۱۰ خرداد، ۱۳۹۴

بگذاریم همه بمانند! شبکه ی اقدام مُشترک علیه دیپورت!


رزا: در زیر ترجمه ای آزاد از یکی از اقدامات شبکه ی "اقدام مُشترک علیه اخراج اجباری" دیپورت، است!
معمولن این مطالب ترجمه نمیشوند. از آنجایی که رفیقی از ایران اطلاع داد که در شهرها "گدایان"، "بینوایان"، خیابان خوابها را جمع کرده و به حاشیه ی شهرها دیپورت اجباری میکنند، فکر کردم که مطلب ترجمه شده ی زیر میتواند برای این عزیزان داخل مُفید باشد. از طرفی برخوردهای خصمانه ی شهرداری های شهرها علیه دستفروشان و برچیدن بساط دستفروشان توسط پلیس در ایران، باعث خودکُشی، خودسوزی و همچنین اخراج انسانها از خیابانها و دیپورتشان به حاشیه ی شهرها مُنجر به زخمی شدن بسیاری از آنانی شده است. در زیر متن پیام:
سلام رزا جان
...می دونی چندسال پیش اومدند یک سازمان خیریه ی  قلابی درست کردند (برای سرپوش گذاشتن) و به بهانه های مختلف مثل کمک به نیازمندها و تهیه لوازم خونه و اینجور چیزها از مردم  به اصطلاح خیر، پول گرفتند. حالا  این پول ها رو جمع کرده بودند که به پلیس بدهند تا پلیس گداها رو زندانی کنه! از وقتی که گداها رو زندانی کردند، اسم و تابلو مرکزشون رو عوض کردند و اسم قبلی اش رو داخل پرانتز نوشتن و حالا معلوم شده که  فرمانداری، بهزیستی، کمیته امداد و چندتا از سازمان های دولتی هم پشت اش بوده .البته من اعتقادی به سازمان های خیریه ندارم و کمکی هم بهشون نکردم ولی به این فکر می کنم که چطوری کلاه سر مردم گذاشتند.
نمی دونم چرا کسی به گداها فکر نمی کنه. می دونی خیلی ناراحت کننده است یک آدم رو به خاطر اینکه پول نداره و توی خیابون هست رو دستگیر کنند اونم فقط به خاطر اینکه «چهره ی شهر »رو «زشت»می کنند.
چشمام پر اشک شد... چه خوبه که آدم می تونه گریه کنه
با عشق و همبستگی
 رزا: سلام عزیز جان
 مُهم است که بدانیم که این اقدام دیپورت، سیستماتیک صورت میگیرد. اقدام دیپورت انسانها با استفاده از قوانین بطور گلوبال و جهانی انجام میگیرند. خالی شدن مراکز شهرها از سکنه در امریکا، اروپا، کانادا و غیره، نهایت اوج آن است. مراکز شهرها اغلب به مراکز خرید و مراکزی سود آور برای سرمایه داران و انحصارات تبدیل میشوند. پارکها و مراکز طبیعی را دیوار کشیده و برای ورود به آن "وقت بازدید" تعیین میکنند. نیمکتها را یا برمیدارند و یا طوری ساخته اند، تا کسی نتواند روی آنها دراز کشیده، بخوابد. در واقع سیستم ابتدا سراغ "گدایان" میرود، بعدن دستفروشان و... به تدریج مراکز شهری را از سکنه خالی میکنند تا مراکز اقتصادی/ مراکز فروش، بسازند. آنچه اکنون در ایران اتفاق می افتد "جمع آوری گدایان، دستفروشان و..." سالها است که در اروپا و... اجرا شده و سیستم، چهره ی شهرها را بطور غیر انسانی تغییر داده است. انسانها را بر طبق در آمد و ثروت، اسکان داده اند. خارجیان و اقشار کم در آمد به "گتو" ها و حاشیه ها رانده شده اند.
البته شهرها، میدانها و خیابانها هنوز و کماکان مراکز مقاومت مردمی، در برابر سیستم هستند. رفقای آنارشیست بطور بین المللی از این مُقاومت دفاع کرده و جزئی از آنند. نباید گذاشت سیستم حتی یک متر از شهرها را اشغال کند. دُکانهای کوچک را خراب کرده، دستفروشان را رانده و سوپرمارکت درست کند. فرهنگ خرید از دُکانهای کوچک و دستفروشان، خرید اجناس دست دوم (چندم)، مقاومتی مدنی در برابر اشغال شهر توسط سیستم است. سازماندهی علیه دیپرت گدایان، در زمانی که هیچکس از حداقل امکانات برای زندگی برخوردار نمیباشد، آنارشی است. سازماندهی حمایت از دستفروشان، آنارشی است. خرید اجناس دست دوم (چندم)، آنارشی است. ایجاد فضا در برابر اشغال فضا و مکان غصب شده توسط سیستم، آنارشی است. خوابیدن در خیابان، پارکها، زمینهای چمن، آنارشی است! بایکوت خرید اجناس تولید شده، تبلیغ علیه اغوای مصرف بُنجل های تولید شده در سیستم (تولیدات کاذب در بسته بندی های "شیک") آنارشی است.
یک آنارشیست بروی اجناسی که با فرسودگی جان و انرژی انسانها تولید شده، می ریند!
تمام تولیدات غذایی/ بهداشتی و اختراعات و غیره،  توسط انسان برای راحتی زندگی کشف و اختراع شده اند و نه برای سود آوری و پرپول کردن جیب 1% ای ها...
وقت آن است که دارهای قالی را سوزانده، کودکان را برای بازی، (در سطح جهان) مُرخص کنیم!
استفاده از اینگونه اجناس را بایکوت کنیم!
مجنونین، همان مُبتلایان به مصرف را از شهرها اخراج، گدایان را در سوپرمارکتها و مراکز بورس بازی چند صد طبقه ای، اسکان دهیم.
مراکز شهر را از دست غاصبان در آورده،  برای توپ بازی در خیابانها، آماده سازی کنیم!
باور کنیم که سگهای ولگرد، گربه های خیابانی، موشهای کانالیزاسیون و سوسکهای فاضلابها نیز سهمی دارند از این زمین. سهمشان را از سیستم بگیریم. فضا و مکان غصب شده توسط سیستم را بار دیگر در اختیارشان بگذاریم.
خیابان ها را به کودکان واگذار کرده، ماشینها را نابود کنیم!
حق زندگی را برای نسل آینده تامین کنیم. نسل آینده ی جانداران و نه فقط انسانها.
با دانشی که داریم میتوانیم بقای همه ی موجودات را تضمین کنیم. با خودگردانی و خرد و تجربه عمومی، زندگی را به محلات و مناطق، خارج از سلسله مراتب سازمان دهیم.
 نگذاریم درخت زندگی را با اره ی سود و پول بیشتر، قطع کنند.
بخشی از سیستم نباشیم.
آنارشیست باشیم!
آسمان، زمین، گالاکسی
برای همه!

 در زیر ترجمه از خبر:
 صبح امروز دیپورت اجباری خانواده ی 6نفره متولد صربستان –مونتهنگرو که قرار بود از شهر گوتینگن/آلمان بر طبق "قانون دابلین" به فرانسه (کشور ثالث) بازگشت اجباری شوند، توسط اعتراض ومقاومت 140 نفراز مخالفان دیپورت مُنتفی شد.
اگرچه این خانواده در شرایط وخیم روحی به سر میبرند، اما  بوروکراتهای اداره نشین، حکم اخراج آنان را صادر کرده بودند. بر طبق قانون اخراج اجباری "دابلین" قرار بود این خانواده به کف خیابان های کشور فرانسه بازگردانده شوند! مُشخص است که 4 کودک کوچک این خانواده در شرایط غیر انسانی قرار می گرفتند.
بعد از مُشاهده ی اراده ی آهنین، چهره های مُصمم و شعارهایی اعتراضی در مُخالفت با اخراج اجباری (دیپورت) و اعلام حق ماندن برای همه (همه ی آنانی که خود را با مُشکلات و مُخاطره به اروپا رسانده اند)، پلیس با ماشین های دیپورتش فعلن عقب نشینی کرده اند.
شهر گوتینگن تا اطلاع ثانوی منطقه ای بدون دیپرت خواهد ماند. همه میمانند!
قوانین غیر انسانی دیپورت و سیاست/ قانون اخراج اجباری حکومت و اداره جاتش باید لغو شود.
گروه «اقدام علیه دیپورت و اخراج اجباری» خواهان به هم پیوستن تمام انسانهایی است که مخالف قوانین نژادپرستانه میباشند. برای اطلاع و اقدام مُشترک علیه دیپورت، بلاگ زیر (لینک پایین) را کلیک کنیم.
علیه دیپورت میتوانیم شماره ی تلفن تماس خود را وارد "لیست تلفن زنجیره ای" علیه دیپورت اجباری کرده تا در صورت خبر دیپورت اشخاص و خانواده ها، اقداماتی موثر انجام دهیم.
اقدامات تاکنونی: بلوک کردن خانه ی دیپورتی ها با زنجیره ی انسانی و بستن راه ورود پلیس توسط بدن هایمان. واضح است که پلیس نخواهد توانست از زنجیر انسانی عبور کرده و اقدام به دیپورت کند!
البته با استفاده از خلاقیت جمعی قبل و بعد از حمله ی پلیس به خانه ها برای دیپورت خانواده ها و اشخاص، میتوان کارهای زیادی کرد. (نامه نگاری برای درخواست ماندن، اکسیون اعتراضی، راهپیمایی و...)
شبکه ی « اقدام مُشترک علیه دیپورت» محلی میباشد و در بسیاری از شهرها توانسته است با اطلاع رسانی و اقدام بموقع ، اغلب قبل ازرسیدن ماشین های دیپرت به منازل "خارجی ها" با بلوک انسانی راه ورود کارمندان و پلیس دیپرت را ببندد. فعالین «اقدام علیه دیپرت»، فرا شهری و اُستانی برای تبادل تجربه و تاکتیکهای موفق علیه دیپرت، بطور شبکه ای با هم در ارتباط میباشند.
به ما بپیوندید
برای حق ماندن همه
برای اعتراض بر علیه اخراج اجباری

برای خواندن خبر به آلمانی، روی اینجا کلیک کنیم.

Pressemitteilung: Abschiebung aus Göttingen erfolgreich verhindert
Heute morgen versammelten sich mehr als 140 Menschen vor einer Wohnung
im Königsstieg, um die angekündigte Abschiebung einer 6-köpfigen Familie
aus Serbien-Montenegro zu blockieren. Trotz der bekannten psychischen
Erkrankung des Familienvaters wollten die Behörden die gewaltsame
Ausweisung der Familie nach Frankreich entsprechend der
Dublinverordnungen durchsetzen. Dort stünde den Eltern und ihren vier
kleinen Kindern erneut ein Leben auf der Straße bevor.
Zwei Transporter mit Braunschweiger und Wolfsburger Kennzeichen fuhren
kurz vor halb acht im Königsstieg vor, mussten aber wieder
unverrichteter Dinge abziehen. Entschlossen und mit Transparenten
forderten die Demonstrant*innen Bleiberecht für alle und sprachen sich
für eine flüchtlingsfreundliche Asylpolitik aus. Eine Aktivistin sagt:
„Es ist richtig, dass die Familie hier bleibt. Wir werden uns auch
weiterhin für ihren Aufenthalt einsetzen. Entgegen der
menschenverachtenden Politik von Regierung und Behörden, die
rassistische Gesetze verschärfen, verabschieden und ausführen,  fordern
wir ein abschiebefreies Göttingen!“
Die Initiative Abschiebungen Stoppen ruft zur Verhinderung solcher
menschenfeindlicher Abschiebemaßnahmen auf. Auf der Seite der Initiative
(http://abschiebungenstoppen.noblogs.org/) gibt es die Möglichkeit, sich
in eine öffentliche Telefonliste einzutragen, über die zu Blockaden
mobilisiert wird.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

بهزیستی تحت پوشش شهرداری کسانی رو که میبره تو سازمان به بدترین شکل ممکن پذیرایی میکنه یکسری اتاق های بزرگ داره که صد نفر رو میکنن داخل یکیشان و از اونها میخوان که آدرس یا شماره آشنایی رو بدن تا خبر کنند بیان و اینهارو ببرند اما در این مورد زیاد سختگیری ندارند و افراد میتونن به بهانه های مختلف خارج شن و میدونم خیلی از افراد بخاطر سرما یا دوش گرفتن و یا گرسنگی شدید وارد ماشین گشت شهرداری میشن و با اختیار چند شبی رو داخل بهزیستی میشن با این آگاهی که بعدا میتونن فرار کنند.
ولی نگهداری از اینها به بدترین وضعیت انجام میشه و بوی کثافت تمام اون دالان و اتاقهارو گرفته و به مریض ها هم قرص های تاریخ مصرف گذشته میدهند.
اینهارو از زبان کسی شنیدم که در انجا کار میکرد و چندمدتی افسردگی شدید داشت بابت این وضع و میگفت تمام کارمندان هم در اوایل اینطور بودند ولی بعدها عادت کردند به این وضعیت و کارتن خوابها براشون جانور و حیوان هستند که باید جلشون غذا بریزند تا نمیرند.

Rosa گفت...

هرگناهی کادمی عمدا بعالم میکند احتیاجست آنکه اسبابش فراهم میکند

ورنه کی عمدا گناه اولاد آدم میکند یا که از بهر خطا خود را مصمم میکند

احتیاجست آنکه زو طبع بشر رم میکند شادی یکساله را یک روزه ماتم میکند

احتیاج است آن که قدر آدمی کم میکند در بر نامرد پشت مرد را خم میکند



ای که شیران راکنی روبه مزاج

احتیاج ای احتیاج

از اداره رانده مرد بخت برگردیده ای سقف خانه از فشار برف و گل خوابیده ئی

زن درآن از هول جان خود جنین زائیده ئی نعش ده ساله پسر دردست سرما دیده ئی

از پدر دور وزنان ناخوردهام بشنیده ئی رفت دزدی خانه یک مملکت دزذیده ئی

شد ز راه بام بالا با تن لرزیده ئی اوفتاد از بام و شد نعش زهم پاشیده ئی !

کیست جز تو قاتل این لا علاج ؟

احتیاج ای احتیاج !

بی بضاعت دختری علامه عهد جدید داشت بر وصل جوان سرو بالائی امید

لیک چون بیجاره زر درکیسه اش بد ناپیدی عاقبت هیزم فروش پیر سر تا پا پلید

کز ذغال کنده دایم دم زدی وزچوب بید از میان دکه کیسه کیسه زر کشید

مادرش را دید و دختر را به زور زر خرید احتیاح آمیخت یا موی سیه ریش سپید

از توشد این نامناسب ازدواج !

احتیاج ای احتیاج !

مردکی پیر و پلید و احمق ومعلول و لنگ هیچ نافهمیده و ناموخته غیر از جفنگ

روی تختی با زنی زیبای در قصری قشنگ آرمیده چون که دارد سکه سنگ زرد رنگ

من جوان شلعر معروف از جین تافرنگ دائما" باید میان کوچه های پست تنگ !

صبح بر دارم قدم تا شام بردارم شلنگ چون ندارم سنگ سکه نیست باد این سکه سنگ !

مرده باد آنکس که داد آن را رواج !

احتیاج ای احتیاج !

Rosa گفت...


یادی از میرزاده عشقی – ادیب آنارشیست
http://www.kolahstudio.com/?p=2692

سلام عزیز جان
مطلبت من را بیاد شعر عشقی انداخت.
نوشتی: میگفت تمام کارمندان هم در اوایل اینطور بودند ولی بعدها عادت کردند به این وضعیت و کارتن خوابها براشون جانور و حیوان هستند که باید جلشون غذا بریزند تا نمیرند.
رزا: فکرش را بکن که اینجا که من هستم، دقیقن همین رفتار وجود دارد. خارجی ها ، بیگانگان و بقیه نام داریم...
دیروز رفتم دنبال خانه میگشتم. خانه های ارزان برای بی بضاعتها. مرد ی تهدیدم کرد از کارمندان دولت. اگر خانه پیدا نکنی، خودت و کودکت باید بروی "به زیستی". گفتم باشه! گفت که تو نمیدانی در آنجا پر است از مست، معلول و آدمهای خطرناک!
گفتم: در برابر شماها، این افراد فرشته هستند. طرف میخواست من را به رختخوابش بکشد، به امید جستجو برای خانه!
در واقع با استفاده از وضعیتی که خود سیستمشان برای بخشی از مردم بوجود آورده اند، خود این کارمندان نیز به فکر بر آورده کردن نیاز جنسی خود در این وضعیت موجود میباشند.
اینکه در ایران کارمندی از این وضعیت دیپرسیون میگیرد و هنوز وجدانش از دیدن اینهمه رنجیده، جای بسی شادی است که اینها هنوز به روبات تبدیل نشده اند بمانند جوامع صنعتی.
البته بسیاری همانطور که نوشتی عادت کرده و دلایلی برای وجدانشان (اگر دارند) میتراشند که گدایان موجوداتی پست تر باید باشند و اینگونه زندگی نیز حقشان است. وجود این نوانخانه ها از طرفی بقیه را مجبور به کار برای سیستم میکند تا برای "گدا" نشدن و به این روز نیفتادن، تا روی زمین در برابر سیستم خم شده و فرمانبری کنند...
در قرن 19 ژرمینال، آنارشی با یک بمب کلک همه را (فرمانبر/فرمانبردار) را میکند! فعلن کارمان سخت است و برای پایان دادن به وضعیت آلترناتیو های دیگری باید یافت.
شاید فیلمبرداری از وضعیت و به قضاوت گذاشتن تصاویر در افکار عمومی چاره ای باشد؟
خود من هم اینبار برای مراجعه به کارمند مربوطه ضبط صوت میبرم. و تاکتیک کشیدن به رختخواب زنان محتاج خارجی را افشا خواهم کرد.
باری
جایی برای افسردگی نیست
برایمان اشکی نمانده
شروع کنیم به سازماندهی خلاف جریان.
با عشق
و همبستگی

Rosa گفت...

نوشتی: کارتن خوابها براشون جانور و حیوان هستند که باید جلشون غذا بریزند تا نمیرند.

رزا: غذا دادن به گرسنگان و انواع و اقسام کمکها تنها برای جلوگیری از شورش و قیام گرسنگان است.
اگرنه شعار
ثروتمندان را بخوریم! که روی در و دیوارهای شهر نقاشی شده، به اجرا در خواهد آمد!
سوسیال دمکراسی نیز در همین تقابل موجودیت یافت/تحمل شد.
از طرفی بمانند حکومت احمدی نژاد، مردم صدقه بگیر دولت شدند تا یادشان برود که در واقع وظیفه ی دولت ایجاد و تامین بهداشت، خانه، راه، بیمه و... میباشد.
تمام خیریه هایی که پس از اشغال سرزمینها توسط سرمایه و بازار راه اندازی شده اند، ایجاد این تفکر است که این حق مردم از دولت نیست بلکه ما (سیستم) صدقه میدهیم، اگر بخواهیم.
در اینجا وضیفه ی دولت به حمایت از سیستم انحصارات/شرکتها و برداشتن سدهای مالیاتی برای عبور و مرور سرمایه و کالا تقلیل داده شده.
دولت بخصوص در دیکتاتوری های جهان سوم نماینده ی تام و تمام سرمایه است.
خیریه ها هم تنها وسیله ی جلوگیری از قیام مردم.
آروندهاتی روی (خدای چیزهای کوچک/هند) به درستی از نقش ویژه ی خیریه ها پرده برداشت.
در واقع سیاست خیریه و صدقه از بانک جهانی ساخته و پرداخته شده برای کنترل مردم و متاسفانه اینهمه از فعالین، اکتیویستهای جنبش تغییر سیستم سربازگیری هم میکند.
مثلن زنی که مخالف وضعیت کنونی است، میشود کارمند ان جی او.
در خیریه ها برایش این توهم ایجاد میشود که دارد کاری میکند.
به گدایان غذا میدهد.
تصور کنیم اینهمه نباشد.
زن در پروسه ی زندگی اش برای تغییر وضع موجود به صفوف جنبش رادیکال خواهد پیوست. گدا نیز میشود راهزن! سرمایه برای کارش نیاز به محیط آرامی/امنی دارد. سرمایه نمیتواند بهره کشی کند در محیطی که هتل/مهاباد میسوزانند!
سرمایه برای ایجاد امنیت حداقل، خیریه ها را ایجاد میکند.
در ضمن وجود بیکاران/ بینوایان/ گداها همان لولویی است که انسان را به سربزیری و فرمانبرداری از سرمایه محکوم میکند. کارگر را به گذاشتن ادامه ی بهره کشی تشویق میکند. چون بدون کار در کارخانه ی استثمار، کارگر آینده ی خود را در گدایان میبیند و مغلوب میشود.
نیروی واقعن انقلابی اینروزها دیگر کارگران "پرولتاریا" نیستند.
اینروزها تنها آنان که هیچ برای از دست دادن ندارند "ما" هستیم!
گدایان/ بیکاران/ حاشیه ها/ خارجیان/ زنان....
راستش با تخصص من، امکان کارمند خیریه شدن برایم زیاد بوده/هست.
اما من اصولن ترجیح میدهم چرخ سیستم برای ادامه ی بقایش نباشم.
خیریه ها برای کارمندان خیرشان سراب است.
نهایتن یا خود مجبور میشود که بمانند بقیه شوند و همرنگشان شده و یا نابودی خود از دیپرسیون و یا نابودی کُل بهزیستی...
خودزنی/دیگر زنی/ بمب در بهزیستی/ یا ربوت شدن مانند بقیه ی کارمندان...
به نظرم بهتر است (او) اگر میتواند از شرایط آنجا گزارش کرده بیرون بیاید. فورن.
اگر امکان گزارش دادن هم ندارد، باز بهتر است که آنجا نماند. بیرون بیاید.
ببین در هر سطل زباله ای شکم گرسنه سیر میشود.
نابودی انسانیت انسان در سیستم، اما جبران ناپذیر است.
در نهایت نیز انسان مُهره ی سیستم شده و ماتریکس!
من هر نگاهی تحقیر آمیز را با سربلندی جواب میدهم.
ترجیحن از سطلهای زباله سیر میشوم تا گدایی/کارمندی/همکاری با سیستم.
وقتی را که باید به اینها بفروشم در خودیادگیری میگذارم. این زندگی من است و تنها یکبار است و تجدید نمیشود.
میروم توت فرنگی های گُلدانی را برداشت کنم.
و همزمان برینم به سیستم سوپرمارکتها.
کودک اکنون با افتخار به انگلیسی بحث هم میکند!
کارمند مربوطه ی کامنت قبل که زنان خارجی را به بهانه ی یافتن خانه به رختخواب میکشد، حتی بلد نیست یک درخواست آنلاین را جواب دهد. ده صفحه فرم برای پر کردن تحویلم داد! لذت بزرگی است که اینها اینهمه احمق هستند
:)