۲۶ اردیبهشت، ۱۴۰۰

עומדים ביחד نقف معًا Standing Together

 
رزا: با تشکر از همه ی دوستان برای به اشتراک گذاشتن کتاب، فیلم و نظراتشان/ اینجا.
 همینطور شادیِ خوب شدن حال و احوالِ مهستی عزیزم. همینجا این کلیپ زیر تقدیم به او و همه ی دوستان

ورژن آنارشیستی کلیپ در لینک زیر
"Danser Encore". 1er mai 2021. Orchestre. Théâtre Occupé. Orléans. Sous Titré

کتاب  

مزارع كارخانه‌ها و كارگاه‌ها يا تركيب صنعت با زراعت و كار فكري با كار يدي

 نوشته پیترکروپتکین
پی دی اف در مدیافایر
اینجا
فرمات djvu
اینجا
کتاب «مزارع، کارخانه‌ها و کارگاه‌ها (یا ترکیب صنعت با زراعت و کار فکری با کار یدی)» نوشته پیترکروپتکین به ترجمه هومن کاسبی در 343 صفحه

 با تشکر از رفیق "همه چیز برای همه کس"

کتاب شورشی سودایی
در مورد زندگی میخائیل باکونین 

نویسنده: ادوارد هالت کار اینجا

فیلم
فلم زیر (رهایی) از فلم های استثنایی هندی است که در سال‌های ۸۰ متاثر از حرکت های فیمینستی ساخته شده و جز فلم های است که بنام تولیدات سینمای موج موازی هند شناخته می‌شوند.
https://youtu.be/0L4TlNO_BVw
موضوع فلم:
مردان روستا برای کار  به شهر های بزرگ دوردست رفته اند.
در طول زمان دوری از زنان و فرزندان خویش این مردان از طریق زنان تن فروش و در مواردی با گرفتن دوست دختر نیاز جنسی شان را رفع میکنند‌. همسران آنها نیز راهی برای جلب ارضای جنسی خود پیدا کرده اند.
 روزی ، یکی از زنان ، شاکو ( با نقش آفرینی هیما مالانی) اعلام میکند که او باردار است و این فرزند از همسرش ، عمارجی (با نقش آفرینی وینودکِهنه) نیست.
 سرتاسر روستا خشم حاکم میشود و همه خواستار اخراج شاکو اند و مسئله برای تصمیم گیری در مورد سرنوشت او به پنچایات (اداره روستا که متشکل از موسفیدان روستا است) سپرده میشود.
در دادگاه روستایی زنان که تا کنون سکوت اختیار کرده بوده زبان میگشایند اما آیا صدای آنها شنیده خواهد شد؟
در کنار هیمامالانی و وینودکِهنه، نصرالدین شاه یکی از بهترين هنرپیشه های سینمای هند نیز در این فلم نقش بازی کرده.
فهیم


 برای خواندن بیشتر روی اینجا کلیک کنیم.

 

یاداشتهای پراکنده / آنارشیستی مثل شما

 یک ضرر بزرگ ماتریالیسم تاریخی

در دیدگاه مارکسی، چون تاریخ انسان از طریق تکامل کور مادی طبیعت غیر زنده و زنده صورت میگیرد، دقت کنید که مارکس از عبارت "مستقل از اراده انسانها" استفاده میکند، نقش کلیدی ابداع و بوجود آوردن فرهنگ در روابط اجتماعی بکل نادیده گرفته میشود. ارتجاع از لحاظ مارکس و کارکسیستها نه محصول اراده یک عده بلکه محصول تکامل خودبخودی جامعه است!! از آنجا که در عمل نمیتوان نقش اراده و ابداع را نفی کرد، در عمل تربیت کمونیستی-مارکسیستی می شود تربیت دنباله روانه و نه متکی به خود، یعنی فکر کردن از ما پشت میز کار، عمل از کارگران. برای همین کارگر مارکسیست می شود مثلا "کمونیست" اما کماکان بنده نخبه مارکسیست و قداره کش رهبری. با این دنباله روی، عقل کارگر رشد لازم کمونیستی-آنارشیستی پیدا نمیکند و تشکیلاتش هم میشود کپی تشکیلات سرمایه دارها که هست تشکل سلسله مراتبی حزبی-سازمانی. از چنین تعقلی در کارگران نمیتوان انتظاری بهتر از ارتجاع استالینیسم و مائوئیسم و دولت بردگی مزدی و نوکر صفتی سوسیال دموکراتیک داشت.
اضافه کنم که اکثر کارگران غربی هم با کارگران دولتهای سابق مارکسیستی و کشورهای دیگر سرمایه داری فرقی ندارند. اکثر آنها عقلشان فعلا متعلق به حاکمینشان است و حتی سیاستهای امپریالیستی را هم که در انتها چیزی جز خود زنی نیست را تائید میکنند و با شرکت در انتخاب قانونی می نمایند.
بی رنج گنج میسر نمی شود.
چاره کارگران وحدت و تشکیلات است.
اینجا

بحث غلط مارکس:
"... انسان‌ها در روند تولید اجتماعی موجودیت خود ناگزیر با یکدیگر وارد مناسباتی می‌شوند. این مناسبات، مناسبات تولیدی آنهاست، که از خواست و اراده ایشان مستقل و متناظر با مرحله معینی از رشد نیروهای تولیدی آنهاست. مجموعه این مناسبات ساختار اقتصادی جامعه یعنی آن زیربنای واقعی را تشکیل می‌دهد که بر آن روبنائى حقوقى و سیاسى سر برمى‌‌کشد، و متناظر با آن اشکال معینى از آگاهى اجتماعى شکل می‌گیرد."
از ترجمه پیشگفتار کتاب در نقد اقتصاد سیاسی:
http://www.kapitalfarsi.com/zamaem/zamime1.htm

غلط در این است که انسانها مناسبات خودشان را نه ناگزیر بلکه آگاهانه تعیین میکنند. اصلا انسان از پرایمیت به آنچه هست تبدیل شده چون مناسباتش را با طبیعت و همنوع و غیر همنوع و جانوران دیگر، آگاهانه و بر طبق نقشه و تدبیر قبلی ی در ذهن پرورانده شده شکل میدهد که البته روند تکاملی خودش را دارد که بحث دیگری است و صرفا تابع روابط اقتصادی نیست. اقتصاد بدون ابداع و تدبیر و فکر کردن و اراده داشتن وجود ندارد. مناسبات هم ابداع است. وقتی دو نفر با هم رابطه و یا کار معینی برقرار میکنند هر دو در ذهن ایده های پرورانده شده از قضیه دارند، حتی اگر ضعیف باشد و نتیجه ندهد. در بسیاری از مواقع، آن رابطه نتیجه میدهد. پس بحث غیر ارادی بودن رابطه (مناسبات) کاملا منتفی است.
انسانشناسی مارکس بسیار پیش پا افتاده و غلط است هر چند که برای ایجاد توجه به قضیه مفید بود اما نه مارکس و نه انگلس هیچکدام انسان شناس نبودند و فقط ار کار انسان شناسان دیگر استفاده میکردند. کلا، ماتریالیسم تاریخی مارکس کاری علمی و پخته نیست، و در چهارچوب فلسفه مبحوس است ولی مقدس کردن مارکس آنرا بیخودی بزرگ کرد.
اینجا

وجود نقش کلیدی اراده و آگاهی در پرایمیتی مثل انسان، در مارکس قبل از ماتریالیسم تاریخی بصورت ریشه های هگلی-فلسفی، و حتی در تزهای فویرباخ او وجود دارد، اما با نوشتن ایدئولوژی آلمانی با انگلس، مارکس بکل زد به انحراف از قضیه. برای همین بعضی از محققین مارکسیست معتقدند که انگلس مارکس را فاسد کرد. بعضی از مارکسیستها هم مثل مارکسیست هومانیستها اصلا به ماتریالیسم تاریخی اعتقاد ندارند ولی از روی فرصت طلبی و نفرت از آنارشیسم و قبول اینکه آنارشیستهای کمونیست برندگان تاریخی بحثهای اواخر دهه قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم هستند، بروی خودشان نمی آورند. بنظر من منطق آنارشیستی بسیار قوی تر از منطق مارکسیستی برای آگاهی از وضع وحشتناک انسان (استثمار، جنگ و جنایت و بیماری و محرومیت) است.
مارکسیستها ممکن است در جواب گنده گوئی کرده و دیالکتیک و فلسفه پرتاب کنند. بنظر من در منطق آنارشیستی به آکروبات بازی دیالکتیکی و فلسفه سازی احتیاجی نیست. اتکا به همان علم ساده که با پیدایش انسان همراه است و امروز بصورت متد ساده علمی در موسسات آموزشی و تحقیقی موجود است، کافی است. روش علم ساده است: فکر کردن بصورت منطقی و استدلالی، اتکا به مشاهده و تجربه و آزمایش برای اثبات فرضیات. دشواری علم در تفصیلات آن است نه در خود اصل روش. ساعتها و حتی سالها در علم بروی یک موضوع کار میشود اما روش کار ساده است، طول میکشد چون روابط درهم تنیده هستند و برای هر قدم احتیاج به مشاهده عیننی وجود دارد و بعضی از موضوعات دارای دسته بندی های گوناگونند. به دیالکتیک و فلسفه بافی مارکسیستی احتیاجی نیست، فاکتها روشن هستند و توجیه فراتر از علم رایج لازم ندارند.
اینجا

برای خواندن ادامه ی مطلب روی اینجا کلیک کنیم.