چون این ویدیو افسرده ام میکند، خیلی تند و سریع نگاه کردم. بعد یک چیزی به ذهنم آمد که اینجا ذکر میکنم و آن درجه آزادی هست.
آیا آزادی درجه دارد؟ مثلا مردم کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران اسلامی آزاد ترند؟ آیا زنان کشورهای غیر اسلامی از زنان ایران آزاد ترند؟
با مشاهده و نظر خواهی میتوان به این مسئله پاسخ داد. بنظر مردم، کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران آزادی بیشتری دارند. زنان کشورهای غیر اسلامی هم از زنان ایران آزادی بیشتری دارند. اگر آزادی مردان کشورهای غیر اسلامی از 20 باشد 8، آزادی مردان در ایران از 20 هست 5. اگر آزادی زنان کشورهای غیر اسلامی از 20 یاشد 4، آزادی زنان ایران از 20 هست 1.
اگر مطالب فوق صحت داشته باشد، هر چیزی که حاکمیت اسلامی را در ایران عقب بزند، درجه آزادی مردم ایران را بالا می برد، مخصوصا آزادی زنان را. چه چیزهائی حاکمیت اسلامی را عقب میزند؟ جنگ، رفرم و انقلاب. همه اینها موثر است چون حاکمیت اسلامی در ایران بدترین چیزی است که مردم ایران تا بحال داشه اند.
آیا آزادی افراد تحت دیکتاتوری رژیم شاه از رژیم جمهوری اسلامی بیشتر بود؟ بنظر من بیشتر بود. آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
آزادی چه چیزی است. خیلی ساده کنم، بنظر من، آزادی وجود انتخاب در مورد شیوه زندگی است، جه زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی. درجه آزادی، درجه انتخاب افراد در مورد شیوه زندگی است.
بالاترین درجه آزادی چگونه است؟ بنظر من، به این صورت است که افراد در مسایل خصوصی کاملا آزادند و در مسائل اجتماعی جمعی تصمیم میگیرند بصورتی که کسی از تصمیم گیری ها ناراضی بیرون نمی آید.
حالا اگر آزادی آنچیزی است که در بالا ذکر شد، پس پادشاهی و سلطنت مشروطه و دموکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا و جمهوری و ولایت فقیه و غیره چه چیزهائی هستند؟ اگر خوب فکر کنید، روزی متوجه خواهید شد که همه اینها مزخرفاتند. اگر نمیتواتید خوب فکر کنید، بیائید با هم فکر کنیم. شاید با همدبگر بهتر فکر کنیم.
با تشکر و عذر خواهی از رزا که بدون اجازه صفحه بلاگ او را سیاه کردم.
هر چیزی که حاکمیت اسلامی را در ایران عقب بزند، درجه آزادی مردم ایران را بالا می برد، مخصوصا آزادی زنان را. چه چیزهائی حاکمیت اسلامی را عقب میزند؟ جنگ، رفرم و انقلاب. همه اینها موثر است چون حاکمیت اسلامی در ایران بدترین چیزی است که مردم ایران تا بحال داشه اند.
رزا: مرسی از نظر برخی از موضوعات مطرح شده صحیح است. روی پاراگراف بالا بهتره که خوب فکر بشه.جنگ، رفرم و انقلاب. و کلن بهتره از پشت دوربین رصد بیرون و خود در زاویه دید فیلم قرار بگیریم. چون ما دو جهان را تجربه کرده ایم. برعکس بسیاری از مردم ایران. جنگ برای کی خوبه؟ من عمیقن جنگ را آلترناتیو نمی بینم. نگاهی به افغانستان و عراق و لیبی حتی مشخص می کنه که بیشترین تلفات است. رفرم؟ آیا روحانی جای احمقی نژاد بنشیند بهتر است؟ اگر مارهای روی دوش ضحاک با دو اعدامی در روز سیر می شدند در حاکنمت روحانی روزی 4 اعدامی هم سیرشان نمی کند. انقلاب هم که از داخل و با کمک خارج باشه خیلی دوردست به نظر میرسه. اما به نظر من زیاد هم دوردست نیست. باید دید قلب مردم چگونه تند تر میتپد. بخصوص جوانهای این نسل با نسل ما تفاوت زیادی دارند و اگر انقلابی رخ دهد بسیار انسانی تر است تا انقلابی که ما در متن آن قرار گرفتیم و دست ساواکی بریده و به چوب پرچم شد. (عکس البته در فیلم قرار نگرفت) جنبش حمایت از حیوانات/ محیط زیست و مدنی رشد خوبی داشته و در رخداد انقلاب از سبعیت و خشونت علیه انسان اسیر (ساواکی/ساوامایی) خواهد کاست. روح لطیف این نسل البته باعث این هم شده که "تنها ره رهایی" هنوز گزینه ای محتمل نیست و تقریبن در انتهای تلاش برای دمکراسی قرار دارد. شاید برای ما که از دور رصد می کنیم، جنگ یک جراحی علیه سرطان است که توده ی سرطانی را از بدن جامعه خارج می کند. ولی کانون های سرطان پخش هستند و معلوم نیست مثل افغانستان بشود؟ متستاز! اگرچه بسیار از مادرانی که برای ملاقات به اینطرف آبها می آیند می شنویم. ای کاش کار تمام شود چون دیدن جوانان افسرده که یا با اعتیاد یا خودکشی و یا با افسردگی ذره ذره آب می شوند تحمل ناپذیر است.
آیا آزادی درجه دارد؟ مثلا مردم کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران اسلامی آزاد ترند؟ آیا زنان کشورهای غیر اسلامی از زنان ایران آزاد ترند؟
رزا: سالها پیش با رفیقی که دیگر در میان ما نیست بحث خشونت بود. شدت و درجه ی خشونت. مثل درد است. وقتی دردهای شدید وجود دارد و بالاترین درجه مثل زایمان انسان تحمل می کند چون امید به تولد است. بعضی وقتها اما یک سردرد نیز تحمل نمی شود و انسان بدنبال هر گونه داروی بی حسی و افیون.
شدت درد ما بالا است وقتی سنگسار می شود برای رابطه جنسی خارج از ازدواج چون می دانیم که اصلن در بسیاری از جوامع جرم نیست.
درجه ی درد استاندارد جهانی دارد ولی شدت آن را فرد مورد خشونت تعیین می کند. مثل زنی که فیزیکی بهش تجاوز شده و دیگری روحی. استاندارد جهانی اولی را جرم می داند و قبول می کند و دومی را نه (چون درجه بندی شده خشونت). در حالی که قربانی خشونت نوع دوم ممکن است خودزنی کند چون شدت خشونت برایش تحمل پذیر نبوده. و ظرفیت آنرا نداشته. همینطور مشاهده ی اعدام در ملا عام که ملت را مرعوب کرده بدون اینکه این خشونت بر خود شان اعمال شود یا دست و پا بریدن در طی حاکمیت رژیم ایران که داعش نیز از همین متُد استفاده کرد.
ما از بیرون که مشاهده می کنیم برایمان غیر قابل باور است این بربریت در قرن 21 و حتی بطور آشکار هیتلر هم لینچ نکرد در ملا عام مثل اسلامیون. پس چرا انسانی می تواند حتی از شنیدنش (بریدن دست و پا..)نگران نشود و یا حتی فاشیسم اسلامی را ترجیح دهد به راسیسم محیط اطرافش در اروپا/امریکا؟ بدلیل بک گراند اسلامی اش است و هم اینکه بسیاری از ما قدرت ایمان را دستکم گرفتیم. ساواک کارمند بود و 8 ساعت برای شلاق پول می گرفت و خدایش پول. اسلامی فول تایم کار می کند برای بهشت خشونت می کند و انتهاری... انهدام جامعه انسانی را هدف گرفته مثل مهدی و ظهورش قرار است بروی خون حکومت کند. از طرفی بسیاری که در خارج از کشور به سفارتها برای رای می روند و یا پشت جبهه ی رژیم هستند و فاشیسم خودی و اسلامی را به راسیسم موجود (علیه پناهجو/مهاجر در اروپا) میبینند، پشت جبهه رژیم می شوند. چون راسیسم اعمال شده بر آنها اروپایی است و خودی نیست. هنوز بدنبال مدینه ی فاضله الله هستند. هر روز هم نمازشان قطع نمی شود حتی در خارج. معلوم نیست اینجا چه می کنند مثل کمونیستهای طرفدار اردوگاه که هر سال کوبا میرفتند اما محل سکونتشان همان اروپا/کانادا/امریکا بوده و هست! من آدمهایی می شناسم که در ایران آزادترند و قدرتشان بیشتر است. آزادند بر تن زنان با صیغه حکومت کنند. بر کودکانشان سلطه گری. باید پرسید آزادی که؟ و این چه کسی خیلی مهم است. درجه ی آزادی زن مومن اینجا کم است برخن آزادی پوشش اسلامی و برقع ندارند و این زنان آلوده ی سیستم مذهبی/مردسالار هستند و کم هم نیستند. اسلام را آخرین دین و برترین می دانند و از ارگاسم مردشان اوج می روند. رابطه ای سادومازو مهاجرانی/کدیور! آزادی آنها همان اجرای قوانین اسلامی است اما مثل هیتلر و سنگسار در زندان و در حیاط زندان و از دین و مذهب صلحجوی اسلام گپ میزنند. آزادی عمل اینها سلب آزادی و و قهقرا بردن جامعه انسانی است. چپ ایران با دین واسلام تصفیه حساب نکرد و بدلیل پتانسیل انهدامی آن در برابر شاه از رویارویی مستقیم با اسلامی ها خودداری کرد. این "جانوران" در صفوف انقلابی پذیرفته شدند.
یادم است که روز بعد از شکاندن شیشه مغازه ارمنی ها در مجیدیه و آتش زدن برخی از کالباس فروشی ها ، انقلابی ودکا خور خانواده ادعا کرد، خوب مردم مسلمانند و در انقلاب این چیزها هم هست! ما دخترها می خواستیم با پلاکاردی همدردی کنیم با مسیو ی محله که جلوی ما را گرفت. بعدش هم عنتری مثل فرخ نگهدار را نشاندند روبروی بهشتی و شکست کفر در برابر اسلام را هم تلویزیونی و سراسری کردند! به نظرم اینبار اگر اوضاع برگردد بدلیل جنایاتی که اسلامی ها کرده اند و نه در خفا بلکه علنی، نفرت از دین و مذهب اسلامی بسیار زیاد خواهد بود، همانطور که دیگر پس از سقوط شوروی ها در آلمان شرقی نمی شود راحت با داس و چکش به استقبال حتی روز کارگر رفت! آزادی مسلمانان در کشورهای اسلامی زیاد است و قدرت دارند و در اروپا نه. شخصن از افراد نماز خون/محجبه و غیرش تهوع می گیرم در اروپا. آزادی عمومی خصوصی مردم کم است در ایران و سیاسی صفر. شدت کنترل و مانیپوله مخالفان سیستم در اروپا زیاد است و نوع خشونت فرق دارد. خشونت بر خود من در ایران و اینجا برابری می کند. من از شدت خشونت بر خودم می گویم. شاید درجه خشونت از دید فردی خارج از مناسبات من کم است. من می توانم اینجا بدون اجبار پوشش به خیابان بروم. اما هر روز درگیر معضلات زندگی هستم. بین مرگ و زندگی خود و کودک دست و پا میزنم. می توانم در رژیم اسلامی قدرت/ثروت و مقام داشته باشم. این است که داعش بسیاری از ناراضیان را جذب می کند و بسیاری نیز به سفارت ایران رفته و هر سال به ایران میروند و به آشتی رسیده اند با رژیم. من اما بین درجه و شدت / بین آزادی و درجه اش فکر نمی کنم. در این مکان کنونی دلشادم که کودک بجای خشونت روزمره، حجاب اسلامی اجباری، دیدن کودکان پابرهنه و کار، اعدامهای علنی و دوگانگی و تناقض رفتاری در خانه و بیرون در مدرسه و خانه، اینجا می تواند به صحنه های زیبا بنگرد. روی یخ برقصد و زیبایی ها را ببیند تا زمانی که امکانش را دارد چون من خودم کودکی پر ترس از زندگی در اختناق شاه را تجربه کردم. اگرچه دوست داشتم در صفحه اول روی کله بزرگ ارتشداران شاخ بکشم اما می ترسیدم. کودک اینک بدون ترس است و اینهمه ارزشش را دارد که من درگیر جنگی نابرابر با سیستم راسیستی اینجا باشم. و از رژیم اسلامی فرسنگها دور و من بنوعی آزاد و هم اسیرم. درجه آزادی من زیاد، شدت سرکوبم هم زیاد. آنچه احساس می کنم خفگی (شدت ) آنچه دیده می شود: آزادی(درجه) در واقع انواعی از آزادی ها گرفته شده و انواعی دیگر نه تو در کشور خود بیگانه نیستی و سیاهی بمانند دیگران تو در اینجا (اروپا) دیگری هستی... دلیل این واقعه؟ راسیسم اسلامی در وطن راسیسم موجود در اروپا نتیجه: از بیرون من اینجا آزادترم از درون: من در کشورم برای مبارزه علیه وضع موجود آزادتر و توانا ترم... البته من از وضعیت مهاجرین امریکا/کانادا بی خبرم و از اروپا می نویسم.
سوالت را باید از درون مطرح کرد. از بالای سر افراد ببینیم: اروپا آزاد، ایران اسیر سوالت را میان مبارزین علیه سیستم طرح کنی جواب: فرقی نمی کند. چون نوع مبارزه تفاوت دارد و هیچکجا آزادی نیست. اینجا روانخانه آنجا گردن زدن
آیا آزادی افراد تحت دیکتاتوری رژیم شاه از رژیم جمهوری اسلامی بیشتر بود؟ بنظر من بیشتر بود. آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
رزا: سوال سختی ست عزیزم من مردم را نمی دانم و انسانها را. اگر قرار است با جنگ و بمبهای به رادیواکتیو آلوده مثل عراق و افغانستان بازگردد که خوب من در چشم اژدها و در این مکان تا پای جان مبارزه می کنم بر علیه جنگ. چرا که ما با آلودگی مکان زیست تا سالیان سال کودکان ناقص الخلقه خواهیم داشت، نسل اندرنسل مثل سردشت و حلبچه. تازه آنجاها شیمیایی زدند. نگاهی به عراق و کودکانش پس از حمله کافی است. اگر با خیزش مردمی و یا انقلاب و کودتا بیاید قدمش روی تخم چشم سلطنت طلبان. قصه ی کنفدراسیون دانشجویان و چریک و آژان از همانجایی که قطع شد ادامه خواهد داشت یکچیزی مثل مصر و السیسی! شخصن علاقه ای بهخوردن مدفوعم ندارم، حتی در اوج گرسنگی! اگر در قدرت اسلامی شریک شود و انتخابات آزاد و مثلن رییس جمهور و... رفرم و همدستی بخشی از اپوزیسیون و شریک کردن آنان در قدرت و هر نوع دیگرش... بقول "مرحوم" پدر: اوج ارگاسم! مبارزه با سیستم تلفیقی را عشق است! چیزی مثل حکومت همزمان ترامپ/اوباما/کلینتون! نهایتن جوابهای پرسشنامه ات تو را مایوس خواهد کد وقتی پاسخ دهنده آنارشیست باشد. چون آنارشی سالها پیش به نمایشنامه ی «تصمیم یا اقدام» برتولد برشت شاشیده! کماکان هدف وسیله را توجیه نمی کند. برای مبارزه با اقتدار نمی توان اقتدار "بهتر-مترقی تر" را پذیرفت؟ تن فروش البته ترجیح می دهد تن را به یکنفر بفروشد «شوهر» تا به مردان مختلف! ولی تجاوز تجاوز است. و مبارزه برای رهایی نیز ربطی به سهم بیشتر از شیرینی ندارد. بلکه کُل قنادی منظور است! من مردم و آزاد شدنشان را نمی دانم. اما میدانم که دستم همیشه در دستان بی همه چیز شدگان است. من آن آنارشی خواهم بود که برتولد برشت در چاه آهک انداخت! من یک بیهمه چیز عاطفی هستم.
نوشتی: آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است. مینویسم: من اولین نفر خواهم بود که به ایران بازمی گردد. نه برای پایکوبی بلکه برای داغ کردن زمین زیر پایشان! و من به درستی قدر این آزادی را خواهم دانست! این جواب را در 13-14 سالگی دادم. مرد جوانی جلوی دانشگاه می خواست با پیچگوشتی چشمانم را کور کند. ازش پرسیدم چرا؟ گفت زندان بوده و با انقلاب اسلامی آزاد شده و مخالفین اسلام را می کُشد. در همان حوانی گفتم: مبارزات مردم تو را آزاد کردند، خمینی که پاریس بود! چرا با پیچگوشتی به جان دیوار زندان نمی افتی که دیگر هرگز نباشد؟ یادم است که شماره تلفن داد دوست شویم:) حال اگر مردم ایران شاه بیاورند دوباره خب دمشان گرم. همان یکی دوسال تا جایش را روی صندلی قدرت گرم کند باز ما روی آب خواهیم آمد نفس گیری! همان دو سال اول انقلاب را عشق بود در شوراهای محلی/ کارخانه و اشغال زمینهای مالکین. من توقع زیادی ندارم! همان میدان "شهیاد" بلا چاو برقصم کافی است! فیلم لحظه ی آزادی زنان بر دوش مردم اگرچه برایت غمگین کننده بود اما راستش اوج قدرت مردم را نشان می دهد! این لحظه های کمیاب ارزش خیلی کارها را دارد. دیدن لحظه ی سقوط شاه/خمینی/شاه! ثبت حضور رقص آنارشی در "شهیاد/آزادی" بروی زمین آمدن / عبور از دیوار زندانها بر دوش مردم، سقوط کلانتری نارمک و... اوج هایی که هرگز از یاد نخواهند رفت. روی قبرها خواهند نوشت: محصول یک تجاوز که زندگی کرد، برپاخواست/ افتاد و اکنون به زمین باز گشته تا باری دیگر برخیزد! حال میشود هم چرتکه انداخت که آزادی در این چند زار بیشتر است تا در آن! کار ما محاسبه نیست! احتمالن ثبت ارگاسم باید باشد!
سلام و با تشکر بخاطر کامنت، درسته، فرض کنیم بجای جنگ و رفرم، انقلاب بشه و انقلابی باشه که آزادی را در ایران برساند به ۱۵. هنوز ۵ درجه برای آزادی کار مانده، هنوز ۵ درجه نارضا یتی وجود دارد، مثلا، هنوز آنارشی نداریم. گفتی نژاد پرستی، جای نژاد پرستی جنایت و گنگهای خطرناک وجود دارند که آنها هم مثل راسبستها آدم کش و متجاوز هستند و نژاد خاصی هم ندارند. از آنها برای ترور سیاسی استفاده میکنند،
سئوال سخت تر این است که درجه رفاه اقتصادی چقدر در درجه حس و درک آزادی تأثیر دارد؟ بنظر من تأثیر ندارد. رفاه اقتصادی ممکن است به امکانات و سپس آگاهی بیشتر منجر شود و این حساسیت را بیشتر کرده احساس آزادی را کم کند و نارضایتی را بالا ببرد. مطمئن نیستم. احتیاج به تحقیق درست دارد و این تحقیق کار ساده ای نیست. تجربه شخصی به من میگه که رفاه اقتصادی تأثیر در درجه نارضایتی ندارد. بنظر من تعرض فیزیکی و تبلیغات سیستماتیک حاکمیت تأثیر بسزایی دارد. اگر کار ترویجی و تبلیغی و جعل حقایق و غلط نویسی در کتب مدرسه نکنند، نارضایتی، یعنی حرکت برای آزادی بیشتر صد برابر می شود.
سه چیز به سلب آزادی و از کار انداختن مغز کمک میکند: ۱- سرکوب فیزیکی، این در رأس کاره ۲- ترویج و تبلیغ و حقنای دروغ. ۳- رشوه = امتیاز اقتصادی و رفاه
با سلام به رفیق روزای عزیز و شما مهیار خان(هر چند دوران فئودالی/خان خانی از لحاظ اقتصادی سپری شده ولی چون شما از قرار از دید سیاسی هنوز در همون وادیا سیر میکنید این صفت خیلی ها هم بی مناسبت نیست)!! باری, در مورد مقوله آزادی اونم عمدتا در حیطه سیاسی در ایران و تفاوت و سبک سنگین کردنش با غرب و یا کشورهای غیر اسلامی سخن گفتن در اینجا تمام و کمال با بحث روزا جان موافقم.چرا که منم مثل او- بعنوان آنارشیست(آنارکومنیست دقیقتر بگم)- همینگونه می اندیشم. راستش منم میخوام از تجربه شخصی ام شروع کنم: من 5 سال قبل از سقوط رژیم تا مغزاستخوان وابسته به امپریالیسم جهانخوار آمریکا (بخوان محمد رضا شاه بزدل و مزدور و سگ زنجیری امپریالیسم-نه صرفا بعنوان یک دیکتاتور ساده اونطوری که بیژن جزنی در تزانحرافیش در زندان مطرح کرده بود) از ایران خارج شدم.هر چند از دو سال قبلش توسط تراکتهای چریکهای فدائی خلق ایران - سچفخا- در دبیرستان خوارزمی هوادارشون شده بودم و در خفا اعلامیه هاشون رو در جاهائی چون کلوبهای بیلیارد و پینگ پنگ یواشکی و با ترس و لرز پخش میکردم-و بخاطر همین علاقه و مبارزه نوجوانی یک سال درجا زدم و دیپلمم رو در کمال خوشحالی 13 ساله گرفتم- ولی عمده فعالیتهای ضد امپریالیستی ام علیه آمریکا و رژیم دست نشانده شاه را در محیط غرب در انگلیس و آمریکا و فرانسه (بهترین و رزمنده تری سالهای مبارزاتی کنفدراسیونی) گذروندم.طبعا درفضای دموکراسی غربی رشد فکری و لذت خود بودن را تجربه کردم و ...حال آنکه بعد از سقوط رژیم شاه-حوالی یکسال و اندی بعد- یرای سه ماه به ایران رفتم و درست در بحبوحه هرج و مرج حاکم و قبل ازسرکوبهای دانشگاه و جنبش زنان بهترین دوران زندگی سیاسی ام را در ایران تجربه کردم: با رغفقای همفکرم در جلوی دانشگاه تهران با بحث و جدل با هواداران خط سه (که عمدتا مثل قارچ از خارج به ایران نقل مکان کرده بودند)مشغول شده و با داشتن درک صحیح از چگونگی به حاکمیت رسیدن باند خمینی / بننی صدر/ قطب زاده و یزدی در پی کنفرانس گوادلوپ ...و رسیدن مجدد دیکتاتوری امپریالیستی اینبار در لباس اسلامی اش را پیش بینی کرده و ازش داد سخن سر میدادیم.حقیقتا تزمون هم درست بود و چیزی نپائید که خفقان را مجددا حاکم کردند.بخاطر جو سیاسی دوران انقلابی سالهای 57-56 و رشد فکری همگان تا بعد از قیام ناخواسته و از دستشان در رفته 22-21 بهمن... طبعا اینبار سرکوب صد برابر دوران شاه میبایست میبود و شد.زندان ها پر تر و اعدامها نیز هم بیشتر...حال آنکه قبل از رسیدنش به گردن خودم ترک کردن ایران را در دستور کار گذاشتم. باید بگم که در همون سه ماهی که ایران بودم (تفاوت قبل و بعد رژیم شاه) مزه شیرین مبارزاتی اش را بارها و بارها از غرب اونم در فضای کاملا باز ترجیح داده و میدم. یعنی لذتی رو که در اون سه ماه با پوست و گوشتم حس کردم صد برابر برام دلپذیر تر بود تا تمامی سالهای قبل و بعدش در غرب -تا به امروز !! چرا که عمیقا معتقدم که زندگی حقیقی فقط و فقط در ایندورانهای کوتاه هست که با ارزش هست. بقیه اش مرگ تدریجیست.
چون ترسیدم متن بلند بالا حذف بشه ..... زدم بره تا بقیه را در اینجا بیارم.یک تصحیح: دوران 4 ساله اقامتم و دوران مبارزاتی ام را در فرانسه علیه رژیم ولایت وقیح اسلامی گذروندم... باری: من عمیقا معتقدم که همونطور که روزا گفت مردم قیور و مبارز و شدیدا سیاسی ایران(که سه انقلاب را در 100 و اندی سال از سر گذرونده اند و هنوز به دموکراسی نیم بند غربی هم دست نیافته و هیچگاه هم تا بودن امپریالیسم در منطقه بهش دست نخواهند یافت: بخشی از تز داهیانه مسعود احمدزاده- در کناب م.م.هم استراتژی هم تاکتیک- که هر چند دیگه به مبارزه چریکی و م.ل ش اعتقادی ندارم ولی صحتش ثابت شده) استفراق خودشون رو نخواهند خورد.بزبان دیگر محاله که سیستم شاهنشاهی مطلقه وابسته به امپریالیسم یانکی (نه سلطنتی مثل انگلیس ...خواب دیدی خیر باشه مهیار جان) برگرده.نه تنها در ایران نیروئی نیستند بلکه از خارج هم دیگه غیر ممکنه از طرف غرب یا شرق(روسیه بخصوص که همرزم و همفکر و دستشون تا یک کاسه هست با ولایت وقیح:پوتین عاشق خامنه ای و یار جون جونیشه) بر مردم تحمییل بشه!! این تزهای مشعشع همان و تروتسکیسم همان.چند روز پیش در پست دیگری همینجا رفیقی که خودش را لیبرتارین میخوند بنام صفا در دفاع از لیبرالیسم غربی و اینکه اگه در ایران بیاد مترقی تره سخن گفت.در همانجا در جوابی دندان شکن گفتم: این تزها تروتسکییستی و انحرافیه و جائی از اعراب در ایران نداره( بمانند همون تزئی که ترتسکیستهای ایرانی در دوران شاه در بعد از دادن نقش ژاندارم منطقه از طرف دکترین نیکسون کیسینجر به شاه برای سرکوب انقلاب عمان شاه و دیکتاتوریش را "رژیم امپریالیستی شاه" قلمداد کردند: زهی حماقت محض).
برای خاتمه: تا رسیدن طلیعه آزادی- منظور همین حد و به شیوه غربیش و در همین حد لیبرالی نیم بند - برای ما چند نسل دیگه باید بگذره: بعد از سقوط سرمایه داری....هاهاها (هر چند الان در آمریکا از بوش پسر به اینطرف با تز Patriot Act فاشیسم حاکمه و شما را به جرم تروریست میتونن تا 72 ساعت بدون داشتن حق وکیل سیم جین کنن و شکنجه نیز هم و آب از آب تکون نخواهد خورد...پس دموکراسی غربی هم تا حدی حبابی بیش نیست-مگر اینکه زیادی دست از پا خطا نکنی و یواشکی و اونم خیلی شل و ول زر بزنی)...پس زیاد خوش بین نباشین....ولی اگه بهر علتی بگو قیامی دیگر ورق برگرده... که شک دارم....منم مثل رفیق روزا در همون چند ماه هرج و مرج موجود در کنار او و رفقای آنارشیستی که طبعا خواند بود دست به آژیتاسیون برای ساختن کمونی-هر چند کوچک و محدود - زده و حقیقتا زندگی خواهیم کرد....بامید چنین روزی....مرگ بر رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری جوخه های مرگ اسلام ناب محمدی...زنده بتد آزادی ...هر چند کوتاه مدت ولی لذت بخش و با شدتی وافر....زنده باد آنارشی
it's not my valentine's day if i can't dance with u
emma goldman
wiki:) او اولین کسی است که مسئله تبعیضهای جنسی را در سیاست مطرح کردهاست. او بهخاطر دفاع از حقوق زنان ازجمله حق سقط جنین و دستمزد برابر؛ ۸ سال به زندان رفت.
گلدمن اعتقاد دارد که زنان خود میتوانند خود را از قید و بندهای جامعه آزاد کنند؛ اگر خود را به عنوان یک شخصیت قبول کنند نه یک کالای جنسی؛ تا زمانی که خود نخواهند بچه به دنیا نیاورند؛ اگر این حق را به کسی ندهند که صاحب بدن آنها باشد؛ اگر حاضر نباشند که خدمتکار خدا باقی بمانند
در این نوشته دیوید گربر، انسانشناس آنارشیست، به ما میگوید نسلها دستکاری سیاسی به دست فرادستان، چگونه «همبستگی» فرودستان را از توان انقلابی خود تهی ساخته است.
بخشی از متن:
«بیدلیل نیست که غاییترین ارزش بورژوازی «صرفهجویی» است و عالیترین ارزش طبقات کارگر «همبستگی». با این حال، این درست همان طنابی است که طبقهی کارگر بدان آویخته شده. زمانی بود که هواداری از اجتماع میتوانست به معنای مبارزهای به نفع طبقهی کارگر باشد. آن روزها «پیشرفت اجتماعی» ورد زبان ما بود. اما امروز ما شاهد تاثیرات نبردی بیوقفه علیه خودِ مفهوم سیاست طبقهی کارگر یا اجتماع طبقهی کارگر هستیم. این نبرد تمام راهها را برای بیان این توجه و همبستگی به روی بخش غالبی از طبقهی کارگر بسته است، مگر حواله دادن آن به سمت یک انتزاع ساختگی: «نوادگان ما»، «ملت ما»؛ خواه با تجاوزکارانهترین شکل میهنپرستی و خواه با میل به قربانیشدن دستهجمعی.»
سلام به پیمان، نمیدونم درجه بندی کردن آزادی آدمها در کشورهای مختلف چه ایرادی دارد که باعث میشود من بشوم فئودال. مثال: در ایران زنها باید پوشش اسلامی داشته باشند، در کشورهای غیر اسلامی چنین محدودیتی وجود ندارد. اگر به آزادی لباس پوشیدن بدهیم یک، در ایران نمیتوانیم به درجه آزادی در لباس پوشیدن جز صفر بدهیم.
مهیار جان والنتین ابتدا به ساکن تبریک. من هم فردا برای عشق کوچکم یک بسته شکلات اعلا هدیه خواهم کرد. احتمالن قیمتش هم پس از روز رسمی بقدر کافی سقوط خواهد کرد:) و بشود برای جیب من قابل پرداخت. الان رویش پتو انداختم پس زد. تنها آن پتویی را می خواهد که به هر دلیلی خودش خوشش می آید. حال اکثریت زنان ایران که حجاب نمی خواهد علیه آن مبارزه می کند. بخش بزرگی هم پس از فرار از سرکوب حاد سال 88، ابتدا با کلاه و بعد با شال و اکنون پشت دوربینهای خارجی کشف حجاب کرده... درجه ی آزادی پوشش ایران صفر و اینجا 20. این درست است اما لای پایت را نگاهی بینداز و ببین آیا اصولن می شود مقایسه کرد؟ ناظر بیرونی اصولن نمی تواند حجاب را درک کند. اغلب زنان کشف حجاب کرده (بدستور شوهران) هم هستند که در خارج از کشور از روی جانماز بلند نمی شوند. انسانهایی فوق ارتجاعی در تفکر ولی با شیک ترین و گرانترین و آخرین مد ها! این سگهای خانگی بفرمان، هر چه شوهر بگوید می پوشند. ناظر خارجی به بیحجابی شان (آزادی شان) یک میدهد و به باحجابی اجباری دخترکی جوان شطرنج باز در ایران صفر! کمی دقیقتر بنگری آنکه به اشاره ی شوهر کشف حجاب کرده چون خارج است و خانواده می خواهد خود را متمدن جا بزند ولی عمیقن مذهبی. دختر جوان بدلیل عشق به شطرنج و امکان رقابت، درجه اول آزادی اش را شطرنج گذاشته و تابحال هم اصولن نمی شناسد بی حجاب بودن را. و ما خواهیم دید که پایش به اروپا برسد حجاب را با محمد و قرانش خواهد سوزاند. ناظر که من باشم به دخترک 1 خواهم داد و به زن مومن سگ شده صفر. درجه بندی آزادی یعنی چه؟ آزادگی و یا داشتن امکان رهایی را می شود نمره داد. زن "آزادی" که آزاد میبینیم چون در خارج به مصلحت حجاب ندارد، اگر در ایران باشد، برای حفظ رفاهش برای شوهر حتی به قیمت له کردن زنان دیگر صیغه می کند. خود کالا شده و اسیر کالا. همان کارگری که شبها سکس شاپ میرود. خوردن گوشت هم طبقه ای و همجنس- کانیبالیسم! بخشی از این حاج خانمها قدرت خریدشان بالا است و فمنیست اسلامی و با داشتن فرمان شوهر قران را تفسیر می کنند. و آیاتش را تلطیف تا در هارمونی با مکان جغرافیایی (خارج) بتوانند بهتر بچرند! خوب از نظر من بهتر است توی کله شان را بررسی کنیم نه اینکه چقدر پارچه رویش. بهتر است اگر قرار است درجه داد به اعتلای جنبش زنان درجه داد که نمره اش در مقاومت بیست است هم در خارج و هم در داخل. به مقاومتشان نمره ی 20 داد. چون این وسط زنهایی هم هستند که "مجسمه ی آزادی" اما توی کله شان کاه و لای پایشان باز برای شوهر/سیستم و شوهر هم شماره حسابشان... در ضمن در کشورهای غیر اسلامی بسیاری از قوانین توحش مثل کودک همسری/ختنه/نماز در محل کار/حجاب کودکان/صیغه/.... ممنوع است. و تلاش زیادی است که این رسومات را نیز به اسم احترام به فرهنگهای گوناگون از ممنوعیت بیرون آورند. اگر موفق شوند البته برای دختر خانواده مذهبی در فضا/مکان آزادی پوشش دخترک مجبور است. کما اینکه دختران تُرکهای آلمان در اوج آزادی پوشش مجبور به پوشش اجباری هستند. خیلی ها هم بی حجابند اما توی کله شان مذهبی. تازه شدیدتر از خود تُرکهای شهروند ترکیه. از نظر فقط آزادی پوشش آنها آزادی قانونی دارند (بدلیل مبارزات زنان اروپایی) اما این آزادی با فشار خانواده سلب شده. نوشتی: نمیدونم درجه بندی کردن آزادی آدمها در کشورهای مختلف چه ایرادی دارد. رزا: چون در آلمان هم حکم قتل ناموسی با قتل فرق دارد. و گروههای مختلف قوانین نوشته و نانوشته ی خود را دارند. که بررسی آزادی زن را در چارچوب کشوری امکان ناپذیر می کند.
پیمان جان این تز ایران را همواره عقب نگهداشته خواهند داشت، به ایران محدود نمی شود. اصولن بدلیل دیکتاتوری مزمن، کارگر "جهان سومی" ارزانتر. خوب اگر همواره دیکتاتوری حکومت نکنه، سطح دستمزد کارگر ایرانی همسطح اروپا/امریکا باشه، سرازیر شدن سرمایه معنایی نداره و تولید باز در اروپا/امریکا انجام خواهد شد نه در چین/ویتنام/بنگلادش...در واقع فرهنگ با سرمایه صددر نمی شه بلکه سرمایه گذاری نئولیبرالی میشه، بدون "فرهنگ لیبرالی" اگر اینطور باشه که کارگران ایران اتحادیه/سندیکا... داشته باشند، مگر سرمایه دار مخش خرابه که کارخانه تولیدی بزنه؟ و همان دستمزد را بپردازه؟ خوب می مونه تو کشورش! تز احمد زاده/پویان درسته!
*در واقع فرهنگ با سرمایه صادر نمی شه بلکه سرمایه گذاری نئولیبرالی میشه، بدون "فرهنگ لیبرالی"
امروز زن 8 ماهه پابماه کتک خورده را مترجمم. عاقبتش؟ زن با دو بچه کوچک و تولد سومین میره خانه ی زنان. مرد دیپرت میشه و احتمالن در وطن تجدید فراش و باز تولید مثل جنسی!
یا زن بدلیل خانواده و کودکان کوچکش آشتی و تحمل کتکهای بعدی! وظیفه من؟ اعلام امکاناتی که زن دارد، یعنی کمک در صورت انتخاب برای جدا شدن و خانه های امن زنان. استفاده از این امکانات که دستاورد مبارزات زنان در اروپا است به درجه ی ذوب شدگی زن مهاجر و پناهنده بستگی دارد. از آمار: تعداد بیشترشان بدلیل مذهبی/فرهنگی/تربیتی به خانه بازمیگردند و بارها با دست و دنده ی شکسته در بیمارستانها یافت می شوند یا در گورستان. درجه آزادی زن بهتر است بر طبق آلترناتیو و امکان انتخابشان باشد. این زن می تواند بدون شوهر ستمگر در اروپا بکمک زنان و خانه امن کودکانش را بزرگ کند، کمک مالی بگیرد و خود کاری بیابد. ولی سرنوشتش در ایران/افغانستان مرگ فوری یا تدریجی است. تفاوت زندگی زنان در کشورهای اسلامی یا غیرش
خدمات مشاوره من مجانی و در چارچوب انجمن زنان است. من زنان محجبه/غیر محجبه زیادی را دیده ام. بازگشت به خانه ی خشونت ربطی به حجاب ندارد. ربط به انگیزه ی آزاد شدن دارد. اگر مرد مقیم باشد و تامین رفاهی اش از نظر مادی بیشتر از امکانات ما باشد، برخی از زنان دوباره به خانواده بازمی گردند. برای بیشتر زنان امکاناتی که می گیرند برای کودکانشان مهم است و رفاه خودشان. بردگان/کنیزان ارباب پولدار را به زندگی در آزادی ترجیح می دهند. برخی هم هزینه ی آزادی را می پردازند و هنوز پرهایشان از بیخ قیجی نشده و توانایی پریدن دارند. ما تنها امکان پریدن را مُهیا می کنیم. هر آنچه در توانمان باشد و همان که خود از خواهران اروپایی مان کمک گرفته ایم. زنانی که این مرحله از آزادی شان را پشت سر گذاشته اند و اگرچه هنوز رها نیستند اما فراتر از ما رفته اند. ما کماکان در مرحله ی شاشیدن بر سنت و عرف هستیم چون زندگی ما را تایین می کند. اینهمه در زندگی آنان نقش کمرنگتری دارد. زنان از کشورهای مسلمان از نظر من از انگیزه ی بیشتری برای رهایی برخوردارند، شاید چون ضرورت زندگی شان و خشونتی هم که بر آنها میرود شدید است و آنها نیز ازهر امکانی که دارند و می گیرند استفاده خواهند کرد. فرق اساسی داشتن این امکانات است که بدلیل مبارزات نفسگیر زنان هنوز موجودند. ربطی هم به آزادی در سیستم سرمایه داری ندارد. چرا که بردگان حق رای گرفتند "سیاهان" اما زنان برای همین هم پوستشان کنده شد. آزادی زن دستاورد مبارزه ی زنان است و نه فرهنگ غربی یا لیبرالی یا بخشش سیستم. فقط توجه به تاریخ گرفتن حق رای زنان گواه درستی این تئوری است:)
آزادی چه چیزی است. خیلی ساده کنم، بنظر من، آزادی وجود انتخاب در مورد شیوه زندگی است، جه زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی. درجه آزادی، درجه انتخاب افراد در مورد شیوه زندگی است. رزا: کاملن موافقم. اما برای داشتن انتخاب نیاز به ایجاد امکان انتخاب است. آیا اشرف پهلوی این امکانات را برای زنان ایران ایجاد کرد؟ اگر آری، پس چرا فروغ فرخزاد زن آزاده و کارگردان «خانه سیاه است» جلوی پایش بر نخواست؟ توده ای ابراهیم گلستان برخواست و جایزه ی تهیه کننده گرفت؟ دهندگان "درجه آزادی" به زنان تعیین کننده هستند. برای همین باید وسط پاها را هم دید!
لینک گفتگوی بی بی سی با توده ای سابق ابراهیم گلستان: -فروغ صیغه من نبوده. -فروغ از جابرنخواست در حضور اشرف پهلوی و جایزه نگرفت «برای فیلم جزامخانه به درخواست اشرف روی سن نرفت» رزا: عاقبت جایزه را تهیه کننده فیلم یعنی ابراهیم گلستان گرفت... بقیه گفتگو چیزی ندارد تنها فاکتهای واقعی را بالا نوشتم. نتیجه: از فروغ بپرس درجه آزادی اختمالن میگه نیست. از گلستان بپرس آزادی زن؟ میگه بود. فرح و اشرف کلی گریه کردند در نمایش فیلم... برا همین بهتره گاهی بیشتر لای پاها را دید!
فروغ در یاد ابراهیم گلستان داریوش کریمی: شدند واقعا؟ برای اینکه شما معتقد بودید باید در درون همون سیستم کار کرد، فیلم ساخت ولی خود شما تو مصاحبه ای گفتید که فروغ یک جایی وقتی اشرف پهلوی وارد شد، جلوی پاش بلند نشد، این یک؛ یک جایی فیلم فروغ که نمایش داده شد در شرایطی که اشرف پهلوی و فرح پهلوی گریه میکردند، چون تحت تاثیر قرار گرفته بودند، خواستند مجریان اون برنامه خواستند که فروغ بره روی سن بره، رو صحنه .... ابراهیم گلستان: نه رو صحنه نبود تو... بالا نشسته بودند.... داریوش کریمی: بله و فروغ نرفت؛ گفت که اینها کی هستند... من برای اینا... و شما سعی کردید...خوب این نشون میده که ناراضی بود از... این روحیه با روحیه شما متفاوت بود.... ابراهیم گلستان: حتما....حتما. داریوش کریمی: این تفاوت چه جوری خودش رو نشون میداد؟ اون مثل.... ابراهیم گلستان: همین که شما میگید الان دیگه... همهاش هم راجع به چیز نیست...مخالفت نیست. یک مقدار هم حالت شرم و حیا و ناراحتی از برخورد به یک آدم کلان سال گنده ای است. داریوش کریمی: ولی نه... شما توی مصاحبه هاتون گفتید که وقتی که فروغ گفت من نمیرم روی این سن روی این صحنه یا من بلند نمیشم پیش پای اشرف پهلوی، کاملا حرفهاش صبغه سیاسی داشت. یعنی میگفت اینها کیاند؟ این مملکت... یعنی حتی کلمه فساد هم استفاده کرده. ابراهیم گلستان: در دو مرحله مختلف وقتی اشرف اومد... ما خونه فریدون هویدا بودیم، خبر هم نداشتیم که اصلا کسی میاد...اونها هم که میخواستند بیآن خبر نداشتند. چون ما خونه فریدون هویدا بویدم، امیرعباس، نخست وزیر، برادر فریدون، مهمونهای خودش رو برداشت آورد. مهمونهای خودش وزیر خارجه تونس بود و اشرف بود. حرفهایی هم که درباره اشرف زده میشه اساسا فراموش میکنند که این آدم... جنبه های حسی فراوان هم داشت. واقعا زحمت میکشید. کشیده بود برای ... به هر حال اون هم از بین رفته و لازم نکرده من در مورد اون حرف بزنم. داریوش کریمی: منظورم این است که فروغ، اونجوری که ما در شعرهای آخرش میبینیم، به خصوص شعرهای آخری در آخرین کتابی که در آورد یعنی در «آستانه فصل سرد»؛ این شعرها فوقالعاده سیاسیاند. آیا در سالهای آخر شما احساس میکردید که فروغ به مراتب داره سیاسی میشه، سیاسیتر میشه؟ ابراهیم گلستان: باید میشد...حتما... بایستی.... داریوش کریمی: چرا؟ چون ناآرام بود؟ ابراهیم گلستان: نه. برای خاطر اینکه... گفتوگوهایی که میشد، حرفهایی که شاید از من میشنید.... http://www.bbc.com/persian/iran-features-38975126
داریوش کریمی: پس این دوستی دو ذهن دو روان انسانی تبدیل نشد به چیزی که به قول فروغ، در اوراق کهنه یک دفتری ثبت بشه؟
ابراهیم گلستان: خوب واضحه که نیست، نبود. به اون ارتباط نداشت؛ این داستانی هم که شما میگید... [کریمی: ازدواج و صیغه و...] ازدواج و فلان و از این حرفها اصلا پرته، اصلا پرته قضیه. ازدواج یعنی چی؟ ازدواج اساسا مگر غیر از یک قرارداد اقتصادی بین دو نفر هست؟ نیست.
داریوش کریمی: بله. ولی آقای گلستان من اشعار فروغ را دوباره پیش از این مصاحبه خوندم، احساس می کنی که فروغ فرخزاد آسیب پذیره و دوست داره یه جاهایی یه پناهی داشته باشه؛ [گلستان: خوب واضحه] اگر فروغ فرخزاد علیرغم اینکه عصیانگره، علیرغم اینکه فوق العاده شم استقلالش قویه، اگر یک جایی احساس کنه که دیگران فشار میارن بزرگترها و میگن که یک جایی این رو ثبت کنید برای اینکه تمام جامعه [گلستان: ما هیچ جا ثبت نکردیم] چنین چیزی رخ نداد.
ابراهیم گلستان: چنین چیزی به صورت ثبت هرگز رخ نداد. پدر من موقعی که من عروسی کرده بودم از شیراز نیومده بود تهران و این برای خودش یک جور... بعد که ... چندین مرتبه آمد تهران ولی این آخری ... شما گوش کنید به حرف من. این مساله است. حس میکرد که نمیخواد زندگی بکنه پدرم... حس میکرد که ممکنه مرگش... و همینطور هم شد. دو ماه بعدش هم مرد. حال خودش رو میدونست... به هر حال... این میخواست ببینه که یک همچی اتفاقی بیافته... هیچ ارتباطی هم به علاقه... [کریمی: چه اتفاقی بیفته؟] یعنی من و او ازدواج بکنیم... ولی هیچ وقت [کریمی: شما و فروغ ازدواج کنید. بله؟] ولی هیچوقت ما توی محضر نرفتیم، هیچ وقت هیچ کجا ثبت نشد. هیچ وقت... تنها کسی که از این بابت خبر داشت زن من بود [کریمی: فخری خانم. بله.] فخری، زن من بود دیگه که پدرم به خودش گفت؛ فخری هم با کمال بزرگواری ... فخری دختر فوقالعاده ای بود.... داریوش کریمی: پدرتون به فخری چی گفت؟
ابراهیم گلستان: من نبودم باهاش... قبول کرد... فخری به من گفت: شما با هم هستید دیگه.
داریوش کریمی: این زندگی شما و فروغ رو فخری خانم قبول کرد.
ابراهیم گلستان: خوب صد در صد... برای خاطر اینکه هیچ نوع ... آخه ببینید شما در داخل یک دیوارهایی هستید که ...[کریمی: متوجه هستم] اصلا به کلی ... ما خنده میکردیم به این حرف هردومون خندیدیم [کریمی:شما و فروغ] خود پدرم میخندید که این کار رو کرده [کریمی:چه کاری کرد پدرتون ... یعنی] همینی که گفت که این کار رو بکنید شما... [کریمی: متوجه هستم] خیلی خوب، خیلی ساده. ما می خندیدیم هه هه هه برای این خاطر اصلا اعتقاد نداشتیم ... من همین الان با اشی عروسی کردم، ها؟ [کریمی: همسر کنونیتون.] آره ... خیلی خوب ولی واقعا قبل از اینکه با اشی عروسی بکنم چندین سال ما با هم زندگی می کردیم...اصلا یعنی چی این حرفا؟
مهیار: تو اصلا بخث منو نگرفتی.من, اولا شخصا تو رو "فئودال" و بینشت رو لزوما "فئودالی" قلمداد نکردم.دوما این درجه بندی کردن تو هم واسه وجود "آزادی" نه تنها مکانیکی ه و نه در روند مبارزه تاریخی دیالکتیکی نیست و نمیبینیش بلکه همونطور که خودتم قبول داری در تحلیل نهائی لیبرالی و برای من آنارشیست پشیزی ارزش نداره.(در بالا از لذت بردن بیشتر اون چند ماه هرج و مرج در ایران و تفاوتش در 40 و اندی سال اقامت در غرب و چشیدن آزادی غربی و اینکه در غرب هیچوقت از این آزادی لذت نبرده و نمیبرم ...سخن گفتم) تازه بمانند که رفیق روزای عزیزمان - بهتر از من و با استدلال کوبنده که به مزاق تو خوش نیومده از قرار-جوابت را کاملا داد: لای پا ها رو بایست دید....اینکه فروغ ذهنا و روحا آزادتر بوده تا اشرف ها و فرح ها که نوکر پول و جاه و مقام و دریوزگی بوده و هستند ...و...و...و ابراهیم گلستان خایه مال که جلوی پای اشرف بلند میشه و جایزه رو هم میگیره...).سوما اینکه جوامع بشری در سه هزار سال تاریخ نوشتاری گذشته نه تنها (1)طبقاتی بوده(2) "آزادی" محدود به عده ای محدود بوده(چرا که ثروتمندان برده دار و زمین دار و کارخانه دار و... و تا حد کمتری طبقه متوسط با داشتن امکانات مادی بیشتر طبعا مانورشون و "آزادیشون" بیشتر بوده و هست...با تغییر محیط زیست و....سفر و ...) (3) بدتر از همه زنان بیشترین صدمات را درش دیده و کشیده و کماکان میبینند و میکشند....حرفی درش نیست... سخن کوتاه:مقوله آزادی در ایران برای زنان جنبه های مختلف داره (همونطور که روزا خوب شکافتش).برای زنان آزاده و فرهیخته طبقه متوسط که 60% شون طلاق میگیرن و حاضر نیستند برده سکسی / کالائی شوند و یا در خدمت شوهر به هر خفت و خواری تن بدن و یا زن دوم و سوم بشن و...(البته لزوما همشون تا این حد پیش نمیرن) آزادی فردی-حتی محدود- در خانه پدری یا اونائی که امکانش رو دارن در خانه اجاره ای ...ارزشش بیشتره و مهمتره تا داشتن آزادی پوشش اونطور که تو خیلی بهش بها میدی !! زنی که میخواد آزاد تر باشه و مردسالاری رو حداقل در خونش قبول نکنه ...دیدش از آزادی با زن فقیر و فلک زده ای که صرفا برای بردن نون سر سفره بچه اش حتی حاضر به تن فروشی و یا صیغه شدن مردی -نه لزوما پولدار- تن میده تفاوت اساسی داره....روزا از وضعیت زنان مهاجر و ....دقیق و به تفصیل گفته در بالا.... آخرین مطلب: احمد کسروی تاریخنویس آذری عزیزمون یک حرف داهیانه و تاریخی زده بود:مردم ایران یه دولت به مسلمونا بدهکارن.اسلام گرایان باید بیان سر کار تا اونوقت مردم بفهمند که چقدر خرافات و ....زیان باره...نقل به معنی!! دقیقا : من شخصا "خوشحالم " اسلامی ها بالاخره اومدن سر کار چرا که "چپ" ما که فقط چشاشون چپ بود و با تزهای انحرافی و بعضا دیکتاتور مآبانه شون اگه میومدن سر کار(هر چند محال بود بهرحال) چیزی بهتر از پل پات نمیشدیم...زندانها از چپ مستقل و آنارشیست و لیبرال ها که هیچ از کارگران و زنان و جوانان (بمانند همین ج.ا) پر میشد و گند میزدند...در حالی که حالا بعد از 38 سال نه تنها اکثریت جامعه(51 در صد) حداقل جمهوریخواه و لیبرال منشه و جدائی دین از دولت رو میخوان بلکه زمینه رشد دیدگاههای حقیقتا رادیکال و آزادی خواهانه آنارشیستی (که تنها بینش ه و شامل شاید بخش کوچکی از شورائی ها هم بشه) داره رشد میکنه و نوید بهش آینده ای درخشان را میده.....حالا این آینده چند نسل طول بکشه نمیدونم ....بامید آنروز....شاید من نبینم....روزا و تو مهیار (نمیدونم چند سال داری) شاید ببینید....با درود بیکران
روزا جان نوشت:..."در واقع فرهنگ با سرمایه صددر نمی شه بلکه سرمایه گذاری نئولیبرالی میشه، بدون "فرهنگ لیبرالی" اگر اینطور باشه که کارگران ایران اتحادیه/سندیکا... داشته باشند، مگر سرمایه دار مخش خرابه که کارخانه تولیدی بزنه؟ و همان دستمزد را بپردازه؟ خوب می مونه تو کشورش!" دقیقا درسته!!! اینو اضافه کنم: در پرو هم که از سال 1980 "دموکراسی" بورژوائی غالب شده (بجز یه وقفه 8ساله از دهسال دوره رئیس جمهوری فوجی موری که در سال 1992 با کودتا و بستن پارلمان و حاکم کردن نئولیبرالیسم توام بادیکتاتوری و غلبه فساد.... خرید اعضای "مخالف" حزب حاکم در پارلمان و رشوه دادن به روزنامه نگاران و روزی نامه های زرد... ....بزبان بدگر فساد تمامی نهادهای جانعه را در بر گرفت...) هنوز فرهنگ لیبرالی دقیقا جا نیفتاده و حداق 35 در صد از جامعه ترجیح میدن یک فرد دیکتاتور منش سر کار باشه و "کار انجام بده" تا دموکراسی برقرار باشه و هر چند سال یکبار یکی بیاد و کارها به "خوبی" انجام نشه....یه تفکر ارتجاعی غالبه: "بدزده ولی کار کنه"(جاده و مدرسه و کلینیک و پل ....بسازه حالا چند میلیونی هم دزدید مهم نیست...) !! مسئله مهم آخر اینه :سرمایه داری و متفکرینشان با چندین شیوه(از روند رشد تکنولوژیک بگیر تا استفاده از رسانه های انحصاری و خر کردن مردم تا هر چه بیشتر مصرفی شدن جامعه و بالاخره شکست بینشهای چپ ...از "سوسیالیسم غالب" روسیش بگیر تا فیدلیسم ... ) تونسته اند و تا چند صباحی دگر نیز خواهند توانست از رشد تفکرهای رادیکال جلوگیری کنند ....فقط امید ما عمدتا بر سر جنبشهای خودبخودی (مثل زاپاتیستا در مکزیک و روژوا در سوریه که از بطن جنگ امپریالیستی رشد کرده...و جنبش آنارشیستی محدود در یونان و اسپانیا...)بوده و هست....کی ما در ایران بتونیم -مثل ترکیه- حداقل جنبش کوچک و آزادیخواهانه ای را راه بندازیم رو من شخصا نمیتونم پیش بینی کنم....ولی همه هم و غممون را باید در این راستا قرار بدیم....
مشکل روش استدلال می بینم که دنیائی دیگر است. رزا: یعنی چی؟ من میگم که تو مو میبینی و من پیچشش را! تو فکر میکنی با حجابی بد (اسلامی) بی حجابی خوب (غیر اسلامی)! بیا تو کله ی این از ایران صادر شده ها را نگاهی بینداز که جز کاه نخواهی یافت. انواع و اقسام تن فروش مذهبی و صیغه ژنتیکی که شبانه روز در حال دولا شدن برای خدا/شوهر و اتوریته. با لباسهای بسیار شیک و پولدار اما تو کله کاه. با لباس عروسی دخول با کفن خروج! در برابرش زن با حجاب اجباری تو ایران. هر دو ایرانی!
از نظر لای پا، زن غیر محجبه نمره ی 20 می گیره چون در این زمانه مرد این زمانه تو خارجه و اقامتش اجبار در همرنگی با اجتماع، پس خانم بچه ها حجاب از سر برکنده و جفپا افتاده تو فاز فمنیسم! اسلامی! اینبار دولا راست جلوی قبله خدا/شوهر ولی بدون حجاب! ندیدی؟ خوب ببین! حنابندان/سفره ی حضرت رقیه...
به این "جانوران" چی میگی؟ درجه آزادی 100% درجه آزادگی؟ منفی 100% فمنیسم حقوق زنان! صبح تا شب بافتنی بدست و در حال ترشی انداختن! در حمایت مطلق مردان "مترقی" که برای زنان آزاد کنتور می اندازند! فمنیسم ما بد، مال خانم بچه ها خوب! نوع "چپ" آن فمنیسم طرفدار حق حیات و مخالف سقط جنین! نوع دیگرش ذوب شده در استالین/پوتین و کُلن هر دیکتاتور روس و سوسیالیست! تو به مورد زیر چی می گی؟ Women's Power -وقتی او می گوید می خواهد با روسیه دوست شود، شما باید صلح را جشن بگیرید. این وظیفۀ 99% نیست که غصۀ سود 1% را بخورد. هیلاری کلینتون باندازۀ کافی تخریب کرده است که توسط یک دادگاه بین المللی به جرایمش رسیدگی شده و به جزای اعمالش برسد. مردمان آمریکا که به چنین شخصی رأی داه اند ، باید نگران مسئولیت خویش در حمایت از سیاست قتل و جنایت باشند. در دنبال کردن سیاست آمریکا ، یک شخص می تواند به آسانی ببیند که چطور ترامپ از همه جهات تحت فشار است. فقط بخاطر این که او نوکر صهیونیست امپریالیست ها و یا هیچ کس دیگر نیست. فقط بخاطر این که او می خواهد دنیا را تغییر دهد. به همین دلیل است که او آغاز یک دورۀ جدید است. او تنها نیست. او فاشیست نیست. برای اینکه او جهود ستیز نیست. او ثروتمند است؟ بسیار خوب ، دیگر نیازی به درگیر شدن در فساد مالی ندارد. او یک ملی گراست. و طبق قانون اساسی آمریکا رییس جمهور قانونی آمریکاست . او مردی برای صلح است و این مهمترین نیاز انسان امروز. لطفا توطئۀ متشکل در رسانه ها را علیه او متوقف کنید. لطفا این هیاهوی فریبکارانۀ ضد فاشیست و برای صهیونیستها را علیه ترامپ و خانواده اش متوقف کنید. مردم جهان خسته و مشمئز از سیاست های دروغ و جنگ صهیونیست امپریالیست های آمریکایند.
از ترامپ حمایت کنید . او برای آمریکا احترام خواهد آورد. اجازه دهید همه گوش هایمان را برای شنیدن فریاد 6 میلیون کودک سوریه باز کنیم اجازه دهید همه برای صلح وعشق در جهان بپا خیزیم
.بامید آنروز....شاید من نبینم....روزا و تو مهیار (نمیدونم چند سال داری) شاید ببینید...
پیمان جان به امید آنروز همگی با هم. دکتر هم به من 6 ماه فرصت داده بود! داریم یواشکی عزراییل فعلن زندگی می کنیم:) این ایراهیم گلستان گویا 90 سالشه و کله فروغ را هم خورده. یاد کلاغ و عقاب افتادم! شاید اگر فروغ در لجنزار اشرف و سلطنت نشخوار می کرد کلاغ و 300 ساله! اینک عقاب و مرگناپذیر... اگر هر کدام نبودیم باکی نیست و در دل همدیگر ادامه خواهیم داد! با چشم دل نیز خواهیم دید شک نکنیم:)
موج همایش های دادخواهانه ی کارگری، در واپسین روزهای بهمن 1395، شهرهای گوناگون ایران را فرا گرفته است. کارگران کارخانه های فولاد اهواز، ذوب آهن اصفهان، روغن نباتی جهان در زنجان، سیمان کارون در مسجد سلیمان و بسیاری از دیگر واحدهای صنعتی کشور برای گرفتن حقوق نخستین خود به خیابان ها می آیند و بر ضد سران و مدیران فاسد رژیم جمهوری اسلامی فریاد می زنند.
طبق اخبار رسیده از شهر رامشیر سحرگاه امروز چهارشنبه ٢٧ بهمن ماه یک گروه مسلح، حسین شریفی رییس اداره اطلاعات این شهر را به قتل رساند. پس از احواز و فلاحیه (شادگان) این سومین شهر اقلیم است که دستخوش ناآرامی می شود.
امروز چهارشنبه، احواز برای سومین روز پیاپی شاهد تجمع مردم در برابر استانداری در اعتراض به سیاست های ضد انسانی رژیم ایران بود. نیز در گیری های خشونت آمیز میان نیروهای انتظامی و امنیتی از یک سو و برخی گروه های مسلح در شهر فلاحیه (شادگان) تا امروز ادامه داشته.
از روز جمعه که نیروهای انتظامی یک شهروند بی گناه عرب به نام حسن آلبوغبیش را کشتند تا کنون این شهر ناآرام است.
روز دو شنبه یک شهروند دیگر عرب به نام کاظم منیعات نیز بر اثر تیراندازی پلیس در این شهر کشته شد.
حسین شریفی رییس اطلاعات شهر خلف آباد (رامشیر) در خوزستان به دست افراد ترور شد صبح امروز 27 بهمن این شخص بدست افراد مسلح مضروب شده ودرکما بسر میبرد
تئوری ها و مکانیسم و دیالکتیک و مقاومت و این چیرها بکنار، لطفا فردا تشریف ببرید ایران در آنجا وب بلاگ بنویسید، شلوار کوتاه بپوشید ببینید چه اتفاقی می افتد. درجه داره دیگه، اذیت نکنید! بحث کردن بروی احکامی که از لحاظ عملی قابل رویت هستند، وقت تلف کردن است. علیه درجه دار بودن آزادی وقت تلف میکنید، ممکن است هزاران صفحه سیاه کنید، اما پاسخ آن همان است، عمل: وب بلاگ در ایران بنویسید، در ایران شلوار کوتاه بپوشید، در کنار دریای شمال بی کینی و اگر مرد هستید فقط یک مایو و هزاران مورد دیگر فرهنگی و اجتماعی. درجه داره دیگه، مگر اینکه معتقد باشید که از واژه های کمی نباید استفاده کرد.
همه با هم:
آزادی، ... آزادی درجه، ... درجه دارد، ... دارد لنگ شلوار، ... لنگ شلوار نباید، ... نباید درجه، ... درجه داشته، ... داشته باشد، ... باشد موی سر، ... موی سر نباد، ... نباید زورکی، ... زورکی پنهان، ... پنهان شود، ... شود دلم میخواد، ... دلم میخواد در، ... در کنار، ... کنار دریا، ... دریا مایو، ... مایو بپوشم، ... بپوشم
اما، ... اما من بدبخت، ... من بدبخت من فلک زده، ... من فلک زده میدونم که، ... میدونم که میدونم، ... میدونم ولی، ... ولی همیشه، ... همیشه سرکوفت، ... سرکوف خریت میخورم، ... خریت میخورم
دا دااا، دا دا دا دااا، دا دا
هگل، ... هگل علم منطق، ... علم منطق ترجمه انگلیسی، ... ترجمه انگلیسی از میلر، ... از میلر ترجمه کنم، ... ترجمه کنم جلد اول، ... جلد اول منطق عینی، ... منطق عینی کتاب اول، ... کتاب اول تز هستی، ... تز هستی بخش دوم، ... بخش دوم کمیت، ... کمیت فصل اول، ... فصل اول کمیت، ... کمیت فصل دوم، ... فصل دوم کوانتوم، ... کوانتوم فصل سوم، ... فصل سوم رابطه کمی، ... رابطه کمی بخش سوم، ... بخش سوم اندازه، ... اندازه
دا دااا، دا دا دا دااا، دا دا
چه، ... چه سالهائی، ... سالهائی چه عشقی، ... چه عشقی
تئوری ها و مکانیسم و دیالکتیک و مقاومت و این چیرها بکنار، لطفا فردا تشریف ببرید ایران در آنجا وب بلاگ بنویسید، شلوار کوتاه بپوشید ببینید چه اتفاقی می افتد. درجه داره دیگه، اذیت نکنید! بحث کردن بروی احکامی که از لحاظ عملی قابل رویت هستند، وقت تلف کردن است.
رزا: اوه خیلی عالی بود! اول برای آزادی وبلاگ نویسی، بعدش یک شلوارک، آخرش یا اولش، لچک بر کندن. امروز یک سیب تو آشغالها! نصفش به بچه، نصفش به خوکچه! نمره ی آزادی. درجه ی آزادی؟! یک نگاه سکسی! یک دست هرزه... یک قرمه سبزی جا افتاده یک دستمالی جا نیفتاده
یک کله پاچه ی سیر بلند شدن کیر یک ارگاسم آزاد!
دوسم داشته باش من یک لیبرالم دوست دارم تو یک لنینیستی؟
انقلاب مرحله ای از شهر یا از روستا؟ اینبار همزمان
این یک انقلابه رفقا! اولین مرحله اولین قدم شعبه مک دونالد اینترنت مجانی همبرگر گندیده دندانهای مصنوعی یک سلفی برا خارج یک نمره ی بیست تو کارنامه موهای بلوند شده دماغ جراحی شده صورت سفید شده
نمره ی خوب پارتی بی شلاقی نوحه ی رپ و هیپ هاپ این قدم دومه رفقا از شهر شروع کنیم یا از روستا؟ اینبار از هر کجا
نمره بدید رفقا وقتی دماسنج درجه صفر نشان میده شلوار کوتاه ممنوعه درجه که 5 باشه بیکینی هم آزاده درجه که فارنهایت باشه؟ فکر کردن ممنوعه
این یک انقلابه رفقا! زیر چادرها هوا گرمه زیر چادرها منتظر جرقه ست... زیر چادرها داره منفجر میشه زیر چادرها تجدیدی داره؟ زیر چادرها حال نمیده زیر چادرها ارگاسم نداره قیمتش پایینه ارزشش کمه نمرش خرابه...
منو دوست بدار من یک لیبرالم تو را دوست دارم تو آنارشیستی
نمره بدیم رفقا این یک اعتلای انقلابیه! این یک مرحله ی گذاره از کجا میدونی؟ من یک گونیا دارم رفقا از0 درجه به 360 درجه تا از 360 به صفر درجه کلی گُسست داره!
اینجا یک سیب تو آشغالست که درجه نداره در آزادی مطلق دارم گازش میزنم اونجا یک کله پاچه س که نمره دادنو سخت می کنه! پاچه اش چربه کله اش گرمه از لحاظ عملی
با متد علمی با فاکت غربی میشه ثابت کرد. میشه نمره داد میشه قبول کرد یا رفوزه شد
منو دوست بدار من یک لیبرالم تو را دوست دارم تو یک مارگیری!
چرا توجه به درجه دار بودن آزادی مهم است؟ 1.قدر یک ذره آنرا میدانیم. 2.برای یک ذره آنهم کوتاه نمی آئیم. 3.وقتی بخشا آزادی بدست می آوریم، آنرا تثبیت میکنیم. 4.به هم نگاه میکنیم و می خواهیم کمتر از دیگران نداشته باشیم. 5.وقتی می گویند آزادی، میگوئیم نه، بیشتر میخواهیم.
انواع عینی و قابل رویت و موردهای آزادی: آزادی بیان آزادی نوشتن آزادی یاد گرفتن آزادی تجمع داشتن آزادی تجمع نداشتن آزادی کار نکردن آزادی انقلابی نبودن آزادی انقلابی بودن آزادی کار کردن آزادی مردن آزادی زندگی کردن آزادی بازی کردن آزادی ورزش کردن آزادی تفریح کردن آزادی سکس داشتن آزادی سکس نداشتن آزادی بچه دار نشدن آزادی بچه دار شدن آزادی از استثمار نشدن آزادی تنها بودن آزادی نواختن آزادی کنسرت گذاشتن آزادی مهمانی دادن آزادی رقصیدن آزادی نرقصیدن آزادی پیک نیک آزادی خانواده نداشتن آزادی مذهب نداشتن
اگر مزاحمت درست نکنه اگر استثمار نکنه اگر آسیب نرسانه اگر جنگ راه نیانداز اگر دشمنی ایجاد نکن اگر محیط زیست را تخریب نکنه
عیبی نداره، فقط مزاحم نشو، استثمار نکن، آسیب نرسان، محیط زیست را تخریب نکن، جنگ راه نیانداز، دشمنی ایجاد نکن. حال هر کاری میخواهی بکن، بمن چه! آزادی! برو صبح تا شب نماز بخون، برو زیارت، برو موهای سرت را پنهان کن، اما بمن نگو من هم باید بکنم، به تو مربوط نیست، فضولی اش به تو نیامده، برو دنبال کار خودت، برو آزادی.
بعضی ها میکن این حرفهای لیبرالی چیه، زر زر نکن.
مطمئنن باید زر زر های نظری او را گوش کنم، که نمی کنم، مگه چشم ام کور ه و سواد ندارم که خودم بروم بفهمم دنیا دست کیست؟ ولی جواب اصلی اینه که که وقتی این بیداری از آزادی حاصل بشه، هر چند گنگ و ناروشن، برای هر شخص بیدار شده هزاران سئوال پیش می اید و به آن شخص هزاران حمله نظری و عملی میشه، بعد آنوقت تئوری اهمیت پیدا میکنه و راهنماست چون ارتجاع با تئوری می آید جلو. اما بدون درک اهمیت آزادی های ساده فوق، تئوری ها فقط آدمها را مشغول میکنه و یا برای چک حقوق استادان دانشگاه و سخنرانی های سیاسون خود نما خوب هست و چیزهای بدر بخوری نیستند.
بعضی ها هم هستند که نه به آزادی های ساده کار دارند و نه به تئوری. آنها فقط میگویند من، یا هیچ چیز. آنها همانهائی هستند که باید گوششان را گرفت.
حال هی بگیم من آنارشیستم، تو نیستی، آنارشیست یعنی فلان، آنارشیسم یعنی بهمان.
من آنارشیست نیستم، لیبرتارین هم نیستم، اصلا نمی خواهم ایدئولوژی داشته باشم، آنقدر به من برچسب می زنن که تو آینه فقط می بینم، لنینیست، ارتجاعی، ترتسکیست، لیبرال، اوه، یک چشمم بیرونه، نه ،لبهام هم فعلا پیداست.
چرا توجه به درجه دار بودن آزادی مهم است؟ 1.قدر یک ذره آنرا میدانیم. 2.برای یک ذره آنهم کوتاه نمی آئیم. 3.وقتی بخشا آزادی بدست می آوریم، آنرا تثبیت میکنیم. 4.به هم نگاه میکنیم و می خواهیم کمتر از دیگران نداشته باشیم. 5.وقتی می گویند آزادی، میگوئیم نه، بیشتر میخواهیم.
رزا: موضوع اصلی که به نظرم مورد بحث است. لااقل از طرف من، آن بالا نشستن و نمره دادن و درجه گرفتن موضوعی است که اصلن هم قابل اندازه گیری نیست. مثل درد. ما تنها می توانیم با فریادها ی فرد آنرا تخمین بزنیم. در کشور ایران آزادی پوشش نیست. در غرب هست! خوب این را مردی داره اندازه می گیره که یکروز توی عمرش حجاب نگذاشته یا با حجاب بزرگ نشده. داره درجه و کمبود آزادی زن را اندازه می گیره! مگر من در پوشش در غرب آزادم؟ بله! اگر آنچه را پوشیده باشم بر طبق عرف جامعه! آزادی نداشتن وقتی مشخص میشه که خلاف جریان باشی. همانطور که به وجود درد با فریاد پی میبریم. حال یکی انگشتش را بریده/بریدن هوار می کشه یکی با زخم کوچک. این احساس انسانه. و من بهت گفتم: نمره "آزادی" دادن در سطح کشوری قاره ای و.... منطقی نیست. زنی اینجا مذهبی زنی آنجا غیرش ما از احساس آزادی میلیونها نفر صحبت می کنیم. مقایسه با احساس آزاد بودن میلیونها نفر. من نمی فهمم چطور اینهمه داده را تجزیه تحلیل می شود کرد و به حکمی رسید. تو عکس لحظه ای می گیری: با حجاب غیر آزاد و بی حجاب آزاد! من اینجا بی حجاب و کماکان غیر آزاد. ایران هم همینه. حال من می پرسم: جنسیت تو که قدرت دارد، حال حکم هم میدهد و گونیا و درجه سنج هم دست گرفته! سوال: آیا تابحال هیچ زنی راجع به آزاد بودن/نبودن تو حکمی داده؟ درجه ی آزادی مردان را تعیین کرده؟ حتی از سر خیرخواهی؟ مشکل اینجا است که وقتی تو حکم می دهی و یا عکس مار می کشی، زبان من ها را می بندی. آنارشی صدای بی صدایان است! زنان اما بی صدا نیستند... تو می توانی صدای درختان یا گاهی حتی کودکان باشی. اما نه صدای زنان. بخصوص که زنان اسلامی هستند که برایشان حتی تجاوز توجیه مذهبی/عرفی شده و به ارگاسم هم شاید برسند مثل زنان مازوخیسم برتولد برشت در طیف چپ! چرا از کمبود آزادی خودت نمی نویسی؟ آیا تو در جامعه ای با درجه بالای آزادی زیست داری؟ می پرسی: آیا آزادی درجه دارد؟ مثلا مردم کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران اسلامی آزاد ترند؟ آیا زنان کشورهای غیر اسلامی از زنان ایران آزاد ترند؟
می گویم: حال خودت چطور است؟ نوشتی: آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
من می نویسم: جواب تو تنها جواب تو است. و تو در درجه دار کردن "آزادی دیگران" به این خطر افتاده ای که چرتکه بیندازی! مطرح کردن سوال خوب است اگرچه سوال مزخرفی است اما بالانشینی و حکم دادن مزخرفتره... آنهم از روی پوشش و اجبار در پوشش. چون من هم اینجا اجبار در پوشش دارم از نوعی دیگر. من اوبژه نیستم و بعنوان سوژه در جهت رهایی از بندهایم. آنارشی نیز "ابژه" دیدن انسانهاست. وقتی سوبژه ی رهایی شدند پس حزب/پیشاهنگ و بقیه اش... و تو همینکار را با زنان کردی. چرا باید خودت را آن بالا بنشانی؟
:) اما گلدمن مینویسد: نیروهای پلیس، دادگاهها، مسئولان زندانها و صاحبان روزنامهها به خوبی میدانند که روشنفکران لیبرال، و حتی روشنفکران محافظهکار، همگی بردگان دستگاه حکومتاند. به همین دلیل است که افشاگریهایشان، تحقیقهایشان، و همدلیهایشان با کارگران هیچگاه جدی گرفته نمیشود. تردیدی نیست که آنها با استقبال مطبوعات روبهرو میشوند، چرا که عوام اهل مطالعه، شیفتهی مقالات پرشور هستند و بدینترتیب، افشاگری سرمایهگذاری خوبی است هم برای موضوعی که افشا میشود و هم برای خود افشاگر. اما اگر خطری را که از این فرآیند به حکومت وارد میشود در نظر داشته باشیم، چیزی شبیه به سر و صداهای یک کودک است.
فکر کنم اینجا تو هستی که نمی خواهی آزادی را درجه بندی کنی، کاری که همه در عمل میکنند، از جمله خودت، با آمدن به اروپا، نه رفتن به قم. حال این انتخاب تو هست که جنبه کمی آزادی را نادیده بگیری، خودت اختیار دار عقیده ات باش. منهم عقیده ام را بیان کردم.
در مورد آزادی خودم بگم، چون خواسته بودی، من چون در فرهنگ غرب زندگی میکنم، در بسیاری از زمینه های آزادی، نسبت به ایران، آزادیهای بیشتری دارم، مثالها: لباس پوشیدن، وب بلاگ داشتن، در احزاب و اتحادیه ها عضو شدن، به جلسات ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری رفتن، در اعتصاب شرکت کردن، در تظاهرات شرکت کردن و یا سازماندهی کردن تظاهرات، هر نوع مطالعه ای مدرسه و یا بیرون آن - مثلا مطالعه علم تکامل و تاریخ غیر سیاسی و غیر مذهبی انسان، دست گرفتن زن دیگر در خیابان، حتی بوسیدن یک زن در ملع عام، شلوار کوتاه پوشیدن و اصلا پیراهن نپوشیدن، با زنهای دیگر رقصیدن، کنسرت رفتن، با زنی دیگر روابط جنسی داشتن بدون ازدواج کردن بدون اینکه مخفی باشد و یا به شخص مقابل آسیب برساند. وقتی همه جنبه های آزادی هائی که اینجا دارم را با ایران مقایسه میکنم، می بینم که آزادی من در اینجا بیشتر (بیشتر = کمیت، یعنی اندازه گیری کردن، چتکه انداختن)، است. در چه زمینه هائی آزادی ندارم؟ خیلی چیزها، هنوز خیلی مونده.
چتکه می اندازند می بینند که برای محیط سالم تر و رفاه بیشتر بهتر است به غرب مهاجرت کنند نه به شرق. اینکاری است که میلیون انسان انجام میدهند و داده اند. فقط تعداد مهاجران ایرانی ها به اروپا و آمریکا را با تعداد مهاجران اروپا و آمریکائی ها به ایران، مقایسه کن، خیلی عیان است. اکثر زنان ایرانی که به خارج می آیند اولین کاری که میکنند برداشتن حجاب اسلامی است. اولین کاری که مرد ها میکنند رفتن به بار و عرق خوردن است. چرا که نه!
عشق و دوست داشتن هم درجه دارد، مثلا خیلی از جوانها در انتخاب معشوقه درگیر می شوند، یکی را به دیگری بلاخره ترجیه میدهند و یا بعدا پشیمان می شوند و کسی دیگر را انتخاب میکنند، این به مفهوم درجه دادن است، وجه کمی احساس خود در کار است. درد درجه دارد، اگر درجه نداشت، کار به داد کشیدن نمی کشید، خیلی عیان است. فقط تئوری میتواند این حقیقت عینی را پنهان کند، فقط ایدئولوژی مغر را شستشو میدهد تا حقایق عینی درک نشود.
آیا آزادی را نیز میتوان زیر گونیا برد؟ چرا که نه؟ فعلا کار این بود.
"یا هست یا نیست؟" ؟؟
تمام مطلب این است که یا هست و یا نیست، نیست، اندازه دارد. اندازه آن به چه چیزی بستگی دارد؟ به درجه آگاهی از نیاز به آن و کوشش برای گرفتن و نگه داشتنش.
آیا در یک جامعه ایده ال، آزادی بی نهایت است، مثلا جامعه ای بی طبقه، بدون مردسالاری، انترناسیونالیستی و غیره؟ احتمالا نه، اما در این شکل ، آزادی از وضعیت فعلی به مراتب بیشتر است و این "بیشتر" بودن بصورت تئوری و اتوپی درآمده و کشش ما بجلوست. مرتجعین دائم کوشش می کنند از حرکت انسانها به جانب آزادی بیشتر جلوگیری کنند. بعضی از آنها مدل ایرانی ندارند و نمی گویند اگز آزادی بدی رو پیدا میکنند و بهتر است تا می توانی ندهی، بلکه میگویند بیا فعلا این آزادی هائی را که میخواهند بدهیم تا مشغول تفریحات و ورزش و غیره شوند و دنبال آزادی های بیشتر نباشند.
در حقیقت، با درک درجه دار بودن آزادی، دیگران را بهتر می فهمیم، مثلا یک زنی میگوید تو مردی و احساس آزادی بیشتری میکنی اما نمیدانی که من زن هستم و احساس آزادی کم تری دارم. زنهای پیرامون من بارها این را به من گفته و من هیچ وقت حرفشان را رد نکرده ام چون عین واقعیت است.
اگر بخواهیم با حرف تو جلو برویم باید اصلا نگوئیم که آزادی بیشتری دارم، آزادی کمتری دارم، حرف از کمیت ممنوع، این استبداده. امکان نداره که بتوان کیفیت را از کمیت جدا کرد. کمیت و کیفیت بصورتی از هم جدا نشدنی در تارپود هستی ماست. در همه چیز و در هر لحظه باید برای آزادی بیشتری حرکت کرد و آنرا حفظ نمود چون ارتجاع کاملا عکس آن عمل میکند.
نوشتم: "در همه چیز و در هر لحظه باید برای آزادی بیشتری حرکت کرد و آنرا حفظ نمود چون ارتجاع کاملا عکس آن عمل میکند."
"باید" را بردار، بعضی ها راضی هستند و کمبود آزادی ها نسبت به دیگران می پذیرند و بایدی در کار نیست. اما، اگر نق زدند و شکایت کردند، پاسخ این است: باید فلان کنی و بهمان کنی، که البته این بحث پیش می آید که کدام راه بهتر است، این مربوط میشود به مسئله درجه آگاهی. مثلا یک کسی که راضی بوده حالا نارضی شده و جذب یک گروه استالینیستی شده، مسئله درجه آگاهی مطرح میشه و با او دیالوگ های فراوانی وجود دارد.
مسئله اصلی: چه کسی درجه، نمره... می دهد؟ تو؟ در مورد درد ، آنکه درد می کشد. در مورد احساس آزاد بودن؟ یا عشق! تو چرنکه می اندازی! مسئله انتخاب است و امکانات. زن کتک خورده برگشت به جهنم خانه! از نظر من مشکلاتش کمیتی و کیفیتی دیدن، بیشتر خواهد شد. از نظر خود او این بهترین انتخاب است با سه بچه. حیوان را اینجا قبل از سلاخی بیهوش می کنند (سینگر). آنجا گردنش را سوراخ تا ذبح اسلامی شود. نظر مشاهده کننده: درد کمتر مشاهده می شود! تو بعنوان مشاهده کننده سیگنالهایی را می گیری که میبینی/میشنوی. بسیاری بدلیل سهم بیشتر از شیرینی به سر سفره ی اروپا/امریکا می آیند. در کیس شان دلیل باید سیاسی باشد. آماری که تو داری قلابی است. من به ندرت کسی را دیده ام که مشکل آزادی و رهایی داشته باشه. سفره ی رنگینی اینجا پهن است از دسترنج استعمار. و حق مستعمرات است که بر سرش بنشیند. خیلی ها مانده اند چون بسته به شرایطی که دارند، ماندن به صرفشان است مثل زن کتک خورده که اقلن زیر سایه اقتدار امنیتش شاید بیشتر است. من ایدئولوگ نیستم. در جهان کالایی ما عشق /آزادی... همه چی کالا شده. روزی به مارتین رفیقم گفتم، چرا با فلان همشاگردی دوست نشد؟ گفت: طولش بیشتر بود. زمان بیشتری لازم داره. دیگری زودتر داخل رابطه میشه. خوب من به اینهمه عشق نمی گویم! آزادی هم بستگی دارد. من اینقدر علنی هستم که گاهی به پناهجو می گویم برای ترجمه نمی آیم چون ادارات من را می شناسند و کارت را خراب می کنند. مدتی اروپای شرقی. چندین سال بدلیل جو راسیستی با تاریکی هوا بیرون نمی آمدم. می توانستم لب رود لخت باشم و اف کا کا. مسئله ایدئولوژی نیست. فعال باشی تنها در جمع رفقایت احساس آزادی می کنی. شب کنارشان می خوابی بدون ترس از تجاوز. من هیچگونه احساس امنیت نه ایران نه اینجا نداشتم. وقتی کودکت نتواند با گچ مثل دیگر بچه ها نقاشی کند، کدام آزادی؟ اینجا راسیسم آنجا ارتجاع. من راسیسم را انتخاب کردم. برخی ارتجاع را. اگر امکانش را داشتم روژاوا بهترین گزینه بود. چون دو سه سال بعد از انقلاب من اصلن ترسی نداشتم. انگار همه مهربان شده بودند. شبها خانه بیگانه خوابیدن بدون ترس بمانند کلکتیوی که دو سال بودم. ما تنها در باهم بودن احساس اعتماد و آزادی داریم. حتی زیر تیغ داعش. و هر انسانی خود می تواند تعیین کند و نه مشاهده کننده. من در فضاهای انقلابی آزادم. تمام نوجوانی ام یادم نمی آید خانه بوده باشم. هنوز خاطرات شیرین پشت وانت ها یا در راه میتینگ یا کوه. من بوسیدن در ملا عام را دلیل بر آزادیم نمی دانم. برای همین هم چشمم به چیزهای جزئی تر است. چون رفتار "میزبان" با من رفتار با غریبه است. و تو شاید میان ارتجاع و راسیسم انتخاب نکرده ای و در فضای بهتر و موقعیتی دیگر زندگی می کنی و ارزش گذاری هایت فرق دارد. البته اغلب ارزش گذاریها می تواند ایدئولوژیک باشد. ولی وقتی مخالف آب شنا نکنی و در هارمونی باشی و سطحی بنگری بلاگ زدن می شود پوئن مثبت. اما تو کالای کاذب میخری تا آنچه نداری را فراموش کنی. ببین اینهمه می خوریم در حال ترکیدن که حتی معده و روده جا زده اند، قیمت تشنگی و ارضای جنسی یکی ست، انواع و اقسام قرص و دارو آنتی دیپرسیون، شستشوی مغزی رسانه ای. تو همه چی را مصرف خواهی کرد به قیمتی پایین. تا فراموش کنی آنچا نداری. و آن عشق است و آزادی. با اجازه ی بوسیدن در ملاعام فرق دارد! می توانی تقریبن لخت بگردی. با احساس خود بودن فرق دارد! پشت ویترینها از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. برای خریدن باید بردگی کنی! ... میبینی که ارزش گذاریها متفاوتند. تو اما آن بالای سر من، من را نیز در لیست گذاشته ای، می نویسی می فهمی. اما اصلن نمی فهمی که موضوع همان لیست و آمار تو است. و اینکه تو با ارزشهای خودت دیگران و درجه آزادیشان را درجه میزنی. اینکار اشتباه است. چون ارزشگذاریها فرق دارند. نه درد نه آزادی و نه عشق را بصورت کمی نمی توان مصاحبه کرد.
*اینکار اشتباه است. چون ارزشگذاریها فرق دارند. نه درد نه آزادی و نه عشق را بصورت کَمی نمی توان محاسبه کرد. سرازیر شدن شرق به غرب بدلیل فقر/بیکاری/نداشتن امنیت و جنگ است. تعداد آزادیخواهان بسیار کم است. اغلب کیس اقتصادی است که بدلیل اجازه ی ماندن سیاسی می شود. در واقع بخشی از دزدی غرب از منابع شرق به خورد پناهجود می رود. برخی از جنگزده های شرق و افریقا هم می توانند در امنیت نسبی اینجا زندگی کنند. مثلن آلمان به صدام شیمیایی می دهد، پس از استفاده، برخی از کُردها ی شیمیایی (حلبچه/سردشت)آنوقتا با کمک صلیب سرخ وارد اروپا شدند. یا همین جنگ سوریه که همه غربی ها سهیم هستند و الان بر سر پذیرش جنگزده ها درگیری شدیدی هست که در کنفرانس مونیخ دارند بر سر سهم پناهجوی هر کشور و دیپورتشان به شرق چانه میزنند...
نوشتی: اگر بخواهیم با حرف تو جلو برویم باید اصلا نگوئیم که آزادی بیشتری دارم، آزادی کمتری دارم، حرف از کمیت ممنوع، این استبداده.
رزا: خوب داری عکس مار می کشی! من با ماچیدن مرد/زن در ملاعام نمی گویم آزادی بیشتر/کمتر. یا شلوارک و بیکینی. اگر حجاب را عملن "آزادی نداشتن" بگذاریم، اینجا "حجاب داشتن" ممنوعه. آزادی وقتی هست که بتوانی خلاف آب شنا کنی و قانونی جلویت نباشه تا هزینه بدهی. گاهی هم قانون درسته و پشتت است، اما عرف جامعه نمی گذاره. اینروزها درواقع دیگر نمی توان به آزادی دین/پوشش و ... در غرب نازید! عملن با پیروزی پوپولیستها اینهمه در حال جارو شدن است. برای اثبات آزادی بیشتر در غرب بهتر است چیزهای بهتری انتخاب کنی تا پایدارتر از حجاب باشد. شاید آزادی ختنه کردن یا نکردن. چون در این زمانه آزادیهای مرتبط با مردان پایدارتر است تا مثل آزادی پوشش زنان که در غرب هم به سرعت در حال دستندازی بهش هستند...
در ضمن من جلوی تو را نگرفتم بگویی آزادتر هستی در غرب، چون هستی بر طبق ارزشهایی که داری. من جلوی تو را البته می گیرم که بجای من نیز حرف بزنی و موضوع را عام کنی. که بدلیل آزادی بیشتر «حجاب نداشتن» پس درجه ی آزادی من (زن) باید بیشتر باشه. این به تو ربطی نداره، همانطور که من نمی توانم بگویم که تو در ایران آزادتری برای خرید سکس و مثلن در سوئد بعنوان خریدار اما، قانونن مجرم به حساب می آیی و در ایران قانونن می توانی یکساعت صیغه کنی و پس تو باید در ایران درجه آزادیت بالا باشه. و در نتیجه بطور کلی آزادتری! در حالی که آزادی خرید سکس ارزان و صیغه در ایران فاکتور آزاد بودنت نیست !!!
خوب وقتی برای کودک مقایسه کنی وضعیت خراب کودکان را در سراسر جهان و بگویی او آزادی انتخاب بیشتری خواهد داشت و درجه ی آزادی او در اروپا بیشتر است! همین را بتو خواهد گفت: آزادی چه ارزشی دارد وقتی من نتوانم بمانند بقیه باشم و با گچ روی آسفالت لی لی بازی کنم! وقتی همیشه دیگری هستم و هرگز هم خودی نشوم؟ رزا: میبینی که آزادی همیشه در فقدانش اندازه گیری می شود و نه در مقایسه با دیگران و ارزشگزاری ها بشدت فرق دارند بخصوص که بسیاری دو جهان را یا جهانهای دیگر را ندیده اند. ....
مرسی رزا، قانع نشدم، فعلا به نوشتن یادداشت خصوصی و فکر کردن در مورد این بحث اکتفا میکنم. مطمئنن تو هم قربانی ارتجاع هستی و نظراتت قابل توجه است. البته ارتجاع برای من همیشه ابتدا سیستم فکری است؛ درجه معقولیت، درجه انطباق با واقعیات و اینکه خودم هم ممکن است از این لحاظ معیوب باشم، چون در سیستم هستم.
نه اصلا مغزم معیوب نیست، بلکه برعکس. آزادی درجه دارد، به درجه بیرون آمدن از تحجر ارتجاع و تحمیل حوزه های اختیار خود در اندیشه و عمل به آن بستگی دارد، به لای پایت نگاه کن و از آزادی زنها حرف نزن، این حرفهای کم ارزش، تلقین است، تلقین قربانیانی که درست فکر کردن را از دست داده اند و به قربانیان دیگر خشونت روحی میکنند. در ایران هم مرد ها باید رعایت حجاب را بکنند و بی دلیل و بی چون چرا رفتارهایی را بپذیرند که مرتجعین می خواهند. مرد ها هم مثل زنها هزاران نوع محدودیت دارند و هزاران نوع مغزشان را شستشو داده و آزار میدهند. درجه آزار و اذیت مرد ها نسبت به جوامع دیگر به مراتب بیشتر است. کوشش در جلوگیری از رشد عقلی و اجتماعی مردم کشورهای اسلامی مخصوصا کشورهایی مثل ایران و عربستان بسیار بیشتر است. مرد سالم زن سالم را درک میکند. در همین چند سال پیش بود که علیه علوم اجتماعی جفنگ سرمایه داری غربی هم اعلام جنگ کردند. سالیان خیلی پیش بارها مجبورم کردند که در نماز جماعت محیط کار شرکت کنم، دوبار دستگیرم کردند، کتک خوردم، تحدیدم کردند، در تظاهرات عادی به من شلیک کردند، در این فرهنگ از من میخواستند که زنها را تحقیر کنم، کودکان را تنبیه کنم و چرندیات آنها را ترویج کنم. تمام آزادی های بدست آمده از انقلاب مشروطه و سایر جنبش های بعد از آنرا را عقب زدند. همانقدر که آزادی درجه دارد، ارتجاع هم درجه دارد و پارامترش همان درجه آگاهی از خود و جهان ،درجه تشکل و تحمیل خود به آن است. آزادی و ارتجاع در همه جا درجه دارد و به جا افتادن و درجه برخورد منطقی و علمی به مسایل و مشکلات طبیعی و اجتماعی بستگی دارد. در سیستم هستم، اما دوام آورده ام و در مجموع خوب و تندرستم، شما هم باشید، ارتجاع نامعقول، خرافی، پرخاشگر، خشن، حراف و نفاق افکن است. هیچ ایدئولوژی ندارم، تنها به علم و منطق متعهدم، چیزی که من را انسان کرده.
آزادی درجه دارد، به درجه بیرون آمدن از تحجر ارتجاع و تحمیل حوزه های اختیار خود در اندیشه و عمل به آن بستگی دارد، به لای پایت نگاه کن و از آزادی زنها حرف نزن، این حرفهای کم ارزش، تلقین است، تلقین قربانیانی که درست فکر کردن را از دست داده اند و به قربانیان دیگر خشونت روحی میکنند.
رزا: از سرگذشتت در ایران و اینهمه خشونتی که تجربه کردی متاسفم. من شخصن خشونت روحی بتو انجام ندادم و کلن قصد این را هم نداشته و ندارم. هر فرد بهتر است که از درد خود بگوید و نه از دیگران. حجاب اجباری اسلامی زنان که درد تو نیست که با آن درجه ی آزادی را تخمین میزنی؟ از خودت بنویسی بهتر است همانگونه که عاقبت نوشتی. بحث اینکه ارزشگزاریها متفاوت است، آیا آزادی درجه بندی میشود، چه کسی محق است که آنرا درجه بندی کند و... اینهمه را بر طبق سنت جیاپاس در زمان و مکانی دیگر ادامه دهیم. کلن اینجا به نتیجه نمیرسد چون من شدیدن به این مسئله واقف شدم که شدت خشونت و درجه آزادی دقیقن به فرد ربط دارد مثل مثال کودک در اوپا که باید بدون حجاب و در امنیت نسبی خوشبخت باشد اما نیست. به هر حال تو را نمیدانم. بیشتر ما در اروپا از راسیسم پنهان و آشکار در رنج هستیم و عملن بین ارتجاع و راسیسم دومی را انتخاب کرده ایم. به امید روزهای بهتر...
نه رزا، تو تکبر "انقلابی" داری، بدرد تو نمیخورم، هنوز همان روح فدایی و مجاهد بجای منطق و علم در سرت سیر میکند. هنوز از مردم رزومه می خواهی. هنوز فکر میکنی برای انقلاب باید استخدام کرد. هنوز نظر تحقیرانه به توده ها داری. زنها را مثل ملا فاحشه میخوانی چون مثل تو نیستند. آزادی در ذهنت مجرد است، هر آزادی مشخصی را دفع میکنی و ناچیز می شماری، به سیاهپوستان میگویی هیچ برده ای از بردگی در جنوب آمریکا آزاد نشد و اصلا وضعتان تغییر نکرد، اگر دوباره گذاشتنتان همانجا، فرقی نمی کنه. وقتی آزادی اندازه ندارد، تاریخ هم ندارد و حتی ارتجاع نه درجه دارد و نه تاریخ. فقط وقتی با تو دیالوگ خواهم داشت که من را واقعا ناچیز بدانی، غیر مهم، غیر انقلابی، مردم، یکی از بیلیونها، "زجر" ندیده"، احساس درد نکرده، بخاطر اینکه واقعا همانم. جزایر ایزوله آزادی، اتاقهای تیمی و گروهای از جمعیت جهان جدا شده و دلخوش به آزادی مجرد، دنیای من نیست. من بخشی از سیستم هستم، نه بخشی که فکر میکنم نیستم، اما واقعا هستم. نمیخواهم انقلابی باشم، انقلابیون من را دوست ندارند، مرتجعین هم دوستم ندارند، چون مردم ام، آنها رزومه میخواهند، نه دیالوگ. جالبه، هنوز علیه مشی چریکی و سرنگونی طلبی باید بگوبم، علیه افراد ممتاز و دارای رزومه.
وارد هر جلسه ای میشدم و کمی حرفهایم، خیلی کوتاه و خلتصه، به شکل نظری در می آمد، شروع میکردند به بازجویی، از کجا آمده ای، جز کدام تشکیلات بودی، دستگیر شده ای، زندان رفته ای. دنبال قهرمان بودند، دنبال مقایسه من با قهرمانهای خودشان، وقتی با تکبر آنها برخورد میکردم، میخواستند دسته سیفون را بکشند تا از شر آدمی که معتقد است باید ابتدا مغز را بکار برد و استدلال کرد، خلاص شوند. ما مجاهد میخواهیم، ما فدایی میخواهیم، ما خودمان عقل و منطق داریم، عقل و منطق از من، مجاهدت از تو. این در واقع حرف آنها بود، یک رقیب دیگه برای چه! باصطلاح باهوشهای آنها میگفتند بگذار باشد، بحثهای نظری با او، بشرطی که عنوان آن را ما تعیین کنیم، از طریق تصاد، به رشد دیالکتیکی ما کمک میکنه. بعد که میدیدند به مارکسیسم شان نه تنها کمکی نمی کنه بلکه برعکس میدیدند که تقدسی را که سالیان سال وجدان و هویت خوشان را به آن آویزان کرده اند را لغزان میکنم، میگفتند برو، مرتجعی. ضد مارکسیستی، یکی دوتا نبودند، اکثرشان، شش اید همه اشان. خیلی سانسور چی و پنهان کار بودند. میگغتند مخفی علیه ارتجاع است. بعد فهمیدم که نظر واقعا وقتی نظر هست که در محیط کار بصورت تشکل درآمده باشد. آنها همه از کار در می رفتند و به تظاهرات پناه می بردند چون در تظاهرات در محیط کار نیستی، انقلابی می نمایی اما از انقلاب واقعی ای که ممکن است نون شب تو را بگیرد فارغ هستی، چون بندی واقعی وجود ندارد که منطق ات را در عمل بسنجد، دنیای مجرد آزادی برایت لذت استمنا را دارد. همیشه انقلابی می مانی، همیشه مفتخری. برای همین روز به روز و سال به سال آزادی مجرد تر و مجرد تر میشد و همه آن بصورت یک شعار توخالی در می آمد: سرنگون باد. سرنگونی طلب هستی یا نه، اگر نیستی برو دنبال کارت. اینهم بود از باشگاه انقلاب و نداشتن داوطلبانه حق عضویت. گفتم که، مردم ام. اقلا یکی پیدا شده میگذاره آرشیو بشه.
هنوز همان روح فدایی و مجاهد بجای منطق و علم در سرت سیر میکند.
رزا: منظورت چیه از روح؟ من نه با این سازمانها و نه هرگز با سازمان ایرانی کار کردم. تنها سازمان ایرانی «زنان 8 مارس» بوده.
نوشتی:هنوز نظر تحقیرانه به توده ها داری. زنها را مثل ملا فاحشه میخوانی چون مثل تو نیستند. رزا: خوب زن تن فروش مسلمان زیاد داریم که به حکم "کردگار" سرویس جنسی به شوهر میدهد. آنان تن را می فروشند. "فاحشه" از احتیاج می فروشد و آنان به اسم االله. آخوند و مردان مسلمان "نجیبه/ و پاکدامن و باکره و مومن" می گویند به زنانی که بهشان خوب می دهند و در عقد دارند . منظورت انتقاد من به نجیبه های مومن است که قبل از ورود شوهر و بر طبق قران با شنیدن پای شوهر آماده لخت می شوند، است؟ خوب آنان تربیت تن فروشی اسلامی شده اند و "سگ" دستاموز شوهر. وقتش رسیده بدانیم (این باکره خانه آمده و کفن رفته از خانه)،اینها تن فروش رسمی و سنتی آخوند/ملا/مردان هستند که برطبق قران حتی برای شوهرشان صیغه هم می گیرند مبادا شوهر/الله/کردگار... ترکشان کند. من نوشتم اینها برطبق قران تن فروشی می کنند. اگر از نظر تو نمی کنند، خوب بگو نجیبند! من هم نظرم را نوشتم که آنان کنیز مردان هستند و فمنیسم اسلامی شان هم به حکم مردان است...
نوشتی: هر آزادی مشخصی را دفع میکنی و ناچیز می شماری... رزا: ببین نوشتم که آمدن شاه یعنی خوردن هر آنچه بالا آورده ایم. هر کس عاشق نُشخوار است بفرما! کامنت اولت را دوباره بخوان. توجیه حمایت از شاه و توله هایش با توجیه "آزادی زن" و "آزادی پوشش" و رفع لچک و... نه مرسی درجه دادن به آزادی «زن» برای توجیه حمایت رژیم سلطنتی؟ ببین خودت را پشت زن مورد توهین "فاحشه" قرار گرفته، بدلیل حجاب "درجه آزادی زنان صفر"، خودت را پُشت "مردم" قایم نکن. نظرت را به اسم خودت با شهامت بگو. چون من و خیلی ها انقلاب نکردیم تا شاهنشاهی و بزرگ ارتشداران و رضا قلدرها... برگردد. حالا چون خمینی بدتر بوده و حجاب اسلامی را تحمیل کرده...
کامنت اولت را باز بخوان: نوشتی: آیا آزادی درجه دارد؟ مثلا مردم کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران اسلامی آزاد ترند؟ آیا زنان کشورهای غیر اسلامی از زنان ایران آزاد ترند؟
با مشاهده و نظر خواهی میتوان به این مسئله پاسخ داد. بنظر مردم، کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران آزادی بیشتری دارند. زنان کشورهای غیر اسلامی هم از زنان ایران آزادی بیشتری دارند. اگر آزادی مردان کشورهای غیر اسلامی از 20 باشد 8، آزادی مردان در ایران از 20 هست 5. اگر آزادی زنان کشورهای غیر اسلامی از 20 یاشد 4، آزادی زنان ایران از 20 هست 1.
اگر مطالب فوق صحت داشته باشد، هر چیزی که حاکمیت اسلامی را در ایران عقب بزند، درجه آزادی مردم ایران را بالا می برد، مخصوصا آزادی زنان را. چه چیزهائی حاکمیت اسلامی را عقب میزند؟ جنگ، رفرم و انقلاب. همه اینها موثر است چون حاکمیت اسلامی در ایران بدترین چیزی است که مردم ایران تا بحال داشه اند.
آیا آزادی افراد تحت دیکتاتوری رژیم شاه از رژیم جمهوری اسلامی بیشتر بود؟ بنظر من بیشتر بود. آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
رزا: من هم نوشتم از خودت و از طرف خودت و نه مردم و نه زنان و نه از حجاب و... بنویس. بنویس شاه برگردد و رژیم سابق، برای تو بهتر میشود. حال من دیگه جدن حوصله ی بحث ندارم. همانطور که نوشتم. من «رزا» آزاد نمی شوم اگر مفتخور دیگری بخصوص بدلیل اینکه ولیعهد است و گویا از کون یک شاه افتاده، حکومت کند. اصلن هم نمی خواهم بدلیل کشف حجاب و خلاصی از آن به گذشته بازگردم. و بقیه حرفها که زدم.
ممنون از حوصله و اعصابت. نه، هوادار شاه نبودم و نخواهم بود، از زمان او شروع کردم. اربابان شاه سابق هم شاه نخواهند آورد و ظاهرا رژیم فعلی برایشان مفید تر است وگرنه از همان اول نمی گذاشتند که بماند. منظورم از روح، تاثیر آنها بر جامعه ضد ارتجاع ایرانی است. منظور م مثال و چیزهای دیگر بود. در مورد "از خودت بگو"، گفتم. ولی اینهم بگم که حرفهای آدم همیشه مجموعه ای از تولیدات ذهن خود و دیگران است. خودت هم نماینده زن ایرانی نیستی، وقتی از خودت میگی، بطور اتوماتیک از دیگران هم میگی و دیگران در تو تاثیر داشته اند. کامنت آخر با تو، خوب و تندرست باشی.
نوشتی:هنوز نظر تحقیرانه به توده ها داری. زنها را مثل ملا فاحشه میخوانی چون مثل تو نیستند.
خوب اینها فاحشه های اسلامی هستند به جامعه ی مردان خوب میدهند، برای همین امنیت دارند و باید لابد از «آزادی داشتن روبنده» شان دفاع کرد؟ یا همان بستن کمربند عفت! اگر این زهرا خانومها و خواهران اسلامی "توده" ها هستند، بله من هر روز وقت هم کم بیاورم بروی تفکرشان حداقل می رینم!
با معذرت الان که آپ شد بلاگ دیدم یک کامنت در هرزدانی افتاده و نجات دادم. رفقا اگر کامنتی حذف شد خبر بدهید. به مهیار ببین اگر مطلبی بنویسی برای بلاگ صفحه ی اول، مطمئنن درج میشه. اینجا بقولی از 7 دولت آزادیم.من فکرمیکنم اینکار بهتر است تا پراکنده گویی. البته من خودم بیشتر کامنت خونم، حرفه ای! اگر ایمیل نداری میتوانی مطلبت را همینجا تو کامنت دونی بیاوری بگذارم صفحه ی اول. در مورد قهرمان: راستش اینقدر زیادند که توده ی مردم شده اند اینروزها. در ضمن من نوشتم که از درد خودت بنویس بجای گیر دادن به لچک ما! ازت رزومه مبارزاتی کسی نخواست...
۵۱ نظر:
چون این ویدیو افسرده ام میکند، خیلی تند و سریع نگاه کردم. بعد یک چیزی به ذهنم آمد که اینجا ذکر میکنم و آن درجه آزادی هست.
آیا آزادی درجه دارد؟ مثلا مردم کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران اسلامی آزاد ترند؟ آیا زنان کشورهای غیر اسلامی از زنان ایران آزاد ترند؟
با مشاهده و نظر خواهی میتوان به این مسئله پاسخ داد. بنظر مردم، کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران آزادی بیشتری دارند. زنان کشورهای غیر اسلامی هم از زنان ایران آزادی بیشتری دارند. اگر آزادی مردان کشورهای غیر اسلامی از 20 باشد 8، آزادی مردان در ایران از 20 هست 5. اگر آزادی زنان کشورهای غیر اسلامی از 20 یاشد 4، آزادی زنان ایران از 20 هست 1.
اگر مطالب فوق صحت داشته باشد، هر چیزی که حاکمیت اسلامی را در ایران عقب بزند، درجه آزادی مردم ایران را بالا می برد، مخصوصا آزادی زنان را. چه چیزهائی حاکمیت اسلامی را عقب میزند؟ جنگ، رفرم و انقلاب. همه اینها موثر است چون حاکمیت اسلامی در ایران بدترین چیزی است که مردم ایران تا بحال داشه اند.
آیا آزادی افراد تحت دیکتاتوری رژیم شاه از رژیم جمهوری اسلامی بیشتر بود؟ بنظر من بیشتر بود. آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
آزادی چه چیزی است. خیلی ساده کنم، بنظر من، آزادی وجود انتخاب در مورد شیوه زندگی است، جه زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی. درجه آزادی، درجه انتخاب افراد در مورد شیوه زندگی است.
بالاترین درجه آزادی چگونه است؟ بنظر من، به این صورت است که افراد در مسایل خصوصی کاملا آزادند و در مسائل اجتماعی جمعی تصمیم میگیرند بصورتی که کسی از تصمیم گیری ها ناراضی بیرون نمی آید.
حالا اگر آزادی آنچیزی است که در بالا ذکر شد، پس پادشاهی و سلطنت مشروطه و دموکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا و جمهوری و ولایت فقیه و غیره چه چیزهائی هستند؟ اگر خوب فکر کنید، روزی متوجه خواهید شد که همه اینها مزخرفاتند. اگر نمیتواتید خوب فکر کنید، بیائید با هم فکر کنیم. شاید با همدبگر بهتر فکر کنیم.
با تشکر و عذر خواهی از رزا که بدون اجازه صفحه بلاگ او را سیاه کردم.
هر چیزی که حاکمیت اسلامی را در ایران عقب بزند، درجه آزادی مردم ایران را بالا می برد، مخصوصا آزادی زنان را. چه چیزهائی حاکمیت اسلامی را عقب میزند؟ جنگ، رفرم و انقلاب. همه اینها موثر است چون حاکمیت اسلامی در ایران بدترین چیزی است که مردم ایران تا بحال داشه اند.
رزا: مرسی از نظر
برخی از موضوعات مطرح شده صحیح است. روی پاراگراف بالا بهتره که خوب فکر بشه.جنگ، رفرم و انقلاب.
و کلن بهتره از پشت دوربین رصد بیرون و خود در زاویه دید فیلم قرار بگیریم. چون ما دو جهان را تجربه کرده ایم. برعکس بسیاری از مردم ایران.
جنگ برای کی خوبه؟ من عمیقن جنگ را آلترناتیو نمی بینم. نگاهی به افغانستان و عراق و لیبی حتی مشخص می کنه که بیشترین تلفات است. رفرم؟ آیا روحانی جای احمقی نژاد بنشیند بهتر است؟ اگر مارهای روی دوش ضحاک با دو اعدامی در روز سیر می شدند در حاکنمت روحانی روزی 4 اعدامی هم سیرشان نمی کند. انقلاب هم که از داخل و با کمک خارج باشه خیلی دوردست به نظر میرسه. اما به نظر من زیاد هم دوردست نیست. باید دید قلب مردم چگونه تند تر میتپد. بخصوص جوانهای این نسل با نسل ما تفاوت زیادی دارند و اگر انقلابی رخ دهد بسیار انسانی تر است تا انقلابی که ما در متن آن قرار گرفتیم و دست ساواکی بریده و به چوب پرچم شد. (عکس البته در فیلم قرار نگرفت) جنبش حمایت از حیوانات/ محیط زیست و مدنی رشد خوبی داشته و در رخداد انقلاب از سبعیت و خشونت علیه انسان اسیر (ساواکی/ساوامایی) خواهد کاست. روح لطیف این نسل البته باعث این هم شده که "تنها ره رهایی" هنوز گزینه ای محتمل نیست و تقریبن در انتهای تلاش برای دمکراسی قرار دارد.
شاید برای ما که از دور رصد می کنیم، جنگ یک جراحی علیه سرطان است که توده ی سرطانی را از بدن جامعه خارج می کند. ولی کانون های سرطان پخش هستند و معلوم نیست مثل افغانستان بشود؟ متستاز!
اگرچه بسیار از مادرانی که برای ملاقات به اینطرف آبها می آیند می شنویم. ای کاش کار تمام شود چون دیدن جوانان افسرده که یا با اعتیاد یا خودکشی و یا با افسردگی ذره ذره آب می شوند تحمل ناپذیر است.
آیا آزادی درجه دارد؟ مثلا مردم کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران اسلامی آزاد ترند؟ آیا زنان کشورهای غیر اسلامی از زنان ایران آزاد ترند؟
رزا: سالها پیش با رفیقی که دیگر در میان ما نیست بحث خشونت بود. شدت و درجه ی خشونت. مثل درد است. وقتی دردهای شدید وجود دارد و بالاترین درجه مثل زایمان انسان تحمل می کند چون امید به تولد است. بعضی وقتها اما یک سردرد نیز تحمل نمی شود و انسان بدنبال هر گونه داروی بی حسی و افیون.
شدت درد ما بالا است وقتی سنگسار می شود برای رابطه جنسی خارج از ازدواج چون می دانیم که اصلن در بسیاری از جوامع جرم نیست.
درجه ی درد استاندارد جهانی دارد ولی شدت آن را فرد مورد خشونت تعیین می کند.
مثل زنی که فیزیکی بهش تجاوز شده و دیگری روحی. استاندارد جهانی اولی را جرم می داند و قبول می کند و دومی را نه (چون درجه بندی شده خشونت). در حالی که قربانی خشونت نوع دوم ممکن است خودزنی کند چون شدت خشونت برایش تحمل پذیر نبوده. و ظرفیت آنرا نداشته. همینطور مشاهده ی اعدام در ملا عام که ملت را مرعوب کرده بدون اینکه این خشونت بر خود شان اعمال شود یا دست و پا بریدن در طی حاکمیت رژیم ایران که داعش نیز از همین متُد استفاده کرد.
ما از بیرون که مشاهده می کنیم برایمان غیر قابل باور است این بربریت در قرن 21 و حتی بطور آشکار هیتلر هم لینچ نکرد در ملا عام مثل اسلامیون.
پس چرا انسانی می تواند حتی از شنیدنش (بریدن دست و پا..)نگران نشود و یا حتی فاشیسم اسلامی را ترجیح دهد به راسیسم محیط اطرافش در اروپا/امریکا؟
بدلیل بک گراند اسلامی اش است و هم اینکه بسیاری از ما قدرت ایمان را دستکم گرفتیم. ساواک کارمند بود و 8 ساعت برای شلاق پول می گرفت و خدایش پول. اسلامی فول تایم کار می کند برای بهشت خشونت می کند و انتهاری...
انهدام جامعه انسانی را هدف گرفته مثل مهدی و ظهورش قرار است بروی خون حکومت کند.
از طرفی بسیاری که در خارج از کشور به سفارتها برای رای می روند و یا پشت جبهه ی رژیم هستند و فاشیسم خودی و اسلامی را به راسیسم موجود (علیه پناهجو/مهاجر در اروپا) میبینند، پشت جبهه رژیم می شوند. چون راسیسم اعمال شده بر آنها اروپایی است و خودی نیست. هنوز بدنبال مدینه ی فاضله الله هستند. هر روز هم نمازشان قطع نمی شود حتی در خارج. معلوم نیست اینجا چه می کنند مثل کمونیستهای طرفدار اردوگاه که هر سال کوبا میرفتند اما محل سکونتشان همان اروپا/کانادا/امریکا بوده و هست!
من آدمهایی می شناسم که در ایران آزادترند و قدرتشان بیشتر است. آزادند بر تن زنان با صیغه حکومت کنند. بر کودکانشان سلطه گری. باید پرسید آزادی که؟ و این چه کسی خیلی مهم است. درجه ی آزادی زن مومن اینجا کم است برخن آزادی پوشش اسلامی و برقع ندارند و این زنان آلوده ی سیستم مذهبی/مردسالار هستند و کم هم نیستند. اسلام را آخرین دین و برترین می دانند و از ارگاسم مردشان اوج می روند.
رابطه ای سادومازو
مهاجرانی/کدیور!
آزادی آنها همان اجرای قوانین اسلامی است اما مثل هیتلر و سنگسار در زندان و در حیاط زندان و از دین و مذهب صلحجوی اسلام گپ میزنند.
آزادی عمل اینها سلب آزادی و و قهقرا بردن جامعه انسانی است.
چپ ایران با دین واسلام تصفیه حساب نکرد و بدلیل پتانسیل انهدامی آن در برابر شاه از رویارویی مستقیم با اسلامی ها خودداری کرد.
این "جانوران" در صفوف انقلابی پذیرفته شدند.
یادم است که روز بعد از شکاندن شیشه مغازه ارمنی ها در مجیدیه و آتش زدن برخی از کالباس فروشی ها ، انقلابی ودکا خور خانواده ادعا کرد، خوب مردم مسلمانند و در انقلاب این چیزها هم هست! ما دخترها می خواستیم با پلاکاردی همدردی کنیم با مسیو ی محله که جلوی ما را گرفت.
بعدش هم عنتری مثل فرخ نگهدار را نشاندند روبروی بهشتی و شکست کفر در برابر اسلام را هم تلویزیونی و سراسری کردند!
به نظرم اینبار اگر اوضاع برگردد بدلیل جنایاتی که اسلامی ها کرده اند و نه در خفا بلکه علنی، نفرت از دین و مذهب اسلامی بسیار زیاد خواهد بود، همانطور که دیگر پس از سقوط شوروی ها در آلمان شرقی نمی شود راحت با داس و چکش به استقبال حتی روز کارگر رفت!
آزادی مسلمانان در کشورهای اسلامی زیاد است و قدرت دارند و در اروپا نه. شخصن از افراد نماز خون/محجبه و غیرش تهوع می گیرم در اروپا.
آزادی عمومی خصوصی مردم کم است در ایران و سیاسی صفر.
شدت کنترل و مانیپوله مخالفان سیستم در اروپا زیاد است و نوع خشونت فرق دارد.
خشونت بر خود من در ایران و اینجا برابری می کند.
من از شدت خشونت بر خودم می گویم. شاید درجه خشونت از دید فردی خارج از مناسبات من کم است. من می توانم اینجا بدون اجبار پوشش به خیابان بروم. اما هر روز درگیر معضلات زندگی هستم. بین مرگ و زندگی خود و کودک دست و پا میزنم. می توانم در رژیم اسلامی قدرت/ثروت و مقام داشته باشم. این است که داعش بسیاری از ناراضیان را جذب می کند و بسیاری نیز به سفارت ایران رفته و هر سال به ایران میروند و به آشتی رسیده اند با رژیم.
من اما بین درجه و شدت / بین آزادی و درجه اش فکر نمی کنم. در این مکان کنونی دلشادم که کودک بجای خشونت روزمره، حجاب اسلامی اجباری، دیدن کودکان پابرهنه و کار، اعدامهای علنی و دوگانگی و تناقض رفتاری در خانه و بیرون در مدرسه و خانه، اینجا می تواند به صحنه های زیبا بنگرد. روی یخ برقصد و زیبایی ها را ببیند تا زمانی که امکانش را دارد چون من خودم کودکی پر ترس از زندگی در اختناق شاه را تجربه کردم. اگرچه دوست داشتم در صفحه اول روی کله بزرگ ارتشداران شاخ بکشم اما می ترسیدم.
کودک اینک بدون ترس است و اینهمه ارزشش را دارد که من درگیر جنگی نابرابر با سیستم راسیستی اینجا باشم. و از رژیم اسلامی فرسنگها دور و من بنوعی آزاد و هم اسیرم. درجه آزادی من زیاد، شدت سرکوبم هم زیاد.
آنچه احساس می کنم خفگی (شدت )
آنچه دیده می شود: آزادی(درجه)
در واقع انواعی از آزادی ها گرفته شده و انواعی دیگر نه
تو در کشور خود بیگانه نیستی و سیاهی بمانند دیگران
تو در اینجا (اروپا) دیگری هستی...
دلیل این واقعه؟ راسیسم اسلامی در وطن
راسیسم موجود در اروپا
نتیجه: از بیرون من اینجا آزادترم از درون: من در کشورم برای مبارزه علیه وضع موجود آزادتر و توانا ترم...
البته من از وضعیت مهاجرین امریکا/کانادا بی خبرم و از اروپا می نویسم.
سوالت را باید از درون مطرح کرد. از بالای سر افراد ببینیم: اروپا آزاد، ایران اسیر
سوالت را میان مبارزین علیه سیستم طرح کنی جواب: فرقی نمی کند. چون نوع مبارزه تفاوت دارد و هیچکجا آزادی نیست. اینجا روانخانه آنجا گردن زدن
آیا آزادی افراد تحت دیکتاتوری رژیم شاه از رژیم جمهوری اسلامی بیشتر بود؟ بنظر من بیشتر بود. آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
رزا: سوال سختی ست عزیزم
من مردم را نمی دانم و انسانها را. اگر قرار است با جنگ و بمبهای به رادیواکتیو آلوده مثل عراق و افغانستان بازگردد که خوب من در چشم اژدها و در این مکان تا پای جان مبارزه می کنم بر علیه جنگ. چرا که ما با آلودگی مکان زیست تا سالیان سال کودکان ناقص الخلقه خواهیم داشت، نسل اندرنسل مثل سردشت و حلبچه. تازه آنجاها شیمیایی زدند. نگاهی به عراق و کودکانش پس از حمله کافی است.
اگر با خیزش مردمی و یا انقلاب و کودتا بیاید قدمش روی تخم چشم سلطنت طلبان. قصه ی کنفدراسیون دانشجویان و چریک و آژان از همانجایی که قطع شد ادامه خواهد داشت یکچیزی مثل مصر و السیسی!
شخصن علاقه ای بهخوردن مدفوعم ندارم، حتی در اوج گرسنگی!
اگر در قدرت اسلامی شریک شود و انتخابات آزاد و مثلن رییس جمهور و... رفرم و همدستی بخشی از اپوزیسیون و شریک کردن آنان در قدرت و هر نوع دیگرش...
بقول "مرحوم" پدر: اوج ارگاسم!
مبارزه با سیستم تلفیقی را عشق است! چیزی مثل حکومت همزمان ترامپ/اوباما/کلینتون!
نهایتن جوابهای پرسشنامه ات تو را مایوس خواهد کد وقتی پاسخ دهنده آنارشیست باشد.
چون آنارشی سالها پیش به نمایشنامه ی «تصمیم یا اقدام» برتولد برشت شاشیده!
کماکان هدف وسیله را توجیه نمی کند. برای مبارزه با اقتدار نمی توان اقتدار "بهتر-مترقی تر" را پذیرفت؟
تن فروش البته ترجیح می دهد تن را به یکنفر بفروشد «شوهر» تا به مردان مختلف!
ولی تجاوز تجاوز است. و مبارزه برای رهایی نیز ربطی به سهم بیشتر از شیرینی ندارد.
بلکه کُل قنادی منظور است!
من مردم و آزاد شدنشان را نمی دانم. اما میدانم که دستم همیشه در دستان بی همه چیز شدگان است. من آن آنارشی خواهم بود که برتولد برشت در چاه آهک انداخت!
من یک بیهمه چیز عاطفی هستم.
نوشتی: آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
مینویسم: من اولین نفر خواهم بود که به ایران بازمی گردد. نه برای پایکوبی بلکه برای داغ کردن زمین زیر پایشان! و من به درستی قدر این آزادی را خواهم دانست!
این جواب را در 13-14 سالگی دادم. مرد جوانی جلوی دانشگاه می خواست با پیچگوشتی چشمانم را کور کند. ازش پرسیدم چرا؟ گفت زندان بوده و با انقلاب اسلامی آزاد شده و مخالفین اسلام را می کُشد. در همان حوانی گفتم: مبارزات مردم تو را آزاد کردند، خمینی که پاریس بود! چرا با پیچگوشتی به جان دیوار زندان نمی افتی که دیگر هرگز نباشد؟
یادم است که شماره تلفن داد دوست شویم:)
حال اگر مردم ایران شاه بیاورند دوباره خب دمشان گرم. همان یکی دوسال تا جایش را روی صندلی قدرت گرم کند باز ما روی آب خواهیم آمد نفس گیری!
همان دو سال اول انقلاب را عشق بود در شوراهای محلی/ کارخانه و اشغال زمینهای مالکین.
من توقع زیادی ندارم!
همان میدان "شهیاد" بلا چاو برقصم کافی است!
فیلم لحظه ی آزادی زنان بر دوش مردم اگرچه برایت غمگین کننده بود اما راستش اوج قدرت مردم را نشان می دهد! این لحظه های کمیاب ارزش خیلی کارها را دارد.
دیدن لحظه ی سقوط شاه/خمینی/شاه!
ثبت حضور رقص آنارشی در "شهیاد/آزادی"
بروی زمین آمدن / عبور از دیوار زندانها بر دوش مردم، سقوط کلانتری نارمک و... اوج هایی که هرگز از یاد نخواهند رفت. روی قبرها خواهند نوشت: محصول یک تجاوز که زندگی کرد، برپاخواست/ افتاد و اکنون به زمین باز گشته تا باری دیگر برخیزد!
حال میشود هم چرتکه انداخت که آزادی در این چند زار بیشتر است تا در آن!
کار ما محاسبه نیست!
احتمالن ثبت ارگاسم باید باشد!
سلام و با تشکر بخاطر کامنت، درسته، فرض کنیم بجای جنگ و رفرم، انقلاب بشه و انقلابی باشه که آزادی را در ایران برساند به ۱۵. هنوز ۵ درجه برای آزادی کار مانده، هنوز ۵ درجه نارضا یتی وجود دارد، مثلا، هنوز آنارشی نداریم. گفتی نژاد پرستی، جای نژاد پرستی جنایت و گنگهای خطرناک وجود دارند که آنها هم مثل راسبستها آدم کش و متجاوز هستند و نژاد خاصی هم ندارند. از آنها برای ترور سیاسی استفاده میکنند،
سئوال سخت تر این است که درجه رفاه اقتصادی چقدر در درجه حس و درک آزادی تأثیر دارد؟ بنظر من تأثیر ندارد. رفاه اقتصادی ممکن است به امکانات و سپس آگاهی بیشتر منجر شود و این حساسیت را بیشتر کرده احساس آزادی را کم کند و نارضایتی را بالا ببرد. مطمئن نیستم. احتیاج به تحقیق درست دارد و این تحقیق کار ساده ای نیست. تجربه شخصی به من میگه که رفاه اقتصادی تأثیر در درجه نارضایتی ندارد. بنظر من تعرض فیزیکی و تبلیغات سیستماتیک حاکمیت تأثیر بسزایی دارد. اگر کار ترویجی و تبلیغی و جعل حقایق و غلط نویسی در کتب مدرسه نکنند، نارضایتی، یعنی حرکت برای آزادی بیشتر صد برابر می شود.
سه چیز به سلب آزادی و از کار انداختن مغز کمک میکند:
۱- سرکوب فیزیکی، این در رأس کاره
۲- ترویج و تبلیغ و حقنای دروغ.
۳- رشوه = امتیاز اقتصادی و رفاه
شاید! فعلا اینطور بنظر می آید.
با سلام به رفیق روزای عزیز و شما مهیار خان(هر چند دوران فئودالی/خان خانی از لحاظ اقتصادی سپری شده ولی چون شما از قرار از دید سیاسی هنوز در همون وادیا سیر میکنید این صفت خیلی ها هم بی مناسبت نیست)!!
باری, در مورد مقوله آزادی اونم عمدتا در حیطه سیاسی در ایران و تفاوت و سبک سنگین کردنش با غرب و یا کشورهای غیر اسلامی سخن گفتن در اینجا تمام و کمال با بحث روزا جان موافقم.چرا که منم مثل او- بعنوان آنارشیست(آنارکومنیست دقیقتر بگم)- همینگونه می اندیشم.
راستش منم میخوام از تجربه شخصی ام شروع کنم: من 5 سال قبل از سقوط رژیم تا مغزاستخوان وابسته به امپریالیسم جهانخوار آمریکا (بخوان محمد رضا شاه بزدل و مزدور و سگ زنجیری امپریالیسم-نه صرفا بعنوان یک دیکتاتور ساده اونطوری که بیژن جزنی در تزانحرافیش در زندان مطرح کرده بود) از ایران خارج شدم.هر چند از دو سال قبلش توسط تراکتهای چریکهای فدائی خلق ایران - سچفخا- در دبیرستان خوارزمی هوادارشون شده بودم و در خفا اعلامیه هاشون رو در جاهائی چون کلوبهای بیلیارد و پینگ پنگ یواشکی و با ترس و لرز پخش میکردم-و بخاطر همین علاقه و مبارزه نوجوانی یک سال درجا زدم و دیپلمم رو در کمال خوشحالی 13 ساله گرفتم- ولی عمده فعالیتهای ضد امپریالیستی ام علیه آمریکا و رژیم دست نشانده شاه را در محیط غرب در انگلیس و آمریکا و فرانسه (بهترین و رزمنده تری سالهای مبارزاتی کنفدراسیونی) گذروندم.طبعا درفضای دموکراسی غربی رشد فکری و لذت خود بودن را تجربه کردم و ...حال آنکه بعد از سقوط رژیم شاه-حوالی یکسال و اندی بعد- یرای سه ماه به ایران رفتم و درست در بحبوحه هرج و مرج حاکم و قبل ازسرکوبهای دانشگاه و جنبش زنان بهترین دوران زندگی سیاسی ام را در ایران تجربه کردم: با رغفقای همفکرم در جلوی دانشگاه تهران با بحث و جدل با هواداران خط سه (که عمدتا مثل قارچ از خارج به ایران نقل مکان کرده بودند)مشغول شده و با داشتن درک صحیح از چگونگی به حاکمیت رسیدن باند خمینی / بننی صدر/ قطب زاده و یزدی در پی کنفرانس گوادلوپ ...و رسیدن مجدد دیکتاتوری امپریالیستی اینبار در لباس اسلامی اش را پیش بینی کرده و ازش داد سخن سر میدادیم.حقیقتا تزمون هم درست بود و چیزی نپائید که خفقان را مجددا حاکم کردند.بخاطر جو سیاسی دوران انقلابی سالهای 57-56 و رشد فکری همگان تا بعد از قیام ناخواسته و از دستشان در رفته 22-21 بهمن... طبعا اینبار سرکوب صد برابر دوران شاه میبایست میبود و شد.زندان ها پر تر و اعدامها نیز هم بیشتر...حال آنکه قبل از رسیدنش به گردن خودم ترک کردن ایران را در دستور کار گذاشتم. باید بگم که در همون سه ماهی که ایران بودم (تفاوت قبل و بعد رژیم شاه) مزه شیرین مبارزاتی اش را بارها و بارها از غرب اونم در فضای کاملا باز ترجیح داده و میدم. یعنی لذتی رو که در اون سه ماه با پوست و گوشتم حس کردم صد برابر برام دلپذیر تر بود تا تمامی سالهای قبل و بعدش در غرب -تا به امروز !! چرا که عمیقا معتقدم که زندگی حقیقی فقط و فقط در ایندورانهای کوتاه هست که با ارزش هست. بقیه اش مرگ تدریجیست.
چون ترسیدم متن بلند بالا حذف بشه ..... زدم بره تا بقیه را در اینجا بیارم.یک تصحیح: دوران 4 ساله اقامتم و دوران مبارزاتی ام را در فرانسه علیه رژیم ولایت وقیح اسلامی گذروندم...
باری: من عمیقا معتقدم که همونطور که روزا گفت مردم قیور و مبارز و شدیدا سیاسی ایران(که سه انقلاب را در 100 و اندی سال از سر گذرونده اند و هنوز به دموکراسی نیم بند غربی هم دست نیافته و هیچگاه هم تا بودن امپریالیسم در منطقه بهش دست نخواهند یافت: بخشی از تز داهیانه مسعود احمدزاده- در کناب م.م.هم استراتژی هم تاکتیک- که هر چند دیگه به مبارزه چریکی و م.ل ش اعتقادی ندارم ولی صحتش ثابت شده) استفراق خودشون رو نخواهند خورد.بزبان دیگر محاله که سیستم شاهنشاهی مطلقه وابسته به امپریالیسم یانکی (نه سلطنتی مثل انگلیس ...خواب دیدی خیر باشه مهیار جان) برگرده.نه تنها در ایران نیروئی نیستند بلکه از خارج هم دیگه غیر ممکنه از طرف غرب یا شرق(روسیه بخصوص که همرزم و همفکر و دستشون تا یک کاسه هست با ولایت وقیح:پوتین عاشق خامنه ای و یار جون جونیشه) بر مردم تحمییل بشه!! این تزهای مشعشع همان و تروتسکیسم همان.چند روز پیش در پست دیگری همینجا رفیقی که خودش را لیبرتارین میخوند بنام صفا در دفاع از لیبرالیسم غربی و اینکه اگه در ایران بیاد مترقی تره سخن گفت.در همانجا در جوابی دندان شکن گفتم: این تزها تروتسکییستی و انحرافیه و جائی از اعراب در ایران نداره( بمانند همون تزئی که ترتسکیستهای ایرانی در دوران شاه در بعد از دادن نقش ژاندارم منطقه از طرف دکترین نیکسون کیسینجر به شاه برای سرکوب انقلاب عمان شاه و دیکتاتوریش را "رژیم امپریالیستی شاه" قلمداد کردند: زهی حماقت محض).
برای خاتمه: تا رسیدن طلیعه آزادی- منظور همین حد و به شیوه غربیش و در همین حد لیبرالی نیم بند - برای ما چند نسل دیگه باید بگذره: بعد از سقوط سرمایه داری....هاهاها (هر چند الان در آمریکا از بوش پسر به اینطرف با تز Patriot Act فاشیسم حاکمه و شما را به جرم تروریست میتونن تا 72 ساعت بدون داشتن حق وکیل سیم جین کنن و شکنجه نیز هم و آب از آب تکون نخواهد خورد...پس دموکراسی غربی هم تا حدی حبابی بیش نیست-مگر اینکه زیادی دست از پا خطا نکنی و یواشکی و اونم خیلی شل و ول زر بزنی)...پس زیاد خوش بین نباشین....ولی اگه بهر علتی بگو قیامی دیگر ورق برگرده... که شک دارم....منم مثل رفیق روزا در همون چند ماه هرج و مرج موجود در کنار او و رفقای آنارشیستی که طبعا خواند بود دست به آژیتاسیون برای ساختن کمونی-هر چند کوچک و محدود - زده و حقیقتا زندگی خواهیم کرد....بامید چنین روزی....مرگ بر رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری جوخه های مرگ اسلام ناب محمدی...زنده بتد آزادی ...هر چند کوتاه مدت ولی لذت بخش و با شدتی وافر....زنده باد آنارشی
it's not my valentine's day
if i can't dance
with u
emma goldman
wiki:) او اولین کسی است که مسئله تبعیضهای جنسی را در سیاست مطرح کردهاست. او بهخاطر دفاع از حقوق زنان ازجمله حق سقط جنین و دستمزد برابر؛ ۸ سال به زندان رفت.
گلدمن اعتقاد دارد که زنان خود میتوانند خود را از قید و بندهای جامعه آزاد کنند؛ اگر خود را به عنوان یک شخصیت قبول کنند نه یک کالای جنسی؛ تا زمانی که خود نخواهند بچه به دنیا نیاورند؛ اگر این حق را به کسی ندهند که صاحب بدن آنها باشد؛ اگر حاضر نباشند که خدمتکار خدا باقی بمانند
غمخواری بیش از حد؛ نفرین طبقهی کارگر
http://logical-revolts.org/wp-content/uploads/2016/09/solidarity.pdf
در این نوشته دیوید گربر، انسانشناس آنارشیست، به ما میگوید نسلها دستکاری سیاسی به دست فرادستان، چگونه «همبستگی» فرودستان را از توان انقلابی خود تهی ساخته است.
بخشی از متن:
«بیدلیل نیست که غاییترین ارزش بورژوازی «صرفهجویی» است و عالیترین ارزش طبقات کارگر «همبستگی». با این حال، این درست همان طنابی است که طبقهی کارگر بدان آویخته شده. زمانی بود که هواداری از اجتماع میتوانست به معنای مبارزهای به نفع طبقهی کارگر باشد. آن روزها «پیشرفت اجتماعی» ورد زبان ما بود. اما امروز ما شاهد تاثیرات نبردی بیوقفه علیه خودِ مفهوم سیاست طبقهی کارگر یا اجتماع طبقهی کارگر هستیم. این نبرد تمام راهها را برای بیان این توجه و همبستگی به روی بخش غالبی از طبقهی کارگر بسته است، مگر حواله دادن آن به سمت یک انتزاع ساختگی: «نوادگان ما»، «ملت ما»؛ خواه با تجاوزکارانهترین شکل میهنپرستی و خواه با میل به قربانیشدن دستهجمعی.»
سلام به پیمان، نمیدونم درجه بندی کردن آزادی آدمها در کشورهای مختلف چه ایرادی دارد که باعث میشود من بشوم فئودال. مثال: در ایران زنها باید پوشش اسلامی داشته باشند، در کشورهای غیر اسلامی چنین محدودیتی وجود ندارد. اگر به آزادی لباس پوشیدن بدهیم یک، در ایران نمیتوانیم به درجه آزادی در لباس پوشیدن جز صفر بدهیم.
مهیار جان
والنتین ابتدا به ساکن تبریک. من هم فردا برای عشق کوچکم یک بسته شکلات اعلا هدیه خواهم کرد. احتمالن قیمتش هم پس از روز رسمی بقدر کافی سقوط خواهد کرد:) و بشود برای جیب من قابل پرداخت.
الان رویش پتو انداختم پس زد. تنها آن پتویی را می خواهد که به هر دلیلی خودش خوشش می آید.
حال اکثریت زنان ایران که حجاب نمی خواهد علیه آن مبارزه می کند. بخش بزرگی هم پس از فرار از سرکوب حاد سال 88، ابتدا با کلاه و بعد با شال و اکنون پشت دوربینهای خارجی کشف حجاب کرده...
درجه ی آزادی پوشش ایران صفر و اینجا 20. این درست است اما لای پایت را نگاهی بینداز و ببین آیا اصولن می شود مقایسه کرد؟ ناظر بیرونی اصولن نمی تواند حجاب را درک کند. اغلب زنان کشف حجاب کرده (بدستور شوهران) هم هستند که در خارج از کشور از روی جانماز بلند نمی شوند. انسانهایی فوق ارتجاعی در تفکر ولی با شیک ترین و گرانترین و آخرین مد ها!
این سگهای خانگی بفرمان، هر چه شوهر بگوید می پوشند.
ناظر خارجی به بیحجابی شان (آزادی شان) یک میدهد و به باحجابی اجباری دخترکی جوان شطرنج باز در ایران صفر!
کمی دقیقتر بنگری آنکه به اشاره ی شوهر کشف حجاب کرده چون خارج است و خانواده می خواهد خود را متمدن جا بزند ولی عمیقن مذهبی. دختر جوان بدلیل عشق به شطرنج و امکان رقابت، درجه اول آزادی اش را شطرنج گذاشته و تابحال هم اصولن نمی شناسد بی حجاب بودن را. و ما خواهیم دید که پایش به اروپا برسد حجاب را با محمد و قرانش خواهد سوزاند.
ناظر که من باشم به دخترک 1 خواهم داد و به زن مومن سگ شده صفر.
درجه بندی آزادی یعنی چه؟
آزادگی و یا داشتن امکان رهایی را می شود نمره داد. زن "آزادی" که آزاد میبینیم چون در خارج به مصلحت حجاب ندارد، اگر در ایران باشد، برای حفظ رفاهش برای شوهر حتی به قیمت له کردن زنان دیگر صیغه می کند. خود کالا شده و اسیر کالا.
همان کارگری که شبها سکس شاپ میرود. خوردن گوشت هم طبقه ای و همجنس- کانیبالیسم!
بخشی از این حاج خانمها قدرت خریدشان بالا است و فمنیست اسلامی و با داشتن فرمان شوهر قران را تفسیر می کنند. و آیاتش را تلطیف تا در هارمونی با مکان جغرافیایی (خارج) بتوانند بهتر بچرند!
خوب از نظر من بهتر است توی کله شان را بررسی کنیم نه اینکه چقدر پارچه رویش.
بهتر است اگر قرار است درجه داد به اعتلای جنبش زنان درجه داد که نمره اش در مقاومت بیست است هم در خارج و هم در داخل. به مقاومتشان نمره ی 20 داد.
چون این وسط زنهایی هم هستند که "مجسمه ی آزادی" اما توی کله شان کاه و لای پایشان باز برای شوهر/سیستم و شوهر هم شماره حسابشان...
در ضمن در کشورهای غیر اسلامی بسیاری از قوانین توحش مثل کودک همسری/ختنه/نماز در محل کار/حجاب کودکان/صیغه/.... ممنوع است. و تلاش زیادی است که این رسومات را نیز به اسم احترام به فرهنگهای گوناگون از ممنوعیت بیرون آورند. اگر موفق شوند البته برای دختر خانواده مذهبی در فضا/مکان آزادی پوشش دخترک مجبور است. کما اینکه دختران تُرکهای آلمان در اوج آزادی پوشش مجبور به پوشش اجباری هستند. خیلی ها هم بی حجابند اما توی کله شان مذهبی. تازه شدیدتر از خود تُرکهای شهروند ترکیه.
از نظر فقط آزادی پوشش آنها آزادی قانونی دارند (بدلیل مبارزات زنان اروپایی) اما این آزادی با فشار خانواده سلب شده.
نوشتی: نمیدونم درجه بندی کردن آزادی آدمها در کشورهای مختلف چه ایرادی دارد.
رزا: چون در آلمان هم حکم قتل ناموسی با قتل فرق دارد. و گروههای مختلف قوانین نوشته و نانوشته ی خود را دارند. که بررسی آزادی زن را در چارچوب کشوری امکان ناپذیر می کند.
پیمان جان
این تز ایران را همواره عقب نگهداشته خواهند داشت، به ایران محدود نمی شود. اصولن بدلیل دیکتاتوری مزمن، کارگر "جهان سومی" ارزانتر.
خوب اگر همواره دیکتاتوری حکومت نکنه، سطح دستمزد کارگر ایرانی همسطح اروپا/امریکا باشه، سرازیر شدن سرمایه معنایی نداره و تولید باز در اروپا/امریکا انجام خواهد شد نه در چین/ویتنام/بنگلادش...در واقع فرهنگ با سرمایه صددر نمی شه بلکه سرمایه گذاری نئولیبرالی میشه، بدون "فرهنگ لیبرالی"
اگر اینطور باشه که کارگران ایران اتحادیه/سندیکا... داشته باشند، مگر سرمایه دار مخش خرابه که کارخانه تولیدی بزنه؟ و همان دستمزد را بپردازه؟ خوب می مونه تو کشورش!
تز احمد زاده/پویان درسته!
*در واقع فرهنگ با سرمایه صادر نمی شه بلکه سرمایه گذاری نئولیبرالی میشه، بدون "فرهنگ لیبرالی"
امروز زن 8 ماهه پابماه کتک خورده را مترجمم. عاقبتش؟ زن با دو بچه کوچک و تولد سومین میره خانه ی زنان. مرد دیپرت میشه و احتمالن در وطن تجدید فراش و باز تولید مثل جنسی!
یا زن بدلیل خانواده و کودکان کوچکش آشتی و تحمل کتکهای بعدی!
وظیفه من؟ اعلام امکاناتی که زن دارد، یعنی کمک در صورت انتخاب برای جدا شدن و خانه های امن زنان.
استفاده از این امکانات که دستاورد مبارزات زنان در اروپا است به درجه ی ذوب شدگی زن مهاجر و پناهنده بستگی دارد. از آمار: تعداد بیشترشان بدلیل مذهبی/فرهنگی/تربیتی به خانه بازمیگردند و بارها با دست و دنده ی شکسته در بیمارستانها یافت می شوند یا در گورستان.
درجه آزادی زن بهتر است بر طبق آلترناتیو و امکان انتخابشان باشد. این زن می تواند بدون شوهر ستمگر در اروپا بکمک زنان و خانه امن کودکانش را بزرگ کند، کمک مالی بگیرد و خود کاری بیابد. ولی سرنوشتش در ایران/افغانستان مرگ فوری یا تدریجی است.
تفاوت زندگی زنان در کشورهای اسلامی یا غیرش
خدمات مشاوره من مجانی و در چارچوب انجمن زنان است. من زنان محجبه/غیر محجبه زیادی را دیده ام. بازگشت به خانه ی خشونت ربطی به حجاب ندارد. ربط به انگیزه ی آزاد شدن دارد. اگر مرد مقیم باشد و تامین رفاهی اش از نظر مادی بیشتر از امکانات ما باشد، برخی از زنان دوباره به خانواده بازمی گردند. برای بیشتر زنان امکاناتی که می گیرند برای کودکانشان مهم است و رفاه خودشان. بردگان/کنیزان ارباب پولدار را به زندگی در آزادی ترجیح می دهند. برخی هم هزینه ی آزادی را می پردازند و هنوز پرهایشان از بیخ قیجی نشده و توانایی پریدن دارند.
ما تنها امکان پریدن را مُهیا می کنیم. هر آنچه در توانمان باشد و همان که خود از خواهران اروپایی مان کمک گرفته ایم. زنانی که این مرحله از آزادی شان را پشت سر گذاشته اند و اگرچه هنوز رها نیستند اما فراتر از ما رفته اند.
ما کماکان در مرحله ی شاشیدن بر سنت و عرف هستیم چون زندگی ما را تایین می کند. اینهمه در زندگی آنان نقش کمرنگتری دارد.
زنان از کشورهای مسلمان از نظر من از انگیزه ی بیشتری برای رهایی برخوردارند، شاید چون ضرورت زندگی شان و خشونتی هم که بر آنها میرود شدید است و آنها نیز ازهر امکانی که دارند و می گیرند استفاده خواهند کرد.
فرق اساسی داشتن این امکانات است که بدلیل مبارزات نفسگیر زنان هنوز موجودند.
ربطی هم به آزادی در سیستم سرمایه داری ندارد. چرا که بردگان حق رای گرفتند "سیاهان" اما زنان برای همین هم پوستشان کنده شد.
آزادی زن دستاورد مبارزه ی زنان است و نه فرهنگ غربی یا لیبرالی یا بخشش سیستم.
فقط توجه به تاریخ گرفتن حق رای زنان گواه درستی این تئوری است:)
آزادی چه چیزی است. خیلی ساده کنم، بنظر من، آزادی وجود انتخاب در مورد شیوه زندگی است، جه زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی. درجه آزادی، درجه انتخاب افراد در مورد شیوه زندگی است.
رزا: کاملن موافقم. اما برای داشتن انتخاب نیاز به ایجاد امکان انتخاب است.
آیا اشرف پهلوی این امکانات را برای زنان ایران ایجاد کرد؟
اگر آری، پس چرا فروغ فرخزاد زن آزاده و کارگردان «خانه سیاه است» جلوی پایش بر نخواست؟
توده ای ابراهیم گلستان برخواست و جایزه ی تهیه کننده گرفت؟
دهندگان "درجه آزادی" به زنان تعیین کننده هستند.
برای همین باید وسط پاها را هم دید!
لینک گفتگوی بی بی سی با توده ای سابق ابراهیم گلستان:
-فروغ صیغه من نبوده.
-فروغ از جابرنخواست در حضور اشرف پهلوی و جایزه نگرفت «برای فیلم جزامخانه به درخواست اشرف روی سن نرفت»
رزا: عاقبت جایزه را تهیه کننده فیلم یعنی ابراهیم گلستان گرفت...
بقیه گفتگو چیزی ندارد تنها فاکتهای واقعی را بالا نوشتم.
نتیجه: از فروغ بپرس درجه آزادی اختمالن میگه نیست. از گلستان بپرس آزادی زن؟ میگه بود. فرح و اشرف کلی گریه کردند در نمایش فیلم...
برا همین بهتره گاهی بیشتر لای پاها را دید!
فروغ در یاد ابراهیم گلستان
داریوش کریمی: شدند واقعا؟ برای اینکه شما معتقد بودید باید در درون همون سیستم کار کرد، فیلم ساخت ولی خود شما تو مصاحبه ای گفتید که فروغ یک جایی وقتی اشرف پهلوی وارد شد، جلوی پاش بلند نشد، این یک؛ یک جایی فیلم فروغ که نمایش داده شد در شرایطی که اشرف پهلوی و فرح پهلوی گریه میکردند، چون تحت تاثیر قرار گرفته بودند، خواستند مجریان اون برنامه خواستند که فروغ بره روی سن بره، رو صحنه ....
ابراهیم گلستان: نه رو صحنه نبود تو... بالا نشسته بودند....
داریوش کریمی: بله و فروغ نرفت؛ گفت که اینها کی هستند... من برای اینا... و شما سعی کردید...خوب این نشون میده که ناراضی بود از... این روحیه با روحیه شما متفاوت بود....
ابراهیم گلستان: حتما....حتما.
داریوش کریمی: این تفاوت چه جوری خودش رو نشون میداد؟ اون مثل....
ابراهیم گلستان: همین که شما میگید الان دیگه... همهاش هم راجع به چیز نیست...مخالفت نیست. یک مقدار هم حالت شرم و حیا و ناراحتی از برخورد به یک آدم کلان سال گنده ای است.
داریوش کریمی: ولی نه... شما توی مصاحبه هاتون گفتید که وقتی که فروغ گفت من نمیرم روی این سن روی این صحنه یا من بلند نمیشم پیش پای اشرف پهلوی، کاملا حرفهاش صبغه سیاسی داشت. یعنی میگفت اینها کیاند؟ این مملکت... یعنی حتی کلمه فساد هم استفاده کرده.
ابراهیم گلستان: در دو مرحله مختلف وقتی اشرف اومد... ما خونه فریدون هویدا بودیم، خبر هم نداشتیم که اصلا کسی میاد...اونها هم که میخواستند بیآن خبر نداشتند. چون ما خونه فریدون هویدا بویدم، امیرعباس، نخست وزیر، برادر فریدون، مهمونهای خودش رو برداشت آورد. مهمونهای خودش وزیر خارجه تونس بود و اشرف بود. حرفهایی هم که درباره اشرف زده میشه اساسا فراموش میکنند که این آدم... جنبه های حسی فراوان هم داشت. واقعا زحمت میکشید. کشیده بود برای ... به هر حال اون هم از بین رفته و لازم نکرده من در مورد اون حرف بزنم.
داریوش کریمی: منظورم این است که فروغ، اونجوری که ما در شعرهای آخرش میبینیم، به خصوص شعرهای آخری در آخرین کتابی که در آورد یعنی در «آستانه فصل سرد»؛ این شعرها فوقالعاده سیاسیاند. آیا در سالهای آخر شما احساس میکردید که فروغ به مراتب داره سیاسی میشه، سیاسیتر میشه؟
ابراهیم گلستان: باید میشد...حتما... بایستی....
داریوش کریمی: چرا؟ چون ناآرام بود؟
ابراهیم گلستان: نه. برای خاطر اینکه... گفتوگوهایی که میشد، حرفهایی که شاید از من میشنید....
http://www.bbc.com/persian/iran-features-38975126
داریوش کریمی: پس این دوستی دو ذهن دو روان انسانی تبدیل نشد به چیزی که به قول فروغ، در اوراق کهنه یک دفتری ثبت بشه؟
ابراهیم گلستان: خوب واضحه که نیست، نبود. به اون ارتباط نداشت؛ این داستانی هم که شما میگید... [کریمی: ازدواج و صیغه و...] ازدواج و فلان و از این حرفها اصلا پرته، اصلا پرته قضیه. ازدواج یعنی چی؟ ازدواج اساسا مگر غیر از یک قرارداد اقتصادی بین دو نفر هست؟ نیست.
داریوش کریمی: بله. ولی آقای گلستان من اشعار فروغ را دوباره پیش از این مصاحبه خوندم، احساس می کنی که فروغ فرخزاد آسیب پذیره و دوست داره یه جاهایی یه پناهی داشته باشه؛ [گلستان: خوب واضحه] اگر فروغ فرخزاد علیرغم اینکه عصیانگره، علیرغم اینکه فوق العاده شم استقلالش قویه، اگر یک جایی احساس کنه که دیگران فشار میارن بزرگترها و میگن که یک جایی این رو ثبت کنید برای اینکه تمام جامعه [گلستان: ما هیچ جا ثبت نکردیم] چنین چیزی رخ نداد.
ابراهیم گلستان: چنین چیزی به صورت ثبت هرگز رخ نداد. پدر من موقعی که من عروسی کرده بودم از شیراز نیومده بود تهران و این برای خودش یک جور... بعد که ... چندین مرتبه آمد تهران ولی این آخری ... شما گوش کنید به حرف من. این مساله است. حس میکرد که نمیخواد زندگی بکنه پدرم... حس میکرد که ممکنه مرگش... و همینطور هم شد. دو ماه بعدش هم مرد. حال خودش رو میدونست... به هر حال... این میخواست ببینه که یک همچی اتفاقی بیافته... هیچ ارتباطی هم به علاقه... [کریمی: چه اتفاقی بیفته؟] یعنی من و او ازدواج بکنیم... ولی هیچ وقت [کریمی: شما و فروغ ازدواج کنید. بله؟] ولی هیچوقت ما توی محضر نرفتیم، هیچ وقت هیچ کجا ثبت نشد. هیچ وقت... تنها کسی که از این بابت خبر داشت زن من بود [کریمی: فخری خانم. بله.] فخری، زن من بود دیگه که پدرم به خودش گفت؛ فخری هم با کمال بزرگواری ... فخری دختر فوقالعاده ای بود....
داریوش کریمی: پدرتون به فخری چی گفت؟
ابراهیم گلستان: من نبودم باهاش... قبول کرد... فخری به من گفت: شما با هم هستید دیگه.
داریوش کریمی: این زندگی شما و فروغ رو فخری خانم قبول کرد.
ابراهیم گلستان: خوب صد در صد... برای خاطر اینکه هیچ نوع ... آخه ببینید شما در داخل یک دیوارهایی هستید که ...[کریمی: متوجه هستم] اصلا به کلی ... ما خنده میکردیم به این حرف هردومون خندیدیم [کریمی:شما و فروغ] خود پدرم میخندید که این کار رو کرده [کریمی:چه کاری کرد پدرتون ... یعنی] همینی که گفت که این کار رو بکنید شما... [کریمی: متوجه هستم] خیلی خوب، خیلی ساده. ما می خندیدیم هه هه هه برای این خاطر اصلا اعتقاد نداشتیم ... من همین الان با اشی عروسی کردم، ها؟ [کریمی: همسر کنونیتون.] آره ... خیلی خوب ولی واقعا قبل از اینکه با اشی عروسی بکنم چندین سال ما با هم زندگی می کردیم...اصلا یعنی چی این حرفا؟
http://www.bbc.com/persian/iran-features-38975126
مشکل روش استدلال می بینم که دنیائی دیگر است.
مهیار: تو اصلا بخث منو نگرفتی.من, اولا شخصا تو رو "فئودال" و بینشت رو لزوما "فئودالی" قلمداد نکردم.دوما این درجه بندی کردن تو هم واسه وجود "آزادی" نه تنها مکانیکی ه و نه در روند مبارزه تاریخی دیالکتیکی نیست و نمیبینیش بلکه همونطور که خودتم قبول داری در تحلیل نهائی لیبرالی و برای من آنارشیست پشیزی ارزش نداره.(در بالا از لذت بردن بیشتر اون چند ماه هرج و مرج در ایران و تفاوتش در 40 و اندی سال اقامت در غرب و چشیدن آزادی غربی و اینکه در غرب هیچوقت از این آزادی لذت نبرده و نمیبرم ...سخن گفتم) تازه بمانند که رفیق روزای عزیزمان - بهتر از من و با استدلال کوبنده که به مزاق تو خوش نیومده از قرار-جوابت را کاملا داد: لای پا ها رو بایست دید....اینکه فروغ ذهنا و روحا آزادتر بوده تا اشرف ها و فرح ها که نوکر پول و جاه و مقام و دریوزگی بوده و هستند ...و...و...و ابراهیم گلستان خایه مال که جلوی پای اشرف بلند میشه و جایزه رو هم میگیره...).سوما اینکه جوامع بشری در سه هزار سال تاریخ نوشتاری گذشته نه تنها (1)طبقاتی بوده(2) "آزادی" محدود به عده ای محدود بوده(چرا که ثروتمندان برده دار و زمین دار و کارخانه دار و... و تا حد کمتری طبقه متوسط با داشتن امکانات مادی بیشتر طبعا مانورشون و "آزادیشون" بیشتر بوده و هست...با تغییر محیط زیست و....سفر و ...) (3) بدتر از همه زنان بیشترین صدمات را درش دیده و کشیده و کماکان میبینند و میکشند....حرفی درش نیست...
سخن کوتاه:مقوله آزادی در ایران برای زنان جنبه های مختلف داره (همونطور که روزا خوب شکافتش).برای زنان آزاده و فرهیخته طبقه متوسط که 60% شون طلاق میگیرن و حاضر نیستند برده سکسی / کالائی شوند و یا در خدمت شوهر به هر خفت و خواری تن بدن و یا زن دوم و سوم بشن و...(البته لزوما همشون تا این حد پیش نمیرن) آزادی فردی-حتی محدود- در خانه پدری یا اونائی که امکانش رو دارن در خانه اجاره ای ...ارزشش بیشتره و مهمتره تا داشتن آزادی پوشش اونطور که تو خیلی بهش بها میدی !! زنی که میخواد آزاد تر باشه و مردسالاری رو حداقل در خونش قبول نکنه ...دیدش از آزادی با زن فقیر و فلک زده ای که صرفا برای بردن نون سر سفره بچه اش حتی حاضر به تن فروشی و یا صیغه شدن مردی -نه لزوما پولدار- تن میده تفاوت اساسی داره....روزا از وضعیت زنان مهاجر و ....دقیق و به تفصیل گفته در بالا....
آخرین مطلب: احمد کسروی تاریخنویس آذری عزیزمون یک حرف داهیانه و تاریخی زده بود:مردم ایران یه دولت به مسلمونا بدهکارن.اسلام گرایان باید بیان سر کار تا اونوقت مردم بفهمند که چقدر خرافات و ....زیان باره...نقل به معنی!! دقیقا : من شخصا "خوشحالم " اسلامی ها بالاخره اومدن سر کار چرا که "چپ" ما که فقط چشاشون چپ بود و با تزهای انحرافی و بعضا دیکتاتور مآبانه شون اگه میومدن سر کار(هر چند محال بود بهرحال) چیزی بهتر از پل پات نمیشدیم...زندانها از چپ مستقل و آنارشیست و لیبرال ها که هیچ از کارگران و زنان و جوانان (بمانند همین ج.ا) پر میشد و گند میزدند...در حالی که حالا بعد از 38 سال نه تنها اکثریت جامعه(51 در صد) حداقل جمهوریخواه و لیبرال منشه و جدائی دین از دولت رو میخوان بلکه زمینه رشد دیدگاههای حقیقتا رادیکال و آزادی خواهانه آنارشیستی (که تنها بینش ه و شامل شاید بخش کوچکی از شورائی ها هم بشه) داره رشد میکنه و نوید بهش آینده ای درخشان را میده.....حالا این آینده چند نسل طول بکشه نمیدونم ....بامید آنروز....شاید من نبینم....روزا و تو مهیار (نمیدونم چند سال داری) شاید ببینید....با درود بیکران
روزا جان نوشت:..."در واقع فرهنگ با سرمایه صددر نمی شه بلکه سرمایه گذاری نئولیبرالی میشه، بدون "فرهنگ لیبرالی" اگر اینطور باشه که کارگران ایران اتحادیه/سندیکا... داشته باشند، مگر سرمایه دار مخش خرابه که کارخانه تولیدی بزنه؟ و همان دستمزد را بپردازه؟ خوب می مونه تو کشورش!"
دقیقا درسته!!! اینو اضافه کنم: در پرو هم که از سال 1980 "دموکراسی" بورژوائی غالب شده (بجز یه وقفه 8ساله از دهسال دوره رئیس جمهوری فوجی موری که در سال 1992 با کودتا و بستن پارلمان و حاکم کردن نئولیبرالیسم توام بادیکتاتوری و غلبه فساد.... خرید اعضای "مخالف" حزب حاکم در پارلمان و رشوه دادن به روزنامه نگاران و روزی نامه های زرد... ....بزبان بدگر فساد تمامی نهادهای جانعه را در بر گرفت...) هنوز فرهنگ لیبرالی دقیقا جا نیفتاده و حداق 35 در صد از جامعه ترجیح میدن یک فرد دیکتاتور منش سر کار باشه و "کار انجام بده" تا دموکراسی برقرار باشه و هر چند سال یکبار یکی بیاد و کارها به "خوبی" انجام نشه....یه تفکر ارتجاعی غالبه: "بدزده ولی کار کنه"(جاده و مدرسه و کلینیک و پل ....بسازه حالا چند میلیونی هم دزدید مهم نیست...) !!
مسئله مهم آخر اینه :سرمایه داری و متفکرینشان با چندین شیوه(از روند رشد تکنولوژیک بگیر تا استفاده از رسانه های انحصاری و خر کردن مردم تا هر چه بیشتر مصرفی شدن جامعه و بالاخره شکست بینشهای چپ ...از "سوسیالیسم غالب" روسیش بگیر تا فیدلیسم ... ) تونسته اند و تا چند صباحی دگر نیز خواهند توانست از رشد تفکرهای رادیکال جلوگیری کنند ....فقط امید ما عمدتا بر سر جنبشهای خودبخودی (مثل زاپاتیستا در مکزیک و روژوا در سوریه که از بطن جنگ امپریالیستی رشد کرده...و جنبش آنارشیستی محدود در یونان و اسپانیا...)بوده و هست....کی ما در ایران بتونیم -مثل ترکیه- حداقل جنبش کوچک و آزادیخواهانه ای را راه بندازیم رو من شخصا نمیتونم پیش بینی کنم....ولی همه هم و غممون را باید در این راستا قرار بدیم....
مشکل روش استدلال می بینم که دنیائی دیگر است.
رزا: یعنی چی؟
من میگم که تو مو میبینی و من پیچشش را!
تو فکر میکنی با حجابی بد (اسلامی) بی حجابی خوب (غیر اسلامی)! بیا تو کله ی این از ایران صادر شده ها را نگاهی بینداز که جز کاه نخواهی یافت. انواع و اقسام تن فروش مذهبی و صیغه ژنتیکی که شبانه روز در حال دولا شدن برای خدا/شوهر و اتوریته.
با لباسهای بسیار شیک و پولدار اما تو کله کاه. با لباس عروسی دخول با کفن خروج!
در برابرش زن با حجاب اجباری تو ایران. هر دو ایرانی!
از نظر لای پا، زن غیر محجبه نمره ی 20 می گیره چون در این زمانه مرد این زمانه تو خارجه و اقامتش اجبار در همرنگی با اجتماع، پس خانم بچه ها حجاب از سر برکنده و جفپا افتاده تو فاز فمنیسم! اسلامی! اینبار دولا راست جلوی قبله خدا/شوهر ولی بدون حجاب!
ندیدی؟ خوب ببین! حنابندان/سفره ی حضرت رقیه...
به این "جانوران" چی میگی؟ درجه آزادی 100% درجه آزادگی؟ منفی 100%
فمنیسم حقوق زنان! صبح تا شب بافتنی بدست و در حال ترشی انداختن! در حمایت مطلق مردان "مترقی" که برای زنان آزاد کنتور می اندازند!
فمنیسم ما بد، مال خانم بچه ها خوب!
نوع "چپ" آن فمنیسم طرفدار حق حیات و مخالف سقط جنین!
نوع دیگرش ذوب شده در استالین/پوتین و کُلن هر دیکتاتور روس و سوسیالیست!
تو به مورد زیر چی می گی؟
Women's Power
-وقتی او می گوید می خواهد با روسیه دوست شود، شما باید صلح را جشن بگیرید.
این وظیفۀ 99% نیست که غصۀ سود 1% را بخورد. هیلاری کلینتون باندازۀ کافی تخریب کرده است که توسط یک دادگاه بین المللی به جرایمش رسیدگی شده و به جزای اعمالش برسد. مردمان آمریکا که به چنین شخصی رأی داه اند ، باید نگران مسئولیت خویش در حمایت از سیاست قتل و جنایت باشند.
در دنبال کردن سیاست آمریکا ، یک شخص می تواند به آسانی ببیند که چطور ترامپ از همه جهات تحت فشار است. فقط بخاطر این که او نوکر صهیونیست امپریالیست ها و یا هیچ کس دیگر نیست. فقط بخاطر این که او می خواهد دنیا را تغییر دهد. به همین دلیل است که او آغاز یک دورۀ جدید است.
او تنها نیست. او فاشیست نیست. برای اینکه او جهود ستیز نیست.
او ثروتمند است؟ بسیار خوب ، دیگر نیازی به درگیر شدن در فساد مالی ندارد.
او یک ملی گراست. و طبق قانون اساسی آمریکا رییس جمهور قانونی آمریکاست .
او مردی برای صلح است و این مهمترین نیاز انسان امروز.
لطفا توطئۀ متشکل در رسانه ها را علیه او متوقف کنید.
لطفا این هیاهوی فریبکارانۀ ضد فاشیست و برای صهیونیستها را علیه ترامپ و خانواده اش متوقف کنید. مردم جهان خسته و مشمئز از سیاست های دروغ و جنگ صهیونیست امپریالیست های آمریکایند.
از ترامپ حمایت کنید . او برای آمریکا احترام خواهد آورد.
اجازه دهید همه گوش هایمان را برای شنیدن فریاد 6 میلیون کودک سوریه باز کنیم
اجازه دهید همه برای صلح وعشق در جهان بپا خیزیم
http://www.azadi-b.com/G/2017/02/post_380.html
.بامید آنروز....شاید من نبینم....روزا و تو مهیار (نمیدونم چند سال داری) شاید ببینید...
پیمان جان
به امید آنروز همگی با هم.
دکتر هم به من 6 ماه فرصت داده بود! داریم یواشکی عزراییل فعلن زندگی می کنیم:)
این ایراهیم گلستان گویا 90 سالشه و کله فروغ را هم خورده. یاد کلاغ و عقاب افتادم! شاید اگر فروغ در لجنزار اشرف و سلطنت نشخوار می کرد کلاغ و 300 ساله!
اینک عقاب و مرگناپذیر...
اگر هر کدام نبودیم باکی نیست و در دل همدیگر ادامه خواهیم داد!
با چشم دل نیز خواهیم دید
شک نکنیم:)
موج همایش های دادخواهانه ی کارگری، در واپسین روزهای بهمن 1395، شهرهای گوناگون ایران را فرا گرفته است.
کارگران کارخانه های فولاد اهواز، ذوب آهن اصفهان، روغن نباتی جهان در زنجان، سیمان کارون در مسجد سلیمان و بسیاری از دیگر واحدهای صنعتی کشور برای گرفتن حقوق نخستین خود به خیابان ها می آیند و بر ضد سران و مدیران فاسد رژیم جمهوری اسلامی فریاد می زنند.
https://youtu.be/-YUuTrg9vfM
طبق اخبار رسیده از شهر رامشیر سحرگاه امروز چهارشنبه ٢٧ بهمن ماه یک گروه مسلح، حسین شریفی رییس اداره اطلاعات این شهر را به قتل رساند. پس از احواز و فلاحیه (شادگان) این سومین شهر اقلیم است که دستخوش ناآرامی می شود.
امروز چهارشنبه، احواز برای سومین روز پیاپی شاهد تجمع مردم در برابر استانداری در اعتراض به سیاست های ضد انسانی رژیم ایران بود. نیز در گیری های خشونت آمیز میان نیروهای انتظامی و امنیتی از یک سو و برخی گروه های مسلح در شهر فلاحیه (شادگان) تا امروز ادامه داشته.
از روز جمعه که نیروهای انتظامی یک شهروند بی گناه عرب به نام حسن آلبوغبیش را کشتند تا کنون این شهر ناآرام است.
روز دو شنبه یک شهروند دیگر عرب به نام کاظم منیعات نیز بر اثر تیراندازی پلیس در این شهر کشته شد.
حسین شریفی رییس اطلاعات شهر خلف آباد (رامشیر) در خوزستان به دست افراد ترور شد
صبح امروز 27 بهمن این شخص بدست افراد مسلح مضروب شده ودرکما بسر میبرد
https://youtu.be/6DrCtD1kB4g
تئوری ها و مکانیسم و دیالکتیک و مقاومت و این چیرها بکنار، لطفا فردا تشریف ببرید ایران در آنجا وب بلاگ بنویسید، شلوار کوتاه بپوشید ببینید چه اتفاقی می افتد. درجه داره دیگه، اذیت نکنید! بحث کردن بروی احکامی که از لحاظ عملی قابل رویت هستند، وقت تلف کردن است. علیه درجه دار بودن آزادی وقت تلف میکنید، ممکن است هزاران صفحه سیاه کنید، اما پاسخ آن همان است، عمل: وب بلاگ در ایران بنویسید، در ایران شلوار کوتاه بپوشید، در کنار دریای شمال بی کینی و اگر مرد هستید فقط یک مایو و هزاران مورد دیگر فرهنگی و اجتماعی. درجه داره دیگه، مگر اینکه معتقد باشید که از واژه های کمی نباید استفاده کرد.
همه با هم:
آزادی، ... آزادی
درجه، ... درجه
دارد، ... دارد
لنگ شلوار، ... لنگ شلوار
نباید، ... نباید
درجه، ... درجه
داشته، ... داشته
باشد، ... باشد
موی سر، ... موی سر
نباد، ... نباید
زورکی، ... زورکی
پنهان، ... پنهان
شود، ... شود
دلم میخواد، ... دلم میخواد
در، ... در
کنار، ... کنار
دریا، ... دریا
مایو، ... مایو
بپوشم، ... بپوشم
اوه،
دیدار، ... دیدار
ممکن، ... ممکن
نیست، ... نیست
آمریکائی ها، ... آمریکائی ها
میگن، ... میگن
بای بای، ... بای بای
Dm
12/8
دا دااا، دا دا
دا دااا، دا دا
میگه، ... میگه
خرم، ... خرم
بی شعورم، ... بی شعورم
سرم نمیشه، ... سرم نمیشه
سواد ندارم، ... سواد ندارم
دیالکتیک نمیدونم، .... دیالکتیک نمیدونم
دا دااا، دا دا
دا دااا، دا دا
اما، ... اما
من بدبخت، ... من بدبخت
من فلک زده، ... من فلک زده
میدونم که، ... میدونم که
میدونم، ... میدونم
ولی، ... ولی
همیشه، ... همیشه
سرکوفت، ... سرکوف
خریت میخورم، ... خریت میخورم
دا دااا، دا دا
دا دااا، دا دا
هگل، ... هگل
علم منطق، ... علم منطق
ترجمه انگلیسی، ... ترجمه انگلیسی
از میلر، ... از میلر
ترجمه کنم، ... ترجمه کنم
جلد اول، ... جلد اول
منطق عینی، ... منطق عینی
کتاب اول، ... کتاب اول
تز هستی، ... تز هستی
بخش دوم، ... بخش دوم
کمیت، ... کمیت
فصل اول، ... فصل اول
کمیت، ... کمیت
فصل دوم، ... فصل دوم
کوانتوم، ... کوانتوم
فصل سوم، ... فصل سوم
رابطه کمی، ... رابطه کمی
بخش سوم، ... بخش سوم
اندازه، ... اندازه
دا دااا، دا دا
دا دااا، دا دا
چه، ... چه
سالهائی، ... سالهائی
چه عشقی، ... چه عشقی
خرم، ... خرم
بی شعورم، ... بی شعورم
سرم نمیشه، ... سرم نمیشه
سواد ندارم، ... سواد ندارم
دیالکتیک نمیدونم، .... دیالکتیک نمیدونم
دا دااا، دا دا
دا دااا، دا دا
چه، ... چه
سالهائی، ... سالهائی
چه عشقی، ... چه عشقی
خرم، ... خرم
بی شعورم، ... بی شعورم
سرم نمیشه، ... سرم نمیشه
سواد ندارم، ... سواد ندارم
دیالکتیک نمیدونم، .... دیالکتیک نمیدونم
دا دااا، دا دا
دا دااا، دا دا
دا دا دا، دا دا دا، داااااااااا
ممنون، ممنون، خانم ها و آقایان، شب خوشی داشته باشید.
تئوری ها و مکانیسم و دیالکتیک و مقاومت و این چیرها بکنار، لطفا فردا تشریف ببرید ایران در آنجا وب بلاگ بنویسید، شلوار کوتاه بپوشید ببینید چه اتفاقی می افتد. درجه داره دیگه، اذیت نکنید! بحث کردن بروی احکامی که از لحاظ عملی قابل رویت هستند، وقت تلف کردن است.
رزا: اوه خیلی عالی بود!
اول برای آزادی وبلاگ نویسی، بعدش یک شلوارک، آخرش یا اولش، لچک بر کندن.
امروز یک سیب تو آشغالها!
نصفش به بچه، نصفش به خوکچه!
نمره ی آزادی. درجه ی آزادی؟!
یک نگاه سکسی!
یک دست هرزه...
یک قرمه سبزی جا افتاده
یک دستمالی جا نیفتاده
یک کله پاچه ی سیر
بلند شدن کیر
یک ارگاسم آزاد!
دوسم داشته باش
من یک لیبرالم
دوست دارم
تو یک لنینیستی؟
انقلاب مرحله ای
از شهر یا از روستا؟
اینبار همزمان
این یک انقلابه رفقا!
اولین مرحله
اولین قدم
شعبه مک دونالد
اینترنت مجانی
همبرگر گندیده
دندانهای مصنوعی
یک سلفی برا خارج
یک نمره ی بیست تو کارنامه
موهای بلوند شده
دماغ جراحی شده
صورت سفید شده
نمره ی خوب
پارتی بی شلاقی
نوحه ی رپ و هیپ هاپ
این قدم دومه رفقا
از شهر شروع کنیم یا از روستا؟
اینبار از هر کجا
نمره بدید رفقا
وقتی دماسنج درجه صفر نشان میده
شلوار کوتاه ممنوعه
درجه که 5 باشه بیکینی هم آزاده
درجه که فارنهایت باشه؟
فکر کردن ممنوعه
این یک انقلابه رفقا!
زیر چادرها هوا گرمه
زیر چادرها منتظر جرقه ست...
زیر چادرها داره منفجر میشه
زیر چادرها تجدیدی داره؟
زیر چادرها حال نمیده
زیر چادرها ارگاسم نداره
قیمتش پایینه
ارزشش کمه
نمرش خرابه...
منو دوست بدار
من یک لیبرالم
تو را دوست دارم
تو آنارشیستی
نمره بدیم رفقا
این یک اعتلای انقلابیه!
این یک مرحله ی گذاره
از کجا میدونی؟
من یک گونیا دارم رفقا
از0 درجه به 360 درجه
تا از 360 به صفر درجه
کلی گُسست داره!
اینجا یک سیب تو آشغالست
که درجه نداره
در آزادی مطلق
دارم گازش میزنم
اونجا یک کله پاچه س
که نمره دادنو سخت می کنه!
پاچه اش چربه
کله اش گرمه
از لحاظ عملی
با متد علمی
با فاکت غربی
میشه ثابت کرد.
میشه نمره داد
میشه قبول کرد
یا رفوزه شد
منو دوست بدار
من یک لیبرالم
تو را دوست دارم
تو یک مارگیری!
;)
Give the Anarchist a Cigarette
Chumbawamba
https://youtu.be/4Gzyd3u1Jh0
آزادی مطلقه
آزادی اندازه نداره
آزادی مقدسه
آزادی این یا آن
آزادی آره یا نه
آزادی ماورالطبیعه
آزادی مکان نداره
آزادی زمان نداره
اندازه اش نگیر لنینیست
اندازه اش نگیر لیبرال
اندازه اش نگیر انقلاب مرحله ای مائوئیستی
اندازه اش نگیر خان
اندازه اش نگیر بورژوا لیبرال
اندازه اش نگیر ضد آنارشیست
کفر
کفر
کفر گفت
میگه دوستت دارم، میگم چقدر
میگه کمه، میگم چقدر
میگه حرف زیاد میزنی، میگم چقدر
میگه قدت کوتاهه، میگم چقدر
میگه بخون، میگم چقدر
میگه بخواب، میگم چقدر
میگه دردم میاد، میگم چقدر
میگه صدات بلنده، میگم چقدر
میگه باران میاد، میگم چقدر
میگه برف میاد، میگم چقدر
میگه صدای آبشار میاد، میگم چقدر
میگه سنگینه، میگم چقدر
میگه لنینیسته، میگم چقدر
میگه مارکسیسته، میگم چقدر
میگه لیبراله، میگم چقدر
میگه آنارشیسته، میگم چقدر
میگه پیرم، میگم چقدر
میگه دیکتاتوریه، میگم چقدر
میگه آزادیه، میگم
میگه اعصابم خرابه، میگم چقدر
میگه با استعداده، میگم چقدر
میگه فراموشی داره، میگم چقدر
میگم سرم درد گرفت، میگه چقدر!
چرا توجه به درجه دار بودن آزادی مهم است؟
1.قدر یک ذره آنرا میدانیم.
2.برای یک ذره آنهم کوتاه نمی آئیم.
3.وقتی بخشا آزادی بدست می آوریم، آنرا تثبیت میکنیم.
4.به هم نگاه میکنیم و می خواهیم کمتر از دیگران نداشته باشیم.
5.وقتی می گویند آزادی، میگوئیم نه، بیشتر میخواهیم.
انواع عینی و قابل رویت و موردهای آزادی:
آزادی بیان
آزادی نوشتن
آزادی یاد گرفتن
آزادی تجمع داشتن
آزادی تجمع نداشتن
آزادی کار نکردن
آزادی انقلابی نبودن
آزادی انقلابی بودن
آزادی کار کردن
آزادی مردن
آزادی زندگی کردن
آزادی بازی کردن
آزادی ورزش کردن
آزادی تفریح کردن
آزادی سکس داشتن
آزادی سکس نداشتن
آزادی بچه دار نشدن
آزادی بچه دار شدن
آزادی از استثمار نشدن
آزادی تنها بودن
آزادی نواختن
آزادی کنسرت گذاشتن
آزادی مهمانی دادن
آزادی رقصیدن
آزادی نرقصیدن
آزادی پیک نیک
آزادی خانواده نداشتن
آزادی مذهب نداشتن
اگر مزاحمت درست نکنه
اگر استثمار نکنه
اگر آسیب نرسانه
اگر جنگ راه نیانداز
اگر دشمنی ایجاد نکن
اگر محیط زیست را تخریب نکنه
انقلاب دوست نداری؟
تفریح دوست نداری؟
آنارشیسم دوست نداری؟
آزادی دوست نداری؟
عشق دوست نداری؟
سکس دوست نداری؟
حیوان دوست نداری؟
عیبی نداره،
فقط مزاحم نشو، استثمار نکن، آسیب نرسان، محیط زیست را تخریب نکن، جنگ راه نیانداز، دشمنی ایجاد نکن. حال هر کاری میخواهی بکن، بمن چه! آزادی! برو صبح تا شب نماز بخون، برو زیارت، برو موهای سرت را پنهان کن، اما بمن نگو من هم باید بکنم، به تو مربوط نیست، فضولی اش به تو نیامده، برو دنبال کار خودت، برو آزادی.
بعضی ها میکن این حرفهای لیبرالی چیه، زر زر نکن.
مطمئنن باید زر زر های نظری او را گوش کنم، که نمی کنم، مگه چشم ام کور ه و سواد ندارم که خودم بروم بفهمم دنیا دست کیست؟ ولی جواب اصلی اینه که که وقتی این بیداری از آزادی حاصل بشه، هر چند گنگ و ناروشن، برای هر شخص بیدار شده هزاران سئوال پیش می اید و به آن شخص هزاران حمله نظری و عملی میشه، بعد آنوقت تئوری اهمیت پیدا میکنه و راهنماست چون ارتجاع با تئوری می آید جلو. اما بدون درک اهمیت آزادی های ساده فوق، تئوری ها فقط آدمها را مشغول میکنه و یا برای چک حقوق استادان دانشگاه و سخنرانی های سیاسون خود نما خوب هست و چیزهای بدر بخوری نیستند.
بعضی ها هم هستند که نه به آزادی های ساده کار دارند و نه به تئوری. آنها فقط میگویند من، یا هیچ چیز. آنها همانهائی هستند که باید گوششان را گرفت.
حال هی بگیم من آنارشیستم، تو نیستی، آنارشیست یعنی فلان، آنارشیسم یعنی بهمان.
من آنارشیست نیستم، لیبرتارین هم نیستم، اصلا نمی خواهم ایدئولوژی داشته باشم، آنقدر به من برچسب می زنن که تو آینه فقط می بینم، لنینیست، ارتجاعی، ترتسکیست، لیبرال، اوه، یک چشمم بیرونه، نه ،لبهام هم فعلا پیداست.
چرا توجه به درجه دار بودن آزادی مهم است؟
1.قدر یک ذره آنرا میدانیم.
2.برای یک ذره آنهم کوتاه نمی آئیم.
3.وقتی بخشا آزادی بدست می آوریم، آنرا تثبیت میکنیم.
4.به هم نگاه میکنیم و می خواهیم کمتر از دیگران نداشته باشیم.
5.وقتی می گویند آزادی، میگوئیم نه، بیشتر میخواهیم.
رزا: موضوع اصلی که به نظرم مورد بحث است. لااقل از طرف من، آن بالا نشستن و نمره دادن و درجه گرفتن موضوعی است که اصلن هم قابل اندازه گیری نیست.
مثل درد.
ما تنها می توانیم با فریادها ی فرد آنرا تخمین بزنیم.
در کشور ایران آزادی پوشش نیست. در غرب هست!
خوب این را مردی داره اندازه می گیره که یکروز توی عمرش حجاب نگذاشته یا با حجاب بزرگ نشده. داره درجه و کمبود آزادی زن را اندازه می گیره!
مگر من در پوشش در غرب آزادم؟
بله!
اگر آنچه را پوشیده باشم بر طبق عرف جامعه!
آزادی نداشتن وقتی مشخص میشه که خلاف جریان باشی. همانطور که به وجود درد با فریاد پی میبریم. حال یکی انگشتش را بریده/بریدن هوار می کشه یکی با زخم کوچک. این احساس انسانه.
و من بهت گفتم: نمره "آزادی" دادن در سطح کشوری قاره ای و.... منطقی نیست.
زنی اینجا مذهبی
زنی آنجا غیرش
ما از احساس آزادی میلیونها نفر صحبت می کنیم. مقایسه با احساس آزاد بودن میلیونها نفر.
من نمی فهمم چطور اینهمه داده را تجزیه تحلیل می شود کرد و به حکمی رسید. تو عکس لحظه ای می گیری: با حجاب غیر آزاد و بی حجاب آزاد!
من اینجا بی حجاب و کماکان غیر آزاد. ایران هم همینه.
حال من می پرسم: جنسیت تو که قدرت دارد، حال حکم هم میدهد و گونیا و درجه سنج هم دست گرفته!
سوال: آیا تابحال هیچ زنی راجع به آزاد بودن/نبودن تو حکمی داده؟ درجه ی آزادی مردان را تعیین کرده؟ حتی از سر خیرخواهی؟
مشکل اینجا است که وقتی تو حکم می دهی و یا عکس مار می کشی، زبان من ها را می بندی.
آنارشی صدای بی صدایان است!
زنان اما بی صدا نیستند...
تو می توانی صدای درختان یا گاهی حتی کودکان باشی.
اما نه صدای زنان.
بخصوص که زنان اسلامی هستند که برایشان حتی تجاوز توجیه مذهبی/عرفی شده و به ارگاسم هم شاید برسند مثل زنان مازوخیسم برتولد برشت در طیف چپ!
چرا از کمبود آزادی خودت نمی نویسی؟
آیا تو در جامعه ای با درجه بالای آزادی زیست داری؟
می پرسی: آیا آزادی درجه دارد؟ مثلا مردم کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران اسلامی آزاد ترند؟ آیا زنان کشورهای غیر اسلامی از زنان ایران آزاد ترند؟
می گویم: حال خودت چطور است؟
نوشتی: آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
من می نویسم: جواب تو تنها جواب تو است. و تو در درجه دار کردن "آزادی دیگران" به این خطر افتاده ای که چرتکه بیندازی!
مطرح کردن سوال خوب است اگرچه سوال مزخرفی است اما بالانشینی و حکم دادن مزخرفتره...
آنهم از روی پوشش و اجبار در پوشش.
چون من هم اینجا اجبار در پوشش دارم از نوعی دیگر.
من اوبژه نیستم و بعنوان سوژه در جهت رهایی از بندهایم. آنارشی نیز "ابژه" دیدن انسانهاست. وقتی سوبژه ی رهایی شدند پس حزب/پیشاهنگ و بقیه اش...
و تو همینکار را با زنان کردی.
چرا باید خودت را آن بالا بنشانی؟
:)
اما گلدمن مینویسد: نیروهای پلیس، دادگاهها، مسئولان زندانها و صاحبان روزنامهها به خوبی میدانند که روشنفکران لیبرال، و حتی روشنفکران محافظهکار، همگی بردگان دستگاه حکومتاند. به همین دلیل است که افشاگریهایشان، تحقیقهایشان، و همدلیهایشان با کارگران هیچگاه جدی گرفته نمیشود. تردیدی نیست که آنها با استقبال مطبوعات روبهرو میشوند، چرا که عوام اهل مطالعه، شیفتهی مقالات پرشور هستند و بدینترتیب، افشاگری سرمایهگذاری خوبی است هم برای موضوعی که افشا میشود و هم برای خود افشاگر. اما اگر خطری را که از این فرآیند به حکومت وارد میشود در نظر داشته باشیم، چیزی شبیه به سر و صداهای یک کودک است.
http://archiverosa.blogspot.co.id/2014/12/blog-post_24.html
میگه دوستت دارم، میگم چقدر
رزا: میگه چندتا!
وقتی بتوانی عشق و دوست داشتن را نیز ترازو کرد، پس می توان آزادی را نیز زیر گونیا گذاشت!
یا هست یا نیست:)
سلام رزا،
فکر کنم اینجا تو هستی که نمی خواهی آزادی را درجه بندی کنی، کاری که همه در عمل میکنند، از جمله خودت، با آمدن به اروپا، نه رفتن به قم. حال این انتخاب تو هست که جنبه کمی آزادی را نادیده بگیری، خودت اختیار دار عقیده ات باش. منهم عقیده ام را بیان کردم.
در مورد آزادی خودم بگم، چون خواسته بودی، من چون در فرهنگ غرب زندگی میکنم، در بسیاری از زمینه های آزادی، نسبت به ایران، آزادیهای بیشتری دارم، مثالها: لباس پوشیدن، وب بلاگ داشتن، در احزاب و اتحادیه ها عضو شدن، به جلسات ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری رفتن، در اعتصاب شرکت کردن، در تظاهرات شرکت کردن و یا سازماندهی کردن تظاهرات، هر نوع مطالعه ای مدرسه و یا بیرون آن - مثلا مطالعه علم تکامل و تاریخ غیر سیاسی و غیر مذهبی انسان، دست گرفتن زن دیگر در خیابان، حتی بوسیدن یک زن در ملع عام، شلوار کوتاه پوشیدن و اصلا پیراهن نپوشیدن، با زنهای دیگر رقصیدن، کنسرت رفتن، با زنی دیگر روابط جنسی داشتن بدون ازدواج کردن بدون اینکه مخفی باشد و یا به شخص مقابل آسیب برساند. وقتی همه جنبه های آزادی هائی که اینجا دارم را با ایران مقایسه میکنم، می بینم که آزادی من در اینجا بیشتر (بیشتر = کمیت، یعنی اندازه گیری کردن، چتکه انداختن)، است. در چه زمینه هائی آزادی ندارم؟ خیلی چیزها، هنوز خیلی مونده.
چتکه می اندازند می بینند که برای محیط سالم تر و رفاه بیشتر بهتر است به غرب مهاجرت کنند نه به شرق. اینکاری است که میلیون انسان انجام میدهند و داده اند. فقط تعداد مهاجران ایرانی ها به اروپا و آمریکا را با تعداد مهاجران اروپا و آمریکائی ها به ایران، مقایسه کن، خیلی عیان است. اکثر زنان ایرانی که به خارج می آیند اولین کاری که میکنند برداشتن حجاب اسلامی است. اولین کاری که مرد ها میکنند رفتن به بار و عرق خوردن است. چرا که نه!
عشق و دوست داشتن هم درجه دارد، مثلا خیلی از جوانها در انتخاب معشوقه درگیر می شوند، یکی را به دیگری بلاخره ترجیه میدهند و یا بعدا پشیمان می شوند و کسی دیگر را انتخاب میکنند، این به مفهوم درجه دادن است، وجه کمی احساس خود در کار است. درد درجه دارد، اگر درجه نداشت، کار به داد کشیدن نمی کشید، خیلی عیان است. فقط تئوری میتواند این حقیقت عینی را پنهان کند، فقط ایدئولوژی مغر را شستشو میدهد تا حقایق عینی درک نشود.
آیا آزادی را نیز میتوان زیر گونیا برد؟ چرا که نه؟ فعلا کار این بود.
"یا هست یا نیست؟" ؟؟
تمام مطلب این است که یا هست و یا نیست، نیست، اندازه دارد. اندازه آن به چه چیزی بستگی دارد؟ به درجه آگاهی از نیاز به آن و کوشش برای گرفتن و نگه داشتنش.
آیا در یک جامعه ایده ال، آزادی بی نهایت است، مثلا جامعه ای بی طبقه، بدون مردسالاری، انترناسیونالیستی و غیره؟ احتمالا نه، اما در این شکل ، آزادی از وضعیت فعلی به مراتب بیشتر است و این "بیشتر" بودن بصورت تئوری و اتوپی درآمده و کشش ما بجلوست. مرتجعین دائم کوشش می کنند از حرکت انسانها به جانب آزادی بیشتر جلوگیری کنند. بعضی از آنها مدل ایرانی ندارند و نمی گویند اگز آزادی بدی رو پیدا میکنند و بهتر است تا می توانی ندهی، بلکه میگویند بیا فعلا این آزادی هائی را که میخواهند بدهیم تا مشغول تفریحات و ورزش و غیره شوند و دنبال آزادی های بیشتر نباشند.
در حقیقت، با درک درجه دار بودن آزادی، دیگران را بهتر می فهمیم، مثلا یک زنی میگوید تو مردی و احساس آزادی بیشتری میکنی اما نمیدانی که من زن هستم و احساس آزادی کم تری دارم. زنهای پیرامون من بارها این را به من گفته و من هیچ وقت حرفشان را رد نکرده ام چون عین واقعیت است.
اگر بخواهیم با حرف تو جلو برویم باید اصلا نگوئیم که آزادی بیشتری دارم، آزادی کمتری دارم، حرف از کمیت ممنوع، این استبداده. امکان نداره که بتوان کیفیت را از کمیت جدا کرد. کمیت و کیفیت بصورتی از هم جدا نشدنی در تارپود هستی ماست. در همه چیز و در هر لحظه باید برای آزادی بیشتری حرکت کرد و آنرا حفظ نمود چون ارتجاع کاملا عکس آن عمل میکند.
نوشتم:
"در همه چیز و در هر لحظه باید برای آزادی بیشتری حرکت کرد و آنرا حفظ نمود چون ارتجاع کاملا عکس آن عمل میکند."
"باید" را بردار، بعضی ها راضی هستند و کمبود آزادی ها نسبت به دیگران می پذیرند و بایدی در کار نیست. اما، اگر نق زدند و شکایت کردند، پاسخ این است: باید فلان کنی و بهمان کنی، که البته این بحث پیش می آید که کدام راه بهتر است، این مربوط میشود به مسئله درجه آگاهی. مثلا یک کسی که راضی بوده حالا نارضی شده و جذب یک گروه استالینیستی شده، مسئله درجه آگاهی مطرح میشه و با او دیالوگ های فراوانی وجود دارد.
مسئله اصلی:
چه کسی درجه، نمره... می دهد؟ تو؟
در مورد درد ، آنکه درد می کشد.
در مورد احساس آزاد بودن؟
یا عشق!
تو چرنکه می اندازی!
مسئله انتخاب است و امکانات. زن کتک خورده برگشت به جهنم خانه!
از نظر من مشکلاتش کمیتی و کیفیتی دیدن، بیشتر خواهد شد.
از نظر خود او این بهترین انتخاب است با سه بچه.
حیوان را اینجا قبل از سلاخی بیهوش می کنند (سینگر). آنجا گردنش را سوراخ تا ذبح اسلامی شود. نظر مشاهده کننده: درد کمتر مشاهده می شود!
تو بعنوان مشاهده کننده سیگنالهایی را می گیری که میبینی/میشنوی.
بسیاری بدلیل سهم بیشتر از شیرینی به سر سفره ی اروپا/امریکا می آیند. در کیس شان دلیل باید سیاسی باشد. آماری که تو داری قلابی است. من به ندرت کسی را دیده ام که مشکل آزادی و رهایی داشته باشه. سفره ی رنگینی اینجا پهن است از دسترنج استعمار. و حق مستعمرات است که بر سرش بنشیند.
خیلی ها مانده اند چون بسته به شرایطی که دارند، ماندن به صرفشان است مثل زن کتک خورده که اقلن زیر سایه اقتدار امنیتش شاید بیشتر است.
من ایدئولوگ نیستم. در جهان کالایی ما عشق /آزادی... همه چی کالا شده. روزی به مارتین رفیقم گفتم، چرا با فلان همشاگردی دوست نشد؟ گفت: طولش بیشتر بود. زمان بیشتری لازم داره. دیگری زودتر داخل رابطه میشه. خوب من به اینهمه عشق نمی گویم!
آزادی هم بستگی دارد. من اینقدر علنی هستم که گاهی به پناهجو می گویم برای ترجمه نمی آیم چون ادارات من را می شناسند و کارت را خراب می کنند.
مدتی اروپای شرقی. چندین سال بدلیل جو راسیستی با تاریکی هوا بیرون نمی آمدم. می توانستم لب رود لخت باشم و اف کا کا.
مسئله ایدئولوژی نیست. فعال باشی تنها در جمع رفقایت احساس آزادی می کنی. شب کنارشان می خوابی بدون ترس از تجاوز. من هیچگونه احساس امنیت نه ایران نه اینجا نداشتم. وقتی کودکت نتواند با گچ مثل دیگر بچه ها نقاشی کند، کدام آزادی؟ اینجا راسیسم آنجا ارتجاع. من راسیسم را انتخاب کردم. برخی ارتجاع را. اگر امکانش را داشتم روژاوا بهترین گزینه بود. چون دو سه سال بعد از انقلاب من اصلن ترسی نداشتم. انگار همه مهربان شده بودند. شبها خانه بیگانه خوابیدن بدون ترس بمانند کلکتیوی که دو سال بودم. ما تنها در باهم بودن احساس اعتماد و آزادی داریم. حتی زیر تیغ داعش.
و هر انسانی خود می تواند تعیین کند و نه مشاهده کننده. من در فضاهای انقلابی آزادم. تمام نوجوانی ام یادم نمی آید خانه بوده باشم. هنوز خاطرات شیرین پشت وانت ها یا در راه میتینگ یا کوه. من بوسیدن در ملا عام را دلیل بر آزادیم نمی دانم. برای همین هم چشمم به چیزهای جزئی تر است. چون رفتار "میزبان" با من رفتار با غریبه است. و تو شاید میان ارتجاع و راسیسم انتخاب نکرده ای و در فضای بهتر و موقعیتی دیگر زندگی می کنی و ارزش گذاری هایت فرق دارد. البته اغلب ارزش گذاریها می تواند ایدئولوژیک باشد.
ولی وقتی مخالف آب شنا نکنی و در هارمونی باشی و سطحی بنگری بلاگ زدن می شود پوئن مثبت.
اما تو کالای کاذب میخری تا آنچه نداری را فراموش کنی.
ببین اینهمه می خوریم در حال ترکیدن که حتی معده و روده جا زده اند، قیمت تشنگی و ارضای جنسی یکی ست، انواع و اقسام قرص و دارو آنتی دیپرسیون، شستشوی مغزی رسانه ای. تو همه چی را مصرف خواهی کرد به قیمتی پایین. تا فراموش کنی آنچا نداری.
و آن عشق است و آزادی.
با اجازه ی بوسیدن در ملاعام فرق دارد!
می توانی تقریبن لخت بگردی.
با احساس خود بودن فرق دارد!
پشت ویترینها از شیر مرغ تا جان آدمیزاد.
برای خریدن باید بردگی کنی!
...
میبینی که ارزش گذاریها متفاوتند.
تو اما آن بالای سر من، من را نیز در لیست گذاشته ای، می نویسی می فهمی. اما اصلن نمی فهمی که موضوع همان لیست و آمار تو است. و اینکه تو با ارزشهای خودت دیگران و درجه آزادیشان را درجه میزنی.
اینکار اشتباه است. چون ارزشگذاریها فرق دارند. نه درد نه آزادی و نه عشق را بصورت کمی نمی توان مصاحبه کرد.
*اینکار اشتباه است. چون ارزشگذاریها فرق دارند. نه درد نه آزادی و نه عشق را بصورت کَمی نمی توان محاسبه کرد.
سرازیر شدن شرق به غرب بدلیل فقر/بیکاری/نداشتن امنیت و جنگ است. تعداد آزادیخواهان بسیار کم است. اغلب کیس اقتصادی است که بدلیل اجازه ی ماندن سیاسی می شود. در واقع بخشی از دزدی غرب از منابع شرق به خورد پناهجود می رود. برخی از جنگزده های شرق و افریقا هم می توانند در امنیت نسبی اینجا زندگی کنند.
مثلن آلمان به صدام شیمیایی می دهد، پس از استفاده، برخی از کُردها ی شیمیایی (حلبچه/سردشت)آنوقتا با کمک صلیب سرخ وارد اروپا شدند. یا همین جنگ سوریه که همه غربی ها سهیم هستند و الان بر سر پذیرش جنگزده ها درگیری شدیدی هست که در کنفرانس مونیخ دارند بر سر سهم پناهجوی هر کشور و دیپورتشان به شرق چانه میزنند...
نوشتی: اگر بخواهیم با حرف تو جلو برویم باید اصلا نگوئیم که آزادی بیشتری دارم، آزادی کمتری دارم، حرف از کمیت ممنوع، این استبداده.
رزا: خوب داری عکس مار می کشی!
من با ماچیدن مرد/زن در ملاعام نمی گویم آزادی بیشتر/کمتر. یا شلوارک و بیکینی.
اگر حجاب را عملن "آزادی نداشتن" بگذاریم، اینجا "حجاب داشتن" ممنوعه.
آزادی وقتی هست که بتوانی خلاف آب شنا کنی و قانونی جلویت نباشه تا هزینه بدهی. گاهی هم قانون درسته و پشتت است، اما عرف جامعه نمی گذاره.
اینروزها درواقع دیگر نمی توان به آزادی دین/پوشش و ... در غرب نازید! عملن با پیروزی پوپولیستها اینهمه در حال جارو شدن است.
برای اثبات آزادی بیشتر در غرب بهتر است چیزهای بهتری انتخاب کنی تا پایدارتر از حجاب باشد. شاید آزادی ختنه کردن یا نکردن. چون در این زمانه آزادیهای مرتبط با مردان پایدارتر است تا مثل آزادی پوشش زنان که در غرب هم به سرعت در حال دستندازی بهش هستند...
در ضمن من جلوی تو را نگرفتم بگویی آزادتر هستی در غرب، چون هستی بر طبق ارزشهایی که داری. من جلوی تو را البته می گیرم که بجای من نیز حرف بزنی و موضوع را عام کنی. که بدلیل آزادی بیشتر «حجاب نداشتن» پس درجه ی آزادی من (زن) باید بیشتر باشه.
این به تو ربطی نداره، همانطور که من نمی توانم بگویم که تو در ایران آزادتری برای خرید سکس و مثلن در سوئد بعنوان خریدار اما، قانونن مجرم به حساب می آیی و در ایران قانونن می توانی یکساعت صیغه کنی و پس تو باید در ایران درجه آزادیت بالا باشه. و در نتیجه بطور کلی آزادتری!
در حالی که آزادی خرید سکس ارزان و صیغه در ایران فاکتور آزاد بودنت نیست !!!
حالا هر چی! میخواستم بدونم که حالا میدونم.
خوب وقتی برای کودک مقایسه کنی وضعیت خراب کودکان را در سراسر جهان و بگویی او آزادی انتخاب بیشتری خواهد داشت و درجه ی آزادی او در اروپا بیشتر است!
همین را بتو خواهد گفت: آزادی چه ارزشی دارد وقتی من نتوانم بمانند بقیه باشم و با گچ روی آسفالت لی لی بازی کنم!
وقتی همیشه دیگری هستم و هرگز هم خودی نشوم؟
رزا: میبینی که آزادی همیشه در فقدانش اندازه گیری می شود و نه در مقایسه با دیگران و ارزشگزاری ها بشدت فرق دارند بخصوص که بسیاری دو جهان را یا جهانهای دیگر را ندیده اند.
....
مرسی رزا، قانع نشدم، فعلا به نوشتن یادداشت خصوصی و فکر کردن در مورد این بحث اکتفا میکنم. مطمئنن تو هم قربانی ارتجاع هستی و نظراتت قابل توجه است. البته ارتجاع برای من همیشه ابتدا سیستم فکری است؛ درجه معقولیت، درجه انطباق با واقعیات و اینکه خودم هم ممکن است از این لحاظ معیوب باشم، چون در سیستم هستم.
نه اصلا مغزم معیوب نیست، بلکه برعکس. آزادی درجه دارد، به درجه بیرون آمدن از تحجر ارتجاع و تحمیل حوزه های اختیار خود در اندیشه و عمل به آن بستگی دارد، به لای پایت نگاه کن و از آزادی زنها حرف نزن، این حرفهای کم ارزش، تلقین است، تلقین قربانیانی که درست فکر کردن را از دست داده اند و به قربانیان دیگر خشونت روحی میکنند. در ایران هم مرد ها باید رعایت حجاب را بکنند و بی دلیل و بی چون چرا رفتارهایی را بپذیرند که مرتجعین می خواهند. مرد ها هم مثل زنها هزاران نوع محدودیت دارند و هزاران نوع مغزشان را شستشو داده و آزار میدهند. درجه آزار و اذیت مرد ها نسبت به جوامع دیگر به مراتب بیشتر است. کوشش در جلوگیری از رشد عقلی و اجتماعی مردم کشورهای اسلامی مخصوصا کشورهایی مثل ایران و عربستان بسیار بیشتر است. مرد سالم زن سالم را درک میکند. در همین چند سال پیش بود که علیه علوم اجتماعی جفنگ سرمایه داری غربی هم اعلام جنگ کردند. سالیان خیلی پیش بارها مجبورم کردند که در نماز جماعت محیط کار شرکت کنم، دوبار دستگیرم کردند، کتک خوردم، تحدیدم کردند، در تظاهرات عادی به من شلیک کردند، در این فرهنگ از من میخواستند که زنها را تحقیر کنم، کودکان را تنبیه کنم و چرندیات آنها را ترویج کنم. تمام آزادی های بدست آمده از انقلاب مشروطه و سایر جنبش های بعد از آنرا را عقب زدند. همانقدر که آزادی درجه دارد، ارتجاع هم درجه دارد و پارامترش همان درجه آگاهی از خود و جهان ،درجه تشکل و تحمیل خود به آن است. آزادی و ارتجاع در همه جا درجه دارد و به جا افتادن و درجه برخورد منطقی و علمی به مسایل و مشکلات طبیعی و اجتماعی بستگی دارد. در سیستم هستم، اما دوام آورده ام و در مجموع خوب و تندرستم، شما هم باشید، ارتجاع نامعقول، خرافی، پرخاشگر، خشن، حراف و نفاق افکن است. هیچ ایدئولوژی ندارم، تنها به علم و منطق متعهدم، چیزی که من را انسان کرده.
آزادی درجه دارد، به درجه بیرون آمدن از تحجر ارتجاع و تحمیل حوزه های اختیار خود در اندیشه و عمل به آن بستگی دارد، به لای پایت نگاه کن و از آزادی زنها حرف نزن، این حرفهای کم ارزش، تلقین است، تلقین قربانیانی که درست فکر کردن را از دست داده اند و به قربانیان دیگر خشونت روحی میکنند.
رزا: از سرگذشتت در ایران و اینهمه خشونتی که تجربه کردی متاسفم. من شخصن خشونت روحی بتو انجام ندادم و کلن قصد این را هم نداشته و ندارم.
هر فرد بهتر است که از درد خود بگوید و نه از دیگران. حجاب اجباری اسلامی زنان که درد تو نیست که با آن درجه ی آزادی را تخمین میزنی؟ از خودت بنویسی بهتر است همانگونه که عاقبت نوشتی.
بحث اینکه ارزشگزاریها متفاوت است، آیا آزادی درجه بندی میشود، چه کسی محق است که آنرا درجه بندی کند و...
اینهمه را بر طبق سنت جیاپاس در زمان و مکانی دیگر ادامه دهیم. کلن اینجا به نتیجه نمیرسد چون من شدیدن به این مسئله واقف شدم که شدت خشونت و درجه آزادی دقیقن به فرد ربط دارد مثل مثال کودک در اوپا که باید بدون حجاب و در امنیت نسبی خوشبخت باشد اما نیست.
به هر حال تو را نمیدانم. بیشتر ما در اروپا از راسیسم پنهان و آشکار در رنج هستیم و عملن بین ارتجاع و راسیسم دومی را انتخاب کرده ایم.
به امید روزهای بهتر...
نه رزا، تو تکبر "انقلابی" داری، بدرد تو نمیخورم، هنوز همان روح فدایی و مجاهد بجای منطق و علم در سرت سیر میکند. هنوز از مردم رزومه می خواهی. هنوز فکر میکنی برای انقلاب باید استخدام کرد. هنوز نظر تحقیرانه به توده ها داری. زنها را مثل ملا فاحشه میخوانی چون مثل تو نیستند. آزادی در ذهنت مجرد است، هر آزادی مشخصی را دفع میکنی و ناچیز می شماری، به سیاهپوستان میگویی هیچ برده ای از بردگی در جنوب آمریکا آزاد نشد و اصلا وضعتان تغییر نکرد، اگر دوباره گذاشتنتان همانجا، فرقی نمی کنه. وقتی آزادی اندازه ندارد، تاریخ هم ندارد و حتی ارتجاع نه درجه دارد و نه تاریخ. فقط وقتی با تو دیالوگ خواهم داشت که من را واقعا ناچیز بدانی، غیر مهم، غیر انقلابی، مردم، یکی از بیلیونها، "زجر" ندیده"، احساس درد نکرده، بخاطر اینکه واقعا همانم. جزایر ایزوله آزادی، اتاقهای تیمی و گروهای از جمعیت جهان جدا شده و دلخوش به آزادی مجرد، دنیای من نیست. من بخشی از سیستم هستم، نه بخشی که فکر میکنم نیستم، اما واقعا هستم. نمیخواهم انقلابی باشم، انقلابیون من را دوست ندارند، مرتجعین هم دوستم ندارند، چون مردم ام، آنها رزومه میخواهند، نه دیالوگ. جالبه، هنوز علیه مشی چریکی و سرنگونی طلبی باید بگوبم، علیه افراد ممتاز و دارای رزومه.
وارد هر جلسه ای میشدم و کمی حرفهایم، خیلی کوتاه و خلتصه، به شکل نظری در می آمد، شروع میکردند به بازجویی، از کجا آمده ای، جز کدام تشکیلات بودی، دستگیر شده ای، زندان رفته ای. دنبال قهرمان بودند، دنبال مقایسه من با قهرمانهای خودشان، وقتی با تکبر آنها برخورد میکردم، میخواستند دسته سیفون را بکشند تا از شر آدمی که معتقد است باید ابتدا مغز را بکار برد و استدلال کرد، خلاص شوند. ما مجاهد میخواهیم، ما فدایی میخواهیم، ما خودمان عقل و منطق داریم، عقل و منطق از من، مجاهدت از تو. این در واقع حرف آنها بود، یک رقیب دیگه برای چه! باصطلاح باهوشهای آنها میگفتند بگذار باشد، بحثهای نظری با او، بشرطی که عنوان آن را ما تعیین کنیم، از طریق تصاد، به رشد دیالکتیکی ما کمک میکنه. بعد که میدیدند به مارکسیسم شان نه تنها کمکی نمی کنه بلکه برعکس میدیدند که تقدسی را که سالیان سال وجدان و هویت خوشان را به آن آویزان کرده اند را لغزان میکنم، میگفتند برو، مرتجعی. ضد مارکسیستی، یکی دوتا نبودند، اکثرشان، شش اید همه اشان. خیلی سانسور چی و پنهان کار بودند. میگغتند مخفی علیه ارتجاع است. بعد فهمیدم که نظر واقعا وقتی نظر هست که در محیط کار بصورت تشکل درآمده باشد. آنها همه از کار در می رفتند و به تظاهرات پناه می بردند چون در تظاهرات در محیط کار نیستی، انقلابی می نمایی اما از انقلاب واقعی ای که ممکن است نون شب تو را بگیرد فارغ هستی، چون بندی واقعی وجود ندارد که منطق ات را در عمل بسنجد، دنیای مجرد آزادی برایت لذت استمنا را دارد. همیشه انقلابی می مانی، همیشه مفتخری. برای همین روز به روز و سال به سال آزادی مجرد تر و مجرد تر میشد و همه آن بصورت یک شعار توخالی در می آمد: سرنگون باد. سرنگونی طلب هستی یا نه، اگر نیستی برو دنبال کارت. اینهم بود از باشگاه انقلاب و نداشتن داوطلبانه حق عضویت. گفتم که، مردم ام. اقلا یکی پیدا شده میگذاره آرشیو بشه.
هنوز همان روح فدایی و مجاهد بجای منطق و علم در سرت سیر میکند.
رزا: منظورت چیه از روح؟ من نه با این سازمانها و نه هرگز با سازمان ایرانی کار کردم. تنها سازمان ایرانی «زنان 8 مارس» بوده.
نوشتی:هنوز نظر تحقیرانه به توده ها داری. زنها را مثل ملا فاحشه میخوانی چون مثل تو نیستند.
رزا: خوب زن تن فروش مسلمان زیاد داریم که به حکم "کردگار" سرویس جنسی به شوهر میدهد. آنان تن را می فروشند. "فاحشه" از احتیاج می فروشد و آنان به اسم االله.
آخوند و مردان مسلمان "نجیبه/ و پاکدامن و باکره و مومن" می گویند به زنانی که بهشان خوب می دهند و در عقد دارند . منظورت انتقاد من به نجیبه های مومن است که قبل از ورود شوهر و بر طبق قران با شنیدن پای شوهر آماده لخت می شوند، است؟ خوب آنان تربیت تن فروشی اسلامی شده اند و "سگ" دستاموز شوهر. وقتش رسیده بدانیم (این باکره خانه آمده و کفن رفته از خانه)،اینها تن فروش رسمی و سنتی آخوند/ملا/مردان هستند که برطبق قران حتی برای شوهرشان صیغه هم می گیرند مبادا شوهر/الله/کردگار... ترکشان کند. من نوشتم اینها برطبق قران تن فروشی می کنند. اگر از نظر تو نمی کنند، خوب بگو نجیبند! من هم نظرم را نوشتم که آنان کنیز مردان هستند و فمنیسم اسلامی شان هم به حکم مردان است...
نوشتی: هر آزادی مشخصی را دفع میکنی و ناچیز می شماری...
رزا: ببین نوشتم که آمدن شاه یعنی خوردن هر آنچه بالا آورده ایم. هر کس عاشق نُشخوار است بفرما! کامنت اولت را دوباره بخوان. توجیه حمایت از شاه و توله هایش با توجیه "آزادی زن" و "آزادی پوشش" و رفع لچک و...
نه مرسی
درجه دادن به آزادی «زن» برای توجیه حمایت رژیم سلطنتی؟
ببین خودت را پشت زن مورد توهین "فاحشه" قرار گرفته، بدلیل حجاب "درجه آزادی زنان صفر"، خودت را پُشت "مردم" قایم نکن. نظرت را به اسم خودت با شهامت بگو. چون من و خیلی ها انقلاب نکردیم تا شاهنشاهی و بزرگ ارتشداران و رضا قلدرها... برگردد. حالا چون خمینی بدتر بوده و حجاب اسلامی را تحمیل کرده...
کامنت اولت را باز بخوان:
نوشتی: آیا آزادی درجه دارد؟ مثلا مردم کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران اسلامی آزاد ترند؟ آیا زنان کشورهای غیر اسلامی از زنان ایران آزاد ترند؟
با مشاهده و نظر خواهی میتوان به این مسئله پاسخ داد. بنظر مردم، کشورهای غیر اسلامی از مردم ایران آزادی بیشتری دارند. زنان کشورهای غیر اسلامی هم از زنان ایران آزادی بیشتری دارند. اگر آزادی مردان کشورهای غیر اسلامی از 20 باشد 8، آزادی مردان در ایران از 20 هست 5. اگر آزادی زنان کشورهای غیر اسلامی از 20 یاشد 4، آزادی زنان ایران از 20 هست 1.
اگر مطالب فوق صحت داشته باشد، هر چیزی که حاکمیت اسلامی را در ایران عقب بزند، درجه آزادی مردم ایران را بالا می برد، مخصوصا آزادی زنان را. چه چیزهائی حاکمیت اسلامی را عقب میزند؟ جنگ، رفرم و انقلاب. همه اینها موثر است چون حاکمیت اسلامی در ایران بدترین چیزی است که مردم ایران تا بحال داشه اند.
آیا آزادی افراد تحت دیکتاتوری رژیم شاه از رژیم جمهوری اسلامی بیشتر بود؟ بنظر من بیشتر بود. آیا اگر دیکتاتوری رژیم پهلوی برگردد، آزادی مردم ایران از الان بیشتر خواهد شد؟ بنظر من، متاسفانه، جواب مثبت است.
رزا: من هم نوشتم از خودت و از طرف خودت و نه مردم و نه زنان و نه از حجاب و... بنویس.
بنویس شاه برگردد و رژیم سابق، برای تو بهتر میشود.
حال من دیگه جدن حوصله ی بحث ندارم. همانطور که نوشتم. من «رزا» آزاد نمی شوم اگر مفتخور دیگری بخصوص بدلیل اینکه ولیعهد است و گویا از کون یک شاه افتاده، حکومت کند.
اصلن هم نمی خواهم بدلیل کشف حجاب و خلاصی از آن به گذشته بازگردم.
و بقیه حرفها که زدم.
ممنون از حوصله و اعصابت. نه، هوادار شاه نبودم و نخواهم بود، از زمان او شروع کردم. اربابان شاه سابق هم شاه نخواهند آورد و ظاهرا رژیم فعلی برایشان مفید تر است وگرنه از همان اول نمی گذاشتند که بماند. منظورم از روح، تاثیر آنها بر جامعه ضد ارتجاع ایرانی است. منظور م مثال و چیزهای دیگر بود. در مورد "از خودت بگو"، گفتم. ولی اینهم بگم که حرفهای آدم همیشه مجموعه ای از تولیدات ذهن خود و دیگران است. خودت هم نماینده زن ایرانی نیستی، وقتی از خودت میگی، بطور اتوماتیک از دیگران هم میگی و دیگران در تو تاثیر داشته اند. کامنت آخر با تو، خوب و تندرست باشی.
نوشتی:هنوز نظر تحقیرانه به توده ها داری. زنها را مثل ملا فاحشه میخوانی چون مثل تو نیستند.
خوب اینها فاحشه های اسلامی هستند به جامعه ی مردان خوب میدهند، برای همین امنیت دارند و باید لابد از «آزادی داشتن روبنده» شان دفاع کرد؟ یا همان بستن کمربند عفت! اگر این زهرا خانومها و خواهران اسلامی "توده" ها هستند، بله من هر روز وقت هم کم بیاورم بروی تفکرشان حداقل می رینم!
https://youtu.be/83xE2S40-YU
با معذرت الان که آپ شد بلاگ دیدم یک کامنت در هرزدانی افتاده و نجات دادم. رفقا اگر کامنتی حذف شد خبر بدهید.
به مهیار
ببین اگر مطلبی بنویسی برای بلاگ صفحه ی اول، مطمئنن درج میشه. اینجا بقولی از 7 دولت آزادیم.من فکرمیکنم اینکار بهتر است تا پراکنده گویی. البته من خودم بیشتر کامنت خونم، حرفه ای!
اگر ایمیل نداری میتوانی مطلبت را همینجا تو کامنت دونی بیاوری بگذارم صفحه ی اول. در مورد قهرمان: راستش اینقدر زیادند که توده ی مردم شده اند اینروزها.
در ضمن من نوشتم که از درد خودت بنویس بجای گیر دادن به لچک ما! ازت رزومه مبارزاتی کسی نخواست...
ارسال یک نظر