معرفی کتاب یاری متقابل؛ عامل تکامل اثر پتر کروپوتکین یاری متقابل: عامل تکامل یک مجموعه از مقالات است که توسط فیلسوف آنارشیست روسی پیتر کروپوتکین در سال 1902 نوشه شده است. مقالات ، که در ابتدا در مجله انگلیسی قرن نوزدهم بین سالهای 1890 و 1896 منتشر شده است ، نقش همکاری و سود متقابل (یا "یاری متقابل") را در حیوانات و جوامع بشری گذشته و حال بررسی می کنند. این استدلالی است در برابر نظریه های رقابت محور به اصطلاح داروینیسم اجتماعی ، و همچنین تصاویر عاشقانه همکاری که توسط نویسندگانی مانند ژان-ژاک روسو ارائه شده است ، که استدلال می کنند انگیزه آن بیشتر عشق جهانی است نه منافع شخصی. یاری متقابل: عامل تکامل در کمونیسم آنارشیست متنی اساسی تلقی می شود ، و مبانی علمی کمونیسم را جایگزین ماتریالیسم تاریخی مارکسیست ها می کند. بسیاری از زیست شناسان نیز آن را یک کاتالیزور مهم در مطالعه علمی و یاری همکاری می دانند.در بخشی از این کتاب آمده است: " مفهوم تنازع بقا به عنوان عامل تطور، که توسط داروین و والاس به علم معرفی شد، به ما اجازه داده است که طیف بینهایت گسترده ای از پدیده ها را در تعمیمی عام بگنجانیم که به زودی به اساس فرضیات فلسفی، بیولوژیک و جامعه شناختی ما بدل شد. انواع گوناگونی از واقعیات: انطباق کارکرد و ساختار موجودات ارگانیک با محیط پیرامونشان؛ تطور فیزیولوژیک و کالبدشناسانه ؛ پیشرفت فکری و خود رشد اخلاقی، که سابقا با دلایل بسیار مختلفی توضیح میدادیم، توسط داروین در یک مفهوم عام تجسم یافتند. ما آن واقعیات را به عنوان تلاشهای مستمر - مبارزه علیه شرایط نامساعد - برای رشد افراد، نژادها، گونه ها و جوامع درک کردیم که به بیشترین غنا، تنوع و شدت زندگی منجر می شوند. "
رزا: با توجه به سانسور صحنه ی آخوندِ آدمکُش در تئاتر اتللو در سرزمین عجایب- نوشته ی غلامحسین ساعدی، بخشِ سانسور شده در تئاتر اگزوز را در زیر با هم ببینیم. https://www.youtube.com/watch?v=pf5OUHacOM4
بسیاری از بازیگران تئاتر از سانسور آثارشان به رژیم اسلامی معترض هستند. اما این سانسورها را چه کسانی اعمال می کنند؟ کمونیستهای در خدمتِ رژیم اسلامی! قصابان هنر و فرهنگ در استخدام حکومتِ اسلامی. افرادی مانند مهرداد خامنه ای در این سلاخی دستشان باز است. با بازیافتِ کلمات، صوت و تصویر در تاریخ، ادبیات و هنراقدام کرده و نگذاریم حذف کنند و به قتل برسانند. ساعدی ها حذف شدنی نیستند. آنان نسل به نسل در قلب مردم خواهند ماند، اما شما هم اکنون ، به مستراح تاریخ پیوسته اید... اطلاعاتی در مورد اتللو در سرزمین عجایب در همین بلاگ اینجا
رزا: با توجه به سانسور صحنه ی آخوندِ آدمکُش در تئاتر اتللو در سرزمین عجایب- نوشته ی غلامحسین ساعدی، بخشِ سانسور شده در تئاتر اگزوز را در زیر با هم ببینیم. https://www.youtube.com/watch?v=pf5OUHacOM4 کلیپ 6 دقیقه
اتللو در سرزمین عجایب- توجه: این نسخه زیر توسط مهرداد خامنه ای (تئاتر اگزیت ایران) سانسور شده است!
یک گروه تئاتری در ایران قصد دارد که نمایشنامهی «اتللو» اثر شکسپیر را روی صحنه بیاورد. با دشواری و مرارت ، سرانجام کارگردان ِ گروه موفق میشود که اجازهی نمایش را از وزارت ارشاد بگیرد، به شرطی که از خودِ وزارت ارشاد بیایند و نمایش را بازدید کنند و «حکّ و اصلاح» نمایند! بقیهی نمایش ماجرای حضور وزیر ارشاد و دو مشاور و ایدئولوگ و کارشناس فرهنگی و هنری اسلامی است به نام «سروش» و «مخملباف» (البته نام این دو پرسناژ درمتنی که پس از مرگ ساعدی در پاریس چاپ شد ، به «خروش» و «مخملی» تبدیل شده است.) که در معیت پاسداران مرد و زن و مأموران امنیتی و کمیته وارد سالن تمرین میشوند و از اجرای نمایشنامه دیدن میکنند و هریک به سهم خود به «حکّ و اصلاح» و شرعی کردن و اسلامی کردن نمایشنامهی اتللو میپردازند.
یکی از روزهای پائیزی سال ١٣٦٣ بود. بیژن مفید در آمریکا از میان ما رفته بود! و کانون تصمیم داشت به مناسبت بزرگداشت او و به پاس کوششهای اهل تئآتر که در شرایط اختناق حاکم و زیر تیغ هنرستیزی رژیم نوپای اسلامی در وضعیتِ دشواری به سر میبردند، مراسمی به نام «شب تئاتر» در پاریس برگزار کند. ساعدی مثل همیشه پیشقدم و حاضر یراق بود: «من هرکاری که بگویید میکنم!» قرار شد که بر و بچههای اهل تئاتر نمایش کوتاهی به مناسبت این شب آماده کنند و من از ساعدی خواهش کردم که نمایشنامهای در بارهی اوضای اهل تئاتر در ایران بنویسد تا ما اجرای کنیم. مثل همیشه چشمی گفت و دست به کار شد. روز بعد همراه با آن دوست مشترک تئاتری در خانهاش بودیم و دربارهی موضوع نمایشنامه گفتگو میکردیم. موضوع و تِمهای مختلفی طرح و بحث میشد. ساعدی سرانجام این سوژه را برگزید و گفت: همین را مینویسم:مضمون نمایشنامه این بود: یک گروه تئاتری در ایران قصد دارد که نمایشنامهی «اتللو» اثر شکسپیر را روی صحنه بیاورد. با دشواری و مرارت ، سرانجام کارگردان ِ گروه موفق میشود که اجازهی نمایش را از وزارت ارشاد بگیرد، به شرطی که از خودِ وزارت ارشاد بیایند و نمایش را بازدید کنند و «حکّ و اصلاح» نمایند! بقیهی نمایش ماجرای حضور وزیر ارشاد و دو مشاور و ایدئولوگ و کارشناس فرهنگی و هنری اسلامی است به نام«سروش» و «مخملباف» (البته نام این دو پرسناژ درمتنی که پس از مرگ ساعدی در پاریس چاپ شد ، به «خروش» و «مخملی» تبدیل شده است.) که در معیت پاسداران مرد و زن و مأموران امنیتی و کمیته وارد سالن تمرین میشوند و از اجرای نمایشنامه دیدن میکنند و هریک به سهم خود به «حکّ و اصلاح» و شرعی کردن و اسلامی کردن نمایشنامهی اتللو میپردازند. این بود موضوع نمایشنامهی «اتللو در سرزمین عجایب!» فردای آن روز ساعدی به من تلفن زد و خواست که پیش او بروم.حدود یک سوم نمایشنامه را نوشته بود واز من خواست که بخشهای نخستین دیالوگهای وزیر ارشاد اسلامی را که یکی از مهم ترین پرسناژهای نمایشنامه بود برایش بخوانم.و خواندم و ذوقی میکرد هنگام شنیدن که وصف ناشدنی ست. فردا نوبت بازخوانی قطعات دیگر بود.و در عرض ٤ یا ٥ روز نمایشنامه نوشته شد. در یکی از همین روزها از رادیو امریکا برای مصاحبه پیش ساعدی آمده بودند. تلفن کرد و خواست به خانهاش بروم.رفتم و خواست که بخشهایی از دیالوگ وزیر ارشاد را بخوانم. خواندم و غش غش خندید و پرویز نقیبی ضبط کرد و همان روزها از رادیو امریکا پخش شد. هفتهی بعد دوستانِ اهل یا علاقمند به تئاتر را به زیرزمین اقامتگاهِ من دعوت کردیم. سماور و بساط چای روبه راه شد و ساعدی نمایشنامه را خواند. حدود بیست نفری بودند. نمایشنامه سیاسی بود و اعتراضی بود و از چهرهی واقعی کارمندان فکری و ایدئولوگهای هنری نظام نورسیدهی اسلامی که هنوز نیمچه سوکسهای در میان برخی «روشنفکران و هنرمندانِ چپ آوازه» داشتند ، پرده برمی داشت و درک و فهم کارگزاران این نظام را از هنر و زیبایی و فرهنگ و زندگی و انسان با طنزی گزنده به تمسخر میگرفت! ١٠ نفری «کلاغ پر» شدند. و بعضی شان از مواضع «نقد جلالت مآبانه » و «هنر گرایانه» و «استتیکی»! آنهم در برابر دکتر غلامحسین ساعدی که از پایه گذاران تئاتر مدرن و هنرمندانه و جدی درایران بود! (این هم البته بهانهی ظاهرالصلاح و خوش بر و رو و منورالفکرانهای بود که با قدری پرروئی ِ محصول ِ انقلاب اسلامی میشد آن را به کار بست و خر خود را راند!، بگذریم!) ضمناً گفته شد که این نمایشنامه مفصل است و پرسناژ فراوان دارد و برای شب بزرگداشت بیژن مفید آماده شدنی نیست. خلاصه تصمیم بر آن گرفتیم که این نمایش برای نوروز و به مناسبت جشن نوروزی که قرار بود کانون در اواخر مارس ١٩٨٥ برگزار کند ، تهیه و اجرای شود. و چنین شد! دو ماه پیش از عید دوباره دوستان را به زیرزمین فوایه دعوت کردیم. این بار به جای «کلاغ پرها» تعدادی از بچههای علاقمند و با استعداد اما «غیر حرفهای» یعنی هنرمندان بیاِفاده و بیادعا آمدند و کار تمرین شروع شد! کانون مخارج و تدارکات برنامه را به مسؤلیت من در گروه تئاتر، بر عهده گرفته بود. (گرامی یاد ، غفار حسینی مسؤلیت مالی تدارک جشن نوروز را از سوی کانون بر عهده داشت.) رحمانی نژاد برای همکاری و کارگردانی این نمایشنامه شرطی داشت. ایشان میخواستند که این نمایشنامه به نام «انجمن تئاتر ایران» اجرا شود. (یعنی به نام گروهی که زمانی در ایران متعلق به ایشان و چند تن از دوستانشان بوده ، اما در میان ما جز ایشان کس دیگری عضو آن انجمن نبود.) اگرچه این شرط ایشان بعدها مشکلاتی ایجاد کرد اما در آن موقع مخالفتِ چندانی نشد. ساعدی گفت: «مقصود اجرا شدن و انجام کار است. اگر ناصر بر سر این موضوع اصرار دارد و دیگران هم معترض نیستند، اشکالی ندارد.» ودوستان با این سخن ساعدی توافق کردند. تمرینها شروع شد. همه روزه زود تر از دیگران ساعدی سر تمرینها بود. تا روز اجرا؛ نه تنها در تمرینها شرکت داشت ، از شرکت در امور تدارکات هم غافل نبود. در گرد آوری آکسه سُوار ، در کمک به بدری خانم در دوختن لباس بعضی پرسناژها. در کارآشپزی برای جشن نوروز. خلاصه در همهی زمینهها حاضر بود و با چنان اشتیاقی که محال بود ببینی و با دلگرمی دوچندان به ادامهی کوششهایت در جهت اجرای نمایشنامه نیفزایی! اصولاً آنچه که در بیان این خاطره اهمیت دارد همین نکته است! در اینجا منظور اصلاً آن نیست که فی المثل: من چه کردم یا فلان چه خواست یا بهمان چه گفت !. مقصود بیان و باز سازی واقعیت و فضایی ست که در آن تا حد ممکن، شمع جمعی که ساعدی بود، فروزندگی و کارسازی و انرژی آفرینی خود را نشان دهد! قصدم بازگویی آن شور و اشتیاقی ست که ساعدی در انجام یک کار سازنده و جمعی از خود بروز میداد و شوق برمی انگیخت و در دیگران هم انگیزه ایجاد میکرد. یک نوع حاضر یراقی و حس همکاری ، همراه با شور و اشتیاق، شاد و پرنشاط، صمیمانه و شوخ و خاکی، در همکاران و در بچهها ذوق برمی انگیخت و دلگرمی میآفرید و به ما میآموخت تا ازنگرانیها ی خُرد و ریزی که به مَنیتها واِگو(Ego)های شخصی هریک از ما ارتباط مییافت ، به نفع کار مهمی که در حال انجام آن بودیم چشم پوشی کنیم! نمایشنامه علی رغم گرفتاریهایی که غالباً نتیجهی شرایط دشوار غربت و مشکلاتِ عدیدهی افراد است، اجرای شد.در جشن نوروز سال ١٣٦٥ در سالن Maison de la chimie که یکی از سالنهای بزرگ و مجلل پاریس است. نزدیک به ١٢٠٠ نفر آمدند و خیلیها جا پیدا نکردند.ایستاده تماشا میکردند و چند روز بعد، برای یک هفته ، پشت سر هم درسالن «تئاتر دو پاری»، همراه با آفیش و بروشور جداگانه ،و این بار فقط با نام «انجمن تئاتر ایران» در پاریس هم اجرا شد و تعداد زیادی از ایرانیان از آن دیدار یا بازدید کردند! ساعدی تقریباً در همهی اجراها حضور داشت و دو بار بزرگ علوی را که آن روزها در پاریس مهمان او بود با خود به دیدن نمایشنامه آورد! این نمایشنامه علی رغم شتابزدگیهایی که در تحریر و اجرای داشت ، هنوزهم مهم ترین و گویا ترین نمایشنامهای ست که جهان هنر و فرهنگ را در برابر جهان ضد فرهنگ و ضد هنر به معرض نگاه و قضاوت تماشاگران میگذارد. تحجّر مذهبی و واپس ماندگی ذهنی و روانی و فکری کارگزاران یک حکومت توتالیتر و ایدئولوژیک را عریان میکند و به زبان طعن و نیشخند، جهالتی را که در عرصههای متنوع سیاسی ، فکری، فرهنگی ـ هنری جامعهی ایران در حال گسترش بود و انقراض و انهدام نهادهای اجتماعی و فرهنگی جامعهی ایران را تدارک میدید ، به همگان نشان میدهد. از این نمایشنامه یک ضبط تلویزیونی کاملاً متوسطی موجود است که خود ماجرای مفصلی دارد که شاید روزی به آن بپردازم. این نمایشنامه به کوشش و دعوت منوچهر محجوبی ـ که یادش به خیر باد! ـ و دوستانش در لندن با حضور ساعدی فرصت اجرای یافت.(١)
تسخیر نان (به انگلیسی: The Conquest of Bread) کتابی است نوشتة پیتر کروپتکین، فیلسوف آنارشیست روسی.[۱]
این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۹۲ به زبان فرانسوی و با عنوان La Conquête du Pain در پاریس با مقدمه ای از الیزه رکلو منتشر شد.[۲] اسکندری کتاب را اینگونه معرفی میکند: « «تسخیر نان»، بلندترین جستار نظری پیتر کروپتکین، از سرشناسترین متفکران آنارشیست سدههای نوزدهم و بیستم، و احتمالاً مفصلترین شرحی است که بر «کمونیسم آنارشیستی» نوشته شدهاست. کروپتکین در این کتاب، به ترسیم برنامهٔ عمل برای یک انقلاب اجتماعی (سوسیالیستی) میپردازد که اینبار، نه برای اشغال قدرت به دست تجسم سیاسی یک طبقه یا یک حزب پیشرو، که برای امحاء اقتدار دولتی سامان یافتهاست. هرچند همانگونه که از نام این رساله پیداست، کروپتکین تأمین نان برای همه را نخستین و اصلیترین شعار انقلاب و جامعهٔ مبتنی بر کمونیسم آنارشیستی میداند، اما در فصول میانی کتاب خود، گذری بر صورتبندی هنر، ادبیات و علم در جامعهٔ نوپدید پس از انقلاب ارائه میدهد.»