۰۹ خرداد، ۱۳۹۶

کلیپ ویدئویی خاطرات زندان از مسعود (زندانی دهه ی 60)


رزا: افشاگری مسعود در بخشی از خاطراتش درباره ی  سیاست خط امامی یداله خسرو شاهی (فداییان اکثریت) در زندان خمینی جالب بود، بخصوص اینکه اشرف دهقان هم در مرگ این خط امامی"قهرمان"، چه اشکها که نریخت! چریکها ی فدایی(اشرفی) حتی با اعلامیه ای رسمی، در مرگ "نابهنگام این کارگر اسطوره ای" به عزراعیل اعتراض کردند! در راهپیمایی گورستانی یداله خسرو شاهی همه ی خانواده ی فدایی (اشرفی- اکثریت-اقلیت-هسته-16 آذری...) جمعی شرکت کردند. خسروشاهی را پس از مرگ ، در خارج از کشور بعنوان قهرمان چپ و کارگر مبارز، دفن کردند. قهرمان ی که نبود... در واقع، تواب رنگ شده ای بود توسط چپ ایرانی...

با تشکر از مسعود برای خاطراتش که بعنوان بخشی از خاطرات شفاهی مبارزان ایران محسوب و حفظ می شود. در زمانی که اکثریت/توده ای تاریخ را جعل کرده اند و چپ رادیکال نیز بدلیل فقدان مقاومت و مبارزه، دهانش را بسته، اینگونه افشاگری ها در زمانه ی شوم اعتلاف های تاکتیکی چپ قلابی خارج نشین، براستی نعمت است!

با تشکر از کمک وحید برای فایل نوشتاری خاطرات و بالا بردن کیفیت فایل تصویری(بزودی)
فایل صوتی با کیفیت بالا- 15 مگابایت - برای دانلود اینجا
برای خواندن متن نوشتاری روی اینجا کلیک کنیم.
:)   تنظیمات HTTPS تغییر کردند. همه بازدیدکنندگان اکنون می‌توانند با بازدید از https://archiverosa.blogspot.com، وبلاگتان را از طریق اتصال رمزگذاری‌شده ببینند. پیوندها و نشانک‌های موجود منتهی به وبلاگتان همچنان کار می‌کنند.
برای خواندن متن نوشتاری روی اینجا کلیک کنیم.




*عکسهایی از مناظره ی داوطلبانه ی احسان طبری و فرخ نگهدار (توده ای/ اکثریتی) و مناظره های اجباری تلویزیونی که بعدها زندانیان سیاسی گرفتارش شدند و به نوعی از شکنجه تبدیل شد. برای بزرگنمایی روی عکسها کلیک کنید.

با سلام و درود
 من زندانی سال ۵۹ هستم و خواستم خاطرات خودم را برای دوستان ویا آشنایان بگم
در‌واقع از اتاق ۷ پایین بند ۱ .
زندانی در زندان همیشه دوست دارد که آرامش داشته باشد. برعکس مسئولین زندان و توابین دوست دارند که هر لحظه برای زندانیان نگونبخت مسأله و مشکل درست کنند. در این راستا هدف اساسی آنان برهم ریختن حواس و آرامش زندانیان توسط جانیان و زندانبانان است. شکنجه های روحی وجسمی مثل زخم های درونی ست که هرگز زندانی دیگر از آن خبر ندارد،  که مثل موریانه درون انسان را می‌خورد و در ادامه انسان را واقعا دیوانه و روانی می کنه. در این میان توابین در زندان قوزبالای قوز هستند. که تمامی حرکت‌های زندانی را تحت نظر دارند و کشیدن زندان برای تو واقعن، غیرقابل تحمل می‌شود وحس آن برای دیگران و خوانندگان خارج از زندان، قابل لمس نیست.
مثلث شوم
در زندان توده ای/ اکثریتی و در راس آن، مسئولین زندان، برای به زانو در آوردن زندانی، از هیچ گزینه ای کوتاهی نمی کنند.
اگر یادتان باشد، قبلاً اشاره کردم که هادی خامنه ای( برادرِ رهبرِ جمهوری اسلامی)، از طرف خمینی، برای بازدید از زندان ها به اوین آمده بود. وقتی وارد اتاق ما شد، یک عده ای از اکثریت و توده‌ای ها شروع به "پاچه خواری" هادی خامنه ای کردند. در‌واقع هادی را شرمنده کردند! به قول مادرم یک مثال جالبی داره می گه که، درواقع به ترکی هستش. من ابتدا به تُرکی می گم، بعد ترجمه می کنم.« یعنی اگر سنگ بودم آب می‌شدم، انسان بودم که ایستادم».
 
آن‌ها که در زندان اوین بودند، همگی می‌دانند که در دهه ی شصت، زندان ها پر بودند و هر روز100-130 نفر را اعدام می کردند. و با کمال پررویی، مسئولین در روزنامه‌ها اسامی آنها را انتشار می‌دادند. افراد اتاقها از ۶۰-70  تا ۱۲۰ نفر در نوسان بودند. هادی خامنه ای با کمال پررویی، وقتی که با حسین دهباشی  (با او چندماه پیش) مصاحبه‌ای داشت، دهباشی از آقای خامنه ای می پرسد: «اتاق های اوین حدوداً چندنفر بودند؟»  ایشان اشاره می کنه: حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر. 
گویا آن‌ها برای همیشه قسم خوردند، هیچ‌گاه واقعیت را حتی بعد از ۳۰تا۳۸ سال هم، هرگز به مردم نگویند. واقعیت‌ها اما به مرور زمان برای مردم روشن می‌شوند. تا کی می‌توان حقیقت را ازمردم پنهان کرد.  
در خاتمه جالب است که یک خاطره ی دیگر را هم تکرار کنم. یدالله خسروشاهی ( یار و قار حشمت الله رئیسی وهم پرونده ای زمان شاه او)، وقتی که هادی خامنه ای وارد اتاق ما شد، یدالله که خط امامی بود، با احساسات آنچنانی گفت:  « صلی علی محمد، یار امام خوش آمد.»  که به راستی که خط امامی ها و اکثریتی هر کدام در هر جایگاهی که باشند، خوب همدیگر را درک می کنند.
در ادامه حشمت الله رئیسی چند وقت پیش با تلویزیون "میهن"* مصاحبه‌ای داشت. او (حشمت الله رئیسی) با افتخار توضیح می‌داد که، هادی خامنه ای در زندان از رفیقم پرسید: راستی حشمت را هم دستگیر کردند؟ رفیقم گفت: نه! هادی خامنه ای هم سپس به او گفت:  پس خدارا شکر!
*MihanTV

طبقه بندی زندانیان توسط  آدم فروشان - توابین "کیفی" در قزلحصار:
تنها از طریق بازسازی عقلانی جامعه و خود انسان هست که امکان برآوردن نیازهای انسانی هر فردی را فراهم می کند. و غلبه بر بی‌هویتی یا ازخود بیگانگی، میسر می‌گردد. به نظرم غلبه بر بی هویتی و بیگانگی هرچند در جامعه سخت است، ولی می‌توان به طور فردی و نسبی امکانش را بوجود آورد. توضیح بالا کمی برای روشن شدن مقوله ی زندان و زندانبانان‌ و آدم فروشان تواب، قابل تعمق است. آدم فروشان "کیفی" توابین، بیشتراز کادرهای سازمانهای زندان تشکیل شده بودند در طبقه بندی زندانیان خیلی فعال بودند و در مواردی هم موفق بودند. آنها قصدشان به زانو در آوردن زندانی ودست کشیدن از مقاومت بود . به طور مثال چارت سازماندهی آن‌ها (توابین)، بیشتر در تقسیم اتاق و در نهایت این بود که  بچه‌هایی را که در مقاومت و «ایجاد تشکیلات  در زندان»،  فعال بودند را شناسایی کنند.

طبقه بندی اتاقهای زندان:
۱-  اتاقی تشکیل دادند که حدوداً ۳۴ نفر بود به نام اتاق «مار خفته» که از بچه‌های کیفی و پیچیده بودند که در‌واقع سر موضع بودند.
۲- اتاق بچه‌های لیبرال ها که آنها هم بچه های سرموضع بودند ولی نشان نمی دادند. یعنی بروز نمی‌دادند.
۳- اتاقهای «تاس کبابی» که نه لیبرال بودند و نه سر موضعی ولی تواب هم نبودند. ولی هرآن (هر زمان) شکننده بودند
همه ی این کنترل به توسط توابین انجام می شد. بچه‌ها مقاومت می‌کردند و "کیفی"  بودند و اغلب توسط "توابین تیز"، به قرنطینه  برده میشدند که آنجا را (قرنطینه را)  ، «قیامت» یا «گاوداری» هم می‌گفتند و «تابوت» هم اطلاق می‌شد. جالب اینکه وقتی بیشترِ بچه‌ها مقاومت می‌کردند، سال ۶۲-۶۳ که مدیریت زندان عوض شد و ما آزاد شدیم، توابین جلسه‌ای تشکیل دادند و گفتند که «در دادستانی ضدانقلاب نفوذ کرده!» که به زندانیان (حکم) آزادی می‌دهد! توابین بدجوری ایزوله  شده بودند و در دور و بر،  "دنبال سوراخ موش" می گشتند.


وضعیت امروز ما (در‌واقع همان "ما زندانیان")
 طی ۳۸ سالی که از زندان  گذشت ، کوهی از آثار و هنر مقاومت علیه جمهوری اسلامی بجا می‌گذارد. اگر شرایطی بود که با نبودن جانیان، این انسان‌های غم گرفته (زندانیان) در یک فضای مناسب و برابر در بیرون از زندان می توانستند خود را باز سازی کنند، جالب می‌شد. و من اصلاً فکر نمی‌کردم که بعد از آزادی، دوباره  باز درجامعه، ما با پدیده ی دیگری که روح مان را آزار می‌دهد، روبرو شویم.
انتشارات اعدامیان توسط سازمانها و گروههای ایرانی انجام گرفت تا سازمانها برای آبروی از دست رفته ، خودشان را احیا کنند . سازمانهایی که خواسته یا ناخواسته شرایطی را به وجود آورده بودند که دست جمهوری اسلامی را برای کشتار بیشتر قربانیان، باز می گذاشت. لازم است که مسئله ای را برای خوانندگان عزیز توضیح دهم. تعدادی از دوستانی که در زندان مقاومت زیادی از خود نشان داده بودند و از اعدام قِصِر در رفته بودند، گویا در زندان " تخم دو زرده " گذاشته بودند و بعد از آزادی توانسته بودند با شرایط بوجود آمده ، سرمایه ای به هم بزنند. تعدادی از این جماعت، کارخانه ای درست کرده بودند و شروع  به استثمار کارگران نمودند. تعدادی هم بازرگان شده بودند و عده‌ای هم بسازوبفروش! بقول یکی از دوستان «میلیارد رو پول خرد می‌دانستند». فراموش کردند که قبلن این آقایان به سوسیالیسم معتقد بودند و می‌خواستند در جامعه طبقاتی، عدالت اجتماعی برقرار کنند!  دوستی تعریف می‌کرد که یکی از دوستان سیاسی سابق، سرطان گرفته بود. وقتی به یکی از این میلیاردرهایِ زندانیِ سابق رجوع کرده بود،  اوحاضر نشد که ریالی کمک کند! برای من که ۶ سال زندان کشیدم و در جمهوری اسلامی بیشترین زجر را کشیده بودم، وقتی این حادثه را شنیدم، باورم خیلی سست شد و شوکه شدم. بله دوستان، این است وضعیت ما. گویا  آنها اصلاً از معرفت و انسانیت بویی نبرده اند.

خاموشی ممتد
دزدی که با چراغ آید، گزیده تر بَرَد کالا
درواقع این مقاله محاکمه ی خودمان هست.
عبرتی برای دیگران در برابر جامعه جهانی، حالا خواسته یا ناخواسته ، ما شرمنده هستیم .اگر کالایی وجود نداشته باشد. کسی یا کسانی،  گروهی درفکر( یا جرأت) رُبودن آن را نخواهند داشت.
 آن‌هایی که به فکر آسایش خود نباشند، اصلاً به آینده ی خود فکر نمی کنند. انسان واقعی نباید شرایطی را به وجود  بیاورد که مورد سواستفاده قرار گیرد. نمی‌خواهم تنها به قاضی بروم. هرچند که خودمان این شرایط  را در جامعه بوجود آوردیم که خواسته یا ناخواسته برای کنترل خودمان، قاضی- دانشمند- دانشگاه -بوروکرات و زندان را بوجود آوردیم. همه ی این مسائل خلق‌الساعه نبوده و من هم فکر می‌کنم که هرگز نمی‌توان این شرایط را عوض کرد. شرایطی را به وجود آورده‌ایم که پنج قرن لازم است که مردم متوجه این وضعیت شوند. چون شرایط خیلی پیچیده است. ما (کارگران) بدون هدف تولید کردیم. نه برای مصرف خودمان  بلکه برای تولید انبوه کالا. برای مبادله (تولید کردیم). در این  راستا هر روزهم  فقیر و فقیرتر شده‌ایم و اینهمه برای نابودی خودمان، بدون آینده ی روشن فاجعه بار بوده، فاجعه بار بودن جامعه ی انسانی را به وجود آوردیم . نسل خودمان و نسل آینده را سیه روز کرده‌ایم. ناخواسته سیاست را به سیاسیون بی مصرف آموختیم که چگونه به اربابان خودشان خدمت کنند و چگونگی استثمار و... پیچیدگی زندگی عملی اجتماعی را به آن‌ها یاد دادیم که دروغ و جاه طلبی را در جامعه نهادینه کنند. در نهایت ما بیشعورترین آدم‌ها را به وجود آوردیم و حتی به شعور خودمان هم پشت کردیم. از دسترنج خودمان مارکس- لنین  -باکونین- انگلس- مائو و استالین را بوجود آوردیم. هرچه جلوتر رفتیم، خاک به چشم‌های نابینای خودمان پاشیدیم. خواستیم در کمون پاریس انقلاب کنیم، جناب آقای مارکس گفت: باید خیلی مواظب باشیم. نباید بورژوازی را هار کرد! اما وقتی توانستیم "پوز بورژوازی را در یک نبرد قطعی به زمین بزنیم " فردای ۱۸۷۱ پا به میدان گذاشت.  مارکسِ با معرفت، نظرش را عوض کرد و به انقلاب پیوست. داداش این است روزگار ما . اگر خودمان را نقد می‌کنیم، بی دلیل صحبت نمی‌کنیم . تنها  ما نبودیم که این وضعیت لعنتی را بوجود آوردیم.  جامعه را صدپاره کردیم که انسانهایی برای پول، هرکار پستی را، انجام دهند. ما بودیم که پول را خدای زمینی کردیم. پول را خدای خدایگان کردیم. جالبتر از همه ل"نین گرامی" «کلاً دهان ما کارگران شورایی و آنارشیست ها را گچی کرد!» یعنی تمامی تئوری های خودش را از کاتسکی و پلخانف مرتد استفاده و کپی کرد و به جنگ طبقه کارگر آمد.  او (لنین) شوراها را نابود و از خاکستر آن حزب بلشویک را بنا کرد.

چِکا (سازمان امنیت کشور شوراهای روسیه- شوروی) را برای کنترل جامعه بوجود آورد و استالین به خوبی آن را در عرصه سیاسی -اجتماعی مردم، پیاده کرد. البته ما کسی را مقصر نمی‌دانیم. خواستیم بگوییم که تنها خودمان نبودیم که به جامعه  «تِر» زدیم. در خاتمه نباید از حق گذشت، بودند تعدادی از همکاران ما، که تولید نکردند وخیلی ناتوان بودند و وقتی گرسنگی فشار می‌آورد ، باشرمساری به نوانخانه ها مراجعه و غذا دریافت می کردند.
پیروز باشید.



۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام رزا جان مرسی خسته نباشید
واقعاً خسته نباشی خیلی جالب بود
از زاویه فنی و تکنیکی جالب بود امیدواریم همیشه خوش و سرفراز باشی
پیروز باشید

Rosa گفت...

:)
only4U

وحید گفت...

سلام به همه :)

خیلی خوبه که صوتی منتشر کردید.
رزا جان به نظرم یک سری جزئیات هست که کیفیت کار رو بهتر می کنه: اول اینکه شدت(ولوم) صدای مسعود با موزیک ها نرمالیز و هماهنگ نشد بود ( آهنگ ها صداش بلند بود ولی صدای مسعود کم که خب هی باید صدای بلندگو رو کم و زیاد کنیم) دوم اینکه صدای مسعود خیلی ضعیفه باید قبل از میکس کردن صدای مسعود رو بلند می کردی. سوم اینکه در لحظه پخش موزیک باید بین صدای مسعود و موریک یک فاصله (سکوت) قرار بگیره. چهارم اینکه یک افکت هست به اسم fade in و fade out که باید در زمانی که بین صدای مسعود و موزیک جابحا می شی ازش استفاده کنی.
من سعی می کنم که اگر بشه همین فایل رو اصلاحش کنم و همینجا لینکش رو می زارم.
آخرین نکته اگر نرم افزارت این افکت ها رو نداشت می تونی از نرم افزار audacity استفاده کنی.

خیلی خوب می شه اگر یک پادکست گاهنامه منتشر کنی.

:)

با عشق و همبستگی

ناشناس گفت...

مرسی وحید جان
شما لطف داری
امیدواریم روزی،روزگاری، دنیا به رنگ‌های اینده شما عزیزان بدرخشد
پیروز باشید

Rosa گفت...

مرسی وحید جان
این مسعود ما 6 ماهه بدنیا آمده و همش میگفت من عاقبت می میرم و تو خاطرات را ننوشتی!
راستش با طرح دو فوریتی پابلیش کردم و با اینترنت بی کیفیت و همان مووی میکر مجانی. صدا را تا آنجا که تونستم بلند کردم و مشکل شرایط ضبط بود که اگر روزی دیدمت یک خاطره ی ناب است! صدای مسعود در واقع از همان آنور دنیا و بسیار ته چاه از برزخ :)

مورچه سرعتش اینجا بیشتره تا نت!
"کینه ی طبقاتی" اینوقتها به اوج میرسه وقتی آشغالهای برده ی سیستم هزار جور رادیو و تلویزیون چون نوکر سیستم هستند...
جای همه فردا خالی از هیجان خوابم نمی بره
با عشق
و با همبستگی
و هزاران بوسه به مشتهای گره کرده ی
فردا

ناشناس گفت...

مرسی رزای گرامی به امید ان روزها که بتوانیم مشت های خودمان را گره کرده و به وضعیت امروز نه گفته سپاسگزارم از زحمتی که کشیدید و همه ی ما را سرفراز کردی
پیروزی برای همه انسانها ی که زخمی هستند

وحید گفت...

دوباره سلام :)

من فایل صوتی را تایپ کردم!. البته یک سری جاهیش رو نفهمیدم که ستاره گذاشتم. . صد البته نیاز به ویرایش داره.

https://pastebin.com/m2fiAU1a

فایل صوتی هم یک کمی اصلاحش کردم البته یک آهنگ وسطش جا افتاد :)
http://picosong.com/7qud

با عشق و همبستگی

Rosa گفت...

wow
mer30
L&S

ناشناس گفت...

واقعاً که وو دارد روزا شاهکار های دیگه وحید
خسته نباشید

ناشناس گفت...

merci ali bod

Unknown گفت...

آرزوی واقعی من برای این نوشتار این بود که روزی روزگاری این واقعیت در دراز مدت عملی بشه!!!

ناشناس گفت...

انسان وقتی خاطره ی و یا مقاله ی را میخواند و یا بازبینی مجدد انجام می دهد هزاران پرسش و عمل اجتماعی روبروی آدم میگذارد، که اون انرژی سابق را ندارد، انسان می ماند که چگونه این خلاء را پر کند

ناشناس گفت...

حتما میدانید خلاء در زمانهای حساس و مشخص شرایطی را ایجاب میکند، که توانمندی و روحیه خاصی می طلبد، انسانها وقتی ب ریشه ها اشاره میکند با دو مطلب اساسی روبرو میشود، مطلب اول انسان خودش را نقد و مورد ازمایش حقیقی قرار می دهد، دوم انسان تنها و بدون هیچ امکانی منزوی میشود

ناشناس گفت...

با درودهای فراوان!
رزا جان تشکر از شما که دوباره من در سمت راست،وبلاگ قرار گرفتم داشتم مقاله را مرور میکردم که یاد خاطرات و کنايه افتادم، و یاد وحید جان و تو افتادم دلم واقعا گرفت، پیش خود گفتم انسانیت و انسانهای که درقلب آدم ها قرار می‌گیرند، هرگز فراموش نمی‌شوند!

ناشناس گفت...

مطلب بالا که اشاره ب خلاء و توانمدیهای انسانها اشاره شده، چقدر با مقایسه با امروز و رشد هوش مصنوعی و پاسیو شدن انسان ها درست بوده،
و در یاداشت آخر ب ب امکان و منزوی شدن، در راستای جامعه بورژوازی حقيقت پیدا میکند،اشاره آن خالی از اشکال نیست،