۲۹ فروردین، ۱۳۹۳

عملِ مستقیم/ انقلاب حاصلِ کارِ روزمره است.

عملِ مستقیم - ۱
پنج شنبه 1 ژوئيه 2004
بخش‌هایِ یکُ‌م و دویُ‌مِ مقاله‌یِ عملِ مستقیم. «عملِ مستقیم» مهم‌ترین شعارِ جنبشِ آنارکوسندیکالیسم است.

منظورِمان از «عملِ مستقیم» چیست

عملِ مستقیم نمادِ سندیکالیسم در عمل است. این دستور، نمایان‌گرِ مبارزه‌یِ هم‌زمان با استثمار و استبداد است، و با وضوحِ ذاتی که در خود نهفته دارد، جهت و گرایشِ طبقه‌یِ کارگر در تلاشِ خسته‌گی‌ناپذیرَش برایِ مبارزه با سرمایه‌داری را اعلام می‌کند.
عملِ مستقیم چنان واضح و شفاف است، که با صرفِ دو کلمه، همه‌چیز را تعریف کرده و تشریح می‌کند. معنی‌یَ‌ش این است که طبقه‌یِ کارگر، در طغیانِ همیشه‌گی علیهِ تشکیلاتِ دولتی‌یِ موجود، هیچ انتظاری از افراد، نیروها و قدرت‌هایِ بیرونی ندارد، بل‌که خودَش شرایطِ مبارزاتی‌یِ خود را ایجاد کرده، و ابزارهایِ مبارزه را از دلِ خود می‌جوید. معنی‌یَ‌ش توجه به تولیدکننده، در اعتراض به جامعه‌یِ کنونی است که فقط شهروند را به رسمیت می‌شناسد. و این‌که تولیدکننده، با فهمِ آن‌که هر تشکلِ رسمی‌یِ اجتماعی یا سیاسی خود را داخلِ این سیستمِ تولید تعریف کرده، می‌کوشد مستقلاً با حذفِ کارفرما و به‌دست‌آوردنِ قدرت در کارگاهِ تولیدی، مستقیماً به روشِ سرمایه‌دارانه‌یِ تولید حمله کرده تغییرَش دهد؛ این تنها راهِ دست‌رسی به آزادی‌یِ حقیقی است.

نفیِ دموکراسی‌گرایی

بنابراین، منظورِ عملِ مستقیم، آن است که طبقه‌یِ کارگر، به جایِ سجده در برابرِ اصلِ اعتبار (اتوریته)، به مفاهیمِ آزادی و استقلال متعهد شود. اصلِ اعتبار، محورِ دنیایِ مدرن است، و دموکراسی آخرین و کامل‌ترین تجسمِ عینی‌یِ آن است. اکنون بشر، به دلیلِ پذیرشِ همین اصل، با هزارات زنجیرِ فکری و مادی به جایِ خود بسته شده، هیچ شانسی برایِ نشان‌دادنِ خواست و ابتکارِ حقیقی‌یَ‌ش نمی‌یابد.
کلِ روشِ سندیکایی، از همین نفیِ دموکراسی‌زده‌گی‌یِ نادرست و ریاکار بر می‌خیزد، که تبلورِ نهایی‌یِ اعتبار است. بنابراین، عملِ مستقیم، درواقع صرفاً به‌زنده‌گی‌آوردنِ اصلِ آزادی، و واقعیت‌بخشیدنَ‌ش در میانِ توده‌ها است؛ این‌بار آزادی را نه به شکلِ ایده‌یی انتزاعی، مبهم و نامشخص، بل‌که به صورتِ مفهومی روشن، و عملی خواهیم یافت، که روحی به مبارزات و مقاومت‌هایِ زمانِ‌مان بدمد: این آزادی تخریبِ روحِ فرمان‌بری و کناره‌گیری است، که انسان‌ها را منحط ساخته، به برده‌هایِ خودخواسته بدل می‌کند؛ و هم‌چنین شکوفه‌دادنِ روحِ انقلابی‌گری است، که جامعه‌یِ انسانی را حاصل‌خیز خواهد ساخت.
گسیخته‌گی‌یِ بنیادین و کامل میانِ جامعه‌یِ سرمایه‌داران و دنیایِ کارگران، آن‌طور که در عملِ مستقیم نهفته است، در این شعارِ انجمنِ بین‌المللی‌یِ کارگران (International Worker`s Association - IWA / Association Internationale des Travailleurs AIT) بیان شده بود: «آزادی‌یِ کارگران تنها به دستِ خودِ کارگران به انجام خواهد رسید». IWA/AIT، با دادنِ بیش‌ترین اهمیت به سازمان‌هایِ اقتصادی، به واقعیت‌یافتنِ این جدایی کمکِ شایانی کرد. IWA/AIT به‌درستی فهمیده بود که تغییرِ اجتماعی باید از پایین بیآغازد، و تغییراتِ سیاسی صرفاً نتایجِ تغییراتِ ایجادشده در سیستمِ تولید هستند. به همین خاطر هم بود که از فعالیتِ اتحادیه‌هایِ صنفی، که چیزی جز عملِ مستقیم نیستند، استقبال کرده، طبیعتاً، به کارِ آن‌ها مشروعیت داده، و از قدرت و تأثیرِشان حمایت کرد.
عملِ مستقیم درحقیقت همان کارکردِ عادی‌یِ اتحادیه‌ها و دلیلِ وجودی‌یِ آن‌ها است؛ خواستِ محدودشدنِ کارکردهایِ چنان سازمان‌هایی خواستِ احمقانه‌یی است؛ و ایده‌یِ گردآمدنِ حقوق‌بگیران با هدفِ آماده‌ترشدن برایِ پذیرش و تحملِ سرنوشتی که جامعه‌یِ بورژوایی برایِ‌شان در نظر گرفته (تولید برایِ دیگران)، شوخی‌یِ مسخره‌یی بیش نیست. بسیار روشن است، که هدفِ گردآمدنِ افراد در اتحادیه، با وجودِ داشتنِ دیدگاه‌هایِ مختلفِ اجتماعی و سیاسی، هم‌کاری با یک‌دیگر و سازمان‌یافتن، به عنوآنِ افرادِ مستقل، برایِ دفاع‌اَزخود، و مبارزه‌یِ مستقیم است. اشتراکِ منافع آنان را آن‌جا گرد می‌آورد؛ آن‌ها از رویِ غریزه جذبَ‌ش می‌شوند. آن‌جا، در این پرورش‌گاه‌هایِ زنده‌گی، کارِ انگیختن، برنامه‌ریزی و آموزشِ آنان انجام می‌شود؛ اتحادیه‌یِ صنفی، آگاهی‌یِ کارگران را، که به خاطرِ تعصب‌ها و غرض‌ورزی‌هایِ تلقین‌شده توسطِ طبقه‌یِ حاکم، تضعیف شده، افزایش می‌دهند؛ چشمانِ‌شان را به نیازِ روزاَفزونِ مبارزه و انقلاب می‌گشایند؛ آن‌ها را، با نظم‌بخشیدن به تلاش‌هایِ‌شان، برایِ نبردهایِ اجتماعی آماده می‌سازند. با چنین آموزشی، به این‌جا می‌رسیم که هیچ فردی، هیچ‌گاه، کارِ فعالیت در جای‌گاهی که هست را، به دیگران نسپرده، خود به فعالیت بپردازد. در این تمرین‌ها است که شخص به ارزشِ خود پی می‌برد، کلِ عملِ مستقیم هم، در ستایشِ همین ارزش نهفته است. بدین‌ترتیب، کاردانی، خلقُ‌خو، شخصیت و توانایی‌یِ تمرکزِ شخص در اختیارَش قرار می‌گیرند. عملِ مستقیم اعتماد به نفس می‌آموزد! خوداِتکایی می‌آموزد! تسلط بر نفس می‌آموزد! و فعالیت برایِ خود را می‌آموزد! 

برای خواندن کل مطلب روی اینجا کلیک کنیم.

" دولت برای بردگان است; انسانهای آزاد بر خود حکومت میکنند."


 
اکنون، اگر این‌ها را با روش‌هایِ موردِ استفاده ار سازمان‌های و گروه‌بندی‌هایِ دموکراتیک مقایسه کنیم، می‌بینیم که آن‌ها هیچ چیزِ مشترکی با این تلاشِ پی‌گیر برایِ افزایشِ آگاهی ندارند، و نیز نمی‌توانند با این عادت به عمل که در سازمانِ اقتصادی جریان می‌یابد کنار آیند. هیچ دلیلی نداریم تصور کنیم که روش‌هایِ موجود در یکی را بتوان به روش‌هایِ دیگری تغییر داد. عملِ مستقیم، به دلیلِ تناقضَ‌ش با کارکردِ گروه‌بندی‌یِ دموکراتیک، که درنهایت به سیستمِ نماینده‌گی معطوف است (و بنابراین انفعالِ افرادِ پایین‌دست را در خود دارد)، بیرون از عرصه‌یِ اقتصادی چیزی بی‌معنی است. دموکراسی به این‌ها خلاصه می‌شود: به نماینده‌هایِ ما اعتماد کنید! به آن‌ها رجوع کنید! به آن‌ها تکیه کنید! کارها را به آنان بسپارید!
منشِ کارِ فردی و خودگردانِ طبقه‌یِ کارگر، که در عملِ مستقیم جمع شده، با اجرایَ‌ش در عرصه‌یِ اقتصادی دیده شدهو موردِتوجهقرارمی‌گیرد؛ آن‌جا همه‌یِ خطاها مشکل‌ساز می‌شوند، جایی برایِ کج‌فهمی نیست، و همه‌یِ تلاش‌ها در خدمتِ مقصودِ مفید و مشخصی اند. بدین‌ترتیب، نهادهایِ طراحی‌شده برایِ فعالیتِ دموکراتیک، که افرادی با خواسته‌هایِ اجتماعی‌یِ دوجانبه‌متخاصم را گردِ هم آورده اند، واقعاً از حرکت باز می‌مانند. این‌جا دشمن در معرضِ دید است. استثمارگران و ستم‌کاران نمی‌توانند امیدِ پنهان‌ساختنِ خود در پشتِ نقاب‌هایِ غلط‌اَنداز را داشته باشند، یا بخواهند مردم را با پوشیدنِ جامه‌هایِ ایده‌ئولوژیک گم‌راه کنند: آنان دشمنانِ طبقاتی هستند، و، برایِ ادامه‌یِ کارِ استثماری‌شان، باید، همین‌قدر شفاف، خود را در معرضِ دید قرار دهند! این‌جا، نبرد چهره‌به‌چهره است، و هیچ‌چیز پنهان نمی‌ماند. در عرصه‌یِ اقتصاد، هر تلاش، ملموس است، و محصولی سنجش‌پذیر دارد؛ کوتاه سخن، هر مقاومتِ مؤثر، به کاهش‌یافتنِ مقداری از اعتبارِ کارفرما، سست‌شدنِ بندهایی که کارگر را به کارگاه بسته اند، و به‌بودِ نسبی‌یِ رفاه ترجمه می‌شود. و، قطعاً، به همین خاطر است، که این‌جا، فعالیت، نیازمندِ هم‌آهنگی‌یِ برادرانِ طبقاتی است، تا بتوانند شانه‌به‌شانه واردِ نبرد شده، کنارِ یک‌دیگر با دشمنِ مشترک برزمند.
بنابراین، نتیجه می‌گیریم که با تأسیسِ هر سازمانِ صنفی، باید از همان آغاز چنین استنباط کنیم که، کارگرانِ گردِ‌هم‌آمده و آماده می‌شوند تا، آگاهانه یا ناآگاه، خود به امورِ خود رسیده‌گی کنند؛ که آن‌ها مصم اند در برابرِ اربابانِ‌شان بایستند، و در این راه، فقط به تلاش‌هایِ خود اتکا کنند؛ که منظورِ آن‌ها، عملِ مستقیم است، بدونِ واسطه، و بدونِ سپردنِ کارها به دیگران.
بنابراین، عملِ مستقیم، همان کارکردِ اتحادیه‌یِ صنفی است، عریان از هیچ پوششی، بدونِ هیچ‌گونه ناخالصی، بدونِ هی‌گونه حائلی که ضربه‌یِ جنگ‌جویی بر جنگ‌جویِ دیگر را بگیرد، و بدونِ هیچ‌یک از انحرافاتِ که وسایل و عرصه‌یِ نبرد؛ عملِ اتحادیه‌یِ صنفی، بدونِ مصالحه‌هایِ سرمایه‌دارانه، و لاس‌زنی‌هایی است که رؤیایِ «صلحِ اجتماعی» تملقِ‌شان را می‌گوید؛ عملِ اتحادیه‌یِ صنفی، بدونِ داشتنِ دوستانی در حکومت و بی هیچ تضمین یا قولِ کمکی از سویِ «واسطه‌گران». 


عملِ مستقیم - ۲
چهار شنبه 2 ژوئيه 2003
عملِ مستقیم - ۲


بخشِ دویُ‌م از مقاله‌یِ عملِ مستقیم

ستایشِ فرد

از دیدِ عملِ مستقیم، آزادی‌یِ توده‌هایِ مردم، که تاکنون به پذیرشِ نظراتِ تحمیلی خو کرده اند، تنها از طریقِ بازاَندیشی و آگاهی‌یافتن مقدور است. عملِ مستقیم، فراخوانی است به همه‌گان، که نقشِ خود را در این کوششِ جمعی ایفا سازند؛ عملِ مستقیم از فرد می‌خواهد که دیگر توخالی نباشد، دیگر پیِ نجات‌دهنده به بالا یا بیرون ننگرد. فرد باید بر پاهایِ خو بایستد، و دیگر منفعلانه تسلیمِ ضرورت‌هایِ جامعه نشود. عملِ مستقیم اعلامِ پایان دورانِ معجزه‌ها است (چه آسمانی، و چه دولتی)؛ و پس از نفیِ همه‌یِ امیدهایی که به مشیت بسته شده اند (مشیتِ هرکسی هست باشد) این اصل را بشارت می‌دهد: نجات در دستانِ خودِمان است!
بسیاری افراد، با عقایدِ سیاسی و اجتماعی و خلقُ‌خویِ مختلف، قدرتِ مقایسه‌ناپذیرِ عملِ مستقیم را شناخته، و با این اصلِ پرفایده و بی‌چونُ‌چرایِ اجتماعی بیعت کرده اند.
کوفر، در سالِ ۱۹۰۲، درباره‌یِ شرایطِ مشکوکِ اتحادیه‌یِ صنفی‌یِ شیشه‌گرانِ آن زمان (که وضعیتی آشفته داشت) چنین می‌نویسد:
عجیب نیست که دولت با این بخش‌ها هم سرُکار دارد. بسیاری از رفقایِ ما گمان می‌کنند دخالتِ سیاست‌مداران در مشاجراتِ اجتماعی به سودِشان خواهد بود.
ولی از نظرِ ما، کارگرانی که به‌اُستواری در اتحادیه‌هایِ صنفی و صنعتی یا فدراسیون‌هایِ خود سازمان یافته باشند، بسیار قدرت‌مندتر از سیاست‌مداران اند، و توان و اعتبارِ کافی را دارند که خود به طورِ مستقیم مشکلاتِ‌شان با صاحبانِ صنایع را حل کنند. اینان نیازمندِ یاری‌یِ هیچ‌کس نخواهند بود. پرولتاریا، خود باید به امورِ خود رسیده‌گی کند...
قسمتی از نطقِ مارسل سِمبات در مجلس بدین قرار است:
عملِ مستقیم؟ معنایِ عملِ مستقیم صرفاً گردآمدنِ کارگران در اتحادیه‌هایِ کارگری و فدراسیون‌ها و سازمان‌هایی از قبیلِ آن‌ها است. کارگران نمی‌خواهند به جایِ آن‌که همه‌چیز را به دولت بسپارند، یا تا ابد کلاهِ خود را در برابرِ مجلس از سر بردارند به امیدِ آن‌که هراَزگاه، لقمه‌یی نان، اهانت‌گرانه، برایِ‌شان انداخته شود. آنان می‌توانند به یک‌دیگر بپیوندند و نیرویِ خود را تشکیل دهند.
کارگرانی که با این اصل موافقت کرده اند، واردِ عملِ مستقیم علیهِ مدیران می‌شوند، و هرگاه دخالتِ قانونی لازم بود، از قانون‌گذار می‌خواهند و بدو فشار می‌آورند تا واردِ ماجرا شده، به خواسته‌هایِ آنان تن در دهد.
اعضایِ اتحادیه می‌گویند: ما فهمیده ایم که این رسم‌هایِ اجتماعی اند که قانون را ساخته اند. می‌خواهیم پیش‌آپیش رسومِ خود را بسازیم تا قانونِ‌مان آسان‌تر به تصویب رسیده و به اجرا گزارده شود. آیا باید کسی را به نماینده‌گی بر گزینیم تا برایِ کاری که می‌توانیم هم‌اَکنون انجام دهیم چانه‌زنی کند؟ آیا باید بی‌جهت صبر کنیم؟ که آنان (کارفرمایان) هرگاه نیاز بود کم‌ترین شکی به دل راه نداده اند که خواسته‌هایِ‌شان را به قانون‌گذار تحمیل کنند؛ آیا دربرابر ما باید منفعلانه بنشینیم و فقط نظاره‌گر باشیم؟
آیا هیچ‌گاه نیاز نبوده کسی بر ما قانون‌نویسان نظارت کند؟ آیا هیچ‌گاه نبوده که فقط به خود بیاَندیشیم؟ آیا هیچ‌گاه از مقامِ‌مان سؤِاستفاده نمی‌کنیم؟ کسانی از این نادرستی‌ها آسیب دیده اند، قربانی‌یِ این سؤِاستفاده‌ها واقع شده اند؛ آیا خوب نیست که اینان خود به حرکت در آیند و توجهِ همه‌گان را به موضوع جلب کنند، و خود نیز راهِ حل را ارائه کنند، یا اصلاً اگر می‌شد خودِشان اصلاحاتِ ضروری را انجام دهند؟
آقایانِ محترم؛ به این دلایل است که می‌گویم سؤِنیتی در پسِ نادرست‌جلوه‌دادنِ معتقدانِ عملِ مستقیم نهفته است: فراموش نکنید اگر آنان بدونِ مراجعه به نماینده‌گانِ‌شان، خود منتهایِ کوششِ‌شان را انجام می‌دهند، فقط از رویِ اجبار و با اکراه است که چنین می‌کنند...
بسیار مردم هستند که برایِ گذرانِ امور به شما نیازمند اند. نیازی نیست برایِ خدمت‌رسانی به مردم در کارِ کارگرانی دخالت کنید، که همه‌یِ آرزویِ‌شان گردآوردنِ طبقه‌یِ‌شان در اتحادیه‌هایِ صنفی و سازمان‌هایِ اقتصادی است، با بتوانند خود مستقلاً خواسته‌هایِ‌شان را پیش برند...
واندِروِلده، در نشریه‌یِ مردم، چاپِ بروکسل، می‌نویسد:
این‌که طبقه‌یِ کارگر اختیارِ خود را تمامُ‌کمال به نماینده‌گانَ‌ش در پارلمان بسپارد، تا از آن جای‌گاه و با شیوه‌یی که مناسب تشخیص می‌دهند مبارزه کنند، این شیوه‌یِ مبارزه، حتی در گرفتنِ استخوان و تکه‌گوشتی از سرمایه‌داری هم ناتوان است.
این را بارها و بارها گفته ایم، اما هنوز هم نیاز است که تکرارَ‌ش کنیم، حقیقتِ بزرگی در عملِ مستقیم نهفته است: اصلاحاتِ بنیادین، از طریقِ واسطه‌ها انجام‌پذیر نیست.
طبقه‌یِ کارگرِ بلژیک، در بیست سالِ گذشته، این‌قدر شواهد از شجاعت و روحِ ایثارِ خود نشان داده، ولی اکنون به بی‌تفاوتی و پستی دچار است. شاید مهم‌ترین خطایِ انجام‌گرفته، تکیه‌یِ بی‌فایده و بیش‌اَزاَندازه‌یِ این طبقه بر فعالیتِ سیاسی باشد، که می‌باید کم‌تر از هر امرِ دیگری موردِ توجه قرار می‌گرفت. در زمینه‌یِ اتحادیه‌هایِ صنفی کم‌کاری شده، و کارگران، در رواجِ این توهمِ خطرناک که سپردنِ کارها به نماینده‌گانِ مجلس، از آسمان گوشتِ سرخ‌شده خواهد باراند، اتحادیه‌ها را خالی کرده اند...
بنابراین، مطابقِ نظرِ افرادِ ذکرشده (و هم‌چنین خودِمان)، عملِ مستقیم، بر خلافِ ضعفِ شخصیتی و رابطه‌یِ گوسفند و چوپانی که دموکراسی به ارمغان آورده، احساسِ هویت و روحِ ابتکارِ شخصی را پرورش می‌دهد. عملِ مستقیم سستی‌یِ مردم را مرتفع کرده، به سویِ آگاهی هدایتِ‌شان می‌سازد.
عملِ مستقیم مقرراتِ نظامی بر زیستِ مردم وضع نمی‌کند، نمی‌کوشد مانندِ گوسفند آن‌ها را بشمارد (اشاره به شمردنِ آرا در انتخابات، ت.م.). درست برعکس! چشمانِ آنان را می‌گشاید و حسی از اعتمادبه‌نفس و استحکامبدانان می‌دهد. وقتی سازمان‌دهی می‌کند،حاصلِکار تشکیلاتی زنده و پویا است، که در آن افزونی‌یِ عددی نمی‌تواند شایسته‌گی و حقانیت را پنهان سازد. در این تشکیلات، افرادِ مبتکر و اقلیت‌ها (که همیشه عاملِ پیش‌رفت بوده و اکنون هم هستند) خاموش نمی‌شوند، و می‌توانند بدونِ آزارُاذیت، از طریقِ فعالیتِ تبلیغاتی نظراتِ خود را معرفی ساخته، در فعالیت‌هایِ مختلف شرکت کرده، و در میانِ خود، با شیوه‌یِ خود کار کنند.
بنابراین، عملِ مستقیم، کارکردِ آموزشی‌یِ بی‌هم‌تایی دارد: اندیشیدن، تصمیم‌گیری و عمل‌کردن را به مردم می‌آموزاند. می‌توان فرهنگِ خودگردانی خواندَش؛ عملِ مستقیم ستایشِ فردیت، انگیزه‌یی برایِ ابتکارِ شخصی، و کاتالیزوری برایِ اجرایِ ابتکارات است. این نقشِ پرظهور و مهمِ «خود» در عملِ مستقیم، هیچ‌گاه با هم‌کاری‌یِ اقتصادی‌یِ کارگران تلاقی نمی‌کند، چه همیشه منافعِ مشترکی برایِ هم‌کاری هست. این‌دو، در عملِ مستقیم، آشتی کرده به یاری‌یِ یک‌دیگر می‌آیند: توسعه و اوج‌گیری‌یِ استقلال و فعالیتِ شخصی، تنها در خاکِ حاصل‌خیزِ توافقِ دوجانبه و هم‌دلانه است که ریشه می‌دواند.
بدین‌ترتیب، عملِ مستقیم، انسانِ گرفتار و ازپااُفتاده در بندهایِ انفعال و سستی‌یِ دموکراسی‌زده‌گی را رها می‌سازد. در عوضِ تابعیتِ صرف، اراده‌یِ شخصی را بدو آموخته، و در عوضِ واگذاشتنِ حق به وکیل، به او یاد می‌دهد که چه‌گونه خودَش مستقیماً از این حقِ تصمیم‌گیری بهره برد. با این کار، محورِ نظمِ اجتماعی به عقب رانده شده، فضایی فراهم می‌شود که انرژی‌یِ انسان‌ها، به جایِ هرزرفتن در فعالیت‌هایِ زیان‌آور یا بی‌فایده، در کارهایِ سودمند صرف شود و لوازمِ ادامه‌یِ تکاملِ فرد و جامعه را تأمین کنند.


عملِ مستقیم - ۳
چهار شنبه 2 ژوئيه 2003
بخشِ سه‌یُ‌م از مقاله‌یِ عملِ مستقیم

آموزشِ کنارگذاشتنِ مالکیت

پنجاه سال پیش، در حدودِ ۱۸۴۸، جمهوری‌خواهان، که آن‌وقت هنوز عقیده‌یی داشتند، ناچار به اعتراف شدند که سیستمِ نماینده‌گی چه‌قدر متوهمانه، دروغ‌پرداز و ضعیف است، و در پیِ راه‌هایی بر آمدند که بر این عیب‌ها غلبه کنند. ریتینگهاوزن یکی از شیفته‌گانِ این سیستمِ سیاسی بود و برایِ پیش‌رفتِ انسان ضروری‌یَ‌ش می‌دانست؛ او مدعی شد که راهِ حلِ این مشکلات را در «نماینده‌گی‌یِ مستقیم» یافته است. از سویِ دیگر، پرودون نویدِ سندیکالیسم را داد، و مدعی شد فدرالیسمِ اقتصادی برتری‌یِ بی‌چونُ‌چرایی به این مفاهیمِ عقیمِ سیاسی دارد، و با ظهورَش همه‌یِ این‌ها کنار گذاشته خواهند شد. توسعه‌یِ سازمان‌هایِ کارگری به فدرالیسمِ اقتصادی، ضامنِ تشکیلِ سازمان‌هایِ صنفی برایِ انجامِ هر کارِ خاصِ لازم یا مفید خواهد بود؛ و از آن‌جا که دلیلِ (متوهمانه‌یِ) وجودِ دولت هم همین است، با شکل‌گیری‌یِ این اتحادیه‌ها، کارکردهایِ ستم‌کارانه و محدودکننده و مضرِ دولت نیز، که موجبِ بقایِ جامعه‌یِ سرمایه‌دارانه است، حذف خواهند شد.
اما برایِ امکان‌پذیرشدنِ این تغییر، نخست باید اقداماتِ مقدماتی‌یِ لازم، در همین جامعه‌یِ موجود، و توسطِ کسانی که قرار است درنهایت تغییر را صورت دهند انجام شود. انجامِ این کارهایِ مقدماتی وظیفه‌یِ طبقه‌یِ کارگر است. همان‌طور که ساختنِ ساختمان از پی می‌آغازد، این تغییرِ درونی هم، که شاملِ کنارگذاشتنِ عناصرِ سازنده‌یِ دنیایِ قدیم و به‌کارگرفتنِ روش‌هایِ دنیایِ جدید است را، باید از پایین شروع کرد. این‌جا دیگر درباره‌یِ دست‌یافتن به ریاستِ دولت، تغییرِ نظمِ داخلی‌یَ‌ش یا عوض‌کردنِ کارمندانَ‌ش صحبت نمی‌کنیم: خواستِ تغییرِ مکانیسمِ تولید است، رییسِ کارگاه و کارخانه باید کنار گذاشته شود، و به جایِ تولید برایِ سودی که امروز انجام می‌شود، تولید باید اشتراکی و برایِ همه‌گان باشد... نابودی‌یِ دولت هم نتیجه‌یِ منطقی‌یِ این تغییر خواهد بود.
کارِ سلبِ مالکیت آغاز شده، و در مبارزاتِ روزمره، علیهِ سرمایه‌داران و اربابانِ تولید، به پیش می‌رود؛ امتیازاتِ‌شان کم‌کم گرفته می‌شود، مشروعیتِ‌شان برایِ ره‌بری و سلطه به چالش کشیده می‌شود، و ادعایی که به بهانه‌یِ سرمایه‌گذاری رویِ محصولِ کارِ دیگران دارند دزدی شمرده می‌شود. بدین‌ترتیب، کم‌کم آماده می‌شویم که وقتی امکان‌پذیر شد، به‌کلی و برایِ همیشه از کارگاه بیرونِ‌شان اندازیم.
همه‌یِ این تلاش‌ها، که در درونِ سیستم و به طورِ روزمره انجام می‌شوند، عملِ مستقیم هستند. وقتی طبقه‌یِ کارگر قدرت و آگاهی‌یِ خود را رشد داد و آماده‌یِ تصرفِ سرمایه‌یِ سرمایه‌داران شد، آن هم عملِ مستقیم خواهد بود!
ولی اگر قرار است کارِ برچیده‌شدنِ دنیایِ استثمارگرِ قدیم به فرجام رسد، طبقه‌یِ کارگر باید با شرایطِ تحققِ نظمِ جدیدِ اجتماعی آشنا شده، و ظرفیت و اراده‌یِ برپایی‌یِ آن را به دست آورد: در مواجهه با مشکلاتِ پیشِ رو، باید صرفاً به تلاش‌هایِ مستقیمِ خود، و توانایی‌ها و داشته‌هایَ‌ش تکیه کند. باید چشمِ امیدِ خود را به وعده‌هایِ «واسطه»ها ببندند، چه، با فعالیتِ آنان، استثمار هیچ‌گاه از ریشه بر کنده نشده، و هربار، با شمایلی جدید، به زیستِ خود ادامه خواهد داد.

انقلاب حاصلِ کارِ روزمره است

چنان‌چه گفته شد، برایِ گشودنِ راه، باید مفاهیمِ محدودکننده و فرامینِ جامعه‌یِ گذشته را به ایده‌هایِ جدیدی جای‌گزین کرد، که ظرفیتِ اجرایِ خواسته‌هایِ‌مان را داشته باشند. تنها راهِ آموزشِ این اندیشه‌ها، اجرایِ سیستمی‌یِ روش‌هایِ عملِ مستقیم است. عملِ مستقیم، درحقیقت، اندیشه‌یِ ژرفِ خودگردانی و هم‌بسته‌گی‌یِ انسانی است، که با فعالیتِ عملی تشدید شده، منجر به رویش و واقعیت‌گرفتنِ ایده‌یِ جای‌گزینی‌یِ بی‌نظمی‌یِ موجودِ اجتماعی، با ساختاری می‌شود که کارگرِ تنها هم در آن جایِ خود را داشته باشد، و هر انسانی بتواند استعدادهایِ خود را آن‌گونه که می‌خواهد شکوفا سازد.
به یاری‌یِ عملیِ مستقیم، آماده‌سازی‌یِ زیربنایِ جامعه‌یِ آینده، کم‌ترین تداخلی با مبارزه‌یِ روزمره پیدا نمی‌کند. برتری‌یِ تاکتیکی‌یِ عملِ مستقیم، عمدتاً در انعطاف‌پذیری‌یِ بی‌نظیرَش نهفته است: سازمان‌هایی که فعالانه در کارهایِ عملی شرکت کنند، دیگر نیاز نیست معطلِ رسیدنِ زمانِ وقوعِ تغییراتِ بزرگِ اجتماعی بی‌کار بماند. این‌گونه سازمان‌ها در حال زنده‌گی می‌کنند، و از همه‌یِ امکاناتِ مبارزاتی‌یِ موجود بهره می‌گیرند؛ بدین‌ترتیب نه امروز فدایِ فردا می‌شود و نه فردا فدایِ امروز. می‌بینیم که عملِ مستقیم توانایی‌یِشگفت‌اَنگیزی در دستُ‌پنجه‌نرم‌کردنِ هم‌زمان با نیازهایِ امروز و آینده دارد؛ با این سازگاری‌یِ بالا در پیش‌بردِ دوسویه‌یِ کار، آرمانی که برایِ کوشیده می‌شود، نه بر واقعیت سایه می‌اَفکند، و نه در برابرِ مصالحِ روز موردِ غفلت واقع می‌شود، بل‌که هرچه‌درست‌تر تعریف شده، مشاهده‌پذیر و لمس‌کردنی می‌شود.
بنابراین سخن کسانی می‌گویند انقلابی‌هایِ معتقد به عملِ مستقیم «خوهانِ همه یا هیچ» هستند، سخنی احمقانه و نادرست است. البته درست است، آنان خواهانِ گرفتنِ همه‌چیز از بورژوازی اند! اما تا پیش از گردآمدنِ نیرویِ کافی برایِ انجامِ این کارِ بزرگِ سلبِ مالکیتِ عمومی هم، این‌طور نیست که به نمادهایِ خود دل خوش کنند و منتظرِ معجزه بنشینند، بل‌که از هر فرصتی برایِ پیش‌رفت‌هایِ جزئی استفاده می‌کنند. در حینِ هریک از این پیش‌رفت‌هایِ جزئی، امتیازاتِ سرمایه‌داران کمی محدودتر شده، و به نوبه‌یِ خود، راه برایِ خواست‌هایِ بزرگ‌ترِ بعدی باز می‌شود.
بنابراین، عملِ مستقیم، حیات‌گرفتن و به‌حرکت‌درآمدنِ روحِ انقلاب و مبارزه‌یِ طبقاتی است؛ عملِ مستقیم گسترشِ انقلابو مبارزه‌یِ طبقاتی از حوزه‌یِ نظری به میدانِ عمل و اجرا است؛ مبارزه‌یی طبقاتی است، که مطابقِ برنامه‌یِ روزمره انجام می‌شود، و یورشی بلندمدت و جریان‌دار به سرمایه‌داری است.
به همین خاطر است که سیاست‌مداران و «نماینده‌گان»، این تافته‌هایِ جدابافته و «اسقف»هایِ خودخوانده‌یِ دموکراسی، این‌قدر عملِ مستقیم را تحقیر می‌کنند. این «واسطه»ها عادت کرده بودند خود را سخن‌گویِ پرولتاریا تظاهر کنند؛ اکنون که طبقه‌یِ کارگر اعتنایی به دموکراسی نشان نمی‌دهد و راهِ خود را در حوزه‌یِ اقتصاد پیش گرفته، انتظارِ چه کارِ دیگری از آنان دارید؟
اگر بورژوازی نیز عملِ مستقیم را بیش از آن واسطه‌ها تحقیر می‌کند، این هم به همان خاطر است! اینان، اگر به صدا در آمده اند، به خاطرِ آن است که قدرت‌گرفتنِ روزمره‌یِ طبقه‌یِ کارگر از طریقِ عملِ مستقیم را، آغازِ نابودی‌یِ خود و شکستِ نظمِ قدیم می‌یابند. می‌دانند که اتکایِ طبقه‌یِ کارگر به منابعِ خود، و اصلاحِ کاملِ ذهنیتَ‌ش، ابتدایِ راهِ ساخته‌شدنِ جامعه‌یی کاملاً جدید است.

عملِ مستقیم - ۴
چهار شنبه 2 ژوئيه 2003
بخشِ چهارُم از مقاله‌یِ عملِ مستقیم
ضرورتِ تلاش
صحبت از ضرورتِ مبارزه آن‌قدر همه‌جایی شده، که ممکن است طرحَ‌ش در این‌جا مسخره و متناقض به نظر رسد.
حقیقتاً اگر عمل را کنار بگذاریم، مگر چیزی جز سکون، بی‌فکری و پذیرشِ منفعلانه‌یِ برده‌گی هم در دنیا باقی می‌ماند؟ انسان‌ها، به هنگامِ سستی و بی‌عملی، به وضعیتِ چارپایانِ گوشتی‌یِ سنگین‌وزن تنزل می‌کنند؛ به برده‌هایِ گرفتارآمده در رنج و نومیدی بدل می‌شوند؛ توانِ اندیشیدن را از کف می‌دهند، نگاه‌ِشان بسته می‌شود، نه می‌توانند آینده را تصور کنند و نه می‌توانند هیچ شانسی برایِ به‌بودِ وضعِ‌شان بیابند.
اما عمل معجزه می‌کند! از سستی‌شان در آمده، به راه می‌اُفتند، مغزِ خرفت‌شده‌یِ‌شان دوباره به کار می‌اُفتد، و نیرویی گرمابخش، ازدرون دیگرگونِ‌شان می‌سازد.
عمل عصاره‌یِ زنده‌گی است... صریح‌تر و ساده‌تر بگوییم، خودِ زنده‌گی است... عمل‌کردن زنده‌بودن است!

معجزه‌یِ آشوب

اما این کافی نیست! هنوز باید رویِ این موضوع کار شده، ارزشِ تلاش نشان داده شود، چه آموزش‌هایِ انحرافی‌یِ فراوانی مغزِ نسل‌هایِ پیشین را شستُ‌شو داده، اندیشه‌هایی ضعیف و نادرست به آن‌ها تحمیل کرده است. ادعایِ بی‌هوده‌گی‌یِ تلاش را به مقامِ نظریه‌یی علمی ترفیع داده اند. می‌گویند نیازی به انقلاب نیست، همه‌یِ خواسته‌هایِ‌مان در طولِ روندی تغییرناپذیر برآورده خواهد شد. می‌گویند اوضاع چنان پیش خواهد رفت که نهادهایِ جامعه‌یِ سرمایه‌داری به نقطه‌یِ بحرانی برسند، آن‌گاه سیستمِ موجود خودبه‌خود ترکیده محو می‌شود! و با این حرف، نتیجه می‌گیرند که تلاش‌هایِ فرد در حوزه‌یِ اقتصاد، تأثیری بر این روند ندارد، و مبارزه‌ئَ‌ش بر علیهِ محدودیت‌ها هم هیچ سودی به دست نمی‌دهد. بدین‌ترتیب تنها یک کار می‌ماند که فایده‌یی برایَ‌ش متصور شوند: این‌که مبارزان خود را به داخلِ پارلمانِ بورژوایی رسانده، منتظر بمانند تا در وقتِ مناسب، قانونِ مناسبی را به تصویب رسانند.
فکر می‌کردیم وقت زمانَ‌ش برسد، این اتفاق به طورِ خودکار و گریزناپذیر رخ خواهد داد... تجمعِ سرمایه، که مطابقِ قوانینِ تولیدِ سرمایه‌داری گریزناپذیر است؛ و در اثرِ آن، تعدادِ صاحب‌کاران و سرمایه‌داران مدام کم‌تر می‌شود... پس روزی خواهد رسید که نماینده‌گانِ منتخبِ مردم، که به یاری‌یِ دموکراسی به مجلس راه یافته اند، بتوانند با استفاده از امکاناتِ قانون، حکمِ سلبِ مالکیت از این تعدادِ محدودِ بارون‌هایِ سرمایه‌دار را به اجرا بگذارند.
این انتظارِ منفعلانه برایِ رسیدنِ مسیح-انقلاب چه توهم‌هایِ احمقانه و خطرناکی که در خود نهفته ندارد! گرفتنِ قدرتِ سیاسی با این روش چند سال یا سده به طول خواهد انجامید؟ و حتی پس از آن، به فرضِ این‌که قدرتِ سیاسی هم به دست آمد، آیا آن‌وقت تعدادِ سرمایه‌داران واقعاً به اندازه‌یِ کافی کم خواهد بود؟ حتی به فرضِ این‌که تراست‌ها با توسعه‌یِ روزاَفزون خرده‌بورژوازی را ببلعند، آیا این به معنی‌یِ پیوستنِ خرده‌بورژواهایِ سابقه به صفِ پرولتاریا خواهد بود؟ آیا آنان نخواهند توانست جایی در تراست‌ها برایِ خود باز کنند؟ آیا اصلاً تعادِ افرادی که بدونِ تولید زنده‌گی می‌کنند می‌تواند کم‌تر از چیزی که امروز هست بشود؟ اگر پاسخِ همه‌یِ این‌ها مثبت باشد، باز، آیا این سودبرنده‌گانِ جامعه‌یِ قدیم، حاضر خواهند بود بدونِ راه‌اَنداختنِ نبردی مهلک تسلیمِ احکامِ قانونی‌یِ پارلمان شوند؟
اگر آن‌طور فکر کنیم، طبقه‌یِ کار، تا پیش از رخ‌دادنِ همه‌یِ این ناممکن‌ها ضعیف و سردرگم خواهد ماند. آیا کارگران باید دوباره این اشتباه را تکرار کنند؟ آیا باید همین‌طور مسحورِ این امیدِ واهی بمانند، که بدونِ هیچ تلاشِ مستقیمی از جانبِ خود، انقلابی به پا شود و همه‌یِ ناداشته‌ها را در اختیارِشان گذارد؟

قانونِ به‌اصطلاح آهنین

ولی به همین‌جا هم بسنده نمی‌کنند؛ حتی اگر گولِ این ایمانِ مسیح‌مانند به انقلاب را بخوریم، بازهم برایِ هرچه‌بیش‌تر خنثی‌کردنِ‌مان، و هرچه قانع‌تر کردنِ‌مان به این‌که نمی‌شود کاری کرد و راهِ نجاتی نیست، و برایِ این‌که هرچه عمیق‌تر در مردابِ بی‌عملی و انفعال فرو رویم، «قانونِ آهنینِ دست‌مزدها» را هم طرح می‌کنند. می‌گویند که بنا بر این قانونِ بی‌رحم (که عمدتاً دست‌آوردِ کارهایِ فردیناند لاسال است)، در جامعه‌یِ امروزین، هر تلاش و عملی، اتلافِ وقت و بی‌نتیجه است، چراکه واکنشِ خودکارِ ساختِ اقتصادی‌یِ موجود، خطِ فقر را چنان تنظیم می‌کند، که پرولتاریا نتواند از آن بگذرد.
این قانونِ آهنین (که به یکی از اصولِ زیربنایی‌یِ سوسیالیسم نیز بدل شده) بیان می‌کند که «مطابقِ قاعده‌یی کلی، میان‌گینِ حقوق نباید از کمینه‌یِ نیازِ کارگر به بقا بیش‌تر باشد». و گفته می‌شود که «این، تنها اثرِ فشارِ سرمایه است، که ممکن است این میزان را حتی به زیرِ کمینه‌یِ موردِ نیاز برایِ معاشِ کارگران نیز براند... تنها عاملی که میزانِ دست‌مزدها را تعیین می‌کند، کمی و زیادی‌یِ تعدادِ بی‌کاران در مقایسه با کارگرانِ موجود است...»
و برایِ ارائه‌یِ شاهدی از کارکردِ این قانونِ بی‌رحم، کارگران را با کالایی بی‌جان و بی‌اَرزش مقایسه می‌کنند: اگر مقدارِ زیادی سیب‌زمینی در بازار باشد، فروشنده‌گان ناچار می‌شوند ارزان بفروشندِشان؛ ولی اگر میزانِ سیب‌زمینی‌هایِ موجود در بازار کم شود، قیمت‌ها بالا می‌رود... درباره‌یِ کارگران نیز همین‌طور است، حقوقِ آنان، بسته به کم‌آمدن یا وفورِشان نوسان می‌کند!
هیچ موردی بر علیهِ نتیجه‌یِ این استدلالِ پوچ مشاهده نشده بود: بنابراین قانونِ دست‌مزدها را می‌شد درست تلقی کرد... البته تاوقتی که کارگران خود را هم‌تراز و هم‌اَرزشِ کالایی پست هم‌چون سیب‌زمینی بدانند! تاوقتی که کارگر مثلِ یک گونی سیب‌زمینی منفعل و راکد باشد و نوساناتِ دست‌مزدها در بازار را تحمل کند... تازمانی که پشتِ خود را خم کند و با دستوراتِ رییس کنار بیآید... آن‌گاه قانونِ دست‌مزدها هم کار می‌کند.
اما وقتی نورِ آگاهی به آن کارگر-سیب‌زمینی روح دمید و به زنده‌گی بازَش گرداند، آن‌گاه اوضاع عوض می‌شود. وقتی کارگر به جایِ پذیرشِ جبرِ سرنوشت، به جایِ سکون و رکود، و به جایِ کناره‌گیری و انفعال به ارزشِ خود به عنوانِ انسان آگاه شد، و روحیه‌یِ طغیان سرتاسرِ وجودَش را فراگرفت؛ وقتی پراِنرژی، بااِراده و فعال به راه افتاد؛ وقتی به جایِ گذرِ بی‌تفاوت از کنارِ هم‌کارانَ‌ش با آنان ارتباط برقرار کرد و آن‌ها هم پاسخَ‌ش را دادند؛ وقتی دسته‌یِ کارگران به زنده‌گی در آمد... آن‌گاه، و به محض جریانِ این روح است که تعادلِ مضحکِ موردِ ادعایِ قانونِ دست‌مزدها شکسته خواهد شد.

عاملی جدید: اراده‌یِ کارگر!

عاملِ جدیدی در بازارِ کار پیدا شده: اراده‌یِ کارگر! این عامل در قیمت‌گذاری‌یِ سیب‌زمینی و غله وجود ندارد، ولی در تعیینِ دست‌مزدها اثرگذار می‌شود؛ تأثیرَش، ممکن است با توجه به میزانِ مقاومتِ نیرویِ کار، که نتیجه‌یِ هم‌آهنگی‌یِ اراده‌هایِ فردی‌یِ کارگرانِ گردآمده در اتحادیه است، کم یا زیاد باشد؛ ولی قوی یا ضعیف، به هررو هیچ جایی برایِ انکارِ وجودَش باقی نمانده.
این عاملِ جدید، هم‌بسته‌گی‌یِ کارگران، در برابرِ اراده‌یِ سرمایه‌داران می‌ایستد و ثابت می‌کند که می‌تواند پیشِ آنان سر خم نکرد. نابرابری‌یِ دو رقیب (که وقتی استثمارگر با کارگری تنها روبه‌رو باشد انکارناپذیر است)، با محکم‌ترشدنِ اتحادِ میانِ کارگران، کم‌تر و کم‌تر می‌شود. از آن پس، مقاومتِ پرولترها به پدیده‌یی روزمره بدل می‌شود، و نزاع میانِ کارگر و سرمایه، تسریع شده، شدت می‌گیرد. این‌طور نیست که کارگران همیشه از مبارزاتِ جزئی پیروز به در آیند؛ ولی حتی اگر شکست خورند، باز سود کرده اند: همین مقاومت، به خودی‌یِ خود، تا حدِ زیادی جلویِ زیاده‌خواهی‌هایِ بیش‌ترِ کارفرما را می‌گیرد، و حتی ممکن است در جریانِ مبارزه، او را به پذیرشِ برخی خواسته‌هایِ دیگرِ کارگران نیز وادار کرده باشد. اعتقادِ سندیکالیسم به هم‌بسته‌گی‌یِ عمومی این‌جا است که خود را نشان می‌دهد: نتیجه‌یِ مبارزه، برایِ برادرانِ کم‌تر آگاهی که واردِ مبارزه نشده اند هم سودآور است، و مقاومت‌کننده‌گان نیز از لذتِ اخلاقی‌یِ مبارزه برایِ رفاهِ همه‌گان (و نه صرفاً خودِشان) برخوردار می‌شوند.
نظریه‌پردازانِ «قانونِ آهنین» به‌خوبی از اثرگذاری‌یِ اتحادِ کارگران در افزایشِ دست‌مزدها مطلع بوده اند. واقعیت‌ها چنان ملموس اند که انکارِ جدی‌یِ‌شان بسیار دشوار می‌نماید. اما آن‌ها ادعا می‌کنند که در کنارِ افزایشِ دست‌مزدها، افزایشی هم در هزینه‌یِ زنده‌گی پدید می‌آید؛ و درنتیجه، قدرتِ خریدِ کارگر ثابت مانده، سودی از این افزایشِ دست‌مزد بدو نمی‌رسد.
البته در بعضی موارد می‌توان چنین بی‌اَثرسازی‌یی را مشاهده کرد، ولی تناسبِ افزایشِ هزینه‌یِ زنده‌گی با افزایشِ دست‌مزدها چنان ثابت و عمومی نیست که بتوان اصلِ کلی پنداشتَ‌ش. به‌علاوه، در بیش‌ترِ مواردِ چنینی، اتفاقِ رخ‌داده نشان‌دهنده‌یِ آن است که کارگر، با وجودِ مبارزه‌یِ مناسب در بخشِ تولیدی، از ظرفیت‌هایِ مبارزاتی‌یِ خود به عنوانِ مصرف‌کننده در بازارِ کالا به‌خوبی استفاده نکرده است. معمولاً انفعالِ مصرف‌کننده در برابرِ بازرگان، مستأجر در برابرِ صاحب‌خانه و مانندِ آن است که اجازه می‌دهد تاجران، صاحب‌خانه‌گان و دیگران، از توانایی‌یِ افزوده‌یِ کارگران در پرداخت سؤِاستفاده کرده، قیمت‌ها را هراَندازه می‌خواهند افزایش دهند.
علاوه بر همه‌یِ این بحث‌ها، مشاهداتِ مستقیمِ ما هم رابطه‌یِ مفروط میانِ افزایشِ دست‌مزدها و هزینه‌ها را رد می‌کند. کافی است به کشورهایی توجه کنیم که ساعتِ کار کم‌تر و دست‌مزدها بیش‌تر است: زنده‌گی در آن‌ها بسیار آسان‌تر و آزادتر از کشورهایی است که ساعت‌هایِ کار زیاد و دست‌مزدها کم هستند.

دست‌مزدها و هزینه‌یِ زنده‌گی

زمانِ کار، در انگلستان، ایالاتِ متحده و استرالیا، معمولاً هشت و بیشینه نه ساعت به طول می‌اَنجامد، و آخرِهفته‌ها هم کار تعطیل است. با این وجود، دست‌مزدِ پرداختی در این کشورها، به نسبتِ دست‌مزدهایِ پرداختی در کشورِ ما [فرانسه] بیش‌تر و زنده‌گی در آن‌ها آسان‌تر است. در این کشورها، کارگر، با کارِ شش‌روزه، و حتی به‌تر، پنج روز و نیمه (به خاطرِ رسمِ تعطیلی‌یِ کار در ظهرِ شنبه)، دست‌مزدِ کافی برایِ زنده‌گی‌یِ هفت‌روزِ هفته‌ئَ‌ش را به دست می‌آورد. علاوه بر این، تقریباً در همه‌یِ موارد، هزینه‌هایِ اولیه‌یِ زنده‌گی، ارزان‌تر از فرانسه و یا لااَقل در قیاس با دست‌مزدها برآوردنی است. (۱)  [1]
چنین مشاهداتی «قانونِ آهنین» را باطل می‌سازند. به‌خصوص که به هیچ وجه هم نمی‌توان گفت دست‌مزدهایِ بالایِ آن کشورها، صرفاً به خاطرِ کم‌بودِ نیرویِ کار ایجاد شده اند. هر سه‌یِ کشورهایِایالاتِمتحده،استرالیاو انگلستان، از نرخ‌هایِ بالایِ بی‌کاری رنج می‌برند. بنابراین روشن است که اگر شرایطِ کاری در این کشورها به‌بود یافته، این به خاطرِ اثرگذاری‌یِ عاملی جز کمی یا زیادی‌یِ نیرویِ کار است: این به‌بود نتیجه‌یِ اراده‌یِ کارگران است! چنین شرایطِ به‌بودیافته‌یی نتیجه‌یِ تلاش‌هایِ کارگران، و تصمیمِ آن‌ها به سرباززدن از زنده‌گی‌یِ محدود و گیاهی است؛ آن‌ها در مبارزه‌یی علیهِ سرمایه برنده شده اند. البته این نبردِ اقتصادی، هرقدر خشن هم که بوده باشد، هیچ‌گاه کارَش به وضعیتِ انقلابی نکشیده است.
حتی می‌توانیم بررسی‌یِ این جوامع که ساعتِ کارِ کم‌تر و دست‌مزدِ بالاتری دارند را رها کرده، به مناطقِ دهقان‌نشینِ کشورِ خود بپردازیم. گروهی از صاحبانِ صنایع، مطمئن از یافتنِ جمعیتِ بی‌تفاوت و تسلیم‌پذیر، این مناطق را برایِ احداثِ کارخانه‌هایِ خود انتخاب کردهاند. این‌جا پدیده‌یِ معکوسی را مشاهده می‌کنیم: دست‌مزدها بسیار پایید، و شرایطِ کار خیلی بد و گاه غیرِ قابلِ تحمل اند. دلیل این است که هنگامِ سستی‌یِ اراده‌یِ کارگران، تنها فشار و اراده‌یِ سرمایه‌دار است که شرایطِ کاری را تعیین می‌کند. کارگرِ بی‌تفاوت و ناآگاه نسبت به توانایی‌ها و ظرفیت‌هایِ خود، به موقعیتِ یک «کالا» تنزل کرده، شکارِ قانونِ مذکورِ دست‌مزدها می‌شود. اما اگر جرقه‌یِ انقلاب این قربانیانِ استثمار را به حیات برگرداند وضعیت دیگرگون خواهد شد! توده‌هایِ پرولتر، که تاکنون گردُغبارِ انسانیت بوده اند، باید در قطعاتِ اتحادیه‌هایِ صنفی به هم فشرده شوند، و آن‌گاه، فشارِ رؤسا، پاسخی درخور خواهد گرفت. البته ممکن است درآغاز مقاومت به قدرِ کافی قوی نباشد، ولی با گذشتِ زمان، و افزایشِ آگاهی و اراده‌یِ کارگرانِ سازمان‌یافته، قدرتِ این پاسخ هم افزایش خواهد یافت.
پس در روشنایی‌یِ واقعیت‌ها و تجربه دیدیم که این «قانونِ آهنینِ دست‌مزدها» چه‌قدر متوهمانه و نادرست است. فقط درباره‌یِ آهن معتبر است! این‌طور نیست؟
مایه‌یِ تأسف است که طرحِ این قانونِ تقدیرگر در میانِ کارگران، نتایجی بسیار جدی‌تر از صرفِ پذیرشِ حکمی نادرست را در پی داشته. چه کسی می‌تواند تعدادِ کسانی که به خاطرِ آن نومید و منفعل شده اند را بشمارد؟ مدت‌ها است طبقه‌یِ کارگر سرَش را بر این بالشِ دروغین گذاشته و چرت زده. عجیب نیست: نظریه‌یی که تلاش را عبث شمارد تخمِ بی‌عملی می‌کارد. وقتی ادعایِ بی‌موردی‌یِ عمل، بی‌هوده‌گی‌یِ مبارزه و ناممکنی‌یِ پیش‌رفت طرح شد، هر انگیزه‌یی برایِ انقلاب می‌میرد. وقتی تلاش ناسودمند شناسانده شد، وقتی فرد فکر کرد هر کاری کند محکوم به شکست است، دیگر برایِ چه مبارزه کند؟ اگر نتیجه‌یِ مبارزه، شکستِ قطعی (بدونِ حتی کوچک‌ترین امیدِ موفقیت) است، آیا آرام‌ماندن و تسلیم‌شدن عاقلانه‌تر نیست؟
و این تفکرِ حاکم بود! طبقه‌یِ کارگر، کالامانند خود را در اختیارِ بورژواها گذاشته بود. وقتی فشارِ شرایط آغازِ مبارزه‌یی را به کارگران تحمیل می‌کرد، آنان از کاری که می‌کردند ناخوش‌نود بودند: اعتراض را کاری ناپسند می‌دانستند که برایِ گذرانِ زنده‌گی ناگزیر از پذیرشَ‌ش شده اند. و همین باعث می‌شود که هیچ پیش‌رفتی حاصل نشود، و هم‌چنان اسیرِ آن قانون بمانند.


[1]

زیرنویس‌ها

۱. بسیاری مردم، وقتی درباره‌یِ آن کشورها صحبت می‌شود، فوراً این عبارت که آن‌جا «زنده‌گی گران است» را قرقره می‌کنند، و حتی کوچک‌ترین نیز تردیدی به خود راه دهند. واقعیت این است که اجناسِ لوکس، در آن کشورها، بسیار گران اند، بنابراین زنده‌گی قشرهایِ بالا بسیار «گران» است. ولی از سویِ دیگر، امکاناتِ اولیه‌یِ زنده‌گی بسیار دردست‌رس اند. به‌علاوه، مگر این‌طور نیست که ما، به عنوانِ مثال، از ایالاتِ متحده، میوه، کنسرو و محصولاتِ تولیدی‌یِ دیگری می‌خریم، و این محصولات (با وجودِ همه‌یِ هزینه‌هایِ افزوده‌یِ حملُ‌نقل و گمرک) می‌توانند در بازار با اجناسِ مشابهِ تولیدِ خودِمان رقابت کنند؟ بنابراین واضح است که قیمتِ اجناس در ایالاتِ متحده نمی‌تواند گران‌تر از این‌جا باشد... می‌توان مثال‌هایِ تأییدکننده‌یِ بسیارِ دیگری هم آورد، ولی خطوطِ محدودِ دفترچه فرصت نمی‌دهند.


عملِ مستقیم - ۵
چهار شنبه 2 ژوئيه 2003
بخشِ پنجُ‌م از مقاله‌یِ عملِ مستقیم

چیره‌شدنِ شر راهِ انقلاب نیست!

نتایجِ عجیبُ‌غریبی از «قانونِ آهنینِ دست‌مزدها» گرفته شده. بیش‌ترِ این نتایج به این‌جا می‌رسند که وقوعِ انقلاب، در پیِ پیچیده‌تر و بحرانی‌ترشدنِ طبیعی‌یِ اوضاع که نیاز به هیچ کمک یا آماده‌سازی‌یی از سویِ خودِ کارگران هم ندارد، ناگزیر خواهد بود. موازی با باورِ فلجکننده به ناممکنی‌یِ شکستنِ قانون دست‌مزدها، برخی از مردم هم مطابقِ این نتایجِ آن، به این‌جا رسیدند که «افزایشِ فقر»، فلاکت‌برترشدنِ زنده‌گی، سخت‌گیری‌یِ افزون‌ترِ کارفرمایان، استبدادِ حکومت و چیزهایی از این قبیل، رخ‌دادنِ انقلاب را تسریع خواهد کرد. کار به جایی رسید که عده‌یی حتی به اسمِ انقلاب از وقوعِ این‌ها خرسند می‌شدند. اگر بخواهیم نظرِ این بی‌منطقان را بپذیریم، انقلابِ نیرویِ خود را از شرارت می‌گیرد! بدین‌ترتیب، هر افزایشی در فقر و فلاکتِ مردم و نظایرِ این‌ها را باید به فالِ نیک بگیریم و منفعلانه منتظرِ ساعتِ موعود بمانیم.
خطایی احمقانه! سخنی مهمل! تنها چیزی که از وفورِ شرارت به دست می‌آید (هرگونه شرارتی که باشد)، له‌شدنِ هرچه بیش‌ترِ قربانیان است. و کسانی هستند که این را حتی همین امروز هم می‌پسندند. کافی است به جایِ گفتنِ لفاظی‌هایِ بی‌معنی فقط نیم‌نگاهی به اطرافِ خود بیاَندازند تا موضوع را پاک کنار گذارند.
فعالیتِ اتحادیه‌یِ کدام صنف‌ها بیش‌تر است؟ آن‌هایی که ساعتِ کاری کوتاه‌تر است، و رفقا می‌توانند پس از پایانِ شیفتِ کاری، از زنده‌گی‌یِ اجتماعی بهره‌مند شده، جلسه برگزار کنند و در امورِ عمومی شرکت داشته باشند. در این صنف‌ها دست‌مزدها هم آن‌قدری هست که کارگران، پس از پرداختنِ هزینه‌هایِ زیستِ روزمره، هنوز می‌توانند حقِ عضویت هم بپردازند و روزنامه و کتاب بخرند.
در صنف‌هایی که کار دشوارتر و ساعتَ‌ش طولانی تر باشد وضعیت برعکس است. کارگرِ این صنف‌ها وقتی از بیگاری‌یِ مشقت‌بارِ محلِ کار رها شد، از لحاظِ ذهنی و فیزیکی «فرسوده» شده، و تنها خواسته‌ئَ‌ش، پیش از رفتن به خانه و خوردن و خوابیدن، نوشیدنِ چند جرعه الکل است، تا روح و جسمِ خود را از یادِ کارِ طاقت‌فرسایَ‌ش رهانیده، بتواند سرِپا بایستد. چنین کارگری هیچ‌گاه به فکرِ تشکیلِ اتحادیه، شرکت در جلسات و مشابهِ آن هم نمی‌اُفتد. چنان دشواری‌هایی بر جسمِ او تحمیل شده، که مغزِ ازپادرآمده‌ئَ‌ش اصلاً به‌دشواری می‌تواند کار کند.
به این ترتیب چه انتظاری می‌توانیم از بی‌چاره‌یی داشته باشیم که دچارِ دشوارترین وضعیتِ فقر و اسارت شده باشد؟ شاید لحظه‌یی به خشم و عصبانیتِ بی‌حدُحصر دچار شده، قیافه‌یی از جسارتِ انقلابی بگیرد... ولی آن ژست حتی تکرار هم نخواهد شد! فقر همه‌یِ اراده و روحِ آزادی‌خواهِ او را مکیده است.
این مشاهدات (که هرکس می‌تواند بازبینی‌شان کند، یا مثال‌هایِ دیگری در دورُاَطراف خود بیابد) آن نظریه‌یِ مسخره‌یِ زایشِ انقلاب از پشته‌شدنِ فلاکت بر فلاکت و ستم بر ستم را، به طورِ کامل نفی می‌کنند. درست برعکس است! فردِ ضعیف، تسلیمِ سرنوشت است، با زنده‌گی‌یِ محدود و برده‌گی‌یَ‌ش می‌سازد. چنین شخصی جسارتِ ایستادن در برابرِ ستم را نخواهد داشت. او از بدترشدنِ اوضاع می‌هراسد، اگر اتفاقی بیاُفتد، در پستویِ خانه‌ئَ‌ش پنهان شده، از هر حرکت و تلاشی سر باز خواهد زد؛ و درنهایت، همان‌گونه که هست، در فلاکتِ خود غوطه‌ور خواهد ماند. ولی کارِ کسی که زنده‌گی‌یِ گسترده‌تر و ذهنی بازتر داشته باشد درست برعکس است. او چشم‌درچشم به استثمارگرَش نگریسته، و می‌داند که هردو انسان‌هایی مانندِ یک‌دیگر اند، و به همین خاطر از هیچ تلاشی برایِ پایین‌کشیدنِ جای‌گاهِ ساخته‌گی‌یِ ارباب فروگذار نخواهد کرد.
به همین خاطر است که پیش‌رفت‌هایِ جزئی، ته‌تنها اثرِ آرام‌کننده بر کارگران ندارند، بل‌که برعکس، اطمینانِ مجدد و قوتِ قلبِ بیش‌تری به آنان می‌دهند تا خواسته‌هایِ بیش‌تری را طرح کرده، مبارزه‌یِ خود را پیش ببرند. کم‌ترین نتیجه‌یِ این‌گونه پیش‌رفتن‌ها، و عمل به اراده‌یِ کارگری، سلامت است. مهم نیست احزابِ سیاسی چه‌گونه بخواهند مبارزه را غصب کنند، یا بورژواها چه سیاست‌بازی‌یی بخواهند برایِ انحرافِ مرکزِ درگیری‌ها بیآغازند؛ عمل و مبارزه همیشه کارگران را سالم نگاه داشته، اندیشه‌یِ‌شان را از انحراف دور خواهد ساخت. کارگران با زدودنِ فقرِ مادی و فکری‌یِ خود، به بلوغِ طبقاتی می‌رسند. حساس‌تر از پیش می‌شوند، زنده‌تر و فعال‌تر در برابرِ استثمار ایستاده، برایِ زدودنَ‌ش مصمم‌تر می‌شوند. هم‌چنین با افزایشِ آگاهی و مشاهده‌یِ تجاربِ فراوانِ عملی، فهمِ روشن‌تری از تضادِ سازش‌ناپذیرِ میانِ منافعِ خود و طبقه‌یِ سرمایه‌دار به دست می‌آورند.
ولی این پیش‌رفت‌هایِ جزئی، هرقدر مهم بدانیمِ‌شان، بازهم نمی‌توانند جایِ انقلاب را گرفته، یا نیاز بدان را رفع کنند. برایِ امکان‌پذیرشدنِ آزادی‌یِ آرمان، سلبِ مالکیت ضروری است و همیشه هم خواهد بود.
درحقیقت، حتی با فرضِ آن‌که نرخِ سودِ سرمایه تا حدِ زیادی کاهش یابد، و قسمتی از کارکردهایِ زیان‌بارِ دولت هم حذف شود، باز بعید است که این امتیازاتِ گرفته‌شده بتوانند سرمایه‌داری و حکومت را به‌کلی کنار بگذارند. هیچ‌یک از آن‌ها روابطِ بنیادین را تغییر نمی‌دهد: هنوز هم در سویی حقوق‌بگیرانِ تحتِ سلطه حضور خواهند داشت، و در سویِ دیگر، رؤسا و حاکمان خواهند بود.
آشکار است که دست‌آوردهایِ جزئی (مهم نیست چه‌قدر آن‌ها را بزرگ بدانیم، حتی اگر توانسته باشند تا حدِ خیلی زیادی امتیازاتِ طبقه‌یِ بالا را کاهش دهند) نمی‌توانند اثرِ دگرگون‌کننده‌یی بر روابطِ اقتصادی و سیاسی (روابطِ میانِ رییس و کارگر، و میانِ ره‌بر و هدایت‌شونده) داشته باشند. بنابراین، فرمان‌بری‌یِ کارگر از سرمایه و دولت بر جایِ خود باقی خواهد بود. بنابراین، مشکلِ اجتماعی، مانندِهرزمانِ دیگر، خود را به نمایش خواهد گذاشت، و «سنگربندی»یِ جداکننده‌یِ تولیدگران از انگل‌هایی که خونِ‌شان را می‌مکند کم‌ترین جابه‌جایی‌ئی نخواهد داشت.
مهم نیست ساعاتِ کار چه‌قدر کم شود، مهم نیست نرخِ دست‌مزدها چه‌قدر افزایش یابد، مهم نیست کارخانه از لحاظِ بهداشت و امثالِ آن چه‌قدر «راحت» شود... تا زمانی که روابطِ صاحب‌کار-حقوق‌بگیر و حاکم-تابع باقی باشند، جامعه به دو طبقه‌یِ متخاصم تقسیم خواهد شد. و با افزایشِ آگاهی و قدرتِ طبقه‌یِ استثمارشونده و موردِ ستم، و درکِ ژرف‌ترِشان از اهمیتِ جای‌گاهِ‌شان در اجتماع، مبارزه نیز عمیق‌تر و گسترده‌تر خواهد شد. بنابراین، طبقه‌یِ کارگر، هرقدر پیش‌رفت کند و هرقدر آموزش ببیند، نیرومندتر از پیش به امرِ حذفِ امتیازاتِ انگلی‌یِ طرفِ مقابل خواهد پرداخت.
مبارزه تا هنگامِ گسسته‌شدنِ حصارهایِ جهنم ادامه خواهد داشت! روزی خواهد رسید که طبقه‌یِ کارگر، آب‌دیده و آماده برایِ آخرین نبرد، سخت‌شده در درگیری‌هایِ مداوم و معمول بر علیهِ دشمنِ طبقاتی، آن‌قدر قوی شده باشد که ترتیبِ حمله‌یِ نهایی را بدهد... و این شکلِ غایی‌یِ عملِ مستقیم خواهد بود!
پس بگذارید جمع‌بندی کنیم. بررسی‌یِ دقیقِ پدیده‌هایِ اجتماعی اجازه می‌دهد رویِ خود را از نظریه‌هایِ جبرگرایی که تلاش را بی‌هوده نشان می‌دهند بر گیریم، و این پندار، که سعادت، ناگزیر و بی تلاشِ ما از بلویِ روزگرِ دشوار و تحمل‌ناپذیر سرچشمه خواهد گرفت را کنار بگذاریم. برعکس، فهمِ روشن‌بینانه‌یِ این پدیده، نتیجه‌یی کاملاً متفاوت ارائه می‌کند: می‌آموزیم که پس‌رفت‌هایِ تحمیل‌شده به بورژوازی، و به‌بودی‌یِ تدریجی‌یِ اوضاعِ کارگران، که به کارفرماها تحمیل می‌شود، شعله‌هایِ انقلاب را براَفروخته‌تر می‌سازند. هم‌چنین می‌آموزیم همان‌گونه که زنده‌گی زنده‌گی بخش است، همان‌طور هم عمل الهام‌بخشِ عمل است.

قدرت و خشونت

عملِ مستقیم، که ظهورِ قدرت و اراده‌یِ کارگر است، خود را به توجه به شرایط و اوضاع، به شکلِ اعمالِ مختلفی نشان می‌دهد، که ممکن است بسیار آرام یا بسیار خشن باشند. این موضوع صرفاً به نیازِ آن لحظه باز می‌گردد.
بنابراین، عملِ مستقیم هیچ شکلِ خاصی ندارد. بعضی افراد، که فهمی بسیار سطحی از مسئله دارند، آن را مانندِ کارهایِ جمعی از افرادِ مست توصیف می‌کنند. چنین نگاهی نشانِ کوته‌بینی‌یِ این افراد نسبت به این به‌عمل‌درآمدنِ اراده‌یِ پرولتری است. این نگاه، عملِ مستقیم را، کمُ‌بیش، یک عکس‌العملِ بی‌برنامه نشان می‌دهد؛ از محتوایَ‌ش که شاملِ ارزش‌مندترین چیزها است صرفِ نظر می‌کند؛ و فراموش می‌کند که این شعار، نمادِ انقلابِ کارگری است.
عملِ مستقیم، به‌کاراُفتادنِ نیرویِ کارگران برایِ مقاصدِ مفید است: نیرویی است که برایِ به‌دنیاآمدنِ قانونِ جدید مامایی می‌کند؛ مدعیِ حقِ تعمیدِ اجتماع است.
در پشتِ هر حرکت و عملی نیرو و قدرت نهفته است، و ضرورتاً نقطه‌یِ اوجِ آن‌ها هم هست. زنده‌گی حاصلِ کارکردِ نیروها است، و جز نیرو، تنها فراموشی وجود دارد. در غیابِ نیرو، هیچ‌چیز ظاهر نمی‌شد، هیچ‌چیز واقعیت نمی‌یابد.
دشمنانِ طبقاتی‌یِ ما، برایِ آن‌که چشمانِ‌مان را ببندند مدام تکرار کرده اند که عدالتِ درست و ماندگار نیازی به توسل به نیرو ندارد. مزخرف‌گویی‌هایِ استثمارگران به مردم! در غیابِ نیرو، عدالت جز دروغ و مسخره‌گی نیست. شهادتِ غم‌ناکِ مردم در طولِ سده‌هایِ گذشته، شاهدی بر این اندیشه است: تنها دلیلِ مرگِ آنان، قدرتِ درخدمتِ مقاماتِ مذهبی یا ره‌برانِ سکولار بود، که مردم را زیرِ پاهایِ‌شان له می‌کردند. ولی همه‌جا همه‌یِ این خشونت‌ها به نامِ عدالتی فرضی انجام می‌گرفت. آن عدالت که آنان می‌گویند، جز بی‌عدالتی‌یِ بی‌رحمانه نیست، و همین روند هنوز هم ادامه دارد!

 

۵ نظر:

ناشناس گفت...

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=75267

ناشناس گفت...

تقوا، عفت، طهارت، مجاهدت، شوهرداری، فرزندداری و سیاست فهمی
lol

ناشناس گفت...

وقتشه دیگه به جای روشنفکربازی و زدن عکس لنین و استالین عکس آغارو بزنی و با هنر ژورنالیستیت بحث هارو منحرف به سمت هدف اصلی یعنی براندازی جمهوری اسلامی کنی.

Unknown گفت...

رفیق روزا زنگ زدم چند دقیقه پیش صدای کوچولو بود ...پیغام گذاشتم...اگر میتونی بیا رو خط اسکایپ عزیز

Rosa گفت...

salam payman jan
dar rah hastam