۰۸ تیر، ۱۳۹۸

به گُه کشیدنِ بنیاد پژوهشهای زنان امسال، بامدیریت شهلا شفیق/ سخنرانی حمید نوذری


میزگرد:مکثی بر سی سال کار جمعی 
  به گردانندگی شهلا شفیق (فرانسه)و شرکت جمیله داودی (امریکا)، حمید نوذری (المان)، صدیقه فخرابادی (امریکا)، میهن روستا (المان)، ناهید نصرت (المان)
عکس شهلا شفیق در پالتو پوست
رزا: بعد از سال پیش که باند شادی امین گند زد به بنیاد، حدس زدم که جایگاه شهلا شفیق بالا خواهد رفت. اما اینکه یکدفعه رئیسش هم بکنند، حدس نمی زدم!

شاید زنان ایران فکر کنند که این زن در فیمنیسم انقلاب کرده، و کُلی جایزه هم گرفته؟! پس لازم است کمی از دستمال کشی ایشان نوشت که البته هیچ پخی هم نیست. اغلب این مدال ها (لژیونی) یا لاله ی طلائیِ از بنیاد تیفوس برای شادی صدر و بقیه ی جوایزِ اینطرف آب، به زنانِ دستمال کِشِ سیستمی تعلق می گیرند و مخصوص به آنهایی که به پاسِ خیانت به زنان، از طرف مردانِ احزاب و نماینده مجلس، مردان پول و سیاست، شناسایی شده اند.
برای این زنان، مرد بخصوص اروپایی اش، همان خدای آسمانی است و هنرِ زنِ شرقی، خوش رقصی/نویسی و به عرشِ اعلا بردن آنها، تا تغاری بشکند و ماستی بریزد!
همانوقتها که در مرگِ شوی اروپاییِ قدسی در فرانکفورت نوشت، این شهلا خانوم حسابی از چشمم افتاد و می شد حدس زد که او هم مثل دوستانش بزودی پله های ترفیع در سیستم را، دو پله یکی بالا برود.
 متنِ زیر را شهلا شفیق سالها پیش در وصفِ لوتس (مرد آلمانی-شوهر مرحومِ قدسی) نوشته. اصل مقاله اش اینجا
 لوتس واقعی اما کی بود؟ لوتس که قبل از ازدواج با قدسی، سه بار هم ازدواج کرده و و طلاق گرفته/ داده بود و بچه هایی هم داشت، می گفتند که زمان ازدواجش با این قدسی (دوست صمیمی شهلا شفیق)، یک الکلی تمام عیار بود. شوهر آلمانی قدسی (لوتس) وقتی دید که دیگر پیشِ زن های هم حزبی اش جائی ندارد، پس برای چهارمین بار زنِ ایرانی گرفت. تحلیلِ شهلا شفیق اما این بود که لوتس (شوهر آلمانی دوستِ شهلا)، "با چنان شوری جان در گرو آفرینش نیکی و زیبایی و عشق نهاده بود."

 در شهر زن ها اما می گفتند که لوتس چندین بار قبل از تسلیمِ جان به "جان آفرین"!  ترک اعتیاد کرده و حتی یکی دوبار هم، از همسر ایرانیش، غیر رسمی جدا شده بودند ولی زنِ ایرانی از داشتن یک "مرد آلمانی چنان در شعف بود که "لوتس" گفتن از زبانش نمی افتاد."

شهلا شفیق که مینویسد." چند باری که مرا (لوتس) به گردش در شهر برده بود، در سراسر راه، سلام‌ها و کلام‌های محبت‌آمیز رهگذران بدرقه‌مان کرده بود. می‌دیدم که مردم شهرش او را دوست می‌دارند و او به جان، برای آن‌ها کار می‌کند. "

گویا شهلا شفیق فکر کرده بود که خیابانِ برگر، شهر است!

نه خیر خانم، آنجا بازارِ شهر بود و پاتوق "لوتس". دست فروشانی که اجازه ی فروشِ اجناسشان را می خواستند برای دکه و بساط زدن، باید به شهرداری مراجعه می کردند و لوتس هم مسئول و در شهرداری بود. پس ملت هم مجبور بودند که به شهرداری چی ها گردن کج کنند.

شهلا شفیق می نویسد: "آیا هرگز با کسی ملاقات کرده‌اید که مسئولیت‌های سنگینی بر دوش داشته باشد و سخت کار کند، و در همان حال وقتی به خانه‌اش وارد می‌شوید، انگار هیچ کار دیگری ندارد جز آماده کردن فنجانی قهوه برای شما؟"

همان سالها منتقد گفت:  خانم شما کدام جامعه "کار" هستید که اینطور می نویسید؟ مگر در حزب سبزها که حزب بیسوادها ست، نشستن و مسئولِ کنترل مترو و اتوبوس بودن چقدر شاق است که شما آنرا برای خواننده " مسئولیتِ سنگین" جلوه میدهید؟

لوتس یک دیپلم دبیرستانی هم نداشت و فروشنده و مُبلغ مواد شوینده برای فروشگاه کشورهای دبی وامارات بود. صابون، مواد ظرفشوئی، زمین شور و این چیزها. خوب نمی شناختی اش قبلن گوگل می کردی! یا یک نگاهی به روزنامه های آلمانی می انداختی قبل از قلم فرسایی! .

شهلا شفیق در وصف لوتس می نویسد: " در همان نخستین دیدار شگفتی‌ام را برانگیخت. با انسانی روبرو بودم که شخصیت‌های نیک قصه‌های مادر بزرگم را به یادم می‌آورد. از آن‌ها که نقل خوبی‌شان بناست گواهی باشد بر توانایی انسان به پیروز گردانیدن خیر بر شرّ، در وجود خویش و در جهان"

رزا: همانوقت ها فکر کردم که شهلا حتمن از ژنتیکِ دیدنِِ "مردان در ماه" باید باشد و احتمالن آسمانی دیدنِ مردان بقولی، در خونش است!

شهلا شفیق می نویسد: " قامت بلندش از دردِ پا اندکی خم بود"

زن ها همانوقت ها از خنده ریسه می رفتند به شهلا که:

خانم شفیق سرطان پروستات را چرا "پا درد" مینویسی؟ چه چامعه شناسی هستید که بجای رفع خجالت و تابوی پروستات و پستان، بیماری "دردِ پا" می نویسید؟

شاید هم قدسی بهت نگفته تا شما فکر کنین توی رختخوابش هر شب آتش بازی ژانویه است. پا درد کجا بود؟ پروستات لوتس از چهل سالگی شروع شده بودیعنی همان سالی که ازدواج کرد!.
شاید شما فکر کنید که تنها این، یک نوشته و بزرگداشت برای مردان از طرف شهلا شفیق قلمی شده است. با یک جستجوی ساده اما متوجه خواهید شد که از این انشاها را ایشان زیاد در وصف مردان نوشته و بیرون داده اند.

متاسفانه اغلب زنانِ سازمانی و چپ (موردِ شهلا شفیق_ پیکار) بازیگرِ بازی های سیستم شده اند. هم از توبره ی چپ می خورند و هم از آبخورِ سیستم. هم پشتِ تریبون رادیو همبستگی و هم مدیریتِ بنگاهِ علاء دین هم محبوبِ مردانِ پول و سیاست و هم مدیریتِ پژوهشِ زنان!
 چندی پیش که داشتم به دوستی می‌گفتم، چرا شهلا شفیق و پیران آزاد در رادیوی چاه کارگر، هم صحبتند. گفت: مگه نمی دونی که پیکاری بوده و نظر پرداز چپ!

به نظرم اغلبِ این‌ها اگر در سیستم رژیم اسلامی حل نشدند، مثل توده ای/اکثریتی ها، اما خوب در سرمایه داری خیس خورده اند. داشتم فکر می‌کردم که برای آقای محیط زیست-پیران آزاد، فرقی ندارد یک زنِ پالتو پوست به تن، تا زمانی که طرفش زن باشد و رفیق باشد. گور پدرِ این خرس های قطبی هم شده! این هم از مبحث محیط زیست چپ، که باید به سرکوبگرانش مدال هم داد! اگرنه، چه فرقی دارد مُدل سخنرانِ راه کارگری - شهلا شفیق، که پوست حیوان را بر تن کُنی یا مدلِ داعشی، خرس را از سر لذت، سر بِبُری.  
برای محیط زیستی های تقلبی راه کارگری (مثلِ پیران آزاد) فقط مهم است که جنسش مرغوب و از زیر خاکی های چپ باشد!؟ 

مرتبط: رادیکالیسم سیاسی
نقش و جایگاه، اندیشه و عمل رادیکال در جهان امروز
بحث و گفت و گو با محمد رفیع محمودیان، شهلا شفیق، پیران آزاد
برای راه کارگری دیگر، تقی روزبه اینجا مٌهم این است که ستاره اسکندری، رفیق است و روحانی چی، ولی مسیح علینژاد با امپریالیسم و پمپئو عکس گرفته. پس ایشان هم وسطِ دعوا ی حجاب، در حالِ دفاع از موضع چاه کارگر اینجا و نرخ تعیین می‌کند.
به تقی روزبه باید گفت: آخه مردک به تو چه مربوطه دفاع از ستاره؟ نکنه او هم زیر خاکی و از رفقا است؟
اگر افرادی عادی دست به برداشتن حجاب در هر جای دنیا بزنند نقدی بر انها نیست و چه حقی مسلم تر از این. حتی نقدی هم به خانم اسکندری در این خصوص وجود ندارد. بلکه دو رویی این سلببریتیها مردم را عصبانی میکند. اینجا از حجا ب دفاع میکنند و در حلقه قدرت میلولند و میچرند ودر آنور آب به شکل دیگری هستند:
 ستاره اسکندری؛ ویدیویی که جنجالی شد
http://www.bbc.com/persian/arts-48777239
مناظره در باره ویدیوی ستاره اسکندری
  رزا: باری دوستان، هر کجا که دیدید زنی "فمینیست" توسط مردان جایزه باران شد، به فمینیست اش شک کنیم. کار را به جایی کشانده اند که روزنامه لوموند هم که جایزه ای نداشت ، جایزه ی ویژه برای شفیق خلق کرد.
در زمانِ کنونی هر چه بیشتر از سابق، این مردان هستند که فمینیست را تعیین می کنند.
 پس از واقعه ی گُل لای پستان اینجا  در فلورانس، با توجه به برگزاری همایشِ امسال، باز هم در فلورانس! باید منتظر بیش از گل بود.  
به لیستِ سخنرانان نگاهی بیندازیم. بزودی فقط مردان برای زنان فمینیسم را تعریف خواهند کرد و مطالبات می نویسند. 
لزبین های دولتی (شادی امین) و گی های دولتی (نوذری) شاید بواقع از بی خطر ترین ها باشند در جهانی که قهرمانانش زهرا رهنورد و هیلاری کلینتون است. 
 مطالب بیشتر:
 فیلم/ افشای پشت ‌پرده‌ سناریوی صدا و سیما؛
 این افراد سپاهی و بسیجی هستند که به عنوان شاهد عینی علیه دختر تهرانپارس مصاحبه کردند

https://youtu.be/2DNlIAUW21o

اردبیل تظاهرات و راهپیمایی مردم در حمایت از حضور زنان در استادیو مهای ورزشی


https://youtu.be/A5eQp9hpbAk
مطالبِ مرتبط: اینجا


سایت شبکه همکاری زنان
در گذشت لوتس سیکورسکی همسر و همراه قدسی حجازی، پژوهشگر و مدافع حقوق زنان ما را دستخوش اندوه فراوان کرد.گفتنی است مراسم خاکسپاری لوتس سیکورسکی، پنجشنبه، ۱۳ ژانویه در شهر فرانکفورت برگزار خواهد شد.
سخنی ازعشق که می ماند / شهلاشفیق
به لطف نازنین دوستم، قدسی حجازی، سعادت آن را یافتم که با لوتز سیکورسکی آشنا شوم. در همان نخستین دیدار شگفتی‌ام را برانگیخت. با انسانی روبرو بودم که شخصیت‌های نیک قصه‌های مادر بزرگم را به یادم می‌آورد. از آن‌ها که نقل خوبی‌شان بناست گواهی باشد بر توانایی انسان به پیروز گردانیدن خیر بر شرّ، در وجود خویش و در جهان. در عشق‌ورزی لوتز با قدسی و محبت خالص‌اش به دوستان، در تلاش بی‌وقفه‌اش برای زیباتر کردن و انسانی‌تر کردن زندگی، در سخت کوشی‌اش برای کار، و دل دادنش به فراغت‌های شاد، کمالی بود که توی چشم نمی‌زد و خود را به رُخ نمی‌کشید.
آیا هرگز با کسی ملاقات کرده‌اید که مسئولیت‌های سنگینی بر دوش داشته باشد و سخت کار کند، و در همان حال وقتی به خانه‌اش وارد می‌شوید، انگار هیچ کار دیگری ندارد جز آماده کردن فنجانی قهوه برای شما؟
هیچگاه لوتز را حواس‌پرت ندیدم. با همۀ حواسش حاضر بود. با چشمان آبی مهربانش حرف‌های ناگفته را در خطوط چهره‌ات می‌خواند و با جمله‌هایی کوتاه به تو می‌فهماند که حس و حالت را می‌فهمد. خنده‌های از ته دلش که برق شوخی را در چشم‌هایش می‌جهاند، به اعتدال و وقار خردمندانه‌اش نوعی بی‌تکلفی می‌بخشید.
حالتی از استواری سرو در او بود و سختی کوه و روانی شادِ رودی که آوازخوانان، از درّه‌ای سرسبز می‌گذرد. بار آخری که دیدمش، قامت بلندش از دردِ پا اندکی خم بود، امّا برق چشم‌هایش وقتی که می‌خندید، همانطور شاد بود. تنها شکوه‌اش از آن بود که درد پا نمی‌گذارد در روزی چنان آفتابی، با هم در شهر گردش کنیم. چند باری که مرا به گردش در شهر برده بود، در سراسر راه، سلام‌ها و کلام‌های محبت‌آمیز رهگذران بدرقه‌مان کرده بود. می‌دیدم که مردم شهرش او را دوست می‌دارند و او به جان، برای آن‌ها کار می‌کند. وقتی از کتابخانه‌های شیشه‌ای در خیابان‌ها می‌گفت که درشان به روی همه باز بود تا کتاب بگذارند و بردارند، با شادی تعریف می‌کرد که نشده هیچ کتابی به کتابخانه بازگردانده نشود، یا شیشه‌ای شکسته شود؛ و مردم چه احترامی برای این کتابخانه‌های کوچک که خود اداره می‌کنند، قائل‌اند.
به بهتر شدن دنیا ایمان داشت و می‌دانست که این، کار آدمیان است، کاری مورچه‌وار که عشق می‌خواهد و سرسختی و اعتقاد به وجود نیروهای خیر در آدمی؛ اگرچه، شرّ را به خوبی می‌شناخت. فرزند نسلی بود که فاشیسم را در دل خود پرورانده بود. رو در روی این فاجعه، تا طرد پدر و پدرانش پیش رفته بود. آنگاه که در این باره سخن می‌گفت، ابرهای اندوهی تیره، و خشمی آشکار، آرامش چشمانش را می‌آشفت. نبخشیده بود. و نمی‌بخشید. امّا در جستجوی چرایی همدستی با شرّ همچنان می‌پرسید و می‌اندیشید. شاید از همین رو، با چنان شوری جان در گرو آفرینش نیکی و زیبایی و عشق نهاده بود. چگونه می‌شود از قدسی انتظار داشت که در از دست رفتن عاشق و معشوقی چنین، در اندوهی سترگ غوطه‌ور نشود؟ چگونه می‌شود در فقدان دوستی چنین گرامی و انسانی چنین گرانمایه به سوگ ننشست؟
قدسی نازنینم را در آغوش می‌گیرم و به او می‌گویم :
می‌دانم که ساعت‌ها اشک ریخته‌ای؛ که نیمه‌های شب غصه‌ای چنین دلت را سخت فشرده و روزها و روزها با اضطرابی جانکاه دست و پنجه نرم کرده‌ای. می‌دانم که پس از این زمستان سخت، بهاری سردتر انتظارت را می‌کشد و تابستانی از پی خواهد آمد که گرمایش در سرمای اندهی که جانت را در خود گرفته، رخنه نتواند کرد. امّا خوشا به سعادتت که یار و همراهی چنین داشته‌ای، که معشوق و عاشق چنان انسانی بوده‌ای. یقین که نیروی سرشار زندگی که در او بود، به تو یاری خواهد داد تا از زمهریر ظلماتِ سوگی چنین جانکاه گذر کنی و به درّۀ سرسبزی پا نهی که از هر قلۀ هفت‌کوه که در پناهش دارد، آفتابی درخشان می‌تابد. آنجا رودی زلال که آوازخوانان می‌گذرد، تو را صدا خواهند کرد.
١٣ ژانویه ٢٠١١- فرانکفورت

پیرامون برخورد مسیح علی نژاد با بازیگر تلویزیون

 تقی روزبه

اگر افرادی عادی دست به برداشتن حجاب در هر جای دنیا بزنند نقدی بر انها نیست و چه حقی مسلم تر از این. حتی نقدی هم به خانم اسکندری در این خصوص وجود ندارد. بلکه دو رویی این سلببریتیها مردم را عصبانی میکند. اینجا از حجا ب دفاع میکنند و در حلقه قدرت میلولند و میچرند ودر آنور آب به شکل دیگری هستند:

این دوگانگی ها بخشی از یک روندعمومی است و تنها اختصاص به حجاب هم ندارد.. باید درنگاهی کلان به آن ها نگریست.

مناظره در باره ویدیوی ستاره اسکندری

http://www.bbc.com/persian/iran-48733933?SThisFB


رادیکالیسم سیاسی
نقش و جایگاه، اندیشه و عمل رادیکال در جهان امروز
بحث و گفت و گو با محمد رفیع محمودیان، شهلا شفیق، پیران آزاد

http://radiohambastegi.se/sounds/radikalism20140201.mp3

شهلا شفیق


۷ نظر:

ناشناس گفت...

با درود فراوان

داشتم پیش خودم کلن جار می رفتم که بنویسم و یا نگم که اگر دولتها و ارباب های بزرگ آنها بطور مثال انتخابات و رای گیری را ممنوع میگرد ،ما چکار میکردیم، نقش انسان ب عنوان موجود زنده باید چه فعالیتی برای بقاء خود انجام میداد، خوردن و کردن، و دادن هم حیوان بدون رعایت سلسله مراتب و بدون رای گیری و انتخابات رهبری انجام می دهن، خوب باید بین انسان ها و حیوانها در عمل اجتماعی باید یک فرقی کوچکی باشد،این فمنیست های قلابی و یا انسانهایی که صدای بی صدایان است،، نباید تو این دنیای بل بشو فرقی باشد،، یک مثالی دیگی بزنم که برای همیشه یا سیاست کنار بگذاریم یا همینطور نون ب نرخ فردا بخوریم، در یک دنیای امام زمانی ما چرا باید خود شیرینی کنیم و برای آقایونی صف بکشیم که برای شخصیت ما هم تره خورد نمیکنند، مگه تو حاکمیت امام زمان همه چی او انتخاب نمیکند، ما اصلا سر پیاز هستیم که نماینده مجلس انتخاب کنیم که بیاد از دختر ۱۵ ساله که آب بازی میکند حمایت کند و اعتراض ب لکه دار شدن وجدان جامعه باشد،
دوستان ما خودمون سر کار گذاشتیم و آب ب هاون میکوبیم، تا کی باید بی خیال باشیم،

حالا بیایم اروپا و غرب امریکا یک نگاه بیداریم ببینیم اینجا هم وجدان ناپاک ما پاکتر شده؟
از ریس جمهورش بگیر تا نخست وزیرشان تا احزاب فرصت مطلبشان چگونه جامعه را صد پاره کردن و مثل گاو منابع جامعه میخورند و انسانها هیچ آدم ب حساب نمی آورند اگر تو پول داشتی و یا امکانات فراوان داشتی تو همین احزاب ب بالا سوق پیدا میکنی و منافع زنان و انسانهای که کم درآمد هستن را نابود میکنند،

ناشناس گفت...

رزا درود مجدد
من نمی دونم چگونه باید وارد بحث این ۳ تا تحفه نظر وارد شد،؟؟ البته نباید فراموش کرد سخنگوی رادیو همبستگی خود دستکم از اون ۳ نفر داشت، چرا که یکی و ۳ تا همدیگر را تکمیل میکنند،، رزا بدبختی و یا خوشبختی ما از آنجایی شروع میشه که حقیقت نداره،، تمامی اون مفاهیم که این آقایون و خانم شبق شروع میکنند هیچکدام از یک یک نظریه اجتماعی معمول تاریخ معاصر نبوده حال اگر کنی ب عقب برگردیم و نظریه اجتماعی مانیفیست مارکس و انگلس که برای طبقه کارگر نوشتن و از آن ب عنوان رادیکالیسم طبقه کارگر ازش نام بردند فرسنگ ها فاصله دارد ، وقتی مارکس از رادیکالیسم طبقه کارگر صحبت میکنه و بنوعی هم در خیلی از موارد ازش در عرصه اجتماعی غایب بودن اطلاق میکند باز هم صحبت از تاثیر اجتماعی و در عمل احتماعی، در حوزه اقتصاد و در نهایت در فدراسیونهای اجتماعی ب سوسیالیسم معتقد است، این آقایون از پزشک گرفته و خانم متخصص هیچکدام بطور اساسی صحبت از طبقه کارگر نمی کنند، هر چند اگر هم نام ببرند، درک و مفهوم واقعی آن را نمی انند، رزا می کدوم کلی وقت گذاشتی و انرژی مصرف کردی ولی از این جماعت هیچ شمعی روشن نخواهد شد یک عده بیکار بیمار جنسی و حراف دلشون خوش کردند و صحبت از رادیکالیسم میکنند،
رزا حتما نظر منو میدانی خود مارکس و انگلس هم نتوانستن اون نظریه اجتماعی که ب رادیکالیسم اجتماعی طبقه کارگر است ار ب ظاهر هیچ غلطی نکردند و بیشتر ب چشم طبقه کارگر خاک ریختن نشان ب آن نشان بعد از ۱۵۰ سال کهنه طاس کهنه حمام،

ناشناس گفت...

وجدان و تعهد در یک مجموعه جمع انسانی بدون تاکید ب منافع شخصی و گروهی همه افراد که می خواهند کاری انجام دهن باید خالصانه در خدمت انسانیت باشند

ناشناس گفت...

رزا نقد و بررسی در وضیعت امروز چرا نمی تواند جایگاه و توانمندی‌های مورد نظر در جامعهء ب جا بگذارد؟؟؟؟
بررسی های تا کنونی عمدا مجازی و ژورنالیستی بود، تحقیق و تفحص در افراد و ب اصطلاح صاحب نظرنان که خود را ب جامعه معرفی میکنند، نمی توانند خود را ب جامعه معرفی کنند، نتیجهء عمل اجتماعی این نوع تفکرات که تو کامنت بالا مطرح شده کاملا از واقیعت دور است،
مشکل اساسی را،،، رزا تو چگونه می بینی،؟؟،، من تقربیا نظرم را میدانی، هر چند تفاوت نظرمان زیاد متفاوت نیست،، اندک فرقی که وجود دارد، در استقلال واقعی جامعه است که بیشتر نقش واقعی اون طبقه مورد نظر است،

ناشناس گفت...

rosa xanom koja hasti delemon berat tang shode???

ناشناس گفت...

حقیقا زمانی که صدائی رسا و روشن از هیچ طرف شنیده نمی شود، انسان نیاید نگران شود؟؟
اگر هم ب ظاهر صحبت از مردوم میشود، شک نکنید دارن کیسه می بافند، این مردوم فلک زده ب زمین خوردند نای برخاستن ندارند همانطور که در کامنت بالا اشاره کردم، انسان وقتی کم زور و یا بی زور می شود همه چی ب سراغش میاید، در این فرصت از دست رفته افراد شارلاتانها ب غارت مشغول هستن، اگر تعدادی کم ب طور واقعی هر چند ناقص داد می زنند که همه چی ب گه کشیده میشه فریاد رسی نیست،،
وقتی کامنت بالا رو خوندم دیدم که جای وبلاگ آرشیو رزا کماکان ضروری و پیگیری میشود

Rosa گفت...

ok hastam azizan