۱۸ مرداد، ۱۳۹۸

اخطار امنیتی به دوستان مبارز- مورد: گفتگوهای زندان

رزا: این پُست بر طبق اطلاعات میدانی و تجربه ی شخصی و اطلاعات درج شده در اینترنت به درخواست دوستان نوشته می شود. مجموعه ی گفتگوهای زندان ساختاری بمانند بنیاد پژوهشهای زنان دارد. رئیس مجموعه فردی بنام همایون ایوانی است با همسرش مژده ارسی (هر دو نفر زندانیان سابق رژیم). چند زندانی سابق دیگر بمانند محمود خلیلی و علی دروازه غاری از هسته های اولیه ی تشکیل دهنده ی آن می باشند. گفتگوهای زندان با هدف برگزاری مراسم یادمان جانباختگانِ دهه ی 60 تشکیل شد و در ابتدا بر روی کار داوطلبانه ی بسیاری از سرموضعی ها در آلمان، در برابر اکثریت/توده که مراسم جانباختگانِ " فقط" سال 67 را برگزار می کردند، در ابتدا خوش درخشید. پس از اجرای مراسم سه روزه در سوئد و افتتاحیه ورود عوامل و حامیان موسوی (نخست وزیر در حصرِ خمینی)، با انتقاد اشخاص زیادی روبرو شد. و بسیار ریزش داشت. عناصر فعال توانستند با توجیه و هم با افترا و توهین به کُردها ی منتقد و شخص من، افتضاح لشکرکشی سخنرانان سبز به عنوان حقوق بشری ها را با ادعای اینکه: ما از آلمان رفته بودیم میهمان کمیته ی برگزار کننده ی سوئد بودیم و کمیته ی محلی سوئد، سخنرانان را خود انتخاب کرده بود و ما نمی شناختیم!- همچنین نیز در برابر انتقاد من همانجا در اتاق اینترنتی 200 نفره همایون ایوانی ادعا کرد: رزا جاسوس رژیم است، چون نه پناهجویی بلکه با ویزای دانشجویی به خارج آمده و...
در حالی که همایون ایوانی با اسم واقعی محمد ایزدجو، نه آنجور که ادعا می کند" اقلیتی" است و نه "مبارز" بوده. ایشان از اکثریتی های "16 آذر" بوده و اینطرف آب نیز دمخور سوسیال دمکراسی و در نهایت هم پس از قبول تعهد به نظام خمینی و نشستن در اتوبوس "آزادی" و شرکت در تظاهرات بهارستان در حمایت از رژیم، آزاد شد، پاسپورت گرفته و به عنوان پناهجو و ارائه ی مدرک زندان در ایران، از اینجا قبولی پناهندگی گرفت. ایشان نه دیپلم ایرانش واقعی است و نه تحصیلاتش در اینجا. چرا که آنزمان در آلمان شرقی سابق و پس از فروریختن دیوار برلین، و هجوم جوانان به دانشگاهها و محل کار در آلمان غربی، اغلب بدون مدرکی ها و جعلی ها، آلمان شرقی را برای تحصیل انتخاب کردند و چون مواقع اجرای امتحانات اصلی هم، نشاندند فرد دیگر به جای خود بسیار ساده می بود.
شخصن تحصیل در دانشگاه را فاکتوری تعیین کننده نمی دانم. اما برای اهداف همایون ایوانی و رسیدن به شغل هایی بالا در هیرارشی سیستم سرمایه داری، دانستن، شرط نبوده و مدرک است که تعیین کننده می بود، پس با دیپلم قلابی، مهندس شد.
او اینک با جعل  موفق اش، سخنرانی بیزینسی می گذارد! کتابهایش را در ایران چاپ می کند و اسم زنش را به عنوان مترجم، پُشت کتابش حک کرده! یعنی ایشان هنوز به در آمد و حقوق بالای خارج هم راضی نیست و در کنارش از فروش کتابهایش در ایران سود می برد! به عکس جستجوگر در اینترنت رجوع می دهم.

 برای بزرگنمایی عکسها روی عکس کلیک کنیم.
محمد ایزدجو (همایون ایوانی) نویسنده ی کتاب و سارا دژم تباه (مژده ارسی) همسر همایون ایوانی، به عنوان مترجم! با جستجوی اینترنتی اسامی، اطلاعات اینترنت هنوز در دسترس میباشند و کتاب ها هم در عکس شماره دو دارای شناسنامه و انتشاراتی داخل! 

 برای بزرگنمایی عکسها روی عکس کلیک کنیم.
البته این موضوع به خودشان برمی گردد (از توبره و آغل خوردن) و من نیز مثل بقیه که  همانروزها انگِ "جاسوسِ رژیم" را از طرف این مجموعه  درهمان اعتراض به  ورود حقوق بشری های صاحب و منصب دار موسوی چی ها در سوئد به مراسم بزرگداشتِ جانباختگان دهه ی 60،  زبان برگرفتم،  اسم واقعی ایشان و بانو را افشا نکردم که همان بهتر که در راس سیستم سرمایه در اینطرف آب، جعلی ها باشند در شرکتها و انحصارها. من و رفقای من دانش شان را در اختیار مردم گذاشته و بدنبال خروج از سیستم پولی و ترجیحن زندگی مان را با کم کاری و خارج از مناسباتِ ساختارهای سیستم می گذرانیم... به خود گفتم به درست که با ادعای باند و فرقه ی گفتگوهای زندان که "رزا جاسوس رژیم است"، رزا که جاسوس نمی شود.
در عمل اجتماعی، افراد اینطرف آب شناسایی می شوند، پس، ده سال پیش، من شخصن ضرورتی به افشاگری این اسامی ندیدم. حتی سال 2012 و پس از انتشار مقاله ی ایرج مصداقی در رقابتش با  همایون ایوانی، من ترجیح دادم  که بگویم: بهتر که سر همدیگر را بتراشند تا مزاحم جنبش باشند...
اما برای جنبش، پس از درگیری میان ایران تریبونال و گفتگوهای زندان، اطلاعات همایون ایوانی از طریق ایرج مصداقی در اینجا  به هوا رفت و اضافه تر مشخص شد که ایوانی، با پاسپورت در جیب و بسیار غیر سیاسی! با مُهر خروج رسمی به اینطرف آب، ورود کرده اند! البته ایرج مصداقی آنوقتها شاکی بود که ایشان (همایون ایوانی) وابستگی تشکیلاتی اش مشخص نیست! به اطلاع همگی می رسانم که اصولن در راس اغلب ساختارهایی که موازی با تشکیلاتهای سیاسی در خارج از کشور ساخته شده اند، اغلب یک اکثریتی با ماسک اقلیتی/چریک نشسته، تا خاطرات زندانِ اقلیت/چریکها/مبارزان کمونیست ، راه کارگری و... را برای سیستم جمع کرده و برای کادرهای فراری حزبی و تشکیلاتی و به اصطلاح منفردین، لانه ای باشد تا  آنان در توهمِ فعالیت در ساختاری "غیر سلسله مراتبی"، همکاری و اعتمادِ از دست رفته ی سازمان عمودی را اینبار با "توهم تشکُل  افقی"،  باز سازی کنند و همچنین خوراک اطلاعاتی لازم به حزب چپ و سوسیال دمکراسی برسانند و طرف معامله شان شده و تریبون بگیرند. اینگونه ساختارها  (مثل گفتگوهای زندان) در مدت زمانی  کوتاه، حتی توانستند با شعار دزدی و ادعای تشکیلاتی افقی و بدون کمیته مرکزی و بدون رهبری حزبی،  به اسم زندانیان بجا مانده از کُشتار دهه ی 60 یعنی هنوز سر موضعی چپ! پزشک  جعلی و سخنگوی گفتگوهای زندان، مثل علی دروازه غاری (در واقع یک پرستار بیمارستان در امریکا) و بقیه شان در لباس مهندس و دکتر ( اگرچه قلابی)، اورکوتِ پوش و مبارز با چفیه فلسطینی روی شانه و با شعار"نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم"! به اسم گفتگوهای زندان و سازماندهی مراسم جانباختگانِ  دهه ی 60  و "حمایت از خاوران" و درج خاطراتِ زندانیان و غیره، روی دستِ احزاب کمونیست و چپ زده و بریده از تشکیلات ها را باز سازماندهی هیرارشیکال کنند!!!
گفتگوهای زندان پس از تخلیه ی اطلاعاتی بجا ماندگان و مصادره و انحصار خاطرات زندان، مبارزات مادران و خانواده های خاوران، اینک به رفقای در بند و مبارز داخل بند کرده، رهنمود هم میدهد!
پس اینبار برای دفاع از جوانان و مبارزان داخل می بایست که یکبار برای همیشه افشا می شدند. ترجمه ی اعلامیه شان به جوانان در بند این است:
بخوابید رفقا! که ما اینطرف آب بیداریم!
بخوابید رفقا که ما به جای شما، مطالباتتان را پیگیری خواهیم کرد!
بگذارید که ما (گفتگوهای زندان) شما را نمایندگی کنیم! بگذارید تا ما دهان شما شویم...
اعتصاب غذایتان را خاتمه دهید که باعث بیماری تان می شود! ببینید که ما کلاغ وار مانده ایم و حتی انحصار خاطرات عقاب را و مُهر سر موضعی هم، در اختیارمان است!  ما (گفتگوهای زندان) که بازجویی، شکنجه و سلول و.. را تجربه کردیم،  زنده و سالم و در آزادی، اینطرف آب بر راس سیستم و با حقوقهای آنچنانی حتی توانستیم هم از توبره ی رژیم بخوریم و هم کتاب داخل ایران، به چاپ بدهیم، هم در سلسله مراتب سیستم اینجا، به اسم دکتر و مهندس سری در سرها داشته باشیم!، هم از جیب جوانان داخل بچا پیم!
ما ماندیم! زنده و سالم و آزاد! و در حال درو کردنِ مدالهای مبارزه و سر موضعی ها ی دهه ی 60!
 ما ماندیم، با انحصارِ درج خاطرات به خاک کشیده شده ها، در اعتصاب غذا بیمار شده ها، به دار و تیر کشیده شده های دهه ی 60...
بگذارید ما دهان شما باشیم! پیگیر مطالبات شما باشیم! خاتمه دهید، تا سالم بمانید! تا آزاد شوید! تا  بتوانید بعدها مثل ما، هم از توبره ی رژیم بخورید و هم در آغل سرمایه اینطرف آب، خوب بچرید!
التماس می کنیم به شما!
بگذارید ما صدای شما باشیم! تا کماکان به اینطرف آب ثابت کنیم که هنوز هستیم! اگرچه زامبی!
امضا دلواپسان
!

ادامه ی مطلب اینجا



مطالب مرتبط: برای خواندن در منبع بروی تیتر ها کلیک کنیم.

بخشی از اعلامیه ی  "دلواپسان" گفتگوهای زندان در زیر              
رفقا! ـ
دفاع از جان شما و سایر زندانیان سیاسی، شکستن گرداب سکوت در جامعه ایران و جامعه بین المللی و خواست آزادی بی قید و شرط شما، وظیفه ی انقلابی و انسانی همه ما است. ما نگران سلامت شما در اثر شکنجه های جسمی و روانی رژیم جمهوری اسلامی، ادامه اعتصاب غذایتان و مسئولیت ناپذیری زندانبان برای حفظ جان و سلامت شما هستیم. تلاشهای بسیاری، از هر سو، چه در سطح داخلی و چه در سطح بین المللی برای انعکاس وضع کنونی زندانیان سیاسی، به ویژه دستگیرشدگان کارگری، اعتصاب هفت تپه و شرکت کنندگان در تظاهرات روز کارگر امسال انجام شده و در جریان است. ما، به عنوان کسانی که سلول ها، بازجویی ها و شکنجه های این رژیم را تجربه کرده ایم، از شما تقاضا می کنیم که به اعتصاب غذای خود خاتمه دهید و به ما و به مجموع فعالین و مدافعین حقوق زندانیان سیاسی اجازه دهید که پیگیری اعتراضات به حق شما و همه زندانیان سیاسی در بند را با همه توان به پیش ببریم.ـ
ما تلاش می کنیم که کارزارِ دائمی ای را که برای دفاع از شما و آزادی بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی آغاز کرده ایم، با شدت و توانی بیشتر ادامه دهیم.ـ
رفقای عزیز!ـ
ما شما را زنده می خواهیم! ما شما را سالم می خواهیم! ما شما را آزاد می خواهیم! زیرا نجات فردا در گرو نبرد امروزمان است.ـ
گفتگوهای زندان، ــ ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۹


 در مورد افشای اسامی گفتگوهای زندان به مقاله ی ایرج مصداقی در زیر رجوع کنید.
این مقاله در سالهای جدال میان کسب هژمونی بر خاورانی ها و در رقابت میان دو تشکیلاتِ سیستم- گفتگوهای زندان و ایران تریبونال، جدال میان ایرج مصداقی (ایران تریبونال) و همایون ایوانی (گفتگوهای زندان) نوشته شده و در جدال میانِ این دو تشکُل سیستمی، برخی از اطلاعات تشکیلات گفتگوهای زندان به گا رفته!
شخصن هر دوی این تشکل ها (ایران تریبونال-گفتگوهای زندان) را خطرناک و ساخت جناح های مختلف سیستم می دانم. پرداختن به گفتگوهای زندان را در زمانه ای که اکثریتی های این تشکل (گفتگوهای زندان) اینک لباس چریکی دزدیده و به تن کرده و با ادعای سر موضعی، به اسم دلواپسان! نگران ها!، اعلامیه  می دهند ، را ضروری دیدم،
 اینان زیر ادعای تجربه، ریش سفیدی و غیره، رهنمود به داخل هم میدهند.
توابین سیستم سرمایه، هیچ مشروعیتی ندارند. آنان با اینگونه اعلامیه ها تنها خود را در اینطرف آب خیط می کنند!
من مُشکلی ندارم از کپی گرفتن شعارهای رادیکال یا حتی  سواستفاده از نام ها و زندگی جعلی اینطرف آبِ اینها در زیر کولر.
چرا که بعد از برگزاری مشترک یادمان به خون خفتگانِ دهه 60 در سوئد و همکاری اینان با هواداران و نمایندگانِ نخست وزیر در حصر- موسوی- آخرین افراد متوهم به این تشکل نیزاز آن خارج شده اند. موضوع وقتی جدی می شود که اینان در صدد رهنمود و کسب هژمونی و فراخوان و اعلامیه برای داخل بر آمده اند و بجای برگزاری یادمانِ هر ساله شان در مدل عاشورا/تاسوعا، یکهوفیلشان یاد هندوستان کشیده و پس از بگا دادن جنبش فدایی، اینک در صدد سیاه بازی و ریش سفید بازی در میانِ زندانیان رادیکال و مقاوم  داخل بر آمده اند...زهی خیال باطل-
نویسنده ی این سطور رزا می باشد. ذکر مطلب بدلیل ایمیل سیروس است که چرا مطالب امضا ندارند:)

افشاگری ایرج مصداقی از تشکیلات رقیب- گفتگوهای زندان و رئیس آن:
مثلا‌ نام‌های همایون ایوانی و محمد ایزدجو و فرهاد سپهر و شهریار و موش‌آبادی را که همگی متعلق به یک نفر است
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-47423.html

ایرج مصداقی نوامبر ۲۰۱۲

 پُست قدیمی من در 8 سال پیش:

گفتگو های زندان یا تمرین اعدام؟ مستند سازی!

سخنران اصلی گفتگوهای زندان علیه اپوزیسیون چپ از پلیس سوئد کمک میگیره!

 

رزا خانم همایون اکثریتی نیست. اگر می خواهی به فردی از موضع انقلابی و مارکسیستی برخورد کنی بهتر است که دیدگاه او را نقد کنی. در غیر اینصورت او را اکثریتی خواندن برای اینکه ترور شخصی بکنی فقط یک حرکت عقب انده است که پرنسیپ های انقلابی را زیر پا می گذارد.
برای اطلاع شما همایون ایوانی که من نیز انتقاداتی به دیدگاهش دارم از رفقای زندانی سیاسی دهه 60 بوده است که به خاطر ارتباط با سازمان اقلیت به زندان افتاده بود.
آقای همایون ایوانی بعد از انشعاب سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به همراه مطفی مدنی ،فرید ،محمود آذری ...سارمان جریکهای فدایی خلق جناح اکثریت را درست کردند که در اولین کنگره در آذر سال 60 به سازمان جریکهای فدایی خلق ایران پیوستند آقای همایون ایوانی 6 ماه و بیشتر در جناح چپ اکثریت رکاب زدند حتی برای اثبات می توانید به یکی از سخنرانیهایش در سوسیال فروم که در پالتاک داشت به این حرف برسید او 6ماه اکثریتی جناح چپ بوده ما هم میدانیم او زندانی دهه 60 بوده که بسیاری از مسایل را کتمان کرده بود وبعد از گذشت سالها می فهمیم او با مدنی و فرید هم تشکیلاتی بوده است

 اول اینکه وقتی خودش گفته در پابلیش روم پالتاک که جناح چپ اکثریت بوده، و لابد به شما یواشکی گفته، اقلیتی بوده!
چرا ایشان خاطرات زندانشان را منتشر نمیکنند؟
اینکه چه بوده البته گذشت. الان بر سر سفره آراز فنی، رضا طالبی و... بقیه اکثریتی های سوئد نشسته.
لابد به نظر شما، ایشان اقلیتی نفوذی در اکثریت است!
الان ایشان و همکاریشان در عمل نشان داد موضع شان چیست.
در تئوری البته خیلی ها انقلابی هستند.
اما عمل انسانها همیشه تعیین کننده است.
این البته نه مارکسی، بلکه انقلابی میباشد!
مردم هم عمل اشخاص را ملاک قرار میدهند و این درست هم هست. برنامه یوته بوری هم از اکثریت تامین مالی شد و هم اولین سخنرانانش اکثریتی ها بودند. اینکه ایشان اسم همایون ایوانی جان باخته را مصادره کردند و انتظار دارند با همکاری و همدستی اکثریتی ها ما ایشان را کماکان سر موضعی بدانیم عجیب نیست. اما پافشاری شما به عنوان منتقد ایشان جالب است.
شما از چه انتقاد دارید؟

۲۸ دی ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۴۳

۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام رزا جان
خسته نباشی
دروسته من هم شاهد اون روزها بودن و از تو دفاع کردم و اون اتهام نادرست و کذب را بطور علنی رد کردم ، وخیلی ها که تو را می شناختند، همگی سکوت کردند، و نان ب نرخ ابدی میخواستن بخورند، یک مسائل ما ایرونی ها داربم، طلاع را اگر گم کنی و بعدش هم پیدا کنی اطلاع است(قزل Gold)
رزا جان زمان همی چی را روشن و شفاف میکند،
من هم مقاله را خواندم و واقعا متاسف شدم
درود بر تو انسان با شرف با اینکه من با تو تو خیلی از زمینه ها اختلاف نظر دارم ولی تو را ب عنوان انسان با شرف قبول دارم

ناشناس گفت...

رزا یک مثالی دیگه یادم افتاد!!!!!

ما چقدر در عالم مجازی تو پالتاک با این جماعت کل کل کردیم
حالا میرم ب مثال بپردازم
یک نفر نشسته بود و داشت فکر میکرد آن هم فکر عمیق در همین زمان شخصی نزدیک می شود و می پرسد چکار میکنی حال چطوره ، گفت حالم خوب بود و با آمدن تو حالم خراب شد، تنها بودم بهتر بود تو همه دنیا انسانها ب هم نزدیک میشوند حال میکنند من نمی دونم این ایرانیها چقدر حسود و نامردند، نا زن هستن
امیدوارم این رویه عوض ب شود و ما مرد و رن خوب بشویم

Rosa گفت...

سلام رفیق جان
من همانوقتها اطلاعات اینها را از رفقای خودشان گرفتم. آنها که تعجب کردند، طرف چرا سایت خاطرات زندان دارد، خودش هم زندانی بوده ولی یک کلمه ننوشته، اگرچه منتشر می کند، خاطرات دیگران را!!!
شما راستش واقعی ترین هستید از آن سالها.
امیدوارم بتوانم لیاقت رفاقت با شما را داشته باشم.
متاسفانه امسال وقت دیدار نشد. سال سختی بود برای همگی...
امروز هم روز بدی هست که رفقا برای حمایت از دیپرتی ها به نیجریه به
اعتراض میروند و من دست و پایم بسته و در خانه:(
من همان 10 سال پیش فهمیدم که چرا همگی بجز چند رفیق کارگری، از من حمایت کردند.
جا دارد یاد رفیق سرافراز را هم بکنیم که یک آرزوی من دیدار با او است تا زنده هستم.
امید شر این رژیم زودتر کنده شود، در میدان آزادی همگی در آغوش کشیم خود و مردم را...

با عشق
و با همبستگی

ناشناس گفت...

خواهش
لطفا ما زا شرمنده نکن
راستی یاد نرفته بعد از اون جنجالهای بی ارزش که انجام شد،، برای من نه نه مردهای کامنت زشتی تهیه کردند،
خوب آخرش چی شد رو سیاهی برای زغال ماند،
حد اقل حرمت هم بندی گذشته خودشون هم نکردند منی که سینه سوخته بند و از زندانیان قدیمی بودم،
راستی اگر اون سخنرانی من در رابطه با محمودی که این اواخر صحبت کردم بزار و شاید کمی خجالت بکشند!!!!
افرین، سرفراز را من فراموش کرده بودم که تو اشاره کردی دمتون گرم و ازت سپاسگزارم
ب امید آن روزهای که انسانت جای خودش قرار گیرد

ناشناس گفت...

با پوزش

منه نه نه مرده

Rosa گفت...

راستی اگر اون سخنرانی من در رابطه با محمودی که این اواخر صحبت کردم بزار و شاید کمی خجالت بکشند!!!!

رزا: اره راستی. خوب شد گفتید، از بدبختی و کار زیاد فراموشم شد:(

Rosa گفت...

مهدی اصلانی در جلسه دادگاه خود را عضو و هوادار سازمان فدائیان خلق معرفی کرد.

او گفت در سال ۱۳۶۳، ماموران در یک ماشین شخصی در خیابان او را شناسایی و دستگیر کردند.

https://www.bbc.com/persian/iran-60086810

رزا: سازمان فدائیان خلق همان اکثریت است. که اصلانی بدون هیچ ننگی از عضویتش خبر داده. او مثل محمد ایزدجو نه اسم قلابی دارد و نه در دادگاه در رابطه با تشکیلاتش دروغ می گوید.
چرا محمد ایزدجو حتی قسم دادگاه را هم زیر پا گذاشته؟
آیا او یک نفوذی مصادره شده به برلین است؟
که پس از زندان با پاسپورت و دربست به آلمان مصادره شده؟

نقش گفتگوهای زندان به ریاست ایزدجو (همایون ایوانی) جاسوسی از دانشجویان ایرانی چپ برلین/آلمان باید باشد؟!

Rosa گفت...

محمد ایزدجو (همایون ایوانی): در نهایت ۲۲ اسفند آزاد شدم؛ بعد از اینکه آن راهپیمایی را انجام دادند روزنامه‌ای را به داخل بند ما انداختند با عکس‌های آن راهپیمایی. تا جایی که یادم است ما ۲۲ نفر بودیم از آن ۹۰۰نفر که نپذیرفته بودیم به راهپیمایی برویم و در حقیقت از چهارم اسفند، یک هفته، ۱۰ روز یا دو هفته فضا این‌طوری بود که می‌خواهند ما را به بند ۲۰۹ ببرند و دار بزنند…»

رزا: این هم دروغ بزرگتر! جالب است که افرادی که سوار "اتوبوس آزادی" نشدند اصلن او را میان آن 22 نفر ندیده اند! یا ایشان با اتوبوس جلوی مجلس و سازمان ملل رفته و با عمام خمینی بیعت کرده یا توی بند و زیر تخت قایم شده؟!
اینجوری نه آن 22 نفر فهمیدند که ایشان جزوشان و سر موضعی است و نه آن 900! نفر بعنوان تواب ایشان را شناسایی کردند!
اما از آنجایی که با پاسپورت خودش و هوایی وارد آلمان شده و سر موضعی ها هم می گویند ایشان را ندیده اند حتمن مسافر اتوبوس "آزادی" بوده و بعد از بیعت پاسپورت گرفته و اینجا پناهنده شده! البته به همین دلیل ابتدا پناهجویی اش رد شد چون هوایی و مستقیم از ایران وارد آلمان شد...
باری
دروغ گویی پس از قسم به حقیقت لابد یک تاکتیک "چپ انقلابی" است؟!
ایشان دادگاه را نبردبامی برای صعود خود از تواب اکثریتی به سرموضعی کرده؟!