درباره رذالت- Leon
در دعوای خزبازی، منتقدان یک مشت پیر و پاتال معلم دیکتهمآب متعصب عبوس ذهن پلاسیدهی فاقد شوخ طبعی توصیف میشوند که برای من تنها آخری برخورنده است. حدس میزنم رفقای خز باز ما متوجه نشدهاند که دعوا نه بر سر بازی خزبازی، که به خاطر تحقیر و تمسخر آدمهایی خارج از حیطهی بازی است.
انگار رفقای ما متوجه نیستند که هیچ پسر جوانی به طور عادی "کتونی چینی" را انتخاب نمیکند، مجبور است که بپوشد. زنی که از کیسه برنج ساک میسازد بلد است برود ساک ورساچه بخرد. رفقای ما حالیشان نیست که با دستمزد 300 هزارتومانی تنها تفریح ممکن زیرانداز پهن کردن گوشهی پارک و راهانداختن بساط لوبیاپلو است، وگرنه آنها هم راه شمشک و دیزین را بلدند. با چادر گلگلی کنار در خانه جمع شدن و غیبت کردن تنها گزینهی وقت گذرانی موجود برای زنانی است که پولشان به توی آرایشگاه جمع شدن و حین میزانپلی غیبت کردن نمیرسد. این آدمها اساساً در حیطهی بازی مد نیستند و تحقیر کردنشان رذالت است.
دور نیست همین اوباشی که در دوران ضعف و سرکوب جشنواره ای برای تحقیر نوع پوشش آدمهای متفاوت با خودشان برپا میکنند، در هنگام قدرت به فکر گشت ارشاد برای تحمیل سلیقهشان بیافتند.
Leon: به ناشناس ها و بابک: من کلمه ی مناسب تری برای توصیف جماعت بی سر و پایی که به خودشان اجازه می دهند در یک مکان عمومی دیگرانی که شبیه آنها لباس نمی پوشند را تحقیر و تمسخر کنند سراغ ندارم. سند اوباش که فقط به نام چماق به دستان ج.ا نخورده. هر آدمی از هر طبقه و با هر پوشش و هر مرامی که این طور کثافت وجودش را نمایش بدهد شایسته ی این کلمه است. من نگران زبان فارسی هستم. با همین تعارفات و رودربایستی هاست که واژه ها را نابود می کنیم (هر چند، انصافاً اوباش زیاد هم فارسی نیست :) می فرمایید شوخی کرده اند؟ خب، غلط کرده اند.
خجالت بکشید. بالماسکه چه ربطی به این بازی مهوع توسط جوانان طبقه ی متوسط و مرفه به قصد تمسخر مردمی زنده و معاصر اما با فرهنگی دیگر و غالباً فقیرتر از خودشان دارد؟
پ.ن: تعدادی هم این وسط مسطا شاکی شده بودند که ما هم لوبیا پلو میبریم پارک اما فقیر نیستیم، که چکارشان کنم؟ واگذارشان می کنم به صاحب صبر :)
لیلا: باز این چپ مپا یه چی پیدا کردن هولش متحد شن :))
«همهی ما اراذلها و اوباش»
در دعوای خزبازی، منتقدان یک مشت پیر و پاتال معلم دیکتهمآب متعصب عبوس ذهن پلاسیدهی فاقد شوخ طبعی توصیف میشوند که برای من تنها آخری برخورنده است. حدس میزنم رفقای خز باز ما متوجه نشدهاند که دعوا نه بر سر بازی خزبازی، که به خاطر تحقیر و تمسخر آدمهایی خارج از حیطهی بازی است.
شکی نیست کسانی که وارد بازی مد میشوند باید پی دمده شدن را هم به تن بمالند. احتمالاً ساخته شدن واژهی خز هم ـ بیارتباط به محلهی خزانهی تهران ـ کنایهای به دمده شدن خزهای مصنوعی (و در حالت فاجعهبارش طبیعی) سرآستینها و یقهها باشد. پس اگر خز بازان پردیسان کمی از نعمت شوخطبعی برخوردار بودند قطعاً عکسهای خندهداری از مانتوهای اپلدار بنفش و کیلیپس زیر مقنعه و کفشهای پاشنه تخممرغی پوست مار و شلوارهای پاچه گشاد و یقههای پیراهن روی کت و موهای سیخشده و مانتو چروک فسفری و ریش بلند چانه و "چادر ملی" و پژو 206 تیپ فلان سوار و... میدیدیم. چنانچه بیشتر از کمی از نعمت شوخطبعی برخوردار بودند میتوانستیم شاهد دست انداختن ابژههای نسلیشان + باشیم. اما حس شوخطبعی آنها در حد جوراب بالا کشیدن روی شلوار کردی قد میدهد.
انگار رفقای ما متوجه نیستند که هیچ پسر جوانی به طور عادی "کتونی چینی" را انتخاب نمیکند، مجبور است که بپوشد. زنی که از کیسه برنج ساک میسازد بلد است برود ساک ورساچه بخرد. رفقای ما حالیشان نیست که با دستمزد 300 هزارتومانی تنها تفریح ممکن زیرانداز پهن کردن گوشهی پارک و راهانداختن بساط لوبیاپلو است، وگرنه آنها هم راه شمشک و دیزین را بلدند. با چادر گلگلی کنار در خانه جمع شدن و غیبت کردن تنها گزینهی وقت گذرانی موجود برای زنانی است که پولشان به توی آرایشگاه جمع شدن و حین میزانپلی غیبت کردن نمیرسد. این آدمها اساساً در حیطهی بازی مد نیستند و تحقیر کردنشان رذالت است.
دور نیست همین اوباشی که در دوران ضعف و سرکوب جشنواره ای برای تحقیر نوع پوشش آدمهای متفاوت با خودشان برپا میکنند، در هنگام قدرت به فکر گشت ارشاد برای تحمیل سلیقهشان بیافتند.
Leon: به ناشناس ها و بابک: من کلمه ی مناسب تری برای توصیف جماعت بی سر و پایی که به خودشان اجازه می دهند در یک مکان عمومی دیگرانی که شبیه آنها لباس نمی پوشند را تحقیر و تمسخر کنند سراغ ندارم. سند اوباش که فقط به نام چماق به دستان ج.ا نخورده. هر آدمی از هر طبقه و با هر پوشش و هر مرامی که این طور کثافت وجودش را نمایش بدهد شایسته ی این کلمه است. من نگران زبان فارسی هستم. با همین تعارفات و رودربایستی هاست که واژه ها را نابود می کنیم (هر چند، انصافاً اوباش زیاد هم فارسی نیست :) می فرمایید شوخی کرده اند؟ خب، غلط کرده اند.
Leon: ماجرای آب بازی مردم در آب و آتش توهین به نوع لباس یا فرهنگ آدم های دیگر نبود. اگر کسی از اینکه دیگران سلیقه اش را در لباس پوشیدن رعایت نمی کنند ناراحت می شود ـ مثل اوباشی که ذکرشان رفت ـ غلط می کند.
خجالت بکشید. بالماسکه چه ربطی به این بازی مهوع توسط جوانان طبقه ی متوسط و مرفه به قصد تمسخر مردمی زنده و معاصر اما با فرهنگی دیگر و غالباً فقیرتر از خودشان دارد؟
خوشی اگر نیازمند تحقیر و تمسخر عمومی مردمی که آزاری به ما نرسانده اند باشد، اسمش رذالت است. ما که نمی توانیم برای عصبانی شدن از رذالت محدوده تعیین کنیم. رذالت چه از طرف جوانان طبقه متوسطی (که غالباً همراهان ما در جنبش سبز هستند) باشد و چه با شدت و وقاحت بیشتر از طرف ج.ا لایق عصبانی شدن است.
اما شاید دلیل اصلی عصبانیت آنها طبقاتی باشد. توجه کنید که در این کشور سی سال است که تمام حرکات اجتماعی طبقه ی متوسط رو به بالا توسط حکومت سرکوب میشود. آنقدر این سرکوب ها پرت و بی منطق و احمقانه بوده که تعدادی از انها خیال می کنند هر حرکتی که مورد پسند حکومت نباشد لزوما درست است. اینها همان عده ای هستند که حق انتقاد و تذکر (و البته گوشمالی) را در انحصار حکومت می دانند و اگر کسی هم این وسط انتقادی داشت، وارد یا ناوارد، لاجرم حکومتی/کیهانی است. خوشبختانه واکنش کاربران اینترنت (که عموماً طبقه ی متوسطی هستند) به این مطلب در شبکه های اجتماعی نشان می دهد این عده در اکثریت نیستند و میشود خوشبین بود دوستانی با نوشتاری مهربانانه تر، با نوشتن و انتقاد کردن، آنها را متوجه کنند که هر چه حکومت مخالفش بود لزوماً درست نیست و هر که انتقاد می کند لزوما در دفاع از موضع حکومت نیست.
"طبقه ی متوسط و مرفه " ؟
جوابی به سبک خودتون: دوران کمونیست بازی تموم شده.
«همهی ما اراذلها و اوباش»
ما از اول یک مشت نابهنجار قانون شکن بودیم…از همان اول، این هم کار آخرمان نگاه کن تورو به خدا. ببین چطوری حیثیت یک مملکت را زیر سوال بردیم و در جوامع بینالمللی مملکتمان را سکهی یک پول سیاه کردیم. آب بازی…آن هم با تفنگهای آبپاش چینی…به سر و روی هم آب پاشیدیم…فکر کن همدیگر را خیس کردیم…میدانی یعنی چی…این حرکت را در طول تاریخ ثبت خواهند کرد و لکهی ننگی برای حکومت زمان خودش خواهد شد. ما از اول یعنی از همان وقتی که به دنیا آمدیم یک مشت اراذل و اوباش بودیم. سی سال پیش را یادم نمیآید ولی والدین ما گفتند که تا ما به دنیا آمدیم جنگ شد. یک جنگ خانمانسوز…بسیاری از جوانان وطن را طالع نحس ما اوباش به کشتن داد.
دانلود فایل صوتیاین هم از کار آخرمان. آببازی…چه کردیم…با این یاغیها که ما باشیم چه کنند حالا… میآورندمان در تلویزیون، پلاک به گردن و نقشمان را معرفی میکنند…یاغی، هنجار شکن، برانداز…پارک جای این غلطهاست؟ مثل آدم میروی در پارک مواد مخدر را رد و بدل میکنی، میروی در خانهات مینشینی و ترتیب خودت را میدهی، هیچکس هم به تو کاری ندارد…پارک برای این است والسلام. و ما هی هنجار میشکنیم هی هنجار میشکنیم و برنامههای اوباشیگری میریزیم. یک چیز را میدانی…آب در هاون نکوب ما دیگر آدم نمیشویم…هیچ نسلی از ما…ما همه ارازل و اوباشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر