۲۳ تیر، ۱۳۹۴

یونان: بشاش به بُحران، بگذار برقصیم!

عکس زیر از پناهجویان سوریه
رزا: تروتسکیستهای خشمگین از خیانت الکسیس سیپراس  وبسایتهای فارسی زبان را پر کردند از فحش به نخست وزیر یونان! از دگردیسی، خیانت و... حرف است. سوسیال دمکراتهای شرمنده وسط صندلی ها نشسته اند!"مردم" هم که رای "نه" داده اند به ریاضت اقتصادی از طرف آلمان و اتحادیه ی اروپا، خیلی زود دیدند که از این امامزاده هم آبی برایشان گرم نمیشود...
وقتی آنها در صف رای دادن و گرفتن هستند، بهترین وقت است برای ساختن باریکادها. اگر سیریزا نتواند پول بدهی ها و بحران سیستم سرمایه داری را از گُرده ی ضعیفترین های جامعه یعنی بازنشستگان، کارگران، زنان، جوانان بی صدایان... بکشد، قدرت به فاشیستها تعویض میشود. همیشه همین بوده! پس بهترین وقت است اکنون. 
بهترین وقت برای باریکاد ساختن، اشغال کارخانه ها، مراکز درمانی و همه ی آنچه از آن مردم یونان است و فروشی هم نیست. وقت خودگردانی است رفقا!
خصوصی سازی موقوف!
همه چیز
از آن همه...

Fuck the Crisis, Let's Dance!

در زیر چند مقاله از چپ تروتسکیستی "خشمگین" فارسی زبان!
برای خواندن کُل مقاله ها در منبع روی تیتر آنها کلیک کنیم
برای خواندن مقاله های آنارشیستی به زبان انگلیسی در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم. با کلیک روی تیتر مقالات میتوان کُل آنها را در منبع خواند.

آرام نوبخت
درست همان طور که از پیش انتظار می رفت و نسبت به آن هشدار داده شده بود، حکومت سیریزا با سرعت هرچه تمام و بدون کوچک­ترین اتلاف وقت، رأی قاطع «نه» به سیاست های ریاضتی درخواستی اتحادیۀ اروپا در رفراندوم روز یکشنبه ۵ ژوئیۀ ۲۰۱۵ را هم­چون کاغذپاره ای بی ارزش زیر پا گذاشت، و این دست­کم می تواند آخرین توهمات باقی مانده به نقش این حزب را از میان ببرد.
تنها چهار روز پس از رأی اکثریت قاطع کارگران و جوانان یونان به نسخه های دیکته شدۀ «تروئیکا» (اتحادیۀ اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول)، سیریزا طرحی پیشنهادی را برای کاهش ۱۳ میلیارد یورویی هزینه های اجتماعی، به منظور بررسی و تصویب در اختیار وزرای مالی و سران حکومت های اتحادیۀ اروپا قرار داد.
این طرح پیشنهادی که روز جمعه صبح به تأیید پارلمان یونان رسیده بود، به مراتب فراتر از بستۀ ریاضتی اتحادیۀ اروپا در اواخر سال ۲۰۰۹ برای کاهش ۹ میلیاردی هزینه های اجتماعی می رود.
طبق این طرح پیشنهادیِ ۱۳ صفحه ای، حکومت یونان حاضر است در ازای دریافت وامی به مبلغ ۵۳.۵ میلیارد یورو (۵۹.۲ میلیارد دلار) و اصلاحاتی در «تجدیدساختار» بدهی برای جلوگیری از ورشکستگی دولت و باقی ماندن در حوزۀ یورو، به اقداماتی دست بزند که نتیجۀ رأی رفراندوم کاملاً در تقابل با آن قرار داشت:
افزایش تدریجی سن بازنشستگی از ۶۲ به ۶۷ سال، تکمیل آن تا سال ۲۰۲۲، همراه با بکارگیری «ضدّ انگیزه»هایی به منظور جلوگیری از بازنشستگی پیش از موعد
حذف تدریجی کمک هزینۀ همبستگی (EKAS) برای فقیرترین بازنشستگان تا اواخر دسامبر ۲۰۱۹
وضع مالیات بر ارزش افزوده با نرخ های ۲۳ درصد (شامل رستوران ها و سرویس های پذیرایی و تدارک غذا)، ۱۳ درصد (برای مواد غذایی اساسی، انرژی، هتل ها و آب، به استثنای فاضلاب)، و ۶ درصد (برای دارو، کتاب و تئاتر). حذف تخفیف های تاکنونی برای جزایر یونان، با شروع از جزایری با درآمد بالاتر که بیش از همه مقصد توریست ها هستند. نرخ های جدید مالیات بر ارزش افزوده بر هتل ها و جزایر، از اکتبر ۲۰۱۵ اجرایی خواهند شد
کاهش دستمزدهای بخش عمومی از طریق همسان سازی سطوح دستمزد کارگران دولت، همراه با حملات بیش­تر به قوانین کار
کاهش سوبسید سوخت برای کشاورزان، همراه با اعمال سخت­گیرانه تر قوانین مالیاتی برای افزایش بار مالیاتی بر حِرَف و مشاغل خُرد، افراد خوداشتغال، و صاحبان املاک.
اجرا و تکمیل خصوصی سازی های برنامه ریزی شده، از جمله فرودگاه ها و بنادر «پیرائوس»، «تسالونیکی» و «الینیکو»
و غیره.
الکسیس سیپراس، رهبر سیریزا و نخست وزیر کنونی یونان، با ریاکاری و وقاحت تمام و کمال سعی کرد تا خیانت مستقیم به ارادۀ مردم یونان را پیروزی «دمکراسی» جا بزند. این همان شیادی «رفراندوم» سیریزا بود که از پیش به آن اشاره شد.
این وضعیت رقت انگیز و به خاک افتادن خفت بار سیریزا در برابر خواسته های اتحادیۀ اروپا، نتیجۀ منطقی و اجتناب ناپذیر کل مسیری بود که این حزب از ابتدای قدرت گیری در ماه ژانویه طی کرده بود. سیریزا از همان آغاز، به دنبال هیچ چیزی به جز تعدیل و اصلاح جزئی سیاست اتحادیۀ اروپا نبود. به همین دلیل بلافاصله تعهد کرد که نه هیچ گونه اقدام یک­جانبه ای برای فسخ بدهی ۳۰۰ میلیارد یورویی این کشور انجام دهد، و نه کنترل و تمهیداتی برای مهار فرار سرمایه از بانک های یونان اعمال کند.
سیریزا به جای نگاه به اعتراضات توده ای علیه ریاضت اتحادیۀ اروپا، مشغول جلب رضایت بانک های بزرگ، نهادهای مالی و اعتباری و قدرت های امپریالیستی– از جمله حکومت اوباما در امریکا– بود؛ حکومت های سرمایه داری اتحادیۀ اروپا، و در رأس آن آلمان، درست به دلیل اطمینان خاطر از ماهیت رهبری سیریزا و احساس کم­ترین خطر ممکن از سوی وی، با تحقیری که درخور سیپراس بود با او برخورد کردند.
پس از روی کار آمدن حکومت ائتلافی «سیریزا» و «یونانی های مستقل»، و زمانی که اتحادیۀ اروپا منابع مالی خود را تا زمان پذیرش پیش­شرط های آن برای اعطای «بستۀ نجات» از یونان دریغ داشت، سیریزا با زیر پا گذاشتن آخرین «خطوط قرمز» خود تاراج میلیاردها یورو از ذخایر نقدی حکومت های محلی، بیمارستان ها، دانشگاه ها و صندوق های بازنشستگی را برای بازپرداخت وام ها به اعتباردهندگان بین المللی اش آغاز کرد (همان نهادهایی که سیریزا تنها برای حذف بار منفی آن ها، «نهاد»ها یا «شرکا» نام نهاده بود). زمانی که همین منابع مالی نیز به معنای واقعی کلمه ته کشید و اتحادیۀ اروپا تهدید به قطع جریان اعتبار و اخراج یونان از منطقۀ یورو کرد، سیپراس از فرط درماندگی دست به مانور «رفراندوم» زد تا این گونه تسلیم و وادادگی سیاسی خود را توجیه کند.
مواضع ضدّ و نقیض حکومت یونان پیرامون رفراندوم، بازتاب شکاف های درون طبقۀ حاکم یونان و اختلافات میان قدرت های اصلی سرمایه داری اروپا بود. و سیپراس با توهمات یک سیاستمدار بورژوا، خواهان بهره برداری از چنین شکاف هایی، آن هم برای یافتن موضع بهتر و بالاتر در ادامۀ مذاکرات برای رسیدن به یک توافق ریاضتی جدید بود. به همین دلیل بود که سیپراس در سخنرانی خود خطاب به میلیون ها نفر از مردمی که مشغول جشن پیروزی رفراندوم روز یکشنبه بودند، با صراحت اعلام کرد: «این اختیار، اختیار گسستن از اروپا نیست، بلکه اختیاری است که توان مذاکراتی ما را برای دست یافتن یه یک توافق پایدار تقویت می کند»، ترجمۀ این «توافق پایدار»، اعطای امتیازاتی بود که برای «تروئیکا» قابل پذیرش باشد. معنای این «توافق پایدار» با طرح پیشنهادی ریاضتی کنونی سیریزا روشن شده است.
۳- تنها بدیل و سلاح چپ، رادیکالیزه کردن مردم در این جنبشهای اجتماعی است و در صورت به قدرت رسیدن نیزبا رادیکالیزه کردن اداره امور و روابط موجود بین مردم، بادست بردن در قوانین موجود برای افزایش سهم مردم در تصمیم گیریها و کاهش سهم نخبگان سیاسی و اقتصادی، اندیشه های عدالت طلبانه چپ را عینیت ببخشند. خصوصا اکنون در اروپا سازمانیافته گی مردم در شهرداریها و شوراها و سندیکا ها و غیره بسیار بالاست. سهم همین مردم سازمان یافته را می توان در اداره کارخانه ها و مراکز مالی و اداری به طرز رادیکالی بالا برد، آنها را بیشتر همبسته کرد و از پنهان کاریها و دزدیهای متعارف در جهان سرمایه داری بشدت کاست. بالا آمدن چپ باید قرین آزادیهای بیشتری شود، بخصوص آزادی مشارکت در تصمیم گیری در روندهای اقتصادی و سیاسی، آزادی سهم خواهی از نعمات مادی اجتماعی، آزادیهای سیاسی حتی برای موافقان نظم سرمایه داری و دشمنان چپ. چپ بایستی در درهم شکستن فکری و عملی آنها ورزیده و متبحر شود و این امر تنها با آزاد گذاشتن آنها و نبرد با آنها میسر است، بدون خاموش کردن صدا و یا حذف فیزیکی آنها، انچنان که توسط استالینستها مرسوم شده بود. حتی خود سرمایه داری نیزچنین آزادی رابرای دشمنان خود روا می دارد، زیرا که به تواناییهای خود در ایزوله کردن و یا غلبه کردن بر آنها اطمینان دارد.
بایستی شرکتهای بزرگ و کوچک مسکن را به تصاحب شهرداریها و شوراهای شهر و روستا درآورد و از بار گران کرایه خانه و بی مسکنی کاست، ساعات کار را در بین بیکاران و کارکنان تقسیم تقسیم کرد بدون آنکه از کیفیت و سهم شاغلان کم شود و ...
بی گمان با دست اندازی به آنهمه ثروت و سامانی که در کنترل اقلیت جامعه بوده و اکنون به تصاحب جامعه در می آید ( و نه ادارات صرف دولتی و حزبی)، میتوان چنین طرحهایی را پشتیبانی مالی کرد.
٤- مردم یونان مورد یورش قرار گرفته اند و بی گمان هر یورشی خسارات و تبعات ویژه خود را داراست. یورشی نه به وضوحی و درندگی آشکار همچون یورش به لنینگراد و یا کوبانی و ویتنام و ... اما این یورش سفید نیز مرگ و میر و خود کشی و افسردگی ناامیدی و فروپاشی اجتماعی و سقوط کیفی زندگی جمعی مردم کشوری را عمیقا موجب گردیده است. بایستی چپ مردم را آماده مقابله و قبول زحمات و هزینه مقابله و پی آمدهای مقاومت و گسست رادیکال نماید، جنبش لوکس و بی دردسر و بدون هزینه نداریم، اگر در پی چنین واریانتی باشیم، بی شک بایستی با همان قوانین و در زمین سرمایه داری بازی کنیم و بازندگانی صبور و سربزیر باشیم.
تجربه نشان داده است، زمانیکه مردم احساس کنند در اداره سرزمین خود نقش دارند، زمانیکه هستی آجتماعی آنها مورد تهدید واقع می شود، زمانیکه برای حل یک مسئله حاد اجتماعی بدور هم جمع می شوند، خصایلی چون فداکاری و انسان دوستی در آنها جای خصایل سودجویانه و خصمانه رایج در جامعه سرمایه درای را می گیرد و آنها تاب و توان تحمل یک زندگی مینیمم را پیدا می کنند، زیرا به ثمربخشی تلاشهای خود در پناه یک حمایت جمعی ایمان پیدا می کنند و امید و شورو هبستگی جمعی کمبودهای روزمره زندگی را ناچیز و کم اهمیت می نماید. اگر چنین نبود، حماسه های جمعی انسانی هم در کار نبود، پس چپ بایستی جسارت تحول دهی رادیکال را در چنین شرایطی از قلم نیندازد و شور خشم مردم را تا سطح آمادگی برای تغییر در قوانین بازی جمعی موجود ارتقاء بخشد.

فرهاد فردا
 fotoسئول، پایتخت کره جنوبی و زنی در برابر نیروهایپلیس نشسته است. نزدیک به دویست و شصت هزار نفر از مردم کره جنوبی روز دوشنبه در اعتراض به برنامه اصلاحات اقتصادی دولت دست به اعصاب زدند. بر اساس برنامه جدید حقوق بازنشستگی کاهش می یابد و شرایط اخراج کارکنان ساده تر می شود.

تجربه سیریزا و برخورد "چپ" هوادر "جنبش جاری" موضوعی نیست که بتوان از آن به سادگی‌ گذشت. یونان بهترین مدل کوچک اجتماعی-سیاسی است که در آن "در همتنیدگی اجزا کلیت" جهان سرمایه داری تبلور یافته است. چرخش سیریزا در کمتر از چند روز، گرد و غباری نیست که بتوان به سادگی‌ در زیر فرش پنهان کرد. در همین چند ماه قبل، رادیکالهای در شکل و نه در محتوا ما، همانها که در چند سال قبل، جنبش سبز را "انقلاب" مینامیدند، از قدرت گیری سیریزا چنان به وجد آماده بودند، که در برج عاج، خود را رهبران پرولتاریا ایران متصور کرده و به عنوان منادیان "برنامه دنیای بهتر" پیامهای مشمئز کننده برای سیریزا ارسال می‌‌کردند. و یا بخشی از آنها که در پشت بادبان رنگ باخته زورق رادیکالهای فرانسوی حرکت میکردند، قدرت گیری سیریزا را آغازی نوین تبلیغ مینمودند، بی‌ آنکه خود بدانند، همراه با رادیکالهای "چپ" فرانسوی، که حلقه‌های حفاظتی منافع امپریالیسم فرانسه هستند، در فرموله کردن این منافع، سیریزا را نیرو تغییر دهنده صف آرائی و توازن قوا در اروپا وانمود می‌‌کردند. البته که سیریزا برای امپریالیسم فرانسه نیروی تغییر دهنده صف آرایی تلقی‌ می‌‌شد.
اگر احزاب کرد، سرنوشت سیاسی خود را در منطقه با خوابها و امیال امپریالیسم آمریکا گره زده‌اند، سیریزا در یونان خود را به وسیله و ابزار امپریالیسم فرانسه بدل می‌‌کند. با این تفاوت که در اینجا صاحبخانه آلمان است و نه یک قدرت درجه هشتم منطقه‌ای. مگر آلمان به همین سادگی‌ صاحبخانه شده است؟ مگر دو جنگ خانمانسوز، فاشیسم و نابودی یهودیان اروپا یک "سانحه" بود و برای چه هدفی‌؟ هیچ یک از مسائل و معضلات تاریخی‌ که آلمان را به آن مسیر پرتاب کردند، حل نشده‌اند، برعکس، رشد نیروهای مولده، آن معضلات را چندین برابر بزرگتر کرده‌اند. شباهت‌های شرایط امروزی آلمان با شرایط آلمان میا‌‌ن سالهای ۱۸۷۱ و ۱۹۱۴ در اروپا شگفت انگیزند. اگر در آن زمان پرسش‌ها منبعث از سطح رشد نیروهای مولده و حرکت سرمایه، در حیطه جغرافیا سیاسی و در جهت افقی طرح می‌‌شدند، امروزه به علت جهانی‌ شدن کیفی‌ این نیروها و درونی‌ شدن مناسبات سرمایه، این پرسش‌ها هر چه بیشتر در شکل و محتوا پرسشهایی اقتصادی شده‌اند. آلمان بعد از ترمیم خرابیهای جنگ، قدم به جهانی‌ می‌گذاشت که قبلا تقسیم شده بود. معضل تاریخی‌ آلمان، قدرت تولیدی نیرومند آن، وابستگی به مواد خام و بازار فروش، به معضل تاریخی‌ دیگر آلمان که معروف به "موقعیت میانه" است، بیش از پیش شکل و محتوای اقتصادی داده است. اگر نگاه بیسمارک در آن زمان معطوف به آن بود که با تعمیق شکاف میا‌‌ن قدرتهای آن روز اروپا، فرانسه، اتریش-مجارستان، روسیه و انگلستان، موقعیت برتری اما شکننده آلمان را در اروپا مستحکم کند و تحت تاثیر دینامیسم رها شده و نقش دستگاه دولت مدرن در اقتصاد و توسعه صنعتی‌ به ویژه در روند جنگ داخلی‌ آمریکا شمالی‌ ، اقتصاد و صنعت آلمان را سازمان دهد، امروزه تحت شرایط منبعث از رقابت جهانی‌، دستگاه سیاسی "ملت صادرات" و "قهرمان صادرات جهانی‌" در همهٔ مسائل اساسی‌ اقتصادی و سیاسی، تحت تاثیر اقتصاد جهانی‌ است.  در تداوم وحدت آلمان بعد از جنگ پروس و فرانسه در سال ۱۸۷۱، آلمان به قدرت برتر در اروپا بدل شد. "معضل آلمان"، دقیقا در همین نکته نهفته بود: آلمان آنقدر قوی بود که قدرت برتر باشد، آلمان اما آنقدر قوی نبود که قدرت هگمونیال ( تحمیل کننده هژمونی) در اروپا باشد، برای تبدیل به این قدرت در اروپا، فعال شدن و گسترش نقش در حیطه جهانی‌، هم تعیین کننده سرنوشت آلمان و هم تعیین کننده سرنوشت سیاسی بیسمارک بود. با وحدت آلمان در اوایل سالهای ۹۰ و پیش شرط آن، واحد پولی‌ یورو، که خواسته محوری فرانسه و میتران بود و در بستر سیستم اقتصادی "چرمنی" آلمان به قدرت برتر اروپا بدل شد. اساس این سیستم تا آنجا که به آلمان مربوط است، بر ۲ پایه استوار بود: صدور سرمایه و صدور تولیدات صنعتی‌. تحت شرایط حاکمیت اقتصاد جهانی‌، پیش شرط ضروری این سیستم، هزینه تولید و مزد پایین و خداحافظی با "بازار داخلی‌" بود. بحران سال ۲۰۰۸ پایه‌های این سیستم را مضمحل کرد و تناقضات آن را به سطح کشاند. "طرح نجات" در این بحران، نقش برتر آلمان را مستحکم کرد و به آن سمت و سو‌ هگمونیال داد. دره عمیق میا‌‌ن کشورهای دارای تراز مثبت و منفی‌ اقتصادی، نگاه آلمان را هر چه بیشتر به امکانات اقتصادی خارج از حوزه اروپا معطوف کرد، تا با تکیه بر آن، موقعیت خود را در اروپا تحکیم تر کند. "معضل آلمان" بار دیگر قدم به قدم جلوه کرد. دره عمیق اقتصادی، دیر یا زود نیروهای گریز از مرکز را در کشورهای جنوبی، آزاد خواهد کرد. اگر در ابتدا، هر کشوری، کشور ضعیفتر و حلقه ضعیفتر در این زنجیره‌ را "مقصر" جلوه می‌‌دهد، دیر نیست، که این کشورها زیر پرچمی‌، مشترکاً در مقابل آلمان صف آرائی کنند. مناسب‌ترین پرچم، پرچم کشور فرانسه است. این آن روندی است که در یونان شروع شده است. 
دگردیسی سیریزا به یک حزب "سوسیال دمکرات"، آن هم در طول چند ساعت، قبل از همه بیانگر هویت اجتماعی این نیروها، تحت شرایط شدت یابی‌ تصادمات اجتماعی و سیاسی است. پاسخ "نه" طبقه کارگر در یونان در همه پرسی‌ تاریخی روز یکشنبه‌، ضربه پتکی بود، که سیریزا را به وحشت انداخت. این "نه"، بیان روشن آن بود که طبقه کارگر دیگر به این بسنده نمی‌‌کند که نقش "نیروی فشار" را بازی کند. این اولین نشانه‌های بروز استقلال طبقاتی کافی‌ بود تا رهبران سیریزا که برنامه‌ای جز مانور در بازار مکاره سیاست نداشتند، را در برابر تصمیمی سرنوشت ساز قرار دهد. دیروز الکسیس تسیپراس اذعان کرد که اشتباه کرده است. به عبارت دیگر، سیریزا قصد داشت در مانور سیاسی. طبقه کارگر یونان را به سرباز پیاده و گماشته کشور و نیروهایی بدل کند، که دارای درد مشترک با ساختار سیاسی یونان هستند. پهلوانان و قهرمانان دروغین، شبانه، قبل از آن که به گروگان جنگی نخواسته بدل شوند، از سنگر‌ها گریختند، و به جبهه مقابل پناه بردند. این یکی‌ از درس‌های تجربه گرانبهای یونان است: کارگران، به عنوان گماشته و "نیروی فشار" در دعوا و مانور قدرت اری، به عنوان نیروی مستقل برای تغییر مناسباتی که این قدرت بر آنها استوار است، هرگز!  در همهٔ کشورها، رهبران و سازمانهای "چپ" برآمده از لایه‌های مرفه قشر میانی در اولین رویت نشانه‌های استقلال طبقاتی، سرباز فراری خواهند شد و تغییر جبهه می‌‌دهند.
تغییر جبهه اما، سروران جبهه جدید را راضی‌ نمی‌‌کند، رهبران مفلوک فراری باید "صداقت" خود را "ثابت" کنند و تا دهان در باتلاق غوطه ور شوند و بلوط را از آتش بیاورند. روند آغاز شده بر سر یک دو راهی‌ قرار گرفته شده است: "جنگ مطلق" آلمان یا تمکین و "تسلیم مطلق" و بدون شرط را می‌پذیرد، و یا به جدایی و انقشاش در اروپا میانجامد. شرایط توازن قوا برای صف آرائی رودرو فرانسه با آلمان هنوز آماده نیست، پس امکان اول محتمل است: آلمان لیست درخواستها را طولانی تر می‌کند و یونان مدلی‌ برای درس عبرت دیگران می‌‌شود که از زیاده خواهی‌ بپرهیزند. این درس عبرت هم شامل رقبا می‌‌شود و هم شامل طبقه کارگر و جوانان معترض در سطح اروپا و در قدم اول در یونان. 
دومین درس این تجربه گرانبها این است، در نبردهای طبقاتی عقب نشینی که پرنسیب‌ها را بزیر  برد، میوه ممنوع‌ای است که راه به انحطاط کامل را می‌‌گشاید.
سیریزا، با پشتیبانی فرانسه توپ را به زمین آلمان انداخت، آلمان توپ را با تمام قدرت به زمین رقیب می‌اندازد. رقبای آلمان با دست‌های سیریزا در بازی شطرنج، آلمان را کیش کردند، آلمان اما برای درس عبرت دیگران، حریف را حداقل در این گام، با توجه به تناسب قوا، کیش و مات می‌‌کند. عقب نشینی قدم به قدم سیریزا و کرنش آن در برابر خواسته‌های افزایش یابنده آلمان، به سود آلمان است، کوچکترین تعلل سیریزا در این زمینه و اتلاف وقت به هر دلیل، به معنی‌ اخراج یا خروج یونان از این اتحادیه است که باز هم در این مرحله بسود آلمان است. از نظر سیاسی، رقبا مرعوب می‌‌شوند و از نظر اقتصادی، آلمان یقه خود را از ضمانتهای بیشتر در باتلاق بحران یونان آزاد می‌‌کند. خروج یونان که موجب تورم نجومی در آن کشور می‌شود، میدان غارت برای سرمایه‌های آلمانی می‌شود، از فرودگاه ها، تا بنادر و موسسات دولتی، به قیمت ناچیز نسیب آنها می‌‌گردد. درخواست شویبله مبنی بر اینکه، دارایی‌های واقعی یونان به ارزش ۵۰ میلیارد یورو به مجمع معتمدین برای فروش و بازپرداخت بدهی‌های یونان محول شود، جهت و مسیر امیال آلمان را آشکار می‌‌کند. سیریزا با دخیل بستن به امامزاده فرانسه، و با خیانت به پشتیبانان خیابانی خود، سقف حفاظتی خود را خراب کرد و به طعمه بدل شد، بی‌ پناه در برابر انتقام شعله ورشده امپریالیسم آلمان!
آلمان با فرانسه و سیریزا در این نکته با هم هم نظر هستند: آزمایش جنبش اجتماعی یونان باید در محدوده آن کشور باقی‌ بماند و نباید به کشورهای دیگر گسترش پیدا کند. شدت این خطر، نقش اساسی‌ در اتحاد و یا انقشاش میا‌‌ن آنان بازی می‌‌کند.  
طبقه کارگر یونان بعد از خیانت سیریزا که موجب گیج سری و سردرگمی و خشم پراکنده شد، با خطرات متفاوت از جهت‌های گوناگون مواجه است. فاشیستهای "طلوع طلایی" سعی‌ خواهند کرد، تسلیم سیریزا را به "افسانه توطئه خنجر" مارکسیسم بدل کنند و خلأ ایجاد شده را با تکیه بر سازمان خود، اعضای خود در پلیس و دستگاه سرکوب و اداری پر کنند. خطر کودتا و یا اعلام "شرایط اضطراری" توسط ارتش یکی‌ دیگر از خطراتی است که در آینده نه چندان دور، برای جنبش اجتماعی در یونان وجود دارد. حزب کمونیست استالینیستی یونان، اگر چه مخالف ریاضت اقتصادی است، اما این حزب چنان غوطه ور در ناسیونالیسم است که آن را به خطری برای طبقه کارگر بدل می‌کند. در عصر جهانی‌ شدن، طالب بازگشت به دوران حاکمیت دولت ملی‌ و خروج از زندان اتحادیه اروپا است. نگاه این حزب به گذشته است. راه نجات طبقه کارگر یونان، گسترش مبارزه به پهنه اروپا است و بزرگترین متحدینش، اکثریت زحمتکشان و جوانان اروپا هستند. ناسیونالیسم خطرناک‌ترین سمی است که طبقه کارگر یونان را از هر طرف تحدید می‌‌کند. تعمیق و تکوین استقلال طبقاتی، پادزهر این سّم است. اولین جوانه‌های باشکوه این استقلال در روز همه پرسی‌ خود را نشان دادند.  
دولت سیریزا از محبوبیت زیادی همچنان برخوردار است: قبول خصوصی سازی تصمیم گرفته شده توسط دولت قبل، تعویق افزایش حد اقل دستمزد، افزایش بیشتر مالیات بر ارزش های افزوده،(تی وی ای). بنا براین برلن برنامه بی اعتبار کردن دولت سیریزا را براه می اندازد. پایان ماه فوریه اشپیگل مقاله ای در مورد« رابطه بین واروفاکیس وشوبل» منتشر می کند(۲۷ فوریه ۲۰۱۵). یکی از سه نویسنده مقاله نیکولس بلوم است که اخیرا از بیلد به اشپیگل منتقل شده و قهرمان کار زار علیه « یونانیان تنبل» در سال ۲۰۱۰ بود(۳). وزیر دارائی آلمان ولفگانگ شوبل بطور علنی با تمسخر همتای یونانی خود را « ساده لوحی ابلهانه» می نامد، چیزی که در تاریخ اتحادیه اروپا و ادبیات بین المللی سابقه نداشته است(۱۰ مارس ۲۰۱۵). ومجله آلمانی آنرا کلامی خیر خواهانه در تاسف از اینکه یونان به شکست محکوم است و باید اتحادیه اروپارا ترک کند تلقی می نماید، مگر اینکه وارو فاکیس کنار گذاشته شود.
در حالی که نشت بیانیه های گوناگون، پیش بینی های وحشت انگیز وتهدید ها افزایش می یابد، آقای دیجس بلوم نکته تازه ای در نیویورک تایمز مطرح می کند که گروه اروپائی در حال بر رسی امکان بکارگیری مدل قبرس برای یونان است یعنی محدود کردن مبادلات سرمایه و کاهش سپرده ها(۱۹ مارس ۲۰۱۵)...خبری که بجز تلاش ناموفق به منظور دامن زدن به هراس و وحشت در حوزه بانکی و تنگ تر کردن طناب بر گردن یونان تفسیر دیگری برآن میسر نیست. در حالیکه بانک مرکزی اروپا و آقای دراگی حلقه طناب را تنگ تر و امکان تامین مالی بانک یونان را محدود تر می کنند بیلد گزارشی جعلی وحشتزائی بچاپ میرساند با عکس قدیمی یک مرد که برای دریافت حقوق بازنشستگی اش در صفی جلوی بانک ایستاده است(۳۱ مارس ۲۰۱۵).
در اواخر آوریل این ترفند های برلن بار آورشد و آقای واروفاکیس جای خود در مذاکره با طلبکاران را به معاونش اوکلید ساکالوتوس سپرد. او چنین اظهار می کند« دولت با سبک نوینی از کودتا روبرواست، در مقابل ما بجای تانکهای سال ۱۹۶۷، بانکها صف کشیده اند»(۲۱ آوریل ۲۰۱۵).
……..
یونان باید «ریاضت اقتصادی گسترده» را آغاز کند
سخنرانی رچارد ولف، ترجمه: مینا آگاه
...
یونان منحصر بفرد نیست. ایتالیا،اسپانیا، پرتغال، ایرلند و دیگران که از برخی جهات متفاوت اند، در یک موضوع اساسی شبیه هم هستند و تمامشان مشکل یکسانی دارند: آن ها به میزان بسیار زیادی پول به بانک های خصوصی بدهکارند که نمی توانند آن را پرداخت کنند و به هیچ وجه هم ممکن نیست که رفت و پول پخش شده اروپائی ها را جمع کرد . خوب نمی توانند اجازه دهند که این اتفاق بیفتد. باید مثالی از یونان بسازند، ...
اما اکنون مشکل جدیدی ایجادشده، به خصوص برای بانک های فرانسه و آلمان که طلبکارهای اصلی دولت یونان هستند. زیرا اگر دولت یونان در سال ۲۰۰۹، ۲۰۱۰ ، ۲۰۱۱ واقعیت را اعلام کرده بود، یعنی این که نمی تواند بپردازد، این مصیبت زلزله ای برای بانک های خصوصی آلمانی و فرانسوی ایجاد می کرد که بیشترین وام را همراه با بانک های یونان به دولت یونان داده بودند. این برای بانک های فرانسوی و آلمانی مشکل بزرگی بود. بنابراین بانک های فرانسوی و آلمانی به دولت های خود مراجعه کردند و چنین گفتند. این جا نقطه ای است که سیاست حداقل به اندازه ی اقتصاد مهم می شود.
اول آن ها به آقای سارکوزی که هنوز در قدرت بود و خانم مرکل درباره ی اقتصاد توضیح دادند- آن ها طبق معمول مثل دوتا بچه با چشم های خیره و دهان باز که منتظرند مکالمات به سرعت به آخر برسد، گوش کردند. بنابراین اقتصاددانان در خدمت بانک، که من حداقل دونفر از آن ها را می شناسم، توضیح دادند به این دو رهبر محترم که منظورشان چیست، و برای آن ها چه معنی ای می دهد. اگر یونان نتواند بپردازد و اگر اعلام کنند که نمی توانند بپردازند، بانک های فرانسه و آلمان باید به شما مراجعه کنند و درخواست تضمینی دیگر برای بار دوم بکنند. شما یا این وام ها را می دهید یا نمی دهید و از کاخ های حکومتی با زور اخراج می شوید. چه اتفاقی می افتاد؟ اتفاقی که مثلا دیروز در آلبرتا رخ داد. شما میروید. شما میروید که نوع سیریزا را در کشور خود تجربه کنید. آقای سارکوزی گفت اوه نه، من ترجیح می دهم اینطور نشود. خانم مرکل گفت اوه نه، من ترجیح می دهم که اینطورنشود. خوب پس، چگونه این مشکل را حل کنیم؟ به این روش حل می کنیم؛ ما از پول جمع شده ی جامعه ی اروپایی استفاده می کنیم، پول از اتحادیه ی اروپا، بانک مرکزی اروپا و مقداری از صندوق بین المللی پول جع می کنیم و به یونان به صورت یک سری وام، قرض می دهیم و وسیعا هم اعلام می کنیم. این پول را دولت یونان برای بازپرداخت بدهی های خود به بانک های خصوصی فرانسه و آلمان مورد استفاده قرار می دهد و به این روش مطمئن می شویم که بانک های ما درخواستی برای تضمین دوم از ما نمی کنند، چون پول آن ها پرداخت شده است. اما باید به مردم شما اینطور نشان داده شود که داریم به مردم یونان کمک می کنیم.
خوب اینطور نبود، اما آن ها اینقدر زیرک بودند که اینطور وانمود کنند که دارند به مردم یونان کمک می کنند. بلافاصله که این پول را به دولت یونان دادند، توانستند از پس خشم مردم خودشان هم بربیایند. طبقه ی کارگر فرانسه و طبقه ی کارگر آلمان براثر بحران بزرگ دیگر قرار نبود عذاب بکشند که دولت آن ها نه تنها تعهد بانک ها را از دوش آنان برداشته و به مردم خود کمک نکرده، بلکه میزان زیادی پول به مردم یونان کمک کرده است. واقعیت این است که این مردم یونان نبودند که پول را دریافت کردند. در بین مذاکرات این پول گم شد و این تصادفی نبود.
بعد آن ها شروع کردند به پخش این بحث عجیب و غریب در فرانسه، آلمان و سایر جاها مثل هلند، فنلاند و سایر کشورها یی که پول از مراکز آنها بیرون کشیده شده بود که یونانی ها تنبل، بیکاره و... انواع و اقسام حرف هایی هستند که می دانید- و این آن چیزی ست که در آن نوعی نژادپرستی خاص اروپایی را می شود کشف کرد.…..
از جاهای دیگر:
چگونگی استفاده از سایت وی ترنسفر wetransfer برای ارسال ایمیل با حجم بالا . با استفاده از این سایت می توانید فیلم و عکس تا حجم 2 گیگابایت ارسال نمایید.

گفت‌وگو با دو دختر پیشمرگه ایرانی در جبهه جنگ با داعش
دو دختر ۲۱ ساله از ایران به شمال عراق رفته‌اند تا در کنار پیشمرگه‌ها با تروریست‌های "دولت اسلامی" بجنگند. مقابله با "ایدئولوژی زن‌ستیز" اسلام‌گرایان داعش، یکی از مهمترین انگیزه‌های آنان برای این تصمیم بوده است.
لینک گزارش ویدئویی در سایت دویچه وله

یکشنبه, ژوئیه 12, 2015
پس از ١٤٤ روز نامعلوم بودن سرنوشت سامان نسیم زندانی سیاسی کُرد محکوم به اعدام، وی برای اولین بار با خانواده‌اش تماس گرفته است.
یک شهروند دیگر که به دلایل امنیتی نخواست نامش فاش شود می گوید "در مرکز پلیس شهر استانبول 14 شهروند افراطی چچنی بازداشت بودند که یک شهروند ایرانی را مورد ضرب و شتم قرار داده و سعی کرده اند با قوطی کنسرو سر وی را از بدن جدا کنند. این فرد اکنون در یکی از مراکز درمانی استانبول است و گردن وی 18 بخیه خورده است".

اکنون دانشمندان مرکز پزشکی دانشگاه دوک در کارولینای شمالی در نظر دارند تا دامنه این فناوری نوظهور را گسترش داده و امکان حیرت انگیز ترکیب چند مغز زنده را مورد بررسی قرار دهند.
آنها برای این منظور مغز سه میمون را به رایانه ای متصل کردند که تصویر متحرک بازوی روباتیکی را کنترل می کند.
نتیجه این آزمایش در نوع خود دیدنی و اعجاب آور بود. دانشمندان متوجه شدند که نتیجه عملکرد ترکیبی مغز این سه میمون، حرکت بازو برای رسیدن به هدف مورد نظر بود.




Σχετικές δημοσιεύσεις

by on Ιουλ 10, 2015 • 13:25
4. Juli 2015
For us, however, it is equally short-sighted to say that the political issue of this period is condensed exclusively in the referendum. We do understand the dilemma posed to us as political subjects between supporting the NO vote and abstaining from elections. But whether the developments that follow lead to new elections and subsequent implementation of the EU’s strict memorandum or a ‘lighter’ memorandum enforced by the existing government, the game seems to be lost for capitalist normalcy and social stability. The queues in front of ATMs, the lack of liquidity and the widespread panic is not going to disappear as if by magic. The question posed to us is urgent: how do we manage to survive and keep sane at the same time? How do we stand collectively in the streets next to each other? There is a number of pressing class and social tasks to which we must respond to immediately, in an organized and collective way, so that fear and (state or diffused) brutality won’t answer first on our behalf. First, we must find a way to ensure we get paid our working wages, claiming what is owned to us directly from our bosses, without accepting any pretenses. Second, we must work to ensure a default from below, so that we do not pay a single euro (or a drachma or a ruble) for telephone, electricity, rent, transportation and healthcare bills. Third, we must find a collective way to cover the lack of drugs and essential supplies, to impose to bosses their free distribution on supermarkets and pharmacies. Finally, we have to take advantage of the wealth of our social relations to create (or expand already existing) communication and debate networks, empower assemblies in spatial and temporal terms, thus, to achieve real communities of sharing and struggle. We have to support each other, to find direct collective ways to meet our needs, before these needs crush us.
(SKyA)
July 4, 2015

Σχετικές δημοσιεύσεις



Here in this neighborhood, in the next little street 

nest built a partridge little one» 
 

traditional song from Corfu
ummarizing the issues that we have raised, we would say that for us the neighborhood assemblies are communities of struggles that are now in recession continuing, though to give struggles in the fields of social reproduction and the exploitation of labor. If they have accomplished something important in the last cycle of struggles, in our opinion, this was the socialization of the class struggle in a territorialized level and the recomposition of parts of the class in terms of struggle. Both, of course, have been accommplished in a partial and contradictory way i.e. they do not represent but a relative overcoming of the limits of traditional political or trade union forms remaining to a (significant) extent captive of traditional logics of political intervention. If we do not collectively rethink what we have done until now and try to learn from our mistakes and shortcomings, we will succeed neither in analyzing our limits nor in realizing our potential. We will not succeed, ultimately, to keep alive and expand the relations of solidarity and struggle that we have created over the years, or defend them against frustration, withdrawal, fencing and integration.
June 2015
Version française de dndf

هیچ نظری موجود نیست: