رزا: از ایمیلها دو مطلب درخواستی برای درج در صفحه ی اول! اگر شما نیز مطلب، فیلم ، ویدئو و یا کامنتی برای صفحه ی اول دارید میتوانید در همین پُست کامنت بگذارید!
https://youtu.be/EkejCPVlY5U
برای خواندن کُل مقاله در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
۷. سبک تازهای از ارتقای آگاهی معطوف به بیثباتی مورد نیاز است.
حمله فیزیکی فهیم کوهدامنی بر نماینده حزب همبستگی افغانستان
در
بحث تلویزیونی در ارتباط به روزهای سیاه هفت و هشت ثور، لمپنی به نام فهیم
کوهدامنی به نمایندگی از باند سیاف جانی، بر نماینده «حزب همبستگی
افغانستان» حملهور شده به سبک تمامی اخوانیهای بیمنطق و جانی میکوشد با
زورگویی حرفهای احمقانه اش در مدح جنایتکاران و خاینان ملی را به کرسی
بنشاند. اما این آقا و امثالش شدیدا کورخوانده اند اگر حزب همبستگی را با
چند عنصر بزدل و سازشکار به اشتباه بگیرند. بچهترسانک های این اوباشان
دینفروش عزم ما را در مبارزه علیه تمامی جانیان جاهل راسختر میسازد که
بازهم با مبارزه و تلاشهای خود مشتهای کاری به پوزه کثیف شان حواله
نماییم. با این حمله بر نماینده ما اینان عملا شیاد بودن و لنگ بودن منطق و
فکر شانرا برای هزارمین بار ثابت میسازند.
تزهایی دربارهی اضطراب و بازدارندگی مبارزه | نویسنده: طرح سوم | ترجمهی امین حصوری
(بر گرفته از صفحهی «دربارهی ما» در وبسایت «طرح سوم»)
Plan C)
سازمانی متشکل از افرادی است که میکوشند در محیطهای کاریشان و در فضاهای
زیستی و ارتباطیشان به طور سیاسی فعال باشند. ما با همدیگر کار میکنیم
تا از یکدیگر پشتیبانی کنیم و مبارزاتمان و نیز تفکر استراتژیک را تقویت
کنیم. ما بر آنیم که به فراسوی یک سازمان شبکهمحور حرکت کنیم، بیآنکه به
الگوی متعارف سازمان حزبی متوسل شویم. ما به آزمونگری مبارزاتی جاری برای
یافتن اشکالی از فعالیت جمعیِ مورد نیاز برای ساختن دنیایی ورای
سرمایهداری متعهدیم. «طرح سوم» همچنین درگیر چارهجویی و طرحریزی است:
طرحهایی برای بقا و مقاومت در برابر تهاجم سرمایهداری به زندگیهایمان، و
طرحهایی برای خود-سازمانیابی جمعی.
«طرح سوم» دریافت نسخهی PDF
۷. سبک تازهای از ارتقای آگاهی معطوف به بیثباتی مورد نیاز است.
برای مدونسازی پاسخهای جدید به اضطراب، نیاز داریم به میز طراحی78 رجوع کنیم. نیاز داریم که مجموعهی جدیدی از دانشها و نظریههای از پایین به بالا79
بنا کنیم. برای چنین هدفی، نیازمند آنیم که انبوهی از مباحثاتی را برپا
کنیم که تلاقیهای فشردهای بین تجارب وضعیت جاری و نظریههای معطوف به
دگرگونی ایجاد میکنند. نیازمند آنیم که چنین فرآیندهایی را از سراسر
پهنهی [حیات اجتماعی] بهحاشیهراندهشدگان و ستمدیدگان آغاز کنیم، اما
دلیلی وجود ندارد که چنین کاری را از خودمان شروع نکنیم.
برای شناسایی امکانات چنین اقدامی، ما موارد پیشین اقدامهای مشابه را
مرور کردهایم. با شروع بررسی از دیدگاههای مربوط به روشنگریهای
فمینیستی دهههای۱۹۶۰/۱۹۷۰، ویژگیهای محوری زیر را جمعبندی کردهایم:
- تولید نظریهای نوبنیاد در پیوند با تجربه. ما نیازمند آنیم که به جای متوسلشدن به نظریههای مربوط به زمانهای گذشته، با تجریبات کنونیمان پیوند دوباره برقرار کنیم. ایدهی اصلی در اینجا آن است که پیشفرضهای مسلط، مانع از شکلگیری درکها و دریافتهای خودمان از وضعیتمان میشوند، یا تحمیل چنین پیشفرضهایی، فهم ما را آشفته میسازد؛ درحالی که ادراک خود ما باید صراحت و روشنی بیابد. تمرکز اصلی باید بر روی آن تجاربی باشد که به راز عمومی مربوط میشوند. این تجارب میباید گردآوری و بازخوانی گردند: نخست در میان حلقهها و گروهها و سپس در سطح عمومی.
-
بازشناسی واقعیت، و سرشت نظاممند تجاربمان. باز-آزمایی تجاربمان و اعتباربخشیدن به آنها بخش مهمی از این کار است. ما نیازمند تصدیق آنیم که درد ما واقعاً درد است، اینکه آنچه میبینیم و حس میکنیم واقعی است، و مشکلات ما تنها مسایلی شخصی نیستند. گاهی این رویکرد مستلزم آن است که تجاربی را که به حساب نیاوردهایم یا [در خود] سرکوب کردهایم، مورد توجه قرار دهیم. و گاهی هم مستلزم به چالش کشیدن شخصیسازی مشکلات است.
-
دگرگونسازی عواطف. مردم توسط عواطفی نامناپذیر و ادراک عامی از احساس نکبت و کثافت فلج میشوند. این عواطف باید به احساسی از بیعدالتی، به نوعی خشم که کمتر رنجشآمیز و بیشتر متمرکز و جهتیافته است80، به حرکتی به سوی خود-بیانگری، و به بازفعالسازی مقاومت دگرگون شوند.
-
خلق یا ابراز صدا. فرهنگ سکوتی که راز عمومی را احاطه کرده است میباید برانداخته شود. بدیهی نمایی پیشفرضهای موجود میباید به چالش گرفته شود و پاسبانهایی که در درون سر ما جای گرفتهاند، باید بیرون رانده شوند. کاربست و تمرین صدا [و بهزبانآوردن]، مرجع حقیقت و واقعیت را از سیستم به گوینده جابجا میکند و در واژگونی چشمانداز [مسلط] مشارکت میکند، چرا که فرد بدینترتیب جهان را از چشمانداز و آرزوهای خودش میبیند، نه از چشمانداز و اهداف سیستم. در هم تنیدن و درآمیختن تجارب و سرگذشتهای متفاوت شیوهی مهمی برای بازیابی صداست. این مسیر، فرآیندی است از مفصلبندی و بیانگری.
-
ساختن فضایی غیرِ از–خود–بیگانه81: با ایجاد چنین فضایی جدایی اجتماعی کاهش مییابد. این فضا امکان نوعی فاصلهگیری انتقادی از زندگی خود فرد را برای وی فراهم میسازد، همچنانکه نوعی شبکهی ایمنی عاطفی برای تجربهی تحولات درونی و رفع ترسها مهیا میکند. این کار نباید صرفاً اقدامی در جهت کمک شخصی82 برای حفظ فعالیتهای موجود تلقی شود، بلکه فضایی است برای بازسازی یک چشمانداز رادیکال.
-
تحلیل و نظریهپردازی منابع ساختاری بر پایهی شباهتهای تجارب. موضوع این نیست که صرفاً تجربیات را بار دیگر به حساب بیاوریم، بلکه میباید از طریق نظریهپردازی تجربیات، آنها را دگرگون و باز-ساختاربندی کنیم. مشارکتکنندگان در چنین روندی، از طریق تصویرپردازی تجارب خود بر مبنای پیشفرضهایی متفاوت، معنای مسلط این تجارب را تغییر میدهند. این کار اغلب از طریق یافتن الگوهایی در تجارب که با نظریهی رهاییبخش83 پیوند دارند انجام میشود، و نیز بدین طریق که مشکلات شخصی و بیعدالتیهای کوچک به عنوان دردنشانهایی (سمپتومهایی) از مشکلات ساختاری کلانتری دیده میشوند. این رویّه به چشمانداز جدیدی منجر میشود، به واژهگانی تحرکبخش، به یک افق ضدِ سیاستگریزی84.
۱۱ نظر:
کلیپ یک اجرای جسورانه و امیدبخش در کابل
https://www.youtube.com/watch?v=RF0pvXe_oRE
مرسی فهیم جان
الان میبرم صفحه ی اول.
این اجرا هم تاثیر گذار بود
https://youtu.be/SDBLf_LcOpg
رزای گرامی! ممنون، بلی اجرای سحر آرین هم متاثرکننده بود، ولی از آنجایی که هم متن و لحن شعر آهنگ حالت تضرع و بدتر از آن لحن عاجزانه داره شخصا مورد پسندم قرار نگرفت. البته از شاعر آهنگ و طراح اجرا، سمیع حامد، بیشتر از این توقع هم نداشتم و ندارم. شخصیت فرصت طلب و سازشگر سمیع حامد را که حتی از سازش با جهادی های منفور و چاپلوسی و خایه مالی جمهوری اسلامی ایران شرم ندارد سایت راوا در چندین مقاله به خوبی افشا کرده. ولی خب سحر آرین هنوز خیلی جوان است و نو کار و میتوان امید داشت که در کارهای بعدی قویتر و استوارتر برخورد کند.
با مهر و همبستگی، فهیم
سلام فهیم جان
جدای اپورتونیستی که اینها از آن برای بالا رفتن از پله های ترفیع استفاده می کنند، خواننده صدایی بمانند دلکش ایرانی دارد. البته جوانی دلکش. سحر جان احتمالن راه خود را پیدا می کند سوای مدیرانی که اکنون دورش را گرفته اند. من هم بدلیل نمایش عاجزانه خوشم نیامد و در همین کامنت دونی گذاشتم تا نظرتان را بپرسم. حتمن به راوا مراجعه میکنم. چند وقت پیش کُشتن کارمندان تلویزیون طلوع بخصوص دختر جوان از هزاره جان دلم را خون کرد.
فهیم جان من قلمتان را دوست داشته و شما و یک رفیق عزیز دیگر مثل پنجره ای رو به افغانستانید . خوب میشد گاهی انتشار هم بدهید نوشته هایتان را و ما را شریک کنید. چون می دانم نظر دارید و هم می نویسید.
نزدیک بهار است و من دیشب با لینک زیر بیاد فرخنده بودم. راستش من هم از اجرای سنگسار عاجزانه خوشم نمی آید. فرخنده تا به خاموشی کشیدنش مقاومت کرد و به همین دلیل تنها و فقط سنگسار و لگد باران نشد.
لینک زیر بسیار شاعرانه و قصه گونه بود. نویسنده را نمی شناسم و قلمش اما زیبا است.
روایت قتل فرخنده از نگاه چوب تابوت، داستان «بوی شکوبههای بهی» نوشته مژگان قاضیراد، با صدای نویسنده
https://soundcloud.com/radiozamaneh/4miu7zcjjxpm
من از ویدئو "جسورانه" زیاد خوشم نیومد(هر چند ترانه اش خوب بود) ولی بمانند تمامی خوانندگان هالیوودی(مه دونا و بریتنی اسپیرز و...) ادا و اطفار در میآورد و همین از اصالت ترانه اش واسه من حسابی کاست.و بر عکس شما دو تا(روزا جان و فهیم) از ترانه دوم (سحر...) هر چند گریه آور بود ولی هم از ترانه و هم از اجراش(با گریم و تغییر شکل و شمایلش)خیلی خوشم اومد.صادقانه بود با متنش....ترانه اش هم تاثیر پذیر تر بود با شرایط قرون وسطائی افغانستان ....باری هنر سوبژکتیوه و کاریش هم نمیشه کرد.برای سحر آینده بهتری میبینم.(اگه اشتباه نکنم خواننده اول در گروه داوران سحر هم بود....شاید عوضی دیدم و شباهت داشتش...)
ترانه ی ادا اطواری نشان می دهد افغانستان هم مثل هالیوود بلده. قرون وسطی ای نیست!
ترانه ی دوم نمایش خوبی است در اعتراض به سنگسار. البته اعتراض سنگسار شوندگان در واقعیت فعالتر است تا تظلم خواهی زن خواننده(مورد فرخنده که مثل شیری در میان کفتارها جنگید، ولی عاقبت تکه تکه بلعیدندش).
بستگی دارد نمایش برای چه بیننده ای اجرا می شود.
بازار هر دو نوع و انواع دیگرش هم موجود است.
انار انار ش برای ژنرال دوستم.
جذب زنان و مدرنش برای زنان و مردان مدرن و قرن 21
تقاضای تخفیف و شاید دمب نرمتر آقا موشه برای خاله سوسکه در نمایش صورت خونین...
تنها رگبار مسلسل خاله سوسکه در وسط موشها و ژنرالهایی که آب دهانشان برای انار به راه افتاده می تواند پایان نمایش باشد!
اما فعلن به اجبار به هر سازی خواهیم چرخید و رقصید تا زمانی که اکثر تماشاچیان مرد هستند لکاته/اثیری :(
دوستان گرامی، بلی خوب هم متوجه هستم که آریانا سعید کنار مبارزه اش به نفع زنان، پی بازار هم است و حتی احتمال میدهم بازار برایش مهمتر از حقوق زنان و حمایت از زنان باشد. اما شما جامعه افغانستان را قرون وسطی حساب کنید یا حتی ماقبل آن یا هر چه، با تجربه ی که شخصا از آن جامعه بیمار دارم برداشتم این بوده و است که در آنجا اکثریت جامعه، زن را به عنوان ضعیفه قبول دارند و حاظراند بخاطر آقا جلوه کردن هر از گاهی ترحم به وی روا دارند و به همین دلیل اجرای سحر آرین هرقدر هم متاثرکننده، هیچ گپی تازه ی حتی برای جامعه افغانستان نداشت، ولی برخلاف اجرای آریانا هر قدر هم بازاری بشدت جامعه بشدت مردسالار و احمقانه ی افغانستان را به چالش کشید، حتی محمدش را. اتفاقا همان ادا و اطوار را در آوردن که به ذوق تان خورده و اجرای همان حرکات و سخنان (هرقدر هم بمن و شمای اینجا نشسته مبتذل جلوه کند) در جامعه ی بقول شما قرون وسطی شهامت و جسارت میخواهد. نقش همین ادا و اطوارها بنظرم در همین غرب هم کم نبوده و اصلا چرا که نه، هر که چرا نباید حق داشته باشد هر جور که دوست دارد سینه و باسن اش بجنباند؟ ولی بلی سحر بنظر من هم استعداد دارد و هم خوش آواز است و امیدوارم بزودی بتواند خودش و افکارش را از پیچاره سازی و پیچاره جلوه دهی های زن توسط اشخاصی همچو سمیع حامد رها سازد و کمک کند مردان افغان متوجه شوند زن افغان نه تنها بیچاره و ناتوان نیست بلکه بدون وی خودشان هم در جهل و بدبختی غرق اند و دلیل غریق بودن فعلی شان هم نادیده گرفتن زنان افغان است. راستی بلی درست متوجه شدید، آریانا جز داوران برنامه ستاره افغان است.
فهیم جان
از نظر من افغانستان و ایران هر دو بشدت قرون وسطی ای است اگر به آمار ازدواج کودکان و وضعیت زنان نگاهه بیندازیم.
خیلی که کوچک بودم قصه های سفر امیر ارسلان نامدار بود و پدر بزرگ.
او از دهلیزها و قعر زمین تا آبها و کوهها را پیمود و بر حسب دشمن یک خورجین افسانه ای بیرون می کشید و مبارزه می کرد. دشمن تعیین می کرد که اسلحه چه باشد!
زنان این مناطق هم آموخته اند چگونه با انواع مردسالاری گلیمشان را از گل بیرون کشند.
اینکه زنان فعلن نمی توانند راحت مثل امیر ارسلان جهانگردی کنند و سر هر گذرگاه عولی نشسته. حال برای پیمان کون جنباندن هالیوودی مرحله ی قبل است و در زمان شاه دیده یا در امریکا. برای من و شما که هر گونه آهنگ و رقص ممنوع بود این خود نوعی مبارزه است. مادرم مثل عروسک رنگ شده خود را رساند پیش من و من در محیط ساده ی دانشگاهی قایمش کردم. زیبایی و نمایش بدن جرم است و حتی ماتیک سرخ نوعی مبارزه است در سرزمین ما.
ما بر حسب محیط هایمان ارزش گذاری می کنیم.
این اواخر تنها نمایشی که به دلم خیلی نشست از خواهران افغانستانی دختر جوانی بود که زره پوشید. و هم پستان آهنی گذاشت و هم برجستگی های بدن را ساخت و پوشید. زره او بمانند مردان نبود و مثل ژاندارک در لباس مردان به میدان نیامد. زنان کرد هم اگرچه در اونیفورم نظامی می جنگند، اما مردانه نمی نمایند.
شخصن هم از نمایش مظلومیت و گدایی ترحم به زنان بدم می آید و هم از کون جنباندن برای مردان...
اگر انتخابی باشد البته زن لکاته را ترجیه میدهم تا نجیب!
اما انتخابم همان نمایش زره است و چون عنصر اعتراضی زنانه دارد:)
سحر دختر نجیب است و آریانا مسلح به زیبایی که طلسم می کند...
هر دو مبارز حقوق زنانند. اما زنی خواهد آمد که مناسبات مردسالارانه را به هم خواهد زد. از آسمان نمی افتد و از دل همین نجیب/سلیطه بر خواهد خواست. به سلیطه نزدیک تر است. مثل گدا و دزد!
اغلب ما از شجاعت دزدان لذت میبریم. آریانا دل ها را ربوده و در قصه ها مردان را بمانند ساحره ی دریایی سنگ می کند! سحر از ترحم شروع کرده و مردان را بیشتر خوش باشد:)
اما راستش اولین زنان بریگادهای اسپانیا زنان تن فروش بودند!
میگویند اما گلدمن هم در همین خانه ها برای آزادی برکمن پول در می آورده...
دورکین هم ابتدا تن فروش بود و بعد ها تئوریسین زنان فمنیست رادیکال شد. این زنان به قدرت خود واقف بودند. و روی ترحم جامعه ی مردسالار حساب باز نکردند و به قدرت خود واقف بودند.
http://rosaanarchi.blogspot.de/search?updated-min=2012-01-01T00:00:00-08:00&updated-max=2012-11-24T23:00:00-08:00&max-results=46&start=7&by-date=false
Libertarias (1996) - Liberation of prostitutes explained simply
https://youtu.be/gxlt-j_7MK4
ارسال یک نظر