این عکس ایده ی خوبی برای اکسیونهای بعدی
نافرمانی مدنی میده!
پيكر 4 زن كه با اجراي حكم سنگسار جان باخته اند؛
روز سه شنبه 23 مهر به پزشكي قانوني تهران تحويل داده شده است. علاوه بر آثار
پرتاب سنگ بر سر و صورت اين زنان، آثاری از شکنجه و ضربات شديد بر بدن آنها پيش از
سنگسار رويت شده است.
این مقاله محشر بود، اگر
نویسنده یک سوزن هم به رفیق پوتین و امپریالیسم روسیه فرو میکرد!
محسن نوربخش
این گفتگو بامزه است! "یک گل توی دروازه ی راه
کارگر شالگونی"!
البته من تمام مدت گوش دادن،فکرم میرفت روی درهای باز قفسه ی
کتاب!
نرمش ، چرخش یا کرنش ؟
نگاهی به چشم اندازهای محتمل !
گفتگوی آرش
کمانگر و محمد قراگوزلو
ادوارد اسنودن و
برنامه های جاسوسی جهان شمول امپریالیست ها
برنامه های جاسوسی جهان شمول امپریالیست ها
در روز یکشنبه نهم جون ۲۰۱٣ ، فردی به نام ادوارد جوزف اسنودن ، بیست و نُه ساله ، که به عنوان کارشناس فنی کامپیوتر به مدت سه ماه برای آژانس امنیت ملّی آمریکا (اِن اِس اِ) کار کرده بود ، بعد از ضبط مدارک بی شماری از اطلاعاتی که از سال ۲۰۰۷ تا به حال در یک برنامه سرّی و بسیار محرمانه جاسوسی به نام "پریسم" Prism ذخیره شده بودند، با در دست داشتن اجازه مرخصی رسمی از آژانس امنیت ملّی آمریکا (اِن اِس اِ) و به بهانه مداوای پزشکی ، از جزایر هاوائی در اقیانوس آرام که جزو خاک آمریکا محسوب می شوند خارج شده و به منظور برملا کردن ابعاد برنامه غول پیکر "پریسم" ، اول به عنوان پناهنده سیاسی به هنگ کنگ و بعد به روسیه رفت. جوزف اسنودن بیشتر از یک ماه در محیط فرودگاه مسکو به حالت موقت زندگی کرد تا سر انجام روسیه با اقامت یک ساله او در آن کشور موافقت نمود. در حالی که امپریالیسم آمریکا ، این خونخوار ترین ، جنایتکار ترین ، جنگ افروز ترینِ امپریالیست ها که همواره به موذیانه ترین دسیسه های ضد بشری مشغول است ، با جرم "در اختیار گذاشتن اسرار محرمانه دولتی به افراد غیر مجاز" و هم چنین با اتهام "دزدی از اموال دولتی" خواهان استرداد سریع و محاکمه او در آمریکا شده است. در آن مقطع ، جریان پناهندگی سیاسی اسنودن چند مدتی اخبار دنیا را تحت شعاع خود قرار داد و از آن زمان به بعد هم هر از چند وقتی با افشای بخشی از مدارک بسیار محرمانه ذخیره شده در چهار کامپیوتری که وی با خود به همراه برده است ، دوباره افکار عمومی جهان به او مشغول می شود.
اما برنامه "پریسم" چیست و چگونه عمل می کند؟ "پریسم" در اصل به معنی منشور و یا شوشه – به هر جسمی از جنس بلور و یا هر جنس دیگری اطلاق می شود که نور پس از عبور از آن ، تجزیه شده و به رنگ های مختلف در می آید. برنامه جاسوسی "پریسم" با کنایه به این موضوع ، با حفظ و ذخیره الکترونیکی همه امواج کوتاه و بلند رادیوئی که در فضا پخش می شوند و یا ضبط همه محاوره های تلفنی افرادی که از خطوط زیر زمینی تلفن استفاده می کنند و یا هر مکالمه ای که با تلفن های همراه (بی سیم) که با پخش امواج صدا در فضا صورت می گیرد ، از کنفرانس های صوتی در شبکه های ارتباطاتی ای از قبیل "پلتاک" و یا خدمات صوتی / تصویری اینترنتی ای مثل "اسکایپ" ، پیام های کوتاه "اس- ام- اس" و "توویتر" ، خدمات اینترنتی دیگری مثل "فیس بوک" ، "یوتوب" ، "لینکد- این" و ایمیل های شرکت های مختلف ، حتی خرید و فروش هائی که با کارت های اعتبار هر روزه در دنیا انجام می گیرند و غیره ، روزانه میلیون ها میلیون پرونده اطلاعاتی از سراسر جهان را در کامپیوتر های عظیمی که در ساختمان بزرگی که برای همین منظور در نزدیکی های شهر "بلاف دیل" در ایالت یوتا در آمریکا ساخته شده است ، به کمک ماهواره های خود و هم چنین از طریق همکاری بخش های خصوصی جمع آوری کرده و با این اطلاعات برای استراق سمع زنده و تجزیه و تحلیل فوری و آنی تماس ها / مکالمه ها / ارتباطات و مراوده های افراد مشخصی که نام آن ها در لیست آژانس امنیت ملّی وجود دارد پرداخته و یا به بایگانی کردن همه این اطلاعات برای بازنگری و تجسس عمیق تر آن اطلاعات ذخیره شده در آینده دور یا نزدیک ، اقدام می کند.
واضح است که ضبط بی در و پیکر همه مکالمات و محاوره های لفظی و نوشته ای و ارسال عکس که روزانه بین مردم دنیا در سراسر جهان صورت می گیرد، با کمک مستقیم کمپانی های خصوصی کامپیوتری - اینترنتی و تلفنی در آمریکا، از قبیل وُرایزن ، مایکروسافت ، ای او ال ، اَپِل و... برای امپریالیسم آمریکا امکان پذیر می شود. اگر چه مسئولین "گوگل" در گذشته هرگونه همکاری خود را با دولت آمریکا انکار کرده بودند ، ولی به دنبال افشای برنامه جاسوسی "پریسم"، در بیانیه ای در توضیح به سئوال روزنامه انگلیسی زبان "گاردین" اظهار داشتند که: "کمپانی گوگل به امنیت اطلاعات کاربران عمیقا توجه می کند. هر از چند وقتی ، بعضی ها ادعا می کنند که ما در همکاری با دولت در سیستم مان "درب پشتی" برای دولت ایجاد کرده ایم. ولی گوگل برای دسترسی دولت به اطلاعات خصوصی کاربران ، درب پشتی ندارد. ما اطلاعات کاربران را مطابق با قانون در اختیار دولت قرار می دهیم و ما این کار را بعد از بررسی دقیق به این چنین درخواست هائی ست که انجام می دهیم"... این همکاری تنگاتنگ بین کمپانی های اینترنتی و دولت آمریکا در حالی است که چند سال پیش ، وقتی که پدر یک سرباز آمریکائی که پسرش در جنگ در عراق کشته شده بود ، از کمپانی یاهو خواسته بود که با در اختیار گذاشتن رمز ورود ایمیل پسرش که حالا دیگر کشته شده بود ، به او و به مادر آن سرباز اجازه داده شود که عکس های احتمالی وی و ایمیل هائی که او نوشته و متعلّق به پسرشان هست و در اینترنت موجود هستند را به عنوان یادگاری برای خود چاپ کنند. کمپانی یاهو با رد این تقاضا به عنوان "امانت در حفظ اطلاعات شخصی افراد" ، سعی در خریدن اعتبار کاذبی برای خود کرد! در حالی که در واقعیت در یکی از نامه هائی که اسنودن افشا کرد معلوم می شود که آژانس امنیت ملّی آمریکا (اِن اِس اِ) از کمپانی تلفنی آمریکائی به نام "وُرایزن" خواسته است که لیست تمامی مشتریان خود بهمراه شماره تلفن های آن ها را برای ضبط محاوره همه آن مشترکین در اختیار آژانس امنیت ملّی آمریکا (اِن اِس اِ) قرار دهد. بعد از افشای برنامه پریسم توسط اسنودن و با اعلام صریح همکاری علنی بین کمپانی های دیجیتالی/ اینترنتی و دولت آمریکا و در اختیار قرار دادن اطلاعات کاربران به دولت که به گفته مسئولین گوگل به اصطلاح "مطابق با قانون" می باشد ، ابعاد نفوذ جاسوسی بی سابقه دولت در زندگی خصوصی شهروندان آمریکائی برملا گشت. این امر نشان از رشد هر چه بیشتر پلیسی شدن جوامعی دارد که چه در گذشته و چه امروز خود را "مهد دموکراسی" می نامند، جوامعی که قبلا حق داشتن آزادی های اجتماعی را ظاهرا و به طور نسبی برای شهروندان خود قائل می شدند ولی در چند سال اخیر نه فقط همه شهروندان کشور خود بلکه شهروندان سایر کشور ها را نیز مخفیانه و بدون اطلاع آن ها تحت مراقبت جاسوسی و پلیسی شدید قرار داده اند.
با رواج پیدا کردن اینترنت در اواخر سال های ۱۹٨۰ و رشد و گسترش آن در اوائل سال های ۱۹۹۰ ، یکی از کمپانی هائی که در همان سال های اولیه ، سرویس الکترونیکی ای به نام "ایمیل" را برای فرستادن متنی از یک عضو شبکه به یک عضو دیگر شبکه ، برای استفاده عموم به طور رایگان در اختیار همه قرار داد، شرکت "جونو" بود. از همان اوائل ، اف بی آی و سیا و سازمان های پلیسی / اطلاعاتی کشور های دیگر ، اقدام به دستبرد به این متون الکترونیکی ای که بین افراد رد و بدل می شد زدند. منتهی این متون ، تنها بعد از بسته بندی شدن و ثبت نام فرستنده و گیرنده و در حین حرکت از نقطه "الف" به نقطه "ب" در فضای مجازی اینترنت بود که یک نسخه از آن کپی شده و به سرقت می رفت. به همین خاطر ، اعضاء سازمان های زیرزمینی به سرعت یاد گرفتند که ایمیل ها را بدون نام و آدرس گیرنده ، ایجاد کرده و در پوشه "چرک نویس" (Draft)خود باقی بگذارند ولی آن را برای مخاطب خود به اینترنت نفرستند! منتهی مخاطب آن ها با دانستن رمز ورود ایمیل به سراغ متون نوشته شده در پوشه "چرک نویس" رفته و آن را در همان جا خوانده و اگر لازم بود متن جدید تری به آن بیفزاید. با این کار ، ایمیلی از یک فرستنده برای هیچ گیرنده ای فرستاده نمی شد و در نتیجه امکان سرقت آن هم از بین می رفت. این کار برای مدت ها کارکرد داشت تا این که کمپانی های خدمات اینترنتی متوجه شدند که ایمیل های مشخصی به فاصله مدت کوتاهی از زمان ، در دو نقطه مختلف جهان باز و بسته می شوند که نشان دهنده استفاده مشترک از رمز ورودی یک ایمیل بود. در همان سال ها هم در مقاله ای که راجع به رشد پدیده جدیداً به وجود آمده ای به نام "اینترنت" که در مجله ماهانه "تایم" نوشته شده بود به موضوع ماهیت "غیر خصوصی" بودن متون الکترونیکی رد و بدل شده بین افراد اشاره شد.
این که سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی در رد یابی افراد و شنود تلفن های خصوصی و خواندن نامه های کاغذی و یا در چند سال اخیر ، همواره مشغول به دسترسی به نامه های الکترونیکی (ایمیل) افراد بوده اند ، واقعیت مخفی ای نبوده است. در آمریکا ، معمولا بعد از گذشت بیست و پنج سال ، بعضی از مدارک "محرمانه" از طبقه بندی محرمانه بودن بیرون آمده و در اختیار عموم قرار می گیرند ، اگر چه ، هنوز هم در بسیاری از صفحات آن چنان گزارش هائی ، اسامی افراد با رنگ سیاه استتار می شوند تا قابل خواندن نباشند! "از طبقه بندی محرمانه خارج شدن" گزارشات بیست و پنج سال پیش هم به این خاطر هست که دولت های امپریالیستی هیچ وقت ابائی برای "پوزش طلبیدن" از اعمال جاسوسی بیشرمانه خود که در گذشته صورت گرفته است ، ندارند! این در حالی است که اعمال بیشرمانه تر آن ها در حال حاضر با داشتن مُهر "محرمانه" برای بیست و پنج سال آینده ، مخفی و غیر قابل دسترس عموم باقی خواهند ماند !
در گذشته نه چندان دوری ، در دوران مبارزات دانشجویان ایرانی در خارج از کشور علیه رژیم وابسته به امپریالیسم شاه ، اماکن یک اتاقی یا سالن های کوچکی به نام "خانه ایران" برای گرد همائی آنان در شهر های مختلف کشور های گوناگون وجود داشتند. در آمریکا نیز پلیس های شهری در کمک به اف بی آی – پلیس فدرالی آمریکا ، فعالیت های ضد رژیمی دانشجویان ایرانی را همواره زیر نظر داشته و کماکان دارند. در یکی از گزارش های پلیس محلی برای مافوق خود ، که حالا دیگر از طبقه بندی "محرمانه" خارج شده ، این چنین آمده است: "موضوع" ساعت پنج و نیم بعد از ظهر وارد "خانه ایران" شد. "موضوع" ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه از "خانه ایران" خارج شد ووو... این بدان معنی است که پلیس مخفی مذکور در هوای سرد یا گرم آن شهر ، چندین ساعت متداوم در ماشین خود نشسته بوده و چشم به در "خانه ایران" دوخته بوده تا ببیند که "موضوع" مورد نظر او چه زمانی از آن جا خارج می شود تا او زمان خروج وی را یادداشت کرده و گزارش فعالیت های روزانه "موضوع" را به رئیس و مافوق خود اطلاع دهد! در حالی که این روز ها با برنامه های متعددی که برای وسایل الکترونیکی مثل کامپیوتر و یا تلفن همراه نوشته شده اند ، زمان و محل جغرافیائی هر تلفن همراه که با نزدیک ترین آنتن های گیرنده / فرستنده و با کامپیوتر های مرکزی تلفن همراه در تماس هست ، ثبت می شوند. برنامه کامپیوتری "چهره شناسی" هم به کمک دوربین هائی که در سراسر شهر در اماکن عمومی مثل ایستگاه های اتوبوس و یا قطار و مترو و یا در وسایل نقلیه تعبیه شده اند با تمرکز بر روی مختصات منحصر به فرد شخص مورد نظر که به اطلاعات دیجیتالی تبدیل شده ، بدون در نظر گرفتن رنگ و یا نوع لباس او که ممکن است از نقطه ای به نقطه دیگر به طور مخفیانه عوض شده باشد ، حرکت او را در نقاط مختلف شهر دنبال می کنند. هم چنین دوربین هائی با پایه های کوتاه در نقاط مختلف شهر ها نصب شده اند که فقط برای ضبط تصویر نمره های اتومبیل و حفظ آن ها در منابع "متابیس" های بزرگی که به همین منظور ساخته شده اند ، هست که حرکت اتوموبیل های شخصی آن دسته از شهروندانی که از وسایل نقلیه عمومی استفاده نمی کنند را کنترل می نماید. در نتیجه پلیس های مخفی امروزی برخلاف همکاران سابق خود ، برای زیر نظر داشتن یک فرد ، دیگر نیازی به چشم دوختن به مکان بخصوصی را ندارند. آن ها می توانند با خواندن گزارش های الکترونیکی برنامه های رد یابی که با سرعت برق و به تعداد بیشمار نوشته می شوند ، روزانه گزارش مسیر حرکت و توقف مکانی / زمانی و تماس تلفنی و یا حضوری افراد مورد نظر خود را که بوسیله کامپیوتر ترسیم و تنظیم شده ، مرور کنند.
جالب این جاست که ابعاد این جاسوسی ها و شنود های غیر قانونی در آمریکا آن قدر وسیع است که حتی دیگر دوستان گرگ صفت امپریالیسم آمریکا مثل موسسات اتحادیه اروپا و یا حتی دفاتر اعضای سازمان ملل هم به کرّات طعمه برنامه "پریسم" بوده اند. در این میان تنها فقط خیال چهار کشور هم پیمان جاسوسی آمریکا یعنی انگلستان ، استرالیا، کانادا و نیوزیلند که در پیمانی که به نام "پنج چشم" مشهور شده است ، از این بابت باید راحت باشد ، چون هر یک از این دولت ها به سهم خود به نحوی درگیر و در همکاری مستقیم با سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا هستند. چندی پیش روزنامه ایندیپندنت چاپ لندن اعلام داشت که انگلستان در یکی از کشور های خاورمیانه که از آن کشور نامی برده نشد ، روزانه مشغول به جمع آوری و ضبط همه مکالمات و محاوره های الکترونیکی در سرتاسر خاورمیانه هست که بعد از تجزیه و تحلیل آن اطلاعات ، خلاصه آن را به آمریکائی ها تحویل می دهد. روزنامه گاردین هم در ادامه افشاگری های اسنودن از برنامه "پریسم" در آمریکا ، از برنامه مشابه انگلیسی آن یعنی "تمپُورا" Tempora پرده برداشت. برنامه جاسوسی "تمپورا" که زیر نظر اداره مرکزی اطلاعاتی دولت انگلستان (جی سی اچ کیو) قرار دارد ، از سال ۲۰۰٨ تا به حال با کنترل ترافیک اینترنت از میان کابل های "فایبر آپ تیک" که بین انگلستان و اروپا در جریان هست به جاسوسی و ربودن اطلاعات شخصی کاربران اینترنتی به ابعاد بسیار بالاتر و وسیع تری از برنامه "پریسم" در آمریکا اشتغال دارد. کلاه "شرعی" ای که این دو برنامه جاسوسی یعنی پریسم و تمپورا در تحت نظر داشتن شهروندان خود و مردم سایر کشور ها در اینترنت استفاده می کنند این است که کارمندان سازمان امنیت ملی آمریکا موظف به اجرای قوانین موجود در انگلستان نیستند ، همان طور که کارمندان اداره مرکزی اطلاعاتی دولت انگلستان نیز ملزم به اجرای قوانینی نیستند که بر روی کاغذ در آمریکا وضع شده اند ، و در نتیجه با همکاری تنیده با یکدیگر ، هر یک از آن ها قوانینی را که باعث کند شدن جمع آوری اطلاعات در کشور های متبوعه خود بشود را دور می زنند.
به نظر می آید که اسنودن (*) با تجربه ای که از چگونگی لو رفتن تماس بین بردلی منینگ (**) و جولیان آسانژ مبتکر ویکی لیکس به دست آورده بود، بسیار محتاطانه و با برنامه دقیق و حساب شده ای، تصمیم به افشای برنامه "پریسم" کرده است. در مدارک مخفی ای که اخیراً اسنودن برای دو روزنامه نگار روزنامه واشنگتن پست فرستاده، برای اولین بار معلوم شد که کل بودجه سال ۲۰۱٣ پنج سازمان جاسوسی آمریکائی، مبلغ ۶/۵۲ میلیارد دلار می باشد. از این بودجه که "بودجه سیاه" نام دارد، سهم تنها یک سال (۲۰۱٣) سازمان جاسوسی “سی آی ا” ۷/۱۴ میلیارد دلار تعیین شده است! برای این که بتوان به قدرت خرید ۷/۱۴ میلیارد دلاری یک ساله سازمان سی آی ا پی برد تنها کافی است که در نظر گرفت که به تازگی اعلام شد که شرکت معروف مایکروسافت، شرکت نوکیا که تلفن همراه می سازد را به قیمت ۲/۷ میلیارد دلار خریده است. یعنی این که بودجه فقط یک سال سازمان “سی آی ا” دو برابر قیمت کل شرکت غول آسای تلفن همراه نوکیا می باشد. بودجه سالانه سازمان امنیت ملی آمریکا "ان اس ا" ٨/۱۰ میلیارد دلار و بودجه یک سال "دفتر شناسائی ملی" که به کمک اقمار مصنوعی به ضبط صدا و تصویر در اقصی نقاط جهان مشغول است ، مبلغ ۶/۱۰ میلیارد دلار است. این در حالی است که در سراسر آمریکا ، در هر ایالتی ، به بهانه کمبود بودجه ، خدمات اجتماعی و پزشکی برای خانواده های بی بضاعت و یا کم بضاعت رو به زوال می رود. برای بسیاری از کودکان ، یک وعده غذای گرم در روز وجود ندارد. کسانی که مبتلا به امراض کشنده - هم چون انواع سرطان ها هستند ، چنان چه دارای "بیمه سلامت" نیستند ، از بیمارستان ها جواب شده و در خیابان ها به حال خود رها می شوند تا با مرگ دست و پنجه نرم کنند. اما سازمان سیا با خرج و پخش میلیارد ها دلار در میان سران خائن و وابسته کشور های دیگر ، در میان گروه های مدعی فعالیت های قومی و مذهبی و با ایجاد تنش بین آن ها و با ایجاد جنگ های مرزی بین کشور ها ، با دسیسه های رنگارنگ ، مقاصد خبیث و پلید امپریالیستی خود را به پیش می برد.
در ایران ، همچون سایر کشورهای وابسته به امپریالیسم ، بدون سرکوب و اعمال خفقانی که عامدانه و وقیحانه به صورت عریان در همه ابعاد جامعه جریان دارد ، بدون نشان دادن مشت آهنین و قدر قدرتی دولت به مردم ، بدون تلاش در مرعوب ساختن آحاد جامعه ، حفظ و تداوم روزانه نظام حاکم میسر نمی شود. جاسوسی ، دستگیری ، زندان و شکنجه و اعدام های نمایشی و علنی ووو... همگی در خدمت به ادامه حیات رژیم هستند. پر واضح است که در کشورهای وابسته به امپریالیسم ، دولت ذاتا قادر به رعایت حفظ صوری "دموکراسی" و "آزادی" نسبی برای شهروندان خود آن چنان که در غرب بود و در چند سال اخیر حفظ صوری آن هم در کشور های غربی به کنار گذاشته شده است ، نیست. و اما در غرب ، با افشاء پیدایش برنامه های جاسوسی مخفیانه ، در ادعای قائل شدن صوری "دموکراسی" و "آزادی" نسبی برای شهروندان خدشه به وجود آمده و ماهیت کریه و واقعی بورژوازی غربی از پرده بیرون افتاده است. چیزی که باید در نظر داشت این است که هدف امپریالیست ها از "جاسوسی" مخفیانه ، مبارزه با به اصطلاح "تروریسم" جهانی نیست. واقعیت این است که هدف امپریالیست ها از جاسوسی ، بسط سلطه و سیطره هر چه بیشتر آنان در دنیا ، چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ اقتصادی می باشد.
افشای پروژه جاسوسی "پریسم" برگ دیگری بر کارنامه اعمال ضد خلقی و رسوائی های امپریالیسم آمریکا افزوده و پته شعارهای "حقوق بشری" و "دموکراسی" دولت آمریکا را بار دیگر و با وضوح تمام بر روی آب ریخته است. امپریالیست ها با اعمال جاسوسی مخفیانه ، دسیسه و توطئه، خواهان ازدیاد قدر قدرتی سیاسی و اقتصادی شان در جهان می باشند. آن ها در این راه میلیاردها دلار سرمایه گذاری کرده و به انواع توطئه ها نظیر آن چه که در افشاگری های اسنودن به آن ها اشاره شده دست می یازند. اما تاریخ ثابت کرده که طبقات استثمارگر حتی با دست زدن به پیچیده ترین و شدیدترین شیوه های سرکوب قادر به ایجاد خفقان دائمی، جلوگیری از رشد آگاهی مبارزاتی و خفه کردن مبارزات طبقات محروم نبوده و نخواهند بود.
سپتامبر ۲۰۱٣
زیر نویس ها:
(*) اطلاعات مربوط به اسنودن حاکی از آن است که وی در سال ۲۰۰۷ با پوشش دیپلماتیک برای سازمان جاسوسی آمریکا (سی آی ا) در ژنو - سویس کار می کرده است. دو سال بعد یعنی در سال ۲۰۰۹ به استخدام کمپانی کامپیوتر سازی "دل" در آمد و به کار قراردادی در آژانس امنیت ملی (ان اس ا) مشغول شد و در یک پادگان ارتشی آمریکائی در ژاپن مستقر گردید. او قبل از شروع کار برای آژانس امنیت ملی در کمپانی کامپیوتر سازی "دل" به فراگیری ساختار سیستم های شبکه ای کامپیوتر پرداخت. به نظر می آید که اسنودن با تجربه ای که از چگونگی لو رفتن تماس بین بردلی منینگ و جولیان آسانژ مبتکر ویکی لیکس به دست آورده بود ، طبق گزارش رادیو ان پی آر ، محتاطانه اقدام به تماس ایمیلی با خبرنگار روزنامه گاردین - گلن گرین والد آمریکائی ساکن ریودو ژانیرو در برزیل که سابقا وکیل بوده ، می کند و با رمز از او می خواهد که برای خبر مهمی با وی تماس بگیرد. اما این ایمیل نگاری با رمز در ابتدا با شک و بی اعتنائی گرین والد – خبرنگار گاردین روبرو می شود. تا این که اسنودن در بررسی کار های روزانه خود با ایمیل رمزی لورا پُویتراس - فیلمبردار و مستند ساز ساکن نیویورک که زنی مترقی و هم نظر و هم فکر با گرین والد هست مواجه می شود. لورا پُویتراس در ظرف دو سال گذشته بر روی مسئله "نظارت پلیسی" با مصاحبه با افراد گوناگون منجمله جولیان آسانژ ، اطلاعات بسیار افشاگرانه برای فیلم مستند خود گرد آوری کرده است. اسنودن به عنوان کارشناس کامپیوتر از ایمیل های رمزی "پُویتراس" که غیر قابل شکستن هستند خوشنود شده و با وی تماس می گیرد و از او درخواست می کند که کلید رمز نویسی خود را در اختیار او بگذارد تا وی برای او اخبار محرمانه ای را بفرستد. لورا پُویتراس با نگرانی و دلهره کلید رمز نویسی خود را برای این "غریبه" که همان اسنودن می باشد می فرستد. وی به خبرنگار رادیو ان پی آر گفت که پیش خود فکر می کردم که شاید این غریبه ، یک مامور اطلاعاتی دولت است که قصد دارد از من اطلاعات بگیرد. بهر حال ، چند وقت بعد از آن ، اسنودن در یکی از ایمیل های رمزی از او می خواهد که او (پُویتراس) از طرف اسنودن با گلن گرین والد خبرنگار گاردین تماس گرفته و خواهان یک نشست سه نفری در هنگ کنگ بشود. خبرنگار ان پی آر در گزارش رادیوئی خود اظهار داشت که در آن نشست در هنگ کنگ ، بنا بر اصرار اسنودن همگی باطری تلفن های همراه خود را از تلفن جدا کرده و تلفن های همراه را در یخچال اطاق هتل اسنودن قرار می دهند. در این نشست ، پُویتراس به اسنودن توضیح می دهد که او دارای سه کامپیوتر هست که دوتای آن ها به اینترنت وصل می شوند ولی سومین کامپیوتر او از روز اول خرید ، هیچ وقت به اینترنت وصل نشده است و او از آن برای ضبط نوشته های شخصی و کار های مربوط به فیلم سازی خود استفاده می کند. به چنین کامپیوتری "شکاف در فضا" گفته می شود. لورا پُویتراس به خبرنگار رادیو ان پی آر اظهار داشته بود که با تعاریفی که اسنودن از ابعاد گسترده برنامه جاسوسی پریسم برای او و گلن گرین والد کرده بود ، فهمیدم که زندگی ما از آن لحظه به بعد تا سر حد کشته شدن به دست سازمان های جاسوسی ای که از برملا شدن اسرار شان ناراضی هستند ، بسیار تغییر خواهد کرد.
(**) سه سال پیش از جریان افشای برنامه "پریسم" توسط اسنودن ، یک جوان ۲۵ ساله آمریکائی به نام بردلی منینگ که در آن زمان بیست و دو سال بیشتر سن نداشت به عنوان مامور اطلاعات و مخابرات ارتش آمریکا در عراق ، شاهد ویدیوی کشته شدن دو کارمند عراقی وابسته به خبرگزاری رویتر توسط ارتش آمریکا و کوشش برای جلوگیری ارتش از پخش آن ویدیو شد. جریان آن حادثه این بود که خلبان آمریکائی هلیکوپتر ارتشی آپاچی در عراق ، آن دو نفر عراقی را که در حال حمل وسایل دوربین و سه پایه فیلمبرداری بودند را به بهانه این که "شورشیانی" در حال حمل "خمپاره انداز" بر دوش خود هستند ، به همراه جمع دیگری از عراقی ها بی رحمانه از بالا با مسلسل هلیکوپتر به رگبار گلوله های سی میلیمتری بست ، کاری که همواره با مردم عراق انجام می داد. با زخمی شدن یک از آن دو کارمند خبرگزاری رویتر ، نفر دوم به کمک راننده اتوموبیلی که حالا توقف کرده بود ، برای کمک به مجروحین می شتابد. اما آن ها به اضافه دو فرزند خردسال راننده که در اتوموبیل باقی مانده بودند ، همگی در دور دوم ، با رگبار مسلسل سنگین هلیکوپتر کشته می شوند. بردلی منینگ با دیدن صحنه های دلخراش این ویدیو و جنایات دیگر ارتش آمریکا در عراق و افغانستان ، چنان منقلب می شود که نه تنها آن ویدیو ، بلکه خروار ها اطلاعات محرمانه ارتش را در اختیار جولیان آسانژ و دوستان "سایبری" او که مخالف امپریالیسم آمریکا هستند قرار می دهد. جولیان آسانژ هم سایت ویکی لیکس در اینترنت را به وجود آورد و تمامی آن مدارک محرمانه سازمان "سیا" ، ارتش و وزارت خارجه آمریکا را در اختیار همه جهانیان قرار داد و به همین علت هم از طرف دولت آمریکا مورد تعقیب قضائی قرار گرفته است. چون دولت آمریکا خواهان محاکمه جولیان آسانژ در آمریکا هست ، وی بیشتر از یک سال است که به عنوان پناهنده سیاسی در سفارت اکوادور در لندن به سر می برد و قادر به ترک ساختمان سفارت نیست.
بردلی منینگ خود در تماس اینترنتی (چَت) با فرد نالایقی به نام آدرین لامو که یک "هکر" کامپیوتر است، لو رفت. منینگ به شخص مذکور می گوید که او معتقد است به جای این که این همه آثار جنایت ارتش آمریکا در اتاق های تاریک و در بسته بایگانی شده و خاک بخورند ، باید در حیطه افکار عمومی به نمایش گذاشته بشوند. و این که او (منینگ) منبع استرداد مدارک محرمانه به جولیان آسانژ هست. آدرین لامو که قبلا به خاطر حمله های کامپیوتری به موسسات مالی و بانکی توسط پلیس دستگیر شده بود و حالا در ازاء آزادی خود به استخدام همان موسسات مالی و بانکی در آمده بود تا نقاط ضعف آن سیستم ها را به آن ها نشان دهد ، هویت منینگ را به عنوان منبع ویکی لیکس در اختیار پلیس قرار می دهد. تنها چند ساعت پس از اعتراف منینگ به آدرین لامو ، بردلی منینگ در عراق دستگیر و به کویت منتقل می شود. وی را به مدت دو ماه در قفسه آهنی ای به ابعاد دو و نیم متر در دو نیم متر در دو و نیم متر در زندان انفرادی در کویت قرار دادند و بعدا به قفسه آهنی کوچکتری در پادگان نظامی ای در خلیج کوانتیکو در ایالت ویرجینیای آمریکا منتقل کردند. جائی که وی به مدت نه ماه بدون داشتن حق استفاده از هرگونه نشریه چاپ شده کاغذی ، کتاب ، ملاقات شخصی با هیچ انسانی حتی با یک وکیل مدافع ، لخت و بدون لباس ، تنها با یک آینه دستی کوچک ، در تنهائی مطلق حبس و شکنجه شد تا این که چندی پیش در یک دادگاه نظامی به حکم قاضی ارتشی دادگاه به جای حکم در خواستی دادستان ارتش که حبس ابد بود به سی و پنج سال حبس انفرادی محکوم گردید.
۶ نظر:
البته آزادی زنها برای دوچرخه سواری، بسیار پایه ای و خواستی ابتدایی است و مبارزه در این راه هم بسیار مترقی است ولی از آن پایه ای تر و ابتدایی تر توان خرید دوچرخه است، که این مشکل ارتباطی با جنسیت ندارد.
حضور زنها در استادیوم بسیار امر ساده و درخواستی ابتدایی است ولی از آن ابتدایی تر توان رفتن و داشتن وقتی آزاد برای رفتن به ورزشگاه ها است، که این ناتوانی و فقر اقتصادی ارتباطی با جنسیت ندارد.
بهرنگــ
آره بهرنگ عزیز
اما مهمترین خواست البته زنده ماندن و حق حیات است!
راستی اینجا هم جالبه:
اختلاف زاپاتیستها با انسانهای دیگر در این است: جایی که همه یک سیب می بینند، زاپاتیست یک بذر می بیند. زمینی را آماده میکند، بذر را می کارد، و از آن مواظبت میکند.
مسئله دیگر انسانها مبارزه برای این است که بتوانند آزادانه انتخاب کنند که چگونه می خواهند سیبی را که به بار خواهد آمد، بخورند.
راستش فکر کنم پایه ای تر، اصلی تر و... وجود نداره
آنارشی احتمالا ضد "تر" و "ترین" است. مثلا تضاد طبقاتی، جنسیتی، نژادی و... سلسله مراتب نداره.
تضاد جنسیتی باعث سنگسار است و سنگسار هم ربطی به دارا بودن یا فقیر بودن نداره. چه بسا که رژیم زنهای طبقات مرفه تر را سریعتر سنگسار کند آنهم در گونی، مثل بدار کشیدن فرخ رو پارسا...
نوشتید:ولی از آن پایه ای تر و ابتدایی تر توان خرید دوچرخه است، که این مشکل ارتباطی با جنسیت ندارد.
رزا: من را به حیرت انداختید. توان خرید(2چرخه و یا چیزهای دیگر) دقیقا ربط به جنسیت داره!
به آمار توزیع جنسیتی ثروت رجوع کنید و یا کلمات زنانه شدن فقر را جستجو کنید. حتی به زبان فارسی هم به اندازه ی کافی راجع به زنانه شدن فقر منتشر شده!
در جهان مردسالار سرمایه داری، زنان بجز زنجیرهای پا یشان و دستشان و کمربندهای عفت شان چیزی برای از دست دادن ندارند.
البته مردان بجز زنجیر و... کماکان اقتدار مردانه شان را هنوز بدنیا هم نیامده، دارند!
....
سلام
من وقتی که تیتر مقاله تان را دیدم یاد بازار افتادم که کاسبان فریاد می زنند، بیایید کالای من را بخرید. حالا شما هم فریاد می زنید بیایید توی وبلاگ من، خوانندگان وبلاگم کمتر شده اند، بیایید و بخوانید.
لول
گاهی باید هم فریاد کرد!
البته من از کلیک روی مطالب دلار نمیگیرم مثل رادیو شورا، راه کارگر، راه برزگر، راه...
مخاطب هم به اندازه ی کافی هست. در ضمن اینجا را در ابتدا برای جمع آوری لینکهای خوب درست کردم. یعنی آرشیو رزا.
که اگر مطلبی را خواستم بهش رجوع کنم لینکش را ساده بیابم...
حالا احتمالا باید ممنون شما هم بشم که کالای من را خریدید و مجانی مصرف هم کردید!
البته برای مصرف بهتر نیست به بقالی سازمانها رجوع کنید؟ آنها بهتان جایزه هم میدهند! مثل شهرزاد نیوز!
خوانندگان اینجا خود تولید کننده هستند و از زمین و کاشت خود مصرف میکنند!
البته شما هم اگر تولیداتی هم دارید و فقط مصرف کننده نیستید، میتوانید آنرا به اشتراک بگذارید. مانند بقیه خوانندگان بلاگ.
بدانید که ما اضافه تولیدمان را برای ثابت نگهداشتن قیمت به دریا نمیریزیم و پخش میکنیم.
شما هم بهتر نیست از چرخه ی سیستم بیرون آمده و هر فضایی را با عینک سیستم نسنجید؟
اگر به تیتر انتقاد دارید، خوب پیشنهاد بدهید. بجایش گویاانتظار دارید سهمتان را هم بدهند آنهم از جایی که خود هر گونه دستمزد و بیگاری برای سیستم را رد میکند...
اگر مصرفتان زیاد است و اسهال هم گرفته اید، لطفا به همان وبسایتهای سیستم رجوع کنید، اینجا برای مشارکت، پیشنهاد بهتر شدن، به اشتراک گذاشتن و از تولید به مصرف است. بساط سود و پول و تشکر از کلیک و فرش قرمز برای مصرف کننده خبری نیست!
بساط هر گونه آمارگیری، رقابت، نمره، برتری... برچیده شده و شما هم اگر اینطور فکر میکنید، بهتر است جنس مصرفیتان را از همان قصابی محل تهیه کنید و لاشه به نیش بکشید!
رزا
ارسال یک نظر