۰۹ شهریور، ۱۳۹۴

اول مهر ماه روز تیرباران شهناز اصلی نیا - 1360



شهناز یا شهین اصلی نیا * را جلوی رادیو تلویزیون (صدا و سیمای رژیم) در حالی که از ماشین ژیانش پیاده میشد، گرفتند. در صندوق عقب ماشینش اعلامیه بود. احتمالن شماره ی اول خبرنامه ی «شورای متحد چپ»**، فراخوان به قیام علیه رژیم اسلامی. احتمالن سرنوشتش را یک اشتباه مُهلک رقم زد، پارک ماشین در منطقه ای تحت کنترل سپاه. احتمالن فکر نمیکرد که ماشینها را بگردند. اصلن طولی نکشید که بعد از دستگیری، شهناز را در همان لباس بنفش زیبا به تیر بستند. بمانند بسیاری از دستگیر شدگان 30 خرداد و بعدش، لباس بنفش سوراخ سوراخش را تحویل خانواده داده و هر آنکس را که توانستند بازداشت کردند حتی کودکان را. در آن سالهای نمایش که مجاهدین مُد روسری گذاشته و پیشگام چریکها پر بود از اورکُت پوش، شهنازها کاملن به لباس خود بودند. ادغام شده در توده ی مردم اما مُشاهده کننده ی با دقت رفتار رژیم علیه آزادیهای سیاسی. شهناز ها انگار از همان بدو ورودشان به ایران فاشیسم اسلامی را بو کشیده بودند. آنها بر طبل آزادیهای مدنی میکوبیدند. در هر نهاد و انجمن زنان/ دانشجویان/ جوانان سرک میکشیدند و مخالف یار و یارکشی سازمانها از انجمنها و نهادهای دمکراتیک بودند. اگرچه عمر اغلب نهادهای مدنی بمانند اتحاد ملی زنان کوتاه بود و بعلت فرقه بازی و یارکشی سازمانها بزودی هم منحل شدند، اما مارکسیستهای شورای متحد چپ** به درستی اعلام کردند: بدون ایجاد نهادهای مدنی، دمکراتیک و فرا سازمانی و مستقل، بقای چپ در میدان سیاست ایران  اصولن دوامی نخواهد آورد و سرکوب میشود.
همین هم شد.
شهناز نه اولین زن به تیر بسته ی ارتجاع رژیم اسلامی و نه آخرینش بود. اعدامها ادامه دارند و ضحاک مار بدوش هنوز و کماکان پس از سه دهه،  روزی دو/ سه جوان را قربانی بقای حکومت ارتجاعی اش میکند. شهناز اما شاید در میان آنهمه هوادار تشکیلات و گروهها، به رای خود/ فرمان عقل و نه رهبر، ایستاده به آغوش مرگ رفت.
 آیا سرودی خواند؟ تصورم حتی به انترناسیونال هم نمیرود. شهناز چپی بود بدون مناسک و مراسم نمایش. بمانند رزا لوگزامبورگ از ما گرفتندش به بهانه ی داشتن اعلامیه به جرم اندیشیدن.
بروی گورهایشان پرچمی خواهیم آویخت سرخ و بنفش. 
رنگ زنان سرخ فمینیستی که گوششان را روی شنیدن صدای پای ارتجاع نبستند.
مطلب بالا خاطراتی از دارنده ی "گلدوزی شتر فراری از مسجد"

 *شهناز بسیار شیکپوش بود. چهره ای برنزه داشت و اغلب رنگهای بسیار شاد میپوشید. سنش به سی سال میزد، بسیار جوان و بسیار خندان و پر از انرژی. تصورصحنه ی تیربارانش آسان است. جوخه ی تیر، یکمشت ریشوی بوگندوی متعصب داعشی در حال کُشتن زنی جوان و زیبا بدون حجاب و "کافر". 

** شورای متحد چپ از مارکسیستهایی بودند که بعد از 30 خرداد به شورای ملی مقاومت مجاهدین پیوستند و این پیوستن البته کوتاه و موقتی بود. اعضای شورا تقریبن اولین چپهایی بودند که هیچگونه توهمی از همان ابتدا به رژیم خمینی نداشتند. آنها بشدت با چپ سنتی طرفدار اردوگاه "سوسیالیستی" و چپ "ضد امپریالیستی" مرزبندی داشتند. شاید اولین چپ اروپایی بودند که با پیروزی انقلاب به ایران بازگشتند. بشدت طرفدار آزادی و فعال در مبارزه برای آزادی زنان.
چند نشریه از سالهای 1360 را در آرشیو اپوزیسیون اینجا میتوان یافت.

اطلاعات بیشتر در مورد اعتلاف شورای متحد چپ با مجاهدین  و دلایل جدایی اینجا

مرگ در آغوش یکدگر- اجساد پناهجویان درکامیون یخچال‌دار ۷۱ نفر است

عکس زیر مرگ در آغوش یکدگر



بر اساس آخرین گزارش، در پی حمل تعدادی از پناه‌جویان با کامیون یخچال‌دار، پلیس مجارستان اعلام کرد در مرز با اتریش این کامیون را با تعداد زیادی کشته یافته است. این پلیس روز جمعه، ۲۸ اوت، اظهار داشته تاکنون ۷۱ نفر از مهاجران غیر قانونی که در این کامیون جا داده شده بودند کشته شده‌اند. پلیس اتریش هم‌چنین اعلام کرده است چند مظنون در همین رابطه دست‌گیر شده‌اند. این افراد از قاچاق‌چیان انسان بوده‌اند.این کامیون یخچال‌دار در مرز مشترک بین مجارستان و اتریش پیدا شد و در مراحل اول بررسی گمان می‌رفت تعداد کشته‌شده‌گان کمتر از ۵۰ نفر باشد اما با بررسی بیشتر پلیس امروز اعلام شد از طریق بو به دلیل فساد بعضی از اجساد که پنهان بوده پلیس ۷۱ کشته را یافته است. تحقیقات اولیه حاکی از آن است که این افراد به دلیل خفه‌گی جان باخته اند.
متهمان پرونده مرگ ۷۱ مهاجر در یک کامیون در اتریش، در برابر دادگاه حاضر شدند
چهار مرد متهم به دست داشتن در قاچاق ۷۱ مهاجر که جسدشان در یک کامیون در اتریش پیدا شد، در برابر دادگاه در مجارستان حاضر شدند. چهار متهم این پرونده شامل سه تبعه بلغارستان و یک تبعه افغانستان می شود.

پلیس اتریش اعلام کرد سه کودک را در شرایطی نزدیک به مرگ در یک خودروی حامل پناه‌جویان یافته و به بیمارستان منتقل کرده است. بنابر این گزارش، خودرویی که این سه کودک در آن پیدا شدند در ایالت بارنائو سعی داشت از دست پلیس بگریزد اما این خودرو سرانجام متوقف، و راننده رومانیایی‌اش بازداشت شد.
از سوی دیگر مقام‌های صربستان اعلام کرده‌اند در روزهای اخیر، روزانه دوهزار پناه‌جو از مرز مقدونیه به طور غیرقانونی وارد این کشور شده‌اند. صربستان و مقدونیه پیش‌تر خواستار اقدام فوری اتحادیه اروپا برای مقابله با هجوم پناه‌جویان به اروپا شده بودند.
پلیس اتریش کامیونی حامل ۲۶ پناهجو را در نزدیکی مرز آلمان متوقف و راننده آن را دستگیر کرد. شماری از این پناهجویان کودک هستند که حال سه تن از آنان وخیم گزارش شده است. روز جمعه (۲۸ اوت / ۶ شهریور) فرار ۲۶ پناهجو که تابعیت آنان اعلام نشده در نزدیکی مرز آلمان به پایان رسید. این افراد در یک کامیون مخفی شده بودند و به گفته مقامات بهداشتی اتریش، در صورت ادامه راه، اکثر آنها جان می‌باختند.
شماری از این پناهجویان کودک هستند که حال سه تن از آنان به علت کمبود آب در بدن وخیم گزارش شده است.
یک سخنگوی پلیس اتریش گفت که راننده رومانیایی این کامیون دستگیر شده است.


۰۶ شهریور، ۱۳۹۴

حمله ی فاشیستی به اتاق خواب کودکان در خوابگاه پناهجویان با کوکتل مولوتوف/ آلمان


دیشب ساعت 2 صبح آتشنشانی شهر زالسهایمن درف در ایالت نیدرزاکسن/آلمان غربی نزدیک شهر هانور، آتش اتاق سه کودک (4 و 8 و 11 ساله) را که با مادر 34 ساله ی پناهجوی کشور زیمبابوه زندگی میکردند را خاموش کرد.

دیشب قرار بود این کودکان  در آتش کوکتل مولوتوف راسیستها بسوزند. خوشبختانه همسایه ها ماشین این فاشیستها را در حین فرار شناسایی کرده اند. در این خانه ی پناهجویی 40 نفر دیگر نیز زندگی می کنند. خانواده ی زیمبابوه ای در طبقه ی همکف بودند و اگرچه پنجره ی اتاق کودکان بسته بود، مهاجمین آنرا با پرتاب بمب آتشزا شکانده و گریخته اند. خوشبختانه بطور معجزآسا کسی صدمه ی جانی ندید. کودکان با مادرشان  در اتاق دیگری خوابیده بودند. اگرچه این خانواده 4 نفره همگی در شوک میباشند و اکنون به خانه ی دیگری منتقل شده اند، اما ترس از کوکلوس کلانهای فاشیست، ساکنان این خوابگاه پناهجویی را در خود فرو برده است. همین الان قرار است راهپیمایی در اعتراض به این عمل جلوی این خوابگاه انجام شود، تاکنون 2000 نفر در خیابانند. عکس زیر اتاق کودکان است که در آتش نفرت نژادپرستان سوخته است.


در این شرایط بحرانی و انتشار اخبار هر روزه ی سوزاندن خانه ی پناهجویان و حمله به خارجیان، تنها همیاری محلی و همکاری همسایگان هٌشیار میتواند تا حدی جلوی این حملات را بگیرد. متاسفانه آنتی فاشیستها از نظر تعداد آنقدر نیستند که  بتوانند از همه ی خانواده های خارجی دفاع کنند. خانواده ها به خود واگذاشته شده اند.


پس تلاش کنیم که شبکه ی همیاری را میان خارجی ها و پناهجویان که نوک تیز حمله ی فاشیستها هستند قوی تر کنیم. از اختلافات قومی/ ملی/ راسیستی در میان خود "خارجیان" بپرهیزیم. برای فاشیستها فرقی نمیکند که ما کُجایی هستیم. هم اینکه ما آلمانی نیستیم، هدف حملات آنان قرار داریم. حتی اگر پاسپورتهایتان را به سینه سنجاق کنید، شما خارجی هستید. برای فاشیستها آلمانی بودن بر مبنای خون است! نه محل تولد و نه مدارک شهروندی...

پس وقت آن است که برای حمایت از خود، خود متحد شویم!

ایرانی/عرب سیاه/سفید افغانی/فارس چپ/راست!

"آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت"

In dem betroffenen Haus leben laut Polizeiangaben 40 Menschen, darunter Asylbewerber aus Afrika und Syrien, aber auch Deutsche. "Diese Gewalt löst Traumata bei den Betroffenen aus, die noch lange anhalten werden", sagte Tjark Bartels, 2013 Landrat im Landkreis Hameln-Pyrmont: "Das war versuchter Mord."
Die Bewohner der Wohnung, eine Mutter und ihre drei Kinder (4, 8 und 11 Jahre), die aus Simbabwe stammen, hielten sich zum Zeitpunkt des Anschlags in einem Nebenzimmer auf. Sie wurden vom Rettungsdienst versorgt, blieben aber körperlich unverletzt. Sie werden psychologisch betreut und kommen in eine Ersatzunterkunft.
  .............

۰۳ شهریور، ۱۳۹۴

کلید عمومی ایمیل

کلید عمومی ایمیل

برای دیدن کلید روی اینجا کلیک کنیم.
 

جواب به ایمیلها + چرا اقامت مدیران سازمان "عدالت برای ایران" شادی امین / صدر در ایران ذکر شد؟

سلام عزیز
 عکس زیر سمت راست لیلا قرائی و چپ شادی امین
لیلا قرائی از دستندرکاران شبکه ی صدای زنان و هسته اقلیت میباشد. ایشان نیز از منابع خیریه ای "توانمند" کردن زنان افغانستان، در حال توانمند کردن حساب بانکی خود در سوئد است. همین روزها گند ایشان نیز رسانه ای میشود.

در پُست تاییدیه پناهجویی بعد از سکس! مورد جدید شادی امین
مدیران این شرکت در ابتدا سه نفر بوده اند شامل خانم سهیلا امین ترابی ۵۱ ساله٬ ساکن آلمان و روزنامه نگار٬ خانم آیدا امیر فلاح ساکن ایران٬ ۳۷ ساله٬ دانشجو و خانم مهرنوش احمدی شهروند ایران٬ ۲۹ ساله و دانشجو. در حالی که ایشان به استناد
فیسبوکشان ساکن تورنتو کانادا می باشند و محل اقامتشان به دروغ اعلام شده است. خانم ها مهرنوش احمدی و آیدا امیر فلاح در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۴ به استناد تصویر فوق از سمتشان استعفا داده اند و در نتیجه شرکت شش رنگ تنها یک مدیر و عضو دارد و آن هم خانم سهیلا امین ترابی (شادی امین) است. هیچ هیات مدیره، هیات نظارت و ساز و کار درست مالی هم گزارش نشده است.
 - چرا گزارش مالی سالانه ی این شرکت ها همانند تمام شرکت های معتبر در دسترس عموم قرار ندارد و گزارشی از عملکرد مالی آنها منتشر نشده است؟
رزا: توضیح در مورد دلیل درج اقامت در ایران( مهرنوش احمدی شهروند ایران٬ ۲۹ ساله و دانشجو) که البته ایشان همانطور که ذکرشد در کانادا اقامت دارند و خانم آیدا امیر فلاح که احتمالن مقیم سوئد میباشند و اقامت ایشان نیز به دروغ اقامت در ایران ذکر شده است.
جواب: اگر بیاد بیاورید بنگاه هیفوس را و دستگیری شادی صدر و محبوبه عباسقلی زاده و بقیه ی دختران میلیونی را در ایران!
از مجموع 34 زني که در تهران دستگير شده بودند، امروز تنها دو تن در زندان باقي مانده اند و بنا بر شنيده ها هر دو هم در سلول انفرادي و اعتصاب غذا هستند.  
 صدور قرار بازداشت موقت برای شادی صدر و محبوبه عباسقلی زاده در اسفند 1385 را، بیاد می آوریم که سازمان هیفوس هلندی به بهانه ی دستگیری مواجب بگیرانش در ایران، دیگر تمام ارقام اهدایی به "فعالین" زنان و ... را بطور کُلی از روی اینترنت حذف کرد و غیر قانونی هم حذف کرد. 
شادی امین نیز با ادعای اینکه "فعالین" و دو مُدیر سازمانهای مشترکش با شادی صدر در ایران هستند، جلوی رسانه ای کردن ارقام پولهای "خیریه" ای به سازمان عدالت برای ایران و بقیه ی سازمانهای قلابی اش را گرفته. به همین دلیل است که در اسناد اینترنتی شرکتها اطلاعات زیر آمده است:
ب) عدالت برای ایران
   همانطور که در تصویر فوق مشخص است شرکت عدالت برای ایران با مسئولیت محدود در تاریخ ۳۱ اکتبر ۲۰۱۲ ثبت شده است و میزان درآمد آن گزارش نشده است و درآمد خالص آن تنها یک پوند انگلستان است.  
  ج) عدالت برای همه
همانطور که در تصویر فوق مشخص است شرکت عدالت برای همه با مسئولیت محدود در تاریخ ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۲ ثبت شده است و میزان درآمد آن صفر پوند گزارش شده است.
د) عدالت در عمل
همانطور که در تصویر فوق مشخص است شرکت عدالت در عمل با مسئولیت محدود در تاریخ ۸ فوریه ۲۰۱۳ ثبت شده است و میزان درآمد آن ۲۳۷ هزار و ۸۶۲ پوند نزدیک به ۴۰۰ هزار دلار گزارش شده است در حالی که درآمد خالص آن تنها یک پوند انگلستان است.
این شرکت در ابتدا تنها مدیرش از تاریخ ۸ فوریه ۲۰۱۳ تا ۱۹ فوریه ۲۰۱۳ خانم شادی صدر متولد سپتامبر ۱۹۷۹ است که استعفا داده و بعد از آن از تاریخ ۱۹ فوریه ۲۰۱۳ تا ۱۷ اوت ۲۰۱۳ خانم شادی صدر متولد سپتامبر ۱۹۷۴ مدیریت آن را به عهده گرفته و پس از آن استعفا داده است و از تاریخ ۱۷ آگوست ۲۰۱۳ تا کنون خانم سهیلا امین ترابی (شادی امین) تنها مدیر این سازمان است. چرخش مالی این شرکت ۲۳۷ هزار پوند استرلینگ (نزدیک به ۴۰۰ هزار دلار آمریکا) گزارش شده بدون آنکه هیچ نامی در محافل حقوق بشری از این شرکت برده شده باشد یا حتی با جستجوی اینترنتی به کوچکترین فعالیتی در آن رسید.
با نگاهی به این شرکت ها که همگی تنها در انگلستان هستند و ممکن است شرکت های دیگری نیز در دیگر کشورها نیز به نام اینها ثبت شده باشد و هنوز در دسترس عموم قرار نگرفته اند می توان فهمید که فعالیت های مشکوکی در جریان است.
- چرا گزارش مالی سالانه ی این شرکت ها همانند تمام شرکت های معتبر در دسترس عموم قرار ندارد و گزارشی از عملکرد مالی آنها منتشر نشده است؟
رزا: اینکه هیچگونه اطلاعات مالی از این سازمانها در دست نیست، برمیگردد به همان سانسور منابع مالی به  بهانه ی یکدهه ی پیش شادی صدر و محبوبه عباسقلی زاده (که در ایران به دلیل گرفتن پولهای نجومی از "خیریه" هلندی به اسم هیفوس به زندان افتادند.
اینک نیز سازمانهای شادی صدر و شادی امین ("عدالت برای ایران") به استناد همین ممنوعیت ایرانیان از گرفتن پول و کمک خارجی، با اعلام دروغین اقامت دو نفر از مدیران سازمانهای خود در ایران( خانمها مهرنوش احمدی ساکن کانادا و آیدا امیر فلاح که احتمالن مقیم سوئد میباشند)، بمانند سازمان هیفوس (مواجب دهنده ی هلندی)، میتوانند برج و خرج خود را پنهان نگهدارند و درآمدشان را روی صفر و یا یک پوند قرار دهند. پولهایی که این خود فروشان از سیستم میگیرند در همان حد میلیونی میباشد.

جواب برخی ازایمیلهای دیگر در زیر
رزا: کُد اسکایپ که درخواست شد    میباشد.6213EE95
 آهنگهای هیپ هاپ و رپ از سلین با ضمیمه فرستاده شد.
 من ایمیلی نگرفتم تا بتوانم ایمیل جدیدی بفرستم. دوباره سعی کنید:)
عکس خصوصی من شبیه همین عکس سردر بلاگ است، البته دو دهه پیرتر:)
فیلم خصوصی دختری از شیراز که بدلیل رسانه ای شدنش توسط دوست پسرش در واتس آپ ، خودسوزی کرد، موجود نیست.
کتابهای فرستاده شده نیز در همین روزها برای دانلود در همین بلاگ قرار میگیرند.
با عشق و همبستگی
و شورش همیشگی
آمار بلاگ در ماه:
۱۰۱
تعداد بازدید از صفحه دیروز
۳۴۵
تعداد بازدید از صفحه در ماه گذشته
۹٬۷۵۸
سابقه تعداد بازدید از صفحه در همه زمان‌ها
۶۷۹٬۳۰۸

۲۸ مرداد، ۱۳۹۴

بحثهای اسهالی رادیو بی بی سی با شکنجه گر/ شده و مراسم شیرینی خوران آخوندی در پشت دوربین



رزا: بعد از اجبار به دیدن فیلم های آشتی کنان پشت دوربین سیستم در زیر:
رو در رو - قسمت دوم: رودرویی شادی امین و حسن یوسفی اشکوری درباره کنفرانس برلین
در دومین قسمت برنامه رو‌در‌رو، که 12 مارچ از شبکه تلویزیونی من‌و‌تو پخش شد، آرام به سراغ دو تن از نقش آفرينان كنفرانس برلين رفته و برای نخستين بار پس از ١٤ سال، آن‌ها را رو در روی هم قرار می‌دهد. يكی از آنها، سخنران كنفرانس بوده که در بازگشت، بازداشت و زندانی شده است. ديگری از معترضان بوده كه توسط پليس آلمان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و پس از كنفرانس، با سيلی از حملات و تهمت‌های بی نسبت رو به رو شده است. «عدالت برای ایران» مشاور و تهیه‌کننده مشترک این برنامه است.

پرگار: ساواک - بخش اول
پرگار: ساواک - بخش دوم
احمد فراستی از رهبران عملیاتی اداره سوم ساواک، عرفان قانعی‌فرد تاریخ‌نگار، سعید شاهسوندی، زندانی سیاسی هم در دوره پهلوی دوم و هم در جمهوری اسلامی و مصطفی مدنی که او هم زندان سیاسی در پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است.

بررسی برنامه پرگار بی بی سی ساواک در گفتگو با احمد فراستی_رو دست 52
سخنان کم سابفه و جذاب احمد فراستی رهبر عملیات ساواک در مورد حضورش در پرگار بی بی سی...در این مصاحبه بسیار شنیدنی جناب فراستی بابت ناهمگونی مهمانهای برنامه ابراز ناراحتی می کنند، ایشان می فرماید نبایستی ایشان را به عنوان کارمند رسمی دولتی که بیش از 190 کشور جهان قبول داشتند در کنار دو تن تروریست مجاهد و فدایی قرار می دادند...برنامه رو دست کاری از امید دانا

رزا: بله ، پس از دیدن با دقت اینهمه، باید به چه نتیجه ای رسید؟ آنها در صدد هستند تا آخرین سد های «شک» را نیز بشکنند... همه چیز نرمال است. گروهی مزدور و تواب در حال چکمه لیسی اربابان. شاه هم فکر میکرد با تصویر پابوسی اش، عاقبت همه را کون لیس خواهد کرد.
 آنان که علیه دیکتاتورقیام کردند چه کردند؟ از شدت نفرت کون قذافی را هم دریدند! شاه را هم همان میکردند!
کسی نمیگوید مستحقش نبود! خمینی و خامنه ای هم.
چرخه ی خشونت و نفرت سهمناک است.
سهمناکتر از اینهمه اما، این است که شبیه اینها شد. توجیهشان کرد و با اینها همنوا شد. «بد و بدتر» کرد و به «بد» قانع شد. بمانند گوسفندی، پیوسته بدنبال چوپان وعلف تازه رفت.
اما همیشه و کماکان گوسفندانی وجود دارند که از زیر چوب چوپان در بروند و بخت خود را بجویند، حتی در زمانه ای که خوکها در حکومتند. این صحنه ها تکرار «مزرعه ی حیواناتند» با بازیگری انسانهای واقعی، در پشت دوربینهای جهت دار...
کار ما کسب قدرت سیاسی و حفظ آن به هر قیمتی بمانند بلشویکها نیست...
ما مزرعه را نشان کرده ایم. نابودی واقعی سیستم. و تمام ساختارهایش.
سهمی از شیرینی؟
نه!
قنادی را نشان کرده ایم!
خمیرمان را هر روزچنگ میزنیم. زمان پُختنش را شکمهای گرسنه تعیین میکنند.
اشغالگران قنادی ها!

«بزرگترین وظیفه‌ی انسانی و تاریخی ستمدیدگان، آن است که خود را و نیز ستمگران خود را – از چرخه‌ی ستم- رها سازند
کتاب «آموزش ستمدیدگان» (پائولو فریره)
لینک دسترسی به نسخه «پی دی اف»

 مرتبط: فروغ اسدپور: وقتی وجدان اسهال می گیرد 

رزا: من برخلاف فروغ اسدپور همبستگی ای با توابین سیستم ندارم.
 اگرچه در همدردی عظیم انسانی با همه ی شکنجه شدگان شریکم.
احساس همدردی، حتی با دست بریده ی شکنجه گر ساواک!
کُون دریده ی قزافی...
اگرچه که خود کرده را تدبیری نیست و هر حکومت، شدت خشونت اپوزیسیونش را خود تعیین میکند.
عکس دست بریده ی ساواک در انقلاب 57.
دستگاه شکنجه ی ساواک "آپولو" ، ما وارثان موزه ی عبرت، نسل سوخته ی جنگ و تعزیر در اوین....
بله! البته که
فروغ اسدپور میتواند در میز گرد "توافق و تفاهم" و جلسه ی آشتی کنان بعدی بی بی سی بعنوان وکیل "بیشتر آزار دیده ها"، شاهسوندی و مدنی و بقیه شرکت کند.  ما اما در ساختن تریبونهای خود اقدام میکنیم.
باید هر چه بیشتر به کُت و شلوار فاشیستهایی که قانون را اجرا میکنند شاشید!
قانون ممنوعیت کمونیسم، سوسیالیسم، یهودی، بهایی، ارمنی، سنی، شیعه، کُرد، ترک...
جنبش انقلابی اصولن چه مذاکره ای با عوامل اجرای قانون دیکتاتور دارد؟
عامل امنیتی!
کتاب را آزاد میکردید، زبانها را نمی بُریدید، نمیزدید، نمیکُشتید ..
نه کونی دریده میشد در بهار عربی، نه دستی بر سر نیزه میرفت در انقلاب ایرانی...
دیروز کتابخوانی شلاق داشت، امروز تعزیر دارد!
برای بیرون آمدن از چرخه ی خشونت، نمایش دوستی "قصاب و گاو" راه بجایی نمیبرد!
ماچ و روبوسی"قهرمان کنفرانس برلین" و آخوند بی عمامه، عکس سلفی شکنجه گر و شکنجه شده، کوکلوس کلان و کاکاسیاه، یهودی و فاشیست....
ویتنامی سوخته از ناپالم در آغوش پرزیدنت امریکا!
نامه مسعود رجوی به رهبری. مینی ژوپ نوه/ نتیجه/نبیره ی امام!
آزادی یواشکی بتول، فاعزه و فاطی، مسیح و معصومه
حجاب برترهیلاری کلینتون، کروات روحانی، پاپیون ظریف....

Hallelujah 
تلویزیون را نابود کنیم!
منبر را بسوزانیم!
به خیابانها بازگردیم!
نمایش را به هم بزنیم!

برای خواندن ادامه مطلب در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.

مرتبط: فروغ اسدپور:وقتی وجدان اسهال می گیرد
.....
نه تنها این، که مجری برنامه ی پرگار خود نیز از ذوق پراتیک «بحث آزاد و برابر» به ورطه ی دفاع از استدلال های شکنجه گر می افتد تا حرفه ای بودن خویش را ثابت کند و اجازه ندهد طرفین دعوا پایشان را از «کنتکست» بحث بیرون تر بگذارند. وقتی که یکی از زندانیان سابق- مصطفی مدنی– به اعتراض در برابر استدلال مسئول ساواک که مدعی آن است که برای حفظ امنیت کشور مجبور به اعمال شکنجه — فقط کابل به کف پای «تروریست ها» میزدیم– بوده اند از او می پرسد که چرا شماری از نویسندگان، هنرمندان و فعالین فرهنگی در زندان بودند، مجری برنامه ی پرگار به میان حرف او می دود که آنها زندان بودند اما آیا (…)، مصطفی مدنی هم به میان پرسش مجری می دود و میگوید که بله شکنجه هم میشدند، شلاق هم میخوردند. مجری برنامه، با خونسردی وصف ناپذیری مقوله ی زندان را از مقوله ی شکنجه جدا میکند. تو گویی حبس هنرمندان در زندان، گویی سلب آزادی قلم و بیان از افرادی که اصولا کارشان با قلم و بیان است، گویا به اسارت در آوردن انرژی و نیروهای درونی افراد انسانی و محدود کردن جسمانی و روحی شان شکنجه محسوب نمی شود. شکنجه در این معنا فقط شلاق زدن به کف پای زندانی است و نظایر آن. امان از تجربه گرایی خام و حرفه گرایی کور کننده.

مصطفی مدنی در میانه ی «بحث دمکراتیک و متمدنانه» اش (او هم واقعا بر این نظر است که حضور همزمان وی و سرشکنجه گر سابق احمد فراستی در یک میز گرد «خنثا» عملی دمکراتیک و متمدنانه است) میگوید که ما دنبال آزادی بودیم و دلیلی برای شکنجه ی ما وجود نداشت. سرشکنجه گر سابق، فراستی، با تمسخر میپرسد پش شما کمونیست نیستید؟ مدنی هم دست و پایش را گم میکند و جویده جویده میگوید که من سوسیالیست ام و فراستی هم برای قربانی سابق شکنجه روشن میکند که بین سوسیالیست و کمونیست تفاوت هست. ارشادات و راهنمایی های تئوریک سرشکنجه گر سابق البته با دخالت مجری برنامه قطع میشود.
مجری برنامه در این میان به نحوی خستگی ناپذیر ترازوی عدالت و انصاف را با معیارهای خبرنگاری در عصر پست مدرنیسم، نبود چیزی به نام حقیقت ابژکتیو، بالا و پایین میبرد تا مبادا به وظایف حرفه ای خود خیانت کند. بنا به همین اعتقاد است که لابد رو به مدنی کرده و میگوید: «ولی آقای مدنی آزادی خواهی یک چیزه و شیوه ای که شما بکار میبرید یک چیز دیگر. آقای فراستی میگوید به این دلیل مجبور به توسل به شکنجه میشدند که میخواستند عملیات خطرناک طرف مقابل را خنثا کنند».
جناب سرشکنجه گر حالا نه فقط توانسته است تعاریف «جهانشمول» از منافع ملی و امنیت یک قلمرو سیاسی ارائه کند، نه فقط توانسته است فرق سوسیالیست و کمونیست را به زندانی سابق و قربانی دستگاه ساواک «بفهماند»، نه فقط توانسته است نشان بدهد که شکنجه آن ضربات بیخطر شلاق بر پای زندانی نیست بلکه آن چیزی است که کمونیست ها انجام میدادند، نه فقط به اصطلاح مورخی را به مانند وکیل مدافع خویش در اختیار دارد که مجری برنامه را نیز در سمت خود دارد. همه ی این ها به کنار، دستگاه ساواک در این میان یک بار دیگر از زبان «شخصیت یابی سوبژکتیو»اش در قالب احمد فراستی موفق شده است که دو قربانی سابق خود را تحقیر کند و شلاق بزند. این بار در مقابل نگاه جمعیت تماشاچی آنها را بر تخت محاکمه ی تاریخی و سیاسی و اخلاقی دراز کرده و شلاق شان میزند. به بینندگان این برنامه «حالی میکند» که در کشور ساواک، کمونیسم اصولا ممنوع بود و کتاب خواندن نیز. بنابراین باید از همان ابتدا کسی را که خرمگس میخواند و به گونه ای محتوم خرابکاری را یاد میگرفت حبس و محدود میکردند. مجری برنامه البته آنقدر درگیر دقت در ضوابط کار حرفه ای خویش است که یادش میرود از سرشکنجه گر سابق بپرسد که مگر خرمگس هم در فهرست ادبیات کمونیستی جای میگیرد؟ یادش میرود که به شیوه ی پست مدرن ها از «ذات گرایی» و «غایت گرایی» نهفته در مدعاهای سرشکنجه گر انتقاد کند که چرا هر کس خرمگس میخواند به ناگزیر باید به تروریست، خرابکار و ضد امنیت ملی تغییر ماهیت میداد؟
برای خواندن ادامه مطلب در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.

۱۷ مرداد، ۱۳۹۴

چرا دنبال کردن جریان قتلهای زنجیره ای خارجیان در آلمان مهم است؟ + مورد بمبگذاری در کیوسک ایرانی


رزا:همه جا ترور و بمبگذاری وجود داره! پلیس هم کارش باید پیشگیری از اینهمه باشه! اما با رو شدن قتلهای سیستماتیک طی 2 دهه و اینکه هرروز آمار این قتلهای زنجیره ای  بالاتر هم میره و هر روز با بررسی قتل خارجی های آلمان که در زمانش (10-15 سال پیش)  به باجگیری، مافیای تُرکها، درگیری فامیلی/ گروهی و... توجیح میشد . اما الان کم کم معلوم میشه که اینهمه را نئوفاشیستها کُشته اند. یعنی بیش از 20 ساله که دارند بتدریج میکُشند و دادگاهها هم  پرونده ها را به اسم قتل مافیایی داخل تُرکها (درگیری داخلی) میبندند.
الان که خود این گروه نئوفاشیستی قتلها را آرشیو و حتی ویدئویی روی سی دی پُست کرده و برای رسانه ها هم علنی شده که این قتلها و بمبگذاری ها کار فاشیستهای آلمان بوده، پس اکنون سیستم امنیتی آلمان هم بلاخره قبول میکنه که این قتلهای زنجیره ای "کار این  3 نفر" بوده و خارجی ها همدیگر را تیکه پاره نکرده اند!
اما این 3 نفر تنهایی اینهمه را کُشته اند! این ورژن دولتی اش است!  یک هسته ی ترور 3 نفره!
دو مرد کله کچلی دست راستی (خودکُشی کرده) و همکاری یک زن چه په (که خودش را معرفی به پلیس کرده و فعلن در محاکمه در شهر مونیخ آلمان قرار داره. البته دهانش را قفل کرده...).
ورژن معتبر تر از شبکه ی فاشیستها اطلاعات میدهد. شبکه ی سراسری ای که حتی در ساختارها نفوذ دارد...
عکس زیر از رسانه های آلمان
یادمه یکی از دوستان دوران دانشجویی ام زنگ زد پلیس که بسته مشکوک گرفته. پلیس گفت شاید چون ایرانیه، عراقی ها میخواهند بترسانندش! گفت پناهجو است و دوست عرب هم زیاد دارد! حالا بگیم طرف میرفته با بمب در هوا، 15 سال پیش! پرونده بسته میشده با گمان به اینکه انفجار کار عراقی ها بوده. بعد از 15 سال با انتشار 1 عدد ویدئو روی سی دی نئوفاشیستها، مُشخص میشده که این قتل، کار دست راستی های فاشیست آلمانی بوده.
بعدش گفته میشه که کار یک گروه 3 نفرفاشیستی و ضد خارجی بوده که 2 نفرشان دیگر در قید حیات نیستند و یکنفر هم در زندانه. پس باز آرامشی هست.
ولی الان بگیم که رو شده خبرچینهای نیروهای امنیتی از جریان خبر داشته اند و حتی این گروههای ضد خارجی را بطور غیر مستقیم (پرداخت پول به "خبرچینهایشان" در گروه)  کمک مالی و اطلاعاتی میکردند. خوب این هم اگر یک مورد یا دو مورد باشه، پیش میاد که خبرچینها، طرف گروه فاشیستی خودشان را گرفته و با پول خبرچینی شان حتی گروه را تغذیه ی مالی کنند. اگر خبرچین در محل قتل دیده بشه؟ این هم ممکنه!
حتی چه خوب!  اینگونه میشود اطلاعات دقیق از بمبگذاری و قتل داشت. و با اطلاعات بدست آمده در آینده پیشگیری کرد.
اما گویا اصلن خبر چینهای وزارت اطلاعات آلمان برای پیشگیری از قتل و بمبگذاری در محل نبوده اند!
بیش از دو دهه دارند خارجی میکُشند. پیشگیری نشده و نیروی امنیت داخلی آلمان احتمالن در جریان اغلب ترورها و بمبگذاری ها (از طریق خبرچینهای در محل) بوده.
چرا این قتلها طی دو دهه مختومه اعلام شده اند! چرا گفتند که درگیری داخلی تُرکها و مافیای خارجی ها بوده و به هیچوجه نفرت ضد خارجی انگیزه ی این قتلها نبوده!
یعنی حکومت آلمان با توجه به اینهمه خرج پول (طی20 سال) برای جاسوس و خبرچین، اعلام کرد: قتلها و بمب گذاری ها بنا بر نفرت از خارجی نبوده!
خبرچینها کماکان در حال چریدن در گروههایشان هستند و احتمالن حقوق ماهیانه شان نیز برقراره.
الان هم بعد از 2 دهه که پرونده ی قتلهای زنجیره ای خارجیان در آلمان به سبب همان سی دی اعلام قتلها و بمبگذاری ها ، نه توسط پلیس بلکه بعد از علنی کردن خود این گروه فاشیستی،  این پرونده ی قتلهای خارجیان آلمان باز شده و در مونیخ آلمان به جریان افتاده، به دادگاه اما باز هم اجازه ی بازجویی از خبرچینها را نمیدهند. آنهایی که به دادگاه آوردند، از قتل و قاتل خبر نداشتند! یکی شان را مُرده یافتند و میگویند از بیماری قند مُرده! دیگری خودش را "نفوذی آنتی فاشیست" درون گروه فاشیستی دانسته و نه در 15 سال پیش و نه الان در دادگاهی بازخواست نشده. یکی شان داره به درستی کتاب مینویسه و شاکی شده که اگر پول و امکانات از طرف نیروهای امنیتی نبود من اصولن همان ابتدا از این گروههای فاشیستی بیرون می آمدم....
اطلاعات اعلام شده  در مورد این قتلها از طرف خبرچینها در حد صفر! کور، کر، لال!
برخی میگویند که در واقع پلیس دلش خوش بوده که جاسوس دارد، جاسوس هم از ساختار امنیتی آلمان حقوق میگرفته، خرج گروهش میکرده و در وقت آزاد شده اش که لزومی هم به کارکردن نداشته چه میکرده؟ سازماندهی تظاهرات علیه خارجی ها!
اکنون اما خبرچینها و جاسوسان میبایست در جهت سیاست حکومت آلمان «که این قتلها کار یک سلول 3 نفره بوده» و شبکه ای نبوده، همکاری کنند! برخی از اینها حتی در محل قتل و بمبگذاری دیده شده اند. یکنفرشان در حین گلوله پراکنی در کافه ی اینترنتی در شهر کاسل حضور داشته و حتی همان سالها بازجویی هم شده و همان وقت بدلیل اعلام همکاری خبرچینانه با سازمان امنیت آزاد شده. چه گُفته؟ نه صدای گلوله شنیده و نه جسد را دیده! روی پیشخوان پول چت را در کافه ی اینترنتی تُرکها گذاشته و رفته!
برخی میگویند که اگر سازمان امنیت آلمان خود در این قتلها دست نداشته، اما حداقل از قتلهای زنجیره ای و بمبگذاری علیه خارجیان از طریق خبرچینهایی که حتی در محل قتل و بمب گذاری حاضر بوده اند، میدانسته که اینهمه کار مافیای تُرک یا درگیری داخلی میان خود خارجیان نبوده. چرا اما بیش از دو دهه اما از اعلام قتل زنجیره ای خارجیان خبر ندادند؟
چه کسی افسار چه کسی را به دست دارد؟
به چه دلیل اینهمه پول خرج خبرچینان کرده اند؟  و چرا؟ کدام قتل و بمب گذاری علیه خارجی های آلمان با خبر جاسوسان نیروهای امنیتی جلوگیری شده است؟ باید تک تک آنها را بازجویی کرد تا فهمید نقش نیروهای امنیتی این میان چه بوده، چرا که نقش قاتلین فاشیست مشخص است. قتل بدلیل نفرت از خارجی...
متاسفانه جامعه ی آلمانی و مهاجران خارجی در برابر فاشیستها امنینی ندارند.
 باید همکاری در محلات زندگی را بیشتر کرد و اطلاعات هر چند ناچیز را به اشتراک گذاشت. حق زندگی و امنیت را تنها خود اجتماعات برقرار میکنند.
فاشیسم یک ایدئولوژی نیست
جنایت است...
*چند مورد مُهم که دوستان عزیزم در مورد ترور خارجی ها توسط گروه"سه نفره" ی فاشیستی در میان گذاشتند.
1) این قتلها به "قتل کبابی" ها از طرف رسانه های زرد در آلمان معروف شده، اما قتلهای زنجیره ای خارجی ها از همه ی کسبه است. کیوسک گل فروشی، کافه اینترنتی، کیوسک مواد غذایی، بمب میخی در محله ی پر رفت و آمد خارجی ها در شهر کُلن آلمان و....

برای خواندن کُل ماجرای این قتلها در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.

بدلیل فشار و پوزه بند زدن به رسانه ها، این پُست بدلیل احتمال خودسانسوری! بدون ویرایش پابلیش میشود
تمام مسئولیت این پست به شخص من رزا روشن مربوط است.
موضع گیری های بعدی و در تناقض احتمالی با این نوشته تنها بعد از اعمال فشار قانونی روحی/فیزیکی خواهد بود:)

در زیر یک مورد بمبگذاری در کیوسکی در شهر کُلن آلمان ژانویه 2001 (14 سال پیش). در این بمبگذاری یک دختر 19 ساله ی ایرانی بشدت مجروح شد.
اولین قربانی بمبگذاری اینها (قتلهای با گلوله و تیر خلاص زدن و رگبار بستن زیاد بوده از طرف فاشیستها) دختر ایرانی  19 ساله ای بود که پس از باز کردن جعبه ی بمب و انفجار آن در کیوسک پدرش ژانویه 2001 (14 سال پیش) بشدت زخمی و به حالت کُما رفت. او زنده ماند و بعدن با شهادت خانواده اش معلوم شد که آورنده ی بمب مرد جوانی با موهای بلند بوده و هیچگونه شباهتی به دو مرد قاتل "گروه سه نفره ان اس او" ، مردان کچل کرده (کله پوستی - اسکین هد) نداشته.
عکس فانتوم این بمبگذار همانوقتها در زیر:
خبرچین سازمان امنیت یوهان ه 
پس از بیش ازیک دهه و با به جریان افتادن محاکمه ی قاتلین، با بازبینی فیلم های قدیمی تظاهرات فاشیستها در شهر کُلن آلمان، گمان زنی شد که فرد آورنده ی بمب از جاسوسان دو جانبه ی پلیس مخفی آلمان (مردان فا) بوده و اطلاعات دریافتی جدید از این فرد را برای خوانندگان همینجا قرار میدهم عکس فانتوم او را که خانواده ی دختر ایرانی همان ده سال پیش دادند و توجهی از طرف پلیس نه در ده سال پیش و نه اکنون به آن نشد (اگرچه که این فرد با نام یوهان ه. همانوقتها هم در آرشیو پلیس پرونده داشته. این فرد که کماکان در اکسیونهای نئوفاشیستها فعاله و از نظر سنی باید 47 ساله باشه، تاکنون نه بازجویی شده و نه کسی ازش شاکیه!
چرا؟
 سیستم خواهان این است که در افکار عمومی جا بیفتد که شبکه ی ترور خارجیان در آلمان وجود ندارد و اینها فقط 3 نفر بودند (که 2 نفر شان خودکشی کرده و یکنفرشان که زن است دستگیر و در محاکمه...) و با دستگیری زن فاشیست  و خودکُشی مردان گروه، قائله تمام شده!
ارتباط این گروه سه نفره از آلمان شرقی با گروههای نئوفاشیست کُلن و بقیه در آلمان غربی رد میشود!
از طرف دیگر حمله به این کیوسک با صاحب ایرانی اش بدون همکاری شبکه ترور خارجی ها در کُلن با هسته ی (سه نفره) آلمان شرقی نمیتوانسته انجام شود. چرا که در نمای بیرونی این کیوسک هم اسم آلمانی دارد و هم قابل تشخیص نبوده که صاحبش ایرانی است. وکیل خانواده نیز طبق اظهاراتش مبنی بر فاکتهای اخیرن افشا شده اعلام کرد که این یک گروه ترور خارجی ها بوده است که در خود شهر کُلن همدست فعال (خبرچین) داشته...
جریان اینه که طرف در جوانی یک خلافی کرده (سال 1985) دست راستی و ضد خارجی هم هست. پلیس میره سراغش و از سال 1989 استخدامش میکنه و احتمالن بهش پول زیاد میده که طرف در همان خط بمانه و فعالیت کنه. این جوانها هم کُلن در مناسبات گروهی نئوفاشیستی حل میشوند و بمباران ایدئولوژیک. از طرفی اینها اگر در حین خرابکاری هم دستگیر بشوند، پلیس میگه: "اینها از افراد ما هستند" . پس طرف امنیت هم داره که بعنوان "مامور خبرچین" هر غلطی میخواد بکنه!
نه بازجویی و نه احتمال اتهامی...
عکس زیر از تظاهرات نئونازیها در شهر دورتموند. که نشان میده یوهان ه. کماکان فعاله و آزاد میگرده ...عکسها از ویدئوی زیر
Brauner Terror auch in NRW? 2011

گفته میشود: همانگونه که در آخر مقاله هم آمده اولین قربانی عمل انفجاری (و نَه قتل) ان اس او (گروه فاشیستی) که در ویدئویی  (در روی سی دی) که چه په (زن فاشیستی که از گروه ترور 3 نفره خودش را پس از خودکُشی دو نفر دیگر مردان گروه به پلیس معرفی کرد) به روزنامه ها فرستاد هم آمده، یک دختر ایرانی تبار در مغازه پدرش در شهر کلن بود. این انفجار در کلن در اوایل سال ۲۰۰۱ بود و در آن دختر ۱۹ ساله ی صاحب مغازه بشدت مجروح شد. خانواده او پس از برملا شدن جریان (ان اس او) مشخصات و تصویر فانتوم فرد بمب گذار را در اختیار دادستان کل گذاشتند. تا این که در سال ۲۰۱۲ رئیس سازمان امنیت ایالت نورد راین وستفالن متوجه شد که مشخصات و تصویر فانتوم این فرد با یکی از عناصر مخفی خود سازمان امنیت خوانايی دارد که از نئونازی های شهر کلن نیز می باشد. این رئیس این جریان را اطلاع داد ولی پس از چهار ماه استعفا داد یا مجبور به استعفا شد.
نقش این خبرچین سازمان امنیت یوهان ه در جریان انفجار کیوسک یک ایرانی تبار در شهر کُلن آلمان چیست؟
برای خواندن کُل ماجرای این قتلها در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.

عکسهایی از خبرچین سازمان امنیت در گروههای فاشیستی شهر کُلن آلمان
اطلاعات جدید دریافتی در همین مورد ابتدا در موتورهای جستجو:
کلیپ زیر در مورد شبکه ی ترور خارجی ها و افشاگری در مورد انفجار کیوسک ایرانی در شهر کُلن آلمان
Brauner Terror auch in NRW? WDR – Westpol – 20.11.2011

Im Frühjahr 2003 beschrieb der damals 35-Jährige
اطلاعاتی در مورد خبرچین پلیس یوهان ه. در اینترنت به زبان آلمانی از اینجا
Der Neonazi Johann H. aus Köln arbeitete als „geheimer Mitarbeiter“ für den nordrhein-westfälischen Verfassungsschutz, wie ein Bericht der WELT aufdeckt. Die frühere Leiterin des VS NRW verdächtigte ihn, am Anschlag auf ein Lebensmittelgeschäft in der Kölner Probsteigasse von 2001 beteiligt zu sein. Nun bestreitet H. die Vorwürfe über den Staranwalt Ralf Höcker gegenüber dem Kölner Express. Die Gruppe NSU Watch NRW veröffentlichte eine gründliche Recherche zur rechtsextremen Karriere des Johann H..
 
Initiative Keupstraße ist überall| Offener Brief zum Fall Johann H.
Das Amt teilte außerdem mit, dass er seit 1989 „geheimer Mitarbeiter“ für den Verfassungsschutz-NRW sei, Anhaltspunkte für eine Tatbeteiligung bestünden nicht.  Die jahrelange Tätigkeit für den Verfassungsschutz wurde implizit durch seinen Anwalt in einem Artikel des Kölner Express vom 19.06.2015 bestätigt. Darüberhinaus ist bekannt, dass Johann H. 1985 wegen eines Sprengstoffdelikts verurteilt wurde

در مورد قتلهای زنجیره ای خارجیان در آلمان و همدستی حکومت و نیروهای امنیتی


۱۶ مرداد، ۱۳۹۴

در مورد قتلهای زنجیره ای خارجیان در آلمان و همدستی حکومت و نیروهای امنیتی

رزا: در آوریل امسال از شبکه ی یک تلویزیون دولتی آلمان فیلم مستندی پخش شد (لینک آن فیلم در شبکه ی یوتیوب در زیر- زبان فیلم آلمانی است ) در مورد ماموران ویژه پلیس (مردان فا). اینها نقش تعیین کننده ای در هدایت سرکوب و قتل خارجیان توسط گروههای فاشیستی در آلمان داشته اند.
 فیلم مستند جدید: حکومت آلمان چقدر از قتل زنجیره ای خارجیان در آلمان با خبر بوده است؟
فیلم افشاگرانه در لینک زیر
https://youtu.be/Ey946nuNQpc

Doku NSU 2015 - Was der Staat von den NSU Morden wusste [Dokumentation Deutsch 2015]
https://youtu.be/Ey946nuNQpc
Was wusste der Staat vom braunen Terror? Seit dem 12. Januar 2015 geht der NSU-Prozess vor dem Münchener Oberlandesgericht weiter - er läuft seit dem 6.


Die Story im Ersten: V-Mann-Land
Ein Film von Clemens Riha

قتلهای زنجیره ای خارجیان در آلمان به قتل صاحبان مغازه‌های کباب‌ترکی (دونر کباب) معروف شده است. البته بعدن معلوم شد اقدامات بمب گذاری و غیره هم در محله های خارجی ها توسط گروههای فاشیستی نیز انجام شده است. شرح جریان این قتلها توسط خود دولت!
برای خواندن در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم:
پلیس آلمان فرد چهارمی را در رابطه با پرونده یک گروه راست‌گرای افراطی بازداشت کرده است. این گروه در یک ویدئوی تبلیغاتی خود را مسئول قتل ۹ خارجی تبار معرفی می‌کند. یک پلیس زن جوان هم قربانی این گروه به شمار می‌رود.

رزا: این مقاله زیر هم از شبکه ی دویچه وله (رادیو آلمان) اعلام کرد که افراد بیشتری از خارجیان به قتل رسیده اند (قتلهای زنجیره ای در آلمان)
پلیس آلمان پس از قتل‌۱۰ نفر به دستِ راست‌گرایان افراطی، به جست‌و‌جو در آرشیو خود پرداخت تا شاید موارد خشونت ‌بیشتری را از این گروه‌ها بیابد. نتیجه بررسی‌ها نشان داد که این گروه‌های افراطی مسئول ۱۷ قتل دیگر نیز هستند.دولت آلمان آمار خود درباره شمار قربانیان گروه‌های راست‌گرای افراطی در این کشور را تصحیح کرد. بر مبنای آمار جدید به دست آمده، شمار کشتگان بر اثر خشونت‌ گروه‌های افراطی از سال ۱۹۹۹ تاکنون ۷۵ نفر بوده است. این افراد طی ۶۹ حمله از پای درآمده‌اند. وزارت کشور آلمان این آمار را در پی درخواست حزب سبزهای آلمان منتشر کرده است. سال‌هاست که بر سر شمار قربانیان خشونتِ راست‌گرایان افراطی در آلمان اختلاف نظر حاکم است. در حالیکه آمار رسمی دولت این کشور تاکنون شمار قربانیان مزبور را ۶۰ نفر معرفی می‌کرد، سازمان‌های حقوق بشری تعداد این افراد را دو تا سه برابر آمار رسمی می‌دانستند. بررسی مجدد ۳۰۰۰ پرونده- دولت مرکزی و دولت‌های ایالتی آلمان سرانجام تصمیم گرفتند تحقیقات در این زمینه را آغاز کنند. آن‌ها پرونده جنایت‌هایی که در آنها هویت جانیان مشخص نشده را یک بار دیگر بررسی کردند. در مجموع ۳۳۰۰ مورد از پرونده‌های قتل از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۱ بررسی شدند. بررسی این پرونده‌ها نشان داد که راست‌گرایان افراطی مرتکب ۱۵ قتل دیگر نیز شده‌اند. این تعداد و دو نمونه‌ای که به تازگی روی داده است، شمار قربانیان را نسبت به آمار قبلی تا ۱۷ نفر افزایش داده است. ۹ مورد از این قتل‌های کشف شده توسط راست‌گرایان افراطی در ایالت براندنبورگ آلمان رخ داده‌اند. آغاز تحقیقات پس از قتل‌های زنجیره‌ای- بررسی پرونده جنایت‌های پیشین در آلمان پس از فاش شدن قتل‌های زنجیره‌ای در آلمان رخ داد که اعضای گروه "ناسیونال سوسیالیست‌های زیرزمینی (NSU)" در آلمان مسئول آن بودند. این گروه در سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ در مجموع ۹ مرد و یک پلیس زن جوان را به قتل رساندند. قربانیان مرد ترک و یونانی‌تبار بودند و تمامی آنها در مغازه‌های کباب‌ترکی (دونر کباب) کار می‌کردند. آن‌ها در نقاط مختلف آلمان به طرز فجیعی به قتل رسیدند. تلاش پلیس جنایی آلمان برای یافتن رد پایی از قاتل یا قاتلان تا آن زمان بی‌نتیجه مانده بود.
*چند مورد مُهم که دوستان عزیزم در مورد ترور خارجی ها توسط گروه"سه نفره" ی فاشیستی در میان گذاشتند.
1) این قتلها به "قتل کبابی" ها از طرف رسانه های زرد در آلمان معروف شده، اما قتلهای زنجیره ای خارجی ها از همه ی کسبه است. کیوسک گل فروشی، کافه اینترنتی، کیوسک مواد غذایی، بمب میخی در محله ی پر رفت و آمد خارجی ها در شهر کُلن آلمان و....
برای خواندن کُل ماجرای این قتلها در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.
رزا:وقایع اخیر در دو مقاله ی دیگر در زیر. برای خواندن در منبع روی تیترها کلیک کنیم.
در شش ماهه نخست امسال ۱۳ ساختمان در سراسر آلمان که قرار بوده به محل اقامت پناهجویان تبدیل شوند، طعمه حریق‌های عمدی شده‌اند. احتمال می‌رود این حریق‌ها کار گروه‌های راست افراطی باشد.
عکس- خارجیان به قتل رسیده. تنها زن موجود یک پلیس زن است. (آخرین قتل که باعث افشای قتلهای زنجیره ای شد)
رزا: مسئله ی بررسی این قتلهای زنجیره ای که از نظر من و چپهای آلمان بیش از 190 نفر میباشند بسیار مهم است. این بررسی نشان میدهد که شبکه ی ترورهای فاشیستی علیه خارجی ها از طرف ساختارهای امنیتی آلمان کمک اطلاعاتی و تغذیه ی مالی میشوند. در زمانهایی که سیاستهای دیپورت سیستماتیک پناهجویان در دستور کار است این حملات و قتل خارجیان در خفا از طرف حکومت تشویق و حمایت مالی شده است و مقامات امنیتی برای آتش نفرت نژادپرستانه موجود هیزم آورده اند. اصولن بحث این است که آیا گروههای نازیستی و فاشیستی ضد خارجی، بدون کمک مالی ساختارهای دولتی و امنیتی آلمان امکان این قتلهای زنجیره ای را طی مدت دو دهه نداشتند. فراموش نکنیم که پرونده ی این قتلها زمانی مورد توجه قرار گرفت که این گروه "سه نفره" اقدام به ترور یک پلیس زن کردند. 

عکس- زیر گروه ترور "سه نفره"
اکنون مقاله ی زیر ترجمه ای از افشاگری رفقای وایلدکت است. که با هم میخوانیم. 
مترجم یا مترجمان دستشان درد نکند که مطلب را بسیار خوب و شفاف به فارسی انتقال داده اند.

برای خواندن کُل مقاله روی اینجا کلیک کنیم.

دولت پنهان در آلمان و قتل‌های شبکه‌ی «ناسیونال سوسیالیست زیرزمینی«
وایلدکت

وایلدکت تشکلی است که به بررسی مبارزات طبقاتی در سطح جهانی، با تکیه بر تجارب و مباحثات خودِ کارگران می‌پردازد. این جریان فعالیتِ خود را در سال‌های ۱۹۷۰ آغاز کرده و از سه دهه‌ی پیش نشریه‌ای به همین نام Wildcat (اعتصاب خودجوش) منتشر می‌کند. وایلدکت نه تشکلی حزبی بل‌که گروهی است فعال در مبارزاتِ روزمره در کارخانه‌ها و سایر محل‌های کار و زندگی (عمدتا در آلمان)، و با هدفِ پشتیبانی از این مبارزات و پیشبرد آن‌ها. در مورد مبارزه‌ی طبقاتی در ایران نیز مقالاتی در نشریه‌ی وایلدکت به چاپ رسیده که بخشا در سایت وایلدکت موجوداند.

آن‌چه پیش رو دارید، بر اساس چهار مقاله‌ که قبلا در شماره‌های مختلف این نشریه‌ به چاپ رسیده‌، نوشته شده است. خودِ آن مقالات بر پژوهش‌های گروه‌های ضدفاشیستی، گزارش‌های کمیسیونِ تحقیقاتِ پارلمان، مقالات روزنامه‌ها و کتبِ مختلف استوارند. می‌دانیم که دانستنِ نام شهرهای آلمان و اسامی سیاستمداران و فاشیست‌های آلمانی و سران امنیتی و پلیس‌ که در این نوشته آمده، در خارج از آلمان فایده‌ی چندانی ندارد، اما امیدواریم «در عصر گوگل» برای شما در جهتِ تحقیق و تعمیقِ ‌بیش‌تر موضوع  کارساز باشند.

 برای خواندن کُل مقاله روی اینجا کلیک کنیم.

 مطالب مرتبط: چرا دنبال کردن جریان قتلهای زنجیره ای خارجیان در آلمان مهم است؟ + مورد بمبگذاری در کیوسک ایرانی