۱۲ فروردین، ۱۳۹۵

معرفی بلاگ جدید آنارشیستی + دو کامنت

رزا: با شادی با خبر شدم که رفیق خوبمان پیمان پایدار در بلاگ جدیدش اینجا در حال ادامه ی ترجمه ی کتاب «آزاد شدن» نوشته ی جیمز هرود است. برایش در سال جدید آرزوی موفقیت دارم.
مطالب تا کنون نرجمه شده را در همین پُست اینجا قرار میدهم برای خواندن. در صورت اتمام ترجمه حتمن کتاب را بصورت تصویری کرده و در دسترس عموم قرار خواهم داد.
لینک کتاب به زبان فارسی 26 مگابایت برای دانلود بصورت پی دی اف سرور مدیا فایر اینجا
از طرفی الان دو کامنت جدید را خواندم که در صفحه ی اصلی قرار میدهم و با تشکر از رفقا و دوستان برای توجه شان. از تمام عزیزانی که با ایمیل تماس گرفتند بخصوص رفیق بابک ممنونم. از فهیم جان و همه ی رفقا از اینکه هنوز و همواره دستان پر محبتشان را به دست ما داده اند و تمام خواهران عزیزم که کماکان از پا نیفتاده و گزارشگر بی عدالتی ها و کماکان مبارزه میکنند، دلم برایشان میتپد. شاید امسال بخت یاری کند و مهستی عزیزم را عاقبت در آغوش کشم. آنانی که در ایستگاه هایی سال جدید پیاده شده و ما را ترک کردند، میدانم که بزودی باز در راه خواهند بود، هر چند در قطاری دیگر. باکی نیست که ما عاقبت در خیابانها به هم می پیوندیم. آنان که عشق را یافتند، برده نخواهند ماند. سالی پر انرژی را برای همه مان آرزو دارم.
کامنتهای جدید:

سلام رزا حاج یدالله خسرو شاهی با هر پسوند و پیشوندی اگر خطاب کنیم خیانت این موجود اکنون نا موجود را تنها محدود کردن به دوران زندان جمهور اسلامی پنهان کردن چهر ه ی بیگانه با طبقه ی کارگر است که در اعتصابات کارگران نفت به خصوص پالایشگاه آبادان در دوران قیام برای من نوعی کمینه کردن روایت زندگی وبه اصطلاح مبارزات فردی است که نه نماینده ی کارگران بل نماینده ی سرمایه تجاری(بازار)از آن دوران بود.روابط گسترده ی او با حاج عراقی و عسگر اولادی ورفت و آمد ش از تهران به آبادان مصادره ی مبارزه واعتصاب جانانه ی کارگران به نفع حاکمیت کنونی بود .ایشان یکی دوباربه نمایندگی از این جریان بخش ناچیزی از هزینه زندگی کارگران فعال در اعتصاب را به عهده گرفته بود گرچه بسیاری از رفقای ما از پذیرش آن به شدت امتناع می کردند.(دریکی ز مصاحبه های خود با با کانال ماهواره ای حزب کمونیست ایران البته اگر کاتال را به درستی نوشته باشم چرا که چند سالی است از آن مصاحبه گذشته است)این موضوع را با افتخار مطرح کرد واز حاج عراقی با لفظ انسان شریف یاد کرد.خاطرات من از واماندگی ایشان فراوان اما به دلایلی نمی توانم فعلا بنویسم .
خودفرمانی روستایی:
و این هم شاهکار نهایی ی خلاقیت فکر سیاسی ی گاندی، که به راه حلی بسیار بسیار رادیکال ، ضد تمرکز ، داوطلبانه و در عین حال بسیار معنویت گرا و بی خشونت، اما آنارشیک راه می برد. راهی برای برآمدن انسان‌هایی سرافراز، و رضایتمند. همان انسانی که موضوع جستجوی رواقیون و معنویان عالم است:
http://www.mkgandhi.org/ebks/village_swaraj.pdf

برای خواندن ترجمه ی ناتمام کتاب «آزاد شدن» نوشته ی جیمز هرودروی اینجا کلیک کنیم. با تشکر از رفیق پیمان.
Getting Free
Creating Association of Democratic
Autonomous Neighborhoods
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی میتوانید دراینجا بخوانید


متون اضافه شده بر نشر اول  کتاب  "آزاد شدن":
ساختن انجمنهاي دموکراتيک خود مختار/ اوتونوم محله ها
 نوشته رفيق : جيمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic
Autonomous Neighborhoods
James Herod
اين کتاب را بزبان انگليسي ميتوانيد در سايت ذيل بخوانيد
http://www.jamesherod.info 
*********************
ترجمه از : پيمان پايدار
==================
لینک کتاب به زبان فارسی 26 مگابایت برای دانلود بصورت پی دی اف سرور مدیا فایر اینجا
پيشگفتارمترجم فارسی
هجده سال پيش-1998 ,انگار همين ديروز بود , وقتي 'کتاب' يا بهتره بگم جزوه رفيق همرزممان جيمز هرود- در بوستون ماساچوست آمريکا- توسط "مرکز  لوسي پارسونز1"(بعنوان مهمترين کتابفروشي غير انتفاعي ,که توسط 6 نفر از ما- شامل خود رفيق جيمزهرود بعنوان يکي از بنيانگذاران آن- بدون دريافت حقوقي گردانده ميشد, وعملا پاتوق فعالين آنارشيست کل شرق آمريکا نيز بود ) بيرون آمد, نود صفحه اي بيش نبود(با تيراژ 50 عدد و بخرج مرکز). من که, حدود 8 سال قبل از آن از م.ل بريده و به صفوف آنارشيسم گرويده بودم , بيشتر وقت مفيدم به مطالعه و بحث و ترجمه متون آنارشيستي ميگذشت, همزمان در تدارک چاپ اولين نشريه دو زبانه آنارشيستي بنام " نه خدر" در خارج کشور بودم. سه سال طول کشيد(2001) تا اولين شماره  " نه خدر": نه خدا نه دولت و نه رهبر (بگونه زيراکس و به تعداد 50 تا, که به اکثر فعالين و نشريات خارج از کشور فرستاده ميشد) بيرون آمد. از آنجائي که سه رفيقي که قول همکاري داده بودم در سر بزنگاه پا پس کشيدن, طبعا نتوانستم- يک تنه- بيش از چهار شماره(2005-2001 ) از آنرا در بياورم. در شمارهاي دوم تا چهارم نشريه ترجمه جزوه رفيق ج.هراد درج گرديد. در سالهاي پيش رو رفيق هراد چندين و چند بار به ويراستاري آن اقدام نمود و در اين روند حدود 59 صفحه  نيز به آن اضافه نمود . از آنجائي که بين 1998 تا 2006 اين جزوه در فضاي مجازي خوانندگان زيادي را بخود جلب کرده بود رفيق مصمم گرديد اولين چاپ رسمي کتاب را در سال 2007 (بعلاوه 14 صفحه ليست جامعي از  کتابهاي توصيه شده) در 164 صفحه و مجددا توسط همان مرکز در 374 عدد بيرون دهد. اينبار, البته بخرج خود رفيق ! وخبر خوب اينکه يکي از معتبرترين انتشاراتي کتب آنارشيستي در آمريکا -و جهان- بنام 'اي کي پرس2' به پخش آن نيز اقدام نمود!! بغايت و بدون اغراق ميتوان اذعان داشت که اين کتاب, بنظر نويسنده اين سطور , بعنوان مانيفست جنبش آنارشيستي کماکان ميدرخشد. و من مفتخرم که با ترجمه اضافات آن در آينده اي نه چندان دور کل کتاب را ,اول بشکل' پي دي اف' و بعد بگونه چاپي به خوانندگان پارسي زبان ارائه نمائيم.
AK Press Distribution  (2) /  (1) Lucy Parsons Center

 در اين روند ميبايست يکبار ديگر از رفيقمان روزا روشن (بلاگ: آرشيو روزا3) که چهار شماره نشريه "نه خدر" را اسکن کرد و در همان سالهاي اول در نشريه مجازي "نه سخد" عام4 درج نمود کمال تشکر فراوان را کرده باشيم.
  (4)http://archiverosa.blogspot.com/ (3)naskhad.blogspot.com
***********************************

مقدمه
 در اينجا لازم ميباشد که يکبار ديگر فهرست مندرجات کتاب آورده شود تا به عين توضيح داده شود که در چه فصولي از کتاب اضافات آمده و يا نيامده:
Table of Contentsفهرست مندرجات
Acknowledgmentsتشکر و قدرداني
A Note on Terminologyنکاتي در مورد اصطلاحات
Introductionمقدمه
1. An Awareness of How We Do Not Want to Live
آگاهي از آنگونه که نمي خواهيم زندگي کنيم
2.Notion of How We Might Want to Live
مفهومي از آنگونه که شايد خواهان زيستن باشيم
  3. Basic Agreements of the Association
موافقتنامه عمومي انجمن
4.Obstacles
موانع
 5.Strategies That Have Failed
استراتژيهائي که شکست خورده اند
6.The Strategy Described Abstractly
 توصيف انتزاعي استراتژي
7.Ways to Begin Gutting Capitalism
شيوه هاي آغاز در آوردن دل و روده سرمايه داري
8.General Comments on the Strategy
نظرات عمومي پيرامون استراتژي
9.Ways to Finish Gutting Capitalism
شيوه هاي پايان دادن به در آوردن دل و روده سرمايه داري
10.Further Discussion of Topics Relevant to the Proposed Strstegy
بحثي بيشتر پيرامون موضوعات مرتبط به استراتژي پيشنهادي
11.Some Comments on the Literature
 برخي  نظرات پيرامون متون موجود
 Postscript-March 2007
پسگفتار- مارس 2007
Appendix : Draft General Agreement for an Association
of Democratic Autonomous Neighborhoods
پيوست: پيش نويس موافقتنامه عمومي براي انجمن دموکراتيک خود مختار محله ها
 Recommented Reading
کتب توصيه شده
======================
اضافات در فصلهاي هفتم و دهم ميباشند .
 فصل يازدهم, پسگفتار و پيوست کلا جديد هستند.
****************

از فردا مطالب اضافه شده را شروع خواهم کرد.
باميد پيروزيهاي هر چه بيشتر در مبارزات روزمره مان عليه سرمايه و دين و دولت

 آنارشيسم : کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري;قسمت اول
پيشگفتار
 در اينکه  تئوري مارکسيسم,بخصوص مارکسيسم- لنينيسم,شکست مفتضحانه اي را متحمل شده است جاي هيچ شک و شبهه اي نمي بايست در ميان باشد.همين بس که با تحليلي عميق به ماهيت اقتصادي و سياسي-فرهنگي در انقلاب اکتبر1917 روسيه , انقلاب چين درنيمه قرن بيستم-1949 -و ديگر"انقلابات" در اقمار بلوک شرق, که در حقيقت چيزي جز سرمايه داري دولتي در عمل نبوده اند, و ماهيت نحس کنوني شان, که چيزي جز دال بر سرمايه داري مافيائي نمي باشد, انداخته تا اين حقيقت بر همگان آشکار گردد.

از طرف ديگر, براي آنهائي که هم و غم مبارزات ضد سرمايه دارانه و ساختن آتيه بشريت, در جامعه اي انساني بدور از استثمار و از خود بيگانگي, کماکان  دغدغه فکريشان ميباشد, بمانند روز روشن است که  تئوري آنارشيستي از انقلاب همزمان با مارکسيسم -وخود شخص مارکس-رشد کرد و درعمل(بطور مثال با شرکت مستقيم باکونين در دوران انقلاب1871 "کمون پاريس" وتا خير دو ماهه مارکس و پيروانش از دفاع از اين اولين انقلاب پرشور ضد سرمايه داراي, که حاکي از شک و ترديد آنها مينمود) حقانيت خويش را ثابت گردانيده است.غرض از اين نوشتار نه اينست که اين حقيقت تاريخي را "ثابت" کند (که طبعا مشکل هيچکس را در حال حاضر حل نميکند) بلکه توضيح  وتشريح ترفندهاي گوناگون از اين تئوري از بدو حرکتش  تا کنون از يکطرف و طرح اصولي ترين شکل/نوع آن بعنوان تئوري انقلابي براي عصر کنوني ميباشد. نشان دادن اين امر که براي نابودي  سيستم سرمايه داري کماکان نياز به داشتن تئوري منسجم و سيستماتيک انقلابي اصلي انکار ناپذير ميباشد(*). بديگر سخن انقلاب اجتماعي بدون داشتن تئوري انقلابي حرفي پوچ بيش نيست.
========
مقدمه
بينش آنارشيستي از همان بدو اختلاف تئوريک وعملي باکونين با مارکس و مارکسيسم( يا همان سوسياليسم "علمي" )رقم خورد. در اينکه انقلاب را خود توده ها بسرانجام ميرسانند از قرار هيچ اختلاف اوليه اي در ميان نبود.اما همينکه با جرقه حرکت خود بخودي توده اي-کارگري در پاريس و تشکيل ضربتي "کمون پاريس" ايده اوليه انقلاب ماديت پيدا کرد- و در طي دو ماه شهر در دست کموناردها  لرزه بر تن بورژوازي انداخت- بود که در عمل با خط و خط کشي  راه سوسياليست ها آزاديخواه(بدون آقا بالا سر ) يا همان آنارشيست ها  را با سوسياليست هاي اتوريته گر(هواداران مارکس و مارکسيسم) جدا ساخت.

اينکه مارکس نطفه پايه اي تفکر حزبي(بخوان لنيني) را بنيان گذارد نيز شکي نمي بايست باشد.او اين دوران "گذار" از سوسياليسم به کمونيسم را "ديکتاتوري پرولتاريا" ارزيابي کرد و بر آن مهر خويش را کوباند.حال آنکه از همان اول باکونين با ديدي بغايت فراتر از چهار انگشت جلوي دماغ آقاي فيلسوف و روشنفکر (يعني همان جناب مارکس)اين را چيزي جز "حکومت ديکتاتوري حزب آقا بالا سرها" نميديد ونخواند. تاريخ حکم درست بودن تز او را ثابت گرداند. بقيه اش براي همگان بمانند کريستال آشکار و لزوم به تکرار آن نميباشد.
***********
برهمگان آشکار ميباشد که هيچ کدام ازشيوه هاي مبارزاتي که انقلابيون در 180 سال گذشته عليه سرمايه داري مورد استفاده قرار داده اند[ و در زيرمختصرا به آن اشاره ميشود و دست آخر آلترناتيو خويش را ارائه ميدهم(1)] نتوانسته است سيستم سرمايه داري را نابود گرداند.هر چند در مجموع و بخصوص در بعضي از موارد ,آنها صدماتي  در راستاي نابودي رژيم هاي مختلف زده اند و سرنگوني حکومت هاي گوناگوني را بدنبال داشته اند.حال آنکه مساله اي که براي انقلابيون ضد سرمايه داري هميشه مدح نظر بوده و هست همانا نابودي رابطه کار با سرمايه-يعني استثمار (و از خود بيگانگي و فتيشيسم کالائي) ميباشد. بهمين مناسبت است که ما آنارشيست ها ميبايستي راهي ديگر و خلاقانه تري را برگزينيم که براي هميشه اين سيستم کثيف ضد بشري را به زباله داني تاريخ فرستاده و روابطي انساني توام با همبستگي وکمک متقابل, عشق , برابري و آزادي را بجاي روابط برده دارانه و تحقيرآميز سرمايه دارانه براي بشريت جايگزين گردانيم.
******************
يک: سنديکاهاي کارگري اولين تشکل سازماندهي طبقه کارگردر جوامع سرمايه داري بحساب ميآيند.قدمت آن  به بيش از 130 سال قبل, يعني سالهاي 1880, باز ميگردد. نمي بايستي فراموش کرد که اين آنارشيستهاي آمريکائي - در شيکاکو,ايالت ايلي نويز-1886-بودند,و نه مارکسيستها, که جنبش 8 ساعت کار را بنيان گذاردند و در اين تلاش  هشت فعال کارگري, عضو اتحاديه مرکزي کارگران و انجمن بين المللي کارگران , متهم و محکوم گرديدند(چهار نفر از آنها منجمله اگوست اسپانز , جورج اينگل , آدولف فيشر و آلبرت پارسونز به دار آويخته شدند ;لوئي لينگ شب قبل از بدار آويخته شدن دست به خودکشي زد و سه نفر بقيه به زندان فرستاده شدند).آنان شهداي "هي مارکت"(**) ميباشند و اول ماه مي(11 ارديبهشت)روز جهاني کارگر با نامشان عجين شده است.
اوج فعاليت سنديکائي را در دوران بحراني سرمايه داري در دهه 30 قرن بيستم-عمدتا ازآمريکاي جنوبي(+) گرفته تا شمالي, آسيا, اروپا وبخصوص با صلابت پرشکوهش در دوران سه ساله جنگ داخلي در سالهاي1936-1939 همان انقلاب اسپانيا(+*) ميتوان جستجو کرد.همانطور که بر همگان آشکار است نقش آنها عمدتا براي بهبود بخشيدن به وضعيت اياب و ذهاب (اضافه حقوق , بيمه بيکاري,  تعطيلات و حقوق بازنشستگي ) , بيک کلام وضعيت اقتصادي طبقه کارگر بوده است.هر چند در اسپانيا در حيطه سياسي نيز در آندوران فعاليت شايان توجه اي داشتند ودر شرايط کنوني کماکان در سطحي محدودتري به فعاليت هاي خويش ادامه ميدهند.
در ايران خودمان فقط در دوران کوتاهي از فعاليت حزب توده(در اواخردهه بيست -1320)سنديکاهاي کارگران, معلمين  و...عرض اندام نمودند.حال آنکه پس از کودتاي آمريکائي-انگليسي در بيست و هشت مرداد 1332 تا به امروز (و بجز دوره کوتاهي پس از قيام پرشکوه اما شکست خورده بهمن 1357 که شوراهاي انقلابي کارگري قد علم کردند )اکثريت تشکلهاي سنديکائي کارگري فرمايشي(بخوان زرد)بوده و بي خاصيت.هرچند در اين اواخر(سالهاي1386-1387) سنديکاي"اتوبوسراني شرکت واحد" (و رهبر مبارزش منصور اسانلو , که کماکان در سياه چاله هاي اوين بسر ميبرد) و "نيشکر هفت تپه "با مقاومت قهرمانانه شان توانسته اند برگ تازه اي بر تاريخ مبارزات طبقه کارگر ايران بيافزايند.
حال آنکه, با پايان جنگ جهاني دوم و تغيير قواي سرمايه در جهان , يعني افول امپراطوري انگليس و فرانسه و جايگزيني شان  با امپرياليسم آمريکا وشروع جنگ سرد با بلوک روسيه ,آغاز پايان قدرت سنديکاها رقم زده شد. بخصوص آنکه با تهاجم هژمونيک سرمايه داري امپرياليستي آمريکا به دستاوردهاي جنبش کارگري و شروع عقب راندن سوسيال دموکراسي از اوايل دهه هفتاد در اروپا , که به پروژه نئو ليبراليسم معروف گرديده,نابودي عملي سنديکاها در دستور کار قرار گرفته است: از يکطرف با تهديد اخراج  و يا استخدام نکردن کارگران سنديکائي تعداد اعضاي آنها را به حداقل ممکن رسانده و از طرف ديگربه تضعيف قدرت چانه زدن سنديکاهاي موجود همت گمارده اند.سخن کوتاه:اکثريت سنديکاهاي قانوني موجود در دنيا توسط بخش کوچک آريستوکراسي کارگري کنترل ميشود. اينان با زد و بند هاي رايج  و معمول با مديران خويش عملا بخشي از سيستم سرمايه داري گشته اند وعملا هيچ تهديدي بحساب نميآيند!! بماند که در بعضي کشورهاي مرکزي بمانند اسپانيا و آمريکا, در چند سال گذشته, جريانات مستقل  و کوچک سنديکائي سعي کرده و ميکنند که مجددا آبروي رفته را با رزمندگي احيا گردانند.اما اين مهم آنقدرها موفق نبوده و ميبايست با خود صادق بوده و اذعان داشت که عصر سنديکاهاي انقلابي عمدتا به پايان خط خويش رسيده.

(2)نشر(الف)تراکت, (ب)روزنامه و مجله توام با (ج)سخنراني هاي آتشين, ميتينگ هاي جنجالي و(د) تظاهرات پرشکوه هرچند تا حدودي توانسته و کماکان ميتوانند باعث رشد آگاهي بخش فعال طبقات واقشار مبارز و تا حدي بخشي از طبقات ستم ديده نيز باشند ولي نتوانسته و نميتوانند سرمايه داري را نابود سازند.اين نيز مثل روز روشن بوده و هست

(3&4) مبارزات مسلحانه(چه درجنگهاي رهائي بخش در ويتنام , چين , الجزيره ,کوبا و تا حد محدودتري در ايران و...) و قيام هاي پر شکوه  و عديدي (از اکتبر 1917 در روسيه گرفته تا صدها قيام ديگردر سراسر دنيا ,منجمله قيام  بهمن  ايران در سال 1357و...) نيز هر چند توانسته اند رژيم هاي تزاري, استعماري فرانسوي/آمريکائي, باتيستائي..... و شاهنشاهي پهلوي را به زباله داني تاريخ بفرستند ولي نه تنها نتوانسته اند روابط سرمايه دارانه را از بين ببرند, بلکه اينبار بگونه دولتي-بوروکراتيک به بازتوليد آن اقدام گردانيده اند. به قول معروف "خر همون خره فقط پالونش عوض شده". خودمونو که نميتونيم گول بزنيم

(5&6)لنينيسم در روسيه و به پيوست آن با تشکيل"اتحاد جماهير شوروي"در سال 1917 و مجددا (پس از فروپاشي اش در سال 1989) در عملکرد 72 ساله اش شکست مفتضحانه اي خورد و به تاريخ پيوست
همينطور سوسيال دموکراسي ويلي برانتي در آلمان و اکثريت کشورهاي اروپائي نيز, پس از تهاجم وحشيانه نئوليبراليسم تاچري در انگلستان و ريگاني در آمريکا-هر چند از دوران نيکسون سنگ بناي اوليه اش گذاشته شده بود-, شکست خوردند.ايندو استراتژي نيز مذبوحانه بودنش ثابت گرديده و لزومي به روده درازي در موردش در اينجا ديده نميشود.(از مائوئيسم و کاستروئيسم نيز فاکتور گرفته چرا که در بالا به آن اشاره کرده و شکستشان ساليان سال است که  جلوي چشم همگان بوضوح ديده ميشود)

(7 /8/ 9)مبارزات مسالمت آميز گاندي وار هندي و مارتين لوتر کينگ گونه آمريکائي از يکطرف,تعليم و تربيت از طرف ديگر و بالاخره تحريم اجناس(بايکوت) نيز سرمايه داري را نتوانسته و نخواهد توانست نابود گرداند.بديگر سخن تمامي اين سه مورد مبارزاتي تنها سر سوزني آگاهي و موقتا  آنهم با نيمچه "کم" شدن سود بيکران از فروش يکسري از ميلياردها کالا  در بازار مکاره(بماند که کالا هاي مشابه با اسامي ديگر نيز در بازار موجود ميباشد) زده  وبس!!تازه دولت ها با بزندان انداختن مبارزين و تحت شکنجه قرار دادن بهترين فرزندان خلق, کل جنبش آزاديخواهي را هر دفعه و مکررا به عذا نشانده و بازخواهند نشاند و هزينه هاي هنگفت مادي و معنوي بما مبارزين تحميل ميگردانند

(10)مبارزات کمپين هاي تک گونه اي ,مثلا حمايت از محيط زيست , دفاع از  حيوانات,...و دهها  مقوله محلي ,منطقه اي و جهاني ديگرنيز نتوانسته روابط سرمايه دارانه را از سر راه بشريت بر دارند.اتفاقا سيستم سرمايه داري بدش نميآيد که با "سر گرم" شدن مبارزين در انواع و اقسام  گروه ها ئي از اين قبيل  در "جامعه مدني" باعث هرز رفتن انرژي مان گردد

(11)لوديسم(++) يا همان جنبش اوليه کارگران در شکستن ابزار کار در کارخانه نيز نميتواند به از بين بردن سرمايه داري کمکي کند.هرچند در بدست گرفتن اين ابزار کار توسط خود کارگران- صد البته با طرح دگرگونه سازي مجدد و انقلابي در آينده-بهتر ميتوان  با سرمايه داري مبارزه کرد تا داغان کردن اين ابزار

(12)جنبش هاي نوين مبارزاتي,اعم از جنبش زنان ,قومي- مليتي, نژادي و هم سکس گرايان-  هر چند به همبستگي اين مجموعه از اقشاراجتماعي کمک ميرساند و مورد تقدير ميباشند-اما آنان نيزنتوانسته و نخواهد توانست هيچ خدشه اي به رابطه کار و سرمايه وارد گردانند.حتا بالعکس, در بعضي موارد به مستحکم گردانيدن روابط سرمايه دارانه(با فروش انواع و اقسام کالا هاي تبليغاتي به فتيشيسم کالائي دامن ميزنندو) کمک ميرسانند

(13)دست آخر "دل کندن" و يا ""بيرون رفتن"(***) از سيستم جهاني سرمايه داري:با تشکيل گروهک هائي ,از جوانان متنفر از روابط سرمايه دارانه, در انجمن هاي "خود کفا" در درون شهرهاي عظيم ميليوني و حومه ها ي جديدالتاسيس نيز نميتوان ضربه اي آنچناني به اين "غول" بي شاخ و دم -که  در هر گونه روابط بين انسانها رسوخ کرده و بمانند موريانه همگان را ذره ذره و روزانه ميخورد-زد.
*********************************************************
حال ميبايست استراتژي انقلابي يا همان ديد مشخص خود ازآنارشيسمي را که ميتواند و ميبايست جايگزين تمامي استراتژي هاي شکست خورده فوق الذکر گردد را بطور اجمال توضيح داد.بدين جهت از اينجا به بعد تماما متن ترجمه شده کتاب رفيق "هرود" را آورده, تا رفقائي که به انگليسي تسلط کافي ندارند از آن بهره کافي را ببرند. باشد تا با دامن زدن به بحث ايدئولوژيک, وظيفه هر چند ناچيزي در پالايش تئوري انقلابي ضد سرمايه داري ارائه داده باشيم.

*********************************************************
پايان قسمت اول
 در قسمت بعد "استراتژي نوين با وصفي انتزاعي و مجمل" را بررسي خواهيم کرد
پيمان پايدار
**********************************************
(*)حاکميت سرمايه تا به دندان مسلح (نه صرفا با زندان, شکنجه و ترور بلکه با کمک تئوريسين هاي "پسا مدرن" و "پسا ساختارگرايانه" جامعه نويسان خود فروش) را نميتوان صرفا با بحث هاي "داغ" اينترنتي يا حتا رو در روئي در پشت ميزهاي قهوه خانه اي با "کاپوچينو" يا "چاي قند پهلو" نابود گرداند.خواندن و بحث در کنار و رابطه ديالکتيکي با مبارزه سهمگين طبقاتي تنها محک پيشروي در جهت نابودي اين سيستم و جايگزيني اش  با جامعه آنارشيستي ميباشد.

(1)نظراتي که در اينجا آورده ميشود,خلاصه نسبتا کوتاهي-سنتزي- است از نوشته رفيق عزيز و خوبم "جيمز هرود"-همرزم آمريکائي ام-در کتابش بنام "آزاد شدن".من درگير رشد کامل اين اثر بودم. و در اولين مرحله تدارک اين کتاب در سال 1998,يعني وقتي 90 صفحه اي بيش نداشت, آنرا به پارسي ترجمه و در نشريه "نه خدر" در آمريکا -که خود در سال 2001 بنيانگذارش بودم-در سه شماره پي در پي درسالهاي2001-2005 بچاپ رساندم.درماه مي سال 2007 رفيق با بسط و گسترش آن (منجمله 13 صفحه ليستي عالي از کتابهاي مورد تحقيقش-مجموعا در 164 صفحه) کتابش را توسط بنيادغير انتفاعي "لوسي پارسونز سنتر"در بوستون-ماساچوست  بچاپ رساند.بخاطر در گيريهاي متعدد هنوز وقت ترجمه تکميلي را نکرده ام.اما در اسرع وقت به اين مهم اقدام خواهم کرد.بنظر من اين رساله,هرچند براي جوامع "پيشرفته" غربي نوشته شده, مهمترين مانيفستي هست براي استراتژي انقلاب آنارشيستي در جهان.اينکه در ايران نيز ميتوان آنرا پياده کرد يا نه, بستگي نه تنها به شرايط عيني روابط و مرحله توليدي سرمايه دارانه در ايران دارد, بلکه به رشد ذهني- مبارزه طبقاتي و توازن نيروها -در جامعه نيز.اخيرا رفيق عزيزم م.آزاد (با رفاقتي 23 ساله) مقيم ايران, در نوشته اي بغايت سطحي, که شيوه هميشگي اوست,بگونه گذرا به آن اشاره و بخيال خام خويش آنرا نقد کرده!! به رفيق در تماسي شخصي و کتبا نظرات و انتقادات خود را گوشزد کردم. باري, بنظر من, مبارزه ايدئولوژيک, بعنوان يکي از ارکان اساسي مبارزه انقلابي -در کنار دو رکن ديگر يعني مبارزه سياسي و اقتصادي-براي تدوين تئوري انقلابي آنارشيستي از درجه والائي برخوردار ميباشد. بهمين خاطر براي ارتقاي اين مهم رفقا  ميبايستي مسئولانه به آن دامن زد. بهمين منظور خوانندگان و علاقمندان ميتوانند در صفحه مجازي ذيل متن کامل کتاب مذکور را خوانده و خود به قضاوت آن نائل آيند
James Herod (Getting Free) at, http:// www.jamesherod.info

(*+)C.N.T & A.I.T /(**)Haymarket-Chicago /(++)Luddism /(***) Drop out   

 آنارشيسم:کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري;قسمت دوم

                                     
استراتژي نوين با وصفي انتزاعي و مجمل
وقت آن است تا سعي به توصيف, در وحله اول بگونه اي انتزاعي و بعدا بطور  مشخص (کنکرت), استراتژي نوين براي نابودي سرمايه داري بکنيم.استراتژي نوين, در بنيادي ترين حالت, ما را به کشيدن وقت, انرژي و منابع از تمدن سرمايه داري و گذاردنشان براي (در خدمت گرفتن و)  برپائي ساختمان تمدن نو پا(آنارشي) فرا ميخواند.پس انگاره(بينش)همانا خالي کردن ساختارهاي سرمايه داري, پوک کردنشان, به تحليل بردن ثروت, قدرت و بي معنا کردنشان,تا وقتي که هيچ چيز جز اسکلت باقي نماند, ميباشد.

اين حقيقتا يک استراتژي پرخاشگرانه(تهاجمي)ست.استراتژي جنگي ست, مستلزم رزمندگي شديد, و به معني حمله به نظم موجود ميباشد.استراتژي, آشکارا سرمايه داري را دشمن تشخيص داده و نابوديش را در دستور کار ميگذارد.اما اين يک حمله رو در رو براي سرنگوني سيستم نيست, بلکه يک حمله دروني, به قصد زدن تيشه به ريشه است(دل و روده اش را در آوردن ) ,در حالي که بطور همزمان آنرا با چيزي بهتر, چيزي که ما ميخواهيم ,جايگزين گردانيم.

بنابراين ساختارهاي سرمايه داري(کمپاني ها, حکومت, بانک ها, مدارس, و الي آخر) بدست گرفته نميشوند, آنقدر که بطور ساده رها ميشوند. با روابط سرمايه داري جنگيده نميشود, آنقدر که بطور ساده پشت پا زده ميشود,طرد ميشوند.

ما از به شرکت کردن در فعاليتهائي که از جهان سرمايه داري حمايت ميکند دست کشيده و شروع به شرکت در فعاليت براي ساختن جهاني نو ميکنيم , همزمان اينکه به جهان کهنه نقب ميزنيم (و پايه اش را سست).ما طرحي نو از روابط اجتماعي, بموازات روابط سرمايه داري,بوجود خواهيم آورد و بعد پيگيرانه طرح جديد را ساخته و قوي کرده,در حالي که تمام هم وغم خويش را در تضعيف روابط سرمايه داري بکار ميبريم. بدين صورت روابط نوين دموکراتيک,غير هرمي- هيرارشيک, وغير کالائي ميتواند بالاخره روابط سرمايه داري را مستغرق*(غرق)کرده و از صحنه حيات بيرون راند.و اين طريق به سرانجام رساندنش ميباشد.اين  يک استراتژي محتمل و واقعي ست-*overwhelm

فکر کردن اينکه ما ميتوانيم به ايجاد يک پيرايش اجتماعي کامل ,شايسته و نوين و ازشب تا صبح,در حين بحران,در ضمن به اصطلاح انقلاب,يا در طول سقوط سرمايه داري, دست يابيم غير عقلاني ست.دنياي اجتماعي نوين ما ميبايستي از درون قديمي رشد کند, و در ضديت با آن, تا وقتي که به اندازه کافي قوي گردد و بتواند روابط سرمايه داري را از بين برده و منسوخ گرداند.چنين انقلابي هرگز اتوماتيک وار(کورکورا نه و جبرا, واسه قوانين تغيير ناپذير ماترياليستي) اتفاق نخواهد افتاد.اتفاق خواهد افتاد و فقط اتفاق ميافتد زيرا ما ميخواهيم که اتفاق بيافتد,و زيرا ما ميدانيم چيکار داريم ميکنيم و ميدانيم چگونه ميخواهيم بزي ايم,و ميدانيم چه موانعي را بايد از سر راه برداريم تا آنگونه بزي ايم, و ميدانيم چگونه بين طرح اجتماعي خود و آنان تميز دهيم.

اما ما نبايستي فکرکنيم که دنياي سرمايه داري را به سادگي ميتوان ناديده انگاشت, بقول معروف با برخورد زيست کن و بگذار بزي اند,در ضمن اينکه ما سعي مي کنيم زندگي نوين مان را در جائي ديگر بسازيم.(جائي ديگر وجود ندارد).حداقل يک چيز هست,کار فردي- بردگي, که ما به سادگي نميتوانيم از شرکت کردن در آن دست بکشيم(اما حتي در اينجا راههائي هست که بتوان بر آن تيشه زد).سرمايه داري را مي بايستي بي شيله پيله-صريح و آشکار-رد کرد(*).و با چيز ديگري جايگزين کرد.اين به معني جنگ هست,اما جنگي به معناي سنتي با ارتش و تانگ نيست, بلکه جنگي ست که روزانه با آن در گيريم,در سطح زندگي هر روزيمان,با شرکت ميليون ها انسان.معهذا جنگ هست چرا که انباشت گران سرمايه از زور, خشونت و تردد استفاده خواهند کرد, همانگونه که تا بحال هميشه بدان متوسل شده اند, تا بلکه جلوي هر گونه مخالفت با سيستم را بگيرند.آنها هميشه اطاعت-فرمانبرداري- را بزور حقنه کرده اند;و براي ادامه اش هيچ ترديدي نخواهند کرد.با اين وجود راههائي مشخص(کنکرتي) وجود دارد که افراد, گروهها و محله ها ميتوانند بدانگونه که در جلوتر برخواهم شمرد, دل و روده سرمايه داري را در آورند-آنرا تهي گردانند*Explicitly Refused    

ما هميشه بايد بخاطر داشته باشيم که چگونه برده شديم; بعد مي توانيم واضح تر چگونگي خاتمه دادن به برده بودنمان را ببينيم.ما را به کار فردي-بردگي مجبور کردند چرا که طبقه حاکم بتدريج(يواش يواش),سيستماتيک وار و بگونه وحشيانه امکانات زندگي خود مختارانه مان را نابود کرد.با اخراجمان از روي زمين(خلع يد),تعويض قوانين مالکيت, نابودي حقوق کومونيته, نابودي ابزار کارمان, بستن ماليات ,نابودي بازار محلي مان, والي آخر, ما براي زنده ماندن مجبور شديم بدرون بازار کار وارد شويم .تنها راه باقيمانده برايمان فروش قدرت کاريمان(بازويمان) در مقابل مزد.پس اين خيلي واضح هست که چگونه ميتوانيم برده داري را سرنگون کنيم.ما ميبايستي اين روند را بر گردانيم.ميبايستي شروع کنيم به کسب مجدد توانايي زندگي کردن بدون دريافت مزد براي کار يا خريد اجناسي که با کار فردي-بردگي درست شده(بزباني ديگر ما ميبايستي خود را از قيد بازار کار و شيوه زندگي بر مبناي آن آزاد گردانيم), و بجايش خودمان را در درون تعاوني کارگران و اجناس توليدات تعاوني قرار دهيم.

نياز به روشنگري ديگر هست.اين استراتژي در خواست اصلاح سرمايه داري را نميکند, براي تغيير سرمايه داري به چيز ديگر.در خواست جابجائي کاملش  با تمدن نوين را ميکند.اين يک تفاوت مهم هست, زيرا سرمايه داري, بعنوان يک سيستم, ثابت کرده که غير قابل اصلاح ميباشد.ما ميتوانيم بعضي اوقات در بعضي جاها از آن يکسري امتيازاتي بگيريم(معمولا فقط موقتي) و به پيروزي بعضي بهسازي ها(معمولا کوتاه مدت)در زندگيمان بعنوان قرباني برسيم, اما نميتوانيم آنرا تدريجا (کم کم) بعنوان سيستم اصلاح کنيم.

بالنتيجه استراتژي ما مبني بر در آوردن دل و روده سرمايه داري و نهايتا نابوديش,حداقل مستلزم داشتن يک تصوير کامل ميباشد.آگاهي به اين امر که ما به کليت شيوه يک زندگي داريم حمله ميبريم, و جابجائي اش با نوع ديگري, و نه صرفا اصلاح نوعي از زندگي به چيز ديگري.شايد خيلي از افرادعادت نداشته باشند که در باره تماميت يک سيستم و روابط اجتماعي فکر کنند ,اما همه ميدانند سبک زندگي چيست, يا شيوه زندگي ,و اين همان شيوه اي ست که ميبايست با آن برخورد کنيم.

چيزي که هست اينه:واسه اينکه سرمايه داري را نابود کنيم ميليون ها نفر از مردم ميبايستي از شيوه زندگي شان ناراضي باشند.آنها ميبايستي چيز ديگري بخواهند و يکسري از چيزهاي موجود را بعنوان موانعي در مقابل رسيدن به خواسته هايشان ببينند.اصلا سودمند نيست به اين بعنوان يک ايدئولوژي نوين فکر کرد.صرفا يک سيستم عقيدتي نيست که مورد نياز ميباشد, مثل مذهب, يا مثل مارکسيسم, يا آنارشيسم.بلکه يک بينش غالب, خواستي مسلط و نيازي فايق آمده هست.چيزي که بايد موجود باشد همانا در خواست مصرانه زندگي کردن بنوعي خاص, و نه بگونه ديگر.اگراين درخواست مصرانه,خواست,زندگي آزاد خود مختار, زندگي در کومونيته هائي که به شيوه دموکراتيک اداره ميشوند, شرکت در فعاليت هائي که مردمي به حد کمال رسيده خودشان تنظيم ش ميکنند باشد,آنموقع سرمايه داري ميتواند نابود گردد.در غير اينصورت ما محکوم به بردگي دائم و شايد حتي فنا باشيم.

محتويات اين بينش نوين در حقيقت آنقدرها هم جديد نيست, بلکه خيلي هم قديمي ست. هدف دراز مدت کمونيستها, آنارشيستها, و سوسياليستها هميشه بازگرداندن زندگي جمعي( کومونيته) بوده و هست.حتي شورشهاي عظيم دهقاني سالهاي اول سرمايه داري در پي کسب آزادي از اتوريته هاي خارجي و اعاده مجدد خود مختاري در روستاهايشان بوده.مارکس يکبار کمونيسم را انجمن آزاد توليد کنندگان توصيف کرد, و در جاي ديگر بعنوان موقعيتي(شرايطي) که در آن رشد و کمال آزادانه هر فرد را شرط تکامل و کمال آزادانه همگان ميداند.آنارشيست ها هميشه تعاوني هاي خودگردان کارگران و دهقانان را فراخوانده اند.هدف دراز مدت هميشه روشن بوده:از بين بردن کار مزدي-بردگي,ريشه کن کردن نظم اجتماعي اي که صرفا پيرامون انباشت سرمايه صرف سازماندهي شده,و بجاي آن بنيان گذاري جامعه اي از افراد آزاد که بگونه دموکراتيک و يارمندانه(تعاوني)خود در شکل دادن به جهانشان تصميم گيري ميکنند.

اين اصول معهذا ميبايستي تجسمي مشخص(کنکرت) در آرايش اجتماعي داشته باشد.در اين انگاره آنها در پيکره فرمهاي اجتماعي زيرين,همانطور که قبلا گفته شد, گنجانده ميشوند.
الف: محله هاي دموکراتيک خودمختار و خودگردان(از درون پراتيک نشست خانگي);(ب): پروژه هاي خودگردان;(ج)گردان تعاوني هاي اهل خانه(*); و بالاخره (د):انجمني از طرق معاهده ها بين محله هاي گوناگون-محله اي با محله ديگر.اما چگونه ميتوانيم اين را بدست آوريم؟حالا ميبايستي به جزئيات اين استراتژي نوين بپردازيم,اين بار بگونه اي مشخص و نه انتزاعي
(*)Household

**********************************************
در قسمت بعد خواهيد خواند:راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري
Ways to begin gutting Capitalism
پيمان پايدار

 آنارشيسم:کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري, قسمت سوم

سرسخن: همانطور که در قسمتهاي قبلي- در همين صفحه مجازي- نوشتم, کتاب رفيق عزيز و همرزم آمريکائي ام ,جيمز هرود بنام(1)" آزاد شدن:پيش نويسي از انجمن دموکراتيک مستقل محله اي و چگونگي تشکيل آن "-وقتي هنوز صد
صفحه اي بيش نبود و در تيراژ خيلي محدود(50 تائي) در سال 1999 بين رفقاي نهاد غير انتفاعي" مرکز لوسي پارسونز"(م.ل.پ2) در بوستون/ماساچوست درآمريکا بگونه فتوکپي تکثير شده بود--را من دردهه اول قرن بيست و يکم , سالهاي 2001-2005, ترجمه و در نشريه  " نه خدر"(که خود بنيانگذارش بودم-3) در سه بخش چاپ کردم. بعدها رفيق با بسط  و گسترش دادن ايده هايش آنرا (در164 صفحه  و با تيراژ 378 عدد) به توصيه و تشويق من و کمک مالي رفيقي ديگر-که تمام املاک خويش را با پرنسيپ هاي آنارشيستي به تعاوني مبدل کرده- توسط همان مرکز(م.ل.پ) در سال 2007 رسما به چاپ اول آن اقدام نمود.
***********
عکس- جيمز هرود
مقدمه
 در اينجا به قسمت سوم , که در حقيقت فصل 7 کتاب مذکور است, مي رسيم(4): راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري).رفيق در طي 8 سال(1999-2007) به اين قسمت از کتاب حدود 12صفحه اضافه گردانده.همينطور به سه فصل بعد نيز چند صفحه ديگر افزوده .حال آنکه يک فصل کاملا جديد نيز در 18 صفحه بنام "نظري برادبيات مربوطه"(منظور "نظرات گوناگون آنارشيستي" مطرح در جهان) به نگارش آورده;بعلاوه 6 صفحه  در زير تيتر"بعد التحرير"و 5 صفحه تحت نام "پي نوشت" نيز اضافه گردانده.و دست آخر کتاب را با "مختصر  ليستي"(در 15 صفحه) ازکتب متفکرين راديکال به پايان رسانده.

سخن کوتاه:از آنجائي که - با داشتن يک سر و هزار سودا -متاسفانه وقت ترجمه افزوده هاي فوق الذکر را نداشته ام ,عجالتا در بقيه بخشهاي مندرج در اين صفحه("سايت") ترجمه هاي آماده را آورده و در آينده نزديک -پس از اتمام ترجمه مابقي اضافي -کل کتاب را در فايلي مستقل(پي. دي. اف) تقديم "جنبش" آنارشيستي ايران  خواهم کرد.
*****************************

راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري

(1)با چند تا از همسايه هاتان جمع شده و انجمن محله اي تشکيل دهيد. گردهم آئي مرتب ترتيب دهيد.اين جلسات ,بعدها,شکل دهنده پايه اي براي نشست هاي خانگي خواهند بود.اين, در کنار انجمن هاي کارکنان و انجمن هاي اهل خانه/خانوار- به شماره 2 و 3 بعدي توجه کنيد-سه تا از مهمترين کارهائي است که کسي مي تواند انجام دهد. از آنجائي که اين انجمن ها نه قدرتي و نه پولي خواهند داشت, شايد در وهله اول بي معني جلوه کنند. اما آنها شروع به جذب انرژي خواهند کرد و به نقطه ئي کانوني براي بيرون مکيدن(سيفون) قدرت و ثروت از سرمايه داري به کومونيته هائي که در اصل  از آنها دزديده شده, تبديل خواهند شد.(همچنين به "انجمن هاي محله چه کار ميتوانند بکنند؟" شماره يک زير عنوان بحث هاي آتي رجوع کنيد.) 

(2)با چند تا ازرفقاي کارگرتان(همکارانتان)درسرکار اقدام به تشکيل انجمن کارکنان کنيد . اتحاديه ها را ناديده انگاريد. شما مي بايستي در ساعاتي مناسب حال خودتان دور هم جمع شويد و گرد هم آئي هاي مرتب ترتيب دهيد.اين جلسات بعدها شکل دهنده پايه اي براي گروههاي همگنان(5) و پروژه هاي خودگردان(6) خواهد بود-و بخشي از پايه هاي گريز از نظام دستمزدي.امکان دارد در يک کارگاه تعدادي از اين گروهها موجود باشد.تنها از طريق انجمن هاي رو در رو بمانند اينها هست که يکبار ديگر فرهنگ مستقل مبارزاتي مي تواند ايجاد گردد . حتي اگر شما با نيم دوجين کارگر شروع کنيد, با پخش دهن به دهن خبر, ديگران پي خواهند برد که جلسه اي هست که مشکلات محيط کار در آن به بحث گذاشته ميشود. و اين به مرکز کانون آگاهي اي تبديل خواهد شد که مخالف فرهنگ سرمايه دارانه است.بدون اين خودآگاهي ضد سرمايه دارانه امکان کارائي مخالف جويانانه موجود نميباشد(همچنين به "انجمن هاي کارکنان چه کار ميتوانند بکنند؟" شماره 2 زير عنوان بحث هاي آتي رجوع کنيد).

(3)اقدام به تشکيل انجمن تعاوني مسکن کنيد(7). اين را همين الان ميتوان انجام داد. چندين خانواده مي توانند با روي هم گذاشتن سرمايه هاشان با خريد ساختماني دست به تشکيل چند خانوار / اهل خانه بزنند.گروهي از مردم ,مجرد و مزدوج ,همين حالا, در خانه هاي اجاره اي بگونه تعاوني(8)با هم زندگي ميکنند. در جائي که امکان خريد خانه موجود نيست به تشکيل انجمن مستاجران در ساختمان خويش دست بزنيد, سعي به شروع در اشتراک منابع کرده و بگونه تعاوني زندگي کنيد. انجمن هاي تعاوني مسکن, بعدها, پايه هائي براي اهل خانه/ خانوارها(9) همانگونه که در پيشنويس اوليه آمده ,خواهند بود(همچنين به "انجمن هاي اهل خانه چه کارميتوانند بکنند؟ شماره  زير عنوان بحث هاي آتي رجوع کنيد).
 
(4)سرمايه هاي خويش را با همسايگان روي هم گذاشته و به ساختن سالن گردهم آئي اقدام کنيد(10).اولين محله اي که به اين عمل دست بزند در تاريخ بعنوان آغازگر تمدن نوين به ثبت خواهد رسيد . خيلي از محله ها ,هر چقدر هم که فقير, بگونه اي پول براي ساختن کليساها(مساجد-مترجم) پيدا ميکنند. اگر بخواهند ميتوانند سالن هاي گردهم آئي نيز بسازند.طبعا, آنها اول ميبايستي به نياز آن پي ببرند. آنها مي بايستي خواست همنشيني را داشته باشند,در ضمن شروع به کنترل بر روي زندگي خويش در راستاي همکاري/ مشارکت با همسايگانشان را نيز بخواهند. آنها مي بايستي گردهم آئي را رکن اصلي شيوه نوين زندگي ببينند.

(5)پولهاي خود را در بانکهاي سرمايه داران واريز نکنيد . به جاي آن بدنبال بانک تعاوني بگرديد.اگردر نزديکي تان وجود ندارد دست بکار تاسيس آن شويد.در حال حاضر کاملا قانوني ست(اگر گرايش به گسترش آن زياد شود جلوي بانکهاي تعاوني غير انتفاعي به احتمال قوي, توسط گذراندن قانوني در مجلس ,گرفته خواهد شد). بانکهاي سرمايه دارانه از اندوخته هاي ما براي هر چه قوي تر کردن قدرت خويش و هر چه ضعيف تر کردن دنياي کومونيته هاي مستقل استفاده ميکنند. حقيقتا احمقانه ست که ما بطور اختياري درآمد هفتگي امان را به آنها دهيم که عليه خود ما استفاده کنند. تازه پول هم بهشون ميديم که اينکار رو بکنند!
   
(6)اقدام به درست کردن پول محلي کنيد.اين در حال حا ضرامکان پذيرهست(و آزمونهاي فراواني در شرف اجراست).اما احتمالا ,اگر گسترش پيدا کند, غير قانوني خواهد شد. در اين اثنا پولهاي محلي راهي ست براي جلوگيري از زير آب زدن- تهي ساختن- ثروتهاي کومونيته هايمان.

(7)بدهي بالا نياوريد(مگر قضيه مرگ و زندگي در ميان باشد ).بدهي شخصي يکي از راههايي ست که سرمايه داران اختراع کرده تا بلکه بتوانند ما را به يوغ بردگي جهان خويش در آورند.شديدا کارائي دارد.سرمايه داران در شرايط کنوني به بار سنگين اين کوه بدهي وابسته هستند.حقيقتا به آنها صدمه خواهد خورد اگر مردم شروع به صرف نظر کردن از آن بکنند. بدهي داشتن ما را به کار سخت و مداوم کشانده و به ترس از دست دادن کارمان واميدارد, انعطاف پذيري مان را کمتر و در نهايت ما را اندوهگين ميکند. ساده تر گفته باشم, احمقانه است که داوطلبانه به حاکمان اين قدرت و نفوذ را بر روي زندگي مان بدهيم.

(8)حقوق بازنشستگي اتحاديه را به کنترل خود در آوريد . در حال حاضر ميلياردها و ميلياردها دلار ذخيره کارگران توسط بانکهاي سرمايه داران کنترل ميشود. اين بانکها از اين پولها براي داغان کردن اتحاديه ها استفاده ميکنند, با محله هاي فقير بگونه تبعيض وار برخورد کرده و در کنار ديگر کارها به شرکتهاي بزرگ مالي کمکهاي مالي اعطا ميدارند. به زباني ديگر کارشان را با سرمايه گذاري کردن راه مياندازند.اگر شما درون اتحاديه هستيد و يا سراغ داريد که کسي هست,شروع به تحريک و تلاش در بدرآوردن اين ذخيره(حقوق بازنشستگي) از اين بانکها و واريز کردنش به بانکهاي تعاوني کارگري محله ها اقدام کنيد, يا حداقل از طريق ديگر آنرا از زير کنترل کمپاني هاي بزرگ مالي خارج کنيد.

(9)   اگر شما شديدا زير قرض هستيد اقدام به ورشکستگي شخصي کنيد . اگر شما چيزي از خود نداريد (مالکيت خصوصي-م) اين حرکتي بغايت عاقلانه هست.اگر شما چيزي از خود داريد ديگر بستگي به اين دارد که آيا اراده آنرا داريد که بدون آن اموال که مصادره خواهد شد زندگي کنيد, تا بلکه از زير يوغ رباخواران خود را رها بخشيد. اگر ميليونها نفر شروع به استفاده از اين قانون بکنند, شايد در آينده آنرا ملغي گردانند.در اين اثنا ميتوان از آن استفاده کرد و خود را از گودال بدهي کارتهاي اعتباري خلاص گرداند.

(10) هيچگاه رئيس نشويد. ريشه هاي عميق جاه طلبي, در سلسله مراتب ترفيع مقام درون جهان سرمايه داري, براي کومونيته (محله) و برابري و آزادي خرد کننده است. خدمت عالي به سرمايه داري کرده , اما با صدمات وارده به حقوق طبقه متوسط ,درجه کاري مديريت مياني, در سالهاي اخير کمتر گرديده است. در هر صورت ترفيع مقام هيچگاه بيشتر براي چند نفر نبوده (اگر نسبي صحبت کنيم ,اما مطلقا هنوز تعداد زيادي هستند). هر چند برايشان گران تمام ميشود. در مقابل داشتن زندگي نسبتا راحت در حيطه مادي (اينکه از لحاظ کيفي زندگي بهتري باشد شک هست)اين افراد روح خود را به سرمايه داران فروخته, منافع شخصي شان آنها را به دفاع از سيستم ميکشاند, نقطه نظرات حاکمان را پذيرفته, قواعد سرمايه دارانه را اعمال ميکنند و در حقيقت مجري انباشت گران سرمايه مي گردند. کارگراني که حتي آرزوي ترفيع نداشته و به طرد رده هاي مديريت -وقتي بهشان پيشنهاد ميشود- اقدام ميکنند , باعث تضعيف پيوند استراتژيک در سيستم شده و به قابليت سودآوري کمپاني جدا آسيب ميرسانند.هر چند بيشتر و بيشتر کارگران اين شيوه برخورد را اتخاذ کنند, اين خود تبديل به ارزشهايي ميشود که مخالف روئسا ميباشد, طبعا بهايي براي آن پرداخت ميشود:از دست دادن درآمد.اما آيا اين هزينه ها غير قابل تحمل خواهند بود, بخصوص اگر وقت و انرژي را بتوان به سمت و سوي تشکيل انجمن هاي مستقل(که بيش از اين سيستم برده داري
کارمزدي/نظام دستمزد را تضعيف ميگرداند ) هدايت کرد؟
ادامه دارد....
____________________________

بيست و هفت  مورد  باقيمانده ديگر را در قسمتهاي بعدئي خواهم آورد.
پيمان پايدار
******************************************
(1)Getting Free:Creating an Association of Democratic Autonomous Neighborhoods,by James Herod
(2)Lucy Parsons Center / (3) Nakhdar  / (4)Ways to begin Gutting Capitalism / (5)Peer groups

    (6)Self-Managed Projects / (7) Cooperative Housing Association  / (8)Extended household /
    (9) House holds / (10)Meeting hall

 آنارشيسم:کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري, قسمت چهارم
مقدمه
يازده روز پيش , 10 مورد ا ز سي و هفت  شيوه تو خالي کردن سرمايه داري را از کتاب رفيق "جيمز هرود " را آوردم .و اکنون ادامه آن
پيمان پايدار

****************************
راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري
Ways to begin Gutting Capitalism

(11)کت و شلوار نپوشيد.

  رسم ديرينه ايست که طبقه کارگر و خانواده هايشان براي شرايط خاصي شيک و پيک کرده و بهترين لباس هايشان را بپوشند: بهترين يکشنبه(1);لباس پلو خوري-مترجم.لباس خوب پوشيدن-پيراستن-معنايش اين بوده که بمانند طبقه حاکم خود را آراستن ,کت و شلوار و کروات براي مردان و لباسهاي شيک براي زنان (امروزه براي زنان نيز کت و شلوار باب شده).اگر شما به عکس هاي کارگران صد سال پيش نگاهي بياندازيد, بطور مثال صدها مرد در ميدان ' اتحاديه نيويورک '(2) براي سخنراني' اما  گلدمن '(3)گرد هم جمع شده, همه آنها کت و شلوار و کروات برتن دارند. از اين عکسها فراوان يافت ميشود.اما در صد سال گذشته, بخصوص با رکود شرکت کارگران در مراسم کليسا, کارگران پوشيدن کت و شلوار را رها کرده اند. ما ميبايستي اين عمل را به سرانجامش برسانيم و صريحا کت و شلوار را طرد کنيم.آنها هماپوش(اونيفورم) کاسبکاران(بازرگانان / سوداگران), سياستمداران و بوروکرات هاي سر تا سر جهان ميباشد.اصلا معنا ندارد به تقليد آنها دست بزنيم.امکان اين هست که اين تاکتيک قديمي بشود.بنظر مي آيد که گرايشي در بعضي کمپانيها موجود است که کارگران ملزم به پوشيدن کت و شلوار براي به سرکار آمدن باشند, در حالي که تمايل مدير عامل ها به پوشيدن لباسهاي راحت و خودماني(غير رسمي)مي باشد. به مانند دهه شصت (1960) وقتي که ما به عنوان علامت اعتراضي-سالهاي ضد جنگ ويتنام(مترجم)- ريش مي گذاشتيم, هنوز مدتي نگذشته متوجه شديم که مدير عامل ها هم ريش گذاشته ;بالنتيجه ريش ديگر ارزش سمبليکش را از دست داد.من آنقدرها نگران اينکه طبقه حاکم عرف پوشاک را به اين زوديها عوض کند, نيستم. شما ميتوانيد تصورش را هم بکنيد روزي سخنراني سالانه رئيس جمهور را که حضار بدون کت و شلوار و کراوات باشند!؟ پس کت و شلوار نپوشيد, براي روحيه تان خيلي خوب خواهد بود.

(1)Sunday Best / (2) Union Square / (3) Emma Goldman

(12)سر کارمان سخت کار نکنيم.

 اين نميتواند چيزي جز کم کاري آشکار و بي پرده باشد.حال آنکه, وقتي که ما کار جديدي را شروع ميکنيم مي بايستي در سطح خيلي پائين تر از قابليت هاي حقيقي مان کار کنيم .هيچگاه نگذاريم بفهمند که ما مي توانيم بيشتر کار کنيم.به حداقل کار مبادرت ورزيد تا بلکه اخراج نگرديد.اين شايد هنوز سطح توليد بالائي باشد در بازار رقابت کارئي که ميليونها نفر کارکنان مشتاق سعي در تحت تاثير قرار دادن رئيس هايشان و جلو زدن(بزباني ديگر:ترفيع مقام يافتن) هستند و يا صرفا سعي در حفظ کارهايشان ميکنند.اما هر چه کارگران بيشتري اين شيوه برخورد را اتخاذ کنند براي روئسا سخت تر و مشکل تر خواهد بود که قابليت هاي واقعي را تشخيص دهند. مبارزه چندين قرن گذشته بين کارگران و سرمايه داران مشخصا بر سر نياز سرمايه داران در کشيدن هر چه بيشتر ارزش اضافي از توليد کنندگان و پرداخت مزد کمتر و ديگر مزايا بوده است.اين جنگ طبقاتي بر سر ساعت کار روزانه, حقوق, سرعت بخشي, تنفس ,اوقات تعطيلات, شدت کار, مريضي, وقت ناهار, وقت اضافي, سن بازنشستگي, بيمه سلامتي و حق بازنشستگي و الي آخر بوده و هست.هر چيزي که سرمايه داران را مستلزم پرداخت بيشتر و دريافت کمتر بکند جهان آنها را ضعيف تر و جهان ما را قوي تر مينمايد.

اما "سخت کار نکردن در سر کارهايمان" تا حدي فراتر از اين نوع مبارزات ميرود.هيچ شرکتي يکسال دوام نمي آورد مگر بخاطر اشتياق, انرژي و فداکاري اي که کارگران بر سر کار ميآورند. اين همه جا اتفاق مي افتد, سر هر کار ساختماني, هر کارخانه و هر اداره. هميشه چند نفري هستند که شرکت را ميگردانند و يا حتي خيلي روان و بي دغدغه امورات را سر و سامان ميدهند.سرمايه داري بدون اينگونه افراد خلاق, مشکل حل کن, توام با استعداد مجاني بکار گرفته شده در شرايط نو , سقوط ميکند . کافيست نگاهي به چند کارگري که سعي ميکنند "به قوانين عمل کنند" بياندازيم و ببينيم که چه اتفاقي مي افتد:آغاز گره گشايي سريع امورات. سرمايه داران کماکان به اينکه کارگران صرفا ميبايستي به دستورات عمل کنند("فقط عمل کن") و نه فکر در موردشان  به موعظه مشغولند. در حالي که آنها معمولا همزمان کارگران را وقتي مسائل بدرستي پيش نميرود, و يا براي اينکه مشکلات را نديده و اقدام به حل آن نکرده اند سرزنش ميکنند. اصل "سخت کار نکردن در سر کارهايمان " به اين معني است که ما مسئوليت موفقيت شرکت را به عهده نمي گيريم, با شور و شوق به سر کارهايمان نمي آييم, هيچ چيزي را که خراب ميشود درست نمي کنيم, مشکلات توليد را برايشان حل نمي کنيم, هيچگونه اطلاعاتي ارزاني نميداريم, اختراعي نخواهيم کرد و در هيچ گونه روندي تسهيلات فراهم نخواهيم کرد. کوتاه سخن,کمترين کار ممکن را انجام خواهيم داد.اين يک راه متوقف داشتن سرمايه داران از بيرون کشيدن ثروت از قبال کار ميباشد.اين همچنين چوب لاي چرخ روند(پروسه) انباشت سرمايه, که بدون آن سيستم سقوط ميکند,ميگذارد .   
  
هميشه کساني بوده اند که از زير کار در بروند(ماستمالي کنند).اين اغلب باعث تنش ميشود زيرا بقيه کارگرها معمولا بايد کار آنها را نيز انجام دهند.اما چي ميشد اگر همه ما يا اکثريت ما, از زير کار در رويم؟ استراتژي"سخت کار نکردن در سر کارهايمان" دقيقا اينرا پيشنهاد ميکند که ما همگي تعارض کنيم(از کار فرارکنيم).هر چند اين بر خلاف خوي و طينت حداقل براي خيلي از ماها ميباشد.طبيعي ست که ما بخواهيم کارمان را خوب انجام دهيم ,مهارت کسب کنيم, به کارمان افتخار کنيم. ولي ما ميبايستي تشخيص دهيم که استثمار کنندگان, روي اين انگيزه هاي خوب ما حساب باز کرده و از آن عليه ما استفاده ميکنند.غريزه طبيعي ما در برتر بودن در سر کارهايمان در حقيقت براي نابودي ما, کومونيته هايمان و خود کره زمين استفاده ميشود.

  دست آخر,دامنه و وسعت از زير کاردر رفتن بستگي به موقعيت و شخصيت هر فرد دارد.افرادي که در شبکه گسترده اقوام,دوستان و همکاران زندگي ميکنند, خطر اخراج سهل تري دارند.در حالي که افراد ايزوله ندارند.در ضمن بعضي افراد بيشتر ترس دارند, فشارهمگان بر آنان بيشتر هست,و فشار رئيسها نيز.تنها بي باکان و افراد مطمئن ميتوانند به اربابان و همگان خويش کم محلي کنند.اگر ما محله هايمان, محل کارهايمان , و انجمن اهل خانه را راه بيندازيم (منظور همان زمينه هاي سازماندهي جامعه کوموني آتي-م) تعداد بيشتري از ماها  ميتوانيم جرات از زير کار در رفتن را داشته باشيم.در حقيقت براي استراتژي جنبش اهميت حياتي دارد و همچنين شديدا به ما کمک خواهد شد اگر بتوانيم انرژي ذخيره شده براي ديگر مهارت ها و فعاليت هاي استثمار نشده مان توسط سرمايه داران را براي تضعيف دنياي آنها و ساختن جهان خويش بکار بريم.

اصل تاکتيکي "سخت کار نکردن در سر کارهايمان" به قلب سرمايه داري ضربه ميزند, ميتواند به بخش مرکزي فرهنگ هاي مخالف تبديل شود و چيزي است که ميتواند از همين امروز توسط هر فردي در سر کارش شروع شود.اصلا انجامش نده.بي خيال باش.سعي نکن.

طبيعتا پيش اقدامات ايمني را ميبايستي مراعات کرد. گردانندگان جرثقيل, خلبانان رانندگان اتوبوس, جراحان( و دهها کارگر ديگر در کارهاي حساس) آنقدر ميبايستي ماهر باشند که هيچکس صدمه نبيند.في مابين در اين محدوده فضاي زيادي براي از زير کار در رفتن موجود ميباشد.اکثريت کارها به هيچ وجه حساس نمي باشند.

در ضمن از زير کار در رفتن در سر کار ميبايستي تواما همراه با تلاشي مصرانه براي ساختن چيزي با ارزش در جاي ديگر باشد.در غير اينصورت, از زير کار در رفتن تبديل به شيوه زندگي ميشود و به ورطه تن پروري و بي خيالي در ميغلطد

(13)سوداگران را مسخره کنيد ,
 بانکداران, پليس ها, وکلا , کشيش ها ,استادان , دکترها, محققين علمي, سياستمداران , روئسا, هواشناسان را نيز, در هر فرصتي که بهتان دست مي دهد. به هيچ کس از متصديان امور تمکين نکنيد.حرفه اي گرايي راه ديگري است که آنها براي نابودي اتکا به خود داشتن , خود کفائي و خودمختاري در ميان اعم توده ها کشف کرده اند . ما ديگر جز اين که اول با متخصصي مشورت کنيم نميتوانيم کاري توسط خودمان انجام دهيم.

  آنارشيسم:کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري, قسمت پنجم
مقدمه
سه روز پيش ,اين قسمت از کتاب رفيق "جيمز هرود" ( شيوه تو خالي کردن سرمايه داري)  را به بخش چهارم رساندم . و اکنون ادامه آن.
پيمان پايدار

****************************

راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري
Ways to begin Gutting Capitalism
(14)با پليس همکاري نکنيد

شايد به جز در بخشهاي فقير نشين شهري[همون حلبي آبادها(1)]پليس در کشورهاي پيشرفته سرمايه داري در محيط اجتماعي خيلي دوستانه اي کار ميکند. اين شرم آور است . اين انعکاس برخورد بد و کمبود آگاهي سياسي از طرف ما ميباشد.سيل عظيمي از مردم کماکان فکر ميکنند که پليس ها محافظ ما در مقابل جرم و جنايت ميباشند, در حاليکه در حقيقت با بي دفاع قرار دادن ما, پليس ها جز اصلي جنايات ميباشند. پليس شايد جز بخش کمي از وقتش را با بي ميلي صرف مشکلات مردم عادي بکند(راستي آخرين باري که پليس دزدي که از شما چيزي ربوده را دستگير کرده و اشياي دزديده شده را پيدا کرده؟). حال آنکه بخش عظيمي از وقتشان صرف دفاع از املاک شرکت هاي بزرگ, سرکوب گردهمايي ها و جنبش هاي غير تائيد نشده, خاموش گرداندن تظاهرات, پائيدن /تحت نظر گرفتن دائم ما, توسط ماشين هاي گشت دنبال ما آمدن و خلع سلاح کردن ما ميشود(شما حتي براي حمل اسپري, که براي پاشاندن گاز عصب آور(2) به صورت شخص مهاجم عمل ميکند,ملزم به اجازه قانوني مي باشيد) . پليسها مزدوران خط مقدم سپاهيان سرمايه داران هستند.خوب, حداقل کاري که ميکنيد اين خواهد بود:هيچگاه از پليس آدرس نپرسيد.هيچگاه از پليس به خانه تان براي دادن توصيه در مورد مسائل امنيتي دعوت به عمل نياوريد(آنها چنين برنامه هايي را دارند).با هيچگونه از برنامه هاي پليس ها که براي سازماندهي ما و همسايه هامان عليه جنايت طرح
ريزي ميشود همکاري نکنيد.اگر شنيديد که پليس ميخواهد به مدارس دولتي براي سخنراني در مورد امنيت به کلاس ها بروند, بچه هايمان را آنروز به مدرسه نفرستيم.هر وقت ميبينيد که پليسها ميخواهند کسي را دستگير کنند ,دوروبرشان جمع شويد و نظاره گر باشيد ;حضور صرف ما عامل بازدارنده ميباشد.پائيدن پليس ها را سازماندهي کنيد.هيچگاه به سئوالاتشان به جز آنهائي که قانونا الزامي است پاسخ ندهيد; به جاي آن از حقمان در ساکت ماندن استفاده کنيم(مي بايستي از حقوق خود آگاه باشيم).اين شايد ما را با مشکلاتي روبرو گرداند.هيچ چيزي پليس ها را خشمگين تر از اين نميکند که به سئوالاتشان پاسخ ندهي.اما اين اساس عمل مقاومت ميباشد, و اگر وسيعا پياده شود سريعا به اين آگاهي وسعت مي بخشد که پليس ها حامي ما نيستند. اين گفتن ندارد که هيچگاه براي از زير جريمه در رفتن با پليس ها چرب زباني نکنيم.

(15)هر چه زودتر ترک تحصيل کنيد                                                       

   مدرسه اجباري در اکثر ايالت ها در سن 16 سالگي تمام ميشود.درآن وقت است که ميبايستي ترک تحصيل کرد.براي يک قرن و نيم اين ايده براي طبقه کارگر خريداري داشت که آموزش و پرورش راه بهبود زندگي است,اگر نه براي خودمان حداقل براي بچه هايمان. اين براي عده اي در کشورهاي مرکز براي مدتي کارايي  داشت.اما حتي در اوج رونق خودش هميشه مبالغه شده بود زيرا سير فرازين يا تحرک فراسوي(3) با محدوديت هاي ساختاري روبرو ميباشد(به ديگر سخن, فقط تعدادي مشخص کار در سطوح بالا موجود ميباشد).مدت هاست که تحصيل ارزش آزاديبخش خويش را از دست داده است.به جاي آن تبديل شده به نهادي کليدي براي بي تحرک (پاسيو) نگاه داشتن و شستشوي مغزي طبقه کارگر! به آنها درس اطاعت, وقت شناسي و بي عملي (پاسيو بودن) ميدهد. ابزاري است انضباطي . خود مختاري, کنجکاوي, خود انگيختگي ,نو آوري و خلاقيت را نابود ميکند.چشم بندي بر روي جمعيت ميگذارد(فقط به اندازه چهار انگشت جلوي چشم را ديدن-م). و ساختار هرمي(هيرارشي) و طبقه بندي را تقويت ميکند.احمقانه است که بطور اختياري وارد چنين سيستمي شد.ترک تحصيل به معني کنار گذاشتن فراگيري علم ودانش نميباشد. بدين معني است که ما به گونه اي فعال مسئوليت آموزش و پرورش خويش را بدست گيريم.شش نکته زير نيز به تحصيل وابسته  ميباشد.

(16)بي خيالي در مورد نمره گرفتن

براي نمره اهميت قائل نشويد.حداقل کار ممکن را براي گرفتن صرف نمره قبولي انجام دهيد تا سالهاي تحصيل اجباري دولتي پايان پذيرد.نمره گيري در سيستم مدارس شبيه سيستم مزدگيري درون کارخانه است که به جاي همبستگي موجب رقابت در بين ما ميشود و ما را گمراه ميکند تا بلکه براي تائيد گيري از مسئولين به تلاش و تکاپو همت گماريم. يک شيوه برخورد است که بعدها در محل کار خدمت بزرگي به سرمايه داري ميکند .

(17)در خود آموزي فشرده در گير شويد.

بدنبال افراد با مطالعه در جنبش هاي مخالف بگرديد و ازشان بخواهيد که ليست مطالعاتي برايتان تدارک ببينند, سمينارها ترتيب دهيد و يا براي جمع سخنراني بکنند.گروه هاي مطالعاتي تشکيل دهيد, به خواندن و مطالعه پيگير دست بزنيد, نشريات آلترناتيو بخوانيد, به ديدن ويدئو و کاست هايي که توسط راديکالها تهيه شده گوش دهيد.اين کارها با صرفه جويي در وقت و انرژي از تحصيل در مدارس ميتوانند انجام گيرد.طبعا اين تا حدي کشش دارد.اگر شما ميخواهيد زيست شناس دريائي و يا جراح مغز شويد احتمالا ميبايستي به مدرسه/دانشگاه برويد.اما حتي در اينجا راههايي ميتوان يافت که بخشا خود را از سيستم تحصيل رسمي آزاد و رها گرداند.براي ثبوت کارداني و لياقت, اغلب راههايي مستقل از مدارک دانشگاهي بمانند امتحانات و يا تجربه کاري عملي موجود ميباشند. براي بعضي  مهارت ها مثل نجاري شما ميتوانيد به آموزشگاه پيش آموزي برويد(که وقت کمتري ميطلبد) يا به شاگردي بپردازيد.نکته اساسي اين است که ما ديگر به مدارس به عنوان مکاني که ميتوان آموزش ديد نگاه کنيم. حجم بزرگي از مطالبي که در مدارس ملزم به فراگيري اش هستيم براي سلامتي و بهزيستي ما زيان آور ميباشد.حتي مواد درسي صرفا تکنيکي مملو از تعصبات و ارزش هاي طبقه حاکم ميباشند. با طرد مدرسه ما خود را از اين تصور باطل رها خواهيم کرد, خود را آزاد مي کنيم تا شروع به کسب آنگونه معرفتي کنيم که براي نابودي سرمايه داري لازم ميباشد.خودمان را نجات بخشيم, کره زمين را, "آزادي و عدالت را براي همگان" برقرار سازيم. 

(18) از جنبش خودآموزي خانگي حمايت کنيد.

هر چند اکثريت کساني که در اين جنبش شرکت دارند بنيادگرايان دست راستي ميباشند, يک بخش کوچک چپ گرا نيز موجود است.خودآموزي خانگي در خيلي از ايالات قانوني ميباشد.ميبايستي واجد يک سري شرايط باشيم.طبعا دولت هنوز دستي در آن ندارد.معهذا راهي ست براي آزاد سازي خويش از کنترل دولتي آموزش و پرورش. براي تک خانوار عملي کردنش مشکل , اما براي پيوستن چند خانوار بهمديگر بهتر کار ميکند, و نور علا نور خواهد شد وقتي يک محله در گير شود.راهي ست براي بدست گرفتن آموزش و پرورش خويش
شايد شما سئوال کنيد که چرا ما از همه منابع "مدارس دولتي " از قبيل کتابخانه, محل ورزشي, استخر, اتاق هاي درس کامپيوتر, لوازم هنري, کارگاه ها, زمين هاي ورزشي دست بکشيم و تازه با زحمت دنبال عملا هيچ چيز در اتاق نشيمن مان بگرديم. بگذاريد علتش را بگم. مدارس دولتي اصلا همگاني نيستند و هيچگاه نبوده اند.آنها مدارس سيستم حاکم , مدارس طبقه حاکم ميباشند . سرمايه داران از همان روز اول سيستم مدارس را کنترل ميکرده اند, حتي در سطح محلي اعضاي هيئت-انجمن- مدارس تقريبا همگي محافظه کاراند, از ثروتمندترين اعضاي منطقه تشکيل شده و حامي وضع موجود ميباشند .اخيرا حتي به کمپاني هاي بزرگ و ارتش نيزاجازه داده شده که در اين انجمن ها به شکل فجيعي سهيم شوند. کنترل سيستم مدارس موجود توسط خود مردم بمانند داشتن کنترل بر روي کارخانه ها , بيمارستان ها و دولت ميباشد-هيچ استراتژي پياده شده تا بحال موفق نشده است.خير, بهتر است قيد منابع موجود را بزنيم تا بلکه آزاد باشيم ارزش هاي خود را تدريس کنيم,آگاهي مورد نياز را کسب کنيم, معرفت دو باره شکل دهيم, حتي معرفت تکنيکي را, به سمت اهداف خويش و به ايجاد فرهنگي خود مختار دست بزنيم .

 (19)مدرک و گواهينامه را طرد کنيد.

يکبار يک دوستي را ديدم که از فرط خوشحالي دريافت نهائي مدرک دکترا زد زير گريه ! اين نشاندهنده چگونگي نفوذ عميق ارزشهاي سرمايه داري بدرون شخصيت هايمان ميباشد .حقيقتا اين در ضمن يک موفقيت شخصي,علي رغم مشکلات و سختي هاي زياد, بوده است .معهذا نشاندهنده اين است که با دريافت مهر تائيد از دولت به اين اعتقاد رسيده ايم که ما انسانهاي بهتر و فاضلي (مهذبي) هستيم.

ايده کسب مدرک به تمام معني ارتجاعي است. دنبال مدرک رفتن, خواهان دريافت گواهينامه(جواز) از طرف دولت شدن, تماما ارتجاعي است.آنها اين سيستم مدارک را به ساختار کاري مرتبط کرده اند.مدارس اردوگاه پرورش و مراکز غربالگري براي جهان کمپاني هاي سرمايه دارهاست.اگر شما تحمل 12 ,16 و يا حتي 20 سال تحصيل را داريد, شايد آنقدرها هم بقيه عمرتان را به عنوان پروفسور, مديرعامل, بانکدار, وکيل و يا کشيش بد نگذرانيد . حتي براي کارهاي روزمره طبقه کارگر در ادارات, مدارس مراکز غربالگري است .اگر شما نتوانيد انضباط مدرسه را بپذيريد, حاکميت اداري را نيز تحمل نخواهيد توانست .اگر شما نتوانيد نمره گرفتن, سرزنش, تنبيه و توهين شدن را در مدرسه تحمل کنيد, همين ها را در محيط کار نيز پذيرا نخواهيد شد .

 اگر ما براي بقا يافتن در بازار کار بدون برو برگرد نياز به گرفتن مدرک داريم ,نميبايستي بهرحال مفتخر به "دريافت مدرک" باشيم. مدارک را ميبايستي همانا بمانند ماليات, به خدمت نظام رفتن, وظيفه شرکت در هيئت منصفه(ژوري), يا آزمايش مواد مخدر نگاه کرد : قوانين شاق تحميل شده از طرف دولت, چيزي که ميبايستي هر جا که شد از آن اجتناب ورزيد و يا جائي که نميشود به حداقل رساند.

شايد براي اين نصيحت کمي دير باشد:سرمايه داران خود دارند مدارس را ترک ميکنند و به اصطلاح آموزش و پرورش دولتي را, چرا که آنها ديگر نياز زيادي به کارگران تحصيل کرده ندارند. آنها کاملا خوشحال خواهند شد که ميلياردها انسان در ناداني غرق شوند.مردم اينجوري ضعيف ترند . پس نفي مدارس از طرف ما ميبايستي شديدا با اراده اي آهنين براي کسب معرفت, مهارت و تبديل شدن به انسانهائي با تحصيلات عالي توام باشد. ما اينکار را ميبايستي توسط خودمان, با دوستانمان,همسايه هامان , و رفقايمان به سرانجام رسانيم.

 (20)خط فکري- باب روز- تقسيم معرفت اجتماعي را نفي کنيد

حدود يک صد سال پيش,عمدتا در جواب به جنبش خيلي قوي کارگري و فرهنگي شديدا راديکال, محافظه کاران در اروپا شروع به بسته بندي معرفت اجتماعي به رشته هاي گوناگون کردند, که خيلي زود به عنوان دانشکده ها و بعد هم به عنوان حرفه و کار در بازار کار نهادي شدند. رشته هاي اصلي اقتصاد, علوم سياسي و جامعه شناسي بودند. همينطور تاريخ کاملا به عنوان يک رشته تخصصي و محدود تقسيم شد. فلسفه نيز ليکن. روانشناسي زودترها جدا شده بود. مردم شناسي به آنها اضافه شد.هيچگونه توجيهي براي هيچکدام از اينها وجود ندارد بطور مثال چيزي به اسم اقتصاد وجود ندارد.اما همچون ادعائي به عقل افراد دوران حاضر احمقانه مي آيد. کاري که محافظه کاران موفق به انجامش شده اند اينست که شيوه ديگر نگاه کردن به زندگي بشر را, که از مباحث کاملا متفاوتي براي نقد راديکال تمدن سرمايه داري استفاده ميکند, به تمام معني در هم کوبند.اين تقسيم بنديهاي دروغين/کاذب در حال حاضر بزرگترين موانع درک جهاني که در آن زندگي ميکنيم است.

(21)به دانشگاه نرويد

بخاطرتمامي دلايلي که در بالا آورديم , رفتن به دانشگاه ديد باطلي است .هيچکس شما را مجبور نميکند.پس نرويد.اين سالها را ميتوانيد در جائي ديگر به استفاده بهتري برسانيد. اصلا معني نمي دهد که اختيارا 2 ,4 ,5 يا 8 سال ديگري به آنها دهيم که مورد ستم مان قرار دهند و له و لورده مان کنند . 

*****************************************************
(1)Urban Ghettos / (2) Mace / (3) Upward mobility
_____________________________________________
   شانزده مورد ديگر مانده.....ادامه تا روزي دگر

 آنارشيسم:کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري, قسمت ششم
و اينک ادامه اين بخش از کتاب رفيق عزيزم  جيمز هرود James Herod:
پيمان پايدار
*****************************************

راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري
Ways to begin Gutting Capitalism
(22)تلويزيون نبينيد و راديو گوش ندهيد

براي اکثر مردم شايد بهتر باشد که اصلا تلويزيون و راديو نداشته باشند.هر يک که ساعتي که به برنامه هاي کمپانيها از دست ميرود, يک ساعت کمتر براي همبسته شدن رودررو با دوستان و همسايگان , يک ساعت کمتر براي ساختن زندگي اي مستقل, براي ايجاد فرهنگي خود مختار و براي گردهم آئي کردن ترتيبات اجتماعي اي که جايگزين سرمايه داري ميشود, خواهيد داشت.تلويزيون و راديو با ساعات هاي بي پايان تبليغاتشان ,اخبار غرض ورزشان ,نابود کردن مقوله محاوره, سکوتشان در مورد هر چيز مهم, پيش پا انگاشتن معرفت,تحريف تاريخ, مهر تاييدشان به حرص و  طمع , هرزگي و خشونت, اهريمنان /نابکاران وصف ناپذيرند . تلويزيون, جهاني دروغين و جهاني واسطه دار ايجاد ميکند. جهان فرهنگي پالاوان-صافي يافته از وراي منشور ارزشهاي سرمايه دارانه! حرکات و حرفهايمان بگونه اي است که انکار تنها فصل مشترکمان چيزي است که در سينما و يا تلويزيون ديده و يا در اخبار شنيده ايم . و اين تبديل ميشود به ارتباط واسطه اي که ما را بهم مي پيونداند . ما ديگر داراي ارتباط فرهنگي مستقيمي که از فعل و انفعال(هم کنش) رودررو با همديگر بوجود آيد نيستيم , بلکه فقط اين ارتباطات گريز آميز(1) , دست دوم , مصنوعي و تحريف شده !

من تنها چند نفر را ميشناسم که ميتوانند تلويزيون نگاه کنند و صدمه نبينند.اينها کساني هستند که از قبل عميقا در فرهنگ آلترناتيو و دگرگون ساز غرق ميباشند.آنها آنقدر که تلويزيون را مطالعه ميکنند, نگاه نميکنند. مثل نوعي از حشره که تا بحال باهاش برخورد نکرده اند. آنها با ديدي انتقادي به بررسي تلويزيون مي پردازند و با معرفت و ارزشهاي خود مختار از قبل توسعه يافته به قضاوت آن مي نشينند. آنها به تلويزيون به مانند داده هايي که ميبايستي به تجزيه و تحليل شان پرداخت نگاه ميکنند, تا بلکه به کشف اينکه طبقه حاکم چه کار ميکند و چه آب و تابي به وقايع جاري ميدهد برسند . آنها معاني پنهان را درک کرده و بدين وسيله از اتفاقات جهان سر در مي آورند . اين کاري است بغايت مهم, اما براي هرکس نيست .

اين ما را به مشکلي روبرو ميکند. ما همگي به اين آگاهي نيازمنديم که بدانيم در جهان چه ميگذرد. ما ميتوانيم روزنامه بخوانيم ,اما به روزنامه هاي باب روز ميبايستي به همانگونه ديد انتقادي برخورد کرد که به "معاني پنهان درک شده" از تلويزيون.در حال حاضر بهترين منابع همانا مطبوعات آلترناتيو نورسته است(2 ) که ميتوان براي آگاه ماندن مرتب به آن مراجعه کرد. با اميدواري, فرهنگ رشد يابنده مخالفان (مبارزان) شيوه هاي بهتري را براي دور زدن مطبوعات کمپاني هاي بزرگ اختراع خواهند کرد.يک گزارش تهيه شده راجع به اتفاق رخ داده شده در دهکده دور افتاده اي در شمال هند بعد از ورود اولين راديو ترانزيستوري به آن قابل بررسي ميباشد. در مدت کوتاهي روستائيان ديگر از رقص و پايکوبي و خواندن آهنگ هايشان به دور آتش دست برداشته و به جايش دور راديو نشسته و به موسيقي پخش شده از دهلي نو گوش ميدادند .

(23)صنعت فرهنگ بازاري و سرگرمي هاي کالائي شده را نپذيريد: فريب آنرا نخوريد

در فرهنگ هاي کالائي شده شديد کشورهاي سرمايه داري مرکز, ما بدون استفاده از داد و ستد کالائي اصلا نميتوانيم جنب بخوريم . ما قطعا نميتوانيم زندگي کنيم . ما حتا نميتوانيم بميريم . معهذا , در ساعاتي که مجبور به کار دستمزي (هسته داد و ستد کالائي) نيستيم, امکان گزينه هاي متعدد موجود هست .

من معتقدم که در اوقات غير کاري ما ميبايستي آگاهانه از فعاليت هاي کالائي شده اجتناب ورزيم . فعاليت کالائي شده آنست که به مانند هر کسبي و براي سودآوري توسط سرمايه دار سازماندهي شده باشد . طبعا اين نميتواند قاعده مطلق باشد, و گرنه ما هيچکار نميتوانيم بکنيم , نميتوانيم براي شام خوردن برويم بيرون, برويم برقصيم, مسافرت کنيم ,به موسيقي گوش دهيم و نميتوانيم کتاب بخوانيم .اما کاري که ميتوانيم بکنيم همانا شروع تغيير دادن تکيه خود, و معطوف کردن در صد فعاليت هاي کالائي به غير کالائي و در باره پذيرش انجام فعاليت کالائي شده سختگير باشيم- بعضي ها بدتر از ديگران است . اکثر ماها شديدا وابسته به سرگرميهاي بازاري هستيم ,حالا ميخواهد سينما باشد, تلويزيون, سي دي, کلوب هاي راک اند رول(3), ويدئوها ي خانگي , يا تماشاي مسابقات ورزشي .هر ساعت از اوقات غير کاري ما که صرف سرگرمي هاي کالائي شود سرمايه داري را قويتر ميکند و از داشتن ساعتي موجود براي ايجاد فرهنگي خود مختار کم ميکند . بدترين سرگرمي هاي کالائي شده همانا آنهايي است که ما را به تماشاگرائي صرف (پاسيو) مبدل ميکند; سينما, تلويزيون و ورزش بازاري بد هستند .[ نوع روشنفکر نما(4) سرگرميهاي تماشاگرانه به مانند تئاتر, کنسرت و باله نيز موجود ميباشند ]. حتا سرگرميهاي فعال نياز به وسيله دارد- قايق ,دوچرخه, چوبهاي گلف, راکت تنيس, دوربين بزرگ نما, قلاب ماهيگيري- و بدينوسيله ما را به صنعت اوقات فراغت گره ميزند.اما اينگونه استفاده از اوقات فراغت خيلي بهتر از سرگرميهاي تماشاگرانه هست. اما آيا کسي که هر ساعت آزاد موجودش را به بازي گلف ميگذراند اسير( تسخير) سير صنعت فرهنگ بازاري گشته ؟ من اينطور مي انديشم . آيا کسي که هر دلار موجودش را صرف حفظ و تعمير قايق موتوري ميکند اسير صنعت فرهنگ بازاري شده ؟ من اينطور مي انديشم. اضافه بر اينها آنهائي که تا آخرين ده شاهي خود را در شرط بندي بر روي اسب ها ميبازند , آخرين سي دي ها را ميخرند, آخرين کتاب هاي داستاني عاشقانه را ميخوانند, به آخرين کنسرت هاي راک ميروند ,شام بيرون ميخورند, آخرين تورهاي مسافرتي را ميگيرند, در مشروب خانه ها پلاس ميشوند, آخرين فيلم ها را در سينما ميبينند, به مسابقات ورزشي ميروند, به مجامع بولينگ ميروند, اسکي روي يخ ميکنند, به سالن بيليارد ميروند, به کلوب هاي شبانه, مسابقات ماشين سواري, پارک هاي تفريحي (فانفار), و شما جمعيتي را ميبينيد که برده صنعت اوقات فراغت و فعاليت ها و سرگرمي هاي کالائي گشته اند. تمامي اين فعاليت ها اجتماع (کومونيته) را نابود ساخته و ما را از همديگر منزوي ميگرداند .

مساله ديوانه کننده اينست که اينکارها اختياري ست. کسي ما را مجبور به انجام هيچکدام از اينکارها نميکند. سرمايه داران ساعات کاري را بزور به ما تحميل و ما را به برده تبديل کرده اند. اما آنها ساعات به اصطلاح فراغت ما را با فريب و اغواگري از ما ستانده و ما را به تماشاگران و مصرف کنندگان تبديل گردانده اند . خيلي مشکل خواهد بود که خود را از صنعت فرهنگ آزاد گردانيم.مشکل (بدبختي ) اينه که اکثر اين چيزها لذت بخش اند .حال آنکه ميبايستي تشخيص دهيم که داره ما رو نابود ميکنه . ما ميتوانيم و ميبايستي خود را از دست آنها رها سازيم. اين دقيقا يکي از راههايي ست که همگي ما ميتوانيم شروع به در آوردن  دل و روده سرمايه داري بکنيم . ما ميتوانيم دو باره به آموختن ابزار موسيقي دست بزنيم و موسيقي خود را بسازيم . ما مجددا ميتوانيم آواز خواندن دست جمعي را فرا گيريم , قابليتي را که از دست داده ايم( حال آنکه کساني که آواز خواندن را فراموش کرده اند هرگز نميتوانند انقلاب کنند ,در اينجا يک ايده مطرح هست; ما ميتوانيم با شروع مجدد آواز خواندن سرمايه داري را نابود کنيم). ما ميتوانيم با دور هم جمع شدن با همسايه گانمان به بحث بپردازيم . ميتوانيم به کوه نوردي و دوچرخه سواري و پيک نيک برويم. در سخنراني مجاني شرکت کنيم و گروههاي بحث و جدل درست کنيم / راه بيندازيم . در خانه هايمان به بازي دست بزنيم, به گردشهاي خارج شهري(بمانند کمپينگ- بدون يک واگن پر از ابزار!!) برويم ,کتاب بخوانيم ( کتابهاي خوب نه آشغال), رقص هاي دسته جمعي را در محيط اجتماعي مان با موسيقي دانان با هوش محلي سازماندهي کنيم تئاتر درست کنيم ,در کنار هم بنشينيم و گپ بزنيم, به ديدار دوستان و اقوام برويم, بخوابيم, در جمع و کنار همديگر باشيم و هيچ کاري نکنيم. صنعت فرهنگ سرمايه دارانه فردا بدون خريد پايان ناپذير سرنگون خواهد شد .

ادامه دارد
 ***********************************
(1)Round-about / (2) Fledging
(3)نوعي موسيقي مردمي در کشور آمريکا و اروپا و...که از موسيقي "بلوز" سياه پوستان جنوب آمريکا نشات گرفته-مترجم
 Highbrow(4)


آنارشيسم: کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري, قسمت هفتم
و اينک ادامه اين بخش از کتاب رفيق عزيزم جيمز هرود James Herod:
پيمان پايدار

*********************************************************
راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري
Ways to begin Gutting Capitalism

(24) راي ندهيد

ليست بزرگي از کارهائي که نبايد کرد موجود هست .شخصا آنها را وقت تلف نکردن بر روي استراتژي هايي که شکست خورده اند ميدانم . راي دادن توجه خاصي را مي طلبد چرا که کماکان دودلي وحشتناکي پيرامون اين مساله موجود است .دودلي تا حد زيادي ناشي از اين واقعيت آشکار است که در زندگي ما اينکه حاکميت زير کنترل تندروهاي دست راستي باشد يا ليبرال هاي اصلاح طلب ساده لوح تفاوت شايان توجه ي ميکند. حکومت ها بهرحال اگر توسط آدمهاي "خوب" گردانده شوند و اگر ديناميسم(پوياکان) داخلي سرمايه داري اجازه دهد (بديگر سخن, اگر در صد سود بحد کافي خوب باشد) ميتوانند براي کارگران کارهاي سود بخش زيادي انجام دهند . کاري که حکومت ها نميتوانند بکنند همانا نابودي سرمايه داري است, زيرا که آنها بخش انفکاک ناپذير سرمايه داري مي باشند .ما ميبايستي با اين مقابله کنيم . هر وقت و انرژي که براي بردن انتخابات گذاشته شود هميشه براي دست يابي به خواست هاي حقيقي مان کم مي آورد . اين اتلاف وقت به صلاحمان نيست . وقت کم است. ما ميبايستي جنگيدن براي چيزهائي که ميتوانيم بدست آوريم را متوقف کرده و شروع به جنگيدن براي چيزهايي که مي خواهيم بکنيم . (تاکيد از منست- نه سخد) ما ميبايستي انرژي هايمان را براي آن استراتژي هايي که سرمايه داري را نابود خواهد کرد ذخيره کنيم و جهاني نو بسازيم . راديکال هايي که بحث ميکنند که ما هر دو کار را ميبايستي بکنيم , يعني هم ميبايستي به انتخابات سوسياليست ها يا حداقل ليبرالهاي مترقي به مناصب قدرت و همزمان به ساختن نهادي آلترناتيو و حمله به سيستم از راههاي ديگر اقدام, حقيقتا واقع گرا نيستند . شما ميتوانيد چندين دهه از زندگي خودرا صرف ساختن جنبش جديد کارگري يا حزبي مترقي بکنيد, اما حتا اگر موفق شويد چه چيزي دستگيرتان ميشود !? نه چيزي که شما واقعا ميخواستيد, بعلاوه مخالفت هاي ديگري عليه راي دادن وجود دارد, مثلا توهمي را که ما در دموکراسي يا حداقل شبيه دموکراسي زندگي ميکنيم را تداوم ميبخشد ,که سيستم را  حقانيت مي بخشد, که انتخاب براي هر مقامي  تنها  براي پولدارها ممکن هست, و الي آخر .شما شايد يادتان باشد آن کنايه آنارشيستها را که مي گويد : اگر راي دادن ميتوانست چيزي را عوض کند غير قانوني اعلام ميشد . سپر چسباني(1) هست به چنين مضمون:"راي ندهيد, تنها آنها را تشويق ميکند". نفي پاي صندوق راي رفتن, و راي براي يکي از دو ديو سيرتان کم مضرتر دادن ,حتا اگر فقط يکي دو ساعت وقت بگيرد, خود عملي است در جهت مقاومت . نفي آگاهانه سرمايه داري است, سرپيچي و امتناع از رشوه دادن هاي طبقه حاکم با خرده ناني و بدينوسيله قدمي در راه ساختن جنبش مخالف برداشتن .هر چند راي عمومي عمدتا توسط طبقه کارگر, جنبش زنان و آژيتاسيون جنبش مدني به پيروزي رسيد,مدتهاست که به مکانيزم کنترل توسط طبقه حاکم بر عليه ما مبدل گرديده است .
ما ميبايستي با راي دادن خط کشي مطلق کرده و شروع به دست زدن به عمل مستقيم براي نابودي سيستمي که ما را ميليون ميليون به کشتن ميدهد بکنيم .

(25)به سازماندهي محل کسب هايي که کارگران صاحبانشان هستند,اگر فرصتي داد, بپردازيم.

 اين کسب و کارها در خود نميتوانند سرمايه داري را نابود کنند . تا زماني که آنها در بازار سرمايه داري عمل ميکنند آنها با ورشکستگي روبرو خواهند شد مگر آنکه به سود و زيان (اصل عمده) توجه کنند . در حقيقت, آنها صرفا صاحبان سنتي سرمايه دار را با کسبي که در آن پراز سرمايه دار هست جابجا ميکنند. بدين گونه کارگران صاحب کسب صرفا به جرگه خرده بورژوازي مي پيوندد . و اين کاري بود که چپ نو در سالهاي اول دهه 1970 در بعد وسيع انجام داد . ما به ايجاد انبوهي از چيزي که فکر ميکرديم "نهادهاي آلترناتيو" هستند پرداختيم (ما در حقيقت به تشکيل کسب و کار براي خود دست زديم). آنها شامل فروشگاههاي(2) تعاوني غذاي, کتابفروشي ها,مراکز مهد کودک,چاپخانه ها,تعميرگاههاي ماشين,روزنامه هاي کومونيته, دکان فروشي لوازم مواد اعتيا د(3) مغازه هاي وابسته به داروهاي(4) توهم زا,- بانضمام لباس, اجناس چرمي, موسيقي و الي آخر بودند . اما سرمايه داران به هيچ وجه ضرري نديدند . تازه بر عکس, آنها خيلي هم به نفع شان شد .آنها خيلي ساده اميدهاي جديد ما را قاپيدند و به شکل وسيع بازاريابي کردند و در اين روند ميلياردها دلار پول ساختند .

معهذا حداقل دو تفاوت خيلي مهم بين کسب و کار عادي و کارگران صاحب کسب وجود دارد . ميتواند هرم (هيرارشي) داخلي را از بين برده و محيط کار را به شيوه دموکراتيک اداره کند , و آنها انعطاف پذيري بيشتري را در باره استفاده از هر گونه اضافه توليد ثروت در خود دارا مي باشند . به جاي پرداخت پاداش و امتياز به سهام داران, آنها ميتوانند با سود خود از جنبش مخالف حمايت کنند, يا خيلي ساده حقوق خويش را بيشتر کنند, ساعات کاريشان را کمتر, يا قيمت هايشان را پايين آورند (در حقيقت, در زندگي واقعي اکثر کارگران صاحب کسب دست آخر با ساعات طولاني تر کاري و حقوق کمتر منتهي شده تا شرکتهاي سنتي. آنها همچنين گرايش به شروع کار بگونه دموکراتيک داشته اما به شيوه مديرانه به پايان رسيدند, فکر ميکنم عمدتا به خاطر فشارها و وسوسه انگيزي محيط بازار سرمايه داري , و نه بخاطر,اميدوارم نقض فطري طبيعت انساني) .

  اگر در محيط اجتماعي ما دهها کارگر صاحب کسب وجود داشته باشند, سرويس هاي مورد نيازرا فراهم کنند و کالاهاي بدرد بخور بسازند , علاوه بر حمايت شان از مبارزات ضد سرمايه داري آنها ميتوانند با انباشت تجربيات با ارزش به مرکز اوليه, بعدها , پروژه هاي خودگردان دموکراتيک خود مختار محله تبديل گردند . آنها ميتوانند به پايه اي براي اجتماعي آگاه, کار تعاوني, و کار مقرر دموکراتيک, بر خلاف کاري که خريد و فروش ميشود تبديل گردند .

کارگران صاحب کسب, جنبشي رو به رشد در آمريکا ميباشند (فکر ميکنم حدود 1500 اکثرا صاحب کسب تا به حال). بعضي از آنها در حرفه / صنعت يک جور به تشکيل شبکه هايي براي حمايت متقابل و سهيم شدن در اطلاعات دست زده اند . حال آنکه فقط با تبديل شدن به بخشي از جنبش براي نابودي سرمايه داري و ساختن چيزي ديگر , همانگونه که بطور مثال در اين جزوه پيش نويس شده , ميتوانند انقلابي شوند .

(26)با خريد بليط بخت آزمائي در اين بازي شرکت نکنيد

هر يک دلاري که ما صرف بليط بخت آزمايي ميکنيم به مانند هديه اي است براي طبقه حاکم . مثل اينکه که بگيم "بيا, پول منو بگير و براي برده کردن من ازش استفاده کن" . بليط بخت آزمايي نهادي کاملا شيطاني است . اينکه ميليون ها نفر از ما پولي را که توانايي اش را نداريم صرف بليط بخت آزمايي  کنيم نشان روشن  و زنده اي است که آنها (منظور طبقه حاکم-مترجم) مخ ما را خورده اند . ما سرکيسه شده ايم . حتا بدتر از کلاه برداري عظيم مالي مغبون سازي (گول زني) رواني شديد مطرح ميباشد- اين توهم به اميد ناچيزي که ميتوانيم برنده شويم و از تيره بختي فرار کنيم /نجات يابيم .

(27) از دواهاي اورتومولکولي (ويتامين و املاح معدني براي بهسازي توازن مواد مخدي در مولکول هاي بدن) و جنبش پيشگيرانه براي سالم ماندن حمايت کنيد .

پياده کردن علم پزشکي بگونه کنوني بعنوان نهاد مصدر کار
همانند مدارس, شرکت ها, و خود دولت ,علت وجودي شان براي کنترل کردن ما ميباشد . در ضمن ميخواهند به ما دوا بفروشند, قطعه قطعه امان کنند(باقيمتي بالا) تا مجبور به برگشت مجدد و مجدد گرديم . ما ميبايستي شروع به آزاد گرداندن خود کنيم ,شروع به کم کردن نفوذشان بر روي زندگيمان و شروع به در آوردن دل و روده قدرتشان بکنيم . بهترين راه اينست که مريض نشويم . ما ميبايستي سلامتي مان را در دست بگيريم و فرا گيريم که چگونه از خود محافظت کنيم . يک قدم در اين راه برداشتن همانا جانبداري کردن از اورتومولکولي ميباشد - فلسفه جديدي از سلامتي و مريضي که توسط  لاينوس پاولينگ (5) و همکارانش در سالهاي 1970 بنيانگذاري شد . اين فلسفه در حقيقت عمدتا تبلوري از آلترناتيو رعايت سلامتي ديرين است ,هر چند آنها يقينا به آن ويژگي جديد و بنيان علمي قويتري داده اند .

 ما بعنوان آخرين چاره ميبايستي به دکتر و بيمارستان برويم , و وقتي رفتيم ميبايستي در مورد هر عملي که ميکنند سئوال بکنيم . هيچگاه نگذاريم که به ما بمانند يک تيکه گوشت برخورد کنند . هيچگاه نگذاريم که حتا کار کوچکي بدون توضيح کامل بر روي ما انجام دهند, و صبر کنند تا ما تصميمي مبني بر قبول تجويزشان براي مداوا شدن بگيريم .بعضي از ما ها در ضمن ميبايستي سعي کنيم بنيان کلينيک هايي را در محله مان شروع کنيم . اين مشکل خواهد بود با توجه به اينکه دور تحت کنترل شديد دولت, در کنار کمپاني هاي داروسازي, شرکت هاي بيمه و خود انجمن دکترهاي حرفه اي ميباشد . معهذا, حتما پيشرفت هايي در جهت کلينکهاي تحت کنترل محله اي ميتوان برداشت حتا اگر در ابتدا در حيطه آموزشي براي گسترش جنبش بهداشت پيشگيرانه مطرح ميباشد, اين کلينيک ها, بعدها , به عنوان ابزاري براي بدست گرفتن کنترل سيستم بهداشتي در محله هاي مستقل /خود مختار دموکراتيک مان تبديل خواهند شد .

  ادامه دارد  ....
******************************
(1) Bumpersticker / (2)Food Coop / (3)Head Shop / (4) Psychedelic Shops / (5) Linus Pauling

 آنارشيسم:کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري, قسمت هشتم
و اينک ادامه اين بخش از کتاب رفيق عزيزم ,جيمز هرود
 James Herodپيمان پايدار

*****************************
راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري
Ways to begin Gutting Capitalism

(28) به بازيابي کردن* دست نزنيد
(*Recycle)
وقت زندگيتان را صرف تميز کردن کثافاتي که سرمايه داري در روي کره زمين ايجاد کرده, نکنيد . زندگيتان را صرف نابودي سرمايه داري بکنيد . بازيابي کردن از همان اول عملي باطل و بي فايده بوده است . ما قرار است ساعت ها وقت آزادمان را صرف جدا کردن آشغالها بکنيم, کاغذ ها را يک جا ,قوطي ها را در جاي ديگر, شيشه ها را نيزهمينطور, حال آنکه کارخانه ها روزانه ميليون ها تن اشغال جديد توليد مي کنند, بيشتر از آني که ما حتا بتوانيم تميز کنيم .چرا جلوي شان را نگيريم که اينقدر اشغال توليد نکنند ؟

بازيابي خودش تبديل به يک کار و کاسبي عظيم شده است . البته هيچگاه سود آور نمي بود اگر سوداگران مي بايستي به کارگران پول دهند که بروند اشغال ها را جمع آوري کنند .بنابر اين ,خيلي زيرکانه,آنها ارتشي از حاميان محيط زيست ساده لوح را به خدمت گرفته که اشغالها را مجانا برايشان جمع آوري کنند , و اختيارا در ساعات آزاد خودشان به جلوي دروازه کارخانه ها بياورند .

سوداگران اين مواد خا م را به سود آوري براي خود در مي آورند( صد البته با کمک کار مزدي -بردگي) . بازيابي کردن بدون شک بخشي عادي و جداناپذير زندگي روزمره در بين انسانهاي آزاد خواهد بود . اما نه حالا, نه تا زماني که مورد استفاده قرار ميگيرد تا ما را از راه واقعي جابجا کردن اين اقتصاد کشنده سود آور با فعاليت زندگي بخش انسانهاي آزاد به در کنند . پس از کار پر فعاليت بازيابي کردن دست بکشيد .

(29)شروع به استفاده از انرژي خورشيدي و بادي کنيد

اين براي کساني که در روستاها و شهرهاي کوچک زندگي ميکنند ساده ترين خواهد بود . در آنجا از قبل واحدهاي خورشيدي و بادي براي فراهم کردن تمامي احتياجات الکتريکي محيط کوچک موجود مي باشد . براي کساني که در شهرهاي پر جمعيت و حومه هايشان زندگي مي کنند سخت ترين خواهد بود . انرژي خورشيدي روز بروز ارزان تر شده است . بقول معروف نزديک گل کردنش, اما در زير کنترل کمپاني ها - تاسيسات وسيع خورشيدي و بادي به شبکه هاي تحت کنترل خويش تغذيه برقي مي رسانند . کاري که کومونيته ها و حتا خانواده هاي خصوصي مي بايستي بکنند همانا استفاده از تکنولوژي جديد براي رها ساختن خويش از اين شبکه و بالنتيجه بدست آوردن اندازه اي از خود کفائي و خود مختاري است . شايد وقتي برسد که اين تفاوت  بين مرگ و زندگي بشود . حال آنکه براي امروز اين قدمي است اساسي به سمت بدست گرفتن قدرت, در دو سو , بدر آوردنش از دست سرمايه داران و برگرداندنش به کومونيته هاي دموکراتيک جهاني که بهش تعلق دارد .

(30)مي بايستي شروع به کاشتن بخشي از غذاهاي خود بکنيم

اين فقط در چارچوب مبارزه براي قدرت رساندن به کومونيته هاي محلي و نابودي سرما يه داري مفهوم خواهد داشت . هدف باز بدست گرفتن حدي از خودکفائي و خود مختاري ست تا بلکه بتوان به ترک و در آوردن دل و روده و نابودي سيستم سودجويانه دست يافت . غير از اين صورت بدام آنها خواهيم افتاد . سرمايه داران ديگر نياز به جمعيت وسيع ميلياردي انسانها ندارند . براي آنها مهم نيست که ما دور و بر باغچه سبزيجاتمان مي پلکيم ,در کارگاهي که در گاراژ داريم و يا در اتاق ابزار کارمان سعي ميکنيم هر طوري شده احتياجات اوليه مان را تامين کنيم . آنها همين که کنترل تکنولو ژيهاي اصلي ,حاکميت و بازار کافي براي ادامه انباشت سرمايه را در دست داشته باشند, خوشحال خواهند بود و جهان را مي توانند کنترل کنند . آنها خوشحال خواهند بود که شاهد تلف شدن ميلياردها نفر از ما انسانها باشند .

در حقيقت دائما دارند راجع بهش صحبت ميکنند و با اشتياق چشم انتظارش هستند. پس تاکتيک " شروع به کاشتن بخشي از مايهتاج غذائي خود " از هيچگونه توهم رمانتيک راجع به "زمين مادري " و يا کارکردن با دستهايمان نشات نمي گيرد . بلکه ريشه در نياز واقعي براي بنيان گذاردن استقلال و نجات بشري مي باشد . جمعيت شهري امروز بطور غير قابل تصوري با اختلال در عرضه  غذائي آسيب پذير مي باشند . و براي يک لحظه فکر نکنيد که حاکمين و کمپانيها براي حفاظت از خويش و سيستمي که به آن وفا دارند جلوي حمل غذا را سد نکنند. در حقيقت , بوجود آوردن ( آغاليدن ) قحطي هاي ساختاري (مثلا در آفريقا-مترجم) به سطح همه گيري در جهان امروزي رسيده است . پس "کاشتن بخشي از غذاي خود" نه تنها براي محله هاي جهان اول , بلکه و بخصوص به کشورهاي جهان سوم که مجبور به واردات غذاهاي اوليه شان شده اند, در حالي که زمين هايشان را به زير کشت کالاهاي صادراتي (مثلا قهوه, نيشکر, گوشت گاو ) برده اند, صادق ميباشد (اين سياست تحميل شده از طرف نهادهاي بين المللي پول و بانک جهاني ميباشد-مترجم ).

ادامه دارد: پيمان پايدار

 آنارشيسم: کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري, قسمت دهم
و اينک ادامه اين بخش از کتاب رفيق عزيزم ,جيمز هرود James Herod
پيمان پايدار

****************************
راههاي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري
Ways to begin Gutting Capitalism

(36)زبان خود را بازيابيم / بازستانيم
ما مدتهاست که زبان خلاق و آزاد خويش را صحبت نميکنيم . ما زبان حاکمانمان و مزدورانشان را صحبت ميکنيم . تعجبي نيست, با توجه به اينکه زير بمباران مدارس و رسانه هاي جمعي بوده ايم .در ضمن ما واقعا با همديگر هم زياد صحبت نميکنيم, که البته تنها راهي است که زبان ميتواند خلق شود . به جايش ما به آنها گوش مي دهيم . ما با گوشي بر روي سرهامان قدم مي زنيم . ما به معلمان گوش مي دهيم, بعضي اوقات براي بيست سال . ما به اخبار گوش ميدهيم, به برنامه هاي بحث و گفتگوي تلويزيون ,به هواشناسي ,به هزاران تبليغات, به گزارشات بورس, حتي با وجود اينکه هيچکدام از ما سهام نداريم (و اونائي که دارند, زياد نيست). ما به رئيس جمهور گوش مي دهيم. ما به رئيس هايمان, به وزرا, به دکتر و روانشناس, گوش ميدهيم . بعضي ها حتي خوابشان نمي برد مگر اينکه راديو و يا تلويزيون روشن باشد . راديو در همه ماشين ها هست . در محل کار, در هر آشپزخانه . ميليونها انسان صبح ها با راديوي ساعتي بلند ميشوند . راديو در سواحل و در کمپ ها موجود است . ما به سيستم راه و ترابري (م.ب.ت.آ در ماساچوست) پشت بلندگوهايشان در هر ايستگاه قطار گوش ميدهيم که به ما مي گويند در آنطرف / وراي خطهاي زرد نرويد, سيگار نکشيد و آشغال نريزيد, خبرچيني از خرابکارها بکنيم و اينکه روز خوبي داشته باشيم , بدون اخم و اعتراض از يک مسافر . ما مرتبا به زباني که ساخت خودمان نيست در حال گوش فرا دادن هستيم . 

ما حتي به آنها اجازه مي دهيم که زبانشان را راست توي مغز کودکانمان, قبل از اينکه آنها حرف بزنند, فرو کنند . زباني است پر از حسن تعبير ( نيک واژه*) دو پهلو, مغلطه ,عاميانه و مغشوش گرانه . زباني بس زشت مي باشد . در مقايسه با فقط صد سال پيش زبان ما در حال حاضر تحليل رفته, آلوده و فاسد گرديده توام با ضعيف شدن عظيم قدرت گويا گرانه . ما نمي توانيم با استفاده از اين زبان راحت بينديشيم . هر چند به نظر عجيب مي آيد اگر بگوييم که کلمات چيزهاي خيلي مشخص (کنکرت) هستند, و ما مي توانيم به آنها توجه نشان دهيم . ما لزومي ندارد که بگوييم "جامعه صنعتي " به جاي سرمايه داري, فقط يک مثال زده باشيم . کتابهايي در مورد دو پهلو گويي (مغلطه) توسط مخالف گرايان در حال نوشته شدن است . ما مي بايستي مطالعه شان کنيم . ما همچنين ميبايستي لغات را که از اولين قربانيان سرمايه داري در قرون 16, 17, 18م ميلادي بوده اند هر کجا که ميتوانيم پيدا کنيم, مطالعه کنيم. آنها ديد واضح تري از صدماتي که بهشان مي خورد داشتند .حتي در قرن نوزدهم زبان مخالفان خيلي غني و قوي بود . به طور مثال اگر ميخواهيد ببينيد که چقدر زبان ما حقير گشته, آن را پس از مطالعه سخنراني هاي 'ويليام موريس'(+) يا ولتر ده  کلير'( *+) مقايسه کنيد' .

(37) قابليت دفاع از خود را بازيابيم.

هيچگاه در تاريخ گذشته مردمي اين چنين بي چون و چرا تمام عيار در مقابل ستمگرانشان بي دفاع نگشته آنطور که طبقه کارگر جهان سرمايه داري گرديده, طبقه اي که شامل اکثريت قريب به اتفاق مردم مي باشد . ما صاحب هيچگونه ابزاري نيستيم و نميتوانيم نيازهاي زندگيمان را تامين کنيم, نه حتي لباس و پناهگاهي . ما داراي زمين نيستيم و نميتوانيم غذاي مورد نيازمان را تهيه کنيم. ما صاحب هيچگونه سلاحي نيستيم و از خود در مقابل حملات نميتوانيم دفاع کنيم . کومونيته هايمان و خانواده هايمان تيکه پاره شده اند . ما کنترل چيزهايي که به فرزندانمان تعليم و آموزش مي دهند نداريم . زبانمان ديگر متعلق به ما نيست .ما ديگر موسيقي خويش را نميتوانيم بسازيم . هر هفته پولهايمان را به طبقه حاکم تحويل ميدهيم که برايمان نگهداري کنند(در بانکها) . ما  کاملا تحت فرمان و اراده حاکمانمان هستيم (و تازه فکر ميکنيم که آزاديم !) . حتي شخصيت هايما ن عوض شده و تضعيف گرديده . مدتهاست که آن استقلال و مقاومت دو آتيشه که توسط دهقانان و افراد بومي سراسر جهان در مقابل تهاجمات اوليه سرمايه داران از خود نشان مي دادند از ما رخت بربسته است . ما در حال حاضر نوعي مردم سر به راه هستيم, آنقدر فرمان بردار که حتي آگاه نيستيم که ما را سر به راه کرده اند . ما مردمي مرعوب شده, مغلوب شده پاسيو و کنترل گشته, خوددار, تسليم و اداره شده هستيم .

حال آنکه ما کاملا فرمانبردار نيستيم و اين نکته قوت و تنها اميد ماست (يا نااميدي, اگر آنها تنها نياز به اين داشته باشند که عمدتا فرمانبردارمان کنند) . اينکه آنها تا کنون شکست خورده اند حتي با تمام قدرتهايشان , مدارس , قدرت نظامي و رسانه اي جمعي نتوانسته اند کاملا ما را سر براه کنند, گوياي اينست که آنها هرگز نمي توانند کاملا ما را سر به راه گردانند (مگر اينکه اصل و نهاد - ژن- ما را عوض کنند که من مطمئن هستم 24 ساعته دارند روش کار ميکنند ). اين گوياي آنست که ما ميتوانيم پيروز شويم, که ما قوي تر هستيم .

اين دقيقا واضح است که قابليت دفاع از خود را بازيافتن به معني ساده تلنبار کردن اسلحه يوزي نميباشد. در حقيقت اصلا مسئله ساده اي نيست .عملا به مانند باز يافتن قابليت زندگي مستقلانه (خود مختارانه) ميباشد .معهذا , خيلي چيزها هست که ما في مابين ميتوانيم انجام دهيم .بطور مثال , ميتوانيم دو چشمي پليس ها را بپائيم .هر وقت معرکه اي پيش آمد و پليس داخل شد,ميبايستي دورشون حلقه بزنيم و مشاهده گر باشيم . اين خود به يک عمل ترمزي عليه خشونت گرائي پليس تبديل ميگردد و در ضمن ميتوانيم شاهداني باشيم بر هر آنچه که رخ ميدهد . متاسفانه , مسائل در حال حاضر در جهت مخالف سير ميکنند . کلي از  مردم محل , تحت نظارت مستقيم پليس منطقه خودشون, مواظبند که جرمي در محله شون رخ ندهد . بزباني ديگر, مردم خودشون رو به پليس تبديل کرده اند, به اسم مقابله با جرم و جنايت, جاسوسي همسايه هاشونو ميکنند . اگر روند بهمين گونه پيش بره, ديري نخواهد پائيد مثل روسيه بشه, اعضاي يه خانواده جاسوسي اعضاي ديگه خانواده را براي سازمان مخفي دولتي انجام دهند . مردم توجه شون از جنايات مرتکب شده توسط دولت , کمپانيها, و پليس سلب شده و فقط تهديدي که لات و لوت ها واسه محله شون هست رو ميبينند .

فمينيست ها راه صحيحي رو پيش گرفته بودند وقتي در اواخر دهه 1960 رو به کلاس هاي کاراته کرده بودند. آنها گفتند که از ناتواني و آسيب پذيري/ درماندگي خسته شده اند .پس به فراگيري شيوه هاي دفاع از خود پرداختند. ما نه تنها ميبايستي علاقمندي به دفاع از خود را زنده گردانيم, بلکه ميبايد به گسترش آن نيز همت کنيم . ميبايستي به سطح کومونيته کشاندش ونميبايست صرفا درحدود پراتيک انفرادي بماند . از آنجائي که ما هيچگاه نخواهيم توانست تانک, هليکوپتر, ماشين پليس, گاز اشک آور, و....بخريم( نه اينکه تازه حتي بخواهيم که داشته باشيم), ما ميبايستي به اختراع سلاحهاي اجتماعي براي مقاومت و مقابله با آنها و دفاع از خويش کوشش نمائيم  .     

************************************
پايان فصل هفت
تيتر فصل هشت : نظرات عمومي بر سر استراتژي

ادامه دارد... : پيمان پايدار

 آنارشيسم:کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري ,قسمت يازدهم
و اينک ادامه کتاب رفيق عزيزم ,جيمز هرود
James Herod
فصل هشتم
پيمان پايدار

*********************************

نظراتي کلي در باب استراتژي
General Comments on the Strategy

شايد لزوم اين باشد که توضيحاتي کلي راجع به استراتژيهاي مطرح شده در بالا داده شود. لطفا توجه کنيد که تمامي شان چيزهايي هستند که مي توانند بلافاصله توسط افراد يا گروههاي کوچک شروع شود .آنها ما را ملزم به ساختن سازمانهاي وسيع کشوري نمي کند(چه برسد به سازمانهاي بين المللي, چيزي که با توجه به جهاني شدن سرمايه اغلب فراخوانده مي شود.)آنها نياز به منابع وسيع رزمندگان چريک, و يا شهامت بي حد و حصر ندارند . آنها ما را ملزم به ترک زندگي مان براي هدفي و يا نفي لذت هاي زندگي نميکند.بر عکس ,آنها ما را ملزم به شروع خلق کردن زندگي کيفتا لذت بخش ميکنند.
آنها ما را ملزم به داشتن ذکاوت زياد,  با مطالعات وسيع, يا خيلي تحصيل کرده بودن نمي کند . ما را ملزم به داشتن خط فکر حزبي و يا داشتن آگاهي صحيح نمي کند . آنها ما را ملزم به صرف کردن زندگي مان براي ساختن سازمانهاي بوروکراتيک به مانند اتحاديه احزاب نمي کند .آنها از ما نمي خواهند که در خواست رسيدگي (دادخواست) از دولت بکنيم. آنها ما را ملزم براي کار کردن در راستاي تعويض وضع قانون نمي کند(در حقيقت, يک برآورد نظري خوب اينست که اگر استراتژي اي ملزم به تغيير در قانون دارد ولش کنيم).

شما همچنين شايد توجه کرده باشيد که خيلي از مسائل مطرح شده در بالا طوري طرح ريزي شده اند که از کنترل چگونه انديشيدن ما توسط طبقه حاکم جلوگيري کند .اين در خيلي از زمينه ها خط اول جنگ ميباشد. ديگر هيچگونه شرايط تاريخي موجود نيست ,و براي مدت زيادي هم نبوده,که براي ساختن جهاني (اجتماعي) نو جلوگير ما باشد. براي مثال آنها قادر شده اند عملا تمامي معرفت هاي قبلي مبارزات ضد سرمايه داري را محو کنند . به جايش آنها مغزهايمان را با ورزش ورسانه هاي پيش پا افتاده پر کرده اند . يک اولويت مهم جنبش مخالفين همانا ميبايستي ضديت و بي اثر گرداندن اين سلاح ها باشد, تا بلکه بتوانيم مجددا براي خود انديشيدن را فراگيريم .

چند تا از ارقام بالا حرکاتي مقاومت آميز مي باشند, به طور مثال راي ندادن, تلويزيون تماشا نکردن, به دانشگاه نرفتن, رئيس نشدن, با پليس همکاري نکردن . هم لازم هست و هم مهم که به طرد- رد کردن ,نفي کردن و گسستن از يک سري فعاليت هاي کوچکي که از روابط سرمايه داري حمايت ميکنند اقدام نمود .عمدتا از طريق چنين حرکات مقاومت آميزي هست که ما ميتوانيم يک جنبش مخالف و آگاهي طلبانه را ايجاد کنيم .

خيلي از آن ارقام قصدشان تضعيف گرداندن و تخريب حکومت ها و کمپاني ها ميباشد . اولين و راحت ترين قدم در جهت تضعيف يک حکومت البته همان عقب کشيدن حمايت ها و اعلام داشتن مخالفت ها ميباشد . بعد از آن ميتوانيم شروع به پيدا کردن دهها شيوه کنکرت براي تخريبش بکنيم, منجمله تمامي ليست بالا . به طور مثال, ما ميتوانيم در خواست هايمان را از حکومت بيشتر و بيشتر بکنيم.هر چه باشد اين ثروت متعلق به ماست . ما ميتوانيم در خواست خيلي بيشتر از آنکه حکومت توان پرداختش را دارد بکنيم .اين سيستم شان را زير فشار ميگذارد و راههايي را در جهت برداشت حرکاتي در جاهاي ديگر براي ما باز ميکند .ما ميتوانيم از مجمع مقاومت پرداخت ماليات حمايت کنيم ,استراتژيي که برد زيادي نخواهد داشت زيرا تا موقعي که حکومت به اندازه کافي قوي باشد ميتواند به ما جريمه هايي سنگين ببندد و به زندان بياندازد . اما شايد پايه مقاومت مالياتي در سطح وسيعتري را براي بعدها بچيند . ما ميتوانيم از جنبش مقاومت در مقابل خدمت نظام اجباري حمايت کنيم . ما ميتوانيم با کمپاني هاي بزرگ مخالفت ورزيم. به هر پيکاري که عليه کمپاني ها مي شنويم به پيونديم . ما ميتوانيم سعي زيادي در نابودي اعتبارشان بکنيم, تمامي معافيت هاي مالياتي آنها را افشا کنيم, تمامي سوبسيد هاي دولتي را که ميگيرند افشا کنيم. نشان دهيم که آنها هيچگاه پولي بابت تميز کردن کثيف کاريهايي که در محيط زيست ايجاد ميکنند نميدهند, و نشان دهيم که چگونه آنها قانونگذاران را مي خرند. همين که از داشتن توهم اينکه حکومت از آن ماست مبرا شديم, خواهيم توانست در مورد ضعيف کردن و تخريب آن صدها فکر کنيم .

حال آنکه قلب استراتژي پيشنهادي انجمن آزاد در محله مان, محله کارمان و اهل خانه ميباشد, اينگونه هست که ميتوانيم شکست شان دهيم . شايد شما فکر کنيد که چنين انجمن هايي نخواهد توانست سرمايه داري را شکست دهد . اما شما اشتباه ميکنيد . قدرت عظيمي در انجمن نهفته است . سرمايه داران وحشت زده خواهند شد اگر کشور شروع کند به زير پوشش انجمنها رفتن, در هر محله و هر محل کار .طبيعتا , آنها وقتي وحشتشان خواهد گرفت که اين انجمن ها با عمل مستقيم چوب لاي چرخ سيستم گذاشته و قدرت و ثروت براي خود اختصاص دهند . اگر تنها کاري که ميکنيم فقط وراجي باشد, يا سالي يکبار به مهماني اهل محل,(در پارک محله مان -مترجم) و يا مهماني کريسمس در اداره مان( يک خانواده بزرگ و خوشحال) اکتفا ورزيم آنها نگران هيچ چيز نخواهند بود .

توده هاي برده شده جهان سرمايه داري شخصا بخاطر اينکه انجمنهاي سنتي مان نابود گرديده اند و شرايط رقت بار زيستي مان به افرادي منزوي يا به عنوان تک خانواده تقليل يافته بي آزار گشته اند, وقت آن رسيده که مجددا با همديگر رفت و آمد کنيم , اينبار نه به خاطر سنت بلکه ميدانيم که اين چيزي است که ميخواهيم . 

***********************
ادامه دارد....پيمان پايدار

 آنارشيسم:کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري, قسمت دوازدهم
اينک ادامه کتاب رفيق عزيزم ,جيمز هرود
James Herod
فصل نهم

راههاي پايان دادن به در آوردن دل و روده سرمايه داري
Ways to Finish Gutting Capitalism

 اينکه دوره کرديم قدمهايي را که ما حالا ميتوانيم برداريم براي شروع در آوردن دل و روده سرمايه داري, بما کمک ميکند تشخيص دهيم که چقدر قدمهاي آخرين جلو هستند, و بدون چند دهه فعاليت تدارکاتي در حال حاضر دست يابي به آن کاملا غير ممکن ميباشد . سرمايه داري ميبايستي به تمام معني (از سر تا پا) ضعيف شده باشد و در ورطه سقوط قبل از اينکه هر کدام از اين قدمهاي آخر بتوانند موفق شوند . در خواست قديمي صد ساله و انقلابيون که کارگران "ابزار توليد را به تصرف خود در آورند" بدين نحو کاملا غير واقعي  ديده ميشود . اين آخرين کاري ست که ميکنيم نه اولين . وقتي که در موقعيت انجام اينکار باشيم, پيروزي تضمين شده خواهد بود . وقتي که در شرايط انجام اينکار باشيم ما پيش از اين بطور روزمره در حال فعاليت درون سازمندي اجتماعي نوين بوده ايم; ما از پيش باز ساخت اجتماعي را به سرانجام رسانيده ايم .

بهر صورت چهار تا از آخرين راههاي در آوردن دل  و روده سرمايه داري بشرح زيرند:(1) تصرف زمين (2) تصرف کارخانه ها و اداره جات  (3) تصرف محيط  زيست مان (4) پرداخت نکردن ماليات ها

بدون ماليات ها حکومت ها ساقط ميشوند . حکومتي را تا آن حد ضعيف کردن که ديگر قادر به جمع آوري ماليات و يا دفاع از مالکيت خصوصي نباشد, اينست وظيفه ما . اگر ما در اين امر موفق شويم تصرف زمين و ابزار توليد و باز توليد بنظر نزولي (ضد اوج) خواهد آمد .

بعنوان آخرين علامت ما ميبايستي سمبل هاي عالي آرشيتکتي سرمايه داري را در هم بکوبيم . آنها را منفجر گردانيم. قلعه هايي چون بانکها, ساختمان گنبد کنگره و ساختمان خراش هاي زشت عظيم را ميبايستي يکي دو تا را بعنوان موزه نگه داريم, بعنوان يادآوري کابوس جهاني که دوره اي به هر ساعتي از زندگي مان هجوم مي آورد . مانهاتان را حفظ مي کنيم , اما خالي ش کرده, پلها و تونلهائي را که به آن ميروند را منفجر کرده, و آنرا غرق ميکنيم . بعد در آنطرف رودخانه ايستاده, و با نگاه کردن به آن وتعجب از اينکه زماني حتي طبقه حاکمي را تحمل کرديم که چنين چيزي را بسازد . اين آرامگاه مجللي خواهد بود از سياهترين عصر ما .

فصل دهم
گفتگويي بيشتر در مورد موضوعات مربوط به استراتژي پيشنهادي

(1)-انجمن هاي محله اي چه کاري ميتوانند انجام دهند؟

خيلي زياد همانطور که قبلا اشاره شد, صرف وجود اين انجمن ها- صرف اينکه  مردم دور هم جمع شده اند, ضربه اي بزرگ به سرمايه داري ميباشد زيرا با گردهمآيي مان غلبه کردن بر انزوا و فروپاشي ( تيکه تيکه شدن) شروع ميشود, چيزي که سرمايه داري به آن شديدا وابسته است . سرمايه داران از تمامي روابط انساني که بر مبناي تبادل کالائي و ساختار حمايت شده اش نباشد بيزارند( بطور مثال وابستگي هيرارشيک با حکومت, کمپاني ها, مدارس, بيمارستانها ,صاحبخانه ها).فقط شاهد حملات پي در پي بر ازدواج و روابط خانوادگي باشيد . خويشاوندي(1) بعنوان آخرين منبع عظيم روابط غير کالائي ميباشد . انجمن هاي محله اي ميتوانند هدايت کننده شروع جنگ عليه سرمايه داري گردند . راههاي فراواني براي انجام اينکار وجود دارد : همکاري نزديک با هر انجمن کارکنان در محله, تشويق اهل خانه ها به تشکيل تعاوني هاي مسکن ,تشويق ساکنان اهل محل به تشکيل کارگران صاحب کسب و کار, تاسيس بودجه اي تحت کنترل محله بعنوان منبعي براي انجام دادن يکسري کارها ,شروع مذاکرات و رسيدن به موافقت نامه هايي با ديگر محله ها, با پشتيباني و تشويق در انجام راههايي گوناگوني که براي در آوردن دل و روده سرمايه داري در بالا بر شمرده شده, تاسيس بودجه اي براي ساختن سالن گردهمآيي هايي در اسرع وقت, آماده گرديدن براي تبديل شدن به نشست هاي خانگي با تمام قدرت تصميم گيري براي خودگرداني, با بحث  در مورد روند راي گيري در درون نشست ها, با کسب مهارت در کار کردن به شيوه تعاوني و دموکراتيک ,با سازماندهي نظارت بر پليس ها, با سعي در امن گرداندن محله هايمان, با تشويق و سازماندهي قدم هايي براي هرچه خود کفايي در مصرف برق و مواد غذايي در محله مان , بازتوليد کومونيته,با بازگرداندن حس خودکفايي در راههاي مقتدر کوچک به جاي وابستگي به برنامه هاي دولتي, با سازماندهي مقاومت در مقابل نابودي محله مان توسط کمپاني ها, با باني گشتن رقص در محله مان ....فهرست ادامه دارد . 

(2)- انجمن هاي کارکنان چه کاري ميتوانند بکنند؟
خيلي کارها . همان طور که قبلا گفته شد, همين که مردم گردهمايي کنند خودش حائز اهميت و انقلابي ميباشد . انجمن هاي کارکنان از محل کارشان ميتوانند شروع به هدايت جنگ عليه سرمايه داري بکنند .آبها در اينجا گل آلوده تر است چرا که فعاليت مصيبت بار 150 ساله اتحاديه ها را پشت سر خود دارد . پس اول از همه نمي بايستي هيچگونه سازمان بوروکراتيک در خارج وجود داشته باشد, هيچگونه نماينده مزدبگير از اتحاديه ,هيچگونه حق ماهيانه, نه سالن اتحاديه و نه ميتينگي محرمانه  نيمه شبانه بين نمايندگان اتحاديه و مديران کمپاني . کارکنان براي محل ,زمان و حق گردهمايي در کار مبارزه خواهند کرد , و تا آن موقع ما در خانه هايمان و يا محلي ديگر گرد هم جمع خواهيم شد . يک قرآن صرف نمايندگان اتحاديه خرج نخواهد شد, همين طور نه براي اداره جات و ساختمان.دوما هيچگونه قراردادي (کنترات)در کار نخواهد بود . مبارزات ميبايستي بر مبناي روزمره هدايت گردد . بدون قول و قرار و معامله. ما ميخواهيم بيشتر دريافت کنيم و کمتر از خود مايه بگذاريم . اين لپ کلام ميباشد . هدف ما ميبايستي براي روزي باشد که بتوانيم کارگاه و کارخانه را به دست خويش بگيريم .خودمان بگردانيمش, پروژه خودگرداني را بنيان بگذاريم, و فروش بازوي کارمان را متوقف سازيم . اما اين هدف دراز مدت ميباشد . هدف بلافاصله مان کار کمتر و در خواست بيشتر ميباشد .اين مانعي جلوي درصد سود خواهد گذاشت, بروي انباشت سرمايه , و بلطبع بروي خود سرمايه داري .

براي ميليونها کارگاه که سي کارکن و يا کمتر دارند, يک گروه همگنان (2)تمامي کار را خواهد پوشاند .در کارگاه هاي بزرگتر ميبايستي چند تا, يا خيلي, از گروه همگان موجود باشد, شايد به پيروي از خطوط بخش هاي واحد مذکور. به طور مثال, در محل چاپخانه روزنامه, حدود چهل تا گروه همگنان جمع خواهند شد (به طور متوسط 25 نفر در هر گروه ). چاپچي ها چکاکان,[گراورکنان (3)] ,هنرمندان, ويرايشگران ,رانندگان کاميون, پستچي ها, حسابداران, عکاسان, حروف چين ها(صفحه پردازان) و منشي ها همگي در گروه همايي گروه همگان ادغام ميشوند .

تصور کنيد که چگونه مدير عاملان کمپاني به خود خواهند لرزيد وقتي متوجه شوند که تمامي نيروي کارشان خود را به طور مستقل در گروه هاي خود مختار سازماندهي کرده اند, که اين گروهها گرد هم جمع ميشوند, با هم در ارتباط هستند و با هم در مورد وقايع اتفاقيه در چاپخانه بحث ميکنند . به فر آوردن در خواست ها و ايجاد استراتژي ها دست ميزنند و طرح عملهايي مستقيم را ميريزند, و به گونه آشتي ناپذيري با مديريت خصومت دارند . تصور کنيد چگونه کل طبقه حاکم به شوک فرو خواهند رفت وقتي ببينند شهرها به تمامي توسط هزاران تا از چنين گروهها در هر کارخانه, اداره و مغازه پر است .

انجمن هاي کارکنان(کارگران)ميبايستي مجددا اين معرفت را به دست آورند که از ماها کلاهبرداري ميشود, که سرمايه داري سيستم دزدي است , و اين که چيزها ميتوانند اين جوري نباشند . آنها ميبايستي مجددا اين معرفت را کسب کنند که ما اين ثروت را بوجود آورده ايم و به ما تعلق دارد . آنها ميتوانند مهر تاييد به قدم هاي بر شمرده بالا براي در آوردن دل و روده سرمايه داري دست بزنند و از آنها به انواع مختلف حمايت کنند .آنها ميتوانند با برقراري رابطه با انجمن هاي محله اي نزديک محل کارشان به همکاري بپردازند . اين قدم اساسي است, هر چند سنتا سنديکاليست ها معتقد بوده اند که شورا هاي محل کار به تنهايي ميتوانند سرمايه داري را نابود کنند, من معتقدم مبارزات محل کار ميبايستي با تاسيس نشست هاي خانگي محله(4) (بدنه تصميم گيرنده )توام گردند .همگام با  انجمن هاي اهل خانه(5) ما با داشتن حمله سه جانبه ميتوانيم موفق باشيم .

لازم به گفتن نيست که به انجمن خود مختار کارکنان ما بطور وحشيانه حمله خواهد شد .تمام سعي شان را خواهند کرد که آنها را نابود گردانند و يا زير پايشان بنشينند تا به عضويت خود در آورند و خنثي يشان کنند . در اين مسئله هيچ شک و شبهه اي به خود راه ندهيد . اين طرح پيک نيک نيست که ما داريم ميريزيم . 
ادامه دارد.....: پيمان پايدار

************************************
(1)Kinship / (2)Peer groups / (3)Engravers / (4) Neighborhood home Assemblies
(5) Household Association

آنارشيسم: کماکان تنها تئوري انقلابي ضد سرمايه داري قسمت سيزدهم: فصل دهم
اينک ادامه کتاب رفيق عزيزم ,جيمز هرود
James Herod

گفتگويي بيشتر در مورد موضوعات مربوط به استراتژي پيشنهادي
(3)چه کاري انجمن هاي اهل خانه ميتوانند انجام دهند؟
در اينجا اهداف خيلي محدود ميباشد .اول از همه ما ميخواهيم سعي کنيم که هزينه اماکن مسکوني را کمتر کنيم و دوما چگونه زندگي کردن به شيوه تعاوني و اجتماعي را در گروههاي گسترده فرا گيريم . ما ميبايستي به خاطر داشته باشيم که چگونه ما را سر کيسه ميکنند .اول از همه سرمايه داران , به عنوان رفاه بخشي از ثروتي را که ما توليد ميکنيم به عنوان حقوق پرداخت نشده به تصاحب خود در مي آورند .(ارزش اضافي -م). بعد, سرمايه داران , به عنوان بوروکرات هاي حکومتي, بخش بزرگي از ثروتمان را تحت عنوان ماليات غصب ميکنند . در مرحله بعد سرمايه داران, به عنوان صاحبان خانه, بخشي ديگر را به عنوان اجاره خانه ميگيرند, دست آخر, سرمايه داران به عنوان بازرگانان, از وراي کنترل انحصاري, تازه بخش ديگري را با قيمت هاي گزاف بالا ميکشند . بعد از اين حملات وحشيانه مقدار کمي براي هر کس ميماند.
پس انجمن هاي اهل خانه بخش حياتي از جنگ ما براي نابودي سرمايه داري است . به دست گرفتن کنترل اماکن مسکوني به اندازه کنترل کارخانه هاي مرکزي نمي باشد, اما کماکان مهم و حياتي است . ما ميبايستي در جهت روزي حرکت کنيم که توان به دست گرفتن اين اماکن مسکوني را داشته باشيم .

بگذاريد تا آن جائي که به شرايط زيستي-اقامتي بر ميگردد مروري به کاري که به سرمان آورده اند بياندازيم . آنها زمين انبوه و محصور اقامتي دهقاني مان را در دهات و شهرهاي قرون وسطي اي نابود کردند .آنها در عوض ما را مجبور به زندگي در خانه هاي تک خانواده اي و يا آپارتمان کردند . بعد درون هر کدام از اين اقامتگاه هاي کوچک خانوادگي و يا فردي آنها يک بلند گو کارگزاري کردند تا بلکه کمپاني ها و دولت بتوانند مستقيما با ما صحبت کنند .(اما ما نمي توانيم با آنها حرف بزنيم) . در طول قرنها قدمهاي بيشتري برداشته شده تا به فراتر ضمانت شود که ما با همسايگانمان ارتباطي نداشته باشيم .(در حقيقت کل فرهنگ بورژوازي در اين جهت کار ميکند).بطور مثال, در شهرهاي کوچک قرن نوزدهم در آمريکا جلوي اقامت گاههاي کوچک خانوادگي ايواني بود, حياتي و پياده رويي . در خانه هاي حومه قرن بيستم همه اينها ناپديد شده اند .هيچکس در حوالي کوچه هايشان قدم نميزند و يا به همسايه اي سر بزند که در ايوانشان نشسته باشد . اين اقامتگاههاي تکي, علاوه بر نابودي ارتباط و گرد همايي نفع ديگري براي سرمايه داران بهمراه دارد و آن اينست که هر کدام از آنها بايد خانه هايشان را با کالا پرکنند . فروش ميليون ها دستگاه برشته گر(توستر), ميليونها يخچال, ماشين رختشوئي, گاز, دستگاه مخلوط کن, پنکه, تخت, لامپ ,ميز و صد البته راديو و تلويزيون و حالا دستگاه سي دي, ويدئو و کامپيوتر . اهل خانه اتميزه شده براي آنها خيلي منفعت داشته . انجمنهاي اهل خانه ما تهديد مستقيمي است براي اين ويژگي کليت سرمايه داري .

(4)چگونه مي توانيم چاره سازي وجود عدم توازن ثروت در بين مناطق مختلف گرديم ؟

کارکرد طبيعي سرمايه داري در طي پانصد سال گذشته موجب ايجاد مناطق فقير و مناطق ثروتمند گرديده ,بخصوص در سطح جهاني بين کشورهاي ثروتمند شمالي و فقير جنوبي, اما به همچنين درون کشورها ,بطور مثال بين شمال و جنوب ايتاليا . طرح و پيش نويس انجمن دموکراتيک مستقل محله اي من براي پاسخ ندادن به چاره سازي اين عدم توازن مورد انتقاد قرار گرفته است .هر محله ميبايستي از همانجائي که هست شروع کند, اول با متوقف کردن استخراج مداوم ثروت, و دوما با سعي کردن در باز ستادن بخشي از ثروت استخراج شده .منتقدين من خواهان پخش مجدد ثروت بگونه سريع و موثر(با زور) از مناطق ثروتمند به فقير ميباشد . اين فرض را بر موفقيت سوسيال دموکراسي و يا لنينيسم, بديگر سخن, يک حکومت قوي مرکزي در دست راديکالها با خروج سرمايه داران از صحنه قرار ميدهد .اين تا کنون اتفاق نيفتاده است . و دليلي هم وجود ندارد که معتقد باشيم هرگز رخ بدهد .پس اين اميدي که آنها به چاره سازي عدم توازن بگونه شديد و با زور دارند غير واقعي است .حال آنکه انجمن توده اي آزاد بدون شک ميتواند قدم هاي محکمي براي هم طراز کردن بردارد . و اعضاي فقير خود را به سطح بالا بکشد .

(5)منطقه گرايي(الف) در مقابل( رستگار باوري) جهان گرايي

چند سال پيش من اين پيش نويس را در سر کلاس دوستي در دانشگاه ماساچوست( بوستون) ارائه دادم. دانشجويان سياه پوست حاضر بلافاصله با ايده کنترل کومونيته مخالفت کردند,حرفشان اين بود که نميخواستند زير چرخ اکثريت متعصب و نژاد پرست در شهر کوچکي باشند . من حدس ميزنم که آنها در ذهنشان نقشي که حکومت فدرال در پياده کردن حقوق مدني در جنوب ايفا کرد, بوده است .(منظور در اواخر دهه سالهاي شصت قرن بيستم که سفيد پوستان حاضر نبودند بچه هايشان با سياه پوستان در يک کلاس باشند و بالنتيجه حکومت فدرال ايالت ها را مجبور کرد که بچه هاي سياه پوست را اجبارا با حمل و نقل عمومي به مناطق سفيد پوست ها ببرند-مترجم). اما فقط يک دقيقه فکر کنيد. حکومتهاي مرکزي همچنين کمتر از حکومتهاي محلي نژاد پرست نخواهند بود .در حقيقت اين دانشجويان در مورد مقدار حفاظتي که از حکومت دريافت کردند, به شکل فجيعي کژداوري ميکردند . بيشتر از هر چيز حکومت هاي سرمايه دار خالقان اصلي و پاسداران نژاد پرستي هستند .

اما در اينجا مسئله بزرگتري خوابيده . چه حقي نخبگان ملي دارند که ارزش و عقايدشان را بر کومونيته محلي تحميل کنند؟ چه حقي مردم غير مذهبي دارند که عقايدشان را بر مردم مذهبي تحميل کنند ؟چه حقي مسيحيان بنيادگرا دارند که عقايدشان را بر ديگران تحميل کنند؟ چه حقي ساندنيست ها (حکومت سالهاي دهه 80 قرن پيش در نيکاراگوئه) دارند که فرهنگشان را به سرخپوستان ميسکيتوس (ب) تحميل کنند ؟ مطرح کردن اين سئوالها به معني دادن جوابشان نيز ميباشد . هيچکس حق ندارد که شيوه زندگي خود را بر ديگري تحميل کند, آزادي به معني حق زندگي کردن, عمل کردن ,حرف زدن, اعتقاد داشتن, و گرد همايي کردن ما ميباشد . اين بحث بين منطقي گرايي و جهاني شهري, يا جهاني گرايي در مقابل خصوصيت گرايي(ج), نادرست ميباشد . صعود کردنش (مطرح شدنش) فقط به خاطر اين است که ما حداقل براي چهارهزار سال در جوامع هرمي (هيرارشيک)از بالا به پائين , که طبقات حاکم معمولا وانمود کرده اند که براي همه حرف ميزنند, زندگي کرده ايم . طبقه بورژوازي بالاخص اصرار داشته که ديدگاهش جهاني است, زمان نميشناسد و براي همه صادق هست . اگر, به جاي جوامع طبقاتي در تمام اين مدت ما در جهاني ساخته شده از کومونيته هاي انجمن دموکراتيک مستقل مي زيستيم, مسئله اي که به آن نام جهاني داده ميشود وجود نمي داشت . فقط آن ارزش ها و عقايدي وجود ميداشت که توسط  کومونيته هايي کوچک و بزرگي از آن پيروي ميشد. نمي بايستي بگذاريم بحث هاي انتزاعي اي شبيه به اين ما را از در آوردن دل و روده سرمايه داري و آزاد گشتن باز دارد .ما قادر خواهيم بود که مسئله اخلاقي فيمابين و روابطمان را تک به تک همين که به آن رسيديم حل کنيم .

ادامه دارد...... پيمان پايدار
*************************************
(الف)Provincialism verses Universalism  / (ب) Miskitus / (ج) Particularism


 کار نيکو کردن از پر کردن است:
بازنگري به ترجمه اضافات بر کتاب آزاد شدن

ديروز عصر, پس از نوشتن متن قبل از شروع ترجمه اضافات کتاب رفيق  همرزممان جيمز هرود چندين بار به فصول هفت و ده نگاهي دقيق انداختم . بعد دير وقت با سري سنگين سر به بالين گذاشته و با خوابهائي عجغ وجغي شب را به صبح رساندم . بعد از خوردن قهوه ام تصميمي گرفتم که مطمئنا شما خوانندگان گرامي, بخصوص رفيق روزاي دلبندمان , خرسند خواهيد شد!! موضوع از اينقراره:
از آنجائي که واژگان مورد استفاده رفيق هرود, براي درک کافي از پروژه 'آزاد شدن' و چگونگي استفاده از ابزارهاي رهائيبخش و ساختن جامعه نوين در دل همين جامعه کثيف سرمايه داري, در فصل اول آمده و اگر رفقا و دوستان خواننده اين اضافات متن جزوه اوليه را نخوانده و يا دسترسي به آن نداشته باشند, درک اين مطالب تا حدي گيج کننده و شايد ابهاماتي را بهمراه داشته باشد. لذا واجب ديدم که کل دو فصل را از لام تا کام , بخوان تمامش, را ترجمه کنم . چرا که اين دو فصل از اساسي ترين بخش کتاب ميباشند. ناگفته پيداست : خوانندگاني که جزوه اوليه را نخوانده اند قطعا با خواندن اين دوفصل بيشتر ترغيب خواهند شد که کل کتاب را خوانده و خود به اهميت تاريخي آن بعنوان استراتژي رهائيبخش (آنارشيسم) از دريچه اين مانيفست ,که لزوما به معني مو به مو پياده کردنش در همه کشورها - با توجه به خصوصيات متفاوت تاريخي اجتماعي - نميباشد بلکه طرح چارچوبي کلي بعنوان راهنما, پي ببرند. باشد, که پس از تمام شدن ترجمه کتاب و ارائه آن, در وهله اول بگونه پي دي اف , و در نهايت چاپ کتبي آن , در ميان رفقاي چپ پارسي زبان, به بحثي صادقانه و بدور از غرض ورزي و تنگ نظري به مقوله 'آزاد شدن' و  نکات بغايت ارزنده و داهيانه مطرح شده در اين کتاب دامن بزنيم . باميد آنروز
زنده باد آزادي- زنده باد آنارشي
پيمان پايدار  

 آزاد شدن: ساختن انجمنهاي دموکراتيک خود مختار/اوتونوم محله ها
 نوشته رفيق : جيمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic
Autonomous Neighborhoods
James Herod
اين کتاب را بزبان انگليسي ميتوانيد در سايت ذيل بخوانيد
http://www.jamesherod.info
*********************
ترجمه از : پيمان پايدار
==========================

Table of Contentsفهرست مندرجات
Acknowledgmentsتشکر و قدرداني
A Note on Terminologyنکاتي در مورد اصطلاحات
Introductionمقدمه
1. An Awareness of How We Do Not Want to Live
آگاهي از آنگونه که نمي خواهيم زندگي کنيم
2.Notion of How We Might Want to Live
مفهومي از آنگونه که شايد خواهان زيستن باشيم
  3. Basic Agreements of the Association
موافقتنامه عمومي انجمن
4.Obstacles
موانع
 5.Strategies That Have Failed
استراتژيهائي که شکست خورده اند
6.The Strategy Described Abstractly
 توصيف انتزاعي استراتژي
7.Ways to Begin Gutting Capitalism
شيوه هاي آغاز در آوردن دل و روده سرمايه داري
8.General Comments on the Strategy
نظرات عمومي پيرامون استراتژي
9.Ways to Finish Gutting Capitalism
شيوه هاي پايان دادن به در آوردن دل و روده سرمايه داري
10.Further Discussion of Topics Relevant to the Proposed Strstegy
بحثي بيشتر پيرامون موضوعات مرتبط به استراتژي پيشنهادي
11.Some Comments on the Literature
 برخي  نظرات پيرامون متون موجود
 Postscript-March 2007
پسگفتار- مارس 2007
Appendix : Draft General Agreement for an Association
of Democratic Autonomous Neighborhoods
پيوست: پيش نويس موافقتنامه عمومي براي انجمن دموکراتيک خود مختار محله ها
 Recommented Reading
کتب توصيه شده

======================

قسمت اول از فصل هفتم
Ways to Begin Gutting Capitalism

شيوه هاي آغاز در آوردن دل و روده سرمايه داري

 براي خواندن فصلهاي قبلي به "نه سخد عام" به سالهاي 2012-2011 رجوع کنيد
*************************************
Form a Neighborhood Association

 به تشکيل انجمن محله اقدام ورزيد
با برخي از همسايه هايتان دور هم جمع شده و يک انجمن محله(محلي) درست کنيد.

 به جلسات منظم دست بزنيد. اين چيزيست که همين حالا(در حال حاضر) نيز ميتوان انجام داد. تنها دو نفر لازم هست براي تشکيل جلسه. اين جلسات اساس بعدي خواهند شد براي تشکيل مجامع  محلي(محله اي). اين ,همراه با انجمن کارمندان و انجمنهاي خانگي(پائين را ببينيد)مهمترين سه چيزي(ارکاني-م) هستند که هر کس ميتواند انجام دهد. در ابتدا ممکن است  بنظر برسد بي معنيست, چرا که اين انجمنها نه قدرتي دارند و نه پولي . اما آنها شروع به جذب انرژي خواهند کرد, و نقاط کانوني براي انحراف مسير قدرت و ثروت از سرمايه داري و همچنين قرار دادن دو باره آنها به جوامعي(کومونيته هائي-م ) که در اصل از آنها به سرقت رفته بوده است. (همچنين نگاه کنيد به " انجمنهاي محلي چه ميتوانند بکنند" در فصل 10)

 آزاد شدن: ساختن انجمنهاي دموکراتيک خود مختار/اوتونوم محله ها
 نوشته رفيق : جيمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic
Autonomous Neighborhoods
James Herod
اين کتاب را بزبان انگليسي ميتوانيد در سايت ذيل بخوانيد
http://www.jamesherod.info
*********************
ترجمه از : پيمان پايدار
==========================

قسمت دوم از فصل هفتم

Ways to Begin Gutting Capitalism
From an Employees' Association

انجمن کارکنان/کارمندان را بر پا سازيم

با برخي از همکاران در محل اشتغال خود جمع شده و انجمن کارکنان را ايجاد کنيد. اتحاديه ها را دور بزنيد. شما بايد براي اين جلسات از وقت خود مايه بگذاريد. جلساتي منظم برگزار کنيد. اين هم همين حالا مي تواند توسط هر فرد شاغل انجام شود. اين جلسات بعدها اساسي براي تشکيل محافل دوستان/همفکران پروژه هاي خودگردان1 (و بخشي پايه اي براي فرار از کار بردگي مزدي) خواهند شد.

ممکن است چند تا از اين گروه ها در يک کارگاه وجود داشته باشند. تنها از طريق اينگونه انجمنهاي رو در رو است که يک فرهنگ خود مختار/اوتونوم مخالفين ميتواند بار ديگر شکل بگيرد.
 حتي اگر شما تنها با نيم دوجين از افراد شروع کنيد، خبر ميپيچد که جلسه اي هست که در آن مشکلات  محل کار در حال بحث و گفتگوست . اين به کانون آگاهي تبديل خواهد شد که مخالف فرهنگ کمپانيهاي بزرگ (کارتلي-م) است. بدون ضديت با فرهنگ غالب2 (آگاهي رساني انقلابي-م), هيچ امکاني از مخالفين/اپوزيسيون موثر وجود نخواهد داشت.(همچنين در فصل 10 ببينيد "انجمنهاي کارکنان چه ميتوانند بکنند؟"). تاکيدها از منست.

(1)Peer circle of self-managed projects
(2)Counterconsiousness



پیمان پایدار
دانلود اولین شماره های یک نشریه آنارشیستی- نه خدر(نه خدا ,نه دولت و نه رهبر)

4 شماره از نشریه دو زبانه (فارسی-انگلیسی) "نه خدر" (نه خدا ,نه دولت و نه رهبر) را, که پیمان پایدار در سالهای 2001 - 2005 درآمریکا در آورده است, به پی.دی.اف تبدیل شد و با پیاده کردنش(دانلود) از طریق لینکهای زیر قابل دریافت است.
نه خدر(نه خدا ,نه دولت و نه رهبر) شماره1 - 16 ام ب
دانلود از لینک زیر
نه خدر(نه خدا ,نه دولت و نه رهبر) شماره2- 19 ام ب
دانلود از لینک زیر
فایل کوچکتر شماره 2 جهت ارسال با ایمیل
14mb
نه خدر(نه خدا ,نه دولت و نه رهبر) شماره3- فسمت اول
16mb صفحه اول تا 58

نه خدر(نه خدا ,نه دولت و نه رهبر) شماره3- فسمت دوم
12mb  صفحه 59 تا آخر
لینک دانلود قسمت1 نشریه 4 نه خدر
 35MB
لینک دانلود قسمت2 نشریه 4  نه خدر
50MB
از آنجا که کیفیت چاپ بخش 2 "نه خدار"  شماره 4 پایین است، لینک مصاحبه رفیق پیمان پایدار را به زبان اسپانیولی، آلمانی و انگلیسی در زیر رسانه ای میکنیم.

مصاحبه با یک آنارشیست ایرانی.

پیش بسوی تشکیل انجمنهای دموکراتیک مستقل محله ای در درون همین جامعه سرمایه داری و بموازات آن
 بدیگر سخن ساختن آنارشیسم در زندگی روزمره مان
 زنده باد آزادی بی قید و شرط
پیمان پایدار
برای خواندن فهرست هر مجله و اطلاعات بیشتر
اینجا را کلیک کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: