کارگردان : Matthew
Warchus
نویسنده : Stephen Beresford
برای خواندن ماجرای فیلم در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.
"The
time will come when our silence will be more powerful than the voices you
strangle today!" - August Spies
سال های دهه ١٨٨٠ میلادی، سال های گسترش مبارزات
کارگری در آمریکا بود. این مبارزات در واقع پاسخی بود به آنانی که کارگران robbers barons به معنای «بارون های دزد» می نامیدند. بارون های دزد واندربیلت
ها، کارنگی ها، راکفلرها و مورگان ها بودند که با چپاول دسترنج کارگران دست به کار
ثروت اندوزی های بزرگ در صنایع و مراکز مالی شده بودند. بارون های دزد هیچ اهمیتی
به حقوق کارگری و به طور کلی زندگی اشان نمی دادند.
تاریخ سرمایه داری با بحران هایش عجین و آمیخته است. در
همان سال ها نیز بحرانی اقتصادی دامنش را گرفته بود. چنین بود که تشکلات کارگری
همچون شوالیه های کار و فدراسیون کار آمریکا اعتصاباتی را سازماندهی کردند. کارگران
مهاجر به ویژه آلمانی در این اعتصابات فعالانه شرکت داشتند.
تشکلات کارگری تصمیم گرفتند که اول ماه مه ١٨٨۶ را به
روز درخواست هشت ساعت کار روزانه تبدیل نمایند. لذا به اعتصاب عمومی فراخوان دادند.
بیش از هشتاد هزار کارگر فقط در شهر شیکاگو دست به اعتصاب زدند. این شهر در آن
زمان دارای چندین روزنامه ی سوسیالیستی و انقلابی بود و سندیکاهای کارگری قدرتمندی
در آن فعالیت می کردند.
شرکت مک کورمیک تصمیم گرفت تمام کارگران را اخراج کند
و جایشان را به غیر اعتصابگران بدهد. روز ٣ مه تجمعی در برابر شرکت برگزار شد. مک
کورمیک از پلیس و باندی خصوصی به نام آژانس پینکرتون یاری گرفت و کارگران معترض را
به گلوله بست. دو نفر بر خاک افتادند. سه هزار کارگر فردای آن روز در میدان «های
مارکت» تجمع کردند. کارگران در سخنرانی های خود به طرح مطالبات و محکومیت خشونت
های پلیسی پرداختند. تجمع کارگری هنوز پایان نیافته بود که پلیس تصمیم گرفت به آن
یورش آورد. در این لحظات بود که بمبی در میان نیروهای پلیس منفجر شد. جنجال و
هیاهویی به پا شد. زمانی که آرامش به میدان «های مارکت» بازگشت جنازه های شش کارگر
و هفت مأمور پلیس بر زمین بودند. روزنامه های در خدمت سرمایه داران در فردای تجمع
کارگری میدان «های مارکت» علیه سندیکاها و آنارشیست ها دست به قلم فرسایی زدند و
مسئول انفجار بمب اعلام کردند. پلیس بیکار ننشسته و با حمله به محافل کارگری
انقلابی، هشت کارگر را دستگیر کرد که عبارت بودند از: اسکار نیب، لوئی لینگ، مایکل
شوآب، ساموئل فیلدن، اوگوست اسپایز، جرج إنگل، آلبرت پارسونز و آدولف فیشر. نقطه ی
مشترک هر هشت تن این بود که آنارشیست بودند و هیچکدام به جز فیلدن و پارسونز در
میدان «های مارکت» حضور نداشتند.
دستگاه قضائی آمریکا ماه ژوئن همان سال دادگاه
کارگران آنارشیست دربند را برپا کرد. دادستان که جولیوس گرینل نام داشت در دادگاه
چنین گفت:«از جمهوری تا آنارشی، گامی بیش فاصله نیست. در این جا فقط آنارشیسم نیست
که به محاکمه کشیده می شود بلکه خود قانون هم هست. این هشت مرد به این علت انتخاب
شدند که سازمانده هستند. ایشان بیش از هزاران نفری که دنبالشان راه می افتند،
گناهکار نیستند. آقایان هیئت منصفه، این مردان را محکوم کنید تا درس عبرتی برای
دیگران بشوند، به اعدام محکومشان نمایید تا نهادها و جامعه ی ما را نجات دهید. این
شما هستید که تصمیم می گیرید که آیا ما گامی را که گفته شد تا آنارشی خواهیم
برداشت یا نه.»
کارگران اعدامی را
در گورستان والدهایم به خاک سپردند، روی سنگی آخرین سخنان اگوست اسپایز چنین حک
شده است:«روزی خواهد رسید که سکوت ما بیش از صدایی خواهد بود که امروز شما خفه می
کنید.»
هیئت منصفه به جز نیب، بقیه کارگران را به اعدام
محکوم کرد. سال بعد از محاکمه به سال کارزار بین المللی برای نجات هفت کارگر
آنارشیست از چوبه های دار تبدیل شد. لوئی لینگ، کارگر ساختمان سقف ساز، بیست و یک
ساله، روز ١٠ نوامبر ١٨٨٧ در زندان دست به خودکشی زد و این عمل را به چوبه دار
ترجیح داد. همان روز بود که فرماندار اگلسبی حکم اعدام چهار تن از کارگران دربند
را تائید کرد. این چهار تن عبارت بودند از: آدولف فیشر، جرج انگل، اگوست اسپایز و
آلبرت پارسونز. بیست و چهار ساعت پس از تائید حکم، این چهار کارگر اعدام شدند. بیش
از دویست و پنجاه هزار نفر در مراسم تدفین کارگران شرکت جستند. سال ١٨٩۳ حکم دادگاه مورد تجدید نظر قرار گرفت و به
بی گناهی هشت کارگر رأی داده و اعلام شد که دستگاه پلیس و قضائی علیه اشان زد و
بند کرده بودند تا بتوانند جنبش آنارشیستی و کارگری را مرعوب نمایند. از اعدام
شدگان اعاده ی حیثیت شد و سه زندانی دیگر آزاد شدند.
در سال ١٨٨٩ کنگره ی بین المللی سوسیالیست که در
پاریس برگزار شد تصمیم گرفت که روز اول ماه مه هر سال روز بین المللی مبارزات
کارگری باشد.
سیاستمداران رنگارنگ از سال ١٨٨٩ تاکنون با تلاش های
متفاوت و با اذن به ماهیت شورشگرانه روز اول ماه مه دست به هر کاری زده اند تا این
روز را از گوهر وجودی اش دور و آن را از معنای اصلی اش تهی کنند. برای این
سیاستمداران روز اول ماه مه، روز بین المللی مبارزات کارگری نیست، روز «جشن
زحمتکشان و تکریم کار است» یا «روز آشتی اجتماعی» است! چنین است که روسیه بلشویکی
در سال ١٩٢٠ روز اول ماه مه را روز تعطیل و روز «جشن کار» اعلام کرد. چند سال
بعدتر استالینیسم پا را فراتر گذاشت و روز اول ماه مه را روز تولید بیش تر با
اختراع ساخانویسم بیان کرد. الکسی ساخانوف کارگر معدنچی بود که ظاهراً موفق شده
بود در طی شش ساعت ١٠٢ تُن ذغال سنگ را استخراج کند که چهارده برابر سهمی بود که
از معدنچیان دیگر خواسته می شد.
در سال ١٩۳۳، زمانی که آدولف هیتلر موفق شد با آرای
صندوق های انتخاباتی پارلمان را به دست بگیرد، اول ماه مه را روز تعطیل اعلام کرد
و آن را «جشن کار» نامید. البته هر گونه تظاهراتی ممنوع شد و سندیکاها منحل شدند.
در فرانسه نیز زمانی که آلمان نازی در سال ١٩۴١
اشغالش کرد، وزیر کار تحت فرمانشان اعلام کرد که اول ماه مه روز تعطیل و روز «جشن
کار و توافق اجتماعی» است. در سال ١٩۴٧، زمانی که فرانسه از یوغ آلمان هیتلری آزاد
شده بود، دولت با فشار جنبش کارگری روز اول ماه مه را در قانون کار به عنوان روز
تعطیل با پرداخت دستمزد وارد کرد. با این حال آن را «روز جشن کار» نامگذاری نمود.
برای خواندن کُل مقاله در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
Haymarket
Martyrs--Origin of International Workers Day Pt 1
Haymarket
Martyrs--Origins of International Workers Day Pt 2
Haymarket
Martyrs--Origins of International Workers Day Pt 3
Leonard
Cohen - Solidarity Forever
(The Union Makes Us Strong)
The song was written in
1915 by Ralph Chaplin,
a member and organizer for the Industrial
Workers of the World (IWW). After the song achieved widespread fame, Chaplin
was not happy that it was often sung by unions that seemed to have no desire to
truly eliminate the worst injustices of capitalism.
We're the women of the union and we sure know how to fight.
We'll fight for women's issues and we'll fight for women's rights.
A woman's work is never done from morning until night.
Women make the union strong!
It is we who wash dishes, scrub the floors and clean the dirt,
Feed the kids and send them off to school—and then we go to work,
Where we work for half men's wages for a boss who likes to flirt.
But the union makes us strong
We'll fight for women's issues and we'll fight for women's rights.
A woman's work is never done from morning until night.
Women make the union strong!
It is we who wash dishes, scrub the floors and clean the dirt,
Feed the kids and send them off to school—and then we go to work,
Where we work for half men's wages for a boss who likes to flirt.
But the union makes us strong
عکس از اینجا
درودهاي گرم ما كارگران و زحمتكشان كانتون كوباني،
شهر مقاومت انقلابی، در 1مي، روز گراميداشت مبارزات و مقاومت كارگران در مقابل ظلم
و سركوب و استثمار را .پذیرا باشید. انقلاب خلقهاي روژئاوا، نقطه عزيمتي تاريخي در
مبارزات كارگران و ستمكشان خاورميانه و جهان براي بازپسگيري اقتدار سياسي و
انقلاب زنان, جوانان، کارگران و زحمتکشان برای بنيان نهادن نظمي نوين بر مبناي
انتقال قدرت به مردم به عنوان صاحبان اصلي آن بود. همچنان كه مقاومت كوباني در
برابر تروريستهاي داعش و حاميان بينالمللي آن، نه تنها مقاومت ما برای حفظ شرافت
و حیات انسانی مردممان, که مقاومت زحمتكشان براي حفظ دستاوردهاي انقلاب و سيستم
خودمديريتي دموكراتيك است، كه بر اساس حذف نهادهاي سلسلهمراتبی و بر مبنای
دموكراسي راديكال شكل گرفته است. اكنون با نبرد دلاورانهی رفقاي ما در یگانهاي مدافع
خلق و يگانهاي مدافع زن، تروريستها از شهر رانده شدهاند اما حملات آنها به حومهی
شهر و انسداد جادههاي كانتون همچنان ادامه دارد. مقاومت ما اكنون وارد مرحلهی
سختتري ميشود و آن، مرحلهی بازگرداندن حيات اجتماعي، زير فشار حملات و محاصرهی
اقتصادي و لجستيكي، به كوباني است كه بر اثر حملات مداوم تروريستها بيش از هشتاد
درصد بناها و زيرساختهاي حياتي آن به ويرانه تبديل شده است. تاريخ مبارزات كارگران و ستمديدگان به ما نشان ميدهد
كه همبستكي كارگران مرزهاي جغرافياي نميشناسد و ما مقاومتمان در برابر تروريسم
افسارگسيخته و حاميان بينالمللي آن را به نمايندگي از تمام انسانهاي جهان ميدانيم.
ما بر اين باوريم همانطور كه انقلاب، به مثابه برهم زدن بنيان سلطه و بنا نهادن
جهاني نوين متضمن احترام و آزادي و برابري براي انسانها، امري پراتيك و نيازمند
مبارزه و مقاومت سرسختانه است، همبستگي جهاني كارگران نيز ضرورتي تاريخي و عرصهاي
مادي براي كنشگري در دفاع از دستاوردهاي طبقاتي و مبارزهي دوشادوش با سلطه و
سركوب سرمايهداري است. ما كارگران و زحمتكشان و مديريت كانتون دموكراتيك كوباني،
ضمن گراميداشت مبارزات آزاديخواهانه و برابريطلبانهی ستمديدگان جهان، و قدرداني
از حمايت و اعلام همبستگي شما با مقاومت كوباني در برابر هجوم تروريستها، از
رفقاي كارگر، تشكلها، سنديكاها و اتحاديههاي كارگري دعوت ميكنيم كه در اين
موقعيت ويژهی تاريخي، با ورود به عرصهی پراتيك همبستگي با انقلاب روژئاوا و
مقاومت كوباني در حفظ دستاوردهاي تاريخي انقلاب همراه ما باشيد.
زنده باد مبارزات آزاديخواهانهی خلقهاي جهان!
زندهباد همبستگي بينالمللي كارگران جهان!
مدیریت کانتون کوبانی
Bella Ciao Shekib Mosadeq Persien Version
Download Mp3
پایان نمایش "فرخنده" با اجرای ترانه شکیب مصدق
وقتی
پای ساخت فيلمهای خوشايند با ضمير اجتماعی به ميان میآيد، هيچ کجا بهتر
از بريتانيا نمیتواند از پس ساخت آنها برآيد. در مورد «غرور / Pride»
نيز اين اتفاق بار ديگر رخ داده است. به خصوص، در فيلم «غرور»، متيو
وارکِس- در دومين تجربه کارگردانیاش- و استیفِن برسفورد- در نخستين تجربه
فيلمنامه نويسی اش- داستانی را روی پرده بردهاند که همزمان هم ناراحت
کننده و هم مفرح است و در عين حال به رويدادهای روز ربط دارد و به اتفاقات
مرتبط با آنها احترام میگذارد. «غرور» مايه خوشحالی بينندهاش میشود و
در عين حال به او نشان میدهد که [موضوع فيلم] طی اين سی سال چقدر پيشرفت
کرده است ..... و چقدر ديگر بايد هنوز جلو برود.
فيلم
بر اساس اتفاقات واقعی است اما اصلاً لزومی نمیبيند که اين واقعی بودن را
توی بوق و کرنا کند. افرادی که با پايه تاريخی «غرور» آشنا نيستند ممکن
است تا قبل از فاش شدن سرنوشت شخصيتهای فيلم از طريق روايت نوشتاری آخر
فيلم متوجه نشوند که برخی شخصيتها واقعی بودهاند.
فيلم
به ماجراهای پس پرده اعتصاب معدنچیهای بريتانيايی در سال ۱۹۸۴ میپردازد.
با اين حال، داستان فيلم با تمرکز بر معدنچیها شروع نمیشود. در عوض با
کادری از فعالان و طرفداران متمایل به جنس موافق مذکر و مونث، به رهبری
جوانی پر شور و حال به نام مارک (با بازی بن اِشنِزِر)، که معتقد به وجود
شباهتهایی بين مخمصه گروهش و گرفتاری معدنچیها است، آشنا میشويم. هر دو
گروه از نخست وزير وقت بريتانيا مارگارت تاچر متنفرند و به وسيله پليس قلع و
قمع میشوند. با وجود چنين فکری در ذهنش، مارک سعی میکند با جذب همفکرانی
مانند دانشجويی به نام جو (با بازی جرج مک کی)، که به کسی نگفته است که به
جنس موافق متمايل است، جاناتان عياش (با بازی دومينيک وست) و دوست پسرش،
گلتين (با بازی اندرو اسکات) و اِستِف وراج (با بازی فای مارسِی) گروهی به
نام LGSM (ل*زب*ين ها و گ*ی ها از معدنچیها حمايت میکنند) را تشکيل دهد.
آنها کمکهای مردمی جمع میکنند، اما وقتی که اتحاديه ملی معدنکاران حمايت
آنها را رد میکند، مستقيماً پول جمع آوری شده را به شهر کوچکی در ولز
اهدا میکنند. اين کار مورد استقبال يکی از اعضای نهاد حاکم آن منطقه به
نام دای (با بازی پَدی کانسيداين) قرار میگيرد، او اعضای LGSM را برای
ملاقاتی دعوت میکند. ورود آنها با واکنشهای مختلفی از جمله قدردانی (به
خصوص از جانب کليف با بازی بيل نای و هفينا با بازی ايملدا استونتین)، عيب
جويی و دشمنی آشکارا همراه است.
«غرور»
در بازسازی زمان و مکان وقوع اتفاقاتش فوقالعاده عمل کرده است. سال ۱۹۸۴
به خصوص دوران سياهی برای متمایل به جنس موافق بودن بود. نه تنها در آن
دوران انگهای اجتماعی و دينی بسيار وحشتناکی به متمایلان جنس موافق زده
میشد، بلکه شبح ايدز نيز از نظر برخی کيفر خداوند [برای اين افراد] بود.
اين عوامل به خوبی بی ميلی بسياری از معدنچیها به پذيرش کمک گروهی از
«منحرفان» را توضيح میدهند. «غرور» درباره دور هم جمع شدن گروهی از
انسانهای ناهمگون است که يکديگر را به عنوان يک فرد قبول دارند و نه يک
کاريکاتور. فيلم با استفاده از شوخ طبعی، بسياری از حرفهايش را میزند و
در اين مسير هرگز شخصيتی را تحقير يا تخريب نمیکند.
در
فيلم شاهد برخی بازیهای زيبا و قوسهای شخصيتی موثر هستيم. بازيگر نقش
اول بن اِشنِزِر، بازيگری آمريکایی با رزومه ای محدود است، ولی به خوبی در
نخستين فرصتی که برای حضور در فيلمی
بينالمللی به او داده شده میدرخشد. همين طور جو با بازی جرج مک کی که
نقش کليشه ای آشنایی-مرد متمایل به جنس موافق که از فاش شدن اين موضوع نزد
خانوادهاش میترسد- را بازی میکند. دومينيک وست انرژی و استعداد را به
نقش يکی از نخستين مردان بريتانيایی، که مبتلا به ايدز تشخيص داده شده بود،
تزريق میکند. بيل نای برخلاف نقشهای قبلیاش، در نقش مردی فروتن و آرام
ظاهر شده است. ايملدا استونتین نقش زنی گستاخ و وراج اما خوش قلب- نسخه ای
ديگر از شخصيت مهربان و سخاوتمندش در «هری پاتر»- را ايفا میکند.
مانند
فيلمهای «بيلی اليوت / Billy Elliot» و «از کوره در رفته / Brassed Off»-
اين دو فيلم به مخمصه معدنچیها میپردازند- «غرور» نيز بدون اين که دست
به موعظه کردن بزند به نگرانیهای اجتماعی اشاره میکند. اگرچه فيلم هرگز
سراغ تصاوير گرافيکی خشونت آميز نمیرود، اما لحظات تاريکتری در فيلم وجود
دارند که تعصب شديد را نمايش میدهند. فيلم همچنين دارای لحظات مفرحی نيز
است مانند سکانس رقصی (با هنرنمایی دومينيک وست) که طوری فيلمبرداری شده
است که فرد را به ياد «تب شب يکشنبه / Saturday Night Fever» میاندازد و
پايانی که تا لحظه آخر دست به افشای حقايق پس پرده میزند. دو ساعت برای
بسياری از فيلمها میتواند طولانی باشد، اما «غرور» ارزش دو ساعت نشستن
[پای فيلم] را دارد و در پايان مايه خوشی بسياری از بينندههايش میشود.
اختصاصی نقد فارسی
مترجم: محمدرضا سیلاوی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر