۰۹ شهریور، ۱۳۹۴

اول مهر ماه روز تیرباران شهناز اصلی نیا - 1360



شهناز یا شهین اصلی نیا * را جلوی رادیو تلویزیون (صدا و سیمای رژیم) در حالی که از ماشین ژیانش پیاده میشد، گرفتند. در صندوق عقب ماشینش اعلامیه بود. احتمالن شماره ی اول خبرنامه ی «شورای متحد چپ»**، فراخوان به قیام علیه رژیم اسلامی. احتمالن سرنوشتش را یک اشتباه مُهلک رقم زد، پارک ماشین در منطقه ای تحت کنترل سپاه. احتمالن فکر نمیکرد که ماشینها را بگردند. اصلن طولی نکشید که بعد از دستگیری، شهناز را در همان لباس بنفش زیبا به تیر بستند. بمانند بسیاری از دستگیر شدگان 30 خرداد و بعدش، لباس بنفش سوراخ سوراخش را تحویل خانواده داده و هر آنکس را که توانستند بازداشت کردند حتی کودکان را. در آن سالهای نمایش که مجاهدین مُد روسری گذاشته و پیشگام چریکها پر بود از اورکُت پوش، شهنازها کاملن به لباس خود بودند. ادغام شده در توده ی مردم اما مُشاهده کننده ی با دقت رفتار رژیم علیه آزادیهای سیاسی. شهناز ها انگار از همان بدو ورودشان به ایران فاشیسم اسلامی را بو کشیده بودند. آنها بر طبل آزادیهای مدنی میکوبیدند. در هر نهاد و انجمن زنان/ دانشجویان/ جوانان سرک میکشیدند و مخالف یار و یارکشی سازمانها از انجمنها و نهادهای دمکراتیک بودند. اگرچه عمر اغلب نهادهای مدنی بمانند اتحاد ملی زنان کوتاه بود و بعلت فرقه بازی و یارکشی سازمانها بزودی هم منحل شدند، اما مارکسیستهای شورای متحد چپ** به درستی اعلام کردند: بدون ایجاد نهادهای مدنی، دمکراتیک و فرا سازمانی و مستقل، بقای چپ در میدان سیاست ایران  اصولن دوامی نخواهد آورد و سرکوب میشود.
همین هم شد.
شهناز نه اولین زن به تیر بسته ی ارتجاع رژیم اسلامی و نه آخرینش بود. اعدامها ادامه دارند و ضحاک مار بدوش هنوز و کماکان پس از سه دهه،  روزی دو/ سه جوان را قربانی بقای حکومت ارتجاعی اش میکند. شهناز اما شاید در میان آنهمه هوادار تشکیلات و گروهها، به رای خود/ فرمان عقل و نه رهبر، ایستاده به آغوش مرگ رفت.
 آیا سرودی خواند؟ تصورم حتی به انترناسیونال هم نمیرود. شهناز چپی بود بدون مناسک و مراسم نمایش. بمانند رزا لوگزامبورگ از ما گرفتندش به بهانه ی داشتن اعلامیه به جرم اندیشیدن.
بروی گورهایشان پرچمی خواهیم آویخت سرخ و بنفش. 
رنگ زنان سرخ فمینیستی که گوششان را روی شنیدن صدای پای ارتجاع نبستند.
مطلب بالا خاطراتی از دارنده ی "گلدوزی شتر فراری از مسجد"

 *شهناز بسیار شیکپوش بود. چهره ای برنزه داشت و اغلب رنگهای بسیار شاد میپوشید. سنش به سی سال میزد، بسیار جوان و بسیار خندان و پر از انرژی. تصورصحنه ی تیربارانش آسان است. جوخه ی تیر، یکمشت ریشوی بوگندوی متعصب داعشی در حال کُشتن زنی جوان و زیبا بدون حجاب و "کافر". 

** شورای متحد چپ از مارکسیستهایی بودند که بعد از 30 خرداد به شورای ملی مقاومت مجاهدین پیوستند و این پیوستن البته کوتاه و موقتی بود. اعضای شورا تقریبن اولین چپهایی بودند که هیچگونه توهمی از همان ابتدا به رژیم خمینی نداشتند. آنها بشدت با چپ سنتی طرفدار اردوگاه "سوسیالیستی" و چپ "ضد امپریالیستی" مرزبندی داشتند. شاید اولین چپ اروپایی بودند که با پیروزی انقلاب به ایران بازگشتند. بشدت طرفدار آزادی و فعال در مبارزه برای آزادی زنان.
چند نشریه از سالهای 1360 را در آرشیو اپوزیسیون اینجا میتوان یافت.

اطلاعات بیشتر در مورد اعتلاف شورای متحد چپ با مجاهدین  و دلایل جدایی اینجا



خاطرات آقای مهدی خانبابا تهرانی در مورد همکاری با شورای ملی مقاومت وعلل جدائی ازآن برگرفته از گفتگوی آقای حمید شوکت با وی می باشد که در کتاب « نگاهی به جنبش چپ از درون » به چاپ رسیده است . گفتگو را با ادامه فعالیت شما دنبال کنیم . در آن اوضاع برای پا گرفتن ائتلاف بزرگ ایجاد صف مشترک مخالفین رژیم چه کردید ؟ در جریان تنظیم بیانیه شورای متحد چپ با حزب دمکرات کردستان و کومله و نیز مجاهدین خلق هم در تماس و گفتگو بودیم . با بالا گرفتن تضاد میان روحانیت با بنی صدر و مجاهدین و خروج آنها از کشور و اعلام تشکیل شورای ملی مقاومت به شورا پیوستیم . ما در ایران طی اطلاعیه ای پیوستگی خود را به شورا اعلام نمودیم . __ توجیه سیاسی شما در پیوستن به ائتلاف چه بود ؟ شورای متحد چپ با طرح نقطه نظرهای انتقادی نسبت به " میثاق بنی صدر _ مجاهدین " و اعلام نظر خویش مبنی بر اینکه جامعه ایران تنها از طریق یک ائتلاف میان نیروهای اجتماعی و سیاسی رهایی یافته و امکان اداره دمکراتیک خواهد داشت به آن پیوست .شورای متحد چپ نخستین سازمان چپ بود که از این حرکت ائتلافی نیروها برای برقراری دمکراسی و استقلال ایران استقبال نموده و آن را پذیرفت . __ آیا همه اعضاء شورای متحد چپ با این ائتلاف موافق بودند ؟ همه موافق بودند و آن را گام مثبتی در جهت اعتلای فعالیت نیروهای اپوزیسیون می دانستند . پیوستن ما به شورای ملی مقاومت این حسن را داشت که می توانستیم نظرات خود را با شرکت در آن ، در سطح به مراتب وسیعتری مطرح کنیم . آن هم زمانی که بنابر جو موجود امکان برقراری دیالوگ گسترده با نیروهای سیاسی و افکار عمومی جامعه را نداشتیم . به همین جهت تنها راهی که برای ما باقی مانده بود قرار گرقتن در دامان یک ائتلاف بزرگ بود .نکته منفی این حرکت برای ما این بود که هنوز نظرات خود را کاملاْ تدوین نکرده ، خود را معرفی ننموده و عقایدمان را به میان مردم نبرده و شناخته نشده بودیم .از این نظر این خطر وجود داشت که شورای متحد چپ هنوز پا نگرفته در میان راه خفه شود واین نوزاد روی خشت نیفتاده بمیرد . گذشت زمان نشان داد که متأسفانه چنین شد . __ برای تحقق ائتلاف بزرگ چه کوشش مشخصی کردید ؟ موضوع ضرورت تشکیل ائتلاف بزرگ برای جمع ما مسئله تازه ای نبود . حزب دمکرات کردستان مدتها پیش ضرورت تشکیل یک جبهه واحد را مطرح ساخته بود و ما نیز از مدتها پیش ضرورت برپایی یک ائتلاف از نیروهای متفاوت اجتماعی را پیش کشیده بودیم . با نزدیکی میان بنی صدر و مجاهدین بسیاری از جریانهای سیاسی که روزنه تشکیل چنین ائتلافی را مشاهده می کردند کوششهای خود را در این زمینه تشدید کردند . ما خود در این زمینه فعالیت قابل ملاحظه ای انجام دادیم . زمانی که مجاهدین به دلایل سیاسی از نزدیکی با این و یا آن گروه سیاسی غیر مذهبی ابا داشتند ، برای نزدیکی میان آنها واسطه شدیم . مثلاْ از طریق ترتیب دادن مصاحبه روزنامه مجاهد با قاسملو یا مصاحبه شیخ عزالدین حسینی با آن روزنامه ، به برقراری رابطه میان مجاهدین با نیروهای سیاسی کردستان کمک کردیم . اعتقاد ما از روز نخست این بود که که ائتلاف بایستی ملی بوده ، یعنی جنبه حذف طبقاتی در آن کمتر باشد . به نظر ما اساس تشخیص صلاحیت عضویت گروهها و افراد در ائتلاف ملی نمی بایست شاقول ایدئولوژیک این یا آن گروه عضو ائتلاف باشد . بلکه اساس چنین عضویتی می بایست پذیرش استقلال و آزادی و ادامه انقلاب در تحقق یک جامعه دمکراتیک قرار گیرد . خروج ناگهانی بنی صدر و رجوی از ایران و عدم امکان برقراری دیالوگ مسئولانه میان نیروهایی که قصد پیوستن به ائتلاف را داشتند ، در واقع نوعی ائتلاف ناقص را به جامعه تحمیل کرد . __ در برخورد به چگونگی تدوین میثاق بنی صدر و رجوی و کمبودها و نادرستیهای آن میان نیروهای هوادار ائتلاف ، اختلاف نظر پیش آمد . نظر شما در این زمینه چه بود ؟ با بالا گرفتن اختلافات و خروج بنی صدر و رجوی از کشور ، آنها عملاْ به حاملین اصلی ائتلاف تبدیل شده و منشور این ائتلاف را که بنی صدر در تهران نوشته بود ، تحت عنوان " میثاق " تنظیم نموده و وقتی به خارج رفتند از طریق وسایل ارتباط جمعی جهانی تشکیل آن را اعلام کردند . پس از گذشت 2 ماه از نگارش و اعلام" میثاق" ، رجوی اقدام به تنظیم یک برنامه نمود . گویا بسیاری از کسانی که با رجوی تماس گرفته بودند و قصد پیوستن به ائتلاف را داشتند ، به " میثاق " تنظیم شده از سوی بنی صدر خرده گرفته و طرح بنی صدر را برای ائتلاف کافی ندانسته وضرورت اعلام برنامه ای راپیشنهاد کرده بودند.اعلام این برنامه که رجوی آنراتنظیم کرده بود قوز بالا قوز شد.چرا که برنامه دولت موقت او براساس داده ها وواقعیتهای جامعه تنظیم نشده ،بلکه بیشتر براساس الگوهای کشورهای دیگرتهیه شده بود.بعدها یکی از کسانی که در ماجرا سهیم بود گفت در تنظیم برنامه کلیه برنامه های ائتلافی ،چون برنامه ائتلافی الفتح،الجزایر،ویتنام وبویژه نیکاراگوئه را مورد بررسی قرار داده بودند.رجوی این برنامه را تحت عنوان برنامه دولت موقت که او نخیت وزیر وبنی صدر رئیس جمهور آن بود اعلام کرد. __ به این معنی مجموعه اپوزیسیون در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت . با چنین شرایطی ، یعنی وقایعی که خارج از اراده ما پیش آمده بود ائتلاف را دچار حالتی ویژه ساخت . در این شرایط می بایستی تصمیم می گرفتیم . ما پس از بحثهایی که در تهران انجام دادیم تصمیم گرفتیم از اصل مسئله ائتلاف استقبال کرده و انتقادات خود را به "میثاق " مطرح کرده و هیئتی را برای انجام گفتگو با مسئولین ائتلاف ، یعنی بنی صدر و رجوی انتخاب کرده و به خارج بفرستیم . ما معتقد بودیم که می بایستی از طریق گفتگو به رفع کمبودهای " میثاق " و برنامه اعلام شده بپردازیم. __ و به این ترتیب برای مذاکره به بنی صدر و رجوی به خارج از کشور آمدید . در تابستان 1360 ، پس از اعلام پیوستگی ما به شورای ملی مقاومت قرار بر این بود که هر سازمانی پس از اعلام پیوستگی نماینده ای را انتخاب و جهت پیوستن به ائتلاف معرفی نموده و به خارج از کشور اعزام کند . شورای متحد چپ برای این منظور جلسه ای تشکیل داد که در آن بسیاری از رفقا اصرار داشتند من به عنوان نماینده به خارج از کشور بروم . حقیقت امر این بود که من تمایلی به این کار نداشتم ، چون یک بار عمری را در مهاجرت گذرانده و پس از بازگشت به ایران ، بر اساس احساسی که داشتم این منطق را پذیرفته بودم که " مرگ یک بار ، شیون یک بار " و نمی خواستم هرگز به فرنگ باز گردم . اما رفقا معتقد بودند بنا بر داشتن رابطه و آشنایی با بسیاری از فعالین اپوزیسیون که در خارج ازکشور بودند ، مناسبتر از سایر اعضاء هستم . افزون بر این به وضعیت خطرناکی که ادامه اقامت من در ایران مرا تهدید می کرد اشاره می کردند . با این همه از لحاظ روحی آمادگی این کار را نداشتم و به تک تک رفقا پیشنهاد کردم تا خود آنها به این مأموریت بروند . کسی نپذیرفت وسرانجام قرعه به نام من زدند . در ضمن چون از مدتها پیش از این تصمیم بر سر مسئله جبهه دمکراتیک با متین دفتری که در مخفی گاه به سر می برد وارد گفتگو شده بودیم ، اعتقاد داشتیم که او هم بایستی همراه ما به خارج بیاید . چرا که در جبهه اختلافاتی بروز کرده و با رفتن هزارخانی ، از هیئت اجرائیه جبهه دمکراتیک ؛ نیرومند ، متین دفتری و پاک نژاد در ایران مانده بودند . __ در مورد پاک نژاد چطور ؟ در مورد فرستادن او به خارج به عنوان یک عضو مؤثر جبهه دمکراتیک ملی چه اتفاقی صورت گرفت ؟ مسئله مربوط به پاک نژاد را در گفتگو های پیش توضیح دادم . او علیرغم کوششهایی که در راه تشکیل ائتلاف بزرگ انجام داده بود ، یکی دو ماهی پیش از خروج ما از ایران نسبت به ائتلاف و چگونگی شکل گیری آن روحیه انتقادی پیدا کرده بود . پاک نژاد در آن اواخر حالتی عصبی پیدا کرده و با آنکه در مخفی گاه بسر می برد ، هفته ای چند بار به ملاقات من در محلی که در آن مخفی بودم می آمد . احساس من این بود از اینکه او را به خارج احضار نکرده اند دچار نوعی سرخوردگی شده است .گویی انتظاراتی داشته که برآورده نشده و خروج بنی صدر و رجوی باعث رنجش خاطر او شده بودند . __ چه انتظاراتی ؟ اول اینکه انتظار داشت بنی صدر و رجوی در ایران بمانند . دو دیگر اینکه برسر چگونگی شکل گیری شورای ملی مقاومت بحث شود و هیئتی را از این طریق برای رهبری شورا انتخاب کنند ، در حالی که چنین نکرده اند ، یا دست کم توقع داشت تصمیماتی را که اتخاذ می کنند به اطلاع او برسانند ، چرا که او از تصمیماتی که گرفته شده بود هیچ اطلاعی نداشت . پاک نژاد تمام وقت و امکانات خود و جبهه دمکراتیک را در اختیار مجاهدین گذاشته بود و یک بار خود را با وضعیتی روبه رو می دید که انتظار آن را نداشته و خروج بنی صدر و رجوی و روند جریان را از رادیوهای خارجی می شنید . __ و شما تصمیم گرفتید او را هم همراه با متین دفتری به خارج ببرید ؟ پاک نژاد با آمدن متین دفتری به خارج در مرحله اول مخالف بود . او بهتر می دید که در گام اول ، خود همراه با ما به خارج رفته و متین دفتری پس از ترتیب دادن کارها بیاید . اصرار من و نیرومند بر این بود که ضروری است متین دفتری هم همراه ما بیاید و قصد داشتیم این تصمیم را صریحاْ به اطلاع پاک نژاد برسانیم . متأسفانه او در آخرین مرحله تدارک خروج از کشور دستگیر شد . من این ماجرا را در گفتگوی پیش مفصلاْ توضیح داده ام . __ ماجرای مخفی شدن تو چه بود ؟ 15 روز پیش از خروجم از ایران پاسدارها به منزل ما ریخته و من از روی پشت بام و به کمک همسایه ها فرار کردم .همسرم پروین را به مدت 24 ساعت بازداشت نگاه داشته و سپس با سپرده تعهد ملکی و قرار اینکه روزانه خود را به کمیته محلی معرفی کند آزاد کردند . اما برادرم ایرج را مدتی در بازداشت نگاه داشتند ، آن هم به این علت که در بازجوئی از 22 بهمن با لفظ " قیام " نام برده بود نه " انقلاب ". خلاصه بنا بر لجبازی برادرم پس از بازجوئی او را به اوین می فرستند .در آن هنگام موج دستگیریها آغاز شده بود و شانس می آورد که دادستانی انقلاب از رادیو به کمیته ها اعلام می کند به علت کمبود جا دستگیرشدگان را به اوین نیاورند . زندان اوین بنابر یورش بزرگی که رژیم آغاز کرده بود دیگر ظرفیت پذیرش زندانی را نداشت . به همین جهت وقتی او را به اوین انتقال می دهند ، پس از چند ساعت به کمیته پس فرستاده می شود . قاضی شرع در آن زمان اعلام کرده بود کسانی که به هنگام دستگیری مسلح نبوده و دستشان به خون کسی آلوده نشده است ، موقتاْ با قید کفالت آزاد شوند . پس برای ایرج هم قباله منزل گرو می گذارند و آزاد می شود . با این قرار که هر روز خود را به کمیته محل دستگیری معرفی کند . او و همسرم مدت چهار ماه هر روز خود را به کمیته معرفی می کردند . بهر حال ؛ پس از این ماجرا مخفی شدم . چند شبی منزل یکی از دوستان بودم و سپس نزد متین دفتری رفتم و از همان مخفی گاه تدارک خروج از ایران را ادامه داده و از کشور خارج شدیم . __ بهمن نیرومند هم همراه تو بود . پس از انتخاب من به عنوان نماینده در شورای ملی مقاومت از نیرومند خواستم تا همراه ما به خارج بیاید ، چون او هم عضو هیئت اجرائیه جبهه دمکراتیک بوده و حضورش درکنار متین دفتری ضروری بود . نیرومند گفت به این سفر نخواهد آمد ، چون رفقا او را برای چنین مأموریتی انتخاب نکرده اند . او اعلام کرد در صورتی همراه ما خواهد آمد که این مطلب با اعضای شورای متحد چپ در میان گذاشته شده و آنها با آن موافقت کنند . من ماجرا را با رفقا در میان گذاشته و استدلال کردم که بدون نیرومند به این مأموریت نخواهم رفت . پس از موافقت رفقا ، او نیز با ما همراه شد . به این ترتیب همراه با بهمن نیرومند ، هدایت الله متین دفتری و ه.ک از ایران خارج شدیم .



شورای متحد چپ برای آزادی و استقلال. تاريخ پيوستن[42] 18 آذر 1360  مهدی خانبابا تهراني از اعضأ اين شورا در مورد پيوستن خود به شورا چنين ميگويد: «با بالا گرفتن تضاد ميان آخوندها با بني صدر و مجاهدين و خروج آنها از کشور و اعلام تشکيل شورای ملي مقاومت به شورا پيوستيم . ما در ايران طي اطلاعيه ای پيوستگي خود را به شورا اعلام نموديم. .... شورای متحد چپ با طرح نقطه نظرهای انتقادی نسبت به ميثاق بني صدر – مجاهدين و اعلام نظر خويش مبني بر اين که جامعه ايران تنها از طريق يک  ائتلاف ميان نيروهای اجتماعي و سياسي رهايی يافته و امکان اداره دموکراتيک خواهد داشت به آن پيوست. شورای متحد چپ نخستين سازمان چپ بود که از اين حرکت ائتلافي نيروها برای برقراری دموکراسي و استقلال ايران استقبال نموده و آنرا پذيرفت.»[43] . خروج از شورا 15 فروردين 1364 مهدی خانبابا تهراني علت خروج شورای متحد چپ از شورا را چنين توضيح ميدهد: «ما ديگر به اين  نتيجه رسيده بوديم که مجاهدين نه تنها از شورای ملي مقاومت، بلکه از ارزشهای اساسي سازمان خود نيز گام پس گذاشته اند. آنها زماني که در گير تضادهای درون سازمان خود و شورا بودند. ناگهان تحت عنوان "انقلاب ايدئولوژيک و برگزيدگي مسعود و مريم به عنوان رهبری نوين انقلاب ايران، خود را رهبر بلامنازع انقلاب ايران معرفي کرده و با چنين روشي هرنوع تفکر سياسي را به ريشخند گرفتند.»[44]  وی در جای ديگر مي افزايد: « ما در اطلاعيه جدايي از شورا، دلايل عام اين جدايي را دمکرات نبودن مجاهدين با اين که هژموني طلب هستند قيد کرديم. نظر من اينستکه، مجاهدين در مرحله نهايي کار شورا، ديگر عنصر وحدت دهنده نيروها ی اپوزيسيون نبوده، بلکه به سازمان برتری طلب و جدا سازنده نيروهای اپوزيسيون تبديل شده بودند. سياست آنها جلب متحد نبوده بلکه دنباله رو و فرمانبردار ميخواستند. شاه بيت آن هم همين شعار "رجوی – ايران ، ايران – رجوی" است که از تاريخ 10 فروردين 1364 تکرار ميکنند. ... (علاوه بر اين) همکاری با عراقي که به ايران تجاوز کرده و با کشور ما در حال جنگ است، قابل توجيه نيست. مخالفت با سياست ارتجاعي و جنگ افروزی خميني هم هرگز از قبح اين قضيه نمي کاهد. سياست همکاری با عراق ناقض اصل استقلال و منافع ملي است و من اين را خودکشي سياسي مجاهدين ميدانم.»[45


۳ نظر:

ناشناس گفت...

salam rosa gerami ta anjayi ke midanam va xod xan baa mige vagti ba jelal talebani dar Kordestan sohbet mikardan Jalal talebani be tehrani mige ke angadr veze shoma xarabe ma to Kordestan be shoma nemitavanim komak konim , manzor las zadan ba jomhori eslami hala xod gezavat kon ino ki migi e Jalal talebani heme digi Jalal mishenasan. piroz bashid merci

Rosa گفت...

سلام رزا گرامی، تا آنجایی که میدانم و خود خان بابا (تهرانی) میگه که وقتی با جلال طالبانی در کردستان صحبت می کردند، جلال طالبانی به خانبابا تهرانی میگه که اگر وضع شما خرابه ما توی کردستان به شما نمیتوانیم کمک کنیم. منظور لاس زدن با جمهوری اسلامی . حالا خود قضاوت کن اینو کی میگی یک جلال طالبانی، همه دیگه جلال طالبانی رو میشناسند. پیروز باشید مرسی.

رزا
سلام عزیز
الان بعد از شکل گیری روژاوا و پیروزی کوبانی بر داعش و فرار پیشمرگهای اقلیم کردستان از ترس داعش در سنجار و حمایت و آزاد سازی ایزدی های سنجار بلاخره به دست گریلیای کُردسوریه، موضع اقلیم کردستان در حمایت نکردن از پ.ک.ک. و خاموشی در برابر حمله ی ترکیه به قرارگاههای پ.ک.ک. در قندیل و حتی فرمان اقلیم کردستان در تخلیه ی قندیل و قرار گرفتن اقلیم کردستان در کنار اردوغان بدلیل معاملات نفت و گاز...
راستش تق کُل اقلیم کردستان در آمده. جلال طالبانی و بارزانی نه تنها با اردوغان همدست شده اند بلکه فرش قرمز هم برای رژیم اسلامی ایران پهن کرده اند.
فیلم زیر گزارش از مبارزات زنان در دیاربکر ترکیه و زنان روژاوا است که یکی از جامع ترین گزارشات از منطقه است و در قسمت بحث و سوال و جوابها میگه:
زنان پیشمرگ اقلیم کردستان نمایشی هستند. اینان حتی یک گلوله هم تا کنون شلیک نکرده اند. و زنان پیشمرگه ی سوریه و ترکیه بودند که بطور فعال در جنگ علیه داعش شرکت کرده اند. آنها در کوههای قندیل آموزش میبینند...زنان پیشمرگ اقلیم کردستان تحت حکومت اسلامی اقلیم هیچ حقی ندارند...
پایدار باشید.

Rosa گفت...

در اردوگاه آموزش نظامی زنان پ‌ک‌ک چه می‌گذرد
در ترکیه، رهبر حزب دموکراتیک خلقها از حزب کارگران کردستان خواسته بدون شرط و شروط به حملات علیه نیروهای امنیتی ترکیه پایان دهد. صلاح الدین دمیرتاش، که حزبش نزدیک به کردهاست میگوید خشونتها باید فورا متوقف شود. در همین حال، ارتش ترکیه میگوید جنگنده هایش در روزهای اخیر دوباره مواضع پ ک ک را در شمال عراق بمباران کرده اند. اما پ ک ک با داعش هم در حال جنگ است. و برغم بمبارانهای ترکیه، صدها جوان به ویژه زنان به پ ک ک پیوسته اند تا با داعش بجنگند. بسیاری از آنها ایزدی هستند.
ژیار گل به یکی از اردوگاه های آموزشی پ ک ک در کوهستان قندیل در شمال عراق رفت.

http://www.bbc.com/persian/world/2015/08/150822_l93_turkey_pkk

راهکارهای توانبخشی زنان :سمیه رستم پور وماهان حیدری
میزگرد "برخی از راهکارهای توان بخش زنان "با سخنرانی خانم سمیه رستم پور در باره ضرروت سازماندهی مستقل زنان به تجربه درخشان زنان کوبانی و انقلاب رژوا اختصاص داشت. خانم رستم پور با نگاه به تجربه زنان کردستان سوریه ، از تجربه پایدار و طولانی شرکت زنان کرد ،به سازماندهی مستقل زنان اشاره داشت و از سازماندهی محلات ، مدارس و آموزش وبهداشت تا سازماندهی و شرکت زنان در نبرد مسلحانه و دفاع از خود سخن گفت تجربه ای که تنها با مبارزه درونی وبحثهای روشنگرانه و مداخله مستقیم آحاد زنان و نه فقط زنان چپ و روشنفکر در مبارزه روزانه علیه نظام سیاسی ،سنت های مذهبی و مردسالار بدست امده است. موقعیت کنونی زنان رژوا نه ناشی از یک تصادف ،بلکه ناشی از مبارزه طولانی زنان کرد و چپ ، مداخله فعال زنان در مبارزه اجتمایی ، کوتاه نیامدن و کنار نیامدن با سنت های مردسالار ،مبارزه جمعی و روزمره برای مطالبات اجتمایی و تحمیل حضور زن به نظام حزبی ، سیاسی و نظامی و الگوه شدن در شجاعت و پایداری در مبارزه بوده است. در بخش دیگری از این میزگرد خانم ماهان حیدری در باره زنان و معلولیت ،به زندگی زنان قربانی اسید پاشی و مشکلات بغرنج این قربانیان ،هزینه های اقتصادی و اجتمایی آنان و نگاه اجتمایی به قربانیان و فرهنگ وسنت برامده از آن در برخورد با قربانیان اشاره داشت. گرچه خانم حیدری به سیاست نظام اسلامی و سردمداران حکومت اسلامی در سازماندادن اسیدپاشیهای زنجیره ای در کنار سیاست خانه نشین کردن زنان وقوانین آپارتاید جنسی وحمایتهای آشکار و پنهان روحانیت از اسیدپاشان اسلامی اشاره نکرد، و مطلقا یه این سیاست ،که میخواهد قدرت سنت و مذهب را در صورت "نافرمانی " با اسید به زن بفهماند اشاره ای نکرد. زن در این نظام نه فقط قدرت انتخاب فکر و اندیشه، انتخاب پوشش و خورد و خوراک بلکه حتی بدن و جسم خود را ندارد. ایشان اما ما با نگاه به موقعیت دردناک این قربانیان دستگاه آپارتاید جنسی در ایران ، موضوع را به شرایط پس از اسیدپاشی به زنان وموقعیت تازه ای که این زنان قربانی سنت و مذهب و سیاست به ان پرتاب شده اند اختصاص داد. تصویری از قربانیانی که از کوچکترین حمایتهای اجتمایی و دولتی برخوردار نیستند و دولت و نظام حاکم انان را بحال خود وامیگذارد و این زنان و خانواده های آنها را باردیگر از طریق تحمیل هزینه های درمان و دارویی و پزشکی ، هزینه های بیکاری و ازدست دادن شغل و کار وتوان جسمی مجازات میکند،افزون براین نگاههای اجتمایی مردم به انان نیز هست که این محرومیت ازداشتن یک زندگی معمولی و طبیعی را مضاعف میکند .خانم حیدری خواهان حمایتهای دولتی و ملی از این قربانیان و همه معلولان و تغییر نگاه جامعه به آنها به مثابه انسانهای برابر حقوق شد.

https://youtu.be/iCmx9jBX2SU