۰۱ دی، ۱۳۹۵

نامه عاشقانه به سبک مردان خانواده (پدران) - هدیه کریسمس به جنبش زنان



رزا: کریسمس است و من به خواهرانم نامه ای "عاشقانه" هدیه می کنم! نامه های عاشقانه ی زنان شدیدن خرید و فروش می شوند بمانند نامه های فروغ اینجا
اما افشای مردان؟ مردان خانواده؟ مردان زن و بچه دار؟ "پناه بر خدا"!!! در مورد نامه ی عاشقانه ی زیر: نویسنده می داند که مورد خطابش یک فمینیست است. نویسنده ادعا می کند که در صورت ابرازعلنی این رابطه، همسرش،  دوباره دست به خودکُشی و خودزنی خواهد زد. نویسنده ادعا می کند که همسرش از رابطه باخبر است و حتی موافق. نویسنده ادعا می کند همسرش حتی حاضر است که او در رابطه بماند ولی جریان رابطه از عموم مخفی نگهداشته شود....
نامه ی زیر خطابش به من است. "عشق جوانی" که پس از سه دهه، من را سالها پیش یافت. با دودست از همسرش تحویلش گرفتم و یک بار نیز در آغوشش کشیدم. چند سالی است که از بویش بر بدنم بیزارم. بار دوم که جوابش کردم و به آغوش همسرش بازگشت، دیگر استنشاقش نکردم. نخواستم این بوی لعنتی را. اکنون نمیدانم پس چرا این بوی لعنتی پس از اینهمه سال مثل لجنی روحم را آغشته؟ من در شب تحویل سال تنها کادویی که می پذیرم صابونی است  که روحم را پاک کند...
باشد که روانمان را با عشق به خواهرانمان بشوییم. حتی آنان که برای همسرانشان صیغه می کنند. آنان چاره ای ندارند، "سگ" شده اند.
ما اما آزادیم و به اندازه ی آزادیمان مسئولیم.
واگذاریمشان.
"عشق" به بردگان سیستم نهایتش تباهی ست. هدیه ی من، افشای خود در برابر افکار عمومی است. من به خود بد کردم و تا سالها نیز قلبم نخواهد به نگاهی لرزید. حتی برای پسرانی که روزی در سالهای بیداد به ما عاشق بوده اند.
 آنان اکنون زامبی هایی سهمناکند.
پوستشان را خراشیم، تا بویشان در بیاید.
سالی نو با بوی شکوفه های گیلاس در پیش است. مبارزه در کنار زندگی ادامه دارد...(یا برعکس)
عشق نیز خود را می گسترد با آگاهی ای که هزینه اش بالاست...

ما ناچار از پذیرفتن و زیستن در این زمان هستیم. همه ما علاقمند به داشتن شادی، هیجان، لذت، آزادی و البته آرامش و حمایت هستیم. مسولیت شخصی ما از نظر من پذیرفتن این موضوع است که خوشحالی و شادی ما نمی‌تواند یا نباید در گرو رنج دیگران باشد 
برای خواندن کُل مقاله در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
.
نامه عاشقانه به سبک مردان خانواده (پدران)
عزیزم، 

حسادت همسرم به تو دارد به مرحله حادى مى رسد.  چنان كه پيش تر به تو گفته ام و به خوبى آگاهى (و همسرم نيز آگاه است) من عاشق او نيستم كه هيچ، حتى او را همسر خويش نميدانم. منتهاى مراتب، از روى جوانمردى و مروّت، همچنان او را قانوناً در عقد ازدواج خويش نگاه داشته ام.

ممكن هست كه او با ايميل يا تلفن با تو تماس بگيرد و بكوشد ارتباط مان را كه پس از دو دهه، با چنگ و دندان و رنج و مشقت فراوان بازش يافته و برقرارش كرده ام، بر هم زند.

عزیزم!  اگر همسرم با تو تماس گرفت، جداً از تو خواهشمندم كه وقعى ننهى و خود را از من دور نسازى.  نازنين من!  به تو قول شرف ميدهم و دستم را بر هر كتابى كه برايم و/يا برايت مقدس است نهاده و سرافراز به تو (و به همه جهانيان، اگر كه نياز باشد) مى گويم:  "من در حق همسرم هيچ كوتاهى نكرده ام و هرگز هرگز هرگز از جاده انصاف و دادگرى بيرون نرفته و نخواهم رفت".
چنانچه تو در نتيجه گفته هاى همسرم -يا به هر دليل ديگر-  مرا از خود برانى، بدان كه بى درنگ همسرم را نه سه-طلاقه بلكه هفت-طلاقه خواهم كرد.  اگر ميخواهى همسرم كوچكترين شانسى براى ادامه اين زندگى، اين زندگى پر رنج و دردآور و نكبت بار، با من داشته باشد بدان كه تنها راه همين است.  همسرم، شوربختانه، زن پخته و با تجربه اى نيست.  چنين نيست كه من از او بيزار باشم.  اما چنين هم نيست كه او را همسر خويش بدانم.  همين و بس.
عزیزم!  مى دانم كه تو را در بد مخمصه اى گذاشته ام.  مرا ببخش!  وضعيت اسفناك، دلخراش و ناهنجارى ست.  بدبختانه، زندگى همين است.  من در سراسر زندگى مشترك ام با همسرم عاشق او بودم.  در آسايش، آموزش، و بهزيستى او از هيچ كوششى فروگزار نكردم.  حتى هم اينك، با فداكارى و مهربانى تمام با او مى زيم.  چيزى كه هست، عشقِ يك شوهر، حتى شوهر سابق، را به او ندارم.  آخر عشق كه به زور نمى شود!  نيز، من او را از هيچيك از بهره ها و خوبى هاى زندگى زناشويى محروم نكرده ام.  تنها و تنها يك چيز است كه از او دریغ دارم:  قلبم.  
در رابطه عاشقانه با جنس مخالف، قلبم تنها به يك زن تعلق كامل دارد.  آن زن تويى عزیزم.  نه او و نه هيچ زن ديگر.
میبوسمت،

پ.ن.  چنانچه بخواهى، همين ايميل را براى همسرم هم خواهم فرستاد.  تنها دليل كه چرا همين حالا یك رونوشت از همين ايميل را برايش نمى فرستم اين است كه نميخواهم دل-آزرده اش كنم....از سر ترحم و مردانگى.  ابن. دورويى نيست! 
خوش بُود گر محك تجربه آيد به ميان،
تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد.

هیچ نظری موجود نیست: