آنارشیسم یک فلسفۀ سیاسی است که در پنداری نادرست پوشیده شده است. این عمدتاً به دلیل این واقعیت است که آنارشیسم در حقیقت نوعی دگراندیشی است؛ آنگونه شیوۀ فکری که نمیتواند بوسیلۀ شعارهای ساده یا روشهای حزبی مشخص شود؛ در حقیقت، اگر شما از 10 نفر آنارشیست بخواهید که آنارشیسم را برایتان توضیح دهند، به احتمال زیاد 10 پاسخ مختلف دریافت خواهید کرد! آنارشیسم بیش از یک فلسفۀ سیاسی است؛ این یک سبک زندگی است که جنبههای سیاسی، کاربردی و شخصی را در بر میگیرد!
اصول اساسی آنارشیسم این است که اقتدار سلسله مراتبی - دولت، کلیسا، پدرسالاری و نخبگان اقتصادی - نه تنها ضروری نیست بلکه به طور ذاتی برای بیشینهسازی توانایی و پتانسیل انسانی خسارتبار است! آنارشیستها عموماً بر این باورند که آدمیان قادرند که امور خودشان را بر پایۀ خلاقیّت، همکاری و احترام متقابل سامان بخشند.
اعتقاد بر این است که قدرت ذاتاً فسادآور است و مراجع قدرت بناگزیر توجهشان به خودماندگاری و افزایش قدرت خویشتن است، بیش از آنچه برای خدمت به موکّلانشان ضروری باشد! آنارشیستها معمولاً بر آنند که اخلاق یک موضوع شخصی است و باید بر پایۀ علاقه به دیگران و رفاه و آسایش جامعه باشد، نه بر اساس قوانینی که توسط مراجع سیاسی یا مذهبی وضع میگردد (شامل قوانین واجبالرّعایه [revered] چون قانون اساسی آمریکا). اکثر فلسفههای آنارشیست قائلاند که افراد خود مسئول رفتار خویشاند. اقتدار پدرگرایانه [Paternalistic] یک اندیشۀ غیر انسانی شده را پرورش میدهد که در آن مردم از نخبگان انتظار دارند که برایشان تصمیم بگیرند و نیازهای آنان را برآورند، بجای آنکه برای خود بیندیشند و عمل کنند. وقتی یک قدرت برای خود این حق را قائل شود که اساسیترین تصمیمات اخلاقی شخصی را تحت نفوذ و سلطۀ خود درآورد از قبیل چیزهایی که آنقدر با ارزشند که انسان برایشان جان نثار کند (نظیر فراخواندن مردم به خدمت ارتش یا سقط جنین)، آزادی انسانی بیاندازه افول خواهد کرد!
آنارشیستها به ارتباط میان اقسام مختلف جور و ستم - شامل تبعیض جنسی (Sexism)، نژادپرستی (Racism)، ناهمجنسگرایی (Heterosexism: دگرجنسگرایی)، طبقهگرایی (Classism) و میهنپرستی افراطی (National Chauvinism: شووینیسم ملی) اعتراف دارند و تأکید بر مخالفت و اعتراض بر یکی از اَشکال بیعدالتی را در حالیکه سایر اقسام آن به موجودیت خود ادامه میدهند، پوچ و بیهوده میدانند! آنارشیستها بر این باورند که وسایلی که یک نفر برای تغییر جهان بکار میگیرد، باید با اهدافی که امیدوار است بدان نائل گردد، همخوانی و هماهنگی داشته باشد. در حالیکه آنارشیستها با استراتژیها و تاکتیکهایی چون نیاز به سازمان رسمی و اِعمال زور برای سلطه بر نهادهای زورمدار، مخالفند، بیشتر آنها همداستانند که نباید صِرفاً بر نابودی نظم جاری توجه کرد، بلکه تأکید باید بر شکل دادن و ساختن آلترناتیوهای جدید، انسانیتر و منطقیتر برای جایگزینی راهبردها و شیوههای موجود باشد!
http://www.lucyparsonsproject.org/anarchism/intro_to_anarchism.html