۰۹ آبان، ۱۳۹۹

افشایِ روان نشناسان و پزشکانِ شکنجه گر در امین آباد (رازی) - مورد جدید، دکتر نبی الله دریجانی

 افشایِ پزشکانِ شکنجه گر در امین آباد (رازی) - مورد جدید، دکتر نبی الله دریجانی

عکس نبی الله دریجانی

رزا: داشتم  روایتِ زندانی سیاسی بهنام محجوبی را می خواندم اینجا
از آنجایی که گزارش را آیدا قجر نوشته و اغلب گزارش های غیر واقعی و سانسور مطلب دارد، با اینکه برایم بسیار دردناک بود، چندین بار فایلِ صوتی بهنام را گوش کردم.
آیدا قجر از طرف بهنام نوشته که او وقتی هم اعتراض می‌کند و از پزشک تیمارستان می‌پرسد که چرا در این شرایط نگهش داشتند، پزشک پاسخ می‌دهد: «از قاضی نامه داریم.» بهنام نفسی می‌گیرد و می‌گوید: «پس شرافت دکتری شما کجا رفته است؟» او وقتی در امین آباد نگهداری می‌شد، اعتصاب غذا هم کرده بود. اما هیچ‌کدام از اعتراض‌هایش پاسخی جز اعمال خشونت بیشتر نگرفت.


رزا: به فایل صوتی که گوش دادم، در دقایق آخر، بهنام محجوبی اسم دکتر را دریجانی گفته است.
با جستجو در لیست تیمارستانِ امین آباد که به رازی تغییر نام داده اند، بدنبالِ اسم دریجانی یک نبی الله دریجانی می یابیم! عکس زیر
عکس نبی الله دریجانی

با جستجوی بیشتر آدرس خانه و تلفن و آدرس تماسِ مطب ها  را در پایین می گذارم.
آدرس خانه و تلفن:
تهران-سعادت آباد خیابان اوین، نبش خیابان گلستان، پلاک 1- تلفن 922079738
 

  دکتر نبی‌الله دریجانی، روان‌پزشک بیمارستان روان‌پزشکی سعادت‌آباد،
نام : دکتر نبی الله دریجانی
تلفن : ۳۳۴۰۱۲۲۰ الی ۹, ۳۳۴۰۱۲۳۱ الی ۲

 آدرس مطب اول (خصوصی) تهران- میدان ونک- خیابان ملاصدرا-خیابان شیرازی شمالی (نبش شهریار)، پلاک 181 طبقه 3، واحد 16، کلینیک روانشناسی روان آرام

تلفن : مطب 1 : 02188216100 - 02188216200
مطب دیگر این جلاد در همان تیمارستان امین آباد است.
لطفن این مطلب را پخش کرده و رفقای خارج از ایران نیز تلاش کنند تا با این شکنجه گر تماس بگیرند.
توجه: اگر نبی الله دریجانی بدون پا است، پروفایلِ او به شکنجه گرانِ سپاه شبیه است و احتمالن از سهمیه ی دانشگاهی سپاه می باشد. پس بشدت برای تماس مراقب باشید. او احتمالن مسلح است! یا محافظ دارد. 

"نبي الله توي آن عمليات جانباز شد. پاهايش را از دست داد. الان پاي مصنوعي دارد."


لطفن عکس او را نیز پخش کنید. او مطب خصوصی در ملاصدرا در تهران دارد و به عنوان روان پزشک/روانشناس مریض می گیرد. پس به هیچ وجه نه در مطب ملاصدرا و نه در امین آباد به او مراجعه نکنید. او را افشا و بایکوت کنید تا پس از سرنگونی محاکمه و تصفیه حساب شود.
در دهه 80 یک حزب الله ای  مُرد، از روستای دریجان/ بَم.  او 6 پسر و دو دختر داشت. پسر دوم و سوم در جنگ خوشبختانه به دَرَک رفته و سومی هم قطع هر و پا شد و 70 درصد "جانباز". پسر سوم به نامِ  نبی الله دریجانی با سهمیه وارد دانشگاه شده و اکنون پزشک متخصص مغز و اعصاب می  باشد! رژیم اسلامی این پزشکان و روانشناسان را برای سرکوب زندانیان سیاسی، به خدمت گرفته است. این کافی نیست که زندانیان را در زندان به قتل برسانند! متد جدید اکنون، فرستادن زندانی سیاسی، به تیمارستان ها برای ترساندنِ مبارزین می باشد (متُد استالین). قتلِ یواشکی اکنون در دستورِ کارشان نیست و اکنون از روان خانه ها برای هراس افکنی استفاده می کنند.
بخصوص  تیمارستان های بد نام، مثل امین آبادِ شهر ری (رازی) و در مشهد نیز و در برخی از استان ها.

عکس لیستِ نام کادر درمانی روان خانه ی امین آباد (رازی)

برای بزرگنمایی روی عکسها کلیک کنیم.

بجز لیست افرادی که از طرف زندانیان سیاسی تاکنون افشا شده است، باید کُل پرسنل و کادر "درمانی" با فشارِ افکار عمومی، عملیاتِ شکنجه در تیمارستان های اسلامی را افشا کرده و یا از کار، انصراف بدهند. آنها باید بدانند که در مقطع سرنگونیِ رژیم اسلامی تک به تک، پاسخگوی همدستی در شکنجه زندانیان سیاسی/اجتماعی خواهند بود.

پزشکان و خدمه ی بیمارستان هایی که دستشان در شکنجه و قتل آلوده است باید بدانند که مونیتور می شوند...

 روایت تکان‌دهنده بهنام محجوبی: روی من ادرار می‌کردند

به جای درمان، به امین آباد منتقلش کردند. شکنجه‌اش دادند. پرسنل تیمارستان او را به شکل صلیب به تخت بستند و رویش ادرار کردند. در همان حال به آمپولی تزریق کردند که نمی‌دانست چیست. او را به زندان بازگرداندند. نیمی از بدنش فلج شد.
از پزشک تیمارستان می‌پرسد که چرا در این شرایط نگهش داشتند، پزشک پاسخ می‌دهد: «از قاضی نامه داریم.» بهنام نفسی می‌گیرد و می‌گوید: «پس شرافت دکتری شما کجا رفته است؟» او وقتی در امین آباد نگهداری می‌شد، اعتصاب غذا هم کرده بود. اما هیچ‌کدام از اعتراض‌هایش پاسخی جز اعمال خشونت بیشتر نگرفت.
فایل صوتی
https://youtu.be/SUr0mYiFDps

ادامه اینجا

۳۰ مهر، ۱۳۹۹

نق زدن، غیبت کردن، افشاگری، "انقلابی" است!

در جلسات زنان اغلب زنان از شوهران و مردان خانواده شکایت کرده و بدنبال راه حل، برای کم کردن تنش یا فرار از شرایط اسارت بارشان هستند! ورود مردان در این فضاها ممنوع است! اگر باشند، آنهمه را به قر زدن، غیبت یا "حرفهای خاله زنکی" ترجمه کرده یا از حق مردان/مردانگی دفاع و یا افشاگر را تهدید می کنند!
به خوبی یادم است که فرج سرکوهی تازه آزاد شده بود و در هامبورگ سخنرانی داشت. به آذر درخشان گفتم که خوبه فرج را به شهرمان دعوت کنم؟ گفت نه! نکنی ها! قصدِ تعرض به زمان را داشته و الان همه ی زنانِ 8 مارسی هم می دانند!
دیگر حرفی نبود. من به آذر اعتماد داشتم و می دانستم که زمان در آن فضای دو قطبی رژیم/اپوزیسیون، بجایِ تعرض،تجاوز هم می شد، به دلایل سیاسی قضیه زیرِ فرش میرفت...
جایی که هستم، عکس و آدرس فاشیستها، پدوفیلی ها، (قبلن) مراجعین به ویدئو فروشی های هارد پورنو و غیره یا داخل تشکیلاتهای زنان و یا  داخلِ گروههای سیاسی، یا خصوصی یا عمومی افشا می شد!
اخیرن هم سازمان راه کارگر علنی اعلامیه داد که هما کلهری و شوهر سابقش ناصر یاراحمدی پادوی رژیم و جاسوس هستند...
بسیاری زنان چه با نامِ خود و یا با نام مستعار، متعرضین به خود را در کودکی یا غیرش را افشا می کنند... اوجِ موج افشاگری پس از جنبش "من هم" در صفحات اینترنتی فارسی زبانان بود که تقریبن اغلب زنها، شجاعت یافتند و آزارگرانشان را افشا کردند.
در این بین برخی مردان عذرخواهی کردند از آزار جنسی کلکتیوِ مردانِ دیگر ، و گفتند اما ، ما بیگناهیم! یکی از مردان ابتدا گویا عکس شورت زنانه توییت کرد با قلدری، فشار که زیاد شد، خودزنی کرد ولی خوشبختانه زنده ماند. اغلب هم گفتند باز هم "می کنیم"! و تا زمانی که در دادگاهی کسی از ما شکایت نکرده، "خانم ها" ول معطل اید! داخل ایران چند زن شکایت کردند و مردی دستگیر شد و چون سرش به آخور رژیم بند نیست، احتمال حکم اعدام دارد و باید علیه اعدام اعتراض کرد. یکی مثل تتلو هم، گویا قلدری کرد که زیر سن هم "می کنم"، غلطی نمی توانید بکنید! که صفحه اش با پیگیری فعالینِ زنان، موقت بسته شد!
الان البته از موج قلدری اندکی گذشته و پسرانِ پدران!  به میدان  اینجا  آمده  و از "اصل برائتِ"  پدران، دفاع می کنند! از حقوقِ متهم شروع کرده و ما را به فاشیست بودن هم، محکوم می کند!
انگار زنان برای به سیخ و صلاب کشیدنِ تجاوزگر، قرار است که چوبه ی دار بر پا، دست به محاکمه ی صحرایی بزنند! پسرانِ پدران از حقوق بشر و "حقِ متهم" صفحه ها سیاه می کند!
قرن ها است که فرودستان برایِ آگاهیِ دیگر فرودستان، چهره  و مشخصاتِ آنتن، جاسوس، پدوفیل، فاشیست، تجاوزگر، آزارگر...را افشا می کنند.
اغلب این، تاکتیکی دفاعی در حمایت از جمع، گروه، سازمان و غیره بوده است و  خوشبختانه تنها در موارد معدودی برخی از تشکیلاتِ چریکی، اینها را به درست یا نادرست، متاسفانه کُشته اند .
خیلی طول کشید اما، که زنان به جرگه ی افشاگرانِ مردسالارِ خودی بپردازند!
سالها ما بچه ها فکر می کردیم که مردسالاری یک شبحِ تاریک است که از بیرون و از آسمان، از پنجره و در های نبسته، وارد خانه شده،  تا خودش را مثلِ بختک، روی ما خالی کند! اما راستش این شبح و بختکِ تیره، اغلب از داخلِ خانه ها شروع کرده و راهش را به بیرون و اجتماع پیدا می کند!
اگر در محیط های بسته مثل خانواده، سازمان، گروه و... افشا نشود، کُل جامعه را آلوده می کند و نهایتن، تشکیلاتِ خودش را زده، این بار در شهرت/ثروت/قدرت، با دستِ باز، همه ی جامعه را طوری تحمیق می کند که حتی سندیکا هم  می زند که تن فروشی شغل است و پورنوگرافی بیزینس!
مادران توانسته اند در برخی از جوامع، تجاوز و تعرض و پورنوگرافیِ کودکان را ممنوع کنند. بسیاری جاها اما نتوانسته اند، و مردان با کتک و دعوا، سهم شان را  از تنِ ما و فرزندانمان، با توسل به دین/ایدئولوژی/قانون می گیرند.
پسرانِ جوانِ پدران، آرش وار، وقتِ افشاگری زنانِ آزار/خشونت دیده، آنان را به دادگاه/شکایت/عملیات حقوقی رجوع می دهند! اما وقتِ افشاگریِ راه کارگر و سازمانهای کمونیستی (از جاسوسان و پادوهای رژیم)، فراموش می کنند ادله بخواهند و مدرکِ جرم! با نوشته های افشاگرانه ی شکنجه شدگان/لو رفتگان و شهادتِ افرادِ تشکیلات، همگی زبان در کون، نه از اصل برائت، نه از سقراط و بقراط و نه از حقوق بشر و... حرفی نیست!
شهادتِ شاهدان کافی است که طرفِ مربوطه، شکنجه کرده/لو داده و حکم هم توسط تشکیلات با یک اعلامیه علنی می شود که طرف "پادوی رژیم" است!
البته اگر طرف تشکیلاتی باشد، سر موضعی باشد، اما قاتل زنان/تجاوزگر/آزارگر... هم باشد، موضوع به ندانستیم در مورد قتل زنان (علی چگنی) یا سکسیسم روزمره (مورد مریم و  گروهِ منجنیق) یا هزاران بهانه ی دیگر تخفیف پیدا کرده تا سرانجام صدای زنان را خفه کنند! اینجا

خوب اگر چپ ایران قرار را بر نظر تشکیلات و نوشته ها و شهادتِ شکنجه شدگان می گذارد تا آزارگر/تجاوزگر یا شکنجه گر را علنی، افشا و بایکوت کند، توصیه ی من نیز بر این است که زنان نیز، گروههای سیاسیِ خود را زده، مورد های تجاوز و آزار را پس از خواندنِ اظهاراتِ شاهدان و تحقیق و حقیقت یابی، بصورت اعلامیه ای برای هشدار بقیه ی زنان، علنی و بیرونی کند؟
بنابراین توصیه می کنم، تمام کسانی که مثلن از طرف فرج سرکوهی مورد تعرض واقع شده اند، شهادتشان را علنی کنند، مستعار یا غیر مستعار!
راستش شخصن، هر بار که او را پشتِ صفحه ی مونیتور می بینم، به یادِ کیرِ پخته می افتم! متاسفانه کسی هم از چپی ها جرات افشایش را ندارد، چون او در بی بی سی ! در حالِ دفاع از مواضع "انقلابی" و  چپِ سر موضعی است!
از آنجایی که تعرض به زنان و کودکان اغلب فقط یک مورد نبوده و سیستماتیک بروز بیرونی هم دارد، از فرزندان/همسرِ سابق/ فک و فامیلِ فرج و... می خواهم، ، خانه ی خود را گردگیری کرده، از او سوال کنند!
هنوز هم دیر نیست و اگر تعداد معدود باشند، فرج سرکوهی می تواند از زمان، عذرخواهی کرده و نشان دهد که متحول شده است در این سالهای ریدن، زیرِ سقفِ هاینریش بول را!
اگر هم کُلن زیر جریانِ تعرض بزند، با این نوشته ی من، خطاب به همه ی زنان و خواهرانم، هشدارتان می دهم، همانطور که آذر درخشان، آنوقتها به من هشدار داد.
همانطور که راه کارگر ابتدا در گروهش هشدار ، و اینک پس از 40 سال ،به جنبش و علنی هشدارِ پادویی رژیمیِ دو نفر از اعضای سابقِ تشکیلاتش (هما کلهری و شوهر سابق او ناصر یاراحمدی ) را داد. اینجا

اگر این هشدار و عدم همکاری، بتواند حتی یک فرد را  هم از خطر برهاند، ارزشش را دارد. چرا که هشدارِ خطر ، آژیر است و نه مجازات.
بایکوتِ فرد و نه حذفِ او.
ایزولاسیون اجتماعیِ آزارگران/جاسوسان/متجاوزان (فرادستانِ خشن) را چند پله در فرادستیِ مادی/معنوی و جایگاه اجتماعی شان، به زیر کشیده یا امکانِ تکرارِ خشونت را از آنها می گیرد.
ویروس در بدنِ فرد می ماند و به علتِ جداییِ فیزیکی، نمی تواند همه را مبتلا کرده و اپیدمی/پاندمی شود!
جامعه قدرتمند تر شده و بهتر می تواند به مداوای آلامِ خود بپردازد و فرصت می یابد که حتی به کمکِ فردِ مبتلا شتافته و به او کمک کند.
فاصله ی اجتماعی و فیزیکی در این پاندمیِ خشونت، فعلن تنها راه حل است! 

پسندیده تر است که آزارگران، خود برای سلامتِ جامعه/خانواده/کودکانشان اعلام کنند که مبتلا به ویروسِ خشونت بوده و یا هستند. ولی متاسفانه اینگونه نیست و مردان و پسرانشان اغلب کماکان، به دنبالِ دلیل و مدرکِ  و قاضی و متخصص و کارشناس و... برای اثباتِ جرم هستند!
در حالی که هدف از افشای تعرض/تجاوز/جاسوس/پدوفیل ... حذف آنها یا محدود کردنِ آزادیِ آنها نیست بلکه یک جدایی اجتماعی از آنها، برای سلامت و در امان نگهداشتنِ بقیه ی افرادِ صدمه پذیر است....
 در واقع جامعه ی زنان و بقیه، با افشای آنان، فراخوانِ جدایی/بایکوت/ایزولاسیونِ خشونتگران را می دهد و اگر تعدادِ زنان زیاد باشد، اینان در مقطعی (قدرت/ثروت/مقام) فرادستی را از دست داده و شاید در میانِ خود، مجبور به "گاییدن" همدیگر خواهند شد؟ و بلاخره وقتِ تنفس برای جامعه ایجاد کرده، تا ببینیم که عاقبت، راهِ درمانی هست؟ واکسن ضد خشونت، ضدتجاوز، ضدشکنجه...!
امافعلن که بیمارستانها از مصدومین پُر، تلفات بالا و روزانه داریم هزینه می دهیم ... پدران و پسران و در همدستی شان از حقوقِ بشرِ ویروس می نویسند، تا باری دیگر جسدِ خواهرانمان را در زندانِ پدر/شوهر/مردان فراموش کنیم!
خیالی باطل!


مطالب مرتبط: برای خواندنِ در منبع روی تیترها کلیک کنیم.
اینجا