
تنها مردم بی پناه غزه نیستند که این روزها تکه و
پاره میشوند. وجدان جهان نیز از اینهمه خشونت خورد شده است.
اگر مردم غزه توان افراختن پارچه های سفید را
ندارند، ما مادران مسئولیت بزدلانه ترین عمل تاریخ را به عهده میگیریم. باشد که
نسل مقاومت از ما با ننگ یاد کند. چرا که:
همیشه مشاهده ی شکنجه دیگری از شکنجه ی خود دردناکتر
است.
تنها مادرانی در هر دو جبهه، این بزدلی را خواهند
فهمید که کودکانشان را بجای آنان به زیر شلاق و شکنجه
بردند.
اینک در غزه کودکان له و پاره به چشمان ما زل زده
اند. و برای ما نه غروری مانده که علامت
ویکتوری را جلوی دوربین ها نشان دهیم و نه از ادامه ی مقاومت بگوییم.

بارها و بارها در این هفته های خونبار غزه، سران و
مردان جنگنده برای بحث برقراری "حتی موقتی" آتش بس به توافق نرسیده اند.
مردان نمی خواهند و یا نمیتوانند.
شاید ما بتوانیم.
شاید پرچم تسلیم را بروی لوله های توپ اسرائیل، بر
فراز پناهگاهها و مدارس غزه و بیمارستانها ببینیم.
چه کسی شجاعت این بزدلی را دارد؟
چه کسی شجاعت این بزدلی را دارد؟
ما غرورمان را با زندگی تاخت میزنیم.
چرا که کودکان باید زنده بمانند....
از ما با ننگ یاد کنید!
فیلم بدون شرح یورونیوز اینجا
بر اثر وقوع یک انفجار شدید در بازاری در محله
شجاعیه غزه، هفده نفر کشته شدند. این انفجار در زمان امدادرسانی به مجروحان ناشی
از یک انفجار دیگر روی داد.
'حمله مرگبار به مدرسه سازمان ملل در غزه'
برای خواندن در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
وقت روشن کردن حقیقت واقعی درباره حمله اسرائیلی ها علیه فلسطینی ها رسیده است
وقت روشن کردن حقیقت واقعی درباره حمله اسرائیلی ها علیه فلسطینی ها رسیده است
دکتر مصطفی برقوتی – برگردان: هاتف رحمانی
همسویی با ارتجاع مذهبی در پوشش حمایت از مقاومت مردم فلسطین/ محسن حکیمی
اکنون که گرد و خاک ها در مورد بیانیهی «به کشتار مردم فلسطین بیدرنگ پایان دهید!» تا حدودی فرونشسته است راحت تر می توان در باره ی این بیانیه سخن گفت. پیش نویس این بیانیه را من نوشتم و پس از ارسال به دوستانی (که خود اگر لازم بدانند اعلام خواهند کرد) و ملحوظ داشتن نظرات آنان، برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد. به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود. با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده میگیرم و به طور کامل از آن دفاع میکنم. اما پیش از این دفاع، لازم است به دو مورد از حواشی این متن اشاره کنم..jpg)
2-
در مورد تکذیب امضای آقای محمدعلی عمویی، آقای فریبرز رئیسدانا توضیح
داده است. احتمالاً آقای رئیسدانا نیازی به تکرار این توضیح در مورد تکذیب
کنندگان دیگر (آقایان یاشار دارالشفاء و رضا شهابی) ندیده است. برای اطلاع
خوانندگانی که ممکن است در این مورد سؤال داشته باشند لازم است اشاره کنم
که ایشان، همان گونه که خود گفته است، از سر «شور مشارکت» و بی آن که هیچ
قصد بدی داشته باشد، علاوه بر درج نام خود خواهان درج چندین نام دیگر از
جمله سه نام مذکور شده و حتا توصیه کرده بود که با کسان دیگر نیز برای امضا
تماس گرفته شود. ایشان در توضیح خود ضمن دفاع از بیانیه تفاوت موضع خویش
را نیز بیان کرده است، که بی تردید حق اوست که چنین کند. اما ای کاش قسمت
آخرِ این جمله را در توضیح خود نمیآورد: «به نظرم نمیرسد که امضای این
بیانیه و محتوای آن ناقض چنین اندیشه ای [این که «تا دولت های مذهبی،
مرتجع، تجاوزکار و نژادپرست در اسرائیل است باید مقاومت مردمی و مسلحانه از
سوی فلسطین زنده بماند و رشد کند»] از سوی تدوین کنندگان بیانیه و
امضاکنندگان آن باشد، مگر چیزی در کار باشد که ما نمی دانیم.» (تأکید
از من است). فقط خواستم بگویم که این شبهه افکنیِ بی اساس با انگیزه ی
مشارکت جویانه و سلامت نفسی که در توضیح رئیس دانا دیده می شود، نمی خواند.
اما اصل مسئله: فکر می کردم تجربه ی
خونبار و در عین حال گران بها و درس آموز انقلاب سال 1357 ایران دست کم دو
نکته را برای فعالان سیاسی و در این مورد فعالان چپ ایران روشن کرده باشد:
1-هرگونه
مخالفت با جریان حاکم بر دنیای سرمایه داری (هر نامی که می خواهید بر آن
بگذارید: «امپریالیسم»، «نئولیبرالیسم»، «بلوک آمریکا- اتحادیه ی اروپا-
ژاپن» و...) لزوماً مخالفت از موضع ترقی خواهی و فراتررفتن از این جریان
نیست و این مخالفت ممکن است حتا از خودِ این جریان ارتجاعی تر باشد.
2-
مقبولیت و برخورداری افراد، احزاب و جریان های سیاسی از پایگاه مردمی، به
هیچ وجه به معنای حقانیت این افراد و احزاب و جریان ها نیست، و ای بسا
افراد و احزاب و جریان های سیاسی که ممکن است به معنای فوق تا مغز استخوان
ارتجاعی باشند و در همان حال از اقبال گستردهی توده های مردم برخوردار
باشند.
واکنش
های برخی از منتقدان به بیانیه ی «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان
دهید!» نشان داد که چندان هم نباید به درس آموزی فعالان چپ از تجربه ی
انقلاب 57 دلخوش بود و یک بار دیگر روشن شد که اگر مصالح ایدئولوژیک ایجاب
کند نه تنها درس آموزترین تجربه ها بلکه عریان ترین واقعیات روزمره نیز
نادیده گرفته می شوند.
.jpg)
اما
چرا مخالفت و مبارزه ی حماس با اسرائیل و با جریان حاکم بر سرمایه داری
جهانی (و در رأس در آن، آمریکا) به طور کلی مخالفت و مبارزه ای ارتجاعی
است؟ می دانیم که حماس شاخه ای از اخوان المسلمین است و نیز دیدگاه ها و
عملکرد و به ویژه حکومت ارتجاعی اخوان المسلمین را در جریان جنبش اخیر مردم
مصر علیه حکومت حسنی مبارک دیده ایم، هرچند این حکومت دیری نپایید و به
سرعت مغلوب ارتجاع نظامیان نیرومندتر از خود شد. غایت آمال اخوان المسلمین
هیچ نبوده و نیست جز برقراری شکل واپسگرایانه تری از سرمایه داری، سرمایه
داری با روبنای استبداد دینی برای تحمیل بی حقوقی بیشتر و استثمار شدیدتر
بر طبقهی کارگر. خواست حماس در فلسطین نیز چیزی جز این نبوده و نیست. حماس
در «منشور» خود به صراحت هدف خود را استقرار «حکومت اسلامی» در غزه، کرانه
ی باختری و منطقه ای که اکنون اسرائیل بر آن حکومت می کند، اعلام کرده
است. همچنین، در این منشور آمده است که این حکومت نه تنها بر مسلمانان بلکه
بر تمام مسیحیان و یهودیان ساکن مناطق فوق حکم خواهد راند. معنا و محتوای
این هدفِ حماس بر هرکس ناشناخته باشد بر مردم ایران که حکومت اسلامی را با
پوست و گوشت خود لمس کرده اند کاملاً معلوم و روشن است و نیازی به توضیح
بیشتر ندارد. درضمن، کسانی که از حماس دفاع می کنند اگر نمی دانند خوب است
بدانند که حماس از جمله ی نخستین مبتکران آدم کشی به شیوه ی عملیات انتحاری
بود که بعدها از سوی القاعده، داعش و طالبان پی گرفته شد. بازهم مدافعان
حماس و دیگر گروه های اسلامی فلسطین خوب است بدانند که، در آغاز پاگرفتن
این گروه ها در دهه ی هشتاد میلادی، اسرائیل در مقابل الفتح و به ویژه
سازمان های چپ فلسطینی از آنها حمایت می کرد و حتا گروه «مجمع الاسلامیه»ی
شیخ احمد یاسین را (که رهبر معنوی حماس شد) به رسمیت شناخت و به او کمک کرد
تا هر
قدر می خواهد در غزه مسجد بسازد و تبلیغات اسلامی انجام دهد. بعدها و پس
از آن که حماس خواهان نابودی اسرائیل شد و به ویژه از سال 2006 به بعد بود
(که حماس در انتخابات غزه الفتح را شکست داد و حکومت را به دست گرفت) که
اسرائیل حماس را «تروریست» اعلام کرد و به رویارویی نظامی با آن پرداخت.
برخورد اسرائیل با حماس همان سیری را طی کرد که برخورد آمریکا با القاعده و
طالبان در افغانستان: القاعده و طالبان ابتدا مورد حمایت کامل آمریکا
بودند برای آن که شوروی را از افغانستان بیرون کنند و آمریکا را به جایش
بنشانند. تنها پس از آن که این هدف متحقق شد و طالبان خود مدعی حکومت در
افغانستان و مزاحم منافع آمریکا شد و القاعده در 11 سپتامبر 2001 به برج
های دوقلوی نیویورک حمله کرد، این متحدان سابق آمریکا یکباره «تروریست»
شدند. همان گونه که القاعده و طالبان زیر پر و بال خودِ آمریکا بزرگ شدند و
رشد کردند، اسلاف حماس نیز در آغاز مورد حمایت اسرائیل بودند برای آن که
دیگر گروه های فلسطینی را از میدان به در کنند. منظورم اصلا این نیست که
الفتح مترقی بود یا هست. منظور فقط این است که اسرائیل – به ویژه در دوران
یاسر عرفات - ترجیح می داد که گروه های ارتجاعی تر از الفتح بر فلسطین
حکومت کنند و این گروه ها از جمله حماس نیز در جهت این خواست اسرائیل عمل
کردند.

فکر
می کنم همین قدر برای نشان دادن ماهیت ارتجاعی حماس کافی باشد، به ویژه از
آن رو که حتا خودِ منتقدان بیانیه نیز ادعای پیشرو بودنِ حماس را مطرح
نکرده اند، شاید به این دلیل که آنها نیز تجربه ی انقلاب ایران را از سر
گذرانده اند و این واقعیت به هرحال خود را به آنان نیز تحمیل کرده است، حتا
اگر نخواسته باشند. اما اگر حماس جریانی ارتجاعی است، چرا باید از جنگ آن
با اسرائیل حمایت کرد؟ پرسش کلیدی این است. پاسخ منتقدان بیانیه این است که
حماس یک «جنبش فلسطینی» است و «در حدی که به حماس مربوط می شود مبارزه
مردم ستمدیده فلسطین امروز در قالب گروه های مختلف مقاومت از جمله حماس
سازمان یافته و جریان دارد». یک نماینده ی مجلس شورای اسلامی به نام
محمدحسن آصفری این نکته را با صراحت و روشنی بیشتری بیان کرد آن گاه که در
نقد کاریکاتوری در روزنامه ی «آرمان» (که نشان می داد مردم غزه گوشت دَم
توپ اسرائیل و حماس شده اند) گفت، حماس جزئی از مردم فلسطین و مقاومت آنان
در مقابل رژیم اشغالگر اسرائیل است (سخنان این نماینده ی جمهوری اسلامی و
دیگر مقامات این نظام نشان می دهد که شباهت موضع جمهوری اسلامی در باره ی
اوضاع غزه و دیدگاه منتقدان بیانیه به هیچ رو تصادفی نیست و قدمت اش دست کم
به رویدادهای سال های نخست انقلاب 57 و حوادث پس از آن می رسد). به عبارت
دیگر، به نظر منتقدان بیانیه، جنگی که اکنون در غزه جریان دارد صرفاً جنگ
حماس و اسرائیل نیست بلکه جنگ مردم غزه با اسرائیل است. بنابراین، پاسخ به
پرسش فوق در گرو پاسخ به یک پرسش کلیدی تر است: جنگی که اکنون در غزه در جریان است جنگ بین مردم غزه و اسرائیل است یا جنگ بین حماس و اسرائیل؟
اگر این جنگ، جنگ بین مردم غزه و اسرائیل باشد، پس جنگ حماس با اسرائیل
حقانیت دارد و باید از آن حمایت کرد، همان گونه که منتقدان بیانیه می
گویند. اما اگر جنگ غزه صرفاً جنگ بین حماس و اسرائیل باشد، حق با بیانیه
است که می گوید این جنگ، ارتجاعی و خانمان سوز است و هر چه زودتر باید
پایان یابد. ببینیم کدام یک صحیح است.
جنگ،
همان گونه که کلاوزِویتس به درستی گفته است، ادامه ی سیاست است به شیوه ای
دیگر. جنگ کنونیِ غزه از سوی اسرائیل بی تردید ادامه ی سیاست اشغالگری
دولت نژادپرست و متجاوز اسرائیل برای محو کامل فلسطین است. این نکته فکر
نمی کنم محل اختلاف باشد. از سوی غزه چه طور؟ از سوی غزه ادامه ی کدام
سیاست است؟ در غزه فقط یک سیاست وجود دارد و آن هم سیاست حماس است، و
فاجعهی غزه در همین امر نهفته است، در این امر که مردم غزه سیاستی مترقی
مستقل از سیاست حماس و دیگر سازمان ها و گروه های فلسطینی ندارند. پس، از
سوی غزه نیز جنگ ادامه ی سیاست حماس است که، همان گونه که گفتم، بر اساس
هدفی که حماس برای آن می جنگد سیاستی است یکسره ارتجاعی برای کشورگشایی به
شیوه ی صدر اسلام، نابودی اسرائیل و استقرار حکومت دینی در تمام مناطق غزه،
کرانه ی باختری و اسرائیل کنونی، و صدالبته برای بهره کشی بیش از پیش از
تمام کارگران مسلمان، مسیحی و یهودیِ این مناطق. بنابراین، جنگ کنونیِ غزه
صرفاً جنگ بین اسرائیل و حماس است و این جنگ ارتجاعی – که همچون هر جنگ
ارتجاعی دیگر جنایت علیه بشریت است – هیچ ربطی به منافع مردم فلسطین و
مقاومت آنان در برابر اسرائیل ندارد. مردم غزه اکنون چیزی جز گوشت دَم توپ
این جنگ ارتجاعی نیستند. فقط عوام فریبانی که نفعی در این جنگ دارند می
توانند این گوشت دَم توپ بودن مردم غزه از سر بیچارگی و بی پشت و پناهی را
وارونه نشان دهند و آن را با عنوان «زیباترین جلوه های مقاومت» بزک کنند.
این مقاومت نیست؛ نابودی مردم غزه است!
یک
علت این که منتقدان بیانیه جنگ غزه را جنگ بین مردم غزه و اسرائیل می
دانند همان درسی است که آنها متاسفانه آن را نه از تاریخ به طور اعم آموخته
اند و نه از انقلاب ایران به طور اخص: مقبولیت احزاب و جریان های سیاسی و
برخورداری آنها از پایگاه توده ای به این معنا نیست که آنها ارتجاعی و
ضدمردمی نیستند. هیتلر و حزب نازی در میان کارگران و زحمتکشان آلمان وسیع
ترین پایگاه را داشتند. اما این اقبال مردمی سر سوزنی از میزان ضدیت توحش
بار آنها با همان کارگران و زحمتکشان، جنایت آنها علیه بشریت و آدم سوزی
دسته جمعیِ میلیون ها یهودی و کمونیست نکاست. واقعیت این است که احزاب و
جریان های سیاسیِ ارتجاعی با کمک و پشتیبانی این یا آن بخش از بورژوازی به
راحتی می توانند در اینجا و آنجا رشد کرده و با تبلیغات مذهبی و
ناسیونالیستی از کارگران سربازگیری کنند و آنها را گوشت دَم توپ می کنند تا
خود به قدرت برسند. از سوی دیگر، در غیاب تشکل مستقل، سراسری و ضدسرمایه
داری طبقه ی کارگر، کارگران نیز از سر بیچارگی و بی پشت و پناهی به راحتی
به سرباز این نیروهای ارتجاعی و در واقع به پایگاه توده ای آنها تبدیل می
شوند. مقبولیت و پایگاه توده ای حماس این گونه به دست آمده است. حال، آیا
باید در برابر این واقعیت سر فرود آورد و تسلیم آن شد یا، برعکس، کارگران
را به ایجاد تشکل سیاسیِ مستقل علیه تمام نیروهای ارتجاعی و ضدمردمی اعم از
دولت اسرائیل و حماس فراخواند؟ آیا شرم آور نیست که روشنفکر چپی که خود را
مدافع طبقه ی کارگر می داند، به بهانه ی این که مبارزه ی مردم فلسطین در
قالب سازمان هایی چون حماس سازمان یافته است و در واقع به بهانه ی این که
حماس از پایگاه توده ای برخوردار است ، دنباله روی اسفناک کارگران از این
نیروی ارتجاعی را توجیه کند و به آن فضیلت ببخشد؟
اما
این درس نگرفتن از تاریخ به طور اعم و انقلاب ایران به طور اخص خود معلول
عامل دیگری است که من آن را «اسارت ایدئولوژیک» می نامم. من این را که حدود
ده نفر ابتدا بیانیه را امضا کردند و روز بعد امضای خود را (از طریق
ایمیل) پس گرفتند یا پس از امضا موضع بیانیه در باره ی حماس را به نقد
کشیدند نه تصادفی می دانم و نه ناشی از بی دقتی و سهل انگاری. اگر این
موارد یکی بود، دو تا بود، سه تا بود، شاید می شد که آنها را به چنین
عواملی نسبت داد. اما هنگامی این موارد در این حد زیاد خود را نشان می دهد و
به ویژه وقتی قرائن و امارات نشان می دهند و در برخی نوشته ها به صراحت می
آید که برای پس گرفتن امضا با امضاکنندگان تماس گرفته شده است (نک به
نوشته ای تحت عنوان «روشنفکر چپ یا صدای اسرائیل، فرصت طلبان مغشوش و کشتار
مردم غزه» در اینترنت، که در آن نویسنده می گوید پس از انتشار بیانیه
«تماس هایی برای پس گرفتن امضای برخی آقایان گرفته شد»)، اینجا دیگر پای
مسئلهی دیگری به میان می آید. واقعیت این بود که این امضاکنندگان در
برخورد اول شان با بیانیه هیچ اختلافی بین دیدگاه خود و موضع بیانیه ندیدند
و به همین دلیل آن را امضا کردند. تنها پس از آن که کریدورهای خاص و تلفن
ها و تماس های ایدئولوژیک به کار افتاد، امضاها پس گرفته شد (منظورم البته
کسانی نیست که نام شان بدون اطلاع خودشان درج شده بود). اتفاقی که افتاد
این بود که کسانی نخست یک موضعِ مبتنی بر واقعیت را پذیرفتند اما همین که
پی بردند این پذیرش با ایدئولوژی آنها مغایر است بی درنگ به جایگاه
ایدئولوژیک شان بازگشتند و از «لغزش» به سوی پذیرش واقعیت سر باز زدند، تا
همچنان در اسارت ایدئولوژی باقی بمانند. کدام ایدئولوژی؟ آن ایدئولوژی که
نظریه ی ابطال پذیر مارکس را به شریعت جامد و ابطال ناپذیر «مارکسیسم» بدل
کرده است. آن ایدئولوژی که تنوع و گوناگونیِ واقعیت را در پیشگاه منطق
دوگانه ی «خیر و شر» و «مبارزه برای پیروزی حق بر باطل» ذبح کرده است. آن
ایدئولوژی که شق ثالث یعنی مردم بلادیده و بی دفاع غزه را از معادلات خود
طرد کرده است تا بتواند در پوشش حمایت از «مقاومت فلسلطین» حماس را حق و
اسرائیل را باطل نشان دهد. آری، آن ایدئولوژی که، بنا بر مصالح خود، کلیشه ی
«یا این یا آن» را از حیطه ی منطق صوری به عرصه واقعیت زنده ی غزه تسری
داده است تا بتواند بگوید: اگر با حماس نیستی پس با اسرائیل هستی! اگر با
حماس نیستی پس با رسانه های امپریالیستی هستی! همان ایدئولوژی که استالین
مخالفان خود را با آن منکوب و نابود کرد: اگر با من و با اردوگاه
«سوسیالیستی» نیستی پس با امپریالیسم جهانخوار آمریکا هستی!
بالاترگفتم
که فاجعه ی غزه در این است که در آن فقط یک سیاست حکم می راند و آن هم
سیاست ارتجاعی حماس است. اگر کارگران غزه سیاست طبقاتیِ مستقل خود را
داشتند، روی پای خود ایستاده بودند و در شوراهای خود بر ضد هر گونه نظام
سرمایه داری متشکل شده بودند، اکنون وضعیت غزه به گونه ی دیگری رقم می
خورد. فقدان همین قطب متشکلِ سرمایه ستیز و بی افقی ناشی از آن است که مردم
غزه را به سیاهی لشکر بورژوازی غزه به سردمداری حماس تبدیل کرده است.
بیانیه ی «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید!»، بی آن که در مسئله ی
غزه نقش حماس و اسرائیل را همسنگ کرده باشد و بی آن که مقاومت مردم فلسطین
را نادیده گرفته باشد یا آن را به حساب حماس ریخته باشد، برخلاف کسانی که
در پوشش دفاع از مقاومت مردم در آتش این جنگ ارتجاعی می دمند، منفعت کنونی و
عاجل مردم فلسطین را در پایان دادن به جنگ در اسرع وقت بر اثر فشار بی
امان مردم فلسطین بر حماس از یک سو و مبارزه ی بی وقفه مردم اسرائیل با
دولت اسرائیل از سوی دیگر دیده است. این خواست در صورت تحقق می تواند گامی
در جهت هموار کردن راه برای ایجاد این قطب متشکل و ضدسرمایه داری در غزه
باشد.11 مرداد 1393
…درخواست دارم که بعد از انتشار پیام من، هر چه سریعتر اسم اینجانب را از
زیر این بیانیه بردارند. ضمنا از همه رفقای ارجمند درخواست می کنم که از این به
بعد بدون هماهنگی با شخص خودم اقدام به امضاء پای نامه یا بیانیه ای به نام من
نکنند چرا که پیشاپیش اعلام می دارم منبعد هرگونه عمل مشابه، جعل امضای محسوب شده
و به هیچ وجه مورد تایید من نبوده و نخواهد بود.
اما درمورد جنایات
روزانه دولت نژادپرست اسرائیل همچون رفقای عزیز اعتقاد دارم دفاع از خلق محروم و
ستمدیده فلسطین و تاکید بر حق طبیعی و شرافتمندانه آنان وظیفه انسانی همگان است. از سوئی جوهره بیانیه مبنی برهم وزن قراردادن رژیم ددمنش
اسرائیل با جنبش فلسطینی حماس را خطایی فاحش دانسته و می دانم.
مادر لطفی
شنبه ۱۱ مرداد ۱٣۹٣ - ۲ اوت
شنبه ۱۱ مرداد ۱٣۹٣ - ۲ اوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر