۱۴ شهریور، ۱۳۹۶

ابراهیم یزدی راز بریدن دست سپهبد رحیمی را به گور برد؟



26 بهمن 57، جنازه 4 تن از سران رژيم پهلوي  که در پشت‌بام مدرسه رفاه اعدام شدند.

پیش نوشت: این پُست بخصوص برای عزیزی نوشته شد که من را از اجبار میهمانی افطار آدمخواران در کانادا نجات داد! همچنین برای تبسمی بر لبان پدری که حتی در نبودش نیز قطب نمای من ، در فاصله از مذهب و مذهبی و شر...
برای بزرگنمایی روی عکسها کلیک کنیم.

 رزا: چند روز پیش داشتم فیلم پاتریس لومبا«نخست وزیر کنگو که در اسید حل شد» را می دیدم! یاد سپهبد  مهدی رحیمی آخرین فرماندار نظامی شاه افتادم که جزو اولین اعدام های تیم خمینی جلاد در پشت بام مدرسه ی رفاه بود.  چند مجاهد سابق و سلطنت طلب کنونی گفتند که دست سپهبد رحیمی را بدلیل جاوید شاه گفتن قطع کردند (دست راست اش را!)
قبلن خواندم  از نوری زاده در روزنامه ی اطلاعات آنوقت نوشته بود که خانواده ی رضایی ها و آلاد پوش  و حنیف نژاد ...در حین اعدام اولین چهار نفر حضور داشتند (بعنوان خانواده ی شهدا!)  اینجا
وقتی می‌خواهند چشمان متهمان را ببندند خسرو‌داد می‌گوید من نیازی به چشم‌بند ندارم. چشم‌ها بسته می‌شود. دور و برم را نگاه می‌کنم. ( آه آقا و خانم رضایی سلام، آقای حنیف‌نژاد، آه خانم آلاد‌پوش شما هستید.)
 
پس از مرگ اخیر ابراهیم یزدی در 90 سالگی اش (از سرطان) در ازمیر- ترکیه (به امریکا دیگر راهش ندادند) ، نوری زاده از خدماتش به انقلاب در رادیو فردا زر زد اینجا
مناظره علیرضا نوری زاده با رضا علیجانی - کارنامه سیاسی ابراهیم یزدی - آزادی اسدی از رادیو فردا

https://youtu.be/dN3IXJ4TA04
 بعد هم همسر سپهبد رحیمی از ابراهیم یزدی بعنوان قاتل شوهرش نام برد.  
 منیژه رحیمی همسر تیمسار مهدی رحیمی: آرزو داشتم ابراهیم یزدی محاکمه شود
https://youtu.be/ycGsfM13G4U

بر آن شدم کمی در مورد قطع دست سپهبد رحیمی و رفتار ابراهیم یزدی و گفته های نوری زاده تحقیق کنم. یزدی خود گفته بود که از حاج سید جوادی بپرسید! چون او از سپهبد رحیمی بازجویی کرده! حاجی سید جوادی اکنون آلزایمر گرفته و می گوید ضد اعدام بوده! اما مقاله ی «اگر شکوفه ی سیب به میوه رسد...؟» همان اوایل انقلاب مشخص می کند که از آن حقوقدانهای اسلامی و جلاد بوده است. اینجا
ابراهیم یزدی ادعا می کند که با سپهبد رحیمی پشت دوربین مصاحبه کرده  اینجا
فیلم محاکمه رحیمی فرمانده تهران
https://youtu.be/WrK6cfvZ_zA

اما  در فیلم بالا این اولین بار است که صحبت از قانون اسلامی  آنهم هنوز 3 روز از پیروزی "انقلاب" نگذشته می شود! ابراهیم یزدی این اجرای قانون اسلامی را جلوی هزاران نفر اعلام می کنه! اما کو گوش شنوا؟ مقاله ی زیر در تلاش است که دستان خونالود را بشوید:
صفحه نخست » نه ابراهیم یزدی قاتل بود و نه رحیمی قدیس، مازیار شکوری گیل‌چالان

نوری زاده مثل همیشه خود در صحنه ی   خشونت و اعدام حضور دارد و نوشته:
 برای ثبت در تاریخ باید بگویم رفتاری که تیمسار رحیمی و تیمسار خسرو داد در برابر جوخه اعدام داشتند رفتاری بسیار شجاعانه بود. تیمسار رحیمی سلام نظامی داد و «جاوید شاه» گفت و همچنین «پاینده ایران». و تیمسار خسروداد گفت چون من در اینجا ارشد هستم خودش حکم تیر خودش را به خودش صادر کرد. هیچ کدام اجازه ندادند چشم‌هایشان را ببندند.

عکس روزنامه ی اطلاعات اما نشان از دستهای بسته است و بدن گلوله باران رحیمی سمت راستش از کتف متلاشی است. جسد سردخانه هم نصف کتفش را دوخته اند بر شانه اش و از آرنج به نوک انگشتان مفقود است! نوری زاده مثل همیشه نصف واقعیت را می گوید .دست ها همگی از پشت بسته هستند. و  معلوم نیست سپهبد رحیمی چگونه با دستهای از پشت بسته سلام نظامی داده است. دستی که سلام نظامی داده بروی جسدش در سردخانه قرار ندارد. در تصویر پس از اعدام در روزنامه ی اطلاعات،  سه اعدامی  دیگر سرهایشان سمت راست و پاها سمت چپ دراز شده اند. اما جسد سپهبد رحیمی برعکس بقیه قرار دارد. بدنش  از کتف بریده است. سمت راست جسد خون زیادی دلمه شده و در سردخانه نیز دستش از آرنج  مفقوداست. گویا تکه دستی از کتف قطع شده و دوباره بر جسد دوخته اند. اما بقیه ی دست کجاست؟

اما پس چه بلایی بر سر دست رحیمی از آرنج تا پنجه اش آورده اند؟
چه کسانی میدانند؟ حاج سید جوادی، نوری زاده ، خانواده ی شهدای مجاهدین (آلادپوش، حنیف نژاد، رضایی ها..)، ابراهیم یزدی (حامی قصاص و اسلام- که چند روز پیش ریق ذلت را سر کشید و مُرد) ، خبرنگاران اطلاعات و کیهان... جنایتی بزرگ و سکوتی طولانی...
 خلخالی قصابی اسلامی است که احتمالن دست سپهبد رحیمی را بعنوان کله پاچه ی سلطنتی به خورد دخترش (دکتر "پژوهشگر زنان" مورد علاقه ی مالجو ی "پژوهشگر اقتصاد"، بانو فاطمه صادقی )  داده و پسر آدمخوارش همان استاد فلسقه اینجا
از هضم رابعه گذرانده اند، آدمخواران! به راستی  با اینهمه جنایتی که به اسم عدالت اسلامی کرده اند بعید نیست مثل سرنوشت قذافی لیبی نشود و کون مسلمانانی شان را ندرند. آخوند را از عمامه و صیغه های اسلامی را با روسری شان خفه نکنند، جاوید شاه گویان!
ما البته نه سر میتراشانیم و نه کون می دریم! ما همانطور که حصر سران رژیم  و قاتلان "اصلاح طلب" زندانیا نِ دهه ی 60را نظاره می کنیم، مرگ یزدی را در غربت ترکیه و زجه های نوریزاده که "به صورت ما تف کنید" و قتل کت بسته ی مجاهدین پیر شده در اردوگاه اشرف و زندانی شدن مشائی و زر زر احمقی نژادها را... وبدنبال سر منشا شر، خواهیم گفت  بسیاری از حقایق را.
اسلام داعش است و حکومت آدمخوار محمد، از بریدن دست سپهبد رحیمی استارت زد. آنان که هورا کشیدند در این نمایش "پر هیجان انقلابی" از قربانیان بعدی  اش بوده اند. ضحاک  را مارهای بر دوشش خواهد بلعید و اسلام نیزخود، گورش را با دست خود می کَنَد. یا کونش را دیکتاتور بعدی می درد. تاریخ ما تراژدی/کمدی تکرار می شود!
ما را چه به جنگ کفتارها بر سر جنازه ی یکدیگر؟
لبان عشق را ببوسیم تا زمان باقی ست. ریشه ها در خاک جفت گیری خواهند کرد پنهان از کینه!  تا زمانی که آنان مشغول به نیش کشیدن لاشه ی یکدگرند.
بذر عشق بکاریم
تا مثل روژاوا روزی غنچه ای باز شود در دل صحرا!
خاکستر اجساد شما، کودی است برباغ ما! مرگ بر شما، تا زندگی باز بروید بر دشت ما...
 
مرتبط و دنباله ی مطلب و عکس ها: اینجا
 
 منبع اینجا کلیپ جالبی از ابراهیم یزدی 11 دقیقه!
Ebrahim Yazdi and I on CBC News Sunday


اتهام قطع دست راست
سپهبد مهدی رحیمی متولد سال ۱۳۰۰ آخرین فرماندار نظامی تهران بعد از تیمسار اویسی می‌باشد. وی از افسران رژیم پهلوی بود که ریاست فدراسیون کشتی را نیز به عهده داشت و جز اولین اعدامی‌های بعد از انقلاب بود.
ابراهيم يزدی از ابتدای انقلاب در محاكمه افسران شجاع شاه از جمله تيمسار مهدی رحيمی شركت داشت و فيلمهايش هم هست كه چگونه با بی‌ادبی با ايشان برخورد مي‌كرد و در نهايت زماني كه از تيمسار رحيمی خواست كه بگويد مرگ برشاه، وقتی تيمسار رحيمی از گفتن اين عبارت خودداري كرد ابراهيم يزدی به او فحش رکیک و بسیار زشت خواهر و مادر داد. تيمسار به او حمله كرد تا سيلی به صورت كثيفش بزند كه متاسفانه نگذاشتند. ولی ابراهيم يزدی دستور داد تا قبل از اعدام همان دست تيمسار را كه با آن قصد سيلی زدن به وی را داشت قطع كنند تا تيمسار رحيمی زجركش شود.

پایگاه خبری آفتاب در تاریخ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴ مصاحبه‌ای را با ابراهیم یزدی در منتشر کزده‌است. در این مصاحبه وی در پاسخ به این سوال که افرادی مدعی هستند که او (مهدی رحیمی) به صورت شما(ابراهیم یزدی) سیلی زده‌است و شما در واکنش دست او را بریده‌اید. اینطور می‌گوید:
حکم اعدام این ۴نفر پیش از اجرا به تائید امام خمینی رهبر انقلاب رسید . جلسه دادگاه از صبح امروز در محل دبیرستان شماره ۲علوی تشکیل شد و حدود ۱۰ساعت به طول انجامید . حکم اعدام نیز به اتفاق آرا صادر شد و اعضای دادگاه به حضور امام خمینی رفتند و امام حکم صادره از دادگاه اسلامی را بحکم آیه «مفسدین فی الارض»تائید کرد . هنگام اجرای احکام خانواده چند تن از شهدای انقلاب حضور داشتند. خانواده شهیدان رضایی و آلادپوش از جمله آنها بودند .


بعد از پيروزي انقلاب، تيمسار رحيمي(راست) و معاونش تيمسار نوروزي

محاکمات سران رژیم توسط ایشان سه روز بعد از پیروزی انقلاب آغاز شد و در اولین گام، نیمه شب 25 بهمن 1357، سه روز پس از پیروزی انقلاب و یک روز بعد از تشکیل کابینه دولت موقت، نخستین افسران شاه تیرباران شدند. سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رییس شهربانی سابق، سرلشکر رضا ناجی (معروف به «قصاب» اولین فرماندار نظامی اصفهان در جریان مبارزات ملت ایران به دلیل سرکوب قیام مردم اصفهان در چهلمین روز واقعه خونین تبریز)، سرلشگر خسروداد فرمانده نیروی هوایی (فرمانده هوانیروز و متهم به هدایت مستقیم کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ در تهران) و ارتشبد نصیری رییس سابق ساواک اولین کسانی بودند که توسط دادگاه انقلاب اعدام شدند.

 محاکمه آنان همان روز در محل دبیرستان شماره 2 علوی در دادگاه انقلاب انجام و مفسد فی الارض شناخته شده و نیمه شب در پشت بام همان مدرسه تیرباران شدند و این در حالی بود که محاکمه 22 تن دیگر در همان محل ادامه داشت. شیخ صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب بود.

اتهام قطع دست راست
چنین چیزی مطلقاً صحت ندارد. اولاً آنها که این نوار را به دست آورده‌اند(منظور وی نوار ویدیویی جلسه دادگاه است) چرا تمام آن را منتشر نمی‌کنند و به پخش ۷ـ۸ دقیقه آن اکتفا کرده‌اند. ثانیاً این نوار نشان می‌دهد با کسی که در دوران انقلاب فرماندار نظامی تهران و مسئول کشتار مردم در سطح شهر بوده‌است در آن جلسه نه تنها برخورد فیزیکی بلکه هیچ صحبت تندی هم نشده‌است. در آن نوار ویدیویی هیچ علامتی از عصبانیت و خشونت نه در صحبت و در صورت رحیمی و نه من یا سایرین دیده نمی‌شود. حتی صحبت‌های صادق خلخالی، اگر چه تند بود، اما تهدید و خشونتی هم در آن نبود. شما می‌توانید با آقای دکتر احمد صدر حاج سید جوادی هم صحبت کنید شاید ایشان یادداشت‌های خود را از بازجویی وی هنوز در اختیار داشته باشند..
علی رضا نوری زاده در خصوص مشاهدات خود از لحظه اعدام این گونه می‌نویسد:

    برای ثبت در تاریخ باید بگویم رفتاری که تیمسار رحیمی و تیمسار خسرو داد در برابر جوخه اعدام داشتند رفتاری بسیار شجاعانه بود. تیمسار رحیمی سلام نظامی داد و «جاوید شاه» گفت و همچنین «پاینده ایران». و تیمسار خسروداد گفت چون من در اینجا ارشد هستم خودش حکم تیر خودش را به خودش صادر کرد. هیچ کدام اجازه ندادند چشم‌هایشان را ببندند.

http://azadamirkhizi.blogfa.com/post/962


26 بهمن 57، جنازه 4 تن از سران رژيم پهلوي  که در پشت‌بام مدرسه رفاه اعدام شدند
خسروداد(بالا-چپ) ، رحيمي (بالا-راست)
ناجي (پايين-چپ) ، نصيري، رئيس ساولک(پايين-راست)



روزنامه اطلاعات در فوق‌العاده خود به تاریخ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ ماجرا را اینطور بیان می‌کند:

    نیمه شب دیشب ۴ ژنرال عالیرتبه ارتش شاه که در قتل و کشتار مردم ایران مشارکت مستقیم داشتند بر اساس حکم صادره دادگاه انقلابی تیرباران شدند.

    در حالیکه یک ربع به ساعت ۲۴ مانده بود ارتشبد نصیری رییس ساواک، سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رییس شهربانی سابق، سرلشکر رضا ناجی و سرلشکر خسروداد در دسته اول با چشمها و دستهای بسته روبروی جوخه آتش قرار گرفتند و با گلوله‌های چهار جوان مسلح در کمیته امام به رگبار مسلسل بسته شدند.
 http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/79/

دادگاه از زبان آیت الله خلخالی

نمایی از جلسه دادگاه

آیت الله صادق خلخالی در کتاب خاطرات خود آن دوران را اینطور بیان می‌کند:

از جمله کسانی که در همه کارها دخالت می‌کرد و بازپرس شده بود؛ ابراهیم یزدی بود که در دولت موقت اول معاون نخست وزیر و سپس وزیر امور خارجه شد.

.... ابراهیم یزدی در طبقه سوم مدرسه رفاه که من هم آنجا بودم، نصیری و رحیمی را به محاکمه کشید. آنها با وجود اینکه می‌دانستند که من از طرف امام به عنوان قاضی و حاکم شرع معرفی شده‌ام به این امر توجه نمی‌کردند، خودشان می‌بریدند و می‌دوختند و در باغ سبز نشان می‌دادند.

تلویزیون هم جریان را ضبط می‌کرد و ما هم نظاره می‌کردیم. سرانجام کاسه صبرم لبریز شد و مستقیماً به خدمت امام رفتم و عرض کردم: ابراهیم یزدی می‌گوید که جزو شورای انقلاب است و نمی‌گذارد من به کارها رسیدگی کنم. او در همه کارها مداخله می‌کند و مانع کار ما می‌شود.

امام فرمود: او جزو شورای انقلاب نیست و زورش هم به تو نمی‌رسد اگر آمد آنجا یقه او را بگیر! (سپس امام یقه مرا گرفت و گفت اینجوری) پس از بیانات امام من با قدرت تمام به مدرسه رفاه برگشتم.
ابراهیم یزدی نیز ماجرا را اینطوز بیان می‌کند: تيمسار رحيمي ، به عنوان فرماندار نظامي تهران ارشدترين افسر ارتش بود كه توسط مردم در صبح روز 22 بهمن در خيابان شناخته و بازداشت شد. به موجب آنچه بعدا كسي كه او را دستگير و به مدرسه رفاه آورده بود براي من شرح داد، در حالي كه وي با لباس مبدل در كنار خيابان سپه، حمله مردم به پادگان باغشاه را تماشا مي‌كرده است، توسط يكي از افسران زيردستش، كه با انقلابيون همكاري داشت و او هم با لباس غيرنظامي در ميان مردم بود، مورد شناسايي قرار مي‌گيرد و با كمك چند نفر وي را مي‌گيرند و به مدرسه رفاه مي‌آورند. در آن روزها، هنوز دولت موقت به ساختمان نخست وزيري درخيابان پاستور نقل مكان نكرده بود. جلسات شوراي انقلاب و دولت موقت در همانجا تشكيل مي‌شد. در آن زمان من عضو شوراي انقلاب بودم. وقتي خبر دستگيري رحيمي به جلسه شوراي انقلاب داده شد، قرار شد آقاي دكتر سيد احمد صدر حاج سيد جوادي، به عنوان حقوقدان عضو شوراي انقلاب، از ايشان بازجويي كند. پس از رفتن آقاي صدر، در شوراي انقلاب مطرح شد كه با رحيمي صحبت بشود و او بعنوان فرماندار نظامي تهران از سربازان بخواهد كه چون انقلاب پيروز شده است، جلوي مردم نياستند و به پادگان‌ها برگردند.

وقتي خبر دستگيري رحيمي به جلسه شوراي انقلاب داده شد، قرار شد آقاي دكتر سيد احمد صدر حاج سيد جوادي، به عنوان حقوقدان عضو شوراي انقلاب، از ايشان بازجويي كند. پس از رفتن آقاي صدر، در شوراي انقلاب مطرح شد كه با رحيمي صحبت بشود و او بعنوان فرماندار نظامي تهران از سربازان بخواهد كه چون انقلاب پيروز شده است، جلوي مردم نياستند و به پادگان‌ها برگردند.
نظر ما اين بود كه به درگيري ميان مردم و سربازان و كشتار بي‌مورد خاتمه داده شود. من چون خود پيشنهاد دهنده بودم، از من خواسته شد،‌كه با رحيمي صحبت كنم. من موقعي رسيدم كه آقاي صدر هنوز مشغول صحبت با رحيمي بود. افراد زيادي از جمله صادق خلخالي هم در آن اطاق جمع بودند،‌ من در صحبت با رحيمي، مطلب مورد نظر را مطرح كردم . اما وي نپذيرفت و اصرار داشت كه نظاميان به وظايف قانوني خود عمل خواهند كرد. شايد بهتر آن باشد كه به متن صحبت‌ در همان نوار ويدئويي 8 ـ 7 دقيقه‌اي، كه اين تلويزيون‌ها مرتب آن را پخش مي‌كنند، مراجعه شود. 
 
امتناع رحيمي از صدور فرمان به سربازان براي خودداري از ادامه درگيري با مردم و بازگشت به پادگان‌ها، در حالي بود كه اولا در دوراني كه وي به سمت فرماندار نظامي تهران، به جاي ارتشبد غلامعلي اويسي، منصوب شده بود، كشتارهاي زيادي در تهران و حومه صورت گرفته بود. علاوه بر اين وي به عنوان فرماندار نظامي تهران روز قبل، يعني 21 بهمن 1357 ساعت منع عبور ومرور در خيابان‌ها را از 30/4 بعدازظهر اعلام كرده بود. ثانيا او به جاي حضور در نشست شوراي عالي ارتش كه در ساعت 30/10 روز 22 بهمن تشكيل شد، به خيابان‌ها رفته بود و در جلسه حضور نداشت و احتمالا از نتيجه تصميمات و اعلاميه صادره نيز بي‌خبر بود. در اين جلسه، شوراي عالي ارتش به اتفاق آرا تصميم مي‌گيرد كه: «براي جلوگيري از هرج و مرج و خونريزي بيشتر، بي‌طرفي خود را در مناقشات سياسي آن روز اعلام و به يگان‌هاي نظامي دستور داده شد كه به پادگان‌هاي خود مراجعت نمايند. ارتش ايران هميشه پشتيبان ملت شريف و نجيب و ميهن پرست ايران بوده و خواهد بود و از خواسته‌هاي ملت شريف ايران با تمام قدرت پشتيباني مي‌نمايد».
هنگامي كه تيمسار رحيمي را دستگير كردند و به مدرسه رفاه آوردند، هنوز اعلاميه شوراي عالي ارتش منتشر نشده بود. بنابراين ما براي جلوگيري از ادامه درگيري‌ها و كشتار مردم از او خواستيم كه دستوراتي را صادر كند. اما او حاضر نشد.

 
 در روز پنج‌شنبه 26 بهمن 1357، چهار مقام عالي‌رتبه نظامي دوره پهلوي اعدام شدند. اين اتفاق به فاصله چهار روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي رخ داد.

سپهبد مهدي رحيمي فرماندار نظامي تهران و رييس شهرباني سابق، سرلشگر رضا ناجي فرماندار نظامي اصفهان، سرلشگر منوچهر خسروداد فرمانده نيروي هوايي و ارتشبد نعمت‌الله نصيري رييس سابق ساواک (‌سازمان اطلاعات و امنيت کشور) اولين کساني بودند که توسط دادگاه انقلاب اعدام شدند.

نصيري به عنوان رييس ساواک از سوي انقلابيون شريک شاه در جنايت‌هايش به حساب مي‌آمد، سپهبد رحيمي نيز فرماندار نظامي و رييس شهرباني تهران بود که به همين جهت در کشتارهاي مردم بيگناه در ماه‌هاي منتهي به سقوط رژيم و حتي پس از خروج شاه از کشور متهم بود. سرلشگر رضا ناجي معروف به «قصاب» اولين فرماندار نظامي اصفهان به دليل سرکوب قيام مردم اصفهان در چهلمين روز واقعه خونين تبريز، محاکمه مي‌شد و سرلشگر خسروداد نيز به عنوان فرمانده هوانيروز در دادگاه متهم بود هدايت مستقيم کشتار 17 شهريور 57 در تهران را برعهده داشته است. روزنامه اطلاعات‌‌ همان زمان گزارش تفصيلي اعدام اين چهار تن را منتشر کرد. متن کامل گزارش خبرنگار روزنامه اطلاعات که در تمام مراحل محاکمه و اعدام فرماندهان ارتش حکومت پهلوي شرکت داشت، بدين شرح است:


این خبرنگار انقلابی اطلاعات کی بود؟
متهمان رديف اول نصيري رييس سابق ساواک، خسرو‌داد فرمانده هوانيروز، ناجي فرماندار نظامي اصفهان و رحيمي فرماندار نظامي تهران و آخرين رييس شهرباني رژيم سابق را مي‌آورند. هرکدام از آن‌ها بر اساس بازجويي که شده‌اند پرونده‌اي قطور دارند.

نصيري مجرم نخستين است، او گنگ و بهت‌زده، به سوال‌ها با صدايي خفه پاسخ مي‌دهد. درست همان‌گونه که در تلويزيون ديديم. يکي دو بار نيز نام اربابش اعليحضرت مخلوع را به زبان مي‌آورد. او هيچ‌کدام از اتهامات را قبول ندارد. اما در بازجويي به چند قتل اعتراف کرده است. همچنين پذيرفته است که مامورانش صد‌ها جوان تحصيلکرده و فرزانه را زير شکنجه شهيد کرده‌اند.

يکي دو بار نصيري چنان خود را مي‌بازد که به گريه مي‌افتد. محکمه شکل خاصي دارد، تلفيقي از محاکم شرع و عدليه، آميزه‌اي از مذهب و منش انقلابي، بدين‌گونه است که احکام رنگي از مذهب دارند ولي با رفتاري انقلابي صادر مي‌گردند.

نصيري آخرين حرف‌هايش را مي‌زند، يک جفت چشم اشک‌بار او را مي‌نگرد. چشمان رضايي بزرگ که به ياد آن روزهايي است که به نصيري مي‌گفت لااقل نوه سه ساله‌ام را آزاد کنيد.

نصيري هيچ‌کدام از اين لحظات را به ياد ندارد. سخنان او پايان مي‌گيرد. حاضر نيست توبه کند. حتي حاضر نيست نام خدا را بر زبان آورد. پس از او رحيمي نيز همين وضع را دارد. آميزه‌اي از کلمات وجدان، قانون اساسي، شرافت سربازي، سوگند به جقه ملوکانه و‌... را بر زبان مي‌آورد. يکي دو ساعت پيش از شروع دادگاه، نصيري و او تلاش کرده بودند که بگريزند ولي ظاهراً با هشياري محافظين تيرشان به سنگ خورده بود.

پس از او ناجي مي‌آيد. امير باريک اندام که نماز شب مي‌خواند ولي در روز حکم قتل صد‌ها تن را امضا مي‌کرد.

او به کلي خود را باخته است و مي‌زند زير گريه. «آقا به امام زمان ما با مردم اصفهان از برادر هم نزديک‌تر بوديم. آقا ما آدم بدي نبوديم. برويد از مردم اصفهان بپرسيد.» قبلاً اين سوال از مردم اصفهان شده است. بيش از اين پيکر خونين صد‌ها جوان و پير اصفهاني پاسخ اين سوال را داده است.

وقتي خسروداد برمي‌خيزد، سايه‌اي از ترس در چشمان اوست. اعترافات او شنيدني است. بر اساس نقشه‌هاي شيطاني او، دو بار قرار بوده کودتا بشود. يک‌ بار وقتي بختيار شاه را راهي کرد، ايشان تصميم داشته با نيروهاي ويژه‌اش پايتخت را تسخير کند. بختيار را کنار بزند و خودشان فرمانروا شوند.

متهمان به گوشه‌اي برده مي‌شوند و دادگاه وارد شور مي‌شود. ساعتي بعد حکم‌ها به اطلاع رهبر انقلاب مي‌رسد و بعد بار ديگر متهمان صف مي‌کشند و حکم خوانده مي‌شود: «بسم‌الله المنتقم... به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامي و با صحه نائب الامام خميني، ارتشبد نعمت‌الله نصيري... محکوم به اعدام به صورت تيرباران مي‌شود.» به دنبال نصيري حکم بقيه خوانده مي‌شود. آن‌ها «مفسد في‌الارض» شناخته شده‌اند و «چون وجودشان در زمين توليد فساد و زشتي مي‌کند، بايد زمين تطهير گردد

متهمان حکم را نگاه مي‌کنند. پلک چشم‌هاي رحيمي مي‌پرد. چهار امير گمان مي‌کنند که حکم تيرباران درباره آنان چند روز ديگر يا چند هفته ديگر اجرا مي‌شود. هيچ‌کدام باور نمي‌کنند که يک ساعت و نيم ديگر گلوله‌اي قلب سنگي آنان را از کار خواهد انداخت.

در آغاز قرار است علاوه بر اين چهار تن، سالارجاف نيز تيرباران شود. ولي در آخرين لحظه حکم درباره او نقض مي‌شود. ظاهراً حالا نوبت نظامي‌هاست که بيشترين سهم را در جنايات رژيم مزدور داشته‌اند. عقربه ساعت يازده و ربع را نشان مي‌دهد.

گروهي از برادران مسلح که جان بر کف گرفته انقلاب را تا اين مرحله آورده‌اند سراغ چهار متهم مي‌روند. آن‌ها به محض آنکه چشمشان به گروهي مسلح مي‌افتد حکايت را مي‌فهمند. بدن نصيري مي‌لرزد.

حالا ژنرال براي اولين بار فهميده است که ترس چيست. حالا فهميده است که وقتي با لگد توي سينه حنيف‌نژاد زد و گفت تکه تکه‌اش کنيد، برادر مجاهد چه حالي داشت. حالا شايد فهميده است وقتي دستور داد در برابر چشمان وحشت‌زده اشرف دهقاني چريک فدايي به برادرش به بهروز بزرگ تجاوز کنند چه بر آن‌ها گذشته است.

يک روحاني با آرامش هميشگي‌اش کنار آن‌ها مي‌آيد. بايد وصيت کنند، بايد حرف آخر را بزنند، بايد توبه کنند، رحيمي و خسروداد آرامند و حتي حاضر نمي‌شوند يک‌بار نام خدا را بر زبان بياورند. ناجي گريه مي‌کند. التماس مي‌کند.

هرکدام جمله‌اي مي‌گويند. سکوت سنگيني بر سالن نشسته است. يک کلاه پشمي به سر کشيده‌ام و خيلي گرمم است. ياد شبي مي‌افتم که نصيري به ديدن زندانيان قزل‌قلعه آمد و در سلولي من نيز جايي داشتم. در را باز کرد. جرم من ترجمه کتاب «فلسفه انقلاب مصر» نوشته عبدالناصر بود.

همراهش چيزي در گوش او گفت. فرياد زد اين جاسوس مادر... عبدالناصر را تکه تکه کنيد. ژنرال از اين کلمه غرق لذت مي‌شد.

بايد از پله‌ها بالا برويم. ناجي يکي دو بار تا مي‌شود و پس از چند دقيقه وقتي به روي پشت بام ستاد مي‌رسيم. شهر در سکوت کامل خفته است. ساعت يازده و سي دقيقه است. وقتي مي‌خواهند چشمان متهمان را ببندند خسرو‌داد مي‌گويد من نيازي به چشم‌بند ندارم. چشم‌ها بسته مي‌شود. دور و برم را نگاه مي‌کنم. (آه آقا و خانم رضايي سلام، آقاي حنيف‌نژاد، آه خانم آلاد‌پوش شما هستيد.)

پدر رضايي‌ها چشماني پر از اشک دارد، برادران مبارز نيروهاي رزمنده خلق صف مي‌کشند. در تاريکي لرزش پاي نصيري و ناجي را مي‌بينم. رحيمي کاملاً خبردار ايستاده و خسروداد نيز آرام‌تر از ناجي و نصيري است، حکم بار ديگر خوانده مي‌شود.

يکي از افسران آزاده که از ماه‌ها پيش به صفوف نهضت پيوسته است و محل خدمتش را ترک گفته فرمان مي‌دهد افراد به دست... هدف، صداي رگبار‌ها، ناله‌هايي خفيف و تا شدن آدم‌هايي که حتي در آخرين لحظه حيات خود نخواستند توبه کنند.

رضايي بزرگ سر به آسمان برداشته. پروردگارا سپاس تراست که بزرگي و انتقام جگرگوشه‌هاي مرا گرفتي.

افسر تير، تير خلاص را در سر چهار عامل مزدور رژيم شاه خالي مي‌کند. چهره رحيمي درهم فشرده است. ناجي حالت گريه دارد. نصيري وحشت‌زده، خسروداد آرام. شتاب او براي رسيدن به دوزخ چشمگير است.

پايين مي‌آييم. من احساس سرما مي‌کنم. آسمان صاف است و سرد. توي سلول زندانيان ولوله‌اي است. من گريه هويدا را مي‌بينم. گمان برده است که نوبت اوست. گريه ديگران را هم مي‌بينم. سالارجاف با صداي بلند گريه مي‌کند. دانشي و نيک‌پي رنگ به چهره ندارند. ربيعي و محققي فکر مي‌کنند لحظه‌اي ديگر سراغشان مي‌آيند.

يک روحاني صاحب‌نام به سالن زندانيان مي‌آيد و آرام مي‌گويد آقايان بخوابيد کسي امشب اعدام نخواهد شد. اميد براي زيستن بار ديگر به چشم‌ها فروغ مي‌دهند. يکي دو تن بهم نگاه مي‌کنند و مي‌خندند.

عدل اسلامي هيچ‌کس را بي‌دليل نمي‌کشد. چراغ‌ها خاموش مي‌شود. زندانيان مي‌خوابند. حالا همه آرام شده‌اند. يک آمبولانس در ساعات نزديک بامداد اجساد را به پزشک قانوني مي‌برد.

بيرون مي‌زنم. در صبح دلنشين خيابان ايران. اينجا همه چهره انقلابي دارند. زمزمه‌اي از يک سرود قديمي مي‌شنوم. پيرمردي به من مي‌رسد و مي‌گويد: به لطف خدا نصيري جلاد تيرباران شد. سر تکان مي‌دهم و مي‌گويم بله پدر جان من خودم شاهد بودم.


منبع: تاريخ ايراني
         

26 بهمن  |  همراه با انقلاب/ نصیری، رحیمی، خسروداد و ناجی اعدام شدند
این خبرنگار انقلابی اطلاعات کی بود؟
گزارش اطلاعات را دكتر نورى زاده نوشته اند و با چيزى كه اين روزها مطرح مى كنند كاملا متفاوت است . پاسخ ايشان چيست ؟
بین نویسنده مطالب مربوط به اعدام چهار نظامی و آقای نوری زاده مشترکاتی وجود دارد
1-هر دو در زمان اعدام حاضر بودند آقای نوری زاده در مصاحبه ای که اخیراً با رادیو فردا کرده است این مطلب را بیان کرده و کلیات مربوط به اعدام در هر دو مورد یکیست.
2-هر دو به زبان عربی مسلط بوده اند و کتابهایی از عربی به فارسی ترجمه کرده اند.
3-هر دو برای اطلاعات روزنامه نگاری می کرده اند
حالا این سوال مطرح می شود چند روزنامه نگار مسلط به زبان عربی ممکن است که در تاریخ 26 بهمن در حول و حوش ساعت 11 شب در مدرسه علوی بوده باشند؟


آقای نبوی ! آیا واقعا نویستده این مقاله نوری زاده است؟ من که باورم نمیشود. آیا خودش هم توضیحی دارد بدهد؟ پناه بر خدا!


من نوشتم که نام نویسنده در روزنامه اطلاعات نوشته نشده، تا وقتی در این مورد یقینی وجود ندارد استناد کردن منطقی نیست، مگر اینکه یقین کنید
ابراهیم نبوی

آقاي نبوي
باسلام
آِا شما مترجم کتاب "فلسفه انقلاب مصر" نوشته عبدالناصر را مي شناسيد؟

اگر می خواهی غیرمستقیم چیزی در مورد ع ن( علی نصیری) بپرسی، من نمی دانم، چون من هم همانجایی که راجع با کتاب حرف زد به همین موضوع فکر کردم. شاید بله، شاید هم نه
ابراهیم نبوی


The reporter was Alireza Nourizadeh. He even said I'll sacrifice my children for Imam Khomaini. If I were Barahani, Nourizadeh, Haj Seyyed Javadi, Nouri Ala, Beh Azin, .... I would commit suicide for that barbarism (which they call "The glorious revolution"). Shame on you! You destroyed our life, future and country (I was four years old at the time).


حالا فهمیده است که وقتی با لگد توی سینه حنیف‌نژاد زد و گفت تکه تکه‌اش کنید برادر مجاهد چه حالی داشت. حالا شاید فهمیده است وقتی دستور داد در برابر چشمان وحشت‌زده اشرف دهقانی چریک فدایی به برادرش به بهروز بزرگ تجاوز کنند چه بر آن‌ها گذشته است.??????
ايا حقيقت دارد؟ يا اشتباه چاپي است؟

این متن منتشر شده است، به نظر می رسد نویسنده جای خواهر و برادر را اشتباه نوشته است، اما در هر حال اشتباه از ما نیست.

 -- ايا حقيقت دارد؟ يا اشتباه چاپي است؟ ، Feb 17, 2009

آرزو می کنم همه ما بتوانیم کتاب هانا آرنت را بخوانیم تا شاید متوجه نقش تک تک خودمان در این فاجعه بشویم. حکمرانی افرادی نظیر خمینی، خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی بر ما اوج جهالت ما را می رساند.



نجم: همسر مرحوم تیمسار رحیمی در برنامه تفسیر خبر مدعی شده‌اند دکتر یزدی حکم قطع دست تیمسار رحیمی را صادر و همچنین دستور داده است تا در دهان "نعمت الله نصیری" رئیس ساواک شیشه بریزند. بسیاری از بقایای رژیم سابق هم مدعی شده‌اند دکتر یزدی تیمسار رحیمی را با تحقیر محاکمه نموده است اما:

*دکتر یزدی قاضی نبوده است تا حکم صادر نماید.

**حرف دکتر یزدی در دادگاه خطاب به رحیمی فقط یک مورد بود و آن اینکه، اکنون مردم انقلاب کرده‌اند و ارتش در حمایت از مردم بیانیه بی طرفی صادر کرده است. شما فرماندار نظامی تهران هستید بگویید نیروهای تحت امرتان سلاح را زمین بگذارند. اما رحیمی میگفت: من سوگند خورده‌ام و حکومت نظامی و منع عبور و مرور برابر قانون باید رعایت شود. دکتر یزدی هم میگفت: یعنی مردم را در خیابان‌ها بکشند. تمام بحث دکتر یزدی همین بود و هیچ جز این نبود.

***خلخالی در خاطرات خود در مورد بازجویی رحیمی و نصیری توسط دکتر یزدی میگوید:

«از جمله کسانی که در همه کارها دخالت می‌‌کرد و بازپرس شده بود؛ ابراهیم یزدی بود که در دولت موقت اول معاون نخست وزیر و سپس وزیر امور خارجه شد. .... ابراهیم یزدی در طبقه سوم مدرسه رفاه که من هم آنجا بودم، نصیری و رحیمی را به محاکمه کشید. آنها با وجود اینکه می‌‌دانستند که من از طرف امام به عنوان قاضی و حاکم شرع معرفی شده‌ام به این امر توجه نمی‌کردند، خودشان می‌‌بریدند و می‌دوختند و در باغ سبز نشان می‌دادند. تلویزیون هم جریان را ضبط می‌‌کرد و ما هم نظاره می‌‌کردیم. سرانجام کاسه صبرم لبریز شد و مستقیماً به خدمت امام رفتم و عرض کردم: ابراهیم یزدی می‌گوید که جزو شورای انقلاب است و نمی‌گذارد من به کارها رسیدگی کنم. او در همه کارها مداخله می‌کند و مانع کار ما می‌شود. امام فرمود: او جزو شورای انقلاب نیست و زورش هم به تو نمی‌رسد اگر آمد آنجا یقه او را بگیر! (سپس امام یقه مرا گرفت و گفت اینجوری) پس از بیانات امام من با قدرت تمام به مدرسه رفاه برگشتم.... من می‌خواستم در آن شب بیست و چهار نفر را اعدام کنم. چشم همه آنها را بسته بودیم؛ اما این آقایان دائماً این پا و آن پا کردند می‌‌رفتند و می‌‌آمدند و من هم خون دل می‌‌خوردم. البته همانطور که گفتم میخواستم بیست و چهار نفر را اعدام کنم اما این آقایان وقت تلف میکردند و هی این پا و آن پا میکردند. من وضع را ناجور دیدم و متوجه شدم ابراهیم یزدی در آن جا حضور ندارند. حس کردم ممکن است خدمت امام رفته باشد خودم را سریع به آنجا رساندم. دیدم آقایان یزدی، بهشتی، احمد آقا و مطهری خدمت امام هستند. من به امام گفتم اگر این بیست و چهار نفر را اعدام نکنیم به جهنم میرویم»

خلخالی در خاطراتش اشاره به این دارد که دکتر یزدی در بازجویی‌ها در باغ سبز به رحیمی نشان میداده و مخل و مانع اجرای برخورد خشن با آنها بوده است.

****تا کنون از عکاسان و کسانی که در مدرسه علوی حضور داشتند هیچ یک مدعی نشده‌اند که دکتر یزدی حکم اعدام یا قطع دست رحیمی را صادر کرده باشد. دکتر "علی رضا نوری زاده" که آن روزها از بام تا شام در مدرسه علوی حضور داشتند هم منکر نقش درکتر یزدی در اعدام‌ها شده‌اند چه رسد به قطع دست. به نظر هم نمی‌رسد دست رحیمی پیش از اعدام قطع شده باشد اما اگر چنین عمل وحشیانه‌ای هم رخ داده باشد بی شک از سوی دکتر یزدی نبوده است.


داستانها و واقعیت؛ روایتی از آنچه بین مهدی رحیمی و ابراهیم یزدی گذشت

یکی از موارد ادعایی رسانه های سلطنت طلب در این دعوا فیلمی است که دران ادعا می شود ابراهیم یزدی به محاکمه تیمسار مهدی رحیمی دست زده اند البته تا آنجا که من فهمیدم این نه محاکمه که یک مصاحبه مطبوعاتی بعد از بازپرسی صورت گرفته از رحیمی توسط دکتر احمد صدر حاج سید جوادی داستان سابق تهران، وزیر کشور دولت موقت و کفیل وزارت دادکشتری در ان روزهاست، انجام شده است و دکتر یزدی هم یکی از حاضرین ان جلسه بوده است و به عنوان مترجم رسانه های انگلیسی زبان نقش بازی می کند

فیلمی دیگری در این رابطه منتشر شده است که توضیحات دکتر یزدی و دکتر صدر حاج سید جوادی درباره بازداشت و جریان اعدام مهدی رحیمی توضیحاتی می دهند:
Dr.Yazdi denies invovement in General Rahimi's execution

Ebrahim Yazdi and I on CBC News Sunday

مناظره علیرضا نوری زاده با رضا علیجانی - کارنامه سیاسی ابراهیم یزدی - آزادی اسدی از رادیو فردا
https://youtu.be/dN3IXJ4TA04



راديو فردا مشكوك و وابسته، عليرضا خان نورى زاده( كسى كه در سال ٤٨ نتوانست دانشكده حقوق را ادامه بده و به خارج امد! دكتر قلابى) مشكوك و وابسته و مزدور و فرصت طلب و عضو رسمى " حزب باد!!!" ، من نه ملى- مذهبى هستم و نه مذهبى، ولى انصافا اقاى عليجانى ريد به سرتا پاى هيكل نورى زاده عرعرستانى، هميشه چرنديات ميگه و تاريخ سازى ميكنه!! اخه مردك تو، مگر چه كاره بودى ، كه نيمه شب بروى بالاى پشت بام مدرسه علوى؟! بعد هم ادعا كنى ، اون امام قلابى ات( البته اونوقت ها كه كاسه ليسي و باچه خوارى ميكردى!)نماز شكر خواند!!؟ در باره بى اطلاعى و بيسوادى عليرضا نورى زاده مؤسس تلويزيون " الفردا" و مجرى برنامه " پنجره اى رو به خانه عربى "!! كه اخيرا كامنت هاى تلويزيون اربابانش ! را هم بلاك كرده( از ١٠٠ تا كامنت، معمولا ٩٥ تا فحش و افشاگرى ماهيت چاخان پردازى و ادعا ها ى دروغين او بود!!) ، دكتر يزدى برادر دكتر اسماعيل يزدى رييس دانشكده دادانپزشكى در دانشگاه تهران بود، و پدرشان، حاجى محمد صادق يزدى، در پشت ويترين مغازه رنگ فروشى اش در سه راه امين حضور، كتابهاى مهندس مهدى بازرگان ( راه طى شده  و ...) و مكتب اسلام را براى فروش به نمايش ميگذاشت و مردم تهران و حتى دانشگاهيان، او را خوب مى شناختند كه يار وفا دا ر و مريد مهندس بازرگان بود، انوقت ديشب نورى زاده از همه جا باخبر ( حتى از اطاق خواب رهبر بزرگ !!؟) در برنامه اش ميگفت، من ، ابراهيم يزدى را اصلا نمى شناختم!! ولى قطب زاده را خوب مى شناختم !! برو مردك پفيوز، اقاى عليجانى بدرستى گفت كه هم چپ ها( امثال فرخ نگهدار ها و فداييان قلابى خلق!!) و هم بقيه گروه هاى به ظاهر راديكال، شب و روز به مهندس بازرگان فحش و ناسزا ميگفتند ، و بقولى " ليبرال " نشخوار روز و شيشان بود، و ديديم كه كه چه شد، اونهم از كثافتكارى هاى حزب خاين توده و ايت اله نورالدين كيانورى و باند يكشبه طرفدار امام شدنشان!! ملت و مملكتى را امثال همين نورى زاده ها كه اكنون جاى در خارج كشور خوش كرده اند به فنا دادند
 

Iran Revolution فیلم محاکمه رحیمی فرمانده تهران

قسمتی از اسناد انقلاب - ابراهیم یزدی و تیمسار رحیمی
!  تیمسار رحیمی مثل بسیج و سپاه  ولایت وقیح و احمدی جواب میده ! پرت و پلا

ابراهیم یزدی در مصاحبه با بی بی سی ۱۳۵۸ : حاضرم تیرانداز حرفه ای برای ادامه اعدام ها استخدام کنم 

…..
آخر شب بیست چهار بهمن، آن چهار تن را به پشت بام مدرسه راه بردند، پدر رضاییها -که پنج پسرش در درگیری و مبارزه با رژیم شاه کشته شده بودند- در نطقی کوتاه از انتقام خداوند گفت و سپس جوخهی اعدام شلیک آغاز کرد ولی تا ساعتی از اطراف بر این چهار تن که اولین کسانی بودند که مفسد فی الارض شناخته شدند، گلوله میبارید.» و بالاخره بعد از لحظاتی گلوله باران متوقف میشود، ولی گلولههای تهمت به سوی ابراهیم یزدی تا امروز هم میبارد.
* * *
چهار زنرال ارشد نظام شاهنشاهی: 1.خسرو داد 2.رحیمی 3.ناجی 4.نصیریچهار زنرال ارشد نظام شاهنشاهی: 1.خسرو داد 2.رحیمی 3.ناجی 4.نصیری


اگر شکوفه سیب به میوه رسد...؟
علی اصغر حاج سید جوادی، نویسنده و اندیشمند ایرانی در دفاع از ضرورت برخورد قاطع و لزوم نابودی ضد انقلاب و عوامل رژیم گذشته در مقاله‌ای که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، بر اعمال خشونت بیشتر تأکید کرد.

مجاهدین خلق: توبه و زاری نباید مانع قصاص جنایتکاران شود
به نوشته روزنامه اطلاعات، «سازمان مجاهدین خلق ایران ضمن پیام تهنیتی به امام خمینی خواستار مجازات بقیه عناصر ضد انقلابی که دستشان به جنایت و خون مردم کشور آلوده می‌باشد، شده است.» متن پیام به این شرح است:
مجاهدین خلق ایران و عموم فرزندان انقلابی شما در این میهن با قلبی سرشار از احترام فرمان قاطع شما را مبنی بر محاکمه و مجازات فوری چهار تن از عناصر جنایت کار و خیانت پیشه رژیم پیشین دریافت داشتند.
این اقدام متهورانه و انقلابی را که روشنایی‌بخش چشمان و تسلای قلوب تمام مردم محروم این سرزمین به ویژه خانواده‌های داغدار شهدا و شکنجه‌دیدگان است، به شما و تمام مردم قهرمان کشورمان تبریک و تهنیت می‌گوییم. باشد که دیگر در این کشور کسی به کشتار و شکنجه و آزار مردم بی‌پناه و فرزندان پیشتاز آنان دست نیابد.
حضرت آیت‌الله، شما با این فرمان انقلابی پرتو دیگری از چهره راستین مکتب توحید و ایدئولوژی ما اسلام به جهانیان عرضه گردید. لذا باز هم مشتاقانه امیدواریم که بدون کمترین توجه به برخی پادرمیانی‌های شرک‌آمیز سازشکارانه و به گونه‌ای هرچه سریع‌تر داد این خلق مظلوم و شکنجه‌دیده ما تا آخرین نفر از بقیه عناصر ضد انقلابی نیز بازستانده شود.





۲ نظر:

ناشناس گفت...

چیدن خاطر های انقلاب جهانی در کنار هم و نگاه کم رنگ ان تکراری و کم اهمیت است،
پیروز باشید

ناشناس گفت...

شاید عده ی بپرسند چرا تکراری وبی اهمیت است?
عزیزان بارها گفتم و باز میگم تاریخچه همه انقلاب های تاکنونی به غیر یکی ویا دو مستقل بقیه توده ها سیاهی لشگر بوده هرگز کسانی و گروه‌های سایه و پنهانی در سایه ماندند و افتادگی نشدند و اگر هم بعد از 50 سال مثل لیموترش اب کشیده راز پنهان را افتابی کردند کمکی به مردم ونسلهای بعدی به شکل‌های کاملا مصنوعی انتقال دادند. هیچوقت هیچ گروهی واحزابی انسان‌های نگون بخت را خوشبخت نکردند وهیچ انسانی هم عمیق و اساسی بدنبال سرنوشت خود نیست،،
تعداد انگشت شمار که با مردم صادق و صمیمی هستند در بزنگاه تاریخی تنهایی را با تمام وجود حس وتنها هستند.
پیروز باشید