فیلم کامل «لوئیزه میشل» کمونارد
https://youtu.be/-UVKhalUA7w
فیلم یکساعت و نیم به زبان فرانسوی با زیرنویس انگلیسی
فیلم به تبعید لوئیزه میشل پرداخته
لویس میشل (انگلیسی: Louise Michel; ۲۹ مهٔ ۱۸۳۰ – ۹ ژانویه ۱۹۰۵) آموزگار، شاعر، آموزشگر، روزنامهنگار، کمونار، سیاستمدار، و نویسنده اهل فرانسه بود. او یکی از آنارشیستهای برجسته فرانسوی بود.
عکس اینجا
فیلم کمون پاریس (1871) با زیرنویس فارسی- بخش 1/2
کمون (پاریس، ۱۸۷۱) یک فیلم درام تاریخی به کارگردانی پیتر واتکینز دربارهٔ کمون پاریس است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. این فیلم یک باز اجرای تاریخی به سبک مستند است. از بازیگران آن نیز می توان به فرانسیس دامینز اشاره کرد.
https://youtu.be/In-fbjsrLiE
حدود 3 ساعت
فیلم کمون پاریس (1871) با زیرنویس فارسی- بخش 2/2
https://youtu.be/ulzAPgfo4-A
حدود 3 ساعت
فیلم کمون پاریس به کارگردانی پیتر واتکینز (با زیرنویس فارسی) و
فیلم لویئزه میشل (با زیرنویس انگلیسی) تقدیم به همه ی انقلابیون و آزادی خواهان.
زبان اصلی فیلم ها فرانسوی است.
برای خواندن نقد فیلم ها در منبع بروی تیتر مطالب کلیک کنیم و یا در همین وبلاگ در ادامه بخوانیم.
“نجنگیدن به معنای مردن از درون است”
کمونِ پاریس. مارسِ ۱۸۷۱
پیتر واتکینز در فیلم کمون دست روی یکی از بزنگاههای اصلیِ تاریخِ طبقهی کارگر میگذارد.
روایتِ او دقیقاً در خدمتِ در حاشیهبودِگی این تاریخ است. روایتی تکهتکه، به دور از توهمِ مداومت و بدون آنکه مخاطب را در انفعالِ مشاهدهگریِ صرف فرو برد.
اشخاصی که در این فیلم نقشِ شهروندان را ایفا میکنند، درواقع خود را به صحنه میآورند، خودِ انسانِ قرن بیستویکمی که در تلاش است تا ارتباطِ خویش را با تاریخ حفظ کند.
کمون پاریس(1871): به هم زدن ترتيب وقايع تاریخی توسط پیتر واتکینز
اگر انقلاب در تلویزیون گزارش شده بود
پیشنهاد به اشتراک گذاری فیلمِ کمون پاریس از مهستی شاهرخی (اینجا) بود. اگرچه تمام لینکها (فیلم-زیرنویس) را در اختیارم گذاشت اما بدلیل بی دانش یِ فنیِ من طول کشید..
با تشکر از مهستی که همیشه، وقتی به زمین افتادم، بلندم کرد…
کتاب اقتصاد سیاسی حقوق حیوانات در آرشیو اینجا
از عزیزی که زحمت تایپ را به عهده گرفت، ممنونم
بهرهکشی از حیوانات در جامعه نابرابر انسانی
هدف چیزی نیست جز حداکثر سود
حیوانات را باید بخشی از طبقه کارگر در نظر گرفت و نماینده نیروی کار بدون دستمزد دانست، چون نقش مستقیم و بسیار تعیینکنندهای در توسعه سرمایهداری صنعتی دارند.
حیوانات بهعنوان نیروی کار بیدستمزد نهفقط خودشان تبدیل به کالا میشوند، بلکه انرژی، غذا و پوشاکی را فراهم میکنند که به توسعه سرمایه صنعتی کمک میکند. به عبارات دیگر، نهتنها حیوانات خودشان کالا و مایملکاند، بلکه کالا هم تولید میکنند و در اصل به صورت ماده اولیه خام، یا بهعنوان نیروی کار تولید، در تجارت به خدمت گرفته میشوند.
شما فقط میتوانید انقلاب باشید و هیچ بدیل دیگری در کار نیست.
ادامه ی مطلب اینجا
برای خواندن نقد فیلم ها در منبع بروی تیتر مطالب کلیک کنیم و یا در همین وبلاگ در ادامه بخوانیم.
کمونارد فمینیست/آنارشیست لوئیزه میشل (اینجا)
Louise Michel
متن دادگاه نظامی اینجا
کلنل دلاپورت: شما جرائمی را که بدان متهم هستید، شنیدید. چه چیزی در دفاع از خود دارید؟
لوئیز میشل: من دفاعیه ای از خود ندارم و نیز نمی خواهم که کسی از من دفاع کند. من با تمام وجودم به انقلاب اجتماعی تعلق دارم و در همین جا اعلام می دارم که مسئولیت تمامی اعمالم را بر عهده می گیرم. تمامی آنها را بدون کوچکترین کم و کاستی. شما مرا متهم به شرکت درقتل سران ارتش می کنید؟ در این مورد باید بگویم بلی. اگر آن روز من در Montmartre جایی که آنها فرمان تیراندازی به سوی توده ها را صادر کردند، می بودم، یقین بدانید که لحظه ای در مورد مجازات و از پای درآورن افرادی که چنین فرمان هایی را صادر می کردند، درنگ نمی کردم. اما وقتی که آنها دستگیر و زندانی شدند، دیگر با عمل تیرباران آنها موافق نبودم، هرچند که اعدام شدند.
اما در مورد آتش زدن پاریس، آری، من در آن شرکت کردم. من می خواستم بدین طریق دیواری از آتش را در برابر مهاجمین ورسای ایجاد کنم. من شریکی در این مورد ندارم و امر تصمیم گیری و انجام آن توسط خود من صورت گرفته است. من را متهم می کنید همکار کمون بودم، یقینا بلی. چرا که کمون قبل از هر چیز خواهان انقلاب اجتماعی بود و برای من انقلاب اجتماعی عزیزتر و گرامی تر از تمامی آرزوهایم می باشد. من افتخار می کنم که یکی از رهبران کمون بودم، کمونی که هیچگونه تقصیری در مورد این همه کشتار، خونریزی و آتش سوزی ها ندارد.....
دادگاه نظامی به اتفاق آراء لوئیز میشل را به منطقه ای محصور در جزایر «کالدونیای جدید» تبعید کرد.
“نجنگیدن به معنای مردن از درون است”
کمونِ پاریس. مارسِ ۱۸۷۱
پیتر واتکینز در فیلم کمون دست روی یکی از بزنگاههای اصلیِ تاریخِ طبقهی کارگر میگذارد.
روایتِ او دقیقاً در خدمتِ در حاشیهبودِگی این تاریخ است. روایتی تکهتکه، به دور از توهمِ مداومت و بدون آنکه مخاطب را در انفعالِ مشاهدهگریِ صرف فرو برد.
اشخاصی که در این فیلم نقشِ شهروندان را ایفا میکنند، درواقع خود را به صحنه میآورند، خودِ انسانِ قرن بیستویکمی که در تلاش است تا ارتباطِ خویش را با تاریخ حفظ کند.
"مارسِ ۱۸۷۱پیتر واتکینز در فیلم کمون دست روی یکی از بزنگاههای اصلیِ تاریخِ طبقهی کارگر میگذارد"
نکتهای که شاید بیش از همه در فیلم حائز اهمیت است، فرآیندِ حفظِ این ارتباط بهواسطهی بودن در گروه ساختِ فیلم است. بوکچین در فرمولبندیِ طریقت رسیدن به آنچه اکولوژیِ اجتماعی[i] مینامد، پیش از هرچیز نیاز به فهمی نو از سیاست را در دستورِ کار خود قرار میدهد.
سیاستی که در تضاد با برتریِ دولت و مراجعِ اقتدار، به حوزهای تفویضی محول میشود. عرصهای که در آن افراد خود مسئولِ زندگیِ خویشاند و در تصمیمگیریهایی که مستقیم و غیرمستقیم بر حیات آنها تأثیر میگذارد مشارکت دارند.
الزامِ او بر به وجود آمدن انجمنها و اتحادیههایی از بخشهای مختلف جامعه است که در آن دموکراسی قادر خواهد بود در اصیلترین شکلِ خویش، یعنی بهگونهای مستقیم و رودررو در جریان باشد.
در چنین اجتماعهایی، سوژهای که توسط نفوذ سرمایهداری در تمام ابعادِ زندگیاش، به انفعال و بیکنشیِ تمام فروغلتیده است، قادر خواهد بود تا برای بار دیگر تجربهی فعال بودن در جمع را از سر گذرانده و در واقع به جایگاهِ «شهروند فعال» بازگردد.
او در کتابِ از شهرنشینی تا شهرها اذعان میکند که «کسی که در تلاش برای بازسازی اجتماعی شرکت میجوید دیگر با تعصبات، عادتها و حساسیتهایی که پیش از ورود به این[فرآیند] داشته از آن خارج نمیشود.»
آنچه در فیلمِ واتکینز شاهدش هستیم نه فقط وجودِ این فرآیند در رخدادِ تاریخیِ موردِ اشاره، که در خودِ فرآیند فیلمسازیست. در جای جایِ فیلم با صحنههایی از بحث و شورِ شهروندان نه تنها دربارهی کمون، که دربارهی اوضاع کنونی مواجه هستیم. در انتهای فیلم ذکر میگردد که در تمامی این صحنهها آنچه مخاطب شاهدش بوده، نه صحنهسازی و دستورِ کارگردان، که بحثها و دغدغههای واقعی بازیگران بوده است.
شخصیتهایی که در فیلم به تصویر کشیده میشوند، در روندِ کار بودن در کنار یکدیگر و به راه بردنِ حرکتی جمعی را، بدون اینکه تحت نظارت قدرتی متمرکز باشند میآموزند.
"روایتی تکهتکه، به دور از توهمِ مداومت و بدون آنکه مخاطب را در انفعالِ مشاهدهگریِ صرف فرو برد"حفظ ارتباطِ آنها با تاریخ از دلِ بحثهای جمعیشان و درعینحال از کنشِ جمعیشان در موقعِ لزوم سربرمیآورد. آنها لباسِ مردان و زنانی را به تن میکنند که بیش از صدسالِ پیش رخدادی تاریخی را بهوجود آورند.
رخدادی که یکپارچگیِ دروغین و برساختهی تفکرِ بورژوایی را درهم شکست. و در عین بازی در لباسِ آنها، خودِ قرن بیستویکمیشان را جلوی دوربین میآورند که کمابیش با مشکلاتی از همان دست درحال دست و پنجه نرم کردن است. افرادی که از در بندِ کارِ خانگی بودن صحبت میکنند، از عدم وجودِ آموزشِ برابر و همگانی، از سرکوبِ روحیهی انتقادگری در جامعه، از استثمار توسط مالکین و صاحبانِ ابزار تولید، از نابرابری جنسی و نبودِ استقلال، از فرآیند کالاشدگی، از تبدیل شدن آزادی به امتیازی خاص در دست افرادی مشخص، مجاز نبودنِ تشکیلِ تشکلهای کارگری و…
آنها یک قرن و اندی پس از کمون هنوز خواهانِ نوعی دیگر از نگریستن به زندگیاند، بدیلی برای از خودبیگانگیِ موجود که نتیجهی مستقیمِ تمرکزِ قدرت در دستانِ سوبژکتیویتهی سرمایهداری است که هرآنچه را خطری برای منافعش باشد، یا هوشمندانه در خویش جذب کرده یا به کلی از سر راه برش میدارد.
در یک چهارمِ پایانیِ فیلم، جایی که سربازانِ دولتِ موقت از ورسای به پاریس هجوم آوردهاند و درحالِ درهم شکستنِ سنگرهای کمونارها هستند، دوربینِ همیشه در صحنهی کمون به سراغ یکی از کمونارهای زن، که سلاح به دست پشت سنگر آماده ایستاده میرود و از او میپرسد چنانچه در زمانِ حال در وضعیتی مشابه قرار بگیرد چه خواهد کرد، پاسخی که زن به او میدهد را نمیتوان بیارتباط دانست به آگاهی و فعال بودنی که وی بهواسطهی قرارگیری در فرآیندِ این بازسازی به دست آورده است.
بازسازیای که ارتباط با تاریخ را نه به بهای غرق شدن در آن و از دست دادنِ مختصات سوژه در زمان حال، بلکه بهواسطهی برهم نهادنِ این دو زمان، برای کسبِ دیدی انتقادی نسبت به آینده به دست میآورد:
“من نمیدانم آیا [امروز] این نوع سنگر به ما کمک میکند تا علیه جهانی سازیِ اقتصاد بجنگیم؟ مطمئن نیستم. من از دنیای امروز میترسم چون نمیدانم دشمنانم کجا هستند. نمیتوانم آنها را ببینم”.
کمونار دیگری در همنواییِ با او میگوید:
«ما نمیدانیم که آنها که هستند، چراکه همه جا حضور دارند. ما دیگر قادر نیستیم با ساختن سنگرهایی از این دست (اشاره به سنگرِ خیابانی) با آنها بجنگیم.
"اشخاصی که در این فیلم نقشِ شهروندان را ایفا میکنند، درواقع خود را به صحنه میآورند، خودِ انسانِ قرن بیستویکمی که در تلاش است تا ارتباطِ خویش را با تاریخ حفظ کند"ما باید با رسانه بجنگیم. باید از سلاحِ خودشان علیه خودشان استفاده کنیم: کامپیوتر، اینترنت، تلویزیون. کاری که تمام اینها انجام میدهند، کشتن و نابود کردن زمان و فرصتِ انسانهاست.»
Social Ecology
کمون پاریس(1871): به هم زدن ترتيب وقايع تاریخی توسط پیتر واتکینز
اگر انقلاب در تلویزیون گزارش شده بود
انقلاب در تلویزیون گزارش نخواهد شد…
انقلاب دوباره رخ نخواهد داد ( باز پخش نخواهد شد).
برادران!
انقلاب زنده خواهد ماند.
(جیل اسکات هرون، ۱۹۷۴)
سال ۱۸۷۱ سالی بود که جنبشی از دلِ شهر پاریس برخاست. در جنگ بین فرانسه و پروس، فرانسه شکست خورد و دولت تازهکار جمهوری سوم(۱) تلاش کرد تا پایتخت را خلع سلاح کند. بعد از چند ماه زندگیِ پرفشار مردم در محاصرهی پروس، تعداد زیادی از فرانسویها- به ویژه طبقهی کارگر و آنها که صاحبان زمین نبودند- در مقابل عهدنامهای که پاریس با دشمنش بسته بود ایستادگی کردند و مانع از نفوذ آنها به دفاع شهری شدند. مقاومت آنها نشان رد آتش بسی بود که توسط فرانسه بسته شده بود و این آتش بس شامل از دست دادن قلمرو شمال شرق فرانسه یعنی آلزاس(۲) و لورن(۳) و مقداری غرامتهای جنگی بود. علاوه بر این شورشیها نارضایتی بسیار عمیقی نسبت به نظم سیاسی و اقتصادی موجود در فرانسه ابراز کردند. این نارضایتی به خاطر ناکامی ناشی از زمان جنگ تشدید هم شد. در ابتدای ماه مارچ کمونارد پاریس به شکل خودجوشی شکل گرفت و دولتی مستقل و شهری تشکیل شد که پیام آور ایجاد تغییرات اجتماعی و اقتصادیِ رادیکال بود. در آخر ماه می سال ۱۸۷۱، یعنی دو ماه بعد از وقوع انقلاب، دولت فرانسه دفاع کمونارد را شکست، بین ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ نفر را کشت، هزاران نفر را دستگیر و تعداد زیادی را تبعید کرد. در طول ۹ هفتهای که انقلاب تلاش کرد تا خودش را تعریف و از خود دفاع کند, دو شبکهی تلویزیونی رقیب به صورت زنده گزارشهایی در مورد کمون پاریس نشان دادند. آیا واقعا این کار را کردند؟
پیتر واتکینز فیلمساز انگلیسی در سال ۱۹۹۹ نزدیک به دویست نفر را گرد هم آورده تا کمون پاریسِ سال ۱۸۷۱ را بازسازی کند. گویی که این اتفاق به صورت زنده در تلویزیون پخش شده است. در یک تجربهی خلاقانه که بازتابی از دموکراسیِ سوسیالیستیِ کوتاه مدتِ کمون پاریس است، تمام عوامل و بازیگران واتکینز چند هفته را در فضای یک کارخانهی قدیمی خارج از شهر پاریس گذراندند و صحنهها و دیالوگها را مطابق با ماهها تحقیقِ تاریخی گسترده شکل دادند. نتیجهی آن، فیلم کمون پاریس (۱۸۷۱) تولید سال ۱۹۹۹ است که تقریبا ۶ ساعت فیلم است. این فیلم مطالعهای است در قدرت تحمل یک انقلاب اجتماعی-سیاسی که تلاش میکند تا دوباره به روی صحنه رود و محکی است هم برای کسانی که در این پروژه همکاری کردند وهم برای آنها که مشتاقانه مخاطب این فیلم بودند.
فیلم واتکینز کمونِ پاریس را دوباره بازسازی کرده و انقلاب را آنطور که در خیابانهای شهر، کافهها، خانهها و محفلهای سیاسی رخ داده، دراماتیزه کرده و نشان میدهد. در کل این شش ساعت، فراز و نشیبهای کمون پاریس نشان داده میشود، از اولین صحنههای شادیِ مردم گرفته تا پیروزی نهایی نیروهای دولت فرانسه بر کموناردهای انقلابی. در ابتدای فیلم مواجههی بین مردم پاریس و ارتشیهایی نشان داده میشود که سعی میکنند نظم پایتخت را بازگردانند. خبرنگاران که لباسهای همان دوره را پوشیدهاند مجهز به میکروفوناند، توسط یک دوربین متحرک دنبال میشوند و صدای هیجانات انقلابی در روزهای اول را ثبت میکنند. واتکینز علاوه بر نشان دادن اشتیاق انقلابیون در تغییر نظم اجتماعی، بورژواها را هم نشان میدهد که از بر هم ریختن نظم عمومی شهر مضطرباند.
دوربین واتکینز به شکلی است که گویی در کل مدتِ حادثهی کمون پاریس روشن است. در لحظات مهمِ کمون، تصاویری که مخاطب میبیند همان تصاویری است که توسط شبکه ملی ورسای (TVN)- که نزدیک به دولت ورسای است- پخش میشود. شبکهی ملی ورسای موقع رخدادِ هر اتفاقِ مهمی در کمون با صدایی مثل صدای شروع اخبار ظاهر میشود. گزارشگر شبکه که کاریکاتورِ سبیل داری ازیک مرد بورژوای فرانسوی است در عین تحقیرِ انقلاب، از آن میترسد. دوربین واتکینز تلویزیونِ کُمونَل(۴) را هم دنبال میکند، شبکهای که توسط کموناردها ایجاد شده و حامی آرمانهای انقلابیست. به واسطهی این شبکهی مردمیست که سمت و سوی سیاسی واتکینز در کل فیلم مشخص میشود. در همین زمان مخاطب درگیر چند و چون تلاشِ این رسانهی مردمی برای نمایندگیِ صدای انقلابیون میشود. وقتی که درگیری بین عموم مردم و رهبران کمون و همچنین درگیری بین خود رهبران کمون بالا میگیرد, سیاستهای انقلاب, روی آزادی بیانِ تلویزیون کمون تاثیر میگذارد. دوربین واتکینز همزمان با نحوهی ساخت فیلم کمون پاریس در سال ۱۹۹۹, بازسازی وقایع کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ را هم دنبال میکند. در انتهای فیلم کسانی که در ساخت این فیلم شرکت کردند هم خود ,هم مخاطبین و هم یکدیگر را مستقیما مورد خطاب قرار میدهند. آنها تبدیل به کسانی میشوند که خودآگاه و با گرایشات سیاسی خود نقش بازی میکنند تا این اتفاق را در قرن بیستم بازسازی کنند. بدین ترتیب هم یک اتفاق تاریخی بازسازی میشود و هم تجربهای سینمایی رخ میدهد.
آخرین صحنههای فیلم مربوط به آخرین مقاومت کموناردها در سنگرهای خیابانی، قبل از اعدام تعداد زیادی از آنها در جوخههای آتش است. بازیگران در سنگرهای ساختگی ایستادگی کرده و فریادهای «زنده باد کمون» در میان آنها شنیده میشود. سپس تصاویر کلوزآپ شده و دوربین از روی چهرهی بیرمق آنها میگذرد. سربازان فریاد میکشند: «آتش» و صدای مرگبار گلولهها در پسزمینه شنیده میشود. در وسط اتاقی که این تصاویر فیلمبرداری شده بدن تعدادی از بازیگران بر روی زمین افتاده و بدن تعدادی دیگر بر روی هم تلنبار شده تا نقش مرده را بازی کنند. این صورتها و بدنها نمایندهی لحظاتی هستند که هزاران نفر از کموناردها در طول هفتهای که به آن هفتهی خونین(۵) انقلاب میگویند کشته میشوند. عکسهای عکاس مشهور آندره آدولف اوژن دیسدری(۶) از کموناردهایی که در سال ۱۸۷۱ کشته شده و در تابوت دراز کشیدهاند تاییدیست بر این حادثهی تاریخی. این تصاویر در انتهای فیلم نشان داده میشوند.
فیلم در طی پروسهی بازسازیِ تاریخیِ کمون پاریس، امکانات گذشته و حال را برای ایجاد تغییرات اجتماعیِ رادیکال بررسی میکند. واتکینز در حین بازسازی کمون سال ۱۸۷۱ به صورت نمایش پر زرق و برق رسانه، کاملا فکر شده به امروزی کردن تاریخ میپردازد و در این پروسه، فیلم تغییر خیرهکنندهای در تاریخ ثبت شده و ظاهری میدهد. او شکلی از تفکر خلاق و گمانهزن در مورد گذشته را مطرح میکند که مورخین در دهههای گذشته بیشتر به آن نزدیک شدند. فیلم واتکینز با استفاده از تلویزیون -تکنولوژیای که در سال ۱۸۷۱ وجود نداشته- به جستجو در گذشتهای میپردازد که امکان تحققاش وجود داشته است. سوال فیلم در مورد تاریخ ثبت شده و ظاهری این است: چه میشد اگر انقلاب گزارش شده بود؟
فیلم کمون پاریس چیزی بیش از نقد تلویزیون است، تلویزیونی که به عنوان یک عنصر قرن بیستمی در سال ۱۸۷۱ وجود نداشته است. فروریختن روایت تاریخی به کمک چشماندازها و صداهای امروزی باعث میشود تا اتفاق سال ۱۸۷۱ با توجه ویژهای به فرانسهی امروز شکل بگیرد و ملتی را نشان دهد که در باتلاقِ نابرابریِ سرمایهداریِ جهانی دست و پا میزنند و دیگر حتی جایی در فرهنگ بومی خود هم ندارند. اتصال به مسایل اقتصادی و سیاسیِ معاصر باعث میشود تا در فیلم، تفاوت بین جایی که بازسازی تاریخ تمام میشود و جایی که زندگی بازیگران فیلم شروع میشود محو گردد. در تعداد زیادی از صحنهها، بازیگرانی که لباسهای قرن نوزدهمی پوشیدند مدام در جلد شخصیتهای خود در فیلم فرو میروند و بعد بیرون میآیند. آنها نگاهشان را به سیاستِ معاصر، نقش رسانه در بیان آن و شکل دادن اتفاقات تاریخی بیان میکنند. شخصیتهای روی پردهی سینما در حقیقت دورنمایی از شخصیتهای تاریخیاند، کاراکترهایی چون: کموناردها، اعضای گارد ملی، اعضای طبقهی کارگر، بورژواها، زنان و کودکان قرن نوزدهم پاریس. تمام افرادی که این نقشها را بازی میکنند نمایندههای از جمعیت حال حاضر فرانسه هم هستند: مردان و زنانی در سنین مختلف، متعلق به طبقات اجتماعی مختلف، شاغل یا بیکار، بازیگر یا فعال اجتماعی، شهروند فرانسه یا مهاجر غیر قانونی. در فیلم واتکینز برجسته کردن جابهجایی بین زمان حال و گذشته باعث شده تا بتوان حیطهی گستردهای از مسایل را بررسی کرد؛ از جهانیسازی گرفته تا نابرابری جنسیتی. این موضوع در گذار بین صحنهها؛ موقع قطع کردن و به تعلیق در آمدنِ لحظات حیاتی دیده میشود.
در دو دههی گذشته تاریخنگارانی چون رابرت روزنستون(۷)، رابرت برنت تاپلین(۸) و ناتالی زمون دیویس(۹) یک بررسی انتقادی انجام دادند تا ببینند تولیدات رادیویی و تلویزیونی, حوادث و اتفاقات تاریخی را چگونه نشان میدهند. به عنوان مثال روزنستون این مسئله را مطرح میکند که در حال حاضر فیلمهای تاریخی راهی برای تاریخ سازی هستند اگر منظور از تاریخ سازی تلاش جدی در برانگیختن عواطف نسبت به گذشته باشد. در تحقیق تاپلین، علاوه بر مطالعهی فیلم به عنوان آینهای که ارزشهای خودآگاه و ناخودآگاه تولیدکنندگان و مخاطبین را در لحظات تاریخی مختلف بازتاب میدهد, کارهای هیجان انگیزی هم در این حیطه مورد تحلیل قرار میدهد و سوالات گستردهای در باب توانایی فیلم در تفسبر تاریخ میپرسد. در حالی که بیشترین تمرکز در تاریخ سینما بر روی فیلمهای بلند و مستند است، بیشترِ تکنیکهای غیرمعمول فیلمسازانی چون واتکینز بسیار مورد توجه این تاریخنگاران قرار گرفته است.
در مقابل بعضی از قواعد اصلی سینمای روایی هم در فیلمهای بلند سینمایی و هم در مستندهای معمول، کمون پاریس یک سری ایدهی ویژه را مطرح میکند در مورد اینکه چطور پردهی سینما میتواند نمایندهی زمان گذشته باشد. فرم و محتوای فیلمِ کمون، به واسطهی شیوههای هدفمند و رادیکالِ واتکینز، مرزهای واضحِ بین پردهی سینما و مخاطب، بازیگران و شخصیتها، واقعیت و تخیل و دنیای گذشته و حال را مغشوش میکند. برای انجام این کار باید چند سوال حرفهای و سیاسی پرسیده شود: معنی بازسازی گذشته چیست؟ چه ابزارهایی برای این کار مناسباند؟ چطور میتوانیم با استفاده از تاریخ دنیای پیرامونمان را بفهمیم و تغییر دهیم؟
در انتهای سال ۱۹۵۰ واتکینز شروع به ساخت مستندهایی تجربی کرد که با اتفاقات و شخصیتهای تاریخی درگیر بود. موفقیت این فیلمها به واتکینز کمک کرد تا بتواند در سال ۱۹۶۳ در بی بی سی مشغول به کار شود. در این دورهی زمانی, واتکینز با فیلمسازان انگلیسی دیگری چون کوین برانلو همکاری کرد. یکی از فیلمهای برانلو(۱۰) اینجا اتفاق افتاد (۱۹۶۵)(۱۱) است که در مورد رخدادی غیر واقعی است. او حملهی آلمان به بریتانیا در سال ۱۹۴۰ – که هرگز اتفاق نیفتاده – را تصویر کرده است. فیلم یک حادثهی تاریخی که هرگز رخ نداده را به کمک تکنیک فیلمهای مستند و تلویزیونیِ بی بی سی ساخته است.
واتکینز در کارهایی چون: کالودن(۱۲) و بازی جنگ(۱۳) که برای بی بی سی ساخت از گزارشهای تلویزیونی به صورت استعاری استفاده کرد تا هم از تاریخ و هم از رسانه بازجویی کند. در فیلم کالودن دوربینهای تلویزیونی یک پوشش زنده از جنگ کالودن که بین انگلستان و اسکاتلند در سال ۱۷۴۶ رخ داد را به نمایش گذاشتند. پل آرتور(۱۴) تحلیلگر فیلم نوشته که در این فیلم مشابه فیلم کمون پاریس، واتکینز از مصاحبهی گزارشگران با کسانی که در خط مقدم میجنگند استفاده کرده تا به مخاطب درسهایی تاریخی از سرکوبِ طبقاتی، حماقت اشراف و چگونگیِ تبدیلِ مجازات ارتش به قتل عام را بدهد. در فیلم بازی جنگ، واتکینز یک بار دیگر از تلویزیون استفاده میکند تا تاثیرات بمباران هستهای در بریتانیا را پیشبینی کند. فیلم، هم نبودِ آمادگیِ دولتِ انگلستان و هم ناچیز شمردن عواقب انسانی چنین حملهای را به خوبی نشان میدهد. بعد از اتمام این فیلم بحثهای زیادی در حوالی آن شکل گرفت. این فیلم در حالی جایزهی اسکار بهترین فیلم مستند در سال ۱۹۶۷ را دریافت کرد که به نوعی فیلمی داستانی بود. در بریتانیا, بی بی سی با این ادعا که این فیلم شکست هنری است؛ مانع از پخش آن شد. تعداد زیادی از جمله خود واتکینز پافشاری کردند که این فیلم نباید از زاویه دیدی زیبایی شناختی بلکه باید از زاویه دیدی سیاسی تحلیل شود و اینگونه ممنوعیت پخش آن برداشته شد. البته مکاتبات بین بی بی سی و وزارت امور خارجه انگلستان در مورد ماهیت حساس و بحث برانگیز این فیلم وقتی آغاز شد که هنوز تولید فیلم شروع نشده بود.
در سال ۱۹۹۸ واتکینز، پل سادون(۱۵) تهیه کنندهی فرانسوی را ملاقات کرد که ۱۳ فیلم در مارسی تولید کرده بود. آنها با هم به این نتیجه رسیدند که این فیلم باید بازسازی مجددی از کمون پاریس باشد و بتواند به شیوهای بسیار قدرتمند، استثمار و نابرابری در دنیای حال حاضر را نشان دهد. علاوه بر این، آنها این پروژه را به عنوان فرصتی دیدند که بتواند انسداد کلی این بخش رادیکال و پیچیده از تاریخ فرانسه را برطرف سازد. بعد از یک سال جستجو، آنها توانستند بودجهای از شبکهی تلویزیونی آرته (شبکهای که برای برنامههای متفاوت و هنریاش شناخته شده است) دریافت کنند. علاوه بر آرته، موزه اورسی(۱۶) در پاریس ۳۰۰ هزار فرانک فرانسه در حمایت از فیلم پرداخت کرد. بعدتر موزه فیلم را پخش کرد و همزمان با پخش فیلم، دو نمایشگاه برگزار کرد: یکی از عکسهای به جا مانده از کمون پاریس سال ۱۸۷۱ و دیگری از نقاشیهای گوستاو کوربه در مورد کمون.
بیش از نیمی از ۲۰۰ بازیگر فیلم قبلا تجربهی بازی نداشتند. خیلی از آنها فعالان کمونیست بودند و به خاطر علاقه به تاریخ و ایجاد تغییرات اجتماعی جذب این پروژه شدند. واتکینز و همکارانش (از جمله پسرش پاتریک) با تشکلهای مختلفی در فرانسه تماس گرفتند تا کسانی که احتمالا با بعضی از شخصیتهای فیلم احساس نزدیکی میکنند را وارد پروژه کنند. علاوه بر این آنها هنگام پخش فیلم کالودن پرسشنامههایی به مخاطبان دادند و از آنها پرسیدند که آیا علاقهمند به همکاری در پروژهای این چنینی هستند یا خیر. در همان زمان واتکینز شرکت کنندگانی که علاقهای به ایدهی انقلاب طبقهی کارگر نه به صورت تاریخی و نه در دنیای حال حاضر داشتند را دور هم جمع کرد تا نقش پاریسیهای برژوا و کارمندان دولت را به آنها دهد. برای رسیدن به چنین هدفی, تبلیغاتی در روزنامههای محافظ کار چون فیگارو چاپ کرد.
واتکینز از شرکت کنندگان در فیلم میخواست که در مورد نقششان تحقیق کنند و اهمیت کمون پاریس در دنیای حال حاضر را در نقششان بازتاب دهند. وقتی فیلمبرداری شروع شد بازیگران دیالوگهای خود را به شیوههای مرسوم دریافت نکردند. بلکه این پروژه یک تلاش خلاقانه و دست جمعی برای نوعی فیلمسازی غیر مرسوم بود. بازیگرانی که نقشهای مشابهی داشتند در گروههایی دور هم جمع میشدند تا افکارشان در مورد موضوعات مورد علاقهشان را با هم در میان بگذارند مثلا زنان یا سربازان گارد ملی. در هنگام فیلمبرداری هم شرکتکنندگان در مورد ایدههایشان با واتکینز و باقی عوامل فیلم صحبت میکردند و به صورت گروهی در مورد دیالوگ و بازی خود جلوی دوربین تصمیم میگرفتند. این داد و ستدها خود را در فیلم کمون پاریس نشان دادهاند. در تعدادی از صحنهها, بازیگران از کاراکتری که نقش آن را بازی میکردند بیرون میآمدند تا مستقیما به نقششان در فیلم و انتخابهایی که در ترسیم شخصیتهای خاصِ کمون داشتند اشاره کنند.
کمون پاریس از زمان ساختش در سال ۱۹۹۹ چندان مورد اقبال عموم واقع نشد. قطعا زمان فیلم نقش مهمی در کم شدن احتمال پخش آن بازی کرد. شبکههای تلویزیونی علاقهای به خرید فیلمی با مدت زمانی چنین غیر معمول را نداشتند. در ابتدا واتکینز تصمیم داشت که فیلمی دو ساعته بسازد، اما بعدتر زمان فیلم را افزایش داد تا پروسهی دست جمعی و پیچیدهی بازسازی تاریخی کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ را نشان دهد. تخطی و به هم ریختن شکل رایج فیلمسازی در رسانههای عمومی و همینطور مدت زمان غیر معمول فیلم قطعا نکات مهمی برای تصویر کردن تاریخِ جنبش سیاسی و مردمی کمون پاریس بود. فیلم محل نمایشی بود هم برای خستگی کموناردها از آرزوهای انقلابی و هم برای خستگی بازیگرانی که نقششان را روی پرده بازی میکردند؛ بدین ترتیب مرزهای بازنمایی در رسانههای حال حاضر جا به جا شد. چالشی که فیلم برای مخاطب تصویر میکرد لایهی دیگری از تعمق پیچیدهی فیلم در مورد تحمل، مدارا و تاب آوردن بود. مسئولین شبکهی آرته فیلم را به این شکل قبول نکردند؛ بعد از اینکه واتکینز کمون پاریس را به صورت فیلمی شش ساعته در آورد، آنها درخواست تغییراتی در مدت زمان و محتوای آن داشتند. واتکینز درخواست آنها برای کوتاه کردن فیلم را رد کرد؛ آرته هم از نشان دادن فیلم در ساعات پربیننده خود داری کرد. در می سال ۲۰۰۰, این شبکه تصمیم گرفت که فیلم را در نیمههای شب (از ساعت ۱۰ شب تا ۴ صبح) نشان دهد و بدین ترتیب تعداد مخاطبین آن در فرانسه برای اولین پخش محدود شد.
واتکینز از این مسئله به عنوان مثال دیگری برای سانسور سیاسی و زیبایی شناختی کارهایش یاد میکند؛ از نظر او این عمل تفاوت چندانی با پاسخ منفی بی بی سی به پخش فیلم بازی جنگ در یک دهه قبل ندارد. علاوه بر این او مدعی است که سرنوشت فیلمش در فرانسه گواه روشنی است از به حاشیه راندن تاریخ کمون پاریس. در جایی در فیلم, تقدیری ضمنی از فیلمسازانی شده که به دلایل مختلف از انجام کارشان برای تصویر کردن تاریخ کمون جلوگیری به عمل آمده است. صحنهی دیگری در فیلم وجود دارد که نشان میدهد بحث عمیقی در باب کمون پاریس در برنامهی درسی مدارس فرانسه از گذشته تا به امروز وجود نداشته است.
از سال ۱۹۹۹ شرکتکنندگان در فیلم، علاقهمند به ادامهی پروژه شدند و درخواست کردند تا طول فیلم کمون پاریس بیشتر شود؛ آنها میخواستند باعث پخش فیلم شوند در نتیجه بنیادی به نامLe Rebond pour La Commune راه انداختند که اکران فیلم و پخش آن در فرانسه را به دست گیرد. کمون پاریس موفقیتهای کمی به دست آورد؛ تنها بعضی از جشنوارهها و خانههای هنری در اروپا و شمال آمریکا در چند سال اخیر فیلم را پخش کردهاند. بعد از پخش فیلم در سال ۲۰۰۳ در نیویورک از آن به عنوان اثری آوانگارد یاد شد. فیلم هم برای کسانی که علاقهمند به درگیریهایِ انقلابیِ کمون پاریس بودند و هم برای طرفداران آثار واتکینز و به طور کلی طرفداران فیلمهای مستند و تجربی بسیار جذاب بود. به همین دلیل نقدهایی در مورد فیلم در نشریاتی چون نیویورک تایمز(۱۷)، ویلج ویس(۱۸) و فیلم کامنت(۱۹) نوشته شد؛ کمون پاریس توجه مخاطبانی را به خود جلب کرد که مجذوب مقاومت سیاسی و زیبایی شناختی فیلم شده بودند.
واتکینز دلیلِ موردِ اقبال عموم واقع نشدنِ فیلمِ کمون را «تک فرمی» بودن عادات دیداری میداند؛ برچسبی که او برای ارجاع به هنجارهای فرمی و زیبایی شناختی عمدهی رسانهها از آن استفاده میکند. همانطور که در فیلمهایش دیده میشود، واتکینز منتقد چیزی بود که خودش از آن تحت عنوان (۲۰) MAVM (رسانههای صوتی و تصویری همگانی) یاد میکرد. در منطق فیلمسازی او، منسجم بودن و تعقیب و گریز داشتنِ روایتهای MAVM منجر به چیزی جز بیکنشی مخاطب نمیشود. خود واتکینز اینطور میگوید: خارج کردن هر نوع پرسش، فکر و پیچیدگی از ذهن مخاطب و پروسهی شرکت ندادن او در فیلمهای سینما و تلویزیون. در فیلم ساعت جهانی: مقاومت پیتر واتکینز (۲۱)- که مستندی در مورد واتکینز است و کارگردانی به نام جف بویی(۲۲) که عضو بورد ملی فیلم کانادا است آن را ساخته- این نقد به رسانههای دنیای معاصر، به عنوان اصلیترین هدف واتکینز برجسته میشود. عنوان ساعت جهانی اشاره دارد به زمانهای کمتر از یک ساعت و کمتر از نیم ساعتِ برنامههای تلویزیونی (به ترتیب ۵۲ دقیقه و ۲۲ دقیقه) که تهیهکنندهها و مدیران شبکهها به منظور پخش آگهیهای تبلیغاتی روی آن پافشاری میکنند. بویی زمانِ فیلم کمون را مورد هدف قرار میدهد تاسیاستهای پذیرفته شده در تهیهی برنامههای تلویزیونی در بازار جهانی را نشان دهد. مدت زمانِ فیلم کمون پاریس و تخطی همیشگی واتکینز از استانداردهای صنعت فیلمسازی نقاط اصلی نقد بویی به رسانههای جمعی را تشکیل میدهند.
در طول مدتی که واتکینز فیلم میساخت برهههای تاریخی مختلف را با توجه به مسائل روز مورد واکاوی قرار داد. او متولد سال ۱۹۳۵ در انگلستان است و قبل از این که وارد حوزهی فیلمسازی شود در کالج کرایست، کمبریج و آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک در لندن درس خوانده است. او به عنوان دستیار تولید در فیلمهای تبلیغاتی کار میکرد و به صورت منطقی این تجربه نقش مهمی در سرخوردگی او از رسانه و اجتماع مصرفی بازی کرد؛ در نتیجه این موضوع، تِم همیشگی فیلمهای او شد. او در مسیر فیلمسازیاش با نگاهی به اتفاقاتِ حال حاضر اکتشافاتی در مسائل تاریخی کرده است. او در سوئد، کانادا و لیتوانی برای سالهای زیادی زندگی کرد و در حال حاضر در فرانسه زندگی میکند. لیست بعضی از مهمترین کارهای او به قرار زیر است:
وب سایت (۱۹۵۶): ۲۰ دقیقه. تولید کشور بریتانیا
زمینه قرمز(۱۹۵۸): تولید کشور بریتانیا
خاطرات یک سرباز گمنام (۱۹۵۹): ۲۰ دقیقه. تولید کشور بریتانیا
بازی جنگ (۱۹۶۵): ۴۸ دقیقه. تولید کشور بریتانیا
امتیاز(۱۹۶۷): ۱۰۳ دقیقه. تولید کشور بریتانیا
گلادیاتور (بازی صلح) (۱۹۶۹): ۶۹ دقیقه. تولید کشور سوئد
پارک مجازات (فیلم) (۱۹۷۱): ۸۸ دقیقه. تولید کشور ایالات متحده آمریکا
مردم دهه هفتاد (۱۹۷۵): ۱۲۷ دقیقه. تولید کشور دانمارک
ادوارد مونش (۱۹۷۶): ۱۷۴ دقیقه (تئاتر) / ۲۱۰ دقیقه (تلویزیونی). تولید کشورهای سوئد و نروژ
سرزمین شب(۱۹۷۷): ۱۰۹ دقیقه. تولید کشور دانمارک
سفر (۱۹۸۸): ۸۷۳ دقیقه. تولید کشورهای استرالیا، کانادا، دانمارک، فنلاند، ایتالیا، ژاپن، نیوزیلند، اتحاد جماهیر شوروی، سوئد، نروژ
بیدین (۱۹۹۴): ۲۷۶ دقیقه. تولید کشور سوئد
کمون پاریس ۱۸۷۱ (۱۹۹۹): ۳۷۵دقیقه. تولید کشور فرانسه
پینوشت:
Third Republic
Alsace
Lorraine
Te´le´vision Communale
semaine sanglante (bloody week)
Andre´ Adolphe-Euge`ne Disde´ri
Robert Rosenstone
Robert Brent Toplin
Natalie Zemon Davis
Kevin Brownlow
It Happened Here (1965)
Culloden (1964)
The War Game (1965)
Paul Arthur
Paul Saddoun
Muse´e d’Orsay
New York Times
Village Voice
Film Comment
the mass audio-visual media
The Universal Clock: The Resistance of Peter Watkins
Geoff Bowie
کمیتههای محلات در کردستان؛ آنچه از کرونا میماند
اخلال در سرمایهداری
در شرایطی که نظامهای نئولیبرال سرمایهداری بدون در نظر گرفتن تبعات فاجعهبار اقتصادی اجتماعی قرنطینه برای "در خانه ماندن" و "حرف شنوی از دولتها" تبلیغ میکنند، در گوشه و کنار دنیا، از ایتالیا تا ایران، از روژآوا تا روژهلات، مردم در حال مبارزهای منحصر بهفرد برای بقای زندگی اجتماعی هستند. حالا دیگر کمتر تردیدی وجود دارد که این روزها همزمان با موج کمسابقه فراخوان دولتی و سیستماتیک برای فردیتگرایی و گسترش فرصتطلبی، حجم گستردهای از همبستگی میان مردم و خلقهای مختلف جهان به جریان افتاده است. بازخوانی هزارانباره ترانه انقلابی "بلاچاو" (اینجا)
از سوی نمایندگان بسیاری از جوامع از جمله ۴۰ هنرمند کُرد، در همبستگی با ایتالیا، به عنوان یکی از مراکز اصلی شیوع این بیماری در اروپا، یکی از این نمونههاست. گزارشی که اخیرا روزنامه ریپوبلیکای ایتالیا از همبستگی مردم روژآوا با خلقهای ایتالیایی منتشر کرد، مصداق دیگری از همبستگی بینالمللی است.
A gift from #Kurdistan to #Italy #BellaCiao
https://twitter.com/i/status/1244251554456223745
۲۰ نظر:
نجنگیدن ب معنای مردن از درون است!!!
واقعا جالب است، ولی قبل از آن انسان نبودن ب معنی واقعی ،بدتر از مردن است،
هر چند در این رابطه من خیلی صحبت کردم، و هنوز هم اعتقاد دارم که فگور مبارزه گرفتن، با علم مبارزه بطور جدی و عملی خیلی فاصله دارد، آدم وقتی کمون پاریس را مطالعه و یا بررسی میکنه، با اینکه ما آن جنبش عظیم را ندیم ولی برای بررسی آن خیلی لذت میبریم ، دمکراسی که خیلی ها از آن صحبت میکنند، و نود و تو درصد ننیدوند چی است، ، همان کنون است، جوش و خروش کمونانسان را زنده و امیدوار میکند، سئوال اساسی که همه ما باید بطور جدی باید دنبالش باشیم، ایا کمون پاریس را میتوانیم دوباره بوجود بیاوریم؟؟؟؟؟
زنده نگاه داشتن و ب امید آن زندگی کردن و یا فیلم از آن درست کردن خوب است، ولی کافی نیست،
بورژوازی کمون جوان بود .، روسای جوان بود،
حالا بورژوازی بلد از صد و سی سال پیر تر شده امکان وقوع دوباره کمون است،؟؟
در آینده باید بیشتر نوشت،
منظورم این بود، با این که بیش از یک قرن از کمون پاریس میگدرد، ابتدا دلایل اساسی شکست کمون و شعله ور شدن کنون را بررسی کرد،، ب نظر من انتقاد مارکس و لنین و انگلس نه تنها کافی نبوده بلکه اکثرا از زوایه حزب بوده، ما ها که ب کمون پاریس اعتقاد داریم ب خوبی میدانم حزب نه تنها انسانها را خوشبخت نکرده در عوض روحیه مبارزه را هم نابود کرده، ب زبان دیگر حزب تعلق ب کسانیدارد که نه تنها علم مبارزه را نمیدانند، و ب نوعی خودشون را سر کار گداشتن، بدون تعارف حزب مال ک و ن،،،،،،،ادها است،
سئوال اساسی با اینکه سرمایه داری جهانی ب مراتب ب گذشته، پیر و فرتوت شده، ما باید ب مراتب آماده تر برای احیاء و یا بوجود آمدن کنون فعال و امیدوار باشیم،
ن ایکه عقب نیشی کنیم،واقعا اشکال اساسی کجاست،
چند در صد از کل جهان رهایی واقعی خودشون را از یوغ بردگی سرمایهداری میداند، و الگوی مبارزشان کمون پاریس است؟؟؟
کمون پاریس یک شبه و بطور لحظه ی اتفاق نیافتاد، ب نظر من کمون پاریس در دل شبهای طولانی ریشه در انقلاب کبیر فرانسه ریشه خود را محکم کرد یک ریشه در دل مزارع و جنگل با هیزم خشک خودش فرانسه سرد را گرمی بخشید، آنهایی که زندان باستیل را سازماندهی کردن ریشه در روستا داشتن، اگر قهرمانی آنها نبود، هرگز شهریها لذت شراب، آنها حس نمیکردند، انقلاب در شهر و روستا دلها را شاد و پیروزی را بشریت هموار کرد،انقلابی که زمینه دمکراسی را در جنین زنده کرد و میرفت که این پدیده نو ظهور که اسمش نامعلوم بود را بورژوازی نو ظهور اپورتش کرد،
آنهایی که فعلا قلب شان ب یاد کمون حتا شکل رویایی هم شده، می تپد، نشان از یک حقیقت است،
واقیعت، درد آور که در این مقطع حساس نادر انسانهایی که نوع سازماندهی با شکل جدیدی از اوضاع جهانی قبطه میخورند که امکان بوجود آوردن کمون که بتواند همه دلها را شاد کند میسر میشود؟؟
باید فکر اساسی کرد!!
police own goals are
https://twitter.com/NYCAntifa/status/1267266100594688001
@Reuters
Tanker truck drives into protesters on Minneapolis highway
https://twitter.com/Reuters/status/1267246989835632640/photo/1
@NYCAntifa
"This protest has turned into a crime scene.
I-35W was closed for nearly an hour before the tanker truck sped through the crowd
https://twitter.com/NYCAntifa/status/1267234407204761600
خیلی ها ما را متهم ب کهنه پرستی و عقب گرد میدانند!!
این در حالی است،، که اینطور نیست، کمون پاریس یک چیز اساسی را در در ذهن جامعهء زنده کرد و میرفت که این پدیده نو ظهور را جهانی جهانی کند، که در بالا اشاره کردم این پدیده سقط جنین شده، ما اگر از کمون پاریس صحبت و ضرورت آنرا بار دیگر آشکاره میکنیم دور از واقیعت نیست،،بعد از شکست، کمون، بود که بطور علنی حزب، و پارلمان، و نوع دیگری از حرکتهای برکراتیک از بالا ب پایین در سطوح مختلف جهان وا مانده مطرح شد، و این شامورتی بازه ای متعدد، از خاصییت و انسان بودن کمون انسانها فاصله گرفتن،
در میان یاد شعر عمر خیام افتادم که بلائی که این مصرف گرایی باعث این بدبختی انسانها شده را بنویسیم و شاید در درون ما یو حرکت خفته ی که بوجود آمده را تلن گور حقیقی ایجاد کند،
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
وز داس سپهر سرنگون شدیم
در داد و ندامتگاه که چشم زدیم
تا بوده ب کام خویش نابوده شدیم
ثبت شود در تاریخ: چندین روز است از قیام های معترضان به نژادپرستی پلیس و حکومت امریکا در سراسر دنیا میگذرد اما آرشیو رزا که لایق ترین سایت فارسی بود که میتونست در مورد تظاهرات بر علیه نژادپرستی و جنبش آنتیفا و اتفاقات اخیر نظر بده سکوت پیشه کرد فقط بخاطر شخص رزا که به دلیل مخالفت با چپ های طرفدار نظام (نمیدونم چه اسمی بذارم) اول از آمریکا در منطقه حمایت کرد و حالا هیچ پست و مطلبی در مورد وضعیت تاریخی امروز دنیا در سایتش نگذاشت.
مثلا چه ایرادی داشت یک پست میذاشتی بر علیه حکومت امریکا و نژادپرستی هایی که بر علیه اقلیت ها کرده و همون رو هم ربط میدادی به نژادپرستی هایی که جمهوری اسلامی کرده برعلیه اقلیت های ایران.
آخه چقدر تو خری دختر، الکی الکی ریدی تو سایتت
من ب عنوان کسی که ایشون را می شناسم ناشناس بی نشان، شاید،برای ایشان از نظر فیزیکی و یا مشکل خاصی بوجود امده، برای این که زود قضاوت نکنیم، منتظر می مانیم، ببینم برای این سایت و رزا چه شده؟؟
من نمی دونم قسم ،،،،،عباس یا سر و کله خروس را قبول کنم، اولا من نمی دونم چپ ها مگه تخم دو زرده گذاشته ند و این سایت از آنها عقب افتادا، از طرف دیگه برای این سایت، در سایتهای دیگه جایگاه ویژه قائل هستید، اگر واقعا صادق هستید نباید این سایت با سایتهای دیگر مقایسه کنید، و با ادبیات خاص خودتان بر خورد میکنید،
برای یک برخورد طبیعی و منصفانه از دوستداران وبلاگ رزا خواهش دارم، بر این اتهامات جدی باشند،
خود من همیشه انتقاد دارم و بطور علنی و دوستانه مطرح میکنم،
با سلام به رفقا،
رفیقی که از کم کاری سایت انتقاد کرد، انتقادش درست و می پذیرم.
متاسفم.
رفیقی هم که نوشت: شاید برایش اتفاقی افتاده...
آن هم درست است.
اتفاقی افتاده. اما نه برای من.
نمی دانم فیلم 5 بخشی چرنوبیل را دیده اید؟
در جایی، عده ای برای پاکسازی سقف نیروگاه می بایست بیل به دست برای چند ثانیه بروی سقف می رفتند و اکثریت هم با تششعات جان داده و به سرطان مبتلا شدند...
چرا رفتند؟
برای اینکه انسانیت نمیرد...
از بشر حرف نمی زنم و بقای انسان.
موضوع بر سر کارهای کوچک است که رزونانس بزرگ دارد. برای خودِ من و برای آنها که دست اندر کار اند.
فکرش را بکنید بدترین نقطه به کرونا مبتلا شده اند. از 700 سکنه ی یک ساختمان 108 نفر مثبت.
آنها اجازه ی خروج ندارند و غذا هم ته کشیده و هیچ ارگان حکومتی هم به دادشان نمی رسد و چون قانون را هم بخشی زیر پا گذاشته و جشن شکر گرفته بودند (عید قربان؟)، ارگانهای خیریه کلیسایی هم پیشاپیش محکومشان کرده...
بیل بر دوش برای کمک باید می رفتیم.
و رفتیم.
در حالی که حتی برای چاپ اعلامیه در برابر پول هم با ید فحش می خوردیم!
نمی گذارند نفس بکشیم!
در میانِ رفقای کلکتیو همبستگی هم اختلاف بود. بحث به آنجا کشید که آیا ما یک کلکتیو برای بی خانمانهای بی گناهیم؟ یا مادر/پدر بزرگهای ترسیده از کرونا؟ به تصادف کرونایی شده در قرنطینه؟
یا یک کلکتیو کمک برای همه؟
حتی کمک به"خود مقصرانِ مبتلا" و یا "بی گناه مبتلایان"؟
از نظر اکثریت مردم که دو هفته بدلیل آلودگی این مرکز (بدلیل برگزاری جشن مذهبی/اسلامی)، قرنطینه شدید را محکوم به اجرا هستند، دوباره مدارس بسته، فقط مراکز مواد غذایی باز و... شرایط تحمیلی سخت برای 200 هزار مردم بدلیل اشتباه 15 نفر...و ابتلای یک ساختمانِ 700 نفره!
فراکسیونِ کلکتیو که من هم جزو آنها هستم: ما قاضی نیستیم، و کمک به همه. ورود به ساختمانی که از خشم بر خبرنگاران، بدلیل اشاعه ی دروغ و تحریک علیه مسلمانانی که با برگزاری جشن شکر باعث ابتلای ساکنینِ ساختمان 700 نفره شدند، تخم مرغ و گوجه گندیده پرتاب کرده و کسی را دیگر راه نمی دهند!
باری
بیل ها بدست! و پاکسازی ساختمان از تششعاتِ مرگبار راسیسم!
کسب تجربه در آزمایشگاههای اس 4، قرئه ی ورود را به نام من نوشت!
دیالوگ با کرونایی ها، پخش اعلامیه ی کمک، تحقیق میدانی و بقیه عملیات...
راحت تر می بود شرکت در اکسیونِ جرج کلوید، یا اکسیونی جلوی ساختمانِ کرونایی و اعلام حمایت؟
اما وقتی کودکان گرسنه و در قرنطینه، پلاکارت حمایت چه ارزشی دارد؟
آنتی فا یعنی حمایت عملی؟
و خوشبختانه سربلند بودیم و ساکنین هم می دانند کسانی بدون ایمان، و با ایمان به انسان، بیرون از ساختمان، برای کمک تلاش می کنند.
نمی دانم روزی از اشعه بمیرم یا نه؟ اما بذرهایی که این هفته کاشته شدند، سر بر خواهد کشید...
از لطفی که به سایت دارید اشک به چشمانم آورد.
پشت همه ی مطالب بلاگ آدم های واقعی هستند با اشتباهات و درستی های هر انسان...
اما واقعی!
هر رفیقی اعلام آمادگی دارد، ایمیل بفرستد تا ادمینی بلاگ را در اختیار بگیرد. تنها معیار آنتی فا بودن است. و نه بیش...
هر رفیقی می تواند مطلب بفرستد و همینجا درج کند.
این یک تریبونِ همگانی/خیابانی و میکروفون آزاد است:)
شنبه در تظاهرات علیه خشونت پلیس در امریکا و در همه جا، دوستی بهم گفت که کله خر هستم و احتمالن کرونا هم گرفته ام!
نمی دانم، شاید هم گرفته ام یا بگیرم:)
تو هم نوشته ای: آخه چقدر تو خری دختر، الکی الکی ریدی تو سایتت...
بومیان پس از کاشتنِ هر نهال، کنارش می ریند!
عملی در ظاهر منحوس اما مفید!
جوجه های چرخ ریسکِ لانه کرده در درختِ کاجِ پُشتِ پنجره، مدفوع مادرشان را خوردند در زمستانِ سهمناکِ کرونایی و اینک روی بالکن در غوغایشان! که چرا دانه نداشتند در گرسنگی؟
گاهی در شرایط سخت، مبارزه برای زنده ماندن، تنها مبارزه ی بر حق است؟
سایت و آرشیو کماکان نفس می کشد.
و در انتظارِ دستهایی که مُشتش را بفشارد تا ادامه دهیم. اگرچه افتان و خیزان!
چهره ی مجازیِ من اگرچه خدشه دار است اما ارزشش را داشت...
قلب هایی اینک برای آنتی فاشیست میزند!
ما یک اندیشه دیگر نیستیم؟
بقول یکی از ساکنانِ ساختمانِ هیولایی، برای ما در نمازش دعا می کند!
ما واقعیتی هستیم که دعا می شویم تا باقی بمانیم!
مادر
آخرین کلمات است در بازدمِ هر قربانیِ فاشیسم...
ما مادر هستیم.
آنتی فا مادر است.
اعلام جنگ، علیه مرگ!
نمیتوانم نفس بکشم!
توروخدا
من نمی تونم... نفس...
من می خوام...
نمی تونم حرکت کنم!
مامان!
مامان!
من... نمی تونم...
زانوم...
گردنم...
من بخاطر...
بخاطر...
دلم درد می کنه
گردنم درد می کنه
همه جام درد می کنه...
درد می کنه...
یکم آب بده... لطفن
لطفن...
لطفن
نفسم بالا نمیاد...
منو نکُش!
اینا دارن منو می کشن
تو روخدا مَرد!
نمی تونم نفس بکشم
نمی تونم
جورج فلوید3>
لطفا نظر من را ناشناس محترم و دیگر دوست داران کمون پاریس و فرق آن را با جنبش لحضه ی حرکت اخیر در آمریکا و اروپا را توضیع خواهم داد!!
من جنبش ضد نژاد پرستی و تهی دستان را قبول و همواره در همین وبلاگ هزاران توضیع و صحبت کردم،،
اما کمون پاریس و فرقش با جنشهای اخیر و شبیه آن که در آمریکا و اروپا مهم تر از این هم اتفاق افتاده ولی زره ی از هار بودن سرمایه داری جهانی و دولتها کاسته نشده، اما کمون پاریس چه کاری کرده هنوز هم هنوز است صاحبان اصلی ان از یاد نبرند که این پدیده نو ظهور و اساسی میرفت که برای همیشه جهانی شود که جلویش گرفته شد،، دوستان همانطور که در بالا گفتم جنبش های خیابانی از هیچی خیلی بهتر است اما ما از یک حرکت و جنبشی صحبت میکنیم که تار و پود سرمایه را تکان و ب جلو باشد،، من بارها گفتم و باز هم میگویم کارگران جهان فعلا ب نوعی در مقابل سرمایه و دولت هاتسلیم شدند ب خصوص در ایران ب قول یکی از کارگران پیشرو میگفت تسلیم از شلاق بدتر است،، این است وضیعت جهان امروز ما خودمان را با چپهای ایرانی و خارجی مقایسه نمیکنیم،، وقصمدمان و استراتژی ما اگر زنده ماندیم، و نسل بعدی ما باید کمون پاریس را زنده و راهی برای سازماندهی و رهایی از یوغ برده داری نوبت سرمایه داری جهانی پیدا و فعال باشند،
ما در خاتمه مرگ سیاه پوست ها و سفید پوسته و تمامی انسانهای که برای انسان بودن خودشان مبارزه میکنند محکوم بخصوص پلیس های فاشیست که فاجعه را در آمریکا آفریده را محکوم میکنیم،،،
برای توضیع کامنت بالا
ما باید کمون پاریس را زنده و راهی برای سازماندهی و رهایی از یوغ برده داری نوین سرمایه داری جهانی پیدا و فعال و فعال باشیم،
رزا جان در رابطه با پیشنهاد جدید برای وبلاگ تبریک ب هت میگم و آرزوی هر چه بیشتر فاصله با هر نوع ایدولوژی، مختلفی در زندگی اجتماعی و سیاسی ما وجود دارد فاصله بگیزیم، مطمئنا هیچ چیزی مثبتی از دست نخواهیم داد،
برات آرزوی موفقیعت دارم چه با ما باشی چه ما در سایه تو باشیم و چه با دیگران باشی، در هر حال پیروز باشید
ممنون رفیق جان
دیشب داشتم مطلب زیر را در مورد کمون پاریس می خواندم.
بعدن نظرتون را بدید، اگر وقت کردید و خواندید...
کمون در قدرت
http://idoun.org/%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa/
حتما ب روی چشمانم
رزا جان
ما یک کار سختی را شروع کردیم، یک هفته تمام میشه بعد از تمام شدن بطور همه جانبه توضیع لازم را خواهم داد،
سپاسگزارم برات آرزوی موفقیعت دارم!!
حدوا ۱۲ صفحه کتاب بالا رو رزا جان توانستم در فرصت کوتاه بخوانم، همانطور که در نوشته های قبلی هم اشاره کردم، کمون دنبال قدرت نبود و ب نوعی هم از آن بیزار بود، مهم ترین و اساس حرکت کنون بر تکان مردوم پاریس ها بود، و اکثریت کمون بر رادیکال بودن اوضاع جاری مملکتی قدم بر میداشت،اصلا براش مهم نبود که عده ی در مرکزیت کمیته سازش و مرامنامه کمون را لوس میکنند،چون آماج کمون شفاف سازی در همه ارکان جامعه بود، در این نوشته هم بنوعی اشاره میکنند،
بعد بیشتر صحبت میکنیم
پیروز باشید، در مجموع تا حالا کتاب بعدی نبود،
رزا جان
دفتر کمون بسته نشده خیلی ها تلاش کردند، که برای همیشه این دفتر بسته شه، از مارکس و انگلس شروع شد،و ب استالین و شرکت هم ختم نشد، تمامی سازمانهای بروکراتهای وطنی گرفته تا غرب، با این وضیعت نتوانست برای همیشه کمون فراموش شود، همان طور که قول داده بودم، هنوز کتاب تمام نشد، ولی در این میان خواستماشاره کوتاهی بر روند تاریخی اجتماعی که چگونه در دل پتریییها و جهان متمدن آن زمان که نمایندگان متعدی از تعداد کشورهای اروپایی داشت اشاره کنم، از باکتونین گرفته تا تعداد دیگری که از طرف خودشان و مارکس طبق گفته کتاب در مبارزات واقعی کمون نقش داشتن، برای من مهم نیست که چند نفر کارگر و یا چند نفر جمهوری خواه و یا چند نفر محافظه کار در جمع کمون بودن، مهم و اساس حرکت این بوده که هر کس توان و حرکت مبارزه خسته و یا ناتوان و یا مسئله دار بوده خیلی سریع و تند جای خود را عوض میکردند این ساده لوحانه است که باور کنیم آنهایی که مبارزات کمون را قبول نداشتن از دولت مفت خور گرفته تا روسای و عوامل سنگ انداز غافل باشیم ،
از زوایه دیگر هم توان ارزیابی بطور منصفانه وجود دارد این جنبش نوین برای اولین بار از نوع سازماندهی و رهایی از از وحشت دشمنان خارجی و داخلی میرفت که بساط اونها را بدور بیلندازد، این سازماندهی نوین برای اولین بار در جنشهای داخلی و جهانی با مشکلاتی مواجه شدن که برای آنها سخت بود، آنها از جای کپی برداری نداشتن، کمون بامشورتهای همه جانبه ب جلو میرفتن،
رزا جان
کمون در یک کلمه یک پدیده ی بود که با یک تفکر جمعی بتوسط مبارزین کمون زده شد، که خیلی از انسان های که ادعای مبارزه را داشتن را امیدوار و اثر اجتماعی خود را ب امکانات کرد،، با معیارهای امروزه و زود گذر نمی توان قضاوت کرد
خود من میخواهم چیزی را بیان کنم که باورهای کمون چقدر آن زمان پر زور و توان گر بود، با بیان آن لکنت زبان میگیریم و برام سخت است،
رزا جان همه کتاب خواندم
واقیعت های پنهان و آشکار کد در نهایت تقربیا بی طرف، ولی تمامی تلاش نویسنده این بود،، که واقیعت های آن زمان را در توان داشته با فاکت و یا بدون فاکت روشن کند، ما در میان
نباید دنیال چیزی از کمون باشیم که نمی دانیم،
واقیعت کمون پاریس در دو چیز کاملا نمایان ، بود، یک کمون دنبال قدرت نبود، قدرتی که تا ب حال در تمامی سازمانهای حزبی و سازمانی و چپ جهانی که از نوشتهای مارکس ، لنین ، و انگلس و تمامی پیغمبری ریز دروست و حتا مانیفست عیرکارگری کپی برداری شد همه و همه دنبال قدرت و دولت مقتدر بودند، کمون در این رابطه پیروز در اومد،
دوم آماج کمون ،نوع سازماندهی و تکیه ب نوعی سازمان یابی شورائی بود،، این الان بیاییم صادقانه با هار شدن ب شدت سرمایه داری جهانی و دولتها ب کمون نگاه کنیم می شه صحبتهای زیادی کرد،
پیروز باشید
رزا همانطور که اشاره کردم،، اگر ما بخواهیم کمون آن زمان را با امروز مقایسه کنیم، می بینیم که تفاوت ها چقدر فاصله دارد، کمون یک زندگی واقعی را در دو ماه اندی چگونه لذت بخش کرد که ما هنوز انگشت ب دهن ماندیم باید از پاریسی ها
آموخت که چگونه کمون را زنده نگاه داشتن، و هنوز بعد صد و پنجاه سال بیاد ماندنی است، الان چی؟ زندگی و انسانیت چقدر ضربه خورده چقدر انسانها تحقیر و بی حساب و کتاب،، شده، در آخر ایا برای بازسازی و احیاء کمون میتوان انسانیت را ماننده کمون ساخت،؟؟
واقیعت این سئوال برای همگان حتا انهای که قلبشان با کمون می تپد، جوابش را باید در میان انسان های شکل کمونی جستجو کرد،!!!!
ارسال یک نظر