۱۲ اسفند، ۱۳۹۹

ماجرای لولیتا بازی و بمب گذاری در آستانه ی روز جهانیِ زن!

 

رزا: اولین بار لولیتا را  20 سال پیش، در راهپیمایی کارزار زنان دیدم. کیمونو پوشیده بود و تنگ تنگ راه میرفت. چشماش مدام خمار و دهانش نیمه باز و لبانش غنچه ای کرده.  یک بغل گل را ، گاه و بیگاه به این و آن می داد ،و همش هم از صفِ تظاهرات، عقب می افتاد!
رفتم به آذر درخشان گفتم: اینو از کجا پیدا کردی؟ مثلِ پیش از مائو، تاتی تاتی راه میره! گفت: هیچی نگو! شاعر است و لیلا از لندن آورده و  برای جشنِ امشب قراره، شعر خوانی کند!
گفتم: حالا کو تا شب!
آخرش، لولیتا را سوار ماشین کردند، مبادا یکهو بشکنه توی  آن راهپیمایی طولانیِ کارزار!
الان  که می نویسم، لولیتا باید در آستانه ی  50 سالگی باشه، اما عکسهای دوران نوجوانی اش را توی نت، پر کرده است.

تا آنجا که خواندم، اشعارش از آه و  اوه ، آخ و  واخ، فراتر نرفته و بابِ دلِ ویاگرایی هایی مثل اِسمال خویی  و کانون نویسندگان  است.  عباس سماکار (یک ضدِ شورشی) و بقیه ی ویاگرا فیل های چاهِ کارگر هم، بلاخره در اوجِ ارگاسم، برایش پُستِ ریاستِ کانون دست و پا کردند ، تا زیر لنگ و پاچه ی حسن حسام و بقیه ی دار و دسته ی  قلم کُنانِ در تبعید، بماند ...
لولیتا یکجورایی هم شده بود چماقِ بالایِ سر بقیه ی نویسندگانِ زن، که  اروتیک بنویسند، تا مطرح شوند! اگرنه، پس اُمل اند!
خوب زنها هم ترجیح دادند با هووو  ها بسازند و هر سال 8 مارس، رفقا با زنهای سابق و کنونی و آینده شان، پرچم سرخ روی کول، تا سفارت امریکا  کیلومترها را در می نوردیدند تا که کرونا از راه رسید و دکان ها تخته شد!
بعد ها شنیدم لولیتا، تو ی فرانسه با علی عبدلی رضایی (هخا -آنارشی که  برای استراحت، پس از کتک کاری با دوست دختر سابقش، خود را به اروپا رسانده بود) برای بالا بردنِ دانشِ شعری اش، می پرد!
لینک به پُستِ "آیا آنارشیستها زنها را کتک می زنند" اینجا

خوب بعد هم زد و اشعارِ  دهه هفتادی، "پست مدرنیسم" و "پسا نیمایی"، با مرگِ استادشان (تیرداد نصری) در لندن، یکهو در  ایران معروف شد!
حلقه رشت/تنکابن/سیاهکل/ لنگرود...استاد  (اینجا)
اینجا
پس سَراستادِ این حلقه ها تیرداد نصری بود که 1386در لندن ( نه از کرونا) مُرد، ولی کتاب شعری هم نداشت! پس فوری برایش کتاب شعر درست کردند و مراسم یادبود  و نماز میت آنلاین (جسد لندن ماند) ، و خلاصه تو ایران حسابی ارج اش را بزرگِ بزرگ داشتند...
در این میان لولیتا که نوشتنِ فارسی نمی دانست، آخ و اوخ هایش را، فایل صوتی کرده و برای شاعر- تروریست، مهرداد عارفانی برای تایپ، تصحیح و پابلیش، می فرستاد و "کارگر- شاعر"، بقولِ لولیتا، حتی بیش از دو دهه،  به او سرویس می داده!
لولیتا البته باید بداند، در فقدان  شاعر- تروریست،  هنوز هم می تواند در کلاسهای اکابرِ آنلاین، بجای ناز و عشوه، بوس و کنار، نوشتن بیاموزد! یا سریع اشکهایش را پاک کرده، یک نوکر-شاعرِ دیگر، در کانونِ نه نویسندگان برای منظومه های  جدیدش پیدا کند..
تا حلقه ی لندن به اتریش را وصل کند!

همزمان مازیار عارفانی  ("داداشی مهرداد") هم گویا با پشتکار در حالِ شکل دادنِ "حلقه ی رشت در کنار تنکابن و حلقه ی سیاهکل" در داخل ایران فعال  است...
باری
حلقه ها داشتند زنجیر می شدند که ناغافل، مهرداد را به جرم تروریسم گرفتند و فایلهای صوتیِ لولیتا بگا رفت و چند وبسایت او نیز، بسته شد!
ما هم منتظر که مجاهدین ، اس او اسِ- ایران/ اتریش، کانون  نه نویسندگان یا انجمن قلم/تبر یا شاعران و هوادارانِ بُمبِ در تبعید یا بلاخره یکجایی، این عملِ تروریستی-  شاعرانه را محکوم کند،  شفاف سازی کند...
اما دریغ از یک خط!
اس او اس ایران/ اتریشی ها اما همان اول فوری یک مصاحبه از داخلِ دادگاه از مهرداد عارفانی گرفتند که ادعا کرد "مجاهدین علیه او فتوا داده اند" چون کتاب چاپ زده، با تیترِ "مرگ بر خدا!" اینجا
وقتی حکمِ شاعر -تروریست اعلام شد 17 سال هلفدونی به خاطر یک کوچولو بمب، لولیتا در بُهتِ همگانی فراخوان داد که اشعار مهرداد را لایک داده و عکسش را لینک کرده ، هشتکِ "بمب گذاری، آزاد باید گردد" بزنید: اگرنه لای پایتان، سیبزمینی است و بی غیرتید!!! و بی همه چیز اید!!!
لولیتا حتی تهدید کرد که اشعارِ آخ و اوخ اش را، و حتی پنجول نگاری هایش را در اعتراض به این حکم، به آتش خواهد کشید!!!
رفقا سعید صالحی نیا و سماکار و کانون نه- نویسندگانِ در تبعید، اعلام کردند: حکم دادگاههای امپریالیستی/سرمایه داری  علیهِ مهرداد عارفانی (رفیق -تروریست-کارگر-شاعر) را نپذیرفته و باطل خواهند کرد!
انجمنِ تَبَر و تَشرِ در تبعید هم، نوکِ قلم هایشان را در کمپینِ لولیتا، تیز کردند که نخواهیم گذاشت آزادی بیان و بمب گذاری ، محدود شود!
لیلا پرنیان و صدیقه محمدی هم چادر به کمر، زنانِ 8 مارس را، به کارزاری دیگر فرا خواندند تا روز 8 مارس را به رهبریِ لولیتا، آنلاین، به مبارزاتِ بین المللی علیه امپریالیسمِ جهانخوار گره بزنند!
من برایشان نوشتم: لطفن تا اول ماه مه صبر کنید، تا رژیم اسلامی، برادر  اسدی ( دانیل جون، دیپلمات-تروریست) را تبادلِ گروگان کند؟! شانسِ دستیابی برای مطالبات زنان و آزادیِ بُمبی  روز کارگر بیشتر است...
دریع از یک جواب!
حال
چاره ای نیست و گویا قرار است که این 8 مارس هم، لولیتا خوانی باشد!
پس همگی را اَنلاین دعوت می کنیم به اتاقِ زومِ کارِ زارِ زنانِ 8 مارس، به صرفِ چای و ویاگرا برای رفقای بالای 60 و واکسن زده.
باشد که بساطِ امپریالیسم و سرمایه داری و فئودالیسم و ایسم های دیگر را، دست در دستِ هم و در آغوشِ یکدیگر، برای همیشه جمع کنیم.
آمین


در زیر متنِ فراخوانِ لولیتا عضو کانونِ نه نویسندگان و دبیر کُلِ کانونِ تَبر و تشرِ در  تبعید و  در حمایت از شاعر- بمب گذاران:

 به دوست شاعرمان مهرداد عارفانی هفده سال زندان بریده اند
به او تهمت تروریست زده اند

چرا که بخاطر معاش خانواده اش برای فیلمبرداری به یک جلسه دعوت شده
وکیل او گفته است بخاطر یک تلفنی که به ایران زده این اتهام را به او بسته اند
تلفن شماره ی برادرش بوده
کسی چه می داند در این مدت چه کشیده
او را زنده یاد تیرداد نصری دوست و برادرم همچون جان عزیز دوست می داشت
من هر شعر تازه ای که می نوشتم صدای شعرم را می فرستادم تا مهرداد آن ها را با تاریخ در جایی امن حفظ کند
همه ی آن سایت ها بسی پیش از این اتفاق از بین رفت
حتی برخی شعرها را در ایمیلم نیز پیدا نکردم
اما با همه ی این حرف ها من اعتراضم را به دستگیری زندان و تهمتی که به او بسته اند اعلام می کنم
دلم خون است از این که چنین بلایی سر او آورده اند
نزدیک ترین دوستانم نیز وقتی نامش را می آورم سریع موضوع را می خواهند عوض کنند
من حتی با نوشتن این چند کلمه احساس تهدید شدن می کنم
و ما شاعران بی رگ بی همه چیز بیغ کک مان نمی گزد
اگر او را بیگناه زندانی کرده اند و ما تنها تماشاگریم و کاری از دست مان بر نمی آید با مرده چه فرق داریم از خودم بیزارم از این مفلوجی بیچارگی ناتوانی از این که قدرت کمک کردن به دوست و برادر شاعرم در این مصیبت نداشته باشم
اگر در میان شما کسی کوچکترین پیوندی یا هم حسی و هم غمانی با من دارد لطفن بیان کند
شعری از او را روی صفحه اش بگذارد
حرفی بزند
کاری کند
وگرنه همه ی شعرهایم را آتش خواهم زد
وقتی جان شاعر به ارزنی نمی ارزد
کجایی ای میرزا کوچک خان کجایی
شاعری از دیار تو غریب و بی کس در غربت به زندان است
کسی کی می داند چرا
چگونه
چه کسی پای او را به این ظلمت کشیده است
چرا
چرا
زیبا کرباسی

مرتبط:
نامه سرگشاده به هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید 
http://www.azadi-b.com/?p=4924