این بود که به رشد سرمایه داری از نقطه نظر فمینیستی بنگرم در عین آنکه تلاش داشتم از محدودیت های یک «تاریخ زنانه» که از بخش مردانه طبقه کارگر جدا باشد اجتناب کنم. عنوان «کالیبان و ساحره ها» که از نمایشنامه «طوفان» اثر شکسپیر [ترجمه فارسی از ابراهیم یونسی، نشر اندیشه] به عاریت گرفتم، بیان چنین تلاشی بود. با وجود این، در درک من، کالیبان نه تنها یک چهره شورشی ضد استعماری است که تا به امروز هم مبارزاتش در ادبیات معاصر جزایر کارائیب طنین دارد [از جمله آثار امه سزر]، بلکه نمودی از پرولتاریای جهانی است و باز هم دقیقتر، بیان جسم و تن پرولتاریا به مثابه عرصه و ابزار مقاومت در برابر منطق سرمایه داری است. از این هم مهم تر، چهره ساحره ها که در «طوفان» به گذشته ای دور رانده شده، در کتاب من مرکز صحنه را اشغال می کند و به عنوان تجسم دنیایی از سوژه های زن که سرمایه داری خواهان نابودی آن است: دنیای مملو از کفار، زندیقان، زنان غیر مطیع، زنانی که جرأت دارند تنها زندگی کنند، کنیز جادوگری که در غذای ارباب سم می ریزد و بردگان را به طغیان فرا می خواند.

دومین انگیزه نگارش این کتاب بازگشت جهانی سلسله پدیده هایی است که معمولاً متعلق به دوران پیدایش سرمایه داری تلقی می شدند. پدیده هایی که با موج جدید جهانی شدن مناسبات سرمایه داری بازگشته اند. در این میان، دوره جدیدی از «حصارکشی» که میلیون ها کشاورز را از زمین شان سلب مالکیت می کند آغاز گشت. چنانکه به فقر کشاندن گسترده و جنایی جلوه دادن [مقاومت] زحمتکشان از طریق دستگیری و به زندان انداختن توده های وسیع کارگر یادآور اصطلاح «حبس عظیم» است که میشل فوکو در تحقیقات خود حول تاریخ جنون تشریح می کند. ما همچنین در سطح جهانی شاهد حرکت های کارگران خارجی و سرکوب علیه کارگران مهاجر هستیم که «قوانین خونین» قرن های 16 و 17 در اروپا را به یاد می آورد که باعث می شد «ولگردان» مورد شدید ترین استثمار محلی واقع شوند. باید گفت که در برخی کشورها از جمله جنوب آفریقا و برزیل، تشدید خشونت علیه زنان تا بازگشت شکار ساحره ها هم کشیده است. مصاحبه زیر را راس مانل Manel برای نشریه Lucha (ایتالیا) انجام داده است.

«زنجیره مونتاژ صنایع از آشپزخانه شروع می شود، از دستشویی، از تن ما»

گفت وگو با سیلویا فدریچی

سیلویا فدریچی، استاد دانشگاه هوفسترا در نیویورک است و از فعالان فمینیستی دهه 1960. او کار خود را با تحقیق در نظریه فمینیستی و فلسفه تاریخ زنان آغاز کرد و اخیراً پس از اقامتی طولانی در نیجریه، به بررسی تاثیر سیاست های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در آفریقا پرداخته است. اما شهرت فدریچی به خصوص به دلیل درک نوآورانه اش در زمینه مطالعات حول فرایند رهایی بدن زن و شناخت تاریخ شکار ساحره ها و معتقدات جوامع است. کتاب او تحت عنوان: «کالیبان و ساحره ها». (نسخه انگلیسی 2004 نسخه اسپانیایی، 2010) در شرف انتشار به زبان فرانسه است. در مورد این اثر برخی معتقدند که حاوی بخشی نانوشته از «سرمايه» مارکس است؛ اظهار نظری که خود فدریچی آنرا چنین تصحیح می کند: نباید این نوشته را نوعی اضافه بر «سرمایه» دانست بلکه باید سرمایه داری را به نحو دیگری و در کلیت آن اندیشید.

چرا به فکر نوشتن کتابی در باره ساحره ها و موضوع شکار ساحره ها افتادید؟

نگارش این کتاب در جریان تحقیقاتی که از اوایل 1970 آغاز کرده بودم و به مباحث درون جنبش زنان مربوط می شد ریشه گرفت. نقطه آغاز بحث این بود که منشاء تبعيض نسبت به زنان چیست و اینکه چرا زنان در جامعه سرمايه دارى جایگاه های مختلفی در مقایسه با مردان دارند. در درجه اول می خواستم بفهمم که چرا زنان هنوز مورد تبعیض اند. نظریه ای هم در مورد آن برای خودم داشتم، به خصوص هدفم این بود که نشان دهم این تبعیض بر سنت استوار نیست، و در واقع زاده جامعه سرمايه دارى است. به عبارت دیگر پدرسالاری صرفا میراث گذشته نیست، بلکه در سرمايه دارى دوباره بنیاد یافته است. من تلاش می کنم این نظر را بسط دهم که سرمايه دارى سازمان کار مشخصی دارد که دو جنبه را در بر می گیرد: تولید کالا و همینطور تولید نیروی کار برای بازار. این زنان هستند که تحقق تولید نیروی کار را به عهده دارند و تبعیض علیه آنها از اینجا ناشی می شود که این واقعیت از دیده ها پنهان مانده است. بنابراین، حتی قدرت اجتماعىِ محدودی هم که برای یک مرد کارگر به رسمیت شناخته شده و حقوق و دستمزدی بابت آن دریافت می کند، نسبت به زنان نفی شده و زنان از آن محرومند.

اگر ما سرمايه دارى را از زاویه کار مورد تجزیه و تحلیل قراردهیم و کار غیر مزدی را هم در آن بگنجانیم، تازه متوجه می شویم که رابطه مزدوری بسیار پیچیده تر از آن درک از سرمایه داری است که به کار مزدورى صرف بسنده می کند. به علاوه، رابطه مزدوری مکانیسم های طرد و کنار زدن را نیز شامل می شود و همانطور که مارکس می گوید، کار غیر مزدوری در مکانیسم های استثمار ادغام شده است.

در سخن از نقش زنان می توان گفت که کار آنها مهم ترین بخش فرایند تولید است زیرا آنها آفریننده انسان هایی هستند که کار خواهند کرد. اگر تولید کننده ای وجود نداشته باشد محال است بتوان خودروهای سواری تولید کرد. براین پایه است که می گویم: زنجیرهء مونتاژ صنایع از آشپزخانه شروع می شود، از دستشویی، از جسم و تن ما. سرمايه دارى این را به خوبی درک کرده است زیرا بیش از هر سیستم استثماری دیگر به کار اهمیت داده است. واضح است در این سیستم زنان مهمترین عامل مولد محسوب می شوند اما برای آنکه هزینه تولید تا حد ممکن کاهش یابد این کار نامرئی شده است. خواستم با مطالعه تاریخ تلاش کنم این فرایند را بفهمم. از قرن 19 شروع کردم و باز بیشتر به گذشته برگشتم و در آنجا بود که با پدیده شکار ساحره ها برخورد کردم.

با مطالعه پدیده شکار ساحره ها چه چیزی کشف کردید؟

این برای من خیلی تکان دهنده بود. همه داستان ساحره ها را شنیده ایم، اما دشواری همواره آنجاست که بخواهیم واقعیت را از افسانه جدا کنیم. وقتی شروع به مطالعه و پژوهش کردم، متوجه شدم که با پدیده بسیار مهمی طرف هستم که همزمان با روند «حصاربندی» [سلب مالکيت و مصادره زمین از دهقانان انگلیسی در قرن های 16 و 17. مترجم] و طرد دهقانان از زمین شان و استعمار و تجارت برده همراه بوده است.

با این مطالعات بر من آشکار شد که پدیده شکار ساحره ها نقشی اساسی در توسعه جامعه سرمايه دارى داشته است که حتی باید آن را به منزله یکی از پایه های مهم آن محسوب کرد. جالب است توجه داشته باشید که کل این فرایند مبتنی بر نابودسازی است: قتل عام اهالی مستعمرات و قاچاق زجرآور بردگان آفریقایی، به لحاظ زمانی، به موازات قتل عام ساحره ها رخ داده است. متوجه شدم که این پدیده ها در پیوند با یکدیگر قرار دارند و بخشی از انباشت اولیه سرمايه و نیز شکلگیری طبقه کارگر و نیروی کار را می سازند. با این زمینه فکری به تجزیه و تحلیل شکار ساحره ها پرداختم که مرا به مسیرهای بسیار متفاوتی کشید. من شروع به درک این نکته کردم که توسعه سرمايه دارى آنطور که مارکس شرح داده، البته کاملاً درست و قوی است — مضافاً به اینکه این تحلیل امروز بسیار مفید هم هست — اما باید بازنویسی شود زیرا داستان دیگری هم وجود دارد که مارکس ندیده بود.

شما آثار مارکس را بسیار مطالعه کرده اید و اغلب در کتاب خود به او رجوع می دهید، در عین حال بر این نکته تأکید دارید که او تاریخ را از ديدگاه زنان ندیده است. از مارکس چه باید آموخت و چه چیز را باید دوباره بیان کرد؟

برای من، مهم ترین نظريه مارکس، تئوري او در مورد استثمار است و اهمیت و جایگاهی که برای دستمزد قائل است، نه صرفاً به معنی پولی آن٬ بلکه آنچه این مفهوم در مورد سازمان جامعه به ما می گوید و همینطور در مورد مناسبات تولید، آنهم نه تنها در کارخانه، بلکه در سطح کل توليد اجتماعى. توضیح و تشریح او از انباشت اولیه سرمايه دارى کماکان اساسی است. مارکس امروز برای ما همچنان پراهمیت است زیرا آنچه را که در توسعه سرمايه دارى اتفاق می افتد به ما توضیح می دهد. اما نظر او براین عقیده استوار است که سوژه انقلابی، کارگر مزدبگیر است و اینکه مبارزه برای تغییر جهان و نیل به کمونيسم در عرصه کار مزدوری جریان خواهد یافت. اما مارکس به تعمیق شناخت پروسه توليد نیروی کار در سرمايه دارى نپرداخته است. اگر ما در کتاب اول سرمايه به تئورى ارزش اضافی او توجه کنیم که در آن به توصیف تولید نیروی کار می پردازد، می بینیم که بسیار محدود و موجز است. براى مارکس، تولید نیروی کار کاملا در تولید کالا گنجانده شده است. کارگر حقوق و دستمزدی می گیرد تا با آن کالاهایی را که مصرف می کند بخرد. این امر به او امکان می دهد تا خود را بازتولید کند، اما در هیچ حالتی از حوزه کالا خارج نمی شود. درنتیجه، تمام عرصه کار مربوط به بازتولید که در جوامع سرمايه دارى بسیار حیاتی ست، یعنی کل مساله تقسيم جنسى کار کاملاً غايب است. البته باید به یاد داشته باشیم که تجزیه و تحلیل همه این زمینه ها به معنی افزودن فصل پنجمی به کتاب اول سرمايه نیست.

در واقع، شاید به این دلیل است که گفته می شود کتاب شما بخش نانوشته سرمايه مارکس است

من فکر می کنم اگر اینطور بود، فقط چیزی به آن اضافه می شد درحالی که مسئله، بازاندیشی مجموعه سرمایه داری به عنوان یک کلیت است. من همیشه می گویم که آنچه من در جهت آن تلاش کردم، نه نوشتن تاریخ زنان در سرمايه دارى، بلکه نگاه به تاريخ سرمايه دارى با عزیمت از ديدگاه زنان و از مسئله بازتولید است. چیزی که کاملاً متمایز از اولی است. نوشتن تاریخ زنان در سرمايه دارى به این شبهه دامن میزند که گویا این ها اموری به موازات یکدیگر هستند: یکطرف تاریخ مردان و اکنون تاریخ زنان.

بر عکس، نوشتن تاریخ سرمايه دارى و ریشه های آن، از نقطه نظر آنچه بر زنان می رود و آنچه در بازتوليد روی می دهد، دو امری که به نحوی تنگاتنگ در پیوند با یکدیگر قرار دارند، اجازه می دهد تا این مجموعه را از چشم اندازی دیگر از نو بیندیشیم. کار مزدوری مبتنی بر قرارداد در سرمايه دارى با مقادیر زیادی کار رایگان، غیر آزاد و بدون قرارداد همراه شد. با در نظر گرفتن این عنصر است که می فهمیم چرا در طول تاريخ سرمايه دارى اشکال مستمر استعمار و همینطور اشکال مختلف برده داری وجود دارد. تجزیه و تحلیل و درک کار غیرآزاد و غیرمزدوری امری اساسی است چون نشان می دهد که تنها هدف آن استحصال ثروت از کارگران نیست، بلکه نوعی سازماندهی جامعه هم محسوب میشود. بقای مناسبات غیر آزاد امری اساسی است و بخشی از کُد ژنتیک جوامع سرمايه دارى. تجزیه و تحلیل سرمايه دارى از ديدگاه تولید مثل، که من آن را بازتوليد نيروى کار می نامم برای درک سرمايه دارى مهم است و آن را در مارکس نمی توان یافت .

به موضوع کتاب بازگردیم، شما اشاره می کنید که در قرون وسطی، تقسيم کار، لزوما موجب ستمکشى زنان نمی شده

در بسیاری از جوامع، قبل از استقرار فرآیندهای استعمار، مردان و زنان کارهای مختلفی داشتند، بنابراین نوعی تقسيم وظایف وجود داشت. در واقع، در بسیاری از جوامع مثلا در نیجریه، زنان و مردان در بخش کشاورزی مشغول به کار بودند و هر کس چیزهای مختلفی می کاشته و برای انجام آن روال خاصی داشته است. در برخی موارد حتی مردان و زنان از واژه های ویژه خود استفاده می کردند. در نتیجه، زنان به مردان وابسته نبودند و به محصولات کشت خود دسترسی داشتند و در صورت لزوم از آنها برای معيشت خود استفاده می کردند.

بنابراین، نفس انجام وظایف مختلف، خود به خود، موجب درجات مختلف قدرت نمی شود. مسئله این است که ببینیم چه ارزش هایی با این تفاوت ها عجین هستند؟ ما در جنبش زنان بحث های زیادی داشتیم در ارتباط با نوع جامعه ای که می خواستیم. آیا جامعه ای می خواهیم که دیگر در آن از مقولات مرد یا زن استفاده نشود؟ یا اینکه می خواهیم جامعه ای داشته باشیم که همچنان در آن نوعی تفاوت وجود داشته باشد نه تخصص بلکه تفاوت، زیرا زنان اند که ظرفیت بچه دارشدن دارند. به نظر من، مشکل در تفاوت داشتن نیست، بلکه در ایجاد سلسله مراتبی است که بر اساس آن وضع می شود. این سلسله مراتب است که تفاوت را به منبع تبعیض و انقیاد و بی ارزش کردن تبدیل می کند. لازم نیست جامعه ای بسازیم که در آن تفاوت وجود نداشته باشد، حتی شاید بتوان گفت که برخی از تفاوت ها خوب هم هستند.

شما همچنین از شیوه ای صحبت می کنید که از طریق آن انباشت سرمايه در عین حال انباشت و تقسیم کردن تمایزات نیز هست و این نه تنها در طبقه کارگر، بلکه در عرصه روابط نوع، قومیت و سن نیز چنین است.

مارکس بارها تصریح کرده هنگامی که از انباشت اولیه صحبت می کنیم آنچه واقعاً منظور داریم، انباشت کار است. آنچه سرمایه در اولین مرحله توسعه خود انجام می دهد، انباشت طبقه کارگر است. یکی دیگر از جنبه های انباشت اولیه، انباشت تقسیم ها و جدا کردن ها است که سرمایه به آن دست می زند، یعنی تقسیم را انباشت می کند و این لحظه ای بنیانگذار در نژادپرستی و جنسیت گرایی است. من همیشه بر اهمیت این موضوعات اصرار ورزیده ام. اینکه سرمایه در موقعیت سازماندهی نظام های گوناگون کار است (کار مزدوری، غیر مزدی، رایگان، بردگی …) خود یکی از قدرتمند ترین سلاح هایی ست که با استفاده از آن فرآیندهای انقلابی را مهار می کند. اولاً به این خاطر که این بین مردم تفرقه می اندازد. دیگر اینکه می تواند برخی از گروه ها را، که به آنها اندکی قدرت واگذار کرده، علیه دیگران بگمارد و خود سود جوید. بهترین مثال قدرتی است که به مردان جهت کنترل کار زنان واگذار کرده است.

از خلال کار مزدوری، سرمایه داری توانسته است عرصه های بسیاری از استثمار را پنهان کند و آن ها را «طبیعی» جلوه دهد. کار خانگی از این جمله است. ساختمان ایدئولوژیک تمایزات به نحوی تنگاتنگ به تولید مادی گره خورده است. بدین ترتیب، با تقسیم کردن مردم و بخشی را علیه دیگری تحریک کردن، انواع گوناگون نامرئی بودن به وجود آمده است. مهارت سرمایه داری در بیرونی کردن و تقسیم کردن کار بسیار زیاد بوده است. اگر مثلاً یک کامپیوتر را در نظر بگیریم، واقعاً نمی دانیم دقیقاً چه مقدار کار و چه نوع کار برای ساختن آن ضروری بوده است. در یک کامپیوتر مقادیر معتنابهی کار یدی لازم است که مثلاً در کنگو برای حفر زمین و استخراج لیتیوم انجام می شود … اینست تقسیم کار، ساختن تمایزات. (پایان مصاحبه)

اکنون به منظور تسهیل درک مباحثی که در این مصاحبه به نحوی گذرا و سریع مطرح شده است به ترجمه گزیده کوتاهی از کتاب فدریچی پرداختیم (ص63-64 متن انگلیسی) که در زیر ملاحظه می کنید:

«مارکس پروسه انباشت اولیه را تقریباً به نحوی انحصاری از زاویه کار مزدوری صنعتی نگریسته است. این نیروست که از نظر او فرایند انقلابی زمان خود و بنای جامعه کمونیستی آتی را بر عهده دارد. بدین ترتیب، انباشت اولیه اساساً در سلب مالکیت زمین از دهقانان و شکلگیری کارگران غیر وابستهَ آزاد خلاصه می شود. هر چند مارکس اضافه می کند که «کشف طلا و نقره در آمریکا، نابود سازی، برده گیری و مدفون کردن بومیان، آغاز فتوحات و غارت هند غربی [آمریکا] ، تبدیل آفریقا به منبعی برای شکار سیاهپوستان به هدف تجارت …همگی از مراحل مهم انباشت اولیه محسوب می شوند».

برعکس، در آثار او هیچ توجه خاصی به تغییرات عمیقی که سرمایه داری در بازتولید نیروی کار و موقعیت اجتماعی زنان وارد کرد، نمی یابیم. در تحلیل او از انباشت اولیه، هیچ اشاره ای به شکار وسیع جادوگران که در قرن های 16 و 17 در اروپا پیش آمد نمی بینیم. حال آنکه کارزار ارعاب و نابود سازی، به هزینه قدرت مرکزی انجام می شد و در به شکست کشاندن مقاومت دهقانان اروپا و تسهیل اخراج آنها از زمین هایی که در گذشته مشترکاً به آنان تعلق داشت، نقشی مرکزی ایفا کرد.

ما در این فصل و فصول بعدی کتاب، این مباحث را با رجوع به تاریخ اروپا بسط می دهیم و نشان خواهیم داد که:

1ـ فرایند سلب مالکیت از زحمتکشان اروپا، مصادره اسباب معیشت آنان، به بردگی کشیدن بومیان آمریکا و آفریقا در معادن و کشتزارهای «دنیای جدید» تنها وسایلی نبود که به شکلگیری و» انباشت» پرولتاریای جهانی انجامید.

2ـ این فرایند نیازمند آن بود که جسم و تن به «ماشین- کار» تغییر یابد و زنان به بازتولید نیروی کار گمارده شوند. مهمتر از همه لازم بود که قدرت زنان به انقیاد کشیده شود و این مهم در اروپا و آمریکا از طریق نابود سازی «جادوگران» انجام شد.

3ـ در نتیجه، انباشت اولیه نه صرفاً انباشت و تمرکز کارگران قابل استثمار از یک سو و سرمایه از سوی دیگر، بلکه انباشت تمایزات و ایجاد جدایی و تقسیم در درون طبقه کارگر نیز بود که به موجب آن، سلسله مراتبی در درون طبقه ایجاد شد که متکی بر تمایزات جنسیت [مناسبات نوع] و همینطور «نژاد» یا سن است. این تمایزات جزو تعریف طبقه شده و از بدو شکلگیری پرولتاریای مدرن با آن عجین گشته است.

4ـ بدین ترتیب ما نمی توانیم انباشت سرمایه دارانه را مترادف آزاد شدن کارگران، مرد یا زن تلقی کنیم، آنطور که (از جمله) بسیاری از مارکسیست ها می کنند یا به ظهور سرمایه داری به مثابه لحظه ای از پیشرفت تاریخی بنگریم. برعکس، سرمایه داری اشکال به مراتب خشن تر و موذیانه تر برده داری را به وجود آورد، چرا که در بدن و جسم پرولتاریا تمایزات و تفاوت های عمیقی کاشت که در خدمت تشدید استثمار و در عین حال پنهان کردن آن است. این امر به مقیاس وسیعی حضور دارد زیرا بر اساس این تمایزات تحمیلی است – بخصوص آنچه به زنان و مردان مربوط می شود – که انباشت سرمایه دارانه همچنان در هر گوشه ای از کره زمین زندگی را به ویرانی می کشد».

انتشارات «بروکلین: اوتونومدیا» -2004 
...چرا نظام اجتماعی حاکم بر جهان ( نظام سرمايه داری با مکمل های فئودالی و برده داری اش) خشونت عليه زنان را  توليد و بازتوليد می کند و چرا به اين رفتار شنيع اجتماعی نياز دارد؟ ماجرا از چه قرار است؟
جواب ها معمولا در حول و حوش «فرهنگ عقب مانده» و «واکنش به فشارهای استثمار» و يا «بقايای جامعه ی فئودالي» دور می زند. اما جواب سيلويا فدريچی (٭) به عمق و پيچيدگی تاريخ است.
«آدمخوار و ساحره: بدن و انباشت اوليه»  با بررسی موشکافانه ی تاريخ، تصوير کم نظيری از تقاطع تاريخی سرمايه داری، استعمار و پدرسالاری بدست می دهد. کتاب، تا مدتی موضوع بحث در ميان فعالين جنبش های اجتماعی راديکال بخصوص جنبش های فمينيستی و همچنين مورد ستايش منقدين در جهان آکادميک بود. به گفته ی برخی از آنان، اين کتاب تبصره ی اصلاحی مهمی به تحليل های مارکسيستی در زمينه ی «انباشت اوليه» است. تزهای زنانی چون مارياروسا دالا کوستا (1) و سلما جيمز (2) و ماريا مايز (3) که آثار هر يک اکنون در زمره ی کلاسيک های جنبش فمينيستی می باشند، زيربنای کتاب او راتشکيل می دهند. يکی از توصيه نامه های پشت کتاب او را «فعال فمينيست و پژوهشگر ضد امپرياليست» می خواند و ديگری کتاب را اينگونه توضيح می دهد: «با ارائه ی تحليل تاريخی بسيار عميق ... فدريچی نشان می دهد که کارزارهای شکار ساحره بخشی از تلاش برای منضبط کردن بدن کارگر و تحميل جنسيت به آن بوده و در ظهور سرمايه داری نقش محوری داشت.» (4)  و يکی ديگر می گويد: «کتاب شالوده ی جنبشی را می ريزد که می تواند هم زمان ضد استعماری، ضد پدرسالاری و ضد سرمايه داری باشد.» (5)
کتاب «آدمخوار و ساحره» تاريخ دوران گذار اروپا از فئوداليسم به سرمايه داری را از ديدگاه تغيير و تحولی که در موقعيت زن (يا نظام پدرسالاری) رخ داد دنبال می کند و در اين ماجرا، نقشی مرکزی به کارزارهای « شکار ساحره» می دهد. مهمترين سوال تاريخی کتاب اين است: چرا در آغاز عصر مدرن صدها هزار زن به اتهام جادوگری اعدام شدند و چرا عروج سرمايه داری هم زمان است با شروع جنگی خونين عليه زنان. (6)
جواب فدريچی اين است که کارزار شکار ساحره،  برای تحميل شکل جديدی از پدرسالاری بر زنان بود. صحنه ی تاريخی بررسی وی مقطع زمانی «گذار از فئوداليسم به سرمايه داري» در اروپا است. کارزار شکار ساحره (که عمدتا زنان را در بر می گرفت) در طول دو قرن 16 و 17 در اوج بود. فئوداليسم و نظام اجتماعی آن در نتيجه ی قيام های دهقانی ضد فئودالی و ضد کليسائی ضربه خورده بود.  سرمايه داری تازه مولود، نياز به حل بحران اجتماعی و تثبيت خود داشت. فدريچی کارزارهای تنبيه «ولگردان» و سرکوب «فرقه ها» و تاديب زنان سرکش را در اين چارچوب قرار می دهد.
منابع کتاب عبارتند از پژوهش های تاريخی دهه ی 1960 به اين سو در مورد دوران «گذار از فئوداليسم به سرمايه داري»، پژوهش های فمينيستی دهه ی 1970 به اين سو در مورد جايگاه نظام پدرسالاری در انباشت سرمايه، و مونوگراف هائی که در دو دهه ی گذشته در زمينه ی حضور زنان در اقتصادهای روستائی و شهری قرون وسطا و اوائل عصر مدرن اروپا توليد شده است. وی همچنين اسناد وسيعی را در مورد شکار ساحره و زندگی زنان در آمريکای ماقبل استعمار و جزاير کارائيب بررسی کرده است. و به گفته ی خودش، تدريس و پژوهش در نيجريه در فاصله ی 1984 تا 1986 (زمانی که طرح های توسعه صندوق بين المللی پول و بانک جهانی ساختار آن کشور را زير و رو کرد) و آشنائی با جنبش های زنان که در مقابل غصب زمين ها و منابع زراعت جمعی مقاومت می کردند، کمک بزرگی در نگارش کتاب بوده است.
در اين کتاب فدريچی ، اشکال ستم و مقاومت زنان در چند قرن متلاطم 13 تا 17 را بررسی می کند. تاريخی که بر بسياری ناشناخته است. وی موضوع ستم بر زن را از حاشيه به متن تاريخ شکل گيری و حرکت سرمايه داری و همچنين به متن مبارزه برای رهائی از آن می آورد. با خواندن اين کتاب متوجه می شويم که فرآيند تولد سرمايه داری از بطن نظام فئودالی و شکل گيری طبقه کارگر، فرآيند شکل گيری يک رابطه ی جنسيتی جديد نيز بود. موتور محرکه ی اين رابطه ی جنسيتی جديد، تامين نيروی کار برای سرمايه داری بود که ستم بر زن را سيستماتيک تر و سازمان يافته تر از نظام های طبقاتی پيشين کرد.
در جامعه ی فئودالی اروپا روابط سِرواژ حاکم بود. از قرن 9 تا قرن 11 ميلادی دهقان مترادف بود با سرف ( Pirenne, 1956:63 (. « ... سرف وابسته به ارباب بود. خودش و اموالش دارائی ارباب بودند. قانون املاک اربابی بر هر جنبه از حياتش حاکم بود. ... مهمترين تغييری که سرواژ (در مقايسه با برده گی) در رابطه ی ارباب- خادم بوجود آورد اين بود که سرف مستقيما به ابزار توليد دسترسی داشت. ... در ازای کاری که بايد روی زمين ارباب انجام می داد ... قطعه زمينی ... دريافت می کرد که معيشت خانوار را تامين می کرد و قطعه زمين به فرزندانش به ارث می رسيد.. (Boissonnade 1927:134» (ص 24)
زنان موقعيت فرودست مردان را  داشتند و زمين معمولا به مرد داده می شد. احتمالا به همين دليل اسامی زنان در دفاتر املاک اربابی بسيار کم است بجز زمانی که به دليل تخطی از قانون ملک اربابی محاکمه می شدند. در زندگی سرواژ زنان بيش از آن که تحت اقتدار مردان خانواده باشند، برده ی ارباب بودند. زن و مرد سِرف از زمينی که آنان را وابسته به ارباب می کرد، به يک اندازه بهره می بردند. در مقايسه با زنان «آزاد» دوران سرمايه داری، اينان کمتر به مردان خانواده وابسته بودند و به لحاظ بدنی، اجتماعی و روحی تمايز زيادی با مردان نداشتند. (ص 25) «در انگلستان، شراکت همسر در مالکيت بر زمين آنقدر روشن بود که "وقتی زن و مردی ازدواج می کردند مرد به ارباب رجوع کرده و زمين را پس می داد و دوباره آن را تحت نام خود و زنش دريافت می کرد." ((Hanawalt 1989b:155. مضافا، از آنجا که کار بر روی زمين سرواژ معيشتی [توليد برای مصرف خانوار ] بود، تقسيم کار جنسی در آن کمرنگ تر و کم تبعيض آميز تر از تقسيم کار در زراعت سرمايه داری بود. ...» (ص 25)
فدريچی تاکيد می کند که ستم بر سرف ها فقط بخشی از تاريخ است. بخش ديگر، و مهمتر، طغيان های مکرر پنهان و آشکار، سازمان نيافته و سازمان يافته ی آنان عليه اين نظم فئودالی بود. مقاومت و شورش عليه اين روابط در قرن های 13 و 14 و 15 به اشکال گوناگون جريان داشت که مهمترين جنبه ی آن مقاومت سرف ها عليه بيگاری بر زمين ارباب بود. در همين دوران تغييرات زيادی در روابط فئودالی و موقعيت دهقانان رخ داد. مهاجرت به شهرها شروع شد. فدريچی به نقل از هيلتون می نويسد، «از قرن 13 به بعد زنان در راس حرکت به سوی شهرها قرار داشتند و بيشترين شمار مهاجرين را تشکيل می دادند. (Hilton 1985:212 (» (ص 31)
شهر زنان را آزاد نکرد. اما تبعيت زنان از مردان کمتر شد. بطوريکه می توانستند تنها زندگی کنند و سرپرست خانواده باشند. در شهرهای قرون وسطا زنان در مشاغل گوناگون مانند قصابی، نانوائی، آهنگری، شمع سازی، کلاه دوزی و غيره کار می کردند.
 ((Shahar 1983:189-200/King 1991:64-67 و در فاصله ی قرن 13 و 14 زنان فرانکفورت در 200 شغل درگير بودند. (ص 31). در انگلستان 85 اتحاديه ی اصناف موجود بود که زنان در 72 تای آن ها عضويت داشتند. در قرن 14 زنان وارد عرصه ی آموزش و پزشکی هم شدند. در قرن 13 وقتی عمل سزارين ابداع شد، فقط زنان قابله آن را انجام می دادند. ((Optiz 1996: 370-71. (ص 31)
در قرن 14 جنبش های دهقانی که دارای رهبری سياسی – مذهبی بودند سراسر قاره اروپا را در نورديدند. صدها هزار تن در آن ها متشکل بودند و زنان نيز بعنوان رعيت های نيمه برده در شمار وسيعی در آن شرکت می کردند. اين شورش ها نه تنها «قرار داد اجتماعي» فئودالی را بهم می زدند بلکه آئين ها و قواعد اجتماعی ديگر را نيز درهم می ريختند. موقعيت زنان يکی از آن ها بود. بطور مثال، يک شکل از جنبش های ضد فئودالی- ضد کليسائی شکل گيری اجتماعات «مرتد» يا «رافضي» بود. فدريچی از قول جيوآچينو وولپه می گويد، در کليسا زنان هيچ بودند اما در جنبش مرتدين حقوق برابر با مردان داشتند و از چنان زندگی و تحرک اجتماعی برخوردار بودند که در هيچ کجای ديگر برايشان ممکن نبود.( Volpe 1971:20) (ص 38)
گذار جامعه ی اروپا از فئوداليسم به سرمايه داری، طی چند قرن پرتلاطم با شورش های دهقانی، جابجائی های بزرگ جمعيتی از روستا به شهر، گرسنگی و مرگ و مير رقم خورد. فدريچی فقط گوشه هائی از اين فصل تاريخ را شرح داده است اما در همين مختصر می توان ديد که پاره شدن زنجيرهای اجتماعی و فکری فئودالی چه انرژی عظيمی را در ستمديدگان بوجود آورد -- به گونه ای که انسان تصور می کند آن تکان های بزرگ می توانست بر تحول ديگری بجز توسعه ی سرمايه داری ره بگشايد. اين انديشه ايست که فدريچی مرتبا به آن باز می گردد و ما در سطور بعد به آن اشاره خواهيم کرد.
فدريچی می گويد با نابود شدن اجتماعات دهقانانی و شکل گيری جوامع صنعتی زنان به لحاظ اقتصادی بيش از گذشته استقلال خود را از کف دادند. در دوران «سرواژ» مرد و زن يکسان به زمين های عمومی و جنگل ها دست رسی و امکان توليد معيشتی داشتند. هنگاميکه نظام «سرواژ» تبديل به نظام ارباب و رعيتی شد مرد دهقان طرف معامله ی ارباب زمين دار شد. جدا شدن توليد برای مبادله از توليد برای معيشت در کشاورزی، تقسيم کار جنسيتی را تشديد کرد. کار خانگی و زراعت معيشتی در مقابل توليد برای فروش ارج و منزلت خود را از دست داد و مرد رئيس بلامنازع خانه شد. با کارزارهای «حصار کشي» و نابودی اجتماعات دهقانی و شکل گيری شهرهای صنعتی، زنان بخش بزرگی از «ولگردها» را تشکيل می دادند زيرا در ابتدا اين مردان بودند که وارد مشاغل صنعتی می شدند.
وی می نويسد: «بازار کار مزدی "آزاد" تا قرن 18 در اروپا شکل نگرفت و حتا بعد از اينکه شکل گرفت، فقط بخش محدودی از کارگران درگير کار مزدی قراردادی شدند که آنهم در نتيجه ی مبارزات حاد بدست آمد و اکثريت آنان را مردان بالغ تشکيل می دادند. معذالک اين واقعيت که سرواژ و برده داری قابل احياء نبود باعث بروز بحران نيروی کار شد؛ بحرانی که مشخصه ی قرون وسطا بود اما تا قرن 17 در اروپا تداوم يافت. اين بحران بدليل شدت استثمار، بازتوليد نيروی کار را به مخاطره افکند. (آندره گونتر فرانک و ديويد کوک) اين تضاد -- که هنوز از مشخصات توسعه ی سرمايه داری است – بيش از هر جا در مستعمرات قاره ی آمريکا نابودی به بار آورد. در دهه های پس از فتح قاره ی آمريکا،  دو سوم جمعيت بومی آن در نتيجه ی کار، بيماری و تنبيه از بين رفت. اين بحران در مرکز تجارت برده و استثمار نيروی کار برده قرار داشت.  ... » (ص 66) ديويد استانارد تخمين می زند که بعد از فتح قاره ی آمريکا، 75 ميليون نفر از بوميان آمريکا که 95 درصد جمعيت آن را تشکيل می دادند از بين رفتند.
 در قرن 16 و 17 مردم گرسنه به انبارهای غله و نانوائی ها حمله می کردند (ص 80) هم زمان بحران جمعيت نيز بوجودآمد. علاوه بر اينکه طاعون بخش بزرگی از جمعيت اروپا را محو کرده بود، رشد سرمايه داری فشار بزرگی برای افزايش نيروی کار بوجود آورده بود. اينجاست که به قول فدريچی، «رَحِم» نقش تعيين کننده ای برای توسعه ی سرمايه داری پيدا می کند. با بررسی تاريخ بحران نيروی کار، فدريچی به اين نتيجه می رسد که همين مسئله: « بستر تاريخی شکل گيری تاريخ زنان و تاريخ بازتوليد در دوره ی گذار از فئوداليسم به سرمايه داری است؛ زيرا تغييراتی که ظهور سرمايه داری در موقعيت اجتماعی زن بوجود آورد – بخصوص در سطح پرولتری و در اروپا و آمريکا – در درجه ی اول تحت تاثير جستجو برای منابع کار و نيز اشکال جديد نظم بخشيدن به نيروی کار و تقسيم آن بود.» (ص 66)
فدريچی با رجوع به مستندات پژوهشگران ديگر از آنان نقل می کند که در اواخر قرن 17، در دوره ای که مرکانتاليسم در اوج بود، در همه ی کشورها تمايل ديوانه واری برای افزايش جمعيت غلبه داشت. و همراه با آن، مفهوم جديدی از انسان شکل گرفت که به انسان به صورت مواد خامی برای دولت، به صورت کارگر يا توليد کننده ی کارگر می نگريست (از هکشر: 1966 و اسپنگلر :1965- نقل شده در ص 88) . قوانينی وضع شد که سياست توليد مثل سرمايه داری را شکل می داد. ازدواج پاداش می گرفت و تجرد تنبيه می شد. خانواده به عنوان نهاد کليدی در انتقال مالکيت و بازتوليد نيروی کار اهميت نوينی يافت. لوتر رهبر پروتستان ها اعلام کرد، زن «برای افزايش نژاد انسان لازم است ... آنان هر ضعفی هم داشته باشند دارای امتيازی هستند که ضعف هايشان را ابطال می کند: آنان رحم دارند که می تواند توليد مثل کند.» (ص 87) فدريچی از اقتصاددان قرن 16 و 17 «جيووانی بوترو» نقل می کند که، بزرگی يک شهر وابسته به مساحت يا محيط ديوارهايش نيست. بلکه منحصرا وابسته به شمار ساکنين آن است. (ص 87).
فدريچی می گويد، در اين دوره آمارگيری نفوس و نظارت دولت بر رفتار جنسی، توليد مثل و زندگی خانوادگی آغاز می شود. اما مهمترين ابتکار عمل دولت برای افزايش نفوس، آغاز يک جنگ واقعی عليه زنان است که بوضوح هدفش خارج کردن کنترل بدن زن از دست وی است: اين جنگ در درجه اول از طريق کارزار شکار ساحره پيش برده شد که هر شکل از کنترل توليد مثل و هر گونه تمايلات جنسی غير مولد را کار شيطان می دانست و زنان را متهم به قربانی کردن بچه ها در بارگاه شيطان می کرد. اما اين جنگ شامل بازتعريف جرائم مربوط به توليد مثل هم بود. از اواسط قرن 16 به بعد، در همان زمان که کشتی های پرتقالی با اولين محموله ی انسانی شان از آفريقا باز می گشتند، تمام حکومت های اروپائی اشد مجازات را عليه جلوگيری از بارداری، سقط جنين و طفل کشی، بکار می بردند. (ص 88). شکل های جديد پائيدن زنان حامله ابداع شد. در سال 1556 در فرانسه قانونی وضع شد که هر زن حامله را موظف به نام نويسی می کرد و اگر بچه قبل از غسل تعميد می مرد مجازات مادر مرگ بود. حال اين مرگ تقصير مادر بود يا نه فرقی نمی کرد. شبکه ی جاسوسی مخصوص يافتن مادران مجرد و محروم کردنشان از هر نوع حمايت اجتماعی، درست شد. حتا سر پناه دادن به چنين مادرانی جرم محسوب شد. (به نقل از وايزنر:1993 و اوزمنت:1983- ص 88)
در فرانسه و آلمان، دولت قابله ها را مجبور کرد که يا جاسوس دولت شوند و يا از کار بيکار شوند. آنان بايد کليه تولدها را گزارش داده و پدران کودکانی که خارج از پيمان رسمی ازدواج بدنيا می آمدند (به اصطلاح حرام زاده ها) را گزارش کنند. کم کم قابله های زن جای خود را به دکترهای مرد دادند. و اين اصل پزشکی تسلط يافت که در شرايط اضطراری، حيات طفل  بر حيات مادر مرجح شمرده شود.حتا تا اواخر قرن 18 در اروپا زنان به اتهام طفل کشی اعدام می شدند. فدريچی اين وضعيت را با قرون وسطا مقايسه می کند که: « زنان از اشکال گوناگون جلوگيری استفاده می کردند و کنترل بلامنازعی بر پروسه ی توليد مثل خويش داشتند. اما با ظهور سرمايه داری رَحِم آن ها تبديل به قلمرو عمومی شد که توسط مرد و دولت کنترل می شد و توليد مثل مستقيما در خدمت انباشت سرمايه داری قرار گرفت.» (ص 89)
فدريچی برای افشای عميق تر منطق انباشت سرمايه داری، سرنوشت زن اروپائی را با زن برده ی پلانتاژهای آمريکا مقايسه می کند که نقش شان توليد نيروی کار برده برای اربابان بود. البته او اضافه می کند که چنين مقايسه ای دارای محدوديت است زيرا زن اروپائی علنا مورد تجاوز جنسی قرار نمی گرفت (البته زنان پرولتر وسيعا مورد تجاوز قرار می گرفتند و برای آن تنبيه هم می شدند) و فرزندانش در بازار برده ها خريد و فروش نمی شد. اما به درستی می گويد، شرايط زنان برده ی پلانتاژها منطق انباشت سرمايه داری را عريان تر آشکار می کند. و عليرغم تفاوت های عظيم ميان اين دو، در هر دو حالت بدن زن تبديل به ابزار بازتوليد کارگر و گسترش نيروی کار شد و با آن به عنوان ماشين جوجه کشی طبيعی که طبق ضرباهنگ خارج از کنترل زن کار می کند، رفتار شد. (ص 91)

آدمخوار و ساحره
در نگارش اين کتاب، فدريچی دو مشغله ی ديگر را نيز دنبال می کند: يکم، بازبينی توسعه ی سرمايه داری از نقطه نظر فمينيستی و در همان حال پرهيز از جدا کردن «تاريخ زنان» از «تاريخ طبقه». می گويد، نام کتاب که از «تندباد» Tempest ويليام شکسپير اقتباس شده، بازتاب اين يگانگی است: کاليبان يا آدمخوار، که هنوز در ادبيات مبارزات ضد استعماری جزائر کارائيب پژواک دارد، نماينده ی پرولتارياست. ساحره نماينده ی کافر، شفا بخش، زن نافرمان است؛ زنی با جرات که تنها زندگی می کند، زنی که در غذای ارباب زهر می ريزد و الهام بخش قيام بردگان می شود. اما، در «تندباد» اين شخصيت فرعی و در حاشيه است. حال آنکه، در کتاب فدريچی در متن قرار دارد. فدريچی می گويد: «تحليلی که من ارائه می دهم به گذشتن از دوگانگی "جنسيت" و "طبقه" کمک می کند. در جامعه ی سرمايه داری، هويت جنسی تبديل به حامل کار ويژه ای شده است؛ پس جنسيت را نبايد يک واقعيت فرهنگی ناب ديد. بلکه، بايد به آن به مثابه خصوصيات روابط طبقاتی نگريست.» (ص 14) 
محرک ديگر کتاب، به قول نويسنده، آغاز دور جديدی از گسترش جهانی ی روابط سرمايه داری و بازگشت جهانی ی  پديده هائی است که عموما مختص دوران پيدايش سرمايه داری اند. از جمله، مصادره ی زمين های ميليون ها توليد کننده ی کشاورزی و رشد بی سابقه ی بينوائی و سرکوب کارگران. (ص 11)
فدريچی واقعا در يافتن و ارائه ی ارتباطات تنگاتنگ پدرسالاری، سرمايه داری و امپرياليسم پی گير است و در جای جای اين کتاب در هم تنيدگی تاريخ شکل گيری اين روابط
اجتماعی پوسيده را نشان می دهد.



Caliban und die Hexe[i]
Interview und Übersetzung mit der Autorin Silvia Federici
Das Gespräch führte Ralf Ruckus


۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

از نظر شما انسان یک شیء مادی پیچیده است که بر اثر تصادف در گوشه ای از کیهان بوجود آمده و تنها هدفش در زندگی هم بیشینه کردن لذات محسوس است و اعتراضتان به تمدن جدید این است که چرا عده ای از این خوشی ها بیشتر بهره می برند و برای مشروعیت بخشیدن به این تبعیض مفاهیمی مثل خدا و آخرت را ساخته اند تا ذهن مردمان را از واقعیات جهان دور کنند تا علیه ظلم مبارزه نکنند.
تاریخ نشان داده است که جز با فداکاری نمی توان نظم موجود را برانداخت؛ حالا آیا من برای اینکه لذت شما (یا آیندگان) بیشتر شود بیایم و همین اندک لذتی که در این چند صباح می برم را هم از خود دریغ کنم؟! هرگز!!
داعش و القاعده و حماس و حزب الله با همه تضادهای خونینشان نشان دادند که "فقط" کسی می تواند با نظم سیاسی و اقتصادی جدید بجنگد که پیش از آن از نظم فکری جدید (فلسفه جدید) بریده باشد نه مانند کمونیستها و آنارشیستها و ...
تمدن غرب دیگر هیچ چیز جدیدی در چنته ندارد که رو کند چون تمام خواستهای حداقلی مخالفان داخلی خود (فمینیستها، سوسیالیستها، آنارشیستها و ...) را از طریق دموکراسی و به شکل تقریباً مسالمت آمیز برآورده کرده است!

Rosa گفت...

نوشتید: .. و اعتراضتان به تمدن جدید این است که چرا عده ای از این خوشی ها بیشتر بهره می برند ...

رزا: ما سهم بیشتری از کیک نمیخواهیم. تصرف قنادی منظور است...
نه برای به تساوی قسمت کردن. برای پختن نانی که بیمار نکند! ما سهمی از بنجلهای جهان مصرفی شما نمیخواهیم. بیشتر در صدد کم کردن شر تان از روی کُره ی زمین هستیم.
باشد که با تمام تولیدتان جایی بدون ضرر دفن شوید...
فداکاری نمیخواهد بلکه خرابکاری لازم است...
نخواهید فهمید تا زمانی که قرص قرمز ماتریکسی را نبلعید!

ناشناس گفت...

اولاً من بورژوا نیستم
ثانیاً حرف من این است که نظام لیبرال دموکراسی غرب تضادهای داخلی اش را از طریق تقریباً مسالمت آمیز (انتخابات، تظاهرات و ...) تا حدی کاهش می دهد که اکثریت قاطع مردم غربی (شاید حدود 95 درصد به گفته آنتونی گیدنز در "چشم اندازهای جهانی") تمایلی به برندازی کل سیستم که نیازمند فداکاری و از جان گذشتگی است، ندارند.
ثالثاً شما از بحران اقتصادی آسیای جنوب شرقی (1997) تا بحران مالی ۲۰۱۲–۲۰۰۷ بیش از 10 سال وقت داشتید و اینترنت هم در اختیارتان بود و هیچ کار مهمی نکردید (بجز چند تظاهرات)، حالا که سرمایه داری از اشتباهات دهه 90 خود درس آموخته و دیگر بحرانی در آن ابعاد تکرار نخواهد شد، چه خواهید کرد؟!
والسلام

Rosa گفت...

نوشتید:حالا که سرمایه داری از اشتباهات دهه 90 خود درس آموخته و دیگر بحرانی در آن ابعاد تکرار نخواهد شد، چه خواهید کرد؟!

رزا: چرا شما فکر میکنید که آنارشی تنها در بحران های اقتصادی شانس بروز دارد؟
دهه ی 1960-70 کجا جهان بهران اقتصادی داشت؟ 1936 نیز بحران آنچنانی نبود!

در ضمن من نگفتم که شما بورژوا هستید. احتمالن از بردگان مدرن هستید! پیچ و مهره ی سیستم. و لابد با رقبت نیز هر روز خشنود کار میکنید؟

در ضمن ما هیچگونه فدا کاری نکرده و فدایی نیز نیستیم. ما تنها از مطالبات خود حرکت میکنیم. برای یک زندگی سالم مبارزه میکنیم...
داعش برای حکومت اسلام بر جهان میجنگد و بدلیل نفرت...
ما نفرتی نداریم. عشق به زندکی نقطه ی عزیمت ما میباشد و برای جهانی بدون حکومت. و چون آندنیا نیز وجود ندارد، قرار نیست فداکاری کرده و خود را نفله نماییم، تا مثلن در بهشت حال کنیم.
احتمالن اشتباه گرفتید!
نه خدا، نه دولت، نه استثمار نه....

Rosa گفت...

*با رغبت

naskhad.blogspot.com گفت...

از درست بودن اکثریت حرفهای رفیق روزا(جز اینکه در سالهای دهه 30 قرن بیستم بحران بود و به جنگ جهانی دوم هم رسید)که بگذریم باید به جناب "ناشناس" یادآوری کنم:سرمایه داری در تضادی دائم و اجتناب ناپذیر زیست میکند .بدیگر زبان اساس و بنیانش با بحران در عجین است (3 جلد سرمایه مارکس بر این استدلال بنیان گذاشنه شده).از بدو تاسیسش (در 500 سال گذشته با پا گذاردن به جهان)هر 20-30 سال بقول مارکس در بحران زیسته....از 1970 به بعد(هر چه بیشتر جهانی شدن سیستم مالی-فاینانس)این بحرانها فاصله اش کمتر شده-هر 10-15 سال....سخن کوتاه اینقدر خوش بین نباشید جناب....تازه جهان سوم (چین و هند و برزیل و....روسیه ...ایران....)و چهارم)آفریقائی ها) هنوز 100% سیستمشان سرمایه داری نشده و بقایای روابط ماقبل سرمایه داری در روستاهاشان و...هست....بزبانی دیگر بیشتر بحرانهای (عظیم) آتی سرمایه داری از این کشورها خواهد بود!!کمی مطالعه سیستماتیک از کل سیستم جهانی سرمایه میتونست شما رو از این کلی گوئی 4 انگشت جلوی چشم محفوظ دارد.

Rosa گفت...

سلام پیمان جان
نوشتم:1936 نیز بحران آنچنانی نبود!
گویا اما آنچنانی بوده! راستش اوایل جنگ وضع آلمانی ها خوب شد. بقول رفیقی آنقدر داشتند که فاشیستها را پروار کردند.
البته مقایسه ای هم هست دهه ی 30 با دهه ی 70 البته بحران شدیدی بوده در دهه ی 30.
از اطلاعات کم شدن فاصله های بحران (فواصلش) ممنون. نمیدانستم.
اقتصاد مریضه.
خداکنه بمیره!
یاد دهه ی 70 خوش.
امشب باز این "جامعه ی نمایش" را خواهم دید.
پایدار باشید

Rosa گفت...

!! travel warning !!

An EU-wide police operation with the name „mos maiorum“ is taking place from 13th to 26th of October. During two weeks 18.000 police forces will chase people without papers. They want to find out about our migration routes and arrest as many of us as possible.

Please warn all people without papers! Encreased controls are expected in trains, train stations, on airports, on highways and on inner-european borders.

Against fortress Europe!
No one is illegal!j

ناشناس گفت...

ba dorod vaghti enghelab kavir faranse ra xandam hododan 20 jeld ast nevisande ketab aleksander doma Pedar ve pesar ,dar in mian chizi mohemi ra moteveje shodam ke xili mohem bod, beraye dost nashenas aval mitonam begam ke beraye shoma mashala ghesab , haj davoud ve lajevardi jelad zendan evin mohem bode sad albete anha pedaran manavi daesh aveliye hestand, piroz bashid

ناشناس گفت...

چرا «آدمخوار»؟ کالیبان یکی از شخصیت های شگسپیر است. آیا با کانیبال اشتباه کرده اید یا به عمد است؟

Rosa گفت...

عنوان «کالیبان و ساحره ها» که از نمایشنامه «طوفان» اثر شکسپیر [ترجمه فارسی از ابراهیم یونسی، نشر اندیشه] به عاریت گرفتم، بیان چنین تلاشی بود. با وجود این، در درک من، کالیبان نه تنها یک چهره شورشی ضد استعماری است که تا به امروز هم مبارزاتش در ادبیات معاصر جزایر کارائیب طنین دارد [از جمله آثار امه سزر]، بلکه نمودی از پرولتاریای جهانی است و باز هم دقیقتر، بیان جسم و تن پرولتاریا به مثابه عرصه و ابزار مقاومت در برابر منطق سرمایه داری است. از این هم مهم تر، چهره ساحره ها که در «طوفان» به گذشته ای دور رانده شده، در کتاب من مرکز صحنه را اشغال می کند و به عنوان تجسم دنیایی از سوژه های زن که سرمایه داری خواهان نابودی آن است: دنیای مملو از کفار، زندیقان، زنان غیر مطیع، زنانی که جرأت دارند تنها زندگی کنند، کنیز جادوگری که در غذای ارباب سم می ریزد و بردگان را به طغیان فرا می خواند.

Rosa گفت...

تشکر از توجهتان و کامنت.

«کالیبان و ساحره ها»
البته تیتر بهتری است برای کتاب. پرولتاریا و زنان!
اما مائویستها تیتر « ساحره و آدمخوار» را انتخاب کردند و بیشتر محتوای اصلی کالیبان که انسان نیمه وحشی- نصف آدم و نصف سگ دریایی- هیولا- بربر- آدمخوار و... را انتخاب کردند. از آنجایی که شورش بومیان علیه استعمار غرب از طرف آنان (استعمارگران)شورش بربر ها و آدمخواران وحشی اعلام میشد و میشود، اتفاقن تیتر "آدمخوار" نیز به کتاب میخورد.
البته باید دید مترجم فارسی نهایتن کدام را انتخاب میکند.
کالیبان اسم یک گروه موزیک متال آلمانی نیز میباشد. همان آدمخوار یا هیولا و نیمه انسان و... منظور است.
شکسپیر منظورش برده و... نیز بوده.
باری همدستی ساحره و وحشی (پرولتاریای جهانی) زنان و پرولتاریا! و سرکوب سنگین هر دو مد نظر است.
کتاب بخوبی نشان میدهد که سرمایه داری مترقی و یا نهایتن آزاد سازی زنان را در دستور کارش نداشته. زنان در جزعی ترین رفتارشان نیز به بند کشیده شدند. نهایتن نیز مانند کالا در حال مصرف شدن هستند/ هستیم...
اهمیت کتاب به نظرم شکاندن توهم رهایی زنان در سیستم سرمایه داری است. و یا توهم ترقی و تمدن و فرهنگ والا تر در سرمایه داری. که واقعیت ندارد. سیستم خشونتی بیش از حد به انسان تحمیل کرده و فوق از خود بیگانگی انسان ...