فیلم یکساعت و نیم به زبان فرانسوی با زیرنویس انگلیسی
فیلم به تبعید لوئیزه میشل پرداخته
لویس میشل (انگلیسی: Louise Michel; ۲۹ مهٔ ۱۸۳۰ – ۹ ژانویه ۱۹۰۵) آموزگار، شاعر، آموزشگر، روزنامهنگار، کمونار، سیاستمدار، و نویسنده اهل فرانسه بود. او یکی از آنارشیستهای برجسته فرانسوی بود.
عکس اینجا فیلم کمون پاریس (1871) با زیرنویس فارسی- بخش 1/2
کمون (پاریس، ۱۸۷۱) یک فیلم درام تاریخی به کارگردانی پیتر واتکینز دربارهٔ کمون پاریس است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. این فیلم یک باز اجرای تاریخی به سبک مستند است. از بازیگران آن نیز می توان به فرانسیس دامینز اشاره کرد. https://youtu.be/In-fbjsrLiE
حدود 3 ساعت
فیلم کمون پاریس به کارگردانی پیتر واتکینز (با زیرنویس فارسی) و
فیلم لویئزه میشل (با زیرنویس انگلیسی) تقدیم به همه ی انقلابیون و آزادی خواهان.
زبان اصلی فیلم ها فرانسوی است.
برای خواندن نقد فیلم ها در منبع بروی تیتر مطالب کلیک کنیم و یا در همین وبلاگ در ادامه بخوانیم.
“نجنگیدن به معنای مردن از درون است”
کمونِ پاریس. مارسِ ۱۸۷۱
پیتر واتکینز در فیلم کمون دست روی یکی از بزنگاههای اصلیِ تاریخِ طبقهی کارگر میگذارد.
روایتِ او دقیقاً در خدمتِ در حاشیهبودِگی این تاریخ است. روایتی تکهتکه، به دور از توهمِ مداومت و بدون آنکه مخاطب را در انفعالِ مشاهدهگریِ صرف فرو برد.
اشخاصی که در این فیلم نقشِ شهروندان را ایفا میکنند، درواقع خود را به صحنه میآورند، خودِ انسانِ قرن بیستویکمی که در تلاش است تا ارتباطِ خویش را با تاریخ حفظ کند.
پیشنهاد به اشتراک گذاری فیلمِ کمون پاریس از مهستی شاهرخی (اینجا) بود. اگرچه تمام لینکها (فیلم-زیرنویس) را در اختیارم گذاشت اما بدلیل بی دانش یِ فنیِ من طول کشید..
با تشکر از مهستی که همیشه، وقتی به زمین افتادم، بلندم کرد…
کتاب اقتصاد سیاسی حقوق حیوانات در آرشیو اینجا
از عزیزی که زحمت تایپ را به عهده گرفت، ممنونم
بهرهکشی از حیوانات در جامعه نابرابر انسانی
هدف چیزی نیست جز حداکثر سود
حیوانات را باید بخشی از طبقه کارگر در نظر گرفت و نماینده نیروی کار بدون دستمزد دانست، چون نقش مستقیم و بسیار تعیینکنندهای در توسعه سرمایهداری صنعتی دارند.
حیوانات بهعنوان نیروی کار بیدستمزد نهفقط خودشان تبدیل به کالا میشوند، بلکه انرژی، غذا و پوشاکی را فراهم میکنند که به توسعه سرمایه صنعتی کمک میکند. به عبارات دیگر، نهتنها حیوانات خودشان کالا و مایملکاند، بلکه کالا هم تولید میکنند و در اصل به صورت ماده اولیه خام، یا بهعنوان نیروی کار تولید، در تجارت به خدمت گرفته میشوند.
شما فقط میتوانید انقلاب باشید و هیچ بدیل دیگری در کار نیست.
رزا: حمید مافی سال 57 در قزوین بدنیا آمد. او جایی در بلاگش نوشته که اصالتن کرد است و خانواده اش سالها پیش، به قزوین مهاجرت کرده. او در سال 1998 تا 2002 در دانشگاه آزاد رشته مدیریت صنعتی می خواند. بعد سردبیر روزنامه ای در همان قزوین شده و رهبر معنوی اش ، شوهر نرگس محمدی، یعنی کسی بنام تقی رحمانی می باشد اینجا ، تقی رحمانی در طیف کروبی بوده و اکنون در پاریس بسر می برد.
از بلاگ حمید مافی، آماتور اینجا
حمید مافی دو بار، دستگیر شده. هر دو بار چندین روز در زندان بسر برده. یکبار یکسال قبل از جنبش سبز و یکبار در حین جنبش سبز و هر دو بار، با وثیقه آزاد شده. اینکه چگونه به آلمان رسیده (مستقیم یا غیر مستقیم، ترکیه عراق، پاکستان) معلوم نیست! در بلاگ اش اینجا، در اینباره چیزی ننوشته نه خاطرات زندان دارد و نه اینکه چطور آمده. سال 2011 از ایران خارج شده. و کماکان در سال اول با ملی مذهبی ها بوده و در کنار بهزاد نبوی ، رضا علیجانی، انرژی هسته ای را حق مسلم رژیم دانسته و برای ترور "نخبگان" هسته ای به همراه طیف توده/اکثریتی و در ائتلاف ملی/مذهبی ها به سوگ نشسته واعلامیه مشترک امضا کرده(تاریخ اعلامیه ژانویه 2012 ) است! اینجا به فارسی
در اعلامیه ی ترجمه شده به زبان آلمانی، امضای او را در کنار این طیف می بینیم. رزا: در لینک زیر به زبان آلمان اینجا
افراد دیگر امضا کنندگان در زیر
کیانوش توکلی، مهدی جامی، محبوبه عباسقلی زاده، رضا علیجانی، امیر حسین فتوحی، آیدا قجر، جعفر قدیمخوانی، علی کشتگر، کیانوش کلانتر، حمید مافی، حسن مکارمی، ابراهیم نبوی، حسن یوسفی اشکوری...
حمید مافی فرود بی خطر و برنامه ریزی شده ای به آلمان داشته. به محض ورود در زیر چتر حمایتی رادیو زمانه قرار دارد و به همراه بقیه ی ملی /مذهبی های جنبش سبز، با موضع "حق مسلم ما و ضد امریکایی/اسرائیلی" قلم میزند.
حمید مافی اولین حضورش در سال 2013 در کانون پناهجویی برلین (حمید نوذری) است و در کنار شادی صدر و سیاوش محمودی به عزای کشتار دهه 60 گزارش نویسی می کند.اینجادر سال 2014 با الهه بقراط،حمید مافی،احسان مهرابی اینجا و سال 2015در همان کانون پناهجویان برلین(حمید نوذری) با ملیحه محمدی (فرخ نگهدار مونث)، در مورد برجام و سیاست هسته ای ایران، سخنچرانی می کند.اینجا
حمید مافی در این سال (ژانویه 2015) بورسیه ای از خبرنگاران بدون مرز دریافت کرده اینجا
و در عکس زیر قیافه ی اش در کنار حمید نوذری کماکان حزب الهی است. برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنیم.
حمید مافی بین سالهای 2017-2018 همراه با عسل اخوان دوره های مشاوره برای پناهجویان در برلین داشته و معلوم نیست آیا استخدام رسمی کانون پناهجویان است یا نیمه وقت / کارآموز برایشان کار می کند!اینجا
با مشاهده ی سطحی بیوگرافی حمید مافی، او در پروسه ی پناهندگی از طیف ملی مذهبی به طیف اکثریت/توده ملحق می شود. توجه کنیم به اونیفورم مشترکشان چفیه، پیراهن روی شلوار، دگمه تا بیخ خِر بسته ی زیر ریش!
توجه کنیم به موضع "انرژی هسته ای و "حق مسلم" رژیم، توجه کنیم به سکوت و عزاداری مخفی برای به درک واصل شدنِ قاسم سلیمانی، حمایت از ارتجاعیون حماس/حزب اله و ارتجاعی ترین گروههای عربی به اسم حمایت از جنبشهای ضد امپریالیستی ...
اینکه حمید مافی یکی از نویسندگان امنیتی منجنیق است، با توجه به بک گراند امنیتی هژیر پلاسیده محرز است. چراکه حمید مافی در درگیری با مریم (بر سر افشای تجاوزِ )، او فورن دست به عمل اطلاعاتی علیه دوست مریم، یعنی آیدا می زند. حمید مافی اگر مشاور/مددکار کانون پناهجویان برلین یا هر کانون دیگری باشد، یک عمل غیر قانونی انجام داده است. او به عنوان مددکار/مشاور/مترجم، از موقعیت خود برای مقاصد جنسی اش، استفاده کرده. بدتر از تجاوز به مریم، حمید مافی در افشای اسم دوست دختر مریم در شبکه های اجتماعی، که با ویزای دانشجویی اینجا ست، از همان ابزار رژیم در سرکوب زنان و دختران ایرانی استفاده می کند.
جنبش آزادیخواه و برابری طلب باید تا روشن شدنِ سواستفاده های جنسی حمید مافی و دوستش محمد غزنویان (از دختران دانشجو و فعالین زنان)، همدستی با آنان را تعلیق کند.
آقای حمید نوذری مسئول کانون پناهجویان برلین باید جوابگو باشد که در چه ارتباطی با حمید مافی قرار دارد.هژیر پلاسچیباید پاسخگوی موردهای سرکوب زنان توسط اعضای تشکیلاتش (منجنیق) بوده و در مورد همکاری اش با رسانه ی احمدی نژاد/مشائی (میراث فرهنگی) در ایران توضیح دهد. اینجا
پس از افشای سواستفاده های جنسی، درز اطلاعات فعالین دانشجویی و زنان، باید با همکاران این دو تشکل (کانون پناهندگی برلین و منجنیق)، برخورد شده و تا پاسخگویی شفاف آنها، هر گونه همکاری با آنان را تعلیق کرد.
تشکلی چپ که هر زن فعال سیاسی و هر دختر جوانِ دانشجو را "پرستو"، نامیده و با انتشارِ اسم واقعی، تهدید به انتشار عکس، نهایتن با ابزار سرکوب خانواده های آنان در ایران، آنان را تهدید می کند، بخشی از سیستم اطلاعاتی رژیم است. نگاهی به قیافه هایشان بکنیم! چرا هنوز در 40 سالگی برای سکس به تجاوز روی می آورند؟
آنها توانستند به راحتی با ترجمه ی ادبیات چپ، ریل عوض کرده و به بخش سنتی چپ ایران نفوذ کنند و گُل سر سبد عاشورا/تاسوعایِ سالیانه ی گفتگوهای زندان و نقل مجالس چپ سنتی فلاخنی/منجنیقی باشند، اما خوشبختانه بدلیل تفکر ارتجاعی ملی/مذهبی در مورد مسائل جنسی، سکسیسم و اعمال اتوریته ، دستشان برای بسیاری از فعالینِ زنان، رو شد. تمام افرادی که پای منبر این مترسک سخن چران(که اوج مبارزاتش گرداندنِ یک روزنامه محلی در قزوین و چند روز زندان بدلیل حمایت از آخوند کروبی بوده)، بنشینند، در ستمی که بر فعالینِ زنان و دخترانِ ایرانی دانشجو در آلمان رفته است، همدست هستند. در صورت محاکمه و بازخواست از مریم در نزد پلیس آلمان (حمید مافی از مریم شکایت کرده، بدلیل افشاگری مریم در مورد تجاوزاینجا) ، باید روشن شود ،چرا یک مشاور/مددکارِ پناهجویان از مقام، امکانات و موقعیت سیاسی اش استفاده کرده و زنان را به خانه اش برای سو استفاده جنسی می کشاند؟ چرا گروه منجنیق برای مریم به بهانه ی رفتار "ضد تشکیلاتی" جلسه ی 9 ساعته گذاشته ؟ چرا مسئله ی تعرض و تجاوز جنسی را با ادعای " نه کبودی، نه دخول" زیر فرش کرده، گزارش نوشته اند؟ ...
حکم پزشک در تعرض به بیمار قابل مقایسه نیست با فرد معمولی. همچنین حکم مشاور/مددکار پناهجویان در تعرض به پناهجو...
وقت آن است که چفیه پوشها را به بیت رهبری بازگرداند. و تمام آنهایی را که در جایگاهِ سخن چرانِ چپ، جاده صاف کن اینان شدند ، تا در کنار امامِ ضد امپریالیست شان، کون پاره کنند برای حق هسته ای رژیم اسلامی، خون گریه کنند برای ترورِ"نخبگانِ" هسته ای و هسته های امامشان را بمالانند در سوگِ سردار سلیمانی...
برای خواندن اطلاعات بیشتر رویاینجا کلیک کنیم
برای اطلاعات بیشتر در منبع، روی کلمات فعال کلیک کرده تا به منبع دسترسی پیدا کنیم.
آخرین اخبار:
روز چهارشنبه در شهر ازمیر ترکیه حوالی ساعت 5 بعد از ظهر در مناطق مختلف شهر، هک تیویستها به بلندگوهای برخی از مساجد ( سیستم بلندگوها که گویا دیجیتالی بوده) دسترسی پیدا کردند، هک کرده و بجای پخش اذان نماز، امسال در ماه رمضان، آهنگ بلا چاوو پخش کردند.
رزا: چند وقتی سرم گرم خیابان بودم و وقت آپدیت و مجازی را نداشتم. در این حین یکی از پستهای قدیمی رفته بود زیرِ پُستِ بهترینها. ردش را که گرفتم، دیدم زنی بنام مریم به این پست لینک داده بود.
جریانش را پی گرفتم. یک جریان متداول است: مردی که ایکبیری در موسسه حمایت از پناهندگان برلین کار می کند- اینجا، مسئولیت ترجمه مریم را در مشاوره، نزد روانشناس و غیره به عهده می گیرد. مریم تازه وارد، طلاق گرفته/جدا شده و پناهجو است. مرد ایکبیری به او پیشنهاد می کند که چون یک اتاق خالی دارد ، مریم می تواند با او مدتی زندگی کند تا کارش درست شود. مرد ایکبیری "چپ" است و مریم نیز می پذیرد. اینک هردو در مجموعه ای بنام منجنیق عضو و رفیق هستند و حتی یک شماره از منجنیق را هم با هم می نویسند. اینجا
در این مدت مرد ایکبیری برای بدست آوردنِ مریم، همه ی هنرش را بکار میبرد . بدون نتیجه.
پس، از متد "پدر" استفاده می کند یعنی زور...
مریم به منجنیق شکایت کرده و خواهان اخراج مرد ایکبیری می شود. (رزا: به نظرم مریم باید به موسسه پناهجویی که ایکبیری در آنجا کار می کرد، رفته، و نزد آلمانی ها افشاگری می کرد) گروه منجنیق دو سه نفر خایه دار را مسئول "حل اختلاف" می کند. گروه حل اختلاف، بیشترین تلاششان را می کنند، تا بفهمند "آیا دخولی شده یا نه"، و اعلام می کنند که دخولی نشده، پس فرمان صادر می کنند که مریم باید شکایتش را برای کمیته ی مرکزی در سر فرصت، فورموله کن! در حین فرموله کردن/نکردنِ مریم، مقاله ای از ایکبیری (حمید مافی) در منجنیق بیرون می آید. ایکبیری در این مقاله، دهنِ نئولیبرالیسم را سرویس کرده! رفقا جمعن هورا کشیده و مردِ ایکبیری موقعیتش را در منجنیق تثبیت می کند! دختر از گروه بیرون میرود. چند نفر از کمیته ی حل اختلاف که خیلی هم "فمینیست سرخ" تشریف دارند، به سر کارشان توی منجنیق برگشته، برخی توی پروسه ی مبارزه ی "ضدامپریالیستی" ، اختلاف پیدا کرده، منشعب می شوند... مریم اما هر سال در 8 مارس پلاکارت بلند می کند:من قربانی تجاوز، از طرف چپ های ایرانی ام
کار بالا می گیرد و مرد ایکبیری، به تازگی از مریم ، پیشِ پلیس، شکایت می کند! به اتهام توهین و تلاش به از بین بردنِ شهرت، یا چیزی از این قبیل...
جاکش های حل اختلاف (فمینیستهای سرخ) دو سه سال پیش، موفق شدند تا دهان مریم برای شکایت را ببندند، تا دو سه سال بعد، مرد ایکبیری که خیلی هم چپ و فلاخنی و منجنیقی است، به پلیس "بورژوازی" مراجعه کند! اینجا
از این مورد ها زیاد هستند. اغلب مردهای ایکبیری، عقده ای و جنسیتی، در موسسه های "حمایت از پناهجویان"، لانه کرده اند برای شکارِ "تازه از آب گذشته ها"! گول هیچکدام را نخورید. آنها می دانند که زنهای پناهجو در موقعیت متزلزل و غیر قانونی، قرار دارند برای شکایت. آنها میدانند که پناهجوی تازه رسیده زبان بلد نیست. از نظر روحی شکننده و در کشور مبدا شکنجه شده، جدا شده ها/طلاق گرفته ها هم "راهشان باز است"، "چرا به من نده؟"... مرد ایکبیری در انتهای مسیر و یک قدم، قبل از دستیابی پناهجو به پناهندگی، برای تجاوز کمین کرده... به اسم کمک، حمایت، دلسوزی، رفاقت...او همان چهره ی بهداریِ زندان است! تجاوز روی تخت معالجه...
او
سهمش را از زن می خواهد و سهمش را می گیرد...
به تمام خواهرانی که در راه اند. به تمام زنان و دخترانی که به مقصد رسیده اند. تمامی معذورات ایدئولوژیکی (پلیسِ بورژوازی) و مزخرفاتی که به آن ایمان دارید/ یا "رفقا" توی گوشتان کرده اند را، کنار گذاشته، به وزوزِ جاکشانِ گروههای سیاسی و "کمیته های حل اختلافِ گروهها" شاشیده، بروید و شکایت کنید. خود را به خانه های امنِ زنان رسانده و شکایت کنید. موضوع را فورن و به هر طریق می توانید علنی کنید. خصوصی، عمومی است! هرگز از یاد نبرید.
"کفتارها" را که در گروهها، سازمانها، مراکز حمایت از پناهجویان، مترجمین، افراد "خیریه"، فعال سیاسی، چپ و غیرش را... افشا کنید. افشا کنید. افشا کنید...
تا اینها دیگر نتوانند به عنوانِ "کمک به پناهجو"، به کیرِ خود سرویس بدهند...
خیلی ها از چپ ها، تجاوز گر هستند. شک نکنیم.
خیلی هم به اسم "فمینیسم سرخ" در این مجموعه های سیاسی، جاکشِ سازمانها و گروههای چپ هستند. شک نکنید. حامی شما مراکز بومی کشور میزبان، خانه های امن زنان، افرادِ خارجی یا خارج از مجموعه ها و گروهها، سازمانها و احزاب سیاسی هستند.
از تجاربتان بنویسید، افشا کنید و مشعلی باشید برای رهایی افراد، از بند ساختارها، سازمانها، احزاب...
به کشوری که آمدید زنان اگر قانونن نتوانند به عدالت برسند اما افکار عمومی را در حمایت از خود دارند. پس مسائل را عمومی کنید به زبانهای دیگر نیز عمومی کنید تا دیگر "کفتاری" نتواند در موسساتِ"حامی پناهجویان" به بهانه ی کمک، ترجمه و غیره ارگاسم بگیرد!
ترجمه و رسانه ای کردنِ متنِ "گروه حل اختلاف" (اینجا) و اینجا
به تنهایی کافی است تا منجنیق به عن جنیقتبدیل شده، "گروه حل اختلاف" (که نه تخصص مشاوره دارند و نه به مریم کمکی کرده، و تازه دهانش را هم به بهانه ی گزارش نویسی برای گروه! آن هم کتبی، بستند) به دادگاه کشیده شده، دکان "موسسه حمایت از پناهجویان برلین" (در واقع محل شکار دختران و زنانِ تازه وارد) بسته و ایکبیری هایش را از کیر آویزان کنند. چرا؟ چون اینجا کشور شوراها نیست، برای استالین، ماتوشکا جور کنند...
سه سال پیش برای نجات دختری ایرانی، از گروه ایرانی شهر کمک خواستم: اول باید بیاد داخل گروه، جریانش را بگه!
یاد شکنجه گر زن سعید امامی افتادم که وصف الاعیش می خواست بشنود! دخترک را به کمک زنان آلمانی نجات دادم. به خودم گفتم: اینها هم می خواهند توی جلسات مردانه شان با شهادت و وصفِ تجاوز به دخترک، ارگاسم روحی بگیرند...
جریان مریم هم مال سه سال پیش است. چرا مریم فراموش نمی کند؟ و هر سال 8 مارس، داغش تازه می شود؟ چرا تاکید دارد که "چپ ایرانی" به او تجاوز کرده؟
راستی
علی چُگنی( اینجا)، راه کارگریِ، قاتل صبیه (اینجا) الان کُجا است؟ صبیه هم پلاکارت دارد: من قربانی قتل ناموسی، از طرف چپ های ایرانی ام
بیاد آوریم زنانی را که قربانی چپ و "فمینیسم سرخ" اند.
باید همانوقتها به پلیس "بورژوازی" مراجعه کرده و قاتل را دیپرت می کردیم... اینهمه حرف، حرف، حرف، به چه دردی خورد؟ قاتل، زنِ کُرد دیگری را بَرده گرفته و مجازی، سوسیالیسم و فمینیسمِ سرخ تدریس می کند!
برای یاد آوری: دکتر جکیل و مستر هاید*
باری
خواهران عزیزم، چفیه ها را زیر گلویشان گره زده، گره ها را محکم کرده و راه تنفسِ سکسیسم موجود را برای همیشه، مسدود کنیم.
مرتبط: اینجا و در ادامه ی مطلب
گزارشِ اکسیون اعتراضی به کُشتارِ نژادپرستانه ی افغانستانی ها در مرزِ ایران
دیروز 8 ماه مه میلادی 20 نفر از طیف های گوناگونِ سیاسی، گردهم آمدند تا با اکسیونی در روبروی ساختمان انستیتوی فرهنگهای دانشگاه شهر گوتینگن آلمان به کُشتار وحشیانه ی و نژادپرستانه ی
افغانستانی ها توسط رژیم اسلامی ایران، اعتراض کنند.
در روز شنبه 4 ماه مه 2020 بیش از 50 نفر از شهروندان افغانستان، توسط مرزبانان رژیم ایران دستگیر، و شکنجه شدند. جان به دربردگانِ این واقعه ی دهشتناک شهادت داده اند که مرزبانان ایرانی با خشونت آنها را مجبور کرده اند که خود را به هریرود بیندازند. برطیق گزارشهای اخیر 25 نفر از آنان در آب غرق شده و جانباخته اند. کماکان از سرنوشت برخی از آنان اطلاعی در دست نیست. آنان که جان بدربردند، خود را با شنا کردن نجات دادند، اما بسیاری شان غرق شده اند.
آنتی فاشیستهای بسیاری این کُشتار نژادپرستانه را محکوم کرده و همبستگی خود را با قربانیانِ اعمالِ نژادپرستانه ی رژیم ایران اعلام کردند. آنتی فاشیستها با تمام قربانیانِ نژادپرستی در دنیا، همدل و همبسته می باشند.
آنتی فاشیستها همچنین گزارش های مخدوش و جانبدارانه ی رسانه های مسلط در کشور آلمان را مورد انتقاد خود قرار داده اند. بطور مثال گزارش روزنامه ی " زود دویچه سایتونگ" در تاریخ 4 ماه مه میلادی مورد انتقاد است که با بی تفاوتی معمول که در اروپا سراغ داریم تیتر زده است و از "تشنج و درگیری میان حکومتهای ایران و افغانستان"، نوشته!
مسلمن اگر از سیاست مرگبار و خشونت بارِ مرزبانانِ رژیم اسلامی ایران می نوشت، اینگونه سیاستِ مرگبار و خشنِ اروپا بر علیه پناهجویان را نیز به زیر سوال می برد.
چه در شهر یونانی لسبوس، چه شهر مالتا و یا پُشت مرزهای ایران: حکومتهای مرز کشیده به دور خود، همگی علیه پناهجویان خشونت اعمال می کنند. سرکوب و خشونتی که فعالین ضد نژادپرستی همواره آن را محکوم کرده اند.
انتخابِ مکانِ اکسیون اعتراضی در محلِ انستیتوی فرهنگ های دانشگاه بدلیل حذفِ سیستماتیکِ تاریخِ سرکوب، حذفِ این کُشتارها، محو کردنِ تاریخ مبارزات، زندانیانِ سیاسی و همچنین سکوت در برابرِ سرکوب نژادپرستانه ی افغانستانی های ساکن در ایران، در سمینارهای دانشجویانِ شرق شناسی در انستیتوی فرهنگهای شهر گوتینگن می باشد. جایی که نسبیت فرهنگی مسلط و تاریخِ بَزک دوزک شده تدریس می شود.
ترجمه ی آزادِ گزارشی از منبع آلمانی در اینجا
لینک به عکسهایِ این اکسیون اینجا
جنایت نژادپرستانه رژیم اسلامی ایران علیه مردم افغانستان را، محکوم میکنیم. حق شهروندی یکسان، برای همه! نه مرز ، نه ملیت، جهانی همبسته!
رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در این چهار دهه حاکمیتش به اشکال گوناگون و به بهانه های واهی، به اقدامات سرکوبگرانه و نژادپرستانه ای علیه افغانستانی های ساکن ایران دست میزند. یک روز ممنوعیت ورود به اماکن تفریحی و پارک ها، یک روز حمله به محل سکونت ایشان و شکنجه و توهین و آزار و به آتش کشیدن خانه های شان، یک روز ممنوعیت فروش مواد خوراکی و نیازهای اولیه ی زندگی و غیره.
در هفته پیش این رژیم باز هم توسط مزدورانش جنایت آفرید۰
روز یکشنبه سوم ماه مه، بیش از ۵۰ مهاجر افغانستانی که در جستجوی کار به سمت ایران رهسپار می شوند، توسط نیروهای مرزبانی جمهوری اسلامی ایران دستگیر شده، مورد ضرب و شتم قرار میگیرند۰ شاهدان عینی میگویند که مرزبانهای ایرانی در نزدیکی شهرستان „گلران“ استان „هرات“، با شلیک هوایی، آنها را وادار کردند که خود را به داخل رودخانه „هریرود“ پرتاب کنند. طبق آخرین خبرها تعداد بیشماری از کارگران مهاجر، غرق و یا ناپدید شده اند.
ما در شهر گوتینگن کشور آلمان، اعتراض خود را به این جنایت نشان داده و با صدای رسا می گوییم که: افغانستانی های ساکن ایران، شهروندان قانونی و به حق این جهان و این زمین و نیز ایران، هستند.
مطالبه ی تمامی حقوق و امکانات مورد نظر برای شهروندان، برای آنان از همین امروز و به تمامی، یک ضرورت عاجل است. آنان جزئی از طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران می باشند۰
چه افغانستانی چه ایرانی، همگی با هم متحد برای رهایی خود، باید علیه این جنایت سرمایه با ماسک اسلامی اش ایستاده و مبارزه کرد.