رزا: می خواستم خود چیزی در این رابطه ی مصاحبه ی آخر گلستان اینجا بنویسم که اینجا دیدم
کسی از دل گفت و بر دل نشست.
قسمت جالب مصاحبه: وقتی قرار است گلستان از فروغ بگوید، یکباره گلستان یاد کُس
همسرش فخری می افتد! اغلب مردان آخوند زاده اولین تجربه جنسی را با تن فروشها
دارند و بعد خانواده یک باکره برایشان معامله می کند. گاهی بر حسب اتفاق با زنی آزاده ارتباط می گیرند
که هیچوقت نیز صاحبش نمی شوند. تعجبی نیست که یاد بوسه نیستند و بر از دست رفتن
جنس شان بمانند کالایی مرغوب افسوس می خورند! آی فخریییییییی سر میدهند،
در حالی که جهان به فروغی می اندیشد که از دست رفت!
در حالی که جهان به فروغی می اندیشد که از دست رفت!
من به رنج هایی که خواهرانم در این
مملکت در اثر بی عدالتی مردان می برن،کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم
دردها و آلامِ آنها به کار می برم.......فروغ فرخزاد.
پرگار به مناسبت ۵۰ سالگی ی درگذشت
فروغ فرخزاد گفت و گویی دارد با ابراهیم گلستان ، این برنامه دیدنی است، دیدنی نه
از آن جهت که ابراهیم گلستان به عنوان کسی که با فروغ زندگی کرده (و به قول مجری
برنامه از همه به او نزدیکتر بوده ) ابعاد کشف نشده هنری و سیاسی و توانمندیِ شخصییتیِ
فروغ را به بیننده نشان می دهد، بر عکس ،گلستان به شکل حیرت آوری یا دستاوردهای
هنری و توانمندی ها وارزشهای شخصیتیِ فروغ را نادیده می گیرد و بی تفاوت از آن
عبور می کند و یا آنجایی هم که مجبور می شود این توانمندی ها را بپذیرد و از آن
سخن بگوید این همه را به خود اختصاص می دهد و منشاء تمامیِ این ارزشها را خودش می
داند. در طول مصاحبه ،برتری طلبیِ مردسالارانه ی آغشته به فرهنگ اشرافیت گلستان
،سخت آزاردهنده است ،اما از آنجایی که این مصاحبه برملا کننده ی ناگفته هایست از
مردی که با فروغ زندگی می کرده وبرای شناخت بیشتر از او می شود آن را تحمل کرد ،بویژه
این که تاکنون از رابطه ی شخصی ابراهیم گلستان و فروغ ،فقط نامه های عاشقانه و
ساده و صمیمی فروغ را خوانده و شنیده بودیم و از نگاه مردسالارانه و اشرافیِ ی از
بالا به پایین گلستان به فروغ و محیط پیرامونش بی اطلاع بودیم
…..
در آخرای
مصاحبه داریوش کریمی از بیان عریان احساسات و عواطف فروغ به گلستان می گوید و از
او راجع به چگونگیِ بیان احساساتش می پرسد . در پاسخ گلستان در وسط بحث یاد "
زن خودش " می افتد و از فخری خانوم سخن می گوید " من
از زن خودم که وحشتناک هم دوستش داشتم و یکی از چیزهایی که گم کرده ام در زندگیم
فخریست "
.
صرف نظر از اینکه وسط بحث حس احساسات نسبت به فروغ ،به فخری می پردازد و از احساساتش به فخری سخن می گوید ، فخری را جزء " چیزهایی " می داند که از دست داده ؟!
به همسرش به چشم اشیاء و چیزهایش می نگرد که " درجه اول بوده " مانند هر فئودال و اشراف زاده ای که رسوبات اشراف زاده گی هنوز درش جان سختی می کند. در طول مصاحبه اینجا و آنجا ، این فرهنگ سایه یِ سنگین و آزار دهنده یِ خود را به بیننده تحمیل می کند ، الفاظی چون " زنیکه ، نوکرم، خنگ ، احمق ، قزمیت" ........
گفتنی در مورد این مصاحبه زیاد است ، اما از حوصله این نوشته خارج .
صرف نظر از اینکه وسط بحث حس احساسات نسبت به فروغ ،به فخری می پردازد و از احساساتش به فخری سخن می گوید ، فخری را جزء " چیزهایی " می داند که از دست داده ؟!
به همسرش به چشم اشیاء و چیزهایش می نگرد که " درجه اول بوده " مانند هر فئودال و اشراف زاده ای که رسوبات اشراف زاده گی هنوز درش جان سختی می کند. در طول مصاحبه اینجا و آنجا ، این فرهنگ سایه یِ سنگین و آزار دهنده یِ خود را به بیننده تحمیل می کند ، الفاظی چون " زنیکه ، نوکرم، خنگ ، احمق ، قزمیت" ........
گفتنی در مورد این مصاحبه زیاد است ، اما از حوصله این نوشته خارج .
نگاهی کوتاه به مصاحبه پرگار با
گلستان-شهناز اسفندیاری
برای خواندن مقاله در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم یا روی
اینجا در همین بلاگ
فروغ فرخزاد
پرگار: فروغ در یاد ابراهیم گلستان