۳۰ دی، ۱۳۸۹

شيزوکالت

«مدفوع ها، تفاله ها، پس مانده ها، گه ها، دررفته گي ها، هذيان ها، زندانيان، روسبي ها، ولگردها، مخدري ها، اراذل و اوباش، دگرباشان جنسي، آنارشيست ها، کودکان کار و خيابان، کمونيست ها، زنان، کارگران، معلمان، بيکاران، کون گشادها، محرومان از تحصيل، الکلي ها، اخراجي ها، بيمارانِ رواني، حاشيه نشين ها، تبعيدي ها، مهاجرها، پناهنده ها و الخ» مي توانيد بدن هاي بدونِ اندام تان را از طريق زير به بدنِ بدونِ اندام ما متصل کنيد:
شيزوکالت
سياستِ «شيزوکالت» مبتني ست بر پذيرش اتصالات تازه اي که هر آن با جانشيني «درون ماندگاري، تفاوت، و تکرار» به جاي «استعلا، همساني، و ديالکتيک»، هويتِ جمعي آن را مخدوش مي سازنند. شيزوکالت زبانِ اقليت است: شيزوکالت
پروژه‌ی اول: «فوکو»

شعارهایی برای سردادن به هر طریقی: تابلوهای تبلیغاتی، سخن‌گویان پشت میكروفن، كمیك‌استریپ‌ها، ترانه‌ها، طرح‌ها، بالون‌های فراز نقاشی‌های سوربون، گوینده‌های تئاترها و فیلم‌ها موقع پخش یا حین قطع‌كردن‌اش، بالون‌های فراز بیل‌بوردهای مترو، پیش از عشق‌بازی، پس از عشق‌بازی، تو آسانسورها و هر بار كه گیلاس‌تان را بالا می‌برید:
كارخانه‌ها را اشغال كنید
به انجمن‌های كارگری قدرت ببخشید
جامعه‌ی طبقاتی را ریشه‌كن كنید
مرگ بر جامعه‌ی كالا-نمایشی
ازخودبیگانگی را ریشه‌كن كنید
دانشگاه را نابود كنید
انسانیت زمانی نفس راحت می‌كشد كه آخرین بروكرات با روده‌های آخرین كاپیتالیست دار زده شود
مرگ بر پلیس
چهار جوانی را که در شورش 6 مه دستگیر شدند آزاد كنید
كمیته‌ی اشغال دانشگاه سوربن 16 مه 1968 7 صبح
برای «دریافت متن کامل مقاله» اینجا را کلیک کنید
یا  مي‌توانيد متن کامل آن را به صورت آنلاين در اينجا بخوانید

۵ نظر:

طیفور گفت...

با سلام!
از ابراز لطف شما (که هرگز شایسته آن نیستم) بسیار سپاسگزارم! البته لازم است اشاره کنم که وبلاگ قبلی ام را به خاطر مشکلات فنی (به هم ریخته شدن مطالب وبلاگ) که هنوز علتش را نمی دانم، حذف کردم و البته قبل از حذف از مطالب آن بک آپ گرفتم و در اینترنت آپلود کردم و لینک آنرا هم به دوستان آنارشیست دادم.
در مورد آنتونی، شاید به خاطر فعالیتهای غیر قانونی‌اش دستگیر شده باشد؛ امیدوارم که حدسم اشتباه باشد.
آقای نادر احمدی هم پس از مسدود شدن وبلاگش (democraciesocialisty.blogfa.com) توسط بلاگفای خبیث به آدرس زیر منتقل شده است:
http://rahaii.weebly.com

طیفور گفت...

اما آن مدتی که افتخار هم صحبتی با شما را نداشتم حوداثی در ایران رخ داد که تحت عنوان «جنبش سبز» معروف شد. جنبشی که هیچ ارتباط عمیق و بنیادین با آزادی و برابری مردم ایران نداشت. چرا؟ چون
1) پیش از هر چیز با شعار «رأی من کو» و دفاع از موسوی در برابر احمدی نژاد (که به نظر من از جهاتی مترقی تر هم هست) از کلیت نظام جمهوری اسلامی با قانون اساسی فوق ارتجاعی و انتخابات فرمایشی و غیر آزادش اعاده حیثیت شد و مشکل مردم صرفاً به تقلب در "انتخابات" و دخالتهای فراقانونی رهبر محدود گردید. دفاع از تئوکراتهای "خوب"! (موسوی، کروبی و ...) در برابر تئوکراتهای بد، دفاع از روحانیت "خوب"! (منتظری، صانعی و ...) در برابر آخوندهای بد، دفاع از بسیجی "خوب"! (همت، باکری و ...) در برابر بسیجی بد همه در این راستا قابل توضیح است.
2) این جنبش هیچ شعار واقعاً سکولاریستی (نفی حکومت دینی نه فقط ولایت فقیه) نداشت. هیچ شعاری در حمایت از برابری جنسیتی، حقوق اقوام و ملل تحت ستم، حقوق کار و کارگر (مخالفت با سرمایه داری پیشکش!) نداشت. حتی در بیانیه های اتاق فکر خارجه نشین جنبش، خواسته سکولاریسم (جدایی مذهب از دولت و آموزش رسمی) عمداً مسکوت گذاشته شد.
3) برخی از شعارهای این جنبش اساساً ارتجاعی و ضد انسانی بودند مانند "اوباما! اوباما! یا با اوان یا با ما!" "نه غزه، نه لبنان" یا مزخرف و ناموبوط (سفارت روسیه، لانه جاسوسیه!! و ...) به همین خاطر هم مورد حمایت عظیم رسانه ای و دیپلماتیک امپریالیسم و صهیونیسم قرار گرفت. انتخاب رنگ سبز برای ستاد موسوی نشان می دهد که لااقل بخشی از اصلاح طلبان از بروز تقلب آگاه بوده و می خواستند با سوءاستفاده از نارضایتی مردم و با حمایت قدرتهای غربی انقلاب رنگی راه بیندازند. تقلب بهانه ای بیش نبود.
تمام نهضت های ارتجاعی بر پایه نارضایتی های به حق مردمی شکل می گیرند. این پرچم، هدف و رهبران یک جنبش هستند که ماهیت آنرا مشخص می کنند.

اسفا! تقریباً تمام گروههای سیاسی دو به دو متضاد از مجاهدین، فدرالیستها، راه کارگر، گروههای رنگارنگ فدائی، حزب کمونیست کارگری (حمید تقوایی از زنان می خواست بدون حجاب به خیابان بیایند! عجب رادیکالیسمی!!) گرفته تا سلطنت-جمهوری خواهان و حزب توده همه و همه قاعده هرمی را تشکیل دادند که رأس و نوک آن اصلاح طلبان داخل کشور بودند. تنها حزب حکمتیست و چند گروه انقلابی دیگر مردم را به سازماندهی مستقل فراخواندند. اگر مواضع یک گروه یا جریان سیاسی در سر بزنگاههای تاریخی را تعیین کننده ماهیت واقعی آن بدانیم (چون در شرایط عادی همه دم از خلق و انقلاب می زنند) جنبش سبز لااقل این حسن را داشت که غیرانقلابی بودن همه گروههای فوق الذکر را برای روشنفکران رادیکال ایران روشن ساخت.
من بسیار متأسفم که از جنبش جنگل به رهبری انقلابی بزرگ خلقهای جهان، میرزا کوچک خان تا انقلاب 57 و اکنون هم جنبش منحط سبز ما تنها شاهد یک عقبگر تاریخی بوده ایم...
در پایان تحلیلی را از لوگزامبورگیستهای ایران تقدیم می دارم:
http://internationalist-communist.blogspot.com/2010/06/normal-0-21-false-false-false-nl-x-none.html

طیفور گفت...

به مناسبت 20 ژانویه سالروز شهادت حضرت لنين كبير (ع)!:
در هر انتقالي از سرمايه‌داري به سوسياليسم ديكتاتوري ... ضروريست... بديهي است كه هيچ يك از عناصر فساد جامعۀ كهنه كه ناگزير بسيار كثيرالعده و اكثراً با خرده بورژوازي مربوطند نمي‌توانند در يك چنين تحول عميقي "خودنمايي" كنند مگر از راه افزايش جرائم، اوباشي، ارتشاء، احتكار و انواع فضاحات ديگر. براي اينكه بتوان از عهدۀ همۀ آنها برآمد زمان و سرپنجۀ آهنين لازمست. هيچ انقلاب كبيري در تاريخ نبوده است كه در آن مردم اين موضوع را بطور غريزي حس نكرده و با تيرباران دزدان در محل ارتكاب جرم قاطعيت نجات‌بخشي از خود نشان نداده باشند! مصيبت انقلاب‌هاي پيشين در اين بود كه شور انقلابي توده‌ها كه آنها را در حالت برانگيختگي نگاه مي‌دارد و به آنها نيرو مي‌دهد تا عناصر فساد را به طرز بي‌اماني سركوب نمايند، براي مدتي مديد كفايت نمي‌كرد!
لنين؛ وظايف مبرم حكومت شوروي؛ 1918

طیفور گفت...

فرارسیدن 21 ژانویه سالروز درگذشت جرج اورول، سوسیالیست لیبرتارین انگلیسی بر همه آنارشیستهای جهان تسلیت باد!

Rosa گفت...

http://rosaanarchi.blogspot.com/2011/01/blog-post_25.html
http://rosaanarchi.blogspot.com/
طیفور جان کامنت ها و لینک های دانلود مطالب را در آدرس بالا گذاشتم.
آنتونی فراری هست بلاگش هم از طرف بلاگفا مسدود شد.
گویا بلاگ من هم بدجوری فیلتره.
به امید روزهای بهتر
رزا