رزا: با تشکر ازرفیق پیمان پایدار برای ترجمه ی کتاب. از آنجایی که پُست آخر ناخوانا می باشد آنرا در اینجا قرار دادم 3>
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
فصل اول
Human Nature
?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب)
آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ)
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه گری و اقتدار طبیعی نیست؟
A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود
****************************
?Haven't humans always been patriarchal(پ)
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
یکی از کهن ترین اشکال ظلم و ستم و سلسله مراتب پدرسالاری است: تقسیم
انسان به دو نقش انعطاف ناپذیر جنسیتی و سلطه مردان بر زنان. اما پدرسالاری نه طبیعی ست و نه جهانی . بسیاری از جوامع بیش از دو طبقه بندی جنسیتی داشته اند، و به اعضای خود اجازه تغییر نقش جنسیتی داده اند. حتی برخی دست به ایجاد نقش های احترام آمیز معنوی برای کسانی زده اند که هیچ مناسبتی در دو گروه اولیه برای خود نمی دیدند. اکثر هنرهای ما قبل تاریخ به تصویر کشیده اند افرادی را که یا از هیچ جنس معینی نیستند و یا افرادی با ابهاماتی، اغراق آمیز ترکیبی از صفات مردانه و زنانه. در چنین جوامعی، نقش جنسی سیال بود. چیزی بود از یک کودتای تاریخی برای به اجرا درآوردن مفهوم ثابت دو، جنس آرمانی که ما در حال حاضر طبیعی در نظر میگیریم . صحبت کردن از شرایط صرفا فیزیکی، بسیاری از افراد کاملا سالم دو جنسه به دنیا می آیند، با ویژگی های فیزیولوژیکی مردانه و زنانه، نشان دهنده اینست که این دسته بندی ها در یک زنجیره سیال وجود دارند. معنا ندارد به افرادی که خود را به راحتی مناسب یک دسته نمی بینند این احساس را القا نمود که غیر طبیعی هستند.
حتی در جامعه مردسالار ما، که در آن همه بر این باور مقید شده اند که پدر سالاری طبیعی است، همواره مقاومت وجود داشته است . مقاومت کنونی بسیاری از افراد کوئیر و فراجنسیتی شکل افقی بخود گرفته است. یک سازمان در شهر نیویورک، به نام تند خو/ سبع!(*)، شامل طیف گسترده ای از مردم محروم و تحت ستم مرد سالاری میباشند: فراجنسیتی، لزبین، همجنسگرا، دوجنسگرا، دو روح (یک طبقه بندی افتخارآمیز در بسیاری از جوامع بومی آمریکا برای افرادی که بطور مشخص هویت مرد یا زن ندارند)، کوئیر ، و سئوال برانگیز( افرادی که در باره سکسیت شان یا هویت جنسیتی خود تصمیم نگرفته اند، یا که در هیچ طبقه بندی/دسته ای احساس راحتی نمیکنند). تند خو/ سبع! در سال 2000 عمدتا توسط جوانان غیر سفید پوست ، و با مشارکت آنارشیستی تاسیس شد. آنها حامل اخلاق افقی "سازماندهی شده توسط ما، برای ما،"میباشند و به طور فعال مرتبط میدانند مقاومت را با پدرسالاری، ترنس هراسی و هوموفوبیا را با مقاومت در برابر سرمایه داری و نژادپرستی. اقداماتشان شامل اعتراض به خشونت پلیس علیه فراجنسیتی و جوانان کوئیر ست؛ و آموزش را از طریق فیلمهای مستند ، جزوات کوچک(+) و اینترنت میسر میدانند؛ و سازماندهی را در راستای مراقبت های بهداشتی عادلانه و علیه نوسازی گرائی(*+)، به خصوص اینکه دومی تهدیدی ست برای نابود کردن فضاهای فرهنگی و اجتماعی مهم برای جوانان کوئیر.
FIERCE(+) zines(*)
(*+) gentrificationروندی رو برشد در شهرهای بزرگ / متروپولیتن که فقرا و اقلیتها نژادی و جنسیتی را به حاشیه شهرها میفرستند و مراکز شهر را عمدتا برای بورژواها ( ثروتمندان نوین) غروق میکنند.
در زمان نوشتن این سطور آنها فعالیتشان خصوصا در راستای کمپین جلوگیری از نوسازی گرائی خیابان اسکله کریستوفر(*) دور میزند، که یکی از فضاهای عمومی امن برای جوانان بی خانمان وکوئیرهای غیر سفید پوست کم درآمد برای دیدار و ساختن کومونیته میباشد. از سال 2001، که شهر در حال تلاش برای توسعه اسکله بوده، آزار و اذیت و دستگیری پلیس چند برابر شده است. کمپین تند خو/ سبع! با ارائه یک نقطه محوری برای کسانی که می خواهند فضا را حفظ کنند کمک کرده، و بحث عمومی را برای شنیدن نقطه نظرات دیگر علاوه بر دولت و صاحبان کسب و کار تغییر داده است. نگرش/ برخورد جامعه ما در مورد جنسیت و سکسیت(سکسوالیتی) اساسا در قرنهای گذشته ،عمدتا بخاطر گروههای اینچنینی که با عمل مستقیم به ایجاد آنچه که گفته می شود غیر ممکن است ، تغییر رادیکال کرده است.
Christopher Street Pier(*)
مقاومت در برابر مردسالاری تا آنجا که ما علاقه به نگرش داشته باشیم به عقب بر میگردد. در "روزهای خوب قدیمی" زمانی که این نقش های جنسیتی ظاهرا بلامنازع بودند و به عنوان طبیعی پذیرفته میشدند، ما می توانیم داستان های مدینه فاضله/اتوپیا بیابیم، که این فرضیه که پدرسالاری طبیعی است را دگرگون میسازد، و این تصور که پیشرفت متمدنانه ما را به طور پیوسته از ریشه های وحشیانه / بی رحمانه بسمت حساسیتهای روشنگرایانه بیشتر سوق میدهد. در واقع ایده آزادی کامل همواره نقشی در تاریخ بشر ایفا کرده است.
در طی قرن هفدهم/1600، اروپایی ها به دلایل مختلف به سمت آمریکای شمالی(منظور کانادا و آمریکاست-م) در حرکت بودند، و به ساخت مستعمرات جدید که طیف گسترده ای از ویژگی ها را به نمایش میگذارد اقدام نمودند. آنها شامل اقتصاد کشت و زرع بر اساس کار برده گی، مستعمرات کیفری، شبکه های تجاری که به وادارکردن ساکنان بومی برای تولید مقادیر زیادی از پوست حیوانات میانجامید، و اتوپیای بنیادگرایانه مذهبی بر اساس نسل کشی کل جمعیت بومی میشدند. اما همانطور که مستعمرات کشت و زرع شورش های بردگان را بدنبال داشت ، مستعمرات مذهبی مرتدین خود را داشت . یک مرتد قابل توجه/معروف خانم ان هاچینسون(*) بود. آناباپتیستی(نشات گرفته شده از رفرمیسمی رادیکال: نه کاتولیک هستند و نه پرتستان-م) که به انگلستان نوین(+) آمد تا از آزار و اذیت مذهبی در جهان قدیمی (منظور اروپای کنونی-م) فرار کند، او شروع به برگزاری گروههای بحث زنانه در خانه اش بر اساس تفسیر آزاد از کتاب مقدس/انجیل نمود. همینکه محبوبیت این جلسات گسترش یافت، مردان نیز شروع به شرکت کردند. ان، که مخالف برده داری آمریکائی های آفریقائی تبار و بومیان آمریکائی/سرخپوستان بود، از کلیسا انتقاد میکرد، و اصرار داشت که زن به دنیا آمدن یک نعمت است و نه یک نفرین، حمایت مردمی برای ایده های خوب استدلال شده اش یافت .
(*)Ann Hutchinson
(+)New Englandبه هفت ایالت شمال شرق آمریکا گفته میشود که اولین انگلیسی ها بدانجا کوچ کردند: رود آیلند / دلوور/ کاندیکت/ ماساچوست/ میین/ نیو همشایر/ و ورمانت
رهبران مذهبی مهاجرنشین خلیج ماساچوست او را برای توهین به مقدسات به دادگاه کشاندند، اما در دادگاه او بر ایده های خود ایستاد . اورا هو کرده و ابزار شیطان خواندند، و یک کشیش گفت: "شما از جای خود پا فرا گذاشته اید، شما یک شوهر بوده اید تا یک همسر، یک واعظ بجای یک شنونده،و یک قاضی بجای یک سوژه." پس از اخراجش، در سال 1637، ان هاچینسون دست به سازماندهی گروهی زد، به تشکیل شهرکی بنام 'پوکه ست'(*) . آنها به عمد شهرک خود را نزدیک جائی که راجر ویلیامز(+)، متخصص الهیات مترقی، مزرعه پراویدنس(*+) را تاسیس کرده بود، ساختند. مزرعه/شهرک مذکور بر اساس ایده برابری کامل و آزادی وجدان برای همه ساکنان، و روابط دوستانه با همسایگان بومی/ سرخپوستان برقرار شده بود. این شهرک ها متقابلا تبدیل شدن، به ترتیب، به پورتسموت و پراویدنس(4)، 'رود آیلند'. در همان اوایل آنها با پیوستن بهم به تشکیل مستعمره 'رود آیلند' دست زدند . هر دو شهرک از قرار روابط دوستانه ای با ملت بومی همسایه، ناراگانست(5)، داشتند. شهرک راجر ویلیامز بر روی زمین هدیه داده شده از طرف همسایه شان ساخته شده بود، در حالی که گروه هاچینسون به مذاکره در تبادل برای خرید زمین دست زدند.
Roger Williams(2) / (1)Pocasset
Providence Plantation(3) / (4)Portsmouth & Providence
(5) Narragansett
در ابتدا، سازماندهی پوکاست حول شوراهای منتخب دور میزد و مردم حاضر به داشتن فرماندار نبودند. شهرک برابری بین جنسیتها و محاکمه با حضور هیئت منصفه را برسمیت شناخت؛ مجازات اعدام ، محاکمه جادوگران، زندان برای بدهی، و برده داری را لغو کرد؛ و آزادی مذهبی کامل را اعطا نمود. کنیسه دوم در شمال آمریکا در مستعمره رود آیلند ساخته شده است. در سال 1651 یکی از اعضای گروه هاچینسون قدرت را بدست گرفت و از دولت انگلستان اعطای فرمانداری برای مستعمره را نیز دریافت کرد، اما پس از دو سال دگر افراد شهرک او را در یک انقلاب کوچک بیرون کردند. پس از این حادثه، خانم هاچینسون متوجه شد که اعتقادات مذهبی او مخالف "قاضی"، یا قدرت /اتوریته دولتی ست، وگفته میشود که در سالهای بعد او به فلسفه سیاسی - مذهبی که خیلی شبیه به آنارشیسم فردگرایانه است گرایش پیدا کرد. میتوان گفت که هاچینسون و همکارانش از زمان خودشان جلو بودند، اما در هر دوره از تاریخ کومونیته هائی وجود داشته از مردمی که دست به ایجاد آرمانشهر زده اند، زنانی که برابری خود را اعمال کرده اند، و مردم عادی کوچه و خیابان که انحصارطلبی رهبران مذهبی بر حقیقت را رد کرده اند .
خارج از تمدن غرب ما می توانیم نمونه های از جوامع غیر مردسالارانه را پیدا کنیم. برخی جوامع بی دولت عمدا سیالیت جنسی را حفظ میکنند، مانند موبوتی که قبلا توضیح داده شد. خیلی از جوامع جنسیت ثابت و تقسیم نقش میان زنان و مردان را قبول میکنند، اما به دنبال حفظ برابری بین این نقش ها هستند. چندین تن از این جوامع اجازه مظاهری از فراجنسیتی را میدهند - افراد نقش جنسیتی خود را تغییر داده و یا یک هویت جنسیتی منحصر به فرد را اتخاذ میکنند. در جوامع شکارچی- جمع آور کننده "یک بخش تند و تیز و سخت تقسیم کار بین جنسیت ها جهانی نیست ... [و در مورد یک جامعه خاص] تقریبا هر فعالیت امرار معاشی می تواند، و اغلب، توسط مردان یا زنان انجام میشود " . (7)
(7)Roger M.Keesing,Andrew J.Strathern, Cultural Anthropology:A Contemporary Perspective,3rd Edition,New York: Harcourt Brace & Company,1988,p.83 راجر. ام. کیسینگ ، اندرو جی استراترن ، مجله انسان شناسی فرهنگی: چشم انداز معاصر، چاپ سوم، نیویورک: هارکورت بریس و کمپانی، سال 1988،صفحه 83
'ایگبو' غرب آفریقا حوزه جداگانه ای از فعالیت برای مردان و زنان داشتند. زنان مسئول وظایف خاص اقتصادی بودند و مردان مسئول دیگر بخشها، و هر گروه قدرت مستقل خود را بر حوزه شان اعمال میکردند. این حوزه ها تعیین میکرد چه کسی فلان کالاها را تولید ، چه حیواناتی را اهلی ، و چه مسئولیتی را در باغچه و بازار بعهده میگرفت. اگر یک مرد در حوزه فعالیت زنان دخالت میکرد یا همسرش را مورد آزار قرار میداد، زنان یک مراسم همبستگی جمعی تشکیل میداده تا بلکه تعادل حفظ شود و مجرم به مجازات برسد، و آنرا "نشسته بر روی یک مرد" خطاب میکردند. همه زنان در خارج خانه این مرد جمع میشدند، بر سرش فریاد میزدند و توهین نیز هم تا برایش ایجاد شرم کنند .اگر او بیرون نمی آمد و عذر خواهی نمی کرد موجی از زنان ممکن است حصار اطراف خانه اش را داغان و ساختمان ذخیره سازی دور افتاده اش را از بین ببرند. اگر جرم او به اندازه کافی سخت بود، زنان حتی ممکن است به خانه اش حمله ور شوند ، او را بیرون کشیده، و مورد ضرب و شتم قرار دهند. زمانی که بریتانیا ایگبو را به استعمار خود درآورد، آنها نهادهای مردان و نقشهای اقتصادی آنها را به رسمیت شناختند، اما حوزه اجتماعی زندگی زنان را نادیده گرفته و یا کور بودند نسبت به آن . زمانی که زنان ایگبو به عمل زشت بریتانیا با تمرین سنتی "نشسته بر روی یک مرد" پاسخ دادند، بریتانیا، احتمالا با اشتباه گرفتن آن با قیام زنان، بر رویشان آتش گشودند، و بدین ترتیب به آئین تعادل جنسیتی پایان داده و نهاد پدرسالاری جامعه ایگبو را تقویت نمودند.(8)
(8)Judith Van Allen " 'Sitting On a Man' : Colonialism and the Lost Political Institution of Igbo Women." Canadian Journal of African Studies.Vol.ii,1972,pp.211-219 جودیت وان آلن " 'نشسته بر روی یک مرد': استعمار و نهاد سیاسی از دست رفته زنان ایگبو." مجله کانادائی مطالعات
آفریقائی. جلد دوم،1972 صفحات 219-211
هادنوساوون(*) ،که اروپائی ها آنرا به ایروکیوز(+) صدا میکردند، جامعه مساوات طلب مادرتباری از شمال شرق آمریکا ست . آنها به طور سنتی از چندین ابزار برای رسیدن به تعادل در روابط جنسیتی استفاده میکنند . در حالی که تمدن اروپائی از تقسیم بندی جنسیتی استفاده کرده تا مردم را در چارچوب زمخت نقشهای اجتماعی قرار داده و به زنان ، کوئیرها، و افراد فراجنسیتی ستم میکند، تقسیم جنسیتی کار و نقش های اجتماعی در میان هادنوساوون عملکردش برای حفظ تعادل بوده، و تخصص دادن سوله مستقل و قدرت به هر گروه ، و اجازه دادن درجه بیشتری از تحرک در میان جنسیتها که در جامعه غربی نمیتوان خوابش را هم دید . برای صدها سال هادنوساوون با استفاده از ساختار فدرالی بین ملتهای مختلف هماهنگی بوجود آورده اند، و در هر سطح از سازمان شوراهای زنان و شوراهای مردان وجود داشته است. در چیزی که ممکن است آنرا سطح ملی خواند، که با مسائل جنگ و صلح مربوط می شود، شورای مردان تصمیمات را میگرفتند، هر چند زنان حق وتو داشتند. در سطح محلی، زنان نفوذ بیشتری اعمال میگردند. واحد پایه اجتماعی- اقتصادی، خانه بزرگ، متعلق به زنان بود، و مردان هیچ شورای در این سطح نداشتند. هنگامی که یک مرد با زنی ازدواج میکرد، او به خانه زن نقل مکان میکرد. هر مردی که رفتار درستی نمیداشت در نهایت می تواند از خانه بزرگ بیرون انداخته شود.
Haudennosaunne (*)
Iroquois(+)
جامعه غربی به طور معمول سطح "بالاتر"ی از سازمان را به عنوان مهم تر و قدرتمند تر می بیند- حتی زبانی که ما از آن استفاده میکنیم انعکاسی از آن است؛ اما از آنجائی که هادنوساوون مساوات طلبانه و غیر متمرکز بودند، در سطوح پائین تر و یا محلی از سازمان که در آن زنان نفوذ بیشتری داشتند در زندگی روزمره مهم تر بودند. در واقع زمانی که هیچ دشمنی میان ملل مختلف وجود نداشت بالاترین شورا ممکن بود برای مدت زمان طولانی گردهم جمع نشوند. با این حال، جامعه آنها "مادرسالار"ی نبود : مردان مورد سوء استفاده/استثمار قرار نگرفته و با بی ارزشی مواجه نمی شدند آنطور که زنان در جوامع مردسالار میشوند. بر عکس، هر گروه مقداری استقلال و ابزاری برای حفظ تعادل داشتند. با وجود قرنها استعمار توسط فرهنگ مردسالار، گروه های زیادی از هادنوساوون روابط جنسیتی سنتی خود را حفظ کرده و هنوز هم در تضادی شدید با فرهنگ ستمگرانه جنسیتی کانادا و ایالت متحده آمریکا ایستاده اند .
کتاب جدید آنارشیستی در دست ترجمه
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
***************************
قبل از هر چیز باید یادآور شویم که به تاریخ 6م اکتبر2016(15 مهر ماه 1395) مصاحبه رادیوئی جالبی با رفیق گلدروس - که توسط رفقای آنارشیست شیلیائی در سنتیاگو شیلی صورت گرفته بود - را در 'نه سخد عام' (*) درج کرده ایم . خوانندگان گرامی را به آن رجوع میدهیم.
(*)naskhad.blogspot.com
***************************
پیشگفتار
سال 2017 را با شروع کردن به ترجمه سومین کتب آنارشیستی آغاز میکنیم .امید است که نه تنها باب طبع خوانندگان و رفقای همرزممان قرار بگیرد, بلکه باعث شود که بیشتر از پیش به خود نقب زده و گوشزد کنیم که پراکسس آنارشیستی همیشه و در مراحل مختلف تاریخی در پیرامونمان بوده و هست و ما نیز بنوبه خود میتوانیم آنرا در زندگی روزمره مان- هر چند در حیطه محدود- پیاده کنیم. بیک کلام : با مقابله و ضدیت با فرهنگ بورژوائی - که بروز آن با عقلانیت ابزارگونه ( بخوان: "تو بابت فلان کاری که برات کردم بمن بدهکاری"!!) نمود پیدا میکند - و با قلبی مملو از عشق و محبت در شرکت و تاسیس تعاونی های تولید و مصرف در حیطه های مختلف همت ورزیده و بدین وسیله گامهای اول را برای تحقق آنارشی برداریم . بزبانی دیگر : با رفقا و دوستانمان به تشکیل کلکتیوهای کوچک در....در شهر و روستا دست بزنیم....و بدون هیچگونه چشمداشتی(بخوان علیه همان فرهنگ کالائی/ فتیشیستی) به اشتراک گذاریم تمامی نیرو و توان و ایده ها و امکاناتمان را....از فعالیتهای هنری- فرهنگی (شعر و داستان و موسیقی و تئاتر و رقص و آواز و...) در محله زندگیمان حمایت کنیم و در تبلیغ و ترویج وسیع و به اشتراک گذاردن آنها برای کسانی که امکانات مادی دسترسی به آنها را ندارند همت ورزیم .در ضمن یادمان نرود که از حیوانات خیابانی نیز محافظت کنیم و در حد توان به قبول فرزندیشان کوشا باشیم.همبستگی از همین چیزهای کوچک شروع میشود. رقابت را همیشه و در هر فرصت تقبیح کرده و همکاری را تشویق .همه اینها زمینه های روابطی انسانی (بخوان آنارشیستی) را گسترش میدهد و بذرهای جامعه بزرگتر آینده را بارور میسازد.آینده از آن بشریت است . به آن ایمان داشته باشیم.
پیمان پایدار
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
قسمت اول
No more talk about the old days,it's time for something great. i want you to
get out and make it work.
Thom Yorke
دیگه بحث بیشتری در مورد روز های گذشته نکنیم ، زمان چیزی/ کاری بزرگ رسیده است. من از شما می خوام
که برید بیرون و بکارش بندازید .
تام یورک
*********************
,There are hidden stories all around
growing in abandoned villages in the mountains
,or vacant lots in the city
داستانهای پنهانی در اطراف ما
در روستاهائی رها شده در کوهستانها
یا زمینهای خالی در شهر در حال رشدند،
petrifying beneath our feet in the remains
,of societies like nothing we've known
whispering to us that things could be different.
متحجر شده زیر پای ما از
جوامعی که ما هیچ چیز از آنها نمیدانستیم،
در گوش ما نجوا میکنند که چیزها می توانند متفاوت باشند.
,But the politician you know is lying to you
اما سیاستمداری که شما میشناسید دارد به شما دروغ میگوید،
,the manager who hires and fires you
مدیری که شما را استخدام و اخراج میکند،
,the lanlord who evicts
صاحبخونه ای که شما را از خانه بیرون میکند،
,the president of the bank that owns your house
رئیس بانکی که صاحب خانه شماست،
,the professor who grades your papers
استادی که مقالات شما را نمره میدهد،
, the cop who rolls your street
پلیسی که خیابان شما را گز میکند،
,the reporter who informs you
خبرنگاری که شما را مطلع میگرداند،
,the doctor who medicates you
دکتری که به شما دوا تجویز میکند،
,the husband who beats you
شوهری که شما را میزند،
,the mother who spanks you
مادری که شما را تنبیه فیزیکی میکند،
,the soldier who kills for you
سربازی که بخاطر شما آدم میکشد،
,and the social worker who fits your past and future into a folder in a filing cabinet
و مددکار اجتماعی ای که پرونده گذشته و آینده شما را درون پوشه ای در کابینه قرار میدهد،
all ask
همگی میپرسند
?WHAT WOULD YOU DO WITHOUT US"
شما بدون ما چیکار خواهید کرد؟
It would be anarchy."
آنارشی خواهد شد.
(در اینجا میبایست گفته شود: هرج و مرج-م)
===================================
,And the daughter who runs away from home
و دختری که از خانه فرار میکند،
,the bus driver on the picket line
و راننده اتوبوسی که در صف تظاهرات با پلاکارتش ایستاده،
,the veteran who threw back his medal but holds on to his rifle
سرباز از جنگ برگشته ای که مدالش را پس داد اما تفنگش رو نگه داشته،
,the boy saved from suicide by the love of his friends
پسری که بخاطر عشق رفقاش از خودکشی جان سالم بدر برد،
,the maid who must bow to those who can't even cook for themselves
مستخدمی که باید برای کسانی که نمیتونن واسه خودشون غذا درست کنند تعظیم بکنه،
,the immigrant hiking across a desert to find her family on the other side
مهاجری که برای یافتن خانواده اش با پای پیاده بیابان نوردی آنطرف مرز را بجان میخرد،
the kid on his way to prison because he burned down a shopping
,mall they were building over his childhood dreams
جوانکی که در راه رفتن به زندان است بخاطر اینکه به آتش کشیده مرکز خریدی
را که در حال ساختنش بر رویاهای دوران کودکی اش بودند،
,the neighbor who cleans up the syrings from the vacant lot
همسایه که جمع / پاک میکند سرنگ ها را از زمین خالی کنار محله زیستشان،
,hoping someone will turn into a garden
به این امید که کسی آنرا به باغچه ای/ پاک سر سبزی تبدیل کند،
,the hitchhiker on the open road
مسافری بی پولی که( با نشان دادن شستشان سواری میگیرن-م) در جاده ای باز در سفرست،
the college dropout who gave up on career and health insurance
,and sometimes even food so he could write revolutionary poetry for the world
ترک تحصیل کن دانشگاهی که قید حرفه و بیمه
وحتی بعضی اوقات غذا رو هم زده تا بتونه اشعار انقلابی واسه جهان بسراید،
:maybe all of us can feel it
شاید همه ما بتونیم حسش کنیم:
,our bosses and tormentors are afraid of what they would do without us
and their threat is a promise-
کارفرمایان و عذاب دهندگانمان ترسشون اینه که بدون ما چیکار خواهند کرد،
و تهدیدشان وعده / قول است -
the best parts of our lives are anarchy already
بهترین بخش زندگی ما همین حالاش آنارشیه
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
قسمت دوم
Introductionمقدمه
Anarchy would never workآنارشی هیچوقت کار نخواهد کرد(الف)
(ب)آنارشی دقیقا چیه؟ ? What exactly is anarchism
A note on inspirationنوشته ای پیرامون الهام گرفتن(ج)
The tricky topic of representation موضوع خدعه آمیز نمایندگی(د)
***********************
آنارشی هیچوقت کار نخواهد کرد(الف)
Anarchy would never work
آنارشیسم جسورترین جنبش اجتماعی انقلابی ای است که در مبارزه علیه سرمایه داری ظهور کرده -هدف آن ایجاد جهانی عاری از هر گونه سلطه و استثمار است. اما در مرکز آن یک گزاره ساده و قانع کننده است: مردم بهتر از هر کارشناس می دانند که چگونه زندگی خودشان را سامان دهند و سازماندهی کنند. دیگران بگونه غرغرو/عیبجو مدعی این هستند که مردم نمی دانند بهترین نفعشان در کجا نهفته است، و اینکه آنها نیاز به دولتی دارند که ازشان محافظت کند، که از قرارعروج حزبی سیاسی قادر به تضمین منافع همه اعضای جامعه است. آنارشیست ها معتقدند که تصمیم گیری نمیبایست بگونه متمرکز در دست هیچ دولتی باشد، بلکه در عوض قدرت باید غیر متمرکز باشد: این بدین معناست که، هر فرد باید مرکز جامعه
باشد ، و همه باید آزاد باشند تا به ایجاد شبکه ها و انجمن های دست بزنند تا بتوانند به نیازهای مشترک خود با دیگران تحقق بخشند.
تعلیم و تربیتی که ما در سیستم آموزش و پرورش دولتی دریافت میکنیم به ما می آموزد که به توانائی خود در سازماندهی زندگیمان شک کنیم. این منجر به این میشود که بسیاری نتیجه گیری کنند که آنارشی غیر عملی و آرمان گرایانه است: هرگز کار نمیکند. حال آنکه بر عکس، عملکرد آنارشیستی سابقه ای طولانی داشته ،و اغلب بسیار خوب کار کرده است. کتابهای رسمی تاریخ از مطالب دستچین شده ای سخن میگویند، از این واقعیت طفره رفته/ رد میشوند که تمام بخشهای یک جامعه آنارشیستی در زمانهای مختلف موجود بوده اند، و جوامع بی دولت بیشماری برای هزاران سال رونق داشته اند. چگونه میتوان یک جامعه آنارشیستی را با جوامع دولت گرا و سرمایه داری مقایسه کرد؟ آشکار است که جوامع سلسله مراتبی با توجه به یکسری معیارهای خاص خوب کار میکنند. آنها تمایل به این دارند که در غلبه بر همسایگان خود بسیار موثر باشند و به تامین ثروت های گسترده برای حاکمان خود نیز هم. از طرف دیگر، با تغییرات آب و هوائی، کمبود آب و غذا، تشدید بی ثباتی بازار، و بحران های جهانی، مدل سلسله مراتبی پایداری خاصی از خود نشان نداده اند. تاریخهای درج شده در این کتاب نشان می دهند که جامعه آنارشیستی خیلی بهتر می تواند قادر به تامین خواسته ها و نیازهای تمام اعضای آن باشد.
بسیاری از داستان ها، گذشته و حال، که نشان می دهند چگونه آنارشی کار میکند به دلیل نتیجه گیری انقلابی ای که ممکن است ما از آنها داشته باشیم سرکوب (یا بر آنها سرپوش گذاشته) شده و تحریف گردیده اند. ما میتوانیم در جامعه ای بدون کارفرمایان، کارشناسان ارشد/اربابان ، سیاستمداران، یا بوروکرات زندگی کنیم ; جامعه ای بدون قضات ، بدون پلیس و بدون مجرمان ، بدون غنی یا فقیر; جامعه ای عاری از تبعیض جنسی/سکسیسم،هموفوبیا /همجنسگرا ستیزی، و ترنس ستیزی; جامعه ای که در آن زخمهای قرنها بردگى، استعمار، و نسل کشی در نهایت درمان گردیده . تنها چیزهائی که جلوی ما را میگیرند زندان، برنامه نویسی و حقوقهای قدرتمندان، و همچنین عدم ایمان به خودمان میباشند .
البته، آنارشیست ها لزومی ندارد که خرده گیر باشند(مته به خشخاش بزارند) . اگر ما روزی به آزادی برای گرداندن زندگی خود دست یابیم، احتمالا روشهای کاملا جدیدی از سازماندهی را خلق خواهیم کرد که شکلهای واقعی امتحان شده را بهبود بخشد. بنابراین اجازه دهید این داستانها نقطه شروعی باشند و چالشی نیز هم.
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
Introductionمقدمه
Anarchy would never workآنارشی هیچوقت کار نخواهد کرد(الف)
(ب)آنارشی دقیقا چیه؟ ? What exactly is anarchism
A note on inspirationنوشته ای پیرامون الهام گرفتن(ج)
The tricky topic of representation موضوع خدعه آمیز نمایندگی(د)
***********************
قسمت سوم
(ب)آنارشی دقیقا چیه؟
What exactly is Anarchism
برای پاسخ به این سئوال مثنوی هفتاد من نوشته شده است، و میلیون ها نفر جان خود را برای ایجاد، گسترش، تعریف، و مبارزه برای آنارشی اهدا کرده اند. راههای بی شماری برای رسیدن به آنارشیسم موجود است و شروع های بی شماری نیز هم: کارگران در قرن 19 اروپا علیه سرمایه داری مبارزه میکردند و به جای ایدئولوژی های احزاب سیاسی اقتدارگرا به خودشان ایمان داشتند ؛ مردم بومی با استعمار مبارزه کردند و به احیا سنتها، فرهنگهای افقی خویش نیز اقدام ؛ دانش آموزان دبیرستانی از خواب عمیق از خود بیگانگی و ناخشنودی بیدار شدند؛ عارفان کشور چین از یک هزار سال پیش و یا پانصد سال پیش از اروپا ، دائویست ها یا آناباپتیست ها، با دولت و مذهب سازمان یافته مبارزه کردند؛ و زنان در برابر اقتدارگری و تبعیض جنسی(سکسیسم-م) نیروهای چپ نیز شورش . هیچ کمیته مرکزی کارتهای عضویت صادر نمیکند، و هیچ 'دکترین' استاندارد وجود ندارد. آنارشی معنای متفاوت برای افراد مختلف دارد. با این حال، در اینجا به برخی از اساسی ترین اصولی که آنارشیست با آنها توافق دارند اشاره میکنیم .
استقلال/اتونومی و رابطه افقی
همه مردم سزاوار داشتن آزادی با تعریف و سازماندهی با شرایط خود میباشند. ساختارهای تصمیم گیری باید به جای عمودی افقی باشد، تا هیچ کس بر کس دیگری غلبه/کنترلی نکند؛ آنها باید قدرت عمل آزادانه داشته باشند به جای قدرت بر دیگران . آنارشیسم مخالف تمام سلسله مراتب اجباریست، از جمله سرمایه داری، دولت، 'سفید پوستان نژاد پرست'(*)، و مردسالاری.
White Supremacy(*)
کمک متقابل
مردم باید به طور داوطلبانه بهمدیگر کمک کند؛ پیوندهائی از همبستگی و سخاوت رابطه اجتماعی قویتر(دلچسب تر-م)ی را تشکیل میدهد/ میسازد تا ترس الهام گرفته از قوانین، مرزها، زندان ها، و ارتش ها. کمک متقابل نه یک شکل از خیریه است و نه حاصل تبادل جمع صفر؛ هم دهنده و هم گیرنده برابر و قابل تعویض می باشند. از آنجائی که هیچکدام بر روی دیگری قدرتی ندارد ، آنها قدرت جمعی خویش را با ایجاد فرصت هائی برای همکاری با یکدیگر افزایش میدهند.
انجمن داوطلبانه
مردم باید برای همکاری با هر کس که آنها می خواهند آزاد باشند، هرگونه که آنها مناسب میدانند؛ به همین ترتیب، آنها باید در رد هر گونه رابطه و یا نظم و ترتیبی که قضاوت میکنند به نفعشان نیست نیز آزاد باشند. هر کس باید آزادانه قادر به حرکت باشد، هم جسمی/ فیزیکی و هم اجتماعی . آنارشیست ها مخالف تمامی انواع مرزها و طبقه بندی غیر ارادی شهروندی، جنسیتی، یا نژادی نیز هستند.
عمل مستقیم
برای رسیدن به اهداف توانمند سازتر و موثرتر است که به طور مستقیم عمل کنیم تا تکیه داشتن بر مقامات یا نمایندگان . مردم آزاد برای تغییراتی که میخواهند در جهان ببینند درخواست نمیکنند؛ آنها این تغییرات را انجام میدهند.
انقلاب
سیستمهای تثبیت شده سرکوبگر امروزی را نمی توان با اصلاح از بین برد . کسانی که در سیستم سلسله مراتبی(هیرارشیک) دارای قدرت هستند اصلاحات را انجام میدهند، و آنها عموما آنرا در راه حفظ و یا حتی تقویت قدرت خود بسرانجام میرسانند. سیستمهائی چون سرمایه داری و 'سفید پوستان نژاد پرست' اشکالی از جنگ برپا شده توسط نخبگان/ حاکمان میباشد. انقلاب آنارشیستی به معنی مبارزه برای سرنگونی این نخبگان و به منظور ایجاد یک جامعه آزاد است .
"آزادی کارگران وظیفه خود کارگران است"، عنوان شعاری قدیمی ست. این شامل دیگر گروه ها نیز میشود: مردم باید در خط مقدم آزادی خود باشند. آزادی دادنی نیست ؛ آنرا باید گرفت/گرفتنی ست .
the Anti
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
Introductionمقدمه
Anarchy would never workآنارشی هیچوقت کار نخواهد کرد(الف)
(ب)آنارشی دقیقا چیه؟ ? What exactly is anarchism
A note on inspirationنوشته ای پیرامون الهام گرفتن(ج)
The tricky topic of representation موضوع خدعه آمیز نمایندگی(د)
***********************
قسمت چهارم
(ج)نوشته ای برای الهام گرفتن
A note on inspitration
کثرت گرائی/پلورالیسم و آزادی با ایدئولوژی ارتدوکس/ سنتی سازگار نیست.لازم نیست که نمونه های تاریخی آنارشی به صراحت آنارشیستی باشند. بسیاری از جوامع و سازمان هائی که با موفقیت بدون حکومت زندگی کرده اند خود را "آنارشیست " نخوانده اند"؛ این واژه در اروپای قرن 19 نشات گرفته، و آنارشیسم به عنوان جنبش اجتماعی خود آگاه به اندازه میل به آزادی جهانی نیست.
گستاخانه است برچسب "آنارشیست" را به افرادی که آن را انتخاب نکرده ا ند بدهیم؛ بجایش ما می توانیم طیف وسیعی از واژه ها ی دیگر را برای توصیف نمونه هائی از آنارشی در عمل استفاده کنیم. "آنارشی" یک موقعیت اجتماعی بدون حکومت و سلسله مراتب اجباریست که توسط روابطی افقی خود گردان/سازمان یافته مرتبط میباشد؛ "آنارشیست ها" افرادی هستند که خود را با جنبش اجتماعی یا فلسفه آنارشیسم شناسائی میکنند. ضد اقتدارگرایان افرادی هستند که به صراحت می خواهند در یک جامعه بدون سلسله مراتب اجباری زندگی کنند، اما خودشان را، تا آنجائی که میدانیم، به عنوان آنارشیست شناسائی نمیکنند - یا به این دلیل که این اصطلاح در دسترس شان نبوده و یا چون بطور خاص جنبش آنارشیستی را مرتبط با جهان خود نمی بینند. هر چه باشد، جنبش آنارشیستی در اروپا پدید آمده و با توجه به این زمینه چنین جهان بینی را به ارث برده ؛ در عین حال مبارزات بسیار دیگری در برابر قدرت هستند که از جهان بینی های مختلف نشات گرفته و نیازی نمی بینند خود را "آنارشیست" بخوانند. در جامعه ای که دولت وجود نداشته باشد، اما خود را به عنوان آنارشیست شناسائی نمی کند، "بدون دولت" است؛ اگر آن جامعه بگونه شانسی بدون دولت نباشد، اما آگاهانه برای جلوگیری از ظهور سلسله مراتب کار می کند و خود را با ویژگی های مساوات طلبانه شناسائی میکند ، ممکن است آن را به عنوان "آنارشیستی" توصیف کرد (1)
مثالهای این کتاب از طیف گسترده ای از زمانها و مکانها انتخاب شده اند - تقریبا در مجموع نود تا . سی تا به صراحت آنارشیستی اند ؛ بقیه همگی بدون دولت، مستقل، و یا آگاهانه ضد استبدادی هستند. بیش از نیمی از نمونه ها از جوامع در حال حاضر غربی هستند، یک سوم از جوامع بدون دولتی هستند که تبلوری از ارائه وسعت امکان انسانی در خارج از تمدن غربی میباشند، و چند تا باقی مانده نیز نمونه های تاریخی کلاسیک اند. برخی از اینها، مانند جنگ داخلی اسپانیا، چندین بار ذکر شده است زیرا آنها به خوبی مستند شده و مملو از اطلاعات غنی میباشند. بخاطر تعداد نمونه های ذکر شده غیر ممکن است به جزئیات هر کدام آنگونه که سزاوارشان است پرداخت .در حالت ایده آل خواننده الهام خواهد گرفت تا خود به دنبال این پرسشها بگردد، با درس گرفتنهای بیشترعملی از تلاش کسانی که قبلا آمدند.
در سراسر این کتاب آشکار خواهد شد که آنارشی در تضاد با دولت و سرمایه داری میباشد . بسیاری از نمونه های داده شده در اینجا در نهایت توسط پلیس و یا ارتش فاتح خرد شدند، وعمدتا با توجه به این سرکوب سیستماتیک از گزینه ها/ آلترناتیوها ست که نمونه های بیشتری از کارکرد آنارشی وجود نداشته. این تاریخ خونین نشان می دهد که، برای تمام و کمال بودن و موفق شدن، انقلاب آنارشیستی میبایست جهانی باشد. سرمایه داری یک نظام جهانی است، به طور مداوم در حال گسترش و استعمار هر جامعه / کومونیته خود مختاری ست که با آن مواجه میشود. در دراز مدت، هیچ نوع کومونیته یا کشوری نمی تواند آنارشیست باقی می ماند در حالی که بقیه جهان سرمایه داری است. انقلاب ضد سرمایه داری باید سرمایه داری را کاملا از بین ببرد، و یا(خود-م) نابود شود.این بدان معنا نیست که آنارشیسم باید یک نظام واحد جهانی باشد. اشکال مختلفی از جوامع آنارشیستی می توانند در کنار هم زندگی کنند، و اینها به نوبه خود می توانند با جوامعی که آنارشیست نبوده بزییند، بشرطی که دومی بگونه خصمانه ای استبدادی و یا سرکوبگرایانه نباشند. صفحات بعد تنوع زیادی از اشکالی که آنارشی و اتونومی بخود میگیرند را نشان خواهد داد.
مثالهای این کتاب نشان می دهند که آنارشی برای یک دوره از زمان کار میکند، و یا به شیوه خاصی موفق میشود. تا زمانی که سرمایه داری لغو نشده، همه چنین نمونه ها لزوما جزئی/بخشی خواهند بود. این نمونه ها در نقاط ضعف و همچنین قوت خود آموزنده هستند. علاوه بر ارائه تصویری از مردمی که دست به ایجاد جوامعی میزنند و نیازهای خود را بدون کارفرمایان بر آورده میکنند، آنها این سئوال را که کجا به اشتباه رفتیم و چگونه می توانیم دفعه بعد بهتر انجامش دهیم را نیز بر می انگیزانند.
برای این منظور، در اینجا برخی از موضوعات تکراری که در حین خواندن این کتاب ممکن است برای تأمل کردن مفید باشند را متذکر میشویم:
انزوا
بسیاری از پروژه های آنارشیستی به خوبی کار می کنند، اما تنها بر زندگی تعداد کمی از مردم تاثیر میگذارند. چه چیزی این انزوا را بوجود می آورد؟ چه چیزی تمایل به کمک کردن به آن دارد، و چه چیزی می تواند آن را جبران کند؟
اتحاد
در تعدادی از مثال ها، به آنارشیست ها و دگر ضد اقتدارگرایان توسط به اصطلاح متحدان خود با خرابکاری در امکان بدست آوردن آزادی و بمنظور بدست گرفتن قدرت برای خود خیانت شد. چرا آنارشیست ها چنین اتحادی را انتخاب کردند، و ما چه میتوانیم در مورد نوع اتحادی که امروزه می بندیم بیآموزیم ؟
سرکوب
جوامع خودمختار و فعالیت های انقلابی توسط سرکوب پلیس و یا حمله نظامی یکی پس از دیگری متوقف شده است. مردم مرعوب، دستگیر، شکنجه، و کشته شده اند، و بازماندگان باید به مخفی گاه بروند و یا از مبارزه چشم پوشی کنند ؛ جوامعی که روزی حمایت و پشتیبانی میکردند به منظور محافظت از خود دست میکشند. چه اقداماتی، استراتژی هائی، و اشکال سازمانی مردم را با بهترین ابزار مجهز میکند تا از سرکوب نجات یابند؟ چگونه آنهائی که در خارج از این کومونیته هستند میتوانند همبستگی موثری فراهم کنند؟
همکاری
برخی جنبش های اجتماعی و یا پروژه های رادیکال به منظور غلبه بر انزوا، داشتن دسترسی به طیف بیشتری از مردم، و یا جلوگیری از سرکوب تصمیم میگیرند تا در جنبه هائی از نظام حاضر شرکت کرده و یا خود را تطبیق دهند . مزایا و مشکلات این روش چه هستند؟ آیا راه هائی برای غلبه بر انزوا و یا جلوگیری از سرکوب بدون آن وجود دارد؟
دستاوردهای موقت
بسیاری از نمونه ها در این کتاب دیگر وجود ندارند. البته، آنارشیست ها سعی نمیکنند که دست به ایجاد نهادهای دائمی ای بزنند که خودشان برای خود زندگی داشته باشند؛ سازمانهای خاص زمانی که دیگر هیچ مفید نیستند باید به پایان خود برسند . با توجه به این ، چگونه می توانیم از حبابهای استقلال/اتونومی تا زمانی که وچود دارند بهترینها را بسازیم ، و آنها چگونه می توانند همچنان بعد از مرگشان به ما اطلاع رسانی کنند؟ چگونه یک سری از فضاها و رویدادهای موقت میتوانند با ارتباط شان به ایجاد تداوم در مبارزه و کومونیته دست بزنند؟
************************
(1)' سام مباح' و 'ال ای ایگاری وی'(*) مینویسند که قبل از تماس با استعمار تقریبا تمام جوامع سنتی آفریقائی "آنارشیستی" بودند، و استدلال قوی ای را در مورد آن ارائه میدهند. همین را نیز می توان در مورد قاره های دیگر گفت. اما از آنجائی که نویسنده از هیچ یک از این جوامع نمی باشد، و از آنجائی که فرهنگ غرب به طور سنتی معتقد است که حق دارد جوامع دیگر را به شیوه های خود خدمت گرایانه نمایندگی کند (بخوان اروپا / آمریکا محوری-م)، بهتر است از چنین شخصیت پردازی گسترده جلوگیری کنیم ، در حالی که هنوز تلاش کنیم برای فراگیری از این مثال ها .
Sam Mbah & L.E. Igariway
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
Introductionمقدمه
Anarchy would never workآنارشی هیچوقت کار نخواهد کرد(الف)
(ب)آنارشی دقیقا چیه؟ ? What exactly is anarchism
A note on inspirationنوشته ای پیرامون الهام گرفتن(ج)
The tricky topic of representation موضوع خدعه آمیز نمایندگی(د)
***********************
قسمت پنجم
(د) موضوع خدعه آمیز نمایندگی
The tricky topic of representation
در بسیاری از موارد(مثالها-م) که ممکن بود، ما به دنبال بازخورد(*) مستقیم از افراد با تجربه شخصی در مبارزات و کومونیته ها شرح داده شده در این کتاب گشتیم. در چند مورد این غیر ممکن بود، با توجه به دوری راه و کمبود وقت . در این موارد ما به طور انحصاری بر منابع کتبی/نوشتاری، که به طور کلی توسط ناظران خارجی ثبت شده است،(به ارائه و نمایش-م) تکیه کردیم. اما اینگونه ارائه (نمایندگی-م) اصلا یک فرایند خنثی نیست، و ناظران خارجی ارزش ها و تجارب خود را نیز بر روی آنچه که مشاهده میکنند وارد مینمایند. البته، نمایندگی(تمثال-م) یک فعالیت اجتناب ناپذیر در گفتمان بشریست، و علاوه بر این ناظران خارجی می توانند با دیدگاه های جدید و مفیدشان کمک کنند.
feedback(*)
با این حال، جهان ما آنقدرها هم ساده نیست. همینکه تمدن اروپا گسترش یافت و بقیه جهان را تحت سلطه در آورد، ناظرانی را که فرستاد به طور کلی نقشه برداران، مبلغان(میسیونر-م)، نویسندگان و دانشمندان طبقه حاکم بودند. در مقیاس جهانی، این تمدن فقط خودش را برای تفسیر خود و همه فرهنگهای دیگر محق می بیند. نظام های فکری غربی به زور در سراسر جهان گسترش یافتند. جوامع مستعمره قطعه قطعه شده و هم بعنوان برده کار مورد استثمار، و هم بعنوان منابع اقتصادی و سرمایه ایدئولوژیک مورد سوء استفاده قرار گرفته شدند. مردم غیر غربی درغرب بدانگونه ای نشان داده شدند که جهان بینی غربی و حس برتریشان تائید گردد، و توجیه ای شود برای روند پروژه امپریالیستی بعنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر برای خوبی مردمی که به زور متمدن(*) میشدند.
(*)البته رفیق گلدروس این واژه را میباید در گیومه میگذاشت . چرا که، شاید، او نیز - ناخودآگاهانه- برخوردی اروپا محورانه داشته همانطور که (بغلط) کارل مارکس چنین نقشی را برای انگستان در مورد هند قائل شده بود!!
به عنوان آنارشیست هائی که برای لغو ساختار قدرت مسئول استعمار و بسیاری از غلط کردنهای(*) دیگر تلاش میکنیم، ما خواهان حسن نیت در رویکرد با دیگر فرهنگها هستیم، به منظور یادگیری از آنها، اما اگر دقت نکنیم به راحتی می توانیم به الگوی اروپا محوری عادت کرده ای در بغلطیم که به دستکاری و بهره برداری از این فرهنگ ها برای سرمایه ایدئولوژیک خود می پردازند. در مواردی که نتوانستیم هیچ کس را از کومونیته برای سئوال کردن پیرامون بررسی و نقد تفسیر خود پیدا کنیم، تلاش کردیم تا قصه گو را در جایگاه گفتن قرار دهیم ، و واژگون گردانیم وضعیت غیر محسوس/تشخیص او(چه زن و چه مرد) را، تا عمدا به چالش کشانیم اعتبار اطلاعات خود را، و تمثالی را پیشنهاد کنیم که قابل انعطاف و فروتن باشند. ما دقیقا نمی دانیم که چگونه به انجام این تعادل بپردازیم/برسیم ، اما امید ما این است که در روند تلاش مان یاد بگیریم .
Wrongs (*)
برخی از مردم بومی که ما آنها را بعنوان رفقائی در مبارزه علیه اقتدار می دانیم احساس می کنند که سفید پوستان حق ندارند فرهنگهای بومیان را نمایندگی کنند، و این موقعیت به خصوص توجیه پذیر است با توجه به اینکه برای پانصد سال ، نمایندگی مردم بومی توسط اروپا / آمریکا در خدمت خودشان بوده،استثماری ، و متصل به فرآیندهای نسل کشی و استعمار نیز هم . از سوی دیگر، بخشی از هدف ما در چاپ و نشر این کتاب همانا به چالش کشیدن اروپا محوری تاریخ جنبش آنارشیستی و تشویق خود برای باز بودن به فرهنگ های دیگر نیز . ما نمی توانیم این کار را تنها با ارائه داستانهائی از بی دولت ها از فرهنگ خود انجام دهیم. نویسنده و بسیاری از کسانی که بر روی این کتاب در ظرفیت تحریریه کار کرده اند سفید پوست هستند، و جای تعجب نیست که آنچه ما مینویسم بازتابهای پس زمینه ما است. در واقع، پرسش اصلی ای که این کتاب به دنبال پاسخ دادن به آن است ، اینکه آیا آنارشی میتواند کار کند، بنظر میرسد خود اروپا محوری باشد. تنها مردمی که حافظه گذشته بدون دولت خود را محو کرده اند می توانند از خود بپرسند که آیا آنها به دولت نیازمندند. ما تشخیص می دهیم که هر کس این نقطه کور تاریخی را سهیم نمیباشد و آنچه را که ما در اینجا منتشر میکنیم ممکن است برای مردمی با دیگر پس زمینه ها مفید نباشد. اما ما امیدواریم که با گفتن داستانهائی از فرهنگ ها و مبارزات جوامع دیگر، بتوانیم به اصلاح اروپا محوری که مختص برخی از کومونیته های ماست پرداخته و به متحدان بهتر، و شنوندگان بهتری تبدیل شویم، هر زمان که مردم فرهنگ های دیگر انتخاب کنند که به ما داستانهای خودشان را بگویند.
فردی که این متن را خواند به ما اشاره کرد که روابط متقابل/معامله بمثل یک ارزش اساسی از جهان بینی بومی است. سئوالی را که او مطرح کرد این بود، اگر آنارشیستها که عمدتا اروپائی / آمریکائی هستند از جوامع بومی یا دیگر جوامع ، فرهنگ ها و ملت ها، درس بگیرند ما در مقابل به آنها چه ارائه خواهیم داد؟ من امیدوارم هر جا که ممکن است، ما همبستگی خویش را ارائه کنیم - مبارزه را گسترش داده و از دگر مردم هائی که علیه قدرت مبارزه می کنند بدون آنکه خود را آنارشیست بخوانند حمایت کنیم. هر چه باشد، اگر برخی جوامع دیگر بما الهام بخش بوده اند،آیا نباید بیشتربرسمیت شناخته و به مبارزات مداومشان کمک کنیم؟
کتاب 'لیندا توهی وا اسمیت'، استعمارزدائی روش ها: پژوهش و مردمان بومی (لندن: سری کتابهای زد، 1999) دیدگاه مهمی در برخی از این تم ها ارائه می دهد .
Linda Tuhiwai Smith: Decolonizing Methodologies : Research and Indigenous Peoples(London: Zed Books,1999)
کتابهای توصیه شده
.Errico Malatesta, At the Cafe: Conversations on Anarchism, London : Freedom Press,2005
The Dark Collective, Quiet Rumours : An Anarcha-Feminist Reader.Oakland: Ak Press,2002
CrimethInc, Days of War, Nights of Love.CrimethInc,2002
Daniel Guerin, Anarchism: From Theory to Practice.New York:Montly Review,1996
bell hooks, Ain't I a Woman? Black women and feminism.Boston:South End Press,1981
Mitchell Verter and Chaz Bufe,eds. Dreams of Freedom: A Ricardo Flores Magon Reader
Oakland: Ak Press,2005
Derrick Jensen, A Culture of Make Believe.White River Junction,Vermont:Chelsea Green,2004
Vine Deloria, Jr. Custer Died for Your Sins:an Indian Manifesto.New York:Macmillan,1969
Ward Churchill,From a Native Son: Selected Essays on Indigenism 1985-1995, Cambridge: South End Press,1999; or his interview on Indigenism and Anarchism in the journal Upping
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
شروع فصل اول
Human Nature
طبیعت انسان
آنارشیسم مفهوم معمولی غربی را از طبیعت انسان با تجسم جوامع ساخته شده بر مبنای همکاری، کمک متقابل، و همبستگی بین مردم، به جای رقابت و بقای اصلح(*)به چالش می کشد.
survival of the fittest(*)
?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب)
آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ)
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه گری و اقتدار طبیعی نیست؟
A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود
********************************
?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
همه دارای یک حس نفع شخصی هستند، و توانائی عملکردی خود خواهانه که هزینه آنرا افرادی دیگر تقبل میکنند. اما هر کس همچنین دارای یک حس نیاز به افراد اطراف خود نیز هم ، و ما همگی قادر به اعمال سخاوتمندانه و فداکارانه هستیم. بقای انسان بستگی به سخاوت دارد. دفعه بعد وقتی کسی به شما گفت که کومونیته ای، جامعه ای آنارشیستی نمی تواند کار کند زیرا مردم به طور طبیعی خودخواه هستند، به او بگوئید که بدون دریافت پول از فرزندانش از دادن مواد غذائی به آنها خودداری کند ، هیچ کمکی به والدینش برای داشتن یک بازنشستگی محترمانه و باوقار نکند ، هرگز به سازمان های خیریه کمکی نرساند، و هرگز به همسایگان خود کمکی نکند و یا اینکه به غریبه ای مهربانی مگر اینکه او در ازای آن غرامتی دریافت نماید. آیا او، با در نظر گرفتن فلسفه سرمایه داری تا نتیجه گیری منطقی آن، قادر به پیش بردن زندگی پرباری خواهد شد ؟ البته که نه. حتی پس از صدها سال سرکوب کردن، به اشتراک گذاردن و سخاوت برای وجود انسان حیاتی ست. شما لازم نیست که برای پیدا کردن نمونه هائی از این به جنبش های اجتماعی رادیکال نگاه کنید . ایالات متحده آمریکا ممکن است، در سطح ساختاری، خودخواه ترین ملت در جهان باشد - ثروتمندترین در میان کشورهای "توسعه یافته" است، اما دارای پائین ترین سطح امید به زندگی چرا که فرهنگ سیاسی زودتر اجازه میدهد مردم فقیر بمیرند تا اینکه به آنها مراقبت های بهداشتی و رفاهی داده شود(کمکهای سوبسیدی دولتی-م). اما حتی در آمریکا نیز آسان است پیدا کردن نمونه نهادهائی از اشتراک گذاری که بخش مهمی از جامعه را تشکیل میدهند. کتابخانه ها یک شبکه به هم پیوسته از میلیونها کتاب رایگان را عرضه میکنند. صرف یک وعده غذا (ناهار یا شام-م) توسط انجمن والدین و معلمین(*) [که در آن هر مهمان یک نوع غذا به ارمغان می آورد که پس از آن همه به اشتراک میگذارند-م] و کباب پزی('پاتلاک باربیکیو'-م) همسایه ها مردم را دور هم جمع میکند برای به اشتراک گذاشتن غذا و لذت بردن ازمصاحبت یکدیگر . چه نمونه هائی از به اشتراک گذاری ممکن است در خارج از مرزهای محدود کننده دولت و سرمایه توسعه یابند؟
(*) PTA: Parent-Teacher Association - potlucks
اقتصادهای بنیان گذاشته شده بر اساس ارز تنها چند هزار سال وجود داشته اند، و سرمایه داری تنها حدود چند صد سال با ما بوده. دومی ثابت کرده که بطرز کاملا تیره بخت گونه ای کار میکنه ، که منجر به بزرگترین نابرابری ثروت ، بزرگترین گرسنگی های جمعی، و بدترین نوع از سیستم های توزیع در تاریخ جهان شده -هر چند کلاه را باید واسش برداشت ، کلی ابزارهای فوق العاده تولید کرده است. ممکن است تعجب افراد برانگیخته شود وقتی یاد بگیرند که چگونه دیگر انواع اقتصادها در زمانهای گذشته مرسوم بوده، و چقدر آنها از سرمایه داری متفاوت بوده اند.
اقتصادی که بیش از بیش توسط انسان در هر قاره توسعه یافته اقتصاد هدیه(*) بوده است. در این سیستم، اگر مردم از هر چیزی بیش از نیازشان داشته باشند، آنرا به دیگران هدیه میدهند. آنها ارزشی برای چیزی مشخص نمی کنند، آنها بدهی ها را به حساب نمی آورند. هر چیزی را که شخصا استفاده نمی کنید را میتوان به عنوان هدیه به شخص دیگری داد، و با دادن هر چه بیشتر هدیه شما الهام بخش سخاوت می شوید و تقویت دوستی هائی که شما را در هدیه شناور میکند. بسیاری از اقتصادهای هدیه برای هزاران سال دوام آوردند، و ثابت کردند که در برآورده کردن نیازهای تمام شرکت کنندگان بسیار موثرترند . سرمایه داری ممکن است که بهره وری را به شدت افزایش داده باشد، اما برای چه هدفی؟ در یک طرف شهر معمول سرمایه داری فرد گرسنه ای رو به مرگ است حال آنکه در طرف دیگر فردی در حال خوردن خاویار .
(*)توضیحات از مترجم میباشد :نام مقاله/ کتاب کوچکی از جامعه شناس فرانسوی مارسل ماوس میباشد Marcel Mauss
( اسم اصلی اش :"مقاله ای پیرامون هدیه: فرم و دلیل تبادل در جوامع کهن") و در اصل- اول- در ژورنال سالانه جامعه شناسی در سال 1925 منتشر شد. مقاله بعدا به فرانسوی در سال 1950 بازتکثیر شد و به زبان انگلیسی در سال 1954 توسط ایان کانیسون ترجمه گردید.Ian Cunnison
اقتصاددانان غربی و محققین علوم سیاسی در ابتدا فرض میکردند که بسیاری از این اقتصادهای هدیه در واقع اقتصاد داد و ستد کالا بوده است: سیستم های تبادل پروتو سرمایه داری فاقد ارزی کارآمد: "من به شما یک گوسفند در اضای بیست قرص نان میدهم." به طور کلی، این آنچیزی نیست که این جوامع خود توصیفش کردند. بعدها، انسان شناسانی که رفتند و در چنین جوامعی زندگی کردند و قادر به نفی تعصبات فرهنگیشان به مردم اروپا نشان دادند که بسیاری از اینها در واقع اقتصاد هدیه بوده، که در آن مردم به عمد هیچ حساب کتابی نمیکردند که کی چی به فلانی بدهکاره تا بلکه پرورش دهند جامعه ای از سخاوت و اشتراک گذاری.
آنچه که این انسان شناسان ممکن است ندانسته باشند اینست که اقتصاد هدیه هرگز کاملا در غرب سرکوب نشده؛ در واقع آنها اغلب در درون جنبش های شورشی ظاهر گردیدند. آنارشیست ها نیز در آمریکا امروزه میل به روابط مبتنی بر سخاوت و تضمینی که نیازهای همه برآورده خواهد شد دارند . در تعدادی از شهرهای کوچک و بزرگ (کوچک را 'تاون' و بزرگ را 'سیتی'* میگن-م)، آنارشیست بازارهای واقعا واقعا رایگان برگزار میکنند - اساسا، بازارهای+ بدون قیمت . مردم محصولاتی را که ساخته اند و یا چیزهائی را که دیگر لازم ندارند را آورده و آنها را به صورت رایگان به رهگذران و یا سایر شرکت کنندگان میدهند. و یا، به اشتراک گذاری مهارتهای مفید با یکدیگر اقدام میکنند. در یک بازار رایگان در کارولینای شمالی، هر ماه
Flea market + / *Town / City
"دویست نفر یا بیشتر از اقشار مختلف مردم در 'کمون(+)' در مرکز شهر جمع می شوند. آنها همه چیز می آورند از طلا و جواهر بگیر تا هیزم برای هدیه دادن ، و هر آنچه که می خواهند برمیدارند. غرفه هائی هست که دوچرخه تعمیر میکنند، سلمانی، حتی قرائت (ورق) 'تاروت' وجود دارد. مردم با چارچوب تخت خوابی اندازه بزرگ و کامپیوترهای قدیمی محل را ترک میکنند؛ اگر وسیله نقلیه برای انتقال نداشته باشند، رانندگان داوطلب در دسترس هستند. هیچ پولی ردوبدل نمیشود، هیچ کس بر روی ارزش مقایسه ای کالاها و یا خدمات چانه نمیزند، هیچ کس در مورد نیازمند بودن شرمنده نیست. بر خلاف احکام دولتی، هزینه ای برای استفاده از این فضای عمومی پرداخت نمی شود، و هیچ کسی "مسئول" نیست. گاهی اوقات یک گروه موسیقی از راه می رسد؛ بعضی وقتها یک گروه خیمه شب بازی برنامه ای اجرا می کند، و یا مردم صف میکشند تا چوبی به 'پینیاتا'(*) پرتاب کنند. بازی ها و محاوره ها در اطراف محله پا برجاست ، و همگان یک بشقاب غذای گرم و یک کیسه پر از مواد غذائی رایگان دارند. آگهی ها /باندرول ها از شاخه ها آویزان و الواردار با اعلام "برای کمون، نه صاحبخانه ، نه بوروکراسی" و " نه رئیس، نه مرز(*+)" و یک پتو بزرگ پهن شده روی زمین مملو از کتابهای رادیکالی برای خواندن ، اما اینها ضروری برای این رویداد نیست - این یک نهاد اجتماعی است، نه یک تظاهرات.
محلی عمومی Commons(+)
عروسکهای پارچه ای که درونش پر است از شکلات و آبنبات. آویزانش کرده وبا پرتاب چوبی آنرا پاره میکنند:Pinata(*)
"ni jefes,ni fronteras"(*+)
به لطف بازار رایگان ماهانه مان، هر کس در شهر ما یک نقطه مرجع کاری برای اقتصاد آنارشیستی دارد. زندگی کمی راحتر است برای کسانی از ما با درآمد کم و یا هیچ درآمدی، و روابط در فضائی رشد میکنند که در آن طبقه اجتماعی و امکانات مالی حداقل به طور موقت بی ربط هستند. "(2)
(2) "The Really Really Free Market : Instituting the Gift Economy,"
Rolling Thunder,No 4,Spring 2007,P.34
"بازار واقعا واقعا رایگان: سازماندهی اقتصاد هدیه،" رولینگ تاندر، شماره 4، بهار 2007، صفحه34.
جامعه سنتی 'سه مائی'، در 'مالایا(+)'، بر اساس هدیه دادن به جای مبادله کالا ست. ما نتوانستیم هیچ تاریخچه ضبط شده ای از جامعه شان توسط خود 'سه مائی' ها پیدا کنیم، اما آنها به رابرت دنتان ، انسان شناس غربی که با آنها برای مدت زندگی کرده، چگونکی کارکردش را توضیح دادند. دنتان می نویسد که "سیستمی که توسط آن سه مائی ها مواد غذائی و خدمات را توزیع میکنند یکی از راه های مهمی ست که در آن اعضای یک جامعه به هم گره خورده اند ... مبادلات اقتصادی سه مائی ها بیشتر شبیه مبادلات کریسمس است تا مبادلات تجاری."(3) برای اعضای جامعه 'سه مائی' محاسبه ارزش هدایای داده و یا دریافت شده "پونان،"(*) یا تابو در نظر گرفته میشود. دیگر قوانین معمول آداب معاشرت شامل وظیفه به اشتراک گذاشتن هر آنچه که آنها داشته که بلافاصله نیازمندش نیستند، و وظیفه به اشتراک گذاشتن با مهمانان و هر کسی که پرسید. پونان بحساب می آید اگر به اشتراک نگذاری و یا درخواستی را رد کنی، بلکه همچنین با درخواست بیشتر از آنی که کسی بتواند بدهد.
(+)Semai in Malaya
"punan"(*)
(3) Robert k.Dentan,The Semai : A Nonviolent People of Malaya. New York
Holt,Rinehart and Winston,1979,p.48.
(3) رابرت ک. دنتان، سه مائی : مردم بی خشونت مالایا. نیویورک:هولت، راینهارت و وینستون، 1979، p.48.
بسیاری از جوامع دیگر نیز به توزیع و مبادله مازاد به عنوان هدیه اقدام کرده اند. گذشته از انسجام اجتماعی و شادی که از به اشتراک گذاردن با کومونیته- بدون اینکه حریص وار حساب گری کنید- دستگیرتان میشود ، یک اقتصاد هدیه همچنین می تواند از نظر منافع شخصی توجیه پذیر باشد. اغلب، یک فرد نمی تواند همه آنچه را که همگی با هم تولید کرده اند مصرف کند. گوشت از شکار یک روز قبل از اینکه شما بتوانید تمام آن را بخورید خراب میشود. یک ابزار، مانند اره، بیشتر اوقات بدون استفاده در گوشه ای گذاشته میشود اگر مالکیت یک نفر باشد. عقل حکم میکند که بیشتر گوشت را هدیه داده و اره را با همسایگان خود به اشتراک گذارید، زیرا شما اطمینان خواهید داشت که در آینده آنها مواد غذائی اضافی را به شما داده و ابزار خود را با شما به اشتراک خواهند گذاشت -، در نتیجه مطمئن که شما دسترسی بیشتری به مواد غذائی داشته و محدوده وسیع تری از ابزار در اختیار، و شما و همسایگان بدون نیاز به بهره برداری/استثمار کسی غنی تر خواهید شد.
از آنچه ما می دانیم، با این حال، اعضای اقتصادهای هدیه احتمالا اقدامات خود را با استدلال محاسبه منافع شخصی توجیه نمیکنند، بلکه با استدلال اخلاقی، اشتراک گذاری را به عنوان کاری درست ارزیابی خواهند کرد. هر چه باشد، مازاد اقتصادی ناشی از یک روش خاص نگرش به جهان است: یک انتخاب اجتماعی است و نه یک یقین مادی/ماتریالی. جوامع باید انتخاب کنند، در طول زمان، به کار بیش از آنی که نیاز دارند تن دهند، کمیت گذاری ارزش ها، یا فقط حداقل مورد نیاز برای بقای خود را مصرف و به واگذار کردن تمام بقیه محصولات شان به یک انبار مشترک که توسط طبقه ای از رهبران کنترل می شود. حتی اگر یک گروه از شکارچیان یا یک گروه از گردآورنده گان شانس آورده و مقدار زیادی از مواد غذائی را به خانه بیاورند، هیچ مازادی وجود نخواهد داشت اگر آنها به اشتراک گذاشتن را با همگان امری طبیعی قلمداد کنند، حرص و ولع خوردن را با جشنی بزرگ ارضا کرده، و یا کومونیته همسایه خود را دعوت به جشنی کرده تا همه غذا خورده شود. قطعا اینگونه بیشتر لذت بخش است تا اینکه اندازه گیری کنیم مقدار کیلوی مواد غذائی را و محاسبه که چند درصد عایدمان شده است.
در مورد راحت طلبان/ آدمهای عاطل و باطل ، حتی اگر مردم ارزش هدیه را محاسبه نکرده و ترازنامه ای نگه ندارند، آنها متوجه خواهند شد اگر کسی به طور مداوم حاضر به اشتراک گذاری نشده و به گروه کمک نکرده، و آداب و رسوم جامعه و حس کمک متقابل را نقض نیز هم. به تدریج، چنین افرادی به روابط خود صدمه خواهند زد، و برخی از مزایای بهتر زندگی در یک کومنیته را از دست خواهند داد. به نظر می رسد که در تمام اقتصادهای هدیه ، حتی تنبل ترین مردم هرگز از مواد غذائی محروم نشدند - در تضاد کامل با سرمایه داری- اما تغذیه چند راحت طلب تخلیه/مصرف ناچیزی از منابع جامعه می باشد، بخصوص وقتی مقایسه کنیم با نازپرورده کردن نخبگان/ایلیت حریص جامعه مان . و از دست دادن مقدار بسیار کمی از منابع ترجیح بیشتری دارد تا از دست دادن محبت/مهربانی خود و اینکه اجازه دهیم افرادی از گرسنگی بمیرند. در موارد شدید تر، اگر اعضای چنین جامعه ای به شدت انگلی بودند، تلاش برای انحصار منابع و یا مجبور کردن افراد دیگر به کار برای آنها- به عبارت دیگر، مثل سرمایه داران عمل کردن - آنها را می توان طرد و حتی از جامعه اخراج کرد.
برخی از جوامع بی دولت روئسائی دارند که نقشی آئینی بازی میکنند ، اغلب در رابطه با دادن هدیه و گسترش منابع . در واقع، اصطلاح "رئیس" می تواند فریبنده باشد چرا که بسیاری از جوامع مختلف انسانی وجود داشته اند که شامل افرادی که غرب آنها را "سران/رئسا" می خوانده، و در هر جامعه نقش آن فرد چیز کمی متفاوت بوده است. در بسیاری از جوامع روئسا هیچ قدرت قهری نداشته اند: مسئولیت آنها داوری حل منازعات/اختلافات و یا انجام آداب و رسوم، و از آنها انتظار میرفته که از هر کس دیگری سخاوتمند تر باشند . در نهایت آنها سخت تر کار می کردند و ثروت شخصی کمتری از دیگران داشتند. یک مطالعه نشان داده که دلایل شایع برای عزل یا اخراج یک رئیس توسط مردم همانا به اندازه کافی سخاوتمند نبودنش بوده است. (4)
(4) Christopher Boehm,"Egalitarian Behavior and Reverse Dominance Hierarchy,"
Current Anthropology,Vol.34,No.3,June1993
4) کریستوفر بوهم، "رفتار برابر و سلطه معکوس سلسله مراتب ،" انسان شناسی معاصر، Vol.34، NO.3، June1993
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
فصل اول
Human Nature
?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب)
آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ)
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه گری و اقتدار طبیعی نیست؟
A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود
****************************
?Aren't people naturally competitive (ب)
آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
در جامعه غربی، رقابت آنقدر نرمال شده که جای تعجب نیست که ما آن را حالت طبیعی روابط انسانی در نظر بگیریم. از جوانی، به ما آموخته اند که ما باید بهتر از هر کس دیگری باشیم تا برای خودمان ارزشی داشته باشیم .شرکت/کمپانی ها اخراج کارگران را توجیه میکنند، آنها را از معاش و مراقبت های بهداشتی محروم میکنند، تا کمپانی بتواند "رقابتی باقی بماند." خوشبختانه، اینطوری میتواند نباشد . سرمایه داری صنعتی تنها یکی از هزاران شکل سازمان اجتماعی ست که انسان ها توسعه داده اند، و اگر شانس داشته باشیم آخرین هم نخواهد بود. بدیهی است، انسان ها قادر به رفتار رقابتی هستند، اما آنقدر سخت نیست که ببینیم چقدر جامعه ما آنرا تشویق می کند و رفتار تعاونی/همبستگی را سرکوب (و تحقیر نیز هم-م). جوامع بی شماری در سراسر جهان اشکال تعاونی زندگی را توسعه داده اند که تا حد زیادی در تقابل با هنجارهای غالب در نظام سرمایه داری هستند. در حال حاضر، تقریبا تمام این جوامع از طریق استعمار، برده داری، جنگ، و یا تخریب زیستگاه به نظام سرمایه داری ادغام شده است، اما تعدادی از اسناد باقی مانده نشان/حاکی از تنوع زیادی از جوامعی که وجود داشته اند میکند .
جامعه موبوتی شکارچی- گردآورنده های جنگل ایتوری در آفریقای مرکزی(*) به طور سنتی بدون دولت زندگی می کرده اند. اسناد توسط مورخان باستان نشان می دهد که ساکنان جنگل بعنوان جامعه بی دولت شکارچی- گردآورنده در دوره فرئونهای(+) مصری زندگی می کردند، و بزعم خود موبوتی ها آنها همیشه اینگونه زندگی می کرده اند. بر خلاف تصاویر/ برداشتهای مشترک توسط خارجی ها، گروه هائی مانند موبوتی ایزوله یا ازلی نیستند. در واقع آنها تعاملات مکرری با مردم کم تحرک بانتو (*+) در اطراف جنگل دارند، و فرصتهای زیادی هم داشته اند که ببینند جوامع به ظاهر پیشرفته چگونه هستند. با تاریخچه حداقل صدها ساله شان، موبوتی به روابط مبادله و هدیه دادن با کشاورزان همسایه توسعه بخشیده اند، در حالی که هویت خود را به عنوان "فرزندان جنگل" حفظ کرده اند.
(*) Mbuti hunter-gatherers of the Ituri Forest in central Africa
(+) pharoahs
(*+) Bantu
امروزه هنوز چندین هزار موبوتی در جنگل ایتوری زندگی می کنند و روابطی پویا را از طریق مذاکره با جهان در حال تغییر روستائیان رقم میزنند، در حالی که برای حفظ روش های سنتی زندگی خود نیز مبارزه میکنند. بسیاری از موبوتی های دیگر در شهرکهائی در امتداد جاده های جدید زندگی می کنند. معدن کلتان(*) برای تلفن های همراه یک انگیزه مالی قوی برای جنگ داخلی و تخریب زیستگاه که باعث تخریب منطقه و کشتار صدها هزار نفر از ساکنان گردیده میباشد. دولت های کنگو، رواندا، و اوگاندا همه خواهان کنترل این صنعت میلیارد دلاری میباشند ( که عمدتا برای آمریکا و اروپا تولید میکند)، در حالی که کارگران معدن به دنبال اشتغال از سراسر آفریقا می آیند تا دست به راه اندازی اردوگاه در منطقه بزنند. جنگل زدائی، رونق جمعیت ، و افزایش شکار برای ارائه گوشت جنگل برای سربازان و کارگران معدن حیات وحش محلی را تهی گردانده . با کمبود مواد غذائی و رقابت برای کنترل زمین، سربازان و کارگران معدن دست به انجام جنایات زده اند ، از جمله آدم خواری، علیه موبوتی . برخی از موبوتی ها در حال حاضر خواستار یک دادگاه بین المللی در برابر آدم خواری و سایر موارد خشونت میباشند.
Coltan(*)
اروپائی ها در سفرهایشان از فرای مرکز آفریقا در طول استعمارشان چارچوب اخلاقی خود را به موبوتی تحمیل گرداندند. از آنجائی که آنها تنها با موبوتی ها در روستاهای کشاورزان بانتو در اطراف جنگل ایتوری مواجه شدند، آنها اینگونه تصور کردند که موبوتی یک قشر بدوی از مستخدمین هستند. در سالهای دهه 50 قرن بیستم، موبوتی کالین تورنبول(*) انسان شناس غربی را دعوت کردند تا با آنها در جنگل زندگی کند. آنها پرسشهای بی ادبانه و نادان او را تحمل کردند، و با صبر و حوصله به او در مورد فرهنگ خود آموزش دادند. داستان هائی که او بازگو میشود توصیف از جامعه ای میکند خارج از آنچه یک جهان بینی غربی آنرا امکان پذیر میداند. در حدود زمانی که انسان شناسان، و پس از آن، آنارشیستهای غربی، شروع کردن به بحث در مورد آنچه که موبوتی برای نظریه های مربوطه خود استدلال می کنند، نهادهای اقتصادی جهانی در حال تشریح فرایند نسل کشی شدند که تهدید به نابود کردن موبوتی به عنوان یک مردم میکرد. با وجود این، نویسندگان مختلف غربی در حال قرار دادن موبوتی یا در جایگاهی آرمانی یا تخریب کردنشان برای ایجاد استدلال بنفع یا علیه توحش، ویگانیسم( گیاهخواری که محصولات حیوانی - شیر و پنیر و ماست و تخ مرغ - را نیز مصرف نمیکند-م)، فمینیسم(+)، و دیگر برنامه های سیاسی میباشند.(تاکیدها از منست)
(*) Colin Turnbull
(+)primitivism,veganism,feminism
بنابراین، شاید مهم ترین درسی که از داستان موبوتی میتوان گرفت این نیست که آنارشی- یک تعاونی/همکاری، رایگان، و جامعه نسبتا سالم- امکان پذیر میباشد، بلکه جوامع آزاد امکان پذیر نمیباشند تا زمانی که دولت ها تلاش به درهم شکستن هر گونه جنبش استقلال طلبانه میکنند، شرکت/کمپانی ها دست به نسل کشی میزنند تا تلفن های همراه تولید کنند، و مردم به ظاهر دلسوز بیشترعلاقه مند به نوشتن قوم نگاری(*) می باشند تا جنگیدن (علیه تمامی این ستمها-م).
Ethnographyشاخه ای از انسان شناسی که بعضا پسا مدرن ها شیفته اش هستند(*)
در چشم انداز تورنبول، موبوتی قاطعانه مساوات طلب بودند، و بسیاری از راههائی که آنها جامعه خود را سازماندهی میکردند به کاهش رقابت و تشویق همکاری بین اعضا منجر میشد. جمع آوری مواد غذائی یک امر جامعه/کومونیته بود، و هنگامی که به شکار میرفتند اغلب همه گروه سر و کله شان پیدا میشد. نیمی حیوانات را نشانه میگرفتند بسمت دگر نیمه ، که با تور منتظر بدام انداختن هر گونه حیواناتی که بسمتشان می آمد. یک شکار موفق نتیجه همکاری موثر همه با هم بود ، و کل جامعه در گرفتن شریک بودند.
به کودکان موبوتی درجه بالائی از خودمختاری داده میشد، و بیشتر روز خود را در یک جناح از اردوگاه که خارج از محدوده برای بزرگسالان بود به سر میبردند. یک بازی که آنها اغلب به آن مشغول بودند شامل یک گروه از بچه های کوچک میشد که از یک درخت جوان بالا میرفتند تا زمانی که جمع وزن کودکان منجر به خم شدن درخت بسوی زمین میشد . در حالت ایده آل، کودکان همزمان به یک باره خودشان را ول میکردند ، و انعطاف درخت بسمت بالا شلیک میشد. ولی اگر یک کودک همگام نمیبود و دیر خود را ول میکرد ، کودک بشدت به درختان اصابت میکرد و کلی ترس برش میداشت (بقول معروف تو تنبونش میشاشید-م). اینگونه بازی ها به تدریس هماهنگی/ هارمونی گروهی در مقابل عملکرد / نمایش فردی می انجامد، و ارائه یک شکل اولیه از اجتماعی گرائی در راستای فرهنگ همکاری داوطلبانه. بازیهای جنگی و رقابت فردی که مشخص جوامع غربی ست یک شکل قابل ملاحظه متفاوتی از اجتماعی گرائی ارائه میدهد.
موبوتی همچنین رقابت و یا حتی تمایز بیش از حد دو جنس را دلسرد کننده میدانند. آنها ضمایر جنسیتی یا کلمات خانوادگی استفاده نمی کنند- به عنوان مثال، به جای "پسر" آنها می گویند "کودک"، "خواهر و برادر" به جای "خواهر" - به جز در مورد پدر و مادر، که در آن تفاوت عملکردی بین کسی که فرزند را بدنیا می آورد یا شیر فراهم می کند و کسی که دیگر اشکال مراقبت را فراهم میکند. یک بازی مهم آئینی که بزرگسالان موبوتی انجام میدهند به تضعیف رقابت جنسیتی میپردازد. همانطور که تورنبول توصیف میکند، این بازی مانند تقلا از بازی جنگ شروع میشد، با کشیدن یک سر طناب بلند یا تاک توسط زنان و طرف دیگرتوسط مردان . اما به محض اینکه یک طرف نزدیک به پیروزی میشد، کسی از این تیم به طرف دیگر میرفت، همچنین نمادین تغییر جنسیتشان و تبدیل شدن به یک عضو از گروه دیگر. در پایان، شرکت کنندگان در یک پشته فرو ریخته و کلی میخندن، همگان جنس خود را چندین بار تغییر داده بودند . هیچ یک از طرفین "برنده" نمیشد، اما نکته به نظر می رسید همین باشد . هماهنگی گروه دوباره بازسازی میشد.
موبوتی به طور سنتی جدال یا "سر و صدا" را به عنوان یک مشکل شایع/مشترک و تهدیدی برای هماهنگی گروه مینگرند. اگر منازعه کننده گان نتوانند چیزها را توسط خودشان یا با کمک دوستان حل و فصل کنند، کل گروه / باند دست به تشکیل یک مراسم/آئین مهم زده که اغلب تمام شب به طول میانجامید. همه با هم جمع میشدند برای بحث، و اگر مشکل هنوز هم نمی تواند حل شود، جوانان، که اغلب نقش عدالتخواهان در جامعه را ایفا کرده اند، یواشکی و با حرکت در شب شروع به تهاجم در اطراف اردوگاه کرده، و با دمیدن در شاخی که صدائی مانند یک فیل میدهد، نماد اینکه چگونه مشکل موجودیت تمام گروه/ باند را تهدید می کند. برای اختلاف به خصوص جدی ای که هماهنگی این گروه را مختل کرده بود، جوانان ممکن است بیانی اضافی به سرخوردگی خود دهند: با حمله کردن به اردوگاه، با براه انداختن آتش سوزی و خراب کردن خانه ها. در همین حال، بزرگسالان به خواندن یک هماهنگی/هارمونی دو بخشی اکتفا میکنند، با ایجاد حس همکاری و با هم بودن.
موبوتی همچنین در سراسر طول سال در روند نوعی انشقاق و همجوشی/ائتلاف قرار داشته است. اغلب با انگیزه تعارضات بین فردی، گروه/ باند به گروه های کوچکتر، گروه صمیمی تر تقسیم میشود. مردم گزینه اینرا داشته تا از یکدیگر فاصله بگیرند بجای اینکه توسط جامعه بزرگتر مجبور به سرکوب مشکلات خود شوند. پس از سفر و زندگی به طور جداگانه برای یک مدت ،همینکه زمانی وجود داشته که جدالها از آب و تاب بیفتند، گروه های کوچکتر دوباره بهم می پیوستند. در نهایت تمام گروه/ باند، بهم پیوسته، و روند مجددا آغاز شده است. به نظر می رسد که موبوتی این نوسانات اجتماعی را با فعالیت های اقتصادی خود هماهنگ میکنند، تا این دوره با هم زندگی کردن به عنوان کل گروه با فصلی که در آن اشکال خاص جمع آوری غذا و شکار نیاز به همکاری یک گروه بزرگتر را دارد همزمان شود. دوره گروه های کوچک، متفاوت با زمانی از سال مصادف میشود که مواد غذائی در فصلی باشند که توسط گروه های کوچک پخش شده در سراسر جنگل بهترین برداشت را داشته باشند، و دوره ای از زمان تمام گروه/ باند گرد هم جمع میشدند که مطابقت داشته باشد با فصلی که در آن فعالیت شکار و جمع آوری غذا بهتر توسط همکاری گروه های بزرگ با هم انجام میگیرد.
متاسفانه برای ما،هیچگونه از ساختارهای اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی جامعه غربی مساعد به همکاری نمی باشند. زمانی که شغل و موقعیت اجتماعی ما بستگی به بهترعملکردن نسبت به همسالان/همکارانمان دارد، و اخراج "بازنده گان" و یا طردشان بدون هیچگونه توجه به لطمه ای که میتواند به حیثیت و یا توانائیشان برای تغذیه شان بزند، تعجب آور نیست که رفتارهای رقابتی از رفتارهای تعاونی/همکاری افزونتر باشند. اما توانائی زندگی تعاونی گونه برای افرادی که تحت تأثیر مخرب دولت و سرمایه داری زندگی میکنند از دست نرفته است. همکاری اجتماعی به جوامعی مانند موبوتی که ساکن یکی از چند منطقه باقی مانده اتونوم در جهان هستند محدود نمی شود. امکان زندگی تعاونی وار همین حالا برای همه ما موجود است.
در اوایل این دهه، در یکی از فرد گرایانه ترین و رقابتی جوامع در تاریخ بشر،اقتدار/ اتوریته دولت برای مدتی در یکی از شهرها سقوط کرد. در عین حال در این دوره از فاجعه، با صدها نفر از مردم در حال مرگ و منابع بشدت محدود لازم برای بقا ، غریبه ها برای کمک به یکدیگر و با روحیه کمک متقابل گرد هم آمدند. شهر مورد بحث نیواورلئان است، پس از توفان کاترینا در سال 2005. در ابتدا، رسانه های غالب به گسترش اخبار/داستانهای نژادپرستانه مبنی بر توحش مرتکب شده توسط بازماندگان عمدتا سیاهپوست متوسل شدند، و اینکه پلیس و نیروهای گارد ملی به انجام عملیات نجات قهرمانانه دست زده در حالی که با باندی از گروههای غارتگران نیز مبارزه میکرده . بعدا اعتراف کردند که این داستان ها نادرست/دروغ بوده. در واقع، اکثریت قریب به اتفاق نجات را نه پلیس و نه افراد حرفه ای، بلکه خود شهروندان عامه مقیم نیواورلئان بسرانجام رساندند، اغلب در سرپیچی از دستور مقامات (5). پلیس، در عین حال، مشغول ترور/ قتل کسانی بود که آب آشامیدنی، پوشک، و دیگر لوازم اولیه زیستی را از فروشگاه های مواد غذائی رها شده نجات میدادند (مصادره انقلابی میکردند-م)، ارقامی که در غیر این صورت در نهایت به دلیل آلودگی حاصل از سیلاب غیر قابل فروش ساخته بود و به دور انداخته میشدند.
(5)Amy Goodman, "Louisiana Official: Federal Gov't Abandoned New Orleans," Democracy Now,September7,2005.
(Aron Kinney,"Hurricane Horror Stories," Salon.com)
(5) امی گودمن، "مقامات لوئیزیانا : دولت فدرال مردم نیواورلئان را رها کرد،" دموکراسی اکنون، September7،2005. فاکس نیوز، سی ان ان، ونیویورک تایمز همگی به دروغ گزارش از باندهای از تجاوزگران در سوپردوم /استادیوم معروف شهر ، که در آن پناهندگان در طی طوفان گردهم آمده بودند. (آرون کینی، "طوفان داستان های ترسناک،" Salon.com) جمع آوری
نیواورلئان غیر معمولی نیست: هر کس می تواند رفتارهای تعاونی گونه یاد بگیرند زمانی که آنها نیاز و یا تمایل به انجام آنرا داشته باشند. مطالعات جامعه شناختی نشان داده اند که تقریبا در تمام بلایای طبیعی، همکاری و همبستگی میان مردم افزایش می یابد، و این مردم عادی هستند، نه دولت ها، که به طور داوطلبانه بیشتر کارهای عملیات نجات و محافظت از همدیگر را در طول بحران انجام میدهند. (6)
Jesse Walker("Nightmare in New Orleans: Do disasters destory social cooperation?" Reason Online,September7,2005) cites the studies of sociologist E.L.Quarantelli
جسی واکر ("کابوس در نیواورلئان: آیا حوادث به نابودی همکاری اجتماعی منجر میشود؟" دلیل آنلاین، September7،2005) به نقل از مطالعات جامعه شناس E.L.Quarantelli، که نشان داد که "پس از
تحولات ناگهانی و عمده، پیوندهای اجتماعی تقویت خواهند شد، فعالیت های داوطلبانه می ترکونند/غوغا میکنند ، خشونت نادر خواهد بود .... "
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
فصل اول
Human Nature
?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب)
آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ)
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه گری و اقتدار طبیعی نیست؟
A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود
****************************
?Haven't humans always been patriarchal(پ)
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
یکی از کهن ترین اشکال ظلم و ستم و سلسله مراتب پدرسالاری است: تقسیم
انسان به دو نقش انعطاف ناپذیر جنسیتی و سلطه مردان بر زنان. اما پدرسالاری نه طبیعی ست و نه جهانی . بسیاری از جوامع بیش از دو طبقه بندی جنسیتی داشته اند، و به اعضای خود اجازه تغییر نقش جنسیتی داده اند. حتی برخی دست به ایجاد نقش های احترام آمیز معنوی برای کسانی زده اند که هیچ مناسبتی در دو گروه اولیه برای خود نمی دیدند. اکثر هنرهای ما قبل تاریخ به تصویر کشیده اند افرادی را که یا از هیچ جنس معینی نیستند و یا افرادی با ابهاماتی، اغراق آمیز ترکیبی از صفات مردانه و زنانه. در چنین جوامعی، نقش جنسی سیال بود. چیزی بود از یک کودتای تاریخی برای به اجرا درآوردن مفهوم ثابت دو، جنس آرمانی که ما در حال حاضر طبیعی در نظر میگیریم . صحبت کردن از شرایط صرفا فیزیکی، بسیاری از افراد کاملا سالم دو جنسه به دنیا می آیند، با ویژگی های فیزیولوژیکی مردانه و زنانه، نشان دهنده اینست که این دسته بندی ها در یک زنجیره سیال وجود دارند. معنا ندارد به افرادی که خود را به راحتی مناسب یک دسته نمی بینند این احساس را القا نمود که غیر طبیعی هستند.
حتی در جامعه مردسالار ما، که در آن همه بر این باور مقید شده اند که پدر سالاری طبیعی است، همواره مقاومت وجود داشته است . مقاومت کنونی بسیاری از افراد کوئیر و فراجنسیتی شکل افقی بخود گرفته است. یک سازمان در شهر نیویورک، به نام تند خو/ سبع!(*)، شامل طیف گسترده ای از مردم محروم و تحت ستم مرد سالاری میباشند: فراجنسیتی، لزبین، همجنسگرا، دوجنسگرا، دو روح (یک طبقه بندی افتخارآمیز در بسیاری از جوامع بومی آمریکا برای افرادی که بطور مشخص هویت مرد یا زن ندارند)، کوئیر ، و سئوال برانگیز( افرادی که در باره سکسیت شان یا هویت جنسیتی خود تصمیم نگرفته اند، یا که در هیچ طبقه بندی/دسته ای احساس راحتی نمیکنند). تند خو/ سبع! در سال 2000 عمدتا توسط جوانان غیر سفید پوست ، و با مشارکت آنارشیستی تاسیس شد. آنها حامل اخلاق افقی "سازماندهی شده توسط ما، برای ما،"میباشند و به طور فعال مرتبط میدانند مقاومت را با پدرسالاری، ترنس هراسی و هوموفوبیا را با مقاومت در برابر سرمایه داری و نژادپرستی. اقداماتشان شامل اعتراض به خشونت پلیس علیه فراجنسیتی و جوانان کوئیر ست؛ و آموزش را از طریق فیلمهای مستند ، جزوات کوچک(+) و اینترنت میسر میدانند؛ و سازماندهی را در راستای مراقبت های بهداشتی عادلانه و علیه نوسازی گرائی(*+)، به خصوص اینکه دومی تهدیدی ست برای نابود کردن فضاهای فرهنگی و اجتماعی مهم برای جوانان کوئیر.
FIERCE(+) zines(*)
(*+) gentrificationروندی رو برشد در شهرهای بزرگ / متروپولیتن که فقرا و اقلیتها نژادی و جنسیتی را به حاشیه شهرها میفرستند و مراکز شهر را عمدتا برای بورژواها ( ثروتمندان نوین) غروق میکنند.
در زمان نوشتن این سطور آنها فعالیتشان خصوصا در راستای کمپین جلوگیری از نوسازی گرائی خیابان اسکله کریستوفر(*) دور میزند، که یکی از فضاهای عمومی امن برای جوانان بی خانمان وکوئیرهای غیر سفید پوست کم درآمد برای دیدار و ساختن کومونیته میباشد. از سال 2001، که شهر در حال تلاش برای توسعه اسکله بوده، آزار و اذیت و دستگیری پلیس چند برابر شده است. کمپین تند خو/ سبع! با ارائه یک نقطه محوری برای کسانی که می خواهند فضا را حفظ کنند کمک کرده، و بحث عمومی را برای شنیدن نقطه نظرات دیگر علاوه بر دولت و صاحبان کسب و کار تغییر داده است. نگرش/ برخورد جامعه ما در مورد جنسیت و سکسیت(سکسوالیتی) اساسا در قرنهای گذشته ،عمدتا بخاطر گروههای اینچنینی که با عمل مستقیم به ایجاد آنچه که گفته می شود غیر ممکن است ، تغییر رادیکال کرده است.
Christopher Street Pier(*)
مقاومت در برابر مردسالاری تا آنجا که ما علاقه به نگرش داشته باشیم به عقب بر میگردد. در "روزهای خوب قدیمی" زمانی که این نقش های جنسیتی ظاهرا بلامنازع بودند و به عنوان طبیعی پذیرفته میشدند، ما می توانیم داستان های مدینه فاضله/اتوپیا بیابیم، که این فرضیه که پدرسالاری طبیعی است را دگرگون میسازد، و این تصور که پیشرفت متمدنانه ما را به طور پیوسته از ریشه های وحشیانه / بی رحمانه بسمت حساسیتهای روشنگرایانه بیشتر سوق میدهد. در واقع ایده آزادی کامل همواره نقشی در تاریخ بشر ایفا کرده است.
در طی قرن هفدهم/1600، اروپایی ها به دلایل مختلف به سمت آمریکای شمالی(منظور کانادا و آمریکاست-م) در حرکت بودند، و به ساخت مستعمرات جدید که طیف گسترده ای از ویژگی ها را به نمایش میگذارد اقدام نمودند. آنها شامل اقتصاد کشت و زرع بر اساس کار برده گی، مستعمرات کیفری، شبکه های تجاری که به وادارکردن ساکنان بومی برای تولید مقادیر زیادی از پوست حیوانات میانجامید، و اتوپیای بنیادگرایانه مذهبی بر اساس نسل کشی کل جمعیت بومی میشدند. اما همانطور که مستعمرات کشت و زرع شورش های بردگان را بدنبال داشت ، مستعمرات مذهبی مرتدین خود را داشت . یک مرتد قابل توجه/معروف خانم ان هاچینسون(*) بود. آناباپتیستی(نشات گرفته شده از رفرمیسمی رادیکال: نه کاتولیک هستند و نه پرتستان-م) که به انگلستان نوین(+) آمد تا از آزار و اذیت مذهبی در جهان قدیمی (منظور اروپای کنونی-م) فرار کند، او شروع به برگزاری گروههای بحث زنانه در خانه اش بر اساس تفسیر آزاد از کتاب مقدس/انجیل نمود. همینکه محبوبیت این جلسات گسترش یافت، مردان نیز شروع به شرکت کردند. ان، که مخالف برده داری آمریکائی های آفریقائی تبار و بومیان آمریکائی/سرخپوستان بود، از کلیسا انتقاد میکرد، و اصرار داشت که زن به دنیا آمدن یک نعمت است و نه یک نفرین، حمایت مردمی برای ایده های خوب استدلال شده اش یافت .
(*)Ann Hutchinson
(+)New Englandبه هفت ایالت شمال شرق آمریکا گفته میشود که اولین انگلیسی ها بدانجا کوچ کردند: رود آیلند / دلوور/ کاندیکت/ ماساچوست/ میین/ نیو همشایر/ و ورمانت
رهبران مذهبی مهاجرنشین خلیج ماساچوست او را برای توهین به مقدسات به دادگاه کشاندند، اما در دادگاه او بر ایده های خود ایستاد . اورا هو کرده و ابزار شیطان خواندند، و یک کشیش گفت: "شما از جای خود پا فرا گذاشته اید، شما یک شوهر بوده اید تا یک همسر، یک واعظ بجای یک شنونده،و یک قاضی بجای یک سوژه." پس از اخراجش، در سال 1637، ان هاچینسون دست به سازماندهی گروهی زد، به تشکیل شهرکی بنام 'پوکه ست'(*) . آنها به عمد شهرک خود را نزدیک جائی که راجر ویلیامز(+)، متخصص الهیات مترقی، مزرعه پراویدنس(*+) را تاسیس کرده بود، ساختند. مزرعه/شهرک مذکور بر اساس ایده برابری کامل و آزادی وجدان برای همه ساکنان، و روابط دوستانه با همسایگان بومی/ سرخپوستان برقرار شده بود. این شهرک ها متقابلا تبدیل شدن، به ترتیب، به پورتسموت و پراویدنس(4)، 'رود آیلند'. در همان اوایل آنها با پیوستن بهم به تشکیل مستعمره 'رود آیلند' دست زدند . هر دو شهرک از قرار روابط دوستانه ای با ملت بومی همسایه، ناراگانست(5)، داشتند. شهرک راجر ویلیامز بر روی زمین هدیه داده شده از طرف همسایه شان ساخته شده بود، در حالی که گروه هاچینسون به مذاکره در تبادل برای خرید زمین دست زدند.
Roger Williams(2) / (1)Pocasset
Providence Plantation(3) / (4)Portsmouth & Providence
(5) Narragansett
در ابتدا، سازماندهی پوکاست حول شوراهای منتخب دور میزد و مردم حاضر به داشتن فرماندار نبودند. شهرک برابری بین جنسیتها و محاکمه با حضور هیئت منصفه را برسمیت شناخت؛ مجازات اعدام ، محاکمه جادوگران، زندان برای بدهی، و برده داری را لغو کرد؛ و آزادی مذهبی کامل را اعطا نمود. کنیسه دوم در شمال آمریکا در مستعمره رود آیلند ساخته شده است. در سال 1651 یکی از اعضای گروه هاچینسون قدرت را بدست گرفت و از دولت انگلستان اعطای فرمانداری برای مستعمره را نیز دریافت کرد، اما پس از دو سال دگر افراد شهرک او را در یک انقلاب کوچک بیرون کردند. پس از این حادثه، خانم هاچینسون متوجه شد که اعتقادات مذهبی او مخالف "قاضی"، یا قدرت /اتوریته دولتی ست، وگفته میشود که در سالهای بعد او به فلسفه سیاسی - مذهبی که خیلی شبیه به آنارشیسم فردگرایانه است گرایش پیدا کرد. میتوان گفت که هاچینسون و همکارانش از زمان خودشان جلو بودند، اما در هر دوره از تاریخ کومونیته هائی وجود داشته از مردمی که دست به ایجاد آرمانشهر زده اند، زنانی که برابری خود را اعمال کرده اند، و مردم عادی کوچه و خیابان که انحصارطلبی رهبران مذهبی بر حقیقت را رد کرده اند .
خارج از تمدن غرب ما می توانیم نمونه های از جوامع غیر مردسالارانه را پیدا کنیم. برخی جوامع بی دولت عمدا سیالیت جنسی را حفظ میکنند، مانند موبوتی که قبلا توضیح داده شد. خیلی از جوامع جنسیت ثابت و تقسیم نقش میان زنان و مردان را قبول میکنند، اما به دنبال حفظ برابری بین این نقش ها هستند. چندین تن از این جوامع اجازه مظاهری از فراجنسیتی را میدهند - افراد نقش جنسیتی خود را تغییر داده و یا یک هویت جنسیتی منحصر به فرد را اتخاذ میکنند. در جوامع شکارچی- جمع آور کننده "یک بخش تند و تیز و سخت تقسیم کار بین جنسیت ها جهانی نیست ... [و در مورد یک جامعه خاص] تقریبا هر فعالیت امرار معاشی می تواند، و اغلب، توسط مردان یا زنان انجام میشود " . (7)
(7)Roger M.Keesing,Andrew J.Strathern, Cultural Anthropology:A Contemporary Perspective,3rd Edition,New York: Harcourt Brace & Company,1988,p.83 راجر. ام. کیسینگ ، اندرو جی استراترن ، مجله انسان شناسی فرهنگی: چشم انداز معاصر، چاپ سوم، نیویورک: هارکورت بریس و کمپانی، سال 1988،صفحه 83
'ایگبو' غرب آفریقا حوزه جداگانه ای از فعالیت برای مردان و زنان داشتند. زنان مسئول وظایف خاص اقتصادی بودند و مردان مسئول دیگر بخشها، و هر گروه قدرت مستقل خود را بر حوزه شان اعمال میکردند. این حوزه ها تعیین میکرد چه کسی فلان کالاها را تولید ، چه حیواناتی را اهلی ، و چه مسئولیتی را در باغچه و بازار بعهده میگرفت. اگر یک مرد در حوزه فعالیت زنان دخالت میکرد یا همسرش را مورد آزار قرار میداد، زنان یک مراسم همبستگی جمعی تشکیل میداده تا بلکه تعادل حفظ شود و مجرم به مجازات برسد، و آنرا "نشسته بر روی یک مرد" خطاب میکردند. همه زنان در خارج خانه این مرد جمع میشدند، بر سرش فریاد میزدند و توهین نیز هم تا برایش ایجاد شرم کنند .اگر او بیرون نمی آمد و عذر خواهی نمی کرد موجی از زنان ممکن است حصار اطراف خانه اش را داغان و ساختمان ذخیره سازی دور افتاده اش را از بین ببرند. اگر جرم او به اندازه کافی سخت بود، زنان حتی ممکن است به خانه اش حمله ور شوند ، او را بیرون کشیده، و مورد ضرب و شتم قرار دهند. زمانی که بریتانیا ایگبو را به استعمار خود درآورد، آنها نهادهای مردان و نقشهای اقتصادی آنها را به رسمیت شناختند، اما حوزه اجتماعی زندگی زنان را نادیده گرفته و یا کور بودند نسبت به آن . زمانی که زنان ایگبو به عمل زشت بریتانیا با تمرین سنتی "نشسته بر روی یک مرد" پاسخ دادند، بریتانیا، احتمالا با اشتباه گرفتن آن با قیام زنان، بر رویشان آتش گشودند، و بدین ترتیب به آئین تعادل جنسیتی پایان داده و نهاد پدرسالاری جامعه ایگبو را تقویت نمودند.(8)
(8)Judith Van Allen " 'Sitting On a Man' : Colonialism and the Lost Political Institution of Igbo Women." Canadian Journal of African Studies.Vol.ii,1972,pp.211-219 جودیت وان آلن " 'نشسته بر روی یک مرد': استعمار و نهاد سیاسی از دست رفته زنان ایگبو." مجله کانادائی مطالعات
آفریقائی. جلد دوم،1972 صفحات 219-211
هادنوساوون(*) ،که اروپائی ها آنرا به ایروکیوز(+) صدا میکردند، جامعه مساوات طلب مادرتباری از شمال شرق آمریکا ست . آنها به طور سنتی از چندین ابزار برای رسیدن به تعادل در روابط جنسیتی استفاده میکنند . در حالی که تمدن اروپائی از تقسیم بندی جنسیتی استفاده کرده تا مردم را در چارچوب زمخت نقشهای اجتماعی قرار داده و به زنان ، کوئیرها، و افراد فراجنسیتی ستم میکند، تقسیم جنسیتی کار و نقش های اجتماعی در میان هادنوساوون عملکردش برای حفظ تعادل بوده، و تخصص دادن سوله مستقل و قدرت به هر گروه ، و اجازه دادن درجه بیشتری از تحرک در میان جنسیتها که در جامعه غربی نمیتوان خوابش را هم دید . برای صدها سال هادنوساوون با استفاده از ساختار فدرالی بین ملتهای مختلف هماهنگی بوجود آورده اند، و در هر سطح از سازمان شوراهای زنان و شوراهای مردان وجود داشته است. در چیزی که ممکن است آنرا سطح ملی خواند، که با مسائل جنگ و صلح مربوط می شود، شورای مردان تصمیمات را میگرفتند، هر چند زنان حق وتو داشتند. در سطح محلی، زنان نفوذ بیشتری اعمال میگردند. واحد پایه اجتماعی- اقتصادی، خانه بزرگ، متعلق به زنان بود، و مردان هیچ شورای در این سطح نداشتند. هنگامی که یک مرد با زنی ازدواج میکرد، او به خانه زن نقل مکان میکرد. هر مردی که رفتار درستی نمیداشت در نهایت می تواند از خانه بزرگ بیرون انداخته شود.
Haudennosaunne (*)
Iroquois(+)
جامعه غربی به طور معمول سطح "بالاتر"ی از سازمان را به عنوان مهم تر و قدرتمند تر می بیند- حتی زبانی که ما از آن استفاده میکنیم انعکاسی از آن است؛ اما از آنجائی که هادنوساوون مساوات طلبانه و غیر متمرکز بودند، در سطوح پائین تر و یا محلی از سازمان که در آن زنان نفوذ بیشتری داشتند در زندگی روزمره مهم تر بودند. در واقع زمانی که هیچ دشمنی میان ملل مختلف وجود نداشت بالاترین شورا ممکن بود برای مدت زمان طولانی گردهم جمع نشوند. با این حال، جامعه آنها "مادرسالار"ی نبود : مردان مورد سوء استفاده/استثمار قرار نگرفته و با بی ارزشی مواجه نمی شدند آنطور که زنان در جوامع مردسالار میشوند. بر عکس، هر گروه مقداری استقلال و ابزاری برای حفظ تعادل داشتند. با وجود قرنها استعمار توسط فرهنگ مردسالار، گروه های زیادی از هادنوساوون روابط جنسیتی سنتی خود را حفظ کرده و هنوز هم در تضادی شدید با فرهنگ ستمگرانه جنسیتی کانادا و ایالت متحده آمریکا ایستاده اند .
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
فصل اول
Human Nature
?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب)
آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ)
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه گری و اقتدار طبیعی نیست؟
A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود
***************************
?Aren't people naturally warlike(چ)
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
فیلسوفان سیاسی مانند توماس هابز(*) و روانشناسانی چون زیگموند فروید(+) میپنداشتند که تمدن و دولت بر آنچه که آنها بعنوان غرایز جنگجویانه و وحشیانه در مردم میدیدند اثری تعدیل بر انگیز داشته باشند. تصاویر فرهنگ عامیانه (پاپ) از ریشه های انسانی، مانند صحنه های اول فیلم 2001: یک ادیسه فضائی(*+) یا نقاشی ها در کتابهای کودکان از غارنشین بیش از حد مردانه که در مبارزه با ماموت ها(فیل بزرگ ماقبل تاریخ -م) و ببر های تیز دندان، تصویری را ترسیم میکنند که میتواند همچون حافظه قانع کننده باشد: انسانهای اولیه میبایست با یکدیگر میجنگیدند و حتی با طبیعت نبرد کنند تا زنده بمانند. اما اگر اوایل زندگی بشر آنگونه که اسطوره های ما به تصویر کشیده اند اینچنین خونین و توام با جنگ بوده ، بشریت به سادگی میبایست از بین رفته باشد. هر گونه با چرخه تولید 20-15 ساله که معمولا تنها یک فرزند در هر زمان بدنیا می آورد اگر شانس شان برای مردن در هر سالی بیش از دو درصد باشد بسادگی نمیتواند زنده بماند . این از لحاظ ریاضی برای بقای هوموسیپین ها غیر ممکن مینمود اگر میبایست آنچنان جنگی خیالی در برابر طبیعت و در برابر یکدیگر را به پیش ببرند.
(*)Thomas Hobbes
Sigmund Freud(+)
(*+) 2001: A Space Odyssey
آنارشیست ها مدتهاست که مدعی اند که جنگ محصول دولت است. بعضی از تحقیقات انسان شناسانه به جوامع صلح آمیز بدون دولت دست یافته اند ، و به جنگ در میان دیگر جوامع فاقد دولتی نیز هم که کمی بیش از یک ورزش خشن با چند تلفات بوده است(9). به طور طبیعی، دولت مدافعان خویش را پیدا کرده است ، که سعی کرده اند ثابت کنند که جنگ در واقع اجتناب ناپذیر است و بدین ترتیب تقصیر هیچ نوع از ساختارهای اجتماعی سرکوبگر خاصی نمیباشد . در یک مطالعه بزرگ و مهم (به یاد ماندنی-م)، بنام جنگ پیش از تمدن، لارنس کیلی(*) نشان داد که از نمونه گسترده ای از جوامع بی دولت ، تعداد زیادی در جنگ تهاجمی شرکت کرده اند، و اکثریت بزرگی حداقل در جنگ دفاعی دست داشته اند.
Lawrence Keeley :War before Civilization(*)
(9) جان.ام جی. ون در دنن M.G.van der Dennen، "آداب و رسوم جنگ 'بدوی' و مراسم در جنگ: فنوکوپی، همسانی، و یا ..."
http://rechten.eldoc.ub.rug.nl/FILES/root/Algemeen/
overigepublicaties / 2005enouder / مراسم / RITUAL.pdf
در میان نمونه های دیگر، 'ون در دنن' از مردم کوهستانی گینه نو نقل میکند، در میان آنها گروههای متخاصم رو در رو ، با فریاد زدن و توهین، تیر و کمانهائی می اندازند که پر ندارد، و در نتیجه نمی تواند هدف داشته باشد، در حالی که گروه دیگری که در حاشیه خواهد بود فریاد میزند که این اشتباه است که برادران با هم بجنگند، و تلاش برای آرام کردن اوضاع قبل از ریخته شدن خون میکنند. منبع اصلی برای این موضوع از 'راپاپورت،آر آی است (1968)، خوک ها یا رسم و رسوم نیاکان در اکولوژی مردم گینه نو'(+) .
نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل.
(+)Rappaport,R.A.(1968),Pigs or the Ancestors Ritual in the Ecology of a New Guinea People.
New Haven: Yale University Press
تنها اقلیت کوچکی هرگز با جنگ مواجه نشده بودند، ، و تعداد کمی هم از زادگاه خود فرار کردند تا از جنگ جلوگیری کنند/درگیر جنگ نشوند. 'کیلی' سعی میکند نشان دهد که مردم جنگ طلبند، حتی اگر نتایج تحقیقش نشان داده که مردم می توانند از طیف گسترده ای از رفتارها انتخاب کنند منجمله جنگ طلب بودن، اجتناب از جنگ اما هنوز در برابر تجاوز دفاع کردن ، اصلا از جنگ چیزی ندانستن ، و آنقدر از جنگ تنفر داشتن که فرار از میهن را بر قرار ترجیح دادن تا در جنگ شرکت نکنند. بر خلاف عنوان کتابش ، 'کیلی' در حال مستند سازی جنگ پس از تمدن است ، نه "قبل از." بخش عمده ای از داده هایش در مورد جوامع غیر غربی از کاشفان، مبلغان مذهبی/میسیونرها، سربازان، تجار، و انسان شناسانی که بر امواج استعمار در سراسر جهان سوارشدند، درگیری ها پیرامون زمین و رقابت های قومی را به مقیاس قبلا غیر قابل تصوری کشاندن از طریق بردگی جمعی، نسل کشی، تجاوز، بشارت مذهبی، و معرفی کردن سلاح های جدید، بیماری ها، و مواد اعتیاد آور . نیازی به گفتن نیست که، نفوذ تمدن گرایانه استعمارگران به ایجاد جنگ در حاشیه انجامید . مطالعه ' کیلی' جوامعی را جنگ طلب میخواند که برای یکصد سال صلح آمیز بوده اما از زمین های خود رانده گردیده و - با توجه به گزینه های گرسنگی کشیدن تا دم مرگ و یا تهاجم به قلمرو همسایگان خود برای داشتن فضای برای زندگی- انتخاب دوم را برگزیده اند. این واقعیت که در این شرایط از استعمار جهانی، نسل کشی، و بردگی هر جوامعی که صلح آمیز باقی مانده باشند نشان از آن می دهد که اگر مردم واقعا بخواهند، آنها می توانند حتی در بدترین شرایط صلح آمیز بمانند. به این معنا نیست که در چنین شرایطی مبارزه علیه تجاوز کار اشتباهی باشد! جنگ ممکن است نتیجه رفتار طبیعی انسان باشد ، اما صلح نیز هم . خشونت قطعا قبل از دولت وجود داشته است، اما دولت جنگ و سلطه را به سطح بی سابقه ای توسعه داده است. همانطور که یکی از طرفداران بزرگ آن اشاره کرده، "جنگ سلامت دولت است." این اشتباه نیست که نهادهای قدرت در تمدن ما- رسانه، دانشگاه، دولت ، ادیان- اغراق نموده اند شیوع جنگ را و امکان صلح را نیز دست کم گرفته . این نهاد ها در براه انداختن جنگ ها و اشغال کردنها سرمایه گذاری کرده؛ از آنها سود میبرند، و تلاش برای ایجاد یک جامعه صلح آمیز(تر) وجودشان را تهدید میکند.
یکی از این تلاش ها کمپ صلح فاسلین(*) است، اشغال زمینی در خارج پایگاه نیروی دریائی فاسلین اسکاتلند، که محل نگهداری موشک های هسته ای ترایدنت میباشد. اردوگاه/کمپ صلح بیان مردمی تمایل به یک جامعه صلح آمیز است، سازمان یافته با خطوط آنارشیستی و سوسیالیستی . اردوگاه صلح فاسلین به طور مداوم از ژوئن 1982 اشغال گردیده و حالا خوب جا افتاده ، شامل آب داغ و امکانات دستشوئی، آشپزخانه کمونی و اتاق نشیمن، و 12 کاروان با فراهم کردن مسکن برای اقامت دائم و فضا برای بازدید کنندگان. کمپ صلح به عنوان یک پایگاه برای تظاهراتی که در آن مردم جاده ها را میبندند عمل می کند، بستن دروازه ها، و حتی نفوذ به پایگاه برای انجام خرابکاری. تحریک/گالوانیزه شده توسط اردوگاه صلح، مخالفت گسترده مردمی به پایگاه نیروی دریائی وجود دارد، و برخی از احزاب سیاسی اسکاتلند خواهان بسته شدنش گردیده اند. در سپتامبر 1981، گروهی از زنان ویلز یک اردوگاه مشابه ، کمپ کمون صلح گرینهم زنان(+)، خارج یک پایگاه نیروی هوائی سلطنتی در برکشایر انگلستان محل نگهداری موشک های کروز، را شکل داده اند. زنان را با زور در سال 1984 اخراج کردند اما بلافاصله مجددا اشغال گردید، و در سال 1991 آخرین موشک ها را خارج کردند. اردوگاه تا سال 2000 باقی ماند، زمانی که زنان اجازه ساخت یک بنای یادبود را گرفتند .
(*) Faslane
Greenham Common Women's Peace Camp(+)
این کمپ های صلح برخی شباهت ها با زندگی و کار کمونی دارد، بزرگترین کمون تولستوئی(*) . یک کمون کشاورزی بود در نزدیکی مسکو که در سال 1921 توسط افرادی که از آموزشهای صلح طلبانه و آنارشیستی لئو تولستوی پیروی میکردند تاسیس شد. اعضای آن، نزدیک به یک هزار نفر در اوج خود، در تضاد با دولت شوروی بود زیرا از انجام خدمت سربازی امتناع میکردند . به این دلیل، کمون بالاخره توسط مقامات در سال 1930 بسته شد؛ اما در طول موجودیتش، شرکت کنندگان یک جامعه خود سازمان یافته بزرگ در صلح و مقاومت ایجاد کردند .
(*) Tolstoyan
جنبش کارگری کاتولیک(*) در ایالت متحده آمریکا در سال 1933 به عنوان پاسخ به رکود/ بحران بزرگ شروع شد، اما امروزه بسیاری از 185 کومونیته های کارگر کاتولیک در سراسر شمال آمریکا و اروپا فعالیتشان را در مخالفت با نظامی گری دولت و ایجاد پایه های جامعه صلح آمیز متمرکز کرده اند. جدا ناپذیر بودن مخالفتشان با جنگ توام است با تعهدشان به عدالت اجتماعی، که نمودش را در آشپزخانه های کمونی (+)، پناهگاه ها(برای بی خانمانها-م)، و پروژه های خدماتی دیگر برای کمک به فقرا که بخشی از هر خانه کارگر کاتولیک است می یابد. اگرچه مسیحی، کارگران کاتولیک به طور کلی به سلسله مراتب کلیسا انتقاد دارند و به ترویج تحمل ادیان دیگر مشغول. آنها همچنین ضد سرمایه داری هستند، فقر داوطلبانه را موعظه کرده و "توزیع کمونی گری؛ خودکفائی از طریق کشاورزی، نجاری، و تکنولوژی مناسب؛ یک جامعه کاملا جدید/ رادیکال که در آن مردم بر روی محصول کار و تلاش/ زحمت خود تکیه می کنند؛ انجمن روابط متقابل/موتوالیتی، و با حسی عادلانه به حل و فصل مناقشات میپردازند. "(10) برخی از کارگران کاتولیک حتی خود را مسیحی آنارشیست میخوانند. کومونیته های کارگر کاتولیک، که به عنوان کمون یا مراکز کمک به فقرا عمل میکند، اغلب پایه ای برای تظاهرات و اقدامات عمل مستقیم علیه ارتش فراهم می کنند. کارگران کاتولیک با وارد شدن به پایگاه های نظامی دست به خرابکاری سلاح ها میزنند، هر چند آنها بعدش منتظر رسیدن پلیس شده ، به عمد به زندان رفته تا اعتراض بیشتری کرده باشند. برخی از کومونیته هایشان همچنین قربانیان جنگ را می پذیرند، مانند بازماندگان شکنجه که از نتایج (جنایات-م) امپریالیسم ایالات متحده از کشورهای دیگر فرار میکنند.
The Catholic Worker movement(*)
Soup Kitchen (+)
The Aims and Means of the Catholic Worker,The Catholic Worker,May 2008 (10)
(10) "اهداف و ابزار کارگر کاتولیک،" کارگر کاتولیک ، مه 2008
چگونه جامعه صلح آمیزی می توانیم ایجاد کنیم اگر ما بر جنگ طلبی دولت غلبه و هنجارهای جدیدی در فرهنگ مان پرورش دهیم؟ 'سه مای'(*) ، کشاورزان در مالایا(مالزی)، یک نشانه ارائه میدهند. نرخ/درصد قتل در کومونیته شان تنها 0.56 در هر100000 در سال است، در مقایسه با 0.86 در نروژ، 6.26 در ایالات متحده، و 20.20 در روسیه (11) این ممکن است ارتباط با استراتژی پرورش فرزندانشان داشته باشد: به طور سنتی 'سه مائی' ها فرزندان خود را کتک نمیزنند ، و احترام گذاشتن به خودمختاری فرزندانشان یک ارزش طبیعی / نرمال در جامعه شان است. یکی از معدود مواردی که در آن بزرگسالان 'سه مائی' معمولا مداخله خواهند کرد موقعیست که کودکان از کوره در رفته و به دعوا با یکدیگر دست میزنند، که در این صورت بزرگسالانی که در نزدیکی هستند دست کودکان را گرفته و آنها را به خانه هایشان می برند. به نظر می رسد نیروهای اصلی که آرامش 'سه مائی' ها را حفظ میکند تاکید بر یادگیری کنترل خود و اهمیت زیادی که به تعاون در افکار عمومی داده میشود.
Semai(*)
(11)Graham Kemp and Douglas P.Fry(eds.), Keeping the Peace: Conflict Resolution and Peaceful Societies around the World, New York:Routledge,2004
(11) گراهام کمپ و داگلاس پی فرای (ویراستار)، حفظ صلح: حل تعارض و جوامع صلح آمیز در سراسر جهان، نیویورک: راتلج، 2004. نرخ قتل سه مائی ها p.191، دیگر نرخهای قتل p.149.نرخ کم قتل نروژی نشان می دهد که جوامع صنعتی نیز می توانند صلح آمیز باشند. لازم به ذکر است که نروژ یکی از پائین ترین شکاف ثروت/طبقاتی در جامعه سرمایه داری را دارد، و همچنین تکیه پائین به پلیس و زندان . اکثر اختلافات مدنی و بسیاری از موارد جنائی در نروژ از طریق میانجیگری (p.163) حل و فصل میشود.
بزعم رابرت دنتان، انسان شناس غربی که با آنها زندگی کرده ، "خشونت کمی در جامعه 'سه مائی' رخ می دهد. خشونت، در واقع، به نظر سه مائی ها را وحشت زده میکند. یک 'سه مائی' زور را با زور پاسخ نمی دهد، بلکه با انفعال و یا گریز. در عین حال، او هیچ راهی نهادینه برای جلوگیری از خشونت ندارد، بدون کنترلهای اجتماعی، پلیس یا دادگاه ها. یک 'سه مائی' به نحوی خودکار همیشه یاد می گیرد که انگیزه های تهاجمی خود را کاملا مهار کند. "(12) اولین باری که 'سه مائی' ها در جنگ شرکت کردند زمانی بود که بریتانیائی ها آنها را به خدمت سربازی در مبارزه علیه شورشیان کمونیست در اوایل 1950s بسیج کردند. به وضوح، جنگ اجتناب ناپذیر نیست و قطعا نیازی انسان نمی باشد: بلکه ، نتیجه ترتیبات سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی است، و این حالات / ترتیبات را ما شکل میدهیم .
(12) Robert K.Dentan,The Semai: A Nonviolent People of Malaya,
New York. Holt, Rinehart and Winston,1979,p.59.
(12) رابرت ک.دنتان، سه مائی : مردم بی خشونت مالایا،
نیویورک. هولت، رینهارت و وینستون، 1979، p.59.
2be to continued
۷ نظر:
رزا، من مردم ام، اگر سخت باشه به انقلابیون می سپارم تا آنها محیط من را بهشت کنند. خیلی زیاد است، یواش یواش خواهم خواند. امکان برخورد وجود نخواهد دآشت، نفس زیاد بودن در این است که امکان برخورد را از بین می برد، آدم خفه می شه!
:)
ای ول
خوب این پیش کاری برای پی دی اف کردن ترجمه ی کتاب است چون فرماتش باید برگردد من هم از امکانات آرشیو استفاده کردم.
من خودم بصورت پُستهای مجزا توی بلاگ نسخد دنبال کردم. اگر تمام شد حتمن با تصحیح چاپش می کنم بطور کاغذی برای من هم خواندنش راحتتره.
متاسفانه برخی از پُستها معرفی کتاب و خود کتاب اینجوری میشه چاره نیست.
واکنش کارگردان عالم هپروت به غیبت اصغر فرهادی در اسکار
:)
رزا و پیمان،
لااقل از زاویه من، عیبی نداره، من هم بروی کاغذ چاپش کردم و خواندم. امروز تنها فرصت من بود. مرسی از پیمان برای ترجمه و از رزا برای درج آن در اینجا.
اگر بخواهیم به مطالب بپردازیم ده ها صفحه می شود. کلا در مجموع مخالفتی با مطالب ندارم. به درست کردن و موفقیت تعاونی امیدوارم نیستم، اما سختگیر هم نیستم. گرایش من بیشتر حول مسئله کار است، گرچه درست کردن تعاونی ها هم بخشی از آن است، ولی رویکرد من کاملا متفاوت است. از این لحاظ، تا حدود زیادی سنتی فکر میکنم. من معتقدم جنبشهای بیرون از محیط کار تاثیری جدی بر سیستم نمیگذارند.
به درستی بسیاری از مطالب شکی ندارم اما به یکی خیلی شک دارم. نویسنده وقتی نقش مخرب فرهنگ استعماری مدرن غرب را توضیح میدهد، همه قربانیها را در یک ظرف میگذارد. گوئی جوامعی که غربیها به استعمار کشیدند و یا در آفریقا از آنها برده صادر کردند، همگی جوامعی آنارشی بودند. این حقیقت ندارد، بطور کلی، اکثریت اهالی جهان روند اقتدارگرایانه داشتند و وضعیت امروز ادامه آن است و فقط غرب مسئول آن نیست. نمونه ها و اسناد تاریخی همگی روشن و آشکار هستند. اکثر جوامع مستعمره شده خودشان اقتدارگرا و جنگ طلب بودند. فرق انها با استعمار غرب فقط و فقط نداشتن علم و تکنولوژی نظامی موثرتر بوده است. بنظر من، "امپریالیسم" غرب از حاکمین کشورهای مستعمره شده سابق و امروز (امروزه نیمه مستعمره)، ستم گر تر و بی رحم تر نیستند. تفاوت فقط و فقط در درجه موفقیت در گسترش حوزه های سلطه است.
تمام پلیدی ها و زشتی های جوامع امروزی، جزئی از هستی انسان است. آیا این روابط و رفتار همیشه وجود داشته، البته که نه، آیا نمونه هائی داریم که چنین نباشد، آری: مثالهای نویسنده و گزارشهای انسان شناسان دیگر. امروز 99.99 درصد جامعه ما سیستمهای اجتماعی اقتدار و سلطه اند. این وضعیت ما می باشد و چار ه ای جز برسمیت شناختن و برخورد به آن نداریم. از سیستم نمی توانیم بیرون برویم و اگر قرار است سیستم تغییر کند، فقط به بعنوان بخشی از آن میتوانیم آنرا تغییر بدهیم. بیرونی از سیستم قابل تصور نیست! همه ما درون آنیم.
صفا نوشت:من معتقدم جنبشهای بیرون از محیط کار تاثیری جدی بر سیستم نمیگذارند.
و من میگم صد در صد در اشتباهی.چرا؟ زیرا به شیوه و متدولوژی آنارشیستی برای رهائی فکر نمیکنی و بقول خودنت عمدتا سنتی(بخوان مارکسیستی) می اندیشی!! بهت توصیه میکنم کتاب "آزاد شدن" رفیق "جیمز هراد" را با ترجمه خود من در بلاگ نه سخد خاص یا همینجا (درج مجددش توسط رفیق روزا) بخوانی تا تنگ نظریت مرتفع شود.در آنجا بدرستی با تشکیل "انجمنهای دموکراتیک" و در راستای آن در "محله" و "محیط زیست"(اهل خانه و...) و محل کار (همگی بگونه آنارشی/ لیبرتارین بقول تو )رهنمود آزاد شدن ما از سرمایه داری به شیوه اجمالی تصویر گردیده. بنظر من مانیفست رهائی ما از جامعه سرمایه داری میباشد.هر چند کمبودهائی پیرامون مقوله زن و آنارکوفمینیست داره ولی در حیطه های تئوریک دیگر نقص نداره.موفق باشی.
پیمان جان
باز خوانا نبود
من زیر همین پٌست بازنشر کردم
آنارشی کار می کنه، اگه خوانا هم باشه:)
http://archiverosa.blogspot.co.id/2017/02/blog-post_5.html
Anarchism in America (1983) - Documentary on the American Anarchy Movement.
https://youtu.be/AHGl9a8BcqI
به پیمان،
اگر درست استدلال کنی، و درست به دیگران برخورد کنی، موفقیت تو، موفقیت من هم هست.
ارسال یک نظر